سوالی در رابطه با وحی وعقل

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سوالی در رابطه با وحی وعقل

آيا ممكن است روزي با پيشرفت علم تمام مسائلي را كه بشر از راه وحي به آنها رسیده از طريق علم حل كند؟

عقل و وحی به عنوان دو راه اساسی برای شناخت عالم هستی و موجودات خارج جهت رساندن انسان به هدف اصلی ارتباط دارند و این دو راه در ارائه و نشان دادن مقصد و هدف معصوم می باشند به شرط این که سالک این مسلک ضوابط و قوانین و شرائطراه (عقل وحی) را به خوبی رعایت کند و معلوم است که از میان انسان ها فقط انبیاء و معصومین دارای چنین شرطی هستند اختلاف کثیری که حکیمان و محدثین وعرفا، در معارف اسلام حتی دین دارند بدین جهت است که سالک و رونده از راه عقل،با شرائطش استفاده نمی کند و چه بسا دچار افراط و تفریط می گردد، مثلا علامه مجلسی(ره) در تعارض علم و دین همواره دین را پیروز و منصور می داند به خلاف حکیمان که هرگز میان علم و دین و عقل و شرع تعارضی قائل نیستند و اگر تعارضی هم باشد بدوی است و با تاویل قابل حل است.
علامه در این باره می گوید:
تو باید تسلیم اخبار باشی اگر عقل و فهمت توانست آن ها را درک کند، به آن هاایمان تفصیلی می آوری و الا به آن ها اجمالا ایمان می آوری و عملشان را به خودشان برمی گردانی (حتما مطالب حقی است که تو درک نکرده ای) مبادا که چیزی از اخبار رارد کنی، چرا که عقل تو ضعیف است چه بسا که از ناحیه معصومین صادر شده باشد وتو بد درک کرده باشی در این صورت خداوند را بر فراز عرشش تکذیب کرده ای آن چنان که امام صادق(ع) فرمود:
بدان که علوم ایشان عجیب و غریب است عقل ما به علوم ایشان قد نمی دهد، پس برما جایز نیست رد کردن آن چه از ایشان به ما رسیده است.
اما علامه طباطبایی(ره) و دیگر حکیمان الهی معتقد است که ملاک اعتبار اخبار این است که عرض بر قرآن کنیم و صحت و سقمش را از راه تطبیق با قرآن درک کنیم، درمعارف اعتقادی به عقل صریح محتاجیم و حجت معتبر در مسائل اعتقادی و اصولی سه چیز است:
1 کتاب.
2 سنت قطعیه.
3 عقل صریح.
در این میدان خبر واحد حجت نیست، حجیت و اعتبار خبر واحد در فقه و فروعات فقهی است، قرآن ما را در اصول اعتقادات، به علم و یقین و قطع موظف ساخته و خبرواحد مفید ظن است لذا نمی تواند مستند مسائل اعتقادی باشد و این هرگز بی اعتنایی به معصوم(ع) نیست چون احراز صدور روایت از معصوم مهم است و با خبر واحد اثبات نمی شود [در اصول دین]
نقش عقل در دریافت احکام شرع:

