ابوبکر یار و همدم پیامبر(ص) !!؟

تب‌های اولیه

148 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ابوبکر یار و همدم پیامبر(ص) !!؟

اين ماجرا را شيخ أبو علىّ حسن بن معمّر در سال 423 هجرى از شيخ مفيد نقل میكند كه گفته است: در خواب ديدم كه در راهى گذر میكردم و مردم بسيارى گرداگرد هم بودند. گفتم اين چيست؟ گفتند: اين حلقه اى است در گرد مردى كه موعظه میكند. گفتم : آن مرد كيست؟ گفتند : عمر بن خطّاب است.پيش رفته و مردم را كنار زدم و درون حلقه درآمدم بناگاه مردى را ديدم براى مردم سخنرانى میكند در باره چيزى كه من نفهميدم و سخنش را بريده و گفتم : اى شيخ به من بگو كلمه : «ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ-توبه-40» چه دلالتى به فضيلت أبو بكر دارد؟
گفت: دلالت آن به فضل أبو بكر از شش راه است:

أوّل اينكه : خدا پيغمبرش را ياد كرده و أبو بكررا با او آورده و«دوم» او را خوانده و فرموده: «ثانِيَ اثْنَيْنِ» (دوم ازدو تا).

دوم: شرح داده كه هر دو تن در يك جا بودند و به يك ديگر الفت داشتند كه فرموده :

«إِذْ هُما فِي الْغارِ» (وقتى كه هر دو در غار بودند ).

سوم : او را به پيغمبر بسته كه در صحبت آن حضرت بوده تا آنان را هم رتبه كرده باشد كه فرموده: «إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ» (چون كه به همراه خود گفت).

چهارم: از اين رو كه گزارش داده از مهرورزى پيغمبر بدو براى موقعيتى كه نزد او داشته و فرموده: «لا تَحْزَنْ» (اندوه مخور).

پنجم : اعلام به اينكه بدو خبر داده راستش خدا بهمراه ما است، برابر هم و يار آنان است و دفاع كن از هر دوشان و فرموده: «إِنَّ اللَّهَ مَعَنا» (براستى كه خداوند بهمراه ما است ).

ششم : گزارش داده از نزول سكينه بر أبوبكر، زيرا پيغمبر كه هرگز جدا از سكينه نبوده و فرموده: «فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ ».

اين شش مقام است در آيه كه دلالت دارند بر فضل أبوبكر درغار كه تو و ديگران را امكان دست يافتن بدانها نبوده است .!

شيخ مفيد رحمه اللَّه گفته : من بدو گفتم : سخن خود را پروراندى و شرح آن به نهايت رساندى تا آنجا كه هيچ آفريده اى نتواند حجّت فضل يارت را بر آن افزايد جز اينكه من بيارى خدا و توفيق او آنچه را آوردى چون خاكسترى در برابر باد سخت بر باد خواهم داد .
امّا اينكه گفتى خداوند ذكر پيغمبر نموده و أبو بكر را دومى آن حضرت شمرده هيچ فضلى از آن مستفاد نمیشود زيرا گزارشى است از «شمار» و «تعداد». بجان خودم سوگند كه آنان با هم دو تا بودند و ما میدانيم يك مؤمن و يك كافر با هم دو تا باشند چنانچه يك مؤمن و يك مؤمن هم در شمار «دو تا» باشند، پس در ذكر شماره براى تو فائده اى نباشد كه مورد اعتماد گردد و اثبات فضل نمايد .

امّا اينكه گفتى آنان را به اجتماع در يك جا وصف كرده؛ مانند همان جمع در شمار است، زيرا در يك مكان بسا كه مؤمن و كافر گرد هم آيند چنانچه در شمار، مؤمن و كافر با هم همرده میشوند و نيز مسجد پيغمبر(ص) شريفتر ازغار است و در آن مؤمن و منافق و كافر هم با هم گرد مىآمدند و در اين باره است قول خداى تعالى: «پس كافران را چيست كه به تو چشم دوخته و به سويت از راست و از چپ گروه گروه شتابانند. معارج: 36 و 35» و نيز كشتى نوح مجمع پيغمبر و شيطان و چهارپايان بود و روشن است كه اجتماع در يك جا دلالت ندارد بر فضلى كه تو دعوى آن كردى و اين دو وجه فضيلت باطل شدند .

امّا اينكه گفتى وابستگى أبوبكر را به ذكر صحبت و همدمى با پيغمبر از دو فضل نخست سست تر است، زيرا صحبت و همدمى هم میتواند ميان مؤمن و كافر باشد، و دليل بر آن قول خداوند عزّ و جلّ است: «يارش كه با او گفت و شنود میكرد گفت: آيا به آن كه تو را از خاك و سپس از نطفه آفريد و آنگاه مردى راست بالا و تمام اندام كرد كافرشده اى؟!- كهف: 36»

و نيز صاحب و همدم در باره همدمى خردمند با چهارپا گفته میشود و دليلش گفته مردم عرب زبانست كه الاغ را صاحب آدمى خواندند و گفتند :

حمار كه با حمار باشد باركش است، چون تو با او تنها شوى چه بد صاحبى باشد .و نيز بیجانى را با موجود زنده صاحب ناميده اند، مثلًا قول شاعر در باره شمشير: (بديدار هند رفتم پس از كناره گيرى از او، به همراهم صاحب و يارى بود بی زبان). مقصودش از صاحب بی زبان شمشير است و چون كه صاحب به همراهى مؤمن و كافر و خردمند و چهار پا و حيوان و جماد گفته شده هيچ حجّتى براى يار تو در آن نباشد.

و امّا اينكه گفتى به او فرموده: «اندوه مخور» اين خود وبال و كاستى او است و دليل بر خطاى او، زيرا دلالت بر نهى او دارد از اندوه خوردن چون صيغه نهى آورده كه «لا تفعل» است و اين اندوه خورى أبوبكر يا طاعت بوده يا گناه، اگر طاعت بوده كه پيغمبر از طاعت نهى نمیكرد بلكه بدان فرمان میداد و دعوت میكرد و اگر گناه بوده نهى از آن درست باشد و آيات و دليلى نيامده كه أبوبكر امتثال كرده باشد و از اندوه خورى كناره كرده باشد. و امّا اينكه فرمود: «خدا همراه ما است» راستش پيغمبر به او اعلام كرده كه خدا همراه من است و مرا يارى كند و از خودش بلفظ جمع تعبير كرده؛ چنان كه خدا فرموده: « ما خودمان فرو فرستاديم ذكر (قرآن) را و براستى كه ما برايش نگهبانيم- حجر: 9»

و گفته اند كه أبوبكر گفته :اى رسول خدا اندوه من براى برادرت علىّ بن أبى طالب است كه چه شود اورا (زيرا در همان شب كه آن حضرت با أبوبكر ازمكّه بيرون رفته و درغارمخفى شدند حضرت أميرعليه السّلام در بستر آن حضرت خوابيده بود كه نقطه هجوم چندين مرد شمشير زن قريش بود) و پيغمبر در جوابش فرمود: «براستى كه خدا با ما است» يعنى با من و برادرم علىّ بن أبى طالب عليهما السّلام.

امّا اينكه گفتى «سكينه بر أبو بكر فرود آمده» اين خلاف قرآن است زيرا آنكه بر او سكينه فرود شده همانست كه خدا او را با لشكريانش تأييد كرده و دنبال «أنزل السّكينة» فرموده: «وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها» و اگربر أبوبكر سكينه فرود آمده باشد بايد او مؤيّد بلشكريان خدا شده باشد و اين كلمه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله را از مقام و جايگاه پيغمبرى بيرون برد و اگر اينجا را به سود صاحبت نگفته میگذاشتى برايش بهتر بود زيرا

خدا در دو جاى قرآن بنزول سكينه بر پيغمبر خود تصريح كرده كه همراهش مؤمنان بودند و آنان را هم با آن حضرت در اين فضيلت شريك كرده و در يكى از آنان فرموده: «آنگاه خداوند آرامش وسكينه خودرا برپيامبرش و برمؤمنان فرو فرستاد وسپاهيانى كه آنان را نمیديدند فرو فرستاد- توبه: 26» و در جاى ديگر فرموده: «پس خداوند سكينه و آرامش خود را بر پيامبرش و بر مؤمنان فرو آورد و سخن پرهيزگارى را با آنان همراه داشت- فتح: 26»

چون آن حضرت در غار بود نزول سكينه را خاصّ او فرمود كه :«پس خداوند سكينه و آرامش خود را بر او فرو فرستاد- توبه-40» اگر همراه آن حضرت مؤمنى بود او را هم شريك میكرد در نزول سكينه، چنان كه در موارد گذشته مؤمنان را با او شريك كرده براى اينكه همراه او بودند و اخراج أبو بكر از نزول سكينه دليل است بر اخراج او از ايمان و الحمد للَّه.

شيخ مفيد(ره) گفته: عمر بن خطّاب(علیه ما علیه) در پاسخ من حيران ماند و نتوانست جوابى بدهد و مردم پراكنده شدند و من هم از خواب بيدار شدم.

احتجاج- ترجمه جعفری ، جلد 2 ، صفحه663

k_eshgi;116605 نوشت:
[=arial]اين ماجرا را شيخ أبو علىّ حسن بن معمّر در سال 423 هجرى از شيخ مفيد نقل میكند كه گفته است: در خواب ديدم كه در راهى گذر میكردم و مردم بسيارى گرداگرد هم بودند. گفتم اين چيست؟ گفتند: اين حلقه اى است در گرد مردى كه موعظه میكند. گفتم : آن مرد كيست؟ گفتند : عمر بن خطّاب است.[=arial]پيش رفته و مردم را كنار زدم و درون حلقه درآمدم بناگاه مردى را ديدم براى مردم سخنرانى میكند در باره چيزى كه من نفهميدم و سخنش را بريده و گفتم : اى شيخ به من بگو كلمه : «ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ-توبه-40» چه دلالتى به فضيلت أبو بكر دارد؟
[=arial]گفت: دلالت آن به فضل أبو بكر از شش راه است:
[=arial]أوّل اينكه : خدا پيغمبرش را ياد كرده و أبو بكررا با او آورده و«دوم» او را خوانده و فرموده: «ثانِيَ اثْنَيْنِ» (دوم ازدو تا[=arial]).
[=arial]دوم: شرح داده كه هر دو تن در يك جا بودند و به يك ديگر الفت داشتند كه فرموده :
[=arial]«[=arial]إِذْ هُما فِي الْغارِ» (وقتى كه هر دو در غار بودند [=arial]).
[=arial]سوم : او را به پيغمبر بسته كه در صحبت آن حضرت بوده تا آنان را هم رتبه كرده باشد كه فرموده: «إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ» (چون كه به همراه خود گفت[=arial]).
[=arial]چهارم: از اين رو كه گزارش داده از مهرورزى پيغمبر بدو براى موقعيتى كه نزد او داشته و فرموده: «لا تَحْزَنْ» (اندوه مخور[=arial]).
[=arial]پنجم : اعلام به اينكه بدو خبر داده راستش خدا بهمراه ما است، برابر هم و يار آنان است و دفاع كن از هر دوشان و فرموده: «إِنَّ اللَّهَ مَعَنا» (براستى كه خداوند بهمراه ما است [=arial]).
[=arial]ششم : گزارش داده از نزول سكينه بر أبوبكر، زيرا پيغمبر كه هرگز جدا از سكينه نبوده و فرموده: «فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ [=arial]».
[=arial]اين شش مقام است در آيه كه دلالت دارند بر فضل أبوبكر درغار كه تو و ديگران را امكان دست يافتن بدانها نبوده است .!

[=Verdana] با سلام
دوست گرامی در این تاپیک قبلا توضیح داده شده که
[=Verdana]منظور خدا از ثانی اثنین کیست؟[=Verdana] و یار غار چه کسی است !

منظور از «ثاني اثنين» رسول خدا (ص) بوده است
[=Century Gothic]برفرض كه مراد از «ثانى اثنين» ابوبكر باشد، بازهم فضيلتى براى وى محسوب نمى‌شود

http://www.askdin.com/showthread.php?t=6501

در آنكه ابابكر صديق از جمله السابقون السابقونند و شايد نزديكترين صحابه به پيامبر اكرم شكي نيست ، و هر كس در اين ارتباط جز اين بشمارد قطعا مقصودي غير از دين دارد
اما اشكال از آنجا شروع ميشود كه ما نابجا متوقعيم بزرگان صدر اسلام همچون ملائك و متصلين به وحي بدون اشتباه و خطا باشند و اينجاست كه به واسطه هر "خطاي انساني "ميتوانيم ايشان را مورد بي مهري قرار دهيم.
صحابه نيز انسان بوده و قطعا، بدون اشتباه نيستند ، ليكن اشتباهات بسياري از ايشان هرگز از ارزشهايشان (دست كم توسط قضاوت ما )كم نخواهد كرد.
آري ابابكر "دبير كل جامعه اسلامي " در زمان پيامبر بود و شايد نزديكترين صحابه به رسول الله و بي گمان خدومترين ايشان و حداقل بنده صلاحيت اسائه ادب به مقام دست راست پيامبر را ندارم و مابقي را خدا آگاه است و تكليفم را با اين موضوع روشن نموده ام.

معقول;116726 نوشت:
در آنكه ابابكر صديق از جمله السابقون السابقونند و شايد نزديكترين صحابه به پيامبر اكرم شكي نيست ، و هر كس در اين ارتباط جز اين بشمارد قطعا مقصودي غير از دين دارد
اما اشكال از آنجا شروع ميشود كه ما نابجا متوقعيم بزرگان صدر اسلام همچون ملائك و متصلين به وحي بدون اشتباه و خطا باشند و اينجاست كه به واسطه هر "خطاي انساني "ميتوانيم ايشان را مورد بي مهري قرار دهيم.
صحابه نيز انسان بوده و قطعا، بدون اشتباه نيستند ، ليكن اشتباهات بسياري از ايشان هرگز از ارزشهايشان (دست كم توسط قضاوت ما )كم نخواهد كرد.
آري ابابكر "دبير كل جامعه اسلامي " در زمان پيامبر بود و شايد نزديكترين صحابه به رسول الله و بي گمان خدومترين ايشان و حداقل بنده صلاحيت اسائه ادب به مقام دست راست پيامبر را ندارم و مابقي را خدا آگاه است و تكليفم را با اين موضوع روشن نموده ام.

سلام
اخوی لقب صدیق را از کجا آوردید؟
میشود منابع این که به ابوبکر صدیق میگفتند را بگذارید تا با هم برسی کنیم؟؟؟!!!
تا بقیه گفتارتان!!!
مستند سخن بگوید و مستند پاسخ بگیرید!!!!!!

( صحابه نيز انسان بوده و قطعا، بدون اشتباه نيستند ، ليكن اشتباهات بسياري از ايشان هرگز از ارزشهايشان (دست كم توسط قضاوت ما )كم نخواهد كرد.
آري ابابكر "دبير كل جامعه اسلامي " در زمان پيامبر بود و شايد نزديكترين صحابه به رسول الله و بي گمان خدومترين ايشان و حداقل بنده صلاحيت اسائه ادب به مقام دست راست پيامبر را ندارم و مابقي را خدا آگاه است و تكليفم را با اين موضوع روشن نموده ام. )

منظورتون رو از "دبير كل جامعه اسلامي " نمیدونمچیه!!؟

از کجا ادعا میکنید که نزدیکترین صحابه و به قول شما دست راست پیامبر شخص ابوبکر است ؟؟!!

عرض كردم بنده تكليفم را با اين موضوع روشن نموده ام
شما بگوئيد كذاب!!!

شما بفرمائيد ريشه اين خصومت از كجاست؟

معقول;116787 نوشت:
عرض كردم بنده تكليفم را با اين موضوع روشن نموده ام
شما بگوئيد كذاب!!!


با سلام
دوست عزیز شما در جایگاهی نیستید که در سایت محبان امیر المومنین علی (ع) لقب مولای ما را بر روی کس دیگری بگذارید !!
وانتظار داشته باشید که جوابی به شما ندهند !!
بنده در حد وسع و بضاعت علمی اندک خودم پاسخگو شما و امثال شما خواهم بود !!
وقتی تصمیم گرفتید !!بسم الله !!
بترتیب عنوان کنید با منبع به چه حقی
لقب مولایمان علی (ع) را نسبت به ابوبکر عنوان میکنید ؟؟؟
چه کسی این لقب را به ابوبکر داد که شما عنوان کردید ؟
سفسطه هم نکنید لطفا که از مطلب خارج نشویم!!!
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای حذیفه، حجت خدا بر شما پس از من علی ‏بن ابی‏طالب است، کفر به او کفر به خدا، شریک ساختن برای او شرک به خدا، شک در او شک در خدا، انحراف از او و طعن زدن به او انحراف از خدا و طعن در او، و انکار او انکار خداست.
( بحارالانوار 38 / 97.)

منتظریم !!

معقول;116791 نوشت:
شما بفرمائيد ريشه اين خصومت از كجاست؟

با سلام
اینجا عاشقان علی (ع ) با کسی خصومتی ندارند !!
اما نمیتوانیم ستمها را در حق مولایمان
و اسلام را فراموش کنیم !
حضرت علی علیه السلام می فرماید:
جای شگفتی است که در زمان حیاتش از مردم می خواست بیعتشان را پس
بگیرند ولی در واپسین روزهای عمرش وصیت کرد که خلافت پس ازاوبه
دیگری برسد.

این دو نفر خلافت را مانند دو پستا ن شیر تقسیم کردند ابوبکر
خلا فت را در جایگاهی درشت و ناهموار قرار داد درحالی که عمر سخنی
تند وزخم زبان داشت ودیدارش رنج اور واشتباهش بسیار وعذرخواهیش
بی شمار بود.
نهج البلاغه- خطبه شقیقه – شرح محمد عبده ج 1ص 84 .

خیانتهای ابوبکربه اسلام


1- در اتش سوزانیدن احادیث پیامبر اکرم
ابوبکر پانصد حدیث را از پیامبر اکرم جمع اوری وتدوین کرد اما پس
ازمدتی دریافت که بهره ای از این کار نخواهد برد زیرا امکان انحصار
وجود نداشت ودر نتیجه تمام ان احادیث را در اتش سوزانید.
شمس الدین
ذهبی – تذکره الحفاظ ج 1 ص 5



عایشه می گوید:پدرم احادیث رسول خدا را گردآوری کرد تا به پانصد حدیث
رسید . سپس شب هنگام دیدم در رختخوابش می غلطد وبه خواب نمی رود
به خود گفتم لابد ناراحتی دارد یا خبر نگران کننده ای شنیده است صبح که
شد مرا صدا زدو گفت:دخترم احادیثی راکه نزد توبه امانت سپردم بیاور
من احادیث راآوردم سپس همه انها را سوزاند کنزالعمال ج 10 ص 285 حدیث 29460



2- منع نقل حدیث توسط ابوبکر
بی تردید در ان زمان امکان نداشت که مردم رااز نقل ونوشتن حدیث بازداشت وانها را تنها به استفاده از احادیثی که ابوبکر جمع کرده بود مجبور نمود لذا چاره را در ان دید که مطلقا احادیث پیامبر را ممنوع نماید تا دست مردم از این سلاح نیرومند کوتاه گردد براین اساس خلیفه مسلمانان رااز بازگویی احادیث
پیامبر منع نموده دستور داد از پیامبرحدیث نقل نکنید وبه قران مشغول باشید
شمس الدین ذهبی - تذکره الحفاظ ج 1 – ص 7 – 8 - 13



3- فحش دادن در حضور پیامبر
ابوبکر درحضور پیامبر سخن بسیار زشت وزننده ای را به زبان رانده بود
وقتی به عروه بن مسعود گفت :{امصص ببظر اللا ب}قسطلانی که شارح بخاری است در باره این عبارت گفته است که از بدترین
وقبیح ترین فحش ها نزد عرب است .
شرح بخاری ج4 ص 446 از اگاهان بپرسیم دکتر تیجانی ص

16
4- مشاجره ابوبکر وعمر در حضور پیغمبر
نافع بن عمر از ابن ابی ملیکه نقل می کند که گفت دو مرد نیکوکار نزدیک بود هلاک شوند چرا که ابوبکر و عمر در حضور پیمبر با یکدیگر سروصدا ونزاع کردند ابوبکر به عمر گفت تو غرضی نداشتی جز مخالفت کردن با من .عمر پاسخ داد من چنین غرضی نداشتم و به هر حال سر وصدا زیادی کردند خدا این ایه را نازل کرد یا ایها الذین امنوالاترفعوااصواتکم {ای مو منان صدایتان را از صدای پیامبر بلندتر نکنید.} سوره حجرات ایه

2. صحیح بخاری ج 6 ص 46 ومانند این حدیث درصحیح بخارج8ص154وج5ص116وصحیح بخاری کتاب الاعتصام بالکتاب والسنه ،باب 5 ما یکره...،ح 4 ج 9 ص 120.


