عبدالوهاب کمکم کن

تب‌های اولیه

24 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
عبدالوهاب کمکم کن

سلام جناب عبدالوهاب
تاپيک مربوط به اقاي برقعي را خواندم ،کمي تحت تاثير قرار گرفتم ، ولي به جنابعالي نياز دارم تاشايد شما ثواب هدايت يک گمراه نصيبتان شود ومن را نيز مثل اقاي برقعي نجات دهيد !!!!
اما چون من زياد باتاريخ سر وکار دارم هر چه مي کنم بعضي مورد برايم حل نمي شود
اولي :درتاريخ نوشته در جنگ جمل اميرالمومنين وام المومنين با هم جنگيدند و18000نفر مسلمان و برادر از دو طرف کشته شدند ،نمي توانم قبول کنم که هر دوي آنان به صراط مستقيم بودند. طلحه وزبير وصحابه نزديک رسول خدا برروي خليفه مسلمين شمشير کشيدند و باعث خونريزي بين مسلمانان شدند ،در آن زمان شيعه وسني قبول دارند که علي عليه لاسلام خليفه به حق بوده، چطور مي شود بر اين کار جنابان عايشه ،طلحه و زبير اشکال وارد نکرد ،وآنان را زير سوال نبرد ،آيا راست است که آنان چون صحابه پيامبر بودند از طرف خدا چک سفيد داشتند وهر کاري مي کردند،آزاد بودند ،
يعني پيامبر آمده بود ،مردم آينده را به تقوا ، ترک آدم کشي و.....دعوت کند ولي صحابه خودش مستثني بودند!!؟
يعني ان اکرمکم عندالله اتقيکم براي آيندگان بود ؟!!
لطفا کمکم کنيد.

عماد;106076 نوشت:
اولي :درتاريخ نوشته در جنگ جمل اميرالمومنين وام المومنين با هم جنگيدند و18000نفر مسلمان و برادر از دو طرف کشته شدند ،نمي توانم قبول کنم که هر دوي آنان به صراط مستقيم بودند.

سلام علیکم جمیعا

قرآنهای بر نیزه بانی این شد که شر باقی بماند ( بدون شک این فریبی شیطانی بود ) بارها نقاب عوض کند و نهایتا با آمیختن چند کلام الهی با شر شیطانی باعث انحراف شدند.
اینها مدعی دین شده اند و دیگران را متهم به کفر و شرک میکند.

ولی آنچه که در میان اینها نمیتواند تغئیر کند نفس پلید است.

نفسی که آنها را به جنایت و فسق میکشاند و این جنایات و فسق را نمی بینند که هیچ

آنرا تقدیس هم میکنند.

چراکه بنا بر اعتقادات منحرف آنرا فی سبیل الله پنداشته اند .

و این باعث ناراحتی است که بنده ای خدا را میطلبد ولی اسیر مفاهیم غلط شده.

یاحق

با سلام
افراد با انتخاب راه حق حق شناخته مي شوند نه اينكه حق و حقيقت با افراد بلكه حق و حقيقت معيار ثابتي اند كه افراد با انتخاب آن ها حق جو و با انحراف از آنها منحرف مي شوند.
همانطور كه دوستانم قبلا گفتن امثال برقعي براي ما معيار حقانيت نيستن بلكه عقل و انديشه ي افراد با استدلال به سوي حق و حقيقت ميرود.
به قول دوستان آقاي عبدالوهاب برهان ارايه بدن بهتر از حرف هاي بي بند و پايه هست.

زينب;106243 نوشت:
به قول دوستان آقاي عبدالوهاب برهان ارايه بدن بهتر از حرف هاي بي بند و پايه هست

سلام علیکم جمیعا

اتفاقا من یکی از کلیپهائیکه ایشان معرفی کردند رو دیدم که متعلق به شبکه موسوم به نور بود.

ایشان رد باب قسم خوردن به اولیاء صحبت میکردند و نحوه دلیل آوردن ایشان توجیهی و فتوائی بود نه استدلالی .