جایگاه و نقش عقل دردریافت احکام و دستورات شرعی به دوگونه است:
1 تلاش و کوشش برای فهم و کشف حکم از کتاب و سنت، این تلاش عقلی همان استدلال هاو براهین عقلی است که برای فهم احکام شرعی و استنباط و استخراج احکام الهی توسط فقها و مجتهدین از کتب و سنت صورت می گیرد.
تلاش و کار عقل در این مورد نظیر کار اجماع است زیرا حجیت و اعتبار اجماع ازجهت کاشفیت آن از قول معصوم علیه السلام است هرچند درباره کیفیت اعتبار وحجیت اجماع در میان محققین مباحث و آراء مبسوطی وجود دارد.
2 ارائه منابع و ابزارهای عقلی برای دریافت احکام شرعی.
علامه آقای جوادی آملی در توضیح این مطلب می فرمایند:
«توضیح مطلب این است که عقل گاه در استدلال هایی که جهت کشف مطالب ترتیب می دهداز مبادی تعبدی که از کتب و سنت اخذ نموده است استفاده می کند و گاه برخی ازمبادی و یا تمام آن ها را خود تامین می نماید.»
وی آن گاه مستقلات عقلیه مانندآن چه در حسن و قبح عقلی مطرح است و غیر مستقلات عقلیه مانند استناد به قواعدعقلی در جواز یا عدم جواز اجتماع امر و نهی را به عنوان نمونه ذکر می کنند ونتیجه می گیرند که مستقلات عقلیه و غیر آن و اصول و مبادی که به صورت مختصات لبی عقل متصل یا منفصل در هنگام استفاده از ظواهر نقلی وجود دارند و نظائر آن همگی از جمله موارد حضور مبادی عقلی در استنباط مطالب دینی می باشند اگر این مبادی ومقدمات از زمره مبادی باشند که عهده دار اثبات اصل شرعیت است در این صورت استفاده از آن ها نیازمند به تایید مجدد شریعت نخواهد بود، زیرا پیشگیری شریعت از آن مبادی مستلزم نابودی اصل شریعت خواهد بود و اثر از مبادی است که عهده داراثبات اصل شریعت نیست، در این جا به تایید و تقریر شریعت نیازمند خواهد بودمانند اصول و یا ظنون عقلیه ای که در صورت عدم منع شرعی جریان دارد و بدان استناد می شود.
علامه طباطبائی در آثار مختلف به مباحث «عقل و دین » پرداخته و ضمن طرح قاعده ملازمه میان حکم «عقل و شرع » رابطه عقل و شرع را بیان کرده و بسیاری از شبهات را در این زمینه مورد بررسی قرار داده است که خواننده عزیز را به منابع زیرارجاع می دهیم.
وحی و عقل قطعی بر عقل و وحی ظنی ترجیح دارد

اگر در دلیل نقلی آن سه اصل معتبر وجود نداشت ظنی خواهد بود و در تعارض با دلیل قطعی دیگر یا عقل قطعی که حکمش به طور یقینی باشد و هیچ احتمال خلافی در آن راه نیابد مغلوب می گردد و وحی یا عقل قطعی مقدم است در هر موردی که دلیل قطعی با ظنی تعارض کند، دلیل قطعی مقدم است زیرا اعتبار و حجیت دلیل ظنی به دلیل قطعی مستند است اما حجیت واعتبار دلیل قطعی، ذاتی است و دست جعل و اثبات جاعل بدان نمی رسد.
بنابراین دلیل ظنی در طول دلیل قطعی است نه در عرض آن و چون در طول آن است دیگر معارضه ای با دلیل قطعی نخواهد داشت چون در تعارض، دو دلیل لازم است که درعرض هم باشند.
تذکر این نکته نیز ضروری است که دلیل قطعی فقط در بعضی از علوم مانند فلسفه اولی و جهان بینی و حساب و هندسه از علم ریاضیات، یافت می شود و یافتن یقین درعلوم تجربی مانند علم پزشکی و طبیعی و فیزیک و شیمی و حتی علوم انسانی مانندحقوق و جامعه شناسی و روان شناسی و فقه و مانند آن بسیار نادر است و حصول وتحقق اش فوق العاده مشکل می باشد.
شیخ الرئیس بوعلی سینا در «برهان شفا» یقین و شرایط حصول آن و مقدمات لازم برای تحصیل آن را به طوری تبیین می کند که پیدایش آن در بسیاری از رشته های علوم تجربی و علوم انسانی مشکل یا محال است بنابراین با یک سلسله قواعد تجربی وقضایای آزمایشی نمی توان به مبارزه با ره آورد وحی رفت.
بدیهی است فرض تعارض علم و دین نیز معلول غفلت از این نکته دقیق است.
عقل، وحی را اثبات می کند و وحی، عقل را پرورش می دهد

