ابوالقاسم کعبی معتزلی؟؟؟

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ابوالقاسم کعبی معتزلی؟؟؟

لطفا درباره ابوالقاسم کعبی معتزلی کمی توضیح دهید؟ او معتزلی بوده؟ درباره اعتقاداتش هم کمی توضیح لطف کنید؟ لطفا کارشناسان کلام هم کمک کنند.

با سلام

ابوالقاسم بلخي كعبي از بزرگان معتزلي، داراي تفكرات و انديشه­هايي در حوزه كلام بوده است. برخی از آرا و اندیشه های ابوالقاسم بلخی را به صورت پراکنده از لابه لای آثار مولفان دیگر می توان به دست آورد و از آنجا که وی مدتی رئیس معتزله بغداد بوده است آراء او مورد نقد و نظر معتزلیان بصره نیز قرار گرفته است.1
كلام جليل
كلام جليل در علم كلام به آموزه هايي از اعتقادات گفته مي شود كه به نحوي به خداوند متعال مربوط شود.

توحید
توحید، اولین اصل از اصول خمسه معتزلی است که در ضمن آن مباحث مختلفی ارائه می­شود. ابوالقاسم بلخی بر خلاف باور اماميه معرفت خداوند را بدیهی می­داند.2

او معتقد است آن چه بدیهی و ضروری به شمار مي­رود، استدلالی و نظری نمی­شود و آن چه استدلالی و نظری است بدیهی نمی­شود.3
بلخی بر خلاف معتزليان بصره که معتقدند خداوند در دار دنیا بالضروره شناخته نمی­شود می­گوید که خداوند در همین دنیا به وسیله نشانه­هایش قابل شناخت است.4
درباره رويت خداوند باري نيز بايد گفت كه بزرگان اماميه آن را بر اساس عقل، روايات و اجماع، و برخلاف نظر اصحاب حديث اهل سنت، آن را باطل مي دانند.5
ابوالقاسم بلخی نيز «رویت» را برای خداوند متعال به علم معنا می­کند6. وی بر این باور است که خداوند نه خود را می بیند و نه غیر خود را، بلکه او علم به این امور دارد.7

او به مانند نظام (م. 221 یا 231 ق.) و استادش ابوالحسین خیاط (م. 300 ق.)8
درباره «مرید» بودن خداوند بر این نظر است که این صفت برای خداوند مجازاً بکار می­رود.
زیرا خدا تا مادامی که علام الغیوب است «اراده» برایش معنا ندارد. « علم» و «قدرت» او کافی از «اراده» است.


درباره « اراده» این نکته را باید افزود که بلخی «اراده» را ناشی از ضعف علم می­داند و چون علم خداوند کافی است از این رو نیازی به اراده ندارد. اما از آنجا که علم انسان ناقص است او «اراده» را برای انسان پذیرفته است.9
بلخی درباره «قدرت الهي» می­گفت که قدرت خداوند بر مقدورات بندگان تعلق نمی­گیرد؛ زیرا این مقدورات ممکن است طاعت یا معصیت یا کاری عبث باشد و تعلق قدرت خداوند به این امور محال است.10

عدل
عدل یکی دیگر اصول پذیرفته شده اهل اعتزال است. ابوالقاسم بلخی می­گوید: عدل یعنی اینکه که علل و عوامل توفیق و هدایت میان همه مردم یکسان فراهم گردد و احتیاج بندگان به گونه مساوی برآورده شود.11
او رفتار این چنین را حسن و نیکو و خلاف آن را قبیح و زشت معرفی می­کند. بلخی، قبح قبیح را عقلی می­داند12 و بر خلاف بصریون که قبیح را در هر صورتی ظلم می­داند قائل به نسبیت ظلم برای قبیح شده است.13

او مانند متكلمان اماميه14 می­گفت آفرینش مخصوص خداوند است و اطلاق «خلق» به بندگان صحیح نیست.
اراده را مقدم بر فعل می­دانست و بر خلاف عامه اهل سنت 15تکلیف را برای بندگان، لازم بیان می­کرد.16

بلخی بر آن نظر بود که بر خداوند جایز نیست بندگان را مجبور سازد و گمراه کند تا مستوجب دوزخ شوند. چرا که این امر بر خلاف عدل است. از این رو آیات متوّهم جبر را تاویل می­کرد. مثلا در مورد آیه « ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوة و لهم عذاب عظیم»17 و مانند آن می­گفت: مراد این است که حق تعالی لطفی را که موجب نزدیکی انسان به طاعت و دوری او از معصیت است از آنان منع می­کند؛
زیرا می­داند برایشان منفعتي ندارد و راه باطل خود را اختیار کرده­اند و چون موفق به درک لطف الهی نمی­شوند، مثل این است که خداوند بر دلهای آنان مهر زده است. زیرا قطع لطف مانع دخول ایمان به شمار مي­رود؛ همانگونه که بستن درب و قفل زدن بر آن مانع ورود به خانه است.18


