فلسفه حج

تب‌های اولیه

22 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
فلسفه حج

آيا مشاهده نمي کنيد که همانا خداوند سبحان،انسانهاي پيشين از آدم(عليه السلام) تا آيندگان اين جهان را با سنگهائي در مکه آزمايش کرد که نه زيان مي رسانند،و نه نفعي دارند،نه مي بينند،و نه مي شنوند؟اين سنگها را خانه محترم خود قرار داده و آن را عامل پايداري مردم گردانيد.سپس کعبه را در سنگلاخ ترين مکان ها،بي گياه ترين زمين ها،و کم فاصله ترين دره ها،در ميان کوههاي خشن،سنگريزه هاي فراوان،و چشمه هاي کم آب،و آبادي هاي از هم دور قرار داد،که نه شتر،نه اسب و گاو وگوسفند،هيچکدام در آن سرزمين آسايش ندارند.سپس آدم(عليه السلام) و فرزندانش را فرمان داد که به سوي کعبه برگردند،و آنرا مرکز اجتماع و سر منزل مقصود و بار اندازشان گردانند،تا مردم با عشق قلبها،به سرعت از ميان فلات ودشت هاي دور،واز درون شهرها،روستاها،دره هاي عميق،و جزاير از هم پراکنده درياها به مکه روي آورند،شانه هاي خود را بجنبانند،و گرداگرد کعبه لا اله الا الله بر زبان جاري سازند،و در اطراف خانه طواف کنند،و با موهاي آشفته،و بدنهاي گرد و غبار در حرکت باشند.لباس هاي خود را که نشانه شخصيت هر فرد است در آورند،وبا اصلاح نکردن موهاي سر ،قيافه خود را تغيير دهند،که آزموني بزرگ، وامتحاني سخت،و آزمايشي آشکار است براي پاکسازي وخالص شدن،که خداوند آن را سبب رحمت و رسيدن به بهشت قرار داد.اگر خداوند خانه محترمش،ومکانهاي انجام مراسم حج را ،در ميان باغها و نهرها،و سرزمينهاي سبز و هموار،و پر درخت و ميوه،مناطقي آباد وداراي خانه ها وکاخهاي بسيار،وآباديهاي بهم پيوسته ،در ميان گندمزارها وباغات خرم و پر از گل و گياه،داراي مناظري زيبا و پر آب،در وسط باغستاني شادي آفرين،و جاده هاي آباد قرار مي داد،به همان اندازه که آزمايش ساده بود ،پاداش نيز سبکتر مي شد.اگر پايه ها و بنيان کعبه،و سنگهائي که در ساختمان آن بکار رفته از زمرد سبز،و ياقوت سرخ،وداراي نور وروشنائي بود،دلها تيره تر به شک وترديد مي رسيدند،وتلاش شيطان بر قلبها کمتر اثر مي گذاشت،و وسوسه هاي پنهاني او در مردم کارگر نبود.در صورتيکه خداوند بندگان خود را با انواع سختيها مي آزمايد،و با مشکلات زياد به عبادت مي خواند ،و به اقسام گرفتاريها مبتلا مي سازد،تا کبر و خود پسندي را از دلهايشان خارج کند،و به جاي آن فروتني آورد،و درهاي فضل ورحمتش را برويشان بگشايد،و وسائل عفو و بخشش را به آساني در اختيارشان گذارد.



پرهيز از ستمکار



پس خدا را !خدا را! از تعجيل در عقوبت،وکيفر سرکشي وستم بر حذر باشيد،و از آينده دردناک ظلم،وسر انجام زشت تکبر و خود پسندي که کمينگاه ابليس است،وجايگاه حيله ونيرنگ اوست،بترسيد،حيله ونيرنگي که با دلهاي انسان،چون زهر کشنده مي آميزد،وهر گز بي اثر نخواهد بود،وکسي از هلاکتش جان سالم نخواهد برد:نه دانشمند به خاطر دانشش،و نه فقير بخاطر لباس کهنه اش،در امان مي باشند.



فلسفه عبادات اسلامي


خداوند بندگانش را،با نماز و زکات تلاش در روزه داري،حفظ کرده است،تا اعضا وجوارحشان آرام،وديدگانشان خاشع،وجان وروانشان فروتن،و دلهايشان متواضع باشد،کبر و خود پسندي از آنان رخت بربندد،چرا که در سجده،بهترين جاي صورت را به خاک ماليدن،فروتني آورد،وگذاردن اعضاء پر ارزش بدن بر زمين ،اظهار کوچکي کردن است.و روزه گرفتن سبيدن شکم به پشت،عامل فروتني است؛و پرداخت زکات،براي مصرف شدن ميوه جات زمين وغير آن ، جهت نيازمنديهاي فقرا و مستمندان است . به آثار عبادات بنگريد که چگونه شاخه هاي تکبر را در هم مي شکند؟ و از روييدن کبر وخود پرستي جلو گيري مي کند!.


وقتی سخن از فلسفه حج به میان می‎آید اولین چیزی که به ذهن هر مسلمانی خطور می‎کند این است که مانند دیگر عبادات و فرایض در حج نیز هدف اظهار عبودیت و بنده‎گی خداوند متعال است.(1) در ادای فریضه حج و به جا آوردن اعمال آن مانند احرام و طواف و رمی و سعی؛ انسان مسلمان سر تعظیم و تسلیم به درگاه خداوند فرود می‎آورد و به عبارتی دیگر اطاعت از وی می‎کند. اما همان‎گونه که دیگر عبادات نیز فواید دیگری چه از لحاظ جسمی، روحی و یا اخلاقی برای انسان و جامعه‎ای که در آن می‎زید، دارد که بی‎شمارند؛ در ارتباط این فریضه مبارک نیز می‎توان فواید متعددی را برشمرد که هم خود حاجی و هم اجتماع از آن سود می‎برند. اگر چه چنان‎که گفتیم این فواید بی‎شمار است ولی ما در ذیل برخی از آن را به صورت مختصر ذکر کرده‎ایم که یادآوری آن‎ها خالی از لطف نخواهد بود: الف ـ تأثیر بر اجتماع: در اسلام فرایض متعددی وجود دارد که بر جمعی بودن آن تأکید شده است و حتی در برخی موارد انجام آن به صورت فردی مقبول و پذیرفته نیست. حج نیز از جمله فرایضی است که به صورت جمعی انجام می‎گیرد و به طور قطع فواید آن در بعد سیاسی اجتماعی اهمیت بیشتری دارد و این اهمیت تا جایی است که امام صادق(ع ) می‎فرماید: دین برپاست مادامی که کعبه برپاست. در مراسم حج که با احرام آغاز می‎شود، همه با یک لباس متحد‎الشکل که مرکب از دو تکه سفید رنگ است، در کنار یک‎دیگر قرار می‎گیرند و تمام انسان‎ها از جای‎گاه یکسانی برخوردارند و تفاوتی بین فقیر و غنی، خرد و کلان، زن و مرد و حتی بین زاهد و عابد با فردی که گناهان بی‎شماری را مرتکب شده است، وجود ندارد. در حج حتی پیامبر و اولیای الهی در بین جمعیت بوده‎اند و هیچ تفاوتی به ـ صورت عام ـ بین آن‎ها در انجام اعمال نمی‎باشد و آن چه است برابری است و نبودن تفاوت و تبعیض بین انسان‎ها. از جانبی دیگر چون حجاج از اقصی نقاط جهان در مکه مکرمه به عنوان نقطه پرگار جامعه اسلامی گردهم می‎آیند، حج کانگره‎ای عظیم از مسلمانان است که اوج معنویت و برادری با صفا و صمیمیت و به دور از هر تعلق مادی و وجود امتیازات طبقاتی ایجاد می‎گردد، مسلمانان با حضور در کنار یک‎دیگر از مشکلات هم با خبر شده و با تبادل نظرات راه‎کارهایی را برای حل آن‎ها می‎یابند. برائت از مشرکین از دیگر مواردی است که به زعم برخی از علمای دین باید در ایام حج توسط حاجیان به انجام برسد که می‎تواند نشانی از وحدت بین آنان و مشت کوبنده‎ای بر دهان همه کسانی باشد که در مخالفت با اسلام بوده و سعی در مقابله با مسلمانان دارند. به عبارتی دیگر می‎توان مراسم حج را رسانه‎ای دانست که از طریق آن صدای مسلمانان به تمام جهان مخابره می‎گردد و در معنایی وسیع‎تر می‎توان آن را رهگذری به سوی ایجاد وحدت کلمه و هم‎آهنگی از تمام جهات برای ایجاد یک امت واحد اسلامی دانست که هدف نهایی دین اسلام در بعد سیاسی ـ اجتماعی است. فواید جمعی این فریضه تنها به بعد سیاسی ـ اجتماعی محدود نمی‎گردد و از نظر اقتصادی نیز این ایام زمینه‎ساز ایجاد بازاری از مسلمانان است و مبادلات تجارتی را بین مسلمانان رونق می‎بخشد که این تنها به حاجیان منحصر نبوده و از طریق آنان به تمام ساکنان جهان تسری می‎یابد و می‎تواند تأثیرات بی‎شماری را از نظر اقتصادی بر امت اسلامی داشته باشد.(2) ب ـ تأثیر فردی: فریضه حج اگر چه تأثیرات فراوانی را بر اجتماع می‎گذارد ـ که تعدادی از آن‎ها بر شمرده شد ـ‎، از آن جایی که مشتمل بر اعمال متعددی است، بر فرد نیز تأثیرات به سزایی خواهد داشت که از جمله آن‎ها ایجاد احساس حریت در انسان می‎باشد. انسان‎ها در زنده‎گی روزمره خود با انواع و اقسام مادیات و لذات دنیوی سر و کار دارند. تقلی و دست و پا زدن برای کسب روزی و تلاش برای رقابت در زنده‎گی اجتماعی اگر چه از نظر اسلام ناپسند نیست و در بسیاری از موارد به خصوص در زمینه تهیه قوت و نفقه اهل و عیال واجب دانسته شده است ولی لحظاتی در زنده‎گی پیش آمده و می‎آید که انسان ناخواسته از ذات و جوهر اصلی خود دور گشته و در نتیجه آن فاصله وی با معبود افزایش می‎یابد و آن زمان است که اسیر و بسته در غل و زنجیرهای نامرئی دنیا، علی‎رغم استفاده از لذات آن از زنده‎گی و دست‎ و پا گیری آن به تنگ می‎‎آید. در آن لحظات انسان به دنبال راه گریز می‎باشد تا بتواند خود را از آن وضعیت خلاص کند. شاید برای رهایی از این وضعیت است که خداوند دستور بستن احرام برای حاجی را می‎دهد تا او با پوشیدن دو جامه ساده و عاری از رنگ و نقش و نگار ـ به جز سفیدی که تأثیر فراوانی بر روح خسته می‎گذارد ـ در صحرای عرفات خود را آماده خلوص برای طاعت حق نموده تنش را از هر پوشاك زينتى و هر زينت و زيور ديگر یا تعلقات دنیایی رها نماید. انسان در آن وضعیت به خود مى‎آيد و خود را تنها وابسته و بنده خدای خویش می‎بیند و احساس آرامش از عدم بنده‎گی هر آن چیز دیگری غیر از وی می‎کند. هفت بار گشتن به دور خانه خدا (کعبه) با لباسی ساده و دلی پاک، آن هم در حالی که قلب انسان در نزدیک‎ترین مکان ممکن نسبت به کعبه قرار دارد، لحظه‎ روحانی دیگری است که در آن وقت انسان متوجه مي‎گردد كه تعلقات او به موهومات و مادیات باعث و علت پس‎مانی‎های او از كاروان انسانيت است و تا لحظه‎ای كه پر و بال وى بسته است توان پرواز به سوی معبود برایش متصور نیست. قربانی کردن در منا که خود به گونه‎ای پاسداشت و یادآور قربانی کردن اسماعیل(ع) توسط حضرت ابراهیم(ع) به دستور پیامبر می‎باشد، گذشت از اموال و هر آن چیزی است که انسان به آن تعلق خاطر دارد و به تعبیر حضرت امام جعفر صادق(ع) حج اکبر. این قربانی کردن گذشته از این که اطاعت از دستور خداوند می‎باشد، تمرینی است بر این که همیشه در راه خداوند از متعلقات خاطر گذشت و نتیجه آن خواهد شد که امام علی بن الحسین(ع) فرموده‎اند: چون حاجی قربانی کند، قربانی او بهای آزادی وی از آتش قیامت است. دویدن بین صفا و مروه که به تعبیر امام جعفر صادق(ع) «هیچ مکان عبادتی نزد خدا محبوب‎تر از محل سعی نیست»؛ از دیگر اعمالی است که انسان را به خداوند و معبودش نزدیک‎تر می‎نماید. در آن سعی و تلاش است که انسان به هر اندازه که مغرور و خودپسند باشد، سر تسلیم به درگاه الهی فرومی‎آورد و به تعبیر همان امام معصوم(ع) هر گردن‎کش و متکبری در آن جا خوار و ذلیل می‎گردد. در کل باید گفت چه زیبا آورده‎اند که از قول امام رضا(ع) که درباره فواید حج فرموده‎اند: ورود به‎درگاه پروردگار عزوجل و درخواست افزونى الطاف (مادى و معنوى) از آن درگاه، و بيرون شدن از گناهان گذشته و احساس اين‎كه اكنون بايد عمل را از سر گيرد و خويشتن را براى آينده عمر مهياتر و آماده‎تر سازد، بر اثر صرف اموال و خسته‎گى بدن و خوددارى از شهوات و لذات (به جهت تمرين به تروك احرام) حالت فداكارى در راه ادای وظائف بنده‎گى به وى دست مي‎دهد، به بركت عباداتى كه در اين عمل انجام مي‎گيرد و چهره خضوع و مسكنت و ذلتى كه حاجى بر اثر تحمل گرما و سرما به خود مى‎گيرد، به خداوندگار خويش نزديك مي‎شود، و ديگر خدا دوستى و خداترسى كه در اين راه عايد شخص مى‎گردد، و ديگر برطرف شدن (بيماري‎هاى اخلاقى چون) قساوت قلب و گستاخى به خدا و غفلت از ياد حق تعالى، وى (در نتيجه صفاى باطنى كه از اين اعمال كسب مي‎كند) اميد و آرزو را از مخلوق مي‎برد و همه اميد و آرزويش را به خدا منحصر مي‎سازد... و ديگر منافع مادى كه به تحرك بازار اقتصاد و رونق خريد و فروش نصيب بازرگانان و كسبه و مستمندان از شرق تا غرب عالم مي‎شود اعم از آن‎ها كه در حج شركت كرده و آن‎ها كه شركت ننموده‎اند....(3) پاورقی: 1ـ از حضرت محمد(ص) در حدیثی نقل شده است که منظور از وجوب نماز، حج ، طواف و دیگر مناسک بپا داشتن ذکر و یاد خداست. 2ـ در شرایط کنونی جهان، با وجود مراودات بسیار زیاد در سطح جهان این بعد از حج کمتر مهم جلوه می‎نماید ولی درگذشته از مهم‎ترین بازارهای جهان پس از مراسم حج شکل می‎گرفت که تأثیر فراوانی از نظر اقتصادی در بلاد اسلامی داشت. 3- بحارالانوار، ج 6، ص 94.