عقل قطعی به استنادقضایای بدیهی و روشن، ضرورت وحی و اصل تحقق وحی و نبوت را ثابت می کند و برای شناخت وحی، اعجاز را لازم می داند و مابین معجزه با علوم غریبه ای چون سحر وشعبده و کهانت و قیافت و طلسم و جفر و اسطرلاب و... فرق جوهری قائل است درمعجزه فعلی و قولی صاحب وحی شکست نمی باشد و به همین جهت همه صاحبان عقل را به تحدی و مبارزه فرهنگی فرا می خواند و وحی قطعی نیز حجیت ذاتی عقل قطعی را امضاءمی کند و تعلیمات خود را با ادله عقلی بیان می کند و در اموری که عقل، به طورمستقل آن را درک می کند با کوشش عقل قطعی مسائل بنیادی و اساسی مانند توحید ونبوت و معاد و سایر معارف کلی اثبات می گردد و در اموری که عقل قادر به درک آن نیست او را راهنمایی می کند و پرورش می دهد.
و با تثبیت وحی و نبوت نمی توان به صرف ظهور یک دلیل لفظی که همان وحی ظنی است دست از برهان عقلی قطعی برداشت زیرا لازمه اش آن است که عقل قطعی در برابر دلیل ظنی نقلی حجت نباشد و در نتیجه همه مسائل بنیادی و اعتقادی که در پرتو عقلی قطعی اثبات شده است، قابل اثبات نباشد و این به تناقض برمی گردد یعنی یک چیز باحفظ همه خصوصیت ها و وحدت های لازم مانند وحدت موضوع و محمول و زمان و مکان و قوه و فعل و کلیت و جزئیت و نحوه حمل و نسبت نمی تواند هم موجود باشد و هم نباشداگر یک دلیل قطعی شد یعنی به اصل استحاله اجتماع نقیضین مستند است و به هیچ وجه، ممکن نیست دلیل قطعی دیگری در جهت خلاف آن باشد زیرا اگر دلیل معارض ومخالف نیز قطعی باشد حتما به اصل عدم تناقض مستند است و هر کدام از این دودلیل نقیض دیگری است و صدق و راستی هر دو دلیل مستلزم اجتماع دو نقیض است واگر اجتماع دو نقیض جایز و ممکن باشد هیچ قضیه ای قابل اثبات نخواهد بود ومجالی برای قطعی بودن هیچ کدام از دو دلیل پیدا نخواهد شد چون ترجیح هر کدام بر دیگری مستلزم فروریختن هر دو با هم می شود زیرا هر دو بر یک اصل یعنی(استحاله اجتماع نقیضین) استوار هستند.
حقیقت وحی: عبارت است از همان شهود حقائق و دریافت معارف به وسیله علم حضوری آن چنان که هست و آن مخصوص معصوم(ع) است و غیر از معصوم را به آن حرم امن راهی نیست.
مراد از وحی قطعی: همان چیزی است که سه خصوصیت دارد یعنی با صدور قطعی و دلالت یقینی و جهت صدور واقعی از معصوم علیه السلام به ما رسیده و با علم حصولی درک می شود.
جمع بندی نظرات درباره نسبت وحی و عقل