وعد و وعید
ابوالقاسم بلخی همراه با عقيده مذهب اماميه 19معتقد بود هر آنچه خداوند پاداش به بندگان می­دهد به خاطر فضل است نه استحقاقی که بندگان دارند.20 او می­گوید از آنجا که خداوند نعمت­های فراوانی به انسان­ها ارزانی داشته آنها را مکلف به تکالیفی کرده است.
بلخی در تبیین بیشتر این موضوع مثالی را بیان می کند؛ اگر کسی طفلی را از کنار راه بردارد، تربیت کند و همه نوع وسائل راحتی و آرامش و صلاح او را آماده نماید، آنگاه وی را مکلف به انجام تکالیف مختصری کند نه تنها امری عادی است بلکه چنین تکلیفی با لطف او منافات ندارد.
انجام دادن این تکلیف نیز موجب نمی­شود که آن شخص از او درخواست پاداشی کند و استحقاق آن را داشته باشد.
همین جریان درباره انسانها و خداوند وجود دارد. زیرا نعمت­های خداوند بسیار زیاد و از شمارش بیرون است.
از طرفی انجام دستورهای الهی و اطاعت او در برابر الطافش چنان نیست که بنده مستحق دریافت پاداش باشد و حقی را برای خداوند ایجاد کند.
در واقع این که خداوند در برابر عمل پاداش می­دهد به خاطر صفت فضل است نه از باب استحقاق عبد.

بلخی بر خلاف عقيده اماميه 21وعید (عذاب) را در گناه صغیره نمی­داند اما اصرار بر گناه صغیره را منجر به گناه کبیره و مستحق وعید بیان می­کند.22
او شفاعت روز قیامت را مخصوص مومنین و گناهکارانی که توبه کرده باشند می­داند و اما مرتکبان کبیره­ای که از عمل خود پشیمان نشده­اند را محرومان از شفاعت بر می­شمرد.23 اين در حالي است كه تقريبا اماميه بحث شفاعت را بدون چنين شرطي پذيرفته است.24


او بر خلاف اعتقاد اماميه، نکیر و منکر را به عنوان دو فرشته قبول ندارد و نکیر را همان فعل می­داند که از کافر صادر شده و از فروع منکر به شمار می­رود 25و بر این باور است که انسان موقع احتضار می­تواند ملائکه را ببیند.26

منزلة بین منزلتین
بلخی می­گوید که اهل اعتزال در مرحله نخست به اعتقاد «منزلة بین المنزلتین» [يعني اعتقاد به فاسق بودن شخصی که گناه كبيره انجام داده است.
امري كه معتزليان آن را بين كفر و ايمان معنا مي­كردند.] شناخته می­شوند.27 ولی اندکی بعد اعتقاد به «عدل» و «توحید» پایه اصلی اعتزال را تشکیل داد.
بعدها اعتقاد به « اصول خمسه» می­توانسته یک شخص را به طور کامل در سلک معتزله درآورد.

او جبری مسلکان و مشبّه [تشبيه كنندگان خداوند متعال] را کافر می­داند که باید توبه داده شوند. بلخی، محدود کنندگان قدرت خدا را -که انجام ظلم از طرف خدا را منکرند- نیز کافر می­دانست.28 اين در حالي بود كه برخي از انديشمندان اماميه انجام ظلم و فعل قبيح را براي خداوند متعال جايز نمي­دانستند.29

امامت
ابوالقاسم بلخی نصب امام را بر پایه عقل و شرع واجب می­داند؛ اگرچه با نص مستقیم از طرف خداوند نباشد.
او نصب امام را مقتضی مصلحت دینی مردم بیان می­کند.30

بلخی امامت در هر زمان را برای یک نفر واجب می­داند و معتقد است اگر دوران امامت در یک زمان بین دو نفر صورت پذیرفت «قرعه» تعیین کنند امام است.31
اين نظر بلخي بر خلاف روايات متعدد و معتبر اماميه در تعيين امامت در خاندان اهل بيت پيامبر (ص) است؛ رواياتي كه در متون متقدم اماميه در سده­هاي نخستين تشيع امامي نقل شده است.32

بلخی درباره حکم به فسق قاتلین عثمان توقف کرده33 و علی بن ابی طالب(ع) را افضل از ابوبکر می­داند.34
وي حدیث « علی مع الحق و الحق مع العلی یدور حیثما دار» را از اخبار صحیحه می­داند. او ابوطالب، پدر علی(ع) را مسلماني می­داند که با ایمان از دنیا رفته است.35


