نام ماههای جاهلی در عرب
تبهای اولیه
لطفا نام ماههای عرب جاهلی را بنویسید و بفرمایید. شنیده ام غیر از این ماههای امروزی بوده. چرا ؟ علت نامگذاری آنها چه بوده؟
با سلام
در مورد گاهشماري اقوامي كه آنها را «عرب جاهلي» ميخوانند، صورتهاي مختلفي از نام ماههاي سال در دست است كه تعدادي از آنها با استناد به اشعار عرب جاهلي شناسايي شدهاند (نک: جوادعلي، ج 8، ص 456ـ457)،
اما از ساير اركان اين گاهشماري اطلاع ديگري در دست نيست.
همچنين فهرستي از نام دوازده ماه سال، بر اساس نوشته مسعودي (ج2، ص349) و ابوريحان بيروني (1923،ص 63)، وجود دارد كه در گاهشماري قوم ثمود به كار ميرفته است.
بر اساس نوشته مسعودي (همانجا)، قومثمود براي روزهاي هفته نيز نامهاي خاصي داشتند.
استفاده از اين نامها به قبايل متعدد عرب جاهلي نيز نسبت داده شده است.
برخي نامها ( نک: مسعودي؛ ابوريحان بيروني، همانجاها) براي ناميدن روزهاي هفته نيز به كار ميرفتند (براي آگاهي از نام روزهاي هفته عرب جاهلي، اشتقاق آنها و نامهايي كه بر روزها نيز اطلاق ميشدند نک: فيشر13،1896، ص 220ـ226).
به استناد نوشته ابوريحان بيروني (همانجا)، كه آغاز سال قوم ثمود را مصادف با ماه رمضان در گاهشماري هجري قمري ميداند و نيز اينكه هيچ ذكري از ماه سيزدهم يا ماههايي با صفات اول، دوم (آخَر/ ثاني) در گاهشماري ثمودي وجود ندارد، اين گاهشماري نوعي گاهشماري قمري بوده است.
همچنين نويسندگان بسياري (از جمله فَرّاء، زندگي 124 تا 207 هجري؛ ص17ـ21؛ ابوريحان بيروني، 1923، ص60ـ61) صورتي از نام ماههاي منسوب به عرب جاهلي را ذكر كردهاند، اما تاريخ دقيقي از زمان جابجايي اين نامها با نام ماههاي عربي،كه پس از اسلام نيز در گاهشماري هجري قمري مورد استفاده قرار گرفتند و هنوز هم در اين گاهشماري كاربرد دارند، وجود ندارد (براي آگاهي از نام ماهها در گاهشماري هجري قمري نک: جدول 2).
به نوشته برخي نويسندگان، اين جابجايي را تقريبا دو قرن قبل از مبدأ گاهشماري هجري قمري (نک: پرسوال، ص 378ـ 379)، كلاب بن مره، يكي از اجداد پيامبر اكرم، انجام داده است (براي نقل قولهاي گوناگون در اين زمينه نک: همان، ص 342ـ379).
تا پيش از رسميت يافتن مبدأ هجري قمري، اقوام و قبايل گوناگون، نه يك مبدأ ثابت، بلكه رويدادهاي تاريخي ـ جغرافيايي گوناگوني را مبدأ قرار ميدادند.
بر اين اساس مبادي متعددي وجود داشت كه مسعودي (ج 2، ص 196ـ 235) پيش از همه، با توجه به اقوام و قبايلي كه آنها را به كار ميبردند به شرح آنها پرداخته است
(براي آگاهي بيشتر از اين مبادي و قبايلي كه از آنها استفاده مينمودند نک: روحالله بهرامي، ص 91ـ94).
حمزه اصفهاني (ص118ـ120) نيز از گاهشماريهاي نهگانهاي ياد كرده است كه قريش تا پيش از تعيين مبدأ هجري قمري از آنها استفاده ميكردند.
ترتيب ماهها در اين گاهشماريها همان ترتيبي است كه پس از اسلام نيز در گاهشماري هجري قمري مراعات ميشده است. ماههاي حرام نيز كه جنگيدن در آنها حرام بوده، در گاهشماري هجري قمري همچنان، بنا بر احكام اسلامي، حرام دانسته شدهاند.
