زنان افتخار آفرین (خانم ها افتخار کنند)

تب‌های اولیه

17 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
زنان افتخار آفرین (خانم ها افتخار کنند)

سلام بر دوستان عزیزم:Gol:
دوست دارم در این تاپیک با کمک و راهنمایی های مدیران و کارشناسان محترم زنان برتر تاریخ را که آنچنان معروف نیستند را معرفی کنم.

ادب حکم میکند از سرور زنان جهان حضرت زهرا (س) شروع کنیم و بررسی شخصیت های والایی همچون حضرت زینب (س) حضرت معصومه (س) حضرت مریم حضرت خدیجه و .... را بعد از ایشون بررسی کنیم اما از آنجایی که بزرگی و عظمت این بزرگواران حتی بر جاهلین هم پوشیده نیست به نظره من حقیر بهتر است زنان نه چندان شناخته شده را معرفی کرد.

اولین بانو بزرگواری که دوست دارم معرفی کنم کنیزی به نام حسنیه است که از شاگردان امام صادق (ع) بوده اند که در مجلس هارون الرشید علماء مخالف اهل بیت را به زانو در آوردند و حقانیت مذهب شیعه را به اثبات رسانده است.
مناظرات این بانو بسیار زیبا و معروف است.

زندگانی بانو حسنیه:

كنیزی بود از شیفتگان مكتب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بالاتر، عالمه ای بود از دانش آموختگان مكتب حقیقت، بانویی از مدافعان حریم ولایت. آری، شاهرگی بود كه حقیقت را از سرچشمه ی حق دریافت كرده بود و در قلب سیاه گمراهان می نشاند.

در چه برهه ای از زمان؟ در دوران سیاه و آكنده از ظلم هارون الرّشید خلیفه ی غاصب و ستمگر عبّاسی.

در كدام شهر؟ در شهر مدینه، مدینه ای كه مردمانش غالباً از دشمنان اهل بیت علیهم السلام بودند.

و امّا ...
سرگذشت این كنیز از آنجا شروع شد كه در شهر مدینه و در زمان امام صادق علیه السلام مردی تاجر با قدرت و ثروت فراوان زندگی می كرد. وی شهرت فراوانی در محبّت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام داشت و پیوسته در جلسات درس امام صادق علیه السلام حاضر می گشت و از اقیانوس بیكران دانش و معرفت امام صادق علیه السلام بهره می جست.

روزی گذر تاجر به بازار برده فروشان افتاد. وی به دلیل نداشتن فرزند، كنیز زیبا و خوش منظری كه در حُسن جمال سرآمد عصر خویش بود و پنج سال بیش نداشت را به قیمت بسیار بالایی خریداری نمود و به منزل آورد و همچون فرزند خویش از او نگهداری كرد.

از آن به بعد تاجر هر روز موقع رفتن به جلسه ی درس امام صادق علیه السلام كنیز را هم با خود می برد. آن كنیز در حرم سرای امام صادق علیه السلام و در پشت پرده می نشست و از بیانات گهربار امام صادق علیه السلام بهره مند می گشت.

روزها پشت سر هم سپری می شد و كنیز روزهای رشد و شكوفایی جسمی و روحی خود را در مكتب امام صادق علیه السلام پشت سر می گذاشت.

ده سال بدین منوال سپری شد. وی نزدیك به بیست سال نیز به مطالعه ی علوم دینی و اصول اعتقادی پرداخت؛ تا اینكه بانویی شد دارای علوم غریبه و با بیان شیرین و دلنشینی كه داشت هر شنونده، بدون احساس خستگی و رنج، شیفته ی سخنانش می گشت. بدین جهت بود كه به حسنیه ملقّب شد...

