صراط یا صراط های مستقیم?

تب‌های اولیه

96 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
صراط یا صراط های مستقیم?

بسم الله الرحمن الرحیم
دین اسلام یک ایدئولوژی جهانی است.
به این معنی که برای همه شئونات رفتارهای یک فرد وبه تبع آن یک جامعه برنامه ای کامل دارد. اما متاسفانه گاهی برخی افراد به اصطلاح روشنفکر به طور عامدانه به نقادی از دین میپردازند تا جایی که به این نکته می رسند که قرآن زاییده ذهن بشر است. از این روی عامدانه می خوانم که به جای مناظره و مباحثه در محافل علمی مربوط به رسانه های عمومی پناه می آورند تا دین مردم عادی را مورد دستبرد قرار دهند.
یکی از این شبهات را تکثرگرایان دینی مطرح کردند که:خداوند خود بانی پلورالیسم است که پیامبران متعدد فرستاده و کتابهایی گوناگون همراهشان کرده است.
برای جلوگیری از اطاله کلام به برخی آیات مربوط اشاره میکنیم;
*ان الدین عند الله الاسلام*
*و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الآخرة من الخاسرین*
برای پاسخ به این شبهه همین آیات کافی است که ثابت می کند که دین یکی بیش نیست.
اما اگر بخواهیم از لحاظ قضایای فلسفی به موضوع بنگریم باز توجه به یک مثال همه چیز را روشن می کند.
به این دو گذاره توجه کنید;
"خدا یکی است و ما قائل به توحیدیم"
"خدا سه تاست و ما قائل به تثلیث هستیم"
و این نوع اختلافات بنیادی بسیار است میان ادیان و حتی مذاهب مختلف. حالا خواننده خود قضاوت کند دو مکتب با این همه تفاوت آن هم با این ریشه چگونه به یک نقطه می رساند علاوه بر این غالب این اختلافات با هم تناقض هم دارند و جمع نقیضین محال می باشد.
بحث را طولانی نکنم دلایل دیگری هم هست که مجال ندارم بنویسم انشاءالله بار بعد.
*چراغی را که ایزد برفروزد--هرآنکس پف کند ریشش بسوزد*

با سلام

این ادرس در مورد پلورالیزم تایپک های خوبی دارد

http://www.askdin.com/forumdisplay.php?f=128

سیدمهدی موسوی;116344 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم دین اسلام یک ایدئولوژی جهانی است. به این معنی که برای همه شئونات رفتارهای یک فرد وبه تبع آن یک جامعه برنامه ای کامل دارد. اما متاسفانه گاهی برخی افراد به اصطلاح روشنفکر به طور عامدانه به نقادی از دین میپردازند تا جایی که به این نکته می رسند که قرآن زاییده ذهن بشر است. از این روی عامدانه می خوانم که به جای مناظره و مباحثه در محافل علمی مربوط به رسانه های عمومی پناه می آورند تا دین مردم عادی را مورد دستبرد قرار دهند. یکی از این شبهات را تکثرگرایان دینی مطرح کردند که:خداوند خود بانی پلورالیسم است که پیامبران متعدد فرستاده و کتابهایی گوناگون همراهشان کرده است. برای جلوگیری از اطاله کلام به برخی آیات مربوط اشاره میکنیم; *ان الدین عند الله الاسلام* *و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الآخرة من الخاسرین* برای پاسخ به این شبهه همین آیات کافی است که ثابت می کند که دین یکی بیش نیست. اما اگر بخواهیم از لحاظ قضایای فلسفی به موضوع بنگریم باز توجه به یک مثال همه چیز را روشن می کند. به این دو گذاره توجه کنید; "خدا یکی است و ما قائل به توحیدیم" "خدا سه تاست و ما قائل به تثلیث هستیم" و این نوع اختلافات بنیادی بسیار است میان ادیان و حتی مذاهب مختلف. حالا خواننده خود قضاوت کند دو مکتب با این همه تفاوت آن هم با این ریشه چگونه به یک نقطه می رساند علاوه بر این غالب این اختلافات با هم تناقض هم دارند و جمع نقیضین محال می باشد. بحث را طولانی نکنم دلایل دیگری هم هست که مجال ندارم بنویسم انشاءالله بار بعد. *چراغی را که ایزد برفروزد--هرآنکس پف کند ریشش بسوزد*

با سلام خدمت جناب آقای موسوی؛
در مطالبتان دو مورد اشاره شد که در زیر نقد می شود:
اول به آیات الهی مبنی بر یکی بودن دین اشاره کردید. شکی در این نیست. دین از حضرت آدم تا خاتم یکی بیشتر نبوده و نیست آنهم دین اسلام. اختلاف بر سر شرایع مختلف است نه دین. اتفاقا این آیات پلورالیزم را تایید می کند. آن چیزی مورد بحث پلورالیزم است در واقع شریعت است که همه در جهت یک دین آن هم اسلام بنیان گذارده شده اند. باید این مسئله را متوجه بود اصطلاح دین اسلام در قرآن آن چیزی نیست که حضرت محمد (ص) آورد. چه اینکه اگر اینطور بود پیامبران پیشین را مسلمان خطاب نمی کرد. همین مسلمان خواندن اولیاء الهی قبل از حضرت محمد (ص) نشان از این است که اسلام در واقع همان تسلیم در برابر خداست که همه ادیان به همین سمت مردم را دعوت می کردند. منتها چون شرایط اجتماعی و فرهنگی حاکم بر جامعه زمانشان متفاوت بود در نتیجه شریعت های مختلف تشکیل شد.
مورد دوم صحبت های شما هم در مورد اعتقاد تثلیث بود که به اعتقاد بنده این جزو اعتقادات اصیل مسیحیان نیست. در واقع در سخنان حضرت عیسی (ع) چنین اعتقادی دیده نمی شود و این اعتقاد به مرور زمان در انجیل وارد شد. البته در این باب باید با یک مسیحی روشنفکر نشست و مباحثه کرد چه اینکه شاید منظورشان از این تثلیث چیزی که ما فکر می کنیم نباشد. همین طور است اعتقاد وهابیون و برخی از اهل سنت در مشرک دانستن شیعیان چون واقعا نمی دانند منظور آنها از توسل چیست؟ و شاید اگر آنها هم با شیعیان بنشینند و معنای حقیقی توسل را از علمای شیعیان بخواهند چیزی غیر از اینکه فکر می کنند دستگیرشان شود.
خلاصه این مسئله تحقیقی جامع را می طلبد و نمی توان در این مورد سطحی نگریست.
و من الله توفیق

آیاتی که خداوند اولیای الهی را مسلمان خوانده است :
«وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبیکُمْ إِبْراهیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِنْ قَبْلُ: خداوند برای شما در دین، بیچارگی قرار نداده است، این آئین پدر شما ابراهیم است، او شما را مسلمان نامیده است، قبل از آنکه این شریعت آمده باشد» (حج/۷۸).
و همچنین این آیات :
آل‏ عمران:۵۲، المائدة:۱۱۱، یونس:۸۴ و ۹۰، یوسف:۱۰۱، النمل:۴۴، الذاریات:۳۶

«وَ وَصَّى بِها إِبْراهیمُ بَنیهِ وَ یَعْقُوبُ یا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ لَکُمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ=توصیه کرد ابراهیم به فرزندان خویش و نوه اش یعقوب که؛ ای فرزندان من، خداوند برای شما این دین را برگزید، پس نمیرید مگر آنکه مسلمان باشید»(البقرة:۱۳۲)
«أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قالَ لِبَنیهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدی قالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ إِلهاً واحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ: آیا شما حضور داشتید و شاهد بودید که یعقوب در هنگامه‌ی مرگ خویش از فرزندانش پرسید: چه چیزی را پس از مرگ من می‌پرستید؟ و آنان گفتند: خدای تو و پدران تو؛ ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را می‌پرستیم، خدایی یگانه و ما به او تسلیم شده‌ایم و مسلمانیم» (البقرة:۱۳۳)

سیدمهدی موسوی;116344 نوشت:
به این دو گذاره توجه کنید; "خدا یکی است و ما قائل به توحیدیم" "خدا سه تاست و ما قائل به تثلیث هستیم" و این نوع اختلافات بنیادی بسیار است میان ادیان و حتی مذاهب مختلف. حالا خواننده خود قضاوت کند دو مکتب با این همه تفاوت آن هم با این ریشه چگونه به یک نقطه می رساند علاوه بر این غالب این اختلافات با هم تناقض هم دارند و جمع نقیضین محال می باشد.

سلام مجدد.
متاسفانه به پست های بنده پاسخی داده نشد. نمی دانم فلسفه اینکه در سایت گفتگوی دینی موضوعی را باز می کنند و رها می کنند چیست؟ اینجا که فیسبوک نیست که هر کس خواست بیاید و نظری دهد و برود پی کارش. این جا مباحث مطروحه به بحث گذاشته می شود.
سوالم را یکبار دیگر به شکلی دیگر عنوان می کنم.
به نظر شما چند درصد مسیحیان قائل به تثلیثند؟ آیا بین آنها 10 درصد پیدا نمیشود که موحد باشند؟ فکر می کنم یافت شود. همین مسئله در اسلام هم هست. یعنی تنها 10 درصد مسلمانان در راه اسلام ناب محمدی هستند ( به اعتقاد شیعیان ) چرا که 90 درصد مسلمانان جهان سنی اند و به قول شیعیان منحرف. خوب چه فرقی کرد؟ پس نمی توان عقاید پیروان یک دین را به اسم خود آن دین گذاشت.

سلام علیکم جمیعا و رحمه الله

این مساله صراط ها و یا صراط مستقیم یک موضوع چند مساله ای و دامنه داری است.

جناب سروش کتابی را با نام صراط های مستقیم نشر دادند و تحلیلات خودشان از پلورالیسم دینی را در آن کتاب درج کرده اند.

مطالب این کتاب از سوی دانشمندان دیگر مورد توجه قرار گرفت و مطالب ایشان بشکلی مشروح و علمی پاسخ داده شد با عنوانهای کتابی مشهوری بنام صراط مستقیم و همچنین
کتاب استاد و دانشمند بزرگوار ربانی گلپایگانی با نام تحلیل و نقد پلورالیسم دینی چاپ موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر
که در تحلیلی جامع به مساله کثرت گرائی مذهبی و اسلام و ادیان دیگر پرداخته است.

لذا چون این تاپیک از مدتها قبل زده شده و ایجاد کننده آن جناب موسوی خود در صدد پاسخ برآمده اند و سوالی در این باب مطرح نشده که کارشناسان پاسخ دهند لذا
با این شکل باقی مانده.

باسپاس

یاحق

فاتح;287786 نوشت:
سلام علیکم جمیعا و رحمه الله این مساله صراط ها و یا صراط مستقیم یک موضوع چند مساله ای و دامنه داری است. جناب سروش کتابی را با نام صراط های مستقیم نشر دادند و تحلیلات خودشان از پلورالیسم دینی را در آن کتاب درج کرده اند. مطالب این کتاب از سوی دانشمندان دیگر مورد توجه قرار گرفت و مطالب ایشان بشکلی مشروح و علمی پاسخ داده شد با عنوانهای کتابی مشهوری بنام صراط مستقیم و همچنین کتاب استاد و دانشمند بزرگوار ربانی گلپایگانی با نام تحلیل و نقد پلورالیسم دینی چاپ موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر که در تحلیلی جامع به مساله کثرت گرائی مذهبی و اسلام و ادیان دیگر پرداخته است. لذا چون این تاپیک از مدتها قبل زده شده و ایجاد کننده آن جناب موسوی خود در صدد پاسخ برآمده اند و سوالی در این باب مطرح نشده که کارشناسان پاسخ دهند لذا با این شکل باقی مانده و در اسرع وقت جمع بندی صورت گرفته و تاپیک بسته خواهد شد. باسپاس یاحق

سلام.
سوالی مطرح نشده؟!!!! تاپیک بسته خواهد شد؟!!!!!
پس تکلیف سوالات بنده چه می شود؟ اصلا شما چه مسئولیتی دارید که اینگونه پاسخ می دهید؟!!!

[=B Nazanin]سلام علیکم
[=B Nazanin]هر زمان که مردم دچار انحراف در تفکر توحیدی و هم چنین اهمال در شریعت می شدند، و آن را با بدعت می آلودند، خداوند پیامبری را می فرستاد تا آنها به توحید و به شریعت ناب الهی بر گرداند!
[=B Nazanin]پیامبران اولوالعزم علاوه بر آن، تغییری را نیز در شریعت قبلی طبق فرمان خداوند می دادند.
[=B Nazanin]در میان همه امتها، عالمانی بودند که مرجع مردم در فهم دین بودند. وقتی پیامبر جدید می آمد، بعضی از آنها از قلبهای فروتنی برخوردار بودند، به او ایمان آورده و دیگران را هم هدایت می نمودند ولی عالمانی هم بودند، نمی خواستند، از استادی به شاگردی تنزل مقام بدهند، آنها کسانی بودند که با بدعت گذاری در دین برای خود منافع مادی را تدارک دیده بودند و حال با آمدن این پیامبر جدید، همه این منافع به خطر می افتاد.
[=B Nazanin]با آمدن حضرت عیسی (علیه­السلام) عده ای از بنی اسرائیل، به ایشان ایمان نیاورند و همان دینی را که خود آن را تحریف نموده بودند، را دین حق اعلان کردند و راهشان را جدا نمودند و بعد خود را یهودی نامیدند.
[=B Nazanin]بعضی از علمای بنی اسرائیل نیز با رویه نفاق، وارد دین حضرت عیسی شدند و بعد به مرور آن را به انحراف کشاندند و نام نصاری را بر خود گذاشتند.
[=B Nazanin]با آمدن حضرت محمد (صلی­الله­علیه­وآله­وسلم) بعضی از عالمان دنیا پرست نصرانی و همراه با عالمان یهودی که هنوز بر استکبار خود اصرار داشتند به مقابله با پیامبر اسلام بر خواستند.
[=B Nazanin]این قصه ادیان آسمانی بود. دیگر ادیان خود ساخته که وضعشان معلوم است.
[=B Nazanin]حال شما بفرمایید، در این زمان، کجای دینی که مسیحیان منسوب به حضرت عیسی می کنند و یا یهودیان به منسوب به حضرت موسی می کنند، حق است؟
[=B Nazanin]قرآن تلاش دارد تا انبیاء پیشین را از مصادره کفار در آورد لذا همه را مسلمان می نامد. آیا این مسلمان نامیدن اینها یعنی آنانی که در این زمان خود را بدروغ به آنها وابسته می دانند حق هستند؟! این چه نتیجه گیری است؟ آیا انبیاء آنها اگر الان زنده بودند چه می کردند؟ هنگام ظهور حضرت مهدی (علیه­السلام) وقتی حضرت عیسی از آسمان فرود می آید، به چه کسی اقتداء می کند، جز به حضرت مهدی (علیه­السلام).
[=B Nazanin]برای تمام آنچه گفته شد آیات زیادی دلالت دارد که اگر لازم است به آنها اشاره شود!

