علت جنگ های اسلام چیست؟

تب‌های اولیه

22 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
علت جنگ های اسلام چیست؟

علت جنگ های اسلام چیست؟آیا این جنگ ها برای مجبور کردن دیگران به پذیرش اسلام است؟

بر خلاف تصور و تبلیغات رایج ، در دین و تاریخ مسیحیت نیز جنگ و مبارزه وجود دارد و در کتاب عهد عتیق که بخشی از کتاب مقدس و مورد قبول مسیحیان است، داستان جنگهای حضرت موسی و برخی از پیامبران الهی فراوان نقل شده است.به عنوان نمونه به برخی از آن ها اشاره می نماییم:
1- «وخداوند مرا گفت: اینک به تسلیم نمودن سیحون و زمین او به دست تو شروع کردم پس بنا به تصرف آن بنما تا زمین او را مالک شوی... و تمام شهرهای او را در آن وقت گرفته، مردان و زنان و اطفال هر شهر را هلاک کردیم و هیچ کدام را باقی نگذاشتیم.» (1)
2- «و با مِدیان به طوری که خداوند موسی را امر فرموده بود جنگ کرده همة ذکوران را کشتند... و بنی اسرائیل زنان مدیان و اطفال ایشان را به اسیری بردند و جمیع بهایم و جمیع مواشی ایشان و همة املاک ایشان را غارت کردند و تمامی شهرها و مساکن وقلعه‌های ایشان را به آتش سوزانیدند... و موسی بر رؤسای لشکر یعنی سرداران هزاره‌ها و سرداران صدها که از خدمت جنگ باز آمده بودند غضبناک شد و موسی به ایشان گفت: آیا همة زنان را زنده نگاه داشتید؟... پس الآن هر ذکوری از اطفال را بکشید و هر زنی را که مرد را شناخته با او همبستر شده باشد بکشید و از زنان هر دختری را که مرد را نشناخته و با او همبستر نشده برای خود زنده نگاه دارید» . (2)
3- «چون یهوه خدایت تو را به زمینی که برای تصرفش به آن جا می‌روی درآورد و امت‌های بسیار را که حِتیان و جِرجاشیان و اموریان و کنعانیان و فِرِزّیان و حِوّیان و یَبوسیان، هفت امت بزرگتر و عظیم‌تر از تو باشند از پیش تو اخراج نماید و چون یهوه خدایت، ایشان را به دست تو تسلیم نماید و تو ایشان را مغلوب سازی آنگاه ایشان را بالکلّ هلاک کن و با ایشان عهد مبند و برایشان ترحم منما». (3)
در انجیل از قول حضرت عیسی آمده است:
«گمان مبرید که آمده‌ام تا سلامتی بر زمین بگذارم. نیامده‌ام تا سلامتی بگذارم بلکه شمشیر را.» (4)
عیسای مسیح در شب آخر از حواریون خواست تا شمشیر تهیه کنند
«پس به ایشان گفت: لیکن الان هر که کیسه دارد آن را بردارد و هم چنین توشه دان را و کسی که شمشیر ندارد جامة خود را فروخته آن را بخرد...» (5)
اگر در زمان حضرت عیسی، جنگی گزارش نشده است، این مسئله مربوط به شرایطی است که حضرت عیسی (ع) در آن قرار داشت. مدت تبلیغ دین توسط حضرت عیسی تنها سه سال گزارش شده است که در این سه سال طرفداران آن حضرت بسیار در اقلیت بودند که هیچ چشم اندازی از پیروزی در زمانش وجود نداشت و هیچ حکومتی تشکیل نداد. بنا بر این حضرت عیسی به جنگ رو نیاورد. شبیه آن چه که پیامبر اسلام در دوره سیزده ساله خود در مکه انجام داد در این مدت پیامبرومسلمانان نه تنها به پیچ جنگی رو نیاوردند بلکه پیامبر مسلمانان را از دفاع نیز منع نموده بود تا به جهانیان ثابت گردد که حضرت در پی درگیری و جنگ نیست اگر در دوره مدینه جنگی صورت گرفت ، این بر حضرت تحمیل شده بود.جنگهایی مانند بدر ، احد و خندق و... حالت دفاعی داشت و دفاع ، حکم عقلی است که هیچ انسان عاقلی در آن تردید نمی کند. در واقع پیامبر و مسلمانان با شکنجه ، اذیت و آزار ، مصادره اموال و حمله و تهاجم دشمنان روبرو بودند و مطمئنا اگر حضرت عیسی (ع) و یارانش با چنین موقعیتی مواجه بودند و شرایط نیز برای آنان فراهم بود ، به دفاع از خود می پرداختند ؛زیرا دفاع از خود و خانواده و سرزمین و... حکم عقل است که هیچ تردیدی در آن نیست.
از طرف دیگر نوع جنگ ها و اهدافی را که پیامبر در جنگ ها جستجو می کرد ، با نگاه به مفهوم جهاد در اسلام می توان به خوبی دریافت. جهاد یعنی تلاش و کوشش در راه خدا ، نه جنگ و کشتار و ستیزه جویی. انسانی که مومن به خدا است ، حتی تمام پیامبران الهی مأمور به جهاد و تلاش و کوشش بودند ، اما تلاش و کوشش در هر زمانی می تواند به شکل های مختلف ظهور یابد. در زمان پیامبراسلام دشمنان مانع تبلیغ دین خدا و هدایت انسان ها توسط پیامبر (ص) بودند و حتی در این راه آن حضرت و مسلمانان را آزار و اذیت بسیار می کردند ؛ بنابراین اصل جهاد در اسلام برای رفع مانع تبلیغ دین خدا است و به طور طبیعی برای رفع مانع گاهی موجب می شود که با سردمداران کفر که به ستیزه جویی با اسلام برمی خیزند ، به جنگ پرداخت و چون هدف اصلی که رفع مانع باشد ایجاد شد ، دیگر جهادی نخواهد بود ؛ به همین خاطر هنگامی که پیامبر (ص) با پیشنهاد صلح حدیبیه مواجه می شود ، با کمال اشتیاق از آن استقبال کرد و فرصت مناسب را برای تبلیغ دین اسلام و گسترش آن در جزیره العرب فراهم دید و تا زمانی که دشمنان پیمان را نشکستند و به مسلمانان حمله نکرد و شبیخون نزدند، بر پیمان صلح خود وفادار ماندند ؛ بنابراین جنگ هدف نبود ، بلکه جهاد و تلاش برای رفع موانع تبلیغ دین الهی بود و بعد از بر طرف شدن موانع حتی در این زمان سر سخت ترین دشمنان که سال ها مبارزره کردند مورد عفو قرار می¬گیرند و حس انتقام و هیچ چیز دیگر وجود ندارد. این وضعیت در فتح مکه نیز کاملا نمایان است. کسانی که آن حضرت را سال ها اذیت کردند و سخت گرفتند و شکنجه دادند مورد عفو قرار میگیرند ، در حالی که حضرت کاملا بر آنان مسط است.
بنابراین، به طور کلی ادیان الهی در مسائل مهمی مانند صلح و جنگ، تفاوت اساسی ندارند، بدین معنا که مثلا در یک دین الهی مردم به صلح و صفا فرا خوانده شده باشند و در دین دیگر به خشونت ؛ بلکه در همه ادیان الهی هم جهاد و هم دفاع وجود دارد وهم صلح ومحبت و مهربانی. متاسفانه چنین وا نمود شده است که اسلام دین خشونت است وپیامبر اسلام خشونت گرا ودین مسیحیت وحضرت عیسی صلحگرا . حال آن¬که اسلام دین تسا مح است حتی غربی ها نیز بدان اعتراف دارند .
گوستاولوبون فرانسوی می گوید :
«تمام آسانی و سهولت بی نظیر اسلام روی همین توحید خالص است و رمز پیشرفت اسلام نیز در همان سهولت و آسانی آن است ، آن تناقضات و پیچیدگی هایی که غالبا در سایر کیش ها و آیین های دیگر دیده می شود در دین اسلام جود ندارد،همین صاف و سادگی اسلام و دستورات آن کمک زیادی به پیشرفت این دین در جهان نموده و به همین خاطراست که ملت های زیادی از مسیحیان را می بینیم که دین اسلام را می پذیرند و آن را بر مسیحیت ترجیح می دهند، مصریان که در زمان امپراطوران قسطنطنیه مسیحی بودند و به محض آشنا شدن با اصول اسلام یک باره مسلمان شدند و به همین سبب است که هر ملتی مسلمان شد دوباره زیر بار دین نصرانیت نخواهد رفت ، خواه پیروز شوند و یا شکست بخورند، زور وشمشیر موجب پیشرفت قرآن نگشت ؛ زیرا رسم اعراب این بود که هرجا را فتح می¬کردند مردم آنجا را در دین خود آزاد می گذاردند و این که مردم مسیحی از دین خود دست بر می داشتند و به دین اسلام می گرویدند و زبان عرب را بر زبان مادری خود بر می گزیدند، بدان جهت بود که عدل و داد که از آن عرب های فاتح می دیدند مانندش را از زمامداران پیشین خود ندیده بودند.»
روبرتسون می گوید :
« تنها مسلمانان هستند که با عقیده محکمی که نسبت به دین خود دارند یک روح سازگاری و تسامحی نیز نسبت به ادیان دیگر در آنها هست. »
در کتاب جنگ های صلیبی آمده است :
« همان قرآنی که دستور جهاد داده است نسبت به ادیان دیگر سهل انگاری و مسامحه کرده است، هنگامی که مسلمانان بیت المقدس را فتح کردند هیچ گونه آزاری به مسیحیان نرساندند ولی برعکس هنگامی که نصاری این شهر را گرفتند با کمال بی رحمی مسلمانان را قتل و عام کردند و یهود نیز وقتی به آن جا آمدند بی باکانه همه راسوزاندند .»
نیز می گوید : « باید اقرار کنم که این سازش و احترام متقابل به ا دیان را که نشانه رحم و مروت ، انسانی است ملت های مسیحی مذهب ازمسلمانان یاد گرفته اند .» (6)
هیچ یک از جنگهای پیامبر جنبه خشونت طلبی و بی رحمی و تهاجم نداشت بلکه یا به سبب فتنه و نقض عهد طرف مقابل بود،مانند جنگ با بنی قنیقاع در مدینه و جنگ با مشرکان درفتح مکه که به سبب نقض عهد قریش در صلح حدیبیه روی داد.یا برای جلوگیری از تجاوز بود مانند جنگ احد و خندق و یا قصاص و معامله به مثل و یا به سبب محاصره اقتصادی بود، مثل جنگ بدر و یا پشگیری از تجاوز و فتنه بود مانند : تجاوزهای پراکنده عمال روم و امپراطوری روم و هم چنین ایران وعوامل آنان در سر حدات و جنگ تبوک . حتی رومیان سفیر پیامبر را کشتند.
جورح سیل انگلیسی می گوید : « آن ها که می پندارند شریعت اسلام با زور شمشیر پیش رفته است ، خیانت و خدعه بزرگی مرتکب شده اند .» آرنولد می گوید : « پیروزی اسلام عمدتاً بدون شمشیر بود و جز در موارد کمی متوسل به شمشیر می شد. »
رفتار اخلاقی و عاطفی پیامبر رحمت در جنگ بادشمنان کینه توز بسیار عجیب است از جمله این که در جنگ حنین نه فقط اکثریت را بخشید و اموال و اسیرانشان را برگرداند بلکه مالک بن عوف رهبر هوازن را نیز عفو کرد و صد اشتر به او داد و بعد از این که مالک اسلام آورد پیامبر او را به رهبری مسلمانان هوازن و بنی سعد که به نوشته ابی هاشم شش هزار نفر بودند گمارد و بنی سعد را بخشید.
نیز در فتح مکه دشمنان دیرینه و کینه توز پیامبر که اسیر شده بودند، برخی از مسلمانان مانند سعد بن عباده فریاد الیوم یوم الملحمه(امروز روز انتقام است) سر دادند. حضرت فرمود:بگویید: الیوم یوم المرحمه(امروز روز رحمت است) و در برابر چشمان وحشت زده مردم مکه و سران جنگ افروز فرمود: بروید همه شما آزاد هستید.
در جنگ خیبر وقتی به او پیشنهاد شد که راه آب را به قلعه یهودیان ببندد یا آب مشروب آنان را مسموم کند ، به شدت مخالفت نمود و ایجاد مسمومیت در شهر دشمنان و به طور کلی در همه جا را نهی کرد.
اسود راعی با گله گوسفندان یهودیان خیبر و به هنگام محاصره خیبر مسلمان و پناهنده شد و پیامبر فرمود گوسفندان امانت یهود پیش شما است هر چند در حال جنگیم ولی باید آنها رابرگردانی؛ آن هم با وجود نیاز شدید به آن و وجود صدها سرباز گرسنه .
در جنگ خندق پس از مرگ عمروبن عبدود به دست علی (ع) نوفل ابن عبدالله سردار دیگر مشرکان به خندق پرت شد و ابوسفیان از ترس تلافی پیامبر (ص) و مثله شدن جسد او به جای جسد حمزه مبلغ ده هزار دینار یا درهم برایش فرستادتا جسد او را برگرداند، اما پیامبر هم پول وهم جسد را برگرداند و فرمود : ما پول مرده نمی خوریم.
وقتی در جنگ احد که دندان رسول خدا شکسته شد و جراحات متعدد و فراوانی بر پیکر نازنین حضرت وارد شد به حضرت گفتند: دشمنان را لعن کن. حضرت فرمود : « انی لم ابعث لعاناً ولکن بعثت داعیا و رحمهً ؛ من به عنوان بدگو و نفرین کننده مبعوث نشده ام بلکه عنوان دعوت کننده و هدایت گر و صاحب رحمت مبعوث شده ام » سپس دست به آسمان بلند کردو گفت : خدایا! این قوم را هدایت کن زیرا که کوته نظر و نادانند .
از این گونه وقایع که دال بر عطوفت و مهربانی و منطق دین مبین اسلام است در تاریخ اسلام بی شمار است . (7)
پی نوشت :
1- سفراعداد،فصل31.
2- سفرتثنیه،فصل2،جملات31- 35.
3- سفرتثنیه، فصل های 7 و 20.
4- انجیل متی فصل10،جمله 34.
5- انجیل لوقا،فصل22،شماره ‌36 و 38.
6- ر.ک: علی ربانی گلپایگانی ، تحلیل و نقد پلورالیسم دینی.
7- برای اطلاع بیشتر ر.ک : علی اکبر حسنی ،تاریخ تحلیلی و سیاسی اسلام .

