ابوبکر و عمر و عثمان، در جنگهای دوره پیامبر چه نقشی داشتند؟

تب‌های اولیه

83 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ابوبکر و عمر و عثمان، در جنگهای دوره پیامبر چه نقشی داشتند؟

ابوبکر و عمر و عثمان، در جنگهای دوره پیامبر چه نقشی داشتند؟ با توجه به اینکه این سه نفر در تمامی جنگهای پیامبر شرکت کردند، چه کسانی به دست اینها کشته شدند؟ قرآن درباره نقش اینها در این جنگها چیزی گفته است؟ آیا شده است که نماینده پیامبر در شهر مدینه باشند هنگام خروج پیامبر از مدینه؟

هیچ حتی در کتب اهل سنت

سیاهی لشکر بودند

[=verdana]با سلام
از قدیم گفته اند مشت نشانه خروار است !
حاكم نيشابورى درباره جنگ حنين روايتى را با سند صحيح از ابن عبّاس نقل مى كند.
ابن عباس گويد: تنها كسى كه در جنگ حنين با رسول خدا صلى اللّه عليه وآله ماند و استقامت كرد، علىّ بن ابى طالب عليهما السلام بود و همه پا به فرار گذاشتند.(1)
محمد بن اسماعیل بخاری در صحیحش می‌نویسد :
ابوقتاده گوید : سالی که جنگ حنین اتفاق افتاد ، همراه رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بودم ، وقتی که دو لشکر روبروی هم قرار گرفتند ، مسلمانان فرار می کردند ، سپس بر می‌گشتند .
مردی از مشرکان را دیدم که با یک مسلمان می‌جنگید ، آن دو را دور زدم تا از پشت شمشیری بین گردن و شانه‌اش وارد کردم ، آن مرد مشرک برگشت و مرا به خودش چسپاند و فشار داد ، بوی مرگ را احساس کردم ، مرا رها کرد و بر زمین افتاد و مرد . عمر را ملاقات کردم ، گفتم چرا مردم فرار می‌کنند ؟:Sham:
گفت امر و دستور خداوند این است .(2)

صالحی شامی در سبل الهدی می‌نویسد :
در جنگ حنین مسلمانان فرار کردند تا جایی که برخی از آن‌ها تا مکه رسیده بودند ، سپس برگشتند ، رسول خد برای هر کدام سهمی تعیین کرد .
ام الحارث انصاری افسار شتر همسرش حارث را که مجسار نام داشت گرفته بود و می‌گفت : ای حارث ! آیا رسول خدا را تنها می‌گذاری ؟
مردم همه در حال فرار بودند ؛ اما این زن شوهرش را رها نمی‌کرد .
خود او می‌گوید : عمر از کنار من در حال فرار بود ، گفتم : ای عمر این چه کاری است که می‌کنید ؟ عمر گفت : فرمان خدا است.(3):Sham:

ابن حجر عسقلانی در فتح الباری ، العینی در عمده القاری ، شوکانی در نیل الأوطار و عظیم آبادی در عون المعبود در توجیه این سخن عمر که فرارش را به خداوند نسبت داده است می‌نویسند :«قوله ( أمر الله ) أی حکم الله وما قضى به : یعنی مراد عمر از این که گفته «امر الله» این است که قضا و قدر الهی این است که ما فرار کنیم !»(4)
اگر این توجیه عمر را بتوان قبول کرد ، باید گفت که هیچ گناهکاری در عالم باقی نخواهد ماند ؛ زیرا همه گناهکاران می‌توانند اعمال بدشان را به این صورت توجیه کنند .
البته احتمال دارد منظور عمر این باشد که دستور خداوند این است که در این لحظه میدان جنگ را رها کرده و فرار نماییم ، چنانچه عینی در جایی دیگر از عمده‌ القاری می‌نویسد:( قال : أمر الله ) ، أی : قال عمر : جاء أمر الله تعالى(5) ،که در این صورت عوارض بدتری خواهد داشت ؛ زیرا جناب خلیفه ، نه تنها فرار می‌کند که حتی فرار خود را به خداوند نسبت می‌دهد و آن را امر الهی می‌داند !!! ؛:Sham:
زیرا :
اولا : این سخن خلاف دستور خداوند است که نهی صریح از فرار از جنگ دارد :
یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُواْ زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَار .
اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هنگامى که با انبوه کافران در میدان نبرد رو به رو شوید، به آنها پشت نکنید (و فرار ننمایید) .
وهر گونه فرار مواجه با غضب الهی و گرفتار آتش جهنم شدن می شمارد:
وَ مَن یُوَلِّهِمْ یَوْمَئذٍ دُبُرَهُ إِلا مُتَحَرِّفًا لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَیزًِّا إِلىَ‏ فِئَهٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ وَ مَأْوَئهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ المَْصِیر .(6) .
و هر کس در آن هنگام به آنها پشت کند- مگر آنکه هدفش کناره‏گیرى از میدان براى حمله مجدد، و یا به قصد پیوستن به گروهى (از مجاهدان) بوده باشد- (چنین کسى) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جایگاه او جهنم، و چه بد جایگاهى است!
ثانیا این چنین تفکر ایشان یاد آور سخن مشرکان است که عدم ایمان خود را به مشیت خداوند نسبت می دادند:
سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شَاءَ اللهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلاَ آبَاؤُنَا وَلاَ حَرَّمْنَا مِنْ شَیْء کَذَلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذَاقُوا بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْم فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَخْرُصُون.(7)
به زودى مشرکان (براى تبرئه خویش) مى گویند: «اگر خدا مى خواست، نه ما مشرک مى شدیم و نه پدران ما و نه چیزى را تحریم مى کردیم!» کسانى که پیش از آنها بودند نیز، همین گونه دروغ مى گفتند و سرانجام (طعم) کیفر ما را چشیدند. بگو: «آیا دلیل روشنى (بر این موضوع) دارید؟
پس آن را به ما نشان دهید؟ شما فقط از پندارهاى بى اساس پیروى مى کنید، و تخمین هاى نابجا مى زنید.»

پی نوشتها:
1 - المستدرك على الصحيحين:ج 3 /ص 111.
2- صحیح بخاری ، ج ۴ ص ۵۸ ، ح۳۱۴۲ ، کتاب فرض الخمس، ب ۱۸ ، باب مَنْ لَمْ یُخَمِّسِ الأَسْلاَبَ و ج ۵ ص ۱۰۰ ؛ کتاب المغازى ، ب ۵۴ ، باب قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى ( وَیَوْمَ حُنَیْن ... ، ح ۴۳۲۱ ؛ صحیح مسلم ، ج ۵ ص ۱۴۸ .
3- الصالحی الشامی ، محمد بن یوسف (متوفای۹۴۲هـ) ، سبل الهدى والرشاد فی سیره خیر العباد ، ج ۵ ، ص ۳۳۱.
4- العسقلانی الشافعی ، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای۸۵۲هـ) ، فتح الباری شرح صحیح البخاری ، ج ۸ ، ص ۲۹ ؛ العینی ، بدر الدین محمود بن أحمد (متوفای۸۵۵هـ) ، عمده القاری شرح صحیح البخاری ، ج ۱۷ ، ص ۲۹۹ ؛ العظیم آبادی ، محمد شمس الحق (متوفای۱۳۲۹هـ) ، عون المعبود شرح سنن أبی داود ، ج ۷ ص ۲۷۵.
5- العینی ، بدر الدین محمود بن أحمد (متوفای۸۵۵هـ) ، عمده القاری شرح صحیح البخاری ، ج ۱۵ ، ص ۶۸.
6- الأنفال / ۱۵ و16.
7- الانعام: ۱۴۸.

در كافى از امام باقر ع روایت كرده كه فرمود: (در جنگ احد) على ع شصت و یك جراحت بر داشت، و رسول خدا (ص) ام سلیم و ام عطیه را مامور كرد تا او را مداوا كنند، (بعد از آنكه دست به كار شدند)، خدمت رسول خدا (ص) عرضه داشتند: ما هیچ زخمى از زخمهایش را نمى بندیم مگر اینكه زخمى دیگر دهن باز مى كند، و ما از جان او مى ترسیم، (و خلاصه وضع او خطرى است) رسول خدا (ص) به اتفاق مسلمانان به عیادت على (ع) آمدند كه یك پارچه زخم بود و حضرت دست خود را به یك یك زخمهاى آن جناب مى كشید، و مى فرمود: كسى كه در راه خدا چنین وضعى به خود بگیرد، امتحان خود را داده و وظیفه خود را به پایان برده و دست به هیچ یك از زخمها نمى كشید مگر آنكه آن زخم بهبودى مى یافت، على ع گفت: الحمد للَّه كه نه فرار كردم و نه قدمى به عقب نهادم و خداى تعالى شكر عمل آن جناب را در دو جاى قرآن بجا آورد، یك جا فرمود:" وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاكِرِینَ" و جایى دیگر فرمود:" وَ سَنَجْزِی الشَّاكِرِینَ" سوره آل عمران آیه 140

مؤلف قدس سره: یعنى خداى تعالى" ثبات قدم" آن جناب را شكرگزارى كرد، نه" گفتار" آن جناب را كه گفت:" الحمد للَّه".
ابن منذر در معرفة الصحابه از ابن عباس روایت كرده كه در ذیل آیه:" إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ ..." گفته: این آیه در باره عثمان و رافع بن معلى و حارثة بن زید نازل شده.
مؤلف قدس سره: قریب به این معنا به چند طریق از عبد الرحمن بن عوف و عكرمة و ابن اسحاق روایت شده، و در بعضى از آنها علاوه بر عثمان و رافع و حارثه، ابو حذیفة بن عقبه و ولید بن عقبه و سعد بن عثمان و عقبة بن عثمان نیز آمده.

و بهر حال آوردن نام عثمان و سایرین كه نامشان آمده از باب ذكر مصداق است، و گرنه آیه شریفه در باره همه كسانى است كه پشت به جنگ كردند و در باره آن عده از صحابه است كه دستور رسول خدا (ص) را عصیان نمودند، تنها خصوصیتى كه عثمان و آن نامبردگان كه با او بودند داشتند، این بوده كه آن قدر فرار كردند و به پشت جبهه گریختند كه به جلعب هم رسیدند، (جلعب نام كوهى در اطراف مدینه از طرف أغوص است)، و نام بردگان سه روز در آنجا ماندند، و سپس نزد رسول خدا (ص) برگشتند، و آن جناب به ایشان فرمود: لقد ذهبتم فیها عریضة.

و اما اینكه عموم اصحاب چه كردند؟
روایات زیادى وارد شده كه تمامى اصحاب و تا آخرین نفرشان فرار كردند، و با رسول خدا (ص) نماند مگر دو نفر از مهاجرین و هفت نفر از انصار، و از آن سو مشركین بر رسول خدا (ص) هجوم بردند، و آن چند نفر انصار در دفاع از رسول خدا (ص) یكى پس از دیگرى كشته شدند تا دیگر كسى از انصار با آن جناب نماند. این مطلبى است كه در اكثر روایات آمده، البته در بعضى از روایات این نیز آمده است كه یازده نفر ماندند، و در بعضى دیگر هیجده و حتى سى نفر هم روایت شده كه این از همه ضعیف تر است.

و شاید منشا این اختلاف یكسان نبودن اطلاعات راویان و امثال آن باشد و آنچه از روایات دفاع نسیبه مازنیة از رسول خدا (ص) فهمیده مى شود این است كه در آن ساعت احدى از اصحاب نزد آن جناب نبوده و كسى هم كه فرار نكرد و تا به آخر ثبات قدم به خرج داد، نزد رسول خدا (ص) نبود بلكه در میدان مشغول قتال و كارزار بود و روایات در باره پایدارى هیچ یك از اصحاب اتفاق كلمه ندارد، بجز على ع و شاید در باره ابى دجانه انصارى و سماك بن خرشة هم مطلب همین طور باشد، یعنى روایات اتفاق داشته باشد لیكن او نیز ملازم رسول خدا (ص) نبود بلكه در آغاز تا توانست با شمشیر آن جناب به كارزار پرداخت و سپس وقتى دید اصحاب او را تنها گذاشتند تن خود را سپر بلاى آن جناب كرد، هر چه تیر به طرف آن حضرت پرتاب مى شد یا با سپر و یا با پشت خود از آن جناب دفع مى كرد تا آنكه جراحاتش سنگین شد- (رضى اللَّه تعالى عنه).
و اما بقیه اصحاب دو دسته بودند: یك دسته از آنان به محض دیدن و شناختن رسول خدا (ص) و فهمیدن اینكه آن جناب كشته نشده، به سوى او برگشتند، و گروهى دیگر آنهایى بودند كه بلافاصله برنگشتند بلكه با اندكى فاصله، و این دو طایفه همانهایند كه خداى تعالى نعاس و سستى و چرت را بر آنان نازل كرد، چیزى كه هست از جرم همه آنان در گذشت، و تو خواننده (كه خداى تعالى توفیق بیشترى ارزانیت كند) معناى عفو را در سابق شناختى، ولى بعضى از مفسرین گفته اند عفو در خصوص این آیه، به معناى این است كه خداى تعالى مشركین را از كشتن مسلمانان دلسرد و منصرف كرد و با اینكه مى توانستند تا آخرین نفر مسلمانان را از بین ببرند ولى نبردند.

ترجمه الميزان، ج‏4، ص: 73

استاد رضا، فکر می کنم کمی از دایره انصاف خارج شده اید!!!
لطفا سریع پستها را حذف نکنید:Ghamgin:
ببینید این سه خلیفه همراه پیامبر مهاجرت کردند، در آن گرفتاری های مدینه ماندند، همراه پیامبر در بدر حضور داشتند، در تمامی جنگهای پیامبر ایشان حضور داشتند، حضرت علی(کرم الله وجهه) در 26 غزوه حضور داشت، اما این خلفا در تمام جنگها حضورداشتند. اگر نمی خواستند مانند دیگران نمی رفتند. مگر کسانی که در جنگ تبوک نرفتند از رزمندگان جنگ بدر نبودند؟؟؟ حالا کاری به بجث های خلافت و چیزهای دیگر نداریم اما در تمامی جنگها حضور پیدا کردند و جنگیدند. این کار کمی نبود. قرآن فرمود فضل الله المجاهیدن اینها مجاهدین هستند. لطفا با ذکر مشخصات حضور خلفا در تک تک جنگهای صدر اسلام ما را با چگونگی جنگاوری ایشان آشنا کنید نه اینکه سوال زیبای سید مهران را خراب کنید. بالاخره در جنگ بدر حضرت ابوبکر (رضی الله عنه)و حضرت عمر(رضی الله عنع) و حضرت عثمان (رضی الله عنع)چه کردند؟ در خیبر چه کردند؟ در موته چه کردند؟

هوريا شاهويي;121365 نوشت:
استاد رضا، فکر می کنم کمی از دایره انصاف خارج شده اید!!!
لطفا سریع پستها را حذف نکنید:ghamgin:
ببینید این سه خلیفه همراه پیامبر مهاجرت کردند، در آن گرفتاری های مدینه ماندند، همراه پیامبر در بدر حضور داشتند، در تمامی جنگهای پیامبر ایشان حضور داشتند، حضرت علی(کرم الله وجهه) در 26 غزوه حضور داشت، اما این خلفا در تمام جنگها حضورداشتند. اگر نمی خواستند مانند دیگران نمی رفتند. مگر کسانی که در جنگ تبوک نرفتند از رزمندگان جنگ بدر نبودند؟؟؟ حالا کاری به بجث های خلافت و چیزهای دیگر نداریم اما در تمامی جنگها حضور پیدا کردند و جنگیدند. این کار کمی نبود. قرآن فرمود فضل الله المجاهیدن اینها مجاهدین هستند. لطفا با ذکر مشخصات حضور خلفا در تک تک جنگهای صدر اسلام ما را با چگونگی جنگاوری ایشان آشنا کنید نه اینکه سوال زیبای سید مهران را خراب کنید. بالاخره در جنگ بدر حضرت ابوبکر (رضی الله عنه)و حضرت عمر(رضی الله عنع) و حضرت عثمان (رضی الله عنع)چه کردند؟ در خیبر چه کردند؟ در موته چه کردند؟


با سلام

جناب هوريا شاهويي ما که با حب و بغض مطلب نمی نویسیم با کسی هم دشمنی بیخود نداریم !!
ما بر حسب اسناد سخن میگویم !!
شما دوست عزیز اگر با استناد به تاریخ مطلبی از شجاعتها و دلاوریهای خلفا یتان دارید خب لطف کرده و آنها را با سند برای ما بگذارید که ما هم بدانیم!!
ما که هرچه این کتابها را زیرو رو کردیم چیزی پیدا نکردیم !!

[=verdana]اما در مورد جنگ تبوک گفتید که خود گویاست و اشاره به مطلب جالبی کردید
[=verdana]میشود لطف کنید بگوید که چرا در ان جنگ با وجود بزرگانی [=verdana] چون عمر و ابوبکر و ...... !!
فرمانده جنگ به یک جوان 20 ساله[=verdana] اسامه فرزند زید بن حارثه داده میشود؟؟؟
و نسبت به علی ع این حدیث گفته شد و در مدینه ماند!!:Sham:
[=verdana]حدیث «انت فی بمنزله هارون من موسی ..........»
و این هنوز در تاریخ وجود دارد و ما فراموش نکرده ایم
[=verdana]اگر اینها منظور شماست که ما از دایره انصاف خارج شدیم !!؟
اگر حقیقت ما را از دایره انصاف خارج میکند ما این انصاف را نخواستیم !!!