شما در پاسخگوئی استدلالی با اشاره و استناد به موارد مورد اتفاق در سندیت مطلبی را پاسخ میدهید و برای همه این مسئله قطعیت دارد .
ولی در بحث توجیهی شخص توجیه کننده که سندی را برای ارائه معرفی نمیکند یا ندارد که معرفی نماید لذا کلمتی را برای توجیه ( چه حق باشد چه ناحق ) ارائه میدهد.

ایشان هنوز موضوع قسم خوردن را حل نکرده فتوی صادر هم میکند.

خدا به همه چیز میتواند قسم بخورد چون در دسترس اوست! بنده نمیتواند قسم بخورد چون در دسترس او نیست!

(جریان رد قسم خوردن و مرده دانستن مردگان و ناشنوا و نابینا بودنشان در وهابیت دلیل خاصی دارد که شنیدنی است ولی اینجا جایش نیست.)


نحوه بحث ایشان بیانگر خیلی مطالب است.

ببینید در بین همه اقشار کسانی هستند که بر اساس بغض و کینه یا طمع یا هر چیز دیگری حتی از دین خود بر میگردند.

لذا انسان اگر حقائق را در زندگی خود و در دین خود بیابد دیگر مذهب و دینش بستگی به تائید یا رد از طرف دیگران ندارد چراکه آنچه که یافته بر اساس حق بوده لذا کلامی برتر از کلام حق وجود ندارد.

یاحق

عماد;106076 نوشت:
سلام جناب عبدالوهاب
تاپيک مربوط به اقاي برقعي را خواندم ،کمي تحت تاثير قرار گرفتم ، ولي به جنابعالي نياز دارم تاشايد شما ثواب هدايت يک گمراه نصيبتان شود ومن را نيز مثل اقاي برقعي نجات دهيد !!!!
اما چون من زياد باتاريخ سر وکار دارم هر چه مي کنم بعضي مورد برايم حل نمي شود
اولي :درتاريخ نوشته در جنگ جمل اميرالمومنين وام المومنين با هم جنگيدند و18000نفر مسلمان و برادر از دو طرف کشته شدند ،نمي توانم قبول کنم که هر دوي آنان به صراط مستقيم بودند. طلحه وزبير وصحابه نزديک رسول خدا برروي خليفه مسلمين شمشير کشيدند و باعث خونريزي بين مسلمانان شدند ،در آن زمان شيعه وسني قبول دارند که علي عليه لاسلام خليفه به حق بوده، چطور مي شود بر اين کار جنابان عايشه ،طلحه و زبير اشکال وارد نکرد ،وآنان را زير سوال نبرد ،آيا راست است که آنان چون صحابه پيامبر بودند از طرف خدا چک سفيد داشتند وهر کاري مي کردند،آزاد بودند ،
يعني پيامبر آمده بود ،مردم آينده را به تقوا ، ترک آدم کشي و.....دعوت کند ولي صحابه خودش مستثني بودند!!؟
يعني ان اکرمکم عندالله اتقيکم براي آيندگان بود ؟!!
لطفا کمکم کنيد.

سلام آقا عماد

خَتَمَ اللّهُ عَلَي‏ قُلُوبِهِمْ وَعَلَي‏ سَمْعِهِمْ وَعَلَي‏ أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (7) بقره
خدا بر دل ها و گوش های آنان مهر نهاده، و بر چشم هایشان پرده ای افکنده شده، و عذاب بزرگی در انتظار آنهاست.

[=Times New Roman]

با این حال شما اگر فرصت داشتی این تاپیک رو بخون انشاالله جواب همه سوالاتت را میگیری:

http://www.askdin.com/showthread.php?t=11725

bina88;106279 نوشت:
سلام علیکم جمیعا

اتفاقا من یکی از کلیپهائیکه ایشان معرفی کردند رو دیدم که متعلق به شبکه موسوم به نور بود.

ایشان رد باب قسم خوردن به اولیاء صحبت میکردند و نحوه دلیل آوردن ایشان توجیهی و فتوائی بود نه استدلالی .