با سلام.
فلسفه حج در اسلام
جمع شدن مذاهب اسلامی ( یهودیت - مسیحت - محمدی) در یک کانون بمدت 10 شبانروز (والفجر 2-وشبهای دهگانه)
عید درخشان بمدت 10شب در( خانه خدا) از هر نقطعه جهان برای یگپارچه نمودن فرهنگ جهانی زیر پرچم صلح و
دوستی در شهر سلام ( شهر عشق) این است فلسفه حج محمدی(حج ابراهیمی) !!!
آینده جهان اسلام. کدام اسلام؟ در همین سایت
با تشکر م-مهدی

معراج حج

به نام خدا



حج، سکوی پرتاب انسان به سوی بینهایت، تجربه­ی معراج و تولدی دوباره است که تنها و تنها پس از پایبندی به پیمان «ایاک نعبد و ایاک نستعین» محقق می­شود. با صرفنظر از این پیمان، مناسک حج به نتیجه نمی­رسد و بدون اثری معرفتی، به نحوی زودگذر، احساسات فرد بر انگیخته شده، اندکی پس از اتمام مراسم فرو می­نشیند.
حج، عروجی به هفت آسمان، یعنی هفت گنجینه­ ی آگاهی­های هستی، آن هم در میان جمع است. در این حرکت، با گم شدن در سیل خروشان و یکپارچه­ ی حج­ گزاران، محو شدن هم تجربه می­شود؛ اما هدف، بالاتر از این یکپارچگی و بالاتر از این محو شدن است و کسی به آن می­رسد که با آمادگی عازم این مسیر شده باشد.
آمادگی، تنها استطاعت مالی نیست؛ آمادگی در این است که حق معلوم مسکینان و مستمندان، از طریق خمس، زکات، صدقه و... پرداخت شده باشد و علاوه بر این، معرفتی حاصل باشد که بتوان آن را سرمایه­ ی حج قرار داد. در این صورت، حج آثارمثبت فردی و اجتماعی خواهد داشت.
کسی که با رعایت این مقدمات عازم حج می­شود، از دارایی خود گذشته است؛ با همنوعان خود همدردی و همدلی دارد و از آنجا که به پیمان «ایاک نعبد و ایاک نستعین» متعهد است؛ عمق و عظمت «لبیک» را می­ شناسد. او چنان که باید، به آگاهی خواهد رسید و سوغاتی که از این سیر معنوی به ارمغان خواهد ­آورد، پیشرو بودن در انجام امور خیر است. این حاجی رفع مشکلات مردم را سر لوحه­ ی امور زندگی قرار خواهد داد و امین مراجعین خواهد بود. حاجی حقیقی یک اَبَر انسان است؛ ابر انسانی که با تحولات فردی خود، جامعه­ اش را نیز متحول می­کند.

اولین منزلگاه حج، میقات است و اولین کاری که فرد را برای ورود به این مناسک عظیم مهیا می­کند، غسل کردن است. این شستشو در میقات به منزله­ ی دست شستن انسان از آنچه که هست و اعلام آمادگی برای یک تحول است؛ تحولی که نوعی مرگ محسوب می­شود: مردن از وضعیت فکری و شخصیتی موجود و تولد در وضعیتی بهتر.
هنگام این مرگ باید چیزی شبیه کفن به تن کرد. لباس احرام پوششی است که همه ­ی حج­ گزاران را یکدست می­ کند تا کسی شاخص نباشد و در عین حال، نماد کفنی برای مرگ است؛ مرگی که انسان را در هفت آسمان متولد می­ کند. در این مرحله می­توان پیمان حج بست و «لبیک» گفت. اما پیش از آن، یک بار مرور دروس زندگی و بندگی (درس «بسم­ الله الرحمن الرحیم»، درس «الحمدلله رب العالمین» و ...) لازم است. مرور این دروس، یادآوری نکات کلیدی آن­ها و اعلام پایبندی به تعهدات قبلی، با برپایی دو رکعت نماز انجام می­ شود. با اقامه­ ی این نماز، لحظه­ ی تصمیم­ گیری فرا می­رسد.
تصمیم­ گیری و نیت برای عروج، بر پله­ ی عقل انجام می­ شود و با عشق حفظ می­ شود. در مراحل مختلف حج، عقل و عشق پا به پای هم نقش آفرینی می­کنند. به محض نیت بر پله­ ی عقل، ذکر «لبیک، اللهم لبیک، ...» تسلیم بر پله­ ی عشق را اعلام می­ کند و به این ترتیب، مناسک با بیعتی محکم آغاز می­ شود.
از این لحظه فرد محرم شده است و احکام خاصی را رعایت می­ کند. او هم­فازی (هماهنگی و همسویی) با طبیعت و با عوالم بالا را تجربه می­ کند و نه تنها دست به شکار حیوانات صحرایی و کندن گیاهان از زمین نمی ­زند، حتی حشره ­ای را که بر بدنش می­ نشیند و او را نیش می­ زند، نمی­ کشد. زیرا برای همه­ ی موجودات احترام قائل است و از این که جان موجود زنده­ ای هرچند خرد را بگیرد، احساس لذت و رضایت ندارد. مردان محرم از آفتاب به زیر هیچ دستار و کلاه و سقفی پناه نمی­ برند و روی پاهای خود را از آن نمی­ پوشانند. زنان محرم نیز چهره به چهره­ ی آفتاب روز و بادهای سوزان این منطقه­ ی گرمسیری صلح با طبیعت را به نمایش می­ گذارند و صورت خود را نمی ­پوشانند.
البته، در این چهره­ گشایی نکته­ های دیگری هم نهفته است. در شرایطی که ارتباط و اتصال با خدا و محو شدن انسان توجه او را از تمایلات زمینی باز می­ دارد و حتی روابط زناشویی را به کناری می­ گذارد تا برای مدتی بدون دخالت هر عامل بازدارنده، عظمت حق درک شود و بالاترین آگاهی­ ها به دست آید، نگاه هیچ مرد حج­ گزاری به سیمای هیچ زنی گره نخواهد خورد و بانوی حج­ گزار با قبول این که روی خود را نپوشاند، امکان آزمونی در این زمینه را فراهم می­ کند.

