آیا این جمله عمر صحیح است ؟ کفانا کتاب الله

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا این جمله عمر صحیح است ؟ کفانا کتاب الله

سلام
در روایات فریقین آمده که وقتی پیامبر اکرم ص در بیماری ارتحال بود کاغذ و قلم خواست . در این هنگام عمر سر و صدا راه انداخت و گفت : ان الرجل لیهجر کفانا کتاب الله . این مرد هذیان می گوید کتاب خدا ما را کافی است .
شکی نیست که این اقدام عمر برای جلوگیری از وصیت کتبی پیامبر ص در خصوص مساله خلافت بود وگرنه به خود جرات چنین جسارتی نمی داد .
اما سوال این است که جمله کفانا کتاب الله صحیح است یا نه ؟
هرچند ارادتمندان عمر نمی توانند از اقدام عمر در اینجا دفاع بکنند اما به نظر می رسد بتوانند
به نحوی از جمله کفانا کتاب الله دفاع بکنند .
لذا با دقت در این مطلب باید بدانیم که رد جمله کفانا کتاب الله چگونه است .
اگر یک شیعه بگوید : جمله کفانا کتاب الله غلط است ممکن است فرد مخالف جواب دهد :
مگر قرآن تبیانا لکل شی نیست . پس چطور شما می گویید کفانا کتاب الله غلط است . اگر قرآن همه چیز را بیان کرده چرا کافی نباشد .
جواب صحیح آنستکه : جمله کفانا کتاب الله برای عمر و امثال او غلط است چه اینکه قرآن با وجود تبیانا لکل شی بودن نیازمند مبین و مفسر الهی معصوم است . تنها اوست که می تواند تمام حقایق و اسرار قرآن را بیان و نیاز معرفتی انسانها را در ابعاد مختلف پاسخ دهد نه امثال عمر که در درک ساده ترین حقایق قرآن دچار مشکل بودند .
پس کفانا کتاب الله به حسب عمر غلط است اما به حسب ولی منصوب الهی که از تمام حقایق قرآن با خبر است صحیح می باشد لذا عمر از همان ابتدای امر علمی را بر داشت که لیاقتش را نداشت .
موفق در راه حق

با سلام:

در کتب اهل سنت جمله «کفانا کتاب الله» نیامده است!!!

آنچه که در صحیحین بخاری و مسلم و دیگر کتب آمده : جمله ی «حسبنا کتاب الله» است.

البته از نظر معنا «کفانا کتاب الله» با «حسبنا کتاب الله» هیچ فرقی نداره!!!

فقط از باب تذکر این را گفتم.

نقل قول:
حسبنا کتاب الله

عمر این جمله رو گفت ولی خودش بهش عمل نکرد، سنت پیامبرو زیرپا گذاشت قرآنو تحریف معنایی کرد،بدعت گذاری کرد هر حکم زشتی میخواست وارد اسلام کنه به دروغ میگفت ایش قبلا نازل شده!

هیچ وقتم به قران عمل نکرد ،فقط خلاف قرآن عمل میکرد


حامد;118243 نوشت:
ما سوال این است که جمله کفانا کتاب الله صحیح است یا نه ؟ هرچند ارادتمندان عمر نمی توانند از اقدام عمر در اینجا دفاع بکنند اما به نظر می رسد بتوانند به نحوی از جمله کفانا کتاب الله دفاع بکنند . لذا با دقت در این مطلب باید بدانیم که رد جمله کفانا کتاب الله چگونه است . اگر یک شیعه بگوید : جمله کفانا کتاب الله غلط است ممکن است فرد مخالف جواب دهد : مگر قرآن تبیانا لکل شی نیست . پس چطور شما می گویید کفانا کتاب الله غلط است . اگر قرآن همه چیز را بیان کرده چرا کافی نباشد .

به نام خدا

در همان کتاب خدا، آیه ای آمده که نسخ نشده :"انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون". پس کسی که این آیه را عمل نکند، مصداق "ان الذین یکفرون بالله و رسله و یریدون ان یفرقوا بین الله و رسله و یقولون نؤمن ببعض و نکفر ببعض و یریدون ان یتخذوا بین ذلک سبیلا اولئک هم الکافرون حقا" است.