در ادبيات عرب جاهلي، از جمله معلقات، بهحرام بودن اين ماهها و حرمت جنگيدن در آنها اشاره شده است (براي نمونه نک: لبيد بن ربيعه، ص 91، بيت 3؛ نک: حارث بن حلزه، ص 170، بيت 1؛ براي آگاهي بيشتر نک: جواد علي، ج 8، ص 471ـ487).
ترتيب قرار گرفتن ماهها، حرام بودن يا نبودن آنها، و الحاق اول يا دوم (آخر/ثاني) به نام تعدادي از ماهها موجب تداول نامهاي متعددي براي آنها شده است (براي آگاهي از صورتهاي گوناگون اين نامها در متون نک: ليتمان، ص 228ـ 231)؛ از جمله، چون ماه رجب به دنبال ساير ماههاي حرام قرار ندارد، رجبالفرد نيز خوانده شده است (جواد علي، ج 8، ص 477).
درباره معاني اين نامها و اينكه اصولاً بين معناي نام ماهها و ترتيب قرار گرفتن آنها در فصول سال ارتباطي وجود داشته يا نه، نيز بحثهاي بسيار شده است (براي آگاهي بيشتر درباره اين بحثها و معاني احتمالي نام ماهها نک: فرّاء، ص 9ـ16؛ ابنعاصمثقفي، ص 31ـ34؛ براي نمونه بحثهاي لغوي اين نامها نک: ابنمنظور، ذيل «حرم»؛ مرتضي زبيدي، ذيل «صفر»).
از جهت ارتباط نام ماههاي عربي با موقعيت آنها در فصول سال، كه تداعي كننده نوعي سال شمسي از ماهيت تقويم عرب جاهلي است، اگرچه پرسوال (ص 342ـ344) به برابري معنايي نام بعضي از ماههاي عربي با موقعيت آنها در فصول سال معتقد است، به طور كلي درباره اين موضوع، ترديد بسياري وجود دارد (براي آگاهي از بحثهاي گوناگون در اين زمينه نک: نالينو، ص 94ـ106).
ماهيت گاهشماري عرب جاهلي، با توجه به كبيسههاي يكماهه كه در دورههاي متعدد در آن اعمال ميشد، مورد بحث است.
اگرچه با توجه به نوشتههاي مسعودي (ج 2، ص 347) و ابوريحان بيروني (1923، ص 11ـ12)، كه به اعمال كبيسههاي يك ماهه اشاره دارند، در اينكه با يك گاهشماري شمسي ـ قمري روبرو هستيم، ترديدي باقي نميماند.
موضوع مورد ترديد، چگونگي اجراي اين ماه كبيسه است كه اقوال گوناگوني درباره آن وجود دارد.
به نوشته مسعودي (همانجا) و ابوريحان بيروني (1923، ص 62ـ63، كه به نوشته نالينو (ص 91) آن را از [كتاب بعدا گمشده آلاف] ابومعشر [بلخي] اخذ نموده است)، اعراب با گذشت هر سه سال يك ماه كبيسه به سال خود ميافزودند.
اما ابوريحان بيروني در جاي ديگر (همان، ص 12) از نه ماه كبيسه در يك دوره 24 ساله سخن گفته است كه اگر چه اين دوره از دورههاي كبيسهگيري يهوديان نيست، او استفاده از آن را، تنها در همين موضع، به يهوديان نسبت ميدهد.
به نوشته ابوريحان بيروني (همان، ص 62)، اعراب اين روش كبيسهگيري را يكصد سال پيش از ظهور اسلام به كار ميبردند.
گروهي كه وظيفه محاسبه و اعمال اين ماه كبيسه را داشتند، «قَلامِس» (جمع قَلَمَّس، به نوشته ابوريحان بيروني، همانجا، به معناي درياي پُر آب) خوانده ميشدند و فرآيند اعمال يك ماه كبيسه در يك سال دوازده ماهه نيز «نَسيء» نام داشت.
