اهل سنت ,آیا این دلیل محکمی نیست؟!!

تب‌های اولیه

23 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اهل سنت ,آیا این دلیل محکمی نیست؟!!

با سلام

سوالی داشتم از دوستان اهل سنت !!
که به چه دلیل پیامبر (ص) بجز علی (ع) حاضر نشد با کسی پیوند برداری ببندد ؟

آیا این باز یکی از دلایل روشن بر افضلیت علی (ع) نیست؟نسبت به خلفای دیگر؟
در اینجا منابع آمده این حدیث را در کتب اهل سنت برسی میکنیم !!
باشد که هدایت شوید:Gol:

1-رسول خدا " ص " ميان اصحابش پيمان برادرى افكند، به اين ترتيب كه: ابا بكر را با عمر، و فلان را با فلان، برادر خواند.
پس على " رضى الله عنه " نزد او آمده گفت:
آخيت بين اصحابك و لم تواخ بينى و بين احد:
" شما كه بين يارانت پيمان برادرى افكندى ميان من و هيچكس برادرى بر قرار نكردى "؟
پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود:
انت اخى فى الدنيا و الاخره؟
" توئى برادر من در دنيا و آخرت ".
سند اين حديث مى رسد به:
امير المومنين على، عمر بن الخطاب، انس بن مالك، زيد بن ابى اوفى، ابن عباس مخدوج بن زيد، جابر بن عبد الله، ابى ذر غفارى، عامر بن ربيعه، عبد الهل بن عمر ابى امامه، زيد بن ارقم، سعيد بن مسيب.
مراجعه كنيد ترمذى 2ر213، مصابيح بغوى 2ر199، مستدرك حاكم 3ر14 الاستيعاب 2ر 460 كه در آنجا حديث برادرى را يكى از آثار محقق شمرده است و نيز " تيسير الوصول " 3ر271، مشكاه المصابيح حاشيه مرقاه 5ر569، رياض النضره 2ر 167.

صاحب رياض النضره در صفحه 212 كتابش چنين گويد:
" بزرگتر دليل عظمت مقام على نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رفتار پيغمبر در مورد برادرى با اوست هنگامى كه پيغمبر شروع كرد، هر كدام از اصحابش را با هم پايه و هم شكلش به پيوندد تا جائيكه بين ابو بكر و عمر پيوند برادرى بر قرار كرد، على را براى خودش ذخيره گذارد، و او را به خود اختصاص داد، آيا هيچ افتخار و فضيلتى مى تواند با اين فضيلت هم پايه گردد؟! "
و در تذكره از ترمذى نقل كرده كه او صحت حديث را تصديق كرده است كفايه الكنجى 82 و او گفته است اين حديث، حسن، عالى و صحيح است و اگر بخواهيد مقام تقرب على رانسبت بهه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بدانيد.. تا آخر آنچه از رياض النضره نقل شد.

و نيز سيره النبويه ابن سيد الناس 1ر203- 200 و در اينجا تصريح شده كه: اين برادرى قبل از هجرت بوده است سپس گويد:
ابن اسحاق گفته است: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ميان اصحابش از مهاجر و انصار پيمان برادرى افكند و گفت: هر دو نفر با هم در راه خدا، برادر شويد.
آنگاه دست على بن ابى طالب را گرفت و گفت: هذا اخى بدين ترتيب على و پيغمبر خدا، دو برادر شدند ".
و نيز تاريخ ابن كثير 7 ر 335، اسنى المطالب جزرى 9، مطالب السئوال 18 در اينجا گويد: پس پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلك پيمان برادرى ميان هر دو نفر آنها انداخت تا بيارى همديگر و همكارى نسبت به هم ترغيب شوند و هر كدام را برادر كسى قرار داد كه درجه اش در شكل و اندازه به او نزديك تر بود.
صواعق 75 و 73، تاريخ الخلفا 114، الاصابه 2ر507، المواقف 3ر276، شرح المواهب 1ر373، طبقات شعرانى 2ر55، تاريخ القرمانى در حاشيه كامل 1ر216، السيره الحلبيه 1ر101 و 23 و حاشيه آن السيره النبويه از زينى دحلان 1ر325، كفايه الشنقيطى 34، الامام على بن ابى طالب از استاد محمد رضا 21، الامام على بن ابى طالب از استاد عبد الفتاح عبد المقصود:



عبد الفتاح گويد 73: " اگر ابو بكر نسبت به پيغمبر وزير صادقش بود، همانا على، سايه پيوسته اى براى او بود كه هيچگاه از او فاصله نگرفت مگر وقتيكه محمد او را مى فرستاد تا دشمنانش را ديده بانى كند و مردانش را پيشاهنگ باشد، حتى در آغاز امر كه رسول خدا شروع كرد، دولت جديد خود را تشكيل دهد و ميان مهاجر و انصار مدينه رابطه برادرى بر قرار سازد، فراموش نكرد كه برادرى خود را تنها به على اختصاص دهد نه ديگران.

ميان اصحابش كه با او از خارج مدينه آمده بودند و يارانى كه از اهل مدينه بودند و مهمانان خود را با دل و جان پذيرائى مى كردند برادرى بر قرار كرد و على را به عنوان برادر دينى خود برگزيد. از طرح برادرى خود با ابو بكر، عمر، حمزه، شير خدا و شير پيغمبرش دريغ كرد ولى براى اين برادرى معنوى غير از برادرى هم خونى، جوانى را كه تربيت شده دامنش بود انتخاب كرد و او را بر هر دوستى، دور، يا نزديك، مقدم داشت ".
در عين حال اين ماخذ همه اتفاق دارند كه پيغمبر " ص " بين ابو بكر و عمر پيمان اخوت بر قرار ساخت و هيچ گونه اثرى از آثار پندار ابن حزم مبنى بر برادرى ابو بكر با پيغمبر در آنها ديده نمى شود.