روح بخش;288373 نوشت:
حال شما بفرمایید، در این زمان، کجای دینی که مسیحیان منسوب به حضرت عیسی می کنند و یا یهودیان به منسوب به حضرت موسی می کنند، حق است؟

سلام.
شما بفرمایید کجای دینی که اهل تسنن به پیامبر منسوب می کنند از نظر شیعیان حق است؟ بنده عرض کردم شاید 10 درصد در میان مسیحیان پیدا شود که قایل به تثلیث نباشند. اصلا باید دید فهم عموم مسیحیان از اینکه عیسی را پسر خدا می دانند چیست؟ نمی دانم چقدر با مسیحیان و یهودیان نشست و برخواست داشتید تا درک آنها را از اعتقاداتشان بفهمید. آیا می توان اینگونه استدلال کرد که چون پیروان یک دین آن را به انحراف کشاندند پس آن دین باطل است. پس اگر اینطور باشد دین اسلام هم به انحراف رفته چون 90 درصد پیروان آن ( اهل سنت ) به انحراف رفتند.

شریعت عقلانی;288398 نوشت:
سلام.
شما بفرمایید کجای دینی که اهل تسنن به پیامبر منسوب می کنند از نظر شیعیان حق است؟ بنده عرض کردم شاید 10 درصد در میان مسیحیان پیدا شود که قایل به تثلیث نباشند. اصلا باید دید فهم عموم مسیحیان از اینکه عیسی را پسر خدا می دانند چیست؟ نمی دانم چقدر با مسیحیان و یهودیان نشست و برخواست داشتید تا درک آنها را از اعتقاداتشان بفهمید. آیا می توان اینگونه استدلال کرد که چون پیروان یک دین آن را به انحراف کشاندند پس آن دین باطل است. پس اگر اینطور باشد دین اسلام هم به انحراف رفته چون 90 درصد پیروان آن ( اهل سنت ) به انحراف رفتند.

[="georgia"]بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

ببینید برادر بزرگوار ، اینکه می فرمایید مذهب اهل سنت از نظر شیعیان نا حق است ، جای تامل دارد ، هیچ شیعه منصف و حق نگری این را بیان نمی کند که اهل سنت از دین خارج است، شما هیچ شیعه ای را پیدا نمی کنید که بگوید اهل سنت مسلمان نیست ، البته اختلافاتی وجود دارد که با همه اینها همه مسلمانان به خدای واحد و کتاب واحد و سایر واحد هایی که نیاز نیست تک تک بیان کنم اعتقاد دارند. و همه اینها ملاک یک اسلام ظاهری است ، همان اسلامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز آنرا از سوی دیگران قبول داشتند.

اما در مورد انحرافات پیروان یک دین و انحراف خود دین ، بله بنده هم با شما موافقم ، هیچ کس نباید ادعا کند که چون پیروان موسی به بیراهه رفتند پس خود موسی در بیراهه بوده است.

البته خوب نیست که من در مورد نظر برادر بزرگوار جناب روح بخش اظهار نظر کنم ، اما آنچه که من از سخنان ایشان فهمیدم و شما به آن جواب دادید این بود که (( آنچه که امروزه مسیحیان و یا یهودیان انجام می دهند ، مخالف نظر اصلی خود پیامبران الهی بوده است. همان چیزی که در آیه 135 سوره 2 در قرآن آمده است. در این آیه خداوند خطاب به پیامبر اکرم اسلام می گوید که : یهودیان و مسیحیان امروزی بر خلاف آیین حضرت ابراهیم و اسباط او مشرک و نا مسیحی و نا یهودی هستند. البته این برداشت شخصی بنده بود. )

اما در مورد اعتقاد به ثلیث : ببینید برادر بزرگوار :

تثلیث یکی از اصول عقاید مسیحیان است و شاید به ندرت بتوان مسیحی را یافت که به این اعتقاد نداشته باشد. اگر شما کسانی را در اثر نشت و برخاست با آنان می شناسید که به تثلیث اعتقاد ندارند بیاورید و دلایلشان را بازگو کنید تا در مورد آنها بحث کنیم. هر چند که اگر باب 28 انجیل متی و یا باب اول انجیل یوحنا را مطالعه کنید به خوبی به این اعتقاد پی می برید.

به هر حال چون مربوط به موضوع تاپیک هم هست ، از شما می خواهم که اگر مقدور است انگیزه های پذیرش و یا عدم مقبولیت ثلاثه را بیان کنید. تا در مورد آنها بحث نماییم.

نکته آخر اینکه (( ان دین عند الله الاسلام )) . یک یهودی اگر واقعا پیرو حضرت موسی باشد باید به حضرت عیسی ایمان بیاورد و یک مسیحی اگر به حضرت عیسی اعتقاد داشته باشد ، باید به حضرت رسول ( ص ) ایمان بیاورد. این همان صراط مستقیم است و به عقیده اکثر مفسرین شیعه و سنی ( نظیر علامه طباطبائی و یا آیت الله مکارم شیرازی و یا سیوطی و یا قرطبی و یا طبری و ... ) منظور از مورد غضب قرار گرفتگان و گمراهان در سوره اول، مسیحیان و یهودیان هستند که بنابر آیه 19 سوره 3 ، در دین واحد و راه یکتا که همانا اسلام است اختلاف ایجاد کردند.( پیروانشان آنها را هم شامل می شود )

موفق باشید

و من الله التوفیق [/]

خداوند متعال با فرستادن دیدن اسلام، همه انسانها را موظف نموده است به این دین بگروند! چرا مسیحیان و یهودیان این کار را نمی کنند؟ آیا تردید دارند این سخن خداوند است؟ خب به معجزه جاوید پیامبر اسلام نگاه کنند! آیا آن را معجزه نمی دانند؟ خب مثلش را یا سوره ای مثل آن را و یا لااقل آیه مثل آن را بیاورند!
غیر مسلمانان همه کافر و یا مستضعف می باشند. اگر حقیقت اسلام را شناخته اند و یا از آن انتظار می رفته است که حقیقت را بشناسند و بعد منکر آن شده اند، پس کافرند و اگر حقیقت اسلام را نشناخته اند و از آن انتظار این چنین شناختی هم نبوده است، که مستضعفند. و حکم مستضعفین فکری، نیازمند بحث مستقلی است.
اصلا بحث ما با مسیحیان سر تثلیث و غیره نیست! سر این است که چرا به اسلام نگرویده اند؟

روح بخش;288715 نوشت:
خداوند متعال با فرستادن دیدن اسلام، همه انسانها را موظف نموده است به این دین بگروند! چرا مسیحیان و یهودیان این کار را نمی کنند؟ آیا تردید دارند این سخن خداوند است؟

[جناب آقای روح بخش عزیز؛
آیا واقا گمان می کنید که خداوند متعال همه انسانها را موظف نموده است که به دین اسلام بگروند؟
بنده در این مورد در لینک
http://www.askdin.com/thread23896.html
مطالبی را قرار دادم که هنوز پاسخ گفته نشد. می توانید به آن زجوع کنید. به اعتقاد شما چرا خداوند برای انسانهایی که در جاهای دیگر کره زمین که اسلام موفق به فتح آن نشد حجت نفرستاد؟ چرا آنها را موظف نکرد که به دین اسلام بگروند؟ اگر حجت های الهی را پیامبران و امامان بدانیم واقعا چرا در آسیای شرقی - اقیانوسیه - آمریکای شمالی و جنوبی و مرکزی و بخش های یادی از قاره اروپا پیامبر نفرستاد؟ چرا در تاریخ آنها هیچ اثری از پیامبر یا حجت الهی دیده نمی شود؟

روح بخش;288715 نوشت:
آیا تردید دارند این سخن خداوند است؟ خب به معجزه جاوید پیامبر اسلام نگاه کنند! آیا آن را معجزه نمی دانند؟ خب مثلش را یا سوره ای مثل آن را و یا لااقل آیه مثل آن را بیاورند!

در مورد تحدی قرآن و مثل آوری آن هم در این لینک
http://www.askdin.com/thread23933-5.html
پستی را گذاشتم که باز هم هنوز پاسخ گفته نشد. می توانید به آن رجوع کنید.

روح بخش;288715 نوشت:
غیر مسلمانان همه کافر و یا مستضعف می باشند. اگر حقیقت اسلام را شناخته اند و یا از آن انتظار می رفته است که حقیقت را بشناسند و بعد منکر آن شده اند، پس کافرند و اگر حقیقت اسلام را نشناخته اند و از آن انتظار این چنین شناختی هم نبوده است، که مستضعفند. و حکم مستضعفین فکری، نیازمند بحث مستقلی است.

از دیدگاه دین اسلام عموم مسیحیان چون حقیقت اسلام آن طور که باید به آنها شناسانده نشده و تحت تاثیر تبلیغات وسیع غرب اسلام را دینی خشن می دادند پی جزو مستضعفین به شمار می روند. و خداوند هم که باید برای همه انسانها راهی را به سوی خودش باز کرده باشد چون راه اسلام را باز نکرده وبرای آنها راه مسیحیت باز شده است پس باید به همان راه خدای خود را جست و جو کنند. در نتیجه به تعداد انسانهای روی زمین راه های متعددی وجود دارد. اگر قایل به برتری مطلق یکی از این راه ها بر دیگری باشیم در نتیجه خداوند برای برخی انسان ها راه های بهتری را برای کسب کمالات نشان داده و این با عدل الهی ناسازگار است. پس نتیجه می گیریم که نمی توان این راه های رسیدن به خدا را با هم مقایسه کرد. هر قومی راه مخصوص به خود را دارد.
در رابطه با بحث نبوت در لینک های زیر هم پست هایی گذاشتم که خواندن آنها خالی از لطف نیست. هر چند که بی پاسخ مانده است :
http://www.askdin.com/thread714.html#post285052
http://www.askdin.com/thread22561-3.html#post284586
http://www.askdin.com/thread23133.html#post284580

عبدالرسول;288564 نوشت:
ببینید برادر بزرگوار ، اینکه می فرمایید مذهب اهل سنت از نظر شیعیان نا حق است ، جای تامل دارد ، هیچ شیعه منصف و حق نگری این را بیان نمی کند که اهل سنت از دین خارج است، شما هیچ شیعه ای را پیدا نمی کنید که بگوید اهل سنت مسلمان نیست ، البته اختلافاتی وجود دارد که با همه اینها همه مسلمانان به خدای واحد و کتاب واحد و سایر واحد هایی که نیاز نیست تک تک بیان کنم اعتقاد دارند. و همه اینها ملاک یک اسلام ظاهری است ، همان اسلامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز آنرا از سوی دیگران قبول داشتند.

این که بنده گفتم از دید شیعیان بود نه نر شخصی بنده، آیا شیعیان اعتقاد ندارند عمر و ابوبکر و عثمان غاصبانی بیشتر نیستند که حق علی را خوردند؟ آیا آنها اعتقاد ندارند راه سعادت حقیقی جز با شیعه علی بودن محقق نمی شود؟ منظور بنده از باطل هم نه انحراف مطلق است که منظور این بود که شیعیان معتقدند اهل سنت نسبت به شیعیان از حق و حقیقت دورترند. البته باز می گویم اینها اعتقاد بنده نیست. این ها در جواب آقای روح بخش بود.

عبدالرسول;288564 نوشت:
البته خوب نیست که من در مورد نظر برادر بزرگوار جناب روح بخش اظهار نظر کنم ، اما آنچه که من از سخنان ایشان فهمیدم و شما به آن جواب دادید این بود که (( آنچه که امروزه مسیحیان و یا یهودیان انجام می دهند ، مخالف نظر اصلی خود پیامبران الهی بوده است. همان چیزی که در آیه 135 سوره 2 در قرآن آمده است. در این آیه خداوند خطاب به پیامبر اکرم اسلام می گوید که : یهودیان و مسیحیان امروزی بر خلاف آیین حضرت ابراهیم و اسباط او مشرک و نا مسیحی و نا یهودی هستند. البته این برداشت شخصی بنده بود. )

بله بنده هم عرض کردم بر همین اساس و بر اساس اعتقاد شیعیان مسلمانان ( اکثرا ) در راه اسلام حقیقی نیستند و منحرف شده اند.

عبدالرسول;288564 نوشت:
اما در مورد اعتقاد به ثلیث : ببینید برادر بزرگوار : تثلیث یکی از اصول عقاید مسیحیان است و شاید به ندرت بتوان مسیحی را یافت که به این اعتقاد نداشته باشد. اگر شما کسانی را در اثر نشت و برخاست با آنان می شناسید که به تثلیث اعتقاد ندارند بیاورید و دلایلشان را بازگو کنید تا در مورد آنها بحث کنیم. هر چند که اگر باب 28 انجیل متی و یا باب اول انجیل یوحنا را مطالعه کنید به خوبی به این اعتقاد پی می برید. به هر حال چون مربوط به موضوع تاپیک هم هست ، از شما می خواهم که اگر مقدور است انگیزه های پذیرش و یا عدم مقبولیت ثلاثه را بیان کنید. تا در مورد آنها بحث نماییم.

خیر بنده با هیچ مسیحی ای نشست و برخواست نداشتم. این را گفتم که این مسئله لزوم یک تحقیق جامع را می طلبد. صرف اینکه بگوییم آنها حضرت عیسی (ع) را پسر خدا ی نامند نمی شود قضاوت به مشرک بودن آنها کرد. چرا که اهل سنت هم قضاوت به مشرک بودن اهل شیعه می کنند ولی وقتی به کنه اعتقاد شیعیان پیرامون توسل و شفاعت پی می برند اگر منصف باشند نظرشان را پس می گیرند.
البته در مورد آدرسی هم که از انجیل دادید مختصرا سرچی در فضای مجازی انجام دادم که متاسفانه سایت های فارسی زبان مسیحی فیلتر بود! برای تحقیق در این مورد وقت و زمان بیشتری نیاز است.

عبدالرسول;288564 نوشت:
نکته آخر اینکه (( ان دین عند الله الاسلام )) . یک یهودی اگر واقعا پیرو حضرت موسی باشد باید به حضرت عیسی ایمان بیاورد و یک مسیحی اگر به حضرت عیسی اعتقاد داشته باشد ، باید به حضرت رسول ( ص ) ایمان بیاورد. این همان صراط مستقیم است و به عقیده اکثر مفسرین شیعه و سنی ( نظیر علامه طباطبائی و یا آیت الله مکارم شیرازی و یا سیوطی و یا قرطبی و یا طبری و ... ) منظور از مورد غضب قرار گرفتگان و گمراهان در سوره اول، مسیحیان و یهودیان هستند که بنابر آیه 19 سوره 3 ، در دین واحد و راه یکتا که همانا اسلام است اختلاف ایجاد کردند.( پیروانشان آنها را هم شامل می شود )

واژه اسلام با انشعاباتش در قرآن جاهای متععدی تکرار شده است. خیلی از جاها اولیای الهی قبل از پیامبر اسلام مسلمان خوانده شده است. همین مسئله مشخص می کند منظور قرآن از اسلام نه شریعت حضرت محمد(ص) که تسلیم در برابر خداست. در ادامه و در فرصت مقتضی شواهدی از قرآن را پیرامون پلورالیزم و پیروی از شرایع دیگر مسلمان خواندن اولیای الهی قبل از پیامبر ارایه خواهم کرد.