با ظهور اسلام و تحريم صريح نسيء و كفر شمرده شدن آن در قرآن كريم (نک: توبه: 37)، اين روش هيچگاه در گاهشماري هجري قمري استعمال نشد (براي آگاهي بيشتر درباره قلامس؛ نسيء و نحوه پيدايش و ابطال آن نک: جوادعلي، ج 8، ص 488ـ 508؛ حسيني، ص 47ـ76؛)
[=verdana]با ظهور اسلام و تحريم صريح نسيء و كفر شمرده شدن آن در قرآن كريم (نک: توبه: 37)، اين روش هيچگاه در گاهشماري هجري قمري استعمال نشد
چرا کفر شمرده میشد؟
:Gig:
لطفا نام ماههای عرب جاهلی را بنویسید و بفرمایید. شنیده ام غیر از این ماههای امروزی بوده. چرا ؟ علت نامگذاری آنها چه بوده؟
ابوريحان بيرونى در چند جاى كتاب مشهور خود: «الاثار الباقية عن القرون الخالية» از كيفيت نسىء و تاخير اعراب در شهور، و اصل تاسيس تاريخ اسلامى و اسامى ماهها بحث كرده است.در يك جا پس از آنكه نام ماههاى دوازدهگانه عرب را بدين طريق ذكر كرده است:
المحرم، صفر، ربيع الاول، ربيع الآخر، جمادى الاولى، جمادى الآخرة، رجب، شعبان، رمضان، شوال، ذوالقعدة، ذوالحجة
البته ايشان در «الآثار الباقيّة» از ص 60 تا ص 62 براي شهور عربي قبل از اسلام در زمان جاهليّت پيشين نامهاي ديگري را ذكر كرده است و وجه تسميّۀ آن شهور را به آن نامها نيز بيان كرده است. سپس گويد: البتّه اين نامها متعلّق به عصر قديم بوده و سپس در جاهليّت قبل از اسلام به نامهاي كنوني تبديل شده است. و آن نامهاي از اين قرار است ـ المُؤتَمِر ـ خَوَّان ـ حُنتَمٌ ـ نَاجِرٌ ـ صُوالٌ ـ رَبَّاءُ ـ الاصَمُّ ـ نَافِقٌ ـ هُوَاعٌ ـ عَادِلٌ ـ وَاغِلٌ ـ بُرَكٌ ـ و نيز در بعضي از اين نامها در تواريخ اختلاف است و همچنين در ترتيب آنها، و بهترين شعري كه در اين باره، سروده شده است، شعر صاحب، اسماعيل بن عبّاد است:
فَمُؤتَمِرٌ يَأتِي وَ مِن بَعْدُ نَاجِرٌ وَ خُوانٌ مَعْ صُوَانَ يُجْمَعُ في شَرَك
حَنينٌ وَ زَيَّا وَالاصْمٌ وَ عَادِلٌوَ نَافِقُ مَعْ وَغْلٍ وَ رَنَّةُ مَعْ بُرَك
«اگر ميخواهي نام ماههاي عرب را در زمان جاهليّت بداني پس بر اساس شروع از ماه محرّم و انتظام آنها بر اين منوال قرار بده (زيرا كه از جهت ترتيب و نظم با ماههائي كه اوّل آن به نام محرّم است مشترك هستند) اوّلين ماه نامش مؤتَمر است و سپس ماه ناجِرْ و خُوَّان و صُوَان همگي در يك رديف و يك رشته منتظم ميشوند. و ماه حَنين، و زبَّا و أصَم و عَادِل و نَافِق با وَغْل و رَنَّة و بُرك، نيز يكي پس از ديگري ميآيند.
چرا کفر شمرده میشد؟
مىگويد: اعراب در زمان جاهليت نام ماهها را به همانگونه كه اهل اسلام استعمال مىكنند، استعمال مىكردند، و حج آنان در فصول چهارگانه دور مىزد، سپس خواستند تا حجشان را در زمانى انجام دهند كه متاع و بضاعت تجارى آنان از پوستهاى دباغى شده، و انواع چرمها، و ميوهها به دست آيد، و نيز ساير امتعه آنان حاضر باشد، و اين زمان پيوسته بر حالت ثابتى باقى باشد، كه خرمترين زمانها و پر نعمتترين اوقات بوده باشد.