2- زيد بن ابى اوفى گويد: وقتى پيغمبر " ص " ميان اصحابش پيمان برادرى منعقد كرد، و بين عمر و ابو بكر برادرى بر قرار ساخت، " تا آنجا گويد "على گفت:
" وقتى ديدم جز من با يارانت كردى آنچه را كردى، روحم مى خواست پرواز كند و پشتم بشكند، اگر اين امر، از خشمى است كه بر من گرفته اى، حق عتاب و بزرگى از كن تست " پيغمبر و ص " فرمود:
و الذى بعثنى بالحق ما اخرتك الا لنفسى، و انت منى بمنزله هارون من موسى، غير انه لا نبى بعدى و انت اخى و وارثى: " سوگند به خدائى كه مرا به حق مبعوث گردانيد، من كار برادرى تورا تاخير نينداختم مگربه خاطر خودم.
تو نسبت به من يا على مانند هارونى نسبت به موسى جز اينكه بعد از مكن پيغمبرى نخواهد بود و تو برادر و وارث منى ".
على پرسيد يا رسول الله من از شما چه چيز را به ارث مى برم؟

پيغمبر فرمود: آنچه انبياى قبل از من، ارث گذاشته اند.
على گفت انبياى پيش از تو چه ارث نهادند؟
فرمود كتاب خدا و سنت پيغمبرشان را.

و تو و فاطمه دخترم در كاخ من در بهشت بامن خواهيد بود و تو برادر و رفيق منى، آنگاه پيغمبر خدا " ص " اين آيه را خواند:
اخوانا على سرر متقابلين.
اين متن حديث را در مناقب احمد حنبل، الرياض النضره 2ر209، تاريخ ابن عساكر 6ر201، تذكره السبط 14 با اعتراف به صحتش و اينكه راويانش همه مورد وثوقند، كنز العمال 6ر390، كفايه الشنقيطى 44 و 35، مى يابيد.



ادامه دارد...........!!

3- جابر بن عبد الله و سعيد بن مسيب گويند: رسول خدا " ص " ميان اصحابش پيمان برادرى بست، ابو بكر و عمر و على باقى ماندند پيغمبر ابو بكر و عمر را برادر ساخت و على را فرمود:
انت اخى و انا اخوك فان ناكرك احد فقل انا عبد الله و اخو رسول الله لا يدعيها بعدك الا كذاب:
" تو برادر منى و من برادر تو، اگر كسى منكرت شد، بگو من بنده خدا و برادر رسول اويم و اگر اين برادرى را جز تو هر كس ادعا كند كذاب است ".
اين روايت در مناقب احمد، تاريخ ابن عساكر، كفايه الكنجى 83 و 82، تذكره السبط 14 آمده است، در آنجا به صحت حديث اعتراف كرده و بر جدش كه سند آن را ضعيف پنداشته، اعتراض كرده است، المرقاه فى شرح المشكاه 569/5،

در تعبيرامير المومنين و يعلى بن مره آمده است كه: پيغمبر فرمود: من ترا براى خودم گذاردم تو برادر منى و منهم برادر تو، هر گاه كسى با تو در مقام استدلال بر آمد بگو من بنده خدا و برادر رسول خدايم هر كس بعد از تو آنرا ادعا كند سخت دروغگو است كنز- العمال 6ر399 و 154 نقل از حافظ ابى يعلى در مسندش.

ادامه دارد...........!!

4- محمد بن اسحاق گويد: رسول خدا ميان اصحابش از مهاجر و انصار عقد برادرى بر قرار كرد و در آنچه به ما رسيده فرمود:- و به خدا پناه مى برم چيزى را كه نگفته است بر او بندم- تاخوا فى الله اخوين هر دو نفر با هم برادر شويد. آنگاه دست على بن ابى طالب را گرفت و گفت: هذا اخى در نتيجه رسول خدا كه سيد المرسلين، امام المتقين و رسول رب العالمين است و احدى به عظمت و بزرگى مقام او در بين بندگان خدا نيست، با على بن ابى طالب رضى الله عنه برادر شدند.
اين حديث را ابن هشام 2ر123، تاريخ ابن كثير 3ر226، سيره حلبيه 2ر101 الفتاوى الحديثه 42، نقل كرده اند.

ادامه دارد...........!!

5- امير المومنين " ع " گويد: پيغمبر اكرم " ص " به من فرمود:
تو برادر، همراه و رفيق منى در بهشت.
مدرك اين حديث تاريخ خطيب 12ر268، و كنز العمال 402/6 است.

ادامه دارد...........!!