ادامه دارد...

hedi;106200 نوشت:
زنان افتخار آفرین (خانم ها افتخار کنند)

سلام
حضرت امام ره می فرمایند : در عظمت فاطمه زهرا همین بس که پس از رحلت پیامبر اکرم ص جبرییل امین بر ایشان نازل می شد .
نزول جبرییل بر هرکسی امکان پذیر نیست چه اینکه تجلی و ظهور حقایق با عظمت عالم مجردات در قلب انسان نیازمند عظمت باطنی و طهارت معنوی شایسته ای است که سنخیت را ایجاد کند .
پس فاطمه زهرا سلام الله علیها حائز این عظمت و طهارت والا بوده است .
شایسته است هر انسان خردمندی طهارت و پاکی فاطمه زهرا س را برای وصول به مقامات عالیه انسانی سر لوحه برنامه معنوی خود قرار دهد .
موفق باشید

روزها می گذشت و چه روزهای خوبی بود. روزهای خوش با امام صادق علیه السلام بودن؛ سر به آستان امام ساییدن؛ علم را از سرچشمه ی علم خداوندی بر گرفتن؛

امّا چه زود روزهای خوشی سر آمد. چه زود دزدان راه، میان امام صادق علیه السلام و یارانش جدایی افكندند. چه زود داغ از دست دادنِ امام را چون زخمی عمیق و ریشه دار در دل یاران امام صادق علیه السلام نشانیدند. چه زخمی، چه جراحتی كه سوزاننده تر از آتش بود.

و حال نوبت به یاران امام رسیده بود. نامردمان مردم نمای مدینه و دشمنان سیه دل اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام دریافتند كه تاجر و كنیزش از همه بیشتر سخنان امامشان را ضبط و نگهداری كرده اند. بدین جهت از درِ دشمنی با آنان در آمدند و این كینه و دشمنی را تا آنجا پیش بردند كه تاجر از هستی ساقط شده، ورشكست شد.

بدین ترتیب بود كه زندگی آنان روز به روز سخت تر شد. تاجر روزها را در كنج خانه به سر می برد؛ به طوری كه برای تأمین مخارج روزانه نیز به مشقّت افتادند.

روزی تاجر از سختی روزگار به كنیز خود شكایت كرده و گفت: حسنیه! تو همانند فرزند من هستی. من غیر از تو كسی را ندارم. به خاطر تو زحمات زیادی كشیده ام تا به این مرحله از فضل و كمال رسیده ای. خوب می دانی كه فقر سایه ی سیاه خود را بر زندگی ما افكنده است؛ باید فكری كنیم و تدبیری بیندیشیم تا شاید خداوند بزرگ ما را از دام فقر برهاند.

كنیز گفت: ای مرد تاجر! از تو خواهشی دارم؛ آن را قبول كن تا شاید خداوندِ حكیم تو را از دام فقر و گرفتاری رهانده و ثروت و مكنت گذشته را به تو باز گرداند.

تاجر گفت: خواهشت چیست؟

گفت: مرا نزد خلیفه ی عبّاسی هارون الرّشید ببر و بگو من كنیز زیبا، خوش منظر، عالمه و فاضله ای دارم. به دلیل نیاز راضی به فروختن او گردیده ام، كسی را جز شما شایسته ی او نیافتم.اگر در مورد قیمت از تو سؤال كرد، بگو: او را یكصدر هزار دینار می فروشم. اگر گفت به چه دلیل این بهای هنگفت را برای او طلب می كنی، بگو به دلیل فضایل و كمالات او. تعهّد می كنم كه اگر تمام علمای زمان را در مجلسی حاضر كنی تا با او مباحثه كنند، همه ی آنها را محكوم كند. تاجر وقتی این سخنان را از كنیز شیند، گفت: من هر گز چنین كاری را نخواهم كرد؛ زیرا ممكن است كه آن ظالم كوردل وقتی بر زیبایی صورت و حُسن سیرت تو آگاهی یابد، تو را با زور از من جدا كند و تو خوب می دانی كه من طاقت دوریِ تو را ندارم.