درباره هماهنگی و تضاد وحی و عقل دیدگاه های مختلفی وجود دارد که به مهم ترین آن ها اشاره می کنیم.
1 عده ای مانند ملحدین، وحی را ره آورد وهم و پندار و خیال انسان ها می دانند وبرای آن هیچ اصالتی قائل نیستند و اصلا حقیقت و واقعیت عقل را انکار می کنند ودر نتیجه آن را با عقل، قابل مقایسه نمی دانند و اصلا حقیقت و واقعیت را انکارمی کنند و در نتیجه آن را با عقل، قابل مقایسه نمی دانند و نسبت مابین عقل و وحی را سخت انکار می کنند قرآن کریم در آیاتی به سخن ایشان اشاره فرموده ومی فرماید: «و اذا تتلی علیهم آیاتنا قالوا قد سمعنا لو نشاء لقلنا مثل هذا ان هی الا اساطیر الاولین; زمانی که بر آنها آیات ما تلاوت می شود می گویند ما شنیدیم و اگر بخواهیم مانند آن را نیز می توانیم بگوییم زیرا (وحی) چیزی جز اسطوره ها وداستان هایی درباره پیشینیان نمی باشد.»
قرآن کریم به سخن برخی دیگر از گروه ملحدان اشاره می کند و می فرماید این گروه در برابر حقایق وحیانی شعیب می گفتند:
«قالوا یا شعیب ما نفقه کثیرا مما تقول » ای شعیب بسیاری از آن چه را که تومی گویی ما نمی فهمیم، یعنی کلام تو برای ما مهمل و بی معنا است.
این تفکر که هم اکنون در اروپا طرفداران زیادی دارد و گرایش غالب در فلسفه غرب می باشد و به گرایش «پوزیتویستی » معروف است، وحی الهی و کلام پیامبران رابدین جهت داستان و اسطوره می دانند که هستی را همتای ماده و طبیعت و تجربه می دانند و هرچه را که با چشم مسلح جسدی یا چشم بی سلاح ما مشاهده نشود انکارمی کنند، ملحدین جدید و پوزیتویسم اثباتی تحصلی تحققی هم بر اساس همین مبنا وحی و ره آورد آن را مهمل و بی معنا دانسته و نقش معرفتی آن را نسبت به حقایق خارجی انکار می کنند و تنها در حد تخیل و اسطوره بدان توجه دارند.
اساس مکتب پوزیتویسم این است که ما تنها مطلبی را قبول می کنیم که «پوزیتو»باشد یعنی چیزی که تحصلی باشد به طوری که ممکن باشد آن را جلو حواس بگذاریم وبه چشم سر ببینیم، لمس کنیم و قابل اشاره حسیه باشد و در حث شناخت فقط به داده های بی واسطه حواس پنج گانه اکتفا می کنند و قضایای ماوراء طبیعت و متافیزیک را غیر علمی می دانند و در نتیجه قضایای متافیزیک و وحی الهی را مجموعه ای ازالفاظ پوچ و بی معنا می پندارند زیرا این قضایا را مستقیما از مدرکات حسی حاکی نمی دانند بنابراین با معنی و تحققی نخواهد بود.
بدون شک گرایش پوزیتویستی منحطترین گرایش اندیشه و فکر بشری در طول تاریخ است که فلسفه غرب را در ورطه سقوط و هلاکت و سردرگمی عجیب در طول چند قرن قرار داده است.
پاسخی که پیامبران الهی و علمای ربانی گذشته در برابر گروه ملحدین بیان می کردند همان است که اندیشمندان و صاحب نظران امروز بدان معتقدند و بر بطلان آن تفکر اقامه برهان می کنند و آن این که دایره هستی به امور مادی و محسوس و طبیعت منحصر نمی شود بلکه غیب و ماوراء طبیعت را نیز شامل می شود و منحصر کردن راه شناخت به حس و تجربه باعث فروپاشی اساسی ترین پایه های شناخت یعنی شناخت حضوری وبدیهیات عقلی می گردد که با از دست دادن آن هیچ مساله نظری قابل اثبات نخواهدبود زیرا مسائل نظری باید به مسائل بدیهی منتهی شوند تا مقبول افتند و صدهاایراد دیگر که در فصل مستقل بدان اشاره می گردد.
2 گروهی که ارزش معرفتی وحی و شناخت دینی را انکار نمی کنند لیکن عقل آلوده به هوی و هوس خود را معیار و ملاک وحی می دانند از وحی هرچه را که عقل بیمارآنان از فهم آن عاجز باشد انکار می کنند و هرچه را که بفهمد می پذیرند، ایشان کسانی هستند که اگر وحی را بر وفق مراد و امیال خویش نیابند استکبار می کنند ومی گویند دل های ما از فهم آن چه پیامبران می گویند عاجز و ناتوان است، اینان میزان قبول و حقانیت وحی را سود و زیان خود می پندارند. قرآن کریم به سخن این گروه در آیات مختلفی اشاره کرده است و می فرماید: «و لقد آتینا موسی الکتاب وقفیناه من بعده بالرسل و آتینا عیسی بن مریم البینات و ایدناه بروح القدس افکلما جاءکم رسول بما لاتهوی انفسکم استکبرتم ففریقا کذبتم و فریقا تقتلون وقالوا قلوبنا غلف بل لعنهم الله بکفرهم فقلیلا ما یومنون ». یعنی ما به موسی کتاب (تورات) را عطا کردیم و پیامبرانی را در پی او فرستادیم و به عیسی بن مریم(ع) ادله روشن دادیم و او را با روح قدسی تایید کردیم.