روى اين اساس عمل كبيسهگيرى را از يهوديان كه در مجاورت ايشان سكونت داشتند، نزديك دويستسال قبل از هجرت آموختند.و همانند يهوديان مشغول كبيسه كردن شدند، بدين ترتيب كه مقدار زياديى كه ما بين سالهاى قمرى آنان، و ما بين سال شمسى بود، چون به يك ماه مىرسيد، آن يك ماه را به ماههاى خود ملحق نمودند.و بعد از اين متولى اين كار قلامس [=Lotus][1] بودند كه پس از انقضاء حج مىايستادند و خطبه مىخواندند در موسم حج، و ماه را به تاخير مىانداختند بدين
معنى كه ماه بعدى را به نام آن ماه مىخواندند.
و چون عرب از آنها اطاعت داشتند، تمامى آنها بر اين تاخير و تسميه متفق مىشدند، و گفتار ايشان را مىپذيرفتند و اين كارشان را نسىء مىناميدند.زيرا آنان در هر دو سال و يا هر سه سال بقدر يك ماه، اول سال اعراب را به تاخير مىانداختند بر حسب مقدارى كه آن سال مستحق آن بود.
و روى اين اصل يكى از گويندگانشان مىگويد:
«آن مقام تاخير اندازنده از ماست، كه شما در تحت پرچم او حركت مىكنيد، و هر ماهى را كه بخواهد حلال مىكند، و هر ماهى را كه بخواهد حرام مىنمايد.» و اولين نسىء و تاخيرى كه واقع شد، براى ماه محرم بود.فلهذا ماه صفر به نام محرم نامگذارى شد، و ماه ربيع الاول به نام صفر نامگذارى شد، و همينطور به ترتيب يكى پس از ديگرى، نام هر ماهى را به روى ماههاى بعدى گذاردند.
و دومين نسىء و تاخيرى كه واقع شد، براى ماه صفر بود.فلهذا ماه بعدى را كه ربيع بود ايضا به نام صفر گذاردند.و همينطور اين عمل نسىء بدين ترتيب دور مىزد، و در تمام ماههاى دوازدهگانه گردش مىكرد، تا بار ديگر به ماه محرم برگردد، در اين حال همان كار اول را دوباره اعاده مىنمودند.
عادت اعراب جاهلى اين بود كه مقدار تعداد دورههاى نسىء را مىشمردند، و با تعداد اين دورهها، زمان را اندازه مىگرفتند، و مىگفتند: از زمان فلان تا زمان فلان كه سالها گردش كردهاند، يك دوره گذشته است.و با اين وصف اگر باز هم ماهى از ماهها از فصل خود كه از فصول اربعه بود پيش مىافتاد، و اين پيش افتادن به علت كسرهاى سال شمسى، و بقيه مقدار تفاوت سال شمسى با سال قمرى بود كه به آن سال قمرى ملحق كرده بودند، در اينصورت بار ديگر كبيسه مىكردند [=Lotus][2] ، و اين تقدم ماه از فصل خود به واسطه طلوع منازل ماه و سقوط آن منازل
براى آنها معلوم مىشد.
اين بود تا هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هجرت كردند، و همانطور كه ذكر كردم نوبت نسىء در آن وقتبه ماه شعبان رسيده بود، كه آن را محرم ناميدند، و ماه رمضان را صفر ناميدند.
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در مدت اقامت در مدينه انتظار مىكشيد، تا براى حج در حجة الوداع رهسپار شد، و براى مردم خطبه خواند و گفت: الا و ان الزمان قد استدار كهيئته يوم خلق الله السموات و الارض، و منظور آن حضرت اين بود كه ماههاى قمرى اينك به مواضع خود بازگشت كردهاند، و آن كار نسىء عرب از بين رفت و به همين جهت آن حج را كه حجة الوداع بود، حج اقوم نام نهادند، و پس از آن اين عمل حرام شد، و بكلى از بين رفت. [=Lotus][3]
و در جاى ديگر گويد: روز نوزدهم ماه رمضان، روز فتح مكه است، و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هيچ اقامه حج ننمودند. زيرا كه ماههاى عربى بواسطه نسىء از جاهاى خود تغيير كرده و از بين رفته بود، و حضرت انتظار كشيدند تا به جاى خود برگشت، آنگاه حجحجة الوداع را به جاى آوردند و نسىء را در آن حج تحريم نمودند. [=Lotus][4]
فلينو در كتاب «علم الفلك» خود گويد: اين حدس كه نسىء عبارت از نوعى كبيسه باشد، تا تعادل بين ماههاى قمرى و سال شمسى پيدا شود، از فكر بكر فخرالدين رازى نيست، زيرا كه بسيارى از صاحبان علم هيئت در اين راى از او پيشى گرفتهاند، و قديمترين ايشان بر حسب آنچه مىدانيم ابو معشر بلخى [=Lotus][5][=Lotus] ، متوفى در سنه 272 هجرى قمرى بوده است.
