عبدالله بن زبیر خلیفه پنجم یا ششم مسلمین؟

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
عبدالله بن زبیر خلیفه پنجم یا ششم مسلمین؟

به نظر اهل سنت عبدالله بن زبیر خلیفه پنجم یا ششم مسلمین است؟ اگر هست آدرس این مطلب کجاست؟

اهل سنت عموما چهار خليفه اول را به ترتيب داراي جايگاه ويژه اي مي دانند
اول :بابکر
دوم: عمر
سوم :عثمان
چهارم :علي عليه السلام
بعضي حضرت امام حسن عليه السلام را نيز به عنوان خليفه پنجم مي شمارند
ششم مي شود معاويه که ديگر از اعتبار قبلي ها بر خوردار نيست
هفتم يزيد
به هر حال عبدالله بن زبير،خليف هپنجم يا ششم نيست بلکه اگر باشد هفتمي است ولي وجود دو خليفه يکي مرواني وديگري زبيري در يک زمان شمارش خلفا به ترتيب را از اعتبار ساقط کرده است
اگر چه از اول نيز از اعتباري بر خوردار نبود الا آنچه از عشيرتک الاقربين سرچشمه گرفته است

استاد عماد ببخشید من شنیده ام برخی از اهل سنت می گویند عبدالله بن زبیر خلیفه پنجم است. میشه لطفا بفرمایید اینها از چه کتابی استفاده می کنند؟

سید مهران;121126 نوشت:
استاد عماد ببخشید من شنیده ام برخی از اهل سنت می گویند عبدالله بن زبیر خلیفه پنجم است. میشه لطفا بفرمایید اینها از چه کتابی استفاده می کنند؟

با سلام
این توضیحات جواب شما را در خود دارد

[=verdana][=&quot]يك دسته از اهل سنت، خيلي راحت اعتراف كردند که ما معناي اين حديث خلفای دوازده گانه را نفهميديم!!![/][/]
[=verdana][=&quot]آقايان مي گويند ما اهل سنتيم.اين هم سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است.
مي گويند ما نفهميديم!!!
[/]
[/]

[=verdana][=&quot]جناب ابن حجر عسقلاني در فتح الباري و عيني در عمدة القاري و سيوطي و ديگران تلاش کرده اند که براي اين حديث مصداق معين کنند:[/][/]

[=verdana][=&quot]گفتند: [/][=&quot]خلفاء راشدين و بعد امام حسن (عليه السلام) [/][=&quot]معاويه و يزيد و ... را درست کردند، بعد خودشان گير مي کنند که يزيد شارب الخمر و ميمون باز و قاتل امام حسين (عليه السلام) و قاتل 700 صحابه در مدينه، آيا مي تواند خليفه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) باشد؟!!![/][/]
[=verdana][=&quot]چون پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:[/][/]
[=verdana][=&quot]كلهم يهدون إلي الحق[/][=&quot].[/][/]
[=verdana][=&quot]تمام اينها هدايت به حق مي‌كنند.[/][/]
[=verdana][=&quot]پس اين آقايان فقط يك حدسياتي زده‌اند. عمر بن عبدالعزيز را آوردند جزو اين دوازده نفر، ديدند نمي شود. بني اميه را بياورند که نمي شود و حدود 27 ، 28 نفر هستند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: دوازده نفر. اگر بني عباس را بياورند که حدود 36 ، 38 نفر بودند و اين هم نمي شود. عاقبت، خيلي راحت گفتند كه ما نمي‌فهميم معناي حديث چيست؟[/][/]
[=verdana][=&quot]جالب اينکه خود ابن حجر عسقلاني در فتح الباري، ج13، ص183 از ابن جوزي نقل مي کند و مي گويد:[/][/]

[=verdana][=&quot]من نهايت تلاش را کردم تا معناي اين روايت را بفهمم و از افراد متعدد پرسيدم تا بفهمم معناي روايت چيست که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايد خلفاي من 12 نفر هستند؟ مي گويد:[/][/]

[=verdana][=&quot]فما رأيت احدا وقع علي المقصود به.[/][/]
[=verdana][=&quot]هيچکسي را پيدا نکردم که مقصود پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را فهميده باشد.[/][/]

[=verdana][=&quot] [/][/]