من کتوب زیادی در این باب مطالعه کردم ولی بازم چیزی ندیدم ولی اگر چنین بود که شما میگویید چرا ام کلثوم همسر این حضرت بودچرا به عنوان خلیفه به مردم خدمت کرد
وگر شما راست میگویید حداقل برای برپایی اسلام چرا برای ابولولو بارگاه قرار داید
برادر میتونی در مورد خلافت ایشان هم تحقیق بفرمایید

سیدپوریا هاشمی;175035 نوشت:
من کتوب زیادی در این باب مطالعه کردم ولی بازم چیزی ندیدم ولی اگر چنین بود که شما میگویید چرا ام کلثوم همسر این حضرت بودچرا به عنوان خلیفه به مردم خدمت کرد
وگر شما راست میگویید حداقل برای برپایی اسلام چرا برای ابولولو بارگاه قرار داید
برادر میتونی در مورد خلافت ایشان هم تحقیق بفرمایید

/QUOTE]

[=Century Gothic]با سلام
قبلا به این شبهه نخ نما جواب داده شده

بررسي شبهه ازدواج ام كلثوم با عمر (ويرايش جديد)

نقل قول:
در این هنگام عمر سر و صدا راه انداخت و گفت : ان الرجل لیهجر کفانا کتاب الله . این مرد هذیان می گوید کتاب خدا ما را کافی است .

با سلام

تعليق جالبي ! بود.

