چگونگي پيدايش عباسيان

تب‌های اولیه

17 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چگونگي پيدايش عباسيان

سلام

پيش از ظهور اسلام بين بني هاشم و بني اميه بر سر ریاست خانه كعبه اختلاف بود مخصوصاً بعد از ظلم‌هاي معاويه و يزيد نسبت به علي بن ابيطالب(ع) و اولاد او، دامنۀ اين اختلافات توسعه بيشتري پيدا كرد تا جائيكه به انقراض حكومت بني اميه منجر شد، البته سقوط بني اميه دلايل ديگري نیز داشت، از جمله تعیين جانشينان متعدد كه موجب اختلاف و دشمني در خاندان اموي گرديد، اختلاف و تعصبات قبيله‌اي ميان تيره‌ها و طوايف مختلف عرب شمالي و جنوبي كه زمينه مناسبي براي فعاليت عباسيان فراهم كرد، جانبداري متعصبانه امويان از عنصر عربي و تحقير اقوام ديگر نظير ايرانيان و نهضتهاي سياسي و مذهبي كه با امويان مخالفت مي‌كردند موجبات ضعف دولت اموي را فراهم كرد. نسب عباسيان، به عباس بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف عموي پيغمبر مي‌رسيد، يكي از مهمترين مراكز اتكاء بني هاشم ايران بود، زيرا ايرانيان‌ به چند دليل دشمن آشتي ناپذير بني اميه بودند، از جمله تجاوز و تعدي بني اميه و عمال آنان و سياست غلط آنها مبتني بر سروري عرب و تحقير ملل تابعه بويژه ايرانيان، به همين جهت عباسيان بزودي دريافتند كه از نارضايتي مردم ايران چگونه استفاده كنند و ديگر اينكه هرج و مرج ممالك اسلامي به عباسيان اين فرصت را داد كه در نواحي ايران مخصوصاً خراسان دعوت خود را آغاز كنند.1

تكيه گاه عباسيان علاوه بر ايرانيان فرقه‌هاي مختلف شيعه بود كه در آن زمان مشتمل بر عباسيان، علويان، زيديه و پيروان محمد بن حنيفه بود كه بعد از درگذشت وي پسرش ابوهاشم جانشين او شد و بعد از مرگ ابوهاشم پيروانش با محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بيعت كردند و به نام شيعه آل عباس مشهور شدند كه شعار آنان بيرق و لباس سياه بود. محمد بن علي دهكده كوچكي به نام حميمه را مركز فعاليت خويش قرار داد و از همين محل دعاتي را به خراسان و ماوراء النهر فرستاد و بعد از درگذشت وي پسرش ابراهيم جانشين او شد.
ابتدا، دعوت سري بود و امور دعوت بوسيلۀ مجمعي صورت گرفت كه داراي 12 نقيب و شورائي مركب از 72 نفر بود، زمانيكه ابراهيم امام به خراسان توجه كرد در آنجا بزرگان زيادي به او گرويدند از جمله بازرگان معروف، بكير بن ماهان كه در سال 105 هـ ق در كوفه با عباسيان بيعت كرد، در سال 126 هـ ق كه بكير بن ماهان به زندان افتاد با ابومسلم آشنا شد و بكير بعد از آزادي از زندان ابومسلم را به ابراهيم معرفي كرد.

ابراهيم، ابومسلم را جهت انتشار دعوت به خراسان فرستاد كه در اين زمان نصر بن سيار در خراسان حكومت مي‌كرد و در آن جا بين دو طايفه بزرگ اعراب مضري و يماني اختلاف افتاده بود كه پيروان بني عباس فرصت را مغتنم شمردند و مردم را با شعار «الرضا من آل رسول يا الرضا من آل محمد» دعوت مي‌نمودند و ابومسلم توانست مرو را تصرف كند و در سال 129 هـ. ق در روستاي سفيدنج مرو دعوت خود را آشكار كرد، به گفته طبري، اهالي دهكده‌هاي مرو دعوت را پذيرفته و به تدريج پيش ابومسلم مي‌آمدند، مقارن اين ايام ابراهيم به فرمان مروان بن محمد آخرين خليفه اموي در شام كشته شد.
بعد از قتل او طرفداران وی برادرش عبدالله سفاح را به جانشيني برگزيدند، به اين ترتيب اولين حاكم عباسي به طور رسمي كار خويش را آغاز كرد و عباسيان از اين به بعد تا بيش از 500 سال حكومت را بدست گرفتند و ما بدليل گستردگي و طول حكومت و حاكمان زياد عباسيان به بعضي از آنها كه اتفاقات مهمي در زمانشان رخ داده اشاره مي كنيم كه به 2 دوره تقسيم مي‌شود، دورۀ تسلط ايرانيان كه خلفاي عباسي با اقتدار و قدرت زياد حكومت مي‌كنند و دورۀ تسلط تركان كه حكومت عباسي رو به ضعف و انحلال مي‌رود.2

ادامه دارد....!!

سلام علیکم بر رضای عزیز وهمه دوستان
عباسان علاوه بر اینکه خودشان در نقاط مختلف دعوت به خویش می کردند ولی استفاده از محبوبیت علویان را به نفع خود در دستور کار داشتند تا جاییکه حتی با بزرگان علوی جلسات خصوصی بر گزار می کردند مهترین جلسه آنان انجمن ابواءبود
در زمان بنی ­امیه عده­ ای از بنی­ هاشم اعم از عباسی و علوی در مجلسی جمع شده بودند، در این مجلس که با حضور ابوالعباس سفاح، منصور دوانقی و ابراهیم عباسی برگزار شده بود عبدالله بن حسن مثنی معروف به عبدالله محض حاضران را به بیعت با پسرش محمد معروف به نفس زکیه فرا خواند و به او لقب مهدی داد بعضی از حضار حضور امام صادق علیه السلام را پیشنهاد کردند که با مخالفت عبدالله بن حسن روبرو شدند عبدالله بن حسن بر این عقیده بود که امام صادق علیه السلام تشکیلات آنان را خراب خواهد کرد ولی به هر ترتیب امام صادق علیه السلام در آن مجلس حضور پیدا کردند و طبق پیش بینی عبدالله با این برنامه مخالفت نمودند.
امام خطاب به عبدالله فرمودند:«اگر هدف تو از این قیام امر به معروف و نهی از منکر است چه شده که تو را بگذاریم و پسرت را برای این کار برداریم پیش بیا تا با تو که شیخ بنی­هاشمی بیعت کنیم[1]». عبدالله امام را به حسادت متهم نمود و امام ضمن تبرئه خود فرمودند:«من بر پسرت حسادت نمی­ورزم ولی میدانم که این دو مرد ابوالعباس و برادران و نسل آنان کرسی حکومت را علی رغم شما خواهند ربود[2].
امام در آنجا خبر از کشته شدن محمد و ابراهیم پسران عبدالله بدست منصور دوانیقی دادند.[3]
در ادامه گزارش آمده«بنی عباس که هرگز بخلافت چشم نداشتند از این سخن بیدار شدند و بخود پرداختند

