اصلا تعریف اسلام چیست که دینی غیر از آن پذیرفته نیست ؟

تب‌های اولیه

45 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اصلا تعریف اسلام چیست که دینی غیر از آن پذیرفته نیست ؟

...

[="purple"]بنام جهاندار

با درود بر راستپذیران ارجمند

مسلمانان و به ویژه شیعه ها می گویند در پیشگاه الله دینی غیر از اسلام پذیرفته نمی شود

اکنون پرسش این است که تعریف آنها از اسلام چیست که دینی غیر از آن پذیرفته نیست ؟[/]

غلامعلی نوری;105937 نوشت:
عریف آنها از اسلام چیست که دینی غیر از آن پذیرفته نیست ؟


با سلام

خدمت غلام علي

اسلام يعني تسليم شدن در مقابل فرامين و دستورات الهي ،همين

هر كسي به قوانين و دستوراتي پايبند باشد كه از طرف خداوند صادر نشده است خارج از اسلام است

ديني مجموعه اي از قوانين است كه از طرف خداوند براي هدايت بشر فرستاده شده است

إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّـهِ الْإِسْلَامُ ال عمران 19

هركسي ابتدا اين قوانين را قبول كند مسلمان است البته با گفتن شهادتين

و كسي كه به اين قوانين عمل كند و در جات و مراتب تقوا را طي كند مي شود مومن

طاها;105945 نوشت:
اسلام يعني تسليم شدن در مقابل فرامين و دستورات الهي ،همين

با درود بر طاها

خوب !!!

فرامین الهی چیستند ؟؟

و از کجابدانیم که الهی و از طرف خداهستند ؟؟

چرا که شاید عده ای ذهنیات و توهمات خود را بنام قوانین الهی بخواهند به مردم غالب کنند

غلامعلی نوری;105947 نوشت:
با درود بر طاها

خوب !!!

فرامین الهی چیستند ؟؟

و از کجابدانیم که الهی و از طرف خداهستند ؟؟

چرا که شاید عده ای ذهنیات و توهمات خود را بنام قوانین الهی بخواهند به مردم غالب کنند


سلام جناب غلامعلی:Gol:

احکام و فرامین الهی بدون ملاک و مبنا و گتره ای بدست مرم نمی رسند، بلکه در هر زمانه ای در میان اقوام و امت ها خدا بندگانی را از بین همان قوم و امت بعنوان پیامبر بر می گریند که از اصفیاء و صالحان بندگان ان قومند.

و پیامبران به امر الهی با ارائه معجزات، گواهی بر حقانیت شان به مردم ارائه می دهند. و انچه بعنوان دستورات و احکام الهی به مردم می گویند بدلیل عصمتی که دارند، وحی الهی است.

پس اینطور نیست که هر کسی بتواند مشخصات پیامبران الهی را داشته باشد و بتواند در اثبات ادعایش گواه روشن و مبرهنی (معجزه) بیاورد، ضمن آنکه قول و فعل و کردار پیشین و فعلی و آینده افراد، نیز ملاکی است مشخص کننده ایکه آیا این فرد مدعی، واقعاً الهی و رسولی از رسل، برای هدایت بشر است یا فردی است که از سر باد دماغ و بدنبال کسب جایگاهی برتر برای خود به طرح این ذهنیات و توهمات روی آورده.

پس شناخت وحی الهی و دستورات و فرامین الهی از غیر آن، مشخصه ها و ملاکاتی دارد که البته ما خیلی کوتاه و مختصر به بعض این مشخصه ها اشاره کردیم.

بحث تفصیلی بماند فرصتی دیگر در صورت درخواست ...:Sham:

موفق در فهم حقیقت ...:Gol:

غلامعلی نوری;105937 نوشت:
...

بنام جهاندار

با درود بر راستپذیران ارجمند

مسلمانان و به ویژه شیعه ها می گویند در پیشگاه الله دینی غیر از اسلام پذیرفته نمی شود

اکنون پرسش این است که تعریف آنها از اسلام چیست که دینی غیر از آن پذیرفته نیست ؟


با سلام مجدد:Gol:

«دين حق» و «صراط مستقيم» در نزد خداوند يكي بيش نيست. «ان الدين عندالله الاسلام»؛ و بر همه كس لازم است از آن پيروي كنند.

درست است كه همة اديان آسماني از يك خدا و يك معاد سخن مي‌گويند و هدف كلي آنها توجه دادن به حق و سوق دادن به اطاعت از پروردگار و بندگي او و حركت به سوي كمال و سعادت است، ‌ولي اين سخن به اين معنا نيست كه در هر زماني چندين دين حق وجود دارد و انسان مي‌تواند هر ديني را كه مي‌خواهد بپذيرد، بلكه معناي آن اين است كه انسان بايد همة پيامبران را قبول داشته باشد و در هر زماني تسليم شريعت همان پيامبري باشد كه دوره اوست؛ چرا كه با آمدن هر شريعتي شريعت پيشين، ديگر كارايي خود را از دست داده و اصطلاحاً نسخ مي‌شود. يعني ديگر نمي‌توان طبق آن عمل كرد.(ر.ك: عدل الهي، شهيد مطهري، ص 296 ـ 299)

بنابراين پس از ظهور اسلام، ‌كه به دليل صريح قرآن کریم در سوره احزاب آیه 40، آخرين شريعت الهي است،‌ شرايع سابق همه منسوخ هستند و عمل به غير اسلام نزد خداوند پذيرفته نيست. «و من يبتغ غير الاسلام ديناً فلن يقبل منه و هوفي الاخرة من الخاسرين». هر كس جز اسلام، آييني براي خود انتخاب كند، از او پذيرفته نخواهد شد و او در آخرت از زيانكاران است.(آل عمران، 85)

البته اين بدان معنا نيست كه پيروان شرايع ديگر همگي اهل دوزخند، بلكه آن دسته از غيرمسلماناني كه شرايط و انگيزة تحقيق را به دليل فقر فرهنگي و فكري نداشته‌اند، امّا ايمان حقيقي به خداوند و روز جزا داشته‌اند و با نيت تقرب، به سوي خداوند اعمال صالح انجام دادند، در قبال اعمال خيرشان پاداش خواهند گرفت و نهايتاً اهل نجات خواهند بود.

امّا آنها كه با وجود رسيدن به حق يا حداقل با وجود امكان رسيدن به حق، تعصب و عناد بورزند و حقيقت را نپذيرند. در اين صورت هيچ عمل خيري از ايشان پذيرفته نخواهد شد و گرفتار شقاوت ابدي خواهند شد.

موفق در درک حقیقت ...:Gol:

شما که می گویید غیر از اسلام پذیرفته نیست و اسلام دین جهانگیر است برای من نوعی آمریکایی یا اروپایی که تازی نمی دانم [="blue"]چطور اثبات می کنید که با این همه اختلاف آراء و فرقه ها ی متضاد در اسلام فعلی اسلام شما بر خلاف ادیان دیگر تحریف نشده و باید آ ن را پبذیریم

آیا این همه تشتت آراء در عقاید فرق اسلامی دلیل بر تحریف اسلام و بی اعتبار شدن[="purple"] وَمَنْ يبْتَغِ غَيرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يقْبَلَ مِنْهُ .[/]................(آل عمران/85) نیست ؟؟؟ ؟؟[/]

وقتی که اسلام تحریف شده باشد و هر فرقه ای تنها خود را درست و نماینده ی اسلام حقیقی جلوه نماید دیگر کدام اسلام باقی می ماند که ما نتوانیم غیر از آن را نپذیریم ؟؟؟

اگر شما شیعه ها بر حقید چرا بیش از چند میلیارد نفر دیگر دلایل شمارا قبول ندارند و به مذهب شما در نمی آیند ؟؟

اگر آنها بر حقند چرا شما به مذهب باقی در نمی آیید ؟

[="purple"] آیا همینکه شما خود را بر حق و دیگر فرق اسلامی را منحرف می دانید و بر عکس آنها خود را بر حق و شما را منحرف می دانند دلیلی بر تحریف اسلام نیست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟[/]

اینطور می توان نتیجه گرفت که نه شما و نه آنها دلیل قانع کننده ای برای طرف مقابل ندارید و دلایلتان فقط برای همطرازان و همفکران معدود خودتان قابل پذیرش است

پس بنا بر این اسلام واقعی وجود ندارد که ما آن را بپذیریم ؟؟

و چون دیگر ادیان نیز تحریف گشته اند ما نمی توانیم آنها را نیز بپذیریم

[="purple"] و نتیجه ی نهایی اینکه هیچ دینی وجود ندارد که ما با خیال راحت و اعتقاد به درستی آن ، آن را بپذیریم
[/]

غلامعلی نوری;106008 نوشت:

اگر شما شیعه ها بر حقید چرا بیش از چند میلیارد نفر دیگر دلایل شمارا قبول ندارند و به مذهب شما در نمی آیند ؟؟

اگر آنها بر حقند چرا شما به مذهب باقی در نمی آیید ؟


[=Verdana]
با سلام
جناب نوری دیدم این یک دقیقه خیلی سخنان در خود دارد!!
[=Verdana]تا وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم ) زنده بودند شیعه و
[=Verdana]سنی نبود .
[=Verdana]رهبر همه پیامبر بود .:Sham:
[=Verdana]بعد از پیامبر ما شیعیان فقه خودمان را از اهل بیت گرفتیم
[=Verdana]و اهل سنت از چهار تا عالم دیگه ،
[=Verdana]امام احمد حنبل ، ابو حنیفه ،امام مالک و امام شافعی
[=Verdana]هنوز یک دقیقه نشده
[=Verdana]اولا : ما که فقه مان را از اهل بیت گرفتیم سه تا آیه داریم ،
[=Verdana]قرآن راجع به اهل بیت (علیهم السلام ) وقتی به کلمه
[=Verdana] اهل بیت [=Verdana]که می رسه [=Verdana]می فرماید : یطهرکم تطهیرا ( احزاب ۳۳ )
[=Verdana]یطهرکم یعنی معصومند .
[=Verdana]هیچ کس نگفته یطهرکم مال ابو حنیفه و شافعی هست .
[=Verdana]نه شیعه گفته نه سنی .
[=Verdana]دوما : اهل بیت قرن اول هجری بودند ، اما چهار تا عالم سنی
[=Verdana]یعنی ابوحنیفه و شافعی و مالکی و امام احمد حنبل
[=Verdana]مال قرن دوم هجری بودند .
[=Verdana]اهل بیت یک قرن از اونها جلوتر بودند . قرآن می فرماید
[=Verdana]"و السابقون السابقون اولئک المقربون " (واقعه ۱۰و۱۱)
[=Verdana]سوما : تمام اهل بیت شهید شدند ، یکی از علماء
[=Verdana]اهل سنت سیلی نخوردند .
[=Verdana]قرآن می فرماید :
[=Verdana]"فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما " (نساء ۹۵)
[=Verdana]یک دقیقه من تموم شد .
[=Verdana]ما شیعه هستیم بدلیل اینکه
[=Verdana]یک : ما فقه مان را اهل بیت گرفتیم معصومند (یطهرکم تطهیرا )
[=Verdana]دو :یک قرن جلوترند ( و السابقون السابقون )
[=Verdana]سوم : همه ائمه شهید شدند ( قتلوا فی سبیل الله )
[=Verdana]شما اهل سنت اگر می توانید
[=Verdana]یک آیه بخواندید که چرا دینت را از ابوحنیفه گرفتید ؟

غلامعلی نوری;106008 نوشت:

آیا این همه تشتت آراء در عقاید فرق اسلامی دلیل بر تحریف اسلام و بی اعتبار شدن وَمَنْ يبْتَغِ غَيرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يقْبَلَ مِنْهُ .