شما در پاسخگوئی استدلالی با اشاره و استناد به موارد مورد اتفاق در سندیت مطلبی را پاسخ میدهید و برای همه این مسئله قطعیت دارد .
ولی در بحث توجیهی شخص توجیه کننده که سندی را برای ارائه معرفی نمیکند یا ندارد که معرفی نماید لذا کلمتی را برای توجیه ( چه حق باشد چه ناحق ) ارائه میدهد.

ایشان هنوز موضوع قسم خوردن را حل نکرده فتوی صادر هم میکند.

خدا به همه چیز میتواند قسم بخورد چون در دسترس اوست! بنده نمیتواند قسم بخورد چون در دسترس او نیست!

(جریان رد قسم خوردن و مرده دانستن مردگان و ناشنوا و نابینا بودنشان در وهابیت دلیل خاصی دارد که شنیدنی است ولی اینجا جایش نیست.)

نحوه بحث ایشان بیانگر خیلی مطالب است.

ببینید در بین همه اقشار کسانی هستند که بر اساس بغض و کینه یا طمع یا هر چیز دیگری حتی از دین خود بر میگردند.

لذا انسان اگر حقائق را در زندگی خود و در دین خود بیابد دیگر مذهب و دینش بستگی به تائید یا رد از طرف دیگران ندارد چراکه آنچه که یافته بر اساس حق بوده لذا کلامی برتر از کلام حق وجود ندارد.

یاحق

آقای بینا

شما که تا دیروز میگفتی اگه میتونی یه فایل صوتی از ایشان بزار - وهابی ها فایلهای صوتی ایشان را قایم کردن و هیچ سند واقعی از ایشان وجود ندارد و ...

حالا که صد تا سند بهتون نشون دادم باز هم...


عبد الوهاب;106376 نوشت:
آقای بینا

شما که تا دیروز میگفتی اگه میتونی یه فایل صوتی از ایشان بزار - وهابی ها فایلهای صوتی ایشان را قایم کردن و هیچ سند واقعی از ایشان وجود ندارد و ...

حالا که صد تا سند بهتون نشون دادم باز هم...


با سلام
خوب حالا که چی جناب وهابی!!؟
سخنی دارید جواب دوستان را لطف کنید!!
اینهم یک سوال دیگه
صحيح است كه عده اى از صحابه كرام، جزء خوارج بوده و طبق حديث پيامبرـ صلى الله عليه و سلّم ـ آنان كافر(1) و جزء سگهاى جهنم هستند.(2)

1. ابن ماجه، المقدمة، ب 12 ص 62 ح 176.
2. مسند احمد 14 ـ 355ـ الخوارج كلاب اهل النار.

آيا صحيح است كه بعضى از اصحاب پيامبر جزء منافقان بوده و هرگز وارد بهشت نمى شوند؟ در صحيح مسلم از پيامبر اكرم آورده است: في أصحابي إثناعشر منافقاً، فيهم ثمانية لا يدخلون الجنة حتى يلج الجمل في سمِّ الخياط...1


1-صحيح مسلم 8: 122 ـ كتاب صفات المنافقين ـ مسند احمد 4: 320 البداية والنهاية 5: 20.

رضا;106377 نوشت:
[=verdana]با سلام
[=verdana]خوب حالا که چی جناب وهابی!!؟
[=verdana]سخنی دارید جواب دوستان را لطف کنید!!
[=verdana]ب[=verdana]یا اینهم یک سوال دیگه
[=verdana]صحيح است كه عده اى از صحابه كرام، جزء خوارج بوده و طبق حديث پيامبرـ صلى الله عليه و سلّم ـ آنان كافر(1) و جزء سگهاى جهنم هستند.(2)

[=verdana]1. ابن ماجه، المقدمة، ب 12 ص 62 ح 176.
[=verdana]2. مسند احمد 14 ـ 355ـ الخوارج كلاب اهل النار.