6- امير المومنين " ع " فرمود:رسول خدا بين عمر و ابا بكر و بين حمزه بن عبد المطلب و بين زيد بن حارثه و... و بين من و خودش، پيمان برادرى افكند.
اين حديث را خليعى، در الخليعات، و سعيد بن منصور، در سنن خود بنقل كنز العمال 6ر396 نقل كرده اند.
7- ابن عباس در ضمن حديثى آورده: پيغمبر و ص " به على رضى الله عنه: فرمود: انت اخى و صاحبى: تو، با من برادر و رفيقى.
مسند احمد 1ر230، استيعاب 2ر460، امتاع مقريزى 340 كنز العمال 6ر391 8-

8-اسماء بنت عميس گويد: شنيدم پيغمبر " ص " مى گفت: " بار خدايا من انچه را برادرم موسى گفت، ميگويم: خدايا براى وزيرم از خاندانم كه برادرم على باشد قرار داده، پشتم را به او محكم ساز و او را در كارهايم شريك كن تا هر دو ترا بسيار تسبيح گوئيم و يادت را بسيار متذكر شويم، اين توئى كه بحال و كار ما روشنى ".
مناقب احمد بن حنبل، رياض النضره 2ر 163.
ادامه دارد...........!!

9- ابن عباس در حديث محاجه خود با مرد شامى كه حديث پر فائده و طولانى است در قسمتى از آن گويد: و پيغمبر به ام سلمه فرمود: آيا تو او را مى شناسى؟ گفت: بلى او على بن ابى طالب است، پيغمبر فرمود: بلى اين على است كه گوشت او به گوشت من و خونش به خون من پيوسته و نسبت او به من مانند نسبت هارون به موسى است با اين تفاوت كه پس از من پيغمبرى نخواهد آمد، اى ام سلمه اين على، سيدى بزرگوار است، او مايه اميد مسلمانان، امير مومنان و جايگاه سر من و علم من است، او تنها دروازده اى است كه براى رسيدن به من بايد به او پناه برد، او وصى پس از من بر خاندان من و نيكان امت من است و اوست برادرمن در دنيا و آخرت و هو اخى فى الدنيا و الاخره.
اين حديث در المحاسن و المساوى 1ر31 آمده و حديث ام سلمه به تعبير ديگر در 2ر285 اين كتاب با ماخذش گذشت.



10- در حديث آغاز دعوت اسلام، سخن پيغمبر " ص " به على " ع " را بيان كرديم كه فرمود:
انت اخى و وصيى و خليفتى من بعدى
مراجعه كنيد به 2ر285- 279 متن همين كتاب

ادامه دارد...........!!

11- از طريق طبرى سخن پيغمبر " ص " را در روز غدير خم نقل كرديم كه فرمود " اى مردم همانا على بن ابى طالب برادر، وصى و خليفه من است " و گفتار او كه فرمود: " اى گروه مردم، اين برادر من، وصى من، حافظ علوم من و جانشين من بر كسانيست كه بمن ايمان آورده باشند " ج 88 2 ترجمه همين كتاب.
و از سخن نويرى كه در 2ر205 همين كتاب بدان اشارت رفت معلوم ميشود: موضوع برادرى پيغمبر " ص " با على در روز غدير در اعصار پيشين معروف بوده است 223.



12- جابر بن عبد الله انصارى گويد پيغمبر " ص ": فرمود:
مكتوب على باب الجنه: لا اله الا الله، محمد رسول الله على اخو رسول الله قبل ان تخلق السماوات و الارض بالفى عام.
از دو هزار سال قبل از خلقت آسمانها و زمين بر در بهشت نوشته شده: خدائى جز الله نيست، محمد رسول خدا و على برادر رسول خدا است.
مناقب احمد، تاريخ خطيب 7ر387، رياض النضره 2ر168، تذكره السبط 14، مجمع الزوائد 9ر111، مناقب خوارزمى 87، شمس الاخبار 35 نقل از مناقب الفقيه ابن المغازلى، كنز العمال 6ر399 از ابن عساكر، فيض القدير 4ر355، كفايه الشنقيطى 34، مصباح الظلام 2ر56 نقل از طرانى.

ادامه دارد...........!!

13- امير المومنين عليه السلام فرمايد: پيغمبر مرا صدا زد من در پناه ديوارى آرميده بودم با پاى مباركش بمن اشاره كرده فرمود: برخيز، بخدا سوگند من ترا راضى مى كنم، تو برادر م و پدر فرزندان منى كه بر طبق سنت من مى جنگى.
مناقب احمد، رياض النضره 2ر167، الصواعق 75، كنز، العمال 6ر404 كفايه الشنقيطى 24.



14- مخدوج بن زيد ذهلى گويد: پيغمبر " ص " به على فرمود: " آيا نمى دانى يا على اول كسى كه روز قيامت سوى من فرا خوانده مى شود.. آنگاه منادى از تحت عرش ندا مى دهد:
نعم الاب ابوك اراهيم، و نعم الاخ اخوك على.
چه خوب پدرى است، پدرت ابراهيم و چه خوب برادرى برادرت على: مناقب احمد، مناقب فقيه ابن مغازلى، رياض النضره 2ر201، مناقب خوارزمى 238 و 234 و 83، شمس الاخبار 32، تذكره السبط 13، سبط ابن جوزى در اين كتاب در اين كتاب به كسى كه آنرا ضعيف پنداشته و ايراد مى گرفته كه در طريق حافظ دارقطنى، ميسره، و حكم واقع شده اند گويد: حديثى را كه احمد روايت كرده ميسره و حكم در آن وجود ندارد و احمد پيشوائى است كه چون عالم زمان، و مبرز در نقل و برنده مسابقه اين ميدان است بايد بى دليل از او پيروى كرد.

ادامه دارد...........!!