................(آل عمران/85) نیست ؟؟؟ ؟؟


با سلام
خوب جناب نوری در اینکه شما تفسیر نادرستی از آیات
دارید در این سایت بر کسی پوشیده نیست!
برترين آيين الهى ، اسلام است تاكنون بحثهاى مشروحى در آيات گذشته درباره مذاهب پيشين آمده در اين آيات بحث درباره اسلام آغاز مى شود و توجه اهل كتاب و پيروان اديان گذشته را به آن جلب مى كند.
در آيه نخست مى فرمايد:
آيا آنها غير از آيين خدا مى طلبند؟
آيين او همين اسلام است (افغير دين الله يبغون ).
سپس مى افزايد: تمام كسانى كه در آسمانها و زمين اند چه از روى اختيار يا اجبار اسلام آورده اند (و در برابر فرمان او تسليم اند) و همه به سوى او باز گردانده مى شوند بنابراين اسلام آيين همه جهان هستى و عالم آفرينش است (و له اسلم من فى السموات و الارض طوعا و كرها و اليه يرجعون ).
در اينجا قرآن مجيد اسلام را به معنى وسيعى تفسير كرده و مى گويد: تمام كسانى كه در آسمان و زمين اند و تمام موجوداتى كه در آنها وجود دارند مسلمان اند يعنى در برابر فرمان او تسليم اند زيرا روح اسلام همان تسليم در برابر حق است منتها گروهى از روى اختيار (طوعا) در برابر ((قوانين تشريعى )) او تسليم اند و گروهى بى اختيار (كرها) در برابر ((قوانين تكوينى )) او.
توضيح اينكه : خداوند دو گونه فرمان در عالم هستى دارد يك سلسله از فرمانهاى او به صورت قوانين طبيعى و ما فوق طبيعى است كه بر موجودات مختلف اين جهان حكومت مى كند و همه آنها مجبورند در برابر آن زانو زنند و لحظه اى از اين قوانين سرپيچى نكنند و اگر فرضا سرپيچى كنند ممكن است محو و نابود گردند يك نوع ((اسلام و تسليم )) در برابر فرمان خدا است ، بنابراين اشعه آفتاب كه به درياها مى تابد و بخار آب كه از دريا بر مى خيزد و قطعات ابر كه به هم مى پيوندند دانه هاى باران كه از آسمان فرو مى ريزد، درختانى كه بر اثر آن نمو مى كنند و گلها كه در پرتو آن شكفته مى شوند همه مسلمان اند زيرا هر كدام در برابر قانونى كه آفرينش براى او تعيين كرده است تسليم اند.
نوع ديگرى از فرمان خدا هست كه فرمان تشريعى ناميده مى شود يعنى قوانينى كه در تشريع آسمانى و تعليمات انبياء وجود داشته است تسليم در برابر آنها جنبه ((اختيارى )) دارد و تنها افراد با ايمان هستند كه به خاطر تسليم در مقابل آنها شايسته نام ((مسلمان )) مى باشند البته سرپيچى از اين قوانين نيز بالمال دست كمى از سرپيچى از قوانين آفرينش ندارد كه اين هم باعث انحطاط و عقب ماندگى و يا نابودى است .
و از آنجا كه جمله ((اسلم )) در آيه فوق اشاره به معنى وسيع اسلام است كه هر دو قسمت را در بر مى گيرد و لذا مى فرمايد: جمعى از روى اختيار تسليم مى شوند (طوعا) مانند مومنان و جمعى از روى اجبار (كرها) مانند كافران نسبت به قوانين تكوينى ، بنابراين معنى آيه اين است كه كافران با اين كه از قبول اسلام در برابر بخشى از فرمانهاى خدا سرباز زده اند ناچار به قبول بخش ديگر شده اند، پس چرا آنها در برابر همه قوانين الهى و دين و آيين حق يك باره تسليم نمى شوند. احتمال ديگرى كه در تفسير آيه مى باشد و بسيارى از مفسران آن را ذكر كرده اند و در عين حال منافاتى با آنچه در بالا گفتيم ندارد اين است كه افراد با ايمان در حال رفاه و آرامش از روى رغبت و اختيار به سوى خدا مى روند، اما افراد بى ايمان تنها به هنگام گرفتارى و مشكلات طاقت فرسا به سوى او مى شتابند و او را ميخوانند و با اين كه در حال معمولى شريكهائى براى او قايل مى شوند در آن لحظات سخت و حساس جز او كسى را نمى شناسند و نمى خوانند.
از آنچه گفته شد معلوم شد كه من در جمله من فى السموات و الارض هم شامل موجودات عاقل مى شود و هم غير عاقل (و به اصطلاح اين واژه كه مخصوص موجودات عاقل است به عنوان تغليب به معنى گسترده ترى اطلاق شده است ) و طوعا اشاره به موجودات عاقل و مومن است و كرها اشاره به كافران و موجودات غير عاقل .
در آيه بعد خداوند به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) (و همه پيروان او) دستور مى دهد كه نسبت به همه تعليمات انبياء و پيامبران پيشين ، علاوه بر آنچه را پيغمبر اسلام نازل شده ايمان داشته باشند.
مى فرمايد: بگو: ايمان به خدا آورديم و به آنچه بر ما و بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط (پيامبران تيرههاى بنى اسرائيل ) نازل شده و آنچه به موسى و عيسى و همه پيامبران از سوى پروردگارشان داده شده است نيز ايمان آورديم ما در ميان آنها فرقى نمى گذاريم و ما در برابر او تسليم هستيم (قل آمنا بالله و ما انزل علينا و ما انزل على ابرهيم و اسمعيل و اسحق و يعقوب و الاسباط و ما اوتى موسى و عيسى و النبيون من ربهم لا نفرق بين احد منهم و نحن له مسلمون ).
آرى ما هيچ فرقى ميان آنها از نظر حقانيت قايل نيستيم ، همه را به رسميت ميشناسيم ، همه رهبران الهى بوده اند و همگى براى هدايت خلق مبعوث شده اند و ما در برابر فرمان خدا از هر نظر تسليم هستيم و بنابراين دست تفرقه اندازان را به اين وسيله كوتاه مى كنيم .
و بالاخره در آخرين آيه به عنوان يك نتيجه گيرى كلى مى فرمايد: هر كس غير از اسلام آيينى براى خود انتخاب كند از او پذيرفته نخواهد شد و در آخرت از زيانكاران است (و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرين ).
جمله ((يبتغ )) از ماده ((ابتغاء)) به معنى تلاش و كوشش است كه هم در موارد شايسته و هم ناشايسته به كار ميرود و در هر مورد تابع قرائنى است كه در آن مورد وجود دارد.
به اين ترتيب از مفهوم عام اسلام به عنوان يك اصل كلى كه همان تسليم در مقابل حق است به مفهوم خاص ‍ آن يعنى آيين اسلام منتقل مى شود كه نمونه كامل و اكمل آن است و مى گويد: امروز جز آيين اسلام از هيچ كس پذيرفته نيست و در عين احترام به همه اديان الهى برنامه امروز، اسلام است .

غلامعلی نوری;106008 نوشت:
شما که می گویید غیر از اسلام پذیرفته نیست و اسلام دین جهانگیر است برای من نوعی آمریکایی یا اروپایی که تازی نمی دانم چطور اثبات می کنید

[=verdana]این هم از همان اروپایها و آمریکاییها که مسلمان شدند بپرسید جوابتان را خواهند داد!!!
[=verdana]که برایشان چطور اثبات شده !!
[=verdana] از این ساده تر؟!!
[=Verdana]یک نمونه میگذارم تا بیشتر اشناشوید

[=Verdana][=Verdana]من مسیحی بودم ... این حقیقت دارد، اما اکنون نام من "مهدی" است... من در کودکی در محیطی شبیه به رژیم نژادپرست جنوب آفریقا در آمریکا بزرگ شدم. آنجا نژادپرستی و تبعیض جنسیتی آمریکایی حاکم بود و علیرغم آنکه من مسیحی بودم، حتّی در داخل کلیسا روز یکشنبه تبعیض وجود داشت. سفید پوست ها در یک جا و سیاه پوستان در جای دیگر می نشستند.

این نژاد پرستی تأثیر زیادی در روحیه من کودکی به جای گذاشت. گاهی خانه ما توسط نژاد پرستان سنگباران می شد.
[=Verdana] بنابراین فکر من در تمام طول مدّت زندگی متوجه مسأله عدالت اجتماعی بود و در جستجوی عدالت به خیلی جاها سفر کردم، جنبش ملّی آفریقا، جنبش های راستگرای کمونیستی و غیره، و در نهایت وقتی در رشته موسیقی راک اند رول کارم را شروع کردم، به فکر اندیشه لیبرالیسم افتادم.

با ورود به این جنبش ها خیلی چیزها یاد گرفتم، ولی با این حال، همیشه در قلبم احساس نوعی خلأ می کردم، این خلأ وقتی در کنار ستارگان موسیقی راک کار می کردم، به نهایت خود رسید. من مال و ثروت زیادی به دست آوردم. امّا در قلبم هنوز جای خالی چیزی بود.

در دوران تحصیلم در دانشکده، یک دوست پاکستانی به من نسخه ای از ترجمه انگلیسی مصحف شریف قرآن را اهدا کرد که با یک پلاستیگ پوشیده شده بود. او به من گفت: "این کتاب کمکت می کند... آن را به تو می دهم، ولی قبل از هر چیز از من قول گرفت که قبل از خواندن دست هایم را بشویم و آن را در جای تمیزی قرار بدهم.
[=Verdana] به حمّام نبرم و آن را روز زمین نگذارم". من به او قول دادم که چنین کنم. من هفت سال تمام این کتاب را هر جا که می رفتم، همراه داشتم. وقتی در شغل راک اند رول بودم، هر زمان که بیکار می شدم، آن را می خواندم، ولی کلمات آن هنوز در قلبم وارد نشده بود.