با سلام به دوستان در مجموع می توان جنگ در اسلام را دو نوع دانست
1-جهاد دفاعی :که در پی حمله دیگران به اسلام و مسلمین انجام می شود مانند جنگهای احد و خندق و موته و...که گاهی نیز در جایی بود که عده ای در صدد اقدام علیه مسلمین بودند ولی پیامبر در اقدامی پیش دستانه به انان حمله می نمودند مانند غزوه ذات السلاسل و غزوه بنی المصطلق و غزوه ذات الرقاع و ....
2-جهاد ابتدایی : اصل در اسلام تبلیغ پیام الهی پذیرش ازادانه ان از طرف مردم ود مانند انچه در ایمان اوردن مردم مدینه به اسلام اتفاق افتاد ولی در اکثر مناطق کسانی بودند که مانع ابلاغ پیام اسلام به صورت صلح جویانه می شدند مانند حکومت ساسانیان که اجازه رسیدن رسالت اسلام به مردم ایران می شد همانگونه که خسرو پرویز نامه پیامبر را قبل از خواندن پاره نمود یا قبایلی که مبلغین اسلام را به قتل رساندند از انجا که ابلاغ اسلام به جهانیان امری بود که خداوند به عهده مسلمین و پیامبر نهاده بود در این راه چاره ای نبود جز اینکه مانع این تبلیغ که بر اساس قدرت از رسیدن پیام اسلام ممانعت می نمودند برداشته شوند لذا پیامبر جهاد های ابتدایی نیز داشتند مانند سریه هایی که بعد از فتح مکه به اطراف فرستادند البته اکثر مناطق به محض اشنایی با اسلام ان را با جان و دل می پذیرفتند


با سلام خدمت دوست عزیز محمد



البته نمی توان گفت که تمام جنگهای اسلام برای – به نظرم اگر اصطلاح هدایت را به کا ر بریم بهتراست تا مجبور کردن دیگران به پذیرش اسلام- هدایت انسانها بود هر چند که هدایت بشریت هم بود

زیرا در برخی از جنگها پیامبر شروع کننده نبود و فقط دفاع از دین اسلام می کرد



هر چند اگر شروع کنند ه جنگ هم باشد این طور نیست که مثل امروزه کلمه متجاوز را به کار گیریم
زیرا ایشان از طرف خداوند موظف به ابلاغ پیام خداوند به بشریت بودند وایشان همان طور که در تاریخ هم ذکر شده جنگ را آخرین راه برای هدایت بشریت انتخاب کرده اند
پیامبر و دستورات اسلام هیچ گاه درجنگ ها گشت و گشتار را بهترین راه نمی دانستند

وتا مجبور نمی شدند اقدام به جنگ نمی کردند در ابتدای امر با فرستادن نامه هایی راه را برای حاکمان دیگر کشورها مشخص می کردند واتمام حجت می کردند بر حاکمان
از طرفی قصد پیامبر در جنک ها هیچ وقت جنک با مردم عادی نبود زیرا در تارخ هم ثبت است که مردم با شنیدن قوانین اسلام ایمان می آوردند

هدف از جنگ های اسلام مقابله با کسانی بود که مانع ازرسیدن قوانین اسلام به بشریت بودند

پیامبر برای اطاعت اوامر اللهی و ابلاغ دین اسلام چاره ای جز مقابله باچنین حاکمانی نداشت ودر این صورت جنک تنها راه برای از میان برداشتن چنین افرادی است

هر جنگی می تواند مشتمل برتجربه های فراوانی باشد. تجربه هایی که توام با شیرینی و تلخی شکست است. جنگ به واسطه دشواری آن، صحنه آزمایش الهی اسب.مردان با ایمان و استوتر اهل مقاومتند و کسانی که از ایمان ضعیفی برخوردارند توان ایستادگی دربرابر دشمن را ندارند. از این رو مسلمانان در جنگ ها امتحان شدند و در بسیاری از نبردها با هدایت های رسول گرامی اسلام با امر مشاوره و چگونگی استفاده از تجربیات دیگران همچون نبرد خندق اشنا شدند. علاوه بر این طعم تلخ طمع به غنائم و دنیاپرستی را در جنگ هایی همچون احد تجربه کردند.
مهمتر از همه مسلمانان در همین جنگ آموختدند اگر پیامبر نزدشان نباشد حق ندارند از پیروی حق دست بردارند و به گذشته خود و ایام بت پرستی باز گردند. قرآن در این باره به آنان فرمود: از میان شما انان که در روز مقاتله آن دوگروه بگریختند به سبب پاره ای از اعمالشان شیطان آنها را به خطا افکنده بود.
آل عمران/155


پیامبرصلی الله علیه وآله در هیچ جنگی آغازگر جنگ نبودودر برابر توطئه مشرکان و یهودیان ناگزیر به دفاع بود.این توطئه های پنهان واشکار دشمنانش بود که آتش جنگ را بر می افروخت و رسول الله(ص) ناگزیر به دفاع و پیشگیری بود.آن حضرت پس از خاتمه جنگ به هر صورت ممکن اسرای دشمن را ازاد می ساخت.در روزگار آن حضرت هیچ اسیری به بردگی کشیده نشد،آنگونه که اسرای بدر و بنی مصطلق و شش هزار اسیر جنگ حنین را آزاد ساخت وتا زمانی که ازادشان می کرد،با انان رفتاری کاملاً انسانی داشت و غذا وپوشاک در اختیارشان می گذاشت و حق انتخاب دین را برعهده خود اسرا می گذاشت.با بیان این مطالب و بررسی دلایل برخی از جنگهای آن حضرت با دشمنان مشخص خواهد شد که برخلاف تبلیغات مخالفین اسلام،دین اسلام نه تنها دین شمشیر و خشونت نیست،بلکه دین رحمت و صلح و دوستی می باشد.اندیشمندان بسیاری بر این باورند که اصولاً اساس گسترش و پیشرفت اسلام، بر مبنای صلح و دعوت به آن بوده است که از طریق پیامبر اکرم(ص) صورت می.گرفته است. دعوت اوّلیة رسول خدا به مدت سیزده سال در مکه و نامه.هایی که پس از هجرت به اُمرا و سلاطین و رؤسای قبایل و شخصیت.های برجسته معنوی و سیاسی نوشته است, حاکی از روش صلح.آمیز مبتنی بر منطق و برهان پیامبر اکرم(ص) در دعوت و تبلیغ برای گرویدن به اسلام بوده است، نه توسّل به جنگ و شمشیر.