احرام مقررات دیگری هم دارد. در حالت احرام، هر نوع ایجاد رنجش برای خود حرام است. بنابراین، فرد محرم به خود اجازه­ ی انجام کارهایی مثل کشیدن دندان یا هر اقدام دیگری که باعث خروج خون از بدن شود را نمی­ دهد؛ او طوری رفتار می­ کند که موجب هیچگونه تأثیر منفی و احساس ناخوشایند برای خود یا دیگران نشود. (از ایجاد هرگونه تشعشع منفی اجتناب می­کند.)
همچنین، برای محرم شایسته نیست که با قسم خوردن به خدا در صدد اثبات مطلبی باشد؛ زیرا در دانشگاه حج، حتی به منظور هدایت نیز قسم خوردن کاربردی ندارد. در آن شرایط ویژه هر کسی باید با حقایقی که در دل عیان می­ شوند، آشنا شود. در آن شرایط ویژه باید عاشقانه به هدف چشم دوخت و تسلیم بود.
عزم فرد برای انجام مناسک عظیم حج و برخورداری از آگاهی­ های ناشی از این عروج، با هدف تقرب به خداوند است و با عطف به خود منافات دارد. پس علاوه بر آنچه ذکر شد، محرم به عنوان زائر خدا تصویر خود را در هیچ آینه ­ای نمی­ بیند؛ به زدودن مو از بدن یا استعمال روغنی برای پوست بدن مبادرت نمی­ کند و در حالی که همه­ ی زینت آلات خود را کنار گذاشته، از هر نوع آرایشی می­ پرهیزد و با استعمال عطر توجه خود و دیگران را به رایحه­ های زمینی جلب نمی ­کند، همه­ ی مشغولیت­ها را کنار می­ گذارد تا در فضایی ساده و بی­ تکلف شاهد مقصود را در آغوش کشد.
سادگی، یکی دیگر از رموز احرام است. در عالم هستی، هر موجودی که به مبدأ وجود نزدیک­تر باشد، ساده ­تر و هر موجودی از آن دورتر باشد، پیچیده­ تر است. فرد محرم با پذیرش سادگی در ظاهر و پوشش خود، حرکتی درونی به سوی سادگی را آغاز می­ کند و می­ رود تا از این رهگذر به بیشترین حس حضور حق و درک پنهان­ترین حقایق عالم دست یابد.
مناسک حج در ماه حرام بر پا داشته می­شود. در ماه حرام، جنگ و خونریزی حرام است. پس او امنیت دارد و نیازی به حمل اسلحه برای حفظ جان نیز نخواهد داشت. در این مراسم الهی نه تنها دل­ نگرانی­های زمینی جایگاهی ندارد؛ دل­ مشغولی­های زمینی نیز ناشایست است و حتی گرفتن ناخن هم باید بماند برای بعد.
در انجام این مراسم باید در کمین فرصت­های آسمانی بود. بنابراین، نه تنها لازم است از فسق و فجور که انسان را از هدف دور می ­کند، پرهیز کرد؛ بلکه باید با کنترل ذهن آماده ­ی دریافت روزی­ های معنوی شد. اگر کسی ناخواسته به خارش بدن مبادرت کرد یا به طور غیر عمدی یکی از این احکام را رعایت نکرد، معلوم می­ شود که مدیریت ذهن خود را از دست داده است. حج ذهنی می­ خواهد که در لحظه­ ی حال حضور داشته باشد. زیرا باید برای شکار آگاهی مهیا بود.

پس از احرام و ورود به مسجدالحرام، مناسک حج با طواف از مقابل حجرالاسود آغاز می­ شود. آغاز از این مبدأ نشانه ­ای از این است که همراه با این حرکت بیرونی، یک حرکت درونی به وقوع می­ پیوندد و انسان از صلب و سخت بودن یعنی از سنگ بودن به سوی نرم شدن، جان گرفتن و روان شدن یعنی انعطاف­ پذیری و آمادگی پذیرش حقایق حرکت می­ کند. حرکتی با رمز طلب و تسلیم که سیاهی و ظلمت درون را با نور آگاهی و معرفت می­ زداید.
هفت دور طواف، نشانی از دست یافتن به آگاهی هفت آسمان و در عین حال در هر دور، سمبلی از خلقت انسان است؛ خلقتی که او را از مبدأ خود دور کرد و به آن باز می­گرداند. گشایش رمز «اناالحق» نیز در ادراک نقطه­ ی آغاز و پایان همین گردش است؛ گردشی که انسان را با خود آشنا می­کند؛ گردشی که در آن انسان خود را پیدا می­ کند.
با درک عظمت این حقیقت، نباید از «تسلیم» دور شد. پس بعد از طواف، درست پشت مقام ابراهیم دو رکعت نماز بر پا می­شود. مقام ابراهیم، آن نمادی نیست که جای پای ابراهیم را نشان می­ دهد؛ مقام ابراهیم، مقام تسلیم است. زائر برای تماشای جای پای ابراهیم در پشت این بنا قرار نمی­ گیرد؛ او با اقامه نماز پشت این نماد، در دل خود، رد پای ابراهیم را دنبال می­ کند. بنابراین، باز هم درسی دیگر و بیعتی مجدد در کار است و چه نکته­ ی ظریفی در این است که گفته­ اند بهتر است این تجدید پیمان با سوره ­ی توحید در رکعت اول و سوره­ ی کافرون در رکعت دوم انجام شود! در سوره­ ی توحید به وحدانیت خدا اقرار می­ شود و در سوره­ ی کافرون به قبول آزادی عقیده. هیچ­ کس را نمی­ توان به اجبار تسلیم حق کرد. تسلیم، مستلزم معرفت و عشق است. حج­ گزار عاشق و آگاه، بر فراز توحید قرار دارد؛ مخالفت خود با کفر را اعلام و به توحید اقرار می ­کند ؛ اما در عین حال، به دیگران آزادی اندیشه می­ دهد. این نیز جلوه­ ی دیگری از تسلیم است.
اما نتیجه­ ی عالی تسلیم را باید در درسی یافت که سعی میان صفا و مروه به جا می­ گذارد. باز هم هفت مرحله حرکت به نمایش گذاشته می­ شود؛ باز هم حکایت­هایی از هفت آسمان در وجود حج­ گزار حقیقی نقش می ­بندد. اما چرا سعی؟! برای دریافتن این که «به سعی خود نتوان برد پی به گوهر مقصود». مگر نه این که بین دو کوه صفا و مروه هاجر بالغ تلاش کرد و اسماعیل کودک یافت؟ مگر نه این که آب، سمبل آگاهی، کودک، سمبل سادگی و بالغ، سمبل پیچیدگی است؟ مگر نه این که چشمه زیر پای کودک بود؟
این بخش ساده­ ی وجود (کودک) است که به آگاهی آسمانی (الهام الهی) دست می­ یابد؛ با طلب و این بخش پیچیده و پر تکاپوی وجود است که اجازه­ ی این تجربه را می­ دهد؛ با تسلیم. تنها با وحدت و هماهنگی این دو بخش متضاد وجود، می­ توان به اشراق رسید. هاجر در لحظه ­ی درماندگی خود از تلاش در جستجوی آب، به خداوند معطوف شد و به مقصود رسید و حج­ گزار با قدم گذاشتن در مسیری که او پیمود، به خود یادآور می­ شود که زندگی تلفیقی از تلاش و تسلیم است؛ اما تلاش، کارگشای واقعیت زندگی و تسلیم، راهگشای یافتن حقیقت است و هریک را باید در جای خود به کار برد.
به این ترتیب، با درک این درس­های کلیدی و سرمستی از حس حضور خدا، طواف و نمازی دیگر بر پا می­ شود و سپس حج به مرحله­ ی دیگری می­ رسد: وقوف در صحرای «عرفات»؛ وقوفی همراه با تأمل که انگیزه­ ی آن عشق و دستاورد آن شناخت است. در عرفات شناخت انسان نسبت به خود تکمیل می­ شود. از این رو، در این بخش از مناسک حج می ­توان فرصت­ها و تهدیدهای راه کمال را شناسایی کرد و با دریافتن ترفندهای شیطان، در اقدام بعدی برای هرگونه رویارویی با او آمادگی یافت. محل این آمادگی در «مشعر» است. هر یک از سنگ­ریزه­ هایی که در مشعر جمع­ آوری می­ شود تا روزهای بعد به دست حج­ گزار به نماد شیطان اصابت کند، بهانه ­ای برای اندیشه به زوایای حملات شیطان است. نام «مشعر» نشان می­دهد که بدون شعور و آگاهی نمی ­توان برای چنین مقابله­ ای راهکاری مؤثر یافت. پس باید از آگاهی هرچه بیشتر تدارک دید؛ تدارکی برای حضور در «منی».