خیر صحیح نیست :khandeh!:

عبد الوهاب;106381 نوشت:
خیر صحیح نیست :khandeh!:

آيا صحيح است كه ، ابوبكر(رضي الله عنه) را از پيامبر اكرم بالاتر مى دانيد؟ و مى گوئيم كه زنى نزد پيامبر آمده و گفت خواب ديدم درختى كه در خانه ام هست شكسته، پيامبر فرمود شوهرت مى ميرد.، او ناراحت شد و از محضر حضرت بيرون آمد و در راه ابوبكر را ديد و خواب را براى او تعريف كرد. ابوبكر گفت: شوهرت از سفر باز مى گردد. همانطور هم شد، آن زن روز بعد به عنوان گلايه نزد پيامبر آمد و اعتراض كرد، ناگهان جبرئيل نازل شد و گفت: خدا شرم دارد از اينكه دروغ بر زبان ابوبكر صديق جارى كند، يعنى بر زبان پيامبر دروغ جارى بشود تا مبادا شخصيت ابوبكر زير سؤال برود.1 يا محمد! الذي قلته هو الحق، ولكنَّ لمّا قال الصدّيق إنّكِ تجتمعين به في هذه الليلة. إستحيا اللّه منه أن يجري على لسانه الكذب لانه صديقٌ فأحياه كرامة له.»

1-نزهة المجالس 2: 184.

رضا جان

شما یه جمله هم از قرآن بیار برادر

حداقل هر دوتامون روی درستی اون اتفاق نظر داریم.

اینهایی رو که میگی نه من و نه هیچ یک از اهل سنت قبول نداریم و به قول معروف آب در هاون کوبیدنه.

کتاب شما قرآنه یا نزهه المجالس!!!

عبد الوهاب;106393 نوشت:
رضا جان

شما یه جمله هم از قرآن بیار برادر

حداقل هر دوتامون روی درستی اون اتفاق نظر داریم.

اینهایی رو که میگی نه من و نه هیچ یک از اهل سنت قبول نداریم و به قول معروف آب در هاون کوبیدنه.

کتاب شما قرآنه یا نزهه المجالس!!!

با سلام
اگرشما قرآن را قبول دارید

ملاک ها و ضوابط مراجعه به قرآن چيست ؟

عبد الوهاب;106371 نوشت:
سلام آقا عماد خَتَمَ اللّهُ عَلَي‏ قُلُوبِهِمْ وَعَلَي‏ سَمْعِهِمْ وَعَلَي‏ أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (7) بقره خدا بر دل ها و گوش های آنان مهر نهاده، و بر چشم هایشان پرده ای افکنده شده، و عذاب بزرگی در انتظار آنهاست. با این حال شما اگر فرصت داشتی این تاپیک رو بخون انشاالله جواب همه سوالاتت را میگیری

من هر چه گشتم در آ‌ن تاپيك جوابم را نيافتم ،خواهش مي كنم جواب سوال مرا مختصر درهمين تاپيك بدهيد،و بر من منت نهاده و مرا نيز هدايت نماييد
از توهين هم بپرهيزيد، سوال من ساده است ،در بين ام المومنين وامير المومينن 18000نفر كشته شده آيا مي شود هر دو حق باشند،اگر جواب ندادي يعني جواب نداري و دنبال عوام فريبي هستي
سوال دوم: معاويه طبق بعضي از نظر ها جزء صحابه پيغمبر صلي الله عليه وآله وسلم است ،كاتب وحي هم كه است !خال المومنين هم كه است ،اين آقا با خليفه زمانش جنگيده ،چهار سال جنگ صفين را بر علي عليه السلام تحميل كرد ،چطور مي شود اميرالمومنين وخال المومنين!!!! بجنگند وهر دو بر صراط مستقيم باشند منتظر جواب هستم ارجاع ندهيد شما كه 30صفحه از كتاب برقعي گذاشته ايد،قطعا مي توانيد چند سطر جواب من ر ادر همين تاپيك بگذاريد
آقاي عبدالوهاب سوالات ديگري هم دارم كه انشاءالله پس از جواب شما آنها را مطرح مي كنم ،ضمنا ختم الله علي قلوبهم براي كسي كه مي خواهد هدايت شود از طرف هادي شايشته نيست ، اين روش مولاي من اميرالمونين است ، اقاياني شلاق بدست را نمي دانم روششان با هدايتخواه چه بوده

عبد الوهاب;106393 نوشت:
اینهایی رو که میگی نه من و نه هیچ یک از اهل سنت قبول نداریم و به قول معروف آب در هاون کوبیدنه.