پیامبر(ص) تنها تحت شرایط و اهداف خاصی دستور به جهاد می.داد؛ امّا هدف نهایی وی در نهایت، استقرار صلح و ایجاد زندگی مسالمت.آمیز بود. به طوری که از جنگ بدر تا آخرین نبرد پیامبر، هیچ کدام تهاجمی نبوده.اند، بلکه هر کدام بر اساس اهداف خاصی به وقوع پیوسته.اند.

این امری طبیعی است که گاهی برای پاره.ای از جوامع بشری, شرایطی پیش می.آید که هیچ راهی جز توسّل به جنگ برای آنان باقی نمی.ماند. در این صورت، جنگ، نه تنها غیر انسانی نیست، بلکه ترک آن نیز جز ذلّت، چیز دیگری به همراه نخواهد داشت. قرآن کریم، نبرد و جنگ را در شرایط ویژه و با حدود معین و مشخص، تجویز کرده و سستی در آن را گناهی بزرگ می.داند. دین اسلام، تا جایی به صلح اهمیت می.دهد که طرف مقابل هم حقّ دوستی را نگه دارد؛ امّا وقتی موجودیت یک کشور اسلامی از سوی دشمن، در معرض خطر قرار می.گیرد، نه تنها آن را رد نمی.کند, بلکه جنگ را ارزشی می.داند که با نام «جهاد در راه خدا»، به عنوان یکی از ارکان.ها و آرمان.های مقدّس اسلامی به حساب می.اید.

در مرحلة دعوت علنی پیامبراسلام(ص), اشراف مکّه و قبایل عرب، علیه پیامبر و نهضت اسلام، به مقابله برخاستند و پس از تهدید و آزار و شکنجة مسلمانان, آنان را مجبور به ترک مکّه نمودند. مسلمانان در این مرحله, شکنجه.های سختی را از سوی دشمنان تحمّل کردند که با هجرت پیامبر(ص) به مدینه، پایان پذیرفت و بعد از این مرحله بود که دوران جنگ مشرکان علیه مسلمانان شروع شد.

در حقیقت، مشرکان و ریاست.طلبان قریش بودند که بنای جنگ را گذاشتند و پیامبر(ص) مجبور بود از خود و یارانش و در واقع، از جامعة اسلامی دفاع کند. مرحوم علامة طباطبایی در تفسیر «المیزان» می.گوید: «اگر پیامبر اسلام را به حال خود گذاشته بودند, هرگز فرمان (هیچ) جنگی را صادر نمی.کرد و این همه جنگ.هایی که در اسلام واقع شد, همه.اش تحمیل به اسلام بود و او را به این واداشتند»

بنا بر این، اگر دشمنان جامعة اسلامی، به مسلمانان کاری نداشتند و به عناوین و تمهیدات گوناگون، به تهدید و ارعاب و تجاوز آنها مبادرت نمی.کردند، جنگی صورت نمی.گرفت و خونی ریخته نمی.شد. در ادامه، به علل بعضی از جنگ.های پیامبر(ص) اشاره.ای کوتاه می.کنیم:


- جنگ بدر

جنگ بدر کبری در ماه رمضان سال دوم هجری بین مسلمانان و مشرکان مکه در سرزمین بدر رخ داد. دلیل اصلی این جنگ آن بود که مشرکان مکه اموال مسلمانان مهاجر را مصادره کرده بودند و مسلمین مهاجر در شهر مدینه در تنگدستی و فقر به سر می.بردند. از این رو وقتی رسول خدا خبر یافت کاروان تجاری قریش به سرپرستی ابوسفیان بن حرب از شام به مکه باز می.گردد، تصمیم گرفت با سپاه مسلمین به کاروان حمله ببرد و به تلافی اموال مصادره.شده.ی مسلمانان مهاجر، اموال و کالاهای بازرگانان قریش را مصادره کند تا بنیه مالی مسلمانان تقویت شود.

رسول خدا در دوازدهم ماه مبارک رمضان به همراه 313 تن از یاران خویش از مدینه بیرون رفت. سپاه اندک مسلمانان با 20 شمشیر و هفتاد شتر و اسب در هفدهم ماه رمضان در بدر فرود آمدند. پرچم سپاه مسلمین را نیز علی ابن ابیطالب علیه السلام بر دوش داشت.

از سوی دیگر ابوسفیان وقتی از حرکت مسلمانان آگاه شد، پیکی را به مکه فرستاد و کمک خواست. سران قریش هم بی.درنگ با سپاهی نهصد و پنجاه نفری عازم بدر شدند. ابوسفیان با کشاندن کاروان به بیراهه، آنان را از خطر رهانید و به قریش پیام داد که به مکه بازگردند اما ابوجهل با آگاهی از تعداد اندک مسلمانان و عدم آمادگی آنان برای این رویایی بزرگ، قریشیان را به نبرد تشویق کرد.

سرانجام جنگ درگرفت و مسلمانان با وجود تعداد اندک.شان، با امداد الهی بر قریش پیروز شدند، هفتاد تن از آنان را کشتند و هفتاد تن را به اسارت گرفتند. ابوجهل و حنظله پسر ابوسفیان نیز در میان کشتگان بودند.

در جنگ بدر، حضرت علی علیه السلام پایمردی.های بسیار کرد و در پیروزی مسلمانان سهم زیادی داشت، به طوری که گفته می.شود 36 تن از مشرکان در آن نبرد به دست او کشته شدند.در این جنگ، 14 تن از مسلمانان به شهادت رسیدند.

جنگ احد:

سران قریش برای تلافی شکست بدر و کشته شدن سران خود،پنجاه هزار دینار از سود کاروان تجاری ابوسفیان را به جنگ با رسول الله اختصاص دادند و سپاهی مرکب از سه هزار نفر با دویست اسب و سه هزار شتر با آذوقه و تجهیزاتی کافی تشکیل دادند. این سپاه در عصر روز چهارشنبه چهارم شوّال سال سوم هجری در درّۀ عقیق نزدیک احد مستقر شدند.

پیامبر(ص) بوسیله نامه عموی خود عباس بن عبدالمطلب از حرکت قریش اگاه شده بود.

پیامبر اسلام(ص) پس از مشورت با مسلمانان در مورد اینکه در مدینه بمانند و دفاع کنند یا به خارج مدینه بروند،عازم احد شدند.نیروهای اسلام در این نبرد هفتصد نفر بودند.در این جنگ ابتدا مسلمانان پیروز شدند ولی با تخلف برخی از نیروهای مسلمان از دستور پیامبر(ص) پیروزی مسلمانان به شکست تبدیل شد.

جنگ احزاب:

همان طور که از نام این جنگ پیداست، نیروهای مشرک و یهود، با یکدیگر هم.پیمان شدند و به همراه گروه.های مختلف دیگر، حدود یک ماه، مدینه را محاصره نمودند. مسلمانان برای جلوگیری از پیشروی و دفع تهاجم و توطئة آنها, در اطراف مدینه، خندق حفر کردند. در این هجوم، مشرکان از کمک.های مالی و تدارکاتی یهودیان بهره.مند می.شدند، به طوری که در واقع، قدرت پنهان و حامی و طرّاح این هجوم، یهودیان بودند.
در این جنگ تعداد نیروهای دشمن ده هزار نفر بود؛ که به فرماندهی ابوسفیان رهسپار مدینه شده بودند.نتیجه این جنگ هم شکست قریش بود،بگونه ای که پس از یک ماه محاصره مدینه بدون رسیدن به هیچ نتیجه ای بازگشتند.
جنگ خیبر
جلگة وسیع در ناحیة شمالی مدینه را «خیبر» می.گفتند که پیش از اسلام, یهودیان, آن جا را برای سکونت اختیار کرده بودند و بعد از ظهور اسلام و هجرت پیامبر(ص) به مدینه, همواره قبایل عرب را به جنگ علیه مسلمانان تحریک می.کردند. آنها نیرویی را تشکیل داده بودند که ما امروز، آن را با نام «ستون پنجم» می.شناسیم. به علاوه، علناً به مخالفت با اسلام نیز می.پرداختند و تمام نیروها و امکاناتشان را در اختیار مشرکان قرار می.دادند؛ بنا بر این، ساکنان خیبر، محور توطئه و آشوب و به عنوان خطر و مانعی جهت جامعة مسلمانان به شمار می.آمدند. موارد یاد شده، از جمله انگیزه.هایی بود که موجب گردید تا پیامبر اسلام(ص) به مسلمانان دستور بدهد که خیبر را محاصره و فتح نمایند.

جنگ با یهودیان بنی قینقاع:

یهود بنی قینقاع نخستین قبیله ای بود که پیمان شکنی نمود و خود را برای مبارزه و جنگ با مسلمانان آماده کرد. ماجرا از آنجا شروع شد که مردی از این قبیله مزاحمتی برای یکی از زنان مسلمانان بوجود آورد. زن مسلمان در بازار بنی قینقاع وسایلی را به معرض فروش گذاشته بود - طبق قانون همزیستی قریش این کار رایج بود - زمانی که زن نشسته بود و سرگرم معامله و داد و ستد بود، مردی قسمت پایین پیراهن زن را به قسمت بالای آن گره زد، بدون اینکه زن از این کار مطلع شود. سپس خود و دوستانش مزاحم زن شده و از او خواستند چهره اش را نشان دهد. زن خودداری کرد و از جایش بلند شد. به علت کار زشت یهودی بدن زن نمایان شد. زن فریادی زد و مسلمانان را به یاری طلبید. یکی از اصحاب صدای زن را شنید. به یهودی حمله برد و او را کشت. یهودی ها به صحابه یورش بردند و او را کشتند. مدینه را آشوبی بزرگ فراگرفت. رسول اکرم صلی الله علیه وآله به همراه تعدادی از صحابه نزد بزرگان بنی قینقاع و خطاب به آنها چنین فرمود: «ای جماعت یهود، از عذاب خدا بر حذر باشید تا به سرنوشت انتقام قریش گرفتار نشوید. اسلام بیاورید. بدرستی که در کتاب خود خواندید و عهد خدا را شنیدید که من پیامبر خدا هستم.» آنها در پاسخ گفتند: ای محمد تو ما را مثل قومت - قریش - دیدی، گمان نکن موقعیتی پیدا کردی و در برابرت مردمانی زبون قرار دارند و از جنگ وحشت می کنند. به خدا سوگند اگر به جنگ ما بیایی به عیان توان ما را خواهی دید.
بنی قینقاع پیمان را شکستند و در سنگرهای خود جای گرفتند و آشکارا میثاق بزرگ را شکستند و صریحا سرپیچی کردند و اعلام جنگ نمودند و استقلال و امنیت مدینه را بر هم زدند. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله; لشکری مجهز آنها را محاصره و از مدینه اخراج کرد . پیامبرصلی الله علیه وآله چاره ای جز این کار نداشت; زیرا یهود معاهده را با دست خود نقض کردند. آشکارا در مدینه سرکشی و فساد نمودند.