می­ گویند منی به معنای نهایت آرزو است. نهایت آرزوی حج­ گزار واقعی، رسیدن به غایت کمال است. برای رسیدن به این زیباترین آرزو باید عوامل ضدکمال را مهار کرد. به همین دلیل است که در ایام وقوف در منی، هر صبح مخالفت خود با شیطان و استقامت در برابر آن اعلام می­ شود. شاید به نظر برسد که سنگ زدن به نماد شیطان نمایشی است که حج­ گزار به اجرا می­گذارد؛ در حالی که پس از مدتی پیام آن را به فراموشی می­ سپارد. اما در باطن هر بخشی از مناسک که واقعیت آن را به نمایش می­ گذارد و بر پله­ ی عقل انجام می­ شود، حقیقتی وجود دارد که بر پله­ ی عشق درک می­ شود. علاوه بر این، ضمیر ناخودآگاه انسان با قرار گرفتن در صحنه­ ای هر چند نمادین، نسبت به درس آن صحنه بهتر برنامه ­ریزی می­ شود. تکرار این حرکت نیز به تثبیت آن در خودآگاه و ناخودآگاه کمک می­ کند. البته باید به خاطر داشت که اگر اقدام به این مراسم با آگاهی همراه نباشد، این نتیجه را در بر نخواهد داشت.
سه نماد شیطان در منی، یادآور سه مرتبه تردید ابراهیم در اجرای حکم خداوند است. شک و تردید آتشی است که گل وجود انسان را به پختگی می­ رساند و به او یقین می­ بخشد؛ اما باقی ماندن در معرض آن، همان گل پخته را به سنگی بدل می­ کند که صلب و تغییرناپذیر است. بدون وجود این آتش، ایمان و عقیده ثبات نمی­ یابد؛ در عین حال که رها نشدن از آن، ایمان و عقیده ­ای باقی نمی­ گذارد. منی سرزمین اشراق است. هیچ­ گاه نمی­ توان از شیطان و تردیدهای شیطانی امنیت داشت؛ اما در سرزمین اشراق این هجمه سنگین ­تر است. باید مراقب بود و مقابله کرد؛ زیرا شکست یعنی از دست دادن فضایل و پذیرفتن رذایل؛ یعنی سنگ­دلی و خساست و حسادت و ... و در یک کلمه یعنی دوری از حق.
روز اول سومین نماد شیطان هفت بار «رمی» می­ شود (مورد پرتاب سنگ واقع می­شود) و در هر یک از روزهای دوم و سوم هر یک از سه نماد، مورد اصابت هفت سنگ قرار می­ گیرد. اما این اولین درس حج درباره ی شیطان نیست. حرکت رو به جلو در طواف، در حالی که جهت سر یا بدن به سمت دیگری تغییر نمی ­کند، تنها برای متانت در حرکت الزامی نشده است. این، به منزله­ ی تنظیم جهت نگاه و حرکت انسان به سوی هدف اعلا (تنظیم جهت به سوی عالم بالا) و تضمین امنیت از حملات شیطان است. مگر نه این که شیطان از همه سو به غیر از جهت مستقیم امکان حمله دارد؟ مگر نه این که اگر دل در گرو عشق الهی نباشد و رو به سوی دیگر داشته باشد، در خطر شرک است؟ مگر نه این که تنها در پناه خدا یعنی در انحصار نگاه و توجه به او می­ توان از آسیب شیطان در امان بود؟ طواف، انسان را از شر شیطان به آغوش خدا می­ سپارد و رمی جمرات آخرین ترفندهای نفوذ او را خنثی می­ کند. بعد از رمی نماد سوم در اولین روز وقوف در منی،..

... نوبت به ذبح قربانی می­رسد. در باطن این مراسم نیز حقیقتی نهفته است؛ حقیقتی مربوط به عزم ابراهیم در ذبح اسماعیل که در مسلخ توحید، با ذبح وابستگی به این فرزند محبوب، به نتیجه رسید. بنابراین، ذبح، اعلام قطع تعلق و وابستگی است و این تحول ابراهیمی را در ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه حمل خواهد کرد.
با رسیدن به این مرحله، دیگر می­ توان از احرام خارج شد و برای ابراهیمی شدن جشنی بر پا کرد. خروج مردان از احرام با تراشیدن همه­ ی موهای سر و خروج بانوان از آن با کوتاه کردن بخشی از موها انجام می­ شود تا نشانه­ ای باشد از این که با این حج ابراهیمی از همه­ ی اضافات موجود در زندگی باید گذشت. ضمن این که تراشیدن سر نوعی خودشکنی و پذیرفتن حضور در جمع بدون اتکا به زیبایی ظاهر است. این نکوهش زینت و زیبایی نیست؛ بی­مقدار دانستن زیبایی­های کاذب در برابر زیبایی حقیقی و اعلام این است که پایبندی به هیچ زیبایی ظاهری نمی­ تواند جایگزین زیبایی باطنی باشد و همچنین، خشنود بودن به زیبایی باطن است که ناشی از رابطه­ ی پنهان بنده و پروردگار است و امکان تظاهر به آن وجود ندارد.
خروج از احرام، به معنای پایان مناسک حج نیست. با خروج از احرام، منی دو روز دیگر نیز میزبان حج­ گزاران است. هر صبح، رزمایش ایستادگی در برابر شیطان تکرار می­ شود و سپس همچنان سرزمین منی شاهد به بلوغ رسیدن میهمانانی است که با درک بیشتر قصد بازگشت به مسجدالحرام را دارند. در این بازگشت، باز هم طواف و نماز طواف؛ باز هم سعی میان صفا و مروه و باز هم طوافی دیگر و نمازی دیگر انجام می­ شود؛ در حالی که وجود عاشق و دل مشتاق حج­ گزاران حقیقی، صیاد بهترین روزی­ های آسمانی خواهد بود و لحظه لحظه تحول را تجربه خواهد کرد.
سرانجام مناسک به پایان می­ رسد؛ اما برای کسانی که حرکت با گام­های ابراهیمی را آموخته ­اند، پایان این مراسم، شروعی دیگر است. این افراد به میان اجتماعات کوچک و بزرگی که زندگی­شان در میان آن­ها جریان دارد، باز می­ گردند؛ در حالی که هر یک در حد وسع خود، نقش یک الگوی الهی را ایفا می­ کنند. این افراد، اَبَر انسان­هایی هستند که در حج متولد شده­ اند و به بلوغ رسیده­ اند. این ابر انسان­ها به درک حج رسیده ­اند؛ حجی که معراج به هفت آسمان آگاهی است.

mataheri;61858 نوشت:
معراج حج

به نام خدا

حج، سکوی پرتاب انسان به سوی بینهایت، تجربه­ی معراج و تولدی دوباره است که تنها و تنها پس از پایبندی به پیمان «ایاک نعبد و ایاک نستعین» محقق می­شود. با صرفنظر از این پیمان، مناسک حج به نتیجه نمی­رسد و بدون اثری معرفتی، به نحوی زودگذر، احساسات فرد بر انگیخته شده، اندکی پس از اتمام مراسم فرو می­نشیند.
حج، عروجی به هفت آسمان، یعنی هفت گنجینه­ی آگاهی­های هستی، آن هم در میان جمع است. در این حرکت، با گم شدن در سیل خروشان و یکپارچه­ی حج­گزاران، محو شدن هم تجربه می­شود؛ اما هدف، بالاتر از این یکپارچگی و بالاتر از این محو شدن است و کسی به آن می­رسد که با آمادگی عازم این مسیر شده باشد.
آمادگی، تنها استطاعت مالی نیست؛ آمادگی در این است که حق معلوم مسکینان و مستمندان، از طریق خمس، زکات، صدقه و... پرداخت شده باشد و علاوه بر این، معرفتی حاصل باشد که بتوان آن را سرمایه­ی حج قرار داد. در این صورت، حج آثارمثبت فردی و اجتماعی خواهد داشت.
کسی که با رعایت این مقدمات عازم حج می­شود، از دارایی خود گذشته است؛ با همنوعان خود همدردی و همدلی دارد و از آنجا که به پیمان «ایاک نعبد و ایاک نستعین» متعهد است؛ عمق و عظمت «لبیک» را می­شناسد. او چنان که باید، به آگاهی خواهد رسید و سوغاتی که از این سیر معنوی به ارمغان خواهد ­آورد، پیشرو بودن در انجام امور خیر است. این حاجی رفع مشکلات مردم را سر لوحه­ی امور زندگی قرار خواهد داد و امین مراجعین خواهد بود. حاجی حقیقی یک اَبَر انسان است؛ ابر انسانی که با تحولات فردی خود، جامعه­اش را نیز متحول می­کند.

سلام بر بقیةالله الاعظم منتظرانش

جناب طاهری از این که می بینم اسلام شناس شده اید انهم مکتب نرفته ...... . .!!!!

اما تحقیق و امداد از متخصصان بدون تخصص شخصی کمی ابهام ایجاد میکند و البته در سایت که شما کلی فرصت رفع و رجوع دارید بهترین مکان این کارها وکمک گرفتنها است .

چند سؤال : اولا" بنده متخصصان و مجتهدانی را دید ه ام که به خود اجازه ی صدور فتوا نمی دهند زیرا بسیار دین به دنبال خواهد داشت. اما شما به خود اجازه میدهید اولا" مطلب بنویسید انهم در مورد یکی از مهمترین امور مسلمین بدون ذکر منبع ومأخذ !!!
ثانیا" فتوا صادر کنید که مراسم در چه صورت نتیجه دارد(حج مقبول است) ودر چه صورت تابع احساسات است(حج مقبول نیست) پس در این صورت که شما مرقوم فرمودید تکلیف روستاییان بی سواد که به معرفت مورد نظر نرسیده اند و فقط از روی عشقی به قول شمازود گذر وتابع احساسات به حج میروند روشن است (شما حج ایشان رامقبول نمیدانید؟) خیر گرامی به عنوان محقق در این امور عرض کنم خدمتتان که حج هم مانند سایر امور تعبدی درجات و مقامات دارد .و مانند مکتب کیهانی شما عموما" عروجا" انهم در یک سطح نیست .بلکه بنا به ظرفیت وجودی افراد عروج الی الله میسر است . هرکس در حد وتوان وسع وجودی خود.