آیا هر پیامبری که برای شما سخنی آورد که مورد پسند شما نبود در برابر اواستکبار می ورزید و گروهی از پیامبران را تکذیب کرده و برخی را می کشید؟
ایشان به پیامبر گفتند دل های ما غلف است (در حجاب است) و ما سخنان شما رانمی فهمیم، بلکه خداوند آن ها را به خاطر کفری که ورزیده اند لعنت نموده است و چه اندکند آن ها که ایمان آورند.
قرآن کریم در سوره نور می فرماید: «و اذا دعوا الی الله و رسوله لیحکم بینهم اذا فریق منهم معرضون و ان یکن لهم الحق یاتوا الیه مذعنین; چون به سوی خدا ورسول خدا دعوت شوند تا در بین آن ها داوری و حکم شود جمعی از آن ها اعراض وسرپیچی می کنند و حال آن که اگر حق به نفع آن ها باشد با کمال تسلیم و انقیاد به حکم خداوند اذعان می نمایند».
این گروه ملاک حقانیت وحی را در مسائل نظری و عملی، فهم و درک انحرافی خودمی دانند و اگر وحی با خواسته ها و امیال ایشان مقابله کرده پندار خود را بر وحی الهی ترجیح می دهند.
بطلان و سخافت نظر این گروه هم روشن است زیرا وحی انبیاء الهی نه تنها مخالفتی با عقل ندارد بلکه ملاک و میزان معصومی است برای توزین و تشخیص صحت و سقم خواسته و فهم همگان اگر مردم از کتاب و میزان الهی به خوبی استفاده کنند به عدالت برمی خیزند و حقیقت این آیه در جامعه متجلی خواهد گشت که: «لقد ارسلنارسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط; هر آینه فرستادگان خود را با نشانه های آشکار فرستادیم و با آن ها کتاب و میزان را نازل نمودیم تا مردم به قسط و عدل برخیزند.»
3 گروهی که عقل را فقط مفتاح و کلیدشریعت می دانند به طوری که عقل بعد از گشودن درب شریعت دیگر هیچ نقشی نداردمانند کلید که بعد از باز کردن مخزن جواهرات، برای بهره برداری از آن مخزن نقشی را ایفا نمی کند.
این گروه معتقدند که ایشان به وسیله عقل به خداوند و وحی و نبوت و نیاز انسان به هدایت الهی و معجزه برای تشخیص نبی از متنبی رهنمون می گردد لیکن بعد ازآشنایی با خدا و رسول خدا و دستورات شریعت دیگر به عقل و مبادی و مبانی عقلی هیچ نیازی ندارد و همه آن ها را کنار می گذارد. این نظر هم ناتمام است زیرا ازنقش عقل در تشخیص و تمییز وحی غافل شده اند.
گویا ایشان نمی دانند که اقوال معصومین علیهم السلام هم دارای مقیدات ومخصصات لفظی و لبی متصل و منفصل می باشند که بدون توجه به آن به مراد واقعی معصوم(ع) نمی توان پی برد، تمسک به اطلاقات و عمومات بدون توجه به مقیدات ومخصصات لبی متصل و منفصل به همان میزان مردود و مذموم است که تمسک به اطلاقات وعمومات بدون توجه به مقیدات و مخصصات لفظی متصل و منفصل مردود و مذموم می باشد.
منظور از مخصصات و مقیدات لبی متصل، بدیهیات عقلی است که در اولین نظر، مشخص می باشند و منظور از مقیدات و مخصصات لبی منفصل نظریات متقنی است که برهانی شده است و با فحص علمی بعد از برخورد با حدیث به ذهن می آیند نه هم زمان با برخوردبا حدیث، اضافه بر این، استعانت از عقل و رعایت قواعد و قوانین کلی عقل بعد ازاثبات اصل وحی در دائره شریعت، امری لازم و ضروری است چرا که تشخیص ظنون معتبرشرعی و تمیز مصادیق آن و استنباط و استخراج احکام الهی بدون توجه به قواعد وقوانین عقلی امری محال خواهد بود، حتی در آن جاکه فقهای بزرگ اسلام به روایتی برای استخراج حکمی استدلال می کنند روایت معصوم زیر بنای استدلال عقلی و منطقی قرار می گیرد و اگر استدلال و برهان عقلی در پاره ای از مسائل فقهی به روایات معصومین علیهم السلام ضمیمه نگردد، چه بسا نتیجه بخش نخواهد بود.