جنگ با یهود بنی نظیر:

بعضی از قبایل مشرک به سرکردگی عامر بن طفیل، امنیت مدینه را مورد تهدید قرار دادند. پیامبر اکرم به همراه عداه ای از اصحاب نزد بنی نظیر رفتند و از آنها خواستند طبق مفاد قرار داد در برابر تهدید مشرکان، آنها را برای حفظ امنیت یاری کنند. آنان اظهار وفاداری نموده و گفتند: آری تو را در آنچه بخواهی یاری می کنیم. پیامبر در کنار دیوار نشسته بود و یهود از پیش او رفتند و نقشه قتل او را کشیدند. تعدادی از مردان خود را فرستادند تا از بالای بام سنگ بزرگی بر حضرت بیندازند و پیامبر را بکشند. در این هنگام جبرئیل بر پیامبر فرود آمد و ایشان را از نقشه آنها با خبر کرد. پیامبر از جا حرکت کرد و آهنگ مدینه نمود و دستور محاصره آنها را صادر کرد.
عبدالله بن ابی، بزرگ منافقین مدینه برای یهود پیغام فرستاد و آنها را به مقاومت و کشتن پیامبر تشویق کرد و به آنها وعده یاری داد. وقتی مدت محاصره یهود بنی نظیر طولانی شد، از پیامبر درخواست کردند که اجازه دهد آنها مدینه را ترک کنند و با خود اموال و دارایی هایشان را ببرند. پیامبر با خواسته آنها موافقت نمود و آنان مدینه را ترک و به منطقه خیبر رفتند.

جنگ با یهود بنی قریضه:

یهود بنی قریضه آخرین قبیله ای است که در مدینه باقی ماندند. مسلمانان طبق عهد نامه با آنها با کمال امنیت برخورد می کردند تا جنگ خندق پیش آمد و همه قبایل و احزاب مشرک، مدینه منوره را قریب به یک ماه به محاصره خود در آوردند. بنی قریضه گمان بردند کار اسلام و مسلمین تمام است و بزودی مشرکین پیروز خواهند شد. از این رو، با مشرکین عهد بستند که هر گاه احزاب به مدینه حمله بردند، آنها از درون به مواضع مسلمانان هجوم ببرند.
مسلمانان بعد از پیروزی بر احزاب و فرار آنها، متوجه محله بنی قریضه شدند. یهود در خانه های خود ماندند و از کرده خود اظهار پشیمانی نکردند و عهدی که با مسلمان ها بسته بودند به فراموشی سپردند و حتی از رسول خدا درخواست تجدید عهد نکردند. بعد از محاصره، درگیری شروع شد و مسلمانان موفق شدند قلعه و حصارشان را بشکنند و آنان را اخراج نمایند.
یهود از پیامبر درخواست کردند سعد بن معاذ شخصیت بزرگ و شیخ انصار، بین آنها قضاوت و داوری نماید. رسول خدا پذیرفت. سعد گفت: طبق قانون خود یهودیان درباره شان حکم خواهم کرد. هر کس - اسلحه در برابر مسلمانان - گرفته حکمش کشتن است. برخی از بنی قریضه اسلام آوردند و با مسلمانان ماندند. وقتی حی بن اخطب را برای کشتن آوردند، پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: به خدا قسم، خود را در دشمنی با تو ملامت و سرزنش نکردم، اما هر که خدا را کوچک شمارد، خداوند او را حقیر و ذلیل می کند.


غزوه بنی المصطلق

بنی المصطلق، تیره‏ای از قبیله خزاعه هستند که با قریش همجوار بودند.گزارشهائی به مدینه رسید که: «حارث بن ابی ضرار» ، رئیس قبیله، در صدد جمع سلاح و سرباز است و می‏خواهد مدینه را محاصره کند.پیامبر گرامی، بسان مواقع دیگر تصمیم گرفت فتنه را در نطفه خفه کند.از این جهت، یکی از یاران خود به نام «بریده» را، برای تحقیق رهسپار سرزمین قبیله یاد شده کرد.وی به صورت ناشناس با رئیس قبیله تماس گرفت و از جریان آگاه شد.سپس به مدینه برگشت و گزارش را تأیید کرد.در این موقع، پیامبر با یاران خود، به سوی قبیله «بنی المصطلق» حرکت کرد، و در کنار چاه «مریسیع» با آنها روبرو گردید.جنگ میان دو دسته آغاز شد.جانبازی مسلمانان، و رعبی که در دل قبائل عرب از ناحیه مسلمانان افتاده بود، سبب شد که پس از زد و خورد کوتاهی با کشته شدن ده نفر از دشمن و یک نفر از مسلمانان، ـ آنهم به طور اشتباهی ـ سپاه دشمن متفرق گردند.سرانجام، اموال زیادی نصیب ارتش اسلام شد.

تااینجا به اکثر جنگهای زمان پیامبراسلام صلی الله علیه وآله پرداخته شد ومعلوم شد هیچ کدام از جنگها برای مجبور کردن دیگران به دین اسلام نبوده بلکه یا دفاع بوده ویا عکس العمل به عمل دشمنان بوده که قصد تعرض به اسلام راداشتند.اما جنگهای حضرت علی علیه السلام چون جنگ داخلی بوده از محل بحث ما خارج است اگر چه در این سه جنگ (جمل ،صفین ونهروان )نیز حضرت طبق روش پیامبر عمل نموده است ولی اگر مایلید شرح آنها گفته شود خدمتتان هستیم

[=&quot]همانطور که دوست عزیز مان پنج تن هم به خوبی اشاره فرمودند
[/]

[=&quot]
[/]

[=&quot]جنگ دو نوع است:[/]

[=&quot]1.جنگ ابتدایی برای تحمیل سلطه و تحمیل عقیده و به بردگی گرفتن انسان ها که از نظر عقل و انصاف زشت است و با این که سراسر تاریخ پر از چنین جنگ های ظالمانه ای است ، با این وجود همه انسان های حق طلب و آزادی خواه آن را محکوم کرده اند.[/]

[=&quot]
[/]

[=&quot]2. جنگ دفاعی برای دفاع از آزادی و وطن و خانمان و دین و عقیده که از سوی ظالمان تحمیل گر مورد هجوم واقع شده است. این نوع جنگ از سوی همه ملت ها تحسین شده و همه ملت ها به مدافعان خود افتخار کرده اند . از صحنه های دفاع و جانبازی در مقابل مهاجمان ظالم، کتاب ها نوشته و فیلم ها ساخته و به دنیا نشان داده اند. [/]

[=&quot]
[/]

[=&quot]اسلام دینی است که به هیچ وجه جنگ نوع اول را اجازه نمی دهد .هیچ آیه و روایتی در جواز یا تایید چنین جنگی یافت نمی شود.تمام جنگ های پیامبر اسلام و مسلمانان هم، دفاعی بوده اند . هیچ موردی جنگ تجاوزگرانه و هجومی نمی توانید بیابید قرآن و روایات هم مکرر و پی در پی مسلمانان را به دفاع جانانه و با تمام توان دعوت کرده و بر این دفاع وعده پاداش عظیم داده است . که در این خصوص روایاتی را انشاء الله عرض خواهم کرد[/]

[=&quot]
[/]

با سلام

هدف اصلي از جنگ مقدس و مشروع يا جهاد في سبيل الله در اسلام چيزي جز استکمال جامعه انساني و قرب او به خداوند متعال نيست ؛ و اين نيز جز با بسط توحيد و گسترش عدالت ، به عنوان عالي ترين ارزشهاي الهي و انساني امکان پذير نيست . اما در عين حال ، اين هدف کلي را مي توان با توجه به نصوص جهاد ، به اهداف جزيي و روشن تري تقسيم کرد . براي اين منظور بايد ديد که قرآن کريم و نيز سنت معصومين - عليهم السلام - جهاد و پيکار مسلحانه را با چه گروهها و جوامعي و به چه منظوري مجاز و يا واجب دانسته اند .

جهاد با تجاوزکاران و آواره کنندگان مؤمنان و جبهه توحيد .
1- اولين آياتي که پس از دوران صبر و استقامت ، اجازه پيکار مسلحانه را به مسلمانان داد ، آيات 38 تا 40 سوره حج است . در اين آيات خداوند متعال ، در برابر ظلمي که بر مسلمانان رفته است و آوارگي از منزل و ديار که بر آنان تحميل گشته است به آنان اجازه جهاد مي دهد .
همين مسئله في حد نفسه براي برخي سطحي نگران ، و بعضا غرب باوران و مرعوبين فرهنگ غربي ، اين نگرش را پديد آورده است که اصولا در اسلام جنگ و جهاد ، جز به منظور دفاع ( به معناي محدود آن ، يعني دفاع در برابر تهاجم فيزيکي ) تشريع نشده است ، اما استقلال در انديشه و مطالعه برخي ديگر از آيات قرآني ، انواع و اهداف ديگري از جهاد را با توجه به جبهه مقابل براي ما روشن مي سازد . براي نمونه :

2- جنگ با مشرکان ( توبه / 36 )
3- جنگ با کافران ( توبه / 123 ؛ فرقان / 52 ؛ محمد صلي الله عليه و آله / 4 )
4- اهل کتاب ( توبه / 29 )
5- منافقان ( توبه / 73 ؛ تحريم / 9 )
6- اهل بغي ( حجرات / 9 )
7- جنگ با استضعافگران ( نساء / 75 )
با مطالعه ي اين آيات ، مي توان جهاد را به انواع مختلفي تقسيم کرده و بر اساس آن اهداف جهاد را تبيين کرد . در يک تقسيم کلي جهاد به دو نوع جهاد دفاعي و جهاد ابتدايي تقسيم مي شود .

الف) جهاد دفاعي

مقصود از جهاد دفاعي ، جنگي است که در برابر تهاجم ، تجاوز و ظلم دشمن ، صورت مي پذيرد ، خواه اين دشمن مهاجم ، کافر باشد يا مسلمان . به همين دليل جهاد دفاعي خود به دو شاخه کوچکتر تقسيم مي پذيرد :
1) جهاد دفاعي خارجي ، در برابر تهاجم کافران و دولتهاي کفر .
2) جهاد دفاعي داخلي ، يا جهاد با اهل بغي ، يعني شورشگران مسلح عليه حکومت اسلامي .
مشروعيت اين دو نوع جهاد ، آنچنان بديهي است که حتي مخالفين جنگ نيز با اصل آن مخالفتي ندارند هرچند در چند و چون آن سخنهايي دارند .