امر به معروف و نهی از منکر
امر به معروف و نهی از منکر از دیگر اصول خمسه معتزلیان است که بلخی با پذیرفتن آن، حتی امر به مستحب را نیز واجب می­داند.36

قرآن
بلخی، کلام خدا را حادث می­داند. او درباره قرآن معتقد است پیامبر خدا(ص) پیش از آنکه از دنیا برود قرآن را جمع آوری نموده است. او منکر هر گونه زیاده و نقصانی در قرآن است و برای اثبات مدعای خود به آیاتی از قرآن استناد می­کند.
بلخی بر این باور است که این باور که قرآن در زمان حیات رسول خدا(ص) گردآوری شده است. او می­گوید چگونه ممکن است پیامبر(ص) مهمترین برهان صدق نبوت خود را پراکنده و آشفته رها كرده باشد.
صدور چنین عملی از فردی عادی بعید به نظر می­رسد تا چه رسد به رسول خدا(ص) که تمام رفتارش از آغاز تا پایان زندگی استوار و با برنامه بوده است.37


[1]- عبدالقاهر، پیشین، ص 166.

2- ابن مرتضی، احمد؛ البجر الزخائر الجامع المذاهب علماء الاعصار، بیروت، الرسالة، 1975 م.؛ الطبعة الاولی، ج 1، ص 53 و 57 و 58.

3- قاضی عبدالجبار؛ شرح اصول خمسه، تحقیق عبدالکریم عثمان، قاهره، مکتبة وهبة، 1408 ق./ 1988 م.، الطبعة الثانیة، ص 57. «بدین معنا که انسان هر نوع معرفتی که در دنیا به خداوند داشته باشد در قیامت نیز همان نوع معرفت را به خداوند خواهد داشت. اگر علم او به حق تعالی ضروری است در آن دنیا نیز ضروری خواهد بود و اگر استدلالی باشد در آخرت نیز استدلالی است.»

4- قاضی عبدالجبار، پیشین، ص 52.

5. مفيد، پيشين، ص15.

6- ایجی، عبدالرحمن؛ شرح المواقف، شرحه الشریف الجرجانی، اسلامبول، 1311 ق.، ج 3، ص 74 و 286.

7- آمدی، سیف الدین؛ اکبار الافکار فی اصول الدین، تحقیق احمد محمد مجدی، قاهره، مطبعة دارالکتب و الوثائق القومیه، 1426 ق./ 2004 م.، الطبعة الثانیة، ص 50.

8- ابوالثناء، محمد بن زید؛ التمهید لقواعد التوحید، تحقیق عبدالمجید زکی، دار المغرب الاسلامی، 1995 م.، الطبعة الاولی، ص 78.

9- شهرستانی، پیشین، ص 238- 240.

10- فخرالدین رازی، محمد؛ محصل الافکار المتقدمین و المتاخرین، تحقیق طه عبد الرئوف سعد، بیروت، 1404 ق./ 1984 م.، الطبعة الاولی، ص 260.

11- عبدالقاهر بغدادی، کتاب اصول الدین، ص 132.

12- اشعری، ابن الحسن علی ابن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، تحقیق هلموت ریتر، بیروت، دار النشر، 1400 ق./ 1980 م. ، الطبعة الثانیة، ص 557.

13- قاضی عبدالجبار، شرح الاصول الخمسه، پیشین، ص 309 و 310.

14مفيد، پيشين، ص 16.

15. مفيد، پيشين، ص15.

16- احمد بن یحیی، البحرالزخار، پیشین، ص 62 و 63 و 66.

17- سوره بقره،آیه 7.

18- سید شریف جرجانی، ج 3، ص 135.

19. مفيد، پيشين، ص15.

20- قا ضی عبدالجبار، شرح الاصول الخمسه، پیشین، ص 618.

21. مفيد، پيشين، ص 32.

22- احمد بن یحیی، البحر الزخار، پیشین، ص 80 و ص 82.

23- سید بن طاووس، پیشین، ص 192.

24. مفيد، پيشين، ص 29.

25- عمر نسفی، شرح العقاید، ترکیه، 1326 ق.، ص 126 و ص 127 و 133.

26ـ شیخ مفید، پیشین، ص 26.

27ـ الفهرست ندیم، پیشین، ص 201. هم چنین، ابوالحسین خیاط، الانتصار، تحقیق، محمد حجازی، قاهره، مکتبة الشقافة الدینیه، بی تا، ص 237.

28- احمدبن یحیی، البحر الزخار، پیشین ،ص 88 و ص 89.

29. شیخ مفید، پیشین، ص 14 و ص 15

30- قاضی عبدالجبار، شرح الاصول الخمسه، پیشین، ص 758.

31- نسفی، پیشین، ص 435.

