آیا یهودیان بدن پیامبر را سحر کردند؟

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا یهودیان بدن پیامبر را سحر کردند؟

با سلام
این موضوع تاپیک را امروز در محیط مجازی اینترنتی دیدم که برخی از سایتهای معتبر هم اقدام به درج این مطلب کرده اند !
و از علامه طباطبایی
به نقل از الدر المنثور در المیزان در تفسیر سوره فلق عنوان کرده اند , بنده این مطلب را قرار میدهم تا به وسیله کارشناسان برسی شود

شان نزول مُعَوَّذَتَین؛ سحر شدن پیامبر به دست یک یهودی: علامه طباطبایی در المیزان در تفسیر سوره فلق؛ «مردى يهودى رسول خدا (ص) را جادو كرد، و در نتيجه آن حضرت بيمار شد، جبرئيل بر او نازل گشته دو سوره معوذتين را آورد و گفت: مردى يهودى تو را سحر كرده و سحر مذكور در فلان چاه است، رسول خدا (ص) على (ع) را فرستاد آن سحر را آوردند، دستور داد گره‏هاى آن را باز نموده، براى هر گره يك آيه بخواند، على (ع) هر گرهى را باز مى‏كرد يك آيه را مى‏خواند، به محضى كه گره‏ها باز و اين دو سوره تمام شد، رسول خدا (ص) برخاست، گويا پاى‏بندى از پايش باز شده باشد.» المیزان، به نقل از الدر المنثور، ج ۶، ص ۴۱۷.

امام صادق (ع) هم نظير اين معنا را روايت كرده است. روايات بسيارى هم از طرق اهل سنت با تفاوت اندکی وارد شده است. در تفسیر نورالثقلین، روايات ديگری نيز از طرق ائمه معصومین (ع) نقل شده است.»

و آنچه که در تفسیر المیزان در مورد بحث روايتى یافتم تقدیم میکنم

بحث روايتى [چند روايت حاكى از نزول" معوذتين" بعد از بيمار شدن پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) بر اثر سحر يك يهودى‏] در الدر المنثور است كه عبد بن حميد، از زيد بن اسلم روايت كرده كه گفت: مردى يهودى رسول خدا (ص) را جادو كرد، و در نتيجه آن حضرت بيمار شد، جبرئيل بر او نازل گشته دو سوره معوذتين را آورد و گفت: مردى يهودى تو را سحر كرده و سحر مذكور در فلان چاه است، رسول خدا (ص) على (ع) را فرستاد آن سحر را آوردند، دستور داد گره‏هاى آن را باز نموده، براى هر گره يك آيه بخواند، على (ع) هر گرهى را باز مى‏كرد يك آيه را مى‏خواند، به محضى كه گره‏ها باز و اين دو سوره تمام شد، رسول خدا (ص) برخاست، گويا پاى‏بندى از پايش باز شده باشد «2».
مؤلف: و از كتاب" طب الأئمه" نقل شده كه به سند خود از محمد بن سنان از مفضل از امام صادق (ع) نظير اين معنا را روايت كرده «3».
و در اين معنا روايات بسيارى از طرق اهل سنت با مختصر اختلافى وارد شده، و در بسيارى از آنها آمده كه زبير و عمار را هم با على (ع) فرستاد «4»، و در آن كتاب رواياتى ديگر نيز از طرق ائمه اهل‏ (ع) نقل شده (1) مجمع البيان، ج 10، ص 569. (2) الدر المنثور، ج 6، ص 417. (3) نور الثقلين، ج 5، ص 718 به نقل از طب الأئمه. (4) روح المعانى، ج 30، ص 283.

و به اين دسته روايات اشكالى كرده‏اند، و آن اين است كه اين روايات با مصونيت رسول خدا (ص) از تاثير سحر نمى‏سازد، و چگونه سحر ساحران در آن جناب مؤثر مى‏شده با اينكه قرآن كريم مسحور شدن آن جناب را انكار نموده، فرموده:" وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا" «2».
ليكن اين اشكال وارد نيست، براى اينكه منظور مشركين از اينكه آن جناب را مسحور بخوانند، اين بوده كه آن جناب بى عقل و ديوانه است، آيه شريفه هم اين معنا را رد مى‏كند، و اما تاثير سحر در اينكه مرضى در بدن آن جناب پديد آيد، و يا اثر ديگرى نظير آن را داشته باشد، هيچ دليلى بر مصونيت آن جناب از چنين تاثيرى در دست نيست.
و در مجمع البيان است كه: از رسول خدا (ص) روايت شده كه بسيار مى‏شد رسول خدا (ص) حسن و حسين را با اين دو سوره تعويذ مى‏كرد «3». و نيز در همان كتاب از عقبة بن عامر روايت شده كه گفت: رسول خدا (ص) فرمود: آياتى بر من نازل شده كه نظيرش نازل نشده، و آن دو سوره" قُلْ أَعُوذُ" است، اين حديث را در صحيح آورده «4».
مؤلف: در الدر المنثور اين حديث را به ترمذى و نسايى و غير آن دو نيز نسبت داده، و نيز روايتى در اين معنا از كتاب" أوسط" طبرانى از ابن مسعود نقل كرده «5».
و بعيد نيست كه مراد آن جناب از نازل نشدن مثل اين دو سوره اين باشد كه تنها اين دو سوره در مورد عوذه و حرز نازل شده، و هيچ سوره‏اى ديگر اين خاصيت را ندارد.