در قسمتی از نوشته هایتان آورده بودید که حج عروجی به هفت آسمان، آنهم یعنی هفت گنجینه ی آگاهی انسان است !!! لطفا" در این مورد توضیحات کامل بفرمایید .

در ضمن تحت الفظ نوشته اید هدف بالا تر از این یک پارچگی وبالاتر از این محو شدن است !!! بالاتر آن را می فرمایید توضیح بدهید .

نکته ی بعدی این است که حاجی یک ابر انسان است !!!! یعنی چه؟؟؟

حاجی که با تحولات فردی خود جامعه اش را نیز متحول میکند (نحوه ی این تحول را هم بفرمایید . فقط ادعا که نشد نوشته ی تحقیقی ! باید در مورد ادعا هایتان هم توضیح بدهید )

تا بعد و ادامه ی مطالب...
منتظر پاسخ هایتان هستم
.............................................................................حق یارتان :roz:...........................................................................

شما با این قضاوتتان، روستائیان بی سواد را از دریافت معرفت، بی نصیب می دانید و به نوعی، تبعیض نژادی قائل می شوید. گرامی، بیایید روستائی بی سوادی را نشانتان دهم که معرفتش، به صد محقق تئوریک عرفان، می ارزد. شما، سواد را عامل برتری ندانید. این معرفتی که مد نظر استاد طاهری است، به امی هم در کسری از ثانیه و به صورت دفعی ظاهر می شود. پیامبر گرامی اسلام هم بی سواد بودند و مسلما" روستائی، که چوپان بوده اند. ولی با اشتیاق زایدالوصفشان، قرآن در شب قدرشان در غار حراء، بر ذهنشان توسط هوشمندی حاکم بر جهان هستی، نازل شد. پس این ذهنیت خودبرتر بینی را کنار بگذارید و به مخلوقات الهی، حقیرانه ننگرید. کمال، میوه اشتیاق و اتصال است و بس. همان روستائی بی سوادی که می فرمائید، ممکن است با اشتیاق و اتصالش در صلوه های روزانه اش، آن معرفت مقدماتی مدنظر را حاصل کرده باشد و در دانشگاه حج معراج کند. آن مراتبی که می فرمائید، بر پله عقل است. بر پله عشق درجات نداریم. ان اکرمکم عندالله اتقیکم. تقوای الهی پیشه کنید، درجه دار معنوی می شوید. بنا به ظرفیت افراد، در عرفان کیهانی ما هم وجود دارد. اولین بحث ترم دوممان است. ما هم می دانیم که ظرفیت دارد ذهن انسان. ظرفیتها متفاوت است. ظرفیت کاسه ای شما زود لبریز می شود و آب را متحمل نمی شود و فوران می کند. ظرفیت استخری و سپس دریایی خود را به خاطر آورید و با اتصال به هوشمندی کل، با تفکر بیشتر، مقاله پرمغز استاد را مطالعه فرمائید. هوشمندی الهی هم هوشمندی کل است و بنا به ظرفیت هر کس، آگاهی را از روح الله(من ثابت) آشکار خواهد کرد. استاد طاهری، هیچ وقت نمی گویند به حج نروید. این استنباط غلط شماست. اسلام ایده آل ها را می گوید. هر کسی بنا به وسعش، آن ایده آلها را به انجام می رساند. هل یستوی الذین یعلمون و لا یعلمون. هیچ کس فتوی صادر نکرد. فتوی در فقه انجام می گردد. استاد ما از منظر عرفانی به حج نگاه کرده اند.
چشم دل باز کن که جان بینی/آنچه نادیدنی است، آن بینی

mataheri;61898 نوشت:
شما با این قضاوتتان، روستائیان بی سواد را از دریافت معرفت، بی نصیب می دانید و به نوعی، تبعیض نژادی قائل می شوید. گرامی، بیایید روستائی بی سوادی را نشانتان دهم که معرفتش، به صد محقق تئوریک عرفان، می ارزد. شما، سواد را عامل برتری ندانید. این معرفتی که مد نظر استاد طاهری است، به امی هم در کسری از ثانیه و به صورت دفعی ظاهر می شود. پیامبر گرامی اسلام هم بی سواد بودند و مسلما" روستائی، که چوپان بوده اند. ولی با اشتیاق زایدالوصفشان، قرآن در شب قدرشان در غار حراء، بر ذهنشان توسط هوشمندی حاکم بر جهان هستی، نازل شد. پس این ذهنیت خودبرتر بینی را کنار بگذارید و به مخلوقات الهی، حقیرانه ننگرید. کمال، میوه اشتیاق و اتصال است و بس. همان روستائی بی سوادی که می فرمائید، ممکن است با اشتیاق و اتصالش در صلوه های روزانه اش، آن معرفت مقدماتی مدنظر را حاصل کرده باشد و در دانشگاه حج معراج کند. آن مراتبی که می فرمائید، بر پله عقل است. بر پله عشق درجات نداریم. ان اکرمکم عندالله اتقیکم. تقوای الهی پیشه کنید، درجه دار معنوی می شوید. بنا به ظرفیت افراد، در عرفان کیهانی ما هم وجود دارد. اولین بحث ترم دوممان است. ما هم می دانیم که ظرفیت دارد ذهن انسان. ظرفیتها متفاوت است. ظرفیت کاسه ای شما زود لبریز می شود و آب را متحمل نمی شود و فوران می کند. ظرفیت استخری و سپس دریایی خود را به خاطر آورید و با اتصال به هوشمندی کل، با تفکر بیشتر، مقاله پرمغز استاد را مطالعه فرمائید. هوشمندی الهی هم هوشمندی کل است و بنا به ظرفیت هر کس، آگاهی را از روح الله(من ثابت) آشکار خواهد کرد. استاد طاهری، هیچ وقت نمی گویند به حج نروید. این استنباط غلط شماست. اسلام ایده آل ها را می گوید. هر کسی بنا به وسعش، آن ایده آلها را به انجام می رساند. هل یستوی الذین یعلمون و لا یعلمون. هیچ کس فتوی صادر نکرد. فتوی در فقه انجام می گردد. استاد ما از منظر عرفانی به حج نگاه کرده اند.
چشم دل باز کن که جان بینی/آنچه نادیدنی است، آن بینی

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

خسته شدیم از بس چشم دل و صورت را باز کردیم چشمان دوستان را هم قرض کردیم ودر ادعای شما جز گزاف گویی های بی محتوا چیزی ندیدیم
اینهایی را که شما گفتید پاسخ کدام یک از سؤالهای بنده بود اصلا" خودتان متوجه شدید که چه نوشته اید ؟ یا من چه نوشته ام ؟ من کجا گفتم روستایی.... چرا به خاکی میزنید تا شاهدان قضیه را منحرف از مسئله یاصلی کنید این نوشته یبنده واین هم پاسخ شما حالا بفرمایید سن پرتقال فروش را؟؟؟ لطفا" پاسخ علمی دقیق نه احساساتی!!! بفرماید ادعا کردید حالا ننه من غریبم که نیست اینطوری پاسخ بدهید اصلا" بنده گیراییم کند است لطفا" علمی پاسخ بدهید کارشناسان و ودوستان توجیهم میکنند
این هم مطالب بنده که شما پاسخ ..... داده اید که مسلما" پاسخی درخور نیست زیرا ادعایتان بی اساس است

سلام بر بقیةالله الاعظم منتظرانش

جناب طاهری از این که می بینم اسلام شناس شده اید انهم مکتب نرفته ...... . .!!!!

اما تحقیق و امداد از متخصصان بدون تخصص شخصی کمی ابهام ایجاد میکند و البته در سایت که شما کلی فرصت رفع و رجوع دارید بهترین مکان این کارها وکمک گرفتنها است .

چند سؤال : اولا" بنده متخصصان و مجتهدانی را دید ه ام که به خود اجازه ی صدور فتوا نمی دهند زیرا بسیار دین به دنبال خواهد داشت. اما شما به خود اجازه میدهید اولا" مطلب بنویسید انهم در مورد یکی از مهمترین امور مسلمین بدون ذکر منبع ومأخذ !!!
ثانیا" فتوا صادر کنید که مراسم در چه صورت نتیجه دارد(حج مقبول است) ودر چه صورت تابع احساسات است(حج مقبول نیست) پس در این صورت که شما مرقوم فرمودید تکلیف روستاییان بی سواد که به معرفت مورد نظر نرسیده اند و فقط از روی عشقی به قول شمازود گذر وتابع احساسات به حج میروند روشن است (شما حج ایشان رامقبول نمیدانید؟) خیر گرامی به عنوان محقق در این امور عرض کنم خدمتتان که حج هم مانند سایر امور تعبدی درجات و مقامات دارد .و مانند مکتب کیهانی شما عموما" عروجا" انهم در یک سطح نیست .بلکه بنا به ظرفیت وجودی افراد عروج الی الله میسر است . هرکس در حد وتوان وسع وجودی خود.

در قسمتی از نوشته هایتان آورده بودید که حج عروجی به هفت آسمان، آنهم یعنی هفت گنجینه ی آگاهی انسان است !!! لطفا" در این مورد توضیحات کامل بفرمایید .

در ضمن تحت الفظ نوشته اید هدف بالا تر از این یک پارچگی وبالاتر از این محو شدن است !!! بالاتر آن را می فرمایید توضیح بدهید .