قصد ورود به بحث شمار اندارم فقط خواستم بگويم كه آقاي عبدالوهاب ، مگر شما در تاپيك عوام فريبانه چند صفحه از كتاب برقعي گذاشتيد ماقبول داريم ، ولي با اين حال جواب سوالهايم يادت نرود

نوشته اصلی از عبد الوهاب

. خیر صحیح نیست [/quote نوشت:

با سلام

ایشان این چیز ها رو قبول ندارند. هر چند در صحیح بخاری و مسلم و ابن ماجه باشد.

آخه می دونید ایشان فقط قرآن را قبول دارند. تقلید هم نمی کنند.

عماد;106791 نوشت:
قصد ورود به بحث شمار اندارم فقط خواستم بگويم كه آقاي عبدالوهاب ، مگر شما در تاپيك عوام فريبانه چند صفحه از كتاب برقعي گذاشتيد ماقبول داريم ، ولي با اين حال جواب سوالهايم يادت نرود

با سلام
عماد عزيز حالا كه عبدالوهاب از كمك به ماها عاجزند چطور يك تايپيك بذارين با اين تيتر كه عبدالوهاب بيا كمكت كنم .
نظرتون چيه؟

[indent][indent][indent]

عبد الوهاب;106393 نوشت:
شما یه جمله هم از قرآن بیار برادر حداقل هر دوتامون روی درستی اون اتفاق نظر داریم. اینهایی رو که میگی نه من و نه هیچ یک از اهل سنت قبول نداریم و به قول معروف آب در هاون کوبیدنه. کتاب شما قرآنه یا نزهه المجالس!!!

لطفا این آیه:

و برخى از باديه‏نشينانى كه پيرامون شما هستند منافقند و از ساكنان مدينه [نيز عده‏اى] بر نفاق خو گرفته‏اند تو آنان را نمى‏شناسى(به منافق بودن) ما آنان را مى‏شناسيم به زودى آنان را دو بار عذاب مى‏كنيم سپس به عذابى بزرگ بازگردانيده مى‏شوند (
توبه

یا این آیه را توضیح دهید:

برخى از] باديه‏نشينان گفتند ايمان آورديم بگو ايمان نياورده‏ايد ليكن بگوييد اسلام آورديم و هنوز در دلهاى شما ايمان داخل نشده است و اگر خدا و پيامبر او را فرمان بريد از [ارزش] كرده‏هايتان چيزى كم نمى‏كند خدا آمرزنده مهربان است حجرات

ویا :
برخى از آنان در [تقسيم] صدقات بر تو خرده مى‏گيرند پس اگر از آن [اموال] به ايشان داده شود خشنود مى‏گردند و اگر از آن به ايشان داده نشود بناگاه به خشم مى‏آيند (۵۸توبه)
[/indent][/indent][/indent]

زينب;106838 نوشت:
چطور يك تايپيك بذارين با اين تيتر كه عبدالوهاب بيا كمكت كنم . نظرتون چيه؟


سلام موافقم ولي کمي صبر کنيم ،شايد جواب داد

جناب عبدالوهاب من منتظرم براي هدايت
سوال سوم
ما که در آستانه هدايت هستيم ،از بزرگان شما شنيده ام که صحيح بخاري بعد از قران معتبرترين کتاب شماست، نمي دانم شما هم حرف بزرگانتان را قبول داريد ياهر جا به ضررتان تمام شود نه؟
در اين کتاب معتبر آمده

