آیا ابوبکر و عمر و عثمان از جمله حنفاء بودند؟
تبهای اولیه
آیا ابوبکر و عمر و عثمان از جمله حنفاء بودند؟ قبل از بعثت پیامبر این خلفا چه دینی داشتند؟
آیا ابوبکر و عمر و عثمان از جمله حنفاء بودند؟
بعضیام میگن مشرک بودن، عمر بت گردنش میبست
:Gig:
عضیا میگن عمر و ابوبکر یهودی بودن، پیش بینیای کتابشنو خونده بودن چون میدونستن اسلام پیروز میشه پذیرفتنش تا بعدا قدرت بدست بگیرن
بعضیام میگن مشرک بودن، عمر بت گردنش میبست
اگرگفتن بعضی ها استدلال است
بعضیها میگن شما مشرک هستید آیا قبول دارید ؟
اگرگفتن بعضی ها استدلال است
بعضیها میگن شما مشرک هستید آیا قبول دارید ؟
تو روایتا اومده
هرکسی بگه که قبول نیست
تو روایتا چندجور دین قبلیشونو گفتن
یکی گفته یهودی بودن یکی گفته به لات و عزی قسم میخوردن یکی گفته .. .. ..
[="DarkGreen"] تو روایتا اومدهچقد بی منطقین شما
هرکسی بگه که قبول نیست
تو روایتا چندجور دین قبلیشونو گفتن
یکی گفته یهودی بودن یکی گفته به لات و عزی قسم میخوردن یکی گفته .. .. ..
سلام دوست خوب من
اخه بهشون هم کمی حق بدهید:khandeh!:
اخه شما نگفتید توی روایات بلکه گفتید می گویند
بعضیا میگن عمر و ابوبکر یهودی بودن، پیش بینیای کتابشنو خونده بودن چون میدونستن اسلام پیروز میشه پذیرفتنش تا بعدا قدرت بدست بگیرن
بعضیام میگن مشرک بودن، عمر بت گردنش میبست
[/]:Gol:
آیا ابوبکر و عمر و عثمان از جمله حنفاء بودند؟ قبل از بعثت پیامبر این خلفا چه دینی داشتند؟
با سلام
آنچه بنده یافتم تقدیم میکنم تا استاد عزیز کاوه ان را تکمیل کنند
مرحوم دكتر آيتى در كتاب تاريخ پيامبراسلام داستان حنفاء را اينگونه مىنويسد:
«با آن كه مقارن ظهور اسلام،چنانكه گفته شد كيش غالب عرب بت پرستى بود،معذالك در گوشه و كنارجزيره عربستان علاوه بر اقليتهاى مذهبى كه بدانهااشاره رفت،حنفائى بودهاند كه بر خلاف توده مردم مشرك و بت پرست،از شرك و بت پرستى بر كنار و بهخداى يگانه و احيانا به ثواب و عقاب و قيامت معتقدبودند.
و اينك برخى از آنها را نام مىبريم:
1- ورقة بن نوفل بن اسد بن عبد العزى بن قصى(از قريش)
عموزاده ام المؤمنين خديجه كبرى دختر خويلد بن اسد كهبه گفته محمد بن اسحاق كيش مسيحى گرفت و ازكتابهاى مذهبى اهل كتاب استفاده كرد.به گفته بعضى:ورقه،به رسول اكرم(ص)ايمان آورد و مسلمان از دنيا رفت.
2- عبيد الله بن جحش،از قريش،پسر عمه و برادر زن رسولاكرم(ص)،كه پيوسته در حيرت و طلب حق بود وبتپرستى را رها كرد،تا آنكه بعد از ظهور دين اسلام،مسلمانى گرفت،و با همسر مسلمان خويش«ام حبيبه»
دختر«ابو سفيان»به حبشه مهاجرت كرد و آنجا از دين اسلام برگشت و مسيحى شد.و چنانكه نوشته اند،در حبشه بر همان كيش مسيحى بدرود زندگى گفت.
3- عثمان بن حويرث بن اسد بن عبد العزى بن قصى(ازقريش)كه نزد قيصر روم رفت،و كيش مسيحى گرفت،وقيصر مقدم وى را گرامى شمارد.
4- زيد بن عمرو بن نفيل(از قريش)پدر«سعيد بن زيد»
صحابى معروف كه از بتپرستى و خوردن ميته و خون وقربانىهاى بتها،كناره گرفت،او مردم را از كشتن دختران نهى ميكرد و خداى ابراهيم را مىپرستيد واشعارى مشتمل بر توحيد و ايمان به معاد مىگفت،ازجمله:
عزلت اللات و العزى جميعا كذلك يفعل الجلد الصبور و لكن اعبد الرحمن ربي ليغفر ذنبي الرب الغفور ترى الابرار دارهم جنان و للكفار حامية سعير
و در قصيده ديگر مىگويد:
و اياك لا تجعل مع الله غيره فان سبيل الرشد اصبح باديا (1)
زيد بن عمرو در جستجوى حق از مكه بيرون رفت و در هرجا گمان حق مىداشت به تحقيق و جستجو مىپرداخت،تا آنكه موصل و جزيره و شام را گشت و در زمين«بلقاء»
(در شام)راهبى را ديد كه از كيش مسيحى نيك آگاهبود و دين ابراهيم را از وى جستجو كرد، راهب گفت:
بهمين زودى در همان شهرى كه از آن بيرون آمدهاى،پيغمبرى ظهور خواهد كرد و به دين ابراهيم دعوت خواهدكرد.زيد از كيش يهودى و عيسوى صرفنظر كرد و باشتاب رهسپار مكه گشت و در بلاد«لخم»بدستلخميان كشته شد.
اين چهار نفر در يكى از عيدهاى قريش كه نزد بتى فراهم شده بودند،با يكديگر ميعاد نهادند كه ديگر گردبتپرستى نگردند و در جستجوى دين حق برآيند.
5- نابغه جعدى:قيس بن عبد الله(از شعراى معروف عربدر جاهليت و اسلام)كه از ميگسارى و بتپرستى دورىگزيد و در اشعار دوران جاهليتخويش،از توحيد و بعثو جزا و بهشت و دوزخ سخن گفت،در يكى از قصائدجاهلى مىگويد:
الحمد لله لا شريك له من لم يقلها فنفسه ظلما (2)
و نيز از اوست در توصيف بهشت:
فلا لغو و لا تاثيم فيها و ما فاهوا به لهم مقيم (3)
6-امية بن ابى الصلت ثقفى(از مردم طائف و طايفه بنىثقيف)كه يكى از بزرگترين شعراى دوران جاهلى عرباست و به كتابهاى آسمانى آشنائى داشت،و ميگسارىرا تحريم كرد و درباره بتها اظهار شك و ترديد كرد و درجستجوى دين حق برآمد و خود در پيامبرى طمع ورزيد،بههمين جهت چون رسول اكرم(ص)به نبوت مبعوث گرديد،«اميه»بر آن حضرت حسد برد و گفت:تاكنوناميدوار بودم كه پيامبر شوم.«اميه»در سال دوم يا نهمهجرت،در يكى از قصرهاى طايف جان سپرد و خواهرشكه مسلمان شده بود يكى از قصائد طولانى او را براىرسول اكرم(ص)خواند،و از اين قصيده است:
لك الحمد و النعماء و الفضل ربنا و لا شيء اعلى منك جدا و امجدا (4)
آنگاه قصيده ديگرى از برادرش به عرض رسانيد كه در آنگفته است:
وقف الناس للحساب جميعا فشقي معذب و سعيد (5)
رسول اكرم(ص)پس از شنيدن اشعار اميه كه صريح درايمان به خدا و روز حساب بود چنين گفت:
امن شعره و كفر قلبه شعرش ايمان داشت،اما دلش كافربود.اميه نخستين كسى بود كه«بسمك اللهم»نوشت،وتا آمدن اسلام معمول بود (6)
7- قس بن ساعده ايادى،حكيم و خطيب معروف عرب كه رسول اكرم(ص)او را در بازار عكاظ،سوار بر شترىسرخ موى در حال سخنرانى ديده بود و خطبهاى از وى نقلفرموده و آنگاه گفت:اشعارى هم مىخواند كه آنها راحفظ ندارم.پس ابوبكر آنها را خواند خطبهها و كلماتىمشتمل بر اعتراف به توحيد و ايمان به معاد،از وى نقلشده است.
8- ابو قيس:صرمة بن ابى انس،از قبيله«بنى النجار»كهدر زمان جاهليت رهبانيت گرفت،و دست از بتپرستىبرداشت و خواست مسيحى شود،اما از آن هم درگذشتو براى خود عبادتگاهى معين كرد و در آنجا به عبادتپرداخت و مىگفت:پروردگار«ابراهيم»را پرستشمىكنم.ابو قيس پس از هجرت رسول اكرم(ص)به مدينهاسلام آورد و اسلام وى نيكو شد و اشعارى درباره رسولاكرم(ص)گفت كه در كتب تاريخ و تراجم ضبط شدهاست.
9- خالد بن سنان از قبيله«بنى عبس بن بغيض»كه برحسب حديث نبوى پيامبرى بود كه قومش حق وى را نشناختند.چون مرگ خالد فرا رسيد،قوم خود را بهنزديكى بعثت رسول اكرم(ص)خبر داد،و دخترش به ديناسلام درآمد و چون سوره قل هو الله احد را از آنحضرت شنيدگفت،پدرم نيز چنين مىگفت.
10- تنان اسعد:ابو كرب پادشاه يمن كه بر حسب رواياتمورخان هفتصد سال پيش از بعثت رسول اكرم(ص)بهنبوت وى ايمان آورد و در اشعار خود به رسالت پيامبراسلام گواهى داد.
11- زهير بن ابى سلمى،شاعر معروف عرب كه از اشعارجاهلى وى نقل شده است:
يؤخر و يوضع في كتاب فيدخل ليوم الحساب،او يعجل فينقم (7)
زهير دو پسر داشت به نام بجير و كعب كه هر دو از صحابهو شعراى رسول اكرم(ص)بشمار آمدهاند،قصيده ميميهزهير يكى از معلقات سبع است كه پيش از ظهور اسلام ونزول قرآن از لحاظ فصاحت و بلاغت در خانه كعبه آويختهشده بود.
