خلفاء در صحاح اهل سنت
تبهای اولیه
اهل سنّت همه اطرافیان پیامبر خدا ص را پاك و عادل و اهل بهشت دانسته و مقام و منزلتي فوق آنچه كه خود بدان معتقد بودند، برايشان قائلند وبراي بعض از آنها ارزش خاصّي قائل بوده و رواياتي نيز در عظمتشان نقل ميكنند.
واین یکی از تفاوت های اصلی وماهوی بین شیعه واهل سنت است که آنها همه اطرافیان پیامبرص را نیکو کردار وصالح وعادل میدانند وشیعه به پیروی از قرآن آنها را به گروه های مختلف تقسیم می کند:
1-اهل بیت ع که برگزیدگان خاندان پیامبرص هستند و خداوند گناه را از آنان دور وآنان را پاک کرده است(نساء33)
2-پاکان وصالحان:آيه 100 سوره توبه به آنها اشاره شده است. هم خدا از آنها راضى بود و هم آنها از الطاف پروردگار راضى بودند،(100توبه)
3-مؤمنان خطاكار: آيه 102 سوره توبه ، گروهى كه در عين ايمان و عمل صالح، گاهى لغزش هايى داشتند و اعمال صالح و ناصالح را به هم آميختند كه به گناه خود معترف بودند و اميد عفو و بخشش درباره آنها مى رود.
4-افراد آلوده به گناه: كه قرآن نام فاسق بر آنها نهاده و فرموده اگر فاسقى خبرى براى شما آورد، بدون تحقيق نپذيريد (حجرات 6)
5-مسلمانان ظاهرى: آنها كه ادّعاى اسلام داشتند ولى ايمان در اعماق قلبشان نفوذ نكرده بود، كه (حجرات 14)
6-منافقان: افرادى كه با روح نفاق در لابه لاى مسلمانان، گاهى به صورت شناخته شده، و گاه ناشناخته به سر مى بردند و از كارشكنى در امر اسلام و پيشرفت مسلمين ابا نداشتند(توبه 101)
گرچه أصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم با ايمانشان و جهادشان به مال و جان و عدّهي نيز با اهدي خونشان، حقّ بزرگي به مسلمانان و بلكه به عالم انسانيّت دارند اما اين را هم نبايد فراموش كنيم كه استقامت و پايداري در عقيده و ايمان و منحرف نگشتن از آن در اثر آزمايشات مختلف، سختتر از اصل ايمان است.
در این تاپیک نمونه هایی از گزارشات صحاح اهل سنت در مورد عملکرد آنان نقل میکنیم.
[=Arial Narrow]افرادی که سنت رسول خدا وحکم خدا را تغییر دادند
[=Arial Narrow]( " عمران بن حصین میگوید : آیه متعه در کتاب خدا نازل شد وما این کار را در زمان رسول خدا (ص) انجام دادیم وآیه ای در تحریم آن نازل نشد وتا وقتی که نبی اکرم (ص) از دنیا رفتند آن را منع نکردند , بعد یک مردی آمد وبه رأی خودش عمل کرد (آنرا تحریم کرد), محمد گفت : میگویند أو عمر بود " )
[=Arial Narrow]وتحریف در بخاری
[=Arial Narrow]با سنت پیامبر (ص) آمده اند در چاپهای جدید این جمله را حذف کرده اند
[=Arial Narrow]" محمد گفت : میگویند أو عمر بود " درجمله بالا حذف شده
[=Arial Narrow]این در حالی است که خدا به پاکی فاطمه شهادت داده است.
[=Arial Narrow]و نپذیرفتن سخن فاطمه س رد شهادت خداوند تعالی بر طهارت اوست.(33احزاب)
[=Arial Narrow]وچقدر شگفتانگيز است كه سيده نساء عالمين و كسي كه خدابه پاکی او شهادت می دهد،براي ادعايش، نيازمند شاهد باشد و جابر بن عبدالله نباشد.
[=Arial Narrow]پس از وفات رسول خدا صلى الله عليه و آله فاطمه از ابوبكر ميراث پدرش را مطالبه نمود، ابوبكر گفت: رسول خدا فرمود: ما ارث نمىگذاريم آنچه مىماند صدقه است، فاطمه غضبناك شد و از ابوبكر دورى كرد واين دورى كردن تا وفات وى ادامه يافت كه شش ماه پس از پيغمبر بيشتر زنده نبود.
[=Arial Narrow]صحيح البخاري، ج 3، ص 1126، ح2926، أبواب الخمس، باب فَرْضِ الْخُمُسِ،
[=Arial Narrow]بلاذری می نویسد:
[=Arial Narrow]با هر حال حضرت زهراء (س) شهود ديگرى نيز آورد؛ از جمله ام ايمن و رباح خادم رسول خدا (ص).