5- خودداری از رفتن به سپاه اسامة بن زید
ابوبکر و عمر وبرخی از صحابه از رفتن به سپاه اسامه خودداری کردند و به بهانه اداره امور خلافت در مدینه ماندند با انکه پیامبر کسانی را که از سپاه اسامه عقب بمانند لعنت کرده بود ر.ک.الملل والنحل شهرستانی ج 1 ص 29 والسقیفه نوشته ابوبکر احمدبن عبدالعزیزجوهری ص 74 و 75معروف به خطبه
{ودر جایی دیگر دارد به بهانه جوان بودن فرمانده که هنوز صورتش مودر نیاورده از حضور سرباز زدند}شرح نهج البلا غه ابن ابی الحدید خطبه 156 ج 9 ص 196 و 197. وپیامبربر فراز منبری رفت وگفت اگر امروز شما در فرماندهی او تشکیک می کنید وطعنه می زنید،قبلاً درفرماندهی پدرش طعنه می زدید.به خدا قسم ،اوشایسته ریاست وفرماندهی بود همانگونه که فرزندش نیز این شایستگی رادارد.طبقات ابن سعد ج 2 ص 190،تا ریخ ابن اثیر ج 2 ص 317،السیرةالحلبیه ج 3 ص 207،تاریخ طبری ج 3 ص 226،آنگاه هدایت شدم ص 140.



6-رها کردن بدن رسول خدا روی زمین به طمع خلافت
ابوبکر وعمر جسد پیامبر را برزمین رها کردند وبه سوی سقیفه شتافتند تا ازمیان خود یکی را برای خلا فت تعیین نمایند پیغمبر اکرم می فرماید {احترام
میت به دفنش است}وامیرالمومنین علی بن ابی طالب پرده از رخدادهادر خطبه
شقیقه برداشت و فرمود:به خدا قسم فرزند ابو قحافه{ابوبکر}خلافت را مانند
پیراهن بر تن کردهرچند میدانست که منزلت من به ان مانند منزلت سنگ اسیا
به ان است. الدرالمنتشره سیوطی ص 44ح95وسومین خطبه نهج البلاغه شقیقه


7-غصب فدک حضرت زهرا{س}
1- غصب فدک توسط ابوبکر وعمروتکذیب قران
مروج الذهب ج 3 ص252/ معجم البلدان ج 4 ص238 /معجم الزوائدج 9 ص39/ الغدیر ج 7 ص 190و197/بحارالانوار ج29ص105و415/ المختصر فی اخبار البشر ج1 ص 178.
ابوبکر به پیامبر نسبت داد که ان حضرت فرمود ما پیامبران ارث نمی گزاریم
صحیح بخاری باب غزوه خیبر ح 37 ج 5 ص 177 وبا این حدیث جعلی فدکی را که پیامبر به فاطمه زهرا هبه کرده بود{بخشیده بود}پس گرفتند ولی کسی نبود که بگوید پس چرا خدا در قرآن کریم می فرماید {وورث سلیمان داود}یعنی سلیمان از داود ارث برد .

عبد الله بن عمر می گوید رسول خدا به همسرانش صد بار شتر از محصولات خیبر رابخشید .عمر خیبر را تقسیم کرد وهمسران حضرت را مخیر کرد که مقداری از اب وزمین به انها بدهد یا همان برنامه پیامبر رااجرا کند که برخی زمین را اختیار کردند وبرخی دیگر بار شتر را عایشه هم زمین را برگزید صحیح بخاری باب المزارعه بالشطر ح آخر ج 3 ص 137 و 138 .
2-برگرداندن فدک به حضرت زهرا توسط ابوبکر
3-گرفتن فدک توسط عمر وپاره کردن آن
4- برگرداندن فدک به حضرت علی وابن عباس در دوره خلافت عمر
5- دستور به آتش زدن خانه حضرت زهرا {س}.
الامامه والسیاسة ج 1ص 18/مروج الذهب ج 1ص 414/ العقد الفرید ج 2 ص254 السبعةمن السلف فیروز آبادی ص12/ تاریخ الامم والملوک طبری ج4 ص52.


8-به تنگنا رسیدن لشکر اسلام در جنگ حنین
شیعه و سنی نقل کرده اند وقتی ابوبکر زیادی لشکر اسلام را دید آنرا چشم زد
از نحوست عین وشوری چشم ابوبکر چنان زخمی به لشکر اسلام رسید که انها به تنگنا رسیدند.
ابو قتاده نقل می کند :درجنگ حنین مسلمانان پابه فرار گذاشتند ومن هم با آنها فرار کردم ،ناگهان عمر بن خطاب را در میان مردم یافتم،به او گفتم این مردم را چه شده است ؟گفت کار خداست.صحیح بخاری کتاب المغازی باب 56 قول الله تعالی : ویوم حنین ح6 ج 5 ص 196 .



9- تصمیم برای ترور وقتل امیر المومنین


10-کلامی خنده داراز ابوبکر
ابوبکر بر روی منبر رفت وگفت{ ان لی شیطانا یعترینی فان استقمت فاعینونی وان زغت فقومونی }من شیطانی دارم که مرا فریب می دهد شما مردم هر گاه به راه راست رفتم کمکم کنید وهر گاه به نادرست رفتم راهنما ییم کنید .
تاریخ الخمیس ج 2 ص233/ اسدالغابه ج4ص295/ الغدیر ج7 ص158و196/ تاریخ ابن عساکر ج5 ص112و105/
الصراط المستقیم ج2 ص279و280/ تاریخ ابی الفداء ج1 ص158/ تاریخ ابن الاثیر ج3 ص149/تاریخ ابن کثیر ج6 ص99 /و...



11- جعت حدیث
{نحن معاشر الانبیا لا نورث ما ترکناه صدقه}کسی از پیامبران ارث نمی برد انچه از ما باقی می ماند صدقه است ونسبت دادن این حدیث به پیامبر همراه با شاهدان دروغین در مجلس بود


13-گفتار ضد و نقیض عمر در مورد ابوبکر{بیعت ابوبکر غلطی ناگهانی بود}
عمر در زمان خلافت خود بر منبر رفت وگفت جریان بیعت ابوبکر غلط وخطایی بود که خدا مسلمین را از شر ان نگاه دارد از این پس هر کس مانند آن بیعت را تکرار نمود او را بکشید .
سلیم بن قیس ص 820و825 /شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج1 ص164و165 /الاستیعاب ج2 ص256 /الزام الناصب ص97 /الصواعق المحرقه ص7 /مجمع النورین مرندی ص 196 و...


14- تعیین عمر به عنوان خلیفه بعد از خود
السنن الکبر بیهقی ج 6ص223و234/ سنن الترمذی ج4ص420/ الشافی ج4ص193 / سنن ابن ماجه ج3ص163/ سنن ابی داود ج2ص17/ تفسیر الطبری ج6ص30/ الغدیر ج7ص104و105.
ابوبکر کار خلافت بعد از خود را میان اصحاب به شوری نگذاشت بلکه عمر را به عنوان جانشین خود انتخاب کرد ووقتی بااعتراض اصحاب مواجه شد که چرا یک انسان خشن تندخو رابر ما مسلط می کنی؟گفت:بهترین آفریدگان را مسلط کردم.
تاریخ طبری ج 3 ص 433.


15- وصیت به دفن در خانه پیامبر
ابوبکر وصیت کرده بود بعد از مرگش اوراکنار قبر پیامبر دفن کنند
الاستغاثه ص 22/بحار الانوار ج30ص 520.



16- لحظات جان کندن ومردن ووای وویل نمودن او
الصراط المستقیم ج3ص116/الاستغاثه ص22/بحارالانوار ج30ص527



17- مجازات نکردن خالد بن ولید و تمجید کردن از او
مالک بن نویره وقبیله اش که با ابوبکر بیعت نکردند وابوبکرخالدبن ولید را با لشکری به سوی او فرستاد وخالد شبانه سر مالک را ازتن جدا نمود ودر همان شب با زن مالک زنا کرد وتمام مردان قبیله را کشتند واموال انها را به غنیمت جنگی برداشته وزنان وبچه های انانرا به عنوان اسیر جنگی به مدینه اوردن ولی ابوبکر اورا مجازات نکردبلکه اورا تمجید نمود وتمامی اموال وزنان وبچه های قبیله مالک را بین مردم تقسیم نمودتاریخ طبری ج3 ص278 اخبار سال 11
ثانیاً چنین فرمانی صادر می کند {به خدا قسم،هر کس راکه بین نماز وزکات فرق بگذارد می کشم}صحیح بخاری کتاب استنابة،باب 2 ،قتل من أبی... ح 1ج 9 ص 19.
جالب این است مقداد از پیامبر پرسید؟ اگر با یکی از کفار در حال جنگ برخورد کردم ،در این حال او باشمشیرش یکی ازدو دستم را قطع کرد آنگاه درپشت درختی پناه برد وگفت من برای خدا مسلمان شدم آیا جایز است او را بکشم فرمود او رانکش.
صحیح بخاری کتاب المغازی،باب 12 ج 5 ص 109.و صحیح مسلم کتاب الایمان،باب تحریم قتل الکافر بعد ان قال لااله الاّ الله ح1 ج 1 ص 95 .


18– جهل ابوبکر نسبت به احکام
ابوبکر نسبت به احکام اطلاعی نداشت
مسند احمد حنبل ج1ص14/ مجمع الزوائد هیثمی ج5ص183/ سیره ابن هشام ج4 ص340/ الریاض النضرة ج1ص167و177/ عیون الاخبارابن قتیبه ج2ص234/ تاریخ یعقوبی ج2ص107/ الطرائف ج2ص402/الصفوه ج1ص99.


19- مبروص بودن ابوبکر 18
از پیامبر روایت است که:مومنان به برص وجزام گرفتار نمی شوند .

20- بیعت نکردن پدر ابوبکر{ابو قحافه} با ابوبکر
وقتی ابوبکر به پدرش نامه نوشت که با من بیعت کن ابوقحافه پرسید به چه جهت تو خلیفه شدی ؟جواب داد به جهت کبر سن وپیری مردم مرا خلیفه کردند .ابوقحافه نیز به او گفت:پس من از تو سالخورده تر وپیر ترم و پیش از تو مستحق به خلافت و با او بیعت نکرد



21- تکذیب آیه تطهیر
اصرار بر اینکه – نعوذ باالله – حضرت زهرا نیز معصیت میکند{دروغ}
می گوید ورد کرد شهادت امیر المومنین وامام حسن وامام حسین وام ایمن
در حالی که پس از رحلت رسول اکرم جابر بن عبدالله ادعا کرد که پیغمبر
به او وعده دادن چیز هایی را داده بود .
ابوبکربدون هیچ گواهی ادعای جابر راتصدیق کردو سه بار دستش را پر کرد و در هرنوبت به او پانصد درهم به او داد.

صحیح بخاری کتاب الشهادات باب من امر بانجاز الوعد ح 3 ج 3 ص 236 . {ایا کسی نبود از ابوبکر بپرسد چرا ادعای جابر را بدون هیچ گواهی تصدیق کردی ولی ادعای زهرا س قبول نکردی آیا جابر با تقواتر وراستگو تر از آن حضرت بود.}
در جایی دیگر قوم بنی صهیب ادعا کردند که رسول خدا دو منزل و یک اطاق را به صهیب بخشیده است وبا گواهی دادن {ابن عمر}به انان بخشیدند صحیح بخاری کتاب الهبه باب اخر حدیث اخر ج 3 ص 215 .


22- اول کسی که بااو بیعت کرد شیطان لعین رجیم بود


23- عدم تولیت امور دین در زمان پیامبرمثل عزل از تبلیغ سوره برائت
شواهد التنزیل ج 1 ص 223والمناقب خوارزمی ص 99 والریاض النضرة ج 2 ص 147 و زخائر العقبی ص 69 والغدیر ج 6 ص 341/350 وتفسیر الطبری ج 10 ص 46/47 والدر المنثور سیوطی ج 3 ص 209وصحیح ترمزی ج2ص183 وفتح الباری ابن حجر ج8 ص256 والخصائص نسائی ص20 و...


24- شرب خمر وخوردن غذاهای مفصل در ماه مبارک رمضان
ارشاد القلوب ص 246 و268 /بحار النوار ج29ص42و43 ح 18.


25- تاسف خوردن ابوبکر در روزهای اخر عمرش
آری به خدا قسم تاسف نمی خورم جز برسه کار ی که انجام دادم وای کاش انجام نمی دادم :ای کاش خانه علی را رها می کردم {ودر روایتی امده ای کاش به خانه فاطمه کاری نداشتم هر چند اعلام جنگ علیه من می کردند}وای کاش در روز سقیفه روی دست یکی از آن دو نفر ابو عبیده یا عمر می زدم که او امیر می شد ومن وزیر می شدم وای کاش روزی که ذوالفجاءه سلمی را به اسارت گرفتند ونزد من آوردند او را می کشتم یا آزاد می کردم ولی او را با آتش نمی سوزانیدم.
تاریخ طبری ج 3 ص 430 عقدالفرید ابن عبد ربه ج 4 ص 286 مروج الذهب مسعودی ج 2 ص 303 .



26- حذف سهمیه مؤلفة قلوبهم
این سهمیه مربوط به بیگانگان واهل کتاب است که برای بدست آوردن دلشان وتالیف قلوبشان وتمایلشان به اسلام ،از صدقات واجبه به انها پرداخت می شود این سهمیه در زمان پیغمبر داده می شد ولی در زمان حکومت ابوبکر،عمر جلوی پرداخت آن را گرفت وبه آنها می گفت {هیچ نیازی به شما نداریم چرا که خدا اسلام را عزت بخشیده واز شما بی نیازمان کرده پس یا باید اسلام بیاورید ویا اینکه شمشیر میان ما وشما داوری می کند}وابوبکر بر کار او صحّه گذاشت
الجوهرة النیرة في الفقه الحنفی ج 1 ص 164 ازآگاهان بپرسیم تیجانی ص 164.


27- ندانستن بسیاری از احکام
ابوبکر بسیاری از احکام قرآن رانمی دانست از اودر باره {کلاله}که حکم آن در قرآن آمده پرسیدند ،او گفت:من دربارۀ آن به نظر شخصی خود سخن می گویم اگردرست بود ،از جانب خداست واگر نادرست بود از من واز شیطان است. تفسیر طبری ج 4 ص 191و192 /وتفسیر ابن کثیر ج 1 ص 609 /وتفسیر خازن ج 1 ص 326 /وتفسیر جلال الدین سیوطی ج 2 ص 756 در تفسیر سوره نسا آیه 174.



28- قربانی نکردن در حج
شافعی در کتاب خود ودیگر محدّثان آورده اند که : ابوبکر وعمر در حج قربانی نمی کردند زیرا خوش نداشتند که مردم به آنها اقتدا کنند و گمان کردند که قربانی واجب است .
السنن الکبری /بیهقی ج 9ص 265.وجمع الجوامع /سیوطی ج 3 ص 45.



29- شستن پا در وضو
چطور پیامبر 23 سال را با مسح گذراند و هر روز پنج بار آنرا انجام می داد وآیا خلفا قرآن نخواندن که می گوید {وامسحوا برؤسکم وارجلکم.}پس چگونه بر خلاف قرآن و پیامبر به شستن پای خود می پردازید.


30- نقشه برای قتل پیامبر(ص)
بعد از غزوه تبوک چهارده نفر از منافقین (از جمله ابوبکروعمر) تصمیم محرمانه بقتل رسول الله گرفتند که جبرئیل رسول خدا راخبر داد ونقشه شان برملا شد


31- شرکت در مجالس شراب
ابو طلحه زید بن سهل در منزل خود مجلس شرابی تشکیل داد وده نفررابه آن مجلس دعوت کرد که همگی شراب نوشیدند وابوبکر اشعاری در مرثیه کفارومشرکین وکشته شدگان بدر سرودواسامی ده نفر عبارتند از:
1- ابوبکربن ابی قحافه 2- عمر بن الخطاب 3- ابو عبیده جراح 4- ابی بن کعب 5- سهل بن بیضاء6- ابو ایوب انصاری 7- ابودجانه سماک بن خرشه 8- ابوبکر بن شغوب 9- انس بن مالک که در آن وقت هجده ساله وساقی مجلس بود 10- خود ابوطلحه دعوت کننده وصاحب البیت.

بیهقی در ص 29 ج 8 از خود انس نقل می کند :من در
آن روز از همه کوچکتر وساقی مجلس بودم.
ابن حجر عسقلانی ج 10 فتح الباری ص 30/صحیح بخاری در تفسیر آیه خمر سوره مائد ه/مسلم بن حجاج در کتاب اشبه باب تحریم الخمر خود /امام احمد بن حنبل در جلد سیم مسند ص 181و227 /ابن کثیر در ص 93و94 جلد دوم تفسیر خود /جلال الدین سیوطی در جلد دوم در المنثور ص 321/طبری در ج 7 تفسیر ص 24/ ابن حجر عسقلانی درص 22 ج 4 اصابه /بدر الدین حنفی در ص 84 ج 10 عمدة القاری/ بیهقی در ص 286و290 سنن.

بازم بگم !!!!!!

رضا;116810 نوشت:
اما اشكال از آنجا شروع ميشود كه ما نابجا متوقعيم بزرگان صدر اسلام همچون ملائك و متصلين به وحي بدون اشتباه و خطا باشند و اينجاست كه به واسطه هر "خطاي انساني "ميتوانيم ايشان را مورد بي مهري قرار دهيم.

ما هيچگاه متوقع نبوده ونيستيم که بابکر و...همچون ملايک ومتصلين به وحي بدون اشتباه وخطا باشند چون تعداد متوصلين علام بالا توسط خود خداوند معلوم شده است اما اگر توقع داشته باشيم که کسي خود را يار غار پيامبر مي داند وپدر خانم پيامبر است و جزءصحابه نزديک پيامبر بوده لا اقل موجبات اذيت تنها يادگار پيامبر ر ا فراهم نکرده باشد فکر نمي کنم توقع بزرگي باشد
همه مي دانيم که ابابکر به پيامبر نزديک بوده وقطعا شنيده که پيامبر فرموده
« فاطمة بضعة منّي،من أغضبها فقد أغضبني »
صحیح بخاری،مسند احمد٤/٣٢٨ و ٤/٣٢٣،صحیح مسلم،المستدرک٣/١٥٨ و ٣/١٥٣،کنزالعمال ١٣/٦٧٤و١٢/١١١

ما اشکالمان اين است که وي موجبات غضب فاطمه را فراهم نموده ،وخودش تکذيب شما چيزي را حل نمي کند چون خودش به اين اقرار دارد
بنگريد:
ابوبکر می گوید که ایکاش 3 کار را ترک می کردم و انجام نمیدادم

1- ایکاش به خانه فاطمه (سلام الله علیها ) کاری نداشتم و آن را نمی گشودم ، اگر چه با اعلان جنگ آن را بر من بسته بودند .

2- ایکاش ( فجائه سلمی ) را می کشتم و یا آزادش می کردم ولی او را به آتش نمیسوزاندم

3- و ایکاش در روز سقیفه ، کار را بر عهده یکی از آن دو مرد ، عمر بن خطاب و ابوعبیده جراح ، می گذاشتم تا او امیر میشد و من وزیر می شدم.


منابع زیادی از اهل سنت ، گواه بر صادر شدن این جملات از ابی بکر می باشند.منابع زیر ( با اختلاف کمی در الفاظ ) بیانگر این ندامت از قول ابوبکر می باشند:

السقیفة وفدک - الجوهری - ص 43 و ص75/شرح نهج البلاغة - ابن أبی الحدید - ج 2 - ص 46 -47/ شرح نهج البلاغة - ابن أبی الحدید - ج 6 - ص 51/شرح نهج البلاغة - ابن أبی الحدید - ج 20 – ص24/تاریخ مدینة دمشق - ابن عساکر - ج 30 - ص 418 – 419 – 420 – 421 – 422 - 423/میزان الاعتدال - الذهبی - ج 3 - ص 108 – 109/لسان المیزان - ابن حجر - ج 4 - ص 188 – 189/العقد الفرید - ابن عبد ربه - ج 4 - ص250 یا ج4 - ص 90 ( چاپهای دیگر )/الامامة والسیاسة - ابن قتیبة الدینوری ، تحقیق الزینی - ج 1 - ص 24الامامة والسیاسة - ابن قتیبة الدینوری ، تحقیق الشیری - ج 1 - ص 36/تاریخ الیعقوبی - الیعقوبی - ج 2 - ص 137/تاریخ الإسلام - الذهبی - ج 3 - ص 117 - 118/المعجم الکبیر - الطبرانی - ج 1 - ص 62/الأحادیث المختارة - ابی عبد الله الحنبلی - ج 1 - ص 87/( وی راجع به این روایت می گوید : و هذا حدیث حسن عن ابی بکر ... یعنی حدیث فوق از قول ابی بکر درست است . )/کنز العمال - المتقی الهندی - ج 5 - ص 631 – 633/الاموال - ابو عبید - ج1 - ص 304/مروج الذهب – المسعودی - ج2 - ص 301 –

حال مانمي گوييم که چر ابابکر مثلا اشتباها حواسش نبوده پايش را روي يک مورچه گذاشته مي گوييم چرا موجبات ناراحتي زهرا سلام الله عليها ر افراهم کرده
برادر اين توقع زيادي از يار غار پيامبر است !!!!!!!!!!!!