12- ابو عامر راهب كه فرزندش«حنظلة»از شهداى احد بود.
13- بحيراى راهب،از قبيله عبد القيس كه كيش مسيحىگرفت و چنانكه در جاى خود گفته خواهد شد،به نبوترسول خدا ايمان داشت.
14- عداس،غلام عتبة بن ربيعه از مردم نينوى كه داستان ملاقات وى با رسول خدا در جاى خود گفته خواهد شد،وى از كسانى است كه به نبوت رسول اكرم(ص)مژدهمىداد.
و بهر صورت از روى هم رفته گفتار اهل تاريخ استفادهميشود كه تدريجا مردمانى كه بهرهاى از علم و دانش و عقل ودرايت داشتند بتپرستى را كنار گذارده و به اديان آسمانى والهى روى آورده و بخدا و روز جزا ايمان ميآوردند،كه از آن جمله است شاعر معروف عرب«اعشى»كه در اشعار خود گويد: (8)
و ذا النصب المنصوب لا تنسكنه و لا تعبد الاوثان و الله فاعبدا
و شاعر ديگر عرب يعنى عبيدة ابن ابرص كه گويد:
من يسئل الناس يحرموه و سائل الله لا يخيب و الله ليس له شريك علام ما اخفت القلوب
و بخصوص پس از بعثت رسول خدا(ص)كه آنحضرت باابلاغ رسالت خود و نزول آن آيات كوبنده قرآنى و وحى الهى درمذمت بتها و پرستش آنها آن ابهت و ترس و عظمت دروغين وكاذبى كه براى آنها ترسيم شده بود شكسته شد و آهنگ مخالفت با بت پرستى و شكستن آنها بدست خود بت سازان ونگهبانان و حاميان آنها شروع شد چنانچه در پارهاى از تواريخ آمده كه قبيله«مزينة»بتى داشتند بنام«نهم»كه روزى نگهبان آن بت-كه هر روز نزد او رفت و آمد ميكرد-به خود آمده،و به نداى فطرت توحيدى و الهى خود،گوش دل فرا داده و به آن بت حمله كرده و آن را شكست و سپس اين اشعار جالب را در اينباره سرود كه گويد:
ذهبت الى نهم لا ذبح عنده عنيزة نسك كالذي كنت افعل فقلت لنفسي حين راجعت عقلها اهذا اله ابكم ليس يعقل؟
ابيت فديني اليوم دين محمد اله السماء الماجد المتفضل (9)
و در احوالات عمرو بن جموح يكى از مردان با ايمان وبزرگوار مدينه كه از قبيله بنى سلمة بود و در جنگ احد بشهادت رسيد مىنويسند:كه قبل از اسلام بتى داشت به نام«مناة»كه بسيار بدان علاقه داشت و مورد احترام او بود،و در سالهاىيازدهم و دوازدهم بعثت رسول خدا(ص)كه گروهى از مردممدينه به مكه رفته و نزد رسول خدا(ص)شرفياب گشته و مسلمانشدند،يكى از اين تازه مسلمانان«معاذ»فرزند همين عمرو بن جموح بود كه پس از ورود بمدينه در صدد تبليغ مرام مقدس توحيد و آئين انسان ساز اسلام برآمد و از كارهاى جالب اوداستان زير بود كه ما در تاريخ زندگانى رسول خدا(ص)نيزنگاشته ايم:
معاذ با رفقاى ديگر مسلمان خود كه از جوانان همان قبيلهبنى سلمه بودند قرار گذاردند كه چون شب شد بدستيارى وكمك او«مناة»-يعنى بت مخصوص پدرش-را بدزدند و درمزبلههاى مدينه بياندازند،و به اينكار هم موفق شده و چند شبپى در پى«مناة»را بميان مزبلههاى مدينه كه پر از نجاست بود مي انداختند و عمرو بن جموح هر روز صبح بجستجوى بت گمشده خود به اينطرف و آنطرف ميرفت و چون آنرا پيدا ميكرد شستشوميداد و بجاى خود بازگردانده ميگفت:
-بخدا اگر ميدانستم چه كسى نسبت بتو اينگونه جسارت وبىادبى كرده او را بسختى تنبيه ميكردم!
و چون اين عمل تكرار شد شبى عمرو بن جموح شمشيرى بگردن بت آويخت و گفت:من كه نميدانم چه شخصى نسبتبتو اين جسارتها و بىادبيها را روا ميدارد اكنون اين شمشير رابگردنت ميآويزم تا اگر براستى خيرى و يا نيروئى در تو هست هركس بسراغ تو ميآيد بوسيله آن از خودت دفاع كنى!
آن شب جوانان بنى سلمة«مناة»را بردند و شمشير را ازگردنش باز كرده و بجاى آن،توله سگ مردهاى را بگردنشبستند و با همان حال در مزبله ديگرى انداختند.
عمرو بن جموح طبق معمول هر روز بدنبال بت آمد و چون اورا پيدا كرد كمى بدو خيره شده و بفكر فرو رفت،جوانان بنىسلمة نيز كه همان حوالى قدم ميزدند تا ببينند عمرو بن جموحبالاخره چه خواهد كرد و چه زمانى از خواب غفلت بيرون آمدهو فطرتش بيدار ميشود وقتى آن حال را در او مشاهده كردندنزديك آمده شروع بسرزنش بت و بتپرستان كردند و كمكمعمرو بن جموح را به ترك بتپرستى و ايمان بخدا و اسلام دعوتكردند،سخنان ايشان با آن سابقه قبلى در دل عمرو بن جموحمؤثر افتاد و مسلمان شد و در مذمت آن بت و شكرانه اين نعمتبزرگ كه نصيبش شده بود اشعار زير را سرود:
و الله لو كنت الها لم تكن انت و كلب وسط بئر في قرن اف لملقاك الها مستدن الآن فتشناك عن سوء الغبن الحمد لله العلي ذي المنن الواهب الرزاق ديان الدين هو الذي انقذني من قبل ان اكون في ظلمة قبر مرتهن باحمد المهدي النبي المرتهن
و ملخص ترجمه اشعار فوق اين است كه گويد:
بخدا سوگند اگر تو خدا بودى هرگز با اين سگ مرده بستهبيك ريسمان نبودى!اكنون دانستم كه تو خدا نيستى و من ازروى سفاهت و نادانى تو را پرستش كردم،سپاس خداى بزرگ وبخشنده را كه بوسيله پيغمبر راهنماى خويش مرا نجات بخشيد.
و در كتابهاى نحوى نيز بيتى را در«باب معانى باء جاره»
آوردهاند كه شخصى به نام غاوى بن عبد ربه سلمى كه خدمتكاربتى از بتهاى بنى سليم بود روزى دو عدد روباه را مشاهده كردكه آمده و بنزد آن بت رفتند و پاهاى خود را بلند كرده و بر آن بتبول كردند.
راشد كه آن منظره را مشاهده كرد به خود آمده و پيش رفتهبت را شكست و اين بيت را گفت:
ارب يبول الثعلبان براسه لقد ذل من بالت عليه الثعالب (10)
و پس از اين كار به نزد رسول خدا(ص)آمده و مسلمان شد وداستان خود را باز گفت و پيامبر بزرگوار اسلام ضمن تحسين ازكار او نامش را به«راشد بن عبد ربه»تغيير داد...
در پايان اين بحث تذكر يك نكته نيز لازم است و آن اينكههمانگونه كه گفته شد گرچه خردمندان مكه و حجاز بتدريج داشتند به پرستشهاى غلط و عادات و سنتهاى ناپسند مردم آنسامان پى مىبردند،و هر روز بر تعداد آنها اضافه ميشد،اماوجود اين مطلب بدان معنا نيست كه ما مسئله نبوت رسول خدا(ص)و ظهور آن حضرت را نيز بعنوان مولود طبيعى آن محيط آلوده و جبر تاريخ بحساب بياوريم،چنانچه برخى از نويسندگانىكه درباره سيره رسول خدا(ص)و تاريخ اسلام قلم فرسائى كرده اند،از آنجا كه عقيده چندانى به وحى و نبوت و معجزه نداشته اند(مانند خاورشناسان)و يا به تقليد از آنان ميخواسته اند تا بهر پديده و اتفاقى در جهان،رنگ مادى-و بقول خودشان رنگ علمى بدهند،سعى كردهاند تا اين دو پديده را بهم مربوط ساخته،و ظهور اسلام و بعثت رسول گرامى و رهبر اسلام را در آن سرزمين،مولود همان تندرويها و كج رويها و معتقدات و خرافات قلمداد كنند،و تحت عنوان«صلة الحاضر بالماضى» (11) و امثالاين عناوين،دانسته يا ندانسته،به آن معجزه بزرگ تاريخى وظهور پيامبر آسمانى و الهى كه بتعبير قرآن كريم منتى بود كهخداى تعالى بر مردمان با ايمان گذارد و آن مرد الهى را بوسيله وحى خود مامور رها ساختن مردم از آن قيد و بندها و«اغلال»
زمان جاهليت فرمود (12) ،رنگ عادى بدان بدهند،و پيامبربزرگوارى را كه به شهادت تاريخ، مكتب نرفته و درس نخواندهبود و تا سن چهل سالگى كه مبعوث برسالت الهى گرديد كلمه اى از آن همه معارف عاليه اسلامى و قوانين جامع و ابدىقرآنى به زبان نياورده بود،با پارهاى از اتهامات و اجتهاداتغلط«كه نمونه هائى از آنرا در داستان سفر رسولخدا(ص)به شامو برخورد با بحيرا خوانديد»بصورت مردى الهام گرفته ازمكتبهاى اديان گذشته،و شوريده حال و... امثال اين تعبيراتترسيم نموده و از عظمت اين اعجاز بىنظير بكاهند،كهبراى نمونه از اين سنخ كتابها و پندارهاى باطل و يا مغرضانهميتوانيد به كتابهاى بيست و سه سال و يا نوشتههاى سيره نويسانو مورخين اروپائى مانند تمدن اسلام گوستاولوبون فرانسوىو غيره مراجعه كنيد.
1- ترجمه اشعار اين است:
لات و عزى همه را كنار گذاشتم،چنين مىكند شخص نيرومند بردبار.
ليكن بخشايشگر،پروردگار خود را مىپرستم تا پروردگار آمرزنده از گناهمن چشم پوشى كند.