در یکی از روزهای سال 1972م، مقابل آینه ایستاده بودم و آن کودک کوچک را به یاد می آوردم، فکر می کردم به آنچه که مادر و پدرم به من یاد داده بودند؛ راستگویی، پاکی، احترام به زن، حیاء... همه اینها از من رفته بود.. قلبم خالی بود.. ولی باز گویا مشتاق چیزی بودم، سوره الرحمن را باز کردم، آیه 7 آمد:

[إنّ اللهَ وَضَعَ الميزانَ الَّذي لا يَتَعدى عَليه {وَالسَّمَاء رَفَعَهَا وَ وَضَعَ الْمِيزَانَ} [الرحمن: 7} احساس کردم که گویا سنگ ها بر سرم فرو می ریزد.

[=Verdana] در اینجا بو که فهمیدم عدالت، نه از طرف مارتین لوتر می آید و نه از طرف چه گوارا و غیره... بلکه عدالت از نزد خدا می آید.
[=Verdana]خواستم جزئی از این عدالت باشم، از خود به سوی ربّ غفور فرار کردم.

[=Verdana]نمی دانستم که چطور بگویم : «لا إله إلاّ الله»، فقط گفتم: «یا الله» می خواهم مسلمان باشم. شروع به گریستن کردم؛ نه به خاطر اینکه ناراحت شده باشم، نه.... من چیزی بسیار گوارا و لذّت بخش را دریافته بودم، اسلام را پیدا کرده بودم.
[=Verdana] من از 30 سال پیش تاکنون مسلمانم.

من اسلام را پیدا نکردم، بلکه خدا خودش مرا به اسلام رهنمون شد،. آن زمان در آمریکا جایی نبود که در مورد اسلام تحقیق کنم و آن را بشناسم. پس شروع به خواندن کتاب های مختلف کردم. در ابتدا فقط حروف عربی را به انگلیسی تغییر می دادم و قتی می گفتم استغفر الله، اینطور بیان می کردم: استغفرولاها".

در نهایت به مرکز اسلامی واشنگتن و مسجد بزرگ آنجا رفتم. روز عید فطر بود. من معنی کلمه عید را نمی دانستم. در آنجا همگی فریاد می زدند: «عید مبارک» من گمان کردم می گویند: "Eeat Mubarak" من اینطور فهمیدم که گویا می گویند «طعام مبارک» این قصه من با اسلام بود.

غلامعلی نوری;106008 نوشت:

پس بنا بر این اسلام واقعی وجود ندارد که ما آن را بپذیریم ؟؟



با سلام
جناب نوری ندانستن دلیل بر نبودن نیست!!
عجب نتیجه گیری!!!!؟؟؟
اسلام واقعی وجود دارد شما بی خبری!!!البته حق دارید بنده درک میکنم
قابل توجه غلامعلی
اسلام
واقعی، همان شهادت لا اله الا الله و ان محمداٌ رسول الله است.
بلی ما برای رسیدن به معارف دینی و استنباط احکام الهی از قرآن و سنت (حدیث پیامبر اکرم (ص)) چاره ای نداریم.
پس بر ماست که بهترین راه را برای وصول به این حقایق و این اهداف انتخاب کنیم.
و احیانا راههای نادرست و ناموجه را طرد کنیم.
و ما می
گوییم که راه صحیح و راه درست و مطمئن همان سفارش پیامبر اکرم (ص) در حدیث ثقلین و دیگر اخبار مربوطه است.
که راه وصول همان امیر المومنین علی (ع) و ائمه اهل البیت و عترت پیامبر اکرم (ص) است.
این پیامبر است که فرمود: علی با حق است و حق با علی است و حق با علی می گردد و هر جا که علی باشد همانجا حق است.
حدیث ثقلین: پیامبر فرمود من دو چیز گرانبها را بین شما به وراثت می گذارم:کتاب خداوند و عترت و اهل بیتم.
که این دو از هم هرگز جدا نخواهند شد تا در حوض کوثر بر من وارد شوند. و اگر به این دو تمسک کنید هرگز گمراه نخواهید شد.
و هم پیامبر فرمود: مثل اهل بیت و عترت من مثل کشتی نوح است که هر کس سوار شد نجات می یابد و هر کس آن را ترک کند عرق و هلاک خواهد شد. راستی می دانید این روایات را اهل سنت نقل کرده اند؟1
با این حساب ما پیروی از مکتب ائمه اهل البیت را اسلام واقعی و کامل می دانیم


1.دایرة المعارف اسلامیه شیعه ج 2 ص 219 - 235

غلامعلی نوری;106008 نوشت:

و نتیجه ی نهایی اینکه هیچ دینی وجود ندارد که ما با خیال راحت و اعتقاد به درستی آن ، آن را بپذیریم

[=Verdana]
جناب نوری از وهابیت رفتید به سنی گری و از سنی گری به زرتشتیگری !!
و در آخر به فراماسونها پیوستید آنهم رفتید سخنان طبقات بالای ماسونها را به زبان می آورید!!
[=Verdana]از قدیم گفته اند سنگ بزرگ نشانه نزدن است!
[=Verdana] نمودار جالبی دارید !!ببخشید جسارت نباشد ! اما فکر کنم ادامه دهید به شیطان برسید با این تفکرات!!؟
این چنتا آیه زیبا هم به رسم یاد بود از اسلام داشته باشید:Gol:

[=Verdana]...ولا تَكُن مِنَ الغـفِلين. اعراف (7) 205

لِتُنذِرَ قَومـًا ما اُنذِرَ ءاباؤُهُم فَهُم غـفِلون.يس (36) 6

[=Verdana]فانتَقَمنا مِنهُم فَاَغرَقنـهُم فِى اليَمِّ بِاَنَّهُم كَذَّبوا بِـايـتِنا وكانوا عَنها غـفِلين. اعراف (7) 136
سَاَصرِفُ عَن ءايـتِىَ الَّذينَ يَتَكَبَّرونَ فِى الاَرضِ بِغَيرِ الحَقِّ واِن يَرَوا كُلَّ ءَايَة لا يُؤمِنوا بِها واِن يَرَوا سَبيلَ الرُّشدِ لا يَتَّخِذوهُ سَبيلاً واِن يَرَوا سَبيلَ الغَىِّ يَتَّخِذوهُ سَبيلاً ذلِكَ بِاَنَّهُم كَذَّبوا بِـايـتِنا وكانوا عَنها غـفِلين.اعراف (7) 146

رضا;106035 نوشت:
نمودار جالبی دارید !!ببخشید جسارت نباشد ! اما فکر کنم ادامه دهید به شیطان برسید با این تفکرات!!؟

بله مشخص است که پاسخی برای پرسشهای منطقی ندارید
شما به جای اینکه پاسخ مستدل و علمی بدهید فقط به حاشیه می پردازید وبه طرف فقط تهمت می زنید

این هم می شود پاسخ گویی شما

اما جواب پیش بینی و نتیجه گیریهای عالمانه ی شما !!!!!!!!!!

[="red"] نخست [/]اینکه من به وجود شیطان اصلا اعتقاد ندارم شیطان یک واژه ذهن ساخته ای بیش نیست که برخی برای توجیه برخی امیال و اعمال درونی خود به آن منسوب و[="blue"] فرا فکنی [/] می کنند

[="red"] دوم [/]

نمودار تدین من باید شما را هوشیار کرده باشد که پیرو مسائل ذهن ساخته و توهمات نیستم فقط چیزی را می پذیرم که اثبات شود

[="red"][="purple"]مقصر اصلی بی دین شدن من شما و امثال شماهستید که در برابر پرسشهای اینجانب جواب درست و روشنی نداشتید و فقط تهمت زدید

پس من هم به مذهب و دین مشکوک شده و آن را بی اساس و ذهن ساخته دانستم چرا که سلاحی و منطقی جز توهین از دینداران ندیدم [/]
[/]
بنا بر این موضوع دین برای من علم لاینفع بحساب می آيد که پرداختن به آن نمک بر زخم پاشیدن است

اگر فلان دین خوب بود مردم دنیا بعد از این همه بدبختی ها به آن می گرویدند نه آنکه از آن متنفر شوند

اگر خود عربستان بنام مهد اسلام و خادم الحرمین به الهی بودن قرآن اعتقاد داشتند آن را در بحرین آتش نمی زدند و مساجد را که در آن[="red"] یذکر فیها اسم الله[/] می شود ویران نمی کردند

حتی کشور عربستان محمدی و تازیهای دیگر امروزه به قرآن اعتقاد ندارند و از نام اسلام فقط برای تجارت و چاپیدن کشورها و مردم ساده لوح استفاده می کتند

[="blue"] اما شماها ی غافل کاسه ی داغتر آتش شده اید و سنگهای عجیبی به سینه می زنید [/]

فراوان شگفت انگیز است

غلامعلی نوری;106008 نوشت:
شما که می گویید غیر از اسلام پذیرفته نیست و اسلام دین جهانگیر است برای من نوعی آمریکایی یا اروپایی که تازی نمی دانم چطور اثبات می کنید که با این همه اختلاف آراء و فرقه ها ی متضاد در اسلام فعلی اسلام شما بر خلاف ادیان دیگر تحریف نشده و باید آ ن را پبذیریم

آیا این همه تشتت آراء در عقاید فرق اسلامی دلیل بر تحریف اسلام و بی اعتبار شدن وَمَنْ يبْتَغِ غَيرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يقْبَلَ مِنْهُ .
................(آل عمران/85) نیست ؟؟؟ ؟؟

وقتی که اسلام تحریف شده باشد و هر فرقه ای تنها خود را درست و نماینده ی اسلام حقیقی جلوه نماید دیگر کدام اسلام باقی می ماند که ما نتوانیم غیر از آن را نپذیریم ؟؟؟

چطور اثبات می کنید که با این همه اختلاف آراء و فرقه ها ی متضاد در اسلام فعلی اسلام شما بر خلاف ادیان دیگر تحریف نشده و باید آ ن را پبذیریم


جناب غلامعلی

سلام علیکم ...

شما بنظر روی بدیهیات هم مشکل دارید، گرچه شیوه های شما در مباحثات بر همه دوستان روشن شده اما، مستحضرید که در طول تاریخ، هیچ دین و آیینی نبوده که فرقه ها و مذاهبی از آن منشعب نشده باشد، اما این به معنای نبودن مذهب حقه در آن دین نیست.