تفسیر الميزان

[=Verdana]و در مجمع البیان آمده است [=Verdana]

[=verdana]
شأن نزول‏ برخى از مفسران اهل سنّت آورده‏اند كه: يكى از يهود به نام «لبيد» بر ضد پيامبر گرامى دست به سحر و افسون زد، و ساخته و پرداخته خود را در عمق چاهى نهان كرد.
پيامبر بر اثر آن افسون، بيمار گرديد،و دو فرشته به ديدارش آمدند.
يكى از آن دو، كنار سر مبارك آن حضرت نشست و ديگرى پايين پاى او، و به هنگام عيادت، موضوع افسون را با او در ميان نهادند.
آن حضرت، على(ع) را به همراه برخى از ياران فرستاد و با نشان و آدرسى كه به آنان داد، نوشته آن مرد افسونگر را از عمق چاه بالا كشيدند و آوردند؛ آن‏گاه بود كه اين سوره و سوره پس از آن فرود آمد و با خواندن آن‏ها بر آن نوشته و آن نيرنگ افسونگرانه، همه بافته‏ها و دمدمه‏هاى ساحر نقش بر آب گرديد و پيامبر سلامت خود را باز يافت.
فرشته وحى پس از خواندن آيات اين دو سوره بر قلب نورانى پيامبر، گفت: خدا وجود گرامى تو را از هر آنچه آزارت رساند، و نيز از چشم بد و حسود حفظ مى‏كند و شفايت مى‏بخشد.
برخى اين روايت را از «عايشه» و «ابن عباس» آورده‏اند، كه به باور ما بى‏اساس است، چرا كه پندار افسون‏شدگى و جنون به وجود گرامى پيامبر، از تهمت‏هاى شرك گرايان و بيدادگران است و قرآن ضمن نفى اين بافته‏ ها، چنين پندار و صاحب آن را در گمراهى دور و درازى مى‏نگرد و مى ‏فرمايد: ...اذ يقول الظالمون ان تتبعون الّا رحلاً مسحوراً انظركيف ضربوا لك الامثال فضلوا...(369) ما بهتر مى‏دانيم... آن‏گاه كه ستمكاران مى‏ گويند: آنان جز مردى افسون شده را پيروى نمى‏كنند.
بنگر كه چگونه براى تو مثالها زدند و گمراه شدند و در نتيجه نمى‏توانند راه به جايى ببرند.
با اين بيان روايتِ بيانگر شأن نزول، پوچ است، مگر اين كه گفته شود بدانديشان براى آسيب‏رسانى و اثرگذارى در آن حضرت به هر تلاش و جنايتى، از جمله سحر و افسون دست يازيدند، امّا هرگز نتوانستند در آن عقل كل و آن انسان والا اثر گذارند.
افزون بر اين اگر آنان مى‏توانستند به وسيله افسون و جادو سلامتى آن وجود گرانمايه را به خطر افكنند، آيا تنها به اين قناعت مى‏كردند؟
و آيا جز به كمتر از كشتن او رضايت مى‏دادند؟
با اين بيان روايتى كه در شأن نزول آمده، بى‏اساس است و با خرد و كتاب خدا و روايات رسيده ناسازگار.:Sham:
تفسير به پرودگار سپيده ‏دم پناه مى ‏برم‏ در آغازين آيه اين سوره، خداى فرزانه روى سخن را به پيامبرش مى‏كند و مى ‏فرمايد: قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ‏ هان اى پيامبر! بگو: پناه مى‏برم به پرودگار سپيده‏ دم، در آيه، گرچه به ظاهر روى سخن با پيامبر است و به او فرمان مى‏رسد، امّا پيام به همه مردم مى‏باشد و منظور اين است كه: هان اى پيامبر! به مردم بگو و بياموز كه: به پروردگار سپيده‏دم و آفريدگار و تدبيرگر توانا و فرزانه آن پناه مى ‏برم:Sham:
تفسیر مجمع البيان

سلام

البته رضا جان در شان نزول این دو سوره شریف بیمار شدن حسن و حسین علیهما السلام هم می باشد

**عبدالله**;118010 نوشت:
سلام

البته رضا جان در شان نزول این دو سوره شریف بیمار شدن حسن و حسین علیهما السلام هم می باشد

با سلام
به عبدالله گرامی
بنده در شان نزول این دو سوره نیافتم
بیمار شدن حسن و حسین علیهما السلام را اگر مرقوم بفرماید تشکر میکنم