[=&quot]

اول این را ذکر کنم که شما هم به خاطربیاورید و بعد به دنباله مطالب بپردازم

عمر ، ابوبكر و عثمان و ... در ترور نافرجام رسول خدا (ص)

[=&quot]اين مطلب كه برخي از صحابه قصد داشته‌اند رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم را ترور كنند، از ديدگاه شيعه و سني قطعي است ؛
چنانچه در قرآن كريم آمده است:

[=&quot]يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَليماً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصيرٍ. [=&quot]التوبه / 74.
[=&quot]منافقان به نام خدا سوگند ياد مي‌كنند كه چيز بدى نگفتند (چنان نيست) آنان سخنان كفرآميز بر زبان آوردند و بعد از اسلام آوردن، كافر شدند و تصميماتى اتخاذ كردند كه موفق به انجام آنها نشدند (سوء قصد بجان رسول خدا) آن ها به جاى آن كه در برابر نعمت و ثروتى كه به فضل و بخشش خدا و پيامبرش نصيب آنها شده، سپاسگزار باشند، در مقام كينه و دشمنى بر آمدند، با اينحال اگر توبه كنند براى آنها بسيار بهتر است و اگر نافرمانى كنند، خدا آنها را در دنيا و آخرت به عذابى بس دردناك مجازات خواهند كرد و در روى زمين هيچ دوست و ياورى براى آنان نخواهد بود.:Sham:

[=&quot]بسياري از مفسرين اهل سنت در تفسير «وَهَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا» گفته‌اند كه مراد كساني هستند كه قصد داشتند در بازگشت از جنگ تبوك رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم را ترور نمايند ؛
چنانچه بيهقي در دلائل النبوة و سيوطي در الدر المنثور مي‌نويسند:

[=&quot]عن عروة قال رجع رسول الله صلى الله عليه وسلم قافلا من تبوك إلى المدينة حتى إذا كان ببعض الطريق مكر برسول الله صلى الله عليه وسلم ناس من أصحابه فتآمروا أن يطرحوه من عقبة في الطريق فلما بلغوا العقبة أرادوا أن يسلكوها معه فلما غشيهم رسول الله صلى الله عليه وسلم أخبر خبرهم فقال من شاء منكم أن يأخذ بطن الوادي فإنه أوسع لكم وأخذ رسول الله صلى الله عليه وسلم العقبة وأخذ الناس ببطن الوادي الا النفر الذين مكروا برسول الله صلى الله عليه وسلم لما سمعوا ذلك استعدوا وتلثموا وقد هموا بأمر عظيم وأمر رسول الله صلى الله عليه وسلم حذيفة بن اليمان رضي الله عنه وعمار بن ياسر رضي الله عنه فمشيا معه مشيا فامر عمارا أن يأخذ بزمام الناقة وأمر حذيفة يسوقها فبينما هم يسيرون إذ سمعوا وكزة القوم من ورائهم قد غشوه فغضب رسول الله صلى الله عليه وسلم وأمر حذيفة أن يردهم وأبصر حذيفة رضي الله عنه غضب رسول الله صلى الله عليه وسلم فرجع ومعه محجن فاستقبل وجوه رواحلهم فضربها ضربا بالمحجن وأبصر القوم وهم متلثمون لا يشعروا انما ذلك فعل المسافر فرعبهم الله حين أبصروا حذيفة رضي الله عنه وظنوا ان مكرهم قد ظهر عليه فأسرعوا حتى خالطوا الناس وأقبل حذيفة رضي الله عنه حتى أدرك رسول الله صلى الله عليه وسلم فلما أدركه قال اضرب الراحلة يا حذيفة وامش أنت يا عمار فأسرعوا حتى استووا بأعلاها فخرجوا من العقبة ينتظرون الناس فقال النبي صلى الله عليه وسلم لحذيفة هل عرفت يا حذيفة من هؤلاء الرهط أحدا قال حذيفة عرفت راحلة فلان وفلان وقال كانت ظلمة الليل وغشيتهم وهم متلثمون فقال النبي صلى الله عليه وسلم هل علمتم ما كان شأنهم وما أرادوا قالوا لا والله يا رسول الله قال فإنهم مكروا ليسيروا معي حتى إذا طلعت في العقبة طرحوني منها قالوا أفلا تأمر بهم يا رسول الله فنضرب أعناقهم قال أكره أن يتحدث الناس ويقولوا ان محمدا وضع يده في أصحابه فسماهم لهما وقال اكتماهم.

[=&quot]بيهقى در دلائل النبوة از عروه روايت كرده كه او گفت: هنگامى كه رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله با مسلمين از تبوك مراجعت مي كرد و در راه مدينه بسير خود ادامه مي‌داد، گروهى از اصحاب او اجتماعى كردند، و تصميم گرفتند كه آن جناب را در يكى از گردنه‏هاى بين راه به طور مخفيانه از بين ببرند، و در نظر داشتند كه با آن حضرت از راه عقبه حركت كنند.
[=&quot]پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) از اين تصميم خائنانه مطلع شد و فرمود:
هر كس ميل دارد از راه بيابان برود ؛ زيرا كه آن راه وسيع است و جمعيت به آسانى از آن مي گذرد، حضرت رسول (صلي الله عليه وآله وسلم) هم از راه عقبه كه منطقه كوهستانى بود به راه خود ادامه داد، اما آن چند نفر كه اراده قتل پيغمبر را داشتند براى اين كار مهيا شدند، و صورت هاى خود را پوشانيدند و جلو راه را گرفتند. حضرت رسول امر فرمود، حذيفة بن يمان و عمار بن ياسر در خدمتش باشند، و به عمار فرمود: مهار شتر را بگيرد و حذيفه هم او را سوق دهد، در اين هنگام كه راه مي‌رفتند ناگهان صداى دويدن آن جماعت را شنيدند، كه از پشت سر حركت مي‌كنند و آنان حضرت رسول را در ميان گرفتند و در نظر داشتند قصد شوم خود را عملى كنند.

[=&quot]پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) از اين جهت به غضب آمد، و به حذيفه امر كرد كه آن جماعت منافق را از آن جناب دور كند، حذيفه به طرف آن ها حمله كرد و با عصائى كه در دست داشت، بر صورت مركب‏هاى آنها زد و خود آنها را هم مضروب كرد، و آنها را شناخت، پس از اين جريان خداوند آنها را مرعوب نمود و آنها فهميدند كه حذيفه آنان را شناخته و مكرشان آشكار شده است، و با شتاب و عجله خودشان را به مسلمين رسانيدند و در ميان آنها داخل شدند.
[=&quot]بعد از رفتن آنها حذيفه خدمت حضرت رسول رسيد، و پيغمبر فرمود: حركت كنيد، و با شتاب از عقبه خارج شدند، و منتظر بودند تا مردم برسند، پيغمبر اكرم فرمود: اى حذيفه شما اين افراد را شناختيد ؟
عرض كرد: مركب فلان و فلان را شناختم، و چون شب تاريك بود، و آن‏ها هم صورت‏هاى خود را پوشيده بودند، از تشخيص آنها عاجز شدم.
:Sham:
[=&quot]حضرت فرمود: فهميديد كه اينها چه قصدى داشتند و در نظر داشتند چه عملى انجام دهند ؟ گفتند: مقصود آنان را ندانستيم،
گفت: اين جماعت در نظر گرفته بودند از تاريكى شب استفاده كنند و مرا از كوه بزير اندازند، :Sham:
عرض كردند:

[=&quot]يا رسول اللَّه ! امر كنيد تا مردم گردن آنها را بزنند،

[=&quot]فرمود: من دوست ندارم مردم بگويند كه محمد اصحاب خود را متهم مي‌كند و آنها را مي‌كشد، سپس رسول خدا آن‌ها را معرفي كرد و فرمود: شما اين موضوع را نديده بگيريد و ابراز نكنيد.:Sham:
[=&quot]البيهقي، أبي بكر أحمد بن الحسين بن علي (متوفاي458هـ)، دلائل النبوة، دلائل النبوة ج 5، ص256، باب رجوع النبي من تبوك وأمره بهدم مسجد الضرار ومكر المنافقين به في الطريق وعصمة الله تعالى إياه وإطلاعه عليه وما ظهر في ذلك من آثار النبوة، طبق برنامه الجامع الكبير؛
[=&quot]السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، الدر المنثور، ج 4، ص 243، ناشر: دار الفكر - بيروت –[=&quot] 1993.

[=&quot]برخي از علماي اهل سنت همانند ابن حزم اندلسي كه از استوانه‌هاي علمي اهل سنت به شمار مي‌رود نام اين افراد را آوره است.
وي در كتاب المحلي مي‌نويسد:

[=&quot]أَنَّ أَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ وَطَلْحَةَ وَسَعْدَ بن أبي وَقَّاصٍ رضي الله عنهم أَرَادُوا قَتْلَ النبي صلى الله عليه وسلم وَإِلْقَاءَهُ من الْعَقَبَةِ في تَبُوكَ.:Sham:
[=&quot]ابوبكر، عمر، عثمان، طلحه، سعد بن أبي وقاص ؛ قصد كشتن پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) را داشتند و مي‌خواستند آن حضرت را از گردنه‌اي در تبوك به پايين پرتاب كنند.
[=&quot]إبن حزم الأندلسي الظاهري، ابومحمد علي بن أحمد بن سعيد (متوفاي456هـ)، المحلي، ج 11، ص 224، تحقيق: لجنة إحياء التراث العربي، ناشر: دار الآفاق الجديدة [=lotus]–[=&quot] بيروت؛
[=&quot]و دار الفكر، توضيحات: طبعة مصححة ومقابلة على عدة مخطوطات ونسخ معتمدة كما قوبلت على النسخة التي حققها الأستاذ الشيخ أحمد محمد شاكر.
[=&quot]البته ابن حزم، وقتي اين حديث را نقل مي‌كند، تنها اشكالي كه به روايت دارد، وجود وليد بن عبد الله بن جميع در سلسله سند آن است و لذا مي‌گويد كه اين روايت موضوع و كذب است.
[=&quot]ما در اين جا نظر علماي علم رجال و بزرگان اهل سنت را در باره وليد بن عبد الله نقل مي‌كنيم تا ببنيم كه نظر ابن حزم از نظر علمي چه ارزشي دارد و تا چه اندازه قابل قبول است.:Sham:
[=&quot]وقتي به كتاب‌هاي رجالي اهل سنت مراجعه مي‌كنيم،‌ مي بينيم كه بسياري از علماي اهل سنت، وليد بن عبدالله بن جميع را توثيق كرده‌ و او را صدوق و ثقه خوانده‌اند ؛ چنانچه ابن حجر عسقلاني، حافظ علي الإطلاق اهل سنت و يكي ديگر از استوانه‌هاي علمي اهل سنت در تقريب التهذيب در باره او مي‌نويسد::Sham:
[=&quot]7459 - الوليد بن عبد الله بن جميع الزهري المكي نزيل الكوفة صدوق.
[=&quot]تقريب التهذيب، ابن حجر، ج 2، ص 286، وفات: 852، دراسة وتحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، چاپ: الثانية، سال چاپ: 1415 - 1995 م، ناشر: دار الكتب العلمية، بيروت، لبنان، توضيحات: طبعة مقابلة على نسخة بخط المؤلف وعلى تهذيب التهذيب وتهذيب الكمال.
[=&quot]و همچنين ابن سعد در الطبقات الكبري مي‌نويسد:
[=&quot]الوليد بن عبد الله بن جميع الخزاعي من أنفسهم وكان ثقة وله أحاديث.
[=&quot]الطبقات الكبرى، محمد بن سعد، ج 6 - ص 354، وفات: 230، چاپخانه: دار صادر‌، بيروت، ناشر: دار صادر، بيروت.
[=&quot]و عجلي در معرفة الثقات خودش مي‌نويسد:
[=&quot]الوليد بن عبد الله بن جميع الزهري مكي ثقة.
[=&quot]معرفة الثقات، العجلي، ج 2 - ص 342، وفات: 261، چاپ: الأولى، سال چاپ: 1405، ناشر: مكتبة الدار، المدينة المنورة.
[=&quot]و نيز رازي در كتاب الجرج و التعديل در باره او مي‌نويسد:
[=&quot]نا عبد الرحمن نا عبد الله بن أحمد بن محمد بن حنبل فيما كتب إلى قال قال أبى: الوليد بن جميع ليس به بأس. نا عبد الرحمن قال ذكره أبى عن إسحاق بن منصور عن يحيى بن معين أنه قال: الوليد ابن جميع ثقة. نا عبد الرحمن قال سئل أبى عن الوليد بن جميع فقال: صالح الحديث. نا عبد الرحمن قال سألت أبا زرعة عن الوليد بن جميع فقال: لا بأس به.
[=&quot]الجرح والتعديل، الرازي، ج 9، ص 8، وفات: 327، چاپ: الأولى، سال چاپ: 1371 - 1952 م، چاپخانه: مطبعة مجلس دائرة المعارف العثمانية، بحيدر آباد الدكن، الهند، ناشر: دار إحياء التراث العربي، بيروت، توضيحات: عن النسخة المحفوظة في كوپريلي ( تحت رقم 278) وعن النسخة المحفوظة في مكتبة مراد ملا ( تحت رقم 1427) وعن النسخة المحفوظة في مكتبة دار الكتب المصرية ( تحت رقم 892).
[=&quot]و مزي در تهذيب الكمال مي‌نويسد:
[=&quot]قال عبد الله بن أحمد بن حنبل عن أبيه، وأبو داود: ليس به بأس. وقال إسحاق بن منصور، عن يحيى بن معين: ثقة. وكذلك قال العجلي وقال أبو زرعة: لا بأس به وقال أبو حاتم: صالح الحديث.
[=&quot]تهذيب الكمال، المزي، ج 31، ص 36 – 37، وفات: 742، تحقيق: تحقيق وضبط وتعليق: الدكتور بشار عواد معروف، چاپ: الرابعة، سال چاپ: 1406 - 1985 م، ناشر: مؤسسة الرسالة، بيروت، لبنان.
[=&quot]و ذهبي از بزرگترين علماي رجال اهل سنت در ميزان الاعتدال در باره وليد بن جميع مي‌نويسد:
[=&quot]وثقه ابن معين، والعجلي[=&quot]. وقال أحمد وأبو زرعة: ليس به بأس. وقال أبو حاتم: صالح الحديث.
[=&quot]ميزان الاعتدال، الذهبي، ج 4، ص 337، وفات: 748، تحقيق: علي محمد البجاوي، چاپ: الأولى، سال چاپ: 1382 - 1963 م، ناشر: دار المعرفة للطباعة والنشر - بيروت – لبنان.
[=&quot]و از همۀ اين‌ها مهمتر اين‌كه مسلم نيشابوري در صحيح مسلم دو بار از وليد بن عبد الله بن جميع روايت نقل كرده است: يك بار در جلد 5، ص 177 ذيل باب الوفاء بالعهد،‌ و بار ديگر در ج8، ص 123 در كتاب صفات المنافقين و احكامهم. و اين نشان مي‌دهد كه وليد بن عبد الله از نظر ايشان موثق بوده است كه از او حديث نقل مي‌كند و گرنه نبايد نقل مي‌كرد.
[=&quot] و اگر كسي بخواهد وليد بن عبدالله را تضعيف كند، بايد نام صحيح را نيز از كتاب صحيح مسلم بردارد.:Sham:
[=&quot]در نتيجه وليد بن عبد الله بن جميع ثقه است و به تبع آن اين روايت نيز كاملا صحيحه است.:Sham:

هوريا شاهويي;121365 نوشت:
استاد رضا، فکر می کنم کمی از دایره انصاف خارج شده اید!!!
در خیبر چه کردند؟

جناب هوريا شاهويي اگر کتمان حقیقت انصاف است ما نمیدانستیم !!
باید بگویم این شیوه علویان نیست دوست گرامی
وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله به خیبر رسیدند, پرچم را به دست ابوبکر دادند و او را همراه جمعی به سمت خیبر فرستادند.

ولی او ایستادگی نکرد و فرار کرد.

دفعه دوم رسول الله عمر را به همراه جمعی به خیبر فرستادند ولی او نیز فرار کرد. (1)

پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - فرمود:فردا مردى را به سوى قلعه مى فرستم كه خدا و پيغمبر را دوست دارد، و خدا و پيغمبر هم او را دوست دارند و از جنگ روى برنمى تابد. و خداوند قلعه را به دست او بگشايد.
سربازان هر كدام اميد داشتند كه آن فاتح آن باشند.
على - عليه السّلام - در آن روز مبتلا به دردِ چشم بود.

پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - به او فرمود: حركت كن .
على - عليه السّلام - گفت : يا رسول اللّه ! جايى را نمى بينم .
پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - آب دهان مبارك خود را به چشم على - عليه السّلام - كشيد و پرچم اسلام را به دستش داد.
على - عليه السّلام - عرض كرد: يا رسول اللّه ! به چه چيز جنگ كنم !فرمود: به اينكه بگويند: اشهد ان لااله الاّ اللّه و اشهد انّ محمّداً رسول اللّه وقتى كه اين را گفتند، خون و مالشان از طرف من محترم است . مگر اينكه حق آن را ادا نكنند، حساب آنها هم با خداست .
على - عليه السّلام - به ملاقات يهوديان خيبر رفت و فتح كرد. (2)

پي نوشت:

(1) اين حديث را حاكم نيشابورى در كتاب خود، به همين نحو كه گفتيم نقل كرده است . سپس مى گويد: اين حديث با سند صحيح نقل شده است ، ولى بخارى و مسلم روايت نكرده اند! - ذهبى با تصريح به صحت آن در تلخيص مستدرك آورده است. فرار أبو بكر و عمر در روز خيبر: راجع: ترجمة الامام على بن أبى طالب من تاريخ دمشق لابن عساكر ج 1 / 169 ح 233 و 234 و 235 و 236 و 240 و 241 و 247 و 261 و 262 ط 1، مناقب على بن أبى طالب لابن المغازلى ص 181 ح 217 ط 1، خصائص أمير المؤمنين للنسائي ص 52 و 53، أسد الغابة ج 4 / 21، مسند أحمد ج 6 / 353، البداية والنهاية ج 4 / 186، الغدير ج 1 / 38، مجمع الزوائد ج 9 / 122 و 124، مصنف ابن أبى شيبة ج 6 / 154، الصحيح من سيرة النبي الاعظم ج 3 / 282، تذكرة الخواص، مسند البزاز ج 1، الكامل لابن الاثير ج 2 / 149, ترجمة الامام على بن أبى طالب من تاريخ دمشق لابن عساكر ج 1 / 177 ح 242 و 243 و 247، شذرات الذهبية لابن طولون ص 52.

(2) اين حدیث در بسیاری از کتب روایی و تاریخی آمده است که ما در اینجا فقط به گوشه ای از آنها اشاره می کنیم: فرائد السمطين ج 1 / 259 ح 200، المعجم الصغير للطبراني ج 2 / 100، مجمع الزوائد ج 6 / 151، المستدرك للحاكم ج 3 / 38، عيون الاثر ج 2 / 132، ترجمة الامام على بن أبى طالب من تاريخ دمشق لابن عساكر ج 1 / 163 ح 227 و 228 و 229 و 230 و 231، تذكرة الخواص للسبط بن الجوزى ص 24 ط الحيدرية، صحيح البخاري ج 5 / 22، صحيح مسلم ج 7 / 121 ط العامرة بمصر، خصائص النسائي ص 55 ط الحيدرية، السنن الكبرى للبيهقي ج 9 / 106، حلية الاولياء ج 1 / 62، ينابيع المودة ص 48 ط اسلامبول.

هوريا شاهويي;121365 نوشت:
استاد رضا، فکر می کنم کمی از دایره انصاف خارج شده اید!!!
قرآن فرمود فضل الله المجاهیدن اینها مجاهدین هستند.

بله درست میفرماید
اما دقت نکردید که قرآن خطاب به بعضی از آنها چه فرمورد

صحابه پیامبر ص نیز به دو دسته تقسیم می‌شوند:
1. گروهی از آنان از نظر تقوا و پیراستگی به مقامی رسیده بودند که می‌توان آنان را حجت‌های الهی و انسان‌های وارسته دانست.
2. برخی دیگر کسانی هستند که قرآن از آنها به گونه‌ای دیگر یاد می‌کند‚
فاسق (1)‚
بیمار دل (2)‚
منافق (3)‚
دهن بین وحرف شنو از منافقین (4)‚
در آستانه ارتداد (5)‚
دارای عمل نیک و بد(6)‚
مومنان زبانی(7)‚
کسانی که با دریافت پول‚ دل به اسلا‌م می‌بندند ( الموœلفة قلوبهم) (8)‚
فراریان از جنگ (9)‚
کسانی که در نماز‚ پیامبر را تنها گذاردند و از پی داد و ستد رفتند. (10) و ...