بسم الله الرحمن الرحیم
لا اله الا الله
محمد رسول الله

باعرض سلام به دوستان حاضر. خواستم در خصوص تاپیک جوابی بدم. که چیزی بعنوان صراطهای مستقیم وجود ندارد. صراط مستقیم یکی بیشتر نیست ولو اینکه رسیدن به این صراط رههای متفاوتی داشته باشد. و آن صراط هم اینست که فاعبدوه هذا صراط مستقیم(خدارا بپرستید که راه مستقیم همینست).

اما درمورد بحثی که همینک در تاپیک گر گرفته باید عرض کنم:
قرآن کریم خط بین کفر و ایمان را عینا اسلام دانسته است.
هرکس که مسلمان نباشد کافر است(چه مسیحی چه کمونیسم چه غیره).

شریعت عقلانی;289024 نوشت:
همین مسئله مشخص می کند منظور قرآن از اسلام نه شریعت حضرت محمد(ص) که تسلیم در برابر خداست.
بسیار درست. اصلا اسلام شریعتیست ابراهیمی در اصل. اما شارع اصلی آن کسی جز محمد(ص) نیست.

اعوذ بالله من الشیطن الرجیم
مبارکه بقره:
گوييد ما به خدا و به آنچه بر ما نازل شده و به آنچه بر ابراهيم و اسماعیل و اسحاق و يعقوب و اسباط نازل آمده و به آنچه به موسى و عيسى داده شده و به آنچه به همه پيامبران از سوى پروردگارشان داده شده ايمان آورده‏ايم ميان هيچ يك از ايشان فرق نمى‏گذاريم و در برابر او تسليم هستيم (136)

پس اگر آنان [هم] به آنچه شما بدان ايمان آورده‏ايد ايمان آوردند قطعا هدايت‏شده‏اند ولى اگر روى برتافتند جز اين نيست كه سر ستيز [و جدايى ] دارند و به زودى خداوند [شر] آنان را از تو كفايت‏خواهد كرد كه او شنواى داناست(137)

مبارکه آل عمران:
بگو اى اهل كتاب بياييد بر سر سخنى كه ميان ما و شما يكسان است بايستيم كه جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريك او نگردانيم و بعضى از ما بعضى ديگر را به جاى خدا به خدايى نگيرد پس اگر [از اين پيشنهاد] اعراض كردند بگوييد شاهد باشيد كه ما مسلمانيم [نه شما](64)

و هر كه جز اسلام دينى [ديگر] جويد هرگز از وى پذيرفته نشود و وى در آخرت از زيانكاران است (85)

چگونه خداوند قومى را كه بعد از ايمانشان كافر شدند هدايت مى‏كند با آنكه شهادت دادند كه اين رسول بر حق است و برايشان دلايل روشن آمد و خداوند قوم بيدادگر را هدايت نمى‏كند (86)

چگونه تو را داور قرار مى‏دهند در حالى كه تورات كه در آن حكم خداست نزد آنان است ؟ سپس بعد از آنكه ميانشان با حكمى كه مطابق حكم تورات است داورى كردى روى برمى‏تابند ، و آنان ايمان ندارند .«43» بى‏ترديد ما تورات را كه در آن هدايت و نور است نازل كرديم . پيامبرانى كه تسليم تورات بودند بر اساس آن براى يهوديان داورى مى‏كردند ، و دانشمندان الهى مَسلك و عالمان يهود به سبب آنكه حفظ و حراست كتاب خدا از آنان خواسته شده بود و بر آن گواه بودند به وسيله آن داورى مى‏نمودند . پس از مردم نترسيد و از من بترسيد ، و آياتم را به بهايى اندك مفروشيد . و كسانى كه بر طبق آنچه خدا نازل كرده داورى نكنند ، مسلماً كافرند .«44» و ما در تورات بر بنى‏اسرائيل مقرّر داشتيم كه جان در برابر جان ، و چشم در مقابل چشم ، و بينى به عوض بينى ، و گوش به جاى گوش ، و دندان در برابر دندان ، و زخم‏ها را قصاصى است . و هر كه از آن قصاص گذشت كند ، پس آن گذشت كفّاره‏اى براى اوست . و آنان كه بر طبق آنچه خدا نازل كرده داورى نكنند ، يقيناً ستمكارند .«45» و به دنبال پيامبران گذشته ، عيسى بن مريم را آورديم در حالى كه تصديق كننده تورات پيش از خود بود ، و انجيل را كه در آن هدايت و نور است به او عطا كرديم و آن هم تصديق كننده تورات پيش از خود ، و براى پرهيزكاران هدايت و موعظه بود .«46» و بايد اهل انجيل بر طبق آنچه خدا در آن نازل كرده داورى كنند ، و آنان كه بر طبق آنچه خدا نازل كرده داورى نكنند ، قطعاً بدكار و نافرمان‏اند.«47» ما اين كتاب [قرآن] را به‏درستى به سوى تو نازل كرديم در حالى كه تصديق كننده كتاب‏هاى پيش از خود و گواه صادق بر [حقّانيّت همه] آنان است ؛ پس ميان آنان بر طبق آنچه خدا نازل كرده است داورى كن ، و [به هنگام داورى] از حقّى كه به سوى تو آمده [اطاعت كن و] از هواهاى نفسانى آنان پيروى مكن . براى هر يك از شما شريعت و راه روشنى قرار داديم . و اگر خدا مى‏خواست همه شما را امت واحدى قرار مى‏داد ، ولى مى‏خواهد شما را نسبت به آنچه به شما داده امتحان كند ؛ پس به سوى كارهاى نيك بر يكديگر پيشى گيريد . بازگشت همه شما به سوى خداست ؛ نهايتاً شما را به آنچه همواره درباره آن اختلاف مى‏كرديد آگاه مى‏كند.«48»
آیات 43 تا 48 سوره مائده از آخرین آیاتی است که بر پیامبر نازل گشته است.

مسلماً كسانى كه [به ظاهر] ايمان آوردند ، و يهودى‏ها و نصرانى‏ها و صابئى‏ها هر كدامشان [از روى حقيقت] به خدا و روز قيامت ايمان آورند و كار شايسته انجام دهند ، براى آنان نزد پروردگارشان پاداشى شايسته است ، نه بيمى بر آنان است و نه اندوهگين شوند .آیه «62» سوره بقره

از عبارت «عندهم التوراة فیها حکم الله=تورات نزد آنان است و در آن حکم خدا است» معلوم می شود که «تورات موجود در دسترس یهودیان زمان پیامبر اسلام(ص) هرچه بوده، دربردارنده ی حکم خدا و از نظر قرآن، برای یهودیان معتبر شمرده شده است». یعنی «وظیفه ی الهی یهودیان آن زمان، عمل کردن به تورات موجود بوده و انجام وظیفه ی الهی مکتوب در آن، موجب رستگاری و هدایت و نور بوده است (فیها هدی و نور) و سرپیچی از آن، موجب عذاب الهی و تحقق کفر و ظلم بوده است (فاولئک هم الکافرون… فاولئک هم الظالمون)».
بنابر این، قرآن کریم بر «معتبر بودن تورات موجود در عصر حضور پیامبر اسلام» (علیرغم تحقق برخی تحریفات) تأکید می کند و «عمل به آن را برای یهودیان، موجب رضای خدا و سرپیچی از آن را موجب کفر و ظلم و عذاب الهی می داند».
فراموش نکنیم که نظریه ی رایج بین علمای اسلام در مورد «تورات موجود در عصر حضور پیامبر اسلام(ص)» همان است که امروزه می گویند و آن را «تحریف شده و منسوخ» و در نتیجه «بی اعتبار» می شمارند. یعنی «عمل به آن را انحراف از حق و موجب گمراهی می دانند»!!
این «دوگانگی» بین بیان قرآن و برداشت رایج مفسران قرآن و عالمان شریعت محمدی(ص)، تعجب آور است. گرچه برخی از عالمان و مفسران قرآن، با توجیهات خلاف ظاهر و غیر علمی، سعی کرده اند که این «تضاد بین نظریه ی قرآن با نظریه ی رایج» را توجیه کنند.

عبارت «و لیحکم اهل الإنجیل بما انزل الله فیه، و من لم یحکم بما أنزل الله فأولئک هم الفاسقون =باید اهل انجیل به آنچه خداوند در آن نازل کرده است حکم کنند، و اگر چنین نکنند، فاسق اند» نیز متوجه به مسیحیان و «انجیل موجود در زمان حضور پیامبر اسلام» است.

از یاد نبریم که آیات سوره ی مائدة در سه ماهه ی پایانی زندگی پیامبر(ص) نازل شده اند و جزو آخرین آیات نازل شده بر پیامبر خدا شمرده می شوند. بنابراین هیچ حکمی از آن نسخ نشده است، بلکه اگر احکامی بر خلاف آیات سوره ی مائدة در قرآن باشند، منسوخ شمرده می شوند.
بنابراین، وقتی در ماه های پایانی زندگی پیامبر(ص) دستور داده می شود که «اهل تورات به تورات عمل کنند و اهل انجیل باید به انجیل عمل کنند» آشکار می گردد که از نگاه قرآن و شریعت محمدی(ص) مسئولیت الهی یهودیان و مسیحیان (و پیروان سایر شرایع) رفتار بر اساس شریعت خودشان است، و البته برای آنانی که به این مسئولیت الهی ملتزم می مانند، اجر و پاداش الهی نیز خواهد بود.

گرچه برخی آیات قرآن، وجود برخی «تحریف های معنوی و لفظی» در متون مقدس پیشینیان را پذیرفته است، ولی هرگز از «تحریف مطلق» آن ها سخنی به میان نیاورده است (البقرة: ۷۹؛ فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ// البقرة: ۷۵؛ أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَ قَدْ کانَ فَریقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ // النساء : ۴۶ ؛ مِنَ الَّذینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ …//المائدة: ۱۳؛ فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ … //المائدة: ۴۱؛ … یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ …).
می توان گفت که؛ «آیات یادشده ی سوره ی مائدة، به بقای احکام الهی در متون موجود از کتب مقدس، گواهی می دهند» (فیها حکم الله/ ما انزل الله فیه/ فیها هدی و نور).

برای نمونه به یکی از رایج ترین نقدهای مسلمانان و عالمان اسلامی (در بیانات شفاهی و کتبی) نسبت به «اخلاق مسیحی و متن انجیل» نگاه کنید؛
در متن «انجیل متی، سوره ی ۵، آیات ۳۸ و ۳۹» آمده است؛ «گفته شده که: اگر کسی چشم دیگری را کور کند، باید چشم او را کور کرد و اگر کسی دندان کسی را بشکند، باید دندانش را شکست. اما من می گویم که: اگر کسی به گونه ی راست تو سیلی زند، گونه ی دیگرت را نیز پیش ببر تا به آن سیلی بزند» ( کتاب مقدس، ترجمه و چاپ و نشر واتیکان/ ۸۹۸).
همین مطلب در «انجیل لوقا، سوره ی ۶، آیه ی ۲۹» آمده است (کتاب مقدس/۹۷۰).
بسیاری از مسلمانان و علمای اسلامی، این رویکرد را انحرافی و «تحریف شده» ارزیابی کرده و می کنند و تنها دلیل آنان نیز، تکیه بر روحیات و احساسات فردی خویش است. هرچند سعی کرده اند که آن را با برخی راهکارهای اخلاقی مورد سفارش شریعت محمدی(ص) در تعارض جلوه دهند.
برای نمونه به کتاب «الأمثل فی تفسیر کتاب الله المنزل ۲/۳۲ و ۳۳» اثر آیة الله ناصر مکارم شیرازی، اشاره می کنم که در آن می خوانیم « این آیه ی قرآن حکمی عمومی و کلی را تشریع می کند و می گوید: “هرکس به حقوق شما تجاوز کرد، پس به همان اندازه ای که مورد تجاوز قرار گرفته اید بر علیه او اقدام کنید، و از خدا پروا کنید و بدانید که خداوند با پروا پیشگان است”. پس اسلام، برخلاف مسیحیت کنونی که می گوید: “اگر کسی به گونه ی راست تو سیلی زد، گونه ی چپ خود را به سوی او برگردان تا سیلی بزند”– انجیل متی، باب ۵، شماره ی ۳۹ – مانند مسیحیت به چنین حکم انحرافی ای که سبب جرأت پیدا کردن متجاوز و ادامه ی ستم می گردد، دستور نمی دهد. حتی مسیحیان در این زمان، هرگز به این دستور عمل نمی کنند و کمترین دشمنی و تجاوز را با شدیدترین واکنش، پاسخ می دهند، که این رویکرد نیز مخالف اسلام است. پس اسلام می گوید: واجب است جلوگیری از ظلم ظالم و متجاوز، و به فرد مورد ستم، حق می دهد که مقابله به مثل کند، تسلیم شدن در منطق اسلام به معنی مرگ است و ممانعت از ظلم و مقاومت در برابر تجاوز ، زندگی است» ایشان در جلد اول همین کتاب، آشکارا از «تحریفی بودن شریعت های یهودیان و مسیحیان» سخن رانده است. دلیل ایشان برای «تحریف شدگی مسیحیت» بسیار تعجب برانگیز است. ایشان می گوید: «شریعت تحریف شده ی مسیحیان مبتنی بر عفو است». گویی شریعت محمدی(ص) در رویکرد کلی اخلاقی، عفو را بر انتقام ترجیح نداده است!!

اکنون نگاهی به برخی متون اسلامی و رویکردهای برخی عالمان و محدثان مسلمان (در پنج قرن اولیه ی اسلام) می اندازیم تا معلوم گردد که «رویکرد اخلاقی مسیحیت» (که می گوید: گونه ی راستت را نیز در اختیارش بگذار تا سیلی بزند) نه تنها «انحرافی و تحریف شده نیست» که کاملا الهی و تأیید شده نیز هست. شاید با این گزارش، زمینه ی «داوری علمی» را فراهم کنیم:
الف) مرحوم شیخ کلینی، در کتاب «کافی ۸/۱۳۱ تا ۱۳۸» روایتی بلند از «مواعظ خداوند به مسیح (ع)» را از قول «ائمه ی هدی (ع)» نقل کرده است. مختصری از این متن بلند را از نظر می گذرانیم؛ «در میان مطالبی که خداوند، عیسی را موعظه کرد، آمده است؛ ای عیسی، من پروردگار تو و اجداد تو ام… ای عیسی، شاد باش در نیکی ها که من به آن راضی ام، و گریان باش در بدی ها که موجب سرافکندگی است، و آنچه را دوست نداری با تو رفتار شود، با دیگری رفتار مکن و اگر کسی به گونه ی راست تو سیلی زد، گونه ی چپ خود را در اختیار او بگذار …».
ب) همین روایت را مرحوم شیخ صدوق در کتاب « الأمالی/ ۶۰۶ تا ۶۱۱» با سند کامل نقل کرده است
این روایت در اصطلاح روایی «موثقة» است و نقل آن از امام صادق(ع) از نظر علمی، معتبر شمرده می شود.