[=verdana][=&quot]باز ابن حجر عسقلاني می گوید:[/][/]

[=verdana][=&quot]اساس پشت سر هم نبودن خلافت اين دوازده نفر است ، پس مي گويد مقصود دوازده خليفه از ابو بکر تا عمر بن عبد العزيز است ؛ البته خلافت معاوية بن يزيد و مروان بن الحکم را استثنا مي کند . پس خلفا در نظر وي عبارتند از :[/][/]
[=verdana][=&quot]1[/][=&quot] - أبو بكر . 2 - عمر . 3 - عثمان . 4 - امام علي عليه السلام . 5 - امام حسن عليه السلام . 6 - معاويه . 7 - يزيد بن معاويه . 8 - عبد الله بن الزبير . 9 - عبد الملك . 10 - الوليد . 11 - سليمان . 12 - عمر بن عبد العزيز . [/][/]
[=verdana][=&quot]فتح الباري ج13/ص215[/][/]
[=verdana][=&quot]عمدة القاري ج24/ص282[/][/]
[=verdana][=&quot]نظر [/][=&quot]صدر[/][=&quot]الدين علي بن علي بن محمد بن أبي العز الحنفي:[/][/]
[=verdana][=&quot]مي گويد اين دوازده نفر عبارتند از خلفاء اربعه ( ابو بکر ، عمر ، عثمان و حضرت علي عليه السلام) و معاويه و يزيد و عبد الملک بن مروان و...[/][/]
[=verdana][=&quot]شرح الطحاوية في العقيدة السلفية ص 489 [/][=&quot]چاپ[/][=&quot] اول وزارة الشئون الإسلامية والأوقاف والدعوة والإرشاد المملكة العربية السعودية سال 1418هـ ذيل بحث العشرة [/][=&quot]المبشرة [/][/]

[=verdana][=&quot]ابن عربي[/][=&quot] در شرح صحيح ترمذي گفته است:[/][/]
[=verdana][=&quot]«فَعَدَدْنا بعد رسول الله صلى الله عليه وسلم اثني عشر أميراً، فوجدنا أبا بكر وعمر وعثمان وعلياً والحسن ومعاوية ويزيد ومعاوية بن يزيد ومروان وعبد الله بن مروان والوليد بن عبد الملك وسليمان وعمر بن عبد العزيز...»[/][/]
[=verdana][=&quot](ما جانشينان پس از رسول خدا صلّي الله عليه وآله را شمارديم؛ آنان بدين ترتيب هستند: ابوبكر، عمر، عثمان، علي، حسن، معاويه، يزيد، معاويه بن يزيد، مروان، عبدالله بن مروان، وليد بن عبدالملك، سليمان، عمربن عبد العزيز...) [/][/]
[=verdana][=&quot]تا آن‌جا كه مي‌گويد: [/][/]
[=verdana][=&quot]«وإذا عددنا منهم اثني عشر انتهى العدد بالصورة إلى سليمان، وإذا عددنا بالمعنى كان معنا منهم خمسة: الخلفاء الأربعة وعمر بن عبد العزيز، ولم أعلم للحديث معنى، ولعله بعض حديث!!»[/][/]
[=verdana][=&quot]أبو بكر بن العربي المالكي، عارضة الأحوذي في شرح صحيح الترمذي: ج9 ص68ـ 69، الناشر[/][=&quot]: [/][=&quot]دار الكتب العلمية ـ بيروت[/][=&quot].[/][/]
[=verdana][=&quot](زماني كه اين دوازده تن را به ظاهر شمارش كرديم به سليمان ختم ‌شد و چون به معنا شمارش كرديم پنچ تن شدند: چهار خليفه و عمر بن عبد العزيز. من براي اين حديث معناي ديگري سراغ ندارم و شايد اين بخشي از حديث باشد.)[/][/]
[=verdana][=&quot]نووي [/][=&quot]در تفسير روايت فوق گفته است:[/][/]
[=verdana][=&quot]«وقال القاضي عياض في جواب القول: إنه قد ولي أكثر من هذا العدد؟ قال: وهذا اعتراض باطل؛ لأنه صلى الله عليه وسلم لم يقل: لا يلي إلا اثنا عشر خليفة، وإنما قال: يلي، وقد ولي هذا العدد، ولا يضر كونه وجد بعدهم غيرهم... ويحتمل أوجهاً أخرى، والله أعلم بمراد نبيه»[/][/]
[=verdana][=&quot]النووي، شرح صحيح مسلم: ج12 ص201ـ 202، الناشر: دار الكتاب العربي ـ بيروت[/][/]
[=verdana][=&quot](قاضي عياض در پاسخ به اين سؤال كه آيا بعد از رسول خدا صلّي الله عليه وآله بيش از اين تعداد به جانشيني رسيده‌اند؟ گفته است: اين اعتراض و سؤالي باطل و غير صحيح است؛ چرا كه رسول خدا صلّي الله عليه وآله نفرموده است: پس از من فقط دوازده جانشين مي‌‌آيند و بيش از آن نمي‌آيد؛ بلكه فرموده است: پس از من اين تعداد حتماً مي‌آيند و اين سخن منافات ندارد كه افرادي غير از اين تعداد نيز بيايند... و احتمال دارد براي تفسير اين روايت وجوه ديگري نيز باشد كه خداوند به مراد و منظور پيامبرش آگاه‌تر است.)[/][/]
[=verdana][=&quot][/][/][=verdana][=&quot]
[/]
[/]