1. حجرات/6 2. احزاب / 12
3. توبه /101
4- توبه / 47
5. آل عمران / 154
6- توبه / 45 - 47
7. حجرات / 14
8- توبه / 60
9. انفال / 15 - 16
10- جمعه / 11

هوريا شاهويي;121365 نوشت:
استاد رضا، فکر می کنم کمی از دایره انصاف خارج شده اید!!!
اما این خلفا در تمام جنگها حضورداشتند.

جناب هوريا شاهويي آیا میدانید که اگر تنها حتی یک مورد فرار در مورد خلفای شما ابوبکر عمر و عثمان وجود داشته باشد که بیش از این است در تاریخ !!
خداوند در مورد انها چه گفته

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ زَحْفاً فَلاَ تُوَلُّوهُمُ الأَدْبَار(آيه 15 سوره انفال)
«اى اهل ايمان، هرگاه با تهاجم و تعرض كافران در ميدان كارزار روبرو شديد، مبادا از بيم آنها پشت كرده و از جنگ بگريزيد».

وَمَن يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلَى فِئَةٍ فَقَدْ بَاء بِغَضَبٍ مِّنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ (سوره انفال آيه 16)
«وهركه در روز جنگ، پشت به آنها كرده، بگريزد به طرف خشم خدا روى آورده، جايگاهش در دوزخ خواهد بود كه بدترين منزل است، مگر آنكه هدفش كناره گيرى از ميدان براى حمله مجدد و يا به قصد پيوستن به گروهى (از مجاهدان) بوده باشد».

[=verdana]
1- عن امیرالمؤمنین(ع): «الفِرارُ مِنَ الزَّحْفِ مِنَ الْكَبائِرِ» (مستدرك الوسائل، ج 2, ص 255.)

حضرت على(ع) فرمود: «فرار از جهاد، از گناهان كبیره است».[=verdana]:Sham:

2- قال امیرالمؤمنین(ع): «... و فیهِ استیجابُ النّارِ بِالْفِرارِ مِنَ الزَّحْفِ عِنْدَ حَضْرَةِ القِتالِ...» (وسائل الشیعه، ج 11, ص 71 - فروع، ج 5, ص 38.)[=verdana]

حضرت على(ع) فرمود: «... و در آن سزاوارى و استحقاق آتش (جهنّم) است به خاطر فرار از جهاد در وقت نبرد...».[=verdana]

3- حضرت امیر(ع) در جنگ صفین خطاب به لشكریانش فرمود: «... واستَحیُوا الْفَرَّ فَاِنَّهُ عارٌ باقِ فِى الأعْقابِ وَ نارْ یَوُمَ الْحِسابِ» (مستدرك الوسائل، ج 2, ص 259 ).[=verdana]

«... و شرم كنید از اینكه از میدان جنگ فرار كنید، پس به درستى كه فرار موجب ننگى باقى در فرزندان آینده و آتش روز قیامت خواهد شد».[=verdana]

4- ... و قال امیرالمؤمنین(ع): «... و أیْمُ اللّهِ لاِنْ فَرَرْتُمْ مِن سَیْفِ العاجِلَةِ لا تَسْلَمُونَ مِن سَیْفِ الاخِرَةِ». (مستدرك الوسائل، ج 2, ص 259 - نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 124, ص 382 .)[=verdana]

... و حضرت على(ع) فرمود: «قسم به خدا، اگر شما از شمشیر دنیا فرار كنید (و از جبهه نبرد بگریزید) از شمشیر آخرت (و عذاب الهى) سالم نمى مانید».[=verdana]

5- قال على (ع): «... و أیْمُ اللّهِ لاِنْ فَرَرْتُمْ مِن سُیوُفِ العاجِلَةِ لا تَسْلَمُونَ مِن سُیُوفِ الاجِلَةِ» (وسائل الشیعه، ج 11, ص 72 ).[=verdana]

حضرت على(ع) فرمود: «قسم به خدا اگر از شمشیرهاى دنیا فرار كنید از شمشیرهاى آینده (قیامت) سالم نمى مانید».[=verdana]

6- عن عمران بن حصین قال: «لَمّا تَفَرَّقَ النّاسُ عَن رسولِ اللّه(ص) فى یَوُمِ الاُْحُدِ جاءَ عَلى(ع) مُتَقَلِّداً سَیْفَهُ حتّى قامَ بَینَ یَدیْهِ، فَرَفَعَ رَسولُ اللّه(ص) رأسَهُ فَقالَ لَهُ: ما بَالُكَ لَمْ تَفَرَّ مَعَ النّاسِ؟! فَقالَ: یا رَسُولِ اللّه أرجِعُ كافِراً بَعْدَ إسلامِى». (مستدرك الوسائل، ج 2, ص 256).[=verdana]

عمران بن حصین مى گوید: «وقتى كه مردم در روز جنگ احد (بر اثر شكست ابتدایى مسلمین از مشركین) از اطراف پیامبر اكرم(ص) متفرق شدند، على(ع) درحالى كه شمشیرش را حمائل كرده بود، آمد تا در مقابل پیامبر ایستاد (و به دفاع از پیامبر(ص) پرداخت)، پس پیامبر خدا سرش را بلند كرد و فرمود: چگونه است كه تو با مردم فرار نمى كنى؟ حضرت على(ع) عرض كرد: اى رسول خدا آیا من به حالت كفر بازگردم، پس از آنكه اسلام آوردم...».[=verdana]

7- قال امیرالمؤمنین(ع): «ولیعلم المنهزم بأنّه مُسخِطٌ ربّه: وموبق نفسه، و أنّ فى الفرار موجدة اللّه، و الذّلّ اللازم و العار الباقى و أن الفارّ لغیر مزید فى عمره، ولا محجوز بینه و بین قومه و لا یرضى ربه ولموت الرجل محقا قبل اتیان هذه الخصال خیر من الرضا بالتلبّس بها و الإقرار علیها...» (وسائل الشیعه، ج 11, ص 65 - فروع، ج 5, ص 41 با اندكى فرق).[=verdana]

حضرت على(ع) فرمود: «و كسى كه (از میدان رزم و جنگ) فرار مى كند باید بداند كه خدا را به غضب آورده است، و خود را هلاك گردانیده است و همانا در فرار، خشم خدا و ذلت همیشگى و ننگ باقى خواهد بود و به درستى كه بر عمر او چیزى افزوده نمى شود و نمى تواند بین خود و مرگش فاصله اندازد، و خدایش را خشنود نمى گرداند و همانا مرگ و نیستى قبل از یافتن این خصلت (فرار از جنگ) بهتر است از راضى شدن به فرار، و اقرار بر آن...».[=verdana]

8- كتاب صفین (كتاب وقعة صفین، ص 256, چاپ مصر) للنصر بن مزاحم... عن زید بن وهب أن علیّاً... قال: ««ولیعلم المنهزم أنّه مُسخِطٌ لربّه: وموبق نفسه، و فى الفرار موجدة اللّه علیه، و الذّلّ اللازم و فساد العیش علیه، و أن الفارّ منه لایزید فى عمره، ولا یرضى ربه فموت الرجل محقا قبل اتیان هذه الخصال خیر من الرضا بالتلبّس بها و الإقرار علیها...» (بحارالانوار، ج 100, ص 28 .)[=verdana]

در كتاب صفین نصر بن مزاحم... از زید بن وهب نقل مى كند، كه حضرت على(ع) (به یاران خود در جنگ صفین) فرمود: «و باید فرار كننده (از جبهه جنگ) بداند كه او خدایش را به غضب آورده است و خود را به هلاك انداخته است و در فرار خشم خدا و ذلت همیشگى و فساد زندگى بر او خواهد بود. و به درستى كه فرار كننده (از جنگ) چیزى بر عمرش افزوده نمى گردد، و خدایش را راضى نمى كند، پس اگر مرد در حالت باطل بمیرد قبل از آنكه این خصلت (ننگ فرار) را بیابد (براى او) از رضایت به فرار كردن و اقرار بر آن بهتر است.»[=verdana]

9- قال امیرالمؤمنین(ع): «وَ إنَّ الفَارَّ لَغَیْرُ مَزِید فى عُمرِهِ وَ لا مَحْجُوز بَیْنَهُ وَ بَیْنَ یَوُمِهِ» (نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 124, ص 383).[=verdana]

حضرت على(ع) فرمود: و به درستى كه به عمر و زندگانى فرار كننده افزوده نمى شود و فرار مانع از مرگش نمى گردد».[=verdana]

10- قال امیرالمؤمنین(ع): «... واعلموا أنكم بعین اللّه، و مع ابن عم رسول اللّه(ص) فعاودوا الكَر، و استَحیوا من الفَرّ، فإنّه عار فِى الأعقاب، و نارٌ یَومُ الحِساب». (نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 65, ص 158).[=verdana]

حضرت على(ع) (به اصحاب خود در صفین) فرمود: «و بدانید كه شما مدّ نظر خدا هستید و همراه با پسرعموى رسول خدا(ص) پس پى در پى (به دشمن حمله كنید) و از گریختن شرم نمائید، زیرا فرار ننگى براى اعقاب است (بعد از شما فرزندانتان را سرزنش خواهند كرد) و موجب آتش روز حساب و رستاخیز است (در قیامت به عذاب الهى گرفتار خواهید شد)».

هوريا شاهويي;121365 نوشت:
استاد رضا، فکر می کنم کمی از دایره انصاف خارج شده اید!!!
لطفا سریع پستها را حذف نکنید:Ghamgin:
ببینید این سه خلیفه همراه پیامبر مهاجرت کردند، در آن گرفتاری های مدینه ماندند، همراه پیامبر در بدر حضور داشتند، در تمامی جنگهای پیامبر ایشان حضور داشتند، حضرت ابوبکر (.............)و حضرت عمر(.........) و حضرت عثمان (...........)چه کردند؟

ما نمیدانیم تا به کی این انصاف است که از حقایق سخن نگویم و اگر ابراز حقایق کرده باشیم محکوم به بی انصافی میشویم!!
[=Verdana]گویا دوستان اطلاع دقیقی از تاریخ ندارند ؟؟؟
چه شد کجایند خلفای شما در تاریخ و شجاعتهای آنها در جنگ

غزوه ی ذات السلاسل

[=Verdana]مأموران پیامبر گرامی( صل الله علیه و آله وسلم)، گزارش دادند که درسرزمینی به نام « وادی یابس » هزاران نفر با یکدیگر هم پیمان شده اند که با تمام قوا در کوبیدن اسلام بکوشند و در این راه کشته شوند، و یا محّمد (صل الله علیه وآله وسلم) و افسر دلاور و فاتح علی (علیه السلام ) را ا زپای در آورند.
[=Verdana]پیامبر گرامی( صل الله علیه و آله وسلم)، لازم دید مسلمانان را از این خطر بزرگ آگاه نماید در آن روز، رمز گرد آمدن مردم برای نماز و یا شنیدن مطلب لازم، جمله ی «الصلاة جامعة» بود از این نظر، منادی به دستور پیامبر گرامی(صل الله علیه و آله وسلم)، درنقطه ی مرتفعی از بام مسجد قرار گرفت.
در این لحظه دسته ای برای این کار معیّن گردیدند، و فرماندهی لشگر به «ابی بکر» واگذار شد او با ستون مخصوصی به سوی قبیله ی «بنی سلیم» رهسپار گردید [=Verdana]مسافتی را که سربازان اسلام طی کردند، سگلاخ عجیبی بود، و قبیله ی مزبور در میان دره بسیار وسیعی زندگی می کردند وقتی که سربازان اسلام خواستند، به دره سرازیر شوند، با مقاومت «بنی سلیم» روبرو شدند، و فرمانده سپاه چاره جز این ندید که از همان راهی که آمده بود، باز گردد.
علی بن ابراهیم، در تفسیر خود می نویسد: وقتی سران قوم به ابی بکر گفتند منظور از این لشگر کشی چیست؟
وی در پاسخ آنان گفت: من از طرف پیامبر گرامی( صل الله علیه و آله وسلم)، مأمورم اسلام را بر شما عرضه بدارم، و اگر از پذیرفتن آن سر بر تافتید با شما نبرد کنم در این لحظه سران قبیله، کثرت نفرات خود را رخ وی کشیده، او را سخت مرعوب ساختند، و او علی رغم تمایلات سربازان اسلام به جنگ و نبرد، دستور بازگشت داد، و همه را به مدینه باز گردانید. :Sham:

بازگشت سپاه اسلام با آن وضع، پیامبر را متأثر ساخت این با، پیامبر گرامی(صل الله علیه و آله وسلم)، مقام فرماندهی را به دوست وی، «عمر» واگذارنمود[=Verdana] این دفعه دشمنان از اوّل بیدارتر، و در دهانه ی درّه، زیر سنگها و درختان، پنهان شده بودند از این جهت، موقع ورود سربازان اسلام، از کمینگاه های خود در آمدند و دلاورانه به جنگ پرداختند و فرمانده سپاه به سربازان خود، فرمان عقب نشینی داد و آنان به مدینه باز گشتند.:Sham:
«عمر وعاص» سیاستمدار حیله گر عرب – که در آن روزها تازه اسلام آورده بود – خدمت پیامبر گرامی(صل الله علیه و آله وسلم)، رسید و گفت: «الحرب خدعة» پیروزی در جنگ، تنها در گرو شجاعت و قدرت بازو نیست، بلکه قسمتی از آن، مربوط به کاردانی و خدعه است.
اگر من این بار سربازان اسلام را رهبری نمایم، گره از کارمی گشایم پیامبر روی مصالحی با نظر او موافقت کرد، ولی او نیز به سرنوشت فرماندهان گذشته گرفتار شد. :Sham:

منشور جاوید ج7 ص29

شکستهای پیاپی، مسلمانان را با اندوهی جانکاه روبرو ساخت در آخرین بار، پیامبر ص سپاهی تنظیم نمود و علی ع را به مقام فرماندهی انتخاب کرد و پرچمی به دست او داد،[=Verdana] علی وارد خانه خود شده، و پارچه ی مخصوصی را که در لحظات سخت به سر می بست، از همسر گرامی خود فاطمه (علیها السلام) خواست، و آن را به سر خود بست، دختر پیامبر گرامی(صل الله علیه و آله وسلم)، با دیدن این منظره گریست و متوجه شد که شوهر عزیزش به سوی امر سخت و هولناکی رهسپار است، پیامبر گرامی(صل الله علیه و آله وسلم)، او را دلداری داد و اشک از دیدگان فاطمه پاک نمود، سپس علی ( علیه السلام) را تا مسجد احزاب بدرقه کرد علی (علیه السلام) درحالی که بر اسب ابلقی سوار بود، و دو لباس « یمنی » بر تن داشت، و نیزه ساخت هند در دست گرفته بود، به راه افتاد، وی مسیر خود را کاملاً عوض کرد، تا آنجا که سربازان تصوّر کردند که او رهسپار سمت عراق است پیامبر گرامی(صل الله علیه و آله وسلم)، جمله ی زیر را بدرقه علی (علیه السلام ) نمود وفرمود: « أرسلته کرّاراً غیر فرّار» او را به فرماندهی برگزیدم، زیرا او فرماندهی حمله ور است و هرگز پشت به دشمن نمی کند.:Sham:
تخصیص این گفتار به علی (علیه السلام) حاکی است که فرماند هان قبلی، نه تنها شکست خورده بودند، بلکه بر خلاف اصول نظامی اسلام، عقب نشینی آنها توأم با هزیمت بوده است.

رمز پیروزی امیرمؤمنان(علیه السلام) دراین نبرد:Sham:
رمز پیروزی علی (علیه السلام) را می توان درسه مطلب خلاصه کرد:
[=Verdana]دشمن را از حرکت خود آگاه نساخت، زیرا مسیر حرکت خود را عوض کرد تا حرکت وی به وسیله ی اعراب بیابانگرد و قبائل مجاور به دشمن نرسد. او کاملاً به یک اصل مهم نظامی، یعنی اصل «استتار» عمل نمود، شبها راه می رفت و روزها در نقطه ای پنهان می گردید، و به استراحت می پرداخت، هنوز به دهانه ی دره نرسیده بود، که به همه ی سربازان دستور استراحت داد، از طرفی برای اینکه دشمن از ورود آنها به نزدیکی دره آگاه نشود، مقرر فرمود که سربازان اسلام دهان اسبان خود را ببندند، که شیهه آنها دشمن را بیدار و آگاه نسازد.
سپیده دم ،علی (علیه السلام) نماز صبح را با یاران خود خوند و سربازان را از پشت کوه تا بالای آن، و از آنجا به داخل دره حرکت داد سپاهیان نیرومند اسلام، به فرماندهی افسری دلاور و شجاع، برق آسا به دشمن خواب آلود حمله برده، گروهی را دستگیر کردند و دسته ای نیز پا به فرار گذاردند. دلاوری و شجاعت بی نظیر فرماندهی همانند امیرمؤمنان (علیه السلام) هفت تن از دلاوران دشمن را دستگیر کرد، که دیگر دشمن در خود توان مقاومت ندید، با ترک غنایم زیاد پا به فرار گذارند. :Sham:
[=Verdana]
[=Verdana]این جانبازی و فداکاری به قدری ارز ش داشت که سوره ی «العادیات» درباره ی این واقعه نازل گردید سوگندهای بدیع و شور انگیز این سوره، به منظور تقدیر از روح نظامی و بطولت سربازان فداکار این واقعه می باشد اینک آیاتی از این سوره: " وَ الْعَادِیَاتِ ضَبْحًا* فَالْمُورِیَاتِ قَدْحًا* فَالمُْغِیرَاتِ صُبْحًا* فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعًا* فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعًا؛ قسم به اسبانى كه (سواران در جهاد كفار تاختند تا جایى كه) نفسشان به شماره افتاد * و در تاختن از سم ستوران بر سنگ آتش افروختند * و (بر دشمن شبیخون زدند تا) صبحگاهان آنها را به غارت گرفتند * و گرد و غبار (از دیار كفار) بر انگیختند * و سپاه دشمن را همه در میان گرفتند." (عادیات / 5-1)


منشورجاوید ج7 ص31

هوريا شاهويي;121365 نوشت:
استاد رضا، فکر می کنم کمی از دایره انصاف خارج شده اید!!!
حضرت عثمان (رضی الله عنع)چه کردند؟

عثمان به دلیل بیماری همسرش در جنگ بدر حاضر نشد.
در جنگ احد نیز به اتفاق جمیع مورخان در شمار فراریان بود. بعدها در تاریخ نیز جز در قضیه صلح حدیبیه یادی از وی وجود ندارد.
در زمان ابوبکر وی از افراد نزدیک به وی بوده و کاتب وی به شمار می آمد. در دوره عمر ابن خطاب نیز از نفوذ قابل توجهی برخوردار بود و در آن شرائط نماینده بنی امیه به شمار می آمد.
ابن ابى الحديد

درباره عثمان بن عفان

او در باره عثمان مى نويسد: همه راويان تاريخ و حديث، بر اين نظريه هستند كه: عثمان در جنگ اُحد جزو فراريان بوده است; «مَعَ اِتِّفاق الرّوات إنّ عُثمان لَم يثبت».
در تأييد گفتار وى، نظريه بعضى از محدّثان و مورّخان را مى آوريم:

1 . امام المحدّثين، بخارى، در ضمن حديث مفصّلى مى نويسد: يك نفر مصرى در مسجدالحرام به عبدالله بن عمر گفت:

من از شما سؤالى دارم و آن اينكه:
آيا اين مطلب درست است كه عثمان در جنگ احد فرار كرد و در جنگ بدر غايب بود و در بيعت رضوان حضور نداشت؟!
عبدالله بن عمر نسبت به هر سه سؤال جواب مثبت داد و عدم حضور عثمان را اينگونه توجيه كرد: «أمّا فراره يَومَ أُحد فَأَشْهَدُ أنَّ اللهَ عَفى عَنْهُ وَغَفَرَ...»;(1) «اما فرار او در جنگ اُحُد را شهادت مى دهم كه خدا آن گناه او را عفو كرد و او را بخشيد.»