وجود برخی تحریفات در کتب مقدس، نباید منجر به اتهام پراکنی و زیر سئوال بردن و انکار تعالیم انبیاء الهی شود. اقرار امام صادق(ع) و عالمان و محدثان به «الهی بودن پیام مسیح(ع) در مورد قرار دادن طرف دیگر صورت در اختیار کسی که سیلی به گونه ی آدمی می نوازد» نشانگر «صحت رویکرد مبتنی بر عفو و گذشت و نفی خشونت» است، خواه مدعیان پیروی از حضرت مسیح(ع) به این نکته ملتزم باشند یا از آن تخلف کنند.
مگر برخی مسلمانان، از فرامین الهی و تعالیم نبوی(ص) تخلف نکرده و نمی کنند. آیا تخلف آنان از این دستور ها، به معنی «عدم صحت فرامین الهی و تعالیم پیامبر خدا است؟!!».
این چه استدلالی است که «عدم پایبندی مسیحیان در این زمان (و در گذشته) را دلیل بر عدم صحت رویکرد اخلاقی توصیه شده از سوی خدا و پیامبرش عیسی(ع) می گیرد؟!!».

اگر «مبتنی بودن بر عفو» دلیل بر «تحریف شدن شریعت الهی» باشد، باید «مبتنی بودن شریعت محمدی(ص) بر رحمت» را دلیل بر «تحریفی بودن اساس این شریعت الهی» گرفت، چرا که «عفو» نیز «رویکردی رحمانی» است!!
هیچ تحریفی شدیدتر و مخرّب تر از «انکار رویکرد رحمانی شرایع الهی» نیست. اگر «تمرکز بر عفو» در مسیحیت را بخواهیم «دلیل» بر «حکمی» قرار دهیم، هیچ حکمی جز «اثبات حقانیت» با آن اثبات نمی شود.

اساس دین یگانه ی خدای یکتا، که تمامی پیروان شرایع؛ نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد (درود و سلام خدا بر همه ی آنان) و تمامی کتب آسمانی آن ها (صحیفه ی نوح، صحف ابراهیم، اوستا، تورات، زبور داود، انجیل و قرآن) به آن فرا خوانده و می خوانند، چیزی جز؛ «ایمان به خدا، ایمان به آخرت (پندار نیک) و عمل صالح (گفتار و کردار نیک)» نبوده و نیست.

در آیه 48 سوره مائده تصریح به اینکه؛ «خداوند خود اراده نکرده است که همه ی گروه های انسانی پیرو شرایع الهی، باهم یگانه شوند و این اختلاف را خود پسندیده است و برای هرگروهی، شریعت و راه خاصی را در نظر گرفته است» البته منافاتی با «وحدت دین الهی» (که در زبان عربی و قرآن از آن با نام «اسلام» یاد می شود) ندارد، چرا که «دین یگانه» با «گوناگونی شرایع» منافاتی ندارد. شریعت ها، راه هایی برای رسیدن به اهداف «دین یگانه»اند. مگر از نظر منطقی، امتناعی دارد که «مقصد یگانه» از «راه های متعدد» قابل دسترسی باشد؟!!

گرچه امروزه نام «مسلمان و اسلام» در انحصار «پیروان شریعت محمدی» قرار گرفته است و از نظر اجتماعی، اختصاص به آنان یافته است، ولی در «اصطلاح قرآنی» (و برخی روایات) این عناوین، کاربردی عمومی دارند و شامل تمامی پیروان حقیقی شرایع الهی می شوند.

مطالب بالا بخش هایی از تحقیقی پیرامون حقانیت شرایع دیگر از یک فقیه بود که از نظر گذشت.
منتظر نقدهای سارنده شما هستم.
با تشکر
و من الله توفیق

شریعت عقلانی;289074 نوشت:
منتظر نقدهای سارنده شما هستم.
با وجود اینکه شما برادر گرامی درنظرم مسلمانی منطقی و حق گو وحق جو هستی اما باید این نکته را متذکر شوم که اطلاعات اسلامی-قرآنی شما بسیار محدود است. برادر عزیز طبق آیه 7 مبارکه آل عمران آیاتی که دارای دو برداشت داشته باشند__امثال آیات مذکور توسط شما__آیات متشابه قلمداد می گردد که دراین صورت باید به آیات محکم قرآن کریم در خصوص چنین موضوعاتی رجوع گردد. وقتی الله بصراحت میفرماید محمد(ص) اگر بدین تو در نیایند کافرند و میفرماید دینشان جز اسلام پذیرفته نیست یعنی آنها کافر اند. لازم به کش دادن موضوع تا اینجا نیست کافر شمردن اهل کتاب از زمان رسول الله(ص) تا امروز مورد تایید هر عالم راستین اسلام قرار گرفته است.

کمک کنید;289126 نوشت:
با وجود اینکه شما برادر گرامی درنظرم مسلمانی منطقی و حق گو وحق جو هستی

سپاسگذارم. شما لطف دارید.

کمک کنید;289126 نوشت:
اما باید این نکته را متذکر شوم که اطلاعات اسلامی-قرآنی شما بسیار محدود است. برادر عزیز طبق آیه 7 مبارکه آل عمران آیاتی که دارای دو برداشت داشته باشند__امثال آیات مذکور توسط شما__آیات متشابه قلمداد می گردد که دراین صورت باید به آیات محکم قرآن کریم در خصوص چنین موضوعاتی رجوع گردد. وقتی الله بصراحت میفرماید محمد(ص) اگر بدین تو در نیایند کافرند و میفرماید دینشان جز اسلام پذیرفته نیست یعنی آنها کافر اند. لازم به کش دادن موضوع تا اینجا نیست کافر شمردن اهل کتاب از زمان رسول الله(ص) تا امروز مورد تایید هر عالم راستین اسلام قرار گرفته است.

شما اطلاعات بیشتری دارید لطفا بفرمایید معنای دومی غیر از آنچه ذکر شد از این آیات برداشت می شود کدام است؟ بگویید تا اطلاعات ما هم بیشتر شود.
با تشکر
و من الله توفیق

خواهش میکنم. باوربفرماید تملق در ذات من نیست و خرد حق پذیر شما قابل تکریم است. شما جایی دیدید که من بگم اطلاعاتم زیاده؟؟؟؟!!! یا حتی اینکه اطلاعاتم نسبت بشما زیاده؟!؟ منظورم این بود که اینا بحث هاییست که جوابش داده شده و مورد تایید اجماع مسلمین است. خب بپردازیم به آیات مذکور. ببینید شما فکر میکنید آنها به الله ایمان آورده اند؟ علاوه براین که آیات محکمی که من نقل کرده ام پاسخ شما را میدهد باید عرض کنم آنها اصلا به الله ایمان نیاورده اند چراکه الله ما نه پسر دارد که:
وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتْ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِؤُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ(التوبه 30)
و يهود گفتند عز ير پسر خداست و نصارى گفتند مسيح پسر خداست اين سخنى است [باطل] كه به زبان مى‏آورند و به گفتار كسانى كه پيش از اين كافر شده‏اند شباهت دارد خدا آنان را بكشد چگونه [از حق] بازگردانده مى‏شوند

نه چند دین متفاوت داراست:
إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهِ سَرِيعُ الْحِسَابِ(آل عمران 19)
در حقيقت دين نزد خدا همان اسلام است و كسانى كه كتاب [آسمانى] به آنان داده شده با يكديگر به اختلاف نپرداختند مگر پس از آنكه علم براى آنان [حاصل] آمد آن هم به سابقه حسدى كه ميان آنان وجود داشت و هر كس به آيات خدا كفر ورزد پس [بداند] كه خدا زودشمار است

ازین واضح تر؟
منظور دوم آیه میتواند این باشد که آنها اگر به الله ایمان بیاورند. در واقع به لا اله الا الله اسلام ایمان بیاورند. (که بااین اصول هنوز ایمان نیاورده اند...)

کمک کنید;289147 نوشت:
خواهش میکنم. باوربفرماید تملق در ذات من نیست و خرد حق پذیر شما قابل تکریم است. شما جایی دیدید که من بگم اطلاعاتم زیاده؟؟؟؟!!! یا حتی اینکه اطلاعاتم نسبت بشما زیاده؟!؟ منظورم این بود که اینا بحث هاییست که جوابش داده شده و مورد تایید اجماع مسلمین است. خب بپردازیم به آیات مذکور. ببینید شما فکر میکنید آنها به الله ایمان آورده اند؟ علاوه براین که آیات محکمی که من نقل کرده ام پاسخ شما را میدهد باید عرض کنم آنها اصلا به الله ایمان نیاورده اند چراکه الله ما نه پسر دارد که: وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتْ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِؤُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ(التوبه 30) و يهود گفتند عز ير پسر خداست و نصارى گفتند مسيح پسر خداست اين سخنى است [باطل] كه به زبان مى‏آورند و به گفتار كسانى كه پيش از اين كافر شده‏اند شباهت دارد خدا آنان را بكشد چگونه [از حق] بازگردانده مى‏شوند نه چند دین متفاوت داراست: إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهِ سَرِيعُ الْحِسَابِ(آل عمران 19) در حقيقت دين نزد خدا همان اسلام است و كسانى كه كتاب [آسمانى] به آنان داده شده با يكديگر به اختلاف نپرداختند مگر پس از آنكه علم براى آنان [حاصل] آمد آن هم به سابقه حسدى كه ميان آنان وجود داشت و هر كس به آيات خدا كفر ورزد پس [بداند] كه خدا زودشمار است ازین واضح تر؟ منظور دوم آیه میتواند این باشد که آنها اگر به الله ایمان بیاورند. در واقع به لا اله الا الله اسلام ایمان بیاورند. (که بااین اصول هنوز ایمان نیاورده اند...)

قرار شد معنای دوم آیاتی را که بنده آوردم بفرمایید نه آیات جدیدی ذکر بفرمایید. آیات 43 تا 48 سوره مائده آخرین آیاتی است که در 6 ماهه آخر زندگی پیامبر بر وی نازل گشت. ثابت کنید که این آیات متشابهند. چون که این آیات آخرین آیات هستند لذا حداقل توسط خود قرآن نسخ نشده اند و اگر آیاتی مخالف با این آیات باشد آنها منسوخ می باشند.

من که جواب شمای برادر رو همون اول پستم دادم:

کمک کنید;289147 نوشت:
شما فکر میکنید آنها به الله ایمان آورده اند؟

شریعت عقلانی;288994 نوشت:
این که بنده گفتم از دید شیعیان بود نه نر شخصی بنده، آیا شیعیان اعتقاد ندارند عمر و ابوبکر و عثمان غاصبانی بیشتر نیستند که حق علی را خوردند؟ آیا آنها اعتقاد ندارند راه سعادت حقیقی جز با شیعه علی بودن محقق نمی شود؟ منظور بنده از باطل هم نه انحراف مطلق است که منظور این بود که شیعیان معتقدند اهل سنت نسبت به شیعیان از حق و حقیقت دورترند. البته باز می گویم اینها اعتقاد بنده نیست. این ها در جواب آقای روح بخش بود

[="garamond"]بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

ببینید برادر بزرگوار ، شما خوب متن بنده را مطالعه نکرده اید و طبق قول خودتان که فرمودید تازه به مسائل فقهی و فلسفی گرویده اید ، مسلما اطلاعات کافی را ندارید و این در سخنان شما هویدا است.

ادعا کرده بودید که شیعیان دینی را که اهل سنت به پیامبر منسوب می دانند ، حق نمی نگرند. جواب شما داده شد. چیزی که من نوشتم نظر جمهور علمای شیعه است.

نمی خواهم که بحث شیعه و یا سنی را طول بدهم ، اما یک مطلب را خدمتتان بیان می کنم که امیدوارم خوب به آن توجه کنید : (( ببین برادر من ، اهل سنت برادران ما شیعیان هستند. آنان به وحدانیت خداوند و نبوت و معاد و سایر اصول اساسی دینی اسلم اعتقاد کامل دارند. بحث شیعه و سنی حول یک محور و آنهم امامت می چرخد.
اما بحث اسلام حقیقی و مسیحیت و یا یهودیت بر سر اولین اعتقاد یعنی توحید است. از شما انتظار نداشتم که خلط مبحث کرده و با چشم پوشی از همه مسائل اولین بحث و مهم ترین بحث اعتقادی ( بنابر آیه 135 سوره بقره ) یعنی توحید را با مباحث اختلافی شیعه و سنی مقایسه کنید.
اهل سنت به عقیده ما شیعیان از راه امامت جدا شده اند ، اما مسیحیت و یا یهودیت هنوز وارد عرصه نشده ، جا خالی دادند. ))
در ضمن بهتر است برای ادعای خودتان (( این نظر شیعه است )) سند ارائه کنید. انحراف از امامت اصلا در مقایسه با انحراف از وحدانیت الله سبحانه و تعالی هیچ است.[/]

شریعت عقلانی;289024 نوشت:
بله بنده هم عرض کردم بر همین اساس و بر اساس اعتقاد شیعیان مسلمانان ( اکثرا ) در راه اسلام حقیقی نیستند و منحرف شده اند.

[="garamond"]ببینید برادر بزرگوار ، هیچ کس نمی تواند ادعا کند که وحشی گری های امثال خالد بن ولید نمایشی از اسلام است.
اما شما نمی توانید از این مورد برداشت کنید که اصل مسیحیت درست است.

در پست قبلی ام با سند قرآنی برایتان ثابت کردم که دین فقط و بدون هیچ تردیدی نزد خدا اسلام است. در حقیقت نباید امروزه مسیحیت و یا یهودیتی باقی می ماند. بار قبل به شما گفتم که پیرو واقعی موسی علیه السلام و عیسی علیه السلام باید به محمد رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم ایمان می آورد. لذا اصرار شما برای صحیح دانستن مسیحیت و یا یهودیت بی فایده است. یک مسیحی واقعی باید به محمد ( ص ) ایمان بیاورد. فکر کنم کافی باشد. اگر هم کافی نبود به شما توصیه می کنم که به کتاب دین و زندگی سال سوم متوسطه اگر اشتباه نکنم دروس دوم و یا سوم مراجعه کنید. اگر اشکالی ماند حقیر در خدمتم.[/]

شریعت عقلانی;289024 نوشت:
خیر بنده با هیچ مسیحی ای نشست و برخواست نداشتم. این را گفتم که این مسئله لزوم یک تحقیق جامع را می طلبد. صرف اینکه بگوییم آنها حضرت عیسی (ع) را پسر خدا ی نامند نمی شود قضاوت به مشرک بودن آنها کرد. چرا که اهل سنت هم قضاوت به مشرک بودن اهل شیعه می کنند ولی وقتی به کنه اعتقاد شیعیان پیرامون توسل و شفاعت پی می برند اگر منصف باشند نظرشان را پس می گیرند.
البته در مورد آدرسی هم که از انجیل دادید مختصرا سرچی در فضای مجازی انجام دادم که متاسفانه سایت های فارسی زبان مسیحی فیلتر بود! برای تحقیق در این مورد وقت و زمان بیشتری نیاز است.