معقول;116726 نوشت:
شايد نزديكترين صحابه به پيامبر اكرم شكي نيست

پيامبر با چه کسي پيمان اخوت بست؟ اگر ابابکر نزديکترين شخص بود جا داشت با او پيمان اخوت ببندد نه با کس ديگر

معقول;116726 نوشت:
اينجاست كه به واسطه هر "خطاي انساني "ميتوانيم ايشان را مورد بي مهري قرار دهيم.

به واسطه هر خطايي ؟!!!
خطايي بزرگتر از غصب فدک وآزردن دل حضرت زهرا است
اگ پيامبران ارث نمي گذارند چرا عايشه از دفن حسن بن علي عليه السلام در کنار پيامبر ممانعت کرد وگفت اينجا حجره من است
(1) منع عایشه از دفن کردن امام حسن علیه السلام: الطبقات 8/175، مختصر تاریخ دمشق، ابن عساکر ترجمة الامام الحسن علیه السلام، و انساب الاشراف، ترجمة الامام الحسن 3/61، مقاتل الطالبین 74. عایشه سوار قاطر شد و با بنی هاشم مبارزه کرد تا جسد امام حسن علیه السلام دفن نشود: مجمع البحرین، الطریحی1/572، شرح اصول کافی، المازندرانی 6/167، الایضاح، ابن شاذان 262، تاریخ الیعقوبی 2/225 ...


معقول;116726 نوشت:
صحابه نيز انسان بوده و قطعا، بدون اشتباه نيستند ، ليكن اشتباهات بسياري از ايشان هرگز از ارزشهايشان (دست كم توسط قضاوت ما )كم نخواهد كرد

اگر اشباه غير ارادي باشد بله فرمايش شما درست است اما اگر اشتباه ،اشتباه نباشد بلکه گناه واز روي هواي نفس باشد ديگر حکش فرق مي کند

وتاريخ پر است از گناهان کبيره وعامده اي که از سوي به اصطلاح بعضي از صحابه مثل معاويه خالد و....رخ داده است

معقول;116726 نوشت:
بي گمان خدومترين ايشان و حداقل بنده صلاحيت اسائه ادب به مقام دست راست پيامبر را ندارم و مابقي را خدا آگاه است و تكليفم را با اين موضوع روشن نموده ام.

در جنگ بدر يا احد يا خندق يا فتح خيبر يا .... کجا خدومترين بوده لطفا بيان نماييد
از کجا شما مي گوييد دست راست پيامبر بوده ،حتما عمر هم دست چپش بوده ،برادر جايي هم براي لا اقل عثمان بگذار
چند وقت پيش سريالي از تلويزيون پخش مي شد يک به يکي گفت تو چوپاي دروغگو هستي ، گفت توچي ؟ گفت من دهقان فداکارم .گفت حتما رفيقت هم تصميم کبراست
در شبي که علي عليه السلام جاي پيامبر خوابيده ،ابابکر در غار در کنار پيامبر مي ترسيده
در جنگ بدر اسمي از وي نيست در جنگ احد فرار کرد
در (مستدرک حاکم ج 3 ص 111 و مناقب خوارزمی ص 21 و 22) از ابن عباس نقل شده است که ضمن بر شمردن مناقب امیرالمومنین (ع) گفت: «او کسی است که به همراه پیامبر در روز مهراس (جنگ احد) مانده- و مبارزه کرد- در حالیکه همگی مردم فرار کردند» (الصحیح من سیره النبی الاعظم ج 6)
2- در کتاب «عثمانیه» ص 239 از قول سلمه ابن کهیل آمده: «- در جنگ احد- بجز علی (ع) و ابودجانه کسی باقی نماند- و همه فرار کردند-».
3- آنچه در بخش با عنوان «فراریان در جنگ احد» آمده همگی دلالت بر فرار ابوبکر و غیر بجز علی ابن ابی طالب (ع) دارد.
4- از عایشه نقل شده است که گفت: «ابوبکر هر گاه به یاد جنگ احد می افتاد می گریست و می گفت: «آن روز روز طلحه (بلکه روز علی (ع)) بود» سپس می گفت: «من اولین کسی بودم که پس از فرار، در روز احد، بازگشتم و وقتی بازگشتم، مردی را دیدم که فرار نکرده و به همراه رسول الله (ص) می جنگد پس با خود گفتم: «حال که این توفیق از دست من رفت- و استقامت نورزیده و فرار کردم- ای کاش این فرد طلحه باشد تا این کرامت نصیب فردی از قوم من شود» (منحه المعبود فی تهذیب مسند الطیالسی ج 2 ص 99/ طبقات بن سعد ج 3 ص 155 / السیره النبویه (ابن کثیر) ج3 ص 58/ تاریخ الخمیس ج 1 ص 431/ البدایه و النهایه ج 4 ص 29/ کنز العمال ج 10 ص 268 از طیالسی، مدارک فوق از «الصحیح من سیره النبی الاعظم» ج 6 پاورقی صفحه 183 و 184 نقل شده-.
ملاحظه: در بخش های بعد به یاری خداوند ثابت می کنیم: آن فردی که ابوبکر دیده طلحه نبوده بلکه امیرالمومنین علی (ع) بوده است (در عبارت هم آمده: «ابوبکر گفت: ای کاش طلحه باشد!» یعنی خود او هم یقین نداشته که آن فرد طلحه است) نکته دیگری که از این نقل استفاده می کنیم، قبیله پرست و ناسیونالیست بودن ابوبکر است، زیرا او در آن لحظات خطرناک جنگ و در آن بحبوحه، آرزو کرده فردی که با پیامبر مانده از قبیله او باشد!!
5- «زید ابن وهب» از «ابن مسعود» پرسید: «ابوبکر و عمر- در جنگ احد به هنگام گریختن مسلمین- کجا بودند؟» ابن مسعود گفت: «آن دو تن از کسانی بودند که گریختند» (ارشاد شیخ مفید ص 50 و بحار الانوار ج 20 ص 84- به نقل از الصحیح من سیره النبی الاعظم ج 6 ص 184)
6- طبق گفتگویی که پس از جنگ بین عمر و طلحه رد و بدل شد، عمر در حضور براء ابن انس ابن نضر به طلحه گفت: «انی رایت ابا هذا جاء یوم احد، و انا و ابوبکر قد تحدثنا: ان رسول الله (ص) قتل، فقال: یا ابابکر و یا عمر مالی اراکما جالسین؟ ان کان رسول الله قتل فان الله لایموت....» یعنی «- عمر به براء ابن انس ابن نضر اشاره کرده و به طلحه گفت: - من در روز جنگ احد پدر این فرد را دیدم در حالیکه من و ابوبکر با خود می گفتیم: «رسول خدا (ص) کشته شد» پس انس ابن نضر گفت: ای ابوبکر! و ای عمر! چرا نشسته اید؟ اگر رسول خدا (ص) کشته شده، پس خداوند متعال زنده است- برخیزید و در آن هدفی که پیامبر (ص) در راه آن مبارزه کرد مبارزه کرده و کشته شوید-» (به نقل از الصحیح من سیره النبی الاعظم ج 6 ص 184) (لباب الاداب ص 179/ حیاه محمد ص 265)
7- اسکافی بر جاحظ - که ادعا می کند ابوبکر در جنگ احد مانده و فرار نکرده - اشکال کرده و می گوید: «اما ثباته یوم احد؛ فاکثر المورخین و ارباب السیر ینکرونه» یعنی: «اما ثبات ابوبکر در روز جنگ احد، - مورد اشکال بوده- و اکثر مورخین و بزرگان سیره نویس، آن مطلب را قبول نمی کنند» (به نقل از الصحیح من سیره النبی الاعظم ج 6 ص 184) (شرح نهج البلاغه معتزلی ج 13 ص 293/ آخر عثمانیه ص 339)

در جنگ خندق
مستدرک صحیحین از ابن اسحاق روایت کرده است که: عمروبن عبدود در جنگ بدر نیز شرکت کرده بود و جراحت برداشت و به همین جهت در جنگ احد شرکت نکرد و در جنگ خندق برای انتقام به میدان آمد و رجز خوانی کرد که: کیست با من هماوردی کند علی ـ علیه‎ السلام ـ برخاست در حالی که جز دیدگانش سراپایش غرق سلاح بود، عرضه داشت: یا رسول الله اجازه بده من به میدانش بروم، فرمود: آخر او عمرو بن عبدود است بنشین، عمرو دوباره صدا زد در میان شما مردی نیست. رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ علی ـ علیه‎ السلام ـ را اجازه داد تا آنجا که می گوید: علی ـ علیه‎ السلام ـ پس از نبرد به طرف رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ رفت در حالی که رویش می درخشید عمر بن خطاب پرسید؟ چرا زره او را برنداشتی؟ زره او در عرب نظیری نداشت.

ابو عبدالله محمد بن عبدالله نیشابوی، مستدرک صحیحین، بیروت، 1398ق، صفحات33ـ32 و شبلنجی، نورالابصار، ص 779، 1332، مصر، موسوی همدانی، سید محمد باقر، علی ـ علیه السلام ـ در کتب اهل سنت، انتشارات محمدی،‌تهران 1361،صص 9-278.


در خيبر در روز جنگ خيبر بود كه پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله -، ابوبكر را با لشكرى براى فتح قلعه فرستاد، ابوبكر گريخت و برگشت !(1)

ابن ابي الحديد راجع به فرار عمر و ابابكر از جنگ خیبر مي‌گويد:

و ما أنس لا أنس الّلذين تقدّما

و فرّهما و الفرُّ قد علما حوب

يعني: آنچه را فراموش كنم، فراموش نمي‌كنم كه آن دو (ابوبكر و عمر) در جنگ تقدم جستند و از جهاد فرار كردند و حال آن كه مي‌دانستند فرار از جهاد از گناهان بزرگ است.خداوند فراری از مقابل دشمن را به صراحت کافر خوانده است.(2)

بعد از آن که ابابکر و عمر موفق به فتح خیبر نشده و از آن کارزار گریختند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «لاعطین الرایة غدا رجلاً یحبه اللّهُ و رسولُه و یحب اللّه و رسولَه یفتح الله علی یدیه؛ فردا پرچم را به دست کسی می دهم که محبّ و محبوب خداوند و رسولش می باشد و به دستان او خداوند فتح را محقق می سازد.» به تصریح عالمان بزرگ اهل سنت این شخص کسی جز علی علیه السلام نبود. 3
اسناد:

(1) اين حديث را حاكم نيشابورى در جلد سوم ، صفحه 27 كتاب خود، به همين نحو كه گفتيم نقل كرده است . سپس مى گويد: اين حديث با سند صحيح نقل شده است ، ولى بخارى و مسلم روايت نكرده اند! - ذهبى با تصريح به صحت آن در تلخيص مستدرك آورده است. فرار أبى بكر وعمر روز خيبر: ترجمة الامام على بن أبى طالب من تاريخ دمشق لابن عساكر ج 1 / 169 ح 233 و 234 و 235 و 236 و 240 و 241 و 247 و 261 و 262 ط 1، مناقب على بن أبى طالب لابن المغازلى ص 181 ح 217 ط 1، خصائص أمير المؤمنين للنسائي ص 52 و 53، أسد الغابة ج 4 / 21، مسند أحمد ج 6 / 353، البداية والنهاية ج 4 / 186، الغدير ج 1 / 38، مجمع الزوائد ج 9 / 122 و 124، مصنف ابن أبى شيبة ج 6 / 154، الصحيح من سيرة النبي الاعظم ج 3 / 282، تذكرة الخواص، مسند البزاز ج 1، الكامل لابن الاثير ج 2 / 149

(2)سوره انفال 16
(3)(صحیح بخاری، باب فضائل علی، ج 5، ص 80 و صحیح مسلم، ج 15، ص 176 ـ 178 ـ 179.

پس منظورتان از خدومترين ونزديکترين چيست بگويد تاما هم بدانيم

[=tahoma][=tahoma][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]یار غار پیامبر ابوبکر است یا عبدالله بن بکر[/][/]

لطفا با دقت بخوانید

یار غار حضرت پیامبرـ صلى الله علیه و سلّم ـ ابن بکر ـ عبداللّه بن بکر بن اریقط ـ همان راهنما و دلیل پیامبر ـ صلى الله علیه و سلّم ـ بوده و نه حضرت ابوبکر البدایة و النهایة 3: 176. و این تشابه و تقارب إسمى سبب شده که آنرا ابوبکر بخوانیم. چون
---------------------------------------------------------------------·
اولاً: حضرت ابوبکر در هیچ کجا به این فضیلت اعتراف نکرده است، در حالیکه در روز سقیفه به کمتر از آن اشاره کرد. «نحن عشیرة رسول اللّه و اوسط العرب أنسابا و لیست قبیلة من قبائل العرب الا و لقریش فیها ولادة».
البدایة و النهایة 6: 205

----------------------------------------------------------------------------------------------
· ثانیاً: به گفته عسقلانى، از تابعین کسانى بودند که منکر ارتباط داشتن آیة غار با ابوبکر بودند; همانند ابوجعفر مؤمن طاق. لسان المیزان 5: 115
-------------------------------------------------------------------------------------------------
· ثالثاً: حضرت عائشه تصریح دارد که هرگز آیه اى در حق ما نازل نشده است.
صحیح بخارى 6: 42 ـ تاریخ ابن الاثیر 3: 199 ـ البدایة و النهایة 8: 96 ـ الاغانی 16: 90.«لم ینزل اللّه فینا شیئاً من القرآن».
-------------------------------------------------------------------------------------
· رابعاً: معروف است که ابوبکر در مدینه به استقبال پیامبرـ صلى الله علیه و سلّم ـ آمد و این بدان معناست که ابوبکر همراه پیامبر اکرم ـ صلى الله علیه و سلّم ـ نبوده است.
----------------------------------------------------------------------------------------------
· خامساً: وجود حدیث صحیح دال بر اینکه به هنگام هجرت به غار، حضرت تنها بود. البدایة و النهایة 6: 205.
-----------------------------------------------------------------------------------------
· سادساً: آن قیافه شناس فقط آثار و جاى پاى پیامبر اکرم ـ صلى الله علیه و سلّم ـ را دید و هرگز سخن از ابوبکر به میان نیاورد فتوح البلدان 1: 64. و از یحیى بن معین تشکیک در آن فهمیده مى شود. تهذیب الکمال 29: 26.
-------------------------------------------------------------------------------------------------
· سابعاً: طبق روایت بخارى و دیگران، ابوبکر جزء اولین گروه از مهاجرین بوده و قبل از پیامبر ـ صلى الله علیه و سلّم ـ وارد مدینه شده و در نماز جماعت گروه اول از مهاجرین شرکت مى کرد. صحیح بخارى 1: 128، کتاب الاذان ج 4 ص 240، کتاب الاحکام باب إستقضاء الموالی و استعمالهم، سنن البیهقى 3: 89، فتح البارى 13: 179 ج 7: 261 و 307.

[/]
برداشت از سایت فطرت



با سلام

معقول;116726 نوشت:

اما اشكال از آنجا شروع ميشود كه ما نابجا متوقعيم بزرگان صدر اسلام همچون ملائك و متصلين به وحي بدون اشتباه و خطا باشند و اينجاست كه به واسطه هر "خطاي انساني "ميتوانيم ايشان را مورد بي مهري قرار دهيم.

عماد گرامی جمله ای که خطاب به ان جواب نوشتید از بنده نیست بلکه جناب معقول این را نگاشته اند !!
چطور اسم بنده آمده در بالای پست نمیدانم ؟

عماد;116967 نوشت:
ما هيچگاه متوقع نبوده ونيستيم که بابکر و...همچون ملايک ومتصلين به وحي بدون اشتباه وخطا باشند چون تعداد متوصلين علام بالا توسط خود خداوند معلوم شده است اما اگر توقع داشته باشيم که کسي خود را يار غار پيامبر مي داند وپدر خانم پيامبر است و جزءصحابه نزديک پيامبر بوده لا اقل موجبات اذيت تنها يادگار پيامبر ر ا فراهم نکرده باشد فکر نمي کنم توقع بزرگي باشد
همه مي دانيم که ابابکر به پيامبر نزديک بوده وقطعا شنيده که پيامبر فرموده
« فاطمة بضعة منّي،من أغضبها فقد أغضبني »
صحیح بخاری،مسند احمد٤/٣٢٨ و ٤/٣٢٣،صحیح مسلم،المستدرک٣/١٥٨ و ٣/١٥٣،کنزالعمال ١٣/٦٧٤و١٢/١١١

ما اشکالمان اين است که وي موجبات غضب فاطمه را فراهم نموده ،وخودش تکذيب شما چيزي را حل نمي کند چون خودش به اين اقرار دارد
بنگريد:
ابوبکر می گوید که ایکاش 3 کار را ترک می کردم و انجام نمیدادم

1- ایکاش به خانه فاطمه (سلام الله علیها ) کاری نداشتم و آن را نمی گشودم ، اگر چه با اعلان جنگ آن را بر من بسته بودند .

2- ایکاش ( فجائه سلمی ) را می کشتم و یا آزادش می کردم ولی او را به آتش نمیسوزاندم

3- و ایکاش در روز سقیفه ، کار را بر عهده یکی از آن دو مرد ، عمر بن خطاب و ابوعبیده جراح ، می گذاشتم تا او امیر میشد و من وزیر می شدم.

منابع زیادی از اهل سنت ، گواه بر صادر شدن این جملات از ابی بکر می باشند.منابع زیر ( با اختلاف کمی در الفاظ ) بیانگر این ندامت از قول ابوبکر می باشند:

السقیفة وفدک - الجوهری - ص 43 و ص75/شرح نهج البلاغة - ابن أبی الحدید - ج 2 - ص 46 -47/ شرح نهج البلاغة - ابن أبی الحدید - ج 6 - ص 51/شرح نهج البلاغة - ابن أبی الحدید - ج 20 – ص24/تاریخ مدینة دمشق - ابن عساکر - ج 30 - ص 418 – 419 – 420 – 421 – 422 - 423/میزان الاعتدال - الذهبی - ج 3 - ص 108 – 109/لسان المیزان - ابن حجر - ج 4 - ص 188 – 189/العقد الفرید - ابن عبد ربه - ج 4 - ص250 یا ج4 - ص 90 ( چاپهای دیگر )/الامامة والسیاسة - ابن قتیبة الدینوری ، تحقیق الزینی - ج 1 - ص 24الامامة والسیاسة - ابن قتیبة الدینوری ، تحقیق الشیری - ج 1 - ص 36/تاریخ الیعقوبی - الیعقوبی - ج 2 - ص 137/تاریخ الإسلام - الذهبی - ج 3 - ص 117 - 118/المعجم الکبیر - الطبرانی - ج 1 - ص 62/الأحادیث المختارة - ابی عبد الله الحنبلی - ج 1 - ص 87/( وی راجع به این روایت می گوید : و هذا حدیث حسن عن ابی بکر ... یعنی حدیث فوق از قول ابی بکر درست است . )/کنز العمال - المتقی الهندی - ج 5 - ص 631 – 633/الاموال - ابو عبید - ج1 - ص 304/مروج الذهب – المسعودی - ج2 - ص 301 –

حال مانمي گوييم که چر ابابکر مثلا اشتباها حواسش نبوده پايش را روي يک مورچه گذاشته مي گوييم چرا موجبات ناراحتي زهرا سلام الله عليها ر افراهم کرده
برادر اين توقع زيادي از يار غار پيامبر است !!!!!!!!!!!!