كنیز گفت: نترس! به بركت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام او هرگز چنین كاری را نخواهد كرد. برخیز و بر خدا توكّل كن! آنچه خیر است پیش می آید. كنیز گفت و گفت تا اینكه تاجر راضی شد و نزد یحیی بن خالد برمكی وزیر هارون الرّشید رفت. وقتی موضوع فروختن كنیز را برای او شرح داد،
یحیی گفت: برو و كنیز را همراه خود بیاور.

ادامه دارد...

تاجر در حالی كه هراسان و متحیّر بود، نزد كنیز برگشت و او را با خود به دارالخلافه برد.
وقتی كه یحیی كنیز را مشاهده كرد، بسیار متعجّب شد و موضوع را فوراً به اطلاع هارون الرّشید رسانید. هارون الرّشید هم فوراً كنیز را احضار كرد. كنیز در حالی كه صورت خود را پوشانیده بود، وارد مجلس هارون الرَّشید شد و ابیاتی چند در رابطه با هارون الرَّشید خواند به طوری كه هارون بسیار خوشش آمد و دستور داد تا نقاب را از چهره بردارد. وقتی كنیز نقاب را برداشت، هارون بی اختیار از جای خود بلند شد و فوراً تاجر را احضار كرد.

هارون از تاجر نام و بهای كنیز را جویا شد. تاجر گفت: نام او حسنیه است و برای او یكصد هزار دینار قیمت گذاشته ام. هارون عصبانی شد و گفت: به چه دلیل برای او این بهای هنگفت را طلب می كنی؟ تاجر همانطور كه حسنیه به او گفته بود، پاسخ داد: به دلیل فضایل و كمالات او . تعهّد می كنم كه اگر تمام علما را یكجا جمع كنی تا با او مباحثه كنند همه را محكوم و مغلوب سازد.

هارون گفت: اگر به جای اینكه آنها را محكوم كند خود محكوم شد، من سر از بدن تو جدا می كنم و كنیز را هم مالك می شوم.

تاجر گفت: اگر او آنها را محكوم كرد چه؟

هارون گفت: اگر آنها را محكوم كرد من صد هزار دینار به تو می دهم و كنیز هم مال خودت باشد.

تاجر گفت: پس اجازه دهید تا با كنیز مشورتی داشته باشم. هارون پذیرفت. تاجر نزد حسنیه رفته و ماجرا را شرح داد. حسنیه گفت: نترس كه به بركت اهل بیت علیهم السلام همه را محكوم می كنم و هرگز مغلوب نخواهم شد. تاجر برگشت و شرط هارون را پذیرفت.

ادامه دارد...

دوستان عزیز حسنیه در برابر هارون و در مجلس مناظره را هم ادامه بدهیم و یا اگر خسته شده اید همین کافیه که همه را شکست داد و برویم سراغ شخصیت بعدی؟؟؟

امام صادق::: (فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد ادرک لیلة القدر)هر کس به شناخت حقیقی فاطمه(س) دست یابد، بی گمان شب قدر را درک کرده است

لیله القدر خیر من الف شهر

حضرت زهرا از تمامی پیامبران غیر پیامبر اسلام برترند

برای اثبات کافی نیست؟؟
بعضیا که میگن مرد برتر از زنه، میخوان بگن این حدیث دروغه و بقیه حدیثایی که خودشون قبول دارن حقیقته؟؟
یعنی بازم میخوان بگن زن کمتر از مرده؟؟

چطور این حدیثو توجیه میکنن؟؟؟

منتقد;106586 نوشت:
امام صادق::: (فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد ادرک لیلة القدر)هر کس به شناخت حقیقی فاطمه(س) دست یابد، بی گمان شب قدر را درک کرده است

امام خمینی (ره):
«حضرت فاطمه زهرا(س) زنی بود که اگر مرد بود نبی بود؛ زنی که اگر مرد بود به جای رسول الله بود.»