[="garamond"]بیبنید برادر من ، طول و تفسیر دادن ماجرا بی فایده است. بار قبل به شما گفتم که ادله موجود را بیاورید تا بحث کنیم. در همین سایت مطالبی در مورد تکفیر وهابیت ( و نه اهل سنت ) و پاسخ به آنها وجود دارد. با بحث کردن حقایق روشن می شود.
اما در مورد تثلیث : عزیز من ، چرا نمی خواهید قبول کنید که از عقاید بدون شک در مورد مسیحیان امروزی است. من مخالف آوردن دلیل از سوی شما و یا هرکس دیگر نیستم ، اما این اعتقاد در مورد توحید و مهم ترین بنای ادیان الهی است، دلیلی تراشی معنا ندارد.
اما بنده هر دلیلی را می شنوم و بعد در مورد آن بحث می کنم. علل این اعتقاد را بیاورید تا بحث کنیم.
در مورد آدرس ها هم ، شما دوست عزیز در مورد فقه بررسی می کنید ، حداقل یک کتاب انجیل باید در اختیار داشته باشید ، اما خوب ...[/]

شریعت عقلانی;289023 نوشت:
واژه اسلام با انشعاباتش در قرآن جاهای متععدی تکرار شده است. خیلی از جاها اولیای الهی قبل از پیامبر اسلام مسلمان خوانده شده است. همین مسئله مشخص می کند منظور قرآن از اسلام نه شریعت حضرت محمد(ص) که تسلیم در برابر خداست. در ادامه و در فرصت مقتضی شواهدی از قرآن را پیرامون پلورالیزم و پیروی از شرایع دیگر مسلمان خواندن اولیای الهی قبل از پیامبر ارایه خواهم کرد.

[="garamond"] این جملات شما نشاندهنده دوری تان از مفاهیم فقهی است. بنده در پست قبل کلی تلاش کردم و مطلب نوشتم که آخر عقیده ام را به عنوان پاسخ به من نشان دهید ؟ برادر بزرگوار ، مسلمان بودن پیامبران گذشته بر بنده کاملا آشکار است ، پس دیگر اینقدر توضیح ندهید.[/]
[="garamond"]اما دین طیف گسترده ای دارد. این دین ( اسلام ) یک جریان پیوسته است که از زمان حضرت آدم شروع شده و به محمد رسول الله ( ص ) ختم می شود. هر پیامبر نیامده مگر آنکه پیامبر پیشین خود را تصدیق کرده و به پیامبر بعدی بشارت نداده باشد ( البته پیش از آدم علیه السلام پیامبری نبود و پس از پیامبر اسلام هم پیامبری نیست ). همین توضیح نشان می دهد که همه پیامبران برای این آمده اند که مردم را مسلمان کنند ، ولیکن وظیفه آنان با مرگشان تمام نمی شود ، آنان مسولند که از پیروان خود بخواهند که به پیامبر بعدی ایمان بیاورند. اگر این اتفاق می افتاد و سران مستبد و خود خواه نبودند ، الآن باید همه به دین محمد ( ص ) می پیوستند.
اما شما یک شبهه خطرناک بیان کردید : (( منظور قرآن از اسلام نه شریعت حضرت محمد(ص) که تسلیم در برابر خداست. ))
بازهم می گویم ، این سخنتان نشاندهنده اینست که حتی قرآن را هم مطالعه نکرده اید.
آیا شما آیه 3 سوره مائده را خوانده اید ؟ آیا ندیدید که خداوند در آن آیه اکمال (( اسلام )) را در شریعت (( پیامبر اسلام ( ص ) )) به واسطه (( ولایت علی ( ع ) )) قرار داده است ؟ لطفا دیگر چنین اشتباه فاحشی را تکرار نکنید . به نص قرآن کاملترین اسلام در شریعت پیامبر است ، دیگر از این واضح تر ؟ لطفا عقلایی با مباحث روبرو شوید.

یک جمع بندی از حرفهایم اگر داشته باشم چنین می گویم : (( پیرو حقیقی حضرت موسی باید پیرو حضرت عیسی می شد و پیرور حقیقی حضرت موسی باید پیرو حضرت رسول ( صلواه الله علیه و علی آله ) می شد. ))

موفق و موید باشید.

و من الله التوفیق[/]

شریعت عقلانی;289067 نوشت:
اساس دین یگانه ی خدای یکتا، که تمامی پیروان شرایع؛ نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد (درود و سلام خدا بر همه ی آنان) و تمامی کتب آسمانی آن ها (صحیفه ی نوح، صحف ابراهیم، اوستا، تورات، زبور داود، انجیل و قرآن) به آن فرا خوانده و می خوانند، چیزی جز؛ «[="red"]ایمان به خدا[/]، ایمان به آخرت (پندار نیک) و عمل صالح (گفتار و کردار نیک)» نبوده و نیست.

در مورد بخش مشخص شده : دوست بزرگوار آیا شما اعتقاد به تثلیث د رمیان مسیحیت ساخته دست سران دنیا پرست ندارید ؟

آیا تثلیث چیزی جز مخالفت با توحید است ؟

[="garamond"]بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

اما در مورد آیات بیان شده :

(یا ایها الرسول لایحزنک الذین یسارعون فی الکفر من الذین قالواامنا بافواههم ولم تؤمن قلوبهم ومن الذین هادوا سماعون للکذب سماعون لقوم اخرین لم یاتوک یحرفون الکلم من بعد مواضعه یقولون ان اوتیتم هذافخذوه و ان لم تؤتوه فاحذروا ومن یرد الله فتنته فلن تملک له من الله شیئااولئک الذین لم یرد الله ان یطهرقلوبهم لهم فی الدنیا خزی و لهم فی الاخره عذاب عظیم ): آیه 41 سوره مائده

(ای پیامبر: بعضی از افرادی که قبلا گفته بودند ایمان آوردیم وسپس به سوی کفر شتافتند، تو را اندوهگین نسازند ،شامل افرادی که اظهارایمانشان زبانی است و دلهایشان ایمان نیاورده و نیز بعضی از آنان که خود رایهودی می خوانند و همواره سخن دروغ را می پذیرند و افرادی دیگر را که نزدتو نیامده اند اطاعت می کنند، همان توطئه گرانی که خود را پنهان کرده و هرسخنی را بعد از علم به حقیقتش تحریف می کنند از وجهه ای که دارند برمی گردانند و تازه به افراد می گویند اگر محمد(ص )در جواب سئوالات شماهمین مطالب تحریف شده را گفت ،پس آن را بگیرید و بپذیرید و اگر نه زنهار،مبادا نزدیک آن شوید، و هر کس که خدا او را آزمایش کند و به فتنه خود گرفتارنماید، پس تو برای چنین کسانی در برابر خدا کاری نمی توانی بکنی ، آنها کسانی هستند که خدا نخواسته ، دلهایشان را پاک کند و در دنیا خفت و در آخرت عذابی عظیم دارند)

تفسیر نمونه
در شان نزول این آیه ، روایات متعددى وارد شده که از همه روشنتر، روایتى است که از امام باقر (علیه السلام ) در این زمینه نقل گردیده که خلاصه اش چنین است : یکى از اشراف یهود خیبر که داراى همسر بود، با زن شوهردارى که او هم از خانواده هاى سرشناس خیبر محسوب مى شد عمل منافى عفت انجام داد، یهودیان از اجراى حکم تورات (سنگسار کردن ) در مورد آنها ناراحت بودند، و به دنبال راه حلى مى گشتند که آن دو را از حکم مزبور معاف سازد در عین حال پایبند بودن خود را به احکام الهى نشان دهند، این بود که به هم مسلکان خود در مدینه پیغام فرستادند که حکم این حادثه را از پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) بپرسند (تا اگر در اسلام حکم سبکترى بود آن را انتخاب کنند و در غیر این صورت آنرا نیز بدست فراموشى بسپارند و شاید از این طریق مى خواستند توجه پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را نیز به خود جلب کنند و خود را دوست مسلمانان معرفى نمایند) به همین جهت جمعى از بزرگان یهود مدینه به خدمت پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) شتافتند، پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود: آیا هر چه حکم کنم مى پذیرید! آنها گفتند: بخاطر همین نزد تو آمده ایم ! در این موقع حکم سنگباران کردن کسانى که مرتکب زناى محصنه مى شوند نازل گردید ولى آنها از پذیرفتن این حکم (به عذر اینکه در مذهب آنها چنین حکمى نیامده شانه خالى کردند!) پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) اضافه کرد، این همان حکمى است که در تورات شما نیز آمده آیا موافقید که یکى از شما را به داورى بطلبم و هر چه او از زبان تورات نقل کرد بپذیرید، گفتند: آرى . پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) گفت : ابن صوریا که در فدک زندگى مى کند چگونه عالمى است ! گفتند: او از همه یهود به تورات آشناتر است ، به دنبال او فرستادند و هنگامى که نزد پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) آمد به او فرمود: ترا به خداوند یکتائى که تورات را بر موسى (علیه السلام ) نازل کرد و دریا را براى نجات شما شکافت و دشمن شما فرعون را غرق نمود و در بیابان شما را از مواهب خود بهرهمند ساخت سوگند مى دهم بگو آیا حکم سنگباران کردن در چنین موردى در تورات بر شما نازل شده است یا نه ! او در پاسخ گفت : سوگندى به من دادى که ناچارم بگویم آرى چنین حکمى در تورات آمده است . پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) گفت : چرا از اجراى این حکم سرپیچى مى کنید! او در جواب گفت : حقیقت این است که ما در گذشته این حد را درباره افراد عادى اجرا مى کردیم ولى در مورد ثروتمندان و اشراف خوددارى مى نمودیم ، این بود که گناه مزبور در طبقات مرفه جامعه ما رواج یافت تا اینکه پسر عموى یکى از روساى ما مرتکب این عمل زشت شد، و طبق معمول از مجازات او صرفنظر کردند، در همین اثنا یک فرد عادى مرتکب این کار گردید، هنگامى که مى خواستند او را سنگباران کنند، خویشان او اعتراض کردند و گفتند: اگر بنا هست این حکم اجرا بشود باید در مورد هر دو اجرا بشود به همین جهت ما نشستیم و قانونى سبکتر از قانون سنگسار کردن تصویب نمودیم و آن این بود که به هر یک چهل تازیانه بزنیم و روى آنها را سیاه کرده و وارونه سوار مرکب کنیم و در کوچه و بازار بگردانیم ! در این هنگام پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) دستور داد که آن مرد و زن را در مقابل مسجد سنگسار کنند. و فرمود: خدایا من نخستین کسى هستم که حکم ترا زنده نمودم بعد از آنکه یهود آن را از بین بردند. در این هنگام آیات فوق نازل شد و جریان مزبور را به طور فشرده بیان کرد. داورى میان دوست و دشمن از این آیه و چند آیه بعد از آن استفاده مى شود که قضات اسلام حق دارند با شرایط خاصى درباره جرائم و جنایات غیر مسلمانان نیز قضاوت کنند که شرح آن طى این آیات بیان خواهد شد. آیه فوق با خطاب یا ایها الرسول (اى فرستاده !) آغاز شده این تعبیر تنها در دو جاى قرآن دیده مى شود یکى در اینجا و دیگرى در آیه 67 همین سوره که مساله ولایت و خلافت مطرح است مى باشد، گویا به خاطر اهمیت موضوع و ترس و واهمه اى که از دشمن در کار بوده مى خواهد حس مسئولیت را در پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) بیشتر تحریک کند و اراده او را تقویت نماید که تو صاحب رسالتى آنهم رسالتى از طرف ما، بنابراین باید در بیان حکم استقامت بخرج دهى . سپس به دلدارى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) به عنوان مقدمه اى براى حکم بعد پرداخته و مى فرماید: آنها که با زبان ، مدعى ایمانند و قلب آنها هرگز ایمان نیاورده و در کفر بر یکدیگر سبقت مى جویند هرگز نباید مایه اندوه تو شوند (زیرا این وضع تازگى ندارد). (لا یحزنک الذین یسارعون فى الکفر من الذین قالوا آمنا بافواههم و لم تؤ من قلوبهم ). بعضى معتقدند تعبیر یسارعون فى الکفر با تعبیر یسارعون الى الکفر تفاوت دارد زیرا جمله اول درباره کسانى گفته مى شود که کافرند و در درون کفر غوطه ور، و براى رسیدن به مرحله نهائى کفر بر یکدیگر سبقت مى جویند، ولى جمله دوم درباره کسانى گفته مى شود که در خارج از محدوده کفر به سوى آن در حرکتند و بر یکدیگر سبقت مى گیرند. بعد از ذکر کارشکنیهاى منافقان و دشمنان داخلى به وضع دشمنان خارجى و یهود پرداخته و مى گوید: همچنین کسانى که از یهود نیز این مسیر را مى پیمایند نباید مایه اندوه تو شوند (و من الذین هادوا). بعد اشاره به پاره اى از اعمال نفاق آلود آنان کرده ، مى گوید: آنها زیاد به سخنان تو گوش مى دهند اما این گوش دادن براى درک اطاعت نیست بلکه براى این است که دستاویزى براى تکذیب و افترا بر تو پیدا کنند (سماعون للکذب ). این جمله تفسیر دیگرى نیز دارد، آنها به دروغهاى پیشوایان خود فراوان گوش مى دهند. ولى حاضر به پذیرش سخن حق نیستند. صفت دیگر آنها این است که نه تنها براى دروغ بستن به مجلس شما حاضر مى شوند بلکه در عین حال جاسوسهاى دیگران که نزد تو نیامده اند نیز مى باشند. (سماعون لقوم آخرین لم یاتوک ). و به تفسیر دیگر آنها گوش بر فرمان جمعیت خودشان دارند و دستورشان این است که اگر از تو حکمى موافق میل خود بشنوند بپذیرند و اگر بر خلاف میلشان بود مخالفت کنند، بنابراین اینها مطیع و شنواى فرمان بزرگان خود هستند نه فرمان تو، در چنین حالى مخالفت آنها نباید مایه اندوه تو گردد، زیرا از آغاز به قصد پذیرش حق نزد تو نیامدند. دیگر از صفات آنها این است که سخنان خدا را تحریف مى کنند (خواه تحریف لفظى و یا تحریف معنوى ) هر حکمى را بر خلاف منافع و هوسهاى خود تشخیص دهند آن را توجیه و تفسیر و یا بکلى رد مى کنند. (یحرفون الکلم من بعد مواضعه ). عجبتر اینکه آنها پیش از آنکه نزد تو بیایند تصمیم خود را گرفته اند، بزرگان آنها به آنان دستور داده اند که اگر محمد حکمى موافق خواست ما گفت بپذیرید و اگر بر خلاف خواست ما بود از آن دورى کنید. (یقولون ان اوتیتم هذا فخذوه و ان لم تؤ توه فاحذروا). اینها چنان در گمراهى فرو رفته اند و افکارشان بقدرى متحجر شده که بدون هر گونه اندیشه و مطالعه آنچه را که بر خلاف مطالب تحریف شده آنان باشد رد مى کنند، و به این ترتیب امیدى به هدایت آنها نیست ، و خدا مى خواهد به این وسیله آنها را مجازات کرده و رسوا کند ((و کسى که خدا اراده مجازات و رسوائى او را کرده است هرگز تو قادر بر دفاع از او نیستى )). (و من یرد الله فتنته فلن تملک له من الله شیئا). آنها بقدرى آلوده اند که قابل شستشو نمى باشند بهمین دلیل ((آنها کسانى هستند که خدا نمى خواهد قلب آنها را شستشو دهد)). (اولئک الذین لم یرد الله ان یطهر قلوبهم ). زیرا کار خدا همیشه آمیخته با حکمت است و آنها که با اراده و خواست خود یک عمر کجروى کرده اند و به نفاق و دروغ و مخالفت با حق و حقیقت و تحریف قوانین الهى آلوده بوده اند، بازگشت آنها عادتا ممکن نیست ، و در پایان آیه مى فرماید: ((آنها هم در این دنیا رسوا و خوار خواهند شد و هم در آخرت کیفر عظیمى خواهند داشت . (لهم فى الدنیا خزى و لهم فى الاخرة عذاب عظیم ). در آیه دوم بار دیگر قرآن تاکید میکند که آنها گوش شنوا براى شنیدن سخنان تو و تکذیب آن دارند (و یا گوش شنوائى براى شنیدن دروغهاى بزرگانشان دارند). (سماعون للکذب ). این جمله به عنوان تاکید و اثبات این صفت زشت براى آنها تکرار شده است . علاوه بر این آنها زیاد اموال حرام و ناحق و رشوه مى خورند. (اکالون للسحت ). سپس به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) اختیار میدهد که هرگاه این گونه اشخاص براى داورى به او مراجعه کردند مى تواند در میان آنها داورى به احکام اسلام کند و مى تواند از آنها روى گرداند. (فان جاؤ ک فاحکم بینهم او اعرض عنهم ). البته منظور این نیست که پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) تمایلات شخصى را در انتخاب یکى از این دو راه دخالت دهد بلکه منظور این است شرائط و اوضاع را در نظر بگیرد اگر مصلحت بود دخالت و حکم کند و اگر مصلحت نبود صرفنظر نماید. و براى تقویت روح پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) اضافه مى کند اگر صلاح بود که از آنها روى بگردانى هیچ زیانى نمى توانند بتو برسانند. (و ان تعرض عنهم فلن یضروک شیئا). و اگر خواستى در میان آنها داورى کنى حتما باید اصول عدالت را رعایت نمائى زیرا خداوند افراد دادگر و عدالت پیشه را دوست دارد. (و ان حکمت فاحکم بینهم بالقسط ان الله یحب المقسطین ) در اینکه این حکم یعنى تخییر حکومت اسلامى میان داورى کردن به احکام اسلام درباره غیر مسلمانان و یا صرفنظر کردن از داورى ، نسخ شده و یا به قوت خود باقى است در میان مفسران گفتگو است . بعضى معتقدند که در محیط حکومت اسلامى هر کس زندگى مى کند، خواه مسلمان باشد یا غیر مسلمان از نظر حقوقى و جزائى مشمول مقررات اسلام هست ، بنابراین حکم آیه فوق یا نسخ شده و یا مخصوص به غیر کفار ذمى است (یعنى کفارى که به عنوان یک اقلیت در کشور اسلامى زندگى ندارند بلکه با مسلمانان پیمانهائى برقرار ساخته و با آنان رفت و آمد دارند). ولى بعضى دیگر معتقدند که حکومت اسلامى هم اکنون نیز درباره غیر مسلمانان این اختیار را دارد که شرائط و اوضاع را در نظر گرفته چنانچه مصلحت ببیند طبق احکام اسلام درباره آنها رفتار کند و یا آنها را به قوانین خودشان رها سازد (تحقیق و توضیح بیشتر درباره این حکم را در بحث قضاء در کتب فقهى بخوانید).
پاورقی :
104-طبق روایتی که بیهقی در جلد 8 سنن خود صفحه 246 نقل کرده هنگامی که علمای یهود خدمت پیامبر (ص) آمدند آن زن و مرد را نیز همراه خود آورده بودند.
105-المنار جلد 6 صفحه 388.
106-در صورت اول لام للکذب «لام تعلیل» و در صورت دوم «لام تعدیه» است.
107-درباره چگونگی تحریف و اقسام آن در ذیل آیه 13 همین سوره بحث شد.
108-سحت (بر وزن جفت) در اصل به معنی جدا کردن پوست و نیز به معنای شدت گرسنگی است ، سپس به «هر مال نامشروع» مخصوصا «رشوه» گفته شده است زیرا این گونه اموال ، صفا و طراوت و برکت را از اجتماع انسانی می برد همانطور که کندن پوست درخت باعث پزمردگی و یا خشکیدن آن می گردد ، بنابراین معنی «سحت» معنی وسیعی دارد و اگر در بعضی از روایات مصداق خاصی از آن ذکر شده دلیل بر اختصاص نیست.