32. در اين باره ر.ك: ابن بابويه القمي ؛الإمامة والتبصرة، تحقيق : مدرسة الإمام المهدي (ع)، قم المقدسة، مدرسة الإمام المهدي (ع)، 1404 – 1363، ص40. الخزاز القمي؛ كفاية الأثر ، تحقيق : السيد عبد اللطيف الحسيني الكوهكمري الخوئي، قم، انتشارات بيدار، 1401ق. ص10، ص27، ص 35، ص40، ص49 و...

33- احمد بن یحیی، البحر الزخار، ص 91 و ص 94.

34- فخر رازی، محصل الافکار، ص 176؛ ابن ابی الحدید پیشین، ج 1، ص 7.

35- ابن ابی الحدید، پیشین، ج 2، ص 296 و 297 و ج 14، ص 66.

36ـ احمد بن یحیی، البحرالزخار، پیشین، ص 97.

37- سید بن طاووس، علی بن طاوس؛ سعد السعود، قم، احسن الحدیث، 1428 ق. ؛ الطبعة الاولی، ص 192 و ص 193

خیلی جالب بود دست شما درد نکنه استاد رضا
فقط زندگی نامه اش را هم زحمت بکشید. کارشناسان کلام چرا وارد نشدند؟

با سلام

کعبی بلخی خراسانی، ابوالقاسم عبداللَّه
( ملیت: ایرانی قرن:4)
(وف 329 / 327 / 319 / 317 ق)، متكلم معتزلى و سر سلسله‏ى فرقه كعبیه. نسبت وى به قبیله‏ى بنى كعب مى‏رسد.
اصلش از بلخ بود.
وى در علم كلام آراء و عقاید بخصوصى داشت.
ابوالعباس مستغفرى در «تاریخ نسف» گوید كه كعبى در زمان ریاست ابوعثمان سعید بن ابراهیم وارد نسف شد و در رباط جوبق منزل گرفت.
ابوعثمان براى وى مجلس املاء برپا ساخت.
محمد بن زكریا بن حسین نسفى از وى روایت كرده است. مدتى در بغداد ساكن گشت. سپس به بلخ بازگشت و در همان جا درگذشت. در «ایضاح المكنون» ذیل نام كتاب «قبول الاخیار فى معرفة الرجال» سال وفات وى 488 ق ذكر شده است.
خطیب بغدادى گوید كه او در كلام كتب بسیارى تصنیف كرد و آنها را در بغداد منتشر ساخت. از آثارش: كتاب «التفسیر القرآن»؛ «المقالات»؛ كتاب «الغرر»؛ كتاب «استدلال بالشاهد على الغائب»؛ كتاب «فى الرد على متنبى»؛ كتاب «الامامة»؛ «المسترشد فى الامامة»؛ كتابى در نقض رازى در «الفسلفة الآلهیة»؛ «اوائل الادلة فى اصول الدین»؛ «مفاخر خراسان»؛ «عیون المسائل»؛ «محاسن آل طاهر»؛ «الطعن على المحدثین»؛ «تأیید مقاله ابى‏الهذیل».

برگرفته از کتاب: اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

منابع زندگینامه: الاعلام (189/ 4)، انساب سمعانى (80/ 5)، ایضاح المكنون (220/ 2)، تاریخ بغداد (384/ 9)، ریحانه (66 -65/ 5)، العبر (4/ 2)، سیر النبلاء (256 -255/ 15 ،313/ 14)، شذرات الذهب (281/ 2)، طبقات المعتزله (89 -88)، الكامل (217/ 6)، كشف الظنون (1782 ،1758 ،1608 ،1187 ،200)، الكنى و الالقاب (116/ 3)، لسان المیزان (719 -716/ 3)، لغت نامه (ذیل/ عبداللَّه)، المنتظم (111/ 8)، معجم المؤلفین (31/ 6)، وفیات الاعیان (45/ 3)، هدیة الاحباب (227 -226)، هدیة العارفین (444/ 1)، یادداشتهاى قزوینى (238 -236/ 6).

کعبیه یکی از فرق معتزلی است که به پیروان عبدالله بن احمد بن محمود، معروف به ابوالقاسم بلخی گفته می­شود. او از متکلمان مشهور معتزله بغداد به شمار می­رود و به کعبی نیز معروف است. گفته شده «کعب» نام یکی از اجداد او می­باشد[1] و از اين رو به كعبي منسوب شده است. البته باید گفت که به این گروه به اعتبار زادگاه بلخی، بلخیه نیز مي­گويند. [2]