نيكوكاران را مىبينى كه بهشتخانه ايشان است،و براى كافران زبانه آتشسوزان است.
زنهار قرار مده ديگرى را با خداوند،چه راه هدايت به روشنى آشكار شده است.
2- ستايش مخصوص خداوند است،خداوند شريك ندارد،هر كس چنين نگويد بهخود ستم كرده است.
3- در بهشت نه لغو است و نه نسبت گناه،و آنچه بدان تفوه كنند برايشان حاضراست.
4- پروردگار ما،ستايش و بخشش و احسان به تو اختصاص دارد،چيزى در عظمتو عزت از تو بالاتر نيست.
5- مردم همه براى حساب ايستادهاند هم شقى معذب است و هم سعيد.
6- و از اشعار امية بن ابى الصلت نيز كه نگارنده ذكر نكرده،و شاهد بر اين گفتار است اين شعر است كه گويد:
كل دين يوم القيامة عند الله الا دين الحنيفة زور
7- ترجمه:به تاخير افكنده مىشود و نهاده مىشود در كتابى و آنگاه اندوختهمىگردد براى روز حساب و يا به زودى كيفر داده مىشود.
8- تاريخ پيامبر اسلام دكتر آيتى ص 13-19.
9- به سوى بت«نهم»رفتم تا مانند هميشه بزغالهاى را براى او قربانى كنم ولىهنگامى كه به عقل خود مراجعه كردم با خود گفتم آيا اين موجودى كه گنگ استو عقل و شعورى ندارد خدا است؟و بهمين جهت از پرستش و قربانى خوددارىكرده و آئين من امروز آئين محمد(ص)است و معبودم خداى بزرگ آسمان است.
10- آيا كسى كه روباهان بر سر او بول ميكنند پروردگار است؟براستى كه خوارگشت آنكس كه روباهان بر او ادرار و بول كنند!.
11- ارتباط و بستگى دنياى روز به گذشته...
12- /لقد من الله علي المؤمنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم.../سوره آل عمران آيه164 درسهايي از تاريخ تحليلي اسلام جلد2
شكنجه و آزار مسلمانان توسط ابوبکر و عمر
با توجه به گزارشاتی که درباره عمر بن الخطّاب ، قبل از اسلام آوردن ظاهریش است نمی توان گفت وی از حنفا بوده چون حنفا قبل از اسلام دشمنی با اسلام نداشتند بلکه در انتظار اسلام نیز بودند ، عمر خود مسلمانان را شكنجه مى نمود ، و در آزار رساندن به زنان مسلمان از مهارت خاصّى برخوردار بود . عمر بن الخطّاب در دوران جاهلیّت همواره با زنان مسلمان ستیزه جوئى مى كرد ، و شكنجه دادن زنان مؤمن ضعیفى را كه یاورى در دفاع از خویش نمى یافتند ، به عهده داشت.
روزى أبوبكر به عمر برخورد نمود ، در حالى كه وى كنیز مسلمان بنى مؤمّل (1) را شكنجه مى داد تا دست از اسلام بردارد ، عمر در آنزمان مشرك بود و او را مى زد و چون خسته شد گفت : من از تو معذرت مى خواهم فقط بخاطر خستگى رهایت كردم (2)
و عمر از وضعیّت خود قبل از مسلمان شدن چنین پرده بر مى دارد : از اسلام دورى مى جستم و در جاهلیّت از شراب جدا نمى شدم و شراب را بسیار دوست داشتم و مایه سرور و نشاط من بود (3) .
امّ عبدالله ، دختر حشمة از روش عمر در زمان جاهلیّت چنین مى گوید : از او بلاء و اذیّت و خشونت به ما مى رسید (۴) . و از كارهاى دیگر او در این میدان كه نشانگر سر دسته بودن او در طومار شكنجه گران مسلمانان مى باشد این است كه ، چون « حتنه » مسلمان شد بسویش حمله برد و او را بشدّت لگدكوب كرد ، و چنان ضربه اى به صورت خواهر مسلمانش زد كه چهره او غرق در خون شد (5)
-----------------------------------------
[1] ـ گروهى از بنى كعب بودند .
[2] ـ سیره ابن دحلان 339 ج 1 ، سیره ابن هشام 211 ج 1 ، ألسّیرة الحلبیّه ، 300 ج 1 ، ألمحبر 184 ، سیره ابن كثیر 493 ج 1 .
[3] ـ سیره ابن دحلان 371 ج 1 .
[۴] ـ عبقریّة عمر ، ألعقّاد ، 32 .
[5] ـ طبقات ابن سعد 191 ج 2 .
حضرت امام جواد عليه السلام در مناظره اي که با يحيي بن اکثم داشتند صراحتا مي فرمايند که اين دو قبل از اسلام مشرک بوده اند
يحيي گفت: روایت شده است كه: «ابوبكر و عمر در زمین، مانند جبرئیل و میكائیل در آسمان هستند».
حضرت فرمود: «درباره این حدیث نیز باید دقت شود؛ چرا كه جبرئیل و میكائیل دو فرشته مقرّب درگاه خداوند هستند و هرگز گناهی از آن دو سر نزده است و لحظهای از دایره اطاعت خدا خارج نشدهاند، ولی ابوبكر و عمر زمانی مشرك بودهاند، و هر چند پس از ظهور اسلام مسلمان شدهاند، اما اكثر دوران عمرشان را در شرك و بت پرستی سپری كردهاند، بنابراین محال است كه خدا آن دو را به جبرئیل و میكائیل تشبیه كرده باشند
احتجاج، طبرسي، نجف، المطبعه المرتضويه، ج2، ص247، مجلسي، بحارالانوار، المكتبهالاسلاميه، ج50 ند.
شكنجه و آزار مسلمانان توسط ابوبکر و عمر
1-شما درمورد این موضوع به اجادیث صحیح استناد نکرده اید
2- فقط در مورد امام عمر رضی الله عنه سخن گفتید چطور برای امام ابوبکرهم ثابت شد
3- به فرض صحت هم آیا با زدن میتوانید مشرک بودن را ثابت کند پس هر کسی مسلمانی را بزند مشرک است !
شما باید به روایاتی استناد میکردید که آندو به بتی سجده کرده اند
1-شما درمورد این موضوع به اجادیث صحیح استناد نکرده اید
2- فقط در مورد امام عمر رضی الله عنه سخن گفتید چطور برای امام ابوبکرهم ثابت شد
3- به فرض صحت هم آیا با زدن میتوانید مشرک بودن را ثابت کند پس هر کسی مسلمانی را بزند مشرک است !
شما باید به روایاتی استناد میکردید که آندو به بتی سجده کرده اند
[=verdana]با سلام
دوست گرامی استاد عماد درست فرموده اند
[=Georgia]يكي از افراد قبيله بني سليم به نام الياس، ملقب به فجائة، به قتل و دزدي و راهزني و غارت اشتغال داشت تا اين كه به دام افتاد.
او را نزد ابوبكر آوردند.
ابوبكر دستور داد در مصلاي شهر مدينه آتش روشن كنند.
آنگاه دستور داد او را، در حالي كه دست و پايش را بسته بودند، در آتش انداختند. آوردهاند فجائه در ميان آتش با صداي بلند شهادتين را ميگفت تا سوخت ! (1):Sham:
بعضي نيز مانند مقدس اردبیلی رحمه الله آورده اند که علت سوزاندن فجائه توسط ابوبکر عدم بیعت با وی با ابوبکر بوده است !:Sham::Sham:[=Georgia]
[=Georgia]اين نوع مجازات در قانون اسلام نيست و مخالف قرآن و سنت نبوي است.:Sham:
[=Georgia]خداي متعال ميفرمايد:إنّما جزاء الذين يحاربون الله و رسوله و يسعون في الأرض فساداً أن يقتلو أو يصلبوا أو تُقطعَ أيديهم و أرجلهم من خلاف أو ينفوا من الارض، ذلك لهم خزي في الدنيا و لهم في الاخرة عذاب عظيم(2).
[=Georgia]كيفر آنان كه با خدا و پيامبرش به جنگ بر ميخيزند، و بر روي زمين فساد ميكنند، اين است كه اعدام شوند؛ يا به دار آويخته گردند يا (چهار انگشت) دست (راست) و پاي (چپ) آنها به عكس يكديگر بريده شود؛ و يا از سرزمين خود تبعيد گردند. اين رسوايي آنها در دنياست و در آخرت مجازات عظيمي دارند.
[=Georgia]پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نيز به صراحت از اين نوع مجازات منع اكيد فرموده است:لا يُعذب بالنار الا ربّ النار؛ هيچ كس جز پروردگار با آتش عذاب نميكند (نبايد عذاب كند).(3):Sham:
[=Georgia]اين روايت از نظر اهل سنت از روايات صحيح به شمار ميرود؛ در نتيجه با توجه به قرآن و سنت، اين مجازات بدعتي بود كه ابوبكر گذاشت.
[=Georgia]در اين جا مناسب است به پيشگاه قرآن كريم رفته و از آيات روشنگر آن استمداد جويم: قرآن در آيه 45 سوره مائده، كساني را كه به احكام الهي گردن نمينهند و بر اساس آن داوري نميكنند، جزو ظالمان بر شمرده است:و مَن لم يحكم بما أنزل الله فأولئك هم الكافرون؛نيز در آيه 34 و 47 همين سوره ميفرمايد:و من لم يحكم بما أنزل الله فأولئك هم الظالمون؛ و من لم يحكم بما أنزل الله فأولئك هم الفاسقون.
[=Georgia]
اسناد:
[=Georgia](1) ر. ك، الغدير، ج 7، ص 157؛ تاريخ طبري، ج 2، ص 266؛ سنه 11؛ كامل ابن اثير، ج 2، ص 211؛ الاصابة ج 2، ص 322 و... .
[=Georgia](2) مائده، 33.
[=Georgia](3) الغدير، ج 7، ص 156، مسند احمد، ح 15458،.