حدثنا أبو الوليد حدثنا ابن عيينة عن عمر و ابن دينار عن ابن أبى مليكة عن المِسْوَر بن مَخْرَمَة أنّ رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم قال: «فاطمة بَضْعَة منّى فمن أغضبها أغضبني».
صحيح البخارى 4/210، (ص 710، ح 3714)، كتاب فضائل الصحابة، ب 12 ـ باب مَنَاقِبُ قَرَابَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليهوسلم . و4/219، (ص 717، ح 3767) كتاب فضائل الصحابة، ب 29 ـ باب مَنَاقِبُ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ
ودر جاي ديگر اين کتب معتبر آمده :
فغضبت فاطمة بنت رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم فهجرت ابا بكر فلم تزل مهاجرته حتى توفيت.

صحيح البخارى: 4/42، ش 2862.
من روايت دوم را معني نمي کنم که خداي نکرده ب هابابکر اهانت نشود
سوال من اين است اين دو روايت چطور باهم جمع مي شود
يعني بخاري آنوقت که اين احاديث را مي نوشته قبول داشته که پيامبر از ابابکر راضي نبود يا به علت بزرگي کتاب يادش رفته اول چه نوشته ،يا اينکه نمي دانسته بعدا کامپيوتر مياد ،سي دي مياد ،و کساني فورا اينها را کنا يکديگر قرار مي دهند ونتيجه گيري مي کنند
علي اي حال جواب شما چيست جناب عبدالوهاب