[=verdana][=&quot]ابن جوزي[/][=&quot] نیز زماني كه تفسير قانع كننده‌اي براي روايت فوق نيافته نهايت تحيّر و سرگرداني خود را با متهم نمودن راويان احاديث به خلط روايات با يك‌ديگر نشان داده و گفته است:[/][/]
[=verdana][=&quot]«هذا الحديث قد أطلت البحث عنه وطلبت مظانه وسألت عنه، فما رأيت أحداً وقع على المقصود به، وألفاظه مختلفة لا أشك أن التخليط فيها من الرواة، وبقيت مدة لا يقع لي فيه شيء، ثم وقع لي فيه شيء»[/][/]
[=verdana][=&quot]أبو الفرج بن الجوزي، كشف المشكل من حديث الصحيحين: ج1 ص449ـ 450، الناشر: دار الوطن ـ الرياض[/][=&quot].[/][=&quot]. [/][/]
[=verdana][=&quot](بحث و سخن پيرامون اين حديث به درازا كشيده و سؤالات و گمانه‌زني‌هاي فراواني پيرامون آن مطرح گشته؛ اما كسي را نيافتم كه توانسته باشد به مراد و منظور اين روايت پي برده باشد؛ چرا كه به حدّي الفاظ اين روايت مختلف است كه من شكي در خلط اين روايت از سوي راويان اين حديث ندارم. من مدت زمان زيادي را براي فهم اين روايت مصروف داشتم ولي هيچ از آن نفهميدم تا اين كه بعد‌ها به اين نتيجه رسيدم. [نتيجه‌اي كه اندكي قبل و بالاتر بيان شد.])[/][/]
[=verdana][=&quot]بعد از ناكامي ابن جوزي در تفسير روايت، ابن حجر عسقلاني تلاش وي را اين‌گونه توصيف نموده‌ است: [/][/]
[=verdana][=&quot]«وأما محاولة ابن الجوزي... ظاهر التكلف». [/][/]
[=verdana][=&quot]ابن حجر العسقلاني، فتح الباري: ج13 ص185، الناشر: دار المعرفة ـ بيروت[/][=&quot].[/][/]
[=verdana][=&quot](تلاش و كوشش ابن جوزي ... بيهوده بوده و راه به جايي نبرده است.)[/][/]
[=verdana][=&quot]هم‌چنين ابن كثير بعد از آن كه ائمه دوازده‌گانه شيعه را بدين سبب كه موفق به تصدّي امر خلافت نگرديده‌اند ردّ نموده و همان راهي را پيموده كه اين جوزي رفته و گفته است: [/][/]
[=verdana][=&quot]«لا يشترط أن يكونوا متتابعين، بل يكون وجودهم في الأمة متتابعاً ومتفرقاً، وقد وجد منهم أربعة على الولاء وهم: أبو بكر ثم عمر ثم عثمان ثم علي (رض)، ثم كانت بعدهم فترة، ثم وجد منهم من شاء الله، ثم قد يوجد منهم من بقي في الوقت الذي يعلمه الله تعالى ومنهم المهدي...»[/][/]

