نقش ابوبكر در دوران زندگي پيامبر اكرم(ص)

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نقش ابوبكر در دوران زندگي پيامبر اكرم(ص)

نقش ابوبكر در دوران زندگي پيامبر اكرم(ص) چي بود؟‌

آنچه درباره نقش ابابکر در زمان پيامبر ادعا مي شود اول اسلام آموردن ابابکر است که مي خواهند با ادعاي اولين ايمان آورنده به وي نقش وي در در وقايع اوليه اسلام پر رنگ نشان دهند
ابن کثیر در جمع اقوال مختلف در مورد اولین فردی که اسلام آورد می گوید: «جمع بین این اقوال به این است که خدیجه اولین زن مسلمان و زید ابن حارثه اولین غلام مسلمان، علی (علیه السلام) اولین نوجوان مسلمان و ابوبکر اولین مرد آزادی است که اسلام آورد» سپس می نویسد: «اسلام او (= ابوبکر) مفیدتر از اسلام دیگران است چون او بزرگ و رئیس قریش و صاحب مال فراوان بود».
گویا ابن کثیر از جمله ی اخیر چنین می خواهد نتیجه بگیرد که اسلام آوردن خدیجه و علی (علیه السلام) و زید ابن حارثه چندان مهم نبوده، زیرا خدیجه تنها یک زن میانسال و علی نوجوانی کم سن و زید هم عبد و برده بوده، بنابراین تنها ابوبکر که دارای قدرت مالی و سیاسی و موقعیت اجتماعی بود با مسلمان شدن خود در رشد و بقاء اسلام تاثیر بسزائی داشته.
در پاسخ به این سخن عرض می کنیم تاریخ خود بهترین شاهد می باشد که مطلب عکس آن چیزی است که ابن کثیر ادعای آن را دارد. زیرا کمکهای مالی و دلجویی های خدیجه و پشتیبانی های پی در پی او از رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) در حدی است که احدی نمی تواند تاثیر مستقیم آنرا در بقاء و رشد اسلام رد نماید. در مورد امیرالمومنین نیز آنقدر حضورش پررنگ و تاثیرش در گسترش اسلام زیاد است که کسی نمی تواند منکر آن شود.
علی (علیه السلام) از همان نوجوانی با اعلام پشتیبانی خود از رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) در موقع دعوت خویشاوندان نشان داد که ایمان آوردنش از روی معرفت و با یقین کامل است. علی است که میراث دار علم و اخلاق و دین پیغمبر است حال چگونه می توان نقش او را در دین نادیده گرفت و نقش فردی چون ابوبکر را برجسته نمود؟ جالب است که بدانیم بنا به نقل منابع مختلف اهل سنت اسلام آوردن ابوبکر -به صورت غیرمستقیم- پس از جریان اسراء بیان شده بنابراین اثر اسلام آوردن او با اثر ایمان آوردن خدیجه و علی اصلا قابل قیاس نیست.
از جمله منابعی که بصورت غیر مستقیم اسلام آوردن ابوبکر را پس از جریان اسراء دانسته سیره ی حلبیه است. در این کتاب در ج 1 ص 273 و در سیره ی دحلان ج1 ص 8 آمده است: وقتی ابوبکر اسلام آورد، پیغمبر او را لقب «صدیق» داد». از طرف دیگر در همان سیره ی حلبیه ج 1 ص 273 می خوانیم که تسمیه ابوبکر به لقب «صدیق» بعد از اسراء رخ داده آنجا که مردم جریان اسراء را تکذیب کرده و ابوبکر، پیامبر را تصدیق می کند، بنابر این او پس از معراج اسلام آورده یعنی سالها پس از خدیجه و امیرالمومنین (علیه السلام) حال چگونه می توان اسلام او را انفع از اسلام آن دو دانست؟!
اقوال ديگري نيز درباره اسلام آوردن وي است که به آن نمي پردازيم

موضوع بعدي جريان يار غار بودن ابابکر است، که از ان به عنوان کاري بزرگ وموثر در جريانات صدر اسلام ياد مي کنند اگر از بحث درباره، ترس ابابکر و...بگذريم وبا مسامحه آن را فضيلت بدانيم !!!،نقش چه کسي مهمتر است کسي که جاي پيامبر صلي الله عليه واله خوابيده وايشان را از مرگ حتمي نجات داده يا کسي که همراه پيامبرصلي الله عليه واله بوده والقاء ترس مي کرده ،کسي که جانش را بخطر انداخته وهر لحظه احتمال تکه تکه شدنش مي رفته يا کسي که نهايت همرا ه پيامبر صلي الله عليه واله بوده