[=Arial Narrow]البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ)، فتوح البلدان، ج 1، ص 44، وابوبکر هیچیک را نپذیرفت.
(مسند احمد حنبل 7 ج 4، ص 329)
پیامبر ص فرمودند: فاطمه پاره تن من است هر کس اورا خشمگین کند مرا خشمگین نموده است
صحيح البخاري، ج 3، ص 1126، ح2926، أبواب الخمس، باب فَرْضِ الْخُمُسِ،
[=Times New Roman]با سلام:Gol:
[INDENT][=Times New Roman]گرچه موضوع ومباحث این تاپیک درهمین سایت وسایت های دیگر بیان شده ولی رفقایی که به این موضوع مراجعه مینمایند می توانند با به ذهن سپردن آدرس ها نگاه فعالانه به موضوع داشته باشند،وانشاء الله مفید خواهد بود.
[/INDENT]
فقط به سه نکته از صدها نکته اشاره کنیم:
1- بسیاری از اطرافیان پیامبر ص در دو سال آخر عمر ایشان مسلمان شدند وزمان لازم برای آموزش آنان نبود. «وبرخی مسلمان شدند ولی ایمان نیاوردند(حجرات 14) »...
گذشته از جنگ هاى «جمل» و «صفّين» كه به وسيله «طلحه» و «زبير» و «معاويه» در برابر امام مسلمين على(عليه السلام) به راه افتاد و اگر چشم را به روى حقايق نبنديم، ناچاريم اعتراف به خطاها و جنايات آتش افروزان جنگ كنيم، شواهد زيادى در تاريخ براى اين امر داريم.
1-قصص56
2- مائده 30
3-هود 45
4-یوسف9
5- تحریم10
6-تحریم 11
7--صف14
[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow]
[INDENT]
[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow]
[/INDENT][=Arial Narrow]صحيح مسلم 3: 143 كتاب الجهاد ـ باب حكم الفيء
[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow]مخالفت اهل بیت ع از جمله ،علی ع با شیخین ،خیلی برای آنان گران تمام شد.چرا که رسول خدا فرمودند:
[=Arial Narrow]
[INDENT]
[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow][=Arial Narrow]. مستدرك الحاكم 3: 125، جامع الترمذي 5: 592 ح 3714، مناقب الخوارزمي: 176 ح 214، فرائد السمطين
[=Arial Narrow]
[/INDENT]
[=Times New Roman]سنن نسائي 1: 168 ـ
[=Times New Roman] بخاري 1: 70 باب المتيمم هل ينفخ فيهما
[=tahoma][=arial, helvetica, sans-serif]عمر گفت: نماز نخوان.[/][/]
[=tahoma][=arial, helvetica, sans-serif]روایت دیگر: در همین موضوع[/][/]
[=tahoma][=arial, helvetica, sans-serif] امام مسلم در «صحيح»(1) خود در باب تيمّم به چهار طريق از عبد الرحمن بن أبزى نقل كرده است : شخصى پيش عمر آمد و گفت: من جنب شدم و آبى نيافتم، عمر گفت: نماز نخوان. عمّار گفت: اى امير مؤمنان به ياد ندارى كه من و تو در جنگى بوديم، جنب شديم و آبى نيافتيم و تو نماز نخواندى و من در خاك غلطيدم و نماز خواندم; آنگاه پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: همانا تو را كافى بود دو دستت را به زمين مى زدى و سپس بر آن پُف مى كردى و آنگاه با آن صورت و دو كفّت را مسح مى كردى. عمر گفت: اى عمّار از خدا بترس. عمّار گفت: اگر بخواهى ديگر اين حديث را نقل نمى كنم.[/]
[=arial, helvetica, sans-serif]اين حديث را بخارى در «صحيح»(2) خود در باب «المتيمّم هل ينفخ فيهما» [ آيا تيمّم كننده بايد پس از زدن دو دست به خاك در آن دو بدمد؟] و در ابواب پس از آن نقل كرده، ولى گويا جواب عمر كه گفت: «لاتصلّ» [نماز نخوان] و يا جمله «أمّا اَنا فلم أكن لاُصلّي» [/][=arial, helvetica, sans-serif][ اگر من بودم ، نماز نمى خواندم] را حذف كرده، غافل از اينكه در اين صورت كلام عمّار در ادامه حديث، بى ربط خواهد بود .[/]
[=arial, helvetica, sans-serif]همين حديث را ذهبى به صورت ديگر در كتاب «تذكره» خود نقل كرده است(3). [/]
[=arial, helvetica, sans-serif]امّا از كلمات عينى در «عمدة القاري»[/][=arial, helvetica, sans-serif](4) و ابن حجر در «فتح الباري»(5) معلوم مى شود اين دو جمله عمر(6) جزء حديث بوده است، و به همين جهت آن را ديدگاه وى در اين مسأله قرار داده اند ; عينى مى گويد :[/]
[=arial, helvetica, sans-serif]در حديث آمده است : عمر براى جنب ، قائل به تيمّم نبود; زيرا عمّار به وى گفت: «امّا تو نماز نخواندى». و عمر آيه تيمّم(7) را مختصّ به حَدَث اصغر( مبطل وضو) مى دانسته و نتيجه اجتهادش اين بوده كه جنب تيمّم ندارد .[/]
[=arial, helvetica, sans-serif]و ابن حجر مى گويد : اين ديدگاه از عمر مشهور است .(8)[/][/]
1 ـ صحيح مسلم [ 355/1 ، ح 112 ] ، كتاب الحيض; مسند احمد 4 : 265 [5/329 ، ح 1786 ] .