15- " ابو برزه " گويد: " رسول خدا " ص " فرمود:

خداى بزرگ درباره على با من از پيمانى خبر داده، من گفتم: خدايا آن خبر را براى من بيان كن. خدا فرمود بشنو گفتم شنودم ندا آمد:
همانا على پرجمدار هدايت، و پيشوايى اولياى من، و نور معرفت كسى است كه مرا اطاعت كند. او كلمه اى است كه پرهيزگاران آن را فرا گيرند.
كسى كه او را دوست دارد مرا دوست داشته و كسى كه دشمنش گيرد مرا دشمن گرفته است. تو او را بر اين امر بايد نويد رسانى.
آنگاه على فرا رسيد و من او را مژده دادم. على گفت: يا رسول الله من بنده خدا و در دست قدرت اويم، اگر خداوند مرا عذاب كند، مرا به گناهم كيفر داده است و اگر وعده اى را كه به من دادى، خدا برايم انجام دهد، خداوند گارم از من شايسته تر است.
پيغمبر گفت: من از خدا خواستم تا دل على را نورانى كند و آن را بهار ايمان سازد. خداى بزرگ فرمود: با او چنين كرده ام.
سپس بر من وحى فرستاد كه او به بلائى گرفتار خواهد شد كه از احدى از يارانم بدان آزموده نمى شود.گفتم: يا رب اخى و صاحبى: خدايا او برادر من و رفيق من است. خداوند فرمود اين چيزى است كه از پيش در علم ما گذشته كه او مورد امتحان واقع گردد و مردم به وسيله او امتحان شوند.
اين حديث در حيله الاولياء 1ر67، رياض النضره 2ر449، شرح ابن ابى الحديد 2ر 449، فرائد السمطين در باب 30، و 50 بدو طريق، مناقب خوارزمى 445، كفايه الكنجى 95، نزهه المجالس 2ر0 241 ديده مى شود.

ادامه دارد...........!!

16- در يكى از خطبه هاى خود، پيغمبر " ص " فرمود: اى مردم شما را به دوستى نزديكان خود، برادرم و پسر عمم على بن ابى طالب سفارش مى كنم كه او را كسى جز مومن دوست نمى دارد و كسى جز منافق دشمن نمى شود.
هر كس او را دوست دارد مرا دوست داشته و كسى كه او را دشمن دارد مرا دشمن گرفته و هر كس مرا دشمن گيرد خدايش او را عذاب خواهد كرد.
اين خطبه را در مناقب احمد، تذكره السبط 17. شرح ابن ابى الحديد 2ر451 رياض النضره 1ر212، ذخائر العقبى 91 مى يابيد.



17- در حديث مفاخره بين على، جعفر و زيد، و داورى خواستن آنان از رسول خدا " ص " در آنجا پيغمبر " ص " به على فرمود:
انت اخى و خالصتى:
" تو برادر و نزديكترين فرد نسبت به منى ".
شرح ابن ابى الحديد 3ر39 و اضافه مى كند اين حديث مورد اتفاق محدثين است.

ادامه دارد...........!!

18- " ابو ذر غفارى " در حديثى گويد: از پيغمبر " ص " شنيدم كه به على مى گفت:
و انت اخى و وزيرى و خيرمن اترك بعدى:
" همانا تو برادرم، وزيرم و بهترين فردى هستى كه من بعد از خود به جاى مى گذارم "
اين حديث را به طور كامل با مداركش در
الغدير2ر 313



19- " سلمان فارسى " گويد: شنيدم پيغمبر مى فرمود: همانا برادرم، وزيرم و بهترين فرديكه بعد از خود به جاى مى گذارم على بن ابى طالب است. "
مناقب خوارزمى 67".




20- " بلال بن حمامه " در حديث ازدواج على با فاطمه " ع " گويد پيغمبر فرمود: بشارتى از پرودگارم درباره برادرم، و پسر عمم به من رسيده است... " بعد فرمود " پس برادرم و دخترم رهاننده عمده مردانى و زنانى از امتم از آتش گرديدند.
مراجعه كنيد
الغدير2ر316

ادامه دارد...........!!

21- " عبد الله عمر ر در حديثى از پيغمبر " ص " نقل كرده فرموده:
اللهم اشهد لهم اللهم قد بلغت هذا اخى و ابن عمى و ابو ولدى اللهم كب من عاداه فى النار:
" خدايا بر آنها گواه باش، خدايا، من رساندم، اين برادر من، پسر عم، و داماد من و پدردو فرزند من است. خدايا دشمنش را برو، در آتش انداز. اين حديث را كنز العمال 6ر154 از ابن نجار و شيرازى در الالقاب نقل كرده اند.

22- " عبد الله بن عمر " گويد: پيغمبر " ص " در حديثى فرمود: آيا مى خواهى تورا خشنود سازم؟ على گفت بلى اى رسول خدا، پيغمبر فرمود: تو برادرمن و وزير من باشى، وام مرا تو مى پردازى، و وعده هايم را تو وفا مى كنى.
مجمع الزوائد 9ر121 نقل از طبرانى و 122 نقل از ابى يعلى، كنز العمال 6ر 155.

ادامه دارد...........!!

با سلام به دوستان عزیز و تشکر ازبرادرم رضا

یکی از ویژگی های بارز حضرت امیر«علیه السلام» مظلومیت در اوج اقتدار آن حضرت است که این امر هم در طول حیات مبارک آن حضرت و هم بعد از شهادتشان مشهود خاص و عام بوده است.
این امر در نقل روایات مناقب آن حضرت هم جاری و ساری است به گونه ای که نقل این روایات در میان اهل سنت مصادف بوده با بی اعتباری راوی و سرازیر شدن سیل تهمتها به او که این امر در میان راویان مناقب آشکار است.
اما از باب اینکه خداوند همواره حق و ملاکهای آنرا آشکار نموده می بینیم در میان صاحبان آثارمعتبر اهل سنت گوشه ای از این فضائل نقل شده که به تنهایی برای اثبات حقانیت و برتری آنحضرت کفایت می کند.
یکی از این روایات باارزش حدیث منزلت است که بخاری در صحیح خود در دو موضع متعرض آن شده است:

1- در باب مناقب امام علی «علیه السلام» که در این باب حدیث را به صورت کامل نیاورده.

حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ حَدَّثَنَا غُنْدَرٌ حَدَّثَنَا شُعْبَةُ عَنْ سَعْدٍ قَالَ سَمِعْتُ إِبْرَاهِيمَ بْنَ سَعْدٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ :

«قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِعَلِيٍّ أَمَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»[1]

2- باب غزوۀ تبوک که ادامۀ روایت«الا انه لیس نبی بعدی» را آورده است.

حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ حَدَّثَنَا يَحْيَى عَنْ شُعْبَةَ عَنْ الْحَكَمِ عَنْ مُصْعَبِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ أَبِيهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ خَرَجَ إِلَى تَبُوكَ وَاسْتَخْلَفَ عَلِيًّا فَقَالَ أَتُخَلِّفُنِي فِي الصِّبْيَانِ وَالنِّسَاءِ قَالَ :

«أَلَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَيْسَ نَبِيٌّ بَعْدِي وَقَالَ أَبُو دَاوُدَ حَدَّثَنَا شُعْبَةُ عَنْ الْحَكَمِ سَمِعْتُ مُصْعَبًا».[2]
حال سوال این است که بعد از واقعه تبوک، این منزلت از امام«علیه السلام» گرفته شد، یا خیر این مقام و منزلت باقی بود؟
مسلما دلیلی بر احتمال اول وجود ندارد لذا این مقام تا پایان عمر شریف آن حضرت باقی بوده و احدی نیز این ویژگی را نداشته است.

[=Times New Roman][1][=Times New Roman]. صحیح البخاری ،باب مناقب علی بن ابی طالب القرشی الهاشمی ابی الحسن رضی الله عنه،حدیث،3639،ج2،چاپ دارالمعرفة،باشراف محمد بنیس.

[=Times New Roman][2][=Times New Roman]. همان،باب،غزوةتبوک،ج2،حدیث4 322.

23- در حديث معراج از پيغمبر اكرم " ص " است: هنگامى كه باز مى گشتم منادى از وراى حجاب ندا در داد.
نعم الاب ابوك ابراهيم، و نعم الاخ اخوك على فاستوص به خيرا:
" خوب پدرى است، پدرت ابراهيم و خوب برادرى است برادرت على به نيكى او، امت را سفارش كن ".
" فرائد السمطين باب بيستم، كنز العمال 6ر 161.

24- " امير المومنين " " ع " در حديثى گويد: پيغمبر " ص " فرمود:... غير از ما چهار نفر، كسى در قيامت سواره نيست " تا آنجا كه فرمايد " برادرم على برناقه اى از ناقه هاى بهشت سوار خواهد بود و در دستش پرچم باشد.
تاريخ بغداد 11ر112 كفايه حافظ كنجى 77 كنز العمال 6ر 402.



25- " ابن عباس " در حديث ازدواج على با فاطمه " ع " گويد:
پس رسول خدا " ص " آمد، در خانه را كوبيد، ام ايمن به سوى او بيرون شد، پيغمبر فرمود برادرم را خبر كن، گفتم: چگونه او برادر تو است در حاليكه دخترت رابه او داداى؟ فرمود: انه اخى: " او محققا برادر من است ".
خصائص نسائى 32، رياض النضره 2ر181، صواعق 84

ادامه دارد...........!!



26- در حديث ليله المبيت گذشت كه: خداوند به جبرئيل و ميكائيل وحى فرستاد: چرا شما مثل على بن ابى طالب نشديدكه ميان او و محمد برادرى افكندم مراجعه كنيد
الغدیر 3ر78 .

27- در حديث معراج از " نسفى " و ديگران از قول جبرئيل است كه او گفت: خداى بزرگ بر زمين نظر افكند و از ميان خلقش تو را به پيغمبر خود برگزيد، آنگاه بار ديگر نظر افكند و براى تو، برادرى و وزيرى و مصاحبى برگزيد، دخترت فاطمه را به ازدواجش در آور. گفتم اى جبرئيل كيست اين مرد؟ گفت: برادرت در دنيا و آخرت كه پسر عموى نسبى تو، على بن ابى طالب است.
مراجعه كنيد نزهه المجالس 2ر223

28- " طبرانى " به اسناد خود از رسول خدا " ص " نقل كرده كه به على فرمود: " آيا راضى نيستى كه تو برادر من و من برادر تو باشم؟
" مجمع الزوائد 9ر 131.