اينان كسانى بودن كه چون در منصب جانشينى ابوبكر نسبت به پيغمبر، ترديد داشتند، از پرداخت زكات به وى كوتاهى ورزيدند، نه اينكه در اصل وجوب زكات ترديد داشتند ؛ به طورى كه محمد حسنين هيكل در كتاب الصديق ابوبكر! (1) مى نويسد: محدثين نامى و حافظان اخبار ، روايت كرده اند كه ابوبكرگفت : به خدا قسم ! اگر اينان زكات سالانه اى را كه به پيغمبر مى دادند از من دريغ بدارند، به همين دليل با آنها جنگ خواهم كرد.
ولى عمر - كه متوجه عواقب سوء اين تصميم بود - گفت : چگونه مى خواهى نبرد كنى با كسانى كه پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - فرمود: مأ مور شده ام با مردم پيكار كنم تا معتقد شوند كه خدايى جز خداوند يكتا نيست و محمّد نيز فرستاده اوست ، و هر كس اعتراف كرد، مال خونش از طرف من مصون است مگر اينكه حق آن را ادا نكرده باشد و حساب آنها نيز با خداست ؟!
ولى ابوبكر سخن عمر را به هيچ گرفت و بلا درنگ گفت : به خدا قسم با كسى كه ميان نماز و زكات فرق مى گذارد، جنگ خواهم كرد؛ زيرا زكات حق مال است و پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - فرمود: مگر حق آن را ادا نكرده باشد. (2)
بخاري در صحيحش در كتاب استتابة المرتدين، باب قتل من أبي قبول الفرائض... و مسلم در صحيحش، كتاب الايمان، باب الامر بقتال الناس، از ابوهريره نقل ميكند كه گفت:3
وقتي پيامبر از دنيا رفت و ابوبكر به خلافت رسيد و هر كه از عرب ميخواست كافر و مرتد شد، عمر گفت: اي ابوبكر! چگونه مردم را به كشتن ميدهي درحالي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرموده است: من مأموريت يافتم كه با مردم بجنگم تا وقتي كه بگويند: لا اله الا الله پس هر كه لا اله الا الله بگويد، مالش و جانش را از من در امان نگهداشته است مگر حقي در اين ميان ضايع شود و حسابش با خدا است؟ ابوبكر گفت: به خدا قسم، بدون محابا هر كس را كه بين نماز وزكات فرق بگذارد ميكشم زيرا زكات حق مال است.
به خدا سوگند اگر زكاتي را كه در زمان پيامبر پرداخت ميكردند، ولو به مقدار كم به من ندهند، با آنها كارزار خواهم كرد.
عمر گفت: به خدا قسم به نظرم رسيد كه خداوند سينه ابوبكر را براي جنگيدن گشوده است و فهميدم كه حق با او است.
اسناد:
(1) راجع الفصل الخامس أو ص 104 من كتاب الصديق للاستاذ الكبير المتتبع هيكل
(2) صحيح مسلم ك الايمان ب 8 ج 1 / 51
(3) بخاري: كتاب استتابة المرتدين، ج 8، ص 50، ج 9، ص 19
دوست گرامی استاد عماد درست فرموده اند
يكي از افراد قبيله بني سليم به نام الياس، ملقب به فجائة، به قتل و دزدي و راهزني و غارت اشتغال داشت تا اين كه به دام افتاد.
او را نزد ابوبكر آوردند.
ابوبكر دستور داد در مصلاي شهر مدينه آتش روشن كنند.
آنگاه دستور داد او را، در حالي كه دست و پايش را بسته بودند، در آتش انداختند. آوردهاند فجائه در ميان آتش با صداي بلند شهادتين را ميگفت تا سوخت ! (1):sham:
بعضي نيز مانند مقدس اردبیلی رحمه الله آورده اند که علت سوزاندن فجائه توسط ابوبکر عدم بیعت با وی با ابوبکر بوده است !:sham::sham:
اين نوع مجازات در قانون اسلام نيست و مخالف قرآن و سنت نبوي است.:sham:
خداي متعال ميفرمايد:إنّما جزاء الذين يحاربون الله و رسوله و يسعون في الأرض فساداً أن يقتلو أو يصلبوا أو تُقطعَ أيديهم و أرجلهم من خلاف أو ينفوا من الارض، ذلك لهم خزي في الدنيا و لهم في الاخرة عذاب عظيم(2).
كيفر آنان كه با خدا و پيامبرش به جنگ بر ميخيزند، و بر روي زمين فساد ميكنند، اين است كه اعدام شوند؛ يا به دار آويخته گردند يا (چهار انگشت) دست (راست) و پاي (چپ) آنها به عكس يكديگر بريده شود؛ و يا از سرزمين خود تبعيد گردند. اين رسوايي آنها در دنياست و در آخرت مجازات عظيمي دارند.
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نيز به صراحت از اين نوع مجازات منع اكيد فرموده است:لا يُعذب بالنار الا ربّ النار؛ هيچ كس جز پروردگار با آتش عذاب نميكند (نبايد عذاب كند).(3):sham:
اين روايت از نظر اهل سنت از روايات صحيح به شمار ميرود؛ در نتيجه با توجه به قرآن و سنت، اين مجازات بدعتي بود كه ابوبكر گذاشت.
در اين جا مناسب است به پيشگاه قرآن كريم رفته و از آيات روشنگر آن استمداد جويم: قرآن در آيه 45 سوره مائده، كساني را كه به احكام الهي گردن نمينهند و بر اساس آن داوري نميكنند، جزو ظالمان بر شمرده است:و مَن لم يحكم بما أنزل الله فأولئك هم الكافرون؛نيز در آيه 34 و 47 همين سوره ميفرمايد:و من لم يحكم بما أنزل الله فأولئك هم الظالمون؛ و من لم يحكم بما أنزل الله فأولئك هم الفاسقون.
1-اگر به موضوع نگاه میکردی این گفته های شما هیچ ربطی به اثبات یا نفی موضوع نداشت
2- در نزد اهل سنت قران و حدیث صحیح ملاک است نه کتب شیعه الغدیر و یا داستان هزار و یکشب
3-آیا اگر ثابت کردیم که امام علی مخالفان خودش را سوزانده آیا حاضری این تهمت را به ایشان هم بزنید
ا
ينان كسانى بودن كه چون در منصب جانشينى ابوبكر نسبت به پيغمبر، ترديد داشتند، از پرداخت زكات به وى كوتاهى ورزيدند، نه اينكه در اصل وجوب زكات ترديد داشتند ؛
شما می گویید در منصب امام ابوبکر رضی الله عنه تردید داشتند
حرف زدن راحت است آنچه مهم است اثبات سخن است که سخنان شما فقط در باب ادعا است
حال ادامه بحث اصلی اگر ما دلیل بیاروریم که امام ابوبکر فرمورده به هیچ بتی حتی در جاهلیت سجده نکرده ایا شما می توانید گفته ای از امام علی یا هر نوع دلیلی بیاوردید که ایشان بر هیچ بتی سجده نکرده است ؟
[=verdana]با سلام
[=georgia]
1-اگر به موضوع نگاه میکردی این گفته های شما هیچ ربطی به اثبات یا نفی موضوع نداشت
[=verdana]
اولا که ربطش را بگذارید برای اهل علم
[=georgia]
[=georgia]
[=georgia]- در نزد اهل سنت قران و حدیث صحیح ملاک است نه کتب شیعه الغدیر و یا داستان هزار و یکشب
[=verdana]ناراحت نباش اخوی ما از کتب خود شما ثابت میکنیم که دلگیر نشوید !!؟
و نگاهی به منابع حق شیعه نمی انداز[=verdana]ی[=verdana]م فعلا!!
تا شاید شما قبول کنید آنچه میگویم!
[=georgia]
[=Verdana]بخاری در صحیحش در کتاب استتابة المرتدین، باب قتل من أبی قبول الفرائض... و مسلم در صحیحش، کتاب الایمان، باب الامر بقتال الناس، از ابوهریره نقل میکند که گفت:[=Verdana]:Sham:
[=Verdana]
[=Verdana]وقتی پیامبر از دنیا رفت و ابوبکر به خلافت رسید و هر که از عرب میخواست کافر و مرتد شد، عمر گفت: ای ابوبکر! چگونه مردم را به کشتن میدهی درحالی که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: من مأموریت یافتم که با مردم بجنگم تا وقتی که بگویند: لا اله الا الله پس هر که لا اله الا الله بگوید، مالش و جانش را از من در امان نگهداشته است مگر حقی در این میان ضایع شود و حسابش با خدا است؟ ابوبکر گفت: به خدا قسم، بدون محابا هر کس را که بین نماز وزکات فرق بگذارد میکشم زیرا زکات حق مال است.
به خدا سوگند اگر زکاتی را که در زمان پیامبر پرداخت میکردند، ولو به مقدار کم به من ندهند، با آنها کارزار خواهم کرد.
عمر گفت: به خدا قسم به نظرم رسید که خداوند سینه ابوبکر را برای جنگیدن گشوده است و فهمیدم که حق با او است.
[=georgia]
3
[=georgia]
[=georgia]-آیا اگر ثابت کردیم که امام علی مخالفان خودش را سوزانده آیا حاضری این تهمت را به ایشان هم بزنید
[=verdana]اولا که دوست گرامی طالب علم رجز خوانی کار خوبی نیست !
ما را به یاد جنگهای می اندازید که مخالفان رجز خوانی میکردند و هیچ کس چون مولایمان علی (ع)پا سخگو نبود!
و الان هم درست آمدید !:Sham:
هیچ کس جز شیعیان علی (ع )پا سخگوی شما نیست !
اولا که اگر مطلب را بگذارید خوش حال میشویم تا باهم برسی کنیم !:Sham:
دوما فرمودید ثابت میکنید که علی (ع ) مخالفان خود را سوزانده !!
منتظریم ..!!!ثابت کنید
اگر حتی فرض بگیریم که سخن شما درست باشد !!آیا علی( ع )برای زکات نپرداختن کسی را سوزانده؟؟و یا بیعت نکردن ؟
[=verdana]فراموش نکنید مخالف در برگیرنده کفار و..!!..!!میباشد !!
اما کسی که حاضر به زکات دادن نشود مستحق سوزاندن باشد د[=verdana]و[=verdana]ر از وجدان اسلامیست !!
و اینکه علی (ع) برای زکات گرفتنو یا بیعت[=verdana] چنین کاری انجام داده باشند را حتی از آستین ابو هريره و ابن تیمیه ها در نیامده که شما چنین تصوری[=verdana] دارید؟!!