ب) جهاد ابتدايي

مقصود از جهاد ابتدايي - بر خلاف ظاهر عبارت - جنگي نيست که مسلمانان آغاز کننده ي آن باشند ، بلکه منظور جنگي است که به دليلي غير از تهاجم فيزيکي دشمن ، تحقق مي يابد ، اين جنگ - که در برابر دشمن خارجي انجام مي شود - خود به دو شاخه کوچکتر تقسيم مي شود :
1- جهاد آزاديبخش با استضعافگران ، به منظور حمايت از مستضعفان و ملتهاي تحت ستم و استبداد .
2- جهاد دعوت با مشرکان ، کافران ، اهل کتاب و منافقان ( خارج قلمرو دولت اسلامي ) به منظور فراهم ساختن زمينه هاي بسط توحيد و رفع موانع از سر راه آن و نيز تأمين امنيت مسلمانان و زندگي مسالمت آميز با ساير دول و جوامع .
در اين ميان ، تشريع جهاد ابتدايي - بويژه نوع اخير آن - موجب پيدايش اين توهم شده است که اسلام طرفدار جنگ است و زندگي و روابط مسالمت آميز و حقوق بين المللي و حقوق بشر را به رسميت نمي شناسد . از همين رهگذر ، حقوق ا سلام مورد هجوم سطحي نگران و غرب باوران واقع شده است که پاسخ و توضيح را در مبحث ماهيت جهاد بيان خواهيم کرد .
با عنايت به آنچه گذشت ، اهداف جهاد اسلامي را - في الجمله - مي توان چنين برشمرد :
1- دفاع در برابر تهاجم فيزيکي دشمن خارجي ؛
2- دفاع در برابر شورشگران مسلح داخلي ؛
3- رهايي مستضعفين ؛
4- تأمين امنيت مسلمانان و زندگي مسالمت آميز با دولتها و جوامع غير اسلامي ؛
5- فراهم ساختن زمينه هاي بسط توحيد و رفع موانع از سر راه آن .
و بدينگونه مشاهده مي کنيم که هيچ يک از اهداف غير انساني - که موجب پيدايش جنگهاي خانمان سوز فراواني در طول تاريخ شده است - از قبيل منافع مادي و اقتصادي ، حب جاه و تفوق طلبي و استيلاجويي کشورگشايي وقهرمانخواهي ، دعواهاي شخصي ، شهرت پرستي و معشوقه طلبي و ... در اهداف جنگ و جهاد اسلامي ديده نمي شود ، بلکه اهدافي عالي و انساني مورد نظر است که طبعا جنگ را از ناحيه دولت اسلامي از نهب و غارت و وحشيگيري و خانمانسوزي و در يک کلام هلاک حرث و نسل ، دور مي دارد و از اين جهات ، جايي براي انتقاد باقي نمي گذارد ، که در بحث مربوط به شيوه ي جنگ و جهاد توضيح بيشتري خواهيم داد .

ماهيت جهاد ابتدايي

هرچند برخي سطحي نگران و غرب باوران « در صدد بر آمده اند که جواز جهاد ابتدايي را منکر شده و جهاد مشروع را منحصر به دفاع و قصاص قلمداد کنند ... و جميع آيات قرآني راجع به جهاد را بر جهاد دفاعي تطبيق کنند و همه جنگهاي مسلمانان ، در زمان پيامبر گرامي - صلي الله عليه و آله - را جنگهاي دفاعي قرار دهند ، اما : « واقع اين است که مشروعيت و جواز ابتدايي از ضروريات فقه اسلام است . اين که آيا در قرآن کريم آيه اي دال بر جواز يا وجوب جهاد ابتدايي هست يا نيست ، و نيز اين که آيا در زمان حيات رسول اکرم - صلي الله عليه و آله و سلم - جهاد ابتدايي رخ داده است يا نه ؟ ، هيچ يک به اصل مشروعيت اين قسم جهاد ضربه اي وارد نمي آورد ». (1)
با مسلم بودن جهاد ابتدايي در اسلام ، بايد ديد که آيا اين نوع از جهاد ، از ماهيتي متعالي و انساني برخوردار است تا بتوان آن را در رديف جنگهاي مقدس و الهي قرار داد ؟ افزون بر آن ، بررسي ماهيت جهاد ابتدايي از اين جهت نيز ضرورت دارد که از يک سو برخي با توجه به ظاهر عبارت «ابتدايي» تهاجمي و تجاوزکارانه بودن را از اين نوع جهاد استنباط مي کنند و آن را به انتقاد مي کشند و برخي ديگر ، بخصوص با توجه به اصلي ترين نوع جهاد ابتدايي ، يعني جهاد دعوت ، آن را مخالف اصل آزادي انديشه ، و موجب تحميل عقيده دانسته اند و از اين زاويه جهاد ابتدايي را محکوم مي کنند . اما حقيقت اين است که جهاد ابتدايي نه تهاجم است و نه تحميل عقيده

ماهيت دفاعي جهاد ابتدايي

پيشتر گفتيم که از ديدگاه اسلام ، که ديدگاهي حق و واقعي است ، جنگ با لذات نه ارزش است و نه ضد ارزش ، پس از اين جهت ايرادي بر جهاد ابتدايي نيست . « آنچه بد است ، تجاوز است ولي هر جنگي ا ز طرف هر کسي تجاوز نيست ، ممکن است تجاوز باشد و ممکن است جوابگويي به تجاوز باشد ، چون جواب تجاوز را گاهي بايد با زور داد ، يعني راهي غير از زور براي جواب دادن به تجاوز نيست (2) » « جنگ تهاجمي قطعا بد است و جنگ بمعني ايستادگي در مقابل تهاجم قطعا خوب است و از ضروريات زندگي بشر است » (3) بنابراين پسنديده بودن جنگ دفاعي در برابر تجاوز به حق ، امري کاملا پسنديده و مشروع است ، اما سخن اين است که کدامين حق و کدامين تجاوز ؟
با توصيف و تبييني که اسلام از حق و تجاوز دارد ، جهاد ابتدايي نيز ، نوعي دفاع در برابر تجاوز محسوب شده و بنابراين نمي توان اين نوع جنگ را نامشروع و اسلام را جنگ افروز دانست . توضيح آن که از ديدگاه اسلام ، حقي که مورد تجاوز قرار گرفته و دفاع از آن را بر مسلمانان مجاز و يا واجب مي سازد فقط منحصر به حقوق مادي و طبيعي وبعد حيواني انسان ، همچون حق حيات طبيعي و متعلقات آن مثل حق داشتن منزل ، اقامتگاه ، امنيت ، غذا و ... نيست ، بلکه شامل حقوق عالي انساني ، مثل حق داشتن استقلال ، عزت ، آزادي ، دين و ... نيز مي شود . از سوي ديگر همين حقوق به لحاظ دارنده ي حق ، به حق شخصي ، حق اجتماعي و ملي ، و حق انساني يا الهي ، تقسيم مي پذيرد .

1- حق شخصي

دفاع از حق شخصي ، هم در منطق انساني و هم مکتب الهي اسلام ، نه تنها يک امر مشروع و پذيرفته شده ، بلکه يک امر ممدوح و بعضا تکليفي واجب است . نه تنها دفاع از حيات طبيعي واجب است ، بلکه دفاع از مال نيز لازم شمرده شده است ، به گونه اي که اگر کسي در مسير اين دفاع کشته شود ، شهيد محسوب مي گردد ( من قتل دون مظلمته فهو شهيد ) . بديهي است که مشروعيت و ممدوح بودن اين دفاع منحصر به آن جا نيست که حق شخصي انسان مدافع مورد تجاوز قرار گيرد ، بلکه اگر حقوق شخصي ساير افراد نيز مورد تهاجم قرار گيرد و کساني به دفاع از او برخيزند به کاري پسنديده تر از دفاع نخستين دست يازيده اند . بنابراين دفاع مشروع ، به دفاع از «خود» منحصر نمي شود و دفاع از «غير» را نيز شامل مي شود .
2- حق ملي

آنچه نسبت به حقوق شخصي گفته شد ، بطريق اولي نسبت به حقوق اجتماعي و ملي نيز صادق است . بنابراين هرگاه حيات يک ملت ، سرزمين ، ثروت و استقلال او مورد تجاوز قرار گيرد بوضوح حق دفاع خواهد داشت و دفاع او ، دفاع مشروع به حساب خواهد آمد . اما تجاوز به حقوق يک ملت و دفاع ملي مشروع به موارد فوق محدود نمي گردد . در خصوص جامعه و دولت اسلامي ، که دولتي ديني است ، گاه ممکن است ، علاوه بر موارد مذکور ، بزرگترين حق معنوي و مقدس ترين ارزش آنها - يعني دين و مقدسات ديني - مورد تهاجم واقع شود . بسيار طبيعي و منطقي خواهد بود که در اين صورت جامعه اسلامي حق دفاع از دين و فرهنگ خود را داشته باشد ، هرچند فرضا جامعه بشري از خود بيگانه و از خدا فاصله گرفته ، هجوم به چنين حق ارزشمندي را ، که حيات واقعي و معنوي ا نسان وابسته به آن است ، مجوز دفاع مشروع ندانسته و دفاع مشروع را محدود به دفاع از حيات طبيعي ، مادي و حيواني انسان و متعلقات آن بداند . آيه 217 از سوره ي بقره با هشدار به چنين تهاجمي ، مسلمانان را آماده ي دفاع مي کند و مي فرمايد :
« و لا يزالون يقاتلونکم حتي يردوکم عن دينکم ان استطاعوا »
و مشرکان پيوسته با شما مي جنگند تا اگر بتوانند شما را از آيينتان بر گردانند .
وقتي « هدف از آفرينش عالم و آدم و غرض از ارسال رسل و انزال کتب ، جز اين نيست که انسانها متدين به دين حق شوند و با عمل کردن به احکام و مقررات الهي ، با خداي متعال ارتباط نزديکي بيابند ، بنابراين چگونه ممکن است که اسلام به مسلمانان اجازه دهد که در برابر دزدان دين ساکت بنشينند تا آنان اين عظيمترين سرمايه و عزيزترين چيز را به سرقت ببرند ؟ از نظرگاه اسلام ، شايسته نيست که مسلمانان براي حفظ اموال و جانهاي خود و زنان و فرزندان خود ، تظاهر به دست برداشتن از دين و مذهب خود کنند ( و در باطن همچنان مسلمان و مؤمن بمانند ) ، چرا که هيچ چيزي ارجمندتر و گرانقدرتر از دين حق نيست ، به گونه اي که براي حفظ آن ، به هنگام ضرورت ، از جان نيز بايد دست شست . و جان را سپر دين کرد ، نه بالعکس . پس جنگ وجهاد دفاعي اقسام گوناگوني دارد که والاترين و مقدسترين آنها ، آن است که بقصد دفاع از دين حق صورت گيرد .» (4)
همان طور که در دفاع از حقوق شخصي ، دفاع مشروع ، به دفاع از حق «خود» محدود نمي گشت و دفاع از حق «غير» را نيز شامل مي شد ، در حقوق اجتماعي و ملي نيز چنين است و کساني که به دفاع از ملتهاي ديگر بر مي خيزند ، به لحاظ انساني ، از مدافعين ملي هم ارجمندترند . اين نوع از دفاع را - که صورتهايي از آن نيز در حقوق بين الملل معاصر ، به عنوان استثناي اصل « عدم مداخله » ، تحت عنوان « مداخلات بشر دوستانه » مشروع دانسته شده - در تقسيم بندي جهادجهاد ابتدايي آزاديبخش » مطرح ساختيم . با تحليل فوق روشن شد که مشروعيت اين نوع از جهادجهاد ابتدايي دانسته اند .