**عبدالله**;118010 نوشت:
سلام البته رضا جان در شان نزول این دو سوره شریف بیمار شدن حسن و حسین علیهما السلام هم می باشد

با سلام به دوستان عزيزم
فکر مي کنم منظور دوست عزيزمان عبد الله اين پاراگراف از تفسير شريف مجمع البيان باشد : در مجمع البيان است كه : از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده كه بسيار مى شد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) حسن و حسين را با اين دو سوره تعويذ مى كرد.
اگر اين باشد منظور شان نزول نيست بلکه کاربرد تعويذ اين دو سوره بعد از نزول است اگر منظورشان چيز ديگري بنده نيز دوست دارم ببينم


صفا;641573 نوشت:

با سلام و عرض ادب
نظر جنابعالی را در مورد موضوع مورد بحث به نظر تعدادی دیگر از علماء جلب می نماییم:

آیت الله مکارم، تفسیر نمونه:
در باره شان نزول اين سوره رواياتى در غالب كتب تفسير نقل شده كه مطابق آنها پيغمبر اكرم ص به وسيله بعضى از يهود مورد سحر قرار گرفته، و بيمار شده بود، جبرئيل نازل شد و محل ابزار سحر را كه در چاهى پنهان كرده بودند نشان داد، آن را بيرون آوردند، سپس اين سوره را خواندند، و حال پيغمبر اكرم ص بهبود يافت.ولى مرحوم طبرسى و بعضى ديگر از محققان اينگونه روايات را كه سند آن فقط به دو نفر" ابن عباس" و" عايشه" منتهى مى‏شود زيرا سؤال قرار دادند، زيرا:
اولا سوره طبق مشهور مكى است و لحن آن نيز لحن سوره‏هاى مكى را دارد، در حالى كه درگيرى پيامبر ص با يهود در مدينه بوده است و اين خود دليلى است بر عدم اصالت اينگونه روايات.
از سوى ديگر اگر پيغمبر اكرم ص به اين آسانى مورد سحر ساحران قرار گيرد تا آنجا كه بيمار شود و در بستر بيفتد، به آسانى ممكن است او را از مقاصد بزرگش بازدارند، مسلما خداوندى كه او را براى چنان ماموريت و رسالت عظيمى فرستاده از نفوذ سحر ساحران حفظ خواهد كرد، تا مقام والاى نبوت بازيچه دست آنها نشود.
از سوى سوم اگر بنا شود سحر در جسم پيغمبر ص اثر بگذارد ممكن است اين توهم در مردم پيدا شود كه سحر در روح او نيز مؤثر است، و ممكن است افكارش دستخوش سحر ساحران گردد، و اين معنى اصل اعتماد به پيامبر ص را در افكار عمومى متزلزل مى‏سازد.
و لذا قرآن مجيد اين معنى را نفى مى‏كند كه پيغمبر" مسحور" شده باشد مى‏فرمايد: وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا:" ظالمان گفتند شما از يك انسان سحره شده‏اى پيروى مى‏كنيد، ببين چگونه براى تو مثلها زدند و گمراه شدند؟ آن چنان كه نمى‏توانند راه را پيدا كنند"! (فرقان 8 و 9)." مسحور" در اينجا خواه به معنى كسى باشد كه از نظر عقلى سحر شده يا در جسمش، در هر صورت گواه بر مقصود ما است.به هر حال با چنين روايات مشكوكى نمى‏توان قداست مقام نبوت را زير سؤال برد، و در فهم آيات بر آنها تكيه كرد (تفسير نمونه، ج‏27، ص: 454-455)
....اما نكته‏ اى كه ذكر آن در اينجا لازم است اين است كه اگر در آيات مورد بحث به پيغمبر ص دستور مى‏دهد كه از سحر ساحران يا مانند آن به خدا پناه برد، مفهومش اين نيست كه پيغمبر ص مورد سحر آنها قرار گرفته، بلكه درست به اين مى‏ ماند كه پيغمبر ص از هر گونه اشتباه و خطا و گناه نيز به خدا پناه مى‏برد، يعنى با استفاده از لطف خدا از اين خطرات مصون مى‏ماند و اگر لطف خدا نبود امكان تاثير سحر در حق او بود، اين از يك سو.از سوى ديگر سابقا گفتيم دليلى نداريم كه منظور از" النَّفَّاثاتِ فِي الْعُقَدِ" ساحران باشد»( نمونه، ج27،ص463)

ادامه دارد.....