نکته ی بعدی این است که حاجی یک ابر انسان است !!!! یعنی چه؟؟؟

حاجی که با تحولات فردی خود جامعه اش را نیز متحول میکند (نحوه ی این تحول را هم بفرمایید . فقط ادعا که نشد نوشته ی تحقیقی ! باید در مورد ادعا هایتان هم توضیح بدهید )

تا بعد و ادامه ی مطالب...
منتظر پاسخ هایتان هستم

جناب استاد
من فکر می کنم شما خودتون رو به خواب زدید. خواب زده را نمی شود بیدار کرد. تمامی ارتباطات لازم را به شما می دهم و جوابم را که مبرهن بود دوباره می نویسم. انشاءالله که این سری جوابتون را بگیرید. لازم نیست سن پرتقال فروش را محاسبه کنید. همین جملات ساده را بخونید کافی است. آپولو هوا نکردیم که. فرمودید: " تکلیف روستاییان بی سواد که به معرفت مورد نظر نرسیده اند" و نیز " فتوا صادر کنید که مراسم در چه صورت نتیجه دارد" که من هم جواب دادم. "هفت آسمان" هم که از مقاله استاد آشکارتر دیگه توضیحی نمی تونیم بدیم، والله موندیم که دیگه چه جوری با شما حرف بزنیم؟ فارسی سلیس می نویسیم، دور می زنید بحث را و برمی گردید سر لجبازی اولیه تان. انتقاد عالیه. پیشرفت انسانی را ممکن می کنه. اما انتقاد جاهلانه، ابوجهلی است. خدا یاورتان. انشاءالله که قفل ذهنی تان باز شود. حق دارید. مطالب ثقیل است و فهمش نیاز به ارتباط دارد و فراتر از فهم انسانی است. در ارتباط ویژه بنشینید. مطالب برایتان باز می شود.

شما با این قضاوتتان، روستائیان بی سواد را از دریافت معرفت، بی نصیب می دانید و به نوعی، تبعیض نژادی قائل می شوید. گرامی، بیایید روستائی بی سوادی را نشانتان دهم که معرفتش، به صد محقق تئوریک عرفان، می ارزد. شما، سواد را عامل برتری ندانید. این معرفتی که مد نظر استاد طاهری است، به امی هم در کسری از ثانیه و به صورت دفعی ظاهر می شود. پیامبر گرامی اسلام هم بی سواد بودند و مسلما" روستائی، که چوپان بوده اند. ولی با اشتیاق زایدالوصفشان، قرآن در شب قدرشان در غار حراء، بر ذهنشان توسط هوشمندی حاکم بر جهان هستی، نازل شد. پس این ذهنیت خودبرتر بینی را کنار بگذارید و به مخلوقات الهی، حقیرانه ننگرید. کمال، میوه اشتیاق و اتصال است و بس. همان روستائی بی سوادی که می فرمائید، ممکن است با اشتیاق و اتصالش در صلوه های روزانه اش، آن معرفت مقدماتی مدنظر را حاصل کرده باشد و در دانشگاه حج معراج کند. آن مراتبی که می فرمائید، بر پله عقل است. بر پله عشق درجات نداریم. ان اکرمکم عندالله اتقیکم. تقوای الهی پیشه کنید، درجه دار معنوی می شوید. بنا به ظرفیت افراد، در عرفان کیهانی ما هم وجود دارد. اولین بحث ترم دوممان است. ما هم می دانیم که ظرفیت دارد ذهن انسان. ظرفیتها متفاوت است. ظرفیت کاسه ای شما زود لبریز می شود و آب را متحمل نمی شود و فوران می کند. ظرفیت استخری و سپس دریایی خود را به خاطر آورید و با اتصال به هوشمندی کل، با تفکر بیشتر، مقاله پرمغز استاد را مطالعه فرمائید. هوشمندی الهی هم هوشمندی کل است و بنا به ظرفیت هر کس، آگاهی را از روح الله(من ثابت) آشکار خواهد کرد. استاد طاهری، هیچ وقت نمی گویند به حج نروید. این استنباط غلط شماست. اسلام ایده آل ها را می گوید. هر کسی بنا به وسعش، آن ایده آلها را به انجام می رساند. هل یستوی الذین یعلمون و لا یعلمون. هیچ کس فتوی صادر نکرد. فتوی در فقه انجام می گردد. استاد ما از منظر عرفانی به حج نگاه کرده اند.
چشم دل باز کن که جان بینی/آنچه نادیدنی است، آن بینی

با سلام و عرض ادب خدمت تمامی دوستان :Gol:

نقل قول:
شما با این قضاوتتان، روستائیان بی سواد را از دریافت معرفت، بی نصیب می دانید و به نوعی، تبعیض نژادی قائل می شوید. گرامی، بیایید روستائی بی سوادی را نشانتان دهم که معرفتش، به صد محقق تئوریک عرفان، می ارزد. شما، سواد را عامل برتری ندانید. این معرفتی که مد نظر استاد طاهری است، به امی هم در کسری از ثانیه و به صورت دفعی ظاهر می شود. پیامبر گرامی اسلام هم بی سواد بودند و مسلما" روستائی، که چوپان بوده اند. ولی با اشتیاق زایدالوصفشان، قرآن در شب قدرشان در غار حراء، بر ذهنشان توسط هوشمندی حاکم بر جهان هستی، نازل شد. پس این ذهنیت خودبرتر بینی را کنار بگذارید و به مخلوقات الهی، حقیرانه ننگرید. کمال، میوه اشتیاق و اتصال است و بس. همان روستائی بی سوادی که می فرمائید، ممکن است با اشتیاق و اتصالش در صلوه های روزانه اش، آن معرفت مقدماتی مدنظر را حاصل کرده باشد و در دانشگاه حج معراج کند. آن مراتبی که می فرمائید، بر پله عقل است. بر پله عشق درجات نداریم.

چه جالب. در تاپیک نقد عقاید شما عرض کردم:

8 - می شود بفرمایید چرا معصومین (ع) هرگز توصیه به انجام چنین عملی نکرده اند؟ چرا آن بزرگواران هرگز اشاره به برقراری ارتباط با روح القدس نکرده اند؟ یعنی نمی دانستند که به این راحتی می توان مردم را به روح القدس متصل کرد؟ اگر موردی هست، با ذکر آدرس روایت، ما را مطلع کنید.

11 - داستانهای قرآنی چیز دیگری می گویند... آنها می گویند که پیامبران الهی معجزات زیادی آورده، ولی تکذیب شدند... حالا شما می گویید ما روشی یافته ایم که مردم را به (به اصطلاح) روح القدس متصل کرده، زمینه ایمان آوردن آنها را ایجاد می کنیم. لطفاً بفرمایید چرا پیامبران و اولیای خدا در اجرای رسالتشان چنین کاری نکردند؟ آیا شما چیزی یافته اید که معصومین (ع) نیافته بودند؟

شما در پاسخ فرمودید:

نقل قول:
8 و 11- کفر نگویید آقا یا خانم بی نام. مسلما" که پیامبران و ائمه و معصومین می دانستند اتصال به هوشمندی الهی یا همان روح القدس را. نماز با کیفیت مولای متقیان، صلح کیفیتی امام حسن، قیام حق امام حسین بر باطل، سجده های امام سجاد و بحثهای قاطعانه باقرالعلوم و امام جعفر و کظم غیظ امام موسی کاظم و ضمانت آهو و بحثهای علمی مستدل امام رضا در برابر سران و الا ما شاء الله... با اتصال به منبع عظیم هوشمندی الهی بوده است. آنها معصوم و مزکی از تشعشعات منفی بوده اند و به قدر کفایت و نهایت، سرشار از علم لدنی الهی. "انا مدینه العلم و علی بابها"ی پیامبر اعظم یادتان نیست؟ خوب هم می دانستند. منتها با انسانهای متمدن امروزی صحبت از شعور الهی حاکم بر جهان هستی می کنی، اییییییییییییییین همه مخالفت و مقاومت می بینی، چه برسد به عرب جاهل 1400 سال پیش. به جای آنکه بگویند تفکر منفی، ذهن را درگیر تشعشعات شعوری منفی می کند، فرموده اند:"معصیت نکنید.حرام است."

این پاسخی که به جناب استاد دادید چقدر با پاسختان به سؤال بنده همخوانی دارد!!! شما که علت بیان نکردن مفاهیم عرفان حلقه توسط معصومین (ع) را پایین بودن سطح تمدن و سواد عرب جاهل 1400 سال پیش می دانید، چطور به سؤال روشن جناب استاد اینگونه پاسخ می دهید؟ خودتان نسبت به مردمان 1400 سال پیش نژادپرستی می کنید، خود برتر بینی می کنید، حالا اینگونه پاسخ می دهید؟ روستایی بی سواد حالا چه فرق عمده ای با روستایی بی سواد 1400 سال پیش دارد؟ بالاخره یا درک مفاهیم به تمدن و سواد ربط دارد، یا ندارد. تکلیف ما را روشن کنید!

نقل قول:

جناب استاد
من فکر می کنم شما خودتون رو به خواب زدید. خواب زده را نمی شود بیدار کرد. تمامی ارتباطات لازم را به شما می دهم و جوابم را که مبرهن بود دوباره می نویسم.

کدام جواب؟! فکر می کنید مردم اینقدر ساده اند که با خواندن این تاپیک، متوجه فرار آشکار شما از پاسخگویی نشوند؟ بس است تکرار مقالات. اگر راست می گویید یک بار هم مستقیماً با زبان خودتان صحبت کنید. یعنی چه که پاسخ روشن است؟ بنده سؤالات را تکرار می کنم:

نقل قول:
حج، عروجی به هفت آسمان، یعنی هفت گنجینه­ ی آگاهی­های هستی،

بفرمایید هفت گنجینه آگاهی دقیقاً چیست، چرا که بنده را شدیداً به یاد هفت چاکرا در مفاهیم شرقی می اندازد.

نقل قول:
اما هدف، بالاتر از این یکپارچگی و بالاتر از این محو شدن است و کسی به آن می­رسد که با آمادگی عازم این مسیر شده باشد.

آن هدف بالاتر از یکپارچگی و محو شدن چیست؟

نقل قول:
"هفت آسمان" هم که از مقاله استاد آشکارتر دیگه توضیحی نمی تونیم بدیم، والله موندیم که دیگه چه جوری با شما حرف بزنیم؟

هفت آسمان روشن است. معلوم نیست هفت گنجینه آگاهی چیست.

نقل قول:
فارسی سلیس می نویسیم، دور می زنید بحث را و برمی گردید سر لجبازی اولیه تان.

این شمایید که از سر لجبازی و فرار از بحث، سؤالات به این روشنی را پاسخ نمی دهید. این یک نمونه از فارسی سلیس:

گفته شده:
فیض حلقه ی وحدت از برکت نزدیکی و وحدت حداقل دو نفر ایجاد می شود و هر کجا حداقل دونفر در حلقه جمع باشند، عضو سوم روح القدس (شبکه شعور کیهانی) و عضو چهارم آن خداوند است.