سوال چهارم

يكى از نكات مهم درباره كارگزاران عمر، نظارت عمر بر برخورد آنان با مردم و نيز با بيت المال بود. او كنترل ويژه‏اى بر آنان داشت و در وقت رفتن به محل خدمت ثروت آنان را ثبت مى‏كرد. عمر تقريبا همه كارگزاران خود را در اين باره خطاكار دانسته (1) و در وقت‏بازگشت اموال آنها را دو نيمه مى‏كرد، نيمه‏اى را به آنان پس داده و نيمى ديگر را به بيت المال مى‏سپرد. اين كار را اصطلاحا مشاطره اموال مى‏گويند. طبيعى چنين بود كه عمر در اين باره، جز اين اعتقادى نداشت كه آنان اين اموال را به ناحق گرد آورى كرده‏اند، اما چون راه خاصى براى جداى كردن اموال باطل و غير باطل نمى‏داده چنين به ذهنش رسيده كه در همه موارد- مگر چند مورد- اموال آنان را به اين صورت تقسيم كند. يكى از اين واليان ابو هريره بود كه در بحرين حكومت مى‏كرد. زمانى كه بازگشت عمر اموال او را مشاطره كرد و دستور داد تا او تنبيه كردند. پس از آن از وى خواست تا به سر كار خود بازگردد! (2) ابو هريره گفت: او حاضر نيست‏برود، زيرا اموالش گرفته شده، آبرويش ريخته شده و كتك نيز خورده است! (3)
عمرو بن عاص نيز اموالش مورد مشاطره قرار گرفت. (4) ابو موسى اشعرى، حارث بن كعب و نيز عتبة بن ابى سفيان كه مسؤول گردآورى صدقات در طائف بود اموالشان مورد مشاطره قرار گرفته است. (5)
عمر در ميان كارگزاران خود، از يك نفر بطور محسوس، هيچ گونه باز خواستى نكرد. او معاويه پسر ابو سفيان بود كه حتى ديرتر از پدرش مسلمان شده بود. استفاده از معاويه طى شش سال آخر خلافت در سمت‏حاكم دمشق، از مسايل حساس دوره خلافت اوست. خليفه متهم شده كه بدين طريق، نقش عمده‏اى در تثبيت موضع بنى‏اميه در شام داشته است. (6)
عمر در حالى كه او را كسراى عرب مى‏خواند، از كار بر كنارش نكرد. يك بار نيز به او گفت كه اوامر و نهى نمى‏كند. (7) در همان دوره عمر، شامات تماما در اختيار معاويه قرار گرفت. (8) در وقت مرگ نيز به شوراى شش نفره گفت: با يكديگر اختلاف نكنيد كه معاويه در شام است! (9) قاضى عبد الجبار، سنى متعصب نيز مى‏گويد: با اينكه عمر شديدا مراقب عمال خود و عوض كردن آنان بوده، به هيچ روى چنين برخوردى با معاويه نكرده است. (10) بعدها سيره سياسى و دينى عمر به صورت يك سنت در آمد
سوال بنده اين است :چرا معاويه علي رغم اينكه ازجانب رسول خدا مُهر طلقاء بر او و پدرش كه از سر سخت ترين دشمنان اسلام و رسول خدابودند؛ خورده است امّا مورد مهر عمر قرار گرفت به گونه اي كه عمر درباره كمتر كسياينچنين برخورد كرده ؛ و همت و تاكيدات او درباره معاويه آنچان كار ساز بود كهمعاويه بتواند در آينده سالها بر قلمرو اسلامي حكمراني كند و سلطنت يني اميه رابرقرار سازد.
جهت آگاهي از عمقاين روابط مورادي را به طور خلاصه متذكر مي شويم وآگاهي تفصيلي را به مراجعه بهمنابع حواله مي دهيم :
1- عمرساليان درازي معاويه را در پست و منصب امارت شام باقي نگه داشت؛ بدون اينكه حسابرسيهايي را كه نسبت به ساير كارگزارانش اعمال مي كرد درباره معاويه اعمال نمايد. 2- عمر ساير كارگزرانش خود را بيش از دو سالدر منصب امارت باقي نمي گذاشت ؛درحاليكهمعاويه را تا پايان حيات خود ؛در منصبش باقي گذاشت (11 3-( آنگاه معاويه از عمرخواست كه اوامري صادركند تا بر اساس آن عمل كند عمر گفت : نه تو را به انجام كاريفرمان مي دهم و نه از چيزي تو را باز مي دارم (12)
4- عمر به اعمالخلاف شرع معاويه با ديده اغماض مي نگريست و او را مواخذه نمي كرد(13 )
5- روزي معاويه نزدعمر مورد مذمت و سرزنش قرار گرفت ؛ عمر گفت :جوانمرد قريش را نزد ما ملامت نكنيد ! جوانمردي كه در حال خشم خندان است(14)
6- معاويه در شام داراي قصر مجلل و بزرگي بود كه عمر بهديگر كارگزارانش اجازه چنين كاري نمي داد و با كمتر از آن برخورد مي كرد. 7- عمرهرگاه وارد شام مي شد يا به معاويه مي نگريست خطاب به او مي گفت:اين كسراي عرب است(15)


1. به عنوان مثال ابو هريره را متهم به دزدى كرد. نك، طبقات، ج 4، ص 335
2. عيون الاخبار، ج 1، صص 54- 53، فتوح البلدان، ص 93، العقد الفريد، ج 1، ص 45
3. طبقات الكبرى، ج 4، ص 335
4. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 1، ص 175
5. العقد الفريد، ج 1، ص 46
6. نثر الدر، ج 2، ص 61، العقد الفريد، ج 3، ص 365
7. دلايل الصدق، ج 3، ق 1، ص 312 از طبرى، ج 6، ص 184
8. تاريخ خليفة بن خياط، ج 1، ص 157 بر خلاف نظر ابن كثير كه معتقد است كه عمر برخى از مناطق شامات را در اختيار او قرار داده بود. نك: البداية و النهايه، ج 8، ص 124
9. نثر الدر، ج 2، ص 37
10. تثبيت دلائل النبوة، ص 593