زندگی نامه
ابوالقاسم بلخی در بلخ متولد شد. اما اینکه آیا او در سال 273 ق. متولد شده باشد[3] جای تردید جدی وجود دارد؛ چرا که بلخی به همراه ناصر الحق، حسن بن علی بن حسن (م 304 ق) از بزرگان زیدیه و ابو محمد بن بحر اصفهانی ( م. 322 ق.) از دانشمندان آن عصر،[4] از مجالسان محمد بن زید (م. 287ق.)، حاکم زیدی طبرستان بوده است.[5]
بلخی خودش سال شروع تألیف کتاب المقالات را 279ق. ذکر کرده است.[6] از این رو نمی­توان تولد او را سال 273ق. دانست. ابوالقاسم بلخی مدت زیادی از عمر خود را در بغداد گذراند. حتی وقتی به بلخ بازگشت با اساتید خود در بغداد نامه نگاری می­کرد.[7] او در بلخ بسیاری از مردم را به مذهب معتزلی هدايت کرد.[8]
بلخی در کلام، فقه، ادبیات و تفسیر از بزرگان عصر خود بود.[9] او با بسیاری از دیگر عالمان و دانشمندان دوران خود مناظرات و مکاتبات علمی فراوان داشت.
ابوالقاسم بلخی از لحاظ علمی شهرت بیشتری در بغداد نسبت به بلخ داشت و از جایگاه بالایی برخوردار بود ولی جایگاه بلخی در خراسان اینگونه نبود. او را مورد احترام قرار نمی­دادند و حتی با او صحبت نمی­کردند.[10] گزارشاتی نیز از تکفیر او توسط بزرگان خراسان و ماوراء النهر وجود دارد.[11]
ابوالقاسم بلخی از لحاظ علمی و شخصیتی جایگاه والایی را در بین متکلمان عصر خود کسب کرده بود به گونه­ای که جناب ندیم، او را «رئیس اهل زمانه» معرفی می­کند.[12] او در مجالس علما و دانشمندان دارای عزت و جلالت فراوان بود.[13]
او پس از مدتی و استفاده از متکلمان معتزلی، به بلخ بازگشت[14] بعد از عمری خدمت به کلام معتزلی، سرانجام در زمان مقتدر عباسی، در سال 319ق. از دنیا رفت[15] و در بلخ مدفون شد.[16]

ابوالقاسم بلخی و دربار
بلخی سالیانی را در دربار زیدیان طبرستان به کتابت اشتغال داشته است. او مدتی کاتب محمد بن زید داعی ( م. 287ق.) بوده است.[17]
ابوالقاسم بلخی چند سالی نیز وزارت احمد بن سهل بن هاشم مروزی (از فرماندهان نظامی نصر بن احمد بن سامانی ( 301- 331ق.) را به عهده داشت. احمد بن سهل که به همراه تنی چند علیه او سر به قیام نهاده بودند، مدتی را در نیشابور حکمرانی کرد و سرانجام در مرو شکست خورد و پس از مدتها زندان، در سال 307ق. از دنیا رفت.[18]
احمد بن سهل از ابوزید احمد بن سهل بلخی از عالمان بلخ خواست که وزارت او را بپذیرد. ابو زید بعد از عدم قبول این منصب کاتب فرمانده شد و ابوالقاسم بلخی وزارت را پذیرفت.[19]

[1] ـ سمعانی، ابن سعد، عبدالکریم بن محمد؛ الانساب، تحقیق عبدالله عمر البارودی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408 م./1988 م.، الطبعة الاولی، ج 5، ص 80.

[2]- ابن حجر عسقلانی، شهاب الدین احمد بن علی بن محمد؛ لسان المیزان، تحقیق محمد عبدالرحمان المرعشی، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی و موسسة التاریخ العربی، 1416 م./1996 م.، الطبعة الاولی، ج 3، ص 718.

[3] ـ همان، ج 3، ص 717.

[4]- قاضی عبدالجبار، عماد الدین ابی الحسن؛ فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، به کوشش فواد سید، تونس، دارالتونسیه للنشر، 1974 م. الطبقة الاولی، ص 299.

[5]- ابو طالب هارونی، یحیی بن حسین بن هارون هارونی؛ الافادة فی تاریخ الائمة الزیدیة، تحقیق محمد یحیی سالم المیزان، صنعاء، دارالحکمة الیمانیة، 1996 م. الطبعة الاولی، ص 150.

[6]- در این باره ر.ک حاجی خلیفه، کشف الظنون، قاهره، دایرة المعارف، 1941م. ج2، ص 1782.

[7]- ابن مرتضی، احمدبن یحیی؛ کتاب طبقات المعتزله، تحقیق سوسنه و دیگران، بیروت، دارالمنتظره، 1409ق. / 1988م. الطبعة الثانیه، ص 88.

[8]- همان، ص 88.

[9]- قاضی عبدالجبار، پیشین، ص 279؛ ابن مرتضی، پیشین، کتاب طبقات المعتزله، ص 88

[10] ـ سمعانی، پیشین، ج 5، ص 80.

[11] ـ ابن حجر عسقلانی، پیشین، ج 3، ص 717.