استاد شهيد ، آيت الله مطهري در اين زمينه مي فرمايد : « ممکن است طرف با ما نخواهد بجنگد ولي مرتب يک ظلم فاحش نسبت به يک عده افراد انسانها شده است و ما قدرت داريم آن انسانهاي ديگر را که تحت تجاوز قرار گرفته اند نجات بدهيم ؛ اگر نجات ندهيم ، در واقع به ظلم اين ظالم نسبت به آن مظلوم کمک کرده ايم . ما در جايي که هستيم کسي به ما تجاوزي نکرده ، ولي يک عده از مردم ديگر - که ممکن است مسلمان باشند و ممکن است مسلمان هم نباشند - اگر مسلمان باشند ، مثل جريان فلسطيني ها که اسرائيلي ها آنها را از خانه هايشان آواره کرده اند ، اموالشان را برده اند ، انواع ظلمها نسبت به آنها مرتکب شده ولي فعلا بما که کاري ندارند ، آيا براي ما جايز است که به کمک اين مظلومهاي مسلمان بشتابيم ، براي نجات دادن آنها ؟ ، بله ، اين هم جايز است ، بلکه واجب است ، اين هم يک امر ابتدايي نيست ، اين هم به کمک مظلوم شتافتن است براي نجات دادن از دست ظلم ، بالخصوص که آن مظلوم مسلمان باشد » . اين نوع از جهاد تا آن جا اهميت دارد که خداوند متعال ، سست عنصران و عافيت طلباني را که دست به چنين پيکاري رهايي بخش نمي زنند به شدت مورد نکوهش قرار داده و مي فرمايد :
« و ما لکم لا تقاتلون في سبيل الله والمستضعفين من الرجال والنساء والولدان ، الذين يقولون ربنا أخرجنا من هذه القريه الظالم أهلها و اجعل لنا من لدنک وليا و اجعل لنا من لدنک نصيرا » (5)
چرا در راه خدا و [در راه] مردان و زنان و کودکاني که [ به دست ستمگران ] تضعيف شده اند ، پيکار نمي کنيد ؟

همان افراد [ ستمديده اي ] که مي گويند : پروردگارا ، ما را از اين شهر [مکه] که اهلش ستمگرند ، بيرون ببر و از طرف خود براي ما سرپرستي قرار ده ! و از جانب خود يار و ياوري براي ما تعيين فرما .
و در روايتي چنين انسانهايي را از دايره ي مسلمانان واقعي ، خارج کرده و مي فرمايد : « من سمع رجلا ينادي يا للمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم »

اسلامي ، تحت عنوان « نيز ، به دليل «دفاعي» بودن آن است ، هرچند از آن جهت که دولت اسلامي مستقيما مورد هجوم واقع نشده ، آن را نوعي
3- حق انساني يا حق الهي

از آنچه گذشت روشن شد که مشروعيت جهاد ابتدايي آزادي بخش ، همچون جهادهاي تدافعي ، به دليل ماهيت دفاعي آن است ، اما آيا نوع ديگر جهاد ابتدايي ، يعني جهاد دعوت نيز چنين است ؟ جواب ، مثبت است . توضيح آن که ، برخي از محققين ، همچون شهيد مطهري ، از ديدگاهي « انسان - جامعه شناختي » ، «توحيد» را ، بدان دليل که سعادت انسان وابسته به آن است ، به عنوان « حق انساني » يا « حقوق انسانيت » معرفي کرده و جهاد دعوت را دفاع از اين نوع حق دانسته اند و برخي ديگر همچون آيت الله مصباح يزدي ، از ديدگاهي کلامي و « جهان شناختي » به دليل آن که وظيفه مردم ، ايمان توحيدي است آن را « حق الهي » معرفي کرده و در نتيجه جهاد دعوت را دفاع از حق خداوند تلقي کرده اند . در توضيح « ماهيت دفاعي » جهاد دعوت ، رشته کلام را به اين دو استاد بزرگوار مي سپاريم .
الف) توحيد ، حق انسانيت

استاد شهيد ، در آغاز ، مشروعيت جنگ را به «دفاعي» بودن آن دانسته اند و سپس مشروعيت دفاع را نيز به «حقاني» بودن آن پيوند داده اند . و در اين جهت دفاع از حق شخصي ، ملي و انساني را مراحل عادي ، عالي و اعلاي دفاع حقاني دانسته اند « يک سلسله چيزها است که اينها از حقوق يک فرد و يا از حقوق يک ملت برتر است ، مقدس تر است و دفاع کردن از آنها پيش وجدان بشري بالاتر است از دفاع از حقوق شخصي ، و اينها ، همان مقدسات انسانيت است .

به عبارت ديگر ، ملاک تقدس دفاع ، اين نيست که انسان بايد از «خود» دفاع کند ، بلکه ملاک اين است که بايد از «حق» دفاع کند ، وقتي که ملاک «حق» است چه فرقي است ميان حق فردي و حق عمومي و انساني ؟ بلکه دفاع از حقوق انساني مقدس تر است ، و امروز - ولو اسمش را نبرند - در عمل به آن اعتراف دارند » (6)
که اعلاميه جهاني حقوق بشر و داعيه دفاع از آن توسط برخي از دولتها - هر چند به دروغ - نمونه اي از اين حقوق عمومي انساني است .
استاد در فراز ديگري ، براي تبيين حقوق انساني و لزوم دفاع از آن به ذکر مثالي مادي و محسوس مبادرت کرده و مي فرمايد : « مي خواهم برايتان يک مثال ساده اي عرض بکنم : در زمان ما مساعي زيادي بکار برده ميشود براي اين که ريشه ي بعضي از بيماريها کنده بشود . هنوز علل اساسي بعضي از بيماريها کشف نشده است ، مثل سرطان ، و قهرا راه علاج و چاره هنوز به دست نيامده ،

ولي فعلا يک سلسله داروهايي هست که از اين داروها مردم براي مدت موقت ، براي تأخير اثر اين بيماريها هم که شده ، استفاده مي کنند . اگر ما فرض کنيم که مؤسسه اي علاج يک بيماري را کشف کرد ، آن موسساتي که از وجود اين بيماري استفاده مي کنند ، و آن کارخانه هايي که داروهايي مي سازند که فقط براي اين بيماري به درد مي خورد ، اگر اين بيماري نباشد ، آنها چه بسا ميليونها يا ميلياردها دلار صدمه مي خورند ، اينها براي اين که بازارشان از ميان نرود ، بازارشان خراب نشود ، بخواهند اين کشفي که براي انسان ها اينقدر عزيز است ، از بين ببرند ، افرادش را از بين ببرند ، فرمولهاي کشف شده را از بين ببرند که کسي نفهمد چنين چيزي هست ، حالا آيا بايد از يک چنين ارزش انساني دفاع کرد يا نه ؟
آيا ما مي توانيم بگوييم : بجان ما و به مال ما که کسي حمله نکرده ، به ناموس ما و به استقلال ما و به سرزمين ما که کسي کاري نداشته ، يک بابايي در يک گوشه ي دنيا ، يک کشفي کرده ، يک بابايي ديگر هم دارد آنها را از بين مي برد ، به من چه ؟

نه ، اين جا جاي « بمن چه » نيست ، اين جا يک ارزش انساني است که در معرض خطر قرار گرفته است ، تجاوز به يکي از ارزشهاي انساني صورت گرفته است ، بنابراين ، ما اگر اين جا ، در مقام معارضه و جنگ برآييم ، متجاوزيم ؟
نه ، نيستيم ، بلکه بر ضد تجاوز قيام کرده و با متجاوز جنگيده ايم . » (7)
استاد ، در قسمت ديگري ، از آزادي به عنوان يکي از حقوق « انسانيت » که مورد قبول همگان است نام برده و مي گويد : « مثلا آزادي را از مقدسات بشري به حساب مي آورند . آزادي مربوط به يک فرد و يک ملت نيست .

حالا اگر آزادي در جايي مورد تهاجم قرار گرفت ، اما نه آزادي من و نه آزادي ملت من ، بلکه در يک گوشه اي از گوشه هاي دنيا ، آزادي که جزء حقوق همه انسانها است مورد تهاجم قرار گرفته ، آيا دفاع کردن از اين حق انسانيت ، به عنوان دفاع از « حق انسانيت » مشروع است يا نه ؟ اگر مشروع است ، پس منحصر به آن فردي که آزادي او مورد تهاجم قرار گرفته نيست ، افراد ديگر ، و ملتهاي ديگر نيز مي توانند بلکه بايد ، به کمک آزادي بشتابند و به جنگ سلب آزادي و اختناق بروند . (8) در اين جا چه جواب مي دهيد ؟ گمان نمي کنم کسي ترديد بکند که مقدسترين اقسام جهادها و مقدسترين اقسام جنگها ، جنگي است که به عنوان دفاع از حقوق انسانيت صورت گرفته باشد .
در مدتي که الجزايري ها با استعمار فرانسه مي جنگيدند ، يک عده افراد ، حتي از اروپايي ها ، در اين جنگ شرکت مي کردند ، يا به صورت سرباز يا به صورت غير سرباز ، آيا از نظر شما فقط الجزايري ها جنگيدنشان مشروع بود ، چون حق خودشان مورد تجاوز قرار گرفته بود ؟ پس بنابراين فردي که از اقصي بلاد اروپا آمده به نفع اين ملت وارد پيکار شده ، او ظالم و متجاوز است و بايد به او گفت فضولي موقوف ، به تو چه مربوط است ،کسي که به حق تو تجاوز نکرده ، تو چرا اين جا شرکت مي کني ؟ يا او بايد بگويد ، من از حق انسانيت دفاع مي کنم ، و حتي جهاد چنين شخصي او جهاد آن الجزايري مقدستر است ، چون او جنبه دفاع از خود دارد و عمل اين ، اخلاقي تر است از عمل او و مقدس تر است از عمل او ؟ مسلما شق دوم صحيح است » (9)
استاد ، پس از آن که حقوق عمومي را در پرتو دو مثال فوق توضيح داده مشروعيت دفاع عمومي از آن را تبيين مي فرمايند ، دين حق و توحيد را نيز نمونه عالي اين حقوق معرفي کرده و دفاع از آن را به عنوان دفاع از « حقوق انسانيت » مشروع قلمداد مي کنند . و البته توضيح هم مي دهند که در غرب چون ، به دين به عنوان يک امر شخصي و سليقه اي نگاه ، مي کنند ، طبعا چنين حقي براي دفاع از آن قائل نميشوند « فرنگي ها که مي گويند از نظر توحيد و ايمان نبايد مزاحم کسي شد از اين جهت است که فکر مي کنند ، اينها جزء امور خصوصي و سليقه اي و ذوقي وفردي و شخصي است . انسان در زندگي به يک چيزي بايد سرگرم باشد که اسمش ايمان است ، مثل امور هنري است ، يک کسي از حافظ خوشش مي آيد .