صورت دیگر سئوال ما این است که آیا رابطه ای بین عقل و وحی وجود دارد؟جواب این سئوال در طول تاریخ مناقشات زیادی را بوجود آورده مخصوصا در عالم مسیحیت.که عملا نزاع خونین بین دین(کلیسا)و علم را بوجود اورد.اما مسئله خیلی ساده است.اسلام عقل ووحی را مکمل هم میداند ویکی را رسول باطنی ودیگری را رسول ظاهری.دین با عقل ارزش پیدا میکند وعقل با دین وهرگونه دوری از عقل در اسلام نکوهش شده است.شرط ورود به اسلام تفکر وتعقل است وبعد تعبد.دوم اینکه هرعق سالمی اعتاف میکند که عقول ما ناقص است وجهان پیرامون پر پیچ وخم وبرای رهایی از پرپیچ وخم باید دست به دامان عقل شویم. 

محمد;3656 نوشت:
آيا ممكن است روزي با پيشرفت علم تمام مسائلي را كه بشر از راه وحي به آنها رسیده از طريق علم حل كند؟

با سلام

خیر امکان ندارد

زیرا همین عقل بشری درباره خیلی از سوالات بشری جواب گو نیست مانند چرا به دنیا امده ایم ؟

به کجا خواهیم رفت ؟ بعد از مذدن چه می شویم ؟.......

و همین عقل بشری می گوید که علم هر چه قدر بتواند پیشرفت کند باز نمی تواند به این سوالات پاسخ دهد

زیرا عقل بشری نامحدود نیست که هرچه را بخواهد بتواند جواب گو باشد واین را خود عقل نیز درک می کند

و در جاهایی نیاز به نیرویی وقدرتی ماوراء عقل بشری لازم است که ما از ان تعبیر می کنیم به وحی.

عقل نهایت کاری که می کند این است که ان چه را که در دین امده و پیامبران اورده اند را مخالف خودش نمی داند و درست تحلیل می کند

ودر اخر این که خیلی از سوالات و مجهولات بشر راجع به این دنیا نیست و در مورد مادیات نیست که پای علم بدانها برسد-البته علم تنها در مادیات نیست ودر جایی که مربوط به مادیات می شود-

پرسشهایی که وحی بدانها پاسخ می دهد مثل قیامت و عالم دیکر و بهشت و جهنم و....مادی و دست یافتنی نیستند که منتظر ان روز با پیشرفت علم باشیم

به عبارت واضح این که پای عقل به چنین مراحای نمی رسد و دست عقل از چنین مراحلی گوناه است

مرحله وحی چیزی فراتر از مرحله عقل است

و عقل در تایید این مرحله است و کمک گیر از وحی است در خدمت بشر برای سعادت انسان .

محمد;3656 نوشت:
آيا ممكن است روزي با پيشرفت علم تمام مسائلي را كه بشر از راه وحي به آنها رسیده از طريق علم حل كند؟

با سلام خدمت همه دوستان به نظر بنده در پاسخ به این سوال باید گفت :برای روشن شدن سوال باید ابتدا دلیل احتیاج بشر به وحی روشن شود سپس بحث کرد که آیا امکان دارد که این احتیاج روزی از بین رود یا خیر ؛ اما به راستی علت احتیاج بشریت به وحی چیست ؟ در پاسخ به این سوال باید گفت چون تنها کسی که حق وضع قانون را برای انسان دارد ،خداوند متعال است ، پس باید شخصی هم از جانب او به عنوان پیامبر او فرستاده شود تا دستورات و قوانینی که خداوند متعال وضع کرده را به انسان برساند و این یعنی ضرورت وجود وحی ، حال اگر عقل ودانش آدمی آنقدر پیشرفت کند که بداند قوانین الهی چه بوده است شاید بتوان گفت دیگر نیازی به وحی ندارد و هر انسانی به نوبه خود یک پیامبر است.
پس در فرض اینکه بشریت آنقدر از حیث کمالات معنوی پیشرفت کند که به عالم ما وراء عالم ماده نیز دست پیدا کند و عقل و علم او کامل گردد و تمام حقایق عالم بالا را درک کند وخود با خداوند متعال در ارتباط بوده و تمام دین را از حضرت حق بگیرد باید گفت بله دیگر نیازی به وحی ندارد و خود در حد انبیای عظام علم وشعور خواهد داشت . اما آیا این فرضیه امکان دارد یا خیر خود بحث دیگری است ، وبه نظر می رسد تنها به یک فرضیه شبیه باشد تا یک نظر علمی کاربردی و چنین چیزی هرگز محقق نگردد.

محمد;3656 نوشت:
آيا ممكن است روزي با پيشرفت علم تمام مسائلي را كه بشر از راه وحي به آنها رسیده از طريق علم حل كند؟