دوستان و عزيزان؛ اينقدر كه من و شماي شيعه جهد و كوشش در رد و نهي قرابت خلفا كرده ايم و ميكنيم ، اگر در پي اصل كلام حق بوديم روزگارمان به ازين بود
آنانكه دانسته، خواسته اند ميان فرق و مذاهب مختلف اديان اختلاف بياكنند به حق بايست گفت در طول تارخ موفق بوده اند
بناي شيطان و پيروانش تخريب اديان الهي از درون است و وسيله اي توانا تر از انچه ما ميكنيم در اختيار ايشان نيست
حقير از زندگاني ابابكر و آنچه شما فرمايش كرده ايد بي اطلاع نيستم، تاريخ صدر اسلام پر است از تناقضات و عدم تتبيق موضوعات مطرح شده ،بيش از 100 روايت و حديث نقل شده در همان رفرنسهاي ارائه شده توسط شما بزگواران در كرامت و قرابت و بزگي ابابكر ذكر شده است ، هركس بنا به تعلق خاطر خويش روايني ساخته و .... اما 600 سال است من و شماي مسلمان شيعي پارسي زبان از ازبان وحي دوريم و هر كس با هر نيت پاك و نا پاك هرچه خواسته و توانسته ابنه اين خلق كرده و آتش نفاق را چنان دامن زده است كه گاهي تصور ميكنم اين انتقام موبدان و خواص زردشتي از اسلام و مسلمين بوده است .
امروز سپاه شيطان اصل ذات اقدس الهي را نشانه رفته است و من و شماي مسلمان به جاي آنكه سخن از اتحاد اديان الهي بزنيم ، بر سر بال و پايين صحابه به جان هم كيشان خود مي افتيم اين همه جهل و عناد جز رضايت ابليس دست آوردي ندارد
ابابكر قريب بود يا غريب ، اهل دوزخ است يا جنت ، راه رو پيامبر بود يا بدعت گذار در دين .... پرداختن به اين مطلب قطع يقين اولا ثوابي ندارد ثانيا با توجه به نقائص ثبت روايات و تاريخ صدر اسلام نتيجه اي در بر ندارد . هكذا امروز خواسته انبيا الهي ، ائمه اطهار ، مقربين و صحابه همدلي مسلمانان بل همدلي خدا پرستان است ، بزگترين ابزار جنود شيطان همان است كه شما ميكنيد .
اين حقير حتي يك بار بر نخورده ام كه ائمه گرام به خلفا اهانت كرده يا حتي نقدي تند بر عمل كردشان داشته باشند

گيريم باغ فدك را ابابكر غصب كرد ، چرا علي عليه السلام در دوران خلافتش باز نگرداند
گيريم شورا و انتخاب خليفه امري براي رضايت و دنيا دوستي عده اي بود ، چرا امير المومنين در نهجالبلاغه آن را تاييد فرموده
گيريم ابابكر خليفه نا بجا و نا به حق بود ، چرا صحابه تبعيت كردند ، اگر اسلام و رسول الله و قرآن كريم دست آوردشان طي قريب 20 سال تعداد انگشت شماري خواص مذكور شيعه مسلمان ماندند پس واي بر اين دين و مذهب
گيريم.............
زمان زمان بيداري و خدا پرستي است ، هر چه نفاق بيفكند حرام ، هركس دامن بزند جند شيطان است ، حال با هر مذهب و دين و آئين...............................................

[=verdana]با سلام
دوست گرامی وحدت دلیل نمیشود که ما از حق سخنی نگویم آنهم با احترام !
[=verdana]چرا زبانتان در حال روز شیعیان بحرین چیزی نمیگوید!!؟
چرا زبانتان در مورد فتواهای مفتیهای از خدا
[=verdana]بی خبر[=verdana] در مورد شیعه چیزی نمیگوید !!؟
[=verdana]چطور[=Verdana] خانه ها و[=verdana] مسجد شیعیان را خراب میکنند صدایی از شماها نیست!!!؟

((فیلم تخریب مسجد و خانه های شیعیان توسط حكومت سعودی

(پخش برای اولین بار)
[=arial,helvetica,sans-serif]

[=arial,helvetica,sans-serif]دراین فیلم مشاهده میکنید که در مقابل جلوگیری از تخریب مسجد شیعیان فردی شیعه
[=arial,helvetica,sans-serif]جلوی لودر هایی که در حال تخریب هستند می ایستد اما وهابی های سنگ دل بدون
[=arial,helvetica,sans-serif] توجه دیوار را بر سر او خراب میکنند.
دانلود فایل (مخصوص نمایش در رایانه)
دانلود فایل (مخصوص نمایش در تلفن همراه)))

[=verdana]کجا شیعه به ناحق عمل کرد؟
[=verdana] شما گویا از اسناد تاریخی و احادیث مستند خبر ندار[=verdana]ی[=verdana]د که تاریخ و احادیث را زیر سوال میبرد!اینهم گریزی بیش نیست!
در ضمن شمایی که شبهه پراکنی میکنید و سخن از وحدت میکنید جالب است !

معقول;117045 نوشت:

گيريم باغ فدك را ابابكر غصب كرد ، چرا علي عليه السلام در دوران خلافتش باز نگرداند
گيريم شورا و انتخاب خليفه امري براي رضايت و دنيا دوستي عده اي بود ، چرا امير المومنين در نهجالبلاغه آن را تاييد فرموده

گيريم ابابكر خليفه نا بجا و نا به حق بود ، چرا صحابه تبعيت كردند ، اگر اسلام و رسول الله و قرآن كريم دست آوردشان طي قريب 20 سال تعداد انگشت شماري خواص مذكور شيعه مسلمان ماندند پس واي بر اين دين و مذهب
گيريم.............
زمان زمان بيداري و خدا پرستي است ، هر چه نفاق بيفكند حرام ، هركس دامن بزند جند شيطان است ، حال با هر مذهب و دين و آئين....
...........................................

[=verdana]شما لطف کنید از همان اول مطالب را برسی کنید و جواب دهید لقب صدیق را چه کسی به ابوبکر داد الی آخر!!؟
تک تک شبهات شما را شیعه جواب داده در همین سایت هم جواب داده شده!!
لطف کنید از اول جواب دوستان را بدهید!!

رضا;117026 نوشت:
عماد گرامی جمله ای که خطاب به ان جواب نوشتید از بنده نیست بلکه جناب معقول این را نگاشته اند !! چطور اسم بنده آمده در بالای پست نمیدانم ؟

سلام عليک
حق با شماست ظاهرا اشکالي پيش آمده
موفق باشيد

معقول;117045 نوشت:
دوستان و عزيزان؛ اينقدر كه من و شماي شيعه جهد و كوشش در رد و نهي قرابت خلفا كرده ايم و ميكنيم ، اگر در پي اصل كلام حق بوديم روزگارمان به ازين بود آنانكه دانسته، خواسته اند ميان فرق و مذاهب مختلف اديان اختلاف بياكنند به حق بايست گفت در طول تارخ موفق بوده اند

اي کاش مي فرمودي من وشماي مسلمان
اما اين فرمايش شما نيز دروي کردن از حق است نه نزديکي به آن
پيامبري آمده دستوراتي آورده بيست وسه سال به طور تدريجي آيات واحکام را براي مسلمانان بيان نموده ،پس از خودش پيروانش دو فرقه شده اند که در بسياري از فروعات با هم فرق دارند ، حال من مي خواهم ببينم کدام درست است مي گويند ، نماز شيعه يا سني ، وضوي شيعه يا سني ، حج شيعه يا سني ، زکات شيعه يا سني ،و.....
طبيعي است که اول بدانم در صدر اسلام حق با چه کسي است علي عليه السلام يا ابابکر، اگر چنين کاري نکنم ، تکليف نماز م روزه ام و ..چه مي شود ،چطور انجام دهم دست بسته يا باز ، و...
ما مي گوييم حق با عليست وبراي اثبات مدعايمان ناگزيريم صدر اسلام را مورد مطالعه قرار دهيم و شخصيت طرفين را مطرح نماييم تا خودمان وديگران راه مستقيم را پيدا نماييم

معقول;117045 نوشت:
بناي شيطان و پيروانش تخريب اديان الهي از درون است و وسيله اي توانا تر از انچه ما ميكنيم در اختيار ايشان نيست

صدر جمله درست است يعني درست است که بناي شيطان تخريب اديان الهي است اما ذيل جمله اشتباه
وسيله شيطان اين بود که در يهودي ها گوساله سامري آورد وبعضي منحرف شدند در مسيحيت شخصي به نام پولس آمد ومسيحي ها را منحرف کرد ودر اسلام نيز کساني را آورد که اسلام ر ااز جاي اصليش منحرف کردند ، اتفاقا اگر ما بي مورد سکوت کنيم (بعضي وقتها لازم است بلکه واجب که سکوت کنيم ) خود آب به اسياب شيطان ريخته ايم

معقول;117045 نوشت:
هكذا امروز خواسته انبيا الهي ، ائمه اطهار ، مقربين و صحابه همدلي مسلمانان بل همدلي خدا پرستان است ، بزگترين ابزار جنود شيطان همان است كه شما ميكنيد .

اين ادعاي شما ست وما نيز ادعا مي کنيم که شما جيوش وجنود شيطان هستيد اين که نشد حرف حساب

بعضي از صحابه اگر همدلي مسلماان را مي خواستند سفارشات خدا وپيامبر را زير پا نمي نهادند
اينها در تاريخ فريقين ثبت است
اگر بنا باشد همه تاريخ را کنار بگذاريم ،اصل وجود پيامبر اسلام را چطور ثابت کنيم ، وجود علي عليه السلام وابابکر وعمو و...چطور ثابت کنيم
ادعاهاي شما در اين چند پست ايا از غيب به شما رسيده يا از تاريخ ،
کسي منکر وحدت وهم دلي بين مسلمانان نيست اما بيان حقايق تاريخي با آن منافات ندارد

معقول;117045 نوشت:
اين حقير حتي يك بار بر نخورده ام كه ائمه گرام به خلفا اهانت كرده يا حتي نقدي تند بر عمل كردشان داشته باشند

اولا:در کجا بر نخورده ايد در تاريخ خواندن يا علوم غيبي، اگر در تاريخ مي ديديد باز هم مي گفتيد، تناقضات است >دروغ است ، وارداتي است و...
ثانيا : اين ادعا يعني اينکه تاريخ را نخوانده ايد؟؟!!!درست است ک شرايط حاکم بر زمان ائمه آنان را وادار به تقيه کرده بود اما
چرا حضرت علي عليه السلام بعد از حضرت زهرا سلام الله عليها با اببکر بيعت کرد، اين در تاريخ فريقين آمده، اين اعتراض نيست
چرا حضرت علي عليه السلام درشوراي شش نفره عمل به سيره شيخين را قبول نکرد اگر اين اعتراض و رد شيخين نيست نيست ،‌پس چيست ،‌در تاريخ فريقين آمده
خطبع شقشقيه را خوانده ايد ، ايا اعتراض از آن بالاتر
کافي است يا باز بگويم

معقول;117045 نوشت:
گيريم باغ فدك را ابابكر غصب كرد ، چرا علي عليه السلام در دوران خلافتش باز نگرداند

گيرم،نه بلکه قطعا غصب کرد ، اما چرا حضرت علي در دوران خلافتش باز نگرداند


الْقَطَّانُ، عَنْ أَحْمَدَ الْهَمْدَانِیِّ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ أَبِی الْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ لِمَ لَمْ یَسْتَرْجِعْ فَدَکَ لَمَّا وَلِیَ أمرَ النَّاسَ، فَقَالَ:

لِأَنَّا أَهْلُ بَیْتٍ ذا ولاّنا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَا یَأْخُذُ لَنَا حُقُوقَنَا مِمَّنْ یَظْلِمُنَا إِلَّا هُوَ، وَ نَحْنُ أَوْلِیَاءُ الْمُؤْمِنِینَ، إِنَّمَا نَحْکُمُ لَهُمْ وَ نَأْخُذُ حُقُوقَهُمْ مِمَّنْ یَظْلِمُهُمْ، وَ لَا نَأْخُذُ لِأَنْفُسِنَا. [1]

قطان از احمد همدانی از علی بن الحسن بن فضال از پدرش از امام رضا علیه السلام نقل می کند که در باره امیر المومنین علی علیه السلام سوال کردم که: چرا علی علیه السلام در هنگامی که ولی امر مردم و خلیفه و زمامدار بود فدک را باز نگرداند؟

امام علیه السلام فرمودند:

«برای اینکه ما خاندانی هستیم که چنان‎چه زمامدار شویم گرفتن حقوق خود را از کسانی که به ما ستم کرده‎اند به خدا واگذار می‎کنیم. زیرا ما سرپرست مؤمنانیم و تنها برای حفظ حقوق خود آنها در برابر ستمکاران حکومت را می‎پذیریم و درصدد اخذ حقوق خود نیستیم»ودلايل ديگر که الان به درازا مي کشد

معقول;117045 نوشت:
گيريم شورا و انتخاب خليفه امري براي رضايت و دنيا دوستي عده اي بود ، چرا امير المومنين در نهجالبلاغه آن را تاييد فرموده

تاييد نکرده اند بلکه با معاويه به زبان خودش صحبت کرده اند
نديديد بنده گفتم يار غار پيامبر ، من که قبول نداشتم

پس علي عليه السلام نيز به معاويه گفت اگر شما ابابکر وعمر ر اقبول داريد همانهايي که اندور اانتخاب کرده اند من را هم انتخاب کرده اند ، حضرت بنا داشت جلو بهانه گيري معاويه را بگيرد

معقول;117045 نوشت:
گيريم ابابكر خليفه نا بجا و نا به حق بود ، چرا صحابه تبعيت كردند ، اگر اسلام و رسول الله و قرآن كريم دست آوردشان طي قريب 20 سال تعداد انگشت شماري خواص مذكور شيعه مسلمان ماندند پس واي بر اين دين و مذهب گيريم.............

به خاطر همين گفتم که بهتر بود مي گفتيد من وشماي مسلمان
شما چطور شيعه اي هستي که اين عبارت را نوشته اي ؟!!اين روش جديدي است که اتخاذ نموده ايد؟ خود را شيعه جا بزنيد و آن را زير سوال ببريد ؟ اگر در لا اقل در ادهعاي خود در اين پست صادق هستيد چرا دنبال اثبات خلافت ابابکر هستيد ، بايد بگويد نه علي نه ابابکر ،‌ بلکه پيامبر وقران ، ديگر نياز نيست که خلافت ابابکر را اثبات کنيد ،‌پس برادر در ادعاي خود صادق نيستي ، بلکه به ما مي گويي چرا اثبات ولايت علي عليه السلام را مي کني؟ ما را نصيحت مي کني وخودت کار خودت را مي کني ، اين انصاف است؟ ما ادعايمان را رها کنيم وشما ادعاي خود را در بوق وکرنا کنيد که همدلي پيش ايد؟واقعا خنده اور است؟
اما:اببکر خليفه ناحق بود صحابه نيز هر کدام که قبول کردند اشتباه کردند به همين راحتي ،‌20سال هم زياد نيست
حضرت نوح 950 سال نبوت کرد 17 نفر توحيد را قبول کردند
حضرت موسي بني اسرائيل را از دست فرعون نجات داد سي روز به کو طور رفت و10روز ادامه داد مردم همه گ.ساله پرست شدند
حضرت عيسي پس از خود برادرش را به عنوان وصي معرفي کرد،‌شهخصي يهودي به نام پولس که عيسي را نديده بود آمد ، الاهيات عيسي بشري ر ابه عيسي خدايي تبديل کرد وتثليث و پسر خدا بودن عيسي را را مطرح کرد همه پيروان عيسي هم پذيرفتند،به همين راحتي
شيطان را دست کم گرفته اي

رضاي عزيز ؛ سلام و سپاس
يكم -شما چطور و چگونه به اين يقين رسيديد كه اين كمترين در باب مظلوميت ملت بحرين سكوت كرده ام ، كه البته نكرده ام ،نه در ارتباط با ملت بحرين و شيعيانش كه در باب مظلوميت هيچ انساني حتي مشرك و كافر سكوت جايز نيست كه اگر سكوت كنيم و بي تفاوت بگزريم مسلمان نيستيم. دوست عزيز شما در جايي سخن از بحرين ميكنيد كه آنجا اين سخن افتخار است ، ليكن بنده در سرزميني و در منسبي سخن ميگويم ،كه اين سخنان برايم هزينه دارد و البته بنده به وظيفه ام در حد توان عمل ميكنم .
دوم- شما عزيزي كه بنده را نميشناسيد چگونه تاكيد بر بي اطلاعي من از روايات و احاديث داريد و ...
سوم- به همان ميزان كه بنده نسبت به هم كيشانم (بزرگواران شيعه ) گلايه دارم ، شايد بيشتر نسبت به باورها و عملكرد برادران اهل سنت آنهم هركدام از يك فرقه معترضم و گلايمند.شايد بسياري از باوراهاي ايشان بسيار ساده انگارانه و غير منعطف و غير عقلانيست...............
چهارم -اينكه غير منصفانه فرموديد بنده شبهه افكني ميكنم به گمانم به اين سبب است كه حضرت عالي مطلب اين حقير را يا دقيق نخوانده ايد يا قلم بنده گوياي تفكرو باورم نبوده است و...
پنجم - فرموده ايد شيعه كجا اشتباه كرده ، حقير عرض ميكنم بسيار بسيار ، شما حكم بفرماييد اشتباه نكرده تا بنده مستند عرض كنم چه اشتباهات مهلكي در "شيعه گري" رخ داده و ميدهد .....
ششم- فرموده ايد تك تك شبهات را شيعه پاسخ داده ، بنده عرض ميكنم تك تك شبهات شيعه را هم اهل سنت پاسخ داده اند( البته اگر نفرماييد شبهاي پيشاور را بخوان ، كه بنده هم ميگويم ....) ، هر دو گاه صحيح و منطقي گاه خشك و غير منطقي ، گاه متفكرانه گاه متعصبانه و....
عرض بنده اين است كه شتر را گم كرده ايم و در پي .....

معقول;117255 نوشت:
رضاي عزيز ؛ سلام و سپاس
يكم -شما چطور و چگونه به اين يقين رسيديد كه اين كمترين در باب مظلوميت ملت بحرين سكوت كرده ام ، كه البته نكرده ام ،نه در ارتباط با ملت بحرين و شيعيانش كه در باب مظلوميت هيچ انساني حتي مشرك و كافر سكوت جايز نيست كه اگر سكوت كنيم و بي تفاوت بگزريم مسلمان نيستيم. دوست عزيز شما در جايي سخن از بحرين ميكنيد كه آنجا اين سخن افتخار است ، ليكن بنده در سرزميني و در منسبي سخن ميگويم ،كه اين سخنان برايم هزينه دارد و البته بنده به وظيفه ام در حد توان عمل ميكنم .

[=Verdana]با سلام
دوست گرامی
معیار عملکرد شیعیان در هر امر اعتقادی ، تنها و تنها فعل و قول و تقریر معصومین ( علیهم السلام ) است .
مسلم است که دفاع از حق هزینه دارد هزینه ان را در سیره ائمه (ع) دیده ایم !

قطعا هر عملکردی که منطبق بر این موازین باشد مقبول است و هر عملی که منطبق نباشد ، قطعا در نزد شیعه مذموم است ولو اینکه دارای ظاهری فریبنده باشد
بنده نمیدانم اگر وظیفه شما این است که
[=Verdana]ابابکر را لقب صدیق دهید[=Verdana] و آنرا[=Verdana] نزديكترين صحابه به پيامبر اكرم بدانید و آنرا [=Verdana]دبير كل جامعه اسلامي " در زمان پيامبر بدانید قطعا به خطا رفتید چرا که چنین چیزی نیست!![=Verdana]
[=Verdana]
ما که از شما خواستیم باهم مستند گفتگو کنیم !!
:Sham:

معقول;117255 نوشت:
دوم- شما عزيزي كه بنده را نميشناسيد چگونه تاكيد بر بي اطلاعي من از روايات و احاديث داريد و ...

[=Verdana]از آنجا که لقب صدیق به ابابکر میدهید ؟
از آنجا که آنرا نزدیکترین صحابه به پیامبر میدانید ؟
از آنجا که دبیر کل جامعه اسلامی ان را میدانید؟؟
که در هر ۳ مورد خطا کرده اید

معقول;117255 نوشت:
سوم- به همان ميزان كه بنده نسبت به هم كيشانم (بزرگواران شيعه ) گلايه دارم ، شايد بيشتر نسبت به باورها و عملكرد برادران اهل سنت آنهم هركدام از يك فرقه معترضم و گلايمند.شايد بسياري از باوراهاي ايشان بسيار ساده انگارانه و غير منعطف و غير عقلانيست...............

[=Verdana]
جناب معقول بنده خطاب به گفتار شما مینویسم که به خطا نوشته اید
در مورد گلایه ها میتوانید در تاپیکی دیگر مطلب را دنبال کنید کارشناسان عزیز در خدمت شما خواهند بود !!
اما فعلا سخن سر گفتار اشتباه شماست!

معقول;117255 نوشت:
چهارم -اينكه غير منصفانه فرموديد بنده شبهه افكني ميكنم به گمانم به اين سبب است كه حضرت عالي مطلب اين حقير را يا دقيق نخوانده ايد يا قلم بنده گوياي تفكرو باورم نبوده است و...

[=Verdana]هرچند در بالا توضیح دادم
اما مطلب شما را در پست ۳ خواندم و همینطور پست ۲۱ و اینها را شما چه می نامید؟

معقول;117255 نوشت:
پنجم - فرموده ايد شيعه كجا اشتباه كرده ، حقير عرض ميكنم بسيار بسيار ، شما حكم بفرماييد اشتباه نكرده تا بنده مستند عرض كنم چه اشتباهات مهلكي در "شيعه گري" رخ داده و ميدهد .....

[=Verdana]نیاز نیست بنده حکم کنم دوست گرامی
ما که از شما خواستیم مستند سخن بگوید و مستند هم پاسخ بگیرید !!
شما لطف کرده و فعلا از همان اول جواب بنده را در مورد این گفتار خودتان بدهید تا در تاپیکی دیگر اشتباهاتی را که شما متذکر شدید برسی کنیم !!