لطف می کنید و روایتی را بیاورید که خلیفه دوم می گوید: ان الرجل لیهجر ؟؟


ذكر الكتاب الذي أراد رسول الله. ص. أن يكتبه لأمته في مرضه الذي مات فيه‏
أخبرنا يحيى بن حماد. أخبرنا أبو عوانة عن سليمان. يعني الأعمش. عن عبد الله بن عبد الله عن سعيد بن جبير عن ابن عباس قال: اشتكى النبي. ص. يوم الخميس فجعل. يعني ابن عباس. يبكي و يقول يوم الخميس و ما يوم الخميس! اشتد بالنبي. ص. وجعه فقال: ائتوني بدواة و صحيفة أكتب لكم كتابا لا تضلوا بعده أبدا. قال: فقال بعض من كان عنده (عمر بن خطاب) إن نبي الله ليهجر! قال فقيل له: أ لا نأتيك بما طلبت؟ قال: أ و بعد ما ذا؟ قال: فلم يدع به.
الطبقات الكبرى، محمد بن سعد بن منيع الهاشمي البصري (م 230)، تحقيق محمد عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، چاپ اول، 1410/1990.،ج‏ 2، ص187
ترجمه
نامه‏يى كه رسول خدا (ص) مى‏خواست در بيمارى ارتحال خود براى امّت بنويسند
يحيى بن حمّاد از ابو عوانه، از سليمان اعمش، از عبد الله بن عبد الله، از سعيد بن جبير، از ابن عباس نقل مى ‏كند كه مى‏گفته است پيامبر (ص) روز پنجشنبه سخت دردمند شد. گويد، ابن عبّاس به گريه افتاد و گفت: روز پنجشنبه، و چه روز پنجشنبه‏يى. درد پيامبر (ص) و بيماريش سخت شد و فرمود: دوات و قلم و ورقى بياوريد تا از براى شما نامه‏يى نوشته شود كه پس از آن هرگز گمراه نشويد. گويد، يكى از كسانى كه آن جا بود گفت: پيامبر (ص) هذيان مى‏گويد. سپس كسى گفت: آنچه مى‏خواستيد بياوريم؟ فرمود: حالا و پس از اين حرف؟ و ديگر ورق و قلم نخواست.
سفيان بن عيينة از سليمان بن ابو مسلم دايى ابن ابو نجيح، از سعيد بن جبير، از ابن عبّاس نقل مى ‏كند كه مى‏ گفته است ابن عبّاس گفت: روز پنجشنبه و چه روز پنجشنبه‏ يى. در آن روز بيمارى پيامبر (ص) بسيار سخت شد و فرمود: براى من ورقى و دواتى و قلمى بياوريد تا براى شما نامه‏يى نوشته شود كه هرگز گمراه نشويد. حاضران با يك ديگر ستيزه كردند و حال آنكه در محضر هيچ پيامبرى ستيزه كردن جايز نيست. برخى گفتند: محمد (ص) را چه‏مى ‏شود آيا هذيان مى‏گويد؟ بپرسيد تا چه مى‏گويد. و چون سخن را تكرار كردند فرمود:رهايم كنيد، آنچه من در آنم بهتر از آن چيزى است كه شما مرا بدان فرا مى‏ خوانيد.
محمد بن عبد الله انصارى از قرّة بن خالد، از ابو الزبير، از جابر بن عبد الله انصارى نقل مى‏ كند كه مى ‏گفته است پيامبر (ص) در بيمارى رحلت خويش فرمود نامه‏يى بياورند تا از براى امت نوشته شود كه نه هرگز كسى را گمراه كنند و نه گمراه شوند ولى در خانه ياوه‏ سراييهايى شد و عمر بن خطّاب ياوه گفت. گويد، پيامبر (ص) او را از خود راند.
حجّاج بن نصير از مالك بن مغول، از طلحة بن مصرّف، از سعيد بن جبير، از ابن عبّاس نقل مى‏كند كه مى‏گفته است پنجشنبه و چه پنجشنبه‏يى. مى‏گويد، گوييا هم اينك اشكهاى ابن عبّاس را مى‏بينم كه همچون رشته مرواريد بر گونه‏اش سرازير بود. و گفت رسول خدا (ص) فرمود: براى من استخوان كتف و دوات و قلمى بياوريد تا نامه‏يى از بهر شما نوشته شود كه پس از آن هرگز به گمراهى نيفتيد. و برخى گفتند: رسول خدا (ص) هذيان مى‏گويد.
محمد بن عمر [واقدى‏] از هشام بن سعد، از زيد بن اسلم، از پدرش، از عمر
ابن خطّاب نقل مى‏كند كه مى‏گفته است در حضور پيامبر (ص) بوديم و ميان ما و زنان پرده‏يى بود. رسول خدا (ص) فرمود: مرا از هفت مشك آب غسل دهيد و صفحه‏يى با قلم و دوات بياوريد تا براى شما نامه‏يى بنويسم [دستور به نوشتن دهم‏] كه پس از آن هرگز گمراه نشويد. گويد، زنان گفتند: خواسته پيامبر (ص) را بر آوريد. عمر گويد، گفتم: ساكت باشيد كه شما چنانيد كه چون بيمار مى‏شود اشك مى‏ ريزيد و چون سلامت است، در گردنش مى‏آويزيد. و پيامبر (ص) فرمود: آن زنها از شما بهترند.
محمد بن عمر [واقدى‏] از ابراهيم بن يزيد، از ابو الزبير، از جابر نقل مى‏كند كه پيامبر (ص) هنگام مرگ صفحه‏يى خواست تا نامه‏يى نوشته شود كه امت نه گمراه شوند و نه كسى را گمراه كنند ولى در حضور پيامبر (ص) به درشتى سخن گفتند و آن حضرت از آن كار خوددارى فرمود.
محمد بن عمر [واقدى‏] از اسامة بن زيد ليثىّ و معمر بن راشد از زهرى، از عبيد الله بن عبد الله بن عتبة، از ابن عبّاس نقل مى‏كند كه مى‏ گفته است هنگام احتضار رسول خدا (ص) گروهى از جمله عمر بن خطّاب در خانه بودند. پيامبر (ص) فرمود: بياييد نامه‏يى از براى شما بنويسم كه پس از آن هرگز گمراه نشويد. عمر گفت: درد و بيمارى بر پيامبر (ص) غلبه كرده است، قرآن پيش شماست و همين قرآن كه كتاب خداست ما را بس است. كسانى كه در خانه بودند، در اين مورد اختلاف كردند و برخى گفتند: بياوريد تا بنويسد، و برخى مى‏گفتند: حرف همان حرف عمر است. و چون درشت‏گويى و اختلاف بالا گرفت، پيامبر (ص) را چندان اندوهگين ساختند كه فرمود: از پيش من برخيزيد. عبيد الله بن عبد الله گويد، ابن عباس مى‏گفت: چه مصيبتى و مصيبت بزرگ‏تر اين كه مانع از نوشتن آن نامه شدند آن هم به واسطه اختلاف با يك ديگر و درشت گويى.

كاوه عزیز لطفا تمام روایات را به زبان عربی بیاورید.

در ضمن برادر عزیز لطفا متن رو بصورت صحیح و بدون دخل و تصرف بیاورید.