دین اسلام نیز پس از رحلت نبی اکرم (ع) علیرغم سفارشات ایشان بر تمسک به قرآن و اهل بیت (ع) عده ای بیراهه و تبعیت از هوا و هوس را بر امر الهی پیامبر ترجیح دادند اما این به معنای نبود و فقدان مذهب حقه نیست.

کمااینکه بنا به تأیید آیات کریمه قرآن و فرمایشات گهرباز نبی اکرم (ص) که اسناد و مدارک آن در منابع شیعه و سنی به حد تواتر و بوفور موجود است، حقانیت مکتب اهل بیت (ع) و مذهب حقۀ شیعه را اثبات می کند.

اسلام حقیقی یکی بیش نیست همانکه پیامبراکرم (ص) اصول و فروعش را ترسیم نمود و راه نجات از گمراهی و ضلالت را در تبعیت و تمسک به قرآن و اهل بیت (ع) قرار داد. نه آن اسلامی که در سقیفه بنی ساعده سنگ بنای ان رقم خورد و عده ای به طمع و شهوت ریاست و حقد و کینه ای که با امیرمؤمنان علی (ع) داشتند مسیر ولایت را به نفع خود تفسیر نمودند و این آغازی بود بر سیر قهقرائی شان در تفسیر و تبیین آیات الهی قرآن و احادیث نبوی و اعتقادات و فقهی که اساس آن با اندیشه خلفای راشدین سازگارتر است تا با اعتقادات و فقه نبوی.

باصطلاح دقیق تر، سنتی را که امروزه در لایه های فقه و کلام و حدیث و اعتقادات اهل سنت مشاهده می کنیم تنها اسم و ظاهری پوسته وار از سنت رسول الله (ص) است و آنچه در بطن و متن تمامیت فقه و اعتقادات و کلام و حدیث و تفسیر قرآن ایشان، بصورت رسمی ریشه دوانیده سنت و اجتهاد خلفاء راشدین شان (3 خلیفه) است.

موفق در فهم حقیقت ...:Sham:

غلامعلی نوری;106008 نوشت:
اگر شما شیعه ها بر حقید چرا بیش از چند میلیارد نفر دیگر دلایل شمارا قبول ندارند و به مذهب شما در نمی آیند ؟؟
اگر آنها بر حقند چرا شما به مذهب باقی در نمی آیید ؟

سلام مجدد :Gol:

خیلی جای تأسف است که این ابهام و شبهه ابتدائی از همچون شمائی که ادعایتان چشم و گوش خودتان و فلک را کور و کر کرده صادر می شود، گر چه بعید هم نیست، بقول معصوم (ع): "حب الشیء یعمی و یصم" حالا آن چیز می تواند عشق و علاقه کورکورانه به هر چیزی باشد و در اینجا تعلق خاطر شما به نظریات و اباطیل اعتقادات تان و احساس علمیت کردن است که نتیجه اش کری و کوری چشم و گوش و باطن است.

بارها با استدلال و تمثیل، در آیات قرآن کریم و روایات ذکر شده و در جای جای مباحث این سایت گفته ایم و اهل ذکر و فکر گفته اند که "اکثریت دلیل بر حقانیت نیست"، اگر اینگونه باشد باید همه مسلمانان باطل باشند و غیر مسلمانان حق.

همیشه از زمان نوح گرفته تا به نبی خاتم (ص) اهل ایمان در پهنه گیتی، در اقلیت بوده اند و کفار و رویگردانان از حق در اکثریت، ایا این کثرت عددی، نشان حقانیت اهل کفر است؟ قطعاً خیر ...

پس خواهشاً جناب غلامعلی این ابهام تمسخر آمیز و سخیف و خنده دار را دوباره تکرار نفرمایید ...:Narahat az:

موفق در فهم حقیقت ...

صدیق;106091 نوشت:
بارها با استدلال و تمثیل، در آیات قرآن کریم و روایات ذکر شده و در جای جای مباحث این سایت گفته ایم و اهل ذکر و فکر گفته اند که "اکثریت دلیل بر حقانیت نیست"، اگر اینگونه باشد باید همه مسلمانان باطل باشند و غیر مسلمانان حق.
همیشه از زمان نوح گرفته تا به نبی خاتم (ص) اهل ایمان در پهنه گیتی، در اقلیت بوده اند و کفار و رویگردانان از حق در اکثریت، ایا این کثرت عددی، نشان حقانیت اهل کفر است؟ قطعاً خیر ...

با درود بر پیروان راستی

پس با این اوصاف که شما جناب صدیق می فرمایید

الله که بخشنده و مهربان و ارحم الراحمین است ؟؟؟!!! اکثریت آفریده های خودش را برای عذاب شدن و به دوزخ فرستادن آٰفریده است

قسم حضرت عباس را باور کنیم یا دم خروس

این چه عدالت و رحمانیتی است که الله شما دارد؟؟؟

اگر ارحم الراحمین است و مهربانترین ، این جه جور عطوفتی است که در حق اکثریت بشر دارد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

شما هیچ استدلال [="purple"]برون دینی[/] نمی آورید جناب صدیق فقط آموخته ها و استدلالات مذهبی فراگرفته خود را تکرار می کنید

شما نمی توانید راهی جز ارائه ادعاهای خود برای اثبات اعتقادات خود بیابید

شما نمی توانید کسی را معتقد به اعتقادات خود کنید مگر اینکه برای اثبات ادعا های خود راهی برون دینی بیابید

ضعف ریشه ای واصلاح نا پذیر شما این است

شما فکر می کنید و انتظار دارید با دو تا حدیث و آيه آوردن می توان[="purple"] درستی و حقیقت ذهنی خودتان[/] را به همه مردم دنیا قبولاند

گذشته است دوره ی این تفکرات به بن بست رسیده

شگفتا از این اندیشه های شما

كُلُوا وَتَمَتَّعُوا قَلِيلًا إِنَّكُمْ ..............(المرسلات/46)

بخوريد و اندکي برخوردار شويد که .........

غلامعلی نوری;106050 نوشت:
بله مشخص است که پاسخی برای پرسشهای منطقی ندارید

با سلام

اکر جناب رضا این دو سطر اخر را نمی نوشتند شما راه درویی نداشتید؟؟!!؟!؟!؟

یعنی چه اون همه جناب رضا جواب نوشتند براتون تو صفحات قبل اخر امر هم یه مطلبی گوش زد کردند
حالا چرا همه انها را بی خیال شدید و چسبیدید به این یه جمله؟؟؟؟

خب اون هم مطلب نوشته بودند بفرمایید یکی از انها را نقد کنید ؟؟؟

در ضمن بهتر است انچه سخن دل شماست را بفرمایید تا دوستان مجبور نشوند تکرار مکررات کرده باشند

البته برای همین بود که بنده توضیح مختصری دادم و ادامه مطالب را به بعد از گفته های اصلی شما واگذار کردم

در ضمن این بار خیلی زود خودتان را لو دادید انتظار داشتم بحث را ادامه می دادید و دلایل خودتان را می اوردید بعد این طوری بحث را ول می کردید وحرف های همیشگی خودتان را می زدید

غلامعلی نوری;106050 نوشت:

بله مشخص است که پاسخی برای پرسشهای منطقی ندارید
شما به جای اینکه پاسخ مستدل و علمی بدهید فقط به حاشیه می پردازید وبه طرف فقط تهمت می زنید

این هم می شود پاسخ گویی شما

اما جواب پیش بینی و نتیجه گیریهای عالمانه ی شما !!!!!!!!!!

نخست اینکه من به وجود شیطان اصلا اعتقاد ندارم شیطان یک واژه ذهن ساخته ای بیش نیست که برخی برای توجیه برخی امیال و اعمال درونی خود به آن منسوب و فرا فکنی می کنند



با سلام
جناب نوری بنده میدانم شما
به وجود شیطان اصلا
اعتقاد ندارید گفتم میرسید!!!؟
دقیقا با اندیشه شما آشنا هستم !!

معمولا شيطان يا از لحاظ اعتقادي ويا از لحاظ عملكرد انساني، راههاي زيادي را براي نفوذ كردن در انسان اتخاذ مي كند.
ابن قيم الجوزي- رحمه الله تعالي- در ارتباط با قضيه نفوذ كردن شيطان از لحاظ اعتقادي شش مرحله را ذكر كرده است، كه عبارتند از
:
مرحله اول : شيطان سعي مي كند كه انسان را وادار به كفر يا شرك كند، دراين حالت اگر شخص مورد نظر مسلمان باشد، كار او را به مرحله بعد مي كشاند
.
مرحله دوم : مرحله بدعت است ، كه شخص مورد نظر بدعت ايجاد مي كند يعني آنچه را خداوند به آن دستور نداده يا رسول الله ص به آن امر نكرده است ، وارد دين كرده و به آن عمل مي كند، در اين حالت اگر شخص مورد نظر از زمره اهل سنت وجماعت باشد وارد مرحله سوم خواهد شد
.
مرحله سوم : مرحله ارتكاب گناهان كبيره است، واگر خداوند-تبارك وتعالي- انسان را از مرتكب شدن به اين اعمال زشت محفوظ دارد، شيطان در اين مرحله باز نااميد نيست از اينكه انسان را فريب دهد
.
مرحله چهارم : مرحله گناه صغيره ومرتكب شدن به آنها است اگر انسان در اين مرحله از ارتكاب به آنها محفوظ شود، مجددا شيطان او را به كارهاي شيطاني ديگر، مشغول مي دارد
.
مرحله پنجم : شيطان، انسان را به انجام اعمال مباح مشغول مي دارد، بدين ترتيب كه انسان خود را مشغول وسرگرم مي كندووقت خود را صرف كارهاي مباح مي‌كند، وبه امور مهمتري كه به آن دستور داده شده، نمي پردازد
.
مرحله ششم : دراين مرحله شيطان، انسان را به كاري مشغول مي دارد و او را از انجام عملي كه نسبت به آن كار افضل تر وبرتر است، باز مي دارد، مثلاً به جاي فرض به انجام سنت مي پردازد، ويا آنقدر خود را به انجام عمل سنت مشغول وسرگرم مي كند كه فرض را ترك مي‌نمايد
!!




پس شيطان نسبت به انجام افكار بد خود حريص وجدي است اما در عمل كردن به برنامه هاي خود، قدم به قدم انسان را وادار به انجام آن مي كند، همانطور كه خداوند-سبحانه وتعالي-مي فرمايد
: وَمِنَ الْأَنْعَامِ حَمُولَةً وَفَرْشًا كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ الأنعام: ١٤٢ - (اين خداست كه براي شما) از چهارپايان(يعني :شتر، گاو وگوسفند وبز)حيواناتي(را آفريده است كه بزرگ و) باربرند، وحيواناتي(راآفريده است)كه كوچكند (واز پشم وموي آنها فرشها وگستردنيها تهيه مي كنيد، اينها روزي خداوند براي شمايند) از آنچه خدا نصيب شما كرده است(وبراي شما حلال نموده است) بخوريد و از راههاي شيطان پيروي نكنيد، بيگمان شيطان دشمن آشكار شماست.