می شود بفرمایید در غار حرا نفر دوم چه کسی بود؟

نقل قول:
این افراد، اَبَر انسان­هایی هستند که در حج متولد شده­ اند و به بلوغ رسیده­ اند. این ابر انسان­ها به درک حج رسیده ­اند؛ حجی که معراج به هفت آسمان آگاهی است.

ابر انسان دقیقاً یعنی چه؟ ابر انسان چه خواصی دارد؟

البته پاسخ شما را همین حالا می دانم:

"پاسخها در مقاله استاد موجود است. دوباره بخوانید، ما هم دعا می کنیم این بار جواب را بگیرید، ای ابوجهل کوردل با آن قفل های ذهنی بزرگ، لجباز خنگ! به هوشمندی الهی می سپاریمتان!"

ان الله احکم الحاکمین

یا حق

بله. جواب من هم همان بود که فرمودید. درست حدس زدید منتقد محترم (بهتره بگم مخرب محترم، چون از اصول انتقاد بویی نبرده اید) منتها بدون فحشها و عصبانیتهای نوشته شده توسط شما. چرا خودزنی می کنید بی نام عزیز؟!
بله گرامی!
فقط هوشمندی حاکم بر جهان هستی است که می تواند قفلهای ذهنی متعدد شما را که بزرگترین مانع شما و همه ما، در راه درک حقیقت است، بردارد و بالاخره کلاف پیچیده و سردرگم ذهن را، ساده کند. چون تا ساده نشوید، ملکوت خدا را نخواهید دید. این سادگی همان سادگی عرفانی است که ذهنی می خواهد بدون درگیری با جزئیات و ذهنی می خواهد فراکل نگر. همه سوالاتتان حل می شود اگر در ارتباط بنشینید (از ارتباط ویژه شروع کنید که برای تمامی جهان استارت خورده است و هر لحظه که اراده کنید و چشمانتان را ببندید و از ذهنتان بگذرانید که در ارتباط ویژه هستید، در اتصال قرار می گیرید منتها شرطش بی طرفی است و شاهد بودن. به همین سادگی. بدون هیچ پیش داوری و قضاوت. بشوی اوراق اگز هم درس مایی / که درس عشق در دفتر نباشد) و سپس، مقالات استاد طاهری را بی طرفانه (و نه مغرضانه) بخوانید. به صلاحدید هوشمندی حاکم بر جهان هستی، کم کم ظرفیت سازی می شودتان و درکها آغازتان می گردد. من هم همه ارتباطات لازم را برایتان جاری می کنم. انشاء الله که سببی شود و توفیق بندگی مان فراهم.

لینک مقاله معراج حج استاد طاهری که با جهل های صد تا یه غاز بی نام، سعی در بیراهه بردنش وجود دارد:

http://www.askdin.com/showthread.php?t=121&page=2

mataheri;62543 نوشت:
بله. درست حدس زدید. جواب من همان است. منتها، بدون فحشها و عصبانیت هایی که به خود نسبت می دهید. خود زنی نکنید بی نام ها.

"پاسخها در مقالات استاد موجود است. دوباره بخوانید، ما هم دعا می کنیم این بار جواب را بگیرید، آن قفل های ذهنی بزرگ شما فقط به یک طریق باز می شود تا دیگر سر خود را کلاه نگذارید: به هوشمندی الهی می سپاریمتان. هرطور نقشه عظیم خلقت ایجاب کرد که از هوش جزئی شما نیز استفاده شود، آنجا، تلنگری هم به شما می خورد تا برگردید به اسلام و تسلیم شدن به هوشمندی حاکم بر جهان هستی که آخر همه اتمها که شکافته بشود، آنجاست: "پاسخها در مقاله استاد موجود است. دوباره بخوانید، ما هم دعا می کنیم این بار جواب را بگیرید، آن قفل های ذهنی بزرگ شما فقط به یک طریق باز می شود تا دیگر سر خود را کلاه نگذارید: به هوشمندی الهی می سپاریمتان. هرطور نقشه عظیم خلقت ایجاب کرد که از هوش جزئی شما نیز استفاده شود، آنجا، تلنگری هم به شما می خورد تا برگردید به اسلام و تسلیم شدن به هوشمندی حاکم بر جهان هستی که آخر همه اتمها که شکافته بشود، آنجاست: "پاسخها در مقاله استاد موجود است. دوباره بخوانید، ما هم دعا می کنیم این بار جواب را بگیرید، آن قفل های ذهنی بزرگ شما فقط به یک طریق باز می شود تا دیگر سر خود را کلاه نگذارید: به هوشمندی الهی می سپاریمتان. هرطور نقشه عظیم خلقت ایجاب کرد که از هوش جزئی شما نیز استفاده شود، آنجا، تلنگری هم به شما می خورد تا برگردید به اسلام و تسلیم شدن به هوشمندی حاکم بر جهان هستی که آخر همه اتمها که شکافته بشود، آنجاست: نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ
دل هر زره را که بشکافی / آفتابیش در میان بینی. "

لینک مقاله معراج حج استاد طاهری که با جهل های صد تا یه غاز بی نام، سعی در بیراهه بردنش وجود دارد:

http://www.askdin.com/showthread.php?t=121&page=2

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

این پاسخی را که شما میفرمایید بنده اصلا" در مطالب پر از ایراد واشکال شما ندیدم میتوانید با آن بصیرتی که دارید خودتان روان وسلیس این پاسخها را بدهید ؟

بیکار هستید یا مضطر؟ که مرتب خود را دور میزنید وخیال میکنید مردم فریب این مغلطه ها را میخورند ؟

4 سؤال ساده از مطالبتان پرسیدم که خودتان هم نفهمیدید که چه نوشته اید؟ زشت است انسان باید حرمت خود را نگاه دارد شما چرا با این رفتار خود تان درمقابل مردم مضحکه میکنید ؟ فکر میکنید مردم ساده لوح هستند ؟خیر جناب شاید ساده دل باشند اما ساده لوحانی که این مطالب بی محتوا را باور کنند هرگز ! از تعدا د استقبال از مطالبتان این را در نیافتید؟ در ضمن جناب طاهری اگر من هم خودم را به خواب زده بودم از برگزاری کلاس محرومم میکردند نه اینکه بهترین فرزندان رابرای آموزش به ما بسپارند و کلاس در اختیارمان بگزارند. بالاخره اطراف مارا همین مغزهای متفکر اداره میکنند ومیتوانند نیک رااز بد و شبهه را از یقین تشخیص دهند . یا اینکه شما اعتقاد دارید فقط خودتان مغز کل عالم هستید ونظر دیگران (افراد با تجربه وافراد متفکر جوان نسل امروز ) در اداره ی آموزش عالی در سطح اجتماع بی ارزش است؟

به نوشته تان دقت کنید خدا وکیلی این شما نیستیدکه خود زنی میکنید ؟ ما که از مستندات قران و سنت واحادیث وعلم فلسفه ومنطق وعلم عرفان پاسخ میدهیم شما فقط در حال حواله وبرات برای مطالبتان هستید . کمی زحمت بکشید وبه جای تعصب بی مورد پاسخ های مستند ما راهم مطالعه کنید .

............................................................................ حق یارتان :roz:.......................................................................................

[=&quot]آیا مشاهده نمی کنید که همانا خداوند سبحان،انسانهای پیشین از آدم(علیه السلام) تا آیندگان این جهان را با سنگهائی در مکه آزمایش کرد که نه زیان می رسانند،و نه نفعی دارند،نه می بینند،و نه می شنوند؟این سنگها را خانه محترم خود قرار داده و آن را عامل پایداری مردم گردانید.سپس کعبه را در سنگلاخ ترین مکان ها،بی گیاه ترین زمین ها،و کم فاصله ترین دره ها،در میان کوههای خشن،سنگریزه های فراوان،و چشمه های کم آب،و آبادی های از هم دور قرار داد،که نه شتر،نه اسب و گاو وگوسفند،هیچکدام در آن سرزمین آسایش ندارند.سپس آدم(علیه السلام) و فرزندانش را فرمان داد که به سوی کعبه برگردند،و آنرا مرکز اجتماع و سر منزل مقصود و بار اندازشان گردانند،تا مردم با عشق قلبها،به سرعت از میان فلات ودشت های دور،واز درون شهرها،روستاها،دره های عمیق،و جزایر از هم پراکنده دریاها به مکه روی آورند،شانه های خود را بجنبانند،و گرداگرد کعبه لا اله الا الله بر زبان جاری سازند،و در اطراف خانه طواف کنند،و با موهای آشفته،و بدنهای گرد و غبار در حرکت باشند.لباس های خود را که نشانه شخصیت هر فرد است در آورند،وبا اصلاح نکردن موهای سر ،قیافه خود را تغییر دهند،که آزمونی بزرگ، وامتحانی سخت،و آزمایشی آشکار است برای پاکسازی وخالص شدن،که خداوند آن را سبب رحمت و رسیدن به بهشت قرار داد.اگر خداوند خانه محترمش،ومکانهای انجام مراسم حج را ،در میان باغها و نهرها،و سرزمینهای سبز و هموار،و پر درخت و میوه،مناطقی آباد ودارای خانه ها وکاخهای بسیار،وآبادیهای بهم پیوسته ،در میان گندمزارها وباغات خرم و پر از گل و گیاه،دارای مناظری زیبا و پر آب،در وسط باغستانی شادی آفرین،و جاده های آباد قرار می داد،به همان اندازه که آزمایش ساده بود ،پاداش نیز سبکتر می شد.اگر پایه ها و بنیان کعبه،و سنگهائی که در ساختمان آن بکار رفته از زمرد سبز،و یاقوت سرخ،ودارای نور وروشنائی بود،دلها تیره تر به شک وتردید می رسیدند،وتلاش شیطان بر قلبها کمتر اثر می گذاشت،و وسوسه های پنهانی او در مردم کارگر نبود.در صورتیکه خداوند بندگان خود را با انواع سختیها می آزماید،و با مشکلات زیاد به عبادت می خواند ،و به اقسام گرفتاریها مبتلا می سازد،تا کبر و خود پسندی را از دلهایشان خارج کند،و به جای آن فروتنی آورد،و درهای فضل ورحمتش را برویشان بگشاید،و وسائل عفو و بخشش را به آسانی در اختیارشان گذارد.[/]