صفا;641659 نوشت:

با سلام و عرض ادب
نشانه های دشمنی تعداد زیادی از یهودیان در صفحات تاریخ و آیات قرآن و روایات معصومین واضح و روشن است، بنده در دو مطلب عارض جنابعالی بودم؛
اول اینکه تمام یهودیان اسلام ستیز نیستند هرچند تعداد کثیری از ایشان لجوج و اسلام ستیزند. از اینرو نمی توان در سخن گفتن تمام آنها را مورد سرزنش قرار داد!
دوم اینکه داستان سحر پیامبر داستان ساختگی است روایات آن ضعیف، و با براهین عقلی حجت بودن پیامبر و.... ناساز گار است! جهت اثبات دشمنی تعدادی از یهویان لزومی به استناد به داستان های ساختگی نداریم. خصوصا اینکه داستان ساختگی مذبور تالی فاسد های اعتقادی زبادی دارد. برای اثبات این دشمنی همین نسل کشی مسلمانان در فلسطین کافی است. و هر چند در لابلای صفحات تاریخ ندای خیانت و لجاجت بسیاری از این قوم که حتی موجب رنجش پیامبر عظیم الشأنی چون موسی کلیم الله شدند به گوش می رسد و آدمی از تصور این همه کوتاهی در حق پیامبران حیران می گردد.

با سلام
برادر گرامی نکاتی را خدمتتان عرض میکنم امیدوارم مفید واقع شود

سورة فلق و ناس: بیشتر روایات، نزول این دو سوره را مکی شمرده است، ولی طبق روایت ابوجعفر نحاس از ابن عباس و نص تاریخ یعقوبی، معوذتین در شمار سـوره هـاي مـدنی قرار دارد.
:Sham:
سیوطی نیز این دو سوره را مدنی دانسته در تأیید رأي خود به روایات اسـباب النـزول کـهمیگوید معوذتین در قضیه سحر لبید بن اعصم نازل شده، استناد کرده است.1
در دو حدیث از امام صادق (ع) سبب نزول معوذتین بیمار شدن پیامبر (ص) به سبب سحر لبیددر برخی از احادیث، سبب نـزول ایـن دو سـوره صـرفاً بیمـاري (2)بن اعصم یهودي بیان شده است.
پیامبر (ص) ذکر شده؛
بکر بن محمد از امام صادق (ع) روایـت مـی کنـد کـه فرمـود : سـبب نـزول معوذتین آن بود که پیامبر (ص) بیمار شد، پس جبرئیل این دو سوره را فرود آورد و آن حضرت را بـه3 آن دو تعویذ نمود.
در این حدیث از سبب بیماري پیامبر (ص) سخنی به میان نیامده است.
علامه طباطبایی؛ بر اساس روایات به مدنی بودن این دو سوره حکم کرده است. وي در بحـث روایی، پس از ذکر برخی از روایات فریقین در سبب نزول معوذتین، اشکالی را که در باره این روایات مطرح است آورده و بدان پاسخ میدهد:پیــامبر (ص) از تــأثیر ســحر مصــون اســت بــه دلیــل قــول خــداي تعــالی : «و قــالالظالمون إن تتبعون إ» (فرقـان / 9)ستمکاران گفتند: شما از مرد جادو شدهاي پیروي میکنید، بنگر که چگونه برایت مثلهـا زدنـد، پـسگمراه شدند آنچنان که توان راه یافتن ندارند.
با توجه به اینکه از دو آیۀ یاد شده نفی سحر از ساحت وجود پیـامبر (ص) اسـتفاده مـی شـود،چگونه میتوان روایاتی را که حاکی از تأثیر سحر بر وجود پیامبر مـی باشـد پـذیرفت؟
علامـه (ر) درپاسخ از این اشکال میفرماید: مشرکان که به پیامبر «مسحور» میگفتند، مقصودشان این بود که اوبه سبب سحر، دچار جنون و فساد عقل شده است.
دو آیه یاد شده «مسحور» شدن به این معنی را ازپیامبر (ص) نفی میکند.
اما مصونیت پیامبر (ص) از سحر در این حد کـه حتـی بـه سـبب آن دچـار4 بیماري جسمی نیز نشود، دلیلی بر آن نداریم.با توجه به اینکه در نوع روایات موجود، چیزي که حاکی از اثر سحر بر مشاعر پیامبر باشد وجودندارد لذا دلیلی بر رد آنها نداریم، از این رو این روایات میتواند شاهدي بر مدنی بودن معوذتین باشد،بویژه که مدنی بودن این دو سوره قرینه دیگري نیز دارد که اینک بیان میکنیم: بر اساس شماري از5 احادیث و روایات، ابن مسعود معوذتین را جزء قرآن نمیدانست و آن دو را در مصحف نمینوشـت .
به امام باقر (ع) گفتند: ابن مسـعود معـوذتین را از مصـحف پـاك مـی کـرد، امـام (ع) فرمـود : پـدرم میفرمود: ابن مسعود طبق رأي خود چنین کاري را انجام داد، آن دو از قرآن است.
از امـام صـادق 6(ع) پرسش شد آیا معوذتین جزء قرآن است؟ فرمود: آري آن دو از قرآن اسـت، سـائل گفـت : طبـق قرائت ابن مسعود از قرآن نیست.
و در مصحف او، این دو سوره ثبت نشده است، امام (ع) فرمود: ابنبا توجه به اینکه ابن مسعود از نخستین کسانی است که در 7 مسعود دچار خطا و اشتباه شده است...مکه به پیامبر (ص) ایمان آورد و پیوسته همراه آن حضرت بود و به گفته ابن حجر نخسـتین کسـیبا این حال چگونه ممکن است معوذتین در مکه 8 بود که در مکه آشکارا به تلاوت قرآن اقدام نمود،نازل شده باشد و بارها توسط پیامبر و سایر مسلمانان در نماز و غیر آن تلاوت شود، ولی قرآن بـودنآن بر عبداللَّه بن مسعود پوشیده بماند؟
لذا اشتباه ابن مسعود گویاي آن است که این دو سوره حدوداًدر چند سال آخر رسالت نازل شده است و چون سبب نزول آن تعویذ پیامبر (ص) بـود، ابـن مسـعودچنین پنداشته است که معوذتین صرفاً دو دعاست که براي تعویذ به پیامبر (ص) وحی شده است؛ امااگر این دو سوره در مکه نازل شده بود، بسیار بعید بود که ابن مسعود در این مـدت طـولانی کـه بـاپیامبر (ص) و سایر صحابه معاشرت داشت به اشتباه خود واقف نشود. از آنچه بیان شد به این نتیجه میرسیم که معوذتین در مدینه نازل شدهاند