29- " عبد الله بن عمر " گويد: پيغمبر خدا " ص " در بيماريش گفت: ادعو لى اخى: برادرم را فرا خوانيد پس ابو بكر را برايش فرا خواندند، روى از او گردانيد و بار ديگر فرمود: ادعو لى اخى وقتى عمر را به سويش خواندند، از او روى گردانيد و بار سوم فرمود: ادعو لى اخى آنگاه عثمان را خواندند از او نيز روى گردانيد و گفت: ادعو لى اخى، پس على بن ابى طالب را صدا كردند وقتى آمد، پيغمبر او را به پارچه پوشانيد اى پوشانيد و سينه اش را به سينه خود چسبانيد، هنگامى كه على از نزد پيغمبر خارج شد، از او پرسيدند پيغمبر به شما چه گفت؟ پاسخ داد مرا هزار باب علم آموخت كه از هر بابى به هزار باب ديگر راه گشوده شود.
اين حديث را حافظ ابن عدى از ابى يعلى از كامل بن طلحه از ابى لهيعه.. تا آخر سند نقل كرده و نيز ابن كثير در تاريخش 7ر359 آورده و در ضعف روايات بر اثر وجود ابى لهيعه در سلسله سند قولى از ابن عدى آورده است، غافل از آنچه احمد ابن حنبل درباره او گفته

30- " عبد الله بن عمر " از رسول خدا " ص " نقل كرده كه فرمود: على برادر من است.
در دنيا و آخرت اين روايت را طبرانى نقل كرده، و سيوطى در جامع الصغير 2ر140 " آن را حسن دانسته "، فيض القدير 4ر355، مناوى بعد از ذكر روايت گفته است: چرا چنين نباشد در حاليكه پيغمبر كه روز دو شنبه مبعوث شد بلا فاصله على اسلام آورد، و از همان روز سه شنبه تا مدت هفت سال مخفيانه نماز مى گذراند چنانكه طبرانى اين روايت را از ابى رافع نقل كرده است و مقصودش از اين سخن بيان همانندى و مماثلت آن دو بزرگوار، در برادرى است.

ادامه دارد...........!!



31- پيغمبر اكرم " ص " در حديثى فرمود: خداى بزرگ از نامهاى خود، نامهائى براى ما " خانواده " مشتق ساخت، پس خداى بزرگ محمود است و من محمد و خداى بزرك اعلى است و برادرم على.
اين روايت را " شيخ الاسلام حمويى " در فرائد السمطين در باب 12 از طريق ابى نعيم و نطنزى، نقل كرده است.

32- " انس بن مالك " گويد: پيغمبر خدا " ص " بالاى منبر رفت و سخنان بسيار فرمود: آنگاه گفت: على بن ابى طالب كجا است؟
على نزد او آمد و گفت من اينجا هستم اى رسول الله، رسول خدا " ص " او را در بر گرفت و به سينه اش چسبانيد و ميان دو ديدگانش را بوسيد و با صداى بلند فرمود: اى گروه مسلمانان اين برادر من پسر عموى من و داماد من است، اين گوشت من، و خون من، و موى من است اين پدر دو سبط من حسن و حسين، دو سرور جوانان بهشت است، اين گشاينده غمهاى من است و اين است شير خدا و شمشير او در زمين، بر دشمنانش لعنت خدا و لعنت همگان و يزارى خدا و من باد.

اين رويت را " ابو سعد " در شرف النبوه به نقل ذخائر العقبى 92 آورده است.

33- حديثى از " زهرى " پيرامون جنگ جمل نقل شده كه: عايشه به مردى از قبيله " ضبه " كه زمام شتر او را گرفته بود گفت: تو على بن ابى طالب را در كجا مى بينى؟ گفت ك اين است كه ايستاده و دستش را به سوى آسمان برداشته است. او نگاه كرد و گفت:
ما اشبهه باخيه:
" جقدر او به برادرش شبيه است ".
مرد گفت: برادرش كيست؟
عايشه گفت: رسول الله " ص "، مرد گفت:

فلا ارانى اقاتل رجلا هو اخو رسول الله " ص ":
" ديگر كسى مرا نخواهد ديد با مردى بجنگم كه او برادر پيغمبر است "
آنگاه مهارناقه را از دست انداخت و به سوى على رفت.
اين روايت را در المحاسن و المساوى 1ر35 مى يابيد.

34- " عباد بن عبد الله اسدى " گويد: على " رضى الله عنه " مى گفت: من بنده خدا و برادر رسول خدايم، من صديق اكبرم، كسى جز دروغگو بعد از من اين را نخواهد گفت: هفت سال قبل از مردم ايمان آورده ام. " و در تعبير ديگر ": كسى جز كذاب آن را نمى گويد من هفت سال قبل از مردم نماز گزاردم.
مراجعه كنيد به خصائص نسائى 3، السنه ابن ابى عاصم، سنن ابن ماجه 1ر57 المعرفه از ابى نعيم، العقد الفريد 2ر275، تاريخ طبرى 2ر312، رياض النضره 2ر155، استيعاب 2ر460، شرح ابن ابى الحديد 3ر275 از طريق اسناد حافظ ابن ابى شيبه، فرائد السمطين در باب 49، مطالب السئوال 19 و در آنجا گويد: در بسيارى از اوقات على اين سخنان را مى گفت، تاريخ ابن عساكر، تاريخ ابن كثير 7ر335، كنز العمال 6ر396 از ابن ابى شيبه و نسائى و ابن ابى عاصم و عقيلى و حاكم و ابينعيم.



ادامه دارد...........!!

35- " زيد بن وهب " گويد: " شنيدم على " ع " بر منبر مى گفت:
" من بنده خدا و برادر رسول اويم كسى اين جمله را قبل از من نگفته، و پس از من نخواهد گفت، مگر بسيار دروگوى، دروغساز.

مردى برخاست و گفت: من نيز چنين ادعائى دارم. ناگهان نقش بر زمين شد كسانش فرا رسيدند و او را با پارچه اى پوشانيدند، از آنها سوال شد آيا او قبلا نيز چنين عوارضى داشته؟ گفتند نه.