[=Lotus][1]ـ قَلَامِس جمع قَلَمَّس است يعني درياي پر آب، و آن لقب نَسي گران در دورۀ جاهليّت بوده است، كه از قبيلۀ بني كنانه بودهاند. و اوّلين نسيئگر حذيفة بن عبد ففيم كناني بوده و يكي پس از ديگري منصب خود را ارث ميبردند، و آخرين آنها كه هفتمين نفر بود أبو ثمامة جُنادة بن عوف است، (أبو ثمامة جُنادة بن عوف بن اُميّة بن قلَع بن عبّاد بن قَلَع بن حذيفة) و اگر سنّ متوسّط هر نسل را سي سال بگيريم، مجموعاً دويست و ده سال ميشود كه چون ده سال هجرت را از آن كم كنيم، نخستين آنان دويست سال قبل از هجرت بوده است. و به اين زمان مقريزي در كتاب «خِطَط» خود ج 2، ص 54 تصريح كرده است.
[2]ـ يعني مقدار جمع شدن تفاوتهاي ناديه گرفته شده را كه ميان سال حساب شدۀ قمري كه از كبيسه گرفتن با مقدار سال شمسي پيش ميآيد، با كبيسۀ ديگري كه به حساب دقيقتر بود تصحيح ميكردند. و اين كيفيّت كبيسهگيري را براي اعراب جاهليّت مقريزي متوفّي در سنۀ 845 هجري در كتاب «المواعظ و الاعتبار بذكر الخطط و الآثار» ج 2، ص 56، از طبع مصر آورده است.
[3]ـ «الآثار الباقية» ص 62 و ص 63.
[4]ـ «الآثار الباقية» ص 332.
[5]ـ اين أبومعشر فلكي از صاحبان علم نجوم و هيئت است، و غير از أبومعشر نجيح بن عبدالرحمن سندي صاحب كتاب «مغازي» است، او از محدّثين مشهور است و در سال 170 هجري فوت كرده است.
[=Lotus]ابو معشر در كتاب «الالوف» [1] آورده است كه: اعراب زمان جاهليت دوره سال خود را بر اساس رؤيت ماه در رؤوس شهور مىدانستند، همچنانكه رسم مسلمانان نيز همين است، و حجخود را در روز دهم ماه ذوالحجة انجام مىدادند، و اين وقت در فصل خاصى از فصول اربعه سال واقع نمىشد، بلكه اختلاف پيدا مىكرد.گاهى در تابستان بود، و گاهى در زمستان، و گاهى در دو فصل ديگر.به علت آنكه بين سالهاى شمسى با سالهاى قمرى اختلاف بود.
ايشان نتوانستند تا حجشان را موافق با موقع تجارت خود قرار دهند، و در عين حال هوا از جهت گرما و سرما معتدل باشد، و درختان داراى برگ بوده، و زمينها از سبزه و علف پر شده باشند.تا اينكه مسافرت به مكه بر ايشان آسان باشد، و در مكه هم به تجارت اشتغال ورزند، و هم مناسك حجخود را انجام دهند، فلهذا عمل كبيسه گيرى را از يهوديان آموختند و نام آن را نسىء گذاردند، يعنى تاخير.با اين تفاوت كه يهوديان از هر نوزده سال قمرى هفت ماه قمرى را كبيسه مىكردند، تا اينكه نوزده سال قمرى آنان به صورت نوزده سال شمسى در آيد، و اعراب از هر بيست و چهار سال قمرى دوازده ماه قمرى را كبيسه مىنمودند.