سلام
پاسخ ما منفی است . چرا ؟ چون علم مامور کشف ویژگیها و آثار جزئی پدیده هاست در حالیکه وحی بیانگر حقایقی است که در لایه های مختلف ، پدیده های بسیار برتری بیش از آنچه که موضوع علوم تجربی اند مد نظرند.
به عبارت دیگر حقایق کلی حاکم بر هستی که بخشی از وحی بیانگر آنهاست خیلی کلی تر از موضوعات علوم تجربی اند لذا علوم تجربی از کشف این حقایق کلی بخاطر اینکه خیلی جزئی نگر است عاجز خواهد بود و با عجز از درک این حقایق و روابط آنها از تبیین کلیات طریق کمال و سعادت نیز عاجز است . علوم تجربی در حوزه جزئیات و کلیات عالم ماده تعیین کننده است و راهی به حقایق آنسویی ندارد مگر از طریق فلسفه که آن هم منوط به نگاه خاص است که تحققش امری احتمالی است با این حال نگاه فلسفی هم بیشتر به کشف مسائل کلی منجر خواهد شد لذا بسیار بعید به نظر می رسد که او بتواند با این حقایق کلی برنامه های جزئی طریق سعادت مثل عبادات و سایر احکام تاسیسی دین را وضع کند .
خلاصه اینکه بشر با محدودیتهای ادراکی خود و موانع عدیده ای که در مسیر تالیف حقایق دارد بسیار بعید است که بتواند برنامه سعادت انسانی را آنطور که در وحی مطرح است ارائه کند .
موفق باشید

محمد;3656 نوشت:
آيا ممكن است روزي با پيشرفت علم تمام مسائلي را كه بشر از راه وحي به آنها رسیده از طريق علم حل كند؟

سلام آقا محمد،
من منظورت رو متوجه نشدم، ممنون میشم اگه توضیح بدی.

گمنام;3691 نوشت:
عقل و وحی به عنوان دو راه اساسی برای شناخت عالم هستی و موجودات خارج جهت رساندن انسان به هدف اصلی ارتباط دارند و این دو راه در ارائه و نشان دادن مقصد و هدف معصوم می باشند به شرط این که سالک این مسلک ضوابط و قوانین و شرائطراه (عقل وحی) را به خوبی رعایت کند و معلوم است که از میان انسان ها فقط انبیاء و معصومین دارای چنین شرطی هستند اختلاف کثیری که حکیمان و محدثین وعرفا، در معارف اسلام حتی دین دارند بدین جهت است که سالک و رونده از راه عقل،با شرائطش استفاده نمی کند و چه بسا دچار افراط و تفریط می گردد، مثلا علامه مجلسی(ره) در تعارض علم و دین همواره دین را پیروز و منصور می داند به خلاف حکیمان که هرگز میان علم و دین و عقل و شرع تعارضی قائل نیستند و اگر تعارضی هم باشد بدوی است و با تاویل قابل حل است.
........................

با سلام به دوست عزیز و گمنامم

مطالب شما رو مطالعه نمودم ، بسیار ارزنده بود اما متاسفانه به دلیل مقاله وار بودن به نظرم مخاطب پسند نیست و بهتر بود که اولا اون رو خلاصه می کردید
ثانیا اون رو متناسب با سوال تنظیم می کردید که بتونه سوال دوستمون رو پاسخ بده

به هر شکل موفق باشید
در پناه حق متعال:Gol:

محمد;3656 نوشت:
آيا ممكن است روزي با پيشرفت علم تمام مسائلي را كه بشر از راه وحي به آنها رسیده از طريق علم حل كند؟

با سلام به محمد

برای پاسخ به این پرسش در ابتدا ما باید منظورمان رو از علم مشخص کنیم.
علم ممکنه گاهی اوقات به معنای مطلق دانش و معرفت و دانستنی ها بکار برده بشه و فرقی نداره که به شکل حصولی-مفهومی باشه یا به شکل درک حضوری واقیعت شیی
گاهی به معنای اونچه انسان به کمک عقل و تجربه حصولی خودش بدست میاره استفاده میشه
و گاهی اوقات هم منظور از اون همون دانستنی های حاصل از ازمایشات تجربی و متد آزمون و خطا هستش

به نظر میاد منظور شما از علم همون معنای وسطی باشه( به معنای دانستنی هایی که انسان به کمک عقل یا تجربه حاصل می کنه )

با توجه به این مقدمه جواب منفی است
چرا که اولا متد عقل تحلیل کلیات هستش ثانیا همه کلیات لازم برای رسیدن به مقصد رو هم نمی تونه تشخیص بده بلکه کلیلت اساسی رو میتونه بدست بیاره ثالثا در رسیدن به کلیات هم ممکن الخطا هستش ( کما اینکه تجربه سیر تکامل اندیشه فلسفی هم این مطلب رو نشون میده )