أخبرنا جابر بن عبد الله الأنصاري قال: لما كان في مرض رسول الله. ص. الذي توفي فيه دعا بصحيفة ليكتب فيها لأمته كتابا لا يضلون و لا يضلون. قال: فكان في البيت لغط و كلام و تكلم عمر بن الخطاب قال فرفضه النبي.
أخبرنا محمد بن عمر. حدثني هشام بن سعد عن زيد بن أسلم عن أبيه عن عمر بن الخطاب قال: كنا عند النبي. ص. و بيننا و بين النساء حجاب. فقال رسول الله. ص: اغسلوني بسبع قرب و أتوني بصحيفة و دواة أكتب لكم كتابا لن تضلوا بعده أبدا! فقال النسوة: ائتوا رسول الله. ص. بحاجته. قال عمر: فقلت اسكتن فإنكن صواحبه إذا مرض عصرتن أعينكن و إذا صح أخذتن بعنقه! فقال رسول الله. ص: هن خير منكم!.
قال في مرضه الذي مات فيه:
ائتوني بدواة و صحيفة أكتب لكم كتابا لن تضلوا بعده أبدا! فقال عمر بن الخطاب

الطبقات الكبرى، محمد بن سعد بن منيع الهاشمي البصري (م 230)، تحقيق محمد عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، چاپ اول، 1410/1990، ج‏ 2، صص188 -187


قال و لما مات رسول اللّه (ص) قال قبل وفاته بيسير ائتوني بدواة و بياض لأكتب لكم كتابا لا تختلفوا فيه بعدي فقال عمر دعوا الرجل فانه ليهجر.
سبط بن جوزی، تذكرة الخواص، قم، منشورات شریف رضی، 1418ق، ص: 65

کاوه;175150 نوشت:
أخبرنا جابر بن عبد الله الأنصاري قال: لما كان في مرض رسول الله. ص. الذي توفي فيه دعا بصحيفة ليكتب فيها لأمته كتابا لا يضلون و لا يضلون. قال: فكان في البيت لغط و كلام و تكلم عمر بن الخطاب قال فرفضه النبي.
أخبرنا محمد بن عمر. حدثني هشام بن سعد عن زيد بن أسلم عن أبيه عن عمر بن الخطاب قال: كنا عند النبي. ص. و بيننا و بين النساء حجاب. فقال رسول الله. ص: اغسلوني بسبع قرب و أتوني بصحيفة و دواة أكتب لكم كتابا لن تضلوا بعده أبدا! فقال النسوة: ائتوا رسول الله. ص. بحاجته. قال عمر: فقلت اسكتن فإنكن صواحبه إذا مرض عصرتن أعينكن و إذا صح أخذتن بعنقه! فقال رسول الله. ص: هن خير منكم!.
قال في مرضه الذي مات فيه:
ائتوني بدواة و صحيفة أكتب لكم كتابا لن تضلوا بعده أبدا! فقال عمر بن الخطاب

الطبقات الكبرى، محمد بن سعد بن منيع الهاشمي البصري (م 230)، تحقيق محمد عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، چاپ اول، 1410/1990، ج‏ 2، صص188 -187

هشام بن سعد که فردی ضعیف هست و سخنان وی حجت نیست:

قال أبو طالب ، عن أحمد بن حنبل : ليس هو محكم الحديث .
و قال حرب بن إسماعيل : سمعت أحمد بن حنبل و ذكر له هشام بن سعد ، فلم يرضه ،
و قال : ليس بمحكم للحديث .
و قال عباس الدورى عن يحيى بن معين : هشام بن سعد ضعيف ، و داود بن قيس أحب إلى منه .
و قال النسائى : ضعيف الحديث .

محمد بن عمر هم که فکر کنم محمد بن عمر الواقدی باشه که اون هم متروک الحدیث هست.
رتبته عند ابن حجر : متروك مع سعة علمه
رتبته عند الذهبي : قال البخارى و غيره : متروك

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

zirz@min;175163 نوشت:
هشام بن سعد که فردی ضعیف هست و سخنان وی حجت نیست: قال أبو طالب ، عن أحمد بن حنبل : ليس هو محكم الحديث . و قال حرب بن إسماعيل : سمعت أحمد بن حنبل و ذكر له هشام بن سعد ، فلم يرضه ، و قال : ليس بمحكم للحديث . و قال عباس الدورى عن يحيى بن معين : هشام بن سعد ضعيف ، و داود بن قيس أحب إلى منه . و قال النسائى : ضعيف الحديث . محمد بن عمر هم که فکر کنم محمد بن عمر الواقدی باشه که اون هم متروک الحدیث هست. رتبته عند ابن حجر : متروك مع سعة علمه رتبته عند الذهبي : قال البخارى و غيره : متروك

سلام علیکم

بله حتی هشام ابن سعد رو میگویند شیعه بوده.
البته برای بنی امیه زحمتی نداشت.