در جنگ ها نيز وي كاري انجام نداده است . در جنگ احد فرار نموده و پيامبر را تنها گذاشتند[1] در جنگ خيبر وقتي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ وي را به عنوان فرمانده سپاه منسوب نمود، از گشودن قلعه عاجز مانده و فرار كرد.[2] و همچنين در آخرين روزهاي عمر شريف رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ وقتي آن حضرت به ابوبكر و عمر دستور مي دهد كه با سپاه اسامه رهسپار جنگ شوند آن ها تعلُّل مي كنند هر چه پيامبر اصرار مي نمايد كه به سپاه اسامه ملحق شوند، آنها در مدينه مي مانند و بطور صريح با رسول خدا مخالفت مي كنند.) 3)
وي از نگاه اخلاقي هم وضعيت خوبي نداشته اند، ابوبكر كه از عمر اندكي بهتر است مي گويد: من شيطاني دارم كه هميشه مرا فريب مي دهد.[4]
از عملكرد ابوبكر و عمر در زمان حيات رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ بدست مي آيد كه آن دو هيچگاه از عمق جان به پيامبر و آئين او ايمان نداشته اند و اگر بعد از رحلت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و حتي در آخرين روزهاي عمر شريف آن حضرت، بطور صريح در مقابل ايشان قرار مي گيرند و سفارشات آن حضرت را در موضوع اهل بيت ـ عليه السّلام ـ و امامت امام علي ـ عليه السّلام ـ ناديده گرفته و كودتاي سقيفه را به وجود مي آورند تغيير در عقايد و اعمال و رفتار آن دو به حساب نمي آيد؛ بلكه چهره واقعي آن دو كه قبلاً پنهان بوده، پديدار مي گردد، آنها اسلام را براي رسيدن به مقاصد دنيوي و رسيدن به قدرت انتخاب نموده اند و هميشه رايي واحد داشته اند، آنان در تمام دروان حيات رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ قرين يكديگر بودند و در خلافت جريان تحولات سقيفه در همه موارد مواضع يكساني داشتند. اصرار عمر در پايدار ساختن خلافت ابوبكر براي اين بود كه زمينه را براي خلافت خودش آماده سازد و لذا امام علي ـ عليه السّلام ـ فرمود: او به خاطر آينده خودش در تبعيت خلافت ابوبكر تلاش مي كند.)5)

[1] . سيرة رسول خدا، ج1، ص514.
[2] .
ابن ابي شيبه، المنصف، بيروت، دارالفكر، 1409، ج7، ص393.
[3] .
بلاذري، انساب الاشراف، بيروت، مؤسسه اعلمي، چاپ اول، 1394 ق، ج2، ص115.
[4] .
ابن سعد، طبقات الكبري، بيروت، دارصادر بي تا، ج3، ص212.
[5] .
بلاذري، احمد، انساب الاشراف، مصر، دارالمعارف بي تا، ج1، ص587.

اما نماز ابابکر در زمان پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم باحضور پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم !!!!
بعضی از کسانی که به حقانیت ابوبکر برای خلافت استناد می کنند و اشاره ی رسول اکرم صلی الله علیه و آله به او برای مقدم داشتنش به خلافت بنابر روایتی است که ابن الجوزی بسند از علی بن ابی طالب علیه السلام نقل کرده است: گفت: " هنوز رسول الله صلی الله علیه و آله قبض روح نشده بود، پس همانا پیامبر را یافتیم، که ابابکر را در نماز جلو انداخت، پس راضی شدیم برای دنیامان هر آنچه رضایت داد رسول الله صلی الله علیه و آله برای دینمان، پس ابابکر را مقدم داشتیم" (1)

در این روایت دروغی آشکار و بزرگ است، کسانی که این روایت را به علی علیه السلام نسبت می دهند و چنین ادعایی دارند، متذکر شوند که اوهمان کسی است که با ابابکر مخالفت کرد و با او به هیچ وجه بیعت نکرد مگر بعد از شش ماه و اطراف او مخالفان زیادی از بزرگان صحابه جمع شده بودند.(همانطور که قبلا بیان کردیم)، و بنابر صحت این روایات باید فرض شود که امام علی علیه السلام جزو اولین کسانی بود که با او بیعت کرد.


به علاوه ی تخلف علی علیه السلام از بیعت با ابوبکر، چیزی که به تنهایی هم برای اثبات نادرستی این روایت کافی است، دلائل دیگری نیز برای تاکید این دروغ وجود دارد:
1- بعثت اسامه بن زید کسی که رسول الله صلی الله علیه و آله لواء شریف خویش را به وی سپرد، و صحابه را به همراهی با وی امر فرمود و ایشان در آخرین لحضات عمر شریفشان بودند، و در بین افراد آن سپاه بزرگان مهاجرین بودند - امثال ابوبکر و عمر و ابوعبیده-، پس اگر پیامبر صلی الله علیه و آله می خواست که ابوبکر را به خلافت بنشاند او را در بین افراد آن سپاه قرار نمی داد.


2- اگر صحت این روایت درست می بود، خود ابابکر در روز سقیفه این روایت را بر مخالفینش عرضه می نمود ( در زمانی که او به شدت نیاز به احتجاج هایی داشت که بر رقیبان خویش ارائه دهد تا در آن کشمکش و دعوا پیروز گردد)، و جدای از این همان طور که قبلا گذشت دیدیم که اوچگونه به قبیله ی قریشی بودن خویش بر دیگر رقیبان احتجاج نمود.


3- بنابر همه ی اینها، این روایت و امثال این روایت حقانیت استخلاف علی علیه السلام را به طور قطع ثابت می کند. ( به منابعی که در مطالب قبلی بیان کردیم مراجعه کنید)



منبع:
1- ابن الجوزي : كتاب صفوة الصفوة . ( * )
موضوع قفل شده است