[=Times New Roman][1][=B Lotus] - ابوالفرج اصفهانی, پیشین ج 1ص 305

[=Times New Roman][2][=B Lotus]- ابوالفرج اصفهانی, پیشین ج 1ص 305

[=Times New Roman][3][=B Lotus] - ابوالفرج اصفهانی, پیشین ج 1ص 306

عماد;115205 نوشت:
در ادامه گزارش آمده«بنی عباس که هرگز بخلافت چشم نداشتند از این سخن بیدار شدند و بخود پرداختند

قابل ذکر است که این حرف نمی تواند درست باشد چون طبق فرمایش رضای عزیز وثبت تاریخ جریان عباسیان قبل از انجمن ابوا اقدام به فرستادن داعی به نقاط مختلف اسلامی مخصوصا خراسان کرده بودند ،پس فرمایش امام اخبار از آینده بوده است نه اینکه شروع فعالیت بنی عباس بعد از این فرمایش باشد
از این گذشته بعضی از محققین ایجاد رقابت در شاخه عباسیان را از زمان خلافت عمر بن خطاب می دانند

[=Verdana]با سلام
و تشکر از عماد گرامی که این مطلب را کامل کردند

[=Verdana]مهمترين حاكمان دوره عباسي:
[=Verdana] [=Verdana] اولين آن "ابوالعباس سفاح" مي‌باشد، وي در آغاز كار خطبه‌اي ايراد كرد و در آن به وعده و وعيد ياران و دشمنان پرداخت و خود را خونريزي بي باك وسفاح معرفي كرد كه مي‌خواهد انتقام خونهايي را كه امويان از هاشميان ريخته‌اند بگيرد3
[=Verdana] [=Verdana] استوار شدن قدرت عباسيان در دورۀ سفاح انجام گرفت كه موفق شد بر تمام قلمرو امويان به جز اندلس مسلط شود، سفاح عموي خويش عبدالله بن علي را مأمور جنگ با مروان، آخرين خليفه اموي كرد، دو گروه در كنار رود زاب درگير شدند و سرانجام مروان كشته شد.
[=Verdana] [=Verdana] بعد از سفاح برادرش "ابوجعفر منصور" به خلافت رسيد كه شورش‌هايي بر ضد او صورت گرفت از جمله شورش عبدالله بن علي (عموي سفاح) كه انتظار داشت بعد از مرگ سفاح به خلافت برسد و شورشهاي غلاة (سنباد)، شورش اسحاق ترك و راونديان كه به دنبال قتل ابومسلم به دست منصور شكل گرفت و نیز مي توان از شورش خوارج نام برد كه توانسته بودند موفقيت‌هاي چشمگيري در سيستان، خراسان، و شمال آفريقا به دست آورند.
[=Verdana] [=Verdana] منصور شهرهاي جديد بغداد، رصافه و دافقه را بنياد كرد و به خاطر اينكه در حساب كارگزاران و عاملان خراج بدقت رسيدگي مي‌كرد به همين خاطر به "دوانيقي" مشهور بود.4
[=Verdana] [=Verdana] شهادت امام جعفر صادق در سال 148 هـ. ق در زمان منصور اتفاق افتاد. "ابوعبد الله مهدي" بعد از پدر به قدرت رسيد از كار او مي‌توان به وسعت دادن مسجد الحرام، گذاشتن دستگاه برید (اطلاعات) و رونق گرفتن تجارت در بغداد اشاره كرد.

شورش‌هايي نيز در زمان او به وجود آمد، شورش يوسف البرم كه به منظور امر به معروف و نهي از منكر قيام كرد، شورش مقنع (سپيد جامگان) و شورش عبدالسلام يشكري را مي‌توان نام برد. در زمان "هادي" چهارمين خليفه نيز با شورشهايي همراه بود از جمله مهمترين آن قيام حسين بن علي (شهيد فخ) كه علويان حجاز به پيشوايي او قيام كردند.
از اتفاقات مهم خليفه پنجم عباسي "هارون" چنين مي‌توان ياد كرد، قيام يحيي بن عبدالله، تشكيل نخستين دولت مستقل شيعي به دست ادريس بن عبدالله در مراكش، تأسيس دولت نيمه مستقل اغالبه در جزاير سيسيل و شهادت امام موسي كاظم و شورش حمزه آذرك و شورش مردم خراسان كه از جمله مهمترين رويدادهای زمان هارون بودند.
مأمون بعد از كشتن برادرش به قدرت رسيد و از اتفاقات مهم زمان او می­توان به شورش ابوالسرايا در كوفه و نصر بن شیث در جزیره و ولايتعهدي امام رضا(ع) بخاطر مشروعيت ببخشدن به حكومت خود و استقلال طاهريان اشاره کرد.
با پايان گرفتن حكومت مأمون و خارج شدن قدرت و تسلط اوضاع از دست وزيران ايراني، حكومت عباسيان نيز رو به ضعف و نابودي گذاشت و موجب تسلط تركان بر دربار شد. بعد از مأمون معتصم به قدرت رسيد كه او سياست جذب تركان را پياده كرد و با ورود تركان به دستگاه خلافت، رقابت شديدي ميان آنان و دو عنصر عرب و ايراني به وجود آمد که قيام‌هاي دوران معتصم عبارتند از:
1- قيام محمد بن قاسم
2- شورش زوطی
- شورش بابك خرم دين
4- شورش عُجيف بن عنبسه و شورش مازیار و ديگر اينكه طولونيان اولين دولت مستقل تركان را در قلمرو اسلامی تشكيل دادند و مصر را از پيكر خلافت عباسي جدا كردند.5
ادامه دارد....!!