[=verdana][=&quot]ابن كثير، تفسير ابن كثير: ج3 ص312، الناشر: دار المعرفة ـ بيروت[/][=&quot].[/][/]

[=verdana][=&quot](لازم نيست اين دوازده نفر يكي پس از ديگري و پي در پي بيايند؛ بلكه امكان دارد برخي پي در پي و برخي ديگر متفرق و با فاصله از هم بيايند. چرا كه چهار تن از آنها: ابوبكر، عمر، عثمان و سپس علي (عليه السلام)‌ است و پس از گذشت مدت زماني هر كدام از آنها را كه خداوند اراده كند به قدرت برساند و برخي ديگر را براي زماني كه خود بدان آگاه است باقي گذارد كه از جمله آنان مهدي است...)[/][/]
[=verdana][=&quot]از كلمات و تعابير وي به خوبي آشكار است كه وي نيز مصداق مشخصي براي تفسير روايت خلفاي دوازده‌گانه نداشته و از روي حدس و گمان سخن گفته است.[/][/]
[=verdana][=&quot] البته وضعيت سيوطي نيز بهتر از ابن كثير نبوده و در اين باره ‌چنين گفته است: [/][/]
[=verdana][=&quot]«فقد وجد من الاثني عشر خليفة: الخلفاء الأربعة والحسن ومعاوية وابن الزبير وعمر بن عبد العزيز هؤلاء ثمانية، ويحتمل أن يضم إليهم المهتدي من العباسيين؛ لأنه فيهم كعمر بن عبد العزيز في بني أمية، وكذلك الطاهر لما أوتيه من العدل، وبقي الاثنان المنتظران أحدهما المهدي؛ لأنه من آل بيت محمد صلى الله عليه وسلم»[/][/]
[=verdana][=&quot]السيوطي، تاريخ الخلفاء: ج1 ص12، الناشر: مطبعة السعادة ـ مصر[/][=&quot].[/][=&quot]. [/][=&quot]أضواء على السنة المحمدية، ص212[/][/]
[=verdana][=&quot](از دوازده نفر خليفه اين افراد قطعي هستند: خلفاي چهارگانه؛ سپس حسن بن علي، معاويه، ابن زبير و عمر بن عبد العزيز كه در مجموع هشت نفر مي‌شوند و احتمال دارد مهتدي عباسي را نيز اضافه كنيم؛ هم‌چنين طاهر كه صاحب عدالت بود؛ اما باقي مي‌ماند دو نفر ديگر كه انتظار آمدن آنها مي‌رود كه يكي از آنان مهدي است و او از خاندان رسول خدا صلّي الله عليه وآله است.)[/][/]
[=verdana][=&quot]
[/]
[/]

[=verdana][=&quot]استاد ابو ريّه به سخن سيوطي اين چنين حاشيه زده است:[/][/]

[=verdana][=&quot]«ولم يبين المنتظر الثاني!! ورحم الله من قال في السيوطي: إنه حاطب ليل»[/][/]

[=verdana][=&quot]محمود أبو رية، أضواء على السنة المحمدية: ص235، الناشر: نشر البطحاء[/][=&quot].[/][=&quot].[/][/]