براى انجام اين مهم مردى از بنو كنانه را انتخاب كردند و او را قلمس مىگفتند و اولاد او را پس از او كه متكفل اين امر شدند قلامسة نام نهادند و آنها را نساة نيز مىگفتند يعنى نسىء گيران.قلمس درياى پر آب است، و آخرين كسى كه متولى اين امر از اولاد او شد ابو ثمامة جنادة بن عوف بن امية بن قلع بن عباد بن قلع بن حذيفة بود.
قلمس در موسم حج چون مىخواست منقضى شود، در عرفات به خطبه مىايستاد، و ابتدا مىكرد از زمانى كه حج در ذوالحجة واقع مىشد، و محرم را
انسآء مىكرد و آن را از ماههاى دوازدهگانه مىشمرد، و اول ماههاى سال را ماه صفر قرار مىداد، و در اين صورت ماه محرم آخرين ماههاى سال محسوب مىشد، و به جاى ماه ذوالحجة مىنشست، و مردم در آن ماه حج مىكردند.و بنابر اين حج در ماه محرم دو مرتبه واقع مىشد، و پس از آن در سال سوم در وقت منقضى شدن حج، باز در موسم به خطبه مىايستاد، و ماه صفر را انسآء مىكرد، آن ماه صفرى كه آن را براى دو سال پيشين، ماه اول قرار داده بود، و ماه ربيع الاول را ماه اول سال سوم و چهارم قرار مىداد، بطوريكه در اين دو سال حج در ماه صفر كه آخرين ماه سال از اين سال است واقع مىشد.و پيوسته بر همين منوال در هر دو سالى يكبار انسآء مىكرد، تا اينكه دوره گردش به حال اوليه خود بازگشت كند.و اين قلامسه هر دو سال را بيست و پنج ماه حساب مىكردند.
و نيز ابو معشر در همين كتابش از بعضى از راويان عرب نقل كرده است كه: اعراب عادتشان چنين بود كه در هر بيست و چهار سال قمرى، نه ماه قمرى را كبيسه مىكردند، بدين طريق كه تفاوت سال شمسى را با سال قمرى كه تقريبا ده روز و بيست و يك ساعت و خمس ساعت است [=Lotus][2][=Lotus] در نظر مىگرفتند و هر وقت اين زيادى مساوى با مقدار روزهاى ماه مىشد، يك ماه تمام بر سال مىافزودند، ولى اين مقدار زيادى را ده روز و بيستساعتحساب مىكردند.و بنا بر اين ماههاى ايشان با گذشت زمان بر نهج واحدى كه مىخواستند ثابت مىماند، نه جلو مىافتاد، و نه عقب مىرفت.تا آنكه پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم حج گزاردند. [3]
[=Lotus]فلينو در اين كتاب، درسهاى دوازدهم و سيزدهم و چهاردهم خود را به اطلاعات اعراب جاهليت درباره آسمان و ستارگان و مسئله نسىء كه در قرآن كريم آمده است، با ذكر چند آيه قرآن و گفتار مفسرين اختصاص داده است. [4]
و محصل آنچه از بحث ما در تفسير نسىء در اين آيه شريفه به دست آمد، به انضمام روايات كثيرهاى كه در اين مقام وارد شده است، و به انضمام گفتار مورخين از علماء هيئت و نجوم همچون ابو ريحان بيرونى، و همچون ابو معشر بلخى، و همچون گفتار رحاله كبير و مورخ جليل: على بن حسين مسعودى متوفى 346 هجرى در «مروج الذهب»[=Lotus][5] و در كتاب نفيس: «التنبيه و الاشراف» آنست كه: اصول ماههاى قمرى در ميان اعراب جاهليتبه دو علت تغيير پيدا مىكرده است:
اول - به سبب تاخير ماههاى حرام از محل خود همچون ماه محرم كه آن را به عقب مىانداختند و حرمت آن را به تاخير مىسپردند، و آن را ماه صفر مىناميدند، و در آن از جنگ و قتال و نهب و غارت دريغ نمىورزيدند، و براى آنكه چهار ماه محترم (ذو القعدة و ذو الحجة و محرم و ماه رجب) مقدار حرمتش محفوظ باشد، اجمالا به مقدار چهار ماه از نظر كميت و مقدار، نه از نظر كيفيت و خصوصيت، چهار ماه را در مدت سال دست از جنگ باز مىداشتند، ليواطئوا عدة ما حرم الله، براى آنكه فقط در مقدار ماهها كه خداوند محترم شمرده است هم ميزان و هم مقدار باشند.