در آغاز پيروزي عباسيان‌، بني هاشم و به ويژه علويان كه سال‌ها از ستم امويان در رنج وزحمت بودند از هر سو به سوي كوفه و حيره سرازير شدند تا هم در جشن پيروزي‌عباسيان شركت كنند و هم از بهره خود در حكومت جديد آگاهي يابند. سفاح در همه‌دوران خود علويان را گرامي مي‌داشت و به آنان صله و جايزه مي‌داد، ولي آنان به ويژه‌فرزندان امام حسن (عليه السلام)كه گمان كرده بودند عباسيان براي دست‌يابي آنها به حكومت به‌ميدان آمده‌اند، به دريافت جايزه و انعام راضي نمي‌شدند. به گفته انساب الأشراف (م‌279) عبداللَّه بن حسن پدر نفس زكيه همراه ديگر علويان در حيره نزد سفاح رفت‌.سفاح او را بسيار گرامي داشت و مبلغ يك ميليون درهم به او بخشيد؛ ولي هنگامي كه بهمدينه برگشت و خويشاوندانش به ديدنش آمده‌، سفاح را به خاطر اعطاي اين مبلغ دعاكردند، گفت‌: «اي قوم‌، هرگز نادان‌تر از شما نديده‌ام‌، مردي را سپاس مي‌گوييد كه اندكياز حق ما را داده و بيشتر آن را صاحب شده است‌.» 1 سخن او به گوش سفّاح رسيد وبسيار تعجب كرد. هر چند منصور خشمگينانه پيشنهاد داد كه «آهن جز با آهن راست‌نشود» ولي سفّاح متعرض عبداللَّه نشد؛ زيرا معتقد بود كه «هر كس سخت بگيرد،يارانش را بگريزاند و هر كس نرم باشد به او الفت گيرند.» 2
از آن‌جا كه همه هاشميان حتي ابراهيم‌، امام عباسيان و سفاح و منصور با نفس زكيه به‌خلافت بيعت كرده بودند، فرزندان امام حسن (عليه السلام)خلافت را حق خود دانسته و عباسيان‌را غاصب حق خويش مي‌شمردند. عباسيان نيز كه در همان اوايل حكومت خود امويان‌را قلع و قمع كرده و از جانب آنان آسوده خاطر شده بودند، تنها نيروي معارض خود راعلويان و به ويژه فرزندان امام حسن (عليه السلام)مي‌دانستند. بدين‌سان آن همكاري عباسي‌ـعلوي كه از نفرت شديد آنان بر ضد دشمن مشترك پديد آمده بود به محض سقوط‌دشمن از ميان برخاست و علويان خوش باور و نيك سيرت كه مي‌پنداشتند عباسيان به‌خاطر ايشان به معركه آمده‌اند خيلي زود پندارشان به نوميدي كشيد و اتحاد و همدلي‌آنان جاي خود را به تعارض و كينه‌جويي سپرد. از اين رو سفّاح كوفه پر آشوب را كه دلبه ياري علويان داشت براي مركز حكومت خود جاي امني ندانست‌. بصره نيز با آن كه‌شهري بزرگ و چندِ كوفه بود به دليل اين كه مردمش گرايش‌هاي علوي و اموي داشتند،چندان مناسب نبود. بنابراين مركز حكومت را به حيره منتقل كرد و در صدد ساختن‌هاشيمّه بر آمد تا آن را مركز حكومت خود قرار دهد
1. انساب الاشراف‌ ، ج 3، ص 166.
2. همان‌، ج 3، ص 166.

هنوز از بنياد دولت عباسي سالي بيش نگذشته بود كه به گفته نرشخي‌ 1 (م 348):«يكي از دانشمندان بخارا به نام شُرَيك بن شيخ كه مردي بود از عرب به بخارا باشيده ومردي مبارز بود و مذهب شيعه داشتي و مردم را دعوت كردي به خلافت فرزندان‌اميرالمؤمنين‌(عليه السلام)...» به سال 133 عليه عباسيان به‌پاخاست و گروهي از شيعيان بني هاشم‌كه پنداشته بودند حكومت به علويان خواهد رسيد و حال پندارشان به نوميدي كشيده‌بود، و هم ظلم و ستم و كشتار بي‌رحمانه عباسيان را مي‌ديدند، بر وي گرد آمدند و با آن‌كه شماري از حكمرانان آن ديار با بيش از سي هزار تن به دعوت او پيوستند ولي اين قيام‌خيلي زود و با نهايت بي‌رحمي به دست ابو مسلم سركوب و سران آن كشته شدند. بدين‌گونه عباسيان نشان دادند كه تحمّل هيچ گونه تعرضي را به حريم حكومت ندارند و به هرعنوان و تحت هر نامي هم كه باشد تفاوتي ندارد.
در دوران سفاح علويان از آرامش نسبي برخوردار بودند، ولي حكومت او ديرينپاييد و به سال 136 هجري به بيماري آبله درگذشت‌. جانشين وي منصور چون بر مسندحكومت تكيه زد در طلب فرزندان عبداللَّه‌، محمد و ابراهيم كه پيش از بنياد دولت‌عباسي دوبار (126 و 129) با محمد بيعت كرده بود، بر آمد و در اين كار چندان اصرار وپافشاري كرد كه تعجب همگان را برانگيخت‌. به همه جاي مكه و مدينه جاسوسان‌گماشت‌. نامه‌هاي جعلي بسيار از زبان هواداران آنان نوشت و با اموالي به عنوان خمس‌براي آنها فرستاد تا شايد از اين راه بر آنان دست يابد. عبداللَّه پدر آنان را مورد آزار واذيت قرار داد تا بتواند آنان را به تسليم وادارد، ولي با اين همه هر چه بيشتر جست كمتريافت تا آن كه تمام اولاد امام حسن (عليه السلام)را جز محمد و ابراهيم كه مخفي بودند، دستگيركرده و به زنجير بسته با خفت و خواري به حيره آورده به زندان انداخت و چندان بر آنان‌سخت گرفت كه شب از روز باز نمي‌شناختند. زندان تاريك و آلوده‌، و شكنجه و شلاق ومرگ چيزي بود كه از پيروزي دولت عباسي‌، سهم علويان به ويژه اولاد امام حسن‌7شده بود. سرانجام نفس زكيه نتوانست شكنجه و آزار خاندان خود را تحمل كند و پيش‌از آن كه دعوتش پا بگيرد به قيامي زودرس دست زد و در مدينه به سال 145 هجري‌سياست «آهن جز به آهن راست نشود» منصور گريبانش را گرفت‌. محمد در پيكاري‌نابرابر كشته شد و تني چند از يارانش كه از معركه جان به در برده بودند سال‌هاي دراز يامخفي مي‌زيستند و يا از دست مأموران خليفه دايم در حال گريز بودند. پس از محمدبرادرش ابراهيم در بصره قيام كرد و به سرنوشت برادر گرفتار آمد. 2