[=verdana][=&quot](سيوطي دومين شخصي كه انتظار آمدن وي مي‌رود را بيان نكرده است!! و خداوند رحمت كند كسي را كه راجع به سيوطي گفته است: «او حاطب ليل بوده است» [حاطب ليل به كسي گويند كه شب‌ها براي برداشت هيزم مي‌رود و امكان دارد همراه با هيزم ماري را ميان هيزم‌ها به دوش كشيده و موجب گزيدن وي گردد و در اين‌جا مراد كسي است كه در كلام و سخن او خلط و تشويش وجود دارد.])[/][/]
[=verdana][=&quot]ابن بطال[/][=&quot] از مهلب - از شخصيت‌هاي برجستۀ فقهي اهل سنت - مي گويد:[/][/]
[=verdana][=&quot]لم ألق أحدا يقطع في هذا الحديث.[/][/]
[=verdana][=&quot]كسي را نيافتم كه قطعاً بگويد مراد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از اين روايت چيست؟[/][/]
[=verdana][=&quot]فتح الباري لإبن حجر عسقلاني، ج13، ص180 - عمدة القاري للعيني، ج24، ص281[/][/]
[=verdana][=&quot]نظر [/][=&quot]قاضي عياض[/][=&quot] و[/][=&quot]بيهقي[/][=&quot] ( كه بسياري از علماي اهل سنت بدان متمايل بوده اند و يا آن را پذيرفته ويا مانند ابن حجر عسقلاني با کمي تغيير قبول کرده اند):[/][/]
[=verdana][=&quot]منظور از دوازده خليفه دوازده نفري است که در زمان ايشان خلافت عزت داشته و اسلام داراي قدرت بوده است و مردم در مورد خليفه اختلاف نکرده اند .[/][/]
[=verdana][=&quot]اين دوازده نفر عبارتند از خلفاي ثلاثه ، علي بن ابي طالب ، معاويه ، يزيد بن معاويه ، عبد الملک و...[/][/]
[=verdana][=&quot]فيض القدير مناوي ج2/ص458 چاپ اول المکتبة التجارية الکبري مصر 1356[/][/]
[=verdana][=&quot]فتح الباري ابن حجر عسقلاني ج13/ص212 چاپ دار المعرفة بيروت[/][/]
[=verdana][=&quot]الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ابن حجر هيثمي ج1/ص55 چاپ اول موسسة الرسالة بيروت 1417[/][/]
[=verdana][=&quot]تاريخ الخلفاء سيوطي ج1/ص10چاپ اول مطبعة السعادة مصر 1371[/][/]
[=verdana][=&quot]دلائل النبوة بيهقي ج6/ص520[/][/]
[=verdana][=&quot]البداية والنهاية ج6/ص249 چاپ مکتبة المعارف بيروت[/][/]
[=verdana][=&quot]عثمان خمیس[/][=&quot] از ایدئولوگ های کنونی وهابی در مناظره ای با دکتر عصام عماد (وهابی که شیعه شد) در باره ائمه اثنی عشر چنین گفت:[/][/]
[=verdana][=&quot]ائمه دوازده گانه ابوبكر ، عمر ، عثمان ، علي ، معاويه ، يزيد ، مروان بن حكم ، عبدالملك بن مروان و دوازدهمين امام مهدي است . [/][/]
[=verdana][=&quot]من (دکتر عصام العماد) گفتم كه اين تناقض است ؛ امام علي و امام مهدي كه از اهل بيت هستند درست ولي چطور ممكن است كه معاويه ، يزيد ، عبدالملك و ديگران كه قاتلين اهل بيت پيامبر هستند از ائمه دوازده گانه باشند . متأسفانه ايشان در اين مدت 8 ماهي كه مناظره ما طول كشيد مدام اصرار داشتند كه معاويه ، يزيد ، عبدالملك و ديگران از ائمه دوازده گانه هستند و مي‌گفت كه اكثر ائمه اموي هستند و قائل بود كه عباسيان گمراه بودند .[/][/]
[=verdana][=&quot][/][/][=verdana][=&quot]
[/]
[/]

[=verdana][=&quot]ریشه های این توجیهات[/][/]