شيطان در مراحل اوليه نفوذ، هر دفعه از انسان چيزي يا كاري مي خواهد وبه همين ترتيب كار خود را ادامه مي‌دهد تا به هدفش مي رسد ، ودر هر كسي با توجه به موقعيت وتناسب حال وشخص مورد نظر، نفوذ مي كند مثلاً بر انسان زاهد از راه زهد نفوذ مي كند، وبريك عالم از راه علم و وبر يك جاهل از طريق جهل وناداني وارد مي شود!

غلامعلی نوری;106050 نوشت:

دوم

مقصر اصلی بی دین شدن من شما و امثال شماهستید که در برابر پرسشهای اینجانب جواب درست و روشنی نداشتید و فقط تهمت زدید

پس من هم به مذهب و دین مشکوک شده و آن را بی اساس و ذهن ساخته دانستم چرا که سلاحی و منطقی جز توهین از دینداران ندیدم



بنا بر این موضوع دین برای من علم لاینفع بحساب می آيد که پرداختن به آن نمک بر زخم پاشیدن است

جناب نوری
فطرت پاك انسان، شور و شوق او را به درك حق و حقيقت بر مي انگيزد. آن ها كه به رسيدن حقايق طالب اند، لحظه اي آرام و قرار ندارند؛ دائما در تكاپو و تلاش اند تا حقيقت را عاشقانه دريابند.
ولي در اين بين هستند انسان هايي كه به قدري در هوا و هوس ها گرفتارند، كه هرگز به فكر يافتن حقايق نمي افتند. آن ها واقعيت ها را شوخي تلقي كرده، و زندگي دنيا را جدي مي دانند.
بايد شبهه ات شما پاسخ داده می شد که به حمدالله شبهه ای از شما بی پاسخ نمانده و حجت برايتان تمام گشته ، تا روز قيامت جاي هيچ عذر و بهانه اي نداشته باشید.

«توحيد» عصاره و چكيدة اسلام است. معارف گران بهاي اسلام از عقايد گرفته تا احكام و اخلاقيات همگي بر محور توحيد مي گردند. جملة شريف«لا اله الا الله»كه شعار يكتاپرستياست، تمامي معارف اسلام را در خود جاي داده است. ولي اين شعار از سوي مشركين مورد شك و ترديد قرار گرفت، كه توضيحش را اگر دوست داشتید ذكر مي كنم

خداوند مي فرمايد:سَيَقُولُ الَّذينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكْنا وَ لا آباؤُنا ...
به زودي مشركان (براي تبرئة خويش) مي گويند: «اگر خدا مي خواست، نه ما مشرك مي شديم و نه پدران ما ....».
خداوند در ادامة همين آيه پاسخ اين شبهة مشركين را چنين داده است:
)...كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذاقُوا بَأْسَنا قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَخْرُصُونَ
... كساني كه پيش از آن ها بودند نيز همين گونه دروغ مي گفتند و سرانجام (طعم) كيفر ما را چشيدند، بگو: «آيا دليل قاطعي (بر اين موضوع) داريد؟ پس به ما ارائه دهيد.
شمـا فقـط از پنـدارهاي بي اساس پيروي مي كنيد و تخمين هاي نابجا مي زنيد.

غلامعلی نوری;106130 نوشت:

با درود بر پیروان راستی

پس با این اوصاف که شما جناب صدیق می فرمایید

الله که بخشنده و مهربان و ارحم الراحمین است ؟؟؟!!! اکثریت آفریده های خودش را برای عذاب شدن و به دوزخ فرستادن آٰفریده است

قسم حضرت عباس را باور کنیم یا دم خروس

این چه عدالت و رحمانیتی است که الله شما دارد؟؟؟

اگر ارحم الراحمین است و مهربانترین ، این جه جور عطوفتی است که در حق اکثریت بشر دارد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

با سلام:Gol:

فهمش برای معاندان سخت است چون عناد و عصبیت شان چشم و گوش باطنشان را کور و کر کرده اما برای اهل معرفت و کسانی که دلشان به نور تقوای الهی و به نور حقیقت قرآن روشن شده مطلب چون روز روشن است.

خداوند انسان را برای رسیدن به کمال و سعادت و قرب الی الله از سبیل بندگی و عبودیت آفریده و همه لوازم ان از حجت درونی (عقل) و حجت بیرونی (ارسال رُسل و انزال کتب) را در اختیار انسان قرار داده و قدرت و اراده و اختیار و انتخاب به وی داده تا راه هدایت و سعادتش را با انتخاب خود بپوید و بپیماید.

جناب غلامعلی

آیا اینهمه که گفتیم و نگفتیم، و عددشان را نمی توان شمارش و احصاء کرد، تمام لطف و رحمت و رحمانیت خداوند در حق بندگانش نیست بشری که زمانی "لم یکن شیء مذکوراً" بود؟

حالا این بشری که "ظلوماً جهولاً" و "کفار عنید" است و به جای بهره مندی از اینهمه نعمت و فرصت در مسیر بندگی و اطاعت مولا، به پیروی هوای نفس و شیطان جنی و انسی (این اعداء عدوه) می رود آیا استحقاق عذابی که خود بدلیل گمراهی و ضلالت و ظلم به نفس و خدا و خلق خدا، از پیش برای خود فرستاده دارد یا خیر؟

آیا خدائی که خیر علی الاطلاق است و نهایت خیر را در حق بندگانش تمام کرده، برای بنده اش شر و ضلالت و گمراهی تقدیر نموده یا این انسان است که به انتخاب خویش، خود را به سمت و سوی عقوبت اعمالش رهنمون شده؟

اهل ذکر و فکر و معنا و معرفت، خود به این پاسخ واقفند و البته خدا نور معرفت را بر ما بیفزاید و اشعه هایی از ان را با دوری ات از تعصب و عناد، بر قلب شما نیز رهنمون شود. آمین

موفق باشید ...:Gol:

سلام

در ادمه سخنان جناب صدیق

ایا این دور از عدل نیست که خدا بیاید کسی که یک عمر در طریق بندگی قدم گذاشته است را با کسی که در دنیا از نفس خود پیروی کرد را برار کند و همه را در یک جا قرار دهد

همان خدایی که رب العالمین است همه را پرورش می دهد
همان خدای ارحم الراحمین همه را در رحمت خویش قرار داده

چه کسی را سراغ داری که روزی اش به نرسد

و...:Gol:

غلامعلی نوری;106130 نوشت:
شما هیچ استدلال برون دینی نمی آورید جناب صدیق فقط آموخته ها و استدلالات مذهبی فراگرفته خود را تکرار می کنید شما نمی توانید راهی جز ارائه ادعاهای خود برای اثبات اعتقادات خود بیابید شما نمی توانید کسی را معتقد به اعتقادات خود کنید مگر اینکه برای اثبات ادعا های خود راهی برون دینی بیابید

با سلام و عرض ادب
جناب نوري راه برون ديني بر حقانيت اسلام واضح است و شما نمي خواهيد زير بار اين عقل برويد و الا تا حالا به اين حقانيت رسيده بوديد.

دوست عزيز در ضمن دقت بفرماييد كه براي داوري در مورد حقانيت يك دين و عدم حقانيت اديان ديگر، بايد ابتدا با اصول عقايد و آموزه‏هاي اديان آشنا شد و آن‏گاه آن را به وسيله عقل _كه حجت دروني انسان است_ محك زد. ما در چنين مراجعه‏اي، اصول عقايد و معارف دين اسلام را مبتني بر ادله و براهين متقن و يقيني عقلي مي‏يابيم؛ يعني، يكايك اين اصول به وسيله براهين متعدد يقيني اثبات مي‏گردد. با وجود براهيني كه درباره‏ اصل توحيد اقامه مي‏شود، اديان و مكاتب غيرتوحيدي _كه اعتقاد به ثنويت (دوخدايي)، تثليث (سه خدايي) يا چند خدايي از اركان اعتقادي آنها محسوب مي‏شود_ ابطال مي‏گردد. در همين زمينه، آنچه كه از ادله يقيني عقلي بر نفي جسميت يا رؤيت خداوند اقامه مي‏شود، مكاتب و مذاهبي را كه مبتني بر چنين عقايدي هستند، رد مي‏كند. در خصوص دو دين بزرگ يهوديت و مسيحيت، نيز با همين حجت دروني؛ يعني، احكام و براهين يقيني عقل، اگر به بررسي آموزه‏هاي اين دو دين بنشينيم، به نتيجه مشابه ساير مكاتب خواهيم رسيد.

جناب نوري در خصوص اديان الهي و آسماني بايد گفت كه حقيقت و گوهر همه آنان، دعوت به انقياد و تسليم در برابر خداوند متعال است، لكن دستور العمل‏هاي مربوط به چگونگي تأمين سعادت دنيوي و اخروي انسان، كه در اصطلاح از آن به «شريعت» ياد مي‏شود، متفاوت است؛ يعني، با توجه به اختلاف زمان و مكان و مخاطب اين دستورالعمل‏ها، مراحل مختلفي را گذرانده و متناسب با آن رو به تكامل بوده است. علاوه بر اين، اصول عقايد و گوهر اديان نيز در مقام بيان و تبيين از عمق و تفصيل بيشتري برخوردار گرديده است. در حقيقت، دين توحيدي واحد است و شرايع متعدد است: «ان الدين عند الله الاسلام» آل عمران (3)، آيه 19.«به درستي كه دين در نزد خدا اسلام (تسليم در برابر حق) است».

با ظهور هر پيامبري شريعت قبلي پالايش يافته و در شكل كامل‏تري عرضه شده است. از اين رو پيامبران همه مبلغ دين واحد بودند، و به همين جهت، يكي پس از ديگري مژده آمدن پيامبر جديد را مي‏دادند و به اين مطلب در كتاب مقدس يهوديت و مسيحيت تصريح شده است.تورات، كتاب هوشيع نبي 9:5ـ10..