نقل قول:
دوستان عزیز حسنیه در برابر هارون و در مجلس مناظره را هم ادامه بدهیم و یا اگر خسته شده اید همین کافیه که همه را شکست داد و برویم سراغ شخصیت بعدی؟؟؟

به نام خدای مهربون


با سلام خدمت همه ی دوستان عزیزم:Gol:

کسی جوابی نداد من هم تصمیم گرفتم بانو بزرگواری دیگری را معرفی کنم.

ماشاء الله بانوان با کرامت آنقدر زیاد هستند که هر چه در موردشان بنویسیم باز هم کم است...

میخوام نفیسه عروس امام صادق (ع) و نوه ی حضرت امام حسن مجتبی (ع) را معرفی کنم:

سال 145 در مکه متولد شده و در مدينه پرورش يافت.
عروس امام صادق(ع) است؛ همسر اسحاق بن جعفر صادق(ع)
روزها روزه مي گرفت و شب ها عبادت مي کرد با مال زيادي که خدا به او عطا کرده بود، به نيازمندان و بيماران و عموم مردم کمک مي کرد.
35 مرتبه به حج مشرف شد؛ در بيشتر اين سفرها پياده بود.

برادرزاده اش، زينب که به گفته خودش چهل سال به عمه اش خدمت کرده، مي گويد: «نديدم که شب بخوابد و روزها روزه نباشد. به اوگفتم: عمه چرا با خود مدارا نمي کني؟» فرمود: «چگونه با خود مدارا کنم و حال آنکه از پيش، عقباتي دارم که از آنها فقط فائزون عبور مي کنند.»

همراه همسرش به زيارت قبر حضرت ابراهيم خليل(ع) مشرف شد. هنگام بازگشت،

در ماه رمضان به مصر رسيدند و در خانه اي منزل کرد در همسايگي آنان، دختر يهودي فلجي بود؛ وي به آب وضوي نفيسه خاتون تبرک جست و بي درنگ شفا يافت.
اين ماجرا، سبب اسلام آوردن يهوديان بسياري شد.

اهل مصر از ايشان خواستند در آنجا اقامت کند تا مردم به زيارتش روند. در اين ديدارها، مصريان برکات زيادي از آن بانوي محترم ديدند.

ادامه دارد...

ازدحام مردم براي ديدار ايشان بسيار بود و ديدارهاي پي در پي، از اوقات عبادت آن بانو مي کاست. از اين رو تصميم به تغيير منزل گرفت.
مردم وقتي اين خبر را شنيدند، اصرار زيادي به ايشان کردند که بماند، ولي مؤثر واقع نشد. مردم نزد امير مصر رفتند و از او خواستند که نفيسه خاتون را از رفتن باز دارد.امير نامه اي با پيک به سوي نفيسه خاتون فرستاد و خواستار بازگشت او از تصميمش شد.
بانو نپذيرفت. حاکم، خود، به محل اقامت آن بزرگوار رفت و در کمال فروتني از او خواست بماند. نفيسه خاتون در پاسخ گفت: من، خود، به خاطر فشار سياسي که بر علويان هست، ترجيح داده ام اينجا بمانم، ولي ازدحام ديدارها مانع عبادتم مي شود. حاکم، خانه اي بزرگ تر و دوبار ديدار مردمي در هفته را به نفيسه خاتون پيشنهاد داد. ايشان پذيرفت. و بدين گونه ارتباط مردم با آن بانو ادامه يافت که مايه شادي آنها شد.