[=verdana][=&quot]در حالي كه اين روايت همواره در معرض مشاهده علماي اهل سنت و محدثان آنان قرار داشته تا براي خلفاء، جانشينان و حكم فرمايان پس از رسول خدا صلّي الله عليه وآله كه مي‌‌بايست امورات جامعه اسلامي را به دست گرفته و با حكم فرمايي خويش مايه عزت و شكوه اسلام را فراهم سازند تفسيري واقعي و حقيقي براي آن ارائه كنند اما مي‌بينيم كه هر آنچه از تاويلات و سخناني كه از سوي آنان صادر گشته دور از واقعيت و برانگيزاننده حيرت و تعجب بيشتر بوده است؛ و اين بدان سبب است كه رويكرد آنها نسبت به اين دسته از احاديث نبوي اين‌گونه بوده است كه خداوند حكومت را با نبوت و رحمت آغاز نموده سپس به خلافت ادامه يافته و در انتهاء نيز به حكمراناني ستمگر و اهل فساد ختم نموده كه كاري جز فساد بر روي زمين نداشته‌اند[/][=&quot]:[/][/]
[=verdana][=&quot]از رسول خدا صلّي الله عليه وآله روايت كرده‌اند:[/][/]
[=verdana][=&quot]إن الله عز وجل بدأ هذا الأمر نبوة ورحمة وكائناً خلافة ورحمة وكائناً ملكاً عضوضاً وكائناً عنوة وجبرية وفساداً في الأرض». [/][/]
[=verdana][=&quot](خداوند عزّ وجلّ خلافت را با نبوت و رحمت آغاز كرد كه خلافت آن نيز با رحمت بود و سپس خلافت به خصومت به زور، جبر و فساد در روي زمين كشيده شد.) [/][/]
[=verdana][=&quot]مسند أبي داود الطيالسي: ص131. مسند أبي يعلى: ج2 ص177، الناشر: دار المأمون للتراث. الطبراني، المعجم الأوسط: ج6 ص345، الناشر: دار الحرمين. الطبراني، المعجم الكبير: ج1 ص157، ج20 ص53، ج22 ص223. الهيثمي، مجمع الزوائد: ج5 ص189 و نيز مصادر ديگر[/][=&quot].[/][/]
[=verdana][=&quot]و نيز اين كه:[/][/]
[=verdana][=&quot]«الخلافة بعدي ثلاثون سنة ثم تكون ملكاً»[/][/]
[=verdana][=&quot]ابن حبان، صحيح ابن حبان: ج15 ص392، الناشر: مؤسسة الرسالة. الخلال، السنة: ج2 ص427 ح647 و نيز مصادر ديگر[/][=&quot].[/][/]
[=verdana][=&quot](خلافت پس از من سي سال خواهد بود و سپس بعد از آن به پادشاهي مبدّل خواهد گشت.)[/][/]
[=verdana][=&quot]اين از يك سو و از سوي ديگر تنگناي شديدي كه به واسطه عملكرد بسياري از امرا و حكمرانان داشته‌اند كه هيچ سازگاري و تناسبي با آموزه‌هاي اسلام نداشته و بدين جهت آنان را در تفسير روايت فوق بيش از پيش دچار تحيّر و سرگرداني ساخته است. و اين دقيقاً به خلاف آن چيزي است كه از سوي علماي شيعه اتفاق افتاده است كه اساساً شيعيان به مذهب دوازده امامي اشتهار يافته‌اند.[/][/]

[=verdana][=&quot]بعد از اين همه حدس و گمانه‌زني، نظر شيعه در تفسير اين حديث بهتر واضح مي‌گردد كه تطبيق روايت جانشينان دوازده‌گانه رسول خدا صلي الله عليه وآله را به اهل بيتي مي‌داند كه از سوي امت اسلام مورد بي مهري و مخالفت قرار گرفته‌ و از هدايت آنها بهره‌برداري كافي صورت نگرفته است؛ چنان‌كه از رسول خدا صلّي الله عليه وآله نقل شده است: [/][/]

[=verdana][=&quot]«اثنا عشر خليفة، كلّهم يعمل بالهدى ودين الحق، لا يضرهم من خذلهم»[/][/]

[=verdana][=&quot]فتح الباري ج13 ص179; المعجم الكبير: الطبراني ج3 ص201; المعجم الأوسط ج2 ص196، ص256[/][=&quot].[/][=&quot].[/][/]

[=verdana][=&quot](خلفا دوازده نفر هستند، كه تمامي آنان به هدايت و دين حق عمل مي‌كنند و مكر و آزار مخالفان به آنان ضرري نمي‌رساند.)[/][/]