ديگر نبايد مزاحم کسي شد که سعدي را دوست دارد که تو چرا سعدي را دوست داري ؟
من حافظ را دوست دارم ، تو هم حتما بايستي حافظ را دوست داشته باشي . مي گويند دين هم همين جور است ، يکي اسلام را دوست دارد ، يکي مسيحيت را دوست دارد ، يکي زردشتيگري را دوست دارد ، يک کسي هم ، هيچ يک از اينها را دوست ندارد ، نبايد مزاحم کسي شد .
اينها از نظر فرنگي ها به اصل زندگي مربوط نيست ، به خط مشي انسان مربوط نيست ، آنها اصلا طرز تصورشان و طرز تفکرشان درباره ي دين ، با طرز تصور ما فرق مي کند . ديني که مثل دينهاي آنها باشد همين جور هم بايد بود ، ولي از نظر ما ، دين ، يعني صراط مستقيم ، يعني راه راست بشري ، بي تفاوت در مسئله دين بودن ، يعني در راه درست بشريت بي تفاوت بودن . ما مي گوييم توحيد با سعادت بشر بستگي دارد مربوط به سليقه ي شخصي نيست ، مربوط به اين قوم و آن قوم نيست ، پس حق با همان کساني است که توحيد را جزء حقوق بشريت مي شمارند » (10)
استاد ، در فراز ديگري پس از آن که تصريح مي کنند که توحيد از حقوق عمومي و انساني است نه حقوق شخصي و ملي ، نتيجه مي گيرند که ، دفاع از توحيد ، به عنوان مصداقي از دفاع از « حقوق انسانيت » کاملا مشروع و پسنديده است : « توحيد هم مثل آزادي ، جزء حقوق انساني است ، ما در آزادي عقيده گفتيم که معني حق آزادي اين نيست که آزادي يک فرد از طرف ديگري مورد تهديد قرار نگيرد ، بلکه ممکن است از طرق خودش مورد تهديد قرار گيرد . پس اگر مردمي براي توحيد و براي مبارزه با شرک بجنگند ، جنگشان جنبه ي دفاعي دارد ، نه جنبه ي استخدامي و استعماري و استثمار و تجاوز ... پس جنگيدن به خاطر توحيد مشروع است ، چون دفاع از حق انسانيت است ، مثل جنگيدن براي آزادي ملتي ديگر است . » (11)

ب) توحيد ، حق الهي

آنچه در توجيه مشروعيت جهاد ابتدايي و دعوت ، تحت عنوان « دفاع از حقوق انسانيت » گذشت ، هرچند حقيقت دارد ولي بيشتر داراي صبغه جدلي و بر پايه «مقبولات» طرف مقابل است .
اما از نگاهي واقعي تر ، اصولا بايد ديد که چه کسي حق دارد و مي تواند که به تعيين «حقوق» بپردازد و مشروعيت و عدم مشروعيت دفاع را تبيين کند . از ديدگاه اسلامي مبدأ منشأ همه حقوق و تکاليف خداوند متعال است که بر اساس حکمت بالغه خويش و احاطه کامل به مصالح و مفاسد امور و سعادت جاويد انسان ، از طريق ارسال رسل و انزال کتب ، حقوق بندگان را نسبت به يکديگر ، و نيز حق خود را بر بندگان ، بيان فرموده است . استاد مصباح از اين زاويه به مسئله نگريسته و حق الهي را مقدم بر همه حقوق دانسته و دفاع از آن را مشروعترين نوع دفاع معرفي مي کند . البته پيش از اين بيان تصريح مي فرمايند که همين حق الهي هم به نفع انسان و در مسير استکمال اوست : « تنها ارزش مطلق و اصيل ، ارزش استکمال انسان ، يعني تقرب وي به خداي متعال است پس هر چيزي که راه اين استکمال و تقرب را سد کند و در پيش پاي رهروان ، چاهي يا سنگي شود ، بايد از ميان برود . هدف از بعثت انبياء هم جز اين نبوده است که بشر را به سوي خداي متعال دعوت کنند ، راه تقرب الهي را به او بنمايند ، وي را به آن راه برسانند و سدها و موانع را از پيش پاي او بردارند تا بتواند به اين حرکت فطريش سرعت بخشد و شتاب دهد . پيامبران نيامده اند تا فقط نظم و آرامش را برقرار سازند و مردم را از زندگي اي قرين آسايش و خوشي برخوردار کنند ، بلکه مبعوث شده اند تا نظام ارزشي الهي را ، در جامعه بشري احياء و اقامه کنند . » (12)
روشن است که ارجمندترين ارزش و مهمترين حق ، حق خداوند و مشروع ترين دفاع ، دفاع از اين حق است : « دفاع ديگري هم هست که از همه اقسام پيش گفته دفاع ، بلند مرتبه تر و پربهاتر است ، دفاع از حق خداي متعال که همان جهاد ابتدايي است . رمز جلالت قدر و علو مرتبت جهاد ابتدايي اين است که - چنانکه در مبحث « فلسفه حقوق » مشروحا گفتيم - همه حقوق متقابلي که انسانها ، در ارتباط با همديگر دارند ، تحت الشعاع حق خداي متعال بر جميع آدميان واقع مي شود ، و حتي تبيين و توجيه منطقي و عقلاني آن حقوق ، جز بر پايه اين حق عظيم ، امکان پذير نيست .به تعبير ديگر ، اين که هر انساني بر هر انسان ديگري حقي دارد ، فقط بدين سبب است که خداي متعال بر هر دوي آنها حق دارد . حق خداي متعال چيست ؟ اين است که در سرتاسر جهان ، پرستش شود ، دينش حاکم باشد و سخنش برتر :
« و کلمه الله هي العليا » (13)
سخن خداي متعال است که برترين است .
اگر کساني از قبول و رعايت اين حق سرباز زدند ، خداي متعال ، علاوه بر عقاب و عذاب اخروي ، که آنان را بدان گرفتار مي سازد ، مي تواند ، در همين دنيا ، يا به عذابي آسماني يا زميني مبتلايشان کند يا از مؤمنين و صالحين بخواهد که به جنگشان روند ، سرکوبشان کنند و عذابشان دهند :
« قاتلوهم يعذبهم الله بأيديکم و يخزهم » (14)
با آنان پيکار کنيد تا خداي متعال به دست شما عذابشان کند و خوارشان سازد .
جهاد ابتدايي جز اين نيست که گروهي از بندگان شايسته ي خداي متعال ، ماموريت مي يابند که به منظور احقاق حقي که وي بر کل بشريت دارد ، بر کساني که اين حق را ضايع و پايمال کرده اند و راه شرک و کفر ظلم و فساد ، در پيش گرفته اند ، يورش برند و تا زماني که دين حق حاکم شود نبرد را دوام بخشند . اگر توجه داشته باشيم به اين که غرض از ارسال حضرت رسول اکرم - صلي الله عليه و آله و سلم - غلبه يافتن دين آن حضرت بر همه اديان است ( توبه / 33 ، فتح / 28 و صف / 9 ) ، و غايت جنگ و قتال با کافران بر افتادن همه ي فتنه ها و اختصاص يافتن دين به خداي متعال است ( بقره / 193 و أنفال / 39 ) ، علي الخصوص با در نظر داشتن اين نکته که در روايات ما «فتنه» به شرک تفسير شده است ، در مي يابيم که جهادجهادجهادجهاد دفاعي به حساب آورد» ابتدايي را دفاع از « حق الله » و در نتيجه ، يکي از اقسام . (15)
خلاصه کلام آن که ، جنگي مشروع است که «دفاعي» باشد و دفاعي پسنديده است که «حقاني» باشد و هر چه حق موضوع دفاع ، عمومي تر و انساني تر باشد ، آن جنگ و جهاد نيز به همان نسبت مشروعتر و پسنديده تر خواهد بود .

و هيچ حقي ، به اندازه حق توحيد ، که حق خداي متعال است ، عمومي و انساني نيست ، پس هيچ جنگ و جهاد و دفاعي هم از نظر مشروعيت و ارزش به پاي آن نمي رسد .
از آنچه گذشت به طور ضمني پاسخ يک سؤال و اشکال ديگر نيز روشن شد و آن سؤال اين که ، با فرض مشروعيت جهادجهاد ابتدايي با مشکل مواجه مي شود . پاسخ اين است که اولا ، اين سؤال و اشکال اختصاصي به جهاد ابتدايي که دفاع از حقوق انساني و الهي است نداشته نسبت به ساير جنگهاي دفاعي نيز صادق است . هر پاسخي که در ديگر موارد داده شود ، در اين مورد نيز صادق است .

ثانيا و مهمتر آن که ، درست است که حق حيات اولين حق هر انساني است که احيانا بدون آن جايي براي ساير حقوق باقي نمي ماند ، اما اين حق - به خصوص به صورت فردي آن - مهمترين و پر ارزشترين حق نيست ، بلکه حقوقي ارجمندتر از اين حق نيز وجود دارد که در مقام تعارض ، آن حقوق مقدم خواهند شد .