جالب اين است كه: بخارى اين حديث را در باب «مناقب عثمان» و جزو فضائل او نقل كرده است.
2 . امام المورّخين، طبرى نوشته است: عثمان بن عفّان به همراه دو نفر از انصار، به نام عقبه و سعد گريختند تا به «جعلب» ـ كه كوهى است در نزديكى مدينه ـ رسيدند و پس از سه روز كه در آنجا بودند، نزد پيامبر خدا آمدند; (وفرّ عثمان ابن عفّان و عقبة و سعد حتّى بلغوا الجعلب و أقاموا بها ثلاثاً ثمّ رجعوا».(2)
3 و 4 . همين مطلب را ابن اثير(3) و ابن كثير دمشقى(4) نيز نقل كرده اند.

1 . بخارى، الصحيح، باب «مناقب عثمان»، ح3495
2 . طبرى، تاريخ، ج2، ص383
3 . ابن اثير، كامل التواريخ، ج2، ص110
4 . ابن كثير، تاريخ، ص28

هوريا شاهويي;121365 نوشت:
استاد رضا، فکر می کنم کمی از دایره انصاف خارج شده اید!!!

قرآن فرمود فضل الله المجاهیدن اینها مجاهدین هستند. لطفا با ذکر مشخصات حضور خلفا در تک تک جنگهای صدر اسلام ما را با چگونگی جنگاوری ایشان آشنا کنید نه اینکه سوال زیبای سید مهران را خراب کنید. عمر چه کردند؟


خب ما با سند ثابت کردیم که فراریان چه کسانی هستند و گفتیم قرآن در مورد آنها چه قضاوتی دارد!!
شاید خوشایند شما نباشد !!و این را بی انصافی بدانید که ما از حقیقت سخن میگویم !!؟

[=Verdana]ابن ابى الحديد مى نويسد: «قد اختلف في عمربن الخطاب هل ثبت يومئذ أم لا؟! أمّا محمّدبن اسحاق والبلاذري فجعلاه مع من ثبت و لم يفرّ...»[=Verdana](1)[=Verdana] يعنى تنها دو نفر از مورّخان، بلاذرى و ابن اسحاق، معتقدند كه عمربن خطاب در جنگ احد [=Verdana]فرار نكرد و بقيه مورّخان او را جزو فراريان شمرده اند.
جاى تعجّب است كه ابن ابى الحديد با آن غور و دقّتى كه در حوادث تاريخى و اقوال گذشتگان دارد، چگونه در اين مورد غفلت كرده و اين مطلب را با اين وضوح ناديده گرفته است!
زيرا بر اساس نقل ابن هشام، ابن اسحاق هم مانند ديگر مورّخان فرار عمر را به صراحت بيان كرده است.:Sham:

[=Verdana]ابن هشام از ابن اسحاق نقل مى كند كه: انس بن نضر، كه از كوه سرازير شد و قصد حمله به مشركين را داشت، ديد كه عمربن خطاب به همراه گروهى از مهاجران و انصار، سلاح را بر زمين گذاشته و در گوشه اى نشسته اند; يعنى از ميدان جنگ فرار كرده اند.
[=Verdana]انس از آنها پرسيد: چرا در اينجا نشسته ايد؟! گفتند: چه كنيم كه پيامبر كشته شده است! انس گفت: پس از پيامبر زندگى به چه درد مى خورد؟! برخيزيد شما هم در راه هدفى كه پيامبر خدا كشته شد، بميريد.
اين بگفت و به دشمن حمله كرد تا به شهادت رسيد.(2)

[=Verdana]اين متن را كه مورّخان معروف، ابن اثير[=Verdana](3)[=Verdana] و ابن كثير[=Verdana](4)[=Verdana] هم نقل كرده اند، گوياى اين واقعيت است كه بر خلاف آنچه ابن ابى الحديد گفته، ابن اسحاق فرار عمر را به صراحت بيان نموده است [=Verdana]و به طورى كه در كلام واقدى پيشتر آمد، او تعداد كسانى را كه استقامت نموده اند; اعمّ از مهاجرين و انصار، چهارده نفر معرفى مى كند كه نام عمر در ميان آنها ديده نمى شود.

شواهد تاريخى ديگر نيز عدم پايدارى عمر در جنگ اُحد را تأييد مى كند;
[=Verdana]از جمله اين شواهد اين است كه در دوران خلافتِ وى زنى مراجعه كرد و از بردهاى بيت المال كه در نزد وى بود، درخواست نمود، همزمان، يكى از دختران عمر نيز بر وى مراجعه نمود و از بُردهاى بيت المال خواست.
عمر به درخواست آن زن جواب مثبت داد ولى دختر خويش را رد كرد.
[=Verdana]اطرافيان عمر از عملكرد او تعجّب كرده، اعتراض نمودند كه دختر تو نيز در اين بيت المال داراى سهم بود، چرا او را مأيوس كردى؟!

عمر به اعتراض آنها چنين پاسخ داد:

«إنَّ أبا هذه ثبت يوم أُحد وأبا هذه فرّ يوم أُحد ولم يثبت».(5)
«آن زن بر دختر من ترجيح و امتياز دارد; زيرا پدر او در جنگ اُحد فرار نكرد و استقامت ورزيد ولى پدر دختر من گريخت و پايدار نماند.»
[=Verdana]با اين توضيح روشن شد كه از مورّخان مورد اعتماد اهل سنّت تنها يك نفر (بلاذرى) آن هم بنا به نقل ابن ابى الحديد ثبات و پايدارى عمر را تأييد نموده است ولى مورخان ديگر او را جزو فراريان مى دانند [=Verdana]اگر مورّخ ديگرى با بلاذرى هم عقيده بود، در منابع منعكس مى گرديد و خود ابن ابى الحديد از نقل آن امتناع نمىورزيد.

1 . ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج15، ص20
2 . «قال ابن اسحاق انتهى انس بن النضر الى عمربن الخطاب في رجال من المهاجرين والأنصار وقد القو بأيديهم فقال ما يُجلبكم قالوا: قتل رسول الله، قال: فماذا تصنعون بالحياة بعده...»
سيره ابن هشام، چاپ داراحياءالتراث العربى، بيروت، ج3، ص88
3 . ابن اثير، تاريخ، ج1، ص383
4 . ابن كثير، تاريخ، ج4، ص28

5 . ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج15، ص32

استاد رضا درباره بیعت رضوان چه می گویید که قران فرمود: لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما في‏ قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكينَةَ عَلَيْهِمْ وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَريباً (18فتح) به راستى خدا هنگامى كه مؤمنان، زير آن درخت با تو بيعت مى‏كردند از آنان خشنود شد، و آنچه در دلهايشان بود بازشناخت و بر آنان آرامش فرو فرستاد و پيروزى نزديكى به آنها پاداش داد. همه می دانند که حضرت ابوبکر صدیق و عمر فاروق در این واقعه حضور داشتند.
إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى‏ نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفى‏ بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتيهِ أَجْراً عَظيماً (10فتح) در حقيقت، كسانى كه با تو بيعت مى‏كنند، جز اين نيست كه با خدا بيعت مى‏كنند؛ دست خدا بالاى دستهاى آنان است. پس هر كه پيمان‏شكنى كند، تنها به زيان خود پيمان مى‏شكند، و هر كه بر آنچه با خدا عهد بسته وفادار بماند، به زودى خدا پاداشى بزرگ به او مى‏بخشد.

هوريا شاهويي;121365 نوشت:
استاد رضا، فکر می کنم کمی از دایره انصاف خارج شده اید!!!
لطفا سریع پستها را حذف نکنید:Ghamgin:
ببینید این سه خلیفه همراه پیامبر مهاجرت کردند، ، در تمامی جنگهای پیامبر ایشان حضور داشتند، بالاخره در جنگ بدر حضرت ابوبکر (...........) چه کردند؟

[=Verdana]با سلام
خب بازهم گفتاری دگر از حقیقتی دگر

[=Verdana]ابن ابى الحديد درباره او مى نويسد: در ميان راويان اهل سنّت، در پايدارى او اختلاف نيست، گرچه هيچ جنگى و يا قتل يكى از دشمنان به دست وى نيز نقل نشده است.

و مى افزايد: امّا راويان شيعه مى گويند: تنها شش نفر و يا تنها چهارده نفر بودند كه فرار نكردند. به هر حال آنان ابوبكر و عمر را جزو فراريان مى دانند.

گفتنى است در اثبات نظريه شيعه، كه ابوبكر را از فراريان مى دانند،[=Verdana] گذشته از دلايل تاريخى، همان جمله اى كه خود ابن ابى الحديد نقل كرد و آن برگرفته از نظريه مورخان ومحقّقان اهل سنّت است، كفايت مى كند; زيرا اگر كسى در چنان وضعيت حساس و در اوج حمله دشمن، در ميدان جنگ و در دسترس و در مرئى و منظر دشمن باشد، عاقلانه نيست كه در معرض هيچ حمله و دفاعى قرار نگيرد، نه كسى را به قتل برساند و نه خودش به قتل برسد و نه بر كسى زخمى وارد كند و نه زخمى بر او وارد شود؟!


تلاش براى رفع اين اشكال:

[=Verdana]به نظر مى رسد براى رفع همين اشكال بوده كه روايتى بدين مضمون جعل و نقل كرده اند:
«در جنگ اُحد عبدالرحمان بن ابوبكر كه در ميان مشركين بود، به ميدان آمد. ابوبكر آماده شد كه به مبارزه فرزندش برود ولى پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) مانع او شد و خطاب به وى چنين فرمود: «شَمِّ سَيْفَكَ وَاَمْتِعْنا بِكَ»;(1)

«شمشيرت را غلاف كن و ما را از وجودت بهره مند گردان!» [=Verdana]و لذا او تا آخر جنگ و طبق دستور پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) سلاح را كنار گذاشت، نه تيرى به سوى دشمن رها كرد و نه شمشيرى به دست گرفت!»:Cheshmak:

سه اشكال در اين حديث:

اگر اين حديث صحيح باشد، به نظر ما با سه اشكال عقلى مواجه مى شود و اين اشكالات جعلى بودن آن را به اثبات مى رساند:
1 . در آن هنگامه جنگ و شدّت حمله دشمن، كه جز برانداختن اسلام و ريشه كن ساختن درخت نوپاى توحيد هدفى نداشت و با وجود آنهمه شهيد و مجروح و با به خطر افتادن جان رسول الله(صلى الله عليه وآله) ، متصوّر نيست كه پيامبر اسلام به يكى از يارانش دستور دهد سلاح را كنار بگذارد و ساكت و آرام تماشاگر صحنه جنگ شود و هيچ واكنشى از خود نشان ندهد، در صورتى كه هر يك از صحابه ديگر را به نحوى تشجيع و بر حمله و دفاع ترغيب مى نمود.

2 . در چنان وضعيتى كنار گذاشتن سلاح و دور ساختن وسيله دفاع، ناقض غرض و عامل تضعيف شخص و تشديد خطر و موجب تجرّى دشمن و منافى با حفظ جان وى خواهد شد.

3[=Verdana] . به فرض كه ابوبكر طبق دستور پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) از هر حركتى امتناع ورزيد و به حكم «شمّ سيفك» قتل و قتالى از وى سر نزد،ولى اگر او در صحنه جنگ حضور داشت، دشمن خونخوار از چه كسى دستور گرفته بود كه «شيموا سُيُوفَكُم»; «چون به ابوبكر رسيديد شمشيرها را غلاف كنيد و بر وى آسيبى نرسانيد؟!»


خلاصه اينكه: گذشته از دلايل حديثى ـ تاريخى، اين دلايل و شواهد عقلى موجب شده است كه شيعه بگويد: ابوبكر هم مانند عثمان و عمر در جبهه جنگ حضور نداشت و از فراريان بود.

1-ابن اثير، كامل، ج2، ص108; ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج14، ص256

هوريا شاهويي;121574 نوشت:
استاد رضا درباره بیعت رضوان چه می گویید که قران فرمود: لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما في‏ قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكينَةَ عَلَيْهِمْ وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَريباً (18فتح) به راستى خدا هنگامى كه مؤمنان، زير آن درخت با تو بيعت مى‏كردند از آنان خشنود شد، و آنچه در دلهايشان بود بازشناخت و بر آنان آرامش فرو فرستاد و پيروزى نزديكى به آنها پاداش داد. همه می دانند که حضرت ابوبکر ....!!!? و عمر در این واقعه حضور داشتند.
إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى‏ نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفى‏ بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتيهِ أَجْراً عَظيماً (10فتح) در حقيقت، كسانى كه با تو بيعت مى‏كنند، جز اين نيست كه با خدا بيعت مى‏كنند؛ دست خدا بالاى دستهاى آنان است. پس هر كه پيمان‏شكنى كند، تنها به زيان خود پيمان مى‏شكند، و هر كه بر آنچه با خدا عهد بسته وفادار بماند، به زودى خدا پاداشى بزرگ به او مى‏بخشد.

[=verdana]
با سلام
[=verdana] ترديدى نيست كه خداوند از بيعت كنندگان در حديبيه، رضايت خود را اعلام كرده و خليفه دوم نيز در اين بيعت حضور داشته است؛
[=Verdana]اما اهل سنت اگر بخواهند با استفاده از اين قضيه، اعمالى را كه خليفه دوم پس از صلح حديبيه انجام داده، انكار و يا توجيه نمايند، بايد دو مسأله را ثابت كنند:

[=verdana] [=Verdana]1. رضايت خداوند از بيعت كنندگان، هميشگى است و احياناً رفتارهاى ناپسندى كه ممكن است از آن‌ها در آينده سر بزند، هيچ تأثيرى در اين رضايت ندارد؛

[=verdana] 2. [=Verdana]رضايت خداوند شامل تمام بيعت كنندگان مى‌شود و حتى كسانى را كه در حال بيعت، ايمان واقعى نداشته‌اند و جزء مشككين و يا حتى منافقين (همچون عبد الله بن أبي) بوده‌اند، نيز شامل مى‌شود.
[=verdana] ما در اين مقاله سعى مى‌كنيم كه اين دو مسأله را بررسى كنيم:

[=verdana] [=arial] رضايت خداوند، شامل همه بيعت كنندگان نمى‌شود:

[=verdana] رضايت خداوند شامل تمام افرادى كه در آن روز بيعت كرده‌اند نخواهد شد؛ بلكه فقط شامل كسانى مى‌شود كه با ايمان قلبى بيعت كردند؛ زيرا خداوند رضايت خود را مشروط به داشتن ايمان كرده است. « رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ ».
و با انتفاء شرط، مشروط نيز به خودى خود منتفى خواهد شد.

[=verdana] كلمه «المؤمنين» اشاره به اين مطلب دارد كه خداوند فقط از مؤمنين واقعى راضى است؛ زيرا اگر قرار بود كه ايمان حقيقي، شرط رضايت نباشد، خداوند مى‌فرمود: « لقد رضى الله عن الذين يبايعونك... »
[=verdana] به عبارت ديگر:[=Verdana] حد اكثر چيزى كه از اين آيه استفاده مى‌شود، اين است كه خداوند از تمام «مؤمنيني» كه بيعت كردند راضى شده است؛ اما هرگز ثابت نمى‌كند كه تمام افرادى كه بيعت كرده‌اند، مؤمن حقيقى نيز بوده‌اند؛:Sham:
پس خداوند با قيد « عَنِ الْمُؤْمِنِينَ » منافقينى همچون عبد الله بن أبى و... و يا كسانى را كه در ايمان خود شك داشته‌ و در حقيقت بيعت نكرده‌اند خارج مى‌كند و رضايت خداوند شامل حال آن‌ها نخواهد شد؛ چنانچه شامل مؤمنينى كه در اين بيعت حضور نداشته‌اند نيز نمى‌شود.

[=arial] عمر بن الخطاب، در نبوت رسول خدا (ص) شك داشت:

با توجه به آن چه گذشت، مى‌گوييم: اين‌ آيه شامل كسانى همچون عمر بن الخطاب كه در همان زمان و يا پس از آن در نبوت پيامبر اسلام شك داشته‌ و از روى ايمان بيعت نكرده‌اند، نخواهد شد.
قضيه شك عمر در نبوت رسول خدا، در بسيارى از كتاب‌هاى اهل سنت به صورت مفصل آمده است كه چكيده آن اين چنين است:
[=Verdana]پيامبر در رؤياى صادقانه ديد كه وارد مكه شده و به همراه صحابه در حال طواف خانه خدا هستند، صبح فردا آن را با صحابه در ميان گذاشت، صحابه از تعبير اين رؤيا پرسيدند، آن حضرت فرمود: «ان شاء الله وارد مكه شده و اعمال عمره را انجام خواهيم داد»؛ اما تعيين نكردند كه در چه زمانى اين امر اتفاق خواهد افتاد.[=Verdana]
[=Verdana] همه مردم آماده حركت شدند و هنگامى كه به حديبيه رسيدند، قريش از آمدن پيامبر و اصحابش و نيت آنان با خبر شدند؛ لذا همگى مسلح شده و از ورود مسلمان‌ها به مكه جلوگيرى كردند.
و چون پيامبر اسلام به قصد زيارت خانه خدا آمده بود نه به قصد جنگ، با قريشيان صلح نامه امضا كرد كه امسال از ورود به مكه خوددارى و سال بعد بدون هيچ مانعى برگردند و اعمال عمره را انجام دهند.
[=Verdana]
[=Verdana] اين مطلب بر عمر بن الخطاب و همفكران او، گران آمد و سبب شد كه به نبوت رسول خدا ترديد كند و نعوذ بالله خيال كرد كه پيامبر اسلام دروغ گفته است؛ از اين رو نزد پيامبر آمد و با لحن تند به آن حضرت اعتراض كرد.