[=georgia]
شما می گویید در منصب امام ابوبکر رضی الله عنه تردید داشتند
حرف زدن راحت است آنچه مهم است اثبات سخن است که سخنان شما فقط در باب ادعا است
[=verdana]ما میگویم و میتوانیم ثابت کنیم !!
در هر مورد که مشتاق بودید انتخاب کنید تا در خدمت باشیم و برسی کنیم !!
که چنین بوده!!
خود ابوبکر اولین کسی است که اعتراف دارد !!:Sham:
[=verdana]ابوبکر مکرر بر منبر می گفت:
اقیلونی اقیلونی فلست بخیرکم و علی فیکم
[=Georgia]یعنی مرا رها کنید رها کنید بيعت من را فسخ كنيد! من بهترین فرد شما نیستم در حالیکه علی علیه السلام در میان شماست!!. (1)
[=Georgia]و نیز ابوبکر گفت:
[=Georgia]محققا بیعت بر خلافت کاری حساب نشده و شرزا بود که خداوند شرش را برطرف نمود و من از برپا شدن فتنه ترسیدم...بی شک بار عظیمی را به دوش افکندم که مرا تاب و توان آن نباشد و راستی که دوست داشتم نیرومندترین افراد مردم به جای من عهده دار آن می شد, و همچنان از مردم عذر خواهی می کرد. (2)
[=Georgia]همچنین آمده است که گفت:
[=Georgia]من از رأی (بیعت) شما گذشتم, چه بهترین شما نیستم. پس با بهترین خود بیعت کنید. (3)
[=Georgia]به روایت دیگر آمده است:
[=Georgia]من متصدی زعامت و رهبری شما شدم در حالیکه بهترین شما نیستم, پس اگر راه راست پیمودم مرا یاری دهید و اگر به انحراف و کجی کشیده شدم, مرا به راستی وادار کنید.(4)
[=Georgia]این جمله بسیار معروف و مشهور است و حتی مولا علی علیه السلام نیز به این جمله ابوبکر در خطبه شقشقیه اشاره می کنند.در آنجایی که حضرت میفرمایند: " در همان اثناء که (ابوبکر) در حیات خود از آن کنارهگیری مینمود" مولا علی علیه السلام به این نکته اشاره می کنند که ابوبکر در حیات خویش و در زمان حکومتش از مردم می خواست او را رها کنند و بیعتش را فسخ کنند. یعنی خود ابوبکر می دانست که صلاحیت حکومت و خلافت را ندارد !
[=Georgia]
اسناد:
[=Georgia](1) شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج 1 ص 169- نهجالبلاغه عبده، ص 40 چاپ دوم. بحارالانوار ج30 ص497
[=Georgia](2) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 2/50 و 6/47
[=Georgia](3) کنزالعمال 5/656 و 631
[=Georgia](4) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 17/156
[=Georgia]
عمر دومین کسی است که اعتراف دارد !!:Sham:
[=Verdana]عمر در خطبه نماز جمعه گفت:
[=Verdana]کانت بیعة ابی بکر فلتة وقی الله المسلمین شرّها فمن عاد الی مثلها فاقتلوه. (1)
[=Verdana]ای مردم! بیعت ابابکر کاری شتابزده و بی تدبیر بود که خداوند شرش را از شما دور کرد!
لذا اگر از این پس کسی چنین چیزی (از نوع بیعت ابابکر) را از شما درخواست کرد بکشیدش!
[=Verdana]و نیز گفت:
[=Verdana]بدون شک بیعت با ابوبکر مسئله فتنه انگیز و حساب نشده ای بود, همانند کارهای فتنه انگیز و بی اساس جاهلیت. (2)
[=Verdana]توجه کنید عمر همان کسی است که در سقیفه با هیاهو و سر و صدا با ابابکر بیعت کرد و او را خلیفه معرفی کرد !
و این سخن عمر دو مطلب را می رساند: اولا عدم مشروعیت خلافت ابوبکر از نظر عمر. ثانیا اظهار پشیمانی و ندامت عمر از بیعت با ابوبکر.
[=Verdana]همچنین خود ابوبکر نیز در زمان خلافتش گفت: واقعیت آن است که بیعت با من شتابزده و بی تدبیرانه بود. (3)
[=Verdana]حال سوال اینجاست که وقتی خود ابوبکر و حتی نزدیکترین دوست وی و کسی که بیش از همه بر خلافت ابوبکر اصرار می ورزید از "بیعت با ابوبکر" اظهار پشیمانی می کنند آیا صحیح است که کس دیگری بیعت و خلافت ابوبکر را مشروع و صحیح بداند ؟:Sham:
[=Verdana]اسناد:
[=Verdana](1) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید چاپ دار احیاء الکتاب العربی ج 2 ص 29 – الصواعق المحرقة ابن حجر چاپ قاهره ص8 – الکامل فی التاریخ بیروت چاپ دار صادر ج2 ص326 و....
[=Verdana](2) تاریخ طبری 3/210, التمهید باقلانی ص196, شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 2/19.
[=Verdana](3) العثمانیة، جاحظ، چاپ مصر ص231
[=Georgia]
[=georgia]
حال ادامه بحث اصلی اگر ما دلیل بیاروریم که امام ابوبکر فرمورده به هیچ بتی حتی در جاهلیت سجده نکرده ایا شما می توانید گفته ای از امام علی یا هر نوع دلیلی بیاوردید که ایشان بر هیچ بتی سجده نکرده است ؟
[=verdana]دوست عزیز لطفا موضوع را به انحراف نبرید سخن در مورد ابوبکر است !!
اگر شبهه ای در مورد مولایمان دارید در تاپیکی جدا ایجاد بفرماید تا بنده و دوستان جواب خیال پردازیهای شما را بدهیم! یا علی ع
اولا که ربطش را بگذارید برای اهل علم
ناراحت نباش اخوی ما از کتب خود شما ثابت میکنیم که دلگیر نشوید !!؟
و نگاهی به منابع حق شیعه نمی اندازیم فعلا!!
تا شاید شما قبول کنید آنچه میگویم!
[=georgia]
بخاری در صحیحش در کتاب استتابة المرتدین، باب قتل من أبی قبول الفرائض... و مسلم در صحیحش، کتاب الایمان، باب الامر بقتال الناس، از ابوهریره نقل میکند که گفت::Sham:
وقتی پیامبر از دنیا رفت و ابوبکر به خلافت رسید و هر که از عرب میخواست کافر و مرتد شد، عمر گفت: ای ابوبکر! چگونه مردم را به کشتن میدهی درحالی که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: من مأموریت یافتم که با مردم بجنگم تا وقتی که بگویند: لا اله الا الله پس هر که لا اله الا الله بگوید، مالش و جانش را از من در امان نگهداشته است مگر حقی در این میان ضایع شود و حسابش با خدا است؟ ابوبکر گفت: به خدا قسم، بدون محابا هر کس را که بین نماز وزکات فرق بگذارد میکشم زیرا زکات حق مال است.
به خدا سوگند اگر زکاتی را که در زمان پیامبر پرداخت میکردند، ولو به مقدار کم به من ندهند، با آنها کارزار خواهم کرد.
عمر گفت: به خدا قسم به نظرم رسید که خداوند سینه ابوبکر را برای جنگیدن گشوده است و فهمیدم که حق با او است.
1- ربطش با موضع بحث را بیان کنید
2- بگویید مشکل شما با جنگ امام ابوبکر با کسانی که مانعین زکات و مرتد شده بودند چیست ؟
3- امام علی به عنوان وزیر و مشاور آیا با کار امام ابوبکر موافق بود یا مخالف ؟ نکنه شما بیشتر از امام علی هم میفهمید
اولا که دوست گرامی طالب علم رجز خوانی کار خوبی نیست !
نظرت در مورد نوحه خوانی و تبر زنی چیست آیااین کار خوبی است ؟(البته من از این ادبیات سخن گفتن خوشم نمیاد اما بدانید ما هم میتوانیم به زبان شما حرف بزنیم )
امام علی میفرماید کلم الناس علی قدر عقولهم
اولا که اگر مطلب را بگذارید خوش حال میشویم تا باهم برسی کنیم !:Sham: دوما فرمودید ثابت میکنید که علی (ع ) مخالفان خود را سوزانده !!
منتظریم ..!!!ثابت کنید
اگر علم داشتید به طعنه در مورد چیزی که در کتبهایتان موجود است به خاطر غرض سخن نمی گفتید
اگر حتی فرض بگیریم که سخن شما درست باشد !!آیا علی( ع )برای زکات نپرداختن کسی را سوزانده؟؟و یا بیعت نکردن ؟
عجب
اول گفتید سوزاندن کار شرعی نیست حالا رنگ عوض کردید
حالا شما ثابت کنید
1- امام ابوبکر برای زکات نپرداختن کسی را سوزانده ؟
2- برای بیعت نکردن مردم را سوزانده اگر اینطور بود باید به قول شما امام علی را میسوزاندن شما که میگید بیعت نداده :Nishkhand:
ما میگویم و میتوانیم ثابت کنیم !!
در هر مورد که مشتاق بودید انتخاب کنید تا در خدمت باشیم و برسی کنیم !!
که چنین بوده!!خود ابوبکر اولین کسی است که اعتراف دارد !!:Sham:
ابوبکر مکرر بر منبر می گفت:
اقیلونی اقیلونی فلست بخیرکم و علی فیکم
یعنی مرا رها کنید رها کنید بيعت من را فسخ كنيد! من بهترین فرد شما نیستم در حالیکه علی علیه السلام در میان شماست!!. (1) و نیز ابوبکر گفت: محققا بیعت بر خلافت کاری حساب نشده و شرزا بود که خداوند شرش را برطرف نمود و من از برپا شدن فتنه ترسیدم...بی شک بار عظیمی را به دوش افکندم که مرا تاب و توان آن نباشد و راستی که دوست داشتم نیرومندترین افراد مردم به جای من عهده دار آن می شد, و همچنان از مردم عذر خواهی می کرد. (2) همچنین آمده است که گفت: من از رأی (بیعت) شما گذشتم, چه بهترین شما نیستم. پس با بهترین خود بیعت کنید. (3) به روایت دیگر آمده است:
من متصدی زعامت و رهبری شما شدم در حالیکه بهترین شما نیستم, پس اگر راه راست پیمودم مرا یاری دهید و اگر به انحراف و کجی کشیده شدم, مرا به راستی وادار کنید.(4) این جمله بسیار معروف و مشهور است و حتی مولا علی علیه السلام نیز به این جمله ابوبکر در خطبه شقشقیه اشاره می کنند.در آنجایی که حضرت میفرمایند: " در همان اثناء که (ابوبکر) در حیات خود از آن کنارهگیری مینمود" مولا علی علیه السلام به این نکته اشاره می کنند که ابوبکر در حیات خویش و در زمان حکومتش از مردم می خواست او را رها کنند و بیعتش را فسخ کنند. یعنی خود ابوبکر می دانست که صلاحیت حکومت و خلافت را ندارد !