دوم - به سبب تاخير ايام حج و يا ايام روزه و بعضى از عبادات و مناسك از محل خود به زمان بعد، براى مناسب بودن آب و هوا، و براى فروش امتعه تجارتى و جلب قبائل براى بجا آوردن حج.و بنا بر اين حج پيوسته از نقطه نظر اعتدال هوا در فصل خاصى صورت مىگرفت و در ماههاى قمرى دور مىزد و گردش مىكرد تا در هر سى و سه سال بنا بر كبيسه دقيق، و يا در هر بيست و شش سال بنا بر كبيسه تقريبى، همانطور كه در روايت عمرو بن شعيب از پدرش از جدش گذشت، حجبه زمان اصلى خود مىرسيد، همچنانكه در حج رسول خدا صلى الله عليه و آله سلم كه حجة الوداع بود، به زمان اصلى خود بازگشت كرده بود، و روى همين اساس آن حضرت در خطبه مشهوره خود فرمود:ان الزمان قد استدار كهيئته يوم خلق الله السموات و الارض.و ما هيچگونه الزامى نداريم كه آيه شريفه قرآن را در عدة الشهور و نسىء بخصوص
تاخير ماههاى حرام، و يا بخصوص تاخير حج از موقع واقعى خود بگيريم، بلكه آيه مباركه به عموم و اطلاق شامل هر دو گونه از نسىء مىگردد، و نقل روايات مشهوره بل مستفيضه نيز اين معنى را تاييد مىكند.
[1] ـ اين كتاب، مفقود الاثر است وليكن اين گفتار دربارۀ نَسي ، عبدالجبّار بن عبدالجبّار بن محمّد خرقي، متوفّي در شهر مَرْو به سال 553 هجري، در كتاب خود كه موسوم به: «منتهي الإدراك في تقاسيم الافلاك» است از او نقل كرده است، و محمود افندي كه سپس به محمود پاشا فلكي ملقّب شد، از يك نسخۀ خطي كه در پاريس است استخراج نموده، و در مجلّۀ آسيائي به نام «ژورنال آسياتيك» به طبع رسانيده است.
[2] ـ اين مقدار در نزد صاحبان علم هيئت مسلّم است. و بايد دانست كه هر ماه قمري نجومي كه عبارت است از فاصلۀ دو مقارنۀ پي در پي شمس و قمر عبارت است از: بيست و نه روز و دوازده ساعت و چهل چهار دقيقه.
(44 ـ12 ـ 29) وچون اين مقدار را در دوازده ضرب كنيم سيصد و پنجاه و چهار روز و هشت ساعت و چهل و هشت دقيقه ميشود، پس سال قمري عبارت است از (48 ـ 8 ـ 354ي) و چون هر سال شمسي تقريباً عبارت است از سيصد و شصت و پنج روز و شش ساعت (6 ـ 365) فلهذا تفاضل سال شمسي از سال قمري تقريباً ده روز و بيست و يك ساعت و دوازده دقيقه ميشود
(12 ـ 21 ـ 10) كه همان مقداري است كه أبومعشر ذكر كرده است.
[3] ـ «علم الفلك، تاريخه عند العرب في القرون الوسطي» تأليف فلكي ايطاليائي: السينور كرلوفلّينو، طبع دوّم سنۀ 1911 ميلادي، ص 87 تا ص 89.
[4] ـ «علم الفلك» المحاضرد الثانية عشر الي المحاضرة الرابعة عشر ص83 تا ص 99.