1. تاريخ بخارا ، ص 86 ـ 87؛ الامامة و السياسة‌ ، ج 2، ص 188؛ انساب الاشراف‌ ، ج 3، ص 171؛ تاريخيعقوبي‌ ، ج 2، ص 337؛ تاريخ طبري‌ ، ج 6، ص 112.
2. حوادث سال 145 هجري در طبري و الكامل به طور مفصل آمده است‌.

برخوردهاي نارواي عباسيان با علويان به فرزندان امام حسن (عليه السلام)منحصر نمي‌شد،اولاد امام حسين(عليه السلام) و به ويژه ائمه شيعه نيز پيوسته در معرض آزار و اذيت عباسيان‌بودند؛براي به عنوان مثال امام صادق‌(عليه السلام) به عنوان امام شيعيان و بزرگ حسينيان همواره‌از دست منصور به رنج و زحمت بود.[1] منصور براي آن كه دريابد آيا جعفر بن محمد درتدارك قيام عليه حكومت عباسي هست يا نه‌، پيوسته تلاش مي‌كرد. او براي دست‌يابي‌به اين هدف نامه‌هاي جعلي فراوان از زبان شيعيان عراق و خراسان به آن حضرت‌مي‌نوشت و همراه اموالي منظور اين است كه نامه‌ها و اموال با هم فرستاده مي‌شدند. اموالي به عنوان خمس توسط افرادي گمنام كه خود را خراساني معرفي مي‌كردند، نزد اومي‌فرستاد. امام با درايتي كه داشت آنان را مي‌شناخت و به ايشان سفارش مي‌كرد كهخود را در خون فرزندان پيامبر(صلي الله عليه) شريك نكنند.[2] سخن‌چينان نيز براي دريافت‌پاداش‌، نزد منصور از آن حضرت بدگويي مي‌كردند و مي‌گفتند كه او مال و اسلحه‌جمع‌آوري كرده و در تدارك قيام است‌. دست كم در يك مورد منصور، امام صادق وسخن چين را با هم روبرو كرد. امام آنچه را به او نسبت مي‌دادند انكار كرد ولي سخن‌چين اصرار داشت كه به چشم خود ديده است و راست مي‌گويد. [=&quot]امام از او خواست كه‌بر ادعاي خود سوگند ياد كند و قسم ويژه‌اي را به او تلقين كرد. سخن چين هنوز سوگندرا به پايان نبرده بود كه بر زمين افتاد و مرد.[3] به هنگام سركوبي قيام نفس زكيه‌، عيسي بن‌موسي بخشي از اموال امام صادق 7 (چشمه ابو زياد) را مصادره كرد و با آن كه امام‌شخصاً نزد منصور رفت تا آن را پس بگيرد ولي منصور نه تنها اموال ايشان را پس نداد بلكه قصد كشتن ايشان را داشت و امام با يادآوري اين نكته كه عمر من رو به پايان است وبا تعهدي كه سپرد، از دست او نجات يافت‌.[4] بدين سان منصور همواره امام را تحت نظرداشت و بارها او را از مدينه به عراق فراخواند و مدتي او را در كوفه تحت نظر گرفت وحتي براي آن كه شخصيت علمي و معنوي امام را در هم بشكند از ابو حنيفه خواست تابا آماده كردن مسايل مشكل علمي در حضور او با امام مناظره كند و با غلبه بر او از ابهّت‌و نفوذ ايشان بكاهد؛ ولي كار برعكس شد و ابوحنيفه در مناظره مغلوب گرديد و اعتراف كرد كه امام از همه دانشمندان عصر داناتراست‌.[=&quot][5]



[=&quot][1] [=&quot]-[=&quot]ذهبي‌، سير اعلام‌ ، ج 6، ص 257ـ267؛ ابن صباغ‌، الفصول المهمة‌ ، ص 214ـ216.


[=&quot][2] [=&quot]- [=&quot]اصول كافي‌ ، ج 2، ص 383؛ ابن شهر آشوب‌، مناقب‌ ، ج 4، ص 239ـ240؛ بحار ، ج 47، ص 74. 172.


[=&quot][3] [=&quot]- [=&quot]الفصول المهمة‌ ، ص 214ـ215؛ ارشاد ، ج 2، ص 183ـ184؛ شرح الاخبار ، ج 3، ص 303.


[=&quot][4] [=&quot]- ابن اثیر، [=&quot]الكامل‌ ، ج 5، ص 543ـ 554؛ طبري‌ ، ج 6، ص 225؛ مقاتل الطالبيين‌ ، ص 241.


[=&quot][5] [=&quot]- [=&quot]سير اعلام النبلاء ، ج 6، ص 257ـ258؛ براي اطلاع بيشتر از برخوردهاي منصور با امام صادق‌(عليه السلام) به‌اين‌منابع مراجعه شود: [=&quot]بحارالانوار، ج 47، ص 74، 162، 172 ـ 174، 180، 195 ـ 200، 206؛ اصول كافي‌ ، ج 2، ص‌378ـ384؛ شرح الاخبار ، ج 3، ص 291ـ308؛ مناقب آل ابي طالب‌ ، ج 4، ص 215 ـ 283؛ كشف الغمه‌ ، ج 2، ص‌369ـ448؛ ذهبي‌، سير اعلام النبلاء ، ج 6، ص 257، 267.