[=arial]اعتراض به پيامبر اكرم (ص) در حديبية[=arial]:

بخارى اين داستان را چنين نقل مى‌كند:
[=Verdana]عن أَبي وَائِل، قَالَ كُنَّا بِصِفِّينَ فَقَامَ سَهْلُ بْنُ حُنَيْف فَقَالَ: [=Verdana]
[=Verdana] أَيُّهَا النَّاسُ اتَّهِمُوا أَنْفُسَكُمْ فَإِنَّا كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يَوْمَ الْحُدَيْبِيَةِ، وَلَوْ نَرَى قِتَالاً لَقَاتَلْنَا، فَجَاءَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَلَسْنَا عَلَى الْحَقِّ وَهُمْ عَلَى الْبَاطِلِ فَقَالَ: بَلَى. فَقَالَ أَلَيْسَ قَتْلاَنَا فِي الْجَنَّةِ وَقَتْلاَهُمْ فِي النَّارِ قَالَ: بَلَى. قَالَ فَعَلَى مَا نُعْطِي الدَّنِيَّةَ فِي دِينِنَا أَنَرْجِعُ وَلَمَّا يَحْكُمِ اللَّهُ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ فَقَالَ: ابْنَ الْخَطَّابِ، إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ، وَلَنْ يُضَيِّعَنِي اللَّهُ أَبَدًا.[=Verdana]
[=Verdana] فَانْطَلَقَ عُمَرُ إِلَى أَبِي بَكْر فَقَالَ لَهُ مِثْلَ مَا قَالَ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم فَقَالَ إِنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ، وَلَنْ يُضَيِّعَهُ اللَّهُ أَبَدًا. فَنَزَلَتْ سُورَةُ الْفَتْحِ، فَقَرَأَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم عَلَى عُمَرَ إِلَى آخِرِهَا. فَقَالَ عُمَرُ يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَوَفَتْحٌ هُوَ قَالَ: نَعَمْ.
از ابووائل نقل شده است كه گفت:[=Verdana] ما در صفين بوديم كه سهل بن حنيف برخواست و گفت: اى مردم! مواظب خودتان باشيد، ما در حديبيه با رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) بوديم، اگر جنگى پيش مى‌آمد ‌مى‌جنگيديم،‌‌ عمر بن خطاب نزد پيامبر آمد و گفت: اى رسول خدا! مگر نه اين است كه ما بر حقيم و آنان بر باطل؟
فرمود: آري، چنين است.
گفت: مگر نه اين است كه كشته‌هاى ما بهشتى هستند و كشته‌هاى آنان جهنمى؟
فرمود: آرى چنين است،‌
گفت: پس چرا بايد با ذلّت بازگرديم، و نبايد خدا بين ما و آنان حكم نمايد؟
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: اى پسر خطاب! من فرستاده خدا هستم‌، پس خداوند هرگز مرا خوار و كوچك نمى‌كند.

عمر،‌ نزد ابوبكر رفت و آن چه به پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) گفته بود، به ابوبكر هم گفت.
ابوبكر گفت: [=Verdana]او فرستاده خدا است و خداوند هرگز او را كوچك و خوار نمى‌كند، سپس سوره فتح نازل شد.
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) آن را از اول تا آخرش بر عمر خواند،‌
عمر گفت: آيا آن چه پيش آمد، پيروزى است، فرمود: آري.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 3، ص 1162، ح3011، كتاب الجهاد والسير، بَاب إِثْمِ من عَاهَدَ ثُمَّ غَدَرَ، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م.
النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم ج 3، ص 1411، ح 1785، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب صُلْحِ الْحُدَيْبِيَةِ في الْحُدَيْبِيَةِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.
در روايت ديگر اين چنين آ‌مده:
[=Verdana]فَرَجَعَ مُتَغَيِّظًا، فَلَمْ يَصْبِرْ حَتَّى جَاءَ أَبَا بَكْر فَقَالَ يَا أَبَا بَكْر أَلَسْنَا عَلَى الْحَقِّ... فَنَزَلَتْ سُورَةُ الْفَتْحِ.[=Verdana]
عمر ناراحت بازگشت، [=Verdana]و صبر نداشت تا آن كه ابوبكر آمد و گفت: اى ابوبكر، آيا ما بر حق نيستم؟... سپس سوره فتح نازل شد.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 4، ص 1832، ح4563، كِتَاب التفسير، بَاب إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م.

سؤال اين جا است كه چرا عمر بن الخطاب به سخنان رسول خدا صلى الله عليه وآله اعتماد نكرد و تا ابوبكر سخن رسول خدا را تأييد نكرد، دلش آرام نگرفت؟
آيا اين كار خليفه دوم با اين آيه از قرآن كريم مخالف نيست:
وَمَا كَانَ لِمُؤْمِن وَلاَ مُؤْمِنَة إِذَا قَضَى اللهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمْ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلا مُبِيناً. [=lotus] الأحزاب/36.
هيچ مرد و زن با ايمانى حق ندارد هنگامى كه خدا و پيامبرش امرى را لازم بدانند، اختيارى (در برابر فرمان خدا) داشته باشد و هر كس نافرمانى خدا و رسولش را كند، به گمراهى آشكارى گرفتار شده است‏.:Sham:

شك عمردر نبوت رسول اكرم (ص):

عبد الرزاق صنعانى در المصنف،‌ طبرى در تفسير، ابن حبان در صحيحش، ذهبى در تاريخ الإسلام، ابن جوزى در زاد المعاد و... داستان را اين گونه نقل مى‌كنند:
فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: مَا شَكَكْتُ مُنْذُ أَسْلَمْتُ إِلا يَوْمَئِذٍ فَأَتَيْتُ النَّبِيَّ (صلي الله عليه وسلم) فَقُلْتُ أَلَسْتَ رَسُولَ اللَّهِ حَقًّا قَالَ بَلَى قُلْتُ أَلَسْنَا عَلَى الْحَقِّ وَعَدُوُّنَا عَلَى الْبَاطِلِ قَالَ بَلَى قُلْتُ فَلِمَ نُعْطِي الدَّنِيَّةَ فِي دِينِنَا إِذَا قَالَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ وَلَسْتُ أَعْصِي رَبِّي وَهُوَ نَاصِرِيٌّ قُلْتُ أَوَ لَيْسَ كُنْتَ تُحَدِّثُنَا أَنَّا سَنَأْتِي الْبَيْتَ فَنَطُوفُ بِهِ قَالَ بَلَى فَخَبَّرْتُكَ أَنَّكَ تَأْتِيَهِ الْعَامَ قَالَ لا قَالَ فَإِنَّكَ تَأْتِيَهِ فَتَطُوفُ بِهِ....
عمر گفت: قسم به خدا! از زمانى كه اسلام آورده‌ام، جز امروز ( در نبوت رسول خدا ) شك نكرده‌ام.
سپس نزد پيامبر آمد و گفت: اى رسول خدا! مگر شما پيامبر خدا نيستى؟!!!.
پيامبر فرمود: بلى هستم.
عمر گفت: مگر ما بر حق و دشمنان ما بر باطل نيستند؟ پيامبر فرمود: بلى چنين است.
عمر گفت: پس چرا ذلت و حقارت در دينمان نشان‌ دهيم؟ پيامبر فرمود: من پيامبر خدا هستم و هرگز از دستورات او سرپيچى نخواهم كرد و او ياور من است.
عمر گفت: مگر شما نگفتى كه وارد خانه كعبه شده و طواف خواهيم كرد؟ پيامبر فرمود: آيا من گفتم كه همين امسال اين كار را خواهيم كرد؟
عمر گفت: نه، پيامبر فرمود: تو وارد مكه مى‌شوى و طواف خواهى كرد.

الصنعاني، أبو بكر عبد الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)، المصنف، ج 5، ص 339، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ.
الطبري، محمد بن جرير، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج 26، ص 100، ناشر: دار الفكر، بيروت – 1405هـ
التميمي البستي، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم (متوفاي354 هـ)، صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان، ج 11، ص 224، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التميمي البستي (متوفاي354، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ – 1993م
الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 2، ص 371، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.
ابن القيم الجوزيه، محمد بن أبي بكر أيوب الزرعي أبو عبد الله (متوفاي751هـ)، زاد المعاد في هدي خير العباد، ج 3، ص 295، تحقيق: شعيب الأرناؤوط - عبد القادر الأرناؤوط، ناشر: مؤسسة الرسالة - مكتبة المنار الإسلامية - بيروت - الكويت، الطبعة: الرابعة عشر، 1407هـ – 1986م

ابن حبان در ادامه مى‌نويسد:
قال: عمر بن الخطاب رضوان اللّه عليه: فعملت في ذلك أعمالاً يعني في نقض الصحيفة.
عمر گفت: براى اين كه اين عمل را از پرونده‌ام پاك كنم، كارهايى انجام دادم.
التميمي البستي، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم (متوفاي354 هـ)، صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان، ج 11، ص 224، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التميمي البستي (متوفاي354، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ – 1993م.

تصميم حركت بر ضد رسول اكرم (ص):

جناب خليفه آن چنان در نبوت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم دچار ترديد شده بود كه طبق نقل برخى از عالمان اهل سنت، قصد داشت از لشكر مسلمانان خارج و عليه آن‌ها بجنگد.
محمد بن عمر واقدى در تاريخش مى‌نويسد:
... فكان ابن عباس رضي اللّه عنه يقول: قال لي في خلافته ]يعني عمر[ وذكر القضية: إرتبت ارتياباً لم أرتبه منذ أسلمت إلا يومئذ، ولو وجدت ذاك اليوم شيعة تخرج عنهم رغبة عن القضية لخرجت... والله لقد دخلني يومئذٍ من الشك حتى قلت في نفسي: لو كنا مائة رجلٍ على مثل رأيي ما دخلنا فيه أبداً!.
ابن عباس مى‌گويد: عمر بن خطاب در زمان خلافتش از قضيه حديبيه ياد كرد و گفت: در آن روز (در نبوت پيامبر ) شك كردم؛ بطورى كه از زمان اسلام آوردنم، چنين شكى به من دست نداده بود، اگر در آن روز كسانى را پيدا مى‌كردم كه از من پيروى كنند و به دلخواه از اين معاهده خارج شوند‌، من نيز خارج مى‌شدم.
قسم به خدا چنان شك كرده بودم كه با خودم مى‌گفتم: اگر صد نفر با من هم نظر بود، هرگز اين معاهده را نمى‌پذيرفتم.
الواقدي، أبو عبد الله محمد بن عمر بن واقد (متوفاي207 هـ)، كتاب المغازي، ج 2، ص 94، تحقيق: محمد عبد القادر أحمد عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1424 هـ - 2004 م.

حال پرسش ما اين است كه آيا عدم ايمان قلبى به نبوت رسول خدا و ترديد در آن با رضايت خداوند از همان شخص قابل جمع است؟!.

كفاره تشكيك در نبوت پيامبر (ص):

ترديد خليفه دوم در نبوت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم در روز حديبيه، قطعى است؛ تا جايى كه خود خليفه دوم پس از آن در دوران حكومت خود بارها از آن ياد مى‌كرد و حتى خودش اعتراف كرده است كه بارها صدقه پرداخت كردم تا كفاره تشكيك در نبوت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم باشد.
احمد حنبل در مسندش با سند صحيح و ترمذى در نوادر الأصول و ابن كثير در تفسيرش مى‌نويسند:
حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ هَارُونَ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ يَسَارٍ عَنِ الزُّهْرِيِّ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمِ بْنِ شِهَابٍ عَنْ عُرْوَةَ بْنِ الزُّبَيْرِ عَنِ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ وَمَرْوَانَ بْنِ الْحَكَمِ قَالا... ثُمَّ قال عُمَرُ ما زِلْتُ أَصُومُ وَأَتَصَدَّقُ وَأُصَلِّى واعتق مِنَ الذي صَنَعْتُ مَخَافَةَ كلامي الذي تَكَلَّمْتُ بِهِ يَوْمَئِذٍ حتى رَجَوْتُ ان يَكُونَ خَيْراً....
از مسور بن مخرمه و مروان بن حكم نقل شده است كه گفتند:... سپس عمر گفت: از ترس سخنى كه آن روز گفتم، آن قدر روزه گرفتم و صدقه دادم و نماز خواندم و بنده آزاد كردم كه اميدوارم به خير و خوبى تبديل شود.
الشيباني، أحمد بن حنبل أبو عبدالله (متوفاي241هـ)، مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج 4، ص 325، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.
الطبري، محمد بن جرير (متوفاي 310هـ)، تاريخ الطبري، ج 2، ص 122، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت.
الترمذي، محمد بن علي بن الحسن أبو عبد الله الحكيم (متوفاي360هـ)، نوادر الأصول في أحاديث الرسول صلى الله عليه وسلم، ج 1، ص 319، تحقيق: عبد الرحمن عميرة، ناشر: دار الجيل - بيروت - 1992م.
القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج 4، ص 197، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1401هـ.
القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ) السيرة النبوية، ج 3، ص 320.
الدهلوي، الإمام أحمد المعروف بشاه ولي الله ابن عبد الرحيم (متوفاي1176هـ)، حجة الله البالغة، ج 1، ص 629، : تحقيق: سيد سابق، ناشر: دار الكتب الحديثة - مكتبة المثنى - القاهرة - بغداد.
ابن حجر عسقلانى در فتح البارى مى‌نويسد:
لقد أعتقت بسبب ذلك رقابا وصمت دهرا.
عمر گفت: به خاطر شك در نبوت، بنده‌هاى زيادى را آزاد كردم و مدام روزه گرفتم.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 5، ص 346، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.
العيني، بدر الدين محمود بن أحمد (متوفاي855هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج 14، ص 14، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.

صالحى شامى نيز مى‌نويسد:
كما في الصحيح: واللّه ما شككت منذ اسلمت الا يومئذ، وجعل يردّ على رسول اللّه، صلى اللّه عليه وسلم، الكلام فقال أبو عبيدة بن الجراح، رضي اللّه عنه،: الا تسمع يا ابن الخطاب رسول اللّه، صلى اللّه عليه وسلم، يقول ما يقول، تعوذ باللّه من الشيطان واتّهم رأيك،
قال عمر: فجعلت أتعوّذ باللّه من الشيطان حياء فما أصابني شئ قطّ مثل ذلك اليوم وعملت بذلك أعمالاً، أي صالحة، لتكفر عني ما مضى من التوقف في امتثال الامر ابتداء كما عند ابن اسحاق وابن عمر الاسلمي. قال عمر: فما زلت اتصدق وأصوم وأصلّي وأعتق من الذي صنعت يومئذ مخافة كلامي الذي تكلّمت به حتي رجوت أن يكون خيراً.
در خبر صحيح آمده است كه عمر گفت: به خدا سوگند هيچگاه در مسلمانى خودم شك نكردم مگر آن روز (حديبيه).
بين عمر و رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) سخنانى رد و بدل مى‌شد،‌ ابوعبيده جراح گفت: اى پسر خطاب مگر سخنان رسول خدا را نمى‌شنوى كه چه مى‌گويد؟ از شيطان به خدا پناه ببر و در سخنانت شك كن.
عمر گفت: به خدا پناه مى‌برم از شيطان، در هيچ روزى مانند آن روز بر من سخت نگذشته بود و براى جبران، اعمال خوب وفراوانى انجام دادم تا ننگ آن از بين برود.
ابن اسحاق و ابن عمر اسلمى هم گفته‌اند: عمر گفت: مدام صدقه مى‌دادم، روزه مى‌گرفتم، نماز مى‌خواندم و بنده آزاد مى‌كردم، به جهت ترسى كه از سخن آن روز گفته بودم و اميدوار بودم كه آثار شومش از بين برود.
الصالحي الشامي، محمد بن يوسف (متوفاي942هـ)، سبل الهدى والرشاد في سيرة خير العباد، ج 5، ص 53، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود وعلي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ.

قاتل عثمان در ميان بيعت كنندگان:

يكى از مباحثى كه استدلال اهل سنت به آيه «بيعت رضوان» را بر اثبات رضايت خداوند از صحابه باطل مى‌كند، وجود قاتلان عثمان در ميان بيعت كنندگان است؛ [=Verdana]يعنى برخى از افرادى كه به طور قطع جزء بيعت كنندگان در شجره بوده‌اند، در قضيه كشتن عثمان نقش فعال داشته‌اند. كسانى همچون:‌ عبد الرحمن بن عديس، فروة بن عمرو انصاري، جبلة بن عمرو ساعدي، طلحة بن عبيد الله، عائشة بن أبى بكر و...
بنابراين، آيا رضايت دائمى خداوند، شامل اين افراد نيز مى‌شود؟
[=Verdana]آيا رضايت خداوند شامل عبد الرحمن بن عديس كه رهبر شورشيان بود و يا جبلة بن عمرو ساعدى كه از دفن عثمان در قبرستان مسلمانان جلوگيرى كرد،‌ نيز مى‌شود؟
[=Verdana]
[=Verdana] از آن جايى كه ما اين مطلب را در مقاله «بررسى آيه السابقون الأولون» به صورت مفصل بررسى كرده‌ايم، در اين جا به صورت مختصر به يكى از اين افراد اشاره مى‌كنيم.[=Verdana]
[=Verdana] يكى از افرادى كه هم در بيعت رضوان و هم در كشتن عثمان حضور و نقش اساسى داشته و گفته‌اند كه سركرده اصلى لشكر مصر و قيام كنندگان عليه عثمان محسوب مى‌شده، عبد الرحمن بن عديس است.
ابن عبد البر در الإستيعاب مى‌نويسد:
[=Verdana]عبد الرحمن بن عديس البلوي مصري شهد الحديبية ذكر أسد ابن موسى عن ابن لهيعة عن يزيد بن أبي حبيب قال كان عبد الرحمن بن عديس البلوي ممن بايع تحت الشجرة رسول الله صلى الله عليه وسلم قال أبو عمر هو كان الأمير على الجيش القادمين من مصر إلى المدينة الذين حصروا عثمان وقتلوه.
عبدالرحمن بن عديس كسى بود كه با پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم در زير درخت بيعت كرد و پرچمدار گروهى بود كه خانه عثمان را محاصره كرده و وى را به قتل رساندند.
[=Verdana]إبن عبد البر، يوسف بن عبد الله بن محمد (متوفاي463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 2، ص 840، تحقيق علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.
ابن أثير در الإستيعاب مى‌نويسد:
[=Verdana]عَبْدُ الرَّحْمنِ بن عُدَيْس...[=Verdana] له صحبة، وشهد بيعة الرضوان، وبايع فيها. وكان أمير الجيش القادمين من مصر لحصر عثمان ابن عفان، رضي الله عنه، لما قتلوه.[=Verdana]
[=Verdana] الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ)، أسد [=Verdana]الغابة في معرفة الصحابة[=Verdana]، ج 3، ص 488، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م.

و نيز در تاريخش مى‌نويسد:
[=Verdana]عبد الرحمن بن عديس البلوي أمير القادمين من مصر لقتل عثمان وكان ممن بايع النبي تحت الشجرة.
عبد الرحمن بن عديس، فرمانده سپاهى بود كه از مصر براى كشتن عثمان آمده بودند. او كسى است كه در بيعت شجره با پيامبر بيعت كرده بود.
[=Verdana]الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ) الكامل في التاريخ، ج 3، ص 170، تحقيق عبد الله [=Verdana]القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ.
[=Verdana]ابن أبي شيبه در المصنف، عمرو بن ابوعاصم در كتاب السنة، بزار در البحر الزخار، ابن حجر عسقلانى در المطالب العاليه و... مى‌نويسند:[=Verdana]
[=Verdana] قدم عبد الرحمن بن عديس البلوي وكان ممن بايع تحت الشجرة فصعد المنبر فحمد الله وأثنى عليه ثم ذكر عثمان....
عبد الرحمن بن عدى بلوى از بيعت كنندگان با رسول خدا در حديبيه بود، وى به منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى از علمان بدگويى كرد.
[=Verdana]إبن أبي شيبة الكوفي، أبو بكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج 6، ص 364، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.
[=Verdana]الشيباني، عمرو بن أبي عاصم الضحاك (متوفاي287هـ)، السنة، ج 2، ص 595، تحقيق: محمد ناصر الدين الألباني، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ.[=Verdana]
[=Verdana] البزار، أبو بكر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق (متوفاي292هـ)، البحر الزخار (مسند البزار )، ج 2، ص 93، تحقيق: د. محفوظ الرحمن زين الله، ناشر: مؤسسة علوم القرآن، مكتبة العلوم والحكم - بيروت، المدينة، الطبعة: الأولى، 1409هـ.[=Verdana]
[=Verdana] العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية، ج 16، ص 23، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري، ناشر: دار العاصمة/ دار الغيث، الطبعة: الأولى، السعودية - 1419هـ.