محمد بن ادريس شافعي، رئيس مکتب شافعي، در سفرهاي علمي اش به مصر رسيد. او در منزل اين بانو توقف کرد و از ايشان حديث فرا مي گرفت. هرگاه شافعي مريض مي شد، خادم برنگشته بود که او به برکت تأثير نفس سيده نفيسه شفا مي يافت.
آخرين بار که شافعي به بستر بيماري افتاد و از آن بانو طلب شفا کرد، سيده نفيسه به فرستاده وي گفت: « متعه الله بالنظر الي وجهه الکريم؛ خداوند او را به لقاي وجه کريمش بهره مند سازد». شافعي که اين کلام را شنيد، فهميد زمان مرگش فرا رسيده است.
پس وصيت کرد که نفيسه خاتون بر وي نماز گزارد. سيده نفيسه که به دليل ضعف حاصل از کثرت عبادت و روزه داري نمي توانست بيرون برود، از حاکم خواست که او نماز گزارد وي درحالي که مأموم بود، بر جنازه شافعي نماز گزارد.

عده زيادي از اهل علم و حتي برخي صاحب منصبان، حکومتي به محضرش مي رفتند و از او حديث مي شنيدند، يا روايت هايي نزدش قرائت مي کردند و به حک و اصلاح آن مبادرت مي ورزيدند.

بسياري از دانشوران، قاضيان و حکيمان، در خصوص امور ديني و مسائل شريعت با او مشورت مي کردند و اشکالات خود را مي پرسيدند.
از جمله افرادي که به ايشان رجوع کردند، ذوالنون مصري، از چهره هاي معروف عرفان اسلامي؛ بشر بن حارث، از پارسيان بلند آوازه قرن دوم وسوم هجري و... بوده اند.

ادامه دارد...

[quote=hedi;106593]دوستان عزیز حسنیه در برابر هارون و در مجلس مناظره را هم ادامه بدهیم و یا اگر خسته شده اید همین کافیه که همه را شکست داد و برویم سراغ شخصیت بعدی؟؟؟

با سلام و تشکر بخاطر تایپک خوبتان
قسمت هایی از مناظرات حسنیه که در مورد امامت می باشد اگرادامه دهید بسیار مفید وآموزنده است.

آن بانوي عابد، از مسائل و مشکلات جامعه هم آگاه بود و چون با خبر شد که مردم مصر از حاکم وقت خود ناراضي اند، مانند اجداد طاهرينش سکوت را جايز ندانست و براي حاکم نامه اي نوشت و در آن ، به حکومت ظالمانه او انتقاد کرد.

سپس، خود، در محل گذرگاه امير ايستاد و نامه را به او داد. امير، بانو را شناخت، سپس با احترام از اسب پياده شد و نامه را گرفت .او وقتي ديد آن بانوي پرهيزکار از روش مستبدانه وي انتقاد، و اعمال و رفتارش را نکوهش کرده، از جور وجفا دست برداشت وآرامش برمردم حاکم شد.

زينب مي گويد: نفيسه خاتون براي خود قبري با دست خود کنده بود که پيوسته داخل آن مي شد و قرآن تلاوت مي کرد. عمه ام دو هزار قرآن در آن ختم کرد و در ماه رمضان سال 208 هـ .ق وفات يافت.

در وقت احتضار، روزه بود؛ از او خواستند که افطار کند؛ فرمود: « عجبا! سي سال است از خدا درخواست مي کنم که با حال روزه از دنيا بروم، حال که روزه هستم افطار کنم؟ پس شروع به تلاوت سوره انعام کرد و چون به آيه «قل لمن ما في السماوات و الارض قل الله کتب علي نفسه الرحمه» رسيد، وفات کرد.

مي گويند بعد از وفاتش، مردم شهرها و روستاها، اجتماع کردند و شمع هاي بسياري در آن شب روشن کردند. از هر خانه اي در مصر صداي گريه شنيده مي شد. سرانجام جمعيتي کم نظير از مصريان با اندوه بسيار، بر پيکر مبارک او نماز گزاردند.

اسحاق مي خواست پيکر همسرش را به مدينه ببرد و در قبرستان بقيع، درکنار اجداد پاکش به خاک بسپارد. چون مصريان آگاه شدند، با هداياي بسيار نزد وي آمدند و از او خواستند پيکر آن بانو را براي تبرک وتيمن در مصر بگذارد. آنها اموال بسياري نيز بذل کردند، ولي اسحاق راضي نمي شد.