آزار و شكنجه‌اي را كه علويان در دوران حكومت 22 ساله منصور (136ـ158)ديدند در همه دوران 90 ساله امويان نديده بودند. بسياري از آنان در زندان‌هاي تاريك ونمناك كوفه و بغداد درگذشتند و شماري در جرز ديوارهاي بغداد زنده زنده مدفونشدند. بعد از منصور نيز نه علويان آرام نشستند و نه خلفاي عباسي از كشتار و شكنجه وتعقيب دست كشيدند. در سال 169 هجري علويان‌ِ به تنگ آمده از آزار عباسيان‌، درمدينه به رهبري حسين‌ بن علي عليه هادي عباسي قيام كردند و بيشتر آنان در فخ ـ ميان‌مكه و مدينه ـ به شهادت رسيدند. در دوران هارون نيز شماري از علويان به قتل و بند وزندان گرفتار شدند. قيام‌ها، دعوت‌ها و تعقيب و گريزها پيوسته ادامه داشت تا آن كه‌حكومت به امين (193 198) رسيد و مأمون را از ولايت‌عهدي خلع كرد (194). خلعمأمون موجب نبرد بين دو برادر و ضعف حكومت عباسي گرديد. فرصت طلبان و به‌ويژه علويان از فرصت به دست آمده سود جستند و علم طغيان برافراشتند. به‌زودي‌شورش و نافرماني سراسر قلمرو عباسيان را فراگرفت و چنان گسترده شد كه به جرأتمي‌توان گفت‌، امين تنها بر بغداد فرمان مي‌راند و مأمون فقط بر خراسان‌. در هر ايالت وشهر و منطقه‌اي شخصي و گاهي عده‌اي هوس حكومت كردند. علويان با دعوت به «الرضا من آل محمد» به‌زودي بر حجاز (مكه و مدينه‌) يمن‌، كوفه‌، بصره‌، واسط و اهوازمسلط شدند و دعوتشان در تمام اين مناطق گسترده شد. 1
مهم‌ترين اين شورش‌ها قيامابوالسرايا به رهبري محمد بن زيد بود كه حدود ده ماه (199ـ 200) به‌درازا كشيد ومناطق وسيعي را فرا گرفت‌. در مناطق ديگر نيز اوضاع بسيار آشفته بود چنانكه درنصيبين‌، ميافارقين‌، ارمينيه‌، آذربايجان‌، جبال‌، دمشق‌، عواصم‌، قِنّسْرين‌، حلب‌، حمص‌،حماة‌، شيزر، مصيصه‌، أذنه و ديگر مرزهاي شام‌، فلسطين‌، اردن‌، اسكندريه‌، فسطاط‌،صعيد و تنّيس (مصر)، شورش به پا بود و حتي گروهي از اهالي اندلس‌، اسكندريه را درمصر اشغال كرده بودند.2
پس از موفقيت مأمون در از ميان برداشتن برادر پيمان شكنش امين‌، تنها خطر جدّي‌كه خلافت عباسي را تهديد مي‌كرد، قيام علويان بود؛ زيرا مردم به ويژه در عراق وخراسان دوست‌دار و علاقه‌مند به خاندان پيامبر(صلي الله عليه)بودند و در هر جا و هر زمان كه يكي‌از آنان علم مخالفت برمي‌افراشت‌، به سرعت گروهي از مردم گرد وي را مي‌گرفتند.اشكال اساسي كار علويان كه مانع موفقيت آنان مي‌شد اين بود كه اتحاد و همدلي‌نداشتند و در هر شهري يكي از آنان شورش كرده بود. اگرآنان رهبري واحد و اتحادمي‌داشتند شايد سرنوشت جهان اسلام به گونه‌اي ديگر رقم مي‌خورد.
اوضاع قلمرو خلافت اين‌گونه آشفته بود و مرو، مركز خلافت مأمون‌، از حجاز وعراق كه مركز شورش‌هاي علويان بود فاصله بسيار داشت‌، و مأمون براي رفع خطرعلويان كه اساس حكومت عباسي را تهديد مي‌كرد درپي چاره اساسي و هميشگي بود؛از اين رو براي فرو نشاندن قيام‌هاي پياپي علويان‌، امام رضا‌(عليه السلام)را از مدينه به مرو احضارو به اجبار او را ولي‌عهد خود كرد و «الرضا» ناميد. 3
دولت‌مردان و فرماندهان با او به‌ولايت‌عهدي بيعت كردند و خطيبان جمعه نام او را در كنار نام مأمون در خطبه‌هامي‌آوردند. افزون بر اين‌، مأمون به نام حضرت سكه زد و انعام‌، جايزه‌ها و حقوق‌سپاهيان و كارمندان خود را از اين سكه‌ها پرداخت كرد و فرمان داد تا رنگ سبز كه‌«نماد» علويان بود نشانه دولت شود. 4
مأمون با اجراي اين سياست موفق شد شورش‌علويان را فرو نشاند. گرچه پيش از آن برخي از شورش‌ها و از جمله قيام ابوالسراياسركوب شده بود، ولي علويان هنوز حجاز و يمن را در اختيار داشتند و در عراق وجاهاي ديگر هر آن احتمال شورش مي‌رفت‌. در حقيقت مأمون با «الرضا» ناميدن علي‌بن موسي(عليه السلام) به شورشيان علوي‌ـ كه بيشتر آنان از نوادگان امام حسين(عليه السلام) بودندـ وشيعيان آنان اين‌گونه وانمود كرد كه «رضاي آل محمد» كه شما مردم را به او دعوت‌مي‌كنيد همين كسي است كه اكنون ولي‌عهد است و به حكومت دست يافته است‌.بنابراين ديگر دليلي وجود ندارد كه آنها شورش كنند و اگر هم قيام كنند مردم به دعوت‌آنان پاسخ مثبت نخواهند داد؛ زيرا بهترين شخصي كه شايستگي دارد مصداق «الرضا» باشددر كنار مأمون و ولي‌عهد او است و تمام علويان نيز به برتري و شايستگي او ايمان دارند.
با ولي‌عهدي امام رضا‌(عليه السلام)، مأمون از طرف علويان آسوده خاطر شد و حتي برخي ازآنها را كه بر حجاز و يمن مسلط شده بودند به امارت آن‌جا گماشت و تمام هواداران آنان‌را به خود جذب كرد و سپس به دفع ديگر شورشيان كه خطر چنداني نداشتند، پرداخت‌.گرچه ولايت‌عهدي امام رضا براي مأمون خطراتي نيز داشت و عباسيان مقيم بغداد كه‌نتوانسته بودند كنه سياست مأمون را درك كنند و هم چنين از نفوذ گسترده دوباره ايرانيان‌در حكومت واهمه داشتند، در بغداد مأمون را از خلافت خلع و با ابراهيم بن مهدي‌آوازه خوان‌، معروف به بن شكله‌، بيعت كردند؛ اما در واقع مأمون با ولايت‌عهدي امام‌رضا(عليه السلام) خطر اصلي را كه بيرون رفتن خلافت از خاندان عباسي بود دفع كرده بود و درموقع مناسب مي‌شد ولي‌عهد را نيز از ميان برداشت‌. اين سيره پيوسته خلفاي عباسي‌بود كه بنيان‌گزاران دولت خود را به محض پيروزي از ميان برمي‌داشتند؛ چنان‌كه مأمون‌؛هرثمه‌، طاهر بن الحسين و فضل بن سهل را كه پايه‌گذار حكومتش بودند از ميان‌برداشت و پيش از او نيز سفاح و منصور؛ ابوسلمه‌، ابومسلم و عبداللَّه بن علي را كه‌بنيان‌گزاران خلافت عباسي بودند، كشتند.
مراسم ولايت‌عهدي در سال 201 هجري در مرو انجام شد و دو سال بعد چون‌شورشيان علم شورش فرو افكندند و تسليم شدند و اوضاع مساعد و شرايط مناسب‌شد، مأمون در اجراي سياست دراز مدت خود بنا بر برخي منابع‌، هنگام حركت به سوي‌بغداد، بنابر برخي منابع امام رضا‌(عليه السلام) را مسموم كرد و به شهادت رساند، 5
و در واقع‌وظيفه ولي‌عهد ـ آرام كردن علويان ـ به انجام رسيد.
از آن پس پيوسته علويان و عباسيان رو در روي يكديگر بودند. گرچه برخي از آنان‌در مغرب و طبرستان به حكومت رسيده بودند، ولي قيام و تعقيب و گريز تا سقوط دولت‌عباسي به سال 656 هجري هم‌چنان ادامه داشت‌.
1. يعقوبي‌ ، ج 2، ص 444ـ446؛ مقاتل الطالبيين‌ ، شرح حال علوياني چون محمد ديباح‌، زيد بن موسي و... كه‌در زمان مأمون قيام كردند.
2. يعقوبي‌ ، ج 2، ص 242ـ247؛ مروج الذهب‌ (فارسي‌)، ج 2، ص 439ـ441.
3. طبري‌ ، ج 7، ص 139؛ مقاتل الطالبيين‌ ، ص 405، 499؛ شرح الاخبار ، ج 3، ص 338؛ الكامل‌ ، ج 6، ص326؛ و براي علت ولايت عهدي نگاه كنيد به‌: ابن‌خلدون‌، العبر (فارسي‌)، ج 3، ص 40؛ هر چند در روايات شيعه‌آمده است كه لقب «الرضا» قبل از تولد آن حضرت برايش تعيين شده بود ولي تحقق اين كار و شهرت آن گرامي‌به «الرضا» در زمان مأمون بود.
4. مروج الذهب‌ (فارسي‌)، ج 2، ص 441.
5. الفصول المهمة‌ ، ص 250؛ بحارالانوار (داراحياء التراث العربي‌، ط 3، 1403، بيروت‌)، ج 49، ص 2، 304،288ـ313؛ عيون اخبار الرضا ، ج 2، ص 245؛ نك‌: تاريخ يعقوبي‌ (فارسي‌) ج 2، ص 471.