دوست گرامی از دایره مطلب خارج نشویم بهتر است این مسائلی که شما عنوان میکنید اصلا ربطی به موضوع ندارد !!
جواب سوالات را بدهید خطاب کردید صدیق اینرا از کجا آوردید !!
و به همین ترتیب مابقی سوالات !
اما در مورد شیعه گری توضیح دهم
[=Verdana]«ميسّر ابن عبدالعزيز» از معاريف اصحاب امام باقر(ع) بوده كه در علم رجال هم توصيف شده است. امام باقر(ع) جمله اى درباره او دارد كه در حالات ميسّر آمده. فرمود اى ميسّر چند بار مرگ تو فرارسيده و خداوند اجل تو را به تأخير انداخت براى اين كه صله رحم بجا آوردى و مشكلات آنان را حل كردى.
[=Verdana]

[=Verdana]متن حديث
[=Verdana]حضرت امام محمّد باقر(ع) در حديثى به ميسّر فرمود:
[=Verdana]«يا ميسّر الا اخبرك بشيعتنا قلت بلى جعلت فداك قال: انّهم حصون حصينة و صدورٌ امينة و احلامٌ وزينة ليسوا بالمذيع البذر ولا بالجفات المراعين رهبانٌ بالليل اُسدٌ بالنهار»
[=Verdana]ترجمه:
[=Verdana]آيا شيعيانمان را به تو معرّفى بكنم[=Verdana] گفت فدايت شوم و جانم به قربانت باد بفرماييد. آنها دژهاى محكمى هستند و سينه هاى امانتدارى هستند و صاحبان عقل هايى وزين و متين هستند شايعه پراكنى نمى كنند و اَسرار را فاش نمى كنند و آدم هاى خشك و خشن و رياكار هم نيستند راهبان شب و شب زنده داران و شيران روزند.
[=Verdana]شرح:
[=Verdana]اين حديث كوتاهى است كه هفت وصف براى شيعيان و يك دنيا مطلب و مسئوليّت در آن نهفته است شايد معنى «حصون حصينه» اين باشد كه شيعيان كسانى هستند كه در مقابل تبليغات دشمن نفوذناپذير هستند، اكنون كه وضع فرهنگى در دنيا به شكل خطرناكى نسل جوان ما را تهديد مى كند آيا راهى براى اين كه جوانانمان را تقويت كنيم پيدا كرده ايم؟ اگر نمى توانيم ميكروب ها را بكشيم بايد خود را تقويت كنيم. اين نكته را توجّه داشته باشيد كه در زمان ائمه يكى از گله هاى ائمه اين بود كه بعضى از شيعيان ما اسرار ما را فاش مى كردند مراد از افشاء اسرار اين بود كه مقاماتى كه ائمه داشته اند براى هر كسى گفته نمى شد. مقام علم غيب امام، شفاعت در روز قيامت، امانت دار علوم رسول الله(ص)، شاهد و ناظر اعمال شيعيان و معجزات و... اينها مسائلى بود كه مردم عادّى و مخالفان تحمّل اين اسرار را نداشتند . بعضى از شيعه هاى ساده و خام در هر جا مى نشستند و همه چيز را مى گفتند و اين چيزى جز ايجاد اختلاف و عداوت و دشمنى به بار نمى آورد، امام فرمودند شيعيان ما، سينه هاى امانتدارند، افشاكننده بى جهت نيستند، ايجاد اختلاف در ميان اين و آن نمى كنند، از اين بدتر غلاتى است كه تازه پيدا شده اند كه به بهانه ولايت كفريات و تعبيرات زشتى درباره ائمه(ع) مى گويند كه هرگز ائمه از آنها راضى نيستند بايد مراقب اين غلات جديد باشيم. اينها دو عيب دارند يك عيب اين است كه خودشان را از بين مى برند خيال مى كنند اگر ما صفات خدا را براى ائمه يا براى حضرت زينب(س) يا شهداى كربلا بگوييم اين عين ولايت است و عيب بزرگ تر اين است كه زمان ما زمان رسانه هاى جمعى است اگر خبرى امروز صبح صادر شود يك ساعت ديگر تا اعماق دنيا مى رسد اين كلمات غلوّآميز و اين سخنان نادرست را از اينجا به آنجا پخش مى كنند و لكه بزرگى را بر دامان شيعه مى چسبانند فردا روى ديوارهاى اين كشور و آن كشور مى نويسند شيعه كافر است و بعد هم كشتن شيعيان شروع مى شود. اين آدم هاى احمق و نادان با اين حرف هايشان خبر ندارند كه منشأ كشتار يك عدّه از شيعيان در طرف ديگرى از دنيا مى شوند. واى از اين دوستان نادان و آدم هاى جاهل واى از آن زمانى كه نبض مجالس به دست افراد بى سواد، بى اطّلاع، ناآگاه و نادان برسد نبايد بگذاريد كه ابتكار مجالس به دست اين گونه افراد باشد بايد ابتكار دست علماى امّت باشد.
[=Verdana]از جمله صفاتى را كه در اينجا براى شيعيان بيان فرموده اين است كه اينها خشن نيستند، شيعه پرمحبّت است، داراى لطافت است، روح على بن ابيطالب(ع) را دارد، روح امام صادق و ائمه هدى(ع) را دارد، كه حتّى با دشمنانشان هم محبّت مى كردند.
[=Verdana]رياكار نيستند، شيعيان ما دو حالت مختلف را باهم جمع كرده اند اگر كسى عبادت هاى شبانه آنها را ببيند مى گويد اينها زاهدان روزگار و آدم هاى خوبى اند امّا دست و پايى ندارند امّا روزهنگام مشاهده مى كند كه مثل شير در صحنه اجتماع حاضر مى شوند.
[=Verdana]با يك تقسيم مى توانيم شيعيان و مسلمانان را به پنج قسمت تقسيم كنيم:
[=Verdana]

[=Verdana]اوّل مسلمانان يا شيعيان جغرافيايى:[=Verdana] يعنى آن شيعه اى كه در ايران متولّد شده، ايران از نظر جغرافيايى يك كشور شيعه نشين است همين كه من اينجا متولّد شدم وقتى آمار شيعيان را مى شمارند اسم بنده را هم مى آورند حالا عقيده اى دارم يا ندارم، اطّلاعى دارم يا ندارم اسامى ائمه(ع) را مى توانم بشمارم يا نه، اينها شيعه جغرافيايى است.
[=Verdana]

[=Verdana]دوّم شيعيان ارثى: [=Verdana]آنهايى كه پدر و مادرشان شيعه بوده و در دامان پدر و مادر شيعه متولّد شده اند.
[=Verdana]

[=Verdana]سوّم شيعيان لفظى:[=Verdana]كسانى كه خودشان مى گويند ما شيعه على بن ابيطالب هستيم با زبان مى گويند امّا در عمل خبرى نيست.
[=Verdana]

[=Verdana]چهارم شيعيان سطحى:[=Verdana]شيعيانى كه عملى دارند امّا سطحى است و به عمق تشيّع نرسيده اند، از تشيّع فقط عزادارى و توسّلات و امثال اينها را بلد هستند از كجا معلوم كه شيعه است؟ چون در ايام عاشورا در دستجات سينه زنى و مجالس عزادارى شركت مى كند به مسجد جمكران مى رود. من نمى خواهم بگويم اينها كم اهميّت دارد خيلى اهميّت دارد. ولى از تشيّع همين را فهميده است و بس. امّا از صفات رهبان بالليل، اسد بالنهار، احلام وزينه و صدور امينه، خبرى در او نيست.
[=Verdana]

[=Verdana]پنجم شيعيان واقعى: [=Verdana]آن كسانى كه آشنا با معارف الهيه و كتب اهل بيت(ع) هستند و برنامه هاى آنها صفاتى است كه در اين روايت آمده بود.:Sham:

[=Verdana]

معقول;117255 نوشت:
ششم- فرموده ايد تك تك شبهات را شيعه پاسخ داده ، بنده عرض ميكنم تك تك شبهات شيعه را هم اهل سنت پاسخ داده اند( البته اگر نفرماييد شبهاي پيشاور را بخوان ، كه بنده هم ميگويم ....) ، هر دو گاه صحيح و منطقي گاه خشك و غير منطقي ، گاه متفكرانه گاه متعصبانه و....
عرض بنده اين است كه شتر را گم كرده ايم و در پي .....

[=Verdana]چرا نقد را ول کنیم
شما تازه وارد هستید در این سایت !!
اول لطف کرده سری به انجمنها بزنید و گفتارهای ما شیعیان را با اهل سنت مشاهده کنید و خود ببینید چه کسانی بدون سند سخن گفته اند و مغلوب حق شده اند !
خب اینجا هم نشان از بی اطلاعی شما دارد که استناد فقط به شبهای پیشاور کرده اید هرچند سخنان سلطان واعظ شیرازی
[=Verdana]بسیار گران قدر [=Verdana]و[=Verdana]جای تشکر دارد و نمونه ای است از حقانیت شیعه اما دنیای حقانیت شیعه خیلی گسترده است ما با استناد به قرآن و ائمه (ع )اثبات حقانیت میکنیم در این مورد هم بسم الله !!
اما اول جوابها را بدهید لطفا !
[=Verdana]نمی دانم چرا می خواهید سخنی را به کرسی بنشانید که معصوم علیه السلام ان را رد کرده است:Sham:

شیخ حر عاملی در " الاثنی عشریه " ص 154 می گوید :

"وقد روي عن الصادق عليه السلام في قوله تعالى ( ما جعل الله لرجل من قلبين في جوفه ) فقال : ما جعل الله لرجل من قلبين في جوفه يحب بهذا قوما ويحب بهذا أعدائهم [=Verdana]من أحب عدونا فليس منا "

از امام صادق علیه السلام در مورد معنای این آیه ( خداوند براى هيچ کس دو دل در درونش نيافريده) روایت شده است که فرموده اند :

"خداوند براى هيچ کس دو دل در درونش نيافريده که با آن قومی را دوست داشته باشد و با آن دشمنان آن قوم را هم دوست داشته باشند . [=Verdana]هر کس دشمن ما را دوست بدارد ، از ما نیست "

عن أبي جعفر عليه السلام في قوله: (ما جعل الله لرجل من قلبين في جوفه) (الاحزاب: 4) ; قال علي بن أبي طالب عليه السلام:[=Verdana]لا يجتمع حبنا وحب عدونا في جوف إنسان، إن الله لم يجعل لرجل من قلبين في جوفه، فيحب بهذا ويبغض بهذا، فأما محبنا فيخلص الحب لنا كما يخلص الذهب بالنار لا كدر فيه، فمن أراد أن يعلم حبنا فليمتحن قلبه، فإن شاركه في حبنا حب عدونا فليس منا ولسنا منه، والله عدوهم وجبرئيل وميكائيل والله عدو للكافرين.

بحار الانوار: 27 / 51 - حديث 1. تفسير القمي: 514 (2 / 171 - 172)

[=Verdana]دوستي ما و دوستي دشمنانمان در قلب انسان جمع نمي شود . خداوند براي مردي دو قلب در يك بدن قرار نداده ، كه با يكي دوست بدارد و با ديگري دشمن . پس محب ما محبت خود را براي ما خالص مي گرداند مانند خالص كردن آتش طلا را كه سياهي اي در آن نمي ماند .
پس كسي كه مي خواهد بداند حب ما را دارد پس قلبش را امتحان كند
[=Verdana]پس اگر در حب ما حب دشمنانمان را نيز شركت دهد ، پس از ما نيست و ما از او نيستيم و خداوند دشمن آنهاست و جبرئيل و ميكاييل و خداوند دشمن كافران است .

عماد بزگوار ؛ سلام و سپاس
1- بنده شيعه زاده ام و مسلمان اما امروز بهتر ميبينم خود را منتسب به هيچ فرقه و مذهبي ندانم
2- در فروعات اولا لازم ذكر است مسلمانان در بسياري موارد تا دهها شايد صدها سال پس از هجرت اشكال و اطواري متحد داشته اند و اينگونه نبوده است كه پس از رحلت رسول الله اين رفتارها به دو يا چند شكل در آيند
(در مدينه منوره و مكه معظمه مهاجرين و انصار ،صحابه رسول الله كه از نزديك رسول وحي را درك كرده بودند تا دهها سال پس رحلت ايشان زنده بوده اند پس كدام عقل سليم ميپذيرد در چنين شرايطي اختلاف شكلي در فروعات پيش آيد)
3- از منظر يك انسان بي طرف ،قبل از آنكه ما بخواهيم انتخاب كنيم كه حضرت علي (ع) صحيح گفته اند و عمل كرده اند يا ابابكر ميبايست تحقيق و اثبات كنيم كه آيا ايشان در تقابل و رودر روي با يكديگر بوده اند يا در كنار و امتداد هم ، كه البته امروز با توجه به اسناد و مدارك ناقص موجود اين امر اگر نگوئيم مهال بايست گفت بسيار سخت است. و كنار گذاردن تعصبات و آموخته ها امري ناممكنتر....
4- در احكام شرعي و فروعات هر دوطرف بلكه هر فرقه بجاي تعقل و هم انديشي ساليان است بغض و كينه به خرج ميدهند ، يكي ميگويد متعه مستحب نزديك به واجب است ديگري قران را تفيسر به نفس ميكند و حرام ميداند . يكي دست بسته نماز ميخواند و ديگري بي هيچ دليل شرعي و الهي آن را از مبطلات نماز ميشمرد ، يكي ميگويد دست را ميبايست از پنجه به آرنج شست و ديگري ميگويد اين امر باعث ابطال وضو است و .......... ليكن امروز در عصر ارتباطات ميتوان فارغ از تعصبات و آموخته هاي ايل و عشيره اي و تنها با تفكر مباحثه و اندكي آخرت انديشي نسبت به هريك با ادله و مستندات موجود نزد طرفين به نتايجي معقول رسيد كه البته به نظر حقير آن روز دير نيست.انشاءالله
5- آنجا كه سخن از "ابزار جنود شيطان" شد به گمانم مطلب را دقيق نخوانده ايد ،يا قلم اين حقير خوانا نبوده است !. مجددا..
6- كدام نابخردي سفارش ميكند تاريخ نخوانيم و از ديروز نياموزيم ، البته دقيقا بر عكس، بخوانيم و تحقيق كنيم اما كامل و جامع و بپذيريم بسيار تناقض و غرض ورزي در آن يافت ميشود و اين امر صرفا مختص مذاهب و اديان نبوده كه هركه تاريخ نگاشته عمدتا سلايق و خواسته هاي خويش و منافع اولامر خويش را هم لحاظ كرده ، پس مطالعه تاريخ و نقل قول ها الزاما ميبايست جامع و از منظر تمامي جناحها بوده تا نتيجه گيري به واقعيت نزديكتر باشد. مثلا اسكندر مقدوني نزد ايرانيان و شرق يك دژخيم است و غرب او را يك اسطوره و جوانمرد مشناسدو اين نيست مگر دست پخت مورخين و.....
7 - نميدانم چرا هركجا به خلط تاريخي و سندي بر ميخوريم از كيسه "تقيه" خرج ميكنيم ، آري بازهم با همين سواد اندك معتقدم در تاريخ صراحتا و حتي تلويحا بر نميخوريم كه ائمه گرام به خلفا عتاب و اهانتي كرده باشند.
.................................
با عرض پوزش وقتم تنگ است ، در فرصتي مناسب ادامه خواهم داد، انشاءالله

رضاي عزيز ، سلام و سپاس
فرض كه بنده سند آوردم كه صديق لقب ابابكر بود شما نخواهيد پذيرفت ، منظور كدام سند ؟؟؟ اين مناقشه تا به كجا؟؟؟ ساليان است طرفين و علي الخصوص عالمان علم رجال براي هم سند رو ميكنند ؟ اسناد ديگري را باطل و ضعيف ميشمرند هدف چيست؟عزيز برادر؛ آنچه حضرت عالي پيگيرش هستي و سماجت ميكني خود بهتر ميداني نتيجه اي در بر ندارد !!.دو روايت از تشيع كه علي عليه السلام را صديق ميخواند و شش روايت اهل تسنن كه ابابكر را، هر يك ديگري را به ..... اگر نياز ميبينيد اين كمترين تمامي روايات و وقايع و مستندات طرفين را ارسال كنم (كه البته حضرت عالي به زمن با يك به يك آن آشناييد )؟ بعيد است هيچ مومن بيطرفي بتواند نتيجه اي حاصل كند .
تمام سخن بنده در تاپيك 21 همين است . كه البته شما بزرگوار آنرا شبهه افكني قلمداد فرموديد .
امنو بالله واليوم الاخر و عملو صالحا اصل است و مابقي ابزار و وسيله براي رسيدن به اين مقصود حتي وجود نازنين رسول الله حتي صلح حسني و قيام مقدس حسيني ، حتي نماز و روزه اينها همه كلاس درس و وسيله تقربند . آيا در اين هم شك داريم ؟؟؟
فرموديد :
از آنجا که لقب صدیق به ابابکر میدهید ؟
از آنجا که آنرا نزدیکترین صحابه به پیامبر میدانید ؟
از آنجا که دبیر کل جامعه اسلامی ان را میدانید؟؟
که در هر ۳ مورد خطا کرده اید/که در هر ۳ مورد خطا کرده اید
/که در هر ۳ مورد خطا کرده اید


خوب برادرم اين برداشت اين كمترين است از تمامي اسناد تاريخي ، روايات و احاديث موجود نزد شيعه و سني ، حال گيريم غلط ،بنده چه چيز از دست داده ام ؟ فرض در اين باب خطا كردم ، ايا اين اصل دين است ؟ كه اگر قرار بود اصل باشد ذات اقدس الله ميبايست صراحتا بر آن ميپرداخت ، آيا اين اصل سفارش حق است ؟ آيا من فهيم تر و دين دار تر از مولاي موتقيانم ، ابوبكر هركه بود علي بر او احترام كرد و با او بيعت امام باقر همچنين ، وصلتها و نسبتهاي فاميلي ايشان و اولاد ايشان،كينه و عنادي را نشان نميدهد و.....آيا بنده و شماي بزگوار در مقامي هستيم كه به ايشان جسارت كنيم ؟ اگر پاسختان آري است از آنجا كه در سلامتتان شك ندارم، از نظر بنده يا علم غيب داريد يا چيزي يافته ايد كه اين كمترين موفق به يافتنش نشده ام و بسيار خوشحال ميشوم از محضرتان استفاده كنم
ما قرار است به دنبال چه باشيم؟؟؟؟؟

معقول;117316 نوشت:
رضاي عزيز ، سلام و سپاس
فرض كه بنده سند آوردم كه صديق لقب ابابكر بود شما نخواهيد پذيرفت ، منظور كدام سند ؟؟؟ اين مناقشه تا به كجا؟؟؟

[=Verdana]با سلام به جناب معقول
دوست گرامی اینکه شما میفرماید دور از انتظار است !
بنده اگر با سند از علمای تراز اول اهل سنت برای شما ثابت کنم که این لقب مربوط به مولایمان علی ع است قبول میکنید اگر ثابت کنم کسی که نزدیکترین به پیامبر بود علی ع است قبول میکنید!!با سند ازعلمای اهل سنت !!؟
[=Verdana]جناب معقول گرامی بهتر است مباحث قبلی را ابتر نگذارید و بعدا وارد بحث جدید شوید .
اینجا این سوال برای بنده پیش میاید که از شما بپرسم چرا
[=Verdana] پرچم گنبد امام حسین ع [=Verdana] به رنگ قرمز هست؟خود میدانید این پرچم نشانه چیست و این مناقشه تا کجا ادامه دارد!
مگر
(ثارالله)[=Verdana] را فراموش کرده اید؟؟!:Sham:

معقول;117316 نوشت:
ساليان است طرفين و علي الخصوص عالمان علم رجال براي هم سند رو ميكنند ؟ اسناد ديگري را باطل و ضعيف ميشمرند هدف چيست؟

[=Verdana]اینطور که شما وانمود میکنید درست نیست دوست گرامی بازهم متذکر میشوم حق خود داری خصوصیاتی است که با آنها شناخته میشود اینکه علمان علم رجال سند رو میکنند تا اینکه کسی سخن از حق بگوید چیز دیگریست!
هدف اثبات حقانیت شیعه میباشد

معقول;117316 نوشت:
عزيز برادر؛ آنچه حضرت عالي پيگيرش هستي و سماجت ميكني خود بهتر ميداني نتيجه اي در بر ندارد !!.دو روايت از تشيع كه علي عليه السلام را صديق ميخواند و شش روايت اهل تسنن كه ابابكر را، هر يك ديگري را به ..... اگر نياز ميبينيد اين كمترين تمامي روايات و وقايع و مستندات طرفين را ارسال كنم (كه البته حضرت عالي به زمن با يك به يك آن آشناييد )؟

[=Verdana]جناب معقول گرامی ما این ۲ سند که شما میگوید از شیعه است و قابل استناد هم است را میاوریم و ان شش سند هم که از اهل سنت است و از علمای بزرگ آنها میباشد را میاوریم که صدیق لقب مولا علی ع است مستند سخن میگویم دوست گرامی !!
اینجا این سوال باز پیش میاید که شما چرا لقب صدیق را به ابابکر داده اید و الان سخن از وحدت میکنید خب القاب را درست و جایگاه را درست میگذاشتید تا از شما بپذیریم ,مثلا چرا به مولا علی ع نگفتید صدیق و بعد سخن از وحدت میکردید !!
و یا نزدیکترین شخص را علی ع به پیامبر میدانستید و بعد سخن از وحدت میکردید که پذیرفتنی بود از شما !
اما شما وارد مقوله ای شدید که شاید خود متوجه ان نیستید و ان آب در آسیاب دشمنان اهل بیت ع ریختن است !