اسناد: (1) شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج 1 ص 169- نهجالبلاغه عبده، ص 40 چاپ دوم. بحارالانوار ج30 ص497 (2) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 2/50 و 6/47 (3) کنزالعمال 5/656 و 631 (4) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 17/156
عمر دومین کسی است که اعتراف دارد !!:Sham:
عمر در خطبه نماز جمعه گفت:
کانت بیعة ابی بکر فلتة وقی الله المسلمین شرّها فمن عاد الی مثلها فاقتلوه. (1)
ای مردم! بیعت ابابکر کاری شتابزده و بی تدبیر بود که خداوند شرش را از شما دور کرد!
لذا اگر از این پس کسی چنین چیزی (از نوع بیعت ابابکر) را از شما درخواست کرد بکشیدش!
و نیز گفت:
بدون شک بیعت با ابوبکر مسئله فتنه انگیز و حساب نشده ای بود, همانند کارهای فتنه انگیز و بی اساس جاهلیت. (2) توجه کنید عمر همان کسی است که در سقیفه با هیاهو و سر و صدا با ابابکر بیعت کرد و او را خلیفه معرفی کرد !
و این سخن عمر دو مطلب را می رساند: اولا عدم مشروعیت خلافت ابوبکر از نظر عمر. ثانیا اظهار پشیمانی و ندامت عمر از بیعت با ابوبکر.
دوست عزیز لطفا موضوع را به انحراف نبرید سخن در مورد ابوبکر است !!
اگر شبهه ای در مورد مولایمان دارید در تاپیکی جدا ایجاد بفرماید تا بنده و دوستان جواب خیال پردازیهای شما را بدهیم!
همچنین خود ابوبکر نیز در زمان خلافتش گفت: واقعیت آن است که بیعت با من شتابزده و بی تدبیرانه بود. (3) حال سوال اینجاست که وقتی خود ابوبکر و حتی نزدیکترین دوست وی و کسی که بیش از همه بر خلافت ابوبکر اصرار می ورزید از "بیعت با ابوبکر" اظهار پشیمانی می کنند آیا صحیح است که کس دیگری بیعت و خلافت ابوبکر را مشروع و صحیح بداند ؟:Sham:
اسناد: (1) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید چاپ دار احیاء الکتاب العربی ج 2 ص 29 – الصواعق المحرقة ابن حجر چاپ قاهره ص8 – الکامل فی التاریخ بیروت چاپ دار صادر ج2 ص326 و.... (2) تاریخ طبری 3/210, التمهید باقلانی ص196, شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 2/19. (3) العثمانیة، جاحظ، چاپ مصر ص231
همین دو خط بالا تر بود که گفتید
ناراحت نباش اخوی ما از کتب خود شما ثابت میکنیم که دلگیر نشوید !!؟
و نگاهی به منابع حق شیعه نمی اندازیم فعلا!!
حالا رفتی از کتب شیعه برای من دلیل بی ربط به موضوع بحث آوردی نوبره والله
از هر دری سخنی
قدر خودتون را بدانید
[=verdana]با سلام
شكنجه و آزار مسلمانان توسط ابوبکر و عمر
با توجه به گزارشاتی که درباره عمر بن الخطّاب ، قبل از اسلام آوردن ظاهریش است نمی توان گفت وی از حنفا بوده چون حنفا قبل از اسلام دشمنی با اسلام نداشتند بلکه در انتظار اسلام نیز بودند ، عمر خود مسلمانان را شكنجه مى نمود ، و در آزار رساندن به زنان مسلمان از مهارت خاصّى برخوردار بود . عمر بن الخطّاب در دوران جاهلیّت همواره با زنان مسلمان ستیزه جوئى مى كرد ، و شكنجه دادن زنان مؤمن ضعیفى را كه یاورى در دفاع از خویش نمى یافتند ، به عهده داشت.
روزى أبوبكر به عمر برخورد نمود ، در حالى كه وى كنیز مسلمان بنى مؤمّل (1) را شكنجه مى داد تا دست از اسلام بردارد ، عمر در آنزمان مشرك بود و او را مى زد و چون خسته شد گفت : من از تو معذرت مى خواهم فقط بخاطر خستگى رهایت كردم (2)
و عمر از وضعیّت خود قبل از مسلمان شدن چنین پرده بر مى دارد : از اسلام دورى مى جستم و در جاهلیّت از شراب جدا نمى شدم و شراب را بسیار دوست داشتم و مایه سرور و نشاط من بود (3) .
امّ عبدالله ، دختر حشمة از روش عمر در زمان جاهلیّت چنین مى گوید : از او بلاء و اذیّت و خشونت به ما مى رسید (۴) . و از كارهاى دیگر او در این میدان كه نشانگر سر دسته بودن او در طومار شكنجه گران مسلمانان مى باشد این است كه ، چون « حتنه » مسلمان شد بسویش حمله برد و او را بشدّت لگدكوب كرد ، و چنان ضربه اى به صورت خواهر مسلمانش زد كه چهره او غرق در خون شد (5)
-----------------------------------------
[1] ـ گروهى از بنى كعب بودند .
[2] ـ سیره ابن دحلان 339 ج 1 ، سیره ابن هشام 211 ج 1 ، ألسّیرة الحلبیّه ، 300 ج 1 ، ألمحبر 184 ، سیره ابن كثیر 493 ج 1 .
[3] ـ سیره ابن دحلان 371 ج 1 .
[۴] ـ عبقریّة عمر ، ألعقّاد ، 32 .
[5] ـ طبقات ابن سعد 191 ج 2 .
1-شما درمورد این موضوع به اجادیث صحیح استناد نکرده اید
2- فقط در مورد امام عمر رضی الله عنه سخن گفتید چطور برای امام ابوبکرهم ثابت شد
3- به فرض صحت هم آیا با زدن میتوانید مشرک بودن را ثابت کند پس هر کسی مسلمانی را بزند مشرک است !
شما باید به روایاتی استناد میکردید که آندو به بتی سجده کرده اند
[=verdana]
چه زود یادتان رفت که چه کسی ایراد گرفته بود !!!؟
البته ما عادت داریم به این نوع افکار !!
خیلی خوبه ربطش را بگذارید برای صاحبان عقل ببینند ایا نوشته های شما چه ربطی در اثبات موضوع بحث دارد ( که انهم ایا ابوبکر و عمر و عثمان از جمله حنفاء هستند )
1- ربطش با موضع بحث را بیان کنید
2- بگویید مشکل شما با جنگ امام ابوبکر با کسانی که مانعین زکات و مرتد شده بودند چیست ؟
3- امام علی به عنوان وزیر و مشاور آیا با کار امام ابوبکر موافق بود یا مخالف ؟ نکنه شما بیشتر از امام علی هم میفهمید
[=verdana]حالا متوجه شدید !!ربطش کجا بود!!؟
حداقل بنیه علمی خودتان را کمی بالا ببرید که رغبتی برای مناظره باشد
[=Georgia]موضع گيرى امير مؤمنان علي عليه السلام در برابر خلفا از مباحث بسيار روشن و مشخص تاريخ است؛ اگرچه برخى با دستكاريها سعى در مشوّش كردن اذهان و تحريف حقايق تاريخى دارند؛ چرا كه مصادر روائى و تاريخى شاهد فريادها و اعتراضات علي عليه السلام به بر گزيدگان سقيفه و پس از آن است، متن ذيل بهترين شاهد و گواه بر اين ادعا است:
[=Georgia]فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) « مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ ». فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- وَوَلِىُّ أَبِى بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِى كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا.
[=Georgia]النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 3، ص 1378، ح 1757،كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب حُكْمِ الْفَيْءِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.
[=Georgia]علي عليه السلام و عباس گفتگويى پيرامون بعضى از مسائل با ابوبكر داشتهاند كه مهمترين آن بحث پيرامون ميراث پيامبر بوده است، راوى اين گفتگو عمربن خطاب است كه مىگويد:...
[=Georgia]ابو بکر گفت: من جانشين رسول خدا هستم؛ پس شما دو تن ( علي و عباس) براى گرفتن ارث نزد وى آمديد، و تو اى عباس ارث پسر برادرت و او نيز ميراث همسرش را از پدرش مىخواست.
ابوبکر گفت: رسول خدا فرمود: ما چيزى به ارث نمىگذاريم، هرچه باقى گذاريم صدقه است؛ پس شما دو تن او را دروغگو، بدکار، حيله گر و خيانتکار دانستيد ولى خدا مىداند که او راستگو، در مسير درست و تبعيت کننده از حق بود؛ سپس او از دنيا رفت ومن جانشين رسول خدا و جانشين ابوبکر شدم؛ شما دو تن من را نيز دروغگو، بدکار، حيله گر و خيانتکار دانستيد ولى خداوند مىداند که من راستگو، نيکو کار و در راه درست و تبعيت کننده از حق هستم....
[=Georgia] در اين نقل به اعتراف شخص عمر، علي عليه السلام؛ خليفه اول و دوم را دروغگو، غاصب خلافت و افرادى خائن مىدانست. :Sham:
عجب
اول گفتید سوزاندن کار شرعی نیست حالا رنگ عوض کردید
حالا شما ثابت کنید
1- امام ابوبکر برای زکات نپرداختن کسی را سوزانده ؟
2- برای بیعت نکردن مردم را سوزانده اگر اینطور بود باید به قول شما امام علی را میسوزاندن شما که میگید بیعت نداده :nishkhand:
همین دو خط بالا تر بود که گفتید
حالا رفتی از کتب شیعه برای من دلیل بی ربط به موضوع بحث آوردی
[=verdana]ما سخنان را با سند گفتیم اگر سخنی دارید بگوید اگر نه که وقت کسی را هم نگیرد
چرا که ظاهرا چیزی نمیدانید!!