تفسیر المیزان - خلاصه
(یا ایها الرسول لایحزنک الذین یسارعون فی الکفر من الذین قالواامنا بافواههم ولم تؤمن قلوبهم ومن الذین هادوا سماعون للکذب سماعون لقوم اخرین لم یاتوک یحرفون الکلم من بعد مواضعه یقولون ان اوتیتم هذافخذوه و ان لم تؤتوه فاحذروا ومن یرد الله فتنته فلن تملک له من الله شیئااولئک الذین لم یرد الله ان یطهرقلوبهم لهم فی الدنیا خزی و لهم فی الاخره عذاب عظیم ):(ای پیامبر: بعضی از افرادی که قبلا گفته بودند ایمان آوردیم وسپس به سوی کفر شتافتند، تو را اندوهگین نسازند ،شامل افرادی که اظهارایمانشان زبانی است و دلهایشان ایمان نیاورده و نیز بعضی از آنان که خود رایهودی می خوانند و همواره سخن دروغ را می پذیرند و افرادی دیگر را که نزدتو نیامده اند اطاعت می کنند، همان توطئه گرانی که خود را پنهان کرده و هرسخنی را بعد از علم به حقیقتش تحریف می کنند از وجهه ای که دارند برمی گردانند و تازه به افراد می گویند اگر محمد(ص )در جواب سئوالات شماهمین مطالب تحریف شده را گفت ،پس آن را بگیرید و بپذیرید و اگر نه زنهار،مبادا نزدیک آن شوید، و هر کس که خدا او را آزمایش کند و به فتنه خود گرفتارنماید، پس تو برای چنین کسانی در برابر خدا کاری نمی توانی بکنی ، آنها کسانی هستند که خدا نخواسته ، دلهایشان را پاک کند و در دنیا خفت و در آخرت عذابی عظیم دارند)،این آیه خاطر شریف رسولخدا(ص )را از بابت نامبردگان در آیه تسلی و دلداری می دهد، نامبردگان منافقینی بودند که به سرعت در کفر راه می پیمودند و افعال و اقوالشان موجبات کفر بود، این منافقین به زبان می گفتند:ایمان آوردیم ، اما دلهایشان ایمان نیاورده بود، همچنین می فرماید ازبابت یهودیانی که نزد تو می آیند و سخنانی را می گویند، اندوهگین نباش ، این یهودیان مطابق تعریف آیه بسیار شنوای دروغ هستند و با علم به دروغ بودنش آن را می پذیرند، و به نفع قومی دیگر که نزد تو نیامده اند بسیار دروغ می شنوند وآن قوم هر چه بگویند این یهودیان می پذیرند و کلمات را بعد از آنکه در جای خودش قرار گرفته تحریف می کنند، از مجموع چند جمله مورد بحث بر می آیدکه عده ای از یهودیان در بین خود به یک حادثه و واقعه دینی مبتلا شدند،واقعه ای که از نظر دین خودشان حکمی داشته ، ولی علمایشان آن حکم را بعد ازثبوتش تغییر داده بودند و برای اینکه آن حکم اجرا نشود عده ای از یهود رابه نزدرسولخدا(ص ) فرستاده و به آنان دستور دادند که پیامبر اسلام را در کار خودحکم قرار دهند و اگر ایشان نیز همان حکم تحریفی را داد بپذیرند و اگر حکمی دیگر یعنی همان حکمی که علمای یهود از تورات دزدیده بودند را نمود، ازقبول آن بر حذر باشند . خداوند در آخر می فرماید :این یهودیان از جمله کسانی هستند که خداوندآنها را به فتنه دچار ساخته ، پس رسولخدا(ص ) بداند که امر به دست خداست واو از ناحیه خدا مالک هیچ جهتی از جهات این ماجرا نیست و لذا اندوهگین نباشد، چون خداوند می فرماید:اینها و منافقین کسانی هستند که دلهایشان برهمان پلیدی اولیه اش باقی مانده و علتش هم فسق های مکرری است که مرتکب می شوند به همین جهت خدای تعالی نمی خواهد آنها را تطهیر کند و در پایان به تهدید می فرماید: خدا اینها را در دنیا خوار و ذلیل می کند و در آخرت هم به عذابی دردناک گرفتار می شوند. در روایت از امام باقر(ع ) آمده است : که زنی از اشراف خیبر با مردی ازاشراف همان قبیله زنا کرد و هردو محصن هم بودند، یعنی هم زن شوهر داشت ،و هم مرد، زن داشت ، احبار یهودیان با آنکه می دانستند حکم این مسأله سنگساراست ، اما به خاطر اینکه اینها از اشراف بودند از سنگسار کردنشان کراهت داشتند ،لذا نامه ای به یهودیان مدینه نوشتند که از پیامبر اسلام (ص ) حکم این مسأله را بپرسند ،به این امید که حکم اسلام آسانتر از حکم تورات ، که سنگساراست ، باشد، سر انجام عده ای از یهودیان مدینه از قبیل کعب بن اشرف و کعب اسید و شعبه بن عمرو...و جمعی دیگر به سوی رسولخدا(ص ) به راه افتادندوعرضه داشتند: ای محمد: ما را خبر ده که حکم مرد زنا کار و زن زنا کاری که هردو محصن باشند چیست و چه حدی باید بر آنها جاری شود؟ رسولخدا(ص )فرمودند: آیا به حکم من راضی می شوید؟گفتند :بله ، در این حین جبرئیل نازل شد و حکم سنگسار را بیاورد و رسولخدا(ص ) فرمود: حد آن دو سنگسار شدن است ، اما یهود حاضر نشدند ،آن حکم را بپذیرند، جبرئیل به رسولخدا(ص )عرضه داشت : مردی به نام ابن صوریا را که به این نام ونشان است ، بین خود واین یهودیان حکم قرار بده ، رسولخدا(ص ) از آن جمع پرسید، جوانی امرد را که موی صورتش نروییده و سفید چهره و لوچ است و در فدک منزل داردمی شناسید؟ گفتند :بله ، فرمود: او چگونه شخصی است در میان شما؟عرضه داشتند :او اعلم علمای یهود است که فعلا در روی زمین باقی مانده و او از هرکس دیگری به آنچه خدای تعالی بر موسی نازل کرده داناتر است ، حضرت فرمود: پس بفرستید تا بیاید ،یهودیان پیکی روانه فدک کردند و عبدالله بن صوریا را آوردند . رسولخدا(ص ) به او فرمود: من تو را به آن خدایی سوگند می دهم که جز اوهیچ معبودی نیست ،همان خدایی که تورات را بر موسی نازل کرد و دریا را برای شما بنی اسرائیل شکافت و شما را از غرق نجات داد و فرعون و فرعونیان راغرق کرد، همان خدایی که ابر را بر سر شما سایبان نمود و بر شما من و سلوی نازل کرد، آیا در کتابتان حکم سنگسار را برای مرد و زن زناکار دیده ای یانه ؟ ابن صوریا گفت :به همان خدایی که مشخصاتش را برایم بر شمردی سوگندمی خورم که آری چنین حکمی در تورات هست و به همان خدا سوگند،اگرترس آن نبود که خدای پروردگار تورات مرا به جرم دروغ بستن به تورات وتحریف آن آتش بزند هرگز این اعتراف را در نزد تو نمی کردم ، ولیکن ای محمد،تقاضا دارم بگویی که حکم زنای محصنه در کتاب تو چیست ؟ حضرت فرمودند: حکم زنا در قرآن این است که اگر چهار نفر شاهد شهادت دهند که دیده اند که ذکر مرد همچون میل در سرمه دان داخل در فرج زن است ، واجب است بر حاکم که آن زن و مرد را رجم کند،ابن صوریا گفت : خدای تعالی درتورات نیز همین حکم را نازل کرده است . رسولخدا(ص ) به وی فرمود: پس اولین باری که حکم خدا را نادیده گرفتیدچه زمانی بود؟گفت : هر وقت زنی ازاشراف زنا می کرد رهایش میکردیم و چون زنی از طبقه ضعیف جامعه زنا می کرد حد سنگسار را بر او جاری می ساختیم وهمین باعث شد که زنا در میان اشراف شایع شود، به همین صورت بود تا اینکه پسر عموی یکی از پادشاهان ما زنا کرد و ماسنگسارش نکردیم ، چیزی نگذشت مردی دیگر از طبقه پایین جامعه زنا کرد، همینکه خواستیم او را سنگسار کنیم اوگفت :به هیچ وجه نمی گذارم سنگسارم کنید، مگر بعد از آنکه پسر عموی شاه راسنگسار کنید و چون آبروی علمای یهود را در خطر دیدیم جمع شدیم و ازپیش خود حدی برای زنای محصنه معین کردیم که خفیفتر از سنگسار باشد و دراشراف و غیر اشراف یکسان اجرا گردد و آن تازیانه و داغ نهادن بود، به این نحوکه چهل ضربه شلاق بخورد و سپس صورتش را سیاه کنند و مرد زنا کار را برالاغی و زن زنا کار را بر الاغی دیگر سوار کنند آن هم به این نحو که روی آن دوبه طرف دم الاغ باشد و بعد آندو را در شهر بگردانند، ازآن به بعد حکم زنای محصنه به جای رجم چنین شکنجه ای شد. یهودیان ابن صوریا را ملامت کردند که چه زود اسرار یهودیت را به او گفتی و تو برای حل این مشکل اهلیت و شایستگی لازم را نداشتی ، ولیکن چون غایب بودی نخواستیم از تو بد گویی کنیم و بگوئیم حکمیت تو را قبول نداریم ، ابن صوریا گفت : من برای این اعتراف کردم که او مرا به تورات سوگند داد و اگر این نبود هرگز سر یهودیت را فاش نمی کردم و بالاخره رسولخدا(ص ) دستورداد آن زن و مرد یهودی را در جلوی درمسجد سنگسار کردند و ابن صوریا عرضه داشت : من اولین عالم یهودی بودم که امر تو را بعد از آنکه دیگران پنهانش کرده بودند آشکار ساختم ،خدای تعالی در این مورد این آیه را نازل کرد (یا اهل الکتاب قد جاء کم رسولنا یبین لکم کثیرا مما کنتم تخفون من الکتاب و یعفوا عن کثیر)(13)،(به تحقیق فرستاده ما نزد شما آمد و بسیاری موارد از کتاب آسمانی را که قبلا مخفی می کردید برایتان آشکار کرد و از بسیاری چشم پوشی نمود)،ابن صوریا چون این آیه را شنید برخاست و دو دست خود را به عنوان التجاء بر دو زانوی رسولخدا(ص ) گذاشت و سپس گفت : من در موقعیتی هستم که به خدا و به توپناه می برم که آنچه را هم که مأمور شده ای چشم پوشی کنی ، بیان نمایی ، امارسولخدا(ص ) به او اعتنایی نکرد. سپس ابن صوریا از آنحضرت سئوالاتی کرد و چون جواب درست شنیدمسلمان شد و اقرار به رسالت آنحضرت کرد.

امیدوارم خوب مطالعه کنید و اگر مشکلی پیش آمد خبر دهید.[/]

منبع : سایت تدبر

باتشکر از دوستان بویژه جناب عبد+الرسول نتیجه کلی:
کسی که به اسلام(آخرین دین الله و شارع آن محمد(ص)) در اصل به دو جمله "لا اله الا الله محمد رسول الله" ایمان نیاورد کافر است.
چرا که در این زمان(از1400 سال پیش تا قیامت) حصول هدف غایی انسان "عبودیت " جز با تمسک به حبل الله(بنابر قرآن کریم و روایت صحیح امام صادق مساویست با اسلام) ممکن نخواهد بود.