[=verdana][=&quot]اين روايت به همراه رواياتي كه قبلاً بيان شد اين نظريه و ديدگاه را در معارف اسلامي ارائه مي‌نمايد كه اهل بيت عصمت و طهارت سلام الله عليهم اجمعين امتداد همان خط سيري هستند كه رسول خدا صلي الله عليه وآله از سوي خداوند سبحان براي جامعه بشريت ترسيم فرموده كه آن عبارت است از به دوش كشيدن پرچم دين مببين اسلام و سكّان داري كشتي نجات و هدايت امت و سوق دادن آنان به ساحل و سر منزل مقصود كه به دور از هرگونه تفرقه، اختلاف و هوا و هوس ‌است؛ بديهي است كه گروندگان به اين خاندان و سوار شدگان بر اين كشتي، دستخوش طوفان حوادث و گمراهي‌ها نخواهند گرديد و با امنيت كامل در ساحل نجات لنگر خواهند گرفت. [/][/]
[=verdana][=&quot]آري بدين جهت است كه مي‌گوييم: حقيقت تبعيت و پيروي از خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام فقط پيروي از اشخاصي عادّي همچون ساير اشخاص نيست كه در پي آن فلسفه و حكمتي نهفته نباشد؛ بلكه حقيقت آن، پيروي، امتثال و گردن نهادن به همان سنت و هدايتي است كه از سوي خاندان رسول خدا صلي الله عليه وآله به ما رسيده، مي‌باشد. حال با اين وصف آيا معقول به نظر مي‌رسد كه شيعه را متهم به روي‌گرداني از سنّت شريف نبوي صلّي الله عليه و آله نماييم؟!
اين جاست كه بايد گفت: «كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِم‏؛ سخني بس گزاف از دهانشان خارج مى‏شود!» (سوره كهف/ آيه 5)[/]
[/]

استاد رضا خیلی عالی بود.
اما یه سوال همچنان باقی است. پس چطور است که برخی از اهل سنت می گویند پنجمین یا ششمین خلیفه است؟ همین الان اعتقاد برخی از اهل سنت این است.!!

با تشکر از رضای گرامی و همچنین از سید مهران
حقیقت این است که امروزه برخی از اهل سنت عبدالله بن زبیر را خلیفه پنجم می دانند و برخی نیز خلیفه ششم می شمارندش. درباره پنجمین نفر بودن او الان سندی در ذهنم نیست. اما درباره ششمنی خلیفه بودنش سندی هست که ذکر می کنم: [=&quot]از فحوای سخن دمیری برمی آید، بعضی عبدالله را خلیفه ششم می شمرده اند.[=&quot][1] گفتنی است این سند بخشی از مقاله خاندان شناسی زبیریان؛ جایگاه و نقش آل زبیر در تاریخ اسلام است که انشاء الله بزودی در فصلنامه تاریخ اسلام چاپ خواهد شد.

[=&quot][1] [=&quot]- حیاة الحیوان، دمیری، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1424 قمری چاپ دوم، ج 1، ص 99.

سید مهران;121133 نوشت:
استاد رضا خیلی عالی بود.
اما یه سوال همچنان باقی است. پس چطور است که برخی از اهل سنت می گویند پنجمین یا ششمین خلیفه است؟ همین الان اعتقاد برخی از اهل سنت این است.!!

خلفای پیامبر چند نفرند؟

1- در منابع اهل سنت بارها نقل شده‌است، که پيامبر فرمودند:
... جَابِرَ بْنَ سَمُرَةَ يَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- يَقُولُ « لاَ يَزَالُ الإِسْلاَمُ عَزِيزًا إِلَى اثْنَىْ عَشَرَ خَلِيفَةً ». ثُمَّ قَالَ كَلِمَةً لَمْ أَفْهَمْهَا فَقُلْتُ لأَبِى مَا قَالَ فَقَالَ « كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ

2- .. جَابِرَ بْنَ سَمُرَةَ قَالَ سَمِعْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ يَكُونُ اثْنَا عَشَرَ أَمِيرًا فَقَالَ كَلِمَةً لَمْ أَسْمَعْهَا فَقَالَ أَبِي إِنَّهُ قَالَ كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ.(2)
ترجمه :
جابر از سمره نقل میکندکه؛ پيامبر خدا فرمود : اسلام با 12 امیر به عزت مي‌رسد. سپس کلمه‌اي گفت، که منآن را نفهميدم، پس به پدرم گفتم، پيامبر چه فرمود كه من نفهميدم؟ گفت پيامبر فرمود: همه آنها از قريش مي‌باشد.
این روایت درصحاح سته اهل سنت آمده بخصوص دردو کتاب صددرصد معتبر درنزد اهل سنت(صحیح بخاری ومسلم)
پی نوشت:
1- صحيح مسلم ج 6ص3
و- سنن ابی داود ج 2 ص 508
و- ترمزی ج 8 ص 163
و- مسند احمد بن حنبل ج 5 ص90
و- الاحاد والمثانی ج2 ص 620
2- صحیح بخاری ج 18 ص 177

موضوع قفل شده است