1. جلالالدین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج1، ص55.
2 . سیدهاشم بحرانی، البرهان، ج5، ص814 ،813.72. علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج2، ص450.
3. . سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج20، چاپ اول، بیروت، مؤسسه اعلمی، 1417ق،.456 ،455ص
4. ر.ك: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج4، بیـروت، دارالمعرفـۀ، 1402ق، ص571؛ فـیضکاشانی، صافی، ج5، ص397 ،396.
5. علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج2، ص450.
6 . فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج5، ص396.
7. احمد بن علی بن حجر عسقلانی، الاصابۀ فـی تمییـز الصـحابۀ، ج 2، بیـروت، دارالفکـر،.369 ،368ص ،ق1409

با سلام

نگاهی کنیم به تاریخ و حوادث سال هفتم تا قبل از جنگ خیبر و برسی کنیم نکاتی که در این مورد آماده است

عایشه نقل مى کند که: [پیامبر (صلی الله علیه وآله) را سحر و جادو کردند آن چنان که گاه گمان می کرد کارى را انجام داده است و حال آنکه آن کار را نکرده بود.
تا آنکه روزى نخست آن حضرت را در حال دعا کردن دیدم و سپس به من فرمود: اى عایشه آیا حس کردى که خداوند مرا بر این مسأله آگاه فرمود؟ - و سپس فرمود -دو مرد آمدند و یکى کنار سرم و دیگرى کنار پایم نشستند و یکى از آن دو به دیگرى گفت: بیمارى این مرد چیست؟
او گفت: سحر و جادویش کرده اند.
پرسید: چه کسى؟
گفت: لبید بن اعصم. پرسید:با چه چیزى؟ گفت: با شانه و چند تار مو که در غلاف شکوفه نخلى نر نهاده اند.
پرسید: آن را کجا نهاده اند؟ گفت: در ذى ذروان.
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به آن نخلستان رفت و وقتی بازگشت به عایشه فرمود: گویى سر نخلهاى آن نخلستان چون سرهاى دیوان و شیاطین بود و آب آن چاه به رنگ آب حنا در آمده بود. عایشه گوید، به پیامبر (صلی الله علیه وآله) گفتم: آیا آنرا بیرون آوردید؟.
فرمود:نه، اما من پس خداوند مرا شفا داد و بیم آن دارم با این کار میان مردم آشوبى برپا کنم.]

و گفته شده است: [لبید بن اعصم یهودى، پیامبر (صلی الله علیه وآله) را جادو کرد چنان که چشم آن حضرت به درستى نمى دید و یاران به عیادت آمدند و جبرئیل و میکائیل آن حضرت را آگاه ساختند و رسول خدا (صلی الله علیه وآله) لبید بن اعصم را گرفت و او اقرار کرد و آن طلسم را از زیر آبهاى آن چاه بیرون کشیده و گشود و گرفتارى رسول خدا به پایان آمد و از لبید بن اعصم نیز در گذشت].