[="garamond"]بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

تفسیر المیزان - خلاصه
(سماعون للکذب اکالون للسحت فان جاوءک فاحکم بینهم او اعرض عنهم وان تعرض عنهم فلن یضروک شیئا و ان حکمت فاحکم بینهم بالقسطان الله یحب المقسطین ):(شنوای دروغ و خورنده رشوه و مال حرام هستند، پس اگر اینها نزد تو آمدند مخیری که بین آنها حکم کنی یا از آنهاکناره گیری نمایی ودر صورتی که اعراض نمودی ،پس آنان هیچ ضرری به تو نمی رسانند و اگر بین آنها حکم نمودی ،پس به عدالت حکم کن ، همانا که خدا عدالت پیشگان رادوست دارد)، این اوصاف در وصف همه قوم یهود است ، اما از نظر توزیع ،جمله اول صفت برای یهودیانی است که نزد رسولخدا(ص )آمدند و جمله دوم وصف آن علمائی است که رشوه گرفتند تا حکم تورات را تغییر دهند و البته هردو جمله شامل کسان دیگری هم که وضع آنها را دارند می شود و حاصل معنا آن است که : یهودیان دو طائفه اند، یک طائفه علمای رشوه خوار و طائفه دیگرمقلدین و پیروان آنها که اکاذیب علماء را گوش می دهند و می پذیرند. و(سحت )پوسته ای است که دور ریخته می شود و این سحت شامل اعمالی میشود که دین و مروت مرتکب را می پوساند و فاسد می کند و نیز به معنای هرمال حرام نیز آمده ، کما اینکه پیامبر(ص ) فرموده اند:(هر گوشتی که از سحت بروید آتش سزاوار آنست ) و به همین جهت رشوه را (سحت )نامیده اند. در ادامه رسول خدا(ص ) را مخیر می کند که بین آنها حکم نماید یا از آنهادوری کند و معلوم است که انتخاب یکی از این دو طرف از آن جناب صادرنمی شود، مگر به جهت مصلحتی ، و خدای متعال می فرماید: اگر مصلحت دیدی و از آنها اعراض کردی بدان که آنها هیچ ضرری نمی توانند به تو برسانند و اگرهم مصلحت دیدی که بین آنها حکم نمایی جز به قسط و عدل حکم نکن ، چون خداوند افراد عادل و مقسط را دوست می دارد.

تفسیر نور
بعضى از یهود که زناى محصنه کرده بودند، به اُمید نجات از کیفر سنگسار که در دین یهود نیز آمده است، براى داورى نزد پیامبر آمدند، غافل از آنکه حکم اسلام هم سنگسارکردن زناکار است، چون دیدند حکم اسلام نیز همان است، حاضر به پذیرش حکم پیامبر نشدند. «سُحت» طبق روایات، رشوه و هدایایى است که براى انجام کارى داده شود. سُحت، در لغت، کار حرامى است که مایه‏ى ننگ صاحبش شود. «سَمّاعون للکذِب» یا به معناى آن است که سخنان را با دقّت مى‏شنوند ونیّت دروغ بستن و تحریفِ آن را دارند و یا به معناى آن است که عوام یهود با علم به دروغگویى و تحریف‏گرى علماى خود، باز هم سخن آنان را گوش مى‏دهند و مى‏پذیرند. آیه خطاب به پیامبر مى‏فرماید: گرچه علماى یهود در اندیشه آسیب‏رسانى به تو هستند و تو براى مکتب و جامعه اسلامى دغدغه دارى ولى خداوند نوید مى‏دهد که اگر مصلحت را در اعراض دانستى دغدغه‏اى نداشته باش. «وان تعرض عنهم فلن‏یضرّوک شیئاً» 1- علماى یهود، رشوه‏خوار بودند، «أکّالون للسُّحت» و عوامشان مشتاق شنیدن دروغ. «سمّاعون للکذب» (تکرار «سمّاعون»، در دو آیه پى‏درپى شاید اشاره باشد به اینکه این روش، کم‏کم خصلت آنان شده است.) 2- همزیستى مسلمانان با اهل کتاب، تا حدّى بود که آنان براى قضاوت، نزد پیامبر اسلام مى‏آمدند. «جاءوک» 3- پیامبرصلى الله علیه وآله غیر از مسئولیّت نبوّت، مسئولیّت حکومت نیز داشت. «فاحکم بینهم أو أعرض عنهم» 4- پیامبران، در امر حکومت و داورى، از طرف خداوند اختیاراتى دارند که طبق صلاحدید عمل کنند. «فاحکم ... أو أعرض» 5 - شعاع حکومت اسلامى، اهل کتاب را نیز در برمى‏گیرد. «فاحکم بینهم بالقسط» 6- اگر حاکم اسلامى براى داورى بین کشورهاى غیر اسلامى انتخاب شد، باید عدالت، جرأت و صراحت را کاملاً مراعات کند. «فاحکم بینهم بالقسط» 7- مسائل نژادى، منطقه‏اى، تعصب‏هاى گروهى، تمایلات شخصى و تهدیدها نباید در قضاوت‏ها تأثیر بگذارد. «فاحکم بینهم بالقسط» 8 - عدالت همیشه و با هر گروه، یک ارزش خداپسند است. «فاحکم بینهم بالقسط انّ اللّه یحبّ المقسطین»

بازهم درخواست مطالعه منصفانه دارم.

منبع سایت تدبر[/]

[="garamond"] تفسیر المیزان - خلاصه
(و کیف یحکمونک وعندهم التوره فیها حکم الله ثم یتولون من بعدذلک و ما اولئک بالمؤمنین ):
(و چگونه تو را حکم قرار دهند با اینکه توراتی که حکم خدا در آنست نزد ایشان بود ،اماآنها از آن روی گرداندند، و اینان هرگزمؤمن نخواهندبود)،
در این آیه می خواهد شنونده را از رفتار یهودیان به شگفت وادارد، چون اینها امتی صاحب کتاب و شریعت هستند، اما اینها از شریعتشان روی گرداندند و به راستی مؤمن نیستند ،چون از تورات و حکم آن اعراض نمودند و لذا از ایمان بسوی کفر گرائیده اند و قرآن تصدیق می کند که در تورات موجود تا حدودی هم احکام الهی وجود دارد،همچنانکه در بخشی از آن هم تحریف و تغییر هست ، و می خواهد از این مطلب نتیجه بگیرد که اینها اگرمی خواستند تسلیم حق باشند به همان حکم تورات که در نزدشان بود رضایت می دادند، پس بدیهی است که اگر نزد تو هم بیایند حکم تو نیز مطابق حکم تورات است (چون حکم خدا یکی است )و در این صورت اینها از حکم تو هم اعراض می کنند و ایمان نمی آورند، همچنانکه از تورات اعراض کردند.

این آیه بحث درباره یهود را در مورد داورى خواستن از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) که در آیه قبل آمده بود تعقیب مى کند و از روى تعجب مى گوید: چگونه اینها ترا به داورى مى طلبند در حالى که تورات نزد آنها است و حکم خدا در آن آمده است .
(و کیف یحکمونک و عندهم التوریة فیها حکم الله ).
باید دانست که حکم مزبور یعنى (حکم سنگسار کردن زن و مردى که زناى محصنه کرده اند) در تورات کنونى در فصل بیست و دوم از سفر تثنیه آمده است .
تعجب از این است که آنها تورات را یک کتاب منسوخ نمى دانند، و آئین اسلام را باطل مى شمرند با این حال چون احکام تورات موافق امیالشان نیست آن را رها کرده و به سراغ حکمى مى روند که از نظر اصولى با آن موافق نیستند. و از آن عجبتر اینکه بعد از انتخاب تو براى داورى ، حکم تو را که موافق حکم تورات است چون بر خلاف میل آنها است نمى پذیرند.
(ثم یتولون من بعد ذلک ).
حقیقت این است که آنها اصولا ایمان ندارند و گر نه با احکام خدا چنین بازى نمى کردند.
(و ما اولئک بالمؤ منین ).
ممکن است ایراد شود که چگونه آیه فوق مى گوید: حکم خدا در تورات ذکر شده است در حالى که ما با الهام گرفتن از آیات قرآن و اسناد تاریخى تورات را تحریف یافته مى دانیم و همین تورات تحریف یافته در زمان پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) بوده است ؟
ولى باید توجه داشت که اولا - ما تمام تورات را تحریف یافته نمى دانیم بلکه قسمتى از آن را مطابق واقع مى دانیم و اتفاقا حکم فوق از این احکام تحریف نایافته مى باشد ثانیا - تورات هر چه بوده نزد یهودیان یک کتاب آسمانى و تحریف نایافته محسوب مى شده با این حال آیا جاى تعجب نیست که آنها به آن عمل نکنند؟!

منبع سایت تدبر[/]

[="garamond"] تفسیر المیزان - خلاصه
(انا انزلنا التوره فیها هدی و نور یحکم بها النبیون الذین اسلمواللذین هادوا و الربانیون و الاحباربما استحفظوا من کتاب الله و کانوا علیه شهداء فلا تخشوا الناس واخشون و لا تشتروا بایاتی ثمنا قلیلا و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون ):
(همانا ما تورات را نازل کردیم که در آن هدایت و نور بود و انبیائی که تابع اسلام حقیقی بودند با آن در بین یهودیان حکم می کردند و همچنین علمای ربانی و مربیان مردم و خبرگان از یهود ونصاری به مقداری که از کتاب خدا حفظ بودند و بر آن شهادت می دادند طبق آن در بین مردم حکم می کردند، پس از مردم نترسید و تنها از من بترسید و آیات الهی را به بهای اندک مفروشید که هر کس بدانچه خدا نازل کرده حکم نکند،اینچنین کسانی همان کافرانند)،
می فرماید: ما تورات را نازل کردیم که در آن مقداری احکام و معارف الهی و مایه هدایت و نور وجود دارد، و هدف از انزال تورات هدایت مردم و رفع اختلافات آنهابود. و اینکه انبیائی را که به تورات حکم می کردند با وصف اسلام توصیف فرمودبه جهت آنست که مراد از اسلام در اینجا تسلیم برای خداست که این همان دین واحد در نزد خدا می باشد و شأن مؤمن به خدا و تسلیم در برابر او، این نیست که نسبت به قبول هیچ یک از احکام و شرایع تکبر بورزد، پس انبیاء مطابق تورات بین مردم یهود حکم می نمودند و مراد از (ربانیون )علمائی است که از هر چه غیرخداست بریده اند هم در مرحله علم وهم عمل و یا کسانی که تربیت بشر به آنهامحول شده است . و همچنین احبار یعنی خبرگان از علمای یهود مأمور شده بودند به حفظتورات تا در نتیجه حافظ و شاهد بر آن باشند و هر جا اختلافی پدید آمد اینها که تورات را از حفظ دارند شهادت بدهند که این مطلب جزء تورات هست یانیست و به این ترتیب تورات را از تحریف حفظ کنند. و در فراز بعدی می فرماید: حال که چنین است پس مبادا چیزی از تورات راکتمان کنید و به انگیزه ترس و یا طمع احکام آن را تغییر دهید، بلکه تنها از خدابترسید و همچنین به بهای اندک و زایل دنیوی آیات الهی را مفروشید و این عبارت تفریع بر جمله قبلی است . و در آخر بیان می دارد، کسانی که مطابق حکم خدا ،حکم نکنند، درحقیقت کافرانند، چون آنها مطابق هوا و تمایلات خود و سایر افراد بشری حکم کرده اندکه مسلما مغایر احکام الهی خواهد بود که خیر و صلاح بشر در آنست و این عمل عین کفر است (آیا اینها غیر دین خدا را می جویند،افغیر دین الله یبغون )

تفسیر نمونه
این آیه و آیه بعد، بحث گذشته را تکمیل کرده ، و اهمیت کتاب آسمانى موسى (علیه السلام ) یعنى تورات را چنین شرح مى دهد: ما تورات را نازل کردیم که در آن هدایت و نور بود هدایت به سوى حق و نور و روشنائى بر
ساختن تاریکیهاى جهل و نادانى .
(انا انزلنا التوراة فیها هدى و نور).
به همین جهت پیامبران الهى که در برابر فرمان خدا تسلیم بودند و بعد از نزول تورات روى کار آمدند همگى بر طبق آن براى یهود، حکم مى کردند.
(یحکم بها النبیون الذین اسلموا للذین هادوا).
نه تنها آنها چنین مى کردند بلکه علماى بزرگ یهود و دانشمندان با ایمان و پاک آنها، بر طبق این کتاب آسمانى که به آنها سپرده شده بود، و بر آن گواه بودند داورى مى کردند.
(و الربانیون و الاحبار بما استحفظوا من کتاب الله و کانوا علیه شهداء).
در اینجا روى سخن را به آن دسته از دانشمندان اهل کتاب که در آن عصر مى زیستند کرده و مى گوید: از مردم نترسید و احکام واقعى خدا را بیان کنید، بلکه از مخالفت من بترسید که اگر حق را کتمان کنید مجازات خواهید شد.
(فلا تخشوا الناس و اخشون ).
و همچنین آیات خدا را به بهاى کمى نفروشید.
(و لا تشتروا بایاتى ثمنا قلیلا).
در حقیقت سرچشمه کتمان حق و احکام خدایا ترس از مردم و عوامزدگى است و یا جلب منافع شخصى و هر کدام باشد نشانه ضعف ایمان و سقوط شخصیت است ، و در جمله هاى بالا به هر دو اشاره شده است .
و در پایان آیه ، حکم قاطعى درباره اینگونه افراد که بر خلاف حکم خدا داورى مى کنند صادر کرده ، مى فرماید: آنها که بر طبق احکام خدا داورى نمى کنند، کافرند.
(و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون ).
روشن است عدم داورى بر طبق حکم خدا اعم از این است که سکوت کنند و اصلا داورى نکنند و با سکوت خود مردم را به گمراهى بیفکنند، و یا سخن بگویند و بر خلاف حکم خدا بگویند، این موضوع نیز روشن است که کفر داراى مراتب و درجات مختلفى است که از انکار اصل وجود خداوند شروع مى شود و مخالفت و نافرمانى و معصیت او را نیز در بر مى گیرد، زیرا ایمان کامل انسانرا به عمل بر طبق آن دعوت مى کند و آنها که عمل ندارند ایمانشان کامل نیست این آیه مسئولیت شدید دانشمندان و علماى هر امت را در برابر طوفانهاى اجتماعى و حوادثى که در محیطشان مى گذرد روشن مى سازد، و با بیانى قاطع آنها را به مبارزه بر ضد کجرویها و عدم ترس از هیچکس دعوت مى نماید[/]

[="garamond"] تفسیر المیزان - خلاصه
(وکتبنا علیهم فیها ان النفس بالنفس والعین بالعین والانف بالانف والاذن بالاذن و السن بالسن و الجروح قصاص فمن تصدق به فهو کفاره له ومن لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الظالمون ):(و ما در تورات علیه یهودیان در باب قصاص حکم کردیم به اینکه جان قاتل در برابر قتلش و چشم جنایتکاردر برابر چشمی که از دیگری کور کرده و بینی جانی در برابر بینی دیگری که بریده است و گوش او در برابر گوشی که صدمه زده و دندان او در برابر دندانی که آسیب رسانده ، گرفته شود و هر جراحتی که جانی بر دیگری وارد آورده بر اووارد نمایند و قصاص بگیرند،مگر اینکه آسیب دیده ،احسان کند و قصاص نخواهد، در این صورت این عمل او کفاره گناهانش می شود و کسی که مطابق آنچه خدا نازل کرده حکم نکند همانا از ستمکاران است )، سیاق آیه دلالت داردبر اینکه مراد از این آیه بیان حکم قصاص در اقسام مختلف جنایت ، یعنی قتل نفس و قطع عضو و زخم وارد نمودن می باشد، پس حرف (باء) در این آیه (باء)مقابله است و می فرماید در مقام قصاص جان در برابر جان ، چشم در برابرچشم و بینی در برابر بینی قرار می گیرد و همچنین هر عضوی که یک جانی ازیک انسان سلب کند همان عضو از خود او گرفته می شود. و در ادامه می فرماید:اگر صاحب حق قصاص ،تصدق کند و صرف نظر نمایدهمین عمل کفاره گناهان اوست و اگر صاحب حق قصاص ، از قصاص صرف نظر نکرد در این صورت قاضی باید طبق دستوری که خدا در باره قصاص نازل کرده حکم کند و آن حاکم و قاضی که طبق حکم خدا،حکم نکند از ستمکاران است ، پس تعدی و تغییر احکام خدا ظلم است و چه ظلمی از تغییر احکام خداو حدود او بالاتر می باشد .