چنانکه در موارد قصاص و نيز برخي جرايم بزرگ ، که موجب اعدام جاني است حق صاحب خون و حق جامعه بر حق حيات جاني مقدم مي شود . در مسئله جنگ نيز حق الله يا حق انسانيت ، مقدم بر حق حيات فردي برخي افراد است . ابتدايي با کفار و مشرکين بايد تا آن جا استمرار يابد که بساط زمين از لوث کفر و شرک پاک شود و حکومت الهي و توحيدي برقرار گردد . ( ناگفته نگذاريم که مقصود از بر افتادن کفر و شرک اين نيست که همه انسانهاي روي زمين ، مسلم و موحد شوند ، چرا که در دل آدمي با جبر و زور نفوذ نمي توان کردن ، و ايمان قلبي و اعتقاد باطني از دسترس اکراه و الزام بدور است : لا اکراه في الدين ( بقره / 256 ) بلکه اين است که نظام حاکم ، نظامي الهي و توحيدي باشد ) پس فلسفه ابتدايي ، احقاق حق عظيمي است که خداي متعال بر جميع بندگان خود دارد و بنابراين مي توان ، ابتدايي ، چنين جنگي با اولين حق طبيعي هر انسان يعني حق «حيات» تعارض دارد و از اين ناحيه مسئله

جهاد ابتدايي و تحميل عقيده

سؤال و يا اشکال ديگري که مطرح مي شود اين است که با فرض مشروعيت جهاد ابتدايي از نوع دعوت و غلبه لشکريان اسلام ، عقايد اسلامي بر لشکر و مردم مغلوب تحميل ميشود و روشن است که عقيده ي تحميلي ارزشي ندارد .
پاسخ اشکال از نام اين نوع جهاد پيدا است . نام اين جهاد ابتدايي ، جهاد دعوت است نه جهاد تحميل عقيده . يعني جهادجهاد ، به صورت مسلحانه وقتي ضرورت مي يابد که جهاد
روشن است که دفاع از حق آزادي مردم به عنوان يکي از حقوق انسانيت و شکستن جو فشار و اختناق و فراهم ساختن شرايط شنيده شدن پيام اسلام ، که پيام آزادي و سعادت است ، از مشروعترين و ارزشمندترين پيکارهاست .

شهيد مطهري در ا ينباريه م فرمايد : « يک وقت است آن ظالم مردم را در حصاري قرار داده است که مانع نشر دعوت اسلام است ، اسلام به خودش حق مي دهد که دعوتش را در جهان منتشر بکند ، ولي اگر دعوتش بخواهد منتشر بشود ، فرع بر ا ين است که آزادي براي نشر دعوت داشته باشد که بتواند برود دعوت خودش را منتشر بکند . شما دولتي را در نظر بگيريد که مانع است از اين که مسلمانان صداي اسلام را به توده ي مردم برسانند ، مي گويد تو حق نداري که حرفت رابزني ، من نمي گذارم .
در اين جا جنگ با توده مردم جايز نيست ، توده مردم که گناهي ندارند ، توده ي مردم بي خبرند . ولي آيا با اين رژيم فاسدي که يک اعتقاد پوسيده اي را تکيه گاه خود قرا رداده و از آن مانند زنجيري بر گردن مردم استفاده مي کند ، و مانع نشر دعوت اسلام در ميان آن مردم است ، جايز است جنگيدن ، که اين مانع از سر راه ملت برداشته بشود يا نه ؟ و در واقع با اين محيط اختناق جايز است مبارزه کردن يا جايز نيست ؟
از نظر اسلام ، اين هم جايز است ، براي اين که خود اين ، يک نوع قيام در برابر ظلم است ، گواين که خود اين مظلوم بسا توجه ندارد به اين ظلم ».
استاد در قسمتي ديگر از کلام خويش تصريح مي کند که اين جهاد براي رفع مانع از ايمان و توحيد است نه براي تحميل عقيده ؛ چرا که اساسا ، عقيده تحميل پذير نيست . با زور و اجبار مي توان ماده ي فساد و فتنه را قطع کرد اما نمي توان ايمان آفريد : « ما حتي اگر توحيد را از حقوق انساني بدانيم ، باز نمي توانيم با ملت ديگر بجنگيم براي تحميل عقيده توحيد ، چون خودش في حد ذاته تحمل پذير نيست ... با مشرکين مي توانيم بجنگيم به خاطر اين که ريشه ي فساد را اساسا بکنيم . ريشه کن کردن مبدأ عقيده شرک با زور يک مطلب است و تحميل عقيده توحيد مطلب ديگر » .
پس جهاد ابتدايي دعوت ، براي آزادسازي انديشه وفکر است در جهت انتخاب عقيده حق و نه تحميل عقيده . اين واقعيت را در تمام جنگهاي صدر اسلام که به پيروزي مسلمانان انجاميده است - چه جنگهاي دفاعي و چه جنگهاي ابتدايي - به وضوح مي توان يافت . در هيچ جنگي مشاهده نشده است که مسلمانان غالب و فاتح ، مردم مغلوب را به پذيرش اسلام اجبار کردند و عقيده اسلامي را بر آنان حمل نمايند ، بلکه اين مردم آزاد شدند از چنگال رژيمهاي طاغوتي خويش ، وقتي آزادي بخشي لشکر اسلام را ديده و جوانمردي آنان را در ميدان جنگ مشاهده کردند و مهمتر از آن ، وقتيکه پيام اسلام را که پيام انسانيت است شنيدند خود با تمام وجود به آيين اسلام در مي آمدند .
در پايان اين فراز تذکار اين نکته خالي از فايده نيست که اسلام نه تنها در جنگهاي تدافعي ، بلکه حتي در جهادهاي ابتدايي نيز آغازگر جنگ نيست ، بلکه تنها آغازگر دعوت و پيام است . بر اساس دستورات اسلامي ، تا جبهه ي دشمن جنگ را شروع نکند ، لشکر اسلام دست بکار جنگ نخواهد شد .
براي آن نيست که عقايد اسلامي به ديگران تحميل شود . بلکه لساني و دعوت مؤثر واقع نشود و بخصوص حکومتهاي جائر که با رسيدن پيام اسلام به گوش جان مردم ، خود را در معرض زوال و نابودي مي بينند ، در برابر طنين گرم دعوت ، موانع فراواني ايجاد مي کنند و جوي از اختناق را پديد مي آورند .

آداب و مقررات جنگ در اسلام:Sham:

گفتيم جنگي مقدس و الهي است که از جهات سه گانه اهداف ، ماهيت و شيوه خدا پسندانه باشد . اهداف و ماهيت خداپسندانه جهاد در اسلام را بيان کرديم ، اينک نوبت آن است که ببينيم آيا شيوه جنگ اسلامي هم يک شيوه خداپسندانه است ؟

پاسخ مطلب را در آداب و مقررات جنگ در اسلام بايد جستجو کرد . بنابراين از آن جا که موضوع اصلي اين مباحث ، « فلسفه حقوق » در اسلام است و نه « حقوق جنگ » ، در اين جا فقط با اشاره اي به فهرست آداب و مقررات پيش از شروع جنگ ، حين جنگ و بعد از جنگ ، الهي بودن شيوه جنگ مقدس يا جهاد اسلامي را نيز روشن مي سازيم . اهم آداب و مقررات جنگ از اين قرار است :
1.تقيد به عدم شروع جنگ .
2. دعوت و موعظه قبل از شروع جنگ .
3. ترک شبيخون .
4. مصونيت زنان ، کودکان و پيران .
5. خوش رفتاري با شکست خوردگان .
6. مصونيت سفيران جنگي .
7. قبول امان خواهي و دادن امان .
8. احترام به اموال و اعراض دشمن .
9. ممنوعيت کاربرد سلاحهاي کشتار جمعي .
10. احترام به اجساد دشمن .
11. ممنوعيت پيمان شکني .
12. احترام به اسيران و انتخاب بهترين راه براي آنان .
گذشته از مقام تئوري و قانون ، از نظر عيني و تاريخي هم وقتي که به جنگهاي صدر اسلام نگاه مي کنيم و آنها را با ساير جنگها مقايسه مي کنيم ، کمترين تلفات جاني ، مالي و ويرانگري را در آن مشاهده مي کنيم و از سوي ديگر بزرگترين فايده را بر آن مترتب مي بينيم . اگر مسلمانان صدر اسلام با دو امپراطوري بزرگ ستمگر و مستکبر زمان ، يعني ايران و روم نمي جنگيدند و با شکست دادن آنها ، تمدن بزرگ اسلامي را در قسمت اعظم جهان آن روز پديد نمي آوردند ، تمدني که مبدأ اصلي تمدن امروز جهان است ، معلوم نبود که با استمرار جاهليت قرون وسطايي اين دولتها ، بشريت امروز در چه وضعيتي به سر مي برد . و تازه اينها همه ، بدون حضور مستقيم خلفاي راستين پيامبر و امامان معصوم بوده است . اگر در دوران نظام اسلامي ، خلافت از مسير اصلي اش منحرف نمي گشت و ائمه اهل بيت - عليهم السلام - بر مسند حکومت اسلامي مي نشستند ،مسلما وضعيتي و نتيجه اي بسيار بهتر و دلپذيرتر پديد مي آمد وجهان امروز ، چه بسا شاهد بسياري از جاهليتهاي مدرن و ستمهاي نوين پنهان نمي شد .

پي نوشت :

1. آيت الله مصباح يزدي ، جزوه حقوق و سياست در قرآن ، ص 2194-2193 .
2. استاد شهيد مرتضي مطهري ، جهاد ، ص 16 ، 25 .
3. همان ،
4. آيت الله مصباح يزدي ، جزوه حقوق و سياست در قرآن ، ص 2197 .
5. نساء / 75 .
6. جهاد ، ص 42 .
7. شهيد مرتضي مطهري ، جهاد ، ص 63 و 64 .
8. اين مسئله ، يعني جنگ با اختناق و ايجاد فضاي آزاد براي شنيدن پيام اسلام ، خود يکي ديگر از دلايل مشروعيت جهاد دعوت است که استاد هم بدان پرداخته اند . در بحث پاسخ به شبهه تحميل عقيده ، به اين مطالب خواهيم پرداخت .
9. همان ، ص 42 و 43 .
10. همان ، ص 53 و 54 و 46 .
11. همان ، ص 53 و 54 و 46 .
12. آيت الله مصباح يزدي ، جزوه حقوق و سياست در قرآن ، ص 2194 .
13. توبه / 40 .
14. توبه / 14.
15. جزوه حقوق و سياست ، ص 2198 و 2199 و مستفاد از صفحات 2171 تا 2174 .


منبع: کتاب فلسفه حقوق

موضوع قفل شده است