معقول;117316 نوشت:
بعيد است هيچ مومن بيطرفي بتواند نتيجه اي حاصل كند .
تمام سخن بنده در تاپيك 21 همين است .
كه البته شما بزرگوار آنرا شبهه افكني قلمداد فرموديد .
امنو بالله واليوم الاخر و عملو صالحا اصل است و مابقي ابزار و وسيله براي رسيدن به اين مقصود حتي وجود نازنين رسول الله حتي صلح حسني و قيام مقدس حسيني ، حتي نماز و روزه اينها همه كلاس درس و وسيله تقربند . آيا در اين هم شك داريم ؟؟؟
فرموديد :
[=verdana]از آنجا که لقب صدیق به ابابکر میدهید ؟
از آنجا که آنرا نزدیکترین صحابه به پیامبر میدانید ؟
از آنجا که دبیر کل جامعه اسلامی ان را میدانید؟؟
که در هر ۳ مورد خطا کرده اید/که در هر ۳ مورد خطا کرده اید
/[=verdana]که در هر ۳ مورد خطا کرده اید


خوب برادرم اين برداشت اين كمترين است از تمامي اسناد تاريخي ، روايات و احاديث موجود نزد شيعه و سني ، حال گيريم غلط ،بنده چه چيز از دست داده ام ؟

[=Verdana]بله درست میفرماید بنده نه تنها شک ندارم که سخن ما از اول هم بر سر این موضوع میباشد رسیدن به تقرب ! اما این تقرب با انحراف جمع بسته نمیشود و حاصل نمیگردد دوست گرامی
تنها راه تقرب با استناد به قبول امامت است که پذیرفته میشود !
مگر شما منکر این باشد که خداوند فرموده در سوره احزاب آیه 33 چنین آمده است: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»
جسارت نکرده باشم اما اگر شما اشتباه کرده باشید که در آخرت خود جواب گو خواهید بود که راه را اشتباه رافدته اید !! حدیث معروفی از رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - است که فرمودند: «من مات و هو لايعرف امام زمانه، مات ميتةً جاهلية». بر اساس این روایت، تلاش براى شناختن و يافتن امام معصوم واجب و لازم است.
:Sham:

معقول;117316 نوشت:
آيا من فهيم تر و دين دار تر از مولاي موتقيانم ، ابوبكر هركه بود علي بر او احترام كرد و با او بيعت امام باقر همچنين ، وصلتها و نسبتهاي فاميلي ايشان و اولاد ايشان،كينه و عنادي را نشان نميدهد و.....آيا بنده و شماي بزگوار در مقامي هستيم كه به ايشان جسارت كنيم ؟ اگر پاسختان آري است از آنجا كه در سلامتتان شك ندارم، از نظر بنده يا علم غيب داريد يا چيزي يافته ايد كه اين كمترين موفق به يافتنش نشده ام و بسيار خوشحال ميشوم از محضرتان استفاده كنم
ما قرار است به دنبال چه باشيم؟؟؟؟؟

[=Georgia]ببینید این بیعتی که شما به این سادگی و دلنشینی از ان یاد میکنید بیشتر یک افسانه است تا حقیقت ![=Georgia]!
[=Book Antiqua]ما جسارت نکردیم دوست گرامی علمی داریم سخن میگویم !!!!!

[=Book Antiqua]در اين رابطه سخن زياد است و ما به طور خلاصه ابتداء از منابع اهل سنت و بعد از آن عباراتي از نهج البلاغه را عرض خواهيم كرد.
[=Book Antiqua]آقاي إبن قتيبه دينوري در كتاب الإمامة و السياسة مي‌گويد:
[=Book Antiqua]پس از آن كه آقاي ابوبكر به مسند خلافت نشست، به خانه علي حمله كردند و هجوم آوردند و او را به مسجد كشاندند، علي در مسجد رو كرد به صحابه و فرمود:
[=Book Antiqua]الله الله يا معشر المهاجرين، لا تخرجوا سلطان محمد في العرب عن داره و قعر بيته، إلي دوركم و قعور بيوتكم و لا تدفعوا أهله عن مقامه في الناس و حقه، فوالله! يا معشر المهاجرين! لنحن أحق الناس به. لأنا أهل البيت و نحن أحق بهذا الأمر منكم ما كان فينا القارئ لكتاب الله، الفقيه في دين الله، العالم بسنن رسول الله، المضطلع بأمر الرعية، المدافع عنهم الأمور السيئة، القاسم بينهم بالسوية و الله إنه لفينا، فلا تتبعوا الهوي فتضلوا عن سبيل الله، فتتزدادوا من الحق بعدا.1
[=Book Antiqua]اي گروه مهاجرين! ما أهل بيت شايسته‌ترين افراد به خلافت هستم، ما اهل البيت هستيم. آن كه قرآن را قرائت كند، ما هستيم، فقيه در دين ما هستيم، عالم به سنن پيامبر ما هستيم، آگاه به امور ملت ما هستيم، آن كه مي‌تواند كارهاي زشت را از ملت دور كند، ما هستيم ... .
[=Book Antiqua]تمام ويژگي‌هايي را كه ملت اسلامي بايد داشته باشد، آقا امير المؤمنين در آنجا بيان مي‌كند.
[=Book Antiqua]در جاي ديگر مي‌نويسد وقتي آقا امير المؤمنين (عليه السلام) را براي بيعت با ابوبكر آوردند و گفتند بيعت كن، امام علي (عليه السلام) فرمود::Sham:
[=Book Antiqua]أنا أحق بهذا الأمر منكم، لا أبايعكم و أنتم أولي بالبيعة لي، أخذتم هذا الأمر من الأنصار و احتججتم عليهم بالقرابة من النبي صلي الله عليه و سلم و تأخذونه منا أهل البيت غصبا؟ ألستم زعمتم للأنصار أنكم أولي بهذا الأمر منهم لما كان محمد منكم، فأعطوكم المقادة و سلموا إليكم الإمارة و أنا احتج عليكم بمثل ما احتججتم به علي الأنصار نحن أولي برسول الله حيا و ميتا فأنصفونا إن كنتم تؤمنون و إلا فبوءوا بالظلم و أنتم تعلمون.
[=Book Antiqua]و جالب اين است كه آقا امير المؤمنين (عليه السلام) بعد از اين‌كه ديد خلافت را واقعاً غصب كرده‌اند، از صديقه طاهره، حسن و حسين (عليهم السلام) استمداد كرد و با آنها مي‌رفتند در خانه مهاجرين و انصار و از آنها استمداد مي‌كردند كه براي دفاع از حق امام (عليه السلام) از آنها حمايت كنند.
[=Book Antiqua]إبن قتيبه مي‌نويسد:
[=Book Antiqua]و خرج علي كرم الله وجهه يحمل فاطمة بنت رسول الله صلي الله عليه و سلم علي دابة ليلا في مجالس الأنصار تسألهم النصرة، فكانوا يقولون: يا بنت رسول الله! قد مضت بيعتنا لهذا الرجل و لو أن زوجك و إبن عمك سبق إلينا قبل أبي بكر ما عدلنا به، فيقول علي كرم الله وجهه أفكنت أدع رسول الله صلي الله عليه و سلم في بيته لم أدفنه و أخرج أنازع الناس سلطانه؟ فقالت فاطمة: ما صنع أبو الحسن إلا ما كان ينبغي له و لقد صنعوا ما لله حسيبهم و طالبهم2.
[=Book Antiqua]و إبن أبي الحديد مي‌نويسد:
[=Book Antiqua]و كان يحمل فاطمة عليها السلام ليلا علي حمار و ابناها بين يدي الحمار و هو (عليه السلام) يسوقه فيطرق بيوت الأنصار و غيرهم و يسألهم النصرة و المعونة، أجابه أربعون رجلا فبايعهم علي الموت و أمرهم أن يصبحوا بكرة محلقي رؤوسهم و معهم سلاحهم فأصبح لم يوافه منهم الا أربعة الزبير و المقداد و أبو ذر و سلمان ... 3.
[=Book Antiqua]آقا امير المؤمنين (عليه السلام) شبانه حضرت زهرا (سلام الله عليها) را سوار مركبي مي‌كرد و در خانه مهاجرين و انصار را مي‌زد. 40 نفر به نداي زهراي مرضيه (سلام الله عليها) پاسخ مثبت دادند و حضرت فرمود فردا با سر تراشيده حاضر شويد، جز 4 نفر كسي ديگري حاضر نشد.
[=Book Antiqua]آقا امير المؤمنين (عليه السلام) در خود نهج البلاغه هم اين عبارت را مي‌آورد و مي‌گويد:
[=Book Antiqua]اللهم إني أستعديك علي قريش فإنهم قد قطعوا رحمي و أكفأوا إنائي و أجمعوا علي منازعتي حقا كنت أولي به من غيري4
[=Book Antiqua]البته إبن أبي الحديد اين خطبه را اين‌گونه نقل مي‌كند:
[=Book Antiqua]اللهم إني أستعديك علي قريش، فإنهم قطعوا رحمي و غصبوني حقي و أجمعوا علي منازعتي أمرا كنت أولي به.5
[=Book Antiqua]يا در روايت ديگر مي‌گويد:
[=Book Antiqua]اللهم أخز قريشا فإنها منعتني حقي و غصبتني أمري.6
[=Book Antiqua]و باز إبن قتيبه دينوري نقل مي‌كنند وقتي به امام علي (عليه السلام) گفتند كه بيا با خليفه پيامبر بيعت كن، حضرت فرمود:
[=Book Antiqua]لسريع ما كذبتم علي رسول الله7.
[=Book Antiqua]فرفع علي صوته فقال سبحان الله؟ لقد ادعي ما لبس له.8
[=Book Antiqua]اين منابع كاملاً روشن مي‌كند كه آقا امير المؤمنين (عليه السلام) از حقوق خودشان انصراف نداده‌اند.:Sham:
[=Book Antiqua]در جاي جاي نهج البلاغه[=Book Antiqua] است كه آقا امير المؤمنين (عليه السلام) بر اقامه حق‌شان استدلال كرده‌اند. در خطبه 67 صراحت دارد:
[=Book Antiqua]لو كانت الإمارة فيهم لم تكن الوصية بهم. ثم قال عليه السلام. فما ذا قالت قريش؟ قالوا احتجت بأنها شجرة الرسول صلي الله عليه و سلم. فقال (عليه السلام) احتجوا بالشجرة و أضاعوا الثمرة.9
[=Book Antiqua]اگر ابوبكر به خاطر اين‌كه گفت: «ما از شجره پيامبر هستيم و خلافت را قبضه كرد، ما كه ميوه اين درخت هستيم». چگونه به ريشه ميوه استدلال مي‌كنند و به ميوه آن استدلال نمي‌كنند.
[=Book Antiqua]و باز در خطبه 74 صراحت دارد:
[=Book Antiqua]لقد علمتم أني أحق الناس بها من غيري و والله لأسلمن ما سلمت أمور المسلمين و لم يكن فيها جور إلا علي خاصة التماسا لأجر ذلك و فضله و زهدا فيما تنافستموه من زخرفه و زبرجه.
[=Book Antiqua]شما مهاجرين و انصار همگي يقين داشتيد كه من شايسته‌ترين افراد هستم براي خلافت.
[=Book Antiqua]در خطبه دوم نهج البلاغه كه اگر نبود از آقا امير المؤمنين (عليه السلام) غير از همين خطبه دوم، براي ما كفايت مي‌كرد، فرمودند:
[=Book Antiqua]لا يقاس بآل محمد صلي الله عليه و آله من هذه الأمة أحد و لا يسوي بهم من جرت نعمتهم عليه أبدا، هم أساس الدين و عماد اليقين، إليهم يفئ الغالي و بهم يلحق التالي و لهم خصائص حق الولاية و فيهم الوصية و الوراثة.
[=Book Antiqua]كسي با آل محمد قابل قياس نيستند، آنها اساس دين هستند ... ولايت در انحصار آل محمد است. پيامبر اكرم به آل محمد جانشيني را وصيت كرده است.
[=Book Antiqua]كساني كه به برخي از نامه‌هاي آقا امير المؤمنين (عليه السلام) استناد مي‌كنند، به اين مسأله توجه كنند كه در خطبه دوم آقا امير المؤمنين كه بعد از قتل عثمان خلافت را به دست گرفت فرمود:
[=Book Antiqua]الآن إذ رجع الحق إلي أهله و نقل إلي منتقله.
[=Book Antiqua]امروز كه من علي خليفه شدم، حق به حقدار رسيد و حقيقت به جاي اول و اصلي‌اش منتقل شد.
[=Book Antiqua]عزيزان بيننده روي اين كلمات خوب دقت كنند.
[=Book Antiqua]در خطبه 6 مي‌فرمايد:
[=Book Antiqua]فوالله! ما زلت مدفوعا عن حقي مستأثرا علي منذ قبض الله نبيه صلي الله عليه و سلم حتي يؤم الناس هذا.
[=Book Antiqua]به خدا سوگند! مرا همواره از حقم محروم كردند، از روزي كه پيامبر از دنيا رفت، حق مرا ضايع و پايمال كردند.
[=Book Antiqua]و هم‌چنين در خطبه 172 مي‌فرمايد:
[=Book Antiqua]و أجمعوا علي منازعتي أمرا هو لي.
[=Book Antiqua]اينها اجماع كردند و حق مسلم مرا از دست من گرفتند.
[=Book Antiqua]در نامه 62نهج البلاغه كه به مردم مصر نوشته شده است، خيلي عبارت جالبي دارد و مي‌فرمايد:
[=Book Antiqua]فوالله! ما كان يلقي في روعي و لا يخطر ببالي أن العرب تزعج هذا الأمر من بعده صلي الله عليه و آله عن أهل بيته و لا أنهم منحوه عني من بعده.10
[=Book Antiqua]به خدا سوگند! باور نمي‌كردم و به ذهنم خطور نمي‌كرد كه عرب اين‌چنين به توصيه‌هاي پيامبر پشت پا بزند و خلافت را از خاندان رسالت دور سازد.
[=Book Antiqua]اينها همه نشان مي‌دهد كه آقا امير المؤمنين (عليه السلام) خلافت را در انحصار خودش مي‌دانست و در اين زمينه قيام كرد، ادعا كرد، در مسجد، در خانه مهاجرين و انصار، در قضيه شوري، در جنگ صفين‌، در قضيه رحبة.
[=Book Antiqua] احتجاج امير المؤمنين (عليه السلام) بر اين‌كه خليفه منصوص است، يكي دو مورد نيست.

1. الإمامه و السياسة لإبن قتيبه الدينوري، تحقيق الزيني، ج1، ص19 2. الإمامه و السياسة لإبن قتيبه الدينوري، تحقيق الزيني، ج1، ص19
3. شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج11، ص14
4. نهج البلاغة، خطب الإمام علي (ع)، ج2، ص 202
5. شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج4، ص104
6. شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج9، ص306
7. الإمامه و السياسة لإبن قتيبه الدينوري، تحقيق الزيني، ج1، ص19
8. همان، ص19 و 20
9. نهج البلاغة، خطب الإمام علي (ع)، ج1، ص116
10. شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج6، ص95 و ج17، ص51 الإمامه و السياسة لإبن قتيبه الدينوري، چاپ مصر، ج1، ص133

معقول;117310 نوشت:
1
- بنده شيعه زاده ام و مسلمان اما امروز بهتر ميبينم خود را منتسب به هيچ فرقه و مذهبي ندانم
2- در فروعات اولا لازم ذكر است مسلمانان در بسياري موارد تا دهها شايد صدها سال پس از هجرت اشكال و اطواري متحد داشته اند و اينگونه نبوده است كه پس از رحلت رسول الله اين رفتارها به دو يا چند شكل در آيند
(در مدينه منوره و مكه معظمه مهاجرين و انصار ،صحابه رسول الله كه از نزديك رسول وحي را درك كرده بودند تا دهها سال پس رحلت ايشان زنده بوده اند پس كدام عقل سليم ميپذيرد در چنين شرايطي اختلاف شكلي در فروعات پيش آيد)

با سلام به همه دوستان بزرگوار
جناب آقای معقول:
1- دوست عزیز حرفهای جنابعالی چقدر شبیه مکتب آقای «برقعی» است، چه اینکه آنها هم چنین سخنانی رابیان داشتند و در نقد اعتقادات مذاهب خصوصا شیعه انتقاداتی بی اساس را بیان داشتند.
علاوه بر اینکه لامذهبی هم خود مذهب و نگرشی بدعی به مسائل دینی است که طبق احادیث فرقۀ ناجیه مشمول یکی از فرقه هایی است که پیامبر اکرم«صلی الله علیه و آله» فرمودند امت من به هفتادو سه فرقه تقسیم می شوند که تنها یک فرقۀ از آن اهل نجات هستند.
2- شماچگونه مدعی هستید مسلمانان تا دهها سال بلکه صدها سال اشکال و اطواری متحد داشته اند؟ آیا شما بدعتهای گوناگون خلفا و برخی از صحابه، در مورد فروعات دینی را نشنیده اید؟
آیا نمی دانید حکومت بنی امیه از سال 40 تا سال 132ادامه یافت؟آیا حکومت بنی امیه مروج احکام محمدی«صلی الله علیه وآله» بوده است؟

«لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحی نزل».

دوست بزرگوار اختلاف صحابه در مسائل فروع دین برای شما بعید می نماید در حالی که در زمان حیات آنحضرت برخی از همان صحابی ای که شما از آنها دفاع می کنید پیامبراکرم «صلی الله علیه وآله» را به هذیان گویی متهم نمودند؟وقتی در نزد حضرت گروهی هوا پرست آن رسول مکرم را به هذیان گویی متهم می نمایند در فروعات دینی بعید می دانید مخالفت با ایشان را؟
پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله» بعد از خود دو چیز به یادگار گذاشتند یکی قرآن و دیگری عترت و فرمودند این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا کنار حوض کوثر ما دامی که به آنها تمسک کنید گمراه نخواهید شد.
وفرمودند مثل اهل بیت من مثل سفینه نوح است که هر کس سوار بر آن شود نجات می یابد و هر کس تخلف کند هلاک می شود.
وفرمودند بعد از من دوازده خلیفه از قریش خواهد آمد که اسلام با آنها عزیز است و...
حال که شما شخصی معقول هستید خود قضاوت نمائید.

معقول;117310 نوشت:

4- در احكام شرعي و فروعات هر دوطرف بلكه هر فرقه بجاي تعقل و هم انديشي ساليان است بغض و كينه به خرج ميدهند ، يكي ميگويد متعه مستحب نزديك به واجب است ديگري قران را تفيسر به نفس ميكند و حرام ميداند . يكي دست بسته نماز ميخواند و ديگري بي هيچ دليل شرعي و الهي آن را از مبطلات نماز ميشمرد

جناب آقای معقول بزرگوار
در شماره دو مرقوم نمودید مسلمانان تا صدها سال در فروعات اختلاف نداشتند و در شمارۀ چهارم نقض آنرا بیان نمودید.چه کسی با متعه مخالفت کرد ؟آیا کسی غیر از عمر بن خطاب بود که در صحیح بخاری بدان اشاره شده است؟!پس اختلافات از همان سالهای ابتدایی بعد از رحلت پیامبر«صلی الله علیه وآله» آغاز شده است.
بحث بغض و کینه را مطرح می نمائید بعد می فرمائید:دیگری آنرا تفسیر به نفس می کند و...آیا مخالفت با تفسیر به رای و مخالفت با حکم مخالف قرآن و دفاع از احکام قرآن بغض و کینه است؟! وآیا چنین عملی در نزد شما مذموم است؟
دست بسته خواندن نماز یا به اصطلاح تکتف امری بدعی بوده و در وضو های بیانیه نامی از آن به میان نیامده است و بدعت نیز حرام و ضلالت است.
اهل بیت«علیهم السلام» که خود مبین قران وسنت بوده اند با آن مخالفت نموده اند.آیا عمل اهل بیت دلیل شرعی برای شما نمی شود؟شما چه شیعه زاده ای هستید که قول اهل بیت«علیهم السلام» را حجت نمی دانید.