واقدی با چند واسطه از عمر بن حکم نقل مى کند که مى گفت: [وقتی پیامبر (صلی الله علیه وآله) در ماه ذى حجة از حدیبیه باز گشت، در ماه محرم سران یهودى که در مدینه بودند و به اسلام وانمود مى کردند – اما در حقیقت - منافق بودند، نزد لبید بن اعصم یهودى رفتند. او همپیمان بنى زریق بود و ساحرى بود که یهودیان مى دانستند هیچ کس مانند او به فنون سحر و سموم دانا نیست. به او گفتند: تو از ما جادوگرترى، ما خود، زن و مرد، او را جادو کرده ایم اما اثرى نکرده است و مى بینى که او با ما چه کارها که نکرده، با دین و آیین ما مخالفت مى کند و گروهى از ما را کشته و گروهى را تبعید کرده است.
اکنون ما براى تو دستمزدى در نظر می گیریم تا او را جادو کنى، جادویى که از پایش درآورد. و سه دینار جایزه نهادند. او یک شانه و چند تار مو که با شانه کردن از سر افتاده باشد گرفت و چند گره به آن زد و آب دهان بر آن انداخت و در غلاف شکوفه خرما بن نرى نهاد و آن را زیر سنگ زیرین چاهى قرار داد .-در اثر این سحر - پیامبر (صلی الله علیه وآله) احساس ناراحتى فرمود، آن چنان که مى پنداشت کارى را انجام داده است و حال آنکه آن کار را نکرده بود و از بینایى هم رنجور شد تا اینکه خداوند او را آگاه فرمود.
پیامبر (صلی الله علیه وآله) جبیر بن ایاس زرقى را که از حاضران در غزوه بدر بود فراخواند و وى را به محل طلسم که زیر سنگ زیرین چاه ذروان بود، راه نمایی فرمود.
جبیر رفت و آن طلسم را بیرون آورد.
آن گاه پیامبر (صلی الله علیه وآله) کسى را نزد لبید بن اعصم فرستاد و چون حاضر شد فرمود: چه چیزى تو را به این کار واداشت؟ بدان که خداوند مرا آگاه فرموده که چه کرده اى. گفت: مال دوستى.
و گفته شده: پیامبر (صلی الله علیه وآله) را دختران اعصم که خواهران لبیدند سحر کردند نه خود لبید.
آنان از او جادوگرتر و خبیث تر بودند و لبید عهده دار پنهان کردن آن طلسم در زیر سنگ زیرین چاه بود. گویند، چون این طلسمها را بستند در همان لحظه بینایى پیامبر (صلی الله علیه وآله) اختلال یافت.
یکى از دختران اعصم با زیرکى خود را به عایشه رساند. عایشه به او گفت پیامبر (صلی الله علیه وآله) ناراحت است- یا اینکه ضمن گفتگو با دیگران شنید- پس نزد خواهرانش بازگشت و خبر را به آنها رساند. یکى از ایشان گفت: اگر محمد (صلی الله علیه وآله) پیامبر باشد خداوند به زودى او را آگاه مى سازد و اگر پیامبر نباشد به زودى از خود بیگانه خواهد شد، چندان که دیوانه شود، و این پاداش کردار او با اقوام و هم کیشان ما خواهد بود.
پس خداوند پیامبر صی الله علیه وآله را از موضوع آگاه فرمود و معلوم شد که او فرستاده ی خداست.

تخریب چاهی که طلسم نزد آن دفن شده بود:
-پس از ابطال سحر -حارث بن قیس به پیامبر عرض کرد: اى رسول خدا اجازه مى دهید دهانه چاه را خراب کرده و – آنرا -ویران سازیم؟ پیامبر (صلی الله علیه وآله) از او رو برگرداند.
ولى حارث بن قیس و اصحابش آن را خراب کردند، و پیامبر (ص) پیش از آن، گاهى از آب شیرین آن چاه مى آشامید.
گویند: پس از تخریب چاه مذکور چاه دیگرى کندند و پیامبر (صلی الله علیه وآله) هم در حفر چاه نو آنان را یارى فرمود. چاهى را که طلسم در آن افکنده بودند نخست تمام آبش را بیرون کشیدند و سپس خراب کردند. و نیز گفته اند کسى که طلسم را به امر رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بیرون آورد قیس بن محصن بود.
و از ابن مسیب و عروة ابن زبیر نقل شده است که هر دو مى گفتند پیامبر (صلی الله علیه وآله) مى فرمود: مرا یهودیان بنى زریق سحر کردند.
و از ابن عباس نقل مى کنند که گفته است:
[پیامبر (صلی الله علیه وآله) بیمار شد و اشتهایى به خوردن و آشامیدن و اشتیاقى به همسران خود نداشت.
پس دو فرشته نزد آن حضرت آمدند و آن حضرت میان خواب و بیدارى بود، یکى از ایشان بر بالین و دیگرى پایین پاى او نشست. یکى از آن دو به دیگرى گفت: بیمارى او چیست؟
گفت: طلسم شده است. گفت: چه کسى این کار را کرده است؟ پاسخ داد: لبید بن اعصم یهودى. گفت: طلسم را در چه چیزى بسته است؟ گفت: در شکوفه خرما بنى. پرسید: در کجا پنهان کرده است؟
گفت: زیر سنگى در چاه ذروان.
پرسید: چاره چیست؟
گفت: آب آن چاه را مى کشند و سنگ را بر مى دارند و طلسم را بیرون مى آورند.
و هر دو فرشته برخاستند.
و پیامبر (صلی الله علیه وآله) على (علیه السلام) و عمار را امر به انجام آن کار کرد.
آن دو به کنار چاه آمدند و آب چاه به رنگ حنا شده بود. آب را بیرون کشیدند و سنگ را برداشتند و طلسم را به در آوردند. و در آن طلسم یازده گره زده بودند و در این هنگام دو سوره قل أعوذ برب الفلق و سوره ی قل أعوذ برب الناس نازل شد و پیامبر (صلی الله علیه وآله) هر آیه یى از آن دو سوره را که مى خواند یک گره گشوده مى شد. و وقتی تمام گره ها گشوده شدند پیامبر (صلی الله علیه وآله) به حال عادى بازگشت....].
و از زید بن ارقم نقل مى کند که گفته است:
[مردى از انصار که پیامبر (صلی الله علیه وآله) به او اعتماد داشت طلسم بست و آن طلسم را در چاهى افکند.
دو فرشته به حضور پیامبر (صلی الله علیه وآله) آمدند و یکى از ایشان به دیگرى گفت: مى دانى رنجورى پیامبر از چیست؟
گفت: آرى، فلان مرد انصارى طلسمش کرده است و آن را در فلان چاه افکنده است.
اگر آن طلسم را بیرون آورد بهبود مى یابد.
کسانى را به کنار چاه فرستادند آب چاه سبز شده بود. طلسم را در آوردند و به دور افکندند و رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بهبود یافت. و پیامبر (صلی الله علیه وآله) در این مورد سخنى نگفت.