حال يا بايد اهل سنت قائل شوند كه خداوند از قاتل عثمان براى هميشه راضى شده و قتل عثمان هيچ خللى در اين رضايت ندارد و يا بايد بپذيرند كه صرف حضور در صلح حديبيه و بيعت با رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم نمى‌تواند سبب رضايت دائمى خداوند باشد.
هر كدام را كه اهل تسنن بپذيرند، ما نيز همان را انتخاب خواهيم كرد.:Sham::Sham:

[=arial] پيمان بر عدم فرار در جنگ‌ها:

از آن‌جايى كه در جنگ‌هاى پيشين از جمله جنگ احد، بسيارى از صحابه از ميدان جنگ گريختند [=Verdana]و رسول خدا را تنها نهادند، آن حضرت اين بار در حديبيه با صحابه بيعت كرد و از آن‌ها پيمان گرفت كه هرگز در جنگ‌ها فرار نكنند.
مسلم نيشابورى در صحيحش مى‌نويسد:
[=Verdana]عن جَابِرٍ قال كنا يوم الْحُدَيْبِيَةِ أَلْفًا وأربعمائة فَبَايَعْنَاهُ وَعُمَرُ آخِذٌ بيده تَحْتَ الشَّجَرَةِ وَهِيَ سَمُرَةٌ وقال بَايَعْنَاهُ على أَنْ لا نَفِرَّ ولم نُبَايِعْهُ على الْمَوْتِ.
از جابر نقل شده است كه گفت: [=Verdana]در روز حديبيه ما هزار و چهار صد نفر بوديم كه با پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) بيعت كرديم، عمر در آن روز زير درخت سَمُرَه دستهايش را در بغل گرفته بود و مى‌گفت: ما با پيامبر بيعت كرديم تا از جنگ فرار نكنيم نه اين كه تا سر حدّ مرگ بيعت كرده باشيم.:Sham::Sham:
[=Verdana]النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، [=Verdana] ج 3، ص 1483، ح1856، [=Verdana] بَاب اسْتِحْبَابِ مُبَايَعَةِ الْإِمَامِ الْجَيْشَ عِنْدَ إِرَادَةِ الْقِتَالِ وَبَيَانِ بَيْعَةِ الرِّضْوَانِ تَحْتَ الشَّجَرَةِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

[=arial]فرار بيعت كنندگان شجره، در جنگ حنين:

عهد و پيمانى كه آن‌ها با پيامبر بسته بودند‌،‌ اين بود كه فرار نكنند.
مسلّما افرادى كه به اين عهد و پيمان خود وفادار ماندند،‌ اين آيه شامل آن‌ها خواهد شد؛ [=Verdana] اما با بررسى تاريخ صدر اسلام، مى‌بينيم كه بسيارى از آن‌ها به پيمان خود وفادار نبوده‌ و باز هم در جنگ‌هاى ديگر گريختند و رسول خدا صلى الله عليه وآله را تنها نهادند؛ از جمله در جنگ حنين پيمانى را كه در حديبيه بسته بودند فراموش و فرار را بر قرار ترجيح دادند.

خداوند در باره فراريان از جنگ حنين مى‌فرمايد:
وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً وَضاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرين‏.[=lotus] التوبه /25.
[=Verdana]و در روز حنين (نيز يارى نمود) در آن هنگام كه فزونى جمعيّتتان شما را مغرور ساخت، ولى (اين فزونى جمعيّت) هيچ به دردتان نخورد و زمين با همه وسعتش بر شما تنگ شده سپس پشت (به دشمن) كرده، فرار نموديد!.
[=Verdana]جالب اين است كه هنگامى كه صحابه در حنين گريختند، رسول خدا صلى الله عليه وآله با گفتن جمله «أَيْنَ أَصْحَابُ السَّمُرَةِ» [=Verdana] آن‌ها را به ياد پيمانى انداخت كه در حديبيه بسته بودند.
مسلم نيشابورى مى‌نويسد:

[=Verdana]قال عَبَّاسٌ شَهِدْتُ مع رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يوم حُنَيْنٍ فَلَزِمْتُ أنا وأبو سُفْيَانَ بن الْحَارِثِ بن عبد الْمُطَّلِبِ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فلم نُفَارِقْهُ وَرَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم على بَغْلَةٍ له بَيْضَاءَ أَهْدَاهَا له فَرْوَةُ بن نُفَاثَةَ الْجُذَامِيُّ فلما الْتَقَى الْمُسْلِمُونَ وَالْكُفَّارُ وَلَّى الْمُسْلِمُونَ مُدْبِرِينَ فَطَفِقَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يَرْكُضُ بَغْلَتَهُ قِبَلَ الْكُفَّارِ قال عَبَّاسٌ وأنا آخِذٌ بِلِجَامِ بَغْلَةِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم أَكُفُّهَا إِرَادَةَ أَنْ لَا تُسْرِعَ وأبو سُفْيَانَ آخِذٌ بِرِكَابِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فقال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم أَيْ عَبَّاسُ نَادِ أَصْحَابَ السَّمُرَةِ فقال عَبَّاسٌ وكان رَجُلًا صَيِّتًا فقلت بِأَعْلَى صَوْتِي أَيْنَ أَصْحَابُ السَّمُرَةِ قال فَوَاللَّهِ لَكَأَنَّ عَطْفَتَهُمْ حين سَمِعُوا صَوْتِي عَطْفَةُ الْبَقَرِ على أَوْلَادِهَا فَقَالُوا يا لَبَّيْكَ يا لَبَّيْكَ....
عباس مى‌گويد: [=Verdana]در روز حنين با رسول خدا (ص) بودم، من و ابوسفيان بن حارث بن عبد المطلب در كنار آن حضرت بوديم و از او جدا نشديم، رسول خدا بر قاطر سفيدى سوار بود كه آن را فروة بن نفاثه هديه كرده بود. مسلمانان تا با كفار روبرو شدند، پا به فرار نهادند،[=Verdana] رسول خدا با شتاب به طرف كفار حركت كرد.
عباس مى‌گويد: افسار قاطر رسول خدا را محكم گرفته بودم و از تند رفتن او جلوگيرى مى‌كردم و ابوسفيان ركاب رسول خدا را گرفته بود. آن حضرت فرمود: اى عباس! اصحاب سمره (درختى كه در حديبيه زير آن بيعت كرده بودند) صدا بزن.
عباس كه صداى بلندى داشت، فرياد زد زد: اصحاب سمره كجا هستند؟
[=Verdana] قسم به خدا! هنگامى كه صداى مرا شنيدند، همانند گاوي كه به نزد گوساله‌اش برمى‌گردد، برگشتند و گفتند: لبيك...

[=Verdana]النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 3، ص 1398، ح1775، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.
حال چگونه خداوند از فرار كنندگان از جنگ رضايت دائمى داشته باشد با اين كه در قرآن مى‌فرمايد::Sham:
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَار. وَمَن يُوَلِّهِمْ يَوْمَئذٍ دُبُرَهُ إِلا مُتَحَرِّفًا لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيزًِّا إِلىَ‏ فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ وَمَأْوَئهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ المَْصِير. [=lotus] الأنفال / 15 و 16.
[=Verdana]اى افرادى كه ايمان آورده‏ايد! هنگامى كه با انبوه كافران در ميدان نبرد رو برو شديد، به آن‌ها پشت نكنيد (و فرار ننماييد)!. و هر كس در آن هنگام به آن‌ها پشت كند، مگر آن كه هدفش كناره‏گيرى از ميدان براى حمله مجدد، و يا به قصد پيوستن به گروهى (از مجاهدان) بوده باشد، (چنين كسى) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جايگاه او جهنم، و چه بد جايگاهى است!.
بخارى در نقل حديثى از پيامبر گرامى (ص) فرار از جنگ را از مهلكات دانسته و مى‌نويسد:
[=Verdana]عن أبي هُرَيْرَةَ رضي الله عنه عن النبي صلى الله عليه وسلم قال اجْتَنِبُوا السَّبْعَ الْمُوبِقَاتِ... وَالتَّوَلِّي يوم الزَّحْفِ وَ....
ابوهريره از رسول خدا (ص) نقل مى‌كند كه فرمود: [=Verdana]از هفت چيز كه سبب ورود و بقاء در آتش مى‌شود بپرهيزيد. از آن جمله است فرار از جبهه جنگ.
[=Verdana]البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 3، ص 1017، ح2615، كتاب الوصايا، ب 23، باب قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى ([=Verdana] [=Verdana] إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ و ج 6، ص 2515، ح6465، كتاب الحدود، ب 44، باب رَمْىِ الُْمحْصَنَاتِ، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م.
شوكانى در ذيل اين حديث مى‌گويد:
[=Verdana]وقد ذَهَبَ جَمَاعَةٌ من أَهْلِ الْعِلْمِ إلَى أَنَّ الْفِرَارَ من مُوجِبَاتِ الْفِسْقِ.
جماعتى از علماء فرار از جنگ را سبب فسق دانسته‌اند.
[=Verdana]الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاي 1255هـ) نيل الأوطار من أحاديث سيد الأخيار شرح منتقى الأخبار، ج 8، ص 78 – 80، ناشر: دار الجيل، بيروت – 1973.

عمر بن خطاب فرارش را توجيه مي كند::Sham::Sham::khaneh:

جالب تر از همه اين است كه نام خليفه دوم نيز در ميان فرار كنندگان ديده مى‌شود.
بخارى در صحيح خود مى‌نويسد:

[=Verdana]عَنْ أَبِي مُحَمَّد، مَوْلَى أَبِي قَتَادَةَ عَنْ أَبِي قَتَادَةَ رضى الله عنه قَالَ خَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم عَامَ حُنَيْن، فَلَمَّا الْتَقَيْنَا كَانَتْ لِلْمُسْلِمِينَ جَوْلَة ٌ، فَرَأَيْتُ رَجُلاً مِنَ الْمُشْرِكِينَ عَلاَ رَجُلاً مِنَ الْمُسْلِمِينَ، فَاسْتَدَرْتُ حَتَّى أَتَيْتُهُ مِنْ وَرَائِهِ حَتَّى ضَرَبْتُهُ بِالسَّيْفِ عَلَى حَبْلِ عَاتِقِهِ، فَأَقْبَلَ عَلَىَّ فَضَمَّنِي ضَمَّةً وَجَدْتُ مِنْهَا رِيحَ الْمَوْتِ، ثُمَّ أَدْرَكَهُ الْمَوْتُ فَأَرْسَلَنِي، فَلَحِقْتُ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ فَقُلْتُ مَا بَالُ النَّاسِ قَالَ أَمْرُ اللَّهِ، ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ رَجَعُوا....
ابوقتاده مى‌گويد: [=Verdana]سالى كه جنگ حنين اتفاق افتاد، همراه رسول خدا (ص) بودم، هنگامى كه دو لشكر روبروى هم قرار گرفتند، مسلمانان فرار مى‌كردند، سپس بر مى‌گشتند.[=Verdana]
[=Verdana] مردى از مشركان را ديدم كه بر يك مسلمان غلبه كرده و در حال كشتن وى بود، آن دو را دور زدم تا از پشت شمشيرى بين گردن و شانه‌اش وارد كردم، آن مرد مشرك برگشت و مرا محكم در آغوشش گرفت و فشار داد كه بوى مرگ احساس كردم، مرا رها كرد و بر زمين افتاد و مرد.
عمر را ملاقات كردم، گفتم چرا مردم فرار مى‌كنند ؟ گفت امر و دستور خداوند اين است.
:Sham:
[=Verdana]البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 4 ص 58، ح3142، كتاب فرض الخمس، ب 18، باب مَنْ لَمْ يُخَمِّسِ الأَسْلاَبَ و ج 5 ص 100، كتاب المغازى، ب 54، باب قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى ([=Verdana] [=Verdana] وَيَوْمَ حُنَيْن...، ح 4321، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م.

نتيجه:

اولاً: رضايت خدا از تمام بيعت كنندگان بدون قيد و شرط نيست؛ بلكه با شرط ايمان «المؤمنين» محقق مى‌شود؛ بنابراين، افرادى كه در آن زمان ايمان واقعى نداشته و يا در نبوت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم ترديد داشته‌اند، از اين قاعده و اصل خارج مى‌شوند؛
ثانياً: رضايت خداوند از بيعت كنندگان محدود و مشروط به اين است كه پيمانى را كه در حديبيه بسته‌اند، فراموش نكرده و همواره به آن پايبند باشند و كارى نكنند كه رضايت خداوند از آن‌ها تبديل به خشم و غضب شود.
بنابراين با آيه «بيعت رضوان» نمى‌توان رضايت دائمى خداوند از خليفه دوم را ثابت و اعمالى همچون غصب خلافت امير مؤمنان و هجوم به خانه وحي، كتك زدن دختر رسول خدا و... كه در جاى خود ثابت شده است، را انكار و يا توجيه كرد.

یا علی ع

سید مهران;121127 نوشت:
ابوبکر و عمر و عثمان، در جنگهای دوره پیامبر چه نقشی داشتند؟ با توجه به اینکه این سه نفر در تمامی جنگهای پیامبر شرکت کردند، چه کسانی به دست اینها کشته شدند؟ قرآن درباره نقش اینها در این جنگها چیزی گفته است؟ آیا شده است که نماینده پیامبر در شهر مدینه باشند هنگام خروج پیامبر از مدینه؟

فرار ابوبكر در جنگ :

ترديدى نيست كه جمله «اشداء علي الكفار» با فرار از ميدان نبرد، سازگار نيست و به كسى كه در جنگ‌ها فرار كرده است، نمى‌توان گفت «اشداء علي الكفار» بوده.
و خلفاى سه گانه در جنگ‌هاى زيادي؛ از جمله جنگ احد، خيبر و حنين فرار كرده‌اند.

يكى از دلائل فرار ابوبكر در جنگ احد، اعتراف خود او است. بسيارى از بزرگان اهل سنت به نقل از عائشه نوشته‌اند:
كان أبو بكر رضي الله عنه إذا ذكر يوم أحد بكى ثم قال ذاك كله يوم طلحة ثم أنشأ يحدث قال كنت أول من فاء يوم أحد فرأيت رجلا يقاتل مع رسول الله صلى الله عليه وسلم دونه وأراه قال يحميه قال فقلت كن طلحة حيث فاتني ما فاتني فقلت يكون رجلا من قومي أحب إلي وبيني وبين المشرق رجل لا أعرفه وأنا أقرب إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم منه وهو يخطف المشي خطفا لا أخطفه فإذا هو أبو عبيدة بن الجراح فانتهينا إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم وقد كسرت رباعيته وشج في وجهه وقد دخل في وجنته حلقتان من حلق المغفر.
عائشه مى‌گويد: ابوبكر هر گاه ياد روز اُحُد مى‌افتاد،‌ گريه مى‌كرد و مى‌گفت: آن روز، روز طلحه بود. سپس گفت: نخستين كسى كه در آن روز (پس از فرار) بازگشت، من بودم، رسول خدا را ديدم كه با يكى از كفار مى‌جنگيد، به طلحه گفتم: همان جايى كه هستى باش كه من چيزهايى را از دست داده‌ام، مردى از خويشان من است كه عزيزتر است از تمام آن چه بين مشرق و مغرب است.
و من به رسول خدا نزديكتر بودم، كسى را كه نمى‌شناختم به طرف رسول خدا آمد، هنگامى كه نزديك شد ديدم ابوعبيده جراح است، خودمان را به پيامبر رسانديم، ديدم دندان‌هاى جلوى آن حضرت شكسته شده و صورتش شكافته و دو حلقه از حلقه‌هاى زره در صورتش فرو رفته بود.

الطيالسي البصري، سليمان بن داود أبو داود الفارسي (متوفاي204هـ)، مسند أبي داود الطيالسي، ج 1، ص 3، ناشر: دار المعرفة - بيروت.
الشيباني، أحمد بن حنبل أبو عبد الله (متوفاي241هـ)، فضائل الصحابة، ج 1، ص 222، تحقيق د. وصي الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ – 1983م.
الأصبهاني، أبو نعيم أحمد بن عبد الله (متوفاي430هـ)، حلية الأولياء وطبقات الأصفياء، ج 1، ص 87، ناشر: دار الكتاب العربي - بيروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ.
المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج 13، ص 417، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م.
الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 2، ص 191، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.
الصفدي، صلاح الدين خليل بن أيبك (متوفاي764هـ)، الوافي بالوفيات، ج 16، ص 273، تحقيق أحمد الأرناؤوط وتركي مصطفى، ناشر: دار إحياء التراث - بيروت - 1420هـ- 2000م.
القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج 4، ص 29، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.
حاكم نيشابورى پس از نقل اين روايت مى‌گويد:
هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه.
النيسابوري، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم (متوفاي405 هـ)، المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 298، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م.