ابن ابی الحدید در جلوه های تاریخ در شرح خطبه 239 نهج البلاغه در وصیت عباس به علی علیه السلام میگوید :


مبادا به مردمى كه گرد تو مى گردند فريفته شوى كه مدعى دوستى تو و محبت نسبت به تو هستند، كه آنان يا دوستان جاهل و يا ارباب حاجت و همنشينان هستند كه فقط روياروى و در همان مجلس رعايت حرمت مى كنند. آرى اگر مردم هم نسبت به تو همان گمان را داشتند كه تو نسبت به خوددارى ، حكومت از آن تو مى بود و زمام كار در دست تو، ولى اين سخنى است كه از آن روز كه رسول خدا بيمار شد از دست بشد و چون آن حضرت رحلت فرمود سخن گفتن درباره آن حرام گرديد.

اينك بر تو باد تا از كارى كه رسول خدا (ص ) تو را براى آن در نظر گرفت ولى به انجام نرسيد كناره گيرى كنى . خودت هم چند بار براى رسيدن به آن اقدام كردى و درست نشد، و هر كس با روزگار درافتد مغلوب مى شود و آن كس كه بر چيز ممنوعى حرص ورزد و به رنج مى افتد. ...

یاحق

[=times new roman]
در شرح نهج البلاغه اشاره شده که منظور از کتف و دواه خواستن چه بوده حتی اگر داستان سرائی ای شود همچون آنچه که وصیت نامه شد که رسول خدا این امور مملکتی را میخواسته سفارش نماید و لذا نیاز به قلم دواه و کتف داشته !!

نقل قول:

[=times new roman]فَأَمَرَهُمْ بِثَلاَثٍ، قَالَ: «[=times new roman]أَخْرِجُوا المُشْرِكِينَ مِنْ جَزِيرَةِ العَرَبِ[=times new roman]، وَأَجِيزُوا الوَفْدَ بِنَحْوِ مَا كُنْتُ أُجِيزُهُمْ» وَالثَّالِثَةُ [=times new roman]خَيْرٌ، إِمَّا أَنْ سَكَتَ عَنْهَا، وَإِمَّا أَنْ قَالَهَا فَنَسِيتُهَا[=times new roman]،
قَالَ سُفْيَانُ: هَذَا مِنْ قَوْلِ سُلَيْمَانَ
[=times new roman]از این که بگذریم در روایات بخاری آمده که عده ای گفتند که پیامبر عقلش را از دست داده.
نام نمی برد مانند عالمان دیگر سنی

3168 - حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ، حَدَّثَنَا ابْنُ عُيَيْنَةَ، عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ أَبِي مُسْلِمٍ الأَحْوَلِ، سَمِعَ سَعِيدَ بْنَ جُبَيْرٍ، سَمِعَ ابْنَ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، يَقُولُ: يَوْمُ الخَمِيسِ وَمَا يَوْمُ الخَمِيسِ، ثُمَّ بَكَى حَتَّى بَلَّ دَمْعُهُ الحَصَى، قُلْتُ يَا أَبَا عَبَّاسٍ: مَا يَوْمُ الخَمِيسِ؟ قَالَ: اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَجَعُهُ، فَقَالَ: «ائْتُونِي بِكَتِفٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لاَ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا» ، فَتَنَازَعُوا، وَلاَ يَنْبَغِي عِنْدَ نَبِيٍّ تَنَازُعٌ، فَقَالُوا: مَا لَهُ أَهَجَرَ اسْتَفْهِمُوهُ؟ فَقَالَ: «ذَرُونِي، فَالَّذِي أَنَا فِيهِ خَيْرٌ مِمَّا تَدْعُونَنِي إِلَيْهِ» ،

صحيح بخاري ج4-99

4431 - حَدَّثَنَا قُتَيْبَةُ، حَدَّثَنَا سُفْيَانُ، عَنْ سُلَيْمَانَ الأَحْوَلِ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، قَالَ: قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: يَوْمُ الخَمِيسِ، وَمَا يَوْمُ الخَمِيسِ؟ اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَجَعُهُ، فَقَالَ: «ائْتُونِي أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا» ، فَتَنَازَعُوا وَلاَ يَنْبَغِي عِنْدَ نَبِيٍّ تَنَازُعٌ، فَقَالُوا: مَا شَأْنُهُ، أَهَجَرَ اسْتَفْهِمُوهُ؟ ...
صحيح بخاري ج6-9
[=times new roman]

ولی از روی فراموشی پاسخ به این موضوع میدهد که چه کسی بوده که میلی به این مطلب نداشت9 و به رسول الله تهمت هزیان زده.