با سلام به دوستان عزيز و بزرگوار
قبل از ادامه بحث ( به دليل آنكه اين كمترين تازه آشنايم ) چند نكته به نظرم آمد صلاح دانستم مطرح كنم ، اميد كه مفيد فايده باشد
البته شايد در جاي مناسبي اين مطلب را مطر ح نميكنم ،ليكن به دليل آنكه حقير در حال حاضر در اينجا مينويسم و بر خورده ام كارشناسان عزيز و بزگوار مديريت سايت نيز حضور دارند ، به خودم اجازه دادم مطالب زير را عنوان كنم:
1- ظاهرا در اين سايت يك سنت به خطا و جود دارد و آن اينكه هر كه از ما نيست حتما در اردوگاه رقيب خيمه افراشته ، اميد به اصلاح اين نگاه غلط دارم
2- عمده مباحث بنيادي و اساسي ، متاسفانه در اكثر صفحات ( تا آنجا كه بنده مشاهده كردم ) ابتر و بي پاسخ مانده اند ، بر مديريت سايت و كارشناسان محترم است در باب موضوعات بنيادي مستند تر و محكمتر وارد عمل شده و آنرا حتي المقدور به نتيجه و جمع بندي مطلوب برسانند
3- آنكه خود گوييم و خود خنديم قطعا ما را به جايي نخواهد رساند ، گاها مشاده ميشود به جاي بحث و تبادل نظر و درك صحيص مطلب مورد نظر طرف مقابل ، به قول بچه هاي تهرون دوستان به دنبال "كل اندازيند" و هدف از ميدان بدر كردن حريف است و در كمال تعجب تحمل هيچ دگر انديشي به چشم نميخورد
4- انحراف از بحث اصلي تقريبا در تمامي تاپيكها به چشم ميخورد ، كه البته خود اين حقير نيز مرتكب اين خطا شده ام

در پايان به دليل مشغله فراوان اگر بلافاصله در بحث شركت نميكنم از عزيزان پوزش ميخواهم / و ترجيح ميدهم ضمن ادامه اين بحث فتح بابي از كمي عقب تر آغاز كنم بزرگواران ؛ اگر مايل بوديد اين كمترين سوالي را در http://www.askdin.com/showthread.php?t=12137
مطرح كرده ام كه به نظرم اگر از اينجا آغاز كنيم تا مرز مشتركات با هم پيشرفته و از آغاز اختلاف ، به بحث و استناد بپردازيم
دست حق ياورتان

معقول;117615 نوشت:
با سلام به دوستان عزيز و بزرگوار
قبل از ادامه بحث ( به دليل آنكه اين كمترين تازه آشنايم ) چند نكته به نظرم آمد صلاح دانستم مطرح كنم ، اميد كه مفيد فايده باشد
البته شايد در جاي مناسبي اين مطلب را مطر ح نميكنم ،ليكن به دليل آنكه حقير در حال حاضر در اينجا مينويسم و بر خورده ام كارشناسان عزيز و بزگوار مديريت سايت نيز حضور دارند ، به خودم اجازه دادم مطالب زير را عنوان كنم:
1- ظاهرا در اين سايت يك سنت به خطا و جود دارد و آن اينكه هر كه از ما نيست حتما در اردوگاه رقيب خيمه افراشته ، اميد به اصلاح اين نگاه غلط دارم
2- عمده مباحث بنيادي و اساسي ، متاسفانه در اكثر صفحات ( تا آنجا كه بنده مشاهده كردم ) ابتر و بي پاسخ مانده اند ، بر مديريت سايت و كارشناسان محترم است در باب موضوعات بنيادي مستند تر و محكمتر وارد عمل شده و آنرا حتي المقدور به نتيجه و جمع بندي مطلوب برسانند
3- آنكه خود گوييم و خود خنديم قطعا ما را به جايي نخواهد رساند ، گاها مشاده ميشود به جاي بحث و تبادل نظر و درك صحيص مطلب مورد نظر طرف مقابل ، به قول بچه هاي تهرون دوستان به دنبال "كل اندازيند" و هدف از ميدان بدر كردن حريف است و در كمال تعجب تحمل هيچ دگر انديشي به چشم نميخورد
4- انحراف از بحث اصلي تقريبا در تمامي تاپيكها به چشم ميخورد ، كه البته خود اين حقير نيز مرتكب اين خطا شده ام

در پايان به دليل مشغله فراوان اگر بلافاصله در بحث شركت نميكنم از عزيزان پوزش ميخواهم / و ترجيح ميدهم ضمن ادامه اين بحث فتح بابي از كمي عقب تر آغاز كنم بزرگواران ؛ اگر مايل بوديد اين كمترين سوالي را در http://www.askdin.com/showthread.php?t=12137
مطرح كرده ام كه به نظرم اگر از اينجا آغاز كنيم تا مرز مشتركات با هم پيشرفته و از آغاز اختلاف ، به بحث و استناد بپردازيم
دست حق ياورتان

با سلام
جناب معقول گرامی
از اینکه نکاتی را یاد آور شدید در مورد سایت ممنون اتفاقا راه انتقاد از سایت باز است و قبلا هم تاپیکها در این جهت گذاشته شده و شما هم میتوانید نکات خودتان را آنجا ثبت کنید !

اما دوست گرامی مدعی سخنانی شدید که هیچ گونه پاسخ مستندی در مورد سوالات و مطالب ارائه شده ندادید و فقط ترجیح دادید بازی با کلمات داشته باشید !!
اینطور که شما میفرماید نیست افراد مخالف زیادند شما کمی دیر
رسیدید به سایت !مرتب حضور داشته باشید تا شما هم در مطالب شرکت کنید .
اما دوست عزیز این سخنانتان و این لیکی که گذاشتید ارتباطی به این تاپیک ندارد!!
از شما انتظار داشتیم گفتاری را که عنوان کردید آنها را بصورت مستند عنوان کنید تا برسی کنیم تا خود شاهد باشید که تاپیکها به حال خود رها نشده!!و نمیشود !!
و سخن حق همیشه حق است .
یا علی ع

رضاي بزرگوار سلام و سپاس
مومن عرض كردم : ضمن ادامه اين بحث
يعني زنده باشم اينجا نيز درخدمتم و استفاده خواهم كرد
تجديد سپاس

بزرگواران اگر برداشت اين كمترين از آيه تطهير هماني بود كه شما عزيزان درك كرده ايد، قطعا پيرو مطالب صدر الذكر ديگر جاي بحثي باقي نمي ماند.
شايد بهتر است ابتدا صراحتا و بدون تقيه،و شايد شجاعانه عقايد خود را مطرح كنم / البته نميدانم اينجا تاپيك مناسبي براي مطرح كردن آن هست يا نه ،كه در اينصورت عزيزان كار بلد راهنمايي كنند

اما
به نظر حقير يك واقعه مشابه در تمامي اديان الهي رخ داده و باعث بروز اختلافات و اشكالات و نهايتا انحراف اديان گشته است.بسيار خلاصه عرض ميكنم و اميدوارم بتوانم قلب باورم را مطرح كنم.

قبلا خواهش ميكنم دقيق و عميق ، فارغ از آموخته ها و داشته ها و تعصبات مطالب زير را موشكافانه بررسي و سپس...:Mohabbat:

هكذا ،اين وقايع مسلسل وار رخداده و به سهولت قابل تحقيق و مطالعه در تاريخ و متن قرآن كريم است

:Sham:گام اول : آفرينش قديسان و انسانهاي برگزيده ( فارغ از انبياء الهي ) توسط خواص ديني ، بلافاصله و در حداقل زمان ممكن پس از ظهور اديان. عمدتا اين قديسان از ميان پاكترين و مقربترين انسانهاي پيرامون انبياء الهي انتخاب و پس از مرگشان بهره برداري آغاز ميشود.
:Sham:گام دوم : نسبت دادن تواناييهاي ماوراء طبيعي و ارتباط و پشتيباني از طرف ذات اقدس الله به ايشان
:Sham: گام سوم :وكالت و نيابت و ولايت از طرف ايشان توسط موبدان و روحانيون ظاهرا مذهبي ( ايجاد شبهات ارتباط و شفاعت و ....)
:Sham: گام چهارم :احداث ابنيه پيكره و مقابر منتسب به ايشان و تشكيل زيارتگاه ( توسل و زيارت و بست نشيني و ....)
:Sham:گام پنجم : به واسطه جعل و تحريف روايات منقول از ايشان و غير ، تخريب اديان و ايجاد شرك و بهره بر داري در دو شكل و دوگروه عمده اول : ايجاد منافع دنيوي و مادي براي دنيا دوستان و دوم : ستيز آرام و نابودي اديان الهي و ايجاد شرك توسط شيطان و اصحابش . واين است كه باريتعالي شرك را بدتر از كفر ميشمارد چرا كه كفر ورزيدن توسط عقل سليم قابل نفي و نهي است اما شرك عمدتا مخفي و توسط رعيت و حتي بسياري خواص تبديل به هنجاري مذهبي عبادي ميگردد كه متعصبانه از آن شديدا دفاع خواهد كرد و مبارزه با آن بسيار سخت تر و گاها در كوتاه مدت غير ممكن است .
:Sham:و نهايتا ،توليت /توليت و توليت!!!!!!!!!!!!! توليت معبد ،توليت حرم ،توليت كليسا و كنيسه ،توليت زيگورات ،توليت دين!! ( ابوسفيان نه آنكه خدا را باور نداشت بلكه دست كشيدن از سيم و زر توليت بتخانه و كعبه برايش ناممكن بود . مهم :اهل مكه كافر نبودند مشرك بودند ، بتهاي كعبه عمدتا نماد و پيكره قديسان منتسب به دين بود نه يك صورت خيالي و بي هويت)


عجيب آنجاست كه مسائل صدر الذكر تقريبا در تمامي اديان الهي به شكلي مشابه رخ داده است

به اين واسطه اين بنده خدا صلاح ميدانم در حد امكان پرهيز كنم از هرچيز كه صراحتا در كلام حق ذكر نشده باشد ،و در حد توان زندگي خويش را بر اساس آيات المحكمات برنامه ريزي كنم و به جاي روايات و احاديث پالايش نشده كه سالياني به آن مشغول بوده ام نس صريح قرآن كريم را مطالعه كنم ، البته اخيرا برايم اين امر تبديل به نوعي وسواس گشته كه با دعاي شما عزيزان اميد به استخلاص از آنرا نيز دارم . انشاءالله

با سلام

معقول;116726 نوشت:
در آنكه ابابكر صديق از جمله السابقون السابقونند و شايد نزديكترين صحابه به پيامبر اكرم شكي نيست ، و هر كس در اين ارتباط جز اين بشمارد قطعا مقصودي غير از دين دارد

آري ابابكر "دبير كل جامعه اسلامي " در زمان پيامبر بود و شايد نزديكترين صحابه به رسول الله و بي گمان خدومترين ايشان و حداقل بنده صلاحيت اسائه ادب به مقام دست راست پيامبر را ندارم و مابقي را خدا آگاه است و تكليفم را با اين موضوع روشن نموده ام.

جناب معقول گرامی
برای من این نوعی تناقض است اگر اشتباه نکنم !!
آیا لقب صدیق و دبیر کل بودن و نزدیکترین صحابی را از قرآن گرفته اید!!؟
اگر اینطور است با استناد به قرآن ثابت کنید لطفا

معقول;117637 نوشت:
عجيب آنجاست كه مسائل صدر الذكر تقريبا در تمامي اديان الهي به شكلي مشابه رخ داده است

به اين واسطه اين بنده خدا صلاح ميدانم در حد امكان پرهيز كنم از هرچيز كه صراحتا در كلام حق ذكر نشده باشد ،و در حد توان زندگي خويش را بر اساس آيات المحكمات برنامه ريزي كنم و به جاي روايات و احاديث پالايش نشده كه سالياني به آن مشغول بوده ام نس صريح قرآن كريم را مطالعه كنم ، البته اخيرا برايم اين امر تبديل به نوعي وسواس گشته كه با دعاي شما عزيزان اميد به استخلاص از آنرا نيز دارم . انشاءالله


در صورتی که در اینجا فقط استناد کردید به قرآن و اگر اینطور باشد اشتباه روی اشتباه !!
چطور در گفتار اول استناد به قرآن نکردید ؟
این دو گفتار جمع پذیر نیست
یا علی ع

با سلام و احترام
همراهی امام علی علیه السلام با خلفا به هیچ وجه به معنای تایید شخصیت حقیقی یا حقوقی اخذ شده توسط آن ها نبوده است ، مسلم است که ایشان برای حفظ اسلام صبر عظیم نموده است، زیرا که آن حضرت در جای جای سخنانش اشاره به حق الهی خلافت نموده و آن را تنها متعلق به خاندان وحی می داند.
به عنوان مثال حضرت در خطبه شقشقیه به این مطلب می پردازد.
حضرت در فرازى مى فرمايد: «لَشَدَّ ما تَشَطَّرا ضَرْعَيْها»;(1) خليفه اول به اتفاق خليفه دوم، خلافت را مانند شترى شيرده بين خود تقسيم كردند و شتر را هم از صاحبش گرفتند شير او را بين خود قسمت نموده و مالك آن را از حقش محروم كردند.

1.
نهج البلاغه، خطبه 3، بخش 6.

در ادامه می فرمایند:

امام از اين كه خليفه اول خلافت را به شخصى سپرد كه از شدت خشونت، مرتكب اشتباهات فراوان مى شد انتقاد مى كند; «فَصَيّرها فى حَوزة خشناءَ يَغْلُظُ كَلْمُها ـ و يكثر الثيارُ فيها».(1)

آنچه در اين انتقاد به طور كامل نمايان است اشاره به تضييع حق ايشان و به يغما رفتن ميراثشان است; لذا در همين خطبه شقشقيه مى فرمايند: «اَرى تُراثى نَهْباً»; به چشم خود مى ديدم ارث وميراثم را ـ منصب خلافت را كه به نص رسول الله(صلى الله عليه وآله)به من واگذار شده بود ـ به تاراج مى برند.

و در جاى ديگر مى فرمايند: «فَوَ اللهِ مازِلْتُ مَدْفُوعاً عن حقّى مُسْتَأْثَراً عَلَىَّ، منذ قَبَضَ الله نَبيَّهُ حتى يَوم الناس هذا»;(2) به خدا سوگند از زمان رحلت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) تا امروز ـ زمان جنگ جمل ـ از حق خود محروم بودم.

1. همان، خطبه 3.

2. همان، خطبه 6، بخش 2.

بزرگوار رضاي عزيز سلام عليكم
يكم آنكه در باب لقب صديق بر جناب ابابكر ، بنده به تبعيت از عرف جامعه اسلامي آنچه را كه مشهور است عرض كردم ، حال پيرو عرايض فوق الذكر دليلي منطقي، مستند و معقول براي ستيز و رد و انكار آن نيافتم . همانند ديگر القاب مشهور منتصب به صحابه و بزرگان صدر اسلام . حال در كجاي آن ميبايست به قرآن استناد كرد ؟ آيا استفاده از اين لقب براي يك مسلمان غير شرعي و در تناقض با قرآن كريم است ؟!، ايا چنين نيازي حس ميشود ؟ آيا قرآن فرموده بايد در آن موشكافي كرد ؟
آيا اين القاب را ميبايست در قرآن جستجو كرد : زبير ( سيف الاسلام ) عمر ( فاروغ ) حسن ابن علي ( مجتبي ) محمد ابن علي ابن الحسين ( باقر العلوم ) علي ابن محمد ( صادق ) و....... حال شما اسرار بر رد آن داريد بسمه الله استفاده ميكنم

دوم آنچه از متون تاريخي موجود نزد فرق مختلف اسلامي از كتاب اول تاريخ يعقوبي گرفته تا كنون توسط هر انسان بي طرف برداشت ميگردد آن است كه ايشان سايه به سايه در كنار رسول حق بوده اند و از صحابه خاص آن حضرت و يقينا از اولين ايمان آوردندگان به دين اسلام به شمار ميروند . حال شيعه اسرار دارد كه اينگونه نبوده است ! يا آنكه بعد چه ها و چه ها شده!!!. با استناد به آنچه در 41 عرض كردم دليل اين امر و كردار روحانيت و مورخين تشيع پس از شيخ مفيد بيشتر قابل بحث است و در خور موشكافي تا بررسي اصل ماجرا
علماي معزز شيعه نام 10 تن از صحابه نزديك نبي را به ترتيب نسبي قرابت ذكر كنند اگر نام جناب ابابكر در ميانش نبود يقين مغرضانه است و از انصاف و عدالت خارج ، حال چگونه است كه وقتي گفته ميشود "ابابكر نزديكترين صحابه " براشفته ميگرديم ؟؟؟
سوم شايد در متون تاريخي نام هيچيك از صحابه و نزديكان رسول الله در زمان حيات ايشان به اندازه ابابكر به عنوان مشاور و رايزن حكومت اسلامي برده نشده است ، اين را جامع منابع اسلامي مطرح نموده اند ،اما شيعه چرا اسرار به انكار آن دارد ..!!!!؟؟؟ بنده ان را ميپذيرم و مغايرتي در پذيرش آن با قرآن كريم نميبينم

در پايان آيا طبق مشي خرد ميبايست نهي و انكار اصل صفت و واقعه تاريخي را در قرآن كريم جستجو كرد ؟و آيا در استنتاج تاثيرات و اصل وقايع تاريخي اگر مغاير با نس صريح قرآن و اموزه هاي آن نباشد زياني در پذيرش آن است يا اسرار بر نفي آن؟. گيريم در اين عمل ثوابي نباشد ،زيانش در چيست؟ اينجاست كه با اندكي تعقل و تعمق و بررسي مغ رخداد اهميت صلح ميان معاويه و امام حسن مجتبي ( وجوب حفظ وحدت و تقويت جامعه اسلامي ) معلوم و ارزش واقعه عظيم عاشوري ( مبارزه با شرك و ظلم و تحريف ) مشخص ميگردد .اين وقايع نيز رخدادهاي انسانيست و ارزش واقعي آن نيز دراين است . و همچنين ارزش هر دو عمل در شكل و ماهيت قطعا مطلق نبوده و نسبي است كه اگر اينگونه نباشد ارزشي نيست .

معقول;117771 نوشت:
بزرگوار رضاي عزيز سلام عليكم
يكم آنكه در باب لقب صديق بر جناب ابابكر ، بنده به تبعيت از عرف جامعه اسلامي آنچه را كه مشهور است عرض كردم ، حال پيرو عرايض فوق الذكر دليلي منطقي، مستند و معقول براي ستيز و رد و انكار آن نيافتم . همانند ديگر القاب مشهور منتصب به صحابه و بزرگان صدر اسلام . حال در كجاي آن ميبايست به قرآن استناد كرد ؟ آيا استفاده از اين لقب براي يك مسلمان غير شرعي و در تناقض با قرآن كريم است ؟!، ايا چنين نيازي حس ميشود ؟ آيا قرآن فرموده بايد در آن موشكافي كرد ؟
آيا اين القاب را ميبايست در قرآن جستجو كرد : زبير ( سيف الاسلام ) عمر ( فاروغ ) حسن ابن علي ( مجتبي ) محمد ابن علي ابن الحسين ( باقر العلوم ) علي ابن محمد ( صادق ) و....... حال شما اسرار بر رد آن داريد بسمه الله استفاده ميكنم

[=Verdana]با سلام
جناب معقول گرامی
اول اینکه فرمودید (
[=Verdana]بنده به تبعيت از عرف جامعه اسلامي آنچه را كه مشهور است عرض كردم )ما در اینجا تخصصی گفتگو میکنیم به وسیله اسناد و نه بر حسب ان چه در بین مردم [=Verdana] مشهور[=Verdana] است !!
دلیل رد ان را خدمتتان ارائه میدهم کاری هم فعلا به منابع شیعه نداریم از اهل سنت و منابع آنها استفاده میکنیم تا مشخص شود صدیق و فاروق لقب کیست!!
در مورد قرآن خود شما متذکر شدید که استنادی به احادیث و روایات ندارید و حالا جالب است که استناد به(
[=Verdana] تبعيت از عرف جامعه اسلامي آنچه را كه مشهور است[=Verdana]) کرده اید که این باز تناقضی دیگر است !
درست میفرماید بعضی از القاب در قرآن آمده مثل خیرالبریه و بعضی از القاب و سخنان در قرآن نیامده و نیاز به احادیث و روایات داریم !!پس این را گفتم که شما بدانید که تنها برای گفتگو علاوه بر قرآن نیاز به احادیث و روایات صحیح هم داریم !!
و همانطور که خود گفتید در قرآن همه القاب را نمیتوان یافت !!فراموش نشود این شما بودید که استناد به احادیث و روایات را مد نظر قرار ندادید نه بنده!!

اما در مورد لقب [=Verdana]صدیق و فاروق[=Verdana] که فرمودید :

[=Verdana]
[=Verdana]طبق روايات صحيح السندي كه در بسياري از كتاب‌هاي اهل سنت وجود دارد ، اين دو لقب مبارك ، از القاب اختصاصي آقا امير المؤمنين عليه السلام بوده است ؛ اما اهل سنت تلاش كرده اند كه اين فضليت را براي خلفاي ديگر نقل كنند .