[5] در «مروج الذهب» ج 2، ص 188 و 189 از طبع دارالاندلس آمده است كه: أسامي ماههاي هلالي از اين قرار است: اوّل آن ماهها محرّم است، و تعداد روزهاي سال هلالي سيصد و پنجاه و چهار روز است كه از تعداد روزهاي ماههاي سِرياني يازده روز و ربع روز كمتر است. و بنابراين در هر سي و سه سال از سالهاي سرياني، يك سال عربي بيشتر خواهد بود، و در سالهاي عربي نورزو وجود ندارد، و عرب جاهلي براي آنكه سالها و ماههاي خود را با سالها و ماههاي سرياني تطبيق دهد در هر سه سال يك ماه اضاله ميكرد و كبيسه ميگرفت و اين عمل را به نَسي كه معناي تأخير دارد نام مينهاد، و خداوند اين عمل را مذمّت نموده و آيۀ إِنَّمَا النَّسيُ زِيَادَةٌ فِي الْكُفْرِ را نازل فرمود، و عرب ماهها را بهترتيب، اوّل محرّم قرار داد چون اوّل سال بود، و آن را محرّم ناميد به جهت حرام بودن جنگ و غارت در آن و صفر را صفر ناميد به جهت بازارهائي كه در يَمن بر پا مشد، و از آن بازارها آذوقه و متاع خود را تهيّه ميكردند، و هر كس از ورد در آن بازارها خودداري ميكرد از گرسنگي هلاك ميشد.
و بعضي گفتهاند: وجه تسميۀ صفر آنستكه شهرها به علّت خروج مردم به جنگ خالي ميشد، و اين كلمه از صَفِرَتِ الدّارُ منهم اخذ شده، يعني خانه از آنها خالي شد، و ربيع و ربيع را دو ربيع گويند به جهت آنكه در اين دو ماه، مردم و چهار پايان از گياهها و علفهاي سرسبز زمين بهرهگيري ميكنند، واگر كسي بگويد فعلاً در غير اين دو ماه ربيع نيز چهار پايان از سبزي زمين بهرهمند ميشوند و در آن چرا ميكنند، جوابش آنست كه اين اسم براي اين دو ماه موسمي كه در فصل بهار واقع ميشده است نهاده شده و سپس با انتقال و اختلاف زمان به همان نام باقي مانده است، و جمادي ، و جمادي را دو جمادي گويند، چون در اين دو ماه آبها جامد ميشد و فرو مينشست، در آن هنگامي كه اين نام براي آنها گذاشته شد، و مردم نميدانستند كه سرما و گرما پيوسته دور ميزند و گردش ميكند، و اوقات آن از محلّ خود انتقال مييابد، و رجب را رجب گويند، چون از آن ميترسيدند، و گفته ميشود: رَجَبْتُ الشَّي وقتي كه از آن چيز ترسيدي، و شعبان وجه تسميهاش همان تشعّب قبائل است براي حركت به سمت آبهاي خود و براي طلب غارت كردن، و وجه تسميّۀ رمضان به جهت شدّت درجۀ حرارت و گرماي ريگهاي بيابان است، و وجه تسميّۀ ديگرش آنست كه رمضان اسمي از اسماء خداست تعالي ذكره، و لهذا گفته نميشود رمضان و بايد گفت: ماه رمضان و شوال را شوال نام نهادهاند به جهت آنكه شترها در آن وقت به علّت شهوت و ميل به جفت گيري دُمهاي خود را بلند نگاه ميدارند، و به همين سبب مردم ماه شوّال را شوم ميدانند و ازدواج ون كاح در آن را ناپسند ميدانند. و ذوالقعدة را بدين نام نهادهاند، به جهت آنكه همه مردم از جنگ و غارت دست بر ميدارند، و مينشينند و ذوالحجّة را نيز بدين نام نهادهاند به جهت آنكه حجّ را در اين ماه به جاي ميآورند. انتهي.
از اين بيان و از آنچه أبوريحان بيروني در «الآثار الباقيّه» راجع به علّت اسم گذاري ماههاي قمري بيان كرده است معلوم ميشود كه مدّتها اين نامها را طبق ماههاي شمسي روي فصول شمسي مينهادهاند و سپس در اثر قانون اسلام از ماههاي شمسي دوباره به ماههاي قمري كه تطبيق با فصول نميكند برگردانيده شده است، و اين همان نسي است كه در آن به جهت تأخير احكام و تكاليف از مواقع و زمانهاي خود به زمانهاي ديرتر به جهت مصالح دنيوي، خداوند آن را موجب زيادي كفر شمرده است.