[=verdana]این سخنان صد من یه غاز هم برای خودتان نگه دارید
اخطار!!!!!!! از مطالب بی مورد و توهین خوداری کنید که دافعه بد پست شما را حذف میکنم نه اینکه ویرایش کنم
[=verdana] یا علی ع
[=Century Gothic]با سلام
مگر تاریخ فراموش کرده حقایق را !!:Narahat az:
مگر آزار و اذیت مسلمانان چیست؟
کشتن مسلمانان به خاطر زکات ندادن و بیعت نکردن جایز است!!؟ که عده ای چشم خود را بسته و اینها را نمیبینند:Sham:
[=Century Gothic]بنا بر تحقیقات علّامه سیّد مرتضی عسکری در جلد دوم از کتاب «عبداللهبن سبا» همه روایات مربوط به جنگ ابرق (نخستین سرکوبِ گسترده مرتدّین در عصر ابوبکر) جعلی بوده و همه حوادثی که از شدّت بحران در آن دوره و تلاشهای خلیفه جهت ختم آن غائله فراگیر حکایت دارد، از ساختههای ذهن سیفبن عمر است.
همچنین جز اندکی از حوادث مربوط به «ذی القصه» ـ ـ بقیّه، همگی ساختگی بوده و فاقد اعتبار میباشد.[1]
همه داستان ارتداد امّ زمل، بخشهای عمده داستان ارتداد مردم عمان و مهره[2] و همه داستان ارتداد اهل یمن و اخابث نیز از ساختههای سیفبن عمر بوده[3] و لذا استناد به آنها جهت فضیلتتراشی برای خلیفه اوّل و اعطای نشان افتخار به او جهت خدمت به اسلام در سرکوب این فتنهها، فاقد ارزش و اعتبار علمی است.
ارتداد قبیله طَیّ و سرکوب فتنه آنان در دوران خلافت ابوبکر فاقد صحّت بوده و بر اساس مدارک تاریخی، قبیله طَیّ نه تنها مرتد نشده بودند، بلکه یکی از طرفداران متعصّب خلافت ابوبکر بودند.[4]
بر این اساس نه سایر جنگهایی که به نام جنگ مرتدّین در دوران خلافت ابوبکر مشهور گردیده، صحّت دارند و نه جنگهای دیگری که به نام فتوحات منتشر شده، پایه و اساسی دارند[5] ؛ بلکه همه آنها از ساختههای سیفبن عمر [6] است.[7]
جنگ با مسلمانانی که تنها به علّت قبول نداشتن خلافت ابوبکر و عدم بیعت با خلیفه، مرتد خوانده شدند تا سرکوب فجیع و خونبار آنان توسّط فرماندهان ابوبکر همچون خالدبن ولید، عِکرِمةبن ابیجهل و زیادبن لَبید توجیه گردد(؟!)
«تمرّد بعضی قبایل در ادای زکات، به خاطر مخالفت با خلافت و حکومت ابوبکر بوده است.
آنان میگفتند همان طور که قریش از وصیت پیامبرصلّیاللهعلیهوآله اطاعت نکرد و آن را زیر پا گذاشت ما هم از حکومت قریشی ابوبکر و حزب او اطاعت نمیکنیم و نماد این مبارزه، عدم پرداخت زکات به حکومت مرکزی بود و با این عمل، مشروعیت و مقبولیت آن را زیر سؤال بردند و شروع جنگهای ارتداد، در واقع تثبیت خشونتآمیز پایههای حکومت کودتایی قریش و گرفتن بیعت اجباری از مردم جزیرةالعرب بود تا حکومت مرکزی رنگ مشروعیت و مقبولیت به خود بگیرد.»[8]
آری! سیفبن عمر در ادامه اجرای همین سیاست، علاوه بر جعل لشکرکشیهایی به نام جنگ با مرتدّین و جنگهای فتوح، فجایع حقیقی و خونریزیهای واقعی در دوران ابوبکر مانند جنگ با قبایل کنده ـ که در واقع سرکوب خونین مسلمانانِ مخالف با بیعتِ ابوبکر در خارج از مدینه بوده است ـ را به دروغ، جنگ با مرتدّین نامیده و مسلمانانی که حاضر به قبول خلافت ابوبکر نشدهاند را خائنانه، مرتد خوانده است؟![9]
همچنان که در زمان ابوبکر:
«اصحاب سقیفه ملاک کفر و ارتداد را مخالفت با ابوبکر و عدم پرداخت زکات به او میدانستند و به این وسیله میخواستند مخالفت با او را مخالفت با دین و احکام شریعت قلمداد کنند و هالهای از قداست گرداگرد او بگیرند.»[10]
«منطق اصحاب سقیفه این بوده که معترضان به ابوبکر و حکومتش را محکوم به ارتداد میدانستند و جنگهای ردّه بر ضد قبایل اطراف، مبتنی بر همین طرز تفکر بوده است.»[11]
جالب آنکه برخی از این قبایل که مورد قتل و غارت سپاهیان خلیفه قرار گرفتند، تنها به علّت بدرفتاری همین فرماندهان و سختگیریهای شدید و بیمورد آنان از پرداخت زکاتِ اموالشان به عمّال ابوبکر امتناع ورزیدند و تاوان سنگینی هم در ازای آن پرداختند.[12]
حال میخواهیم به بررسی شیوه و نحوه برخورد خلیفه با افرادی بپردازیم که در طول تاریخ، تنها به جرم مخالفت سیاسی با خلیفه، به دروغ مرتد خوانده شدند، در حالی که مسلمان بودند.
به هر روی«دولتِ وقت مبارزه خونینی با ایشان نمود و همه را کشت، به طوری که دیگر معارضی برای ابیبکر باقی نماند.»[13]
[=Century Gothic]«با وجود این که در کتابهای تاریخی سعی شده تا از آنچه نشاندهنده عدم ارتداد آنان است، ذکری به میان نیاید، با این حال شواهد زیادی در دست است که به یقین اثبات میکند آنان نه مرتد بودند و نه حتی منکر اصل زکات، بلکه به علت به رسمیت نشناختن خلیفه، تنها از پرداختن زکات به شخص ابوبکر خودداری میورزیدند.[14]
چنانچه برخی از تاریخنگاران و پژوهشگران نیز به این حقیقت تصریح کردهاند.:Sham:
ابنکثیر میگوید:
قبایل مختلف عرب، گروه گروه وارد مدینه میشدند و به نماز اقرار میکردند ولی از پرداختن زکات امتناع میورزیدند.
عدهای نیز تنها از پرداختن زکات به شخص ابوبکر امتناع داشتند.[15]
یعقوبی نیز میگوید:
گروهی از عرب مدعی پیامبری شدند، و گروهی مرتد شدند و تاجها بر سر نهادند.
مردمی هم از دادن زکات به ابوبکر امتناع ورزیدند،[16] (نه این که مرتد شده باشند).
ابن حزم در مسأله احکام مرتدان، تصریح میکند که:
اینها مسلمان بودند و هرگز از اسلام خارج نشدند و تنها از پرداخت زکات به ابوبکر امتناع داشتند و به همین دلیل کشته شدند.:Sham:
او میافزاید که حنفیها و شافعیها همه متفقاند که اینها حکم مرتد را ندارند و نباید آنها را مرتد نامید، آنها همه مخالف این عمل ابوبکر هستند.[17]:Sham:
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]نوبختی و سعدبن عبدالله اشعری نیز تصریح میکنند که:
گروهی تنها از دادن زکات به ابوبکر ابا داشتند و میگفتند آن را به ابوبکر نمیپردازیم و بین فقرا و نیازمندانِ [قبیله] خودمان تقسیم میکنیم، تا جانشین راستین پیامبر بر ما معلوم شود.[18]:Sham:
طبری نیز از ابومِخْنَف نقل میکند که دو قبیله اسد و فَزارَه میگفتند: به خدا قسم! هرگز با ابوفَصیل (ابوبکر) بیعت نخواهیم کرد.[19]:Sham:
عبّاس محمود عُقاد ـ نویسنده مشهور مصری ـ در این مورد میگوید:
... عده دیگری از آنان به اصل زکات مؤمن و معتقد بودند ولی به کسانی که باید زکات را [به آنها] بپردازند، ایمان و اعتقادی نداشتند.[20]:Sham:
... شیخ محمّد حسن آلیاسین نیز در یک بررسی عالمانه، تمامی نقلهایی را که در تاریخ طبری در مورد ارتداد در دوره ابوبکر آمده، به نقد میکشد و آنها را از جهت سند و دلالت مخدوش و مردود میداند.[21]:Sham:
او میگوید: هیچ نص صریحی که دلالت بر انکار تشریع زکات از طرف متهمان کند، در دست نیست، همچنان که هیچ دلیل شرعی نیز وجود ندارد که دلالت بر ارتداد مانعالزکاة نماید.
او همچنین در پایان تحقیق خود و به عنوان نتیجهگیری تصریح میکند که در پَس این کشتارها، حقیقتی دیگر نهفته است.:Sham:
حقیقت این است که برچسب ارتداد تنها وسیلهای بود که خلیفه با توسل به آن میتوانست هم سرکوبی مخالفان را توجیه شرعی کرده و هم خود را بر حق جلوه دهد.
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]علی عبدالرزاق [نویسنده مُعاصر مصری] نیز با صراحت میگوید: هیچ تردیدی نیست که بیشتر آنچه که در دوره ابوبکر به نام جنگ با مرتدان نامیده شده، تنها جنبه سیاسی داشته است و هیچ ربطی به دین ندارد.:Sham:
آنان فقط به شخص ابوبکر معترض بودند و مانند دیگر مسلمانان زیر بار حکومت او نمیرفتند.