39 باب كتابة العلم
114 حدثنا يحيى بن سليمان قال حدثني ابن وهب قال أخبرني يونس عن ابن شهاب عن عبيد الله بن عبد الله عن ابن عباس قال : لما اشتد بالنبي صلى الله عليه وسلم وجعه قال : ائتوني بكتاب أكتب لكم كتابا لا تضلوا بعده .
قال عمر : إن النبي صلى الله عليه وسلم غلبه الوجع ، وعندنا كتاب الله حسبنا .

فاختلفوا وكثر اللغط .
قال : قوموا عني ، ولا ينبغي عندي التنازع .
فخرج ابن عباس يقول : إن الرزية كل الرزية ما حال بين رسول الله صلى الله عليه وسلم وبين كتابه.

صحيح البخاري ج: 1 ص: 54

یاحق

ZiRz@MiN;175163 نوشت:
هشام بن سعد که فردی ضعیف هست و سخنان وی حجت نیست:

قال أبو طالب ، عن أحمد بن حنبل :

ZiRz@MiN;175163 نوشت:
ليس هو محكم الحديث .
و قال حرب بن إسماعيل : سمعت أحمد بن حنبل و ذكر له هشام بن سعد ، فلم يرضه ،
و قال :
ليس بمحكم للحديث .
و قال عباس الدورى عن يحيى بن معين :
هشام بن سعد ضعيف ، و داود بن قيس أحب إلى منه .
و قال النسائى :
ضعيف الحديث .

محمد بن عمر هم که فکر کنم محمد بن عمر الواقدی باشه که اون هم متروک الحدیث هست.
رتبته عند ابن حجر : متروك مع سعة علمه
رتبته عند الذهبي : قال البخارى و غيره : متروك

ـ

همانطور که دیده شد این روایت از چند طریق روایت شده است علاوه بر این همان گونه که گذشت در برخی دیگر از کتب نیز داستان مربوطه آمده است.
اما درباره راویان اهل سنت و نقد و ضعیف دانستن آنها کا فی است که به کتاب « قبول الاخبار و معرفه الرجال» از عبدالله بن احمد بن محمود ملقب به ابوالقاسم کعبی بلخی حنفی مذهب مراجعه کنید تا ببینید که تقریبا اکثر یا قریب به اکثر راویان اهل سنت را مخدوش نموده است.
البته در کتب اهل سنت گاهی به روایاتی بر می خوریم که در نوع خود بی نظیر است.
در اینجا به دو نمونه اشاره می کنم
[=&quot]روی یحیی بن معین قال: حدثنا المهلبی عباد بن عباد عن هشام بن عروه قال کان یقال :‌من دخل المدینه فنهق عشر نهقات لم یضره حماها. هر کسی وارد شهر مدینه شود و در ورودی شهر ده بار همچو الاغ صد ا کند( عرعر کند) مرض تب که در آن جا شایع است به او نخواهد رسید. پس از آن شا عری این روایت را اینگونه ریشخند کرد:
[=&quot] لعمری لئن عشت من خشیه الردی.......... نهیق حمار اننی لجهول[=&quot][1]
[=&quot][=&quot] همچنین احمد بن یحیی بن مرتضی از علمای اهل سنت وقتی می خواهد یکی از روایان اهل سنت را ذکر کند می گوید : ابوبکر بخاری راوی معروف آن قدر به عایشه تعصب داشت که به او شتر عایشه می گفتند
[=&quot]ابوبکر البخاری و کان یلقب بجمل عایشه لتعصبه لها[=&quot][2]

[=&quot][1][=&quot] قبول الاخبار و معرفه الرجال، ابوالقاسم بلخی کعبی، ج 1 ص 150 .
[=&quot][2][=&quot] -[=&quot]باب ذکر المعتزله من کتاب المنیه و الامل فی شرح کتاب الملل و النحل، احمد بن یحیی بن مرتضی، تصحیح توما ارنلد، بیروت، دار صادر، بی تا، ‌ص 65.