سید مهران;121127 نوشت:
ابوبکر و عمر و عثمان، در جنگهای دوره پیامبر چه نقشی داشتند؟ با توجه به اینکه این سه نفر در تمامی جنگهای پیامبر شرکت کردند، چه کسانی به دست اینها کشته شدند؟ قرآن درباره نقش اینها در این جنگها چیزی گفته است؟ آیا شده است که نماینده پیامبر در شهر مدینه باشند هنگام خروج پیامبر از مدینه؟

فرار عثمان در جنگ :

ابن عبد البر از عالمان بزرگ اهل سنت مى‌نويسد:
وفر عثمان بن عفان وعقبة بن عثمان وسعد بن عثمان رجلان من الأنصار ثم من بني زريق حتى بلغوا الجلعب جبلا بناحية المدينة فأقاموا به ثلاثا ثم رجعوا إلى رسول الله عليه السلام....
عثمان بن عفان و دو نفر از انصار به نام‌هاى عقبة بن عثمان و سعد بن عثمان و افرادى از بنى زريق گريختند تا به كوه جلعب در اطراف مدينه رسيدند و سه شبانه روز در آن جا ماندند، سپس نزد پيامبر (ص) بازگشتند....
إبن عبد البر، يوسف بن عبد الله بن محمد (متوفاي463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 3، ص 1074، تحقيق علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.
الصفدي، صلاح الدين خليل بن أيبك (متوفاي764هـ)، الوافي بالوفيات، ج 20، ص 61، تحقيق: أحمد الأرناؤوط وتركي مصطفى، ناشر: دار إحياء التراث - بيروت - 1420هـ- 2000م.
القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج 4، ص 28 29،، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.
فخر رازى در تفسيرش مى‌نويسد:
ومنهم [المنهزمين] أيضا عثمان انهزم مع رجلين من الأنصار يقال لهما سعد وعقبة، انهزموا حتى بلغوا موضعا بعيدا ثم رجعوا بعد ثلاثة أيام.
عثمان با دو نفر از انصار به نام‌هاى سعد و عقبه گريختند تا به يك جاى دورى رسيدند و پس از سه روز بازگشتند.
الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج 9، ص 42، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.
و بسيارى از بزرگان اهل سنت نوشته‌اند كه عثمان بن عفان به همراه سه نفر ديگر گريختند و از ترس تا سه روز نتوانستند به مدينه برگردند:
فر عثمان بن عفان وعقبة بن عثمان وسعد بن عثمان رجلان من الأنصار حتى بلغوا الجلعب جبل بناحية المدينة مما يلي الأعوص فأقاموا به ثلاثا ثم رجعوا إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال لهم لقد ذهبتم فيها عريضة.
عثمان بن عفان، عقبة بن عثمان و سعد بن عثمان (دو نفر از انصار) آن قدر گريختند كه به كوه جلعب (كوهى در اطراف مدينه از طرف اعوض) رسيدند و سه روز در آن جا ماندند و سپس بازگشتند. رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم به آن‌ها فرمود: به چه سر زمين دورى رفته بوديد! »
الطبري، محمد بن جرير (متوفاي 310هـ)، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج 4، ص 145، ناشر: دار الفكر، بيروت – 1405هـ
الطبري، محمد بن جرير (متوفاي 310هـ)، تاريخ الطبري، ج 2، ص 69، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت.
الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج 4، ص 63، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م؛
القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ) السيرة النبوية، ج 3، ص 55 ؛
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية، ج 17، ص 347، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري، ناشر: دار العاصمة/ دار الغيث، الطبعة: الأولى، السعودية - 1419هـ .

سید مهران;121127 نوشت:
ابوبکر و عمر و عثمان، در جنگهای دوره پیامبر چه نقشی داشتند؟

هوريا شاهويي;121365 نوشت:
استاد رضا، فکر می کنم کمی از دایره انصاف خارج شده اید!!!
-
ببینید این سه خلیفه همراه پیامبر مهاجرت کردند، در آن گرفتاری های مدینه ماندند، همراه پیامبر در بدر حضور داشتند، در تمامی جنگهای پیامبر ایشان حضور داشتند، حضرت علی(کرم الله وجهه) در 26 غزوه حضور داشت، اما این خلفا در تمام جنگها حضورداشتند. اگر نمی خواستند مانند دیگران نمی رفتند. مگر کسانی که در جنگ تبوک نرفتند از رزمندگان جنگ نبودند؟؟؟ عمر(رضی الله عنع) چه کردند؟

[=arial] اعتراف عمر بن الخطاب به فرار از جنگ:

[=Verdana]يكى ديگر از دليل‌هاى فرار ابوبكر و عمر در جنگ احد، اعترافى است كه عمر بن الخطاب در زمان خلافتش كرده است.
ابومظفر كنانى در لباب الآداب و ابن عبد البر قرطبى در الإستذكار نوشته‌اند:
[=Verdana]
[=Verdana] عن إسماعيل بن عمر رضي الله عنه قال: لما فرض عمر رضوان الله عليه الدواوين جاء طلحة بن عُبيد الله رحمه الله بنفرٍ من بني تميم يستفرض لهم، وجاء رجلٌ من الأنصار بغلامٍ مصفرٍّ سقيمٍ، فقال: من هذا الغلام؟ قال: هذا ابن أخيك البراء بن النضر، فقال عمر رضي الله عنه: مرحباً وأهلاً، وضمَّه إليه، وفرض له في أربعة آلاف، فقال طلحة: يا أمير المؤمنين، انظر في أصحابي هؤلاء، قال: نعم، ففرض لهم في ستمائة ستمائة، فقال طلحة: ما رأيت كاليوم شيئاً أبعد من شيء أي شيء هذا؟ فقال عمر رحمه الله عليه: أنت يا طلحة تظن أنني منزلٌ هؤلاء بمنزلة هذا؟ إني رأيت أبا هذا جاء يوم أُحدٍ وأنا وأبو بكر قد تحدثنا أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قُتل، فقال: يا أبا بكر، ويا عمر، ما لي أراكما جالسين؟ إن كان رسول الله صلى الله عليه وسلم قُتل فإن الله حي لا يموت، ثم ولّى بسيفه، فضُرب عشرين ضربة، أعدها في وجهه وصدره، ثم قُتِل رحمه الله.[=Verdana]
[=Verdana] اسماعيل بن عمر مى‌گويد: هنگامى كه عمر دستور داد تا نام افراد را جهت دريافت حقوق از بيت المال بنويسند، طلحة بن عبيد الله با يك نفر از بنى تميم آمد و درخواست نام نويسى كرد، مردى از انصار با جوانى نحيف و لاغر آمد و او هم همين درخواست را داشت.
عمر پرسيد: اين پسر كيست؟
گفت: پسر برادرت براء بن نضر، عمر به وى خوش آمد گفت و او را در آغوش گرفت و براى وى چهار هزار تعيين كرد.
[=Verdana]
[=Verdana] طلحه گفت: دوستان مرا هم در نظر داشته باش.
براى آنان نيز هر كدام ششصد تعيين كرد.
طلحه گفت: مانند امروز اين چنين تفاوت و اختلاف نديده‌ام.
عمر گفت: فكر مى‌كنى تو و دوستانت و پسر برادرم را در يك سطح و اندازه بايد قرار دهم؟
روز اُحُد پدر اين پسر نزد من و ابوبكر آمد و ما دو نفر از كشته شدن رسول خدا (ص) صحبت مى‌كرديم، به ما گفت: چرا نشسته‌ايد، اگر رسول خدا كشته شده است، خداى او نمرده است؛ بلكه او زنده است و نمى‌ميرد.:Sham:
سپس شمشيرش را به دست گرفت و به جنگ دشمن رفت، بيست ضربه بر سينه و صورت وى دشمن وارد كرد كه سرانجام به شهادت رسيد.
[=Verdana]
[=Verdana] الكناني، أسامة بن منقذ أبو المظفر (متوفاى584هـ)، لباب الآداب، ج 1، ص 54؛[=Verdana]
[=Verdana] النمري القرطبي، يوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاي463هـ)، الاستذكار الجامع لمذاهب فقهاء الأمصار، ج 3، ص 248، تحقيق: سالم محمد عطا، محمد علي معوض، ناشر: دار الكتب العلمية، بيروت، الطبعة: الأولى، 2000 م .[=Verdana]

[=Verdana]

فرار عمر در احد:

خليفه دوم در زمان خلافتش، خطبه‌اى خوانده و در اين خطبه اعتراف كرده است كه يكى از فرار كنندگان از جنگ بوده است.
محمد بن جرير طبرى در تفسيرش مى‌نويسد:
خَطَبَ عُمَرُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ، فَقَرَأَ آلَ عِمْرَانَ، فَلَمَّا انْتَهَى إِلى قَوْلِهِ: «إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ»، قَالَ: لَمَّا كَانَ يَوْمُ أُحُدٍ هَزَمْنَاهُمْ فَفَرَرْتُ حَتَّى صَعِدْتُ الْجَبَلَ، فَلَقَدْ رَأَيْتُنِي أَنْزُو كَأَنَّنِي أَرْوَى، وَالنَّاسُ يَقُولُونَ: قُتِلَ مُحَمَّدٌ، فَقُلْتُ: لاَ أَجِدُ أَحَدَاً يَقُولُ قُتِلَ مُحَمَّدٌ إِلاَّ قَتَلْتُهُ، حَتَّى اجْتَمَعْنَا عَلى الْجَبَلِ، فَنَزَلَتْ: ) إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ.
عمر در روز جمعه هنگام خطبه خواندن، سوره آل عمران را مى‌خواند تا رسيد به اين آيه: «آنان كه روز برخورد دو لشكر به شما پشت كرده و گريختند » سپس گفت: روز اُحُد پس از آن كه شكست خورديم، من فرار كردم و از كوه بالا مى‌رفتم به طورى كه احساس كردم كه همانند بزكوهى پرش و خيزش دارم و به شدت تشنه شده بودم، شنيدم مردى مى‌گفت: محمد كشته شد، ‌‌گفتم: هر كس بگويد محمد كشته شد، او را مى‌كشم، به كوه پناه آورده و همه بالاى كوه جمع شديم، در اين هنگام بود كه اين آيه نازل شد.
الطبري، محمد بن جرير، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج 4، ص 144، ناشر: دار الفكر، بيروت – 1405هـ؛
الأندلسي، أبو محمد عبد الحق بن غالب بن عطية، المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، ج 1، ص 529، تحقيق: عبد السلام عبد الشافي محمد، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان، الطبعة: الاولى، 1413هـ- 1993م؛
السيوطي، الحافظ جلال الدين، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج 14، ص 529 و....

فخر رازى از بزرگترين عالمان اهل سنت مى‌نويسد:
ومن المنهزمين عمر، الا أنه لم يكن في أوائل المنهزمين ولم يبعد، بل ثبت على الجبل إلى أن صعد النبي صلى الله عليه وسلم.
از فراريان صحنه جنگ، عمر بود؛ البته جزء نخستين فراريان نبود، بالاى كوه ماند تا پيامبر هم به آن‌ها پيوست.
الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج 9، ص 42، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.

رضا;122900 نوشت:
خَطَبَ عُمَرُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ، فَقَرَأَ آلَ عِمْرَانَ، فَلَمَّا انْتَهَى إِلى قَوْلِهِ: «إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ»، قَالَ: لَمَّا كَانَ يَوْمُ أُحُدٍ هَزَمْنَاهُمْ فَفَرَرْتُ حَتَّى صَعِدْتُ الْجَبَلَ،

سلام
از کرامات شیخ بزرگ اهل سنت عمر والا مقام ( سرکوهی ) آن بود که هرگاه اوضاع جنگ را وخیم می یافت خود را به بالاترین درجه و رتبه می رساند و بر سر کوه عافیت قرار می گرفت و در اندیشه آن بود که بعد از شکست چگونه به زندگی عادی خود برگردد
موفق باشید

هنگامى كه ابن تيميه مى‌بيند خلفاى سه گانه در هيچ جنگى پيروز نبوده‌اند و در تمام جنگ‌هاى زمان رسول خدا هيچ کافرى را نكشته‌اند، براى توجيه اين مطلب مى‌گويد:
[=Verdana]والقتال يكون بالدعاء كما يكون باليد قال النبي صلى الله عليه وسلم هل ترزقون وتنصرون إلا بضعفائكم بدعائهم وصلاتهم وإخلاصهم. [=Verdana]
[=Verdana] جنگ گاهى با دعاست؛ همانطور که گاهى با دست صورت مى‌گيرد؛ رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) فرموده: آيا غير از اين است که شما با دعا و نيايش و اخلاص ضعيفانتان روزى داده شده و يارى مى‌شويد؟.[=Verdana]
[=Verdana] الحراني، أحمد بن عبد الحليم بن تيمية أبو العباس (متوفاي728هـ)، منهاج السنة النبوية، ج4، ص 482، تحقيق د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.[=Verdana]
[=Verdana] و باز در جاى ديگر با تحريف در معناى «شجاعت » مى‌گويد:[=Verdana]
[=Verdana] إذا كانت الشجاعة المطلوبة من الأئمة شجاعة القلب، فلا ريب أن أبا بكر كان أشجع من عمر، وعمر أشجع من عثمان وعلي وطلحة والزبير، وكان يوم بدر مع النبي في العريش. [=Verdana]
[=Verdana] الحراني، أحمد بن عبد الحليم بن تيمية أبو العباس (متوفاي728هـ)، منهاج السنة النبوية، ج 8، ص 79، تحقيق د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.[=Verdana]
[=Verdana] اگر شجاعت مورد نياز رهبران، شجاعت قلبى باشد، پس شکى در اين نيست که ابوبکر از عمر شجاع تر بود و عمر نيز از عثمان و علي و طلحه و زبير شجاع تر بود؛ و او در روز بدر همراه با رسول خدا در خيمه نشسته بود!!!.[=Verdana]:Nishkhand:
[=Verdana] پس در اين صورت، شجاعت بر دو قسم است:
1. شجاعت به معنايى که همه انسان‌ها از آن مى‌فهمند؛
2. شجاعت به معنايى که ابن تيميه فهميده که همان نشستن بيرون از گود و تماشا كردن نبرد ديگران باشد.

حالا جناب عشق عمر لطفا خیلی علمی ثابت کنید که این روایات جعلی و دروغ است !!علمی لطفا!!!با سند

هوريا شاهويي;121365 نوشت:
لطفا با ذکر مشخصات حضور خلفا در تک تک جنگهای صدر اسلام ما را با چگونگی جنگاوری ایشان آشنا کنید نه اینکه سوال زیبای سید مهران را خراب کنید. بالاخره در جنگ بدر حضرت ابوبکر (رضی الله عنه)و حضرت عمر(رضی الله عنع) و حضرت عثمان (رضی الله عنع)چه کردند؟

به قول دوست عزیزمان مشت نمونه خروار است. من فقط به یک نمونه برای رد صحبت شما می پردازم:

عثمان بن عفان بن ابى‏العاص بن امية بن عبدالشمس بن عبدمناف از طايفه بنى اميه بود.بعدها رقيه دختر پيامبر همسر وى شد. تاريخ گزارش میدهد كه در جريان هجرت به حبشه، عثمان و همسرش هم حضور داشتند. یعنی در محاصره شعب ابی طالب حضور نداشتند.(بر خلاف حضرت علی(ع) که همواره همراه و یاور پیامبر اسلام(ص) بوده اند.)

زمانى كه جنگ بدر رخ داد، رقيه(س) گرفتار مرض سختى شد و در گذشت. به همین دلیل عثمان از حضور در جنگ بدر خوداری نمود. یکی از مهمترین جنگ های مسلمانان که بعدها عمر شرکت کنندگان در آن جنگ را در تقسیم غنائم بر سایرین مقدم می داشت.( و لم يشهد عثمان بدرا بنفسه، لأن زوجته رقية بنت رسول الله صلى الله عليه و سلم كانت مريضة على الموت. (أسدالغابة،ج‏3،ص:482)

بر اساس اجماع تاریخی عثمان قطعا در این جنگ شرکت نداشته است.

بعدها جز در قضيه صلح حديبيه و غیبت طولانی او که سبب ترس مسلمانان و منجر به بیعت رضوان شد، صحبت چندانی از وى وجود ندارد. در جريان صلح حديبيه رسول خدا (ص) از عمر خواست تا به مكه رفته با قريش سخن بگويد.او گفت: از قريش بر جان خود هراس دارد، زيرا قريش با وى دشمنى دارند و كسى از بنى عدى در مكه از او دفاع نمى‏كند(السيرة النبويه، ابن هشام، ج 2، ص 315، عيون التواريخ، ج 1، ص 241)

جناب ....بن عمر
بنده آماده هستم
بفرمایید

رضا;121389 نوشت:
اول این را ذکر کنم که شما هم به خاطربیاورید و بعد به دنباله مطالب بپردازم

عمر ، ابوبكر و عثمان و ... در ترور نافرجام رسول خدا (ص)

[=&quot]اين مطلب كه برخي از صحابه قصد داشته‌اند رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم را ترور كنند، از ديدگاه شيعه و سني قطعي است ؛
چنانچه در قرآن كريم آمده است:[/]

[=&quot]يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَليماً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصيرٍ. [/][=&quot]التوبه / 74.[/]
[=&quot]منافقان به نام خدا سوگند ياد مي‌كنند كه چيز بدى نگفتند (چنان نيست) آنان سخنان كفرآميز بر زبان آوردند و بعد از اسلام آوردن، كافر شدند و تصميماتى اتخاذ كردند كه موفق به انجام آنها نشدند (سوء قصد بجان رسول خدا) آن ها به جاى آن كه در برابر نعمت و ثروتى كه به فضل و بخشش خدا و پيامبرش نصيب آنها شده، سپاسگزار باشند، در مقام كينه و دشمنى بر آمدند، با اينحال اگر توبه كنند براى آنها بسيار بهتر است و اگر نافرمانى كنند، خدا آنها را در دنيا و آخرت به عذابى بس دردناك مجازات خواهند كرد و در روى زمين هيچ دوست و ياورى براى آنان نخواهد بود.[/]:sham:

[=&quot]بسياري از مفسرين اهل سنت در تفسير «وَهَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا» گفته‌اند كه مراد كساني هستند كه قصد داشتند در بازگشت از جنگ تبوك رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم را ترور نمايند ؛
چنانچه بيهقي در دلائل النبوة و سيوطي در الدر المنثور مي‌نويسند:[/]

[=&quot]عن عروة قال رجع رسول الله صلى الله عليه وسلم قافلا من تبوك إلى المدينة حتى إذا كان ببعض الطريق مكر برسول الله صلى الله عليه وسلم ناس من أصحابه فتآمروا أن يطرحوه من عقبة في الطريق فلما بلغوا العقبة أرادوا أن يسلكوها معه فلما غشيهم رسول الله صلى الله عليه وسلم أخبر خبرهم فقال من شاء منكم أن يأخذ بطن الوادي فإنه أوسع لكم وأخذ رسول الله صلى الله عليه وسلم العقبة وأخذ الناس ببطن الوادي الا النفر الذين مكروا برسول الله صلى الله عليه وسلم لما سمعوا ذلك استعدوا وتلثموا وقد هموا بأمر عظيم وأمر رسول الله صلى الله عليه وسلم حذيفة بن اليمان رضي الله عنه وعمار بن ياسر رضي الله عنه فمشيا معه مشيا فامر عمارا أن يأخذ بزمام الناقة وأمر حذيفة يسوقها فبينما هم يسيرون إذ سمعوا وكزة القوم من ورائهم قد غشوه فغضب رسول الله صلى الله عليه وسلم وأمر حذيفة أن يردهم وأبصر حذيفة رضي الله عنه غضب رسول الله صلى الله عليه وسلم فرجع ومعه محجن فاستقبل وجوه رواحلهم فضربها ضربا بالمحجن وأبصر القوم وهم متلثمون لا يشعروا انما ذلك فعل المسافر فرعبهم الله حين أبصروا حذيفة رضي الله عنه وظنوا ان مكرهم قد ظهر عليه فأسرعوا حتى خالطوا الناس وأقبل حذيفة رضي الله عنه حتى أدرك رسول الله صلى الله عليه وسلم فلما أدركه قال اضرب الراحلة يا حذيفة وامش أنت يا عمار فأسرعوا حتى استووا بأعلاها فخرجوا من العقبة ينتظرون الناس فقال النبي صلى الله عليه وسلم لحذيفة هل عرفت يا حذيفة من هؤلاء الرهط أحدا قال حذيفة عرفت راحلة فلان وفلان وقال كانت ظلمة الليل وغشيتهم وهم متلثمون فقال النبي صلى الله عليه وسلم هل علمتم ما كان شأنهم وما أرادوا قالوا لا والله يا رسول الله قال فإنهم مكروا ليسيروا معي حتى إذا طلعت في العقبة طرحوني منها قالوا أفلا تأمر بهم يا رسول الله فنضرب أعناقهم قال أكره أن يتحدث الناس ويقولوا ان محمدا وضع يده في أصحابه فسماهم لهما وقال اكتماهم.[/]


دوست عزیز اگر بازهم مجبور نمیشد بخاطر کم اوردن از بحث پست ها را حذف کنید تا به بررسی تک تک سخنان شما بپردازیم

همچنانکه قبلا هم پرسیدیم
حتی حدیث ضعیف و موضوعی هم در ارتباط باترور نافرجام

نقل قول:
عمر ، ابوبكر و عثمان و ... در ترور نافرجام رسول خدا (ص)
وجود ندارد
و ان کسانی که قصد ترور داشتند منافقین بودند

عمربن علی;216537 نوشت:
دوست عزیز اگر بازهم مجبور نمیشد بخاطر کم اوردن از بحث پست ها را حذف کنید تا به بررسی تک تک سخنان شما بپردازیم

همچنانکه قبلا هم پرسیدیم
حتی حدیث ضعیف و موضوعی هم در ارتباط باترور نافرجام وجود ندارد

با سلام
اگر توانش را دارید!!!!؟
یا علی ع در خدمتیم
البته چون این تاپیک در مورد نقش خلفای شما در جنگهاست بهتر است که این موضوع را با ایجاد یک تاپیک جدا پی گیری کنیم

عذر ميخواهم آيه را از حفظ نيستم

بیشتر سخنان شما ترجمه است و اینطور قابل بررسی نیست انهم ترجمه های که خدا میداند چگونه است لطفا در هر مورد یکی یکی متن عربی را بیاورید تا بررسی شود
با تشک
:Gol:ر واز مسخره کردن و طعنه زدن بپرهیزید
لطفا به قوانین احترام بگذارید

بردن مطلب به ناکجاآباد؟!!!کسی مسخره نکرداسم کسی را!اگردلیل داریدبفرماییدواگرنه بحث راعوض نکنین.