بنابراين جناب نوري پيروي صحيح از آيين يهود، با آمدن حضرت عيسي، در تبعيت از ايشان خواهد بود و پيروي صحيح از آيين مسيح با ظهور پيامبر اسلام، در تبعيت از حضرت نبي اكرم خواهد بود. در نتيجه، تفاوت شرايع آسماني به معناي درجات متكامل از يك راه و يك حقيقت است. با توجه به اين بيان عقل، با قطع نظر از مسأله تحريف در شرايع گذشته، حكم به لزوم پيروي از جامع‏ترين و كامل‏ترين پيام و دستورالعمل الهي كه در آخرين شريعت (اسلام) متجلي شده است، مي‏نمايد. همچنين عقل، در بررسي آموزه‏هايي كه توسط يهوديت و مسيحيت امروزي تبيين مي‏شود، آنها را مخالف با براهين يقيني خود مي‏يابد. اعتقاد به تثليث،رساله اول به قرنتيان 8:6 و انجيل يوحنا: 5/20 تجسم و رؤيت،همان و سفر پيدايش، 32:24 ـ 30)... اموري است كه براهين عقلي آن را از هيچ مكتب و مذهبي نمي‏پذيرد؛ بلكه آن را نشانه‏ عدم حقانيت و در واقع تحريف آنها مي‏داند.

خلاصه‏ سخن اينكه راه شناخت حقانيت دين اسلام و عدم حقانيت ساير اديان و شرايع، مراجعه به آموزه‏هاي آنها و داوري است. اگر كسي مراجعه كند، خواهد يافت كه اسلام در سه وادي «عقايد»، «اخلاق و فضايل» و «احكام فردي و اجتماعي»، نه تنها كامل‏تر از ساير اديان بلكه قابل مقايسه و طرف نسبت با آنها نيست و در تمام دوره زندگي بشر، عقايد و شريعتي به اين جامعيت و عمق و اتقان و استواري بر بنيان عقل، وجود ندارد.

امام خميني(ره) در اين زمينه، در كتاب چهل حديث مي‏نويسد: «اثبات حقانيت دين اسلام، احتياج به هيچ مقدمه ندارد جز نظر كردن به خود آن و مقايسه‏ بين آن و ساير اديان و شرايع».چهل حديث، امام خميني، شرح حديث دوازدهم، ص 201.

غلامعلی نوری;106050 نوشت:

اگر خود عربستان بنام مهد اسلام و خادم الحرمین به الهی بودن قرآن اعتقاد داشتند آن را در بحرین آتش نمی زدند و مساجد را که در آن یذکر فیها اسم الله می شود ویران نمی کردند

حتی کشور عربستان محمدی و تازیهای دیگر امروزه به قرآن اعتقاد ندارند و از نام اسلام فقط برای تجارت و چاپیدن کشورها و مردم ساده لوح استفاده می کتند

اما شماها ی غافل کاسه ی داغتر آتش شده اید و سنگهای عجیبی به سینه می زنید

فراوان شگفت انگیز است

با سلام
چه بی خردی نوع حکومت عربستان رابا حکومت پیامبر ص مقایسه کرده؟
شاید این شما باشید که چنین مقایسه عقیم و انتظاری از حکومت عربستان دارید!!
نه جناب نوری کسی که غافل است شما هستید که نام اسلام محمدی بر حکومت عربستان میگذارید!!

از زمانی که وهابیون به منطقه ای به نام نجد در عربستان هجرت کردند و در آن جا سکنی گزیدند، این منطقه به سرزمین هجرت و ساکنان آن به مهاجرون معروف شدند و بسیاری از پیروان شیخ محمد بن عبدالوهاب-بنیان گذار وهابیت- به دو منطقه دارالاسلام و دارالحرب تقسیم کردند که هر کس با محمد بن عبدالوهاب می بود در دارالاسلام قرار داشته و بقیه در دارالحرب.

بدین ترتیب خاندان سلطنتی آل سعود در حال حاضر به پایگاه و حامی وهابیت تبدیل شده و مشروعیت خود را هم بر این اساس بنا نهاده اند تا جایی که می توان گفت بدون ظهور وهابیت، خاندان سلطنتی سعودی مشروعیت حکمرانی بر عربستان سعودی کنونی را نمی یافت.

غلامعلی نوری;106130 نوشت:
این چه عدالت و رحمانیتی است که الله شما دارد؟؟؟ اگر ارحم الراحمین است و مهربانترین ، این جه جور عطوفتی است که در حق اکثریت بشر دارد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام مجدد
جناب نوري در پاسخ به اين نكته شما چند نكته را متذكر مي شوم هر چند كه نكات خوبي رو هم استاد صديق فرمودند ،انشاالله كه دقت بفرماييد:

نكته اول اينكه طبق آية "لا يكلّف الله نفساً إلا وسعها"[

بقره آية‌286]، خداوند به هيچ كس تكليف بيش از حد ظرفيت نمي نمايد. به قول نظامي:
منه بيش از كشش تيمار بر من به قدر زور من نه بار بر من
بنابراين بسياري از تكاليف را از گردن كساني كه توانايي انجام اعمال و يا حتي آگاه شدن از آن ها را ندارند برداشته است. بنابراين غير مسلمان بودن شرط اساسي جهنم رفتن نيست، بلكه بر طبق "قد أفلح من زكّيها و قد خاب من دسيّها"،[
شمس آية 9.] هر انساني كه نفس خود را پاكيزه بدارد رستگار مي شود و قيد مسلمان بودن يا نبودن در آن لحاظ نشده است. آنچه كه موجب رفتن هر انساني به دوزخ مي شود شرك است.

اعمال نيك يا بد در صورتي حائز اعتبارند كه در كنار توحيد يا شرك قرار بگيرند. اگر انساني مشرك باشد و كارهاي نيكي انجام داده باشد، در دركاتش در دوزخ تأثير دارد و اگر انسان موحدي كارهاي زشت انجام دهد در درجاتش در بهشت تأثير مي گذارد و چه بسا مدتي هم به واسطة كمبود اعمال نيك در دوزخ به سر ببرد.
نتيجه اين كه ميزان علم و آگاهي و ظرفيت و موقعيت و ساير خصوصيات افراد در نوع تكليفي كه بر عهده دارند كاملاً لحاظ گشته و هيچ عملي از انسان بدون حساب و كتاب پذيرفته يا رد نخواهد شد.

نكته بعدي اينكه از آيات قرآن كريم و روايات اسلامي بر مي‌آيد كه تعداد بهشتيان از تعداد جهنميان در نهايت بيشتراست‌، چون عدة زيادي از مردم بعد از تحمل عذاب متناسب با گناهانشان‌، به بهشت منتقل مي‌شوند در نهايت تعداد بهشتيان بيشتر از تعداد جهنميان مي‌باشد الا خالدين در جهنم.

صدیق;106072 نوشت:
اسلام حقیقی یکی بیش نیست همانکه پیامبراکرم (ص) اصول و فروعش را ترسیم نمود نه آن اسلامی که در سقیفه بنی ساعده سنگ بنای ان رقم خورد و عده ای به طمع و شهوت ریاست و حقد و کینه ای که با امیرمؤمنان علی (ع) داشتند مسیر ولایت را به نفع خود تفسیر نمودند و این آغازی بود بر سیر قهقرائی شان در تفسیر و تبیین آیات الهی قرآن و احادیث نبوی و اعتقادات و فقهی که اساس آن با اندیشه خلفای راشدین سازگارتر است تا با اعتقادات و فقه نبوی.


آیه ی قرآن مگر نمی گوید [="purple"]ان تنصرو الله ینصرکم .[/] گرخدا را یاری کنید خدا هم شما را یاری خواهد کرد

خوب مگر چه کسی بیشتر از علی به الله و اهداف الله کمک کرد ؟؟؟

مگر لقب [="red"]اسد الله[/] به او نداده بودند ؟؟؟؟

پس چرا خدا شیر خود را و یاور خود را در رسیدن به هدف و حکومت حقه او کمک نکرد و او را در رسیدن به حکومت تنها گذاشت ؟؟؟؟؟؟

مگر نگفته اگر خدا را یاری کنید خدا هم شما را یاری خواهد کرد !!

[="blue"] پس آن وعده ی یاری خدا چی شد ؟[/]؟؟

[="purple"]چرا علی را تنها گذاشت[/] ؟؟؟

اینجا دو حالت پیش می آید

[="red"] نخست[/]
یا اینکه علی آن طور که باید و شاید الله را یاری نکرده است پس او هم در عوض علی را یاری نکرده است !!!

[="red"] دوم [/]

یا اینکه الله کارش که راه افتاد و به هدف رسید دیگر زحمات و مرارتهای یاریگر خود را فراموش کرده و او را یاری نکرده و[="blue"]تنها در میان مخالفان ول می کند !![/]

و با توجه به آیه حالت سومی هم وجود ندارد!!!

رضا;106273 نوشت:
چه بی خردی نوع حکومت عربستان رابا حکومت پیامبر ص مقایسه کرده؟
شاید این شما باشید که چنین مقایسه عقیم و انتظاری از حکومت عربستان دارید!!

این شما و امثال شما نیستید که برای دنیا تعیین تکلیف می کنید که اسلام چیست و کجاست آدم عاقل !!!!

چه بخواهید چه نخواهید الان تمام دنیا کشور هایی مانند عربستان و مصر را به عنوان [="purple"]نماینده ی رسمی [/] [="purple"]اسلام محمدی [/] به حساب می آورند نه کشور تحریم شده و نا مقبولی مانند ایران را

کجا ی کارید شما ها ؟؟؟

چرا واقعییات روز را نمی بینید ؟؟؟

چرا چشمهایتان را در پشت سر کاشته اید و [="purple"]فقط به گذشته می نگرید[/] ؟؟؟

چرا کاری کرده اید که نمی توانید پیش روی خود را ببینید ؟؟

غیر از چند کشور انگشت شمار که ثروت ملی این مملکت را برایشان ([="purple"][="blue"]بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ [/][/] )سرازیر کرده اید کدام کشور دنیا شما را قبول دارد ؟؟؟

کجای کاریید ؟؟؟

رضا توهین چی به چی دلشادید ؟؟؟

بدانید امروزه نماینده ی اصلی به رسمیت شناخته شده ی اسلام محمدی در جهان ، الان عربستان است نه شما

به چی دلشادید ؟

عمار;106276 نوشت:
نكته بعدي اينكه از آيات قرآن كريم و روايات اسلامي بر مي‌آيد كه تعداد بهشتيان از تعداد جهنميان در نهايت بيشتراست‌،

کدام آیات ؟؟؟ :Gig::Gig:

فَأْتِ بِهَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ(الأعراف/106) !!!!!

غلامعلی نوری;106353 نوشت:
این شما و امثال شما نیستید که برای دنیا تعیین تکلیف می کنید که اسلام چیست و کجاست آدم عاقل !!!!

با سلام
جناب نوری ما دست پرورده حزب الله هستیم هرجا که لازم باشد در هر جبهه ای که شما فکر کنید که باید به دشمنان اهل بیت (ع) تو دهنی زد آماده ایم چه در دنیای مجازی و چه در جبهه جنگ !!
اگر شما عقلیت را از عبدالوهاب ها در تاریخ میگیرد مبارکتان باشد !!