2 ـ صحيح بخارى [ 129/1 ، ح 331 ] .
3 ـ تذكرة الحفّاظ 3 : 152 [ 951/3 شماره 897 ] .
4 ـ عمدة القاري 2 : 172 [18/4 ـ 19] .
5 ـ فتح الباري 1 : 352 [443/1] .
6 ـ يعنى سخن عمر: «لاتصلّ» [نماز نخوان] ، و سخن او : «أمّا أنا فلم أكن لاُصلّي حتّى أجد الماء» [ امّامن اگر بودم نماز نمى خواندم تا آب پيدا كنم!] .
7 ـ سوره نساء آيه (43) : (يَـآ أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَتَقْرَبُواْ الصَّلاةَ وَأَنتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُواْ مَاتَقُولُونَ وَلاَجُنُباً إِلاَّ عَابِرِى سَبِيل حَتَّى تَغْتَسِلُواْ وَإِنْ كُنتُم مَّرْضَى أَوْ عَلَى سَفَر أَوْ جَآءَ أَحَدٌ مِّنكُم مِّنَ ا لْغَآئِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَآءَ فَلَمْ تَجِدُواْ مَآءً فَتَيَمَّمُواْ صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَفُوّاً غَفُوراً ).[ اى كسانى كه ايمان آورده ايد! در حال مستى به نماز نزديك نشويد، تا بدانيد چه مى گوييد! و همچنين هنگامى كه جنب هستيد ـ مگر اينكه مسافر باشيد- تا غسل كنيد. و اگر بيماريد، يا مسافر، و يا «قضاى حاجت» كرده ايد، و يا با زنان آميزش جنسى داشته ايد، و در اين حال، آب (براى وضو يا غسل) نيافتيد، با خاك پاكى تيمّم كنيد! (به اين طريق كه) صورتها و دستهايتان را با آن مسح نماييد. خداوند، بخشنده و آمرزنده است] .
8 ـ شفيعى شاهرودى، گزيده اى جامع از الغدير، ص 512.
عمر از نقل حدیث پیامبر جلو گیری می کرد:
نگاهی دیگر به همین حدیث
....عمر گفت: نماز نخوان. عمّار گفت: اى امير مؤمنان به ياد ندارى كه من و تو در جنگى بوديم، جنب شديم و آبى نيافتيم و تو نماز نخواندى و من در خاك غلطيدم و نماز خواندم; آنگاه پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: همانا تو را كافى بود دو دستت را به زمين مى زدى و سپس بر آن پُف مى كردى و آنگاه با آن صورت و دو كفّت را مسح مى كردى.
عمر گفت: اى عمّار از خدا بترس.
عمّار گفت: اگر بخواهى ديگر اين حديث را نقل نمى كنم.
1 ـ صحيح مسلم [ 355/1 ، ح 112 ] ، كتاب الحيض; مسند احمد 4 : 265 [5/329 ، ح 1786 ] .
2 ـ صحيح بخارى [ 129/1 ، ح 331 ] .
عمر سه نفر رابراثر نقل حديث رسول اكرم به زندان افكند
ابن مسعود وابي الدرداء وابا مسعود انصاري ومي گفت شما ازپيامبرصلی الله علیه واله بسيار حديث نقل مي كنيد .