عمربن علی;216549 نوشت:
بیشتر سخنان شما ترجمه است و اینطور قابل بررسی نیست انهم ترجمه های که خدا میداند چگونه است لطفا در هر مورد یکی یکی متن عربی را بیاورید تا بررسی شود
با تشک
:gol:ر واز مسخره کردن و طعنه زدن بپرهیزید
لطفا به قوانین احترام بگذارید

با سلام
جناب عمر ذکر کردیم در این تاپیک در مورد جنگها و خلفای خود اگر سخنی دارید بفرمائید و اگر در مورد ترور پیامبر ص سخنی است ان را در تاپیکی جدید پی گیری کنیم که بتوان به موضوع رسیدگی کرد
و از جملاتی که در ان منطقی دیده نمیشود بپرهیزید لطفا

با سلام

فرار اصحاب از جنگها از صحیح بخاری و ...:

http://hesabresi.googlepages.com/ashab.doc

الرواية التي أخرجها البخاري بخصوص انهزام الصحابة يوم حنين.
أخرج البخاري في صحيحه من جزئه الخامس في باب قول الله تعالى: «ويوم حنين إذ أعجبتكم كثرتكم فلم تغن عنكم شيئاً». من كتاب المغازي.
أن أبا قتادة قال: لمّا كان يوم حنين نظرت إلى رجل من المسلمين يقاتل رجلاً من المشركين وآخر من المشركين يختله من رواءه ليقتله فأسرعت إلى الذي يختله فرفع يده ليضربني فضربت يده فقطعتها ثم أخذني فضمّني ضمّاً شديداً حتّى تخوّفت ثم ترك فتحلّل ودفعته ثم قتلته، وانهزم المسلمون وانهزمت معهم فإذا بعمر بن الخطاب في النّاس، فقلت له: ما شأن النّاس؟ قال: أمر الله… (صحيح البخاري: 5/101).

که فرار عمر بن الخطاب را نوشته است .

راجع تفسير القرآن العظيم لابن كثير في هذا رابط

فَأَمَّا إِنْ كَانَ الْفِرَار لَا عَنْ سَبَب مِنْ هَذِهِ الْأَسْبَاب فَإِنَّهُ حَرَام وَكَبِيرَة مِنْ الْكَبَائِر لِمَا رَوَاهُ الْبُخَارِيّ وَمُسْلِم فِي الصَّحِيحَيْنِ عَنْ أَبِي هُرَيْرَة رَضِيَ اللَّه عَنْهُ قَالَ : قَالَ رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ " اِجْتَنِبُوا السَّبْع الْمُوبِقَات " قِيلَ يَا رَسُول اللَّه وَمَا هُنَّ ؟ قَالَ " الشِّرْك بِاَللَّهِ وَالسِّحْر وَقَتْل النَّفْس الَّتِي حَرَّمَ اللَّه إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَكْل الرِّبَا وَأَكْل مَال الْيَتِيم وَالتَّوَلِّي يَوْم الزَّحْف وَقَذْف الْمُحْصَنَات الْغَافِلَات الْمُؤْمِنَات " وَلَهُ شَوَاهِد مِنْ وُجُوه أُخَرَ وَلِهَذَا قَالَ تَعَالَى " فَقَدْ بَاءَ " أَيْ رَجَعَ " بِغَضَبٍ مِنْ اللَّه وَمَأْوَاهُ " أَيْ مَصِيره وَمُنْقَلَبه يَوْم مِيعَاده " جَهَنَّم وَبِئْسَ الْمَصِير

اینهم لینک تفسیر ابن کثیر از سایت اوقاف عربستان سعودی :

http://quran.al-islam.com/Tafseer/DispTafsser.asp?nType=1&nSora=8&nAya=16&taf=KATHEER&l=arb&tashkeel=0

ترور نافرجام رسول الله (ص) بوسيله اكابر اصحاب بسند صحیح نزد عامه :

http://hojjah.googlepages.com/gatl.doc

[=&quot]برخي از علماي اهل سنت همانند ابن حزم اندلسي كه از استوانه‌هاي علمي اهل سنت به شمار مي‌رود نام اين افراد را آوره است.
وي در كتاب المحلي مي‌نويسد:
[=&quot]أَنَّ أَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ وَطَلْحَةَ وَسَعْدَ بن أبي وَقَّاصٍ رضي الله عنهم أَرَادُوا قَتْلَ النبي صلى الله عليه وسلم وَإِلْقَاءَهُ من الْعَقَبَةِ في تَبُوكَ.
[=&quot]ابوبكر، عمر، عثمان، طلحه، سعد بن أبي وقاص ؛ قصد كشتن پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) را داشتند و مي‌خواستند آن حضرت را از گردنه‌اي در تبوك به پايين پرتاب كنند.
[=&quot]إبن حزم الأندلسي الظاهري، ابومحمد علي بن أحمد بن سعيد (متوفاي456هـ)، المحلي، ج 11، ص 224، تحقيق: لجنة إحياء التراث العربي، ناشر: دار الآفاق الجديدة [=lotus]–[=&quot] بيروت؛
[=&quot]و دار الفكر، توضيحات: طبعة مصححة ومقابلة على عدة مخطوطات ونسخ معتمدة كما قوبلت على النسخة التي حققها الأستاذ الشيخ أحمد محمد شاكر.
[=&quot]البته ابن حزم، وقتي اين حديث را نقل مي‌كند، تنها اشكالي كه به روايت دارد، وجود وليد بن عبد الله بن جميع در سلسله سند آن است و لذا مي‌گويد كه اين روايت موضوع و كذب است.
[=&quot]ما در اين جا نظر علماي علم رجال و بزرگان اهل سنت را در باره وليد بن عبد الله نقل مي‌كنيم تا ببنيم كه نظر ابن حزم از نظر علمي چه ارزشي دارد و تا چه اندازه قابل قبول است.
[=&quot]وقتي به كتاب‌هاي رجالي اهل سنت مراجعه مي‌كنيم،‌ مي بينيم كه بسياري از علماي اهل سنت، وليد بن عبدالله بن جميع را توثيق كرده‌ و او را صدوق و ثقه خوانده‌اند ؛ چنانچه ابن حجر عسقلاني، حافظ علي الإطلاق اهل سنت و يكي ديگر از استوانه‌هاي علمي اهل سنت در تقريب التهذيب در باره او مي‌نويسد:

[=&quot]7459 - الوليد بن عبد الله بن جميع الزهري المكي نزيل الكوفة صدوق.
[=&quot]تقريب التهذيب، ابن حجر، ج 2، ص 286، وفات: 852، دراسة وتحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، چاپ: الثانية، سال چاپ: 1415 - 1995 م، ناشر: دار الكتب العلمية، بيروت، لبنان، توضيحات: طبعة مقابلة على نسخة بخط المؤلف وعلى تهذيب التهذيب وتهذيب الكمال.
[=&quot]و همچنين ابن سعد در الطبقات الكبري مي‌نويسد:
[=&quot]الوليد بن عبد الله بن جميع الخزاعي من أنفسهم وكان ثقة وله أحاديث.
[=&quot]الطبقات الكبرى، محمد بن سعد، ج 6 - ص 354، وفات: 230، چاپخانه: دار صادر‌، بيروت، ناشر: دار صادر، بيروت.
[=&quot]و عجلي در معرفة الثقات خودش مي‌نويسد:
[=&quot]الوليد بن عبد الله بن جميع الزهري مكي ثقة.
[=&quot]معرفة الثقات، العجلي، ج 2 - ص 342، وفات: 261، چاپ: الأولى، سال چاپ: 1405، ناشر: مكتبة الدار، المدينة المنورة.
[=&quot]و نيز رازي در كتاب الجرج و التعديل در باره او مي‌نويسد:
[=&quot]نا عبد الرحمن نا عبد الله بن أحمد بن محمد بن حنبل فيما كتب إلى قال قال أبى: الوليد بن جميع ليس به بأس. نا عبد الرحمن قال ذكره أبى عن إسحاق بن منصور عن يحيى بن معين أنه قال: الوليد ابن جميع ثقة. نا عبد الرحمن قال سئل أبى عن الوليد بن جميع فقال: صالح الحديث. نا عبد الرحمن قال سألت أبا زرعة عن الوليد بن جميع فقال: لا بأس به.
[=&quot]الجرح والتعديل، الرازي، ج 9، ص 8، وفات: 327، چاپ: الأولى، سال چاپ: 1371 - 1952 م، چاپخانه: مطبعة مجلس دائرة المعارف العثمانية، بحيدر آباد الدكن، الهند، ناشر: دار إحياء التراث العربي، بيروت، توضيحات: عن النسخة المحفوظة في كوپريلي ( تحت رقم 278) وعن النسخة المحفوظة في مكتبة مراد ملا ( تحت رقم 1427) وعن النسخة المحفوظة في مكتبة دار الكتب المصرية ( تحت رقم 892).

[=&quot]و مزي در تهذيب الكمال مي‌نويسد:
[=&quot]قال عبد الله بن أحمد بن حنبل عن أبيه، وأبو داود: ليس به بأس. وقال إسحاق بن منصور، عن يحيى بن معين: ثقة. وكذلك قال العجلي وقال أبو زرعة: لا بأس به وقال أبو حاتم: صالح الحديث.
[=&quot]تهذيب الكمال، المزي، ج 31، ص 36 – 37، وفات: 742، تحقيق: تحقيق وضبط وتعليق: الدكتور بشار عواد معروف، چاپ: الرابعة، سال چاپ: 1406 - 1985 م، ناشر: مؤسسة الرسالة، بيروت، لبنان.

[=&quot]و ذهبي از بزرگترين علماي رجال اهل سنت در ميزان الاعتدال در باره وليد بن جميع مي‌نويسد:
[=&quot]وثقه ابن معين، والعجلي[=&quot]. وقال أحمد وأبو زرعة: ليس به بأس. وقال أبو حاتم: صالح الحديث.
[=&quot]ميزان الاعتدال، الذهبي، ج 4، ص 337، وفات: 748، تحقيق: علي محمد البجاوي، چاپ: الأولى، سال چاپ: 1382 - 1963 م، ناشر: دار المعرفة للطباعة والنشر - بيروت – لبنان.
[=&quot]و از همۀ اين‌ها مهمتر اين‌كه مسلم نيشابوري در صحيح مسلم دو بار از وليد بن عبد الله بن جميع روايت نقل كرده است: يك بار در جلد 5، ص 177 ذيل باب الوفاء بالعهد،‌ و بار ديگر در ج8، ص 123 در كتاب صفات المنافقين و احكامهم. و اين نشان مي‌دهد كه وليد بن عبد الله از نظر ايشان موثق بوده است كه از او حديث نقل مي‌كند و گرنه نبايد نقل مي‌كرد. و اگر كسي بخواهد وليد بن عبدالله را تضعيف كند، بايد نام صحيح را نيز از كتاب صحيح مسلم بردارد.
[=&quot]در نتيجه وليد بن عبد الله بن جميع ثقه است و به تبع آن اين روايت نيز كاملا صحيحه است.:Sham:

[=&quot]پس در حقيقت اين علماي اهل سنت هستند كه بايد از اين مطلب جواب دهند كه چرا ابن حزم اندلسي چنين روايتي را نقل و به صورت غير عالمانه آن را رد كرده است.

با سلام
چه جالب نميدانستم كسي كه در جنگ هاي بدر و خندق و تبوك و... همراه پيغمبر ميجنگيد جزو سياهي لشكر محسوب ميشود نميدانستم كسي كه در جنگ با يهوديان قلعه هاي قمو و طبع و سلاسم را فتح كرد سياهي لشكر بود
نميدانستم كسي كه بين النهرين و ايران و مصر و سوريه و ارمنستان و امپراطوري روم شرقي را مسلمان كرد و فتح كرد سياهه لشكر بود

به نظر من شخصي كه به قول اسناد شما در جنگ ها قصد فرار داشته است نميتواند حتي در صندلي خلافت بنشيند چه برسد به اين كه ده سال خلافت كند و سرزمين هاي مهمي من جمله ايران خودمان را فتح كند

شما براي ترسو نشان دادن عمر ابن خطاب به كتاب هاي خودما اهل تسنن مراجعه ميكنيد؟؟؟
خوب خودمان اين كتاب را خوانده ايم اگر قرار باشد به خاطر يك روايت (كه دليلي بر بي عرضگي كسي نميشود و دليلي هم نميشود كه بگوييم عمر ابن خطاب در جنگ ها نقشي نداشته) عقايدمان عوض بشود خب زودتر از اينها ما هم شيعه ميشديم .

arezo;216574 نوشت:
با سلام
چه جالب نميدانستم كسي كه در جنگ هاي بدر و خندق و تبوك و... همراه پيغمبر ميجنگيد جزو سياهي لشكر محسوب ميشود نميدانستم كسي كه در جنگ با يهوديان قلعه هاي قمو و طبع و سلاسم را فتح كرد سياهي لشكر بود
نميدانستم كسي كه بين النهرين و ايران و مصر و سوريه و ارمنستان و امپراطوري روم شرقي را مسلمان كرد و فتح كرد سياهه لشكر بود

arezo;216579 نوشت:
به نظر من شخصي كه به قول اسناد شما در جنگ ها قصد فرار داشته است نميتواند حتي در صندلي خلافت بنشيند چه برسد به اين كه ده سال خلافت كند و سرزمين هاي مهمي من جمله ايران خودمان را فتح كند

[=Century Gothic]با سلام
جناب عمر و یاarezo لطفا اگر سخنی با منبع و سند دارید عنوان کنید و از مطالب حاشیه ای که بیشتر تعریف کردنی است که در تاریخ و روایات از ان سندی یافت نمیشود پرهیز کنید !!
شما با سند برای ما بازگو کنید این شجاع بودنها کجا بوده !!

با سلام

ای بابا !!چرا دقت ندارید این معتبر ترین کتاب شما و فرار جناب عمر

خیر البریه;216559 نوشت:

با سلام

فرار اصحاب از جنگها از صحیح بخاری و ...:

http://hesabresi.googlepages.com/ashab.doc

الرواية التي أخرجها البخاري بخصوص انهزام الصحابة يوم حنين.
أخرج البخاري في صحيحه من جزئه الخامس في باب قول الله تعالى: «ويوم حنين إذ أعجبتكم كثرتكم فلم تغن عنكم شيئاً». من كتاب المغازي.
أن أبا قتادة قال: لمّا كان يوم حنين نظرت إلى رجل من المسلمين يقاتل رجلاً من المشركين وآخر من المشركين يختله من رواءه ليقتله فأسرعت إلى الذي يختله فرفع يده ليضربني فضربت يده فقطعتها ثم أخذني فضمّني ضمّاً شديداً حتّى تخوّفت ثم ترك فتحلّل ودفعته ثم قتلته، وانهزم المسلمون وانهزمت معهم فإذا بعمر بن الخطاب في النّاس، فقلت له: ما شأن النّاس؟ قال: أمر الله… (صحيح البخاري: 5/101).

که فرار عمر بن الخطاب را نوشته است .

راجع تفسير القرآن العظيم لابن كثير في هذا رابط

فَأَمَّا إِنْ كَانَ الْفِرَار لَا عَنْ سَبَب مِنْ هَذِهِ الْأَسْبَاب فَإِنَّهُ حَرَام وَكَبِيرَة مِنْ الْكَبَائِر لِمَا رَوَاهُ الْبُخَارِيّ وَمُسْلِم فِي الصَّحِيحَيْنِ عَنْ أَبِي هُرَيْرَة رَضِيَ اللَّه عَنْهُ قَالَ : قَالَ رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ " اِجْتَنِبُوا السَّبْع الْمُوبِقَات " قِيلَ يَا رَسُول اللَّه وَمَا هُنَّ ؟ قَالَ " الشِّرْك بِاَللَّهِ وَالسِّحْر وَقَتْل النَّفْس الَّتِي حَرَّمَ اللَّه إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَكْل الرِّبَا وَأَكْل مَال الْيَتِيم وَالتَّوَلِّي يَوْم الزَّحْف وَقَذْف الْمُحْصَنَات الْغَافِلَات الْمُؤْمِنَات " وَلَهُ شَوَاهِد مِنْ وُجُوه أُخَرَ وَلِهَذَا قَالَ تَعَالَى " فَقَدْ بَاءَ " أَيْ رَجَعَ " بِغَضَبٍ مِنْ اللَّه وَمَأْوَاهُ " أَيْ مَصِيره وَمُنْقَلَبه يَوْم مِيعَاده " جَهَنَّم وَبِئْسَ الْمَصِير

اینهم لینک تفسیر ابن کثیر از سایت اوقاف عربستان سعودی :

http://quran.al-islam.com/tafseer/disptafsser.asp?ntype=1&nsora=8&naya=16&taf=katheer&l=arb&tashkeel=0

arezo;216582 نوشت:
شما براي ترسو نشان دادن عمر ابن خطاب به كتاب هاي خودما اهل تسنن مراجعه ميكنيد؟؟؟
خوب خودمان اين كتاب را خوانده ايم اگر قرار باشد به خاطر يك روايت (كه دليلي بر بي عرضگي كسي نميشود و دليلي هم نميشود كه بگوييم عمر ابن خطاب در جنگ ها نقشي نداشته) عقايدمان عوض بشود خب زودتر از اينها ما هم شيعه ميشديم .
موضوع قفل شده است