اسحاق آن شب را با فکري مغشوش خوابيد و در خواب رسول خدا(ص) را ديد که فرمود: «با اهل مصر در باب نفيسه معاوضه کن. همانا به برکت او برايشان رحمت نازل مي شود.» اسحاق بعد از اين رؤيا، مردم را با خبر کرد و نفيسه خاتون را در قبري که خود حفر کرده بود، دفن کردند.

با سلام
در یکی از تاپیک ها جمله ای از بانو رابعه عدویه در مورد فضایل زنان نقل کردم که مورد انتقاد قرار گرفت،

نقل قول:
رابعه عدویه درباره فضیلت زنان بر مردان می گوید:

زنان را چند فضیلت است که مردان را نیست: "آن که همه انبیاء و صدیقان و شهیدان و صالحان، در شکم زنان پرورش یافته اند و در کنار ایشان بزرگ شده اند و دیگر آن که هیچ زنی، دعوی خدایی نکرده و این جرات بی ادبی از مردان سرزده است."


بر آن شدم در مورد شخصیت این بزرگوار در ان تاپیک مطالبی نقل کنم انشالله مورد توجه قرار گیرد:

رابعه ی عدویه دختر اسماعیل بن حسن بن زید، متوفی به سال 180 هجری قمری، از بانوان عارف، صاحب کمالات عرفانی و حالات روحانی و دارای مقام عالی در نزد عرفای صاحب نام می باشد. نام رابعه به آن مناسبت است که وی چهارمین دختر خانواده اش بوده است و کنیه اش «ام الخیر» می باشد. رابعه ی عدویه با رابعه ی شامیّه که او نیز از عرفاست تناسبی نداشته و جدا از یکدیگرند. گویند سفیان ثوری اشکالات عرفانیش را بوسیله ی رابعه حل می کرده است.از وی کلمات بلند و اشعار عرفانی بسیاری نقل شده است. در حدود سال 135 یا 136 هجری و به قول دیگر در سال 180 یا 185 وفات یافته است.
......

هو الحق

یکی از داستان های نقل شده در تذکرة الاولیاء در خصوص تولد رابعه این است که :« در شبی که رابعه به دنیا آمد در خانه ی پدرش چندان جامه نبود که وی را در آن بپیچند، قطره ای روغن نبود که نافش را چرب کنند و چراغ نبود که روشنگر باشد. پدر او دارای سه دختر بود و رابعه چهارمی بود. پس عیال او گفت: به فلان همسایه برو، روغن و چراغ بخواه. پدر رابعه عهدکرده بود که از مخلوقی چیزی نخواهد. برخاست و به در خانه ی آن همسایه رفت و باز آمد و گفت: خفته اند. پس دلتنگ بخفت. پیغمبر خدا (ص) را در خواب دید که فرمود: غمگین مباش که این دختر سیّده ای است که 70 هزار از امت من، در شفاعت او خواهند بود. پس فرمود: پیش« عیسی رادان»- که امید بصره است- رو و بگو به آن نشان که هر شب صد هزار صلوات بر من می فرستی و شب آدینه 400 بار، این شب آدینه که گذشت، فراموش کردی که به کفّارت آن 40 دینار زر به من بده.
پدر رابعه چون بیدار شد علی الصباح گریان این خواب را بر کاغذی نوشت و به در سرای عیسی رادان برد. به کسی داد تا به وی رسانند. چون مطالعه کرد، بفرمود تا 10 هزار درم به صدقه دادند و شکرانه آن را که رسول خدا (ص) از من یاد کرد و چهار صد دینار فرمود تا به پدر رابعه دادند.
.....

هوالحق
رابعه ی عدویه دائم در حال ذکر خدا و دعا به سر می برد. در زهد و ورع بی نظیر بود. هنگامی که فردی پیش او آیه ای از قرآن تلاوت می نمود که در آن ذکر آتش و عذاب رفته بود او ضجه زد و به زمین می افتاد.