[=Georgia]ما به چند روايت اشاره مي‌كنيم .
[=Georgia]1 . بسياري از علماي اهل سنت ؛ از جمله ابن ماجه قزويني در سننش كه يكي از صحاح سته اهل سنت به شمار مي‌‌آيد ، با سند صحيح نقل كرده‌:
[=Georgia]عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ عَلِيٌّ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَأَخُو رَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَنَا الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ لَا يَقُولُهَا بَعْدِي إِلَّا كَذَّابٌ صَلَّيْتُ قَبْلَ النَّاسِ بِسَبْعِ سِنِينَ .
[=Georgia]سنن ابن ماجة ، ج1 ، ص 44 ، و البداية والنهاية ، ج3 ، ص 26 و المستدرك ، حاكم نيشابوري ، ج3 ، ص 112 وتلخيص آن ، تأليف ذهبي در حاشيه همان صفحه ، و تاريخ طبري ، ج2 ، ص 56 ، والكامل ، ابن الاثير ، ج2 ، ص 57 و فرائد السمطين ، حمويني ، ج 1 ص 248 و الخصائص ، نسائي ، ص 46 با سندي كه تمام روات آن ثقه هستند ، و تذكرة الخواص ، ابن جوزي ، ص 108 و ده‌ها سند ديگر .
[=Georgia]عباد بن عبد الله گويد : علي عليه السلام فرمود : من بنده خدا ، برادر رسول خدا و صديق اكبر هستم ، پس از من جز دروغگو كسي ديگر خود را «صديق» نخواهد خواند ، من هفت سال قبل از ديگران نماز مي‌خواندم .:Sham:
محقق سنن ابن ماجه در ادامه مي‌نويسد : [=Georgia]
في الزوائد : هذا إسناد صحيح . رجاله ثقات . رواه الحاكم في المستدرك عن المنهال . وقال : صحيح على شرط الشيخين .
[=Verdana] [=Georgia](بوصيري) اين روايت را در زوائد (سنن ابن ماجة) نقل كرده و گفته است : " سند آن صحيح و راويان آن مورد اعتماد هستند " . همچنين حاكم نيشابوري آن را نقل كرده و گفته است : " اين روايت طبق شرائط مسلم و بخاري صحيح است " .
[=Verdana]

2[=Georgia] . ابن قتيبه دينوري در كتاب المعارف مي‌نويسد :[=Georgia]
[=Georgia]عن معاذة بنت عبد الله العدوية سمعت علي بن أبي طالب على منبر البصرة وهو يقول أنا الصديق الأكبر آمنت قبل ان يؤمن أبو بكر وأسلمت قبل أن يسلم أبو بكر .[=Georgia]
[=Georgia]المعارف - ابن قتيبة - ص 169 و تهذيب الكمال - المزي - ج 12 - ص 18 – 19 و البداية والنهاية - ابن كثير - ج 7 - ص 370 و ... .[=Georgia]
[=Georgia]معاذه دختر عبد الله ‌گويد كه از علي بن أبي طالب عليه السلام شنيدم كه بر بالاي منبر بصره مي‌فرمود : من صديق اكبر هستم ، ايمان آوردم قبل از آن كه ابوبكر ايمان بياورد ، اسلام آوردم قبل از آن كه ابوبكر اسلام بياورد .[=Georgia]:Sham:

[=Georgia]3 . ابن مردويه اصفهاني در مناقبش ؛ فخررازي ، آلوسي ، أبو حيان و جلال الدين سيوطي در تفسيرشان و نيز متقي هندي در كنز العمال ، مناوي در فيض القدير و ... نقل كرده‌اند كه پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم فرمود :[=Georgia]
[=Georgia]" الصديقون ثلاثة : حبيب النجار مؤمن آل ياسين ، وحزبيل مؤمن آل فرعون ، وعلي بن أبي طالب الثالث ، وهو أفضلهم .[=Georgia]:Sham:
[=Georgia]مناقب علي بن أبي طالب (ع) وما نزل من القرآن في علي (ع) - أبي بكر أحمد بن موسى ابن مردويه الأصفهاني - ص 331 و الجامع الصغير - جلال الدين السيوطي - ج 2 - ص 115 و كنز العمال - المتقي الهندي - ج 11 - ص 601 و فيض القدير شرح الجامع الصغير - المناوي - ج 4 - ص 313 و تفسير الرازي - الرازي - ج 27 - ص 57 و تفسير البحر المحيط - أبي حيان الأندلسي - ج 7 - ص 442 و تفسير الآلوسي - الآلوسي - ج 16 - ص 145 و تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر - ج 42 - ص 43 و ج 42 - ص 313 و المناقب - الموفق الخوارزمي - ص 310 و ... [=Georgia]
[=Georgia] صديقان سه نفر هستند : حبيب نجار ، مؤمن آل ياسين ، حزقيل مؤمن آل فرعون ، و علي بن أبي طالب عليه اسلام كه او برتر از آن ها است .:Sham:

اگر لقب ابوبكر نيز صديق بود ، بايد پيامبر اسلام متذكر مي‌شد و به جاي الصديقون ثلاثة ، مي‌فرمود : « الصديقون اربعة » و ابوبكر را نيز داخل آن مي‌كرد ؛ [=Georgia]از اين رو نامگذاري ابوبكر به صديق با حصر صديق در آن سه نفر از سوي نبي مكرم اسلام نمي‌سازد .[=Georgia]:Sham:

[=Georgia]جالب اين است كه جلال الدين سيوطي ، مفسر و اديب مشهور اهل سنت در كتاب الدر المنثور و نيز قندوزي حنفي در ينابيع المودة عين همين روايت را با كمي تفاوت از كتاب تاريخ بخاري اين گونه نقل مي‌كنند :[=Georgia]
[=Georgia]وأخرج البخاري في تاريخه عن ابن عباس قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم الصديقون ثلاثة حزقيل مؤمن آل فرعون وحبيب النجار صاحب آل ياسين وعلي بن أبي طالب .[=Georgia]
[=Georgia]الدر المنثور - جلال الدين السيوطي - ج 5 - ص 262 و ينابيع المودة لذوي القربى - القندوزي - ج 2 - ص 400[=Georgia]
[=Georgia] ولي وقتي به نسخه‌هاي مختلف تاريخ صغير و تاريخ كبير بخاري مراجعه مي‌كنيم ، اين روايت را در آن نمي‌يابيم .
اين نيز يكي ديگر از ظلم‌هاي است كه دشمنان امير المؤمنين در حق آن حضرت مرتكب شده‌اند و قصد داشته‌اند كه با اين كار فضائل بي حد و حصر امير المؤمنين عليه السلام را از چشم مردم دور نگهداراند ؛ غافل از اين كه قبل از آن‌ها برخي از علماي خودشان اين مطلب را ديده و نقل كرده‌اند .:Sham:

خب این تا اینجا جناب معقول [=verdana]
حالا نگاهی میکنیم به اعترافات علمای اهل سنت و
[=verdana][=arial]جعلي بودن اين دو لقب براي ابوبكر و عمر

[=Georgia]
[=Georgia]از طرف ديگر بسياري از علماي اهل سنت اعتراف كرده‌اند كه اين دو لقب ، شايسته ابوبكر و عمر نيست و حديث آن جعلي است .
ابن جوزي ، عالم معروف اهل سنت در كتاب الموضوعات مي‌نويسد :
[=Georgia]
[=Georgia]عن أبى الدرداء عن النبي صلى الله عليه وسلم قال : «رأيت ليلة أسرى بى في العرش فرندة خضراء فيها مكتوب بنور أبيض : لا إله إلا الله محمد رسول الله أبو بكر الصديق عمر الفاروق».[=Georgia]
[=Georgia]أبي درداء از پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم نقل مي‌كند كه آن حضرت فرمود : در شب معراج ديدم كه در عرش خداوند بر لوحي سبز با نور سفيد نوشته شده بود « خدايي جز خداي يكتا نيست ، محمد صلي الله عليه وآله وسلم رسول او است ، ابوبكر صديق و عمر فاروق است ! .[=Georgia]

[=Georgia]بعد در نقد روايت مي‌نويسد :[=Georgia]
[=Georgia] هذا حديث لا يصحّ ، والمتّهم به عمر بن إسماعيل قال يحيى : ليس بشئ كذّاب ، دجال ، سوء ، خبيث ، وقال النسائي والدارقطني : متروك الحديث . [=Georgia]:Sham:
[=Georgia]الموضوعات ، ابن جوزي ، ج1 ، ص 327 .[=Georgia]
[=Georgia]اين حديث صحيح نيست و كسي كه به آن متهم است عمر بن اسماعيل است . يحيي بن معين در باره او گفته است : سخن او ارزش ندارد ، دروغ‌گو است ، آدمي بد و خبيث است . نسائي و دارقطني گفته‌اند : حديث او متروك است .[=Georgia]:Sham:
[=Georgia]و در جاي ديگر مي نويسد :[=Georgia]
[=Georgia]هذا باطل موضوع وعلى بن جميل كان يضع الحديث ... .[=Georgia]
[=Georgia] الموضوعات ، ابن جوزي ، ج1 ، ص 336 .[=Georgia]
[=Georgia]اين روايت باطل و ساختگي است و علي بن جميل حديث جعل مي كرده است[=Georgia]:Sham:
[=Georgia]و در جاي سوم مي‌گويد :[=Georgia]
[=Georgia] هذا حديث لا يصح عن رسول الله صلى الله عليه وسلم . وأبو بكر الصوفى ومحمد بن مجيب كذابان ، قاله يحيى بن معين .[=Georgia]
[=Georgia]الموضوعات ، ج1 ،‌ ص337 .[=Georgia]
[=Georgia]اين حديث از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم صحيح نيست ؛ زيرا ابوبكر صوفي و محمد بن مجيب هر دو دروغگو هستند ، اين سخن را يحيي بن معين گفته است .[=Georgia]
[=Georgia]هيثمي نيز بعد از نقل روايت مي نويسد :[=Georgia]
[=Georgia]رواه الطبراني وفيه على بن جميل الرقى وهو ضعيف . [=Georgia]
[=Georgia]مجمع الزوائد ،‌ الهيثمي ،‌ ج9 ، ص58 .[=Georgia]
[=Georgia]اين روايت را طبراني نقل كرده و در سند آن علي بن جميل رقي است و او ضعيف است .[=Georgia]:Sham:
[=Georgia]و متقي هندي بعد از نقل آن مي‌گويد :[=Georgia]
[=Georgia]كر وفيه محمد بن عامر كذّاب [=Georgia]:Sham:
[=Georgia]كنز العمال ، ج13 ، ص236 .[=Georgia]
[=Georgia]ابن عساكر آن را نقل كرده و در سند آن محمد بن عامر ، دروغگو است .[=Georgia]:Sham:
[=Georgia]ابن حبان بعد از نقل دو روايت در اين باره ،‌ مي‌نويسد :[=Georgia]
[=Georgia]وهذان خبران باطلان موضوعان لا شكّ فيه ، وله مثل هذا، أشياء كثيرة يطول الكتاب بذكرها .[=Georgia]
[=Georgia] كتاب المجروحين ،‌ج ج2 ،‌ ص116. [=Georgia]
[=Georgia]شكي نيست كه اين دو روايت باطل و ساختگي است . روايات بسياري همانند آن وجود دارد كه با ذكر همه آن‌ها كتاب ما طولاني خواهد شد .[=Georgia]:Sham:

[=Georgia]ابن حجر عسقلاني و شمس الدين ذهبي نيز بعد نقل روايت مي‌گويند :[=Georgia]
[=Georgia]هذا باطل ، والمتهم به حسين .[=Georgia]
[=Georgia]ميزان الاعتدال ، ذهبي ، ج1 ،‌ ص540 و لسان الميزان ، ابن حجر ، ج2 ، ص295 .[=Georgia]
[=Georgia]اين روايت باطل است و متهم به آن حسين است .[=Georgia]:Sham:

[=Georgia]و ابن كثير دمشقي سلفي نيز در اين باره مي‌گويد :[=Georgia]
[=Georgia]فإنّه حديث ضعيف في إسناده من تكلم فيه ولا يخلو من نكارة ، والله أعلم .[=Georgia]
[=Georgia]البداية والنهاية ، ج7 ،‌ ص230 .[=Georgia]
[=Georgia] اين حديث ضعيفي است و در سند آن كسي است كه در باره او سخن‌ها گفته شده و سخن او از منكرات خالي نيست :Sham:

[=arial]نخستين بار اهل كتاب عمر را فاروق ناميدند :

[=Georgia]محمد بن سعد در الطبقات الكبري ، ابن عساكر در تاريخ مدينة دمشق ، ابن اثير در اسد الغابة و محمد بن جرير طبري در تاريخش مي‌نويسند :[=Georgia]
[=Georgia]قال بن شهاب بلغنا أن أهل الكتاب كانوا أول من قال لعمر الفاروق وكان المسلمون يأثرون ذلك من قولهم ولم يبلغنا أن رسول الله صلى الله عليه وسلم ذكر من ذلك شيئا .[=Georgia]
[=Georgia]الطبقات الكبرى - محمد بن سعد - ج 3 - ص 270 و تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر - ج 44 - ص 51 و تاريخ الطبري - الطبري - ج 3 - ص 267 و أسد الغابة - ابن الأثير - ج 4 - ص 57 .[=Georgia]
[=Georgia]ابن شهاب گويد : اين گونه به ما رسيده است كه اهل كتاب نخستين كساني بودند كه به عمر لقب فاروق دادند و مسلمانان از سخن آن‌ها متأثر شدند و اين لقب را در باره عمر استعمال كردند و از پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم هيچ مطلبي در اين باره به ما نرسيده است .[=Georgia]:Sham:
[=Georgia]و نيز ابن كثير دمشقي سلفي در ترجمه عمر بن الخطاب در كتاب معتبر البداية والنهاية مي‌نويسد :[=Georgia]
[=Georgia]عمر بن الخطاب بن نفيل بن عبد العزى ... أبو حفص العدوي ، الملقب بالفاروق قيل لقبه بذلك أهل الكتاب[=Georgia]
[=Georgia]البداية والنهاية - ابن كثير - ج 7 - ص 150 .[=Georgia]
[=Georgia]عمر بن الخطاب ... ملقب به فاروق ، ‌گويند كه اهل كتاب اين لقب را به عمر دادند .[=Georgia]
[=Georgia] [=Georgia]در نتيجه ، لقب «صديق» مخصوص امير المؤمنين است
[=Georgia]و هر آن‌چه اهل سنت از زبان پيامبر اسلام در باره ابوبكر نقل كرده‌اند ، ساخته و پرداخته ديگران است ؛ همان طور كه لقب «فاروق» نيز از آنِ امير المؤمنين بوده و اهل كتاب آن را به خليفه دوم هديه كرده‌اند .:Sham:

[=Georgia]یا علی ع

معقول;117771 نوشت:

دوم آنچه از متون تاريخي موجود نزد فرق مختلف اسلامي از كتاب اول تاريخ يعقوبي گرفته تا كنون توسط هر انسان بي طرف برداشت ميگردد آن است كه ايشان سايه به سايه در كنار رسول حق بوده اند و از صحابه خاص آن حضرت و يقينا از اولين ايمان آوردندگان به دين اسلام به شمار ميروند . حال شيعه اسرار دارد كه اينگونه نبوده است ! يا آنكه بعد چه ها و چه ها شده!!!. با استناد به آنچه در 41 عرض كردم دليل اين امر و كردار روحانيت و مورخين تشيع پس از شيخ مفيد بيشتر قابل بحث است و در خور موشكافي تا بررسي اصل ماجرا

[=verdana]با سلام
جناب معقول گرامی
اینطور که شما میگوید و سخن از حق بودن ابوبکر می کنید با مستندات جور در نمییاد !!
ما منکر اینکه ابوبکر هم در کنار پیامبر ص بودند نیستیم
اما این در کنار بودن را برسی میکنیم و کرده ایم ![=verdana]!!اما سخن از نزدیکترین شخص کردید و مهمتر حق که چنین نمیباشد !!

آنچه ما اعتقاد نسبت به ابوبكر و عمر داريم ، همان اعتقادي است كه اميرمومنان علي عليه السلام در مورد آن دو داشته است :

[=Georgia]حضرت علي عليه السلام[=Georgia] ، ابوبکر را فردي مستبد مي دانستند [=Georgia]

[=Georgia]ولكنّك استبددت علينا بالأمر وكنّا نرى لقرابتنا من رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم نصيباً حتّى فاضت عينا أبى بكر...
[=Georgia] صحيح البخارى: 5/82، كتاب المغازي، باب غزوة خيبر.
[=Georgia]بخاري مي گويد :‌
[=Georgia]اميرالمؤمنين علي به ابوبکر فرمود : تو در امر خلافت با ما مستبدانه برخورد نمودي و ما بواسطه قرابت و خويشاونديمان با رسول خدا معتقديم که حق و نصيبي در خلافت بعد از رسول خدا داريم ( اين کلمات را حضرت فرمودند) تا اشک از چشمان ابوبکر جاري شد .
[=Georgia]در صحيح مسلم آمده :
[=Georgia] استبددت علينا بالأمر وكنّا نحن نرى لنا حقّاً لقرابتنا من رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم...
[=Georgia] صحيح مسلم : ج 5 ص 154، باب قول النبي صلى الله عليه وسلم لا نورث ما تركنا فهو صدقة .
[=Georgia]اميرالمؤمنين به ابوبکر فرمود : تو در امر خلافت با ما مستبدانه برخورد نمودي و ما بواسطه قرابت و خويشاونديمان با رسول خدا معتقديم که حق خلافت بعد از رسول خدا از آنِ ماست .

[=Georgia]نظراميرالمؤمنين علي در باره ابوبکر و عمر[=Georgia]

[=Georgia]حضرت امير عليه السلام و عباس عموي پيامبر اکرم ابوبکر و عمر را دروغگو ، گناهکار، پيمان شکن و خائن مي دانستند.:Sham:
به اين عبارت دقت کنيد مسلم در صحيحش مي گويد :

[=Georgia] فلمّا توفّي رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم ، قال أبو بكر: أنا ولي رسول اللّه ، ... فقال أبو بكر: قال رسول اللّه صلى الله عليه وسلم : نحن معاشر الأنبياء لا نورث، ما تركناه فهو صدقة، فرأيتماه كاذباً آثماً غادراً خائناً ،... ثمّ توفّي أبو بكر فقلت: أنا وليّ رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم و ولي أبي بكر، فرأيتماني كاذباً آثماً غادراً خائناً .
[=Georgia] صحيح مسلم ج 5 ص 152، كتاب الجهاد باب 15 حكم الفئ حديث 49، فتح الباري ج 6 ص 144.
[=Georgia]عمر به اميرالمؤمنين صلوات الله و سلامه عليه و عباس عموي پيامبراکرم صلي الله عليه و آله و سلم مي گويد :
[=Georgia]زماني که رسول خدا صلى اللّه عليه (و آله) وسلم از دنيا رفت ، ابوبکر گفت من جانشين رسول خدا هستم ... أبو بكر گفت : رسول اللّه صلى الله عليه (وآله) و سلم فرموده است ما گروه پيامبران بعد از خود ارثي به جا نمي گذاريم ، هر آن چه بعد از خود به جا مي گذاريم صدقه است ( و بايد براي عموم مسلمين صرف شود ) شما نظرتان اين بود که ابوبکر در گفتارش درغگو ، گناهکار ، پيمان شکن و خائن است ... سپس ابوبکر از دنيا رفت (بعد از مرگ او ) من گفتم : من جانشين رسول خدا و ابوبکر هستم شما مرا هم مانند ابوبکر درغگو ، گناهکار ، پيمان شکن و خائن دانستيد .:Sham:
[=Georgia]
کنار زدن حضرت از خلافت بخاطر عمل نکردن به سنت ابوبکروعمر

[=Georgia]... وخلا (عبد الرحمن بن عوف) بعلي بن أبي طالب ، فقال : لنا اللّه عليك ، إن وليّت هذا الأمر ، أن تسير فينا بكتاب اللّه وسنّة نبيّه وسيرة أبي بكر وعمر.
[=Georgia]فقال : أسير فيكم بكتاب اللّه وسنّة نبيّه ما استطعت.
[=Georgia]تاريخ اليعقوبي ج 2 ص 162،باب أيام عثمان بن عفان. براي مطالعه بيشتر در اين زمينه رجوع شود به: تاريخ الطبري ج 3 ص 297.
[=Georgia] ( بعد از مرگ عمر وقتي شوراي شش نفر مي خواستند خليفه انتخاب کنند ) عبد الرحمان بن عوف اميرالمؤمنين علي بن أبي طالب صلوات الله و سلامه عليه را به کناري صدا زد و به ايشان عرض کرد : خداوند بين من و تو حاکم باشد ، اگر خليفه شدي بين ما طبق کتاب خدا و سنت پيامبر و روش ابوبکر و عمر حکم کن . اميرالمؤمنين علي بن أبي طالب صلوات الله و سلامه عليه به عبدالرحمان بن عوف فرمودند من تاجايي که توان داشته باشم در ميان شما طبق کتاب خدا و سنت پيامبراکرم حکم خواهم نمود .:Sham:

موضوع قفل شده است