این عبارت با مضامین دیگری هم در منابع اهل سنت آمده صحیح بخاری دراین باره می گوید(عمر گفت:ان النبی غلبه الوجع)(1) که همان معنای ان الرجل لیهجر است
البته این که شما فرموده اید درعبارت رجل است وکارشناس محترم به عمر معنا نموده ، توجه به این نکته خلای ا ز وجه نیست
که در آثار اهل سنت بعضی از کلمات را به دلایل معلوم حذف نموده اند

مثال :در صحیح مسلم آمده:

فَقالَ عُمَرُ... فَلَمّا تُوُفِّیَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّمَ قالَ أبُوبَکرٍ: أنا وَلِیُّ رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّمَ فَجِئتُما تَطلـُبُ مِیراثَکَ مِن ابنِ أخِیکَ، وَ یَطلُبُ هـذا مِیراثَ امرَأتِهِ مِن أبِیها. فَقالَ أبُوبَکرٍ: قالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّمَ: «ما نُورَثُ، ما تَرَکناهُ صَدَ قَه».

فَرَأیتُماهُ کاذِباً آثِماً غادِراً خائِناً، وَ اللهُ یَعلَمُ أنَّهُ لَصادِقٌ بارٌّ راشِدٌ تابِـعٌ لِلحَقِّ.

ثُمَّ تُوُفِّیَ أبُوبَکرٍ، و أنا وَلِیُّ رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّمَ وَ وَلِیُّ أبِی‌بَکرٍ.

فَرَأیتُمانِی کاذِباً آثِماً غادِراً خائِناً.(2)
س عمر [امیرمؤمنان علی‌علیه‌السّلام و عبّاس عموی پیامبرصلّی‌الله‌علیه‌وآله را مخاطب قرار داده] چنین گفت:
...آن هنگام که رسول خدا وفات یافت، ابوبکر گفت:
من جانشین رسول خدا هستم، پس شما دو نفر (امیرمؤمنان‌علیه‌السّلام و عبّاس) به نزد او آمدید؛ در حالی که تو (عبّاس) میراث خودت را از پسر برادرت طلب میکردی و این (اشاره به امیرمؤمنان علی‌علیه‌السّلام) ارث همسرش [حضرت زهراعلیه السّلام] را از پدرش [رسول خداصلّی‌الله‌علیه‌وآله] طلب میکرد.
پس ابوبکر [ادّعا کرد و] گفت که پیامبر گفته است: «از ما پیامبران ارث برده نمیشود؛ آنچه ما باقی میگذاریم، صدقه است».
پس شما دو نفر او را دروغگو، گناهکار، حیله‌گر و خائن دانستید؛ در حالی که خدا میداند که او راستگو، نیک‌کردار، درسترفتار و پیرو حق بود.
سپس ابوبکر مُرد و من جانشین رسول خدا و ابوبکر هستم؛ پس شما دو نفر، من را دروغگو، گناهکار، حیله‌گر و خائن دانستید
اما بخاری همین بجای کاذبا غادرا و خائنا آورده کذا وکذا(3)
چرا عبارتی که در منابع مختلف آمده را حذف کرده و بجای آن کلمه کذا وکذا را آورده، از این قبیل تصرفات معلوم می شود که بعضا بعضی کلامات جا بجا می شود ، تغییر می کند کسانی که چنین کاری کنند می توانند واژه عمر را واژه رجل تبدیل کنند.
صحیح مسلم ج 5 ص 152، کتاب الجهاد باب 15 حکم الفئ حدیث 49، فتح الباری ج 6 ص 144
(1)صحیح بخاری کتاب العلم 1/37
(2)
مسلم بن حجّاج نیشابوری (متوفّای 261 هـ) در کتاب خود که به «صحیح مسلم» شهرت دارد، در کتاب «الجهاد و السیر»، باب «حکم الفیء»، حدیث 3302
(3)محمد بن اسماعیل بخاری (متوفّای 256 هـ) صاحب کتاب مشهور «صحیح بخاری» در کتاب «النَفَقات»، باب «حَبسُ الرَجُلِ قُوتَ سَنَه...»، حدیث 5358 و فی طبعة: رقم 4939،
موضوع قفل شده است