بسمه تعالی
تا زمانی که عبدالله بن عباس زنده بود عباسیان خودشان را از علویان جدا نکردند با مرگ عباس عباسیان خودشان را از علویان جدا کردند.با افشا شدن چهره ضد دینی بنی امیه وقیامها بر ضد انها عباسیان با برنامه حساب شده خود را دوستار اهل بیت و باشعار الرضا من ال محمد دعوت خود را شروع کر دند .. نخستین دعوت انهادرسال 109ق شروع کردند. انها با استفاده از محبت مردم به اهل بیت علبه السلام و استفاده از داعیان خود درایران ابومسلم خراسانی و درعراق ابوسلمه خلال کار خودشان را گسترش دادند و در سال 128 ق قیام مسلحانه را انجام دادند و در نهایت در سال 132ق با شکست مروان دوم اخرین خلیفه اموی بر مسند قدرت نشستند.
منابع :
دولت امویان سهیل طقوش
دولت عباسیان سهیل طقوش
تاریخ تشیع احمدرضا خضری جلد 1
سیره بیشوایان مهدی بیشوایی

همت;115381 نوشت:
بسمه تعالی
تا زمانی که عبدالله بن عباس زنده بود عباسیان خودشان را از علویان جدا نکردند با مرگ عباس عباسیان خودشان را از علویان جدا کردند.با افشا شدن چهره ضد دینی بنی امیه وقیامها بر ضد انها عباسیان با برنامه حساب شده خود را دوستار اهل بیت و باشعار الرضا من ال محمد دعوت خود را شروع کر دند .. نخستین دعوت انهادرسال 109ق شروع کردند. انها با استفاده از محبت مردم به اهل بیت علبه السلام و استفاده از داعیان خود درایران ابومسلم خراسانی و درعراق ابوسلمه خلال کار خودشان را گسترش دادند و در سال 128 ق قیام مسلحانه را انجام دادند و در نهایت در سال 132ق با شکست مروان دوم اخرین خلیفه اموی بر مسند قدرت نشستند.
منابع :
دولت امویان سهیل طقوش
دولت عباسیان سهیل طقوش
تاریخ تشیع احمدرضا خضری جلد 1
سیره بیشوایان مهدی بیشوایی

[=Verdana]با سلام و تشکر
برای آگاهی بیشتر این تاپیک را ملاحظه بفرماید

http://www.askdin.com/showthread.php?t=4814
.