11.التراتيب الاداريهج1ص269

12.العقدالفريد ج1ص 14

13.مسنداحمد ج5 ص347

14. الاستيعاب ج3ص397

15. اسدالغابه ج5 ص386

َ

عماد;106076 نوشت:
بعضي مورد برايم حل نمي شود اولي :درتاريخ نوشته در جنگ جمل اميرالمومنين وام المومنين با هم جنگيدند و18000نفر مسلمان و برادر از دو طرف کشته شدند ،نمي توانم قبول کنم که هر دوي آنان به صراط مستقيم بودند. طلحه وزبير وصحابه نزديک رسول خدا برروي خليفه مسلمين شمشير کشيدند و باعث خونريزي بين مسلمانان شدند ،در آن زمان شيعه وسني قبول دارند که علي عليه لاسلام خليفه به حق بوده، چطور مي شود بر اين کار جنابان عايشه ،طلحه و زبير اشکال وارد نکرد ،وآنان را زير سوال نبرد ،آيا راست است که آنان چون صحابه پيامبر بودند از طرف خدا چک سفيد داشتند وهر کاري مي کردند،آزاد بودند ، يعني پيامبر آمده بود ،مردم آينده را به تقوا ، ترک آدم کشي و.....دعوت کند ولي صحابه خودش مستثني بودند!!؟ يعني ان اکرمکم عندالله اتقيکم براي آيندگان بود ؟!! لطفا کمکم کنيد.

عبد الوهاب!

ما هم منتظریم جواب شما را بشنویم.

من تعجب میکنم!!!!!

یعنی شما هیچ کس را ندارید تا بتواند به ما کمک کند ومشکلات ما را حل کند؟

در قدیم ما وشما نه یکدیگر را می دیدیم ونه می توانستیم در یک محفل دوستانه با هم مناظره کنیم واین گفتگوها خیلی کم اتفاق می افتاد .

امروز به برکت علم و فن آوری فاصله ها کم شده وکتابهای فراوان روی شبکه در اختیار ماست . پس برای رفع مشکلات موقعیت خوبی است .شما ورفقایتان کجایید؟

جناب عبد الوهاب کجایی
یامرا ببر به مذهبت یا بیا به مذهب ما
سوالات دیگری هم دارم اگر نیایی تاپیکی می زنم که
عبد الوهاب بیا کمکت کنم !!!!!!!

با سلام و عرض ادب
حالا كه بحث سوال كردن از عبدالوهاب است در مورد اين عكس هم كه مناسب همين ايام است اگر جوابي دارند بفرمايند تا به ما هم كمكي كرده باشند در هدايت.

درتوضیح عکس بالاکه دوست عزیزمان جناب عمار گذاشته اند عرض می شود
درتاریخ طبری ج 2 ص 619و تاریخ یعقوبی ج2ص 137و تاریخ مسعودی ج2ص 194و طبرانی در المعجم الکبیر ج2 ص 62 وابن ابی الحدیدشرح نهج البلاغه ج2ص46و متقی هندی در کنزالعمل ج5ص 631آورده اندکه


ابابکر در اواخر عمر خود از سه چیز اظهار پشیمانی کردیکی از آن سه چیز این بود
فوددت انی لم اکشف بیت فاطمه
دوست داشتم که من هرگز به خانه فاطمه یورش نمی بردم
این اعترافی است که خلیفه اول در اواخر عمرش می کند ،مگر ابابکر چه کرده بود که پشیمان بود ؛مگر سفارش قران وپیامبر را درباره اهل بیت نشنیده بود ؟!!!
اگرنشنیده بوده چه خلیفه ای بود که یک بار قران را نخوانده بود اگر شنیده بود چرا بر خلاف قران عمل کرد
وسوال آخراینکه چرا بعد از ان نویسندگان این اعتراف را تحریف کردند ؛ببینید!!!!!
اما ابوعبید متوفای 224ه ق صاحب کتاب الاموال و حمید بن زنجویه متوفای 251ه ق در کتاب الاموال خود با تحریفاتی به اعتراف که می رسند می نویسند

فوددت انی لم اکن کذاو کذا
چرا؟اگر ابابکر نگفته پس چرا به جای رد آن را تحریف می کنند اگر گفته کجایش به ضررشان تمام می شده که مجبوربه تحریف شده اند
عبد الوهاب چرا؟؟؟؟؟؟؟؟


موضوع قفل شده است