غلامعلی نوری;106353 نوشت:
چه بخواهید چه نخواهید الان تمام دنیا کشور هایی مانند عربستان و مصر را به عنوان نماینده ی رسمی اسلام محمدی به حساب می آورند نه کشور تحریم شده و نا مقبولی مانند ایران را

کجا ی کارید شما ها ؟؟؟

چرا واقعییات روز را نمی بینید ؟؟؟

چرا چشمهایتان را در پشت سر کاشته اید و فقط به گذشته می نگرید ؟؟؟

چرا کاری کرده اید که نمی توانید پیش روی خود را ببینید ؟؟

غیر از چند کشور انگشت شمار که ثروت ملی این مملکت را برایشان (بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ )سرازیر کرده اید کدام کشور دنیا شما را قبول دارد ؟؟؟

کجای کاریید ؟؟؟

رضا توهین چی به چی دلشادید ؟؟؟

ان کسانی که دست پرورده کابالا و صهیونیسم هستند اینطور فکر میکنند
با وجود ایران شیعه حکومت جهانی شیطانی را به گور میبرند اینجای کاریم!!

چشمان ما باز است
مگر غیر از این است که خداوند فرمان استقامت در اجراى دستورها خود داده!!
فاستَقِم كَما اُمِرتَ ومَن تابَ مَعَكَ ... .هود (11) 112
قُل اِنَّما اَنا بَشَرٌ مِثلُكُم يوحى اِلَىَّ اَنَّما اِلـهُكُم اِلـهٌ وحِدٌ فَاستَقيموا اِلَيهِ ... . فصّلت (41) 6
فَلِذلِكَ فَادعُ واستَقِم كَما اُمِرتَ ... .شورى (42) 15


غلامعلی نوری;106353 نوشت:
بدانید امروزه نماینده ی اصلی به رسمیت شناخته شده ی اسلام محمدی در جهان ، الان عربستان است نه شما

به چی دلشادید ؟

خیر فعلا کشوری که دنیا را تکان داده ایران شیعه است جناب نوری نه عربستان وهابی !!!؟
در هیچ جای دنیا که اهل علم باشند و خرد چنین تصوری ندارند شما بی خبری !

دلشادی بنده با درک این ایه مشخص است
واِذ قالَ موسى لِفَتـهُ لا اَبرَحُ حَتّى اَبلُغَ مَجمَعَ البَحرَينِ اَو اَمضِىَ حُقُبـا. كهف (18) 60

غلامعلی نوری;106328 نوشت:

آیه ی قرآن مگر نمی گوید ان تنصرو الله ینصرکم . گرخدا را یاری کنید خدا هم شما را یاری خواهد کرد

خوب مگر چه کسی بیشتر از علی به الله و اهداف الله کمک کرد ؟؟؟

مگر لقب اسد الله

به او نداده بودند ؟؟؟؟

پس چرا خدا شیر خود را و یاور خود را در رسیدن به هدف و حکومت حقه او کمک نکرد و او را در رسیدن به حکومت تنها گذاشت ؟؟؟؟؟؟

مگر نگفته اگر خدا را یاری کنید خدا هم شما را یاری خواهد کرد !!

پس آن وعده ی یاری خدا چی شد ؟؟؟

چرا علی را تنها گذاشت ؟؟؟

اینجا دو حالت پیش می آید

نخست
یا اینکه علی آن طور که باید و شاید الله را یاری نکرده است پس او هم در عوض علی را یاری نکرده است !!!

دوم

یا اینکه الله کارش که راه افتاد و به هدف رسید دیگر زحمات و مرارتهای یاریگر خود را فراموش کرده و او را یاری نکرده وتنها در میان مخالفان ول می کند !!

و با توجه به آیه حالت سومی هم وجود ندارد!!!

[=verdana]با سلام
[=Verdana]با اجازه استاد صدیق بزرگوار:Gol:

[=Verdana]جواب این مغلطهای شما اینجاست جناب نوری !!!

[=Verdana]255 خبر از شقى ترين فرد

[=Verdana] روزى پيامبر (ص ) به على (ع ) فرمود:
يا على اشقى الاولين عاقر الناقة ، و اشقى الاخرين قاتلك و فى رواية من يخضب هذه من هذا
(اى على ! شقى ترين پيشينيان همان كسى بود كه ناقه صالح را كشت ، و شقى ترين فرد از آخرين قابل تو است و روايتى آمده : و او كسى است كه اين را با آن رنگين كند (اشاره به اينكه محاسنت را با خون فرق سرت خضاب كند).(308)

[=Verdana]256 پيشگويى پيامبر(ص ) از شهادت خود و امامان

[=Verdana] پيامبر (ص ) فرمود: اى مردم ، آن گاه كه من شهيد شدم على (ع ) نسبت به شما از خودتان صاحب اختيارتر است . و آن گاه كه على (ع ) به شهادت رسيد پسرم حسن (ع ) نسبت به مؤ منين از خودشان صاحب اختيارتر است . و آن گاه كه على (ع ) به شهادت رسيد پسرم حسن (ع ) نسبت به مؤ منين از خودشان صاحب اختيارتر است . و آنگاه كه پسرم حسن (ع ) به شهادت رسيد پسرم حسين (ع ) نسبت به مؤ منين از خودشان صاحب اختيارتر است . و آن گاه كه پسرم حسين (ع ) به شهادت رسيد پسرم على بن الحسين نسبت به مؤ منين از خودشان صاحب اختيارتر است و با امر او آنان را اختيار نيست ).
سپس حضرت رو به على كرد و فرمود: يا على ، به زودى او را مى بينى ، از من به او سلام برسان ).
وقتى او به شهادت رسيد، پسرش محمد نسبت به مؤ منين از خودشان صاحب اختيارتر است . و تو اى حسين (ع ) او را درك مى كنى ، از من به او سلام برسان . سپس در نسل محمد مردانى يكى پس از ديگرى خواهند بود كه با امر آنان براى مردم اختيارى نيست .
حضرت اين مطلب را سه مرتبه تكرار كرد فرمود: (هيچ كدام از آنان نيست مگر آن كه نسبت به مؤ منين از خودشان صاحب اختيارتر است و با امرشان آنان را اختيارى نيست .
همه آنان هدايت كننده و هدايت شده اند و آنان نه نفر از فرزندان حسين (ع ) هستند).
اميرالمؤ منين (ع ) برخاست و در حالى كه گريه مى كرد عرض كرد: پدر و مادرم فدايت اى پيامبر خدا، آيا تو هم كشته مى شوى ؟
فرمود: آرى ، من با سم از دنيا مى روم و شهيد مى شوم ، و تو با شمشير كشته مى شوى و محاسنت از خون سرت رنگين مى شود، و پسرم حسن (ع ) با سم كشته مى شود، و پسرم حسين (ع ) با شمشير كشته مى شود، او را طغيانگر پسر، زنازاده پسر زنازاده ، منافق پسر منافق مى كشد.(309)

[=Verdana]257 اخبار پيامبر از طول عمر على

[=Verdana]سليم مى گويد: ابوذر و سلمان و مقداد برايم نقل كردند، و سپس از على (ع ) شنيدم . آنان گفتند:
مردى بر على بن ابى طالب (ع ) فخر نمود. پيامبر (ص ) به على (ع ) فرمود: اى على ، تو بر همه عرب فخر كن ، كه تو از نظر پسر عمو و پدر و برادر از همه بزرگوارتر هستى . تو خودت و نسبت و همسرت و فرزندانت و عمويت از همه بزرگوارتريد. تو در تقديم جان و مالت از همه بالاتر، و در بردبارى از همه كامل تر، و در اسلام از همه پيش تر و از نظر علم از همه بالاتر هستى .
تو كتاب خدا را از همه بهتر قرائت مى كنى و سنت هاى الهى را از همه بهتر مى دانى . قلب تو در روز جنگ از همه شجاع تر، و دست تو بخشنده تر است . در دنيا از همه زاهدتر و در تلاش و كوشش از همه شديدتر و در اخلاق از همه نيكوتر و در زبان از همه راستگوترى ، و محبوب ترين مردم نزد خدا و من هستى .
تو بعد از من سى سال خواهى ماند، كه خدا را عبادت مى كنى و بر ظلم قريش صبر مى نمايى ، و آن گاه كه يارانى يافتى در راه خداى عزوجل با آنان به جهاد بر مى خيزى . براى تاءويل قران با ناكثين و قاسطين و مارقين از اين امت جنگ مى نمايى همان طور كه همراه با من براى تنزيل آن جنگيدى .
سپس به شهادت كشته مى شودى ، و محاسنت با خون سرت خضاب مى شود. قاتل تو در كينه نسبت به خداوند و دورى از خدا و از من همچون پى كننده شتر (صالخ ) و همچون قاتل يحيى بن زكريا و فرعون ذوالاوتاد (صاحب ميخ ‌ها) خواهد بود.(310)

[=Verdana]258 درك فيض شهادت در آينده

[=Verdana]در جنگ احد پس از آنكه آن همه رشادت هاى بى نظير را انجام داد و هشتاد جراحت سنگين بر بدنش وارد شد و بدنش غرق در خون بود، پيامبر به او فرمود: كسى كه در راه خدا متحمل سختى مى شود، بر خداوند است كه ثواب عظيم بر او كرامت نمايد.
حضرت امير (ع ) با شنيدن اين جملات گريست و عرض كرد: خدا را شكر مى كنم كه به شما پشت نكردم ولى ناراحتم كه چرا به شهادت نرسيدم ! پيامبر اكرم (ص ) فرمود: انشاءالله بعد از اين به فيض شهادت نيز نايل خواهى شد.(311)

[=Verdana]259 آگاهى پيامبر از مدفن على (ع )

[=Verdana] روزى رسول اكرم (ص ) به اميرالمؤ منين (ع ) گفت : يا على ! حق تعالى محبت ما را بر آسمان ها و زمين عرضه كرد، پس اول مكانى كه از آسمانها اجابت كرد آسمان هفتم بود، حق تعالى او را زينت داد به عرش و كرسى ؛ بعد از آن آسمان چهارم اجابت نمود، آن را به ستاره ها تزيين كرد؛ سپس ‍ زمين حجاز اجابت نمود، آن را به خانه كعبه مزين گردانيد؛ بعد از آن زمين شام اجابت كرد، آن را به بيت المقدس زينت داد؛ پس از آن زمين اجابت نمود، آن را به قبر من مشرف گردانيد، سپس زمين كوفه اجابت كرد، آن را به قبر تو شرف داد يا على .
پس حضرت اميرالمؤ منين (ع ) گفت : يا رسول الله آيا من در كوفه عراق مدفون خواهم شد؟ فرمود: بلى يا على ، شهيد خواهى شد در بيرون كوفه و مدفون خواهى گرديد در مابين غريين در مابين تل هاى سفيد، تو را بدبخت ترين مرد از اين امت عبدالرحمن بن ملجم مى كشد، پس سوگند ياد مى كنم به حق آن خداوندى كه مرا به پيغمبرى فرستاده است كه پى كننده ناقه صالح نزد حق تعالى گناهانش از او بيشتر نيست . (312)