می گویند: فردی چهل دینار پیش او آورد و به او گفت: با این پول ناچیز به برخی از نیازهای خودت برس. او نپذیرفته و گریه کرده و سر را به آسمان گرفته و گفت: او می داند که من خجالت می کشم که از وی در مورد نیازهای دنیوی، خیری مطالبه کنم در صورتی که او مالک و صاحب تمام دنیا است. پس چگونه امکان دارد دنیا را پیش کسی جویم که او فاقد آن است . از سخنان او که شیخ بهایی در کتاب اربعین آورده این است که :

«لک الف معبود مطاعٌ امره دول الاله و تدعّی التوحید، تو که جز پروردگار متعال هزار معبود، مطاع امر داری، آیا تو ادعای توحید و یکتا پرستی داری
........

از رابعه ی عدویه اشعار، مناجات ها و کلمات قصار فراوانی نقل شده است که نمونه ای از آن ها عبارتند از:
« محبّ الله لا یسکن انینه و حنینه حتی یسکن مع محبوبه/ من دلم را به همدمی و همرازی تو قرار دادم و تن خود به همنشینان خود واگذاردم، آری، تن با همنشینان و دل من، با محبوبم می باشد
و از مناجات وی اینکه:
« بار خدایا! اگر مرا فردای قیامت به دوزخ فرستی، سرّی آشکار کنم که دوزخ از من به هزار ساله راه بگریزد.
الهی ! مرا از دنیا هر چه قسمت کرده ای به دشمنان خود ده و هر چه از آخرت قسمت کرده ای به دوستان خود ده که ما را تو بسی.
خداوندا ! اگر تو را از خوف دوزخ می پرستم، در دوزخم بسوز و اگر به امید بهشت می پرستم بر من حرام گردان و اگر از برای تو، تو را می پرستم، جمال باقی از من دریغ مدار.
بار خدایا ! اگر فردا مرا به دوزخ وارد کنی، من فریاد برآورم که تو را دوست داشته ام، آیا با دوستان چنین کنند؟»
و از نمونه اشعار او می توان به ابیات زیر اشاره نمود:
احبّک حبین حبّ الهوی و حبّا لانّک اهل لذاک
فامّا الذی هو حبّ الهوی فشغلی بذکراک عمّن سواک
و امّا الذی انت اهل له فکشک لی الحجب حتّی اراک
فلا الحمد فی ذا ولاذلک لی ولکن لک الحمتد فی ذا و ذلک
بنا به قول صاحب النجوم، رابعه در سال 180 یا به قولی 185 هجری از دنیا رفته و در بیت المقدس مدفون گردید.

..
دوست داشتم مطالب بیشتری در مورد این بانوی بزرگوار جمع اوری کنم و بنویسم اما توفیق نمیشه انشالله همین مقدار مفید بوده باشه برای کسب معرفت..
یا حق


بانو بي بي شطيطه نيشابوري سلام الله عليها

گفته شده از میان انبوه وجوه و کالای سنگین که به عنوان سهم امام به مدینه فرستاده شد تنها نقدینه یک‌درهمی و دست‌رشت چهاردرهمی شطیطه نیشابوری مورد پذیرش امام قرار گرفت.

در بارهٔ بی‌بی شطیطه، مجلسی در جلد یازدهم بحار الانوار، و شهرآشوب در مناقب، و هاشمی بحرانی در مدینه المعاجز، و قطب راوندی در خرایج این حدیث را نقل کرده‌اند که
بی بی شطیطه مورد عنایت ویژهٔ موسای کاظم قرار گرفته‌بود.

و امروزه برای او آرامگاهی در شهر نیشابور در خراسان به نام آرامگاه بی‌بی شطیطه وجود دارد.

موضوع قفل شده است