توطئه و فساد تركان باعث شد معتصم پايتخت را از بغداد به سامره كه خود آنجا را بنا نهاده بود منتقل كند و شهادت امام جواد(ع) نيز در زمان معتصم اتفاق افتاد. در زمان متوكل دهمين خليفه عباسي بر شيعيان و معتزله سخت گيري شد و مذهب سني، مذهب رسمي دولت عباسي شد.
در زمان المستعين دوازدهمين خليفه عباسي دولت علوي در طبرستان به دست حسن بن زيد علوي تأسيس شد.
شهادت امام هادي(ع) در زمان معتز سيزدهمين خليفه عباسي صورت گرفت و شورش زنگ كه از غلامان زنگي و سياه تشكيل مي‌شد در زمان المعتمد اتفاق افتاد.
تأسيس دولت صفاريان به دست يعقوب ليث در زمان المعتمد بود كه يعقوب توانست با منقرض كردن طاهريان استيلاي واقعي عباسيان بر شرق را پايان دهد و راه را براي غزنويان، سلجوقيان و سامانيان هموار كند، از ديگر حوادث دوران معتمد آغاز به كار قرمطيان شهادت امام حسن عسكري(ع) و آغاز غيبت صغري مي‌باشد.

المعتضد برادرزاده المعتمد بعد از او به خلافت رسيد اقدامات اصلاحي معتضد به منزله تجديد حيات سياسي، اقتصادي و اجتماعي عباسي بود از همين رو معتضد را سفاح دوم مي‌خواندند، دولت ساماني در زمان معتضد تأسيس شد.
در زمان الراضي با لله دولت زیاریان به دست مرداويج بنيان نهاده شد و در زمان خليفه مستكفي براي نخستين بار يكي از سلسله‌هاي اسلامي ايران به نام آل بويه توانست عراق و دارالخلافه عباسي را تحت تسلط قرار دهد.6

ادامه دارد....!!

[=&quot]پیچیده ترین بخش پیش از حکومت عباسیان، سازمان دعوت عباسی بود که تقریبا از دوران مختار شروع به کار کرد و توانست در طی نزدیک به هفتاد سال، به خوبی افراد زیادی را بویژه در ایران به خود جذب نماید. کاری که در نهایت منجر به سقوط بنی امیه شد. این سازمان سیزده دسته یا طبقه کاری را به خود می دید که می توانست به خوبی به نیروهای دیگر ضمن خط دهی، قدرت جذب نیرو، ارسال اطلاعات لازم، نیروگیری نیز نماید. مدیران دعوت عباسی تشکلیلات مخفیانه ای ایجاد کردهد که برای سهولت کار ، سلسله مراتب زنجیره ای داشت. [=&quot]این سلسله با مرتبه نقیبان به عنوان معاونین ائمه و به استعداد دوازده نقیب شروع می شد. یعنی پس از امام عباسی ، دوازده نفر نقیب نماینده او به شمار می رفتند. تنها ا یشان راز امام را می دانستند و آن را برای خود حفظ می کردند . آنان به لحاظ توانایی نظامی، فرهنگی، و صدق و صفا برای دعوت و جذب یاران در یک سطح بودند.[=&quot] بعد از آن مرتبه نظراء النقبا یا همان نظیران به استعداد دوازده تن بود. اگر نقیب می مرد نظیر جانشین او می شد. بعد ا ز آن مرتبه داعیان قرار داشت. شماری ازداعیان که به هفتاد تن می رسیدند به نقبا یاری می رساندند. دستورهای آنان را به کار می بستند و از توانایی تبلیغی و نظامی همانندی برخوردار بودند. از میان ایشان داعیانی ظهور کردند که آماده سازی روحی و فرهگی یاران و ایجاد انقلاب را بر عهده داشتند و دارای مواضع برجسته ای بودند. بعد از آن مرتبه دعاة الداعی (مبلغان مبلغان) بود که در پی آن مرتبه کارگزاران در پایین ترین مرتبه وجود داشت. به گونه ای که هر داعی عده ای کارگزار داشت که دستگاه پنهانی او را اداره می کرد. این دستگاه مخفی برای امامت برای رضا از خاندان حضرت محمد (ص) و دعوت به اصلاحات بود.[=&quot][1] شمار دیگری نیز بودند که انشاء الله در آینده توضیح داده خواهد شد. یک نکته اینکه به نظر می آید سازمان وکالت که بعدها از سوی امام صادق علیه السلام راهندازی شد، تا اندازه ای با این سازمان تبلیغ عباسیان همانندی در خود می بیند. سازمان دعوتی که امام صادق درست کرد و یا گفته شده در دوران امام باقر (ع) نیز بوده است، سازمان بسیار موفقی بود که توانست تا عصر حضرت مهدی خود را حفظ کند و علی رغم مشکلات بسیار سرپا بماند.[=&quot]


[=&quot][1] [=&quot]- نویسنده گمنام، اخبار الدوله العباسیه، ص 216- 222.

[=Verdana]انقراض حكومت عباسي:

[=Verdana] حكومت عباسي نزديك به 524 سال حكمراني كرد، حكومتشان با "ابوالعباس سفاح" آغاز شد و با مرگ "مستعصم" و به دست مغولان منقرض گردید و حكومت آنان به 4 دوره تقسيم مي‌شود.
[=Verdana] دوره اول؛ از سال 132 تا 232 كه دوران نيرومندي، گسترش و شكوفايي عباسيان به حساب مي‌آمد كه با خلافت ابوالعباس سفاح آغاز و با خلافت واثق پايان مي‌پذيرد.
[=Verdana] دوره دوم؛ دوران نفوذ تركان با خلافت متوكل آغاز و در خلال حكومت مستكفي پايان مي‌يابد و سالهاي 232 تا 334 هـ ق را در برمي‌گيرد.
[=Verdana] دوره سوم، دوران نفوذ آل بويه مي‌باشد كه در زمان خلافت قائم پايان مي‌پذيرد و شامل سالهاي 334 تا 447 هـ ق مي‌باشد.
[=Verdana] دوره چهارم؛ از سالهاي 447 تا 656 هـ. ق که دوره نفوذ سلجوقيان ترك است، از خلافت قائم آغاز و با مرگ مستعصم پايان مي‌پذيرد، ويژگي اين دوره انتقال قدرت واقعي به سلاجقه ترك مي‌باشد.7
[=Verdana] همانطور كه گفته شد با ورود تركان به دستگاه خلافت تزلزل اين نهاد آغاز و باعث تحولي عظيم در نظام اداري و سياسي دستگاه خلافت به معني نابساماني و فساد شد، پس از آنكه خلفاي عباسي براي تأمين مخارج و پرداختن به عيش و نوش و خوشگذراني با مشكل روبرو شدند مجبور گشتند براي تأمين اين مخارج به اميران ترك خود باج دهند و مناصب دولت را به آنان بفروشند و از آن پس اميران ترك جز اندوختن ثروت و چپاول مردم كار ديگري نمي‌كردند و در پي آن قدرت خلفاي عباسي محدود مي‌شد تمام اين اقدامات و بي لياقتي و بي كفايتي خلفا دست به دست هم داد تا در زمان مستعصم هولاكوخان مغول به نزديك بغداد بيايد و بعد از تصرف بغداد در سال 656 و كشته شدن مستعصم براي هميشه دولت عباسيان منقرض شود.8
[=Verdana]
[=Verdana][=Verdana] 1. بيات، عزيز الله؛ تاريخ ايران از ظهور اسلام تا ديالمه، تهران، دانشگاه شهيد بهشتي ، 1370، ص 234