[=&quot]امام خمینی(ره):[/][=&quot]

[/]

[=&quot]([/][=&quot] ... [/][=&quot]سعی کن اگر اهلش نیستی و نشدی ، انکار مقامات عارفین و صالحین را نکنی و معاندت با آنان را از وظایف دینی نشمری . بسیاری از آنچه آنان گفته اند در قرآن کریم به طور رمز و سربسته و در ادعیه و مناجات اهل عصمت بارزتر، آمده است و چون ما جاهلان از آنها محرومیم با آن به معارضه [/][=&quot]
[/]
[=&quot]برخاستیم[/][=&quot] ... . [/][=&quot])[/][=&quot][/]

mataheri;61858 نوشت:
معراج حج

به نام خدا

حج، سکوی پرتاب انسان به سوی بینهایت، تجربه­ی معراج و تولدی دوباره است که تنها و تنها پس از پایبندی به پیمان «ایاک نعبد و ایاک نستعین» محقق می­شود. با صرفنظر از این پیمان، مناسک حج به نتیجه نمی­رسد و بدون اثری معرفتی، به نحوی زودگذر، احساسات فرد بر انگیخته شده، اندکی پس از اتمام مراسم فرو می­نشیند.
حج، عروجی به هفت آسمان، یعنی هفت گنجینه­ ی آگاهی­های هستی، آن هم در میان جمع است. در این حرکت، با گم شدن در سیل خروشان و یکپارچه­ ی حج­ گزاران، محو شدن هم تجربه می­شود؛ اما هدف، بالاتر از این یکپارچگی و بالاتر از این محو شدن است و کسی به آن می­رسد که با آمادگی عازم این مسیر شده باشد.
آمادگی، تنها استطاعت مالی نیست؛ آمادگی در این است که حق معلوم مسکینان و مستمندان، از طریق خمس، زکات، صدقه و... پرداخت شده باشد و علاوه بر این، معرفتی حاصل باشد که بتوان آن را سرمایه­ ی حج قرار داد. در این صورت، حج آثارمثبت فردی و اجتماعی خواهد داشت.
کسی که با رعایت این مقدمات عازم حج می­شود، از دارایی خود گذشته است؛ با همنوعان خود همدردی و همدلی دارد و از آنجا که به پیمان «ایاک نعبد و ایاک نستعین» متعهد است؛ عمق و عظمت «لبیک» را می­ شناسد. او چنان که باید، به آگاهی خواهد رسید و سوغاتی که از این سیر معنوی به ارمغان خواهد ­آورد، پیشرو بودن در انجام امور خیر است. این حاجی رفع مشکلات مردم را سر لوحه­ ی امور زندگی قرار خواهد داد و امین مراجعین خواهد بود. حاجی حقیقی یک اَبَر انسان است؛ ابر انسانی که با تحولات فردی خود، جامعه­ اش را نیز متحول می­کند.

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

خسته شدیم از بس چشم دل و صورت را باز کردیم چشمان دوستان را هم قرض کردیم ودر ادعای شما جز گزاف گویی های بی محتوا چیزی ندیدیم
اینهایی را که شما گفتید پاسخ کدام یک از سؤالهای بنده بود اصلا" خودتان متوجه شدید که چه نوشته اید ؟ یا من چه نوشته ام ؟ من کجا گفتم روستایی.... چرا به خاکی میزنید تا شاهدان قضیه را منحرف از مسئله ی اصلی کنید این نوشته ی بنده واین هم پاسخ شما حالا بفرمایید سن پرتقال فروش را؟؟؟ لطفا" پاسخ علمی دقیق نه احساساتی!!! بفرماید ادعا کردید حالا ننه من غریبم که نیست اینطوری پاسخ بدهید اصلا" بنده گیراییم کند است لطفا" علمی پاسخ بدهید کارشناسان و ودوستان توجیهم میکنند
این هم مطالب بنده که شما پاسخ ..... داده اید که مسلما" پاسخی درخور نیست زیرا ادعایتان بی اساس است

سلام بر بقیةالله الاعظم منتظرانش

جناب طاهری از این که می بینم اسلام شناس شده اید آنهم مکتب نرفته ...... . .!!!! اسلام شناسی و در باره یاسلام فتوا دادن سالها شاگردی کردن میخواهد . شما کجا درس اسلام شناسی خوانده اید که در باره یمسایل فقهی به خود اجازه یاینطور اظهار نظر میدهید ؟

اما تحقیق و امداد از متخصصان بدون تخصص شخصی کمی ابهام ایجاد میکند و البته در سایت که شما کلی فرصت رفع و رجوع دارید بهترین مکان این کارها وکمک گرفتنها است .

چند سؤال : اولا" بنده متخصصان و مجتهدانی را دید ه ام که به خود اجازه ی صدور فتوا نمی دهند زیرا بسیار دین به دنبال خواهد داشت. اما شما به خود اجازه میدهید اولا" مطلب بنویسید انهم در مورد یکی از مهمترین امور مسلمین بدون ذکر منبع ومأخذ !!!
ثانیا" فتوا صادر کنید که مراسم در چه صورت نتیجه دارد(حج مقبول است) ودر چه صورت تابع احساسات است(حج مقبول نیست) پس در این صورت که شما مرقوم فرمودید تکلیف روستاییان بی سواد که به معرفت مورد نظر نرسیده اند و فقط از روی عشقی به قول شمازود گذر وتابع احساسات به حج میروند روشن است (شما حج ایشان رامقبول نمیدانید؟) خیر گرامی به عنوان محقق در این امور عرض کنم خدمتتان که حج هم مانند سایر امور تعبدی درجات و مقامات دارد .و مانند مکتب کیهانی شما عموما" عروجا" انهم در یک سطح نیست .بلکه بنا به ظرفیت وجودی افراد عروج الی الله میسر است . هرکس در حد وتوان وسع وجودی خود.

در قسمتی از نوشته هایتان آورده بودید که حج عروجی به هفت آسمان، آنهم یعنی هفت گنجینه ی آگاهی انسان است !!! لطفا" در این مورد توضیحات کامل بفرمایید .

در ضمن تحت الفظ نوشته اید هدف بالا تر از این یک پارچگی وبالاتر از این محو شدن است !!! بالاتر آن را می فرمایید توضیح بدهید .

نکته ی بعدی این است که حاجی یک ابر انسان است !!!! یعنی چه؟؟؟

حاجی که با تحولات فردی خود جامعه اش را نیز متحول میکند (نحوه ی این تحول را هم بفرمایید . فقط ادعا که نشد نوشته ی تحقیقی ! باید در مورد ادعا هایتان هم توضیح بدهید )

تا بعد و ادامه ی مطالب...
منتظر پاسخ هایتان هستم

سلام وقتی انسان هبوط کرد روی زمین خدا گفت حالا دوباره بیایید به سمت من و عروج کنید ولی از راهی که من میگم باید بیایید نه از راهی که شما خودتون میخواهید
خداوند هفت مرحله را قرار داد که عبارتند از طواف-سعی-عرفات-مشعرالحرام-منی-طواف -سعی.
انسان از دو نیمه لجنی و خدایی افریده شده است هر یک مرحله ای که انسان بتونه رد کنه یک قسمت از این لجن ریخته میشه و تا الان هم هیچ انسانی به جز پیامبران موفق نشده که مراحل رو طی کنه البته کسانی بوده اند که تا چند مرحله پیش رفته اند ولی هنوز کسی موفق نشده.
اگر کسی هم میخواد بهش اثبات بشه باید شروع کنه راهو بیاد تا خودش بفهمه که حقیقته.
ببخشید وارد بحثتون شدم

mataheri;62543 نوشت:

بله. جواب من هم همان بود که فرمودید. درست حدس زدید منتقد محترم (بهتره بگم مخرب محترم، چون از اصول انتقاد بویی نبرده اید) منتها بدون فحشها و عصبانیتهای نوشته شده توسط شما. چرا خودزنی می کنید بی نام عزیز؟!
بله گرامی! فقط هوشمندی حاکم بر جهان هستی است که می تواند قفلهای ذهنی متعدد شما را که بزرگترین مانع شما و همه ما، در راه درک حقیقت است، بردارد و بالاخره کلاف پیچیده و سردرگم ذهن را، ساده کند. چون تا ساده نشوید، ملکوت خدا را نخواهید دید.

با سلام
فکر کردم کسانی که در تحت حلقه عرفان کیهانی قرار می گیرند از آرامش روحی خاصی بهره مند هستند اما پستهای شما آب پاکی را بر روی دستانمان ریخت.
نحوۀ ورود تان به بحث اضطراب زا است و این امر در نحوۀ نگارش و فونت انتخابیتان مشهود است لذا توصیه می شود برای تبلیغ فردی را انتخاب کنید که بسیار آرام و متین باشد و به اصطاح شما اصلابار منفی نداشته باشد شما که این همه دم از رحمانیت خداوند می زنید آخر چرا با دوستان این سایت از در غضب وارد می شوید پس معلوم می شود که شما در مقام عمل به گفته ها و شعارهای خود عمل نمی کنید و این مایۀ تاسف است.
نکته ای که همواره برای من سوال بوده این است که شما در این جلسات از کجا مطمئن می شوید که با شعور کیهانی متصل شده اید و از آنجا که این اتصال برای همگان محیا است به شرط سر سپردگی سوال این است که چرا انبیاء و اولیاء از این روش آسان استفاده نکردند؟ مثلا اگر پیامبر(ص) به جای نماز این راه را پیش روی مردم زمان خود قرار می دادند آیا آن همه با حضرت مخالفت می شد؟
یا اولیای معصومین و یا این همه ازاولیاء و بزرگان که هرگز چنین راهی را پیشنهاد ندادند .
بنابراین روشن است که این طریقه راهی برای سعادت بشر نیست بلکه سرابی است برای کسانی که از عبودیت خدا گریخته اند و به عبودیت نفس پناه آورده اند.

موضوع قفل شده است