منابع

1- الصحیح من سیرة‌النبی الاعظم (صلی الله علیه وآله) ج 16


2- الطبقات‏الکبرى/ترجمه / ج2


3- دلائل النبوه -البیهقی - ج6


4- الخصائص الکبری ج2


5- سبل الهدی و الرشاد ج3

[=garamond]

با سلام
[=Nassim]
[=garamond]


و اینهم از کتاب مستدرك الوسائل
[=Nassim]
[=garamond]
نام کتاب : مستدرك الوسائل نویسنده : الميرزا حسين النوري الطبرسي
جلد : 13 صفحه : 109

عمر، عن أبي عبد الله (عليه السلام)، قال: " قال أمير المؤمنين (عليه السلام): ان جبرئيل اتى النبي (صلى الله عليه وآله) وقال: يا محمد، قال: لبيك، قال: ان فلانا اليهودي سحرك، وجعل السحر في بئر بني فلان " وذكر القصة. [ 14911 ] 9 - وعن أبي عبد الله (عليه السلام)، انه سئل عن المعوذتين انهما من القرآن، فقال الصادق (عليه السلام): " هما من القرآن - إلى ان قال - وهل تدري ما معنى المعوذتين، وفي اي شئ نزلت [1] ؟ ان رسول الله (صلى الله عليه وآله) سحره لبيد بن اعصم [2] اليهودي فقال أبو بصير لابي عبد الله (عليه السلام): وما (كان ذا ؟ وما) [3] عسى ان يبلغ من سحره ؟
قال أبو عبد الله الصادق (عليه السلام): " بلى، كان النبي (صلى الله عليه وآله) يرى انه يجامع ولا [4] يجامع وكان يريد الباب ولا يبصره يلمسه بيده، ولسحر حق، وما سلط الحسر الا على العين والفرج ". الخبر. [ 14912 ] 10 - وعن سهل بن محمد بن سهل، عن عبد ربه بن محمد بن ابراهيم، عن ابن اورمة، عن ابن مسكان، عن الحلبي قال: سألت أبا عبد الله (عليه السلام) عن النشرة للمسحور، فقال: " ما كان أبي (عليه السلام) يرى به بأسا ". [ 14913 ] 11 - القطب الراوندي في لب اللباب: عن النبي (صلى الله عليه وآله)، انه قال: " ان الله يرحم عصاة امتي في الليلة المباركة، بعدد شعور اغنام بني كلب وربيعة ومضر، فيغفر لهم الا ثمانية نفر: المشرك، والكاهن، والساحر، 9 - طب الائمة ص 114.

[/HR][=garamond][1] في المصدر: نزلتا.
[2] في الحجرية " عاصم " وما أثبتناه من المصدر.
[3] في المصدر: كاد، أو.
[4] في المصدر: وليس. 10 - المصدر السابق ص 114. 11 - لب اللباب: مخطوط.