«قريظه بن سعد انصاري مي گويد :
هنگامي كه به طرف كوفه حركت نموديم عمر به دنبال ماپاي پياده تا محلي بنام صرار آمده و وضو گرفته وهرعضوي رادوبار مي شست وبه ما گفت :آيا ميدانيد چراشما راهمراهي كردم ؟ گفتيم آري زيرا مااصحاب رسول خدا صلي الله عليه وآله هستيم گفت خير شما به سوي قومي مي رويد كه مانند كندوي زنبور عسل آواز قرآنشان بلند است پس مانع آنان نشويد ازقرائت قرآن وآنان را مشغول به حديث نكنيد فقط قرآن بخوانيد وكم روايت نقل كنيد ازرسول خدا برويد كه من شريك شما هستم .كنز العمال باب القرآن فصل في حقوق القرآن ج 2 ص 331 »
[=Arial Narrow]مالک در «موطأ» تصريح مي کند که اين عبارت به امر عمر بن الخطاب به اذان صبح اضافه شده است. او مي گويد مؤذن نزد عمر آمد تا داخل شدن وقت نماز صبح را به او خبر دهد. ولي او را خفته يافت، لذا فرياد بر آورد: الصلاة خير من النوم، نماز از خوابيدن بهتر است، عمر دستور داد تا اين جمله را در اذان صبح قرار دهند.[1]
[=Arial Narrow]ابن جز م مي گويد: ما اين جمله را نمي گوييم چون در زمان رسول الله(صلي الله عليه وآله) نبوده است.[7]
[=Arial Narrow]این که عمراین دستور را داد در بسیاری از مجامع حدیثی آمده ازجمله
[=Arial Narrow][1]- الموطا مالک ج 1 ص 73
[=Arial Narrow][2]السيرة الحلبيّة 2 / 110
[=Arial Narrow][3]- صحیح مسلم کتاب الصلوة ، باب صفة الاذان ، ح 379 ، صحیح بخاری ، کتاب الاذان
با سلام و احترام
شیعه معتقد است امام راستین می باید در همه لوازم رهبری نشانه هایی الهی داشته باشد که این امر می طلبد در همه ان ها سرآمد مردمان عصر خویش باشد، که آگاهی و بصیرت و دانش یکی از این موارد است. همه مردمان سخن گوهر بار علی علیه السلام را شنیده اند که می فرماید " سلونی قبل از تفقدونی و یا از من سئوال کنید که من به راه های آسمان ها آگاه تر از زمینم.
اهل سنت معترف اند که خلیفه دوم هیچ گاه در این حیطه ادعایی نداشته و بالعکس خود به عدم آگاهی معترف بوده است.
عبارت معروف"كل الناس أفقه من عمر» که همه مردم از عمر داناترند،به نقل ار منابع اهل سنت آمده است. که آن منابع عبارتند از:
1-مسند أبي حفص عمر بن الخطاب رضي الله عنه وأقواله على أبواب العلم،مؤلف : إسماعيل بن عمر بن كثير الشافعي الدمشقي،ج2ص573
2- کنز العمال،متقی هندی،ح45798.
3- الحاوی للفتوی،ماوردی شافعی،ج10ص279
4- اکثر تفاسیر اهل سنت ذیل آیۀ:20،النساء.
«وَإِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَكَانَ زَوْجٍ وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَارًا فَلَا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئًا أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُبِينًا، اگر تصميم گرفتيد كه همسر ديگرى به جاى همسر خود انتخاب كنيد و مال فراوانى (به عنوان مهر) به او پرداختهايد، چيزى از آن را نگيريد آيا براى باز پس گرفتن مهر زنان، متوسل به تهمت و گناه آشكار مىشويد؟
اهل سنت به صحیح بودن حدیث غدیر اعتراف دارند لیکن کلمه ولی رابه معنی دوست می گیرند نه خلیفه وجانشین.ولی در کلام خلیفه دوم در حدیث زیر «ولی» را به معنی خلیفه وجانشین لحاظ شده است .
حدیث غدیر:
نسائی در سنن خود به سند صحيح از ابوالطّفيل، از زيد بن ارقم چنين نقل مى كند:
هنگامى كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله از حجّة الوداع مراجعت مى فرمود، در غدير خمّ فرود آمد. امر فرمود كه زير درختان آن جا را جاروب كردند، سپس فرمود:
كأنّي قد دعيت فأجبت وإنّي تارك فيكم الثقلين، أحدهما أكبر من الآخر: كتاب اللّه وعترتي أهل بيتي، فانظروا كيف تخلّفوني فيهما، فإنّهما لن يفترقا حتّى يردا عليّ الحوض;
گويا به سوى حقّ تعالى فرا خوانده شده ام; از اين رو دعوت او را اجابت كردم. به راستى كه من در ميان شما دو گوهر گرانبها به جاى مى گذارم كه يكى از آن دو بزرگ تر از ديگرى است: قرآن كتاب خدا و عترتم كه اهل بيت من هستند. پس توجّه داشته باشيد كه پس از من با آن دو چگونه رفتار خواهيد كرد. همانا آن دو هرگز از يك ديگر جدا نمى شوند تا اين كه در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.