[=Verdana][=Verdana] 2. خضري، احمد رضا؛ تاريخ خلافت عباسي، تهران، سمت، چاپ چهارم، 1383، ص 105

[=Verdana]3. سيوطي، جلال الدين؛ تاريخ خلفا؛ به تحقيق محمد محي الدين عبدالحميد، قم، انتشارات شريف الرضي، 1411- 1370 هـ ق ص 230

[=Verdana]4. اقبال، عباس؛ تاريخ ايران بعد از اسلام، تهران، انتشارات نگاه، چاپ اول،‌1385، ص 365

[=Verdana]5. طبري، محمد بن جرير؛ تاريخ طبري، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، انتشارات اساطير، چ 1363، ج 11، ص 4545

[=Verdana]6. خضري، همان، ص 110

[=Verdana]7.طقوش، محمد سهيل؛ دولت عباسيان، ترجمه: حجت الله جودكي، قم، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، چاپ اول، 1380، ص 39

[=Verdana][=Verdana]8. ميرخواند، همان، ص 529 تا ص 700

نوشته دوست عزیزم رضا«تمام اين اقدامات و بي لياقتي و بي كفايتي خلفا دست به دست هم داد تا در زمان مستعصم هولاكوخان مغول به نزديك بغداد بيايد و بعد از تصرف بغداد در سال 656 و كشته شدن مستعصم براي هميشه دولت عباسيان منقرض شود».
خیلی ممنون از دوست عزیزم رضا
لازم به ذکر است با آنکه با کشته شدن، خلیفه عباسی بدست مغولان، حکومت بنی عباس و خلافت ایشان در عراق برچیده شد، اما با رفتن یکی از اعضای این خاندان به مصر، تا مدتها همچنان رگه هایی از این حکومت در انجا بر پا بود و به ممالیک شناخته می شدند. رفتن شاهزاده عباسی به مصر سبب شد که عباسیان بتوانند تا سالیان سال همچنان به خلافت ظاهری خود بپردازند اما دیگر هرگز رنگ و بوی خلافت عباسی بغداد در آنها دیده نشد و حتی بسیار یاز آنها گذشته و کشته شدن خلیفه عباسی در سال 656 را پایان نقش عباسیان در تاریخ اسلام می دانند. در اینجا سه نکته شایشته می نماید
یک اینکه خلیفه عباسی بسیار از حیث مالی توانمند بود، اما بدلیل خساست نفس و ندادن مواجب سپاهیان باعث کشته شدن خود شد و اموالش به هلاکو رسید و این عمده ترین دلیل شکست عباسیان بود.
دوم اینکه بسیار یا از مردم مسلمان آن دوره که اهل سنت بودند اعتقاد داشتند با ریخته شدن خون خلیفه قیامت به پا خواهد شد و همه خواهند مرد لذا مغلوان ترسیدند و با این ملاحضه خلیفه را در نمدی پیچیده آنقدر زدند تا مرد. و این نشان می دهد که اهل سنت آن دوره در پناه تبلیغات دستگاه خلافت بسیار خرافاتی بودند.
سوم اینکه برخی از نویسندگان اهل سنت کوشیده اند که بگویند شکست عباسیان کار وزیر شیعی ایشان و خواجه نصیر الدین طوسی بود در حالی که واقعیات تاریخی این مساله را رد می کند. چرا که خود خلیفه عامل شکست خود شد و آتش جنگ را برافروخت و آنجا که هلاکو به او نامه نوشت او با تندی جواب نامه هلاکو را داد و وقتی هلاکو به همدان رسید خلیفه تازه پشیمان شد که دیگر هلاکو نپذیرفت و گفت که دیگر دیر شده است. اما خواجه نصیر بسیار کوشید تا مردم و علما را نجات دهد و بدین منظور بارها وارد شهر بغداد شد و دسته های مردم و علما و دانشمندان در جوارو پناه او از شهر خارج شدند و زنده ماندند، و این بدلیل احترامی بود که هلاکو به خواجه می گذاشت و در این راه خواجه بسیاری از علمای مذاهب مختلف و دانشمندان علوم دیگر را نجات داد. حتی به خلیفه نیز گفت که تسلیم شود و جان خود را نجات دهد و خواست که بسیاری از خاندان عباسی را نجات دهد که در مواردی موفق نشد. درنهایت این نکته فراموش نشود که اگر خواجه نصیر در این جنگ نقشی اینچنین ایفا نمی کرد، همه دانشمندان و علمای بغداد کشته می شدند و به سرنوشت خلیفه دچار می شدند که با کار او آنها نجات یافتند و بار دیگر پس از سقوط بغداد، همچنان چراغ علوم روشن شد. کاری که در ری به هنگام حمله محمود غزنوی نیافتاد و کتابهای اهل ری در آتش سوخت و در محلی که کتابهای را از بین می بردند، کفاشان دکان زده و از چرم کتابها کفش می دوختند که به سرای کفاشان معروف شد. ام خواجه نصیر توانست با زیرکی بسیاری از مردم و اهل علم بغداد را نجات دهد. و البته هرگز او در جایگاهی نبود که بتواند هلاکو را تشویق به حمله نماید و حتی در زمان آغزا جنگ تلاش زیادی کرد که جنگ در نگیرد اما متاسفانه خلیفه و ترکان حامی او کار را از این سخنان گذرانده بودند.

موضوع قفل شده است