با سلام


[=Nassim]
و اینهم از کتابطب الأئمة
نام کتاب : طب الأئمة نویسنده : ابن سابور الزيات
جلد : 1 صفحه : 114


ميكائيل هو مطبوب فقال جبرئيل عليه السلام من طبه قال لبيد بن اعصم اليهودي ثم ذكر الحديث الى آخره.(في المعوذتين) ابراهيم البيطار قال حدثنا محمد بن عيسى عن يونس بن عبد الرحمان ويقال له يونس المصلى لكثرة صلاته عن ابن مسكان عن زرارة قال: قال أبو جعفر الباقر عليه السلام السحر لم يسلط على شئ إلا على العين.
وعن أبي عبد الله الصادق عليه السلام انه سئل عن المعوذتين اهما من القرآن فقال الصادق عليه السلام نعم هما من القرآن فقال الرجل انهما ليستا من القرآن في قراءة بن مسعود ولا في مصحفه فقال أبو عبد الله عليه السلام اخطأ ابن مسعود أو قال كذب ابن مسعود هما من القرآن قال الرجل فاقرأ بهما يا بن رسول الله في المكتوبة قال نعم وهل تدري
ما معنى المعوذتين وفي أي شئ نزلتا ان رسول الله صلى الله عليه وآله سحره لبيد بن اعصم اليهودي فقال أبو بصير لابي عبد الله عليه السلام وما كاد أو عسى ان يبلغ من سحره قال أبو عبد الله الصادق عليه السلام بلى كان النبي صلى الله عليه وآله يرى انه بجامع وليس بجامع وكان يريد الباب ولا يبصره حتى يلمسه بيده والسحر حق وما يسلط السحر إلا على العين والفرج فاتاه جبرئيل عليه السلام فاخبره بذلك فدعا عليا عليه السلام وبعثه ليستخرج ذلك من بئر ذروان وذكر الحديث بطوله الى آخره. (في النشرة للمسحور) سهل بن محمد بن سهل قال حدثنا عبد ربه بن محمد بن ابراهيم عن ابن أرومة عن ابن مسكان عن الحلبي قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن النشرة للمسحور فقال ما كان أبى عليه السلام يرى به بأسا.

[h=4]

[=garamond]با سلام
[=garamond]و اینهم از کتاب بحار الانوار جلد ۶۰ باب باب تأثير السحر والعين وحقيقتهما زائدا على ما تقدم في باب عصمة الملائكة

[/h][h=4][=garamond]إن الساحر عالج فامتنع من مجامعة النساء ، فجاء الطبيب فعالجه بغير ذلك [/h][h=4][=garamond]العلاج فأبرأ ( 1 ) .
15 تفسير الفرات : عن عبدالرحمان بن محمد العلوي ومحمد بن عمرو الخزاز ، عن إبراهيم بن محمد بن ميمون ، عن عيسى بن محمد ، عن جده ، عن أمير المؤمنين عليه السلام قال :
سحر لبيد بن أعصم اليهودي وام عبدالله اليهودية رسول الله صلى الله عليه وآله ( 2 ) فعقدوا له في إحدى عشرة عقدة ، وجعلوه في جف من طلع ( 3 ) ، ثم أدخلوه في بئر بواد بالمدينة في مراقي البئر تحت ( 4 ) حجر ، فأقام النبي صلى الله عليه وآله لا يأكل ولا يشرب ولا يسمع ولا يبصر ولا يأتي النساء .
فنزل ( 5 ) جبرئيل عليه السلام وأنزل معه المعوذات ، فقال له : يا محمد ، ما شأنك ؟ قال : ما أدري ، أنا بالحال الذي ترى .
قال : فإن ام عبدالله ولبيد بن آعصم سحراك ، وأخبره بالسحر .
وحيث هو .
ثم قرأ جبرئيل " بسم الله الرحمن الرحيم قل أعوذ برب الفلق " فقال رسول الله صلى الله عليه وآله ذاك ، فانحلت عقدة ، ثم لم يزل يقرأ آية ويقرأ ( 6 ) رسول الله صلى الله عليه وآله .
وتنحل عقدة ، حتى قرأها عليه إحدى عشرة آية وانحلت إحدى عشرة عقدة ، وجلس النبي و
دخل أمير المؤمنين عليه السلام فأخبره بما أخبره جبرئيل عليه السلام وقال : انطلق وائتني ( 7 ) بالسحر ، فجاء به فأمر به النبي صلى الله عليه وآله فنقض ، ثم تفل عليه وأرسل إلى لبيد ( 8 ) وام عبدالله ، فقال : ما دعاكم إلى ما صنعتما ؟ ثم دعا رسول الله صلى الله عليه وآله على لبيد وقال : لا أخرجك الله من
[/h][h=5][=garamond]______________________________________________________________
( 1 ) الاحتجاج : 185 .
( 2 ) في المصدر : في عقد من قز أحمر وأخضر وأصفر فعقدوا .
.
( 3 ) فيه : ثم جعلوه في جف من طلع يعنى قشور اللوز .
( 4 ) فيه : تحت راعوفة يعنى الحجر الخارج فأقام النبى صلى الله عليه وآله ثلاثا لا يأكل .
.
( 5 ) فيه : فنزل عليه جبرئيل ونزل معه بالعمعوذات .
( 6 ) فيه : النبى صلى الله عليه وآله .
( 7 ) فيه : فائتنى بالسحر ، فخرج على ( ع ) فجاء به ، فأمر به رسول الله صلى الله عليه وآله .
.
( 8 ) في المصدر : إلى لبيد بن أعصم وام عبدالله اليهودية .
[/h]
موضوع قفل شده است