[12]- الفهرست ندیم، پیشین، ص 219.

[13]- ابن مرتضی، پیشین، کتاب طبقات المعتزله، ص 89.

[14] ـ ابن حجر عسقلانی، ج 3، ص 718.

[15]- همان، ص 89؛ الفهرست ندیم، پیشین، ص 219.

[16] ـ ابن حجر عسقلانی، ج 3، ص 718.

[17]- قاضی عبدالجبار پیشین، ص 299.

[18]- گردیزی، ابو سعید عبدالحی بن ضحاک؛زین الاخبار ( تاریخ گردیزی)، تصحیح عبدالحی حبیبی تهران، دنیای کتاب،1363، چاپ اول، ج 1، ص 334.

[19]- ابو حیان توحیدی، علی بن محمد بن عباس؛ البصائر و الذخائر، تحقیق وداد القاضی، بیروت، دار صادر 1404ق./ 1984م؛ الطبقة الاول، ج 8، ص 66.

اساتید
ابوالقاسم بلخی از طبقه هشتم معتزله[1] و از معتزلیان بغداد به شمار می­رود.[2] او سالیان درازی را در بغداد نزد بزرگان کلام اعتزالی دانش فرا گرفته که معروف ترین آنها ابوالحسین خیاط (م. 300ق) است[3] که بعد از او نیز ریاست معتزله بغداد را برعهده گرفت.[4]
ابوالحسین علی بن عیسی از دیگر اساتید بلخی به شمار می­رود که به گفته خود او در محضرش شاگردی کرده است.[5]
آخرین استادی که برای بلخی نام برده شده ابو عثمان عسال است. او که در اصفهان زندگی می­کرده از عالمان شهر اصفهان بوده که منزل او را مجمع اهل فضل گفته­اند.[6] احتمالاً ابوالقاسم بلخی در مسافرت­هایش بین بلخ - بغداد در اصفهان از محضر او استفاده می­نموده است.
درباره ابوالقاسم بلخی و ابوالحسین خیاط باید گفت که ابو علی جبایی (م. 303ق.) از سران معتزله بصره، بلخی شاگرد را بر خیاط استاد، از لحاظ علمی ترجیح می­داد.[7]

شاگردان
درباره شاگردان ابوالقاسم بلخی باید گفت که ملل و نحل نگاران پیروان بلخی را «کعبیه» نام نهاده­اند.[8]همچنان که پیش­تر گفته شد طرفداران او در بغداد بسیار بیشتر از بلخ بوده­اند.[9] با این حال از معروف­ترین شاگردان بلخی می­توان به ابوالحسن اَحدَب اشاره کرد که در كلام معتزلي حاذق و جدلی ماهری بوده است.
از دیگر شاگردان او می­توان به ابوالقاسم عامری و ابو احمد عیدکی[10] نیز اشاره کرد.[11]
اولین کسی که گزارش شاگردی ابن قبه رازی (م. 319ق.) را نقل کرده، ابن ابی الحدید[12] (م. 655ق.) است که خود از بزرگان معتزله در قرن هشتم به شمار مي­رود. او تا زمان ابن قبه تقریباً 336 سال فاصله دارد. در این مدت نیز هیچ کسی به شاگردی ابن قبه، متکلم معروف امامیه نزد ابوالقاسم بلخی اشاره نکرده است.
صاحب « قاموس الرجال» بر این باور است که با توجه به مناقضاتی که بین ابن قبه و ابوالقاسم بلخی رد و بدل شده معلوم نیست که ابن قبه شاگرد بلخی باشد.[13] برخی از محقیقن نیز معتقدند بر ادعای ابن ابی الحدید شاهدی در دست نیست. بلکه مناظرات کتبی نشان می­دهد که هر یک از آن دو دیگری را تالی و هماورد خود می­دانسته است.
به هر حال بسیار محتمل به نظر می­رسد که، گفته ابن ابی الحدید مبتنی بر تعبیر غرض آلود او به عنوان یک فرد معتزلی از همان تبادل کلامی و مناظره کتبی باشد.[14][1]- ابن مرتضی، احمد بن یحیی؛ کتاب القلائد فی تصحیح العقاید، بیروت، دار المشرق، 1985م؛ الطبعة الاولی، ص 55.

[2]- بغدادی، عبدالقاهر بن طاهر، الفرق بین الفرق، بیروت، دارالافاق الجدیده، 1978م. ، الطبعة الثالثه، ص 166.

[3]- ابن مرتضی، پیشین، ص 55.

[4]- ابن مرتضی، پیشین، کتاب طبقات المعتزله، ص 88.

[5]- همان، ص 110.

[6]- ابن مرتضی، پیشین، کتاب طبقات المعتزله، ص 103.

[7]- قاضی عبدالجبار پیشین، ص 297.

[8]- عبدالقاهر، پیشین، ص 165.