متد علم تجربی هم اولا هم استقراء ناقص از پدیده ها چه در مورد امور مربوط به امور علوم انسانی و چه در مورد علوم غیر انسانی هستش و نمیتونه به یک قانون قطعی یقینی برسه ( در حدی که مثلا در روانشناسی 7-8 کلان نظریه ، در اقتصاد 4-5 کلان نظریه ، در علوم سیاسی ، تربیتی ، مدیریت و.... نظریات متشتت و گاه متناقض یافت می شود )
ثانیا باز ممکن الخطاست ثالثا علم تجربه فقط حیطه معلومات حسی بشری را پوشش داده و اساسا با توجه متد و شرایط نظریه پردازی تجربی ، امکان ازمون و خطا در امور ماورایی و غیبی برای ان نیست.

نکته ای که در فهم جواب بسیار مؤثر است این است که بدانیم واقعا وحی و دین متکفل بیان چه اموری هستند تا پس از ان بتوانیم تحلیل کنیم که ایا عقل و تجربه بشری ( فلسفه و علوم ) می توانند تکفل ان امور رو بر عهده بگیرند یا نه.:Gig:
با توجه به برخی تعابیری قرانی و روایی و کلمات فیلسوفان دین اسلامی مطالب وحیانی در یک تقسیم بندی کلان بر دو بخش جهان بینی و ایدئولوژی است.

جهان بینی دینی ابتدا به تشریح عالم و طبقات عالم ها و نحوه سیر انسان که مشخصا از کجا امده و چرا امده و به کجا می رود و چگونه می رود و چرا می رود و...می پردازد
ایدئولوژی دینی هم که بر دو بخش بایستی و نبایستی اخلاقی و حقوقی است به تشریح چه باید کرد ، می پردازد که نکته مهم در این است که این چه باید کردها باید متناسب با جواب به سوالات بخش جهان بینی و مقصد ملکوتی انسان باید باشد
بنابراین باید ابتدا مقصد را از بالا دید و حقیقت انسان را شناخت سپس نقشه راه عالم غیب را طراحی کرد

ادامه دارد....

اشراق حکمت;148692 نوشت:
با سلام به محمد

برای پاسخ به این پرسش در ابتدا ما باید منظورمان رو از علم مشخص کنیم.
........

جهان بینی دینی ابتدا به تشریح عالم و طبقات عالم ها و نحوه سیر انسان که مشخصا از کجا امده و چرا امده و به کجا می رود و چگونه می رود و چرا می رود و...می پردازد
ایدئولوژی دینی هم که بر دو بخش بایستی و نبایستی اخلاقی و حقوقی است به تشریح چه باید کرد ، می پردازد که نکته مهم در این است که این چه باید کردها باید متناسب با جواب به سوالات بخش جهان بینی و مقصد ملکوتی انسان باید باشد
بنابراین باید ابتدا مقصد را از بالا دید و حقیقت انسان را شناخت سپس نقشه راه عالم غیب را طراحی کرد


ادامه دارد....

با توجه به مطالب بالا ایا واقعا فلسفه می تواند در تمام امور مربوط به جهان بینی اظهار نظر کند ؟
ایا می تواند حقیقت کمال را تحلیل کند؟
ایا می تواند انسان را قبل از امدن به دنیا و در دنیا و پس از ان در سیر برزخی اش تحلیل کند؟
ایا واقعا علوم انسانی تجربی می توانند حقیقت انسان و چگونگی رفتارهای انسانی را متناسب با سرنوشت برزخی او بیان کند؟
با توجه به متد ظاهر بین و حسی اش ایا می تواند روح رفتارها را ( اخلاص ) و حسن های فاعلی ( که اموری معنوی و غیبی اند ) را اندازه گیری کند؟
ایا می توانند جزییات سیر برزخی را بیان کند؟
به فرض محال شدن مطالب بالا ایا می تواند از خطا و اشتباه مصون باشد؟

تجربه بشر در سیر و تکامل فلسفه و علوم نشان می دهد که بشر در سیر علمی-فلسفی خویش روز به روز به آراء و نظریات متشتت تری در عرصه های مختلف علوم انسانی و علوم عقلی-تحلیلی می رسد ، به گونه ای که امکان بی نیازی از پیام های وحیانی را صفر می کند بلکه در یک مرتبه بالاتر احتیاج بشر به پیام های آسمانی را شدیدتر می کند.

موفق باشید
در پناه حق متعال:Gol:

موضوع قفل شده است