او برچسب ارتداد به آنان را از نقاط سیاه و جنایتهای تاریخ میداند.[22]
[=Century Gothic]
علّامه عسکری نیز در تحقیقی مستند، در معنا و حکم ارتداد و تفاوت معنای آن از دیدگاه پیامبرصلّیاللهعلیهوآله و ابوبکر، در یک نتیجهگیری میگوید:
و از آنچه گفتیم معلوم میشود آن کسانی که تحت عنوان مرتد در زمان ابوبکر خوانده میشدند، مرتد از اسلام نبودند بلکه مخالف بیعت با ابوبکر بودند و از پرداختن زکات به او امتناع داشتند.[23]
نویسنده تاریخ الردّه[24]، در مورد مالکبن نویره و قیسبن عاصم و اقرعبن حابس تصریح میکند که ایشان زکات را جمعآوری و بین قوم خود تقسیم کردند.[25] این عمل قیس آنچنان جنایت بزرگی به حساب آمد که در مثال گفتهاند: جنایتکارتر از قیسبن عاصم![26]
و از همه اینها صریحتر، گفته ابناعثم[27] و واقدی است. آنان در نقل ارتداد اهالی «حَضْرَموت» و قبایل «کنده» در چند جا تصریح میکنند که:
برخی از همین قبایل خلافت را حقّ اهلبیت میدانستند.:Sham::Sham:
«حارثةبن سُراقه» یکی از بزرگانِ کنده به «زیاد بن لَبید»[28] که برای جمعآوری صدقات آمده بود، گفت:
ما هنگامی که رسول خداصلّیاللهعلیهوآله در قید حیات بود او را متابعت میکردیم. اکنون نیز اگر کسی از اهل بیت او بر سر کار آید، باز او را متابعت خواهیم کرد.
امّا ابوبکر نه بر ما عهدی دارد و نه اطاعت او بر ما واجب است.[29]
منابع
[=Century Gothic]
(1) - [=Century Gothic] علّامه سیّد مرتضی عسکری: عبداللهبن سبا و دیگر افسانههای تاریخی[=Century Gothic]، ج 2، ص 43 ـ 47 .
(2) - ـ همان منبع، ج 2، ص 56؛ به بخشهای اصلی این واقعه در همین کتاب اشاره نمودهایم.
(3) - ـ ر.ک: همان منبع، ج 2، ص 63 ـ 77 .
(4) - ـ ر.ک: همان منبع، ج 2، ص 56 و ص 61 .
(5) - ـ «در تاریخ اسلام، جنگهایی دیگر به نام فتوح اسلامی منتشر گردیده که آنها نیز همانند جنگهای ردّه، هیچ اصل و پایهای نداشتهاند، مانند: جنگ سلاسل و یا فتح ابله، واقعه مذار، فتح ولجه، فتح الیس، فتح امغیشیا، فتح فرات بادقلی، جنگ حصید، جنگ مصیخ، جنگ ثنی، جنگ زمیل، جنگ فراض.»
(علّامه سیّد مرتضی عسکری: عبداللهبن سبا و دیگر افسانههای تاریخی، ج 1، ص 339)
[جهت مطالعه بررسی و نقد این جنگها که بهزعم پیروان مکتب خلافت، مجموعهای از افتخارات را برای خالدبن ولید ـ فرمانده لشکر ابوبکر ـ به ارمغان آورده است؛ ر.ک: همان منبع، ج 2، ص 83 ـ 113.]
(6) - ـ [جهت آشنایی با بخشهای واقعی فتوحات فوق که جعلیّات پُرحادثه سیفبن عمر بر مبنای آن موارد مختصر و اندک ساخته شده است؛ ر.ک: عبداللهبن سبا و دیگر افسانههای تاریخی، ج 2، ص 88؛ ص 91؛ ص 100 ـ 101؛ ص 112 ـ 113.
مطالعه این صفحات به روشنی ثابت میکند که آنچه ذیل حوادثِ این فتوحات در کتب تاریخی اهل سنّت ثبت گردیده است، چیزی جز فضیلتتراشی ـ در قالب رفتارهای غیرانسانی ـ برای خالدبن ولید نمیباشد و بررسی و نقد این حوادثِ پُرماجرا که در اصل به چند حادثه جزئی ختم میشود و هیچ مشابهتی با خیالپردازیهای سیف ندارد، تمامی افتخارات ساختگی خالد ـ فرمانده لشکر ابوبکر ـ را بر باد میدهد؛ همچنین درباره انگیزههای این فتوحات، توجّه شما را به این سند تاریخی جلب مینماییم:
«بلاذری در فتوحالبلدان آورده است:
... چون ابوبکر از اهل ردّه فارغ شد چنان دید که سپاهیانش را به شام گسیل کند. پس به اهل مکّه وطائف و یمن و همه اعراب نجد و حجاز نامه نوشت، و آنها را به جهاد و غنیمتهای روم فراخواند و ترغیب کرد. مردم در هیئت دو دسته مؤمن به جهاد و مُطامع غنایم، به دعوتش پاسخ گفتند و از هر نقطه به سوی مدینه رهسپار شدند.»
(صادق آئینهوند: مقاله مندرج در فصلنامه تاریخ اسلام، شماره 2، ص 39؛ به نقل از: فتوح البلدان، ص 149)]
(7) - ـ ر.ک: عبداللهبن سبا و دیگر افسانههای تاریخی، ج 2، ص 46؛ ص 79 و ج 1، ص 338 .
(8) - ـ مصطفی اسکندری: بازخوانی اندیشه تقریب، ص 217 .
(9) - ـ ر.ک: علّامه سیّد مرتضی عسکری: عبداللهبن سبا و دیگر افسانههای تاریخی، ج 1، ص 339 .
(10) - ـ مصطفی اسکندری: بازخوانی اندیشه تقریب، ص 218 .
(11) - ـ همان منبع، ص 221 .
(12) - ـ ر.ک: علّامه سیّد مرتضی عسکری: عبداللهبن سبا و دیگر افسانههای تاریخی، ج 2، ص 215 ـ 216 .
(13) - ـ علّامه سیّد مرتضی عسکری: عبداللهبن سبا و دیگر افسانههای تاریخی، ج 1، ص 188 .
(14) - ـ برای آشنایی با گونههای ارتداد از دیدگاه مورّخان معاصر؛ ر.ک: علی غلامی دهقی: جنگهای ارتداد و بحران جانشینی پیامبرصلّیاللهعلیهوآله، ص 97 ـ 102. مؤلّف این اثر پس از اتمام این نقلها مینویسد: «مورّخان و نویسندگانی که نظرهای آنها نقل شد، لابهلای سخنانشان ادّعاهای بیاساس نیز وجود دارد. نگارنده فقط برای اثبات این که شورشیان چند گروه بوده و انگیزههای متفاوتی داشتند، به سخنان مورّخان مذکور اشاره کرده است و آوردن سخنان آنان، به معنای تأیید همه آنها نیست.»
(15) - ـ به نقل از: البدایة و النهایه، ج 6، ص 311. (و منهم من امتنع من اداء الزکاة الی الصدیق)
(16) - ـ به نقل از: تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 128. (و امتنع قوم من دفع الزکاة الی ابیبکر)
(17) - ـ به نقل از: المحلّی، ج 11، ص 193. (قوم اسلموا و لمیکفروا بعد اسلامهم لکن منعوا الزکاة من ان یدفعوها الی ابیبکر)
(18) - ـ به نقل از: فرق الشیعه (ترجمه و تعلیقات: دکتر محمّد جواد مشکور)، ص 7؛ المقالات و الفرق (تصحیح و تعلیق: دکتر محمّد جواد مشکور)، ص 4. (و قد کانت فرقة اعتزلت عن ابیبکر فقالت لانؤدی الزکاة الیه حتی یصح عندنا لمن الامر و من استخلفه رسول اللهصلّیاللهعلیهوآله بعده و نقسم الزکاة بین فقرائنا و اهل الحاجة منّا)
(19) - ـ به نقل از: تاریخ طبری، ج 3، ص 255. (لا و الله لانبایع اباالفَصیل ابداً)
(20) - ـ به نقل از: المجموعة الکامله، ج 1 (عبقریة ابوبکر)، ص 306 .
(21) - ـ به نقل از: نصوص الردّه فی تاریخ الطبری، ص 91 .
(22) - ـ به نقل از: الاسلام و اصول الحُکم، ص 193 ـ 197 .
(23) - ـ به نقل از: عبداللهبن سبا و دیگر افسانههای تاریخی، ج 1، ص 141 .
(24) - ـ [کلاعی بَلَنْسِی (از علمای اندلس در قرن 6 و 7)]
(25) - ـ به نقل از: تاریخ الردّه، ص 10 .
(26) - ـ به نقل از: مجمع الامثال، ج 2، ص 65 .
(27) - ـ شایان ذکر است که او در ابتدای کتابش میگوید: (انّ هیهنا اخباراً لمنذکرها لئلا یجعلها الشیعة متمسکاً لهم)
(28) - ـ [او از خزرج و خاندان بیاض بود.]
(29) - ـ به نقل از: الفتوح، ج 1، ص 58؛ کتاب الردّه، ص 171 ـ 172 .
یا علی ع
1 ایا شما می توانید گفته ای از امام علی یا هر نوع دلیلی بیاوردید که ایشان بر هیچ بتی سجده نکرده است ؟
امام علی(علیه السلام) بر هیچ بتی سجده نکرد
استاد احمد حسن باقوری وزیر اوقات مصر می نویسد: اختصاص امام علی(علیه السلام) از بین صحابه به کلمه کرم الله وجهه به جهت آن است که او هرگز بر هیچ بتی سجده نکرده است...
(علیّ امام الأئمة، ص 9)
استاد عباس محمود عقّاد می نویسد: به طور مسلّم علی(علیه السلام) مسلمان متولد شد، زیرا او تنها کسی بود که دو چشمش را بر اسلام باز نمود، و هرگز شناختی از عبادت بت ها نداشت .
( عبقریة الامام علی، ص 43)
دکتر محمّد یمانی می نویسد: علی بن ابی طالب همسر فاطمه، صاحب مجد و یقین دختر بهترین فرستادگان ـ کرّم الله وجهه ـ کسی که برای هیچ بتی تواضع و فروتنی نکرد.
(علموا اولادکم محبّة آل بیت النبّی، ُص 101)
همین فضیلت را دکتر محمّد بیوّمی مهران استاد دانشکده شریعت در دانشگاه امّ القری در مکه مکرمه، و خانم دکتر سعاد ماهر نیز بیان کرده است .
( علی بن ابی طالب(علیه السلام)، ص 50)