[9]- صفدی، پیشین، جلد 17، ص 17.

[10] ـ جشمی، ابی سعد، محسن بن محمد کرامة؛ شرح العیون، ذیل فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، به کوشش فواد سید، تونس، دار التونسیه، للنشر، 1974م، الطبقة الاولی، ص 309؛ همچنین ر. ک ابن مرتضی، پیشین، کتاب طبقات المعتزله، ص 114.

[11] ـ ابن مرتضی، کتاب طبقات المعتزله، پیشین، ص 102.

[12] ـ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه؛ تحقیق محمد ابراهیم ابوالفضل، بیروت، دارالاحیاء التراث، 1959م؛ الطبقة الاولی، ج 1، ص 206.

[13]- تستری، محمد تقی؛ قاموسی الرجال، ج 1، ص 353.

[14]- مدرسی طباطبایی، سید محمد حسین طباطبایی؛ مکتب در فرایند تکامل، تهران، انتشارات کویر، 1387، چاپ دوم، ص 288.



آثار
ابوالقاسم بلخی از متکلمان و مؤلفان پر کار معتزلی به شمار می­رود که کتابها و رساله­های زیادی در زمینه­های کلام، تفسیر، حدیث، منطق و ردّ بر آراء و عقاید مخالفان، نگاشته است.
در این قسمت به تالیفات مهم او اشاره می­شود:
1- قبول الاخبار و معرفة الرجال
2- التفسیر الکبیر فی القرآن
3- کتاب الغرر و النوادر
4- کتاب السنة و الجماعة
5- التفسیر الکبیر فی القرآن
6- الکلام فی الامامه علی ابن قبه
7- اوائل الادله فی اصول الدین
8- التهذیل فی الجدل
9- الاسماء و الاحکام
10- المسترشد فی الامامه
11- مفاخر خراسان
12- وعید الفساق
13- محاسن آل طاهر
14- عیون المسائل و الحیوانات
15- المقالات
16- النقض علی الرازی فی العلم الهی
17- المضاهات علی برغوت
18- نقض کتاب الخلیل علی برغوث
19- تحفة الورزاء[1]

ابوالقاسم بلخی و تشیع امامی
محققان در سیر گرایش معتزله به تشیع امامی، نقش ابوالقاسم بلخی را بسیار بزرگ و برجسته بیان می­کنند به گونه­ای که وی را یکی از حلقه­های مهم پیوند اعتزال و تشیع معرفی کرده­اند.[2]
نوشته وی که در شرح طبقات معتزله است به خوبی می­تواند از مقطعی از حرکت فکری معتزله در آغاز قرن چهارم یاد کند. مقطعی که معتزله در شیعی کردن تمام حرکت خود از آغاز تا این زمان می­کوشیده است. بلخی از شاگردی واصل بن عطاء (م. 131ق.) موسس مکتب کلامی اعتزال، نزد ابوهاشم فرزند محمد بن حنفیه آغاز کرده و در اثبات اعتزال به امام علی(ع) کوشیده است. او در ارائه نام کسانی از معتزله که در قیامهای زیدیان شرکت کرده­اند، اصرار داشته و در یاد کردن نام علویانی که بر مذهب اعتزال بوده­اند کوتاهی نکرده است.
بدین ترتیب باید گفت که او در شیعی نشان دادن جنبش اعتزال حرکتی را آغاز کرده که بعدها، شرح حال نگاران معتزلی، در شرح طبقات معتزله از آن پیروی کردند. ساختار بحث وی در آثاری همچون «فضل الاعتزال» قاضی عبدالجبار (م. 415ق.) و نیز «شرح عیون المسائل» حاکم جشمی (م. 494 ق.) و بعدها در «منیة الامل» ابن مرتضی (م. 840 ق.) به طور کامل حضور دارد.
افزون بر آنکه بلخی از جهت آراء و عقاید هم، نزدیکی خاصی به تشیع امامی دارد. او به همراه دیگر معتزله بغداد، مانند بشر بن معتمر (م. 210 ق.)، عیسی بن مسیح (م. 220 ق.) معتقد به افضلیت علی بن ابی طالب(ع) نسبت به ابوبکر می­باشد.
[3] در جنگ صفین معتقد است حق با امیر المؤمنین(ع) است.[4] شیخ مفید (م. 413 ق.) نیز آراء و ابوالقاسمی بلخی در موضوعات مختلفی مثل «جواهر»، «اراده»، «محتضر و ملائکه» و... را همگام با امامیه، بیان می­کند.[5]
بلخی در مقدمه کتاب «قبول الاخبار و معرفة الرجال» هرگاه نام پیامبر(ص) را می­برد به اهل بیت پیامبر(ص) نیز سلام و درود می­فرستاد.[6] ضمن اینکه معاویه و یزید را مستحق لعن می­داند.[7] نزدیکی اندیشه­های بلخی به تشیع امامی چنان بوده است که حتی برخی او را در شمار امامیان قرار داده­اند و گفته­اند که اهل تقیه بوده است.[8]
آقا بزرگ تهرانی، استبصار ابن قبه رازی از معتزله به امامیه را از تاثیرات مراوده علمی با ابوالقاسم بلخی می­داند.[9]

[1] ـ درباره آثار ابوالقاسم بلخی ر.ک: زریاب پیشین، ج 6، ص 156 و فاضل محمود (یزدی مطلق)، معتزله، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1362، چاپ اول، ص 125.