36- " معاذه " از على روت كرده كه او در برابر گروهى بسيار سخن رانى مى كرد در سخنش فرمود: من بنده خدا، و برادر رسول اويم، من صديق اكبر وفاروق اعظمم، هفت سال قبل از مردم نماز گزاردم و قبل از اسلام و ايمان ابو بكر اسلام اختيار كردم و مومن شدم.
شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد 3ر257، مراجعه كنيد 2ر313 متن عربى همين كتاب.



37- " حنان " گويد شنيدم على را كه مى گفت: سخنى خواهم كه نه قبل از من كسى آن را گفته و نه بعد از من جز كذاب كسى آن را خواهد گفت: منم بنده خدا، و برادر رسول او، و وزير پيامبر رحمتم، با بانوى اين امت ازدواج كردم، و من بهترين اوصياءم.
فرائد السمطين باب 57

ادامه دارد...........!!

38- در حاليكه على " كرم الله وجهه " را پيش ابو بكر آوردند، مى فرمود: من بنده خدا و برادر رسول اويم به او گفتند با ابو بكر بيعت كن، فرمود: من به اين امر شايسته ترم، م با شما بيعت نخواهم كرد و شما شايسته تريد كه با من بيعت كنيد.
الامامه و السياسه 13 و 12


39- " ابو الطفيل عامر بن واثله " در حديث محاجه امير المومنين در روز شورى گويد: " او مى گفت: شما را بخدا سوگند مى دهم، آيا بين شما كسى هست كه رسول خدا ميان او و خودش در روز برادرى عمومى مسلمين، پيمان برادرى افكنده باشد، جز من؟ همه گفتند خذا گواه است، نه.

مخصوصا اين قسمت حديث را " ابن عبد البر " از حديث مناشده در " استيعاب " 2ر460 آورده و ابن ابى الحديد در 2ر12 شرحش، به صحت آن اعتراف كرده، و اين جمله را از بخشهاى مستفيض در روايات دانسته است.

ادامه دارد...........!!

40- حافظ " دارقطنى " روايت كرده است كه عمر از على جويا شده، پرسيد على كجا است؟ گفتند به سوى زمين مزروعى اش رفته، گفت: ما را نزد او رهبرى كنيد، آنگاه على را در حاليكه در زمين خود كار مى كرد ملاقات كردند.
ساعتى با او بكار پرداخت سپس نشسته با او گفتگو كرد در ميان سخن على بن عمر فرمود: يا امير المومنين اگر گروهى از بنى اسرائيل آمده يكى از آنها به تو بگويد: من پسر عموى موسى مى باشم، آيا او را بر يارانش ترجيح مى دهى؟ عمر گفت بلى.
على فرمود: پس بخدا سوگند من برادر رسول خدا " ص " و پسر عموى اويم. عمر عبايش را از دوشش بر آورده.
روى زمين گسترد و به على گفت: " لا و الله لا يكون لك مجلس غيره حتى نفترق " بخدا سوگند غير از اينجا نبايد بنشينى تا از هم جدا شويم. على روى عباى عمر نشسته بود تا از هم جدا شدند.

مراجعه كنيد، الصواعق المحرقه 107

41- روايت از رسول خدا " ص " در حديث از يكى از حوريان بهشتى است كه مى گويد ك حوريه گفت من راضيه مرضيه ام، خداى جبار مرا از سه قسمت آفريد: بالايم از عنبر، و ميانه ام از كافور، و پائين تنم از مشگ است. سرشت مرا به آب حيات عجين كرد، سپس مرا گفت بوده باش و من شدم. " مرا براى برادر و پسر عمت على بن ابى طالب آفريد "
" ذخائر العقبى 90 "

42- در نامه اى كه امير المومنين به معاويه بن ابى سفيان نوشته به اين شعر اشارت فرموده كه در گذشته ياد شد.
محمد النبى اخى و صنوى و حمزه سيد الشهداء عمى: " محمد پيامبر، برادر من و پر عموى من است، و حمزه سيد الشهداء عموى من است مراجعه كنيد 3ر43 ترجمه كتاب الغدير

ادامه دارد...........!!

43­ " جابر بن عبد الله انصارى " گويد: شنيدم على " ع " اين شعر خود را مى خواند و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آن رامى شنيد:انا اخو المصطفى لا شك فى نسبى معه ربيت و سبطاه هما ولدىجدى و جد رسول الله منفرد و زوجتى فاطم لا قول ذى فندصدقته و جميع الناس فى بهم من الضلاله و الاشراك و النكدالحمد 㜴‸ شكرا لا شريك له البربالعبد و الباقى بلا امد" من برادر مصطفايم، ترديدى در نسبم نيست، با او تربيت يافته ام، و فرزند زادگانش، فرزندان منند.جد من، و جد رسول خدا، يكى است.
و همسر من فاطمه است، اين سخنى غير قابل ترديد است.وقتي مردم همه در گمراهى و شرك و بدبختى بودند من او را تصديق كردم.سپاس خداى بى شريكى راست، كه بر بنده نيكى مىكند، و بى نهايت پايدار است ".پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: راست گفتى يا على.فرائد السمطين باب 44، نظم درر السمطين زرنديب، كفايه الگنجى 84، مناقب خوارزمى 95، تاريخ ابن عساكر، كنز العمال 6

398.44" ابن عباس " گويد على در زمان حيات پيغمبر " ص " مى گفت: خداى بزرگ گويد:أفان مات او قتل... " آيا اگر پيغمبر بميرد يا كشته شود شما به عقب بر مى گرديد" من به راهى كه او مى جنگيد مبارزه خواهم كردتا كشته شوم.
بخدا سوگند من همانا برادر او، و وارث " علم " او، و پسر عموى اويم، پس آيا چه كسى شايسته تر از من نسبت بهاوست.
مراجعه كنيد به مناقب احمد، خصائص نسائى 18، و در مستدرك حاكم صحت را همراه با ذهبى هر دو تاييد كرده اند، رياض النضره2ر226، ذخائر العقبى 100 فرائد السمطين باب 24، مجمع الزوائد 9ر134 از طريق طبرانى و گفته است رجالش همه صحيح اند.