تفسیر نمونه
قصاص وگذشت
این آیه قسمت دیگرى از احکام جنائى و حدود الهى تورات را شرح مى دهد، و مى فرماید: ما در تورات قانون قصاص را مقرر داشتیم که اگر کسى عمدا بیگناهى را به قتل برساند اولیاى مقتول مى توانند قاتل را در مقابل اعدام نمایند.
(و کتبنا علیهم فیها ان النفس بالنفس ).
و اگر کسى آسیب به چشم دیگرى برساند و آن را از بین ببرد او نیز مى تواند، چشم او را از بین ببرد (و العین بالعین ).
و همچنین در مقابل بریدن بینى ، جایز است بینى جانى بریده شود (و الانف بالانف ).
و نیز در مقابل بریدن گوش ، بریدن گوش طرف مجاز است (و الاذن بالاذن ).
و اگر کسى دندان دیگرى را بشکند او مى تواند دندان جانى را در مقابل بشکند (و السن بالسن ).
و به طور کلى هر کس جراحتى و زخمى به دیگرى بزند، در مقابل مى توان قصاص کرد (و الجروح قصاص ).
بنابراین حکم قصاص بطور عادلانه و بدون هیچگونه تفاوت از نظر نژاد و طبقه اجتماعى و طایفه و شخصیت اجرا مى گردد، و هیچگونه تبعیضى در آن از این جهات راه ندارد (البته این حکم مانند سایر احکام اسلامى داراى شروط
و مقرراتى است که در کتب فقهى آمده است زیرا این حکم اختصاصى به بنى اسرائیل نداشته ، در اسلام نیز نظیر آن وجود دارد چنانکه در آیه قصاص در سوره بقره آیه 178 ذکر شد).
این آیه به تبعیضهاى ناروائى که در آن عصر وجود داشت پایان مى دهد، و به طورى که از بعضى تفاسیر استفاده مى شود، در میان دو طایفه یهود مدینه در آن عصر نابرابرى عجیبى وجود داشت : اگر فردى از طایفه بنى النضیر فردى از طایفه بنى قریظه را مى کشت قصاص نمى شد، ولى به عکس اگر کسى از طایفه بنى قریظه فردى از طایفه بنى النضیر را به قتل مى رساند، کشته مى شد، هنگامى که اسلام به مدینه آمد، بنى قریظه در این باره از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) سؤ ال کردند، پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود خونها با هم فرق ندارد، طایفه بنى النضیر زبان به اعتراض گشودند که مقام ما را پائین آوردى ، آیه فوق نازل شد و به آنها اعلام کرد که نه تنها در اسلام ، در آئین یهود نیز این قانون بطور مساوى وجود داشته است .
ولى براى آنکه این توهم پیش نیاید که خداوند قصاص کردن را الزامى شمرده و دعوت به مقابله به مثل نموده است ، به دنبال این حکم مى فرماید: اگر کسى از حق خود بگذرد و عفو و بخشش کند، کفاره اى براى گناهان او محسوب مى شود، و به همان نسبت که گذشت به خرج داده خداوند از او گذشت مى کند.
(فمن تصدق به فهو کفارة له ).
باید توجه داشت که ضمیر به به قصاص بر مى گردد، گویا این قصاص را عطیه اى قرار داده که به شخص جانى بخشیده است . و تعبیر به تصدق و همچنین وعده عفوى که خداوند به چنین کسى داده همگى براى تشویق به عفو و گذشت است ، زیرا شک نیست که قصاص هرگز نمى تواند آنچه را انسان از دست داده به او باز گرداند، تنها یکنوع آرامش موقت به او مى دهد، ولى وعده عفو خدا مى تواند به طور کلى آنچه را او از دست داده به صورت دیگرى جبران کند و به این ترتیب باقیمانده ناراحتى از قلب و جان او برچیده شود و این رساترین تشویق براى چنین اشخاص است .
در حدیثى از امام صادق (علیه السلام ) نقل شده است که فرمود: کسى که عفو کند، خداوند به همان اندازه از گناهان او مى بخشد.
این جمله در حقیقت پاسخ دندانشکنى است به کسانى که قانون قصاص را یک قانون غیر عادلانه شمرده اند که مشوق روح آدمکشى و مثله کردن است ، زیرا از مجموع آیه استفاده مى شود که اجازه قصاص براى ایجاد ترس و وحشت جانیان و در نتیجه تامین امنیت جانى براى مردم بیگناه است ، و در عین حال راه عفو و بازگشت نیز در آن گشوده شده است ، با ایجاد این حالت ترس و امید، اسلام مى خواهد، هم جلو جنایت را بگیرد و هم تا آنجا که ممکن است و شایستگى دارد جلو شستن خون را با خون .
و در پایان آیه مى فرماید: کسانى که بر طبق حکم خداوند، داورى نکنند ستمگرند.
(و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الظالمون ).
چه ظلمى از این بالاتر که ما گرفتار احساسات و عواطف کاذبى شده و از شخص قاتل به بهانه اینکه خون را با خون نباید شست بکلى صرفنظر کنیم
و دست قاتلان را براى قتلهاى دیگر باز گذاریم و به افراد بیگناه از این رهگذر ظلم و ستم کنیم .
باید توجه داشت که در تورات کنونى نیز در فصل 21 سفر خروج این حکم آمده است ، آنجا که مى گوید: و اگر اذیت دیگر رسیده باشد آن گاه ، جان عوض جان باید داده شود، چشم عوض چشم ، دندان به عوض دندان ، دست به عوض دست ، پا به عوض پا، سوختن به عوض سوختن ، زخم به عوض زخم ، لطمه به عوض لطمه (سفر خروج جمله هاى 23 - 24 - 25).

منبع سایت تدبر[/]

[="garamond"]پس دوست بزرگوار ،

آنچه که شما می خواستید از آن برای خود استفاده کنید همه و همه در مورد یک حکم حد بیشتر نبود ،

یک نکته مهم و آن اینکه خدای موسی همان خدای محمد است ، اصل و محور کار آنان یکی است ، اما چرا ما به اسلام کاملتر و پخته تر که از سوی خدا معرفی شده ایمان نیاوریم ؟

چرا به جای پیروی از دین فاسد شده مسیحیت از دین ناب محمدی بهره نگیریم ؟

اصلا بر فرض که من سخنان شما را تایید کردم ، از کجا می خواهید به آن مسیحیت اصل دست پیدا کنید ؟ از کجا می خواهید به دور از تحریفات به تعالیم اصلی عیسی دسترسی پیدا کنید ؟ با اناجیل صد گانه ؟

اسلام را خداوند با شریعت محمد ( ص ) کامل کرد ، هر کس غیر این را انتخاب کند ، دینش ناقص می شود .

موفق باشید .

و من الله التوفیق[/]

[=&quot]جناب عبدالرسول؛
[=&quot]سلام علیکم
[=Calibri][=&quot]1. [=&quot]بنده هیچ گاه نگفتم که به مطالب فقهی روی آوردم. بنده به تازگی دانشجوی رشته فسلفه و کلام شده ام و بیشتر مباحث عقلی را دنبال می کنم نه فقهی. هر چند که فقه هم از عقل خالی نیست منتها به شکل علمی اش سررشته ای ندارم البته مطالعات جسته و گریخته ای انجام دادم.
[=Calibri][=&quot]2. [=&quot]بنده عرض کردم که مطالعاتی در زمینه تثلیث نداشتم. وجود یک کتاب انجیل هم مشکلی را حل نمی کند. بنده که اصل تثلیث را زیر سوال نبردم که آدرس از کتاب انجیل به من می دهید. منظورم از مطالعات بیشتر و تحقیقی جامع تر می تواند گفتگو با یک عالم مسیحی باشد تا فهم عالمان آنها را از تثلیث درک کنیم. چنین تحقیقی مجالی گسترده تر و زمانی بیشتر را اقتضا می کند. بنده ددنبالش می روم و وقتی تحقیقاتم بیشتر شد شما را مطلع می کنم.
[=Calibri][=&quot]3. [=&quot]لازم نبود این همه مطالب بلند از تفسیرهایی که در دهها سایت قابل دسترس می توان به آنها دست پیدا کرد در اینجا بیاورید. آدرس می دادید خود می رفتم مطالعه می کردم. ولی با این وجود از وقتی که گذاشتید متشکرم.
[=Calibri][=&quot]4. [=&quot]بنده تمام این مطالب را قبلا مطالعه کردم و به این واقعه ای هم که گذشت اشراف کامل داشتم و شان نزول آیات را هم می دانستم.
[=Calibri][=&quot]5.[=&quot] به نظر شما اگرآیه ای متناسب با واقعه ای نازل می شود مخصوص همان واقعه است و نمی توان آن را تعمیم داد یا حکم کلی از آن استنتاج کرد؟ اگر این طور باشد که باید قرآن را صرفا یک کتاب تاریخی بدانیم نه یک کتاب هدایت.
[=Calibri][=&quot]6. [=&quot]اگر این آیات صرفا برای یک حکم حد نازل شد و اعتباری بیش از این ندارد چرا خداوند پس از شرح این واقعه و دستوراتی که به پیامبر داد از مسیحیان و انجیلشان سخن گفت؟ مگر در این واقعه مسیحیان هم دخالت داشتند؟ بنده که در مطالب بالا اثری از مسیحیت ندیدم. پس قبل از اینکه ما هر نتیجه گیری بکنیم خود خداوند نتیجه گیری کرده و این حکم را تعمیم داده و یک اصل کلی را بیان فرمودند.
[=Calibri][=&quot]7. [=&quot]تفسیر خود را صراحتا پیرامون آیه 47 سوره مائده بفرمایید. بفرمایید چرا خداوند اهل انجیل را سفارش نکرده که باید بر اساس قرآن حکم کنند؟
[=Calibri][=&quot]8. [=&quot]پیرامون آیه 48 هم بحثی نشد. به اعتقاد شما چرا خداوند فرموده برای هر یک از شما ( افرادی که مخاطب هستند یهودیان و مسیحیان و مسلمانان زمان پیامبر می باشند. ) شریعت خاصی قرار دادیم؟ چرا خداوند هر فردی را بر اساس شریعت خودش آزمایش می کند؟ چرا خداوند اراده نکرده تا همه انسان های زمان پیغمبر اسلام را بر اساس قرآن و شریعت محمدی بیازماید؟ چرا همه آنها را امت واحدی قرار نداد که همه بر اساس قرآن آزموده شوند؟ آنها که پیامبر اسلام را درک کرده بودند و قرآن هم در اختیارشان بود؟
[=Calibri][=&quot]9. [=&quot]گفتید که بنده شبهه ای خطرناک را وارد کردم که ( منظور از دین اسلام همان تسلیم در برابر خداست نه شریعت محمدی(ص)) که اصلاح می کنم : منظور خداوند در آیه تسلیم در برابر خداست که شریعت محمدی را هم شامل می شود. منظور این بود اگر اشتباه بیان شد عذر می خواهم.
[=Calibri]10.[=&quot]جایگاه علمی حضرت آیه الله مکارم و علامه طباطبایی برایم قابل احترام است. ولی خود می دانید در این خصوص نباید تقلید کرد. باید هر چیزی را که با عقلم قابل پذیرش باشد می پذیرم.
[=Calibri]11.[=&quot]مسئله پلورالیزم یا به عبارتی صراط های مستقیم بیشتر دیدگاهی فلسغی است تا فقهی. یعنی لزومی ندارد انسان اطلاعات فقهی بالایی داشته باشد. یعنی بیشتر باید بحث عقلانی کرد تا فقهی. هر چند که اگر بخواهیم شواهد قرآنی بیاوریم باید تسلط بر زیان عربی و همچنین اطلاعاتی پیرامون شان نزول آیات و ... هم داشت.
[=Calibri]12. [=&quot]یک استدلال عقلانی هم در مطالبی که گذاشته بودم مطرح شد که اشاره ای به آن نکردید.

شریعت عقلانی;289069 نوشت:
مگر از نظر منطقی، امتناعی دارد که «مقصد یگانه» از «راه های متعدد» قابل دسترسی باشد؟!!

13. در اینکه هرکس موظف است هر حقیقتی برایش مکشوف شد به آن گردن نهد شکی نیست و نباید معاندانه با آن روبرو شود. این درست ولی به اعتقاد بنده عموم مردم دنیا در طول تاریخ حقیقت اسلام برایشان مکشوف نشده پس می بایست به همان شریعت خودشان عمل کنند. معتقدم حتی 90 درصد خود مسلمانان هم حقیقت اسلام برایشان مکشوف نشده و جبرا مسلمانند و نه تحقیقا. شاید اگر آنها در محیطی که شریعت رایج مسیحیت است بدنیا می آمدند مسیحی می شدند. حال اگر به این معتقد باشیم که خداوند راه رسیدن به کمال را برای همه انسانها به یک اندازه باز کرده است باید قایل به این باشیم که همه ادیان به یک اندازه بهره ای از حقیقت برده اند.
14. آیا نه غیر از این است که پیروان همه شرایع به این اعتقاد دارند که فقط و فقط آیین خودشان حق است و مابقی باطل؟
15. به اعتقاد بنده عموم یهودیان و مسیحیان خارج از فرقه های انحرافی به خداوند ایمان دارند. البته اشکالی که در بند 13 وارد کردم با این اعتقاد باز وارد خواهد بود. چرا که بیش از 1 میلیارد بودایی به خداوند اعتقادی ندارند. پس باید تفسیری از دین ارایه شود که مشمول همه ادیان گردد نه فقط ادیان ابراهیمی.
با تشکر :Gol:
و من الله توفیق

البته پیرامون آیات قصاص هم مطالبی آوردید که منظور شما را متوجه نشدم. در این خصوص بیشتر توضیح دهید.

موضوع قفل شده است