سپس فرمود:
إنّ اللّه مولاي وأنا وليّ كلّ مؤمن;
به راستى كه خداوند مولا و سرپرست من است و من ولىّ و سرپرست هر مؤمنى هستم.
آن گاه دست على عليه السلام را گرفت و فرمود:
من كنت وليّه فهذا وليّه. اللهمّ وال من والاه وعاد من عاداه;
هر كس من سرپرست او هستم، پس اين (على) سرپرست اوست. خدايا! دوست بدار كسى كه او را
دوست دارد، و دشمن باش با كسى كه با او دشمنى ورزد.
دراین حدیث خلیفه دوم "ولی"را به معنی خلیفه گرفته است.
مسلم بن حجاج نيشابوري در صحيحش به نقل از خليفه دوم مينويسد :
فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- « مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ ». فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم-وَوَلِىُّ أَبِى بَكْرٍفَرَأَيْتُمَانِى كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا .
پس از وفات رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) ابوبكر گفت : من جانشين رسول خدا هستم ، شما دو نفر (عباس و علي ) آمديد و تو اي عباس ميراث برادر زادهات را درخواست كردي و تو اي علي ميراث فاطمه دختر پيامبر را .
ابوبكر گفت : رسول خدا فرموده است : ما چيزي به ارث نميگذاريم ، آنچه ميماند صدقه است و شما او را دروغگو ، گناهكار ، حيلهگر و خيانتكار معرفي كرديد و حال آن كه خدا مي داند كه ابوبكر راستگو ، دين دار و پيرو حق بود .
پس از مرگ ابوبكر ، من جانشين پيامبر و ابوبكر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن ، دروغگو حيله گر و گناهكار خوانديد .
النيسابوري ، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ) ، صحيح مسلم ، ج 3 ، ص 1378 ، ح 1757 ،كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب حُكْمِ الْفَيْءِ ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت .
با سلام و احترام
شیعه معتقد است امام راستین می باید در همه لوازم رهبری نشانه هایی الهی داشته باشد که این امر می طلبد در همه ان ها سرآمد مردمان عصر خویش باشد، که آگاهی و بصیرت و دانش یکی از این موارد است. همه مردمان سخن گوهر بار علی علیه السلام را شنیده اند که می فرماید " سلونی قبل از تفقدونی و یا از من سئوال کنید که من به راه های آسمان ها آگاه تر از زمینم.
اهل سنت معترف اند که خلیفه دوم هیچ گاه در این حیطه ادعایی نداشته و بالعکس خود به عدم آگاهی معترف بوده است.
عبارت معروف"كل الناس أفقه من عمر» که همه مردم از عمر داناترند،به نقل ار منابع اهل سنت آمده است. که آن منابع عبارتند از:1-مسند أبي حفص عمر بن الخطاب رضي الله عنه وأقواله على أبواب العلم،مؤلف : إسماعيل بن عمر بن كثير الشافعي الدمشقي،ج2ص573
2- کنز العمال،متقی هندی،ح45798.
3- الحاوی للفتوی،ماوردی شافعی،ج10ص279
4- اکثر تفاسیر اهل سنت ذیل آیۀ:20،النساء.
«وَإِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَكَانَ زَوْجٍ وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَارًا فَلَا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئًا أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُبِينًا، اگر تصميم گرفتيد كه همسر ديگرى به جاى همسر خود انتخاب كنيد و مال فراوانى (به عنوان مهر) به او پرداختهايد، چيزى از آن را نگيريد آيا براى باز پس گرفتن مهر زنان، متوسل به تهمت و گناه آشكار مىشويد؟
اهل سنت این داستان رو اینجوری بیان میکنند که عمر بن خطاب قصد گذاشتن حدی برای مهریه که از 400 درهم بالا نره بود تا ازدواج ها آسان صورت بگیره که در مقابل این حرف عمر زنی از قریش اعتراض میکنه و ایه ی فوق رو می خونه ..
و بعد از سکوت امیر المومنین (!) می گویند: ((اللهم عفوا , کل الناس أفقه من عمر )).
و بعضی ها این رو می ذارن به پای تواضع عمر!!