45" عدى بن حاتم " در سخنرانى اش گويد: اگر مقام على را به اسلام بسنجيم همانا او برادر پيامبر خدا و راس اسلام است.
جمهره الخطب 1,202

[=verdana]ادامه دارد...........!!

46- " ثعلبى گوید، اهل تفسیر و اصحاب روایات گفته اند: خداوند روزى كه آدم را از بهشت به زمین فرود آورد صندوقى با او فرو فرستاد كه در آن صور انبیاء از اولادش منقوش بود، و خانه هائى به تعداد پیغمبران در آن تصورى، دیده مى شد كه آخرین خانه اش از یاقوت قرمز، خانه محمد بود، " تا آنجا كه گوید.. " و در برابر او على بن ابى طالب " كرم الله وجهه " كه شمشیر برهنه اى بردوش دارد واقع شده بر پیشانى اش نوشته است:

" این برادر و پسر عموى اوست كه از جانب خدا یارى میشود ".

العرائس149.

47- در نامه " محمد بن ابى بكر " به معاویه آمده است: اول كسى كه او محمد را پاسخ داد و به سویش گرائید، و ایمان آورده، تصدیقش كرد، و اسلام آورد و سلامت یافت، برادر و پسر عمویش على بن ابى طالب بود.

كتاب صفین ابن مزاحم 133، مروج الذهب 2ر 59.

48- " ابان بن ابى عیاش " گوید از حسن بصرى درباره على " ع " پرسیدم: او گفت: درباره او چه مى توانم بگویم: او داراى سابقه فضیلت، عمل، حكمت، دانائى راى، مصاحبت رسول، نیرومندى، درگیرى با مشكلات، زهد، قدرت داروىو سمت قرابتى با پیغمبر بود... تا آنجا كه گوید: پیغمبر خدا " ص " به فاطمه " ع " گفت: زوجتك خیر امتى:

" ترا به ازدواج بهترین فرد امتم در آوردم و هر گاه در امت، كسى بهتر از على بود، او را استثنا مى فرمود: و نیز رسول خدا بین اصحابش، پیمان برادرى افكند و ميان على و خودش برادرى بر قرار كرد.

فرسول الله خیرهم نفسا و خیرهم اخا.

" پس چنانكه پیغمبر خودش از همه برتر، است، برادرش نیز از همه برتر است.

شرح ابن ابى الحدید 1ر369

49- عمار یاسر در سخنرانى بصره اش در ضمن سخن گفت:

ایها الناس اخو نبیكم و ابن عمه یستنصركم لنصره دینه.

" اى مردم برادرم و پسر عم پیامبرتان شما را براى یاریدن خدا بیارى مى جوید ".

شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید 3ر293

50- در نامه " عمرو بن عاص " به معاویه بن ابى سفیان است:

" اما اينكه نسبت ستم و حسد بر عثمان به ابى الحسن برادرو وصى رسول خدا دادى و اصحاب پیغمبر را فاسقان ناميدى و پنداشتى على آنان را به قتل عثمان واداشته، این امر دروغ و گمراهمى است.

رجوع كنید 2ر68 همین كتاب

بر اثر شهرت اين فضيلت و قاطعيتش براى امیر المومنین و اهميت بسزائى كه نزد امت اسلامى دارد، و از آنجا كه نشان دهنده همانندى و همشكلى او، با رسول خدا است، رجال شعر و ادب از صحابه و تابعان مانند: " ح.سان بن ثابت " " نجاشى "و در تعقیب آنها شعراى هر دو فریق در همه ادوار و قرون اسلامى تا برسد به شعراى امروز، سوره خوبى بدست آورده، آن را در قالب شعر خود، ریخته اند: ما از همه آن اشعار دلربا به منظور اختصار چشم مى پوشیم و تنها اشاره مى كنیم، خواننده محترم مى تواند طى مجلدات كتاب ما بر بسیارى از آنها واقف گردد. مراجعه كنید به ترجمه 3ر206 و 70 و 65 و متن عربى 2ر350 و 330 و 292 و 293 و 291 و 286 و 229 و 226 و 218، و ج 5ر125 از ترجمه.

10- مى گوید: 1كثر متكلمان رافضى " علماى اصول عقائد " مانند " هشام ابن حكم " كوفى و شاگردش " ابى على صكاك " و دیگران قائل اند: علم خدا حادث است و خدا در آغاز چیزى نمى دانسته، آنگاه دانائى را براى خود پدید آورده است و این به درستى كفر است، و هشام در خلال مناظره با " ابى الهذیل علاف " گفته است كه: خداى او به وجب هاى خودش هفت وجب است و این به درستى كفر است. و داود جوازى " از بزرگان متكلمان رافضى، معتقد است خدایش به شكل انسان گوشت، و خون دارد.

موضوع قفل شده است