[2] ـ جعفریان، رسول؛ مناسبات فرهنگی معتزله و شیعه، قم، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، قم، 1372، چاپ اول، ص 89 و 90.

[3] ـ ابن ابی الحدید پیشین، ج1، ص 7- 9.

[4] ـ ر. ک مقدمه فضل الاعتزال و طبقات معتزله ، پیشین، ص 12.

[5] ـ شیخ مفید، ابی عبدالله محمد بن محمد بن النعمان؛ اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، تحقیق مهدی محقق، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1372، چاپ اول، ص 13، ص 306، ص 41 و 42، ص 61.

[6] ـ ابوالقاسم بلخی، عبدالله بن احمد بن محمد؛ قبول الاخبار و معرفة الرجال، تحقیق ابن عمرو الحسین بن عمر بن عبدالرحیم، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1421 ق. / 2000م.، الطبقة الاولی ج 1، ص 17 و 19.

[7] ـ ابن حیان توحیدی، علی بن محمد بن عباس؛ البصائر و الزخائر، تحقیق وداد القاضی، بیروت، دار صادر، 1404 ق./ 1984 م.، الطبعة الاولی، جلد 5، ص 160.

[8] ـ مدرس تبریزی، میرزا محمد علی؛ ریحانة الادب، تهران، کتاب فروشی خیام، 1374، چاپ اول، ج 3، ص 270.

[9] ـ آقا بزرگ تهرانی، پیشین، ج 4، ص 310.

با سلام و احترام

عبدالله بن احد بن محمود ابوالقاسم کعبی بلخی از فضلای مشهور و علمای صاحب نام در تاریخ اسلام است وی از بزرگان معتزله و روساء این طایفه بشمار می‏رود، و فرقه کعبه از معتزلهمنسوب به او است. او در علم کلام و مناطره بسیار قوی بود .
ابوالقاسم بلخی کتابی بنام انصاف دارد و در این کتاب خطبه شقشقیه را که در نهج‏البلاغه ذکر گشته و موجب جنجال شده است نقل می‏نماید. ابوالقاسم کعبی بلخی پس از تالیف آثاری که از خود به جای گذاشت در سال 319 در گذشت.
نسبت او به قبیلهٔ بنی کعب می رسد. اصالتا اهل بلخ بود. او در علم کلام آراء و عقاید به خصوصی داشت. ابوالعباس مستغفری در "تاریخ نسف" گوید که کعبی در زمان ریاست ابوعثمان سعید بن ابراهیم وارد نسف شد .

محمد بن زکریا بن حسین نسفی از او روایت کرده است. مدتی در بغداد ساکن شد. سپس به بلخ آمد و در همان جا درگذشت. در "ایضاح المکنون" ذیل نام کتاب "قبول الاخیار فی معرفهٔ الرجال" سال وفات وی ۴۸۸ ق ذکر شده است. خطیب بغدادی گوید که او در کلام کتب بسیاری تصنیف کرد و آنها را در بغداد منتشر ساخت. از آثارش: کتاب "التفسیر القرآن"؛ "المقالات"؛ کتاب "الغرر"؛ کتاب "استدلال بالشاهد علی الغائب"؛ کتاب "الجدل" یا "ادب الجدل"؛ کتاب "السنهٔ و الجماعهٔ"؛ کتاب "فی الرد علی مبتنی"؛ کتاب "الامامهٔ"؛ "المسترشد فی الامامهٔ"؛ کتابی در نقض رازی در "الفلسفه الالهیهٔ" ، "اوائل الادلهٔ فی اصول الدین"؛ "مفاخر خراسان"؛ "عیون المسائل"؛ "محاسن آل طاهر"؛ "الطعن علی المحدثین"؛تائید مقاله ابی الهذیل".
ابوالقاسم بلخی خود سندی است بر اثبات حقانیت نهج البلاغه ، عده ای می خواهند نهج البلاغه را به سید رضی منتسب کنند ، در حالی که ابوالقاسم بلخی که از جمله راویان خطبه شقشقیه نهج البلاغه است قبل از سید رضی ( م.317ق) می زیسته است.

موضوع قفل شده است