[=Verdana]260 على (ع ) خضاب نمى كرد

[=Verdana]حفص اعور گويد: (از امام صادق (ع ) درباره خضاب (رنگ كردن ) موى سر و صورت سئوال شد، فرمود: خضاب سنت است .
گفتم : چرا اميرالمؤ منين خضاب نمى كرد؟
فرمود: براى اينكه پيامبر (ص ) به او فرموده بود، به همين زودى ، موى صورتت از خون فرق سرت (به شمشير ابن ملجم مرادى ) خضاب مى شود.)
حنال گويد: (من و پدرم و جدم و عمويم در مدينه به حمامى وارد شديم ، و مرد ديگرى نيز در حمام بود. آن مرد از جدم پرسيد: اى پير مرد! چرا خضاب نمى كنى ؟ عرض كرد: كسى را ديدم از من و تو بهتر بود و خضاب نمى كرد.
آن مرد ناراحت شد و فرمود: آن چه كسى بود كه از من بهتر بود؟
جدم گفت : او على بن ابى طالب (ع ) بود، من او را درك كردم خضاب نمى كرد.
آن مرد را پايين افكند و بعد فرمود: راست مى گويى اى پيرمرد! اگر خضاب كنى همانا رسول خدا خضاب مى كرد و او بالاتر از على بن ابى طالب است ، و اگر ترك خضاب كنى اقتدا به على (ع ) نموده اى .)
حنال گويد: (چون از حمام بيرون آمديم ، پرسيديم : اين مرد چه كسى بود؟ گفتند: او زين العابدين ، امام چهارم با فرزندش ، امام باقر (ع ) بود.)(313)

[=Verdana]بخش دوم : خبر دادن على (ع ) از شهادت خود

[=Verdana]261 اگر مى دانستم كه تو قاتل منى تو را نمى كشتم

[=Verdana]على (ع ) پس از پيروزى بر خوارج به كوفه آمد و به مسجد رفت ، پس از خواندن دو ركعت نماز بر فراز منبر رفت ، به جانب فرزندش امام حسن (ع ) نظرى افكند و فرمود:
يا ابا محمد كم مضى من شهرنا هذا فقال ثلث عشرة يا اميرالمؤ منين اى ابا محمد چه قدر از اين ماه گذشته است ؟
جواب داد: 13 روز يا اميرالمؤ منين .
على (ع ) رو به جانب امام حسين (ع ) كرد و فرمود: يا ابا عبدالله كم بقى من شهرنا هذا؟ فقال الحسين : سبع عشرة يا اميرالمؤ منين : اى ابا عبدالله چقدر از اين ماه مانده است ؟
امام حسين گفت : 17 روز باقى مانده است يا اميرالمؤ منين .
سپس حضرت مضرب بيده على لحيته و هى يومئذ بيضاء فقال و الله ليخضبها بدمها اذا انبعث اشقيها سپس دست خود را به ريش خود كه در آن روز سفيد شده بود زد و فرمود: اين ريش با خون سرم رنگين خواهد شد هنگامى كه آن شقى بيايد. و اين شعر را قرائت مى فرمود:
اريد حياته و يريد قتلى

عذيرك من خليلك من مراد

در اين مجلس ابن ملجم حاضر بود و اين كلمات را مى شنيد و تا اميرالمؤ منين على (ع ) از منبر فرود آمد ابن ملجم برخاست و با عجله خود را نزد على (ع ) رسانيد و عرض كرد: يا اميرالمؤ منين (ع ) من حاضرم و دست چپ و راست من با من است دستور بده تا دست هاى مرا از تن من جدا كنند و اگر مى خواهى دستور فرماييد سر از بدن من جدا كنند.
فقال على و كيف اقتلك و لا ذنب لك و لو اعلم انّك قاتلى لم اقتلك و لكن هل كانت لك حاضنة يهوديّة فقالت لك يوما من الايام يا شقيق عاقر ناقة ثمود.
على (ع ) فرمود: چگونه ترا بكشم در حالى كه جرمى ندارى و اگر چنان چه هم مى دانستم كه قاتل من هستى تو را نمى كشتم لكن بگو ببينم آيا از يهودان ، زنى حاضنه نزد تو بود و روزى از روزها تو را (اى برادر كشنده شتر) خطاب نمود؟
در اين جا ابن ملجم عرض كرد: آرى چنين بود.
على (ع ) بعد از اين ، سخنى نگفت و بر مركب خويش سوار شده به طرف منزل خود رفت (314)

[=Verdana]262 خبر دادن على (ع ) از شهادت خود

[=Verdana] عامر بن واثله گفت : زمانى كه خلافت ظاهرى به اميرالمؤ منين على (ع ) رسيد، مردم را براى بيعت با خود جمع كرد و از جمله كسانى كه قصد بيعت با آن جناب را داشت عبدالرحمن ابن ملجم مرادى بود، چون به عنوان بيعت با آن حضرت حضور پيدا كرد، حضرت دو مرتبه يا سه مرتبه او را اجازه بيعت نداد پس از آن با كمال ناراحتى براى بيعت دست دراز كرد.
على (ع ) در آن هنگام فرمود: چه موضوعى مانع شده كه بدبخت ترين اين امت بيايد و اراده شوم خود را عملى سازد. سوگند به كسى كه جان من در تصرف اوست به زودى محاسنم را از خون سرم رنگين خواهند كرد.
ابن ملجم چون از بيعت آسوده شد، برگشت حضرت امير (ع ) به اين شعر مترنم شده فرمود:
[=Verdana]اشدد حياز يمك للموت

فان الموت لاقيكا

و لا تجزع من الموت

اذا حل بوداديكا

كما اضحك الدهر

كذلك الدهر يبكيكا

[=Verdana]
خود را براى استقبال از مرگ آماده كن و بدان كه به زودى او تو را در مى يابد از مرگ نترس و از ورود او اندوهناك مباش زيرا همان طور كه روزگار تو را مى خنداند به همان گونه مى گرياند.(315)

[=Verdana]263 بيچارگى ابن ملجم

[=Verdana] معلى بن زياد گفته پسر ملجم حضور اميرالمؤ منين رسيده عرض كرد: به مركب سوارى محتاجم . حضرت به او نگاهى كرده فرمود: تو عبدالرحمن بن ملجم مرادى هستى ؟
گفت : آرى باز هم همين پرسش را كرد و همان پاسخ را شنيد، آن گاه به غزوان فرمود: اسب اشقرى را به او بده . چون ابن ملجم سوار بر آن اسب شد و دهانه اش را به دست گرفت و رفت ، حضرت اين شعر را خواند... يعنى من مى خواهم كه به او عطا و بخشش كنم و او عزم كشتن مرا دارد، با اين تفاوت در مرام و مسلك هيچ كس او را معذور و بى گناه نخواهد شناخت .
او گفت : زمانى كه ابن ملجم با شمشير بر فرق على (ع ) زد، او را دستگير نموده حضور حضرت امير(ع ) آوردند حضرت به او توجه كرده فرمود: سوگند به خدا آن همه احسان هايى را كه نسبت به تو انجام مى دادم با توجه به اين بود كه مى دانستم كشنده منى و با تو اين گونه معامله مى كردم تا موقعيت خود و بيچارگى تو را در پيشگاه خدا ثابت نمايم .(316)

57

[=Verdana]264 قاتل من ، شخصى بى نسب و نام

[=Verdana] در جنگ جمل ، على (ع ) بدون اسلحه به ميدان رفت و زبير را طلبيد و با او اتمام حجت نمود و سپس به صف سپاه اسلام بازگشت .
يارانش به آن حضرت عرض كردند: (زبير، يكه سوار قريش است و قهرمان جنگ مى باشد، و تو دلاورى او را به خوبى مى دانى ، پس چرا بدون شمشير و زره و سپر و نيزه ، به سوى ميدان رفتى ؟! در حالى كه زبير، خود را غرق در اسلحه نموده بود).
امام على (ع ) در پاسخ فرمود: (او قاتل من نيست ، بلكه قاتل من ، مردى بى نام و نشان ، و بى ارزش و نكوهيده نسب است ، بى آن كه به ميدان دليران آيد، از روى غافل گيرى ، خواهد كشت (يعنى او تروريست است )).
واى بر او كه بدترين مردم اين جهان است ، دوست دارد مادرش در سوگواريش بنشيند، او همانند (احمر) پى كننده ناقه حضرت ثمود است ، كه اين دو در يك خط هستند(317) منظور حضرت ، ابن ملجم ملعون بود، و آن حضرت در اين گفتار خبر از شهادت خود داد.

[=Verdana]265 قاتل على (ع ) از يهود

[=Verdana] مردى از قبيله مزينه گفت : من در خدمت حضرت اميرالمؤ منين (ع ) نشسته بودم ، گروهى از قبيله مراد به خدمت آن حضرت آمدند و ابن ملجم در ميان ايشان بود، پس آن گروه گفتند: يا اميرالمؤ منين ! ابن ملجم را ما با خود نياورده ايم ، بدون اختيار ما، او با ما آمد و ما مى ترسيم كه به شما آسيبى بزند، و بر تو مى ترسيم از او.حضرت به آن ملعون گفت ، بنشين و نگاه طولانى به روى او كرد و او را سوگند داد كه آنچه از تو مى پرسم راست بگو. پس فرمود: آيا تو نبودى در ميان جمعى از كودكان ، در كودكى با ايشان بازى مى كردى و هر گاه تو را از دور مى ديدند مى گفتند: آمد فرزند چراننده سگ ها؟ آن ملعون گفت : بلى . حضرت فرمود: چون به سن جوانى رسيدى از جلوى راهبى گذشتى به تو نگاه تندى كرد و گفت : اى شقى تر از پى كننده ناقه صالح .
گفت : بلى چنان بود.
باز حضرت فرمود: مادر تو، تو را خبر نداد كه در حيض به تو حامله شده بود؟
چون آن ملعون آن را شنيد اضطرابى در سخنش به هم رسيد و آخر گفت : مادرم مرا چنين خبر داد.
پس حضرت فرمود: شنيدم از رسول خدا(ص ) كه كشنده تو شبيه است به يهود بلكه از يهود است .(318)

[=Verdana]266 نظر كنيد به قاتل من

[=Verdana] زمانى كه محمد بن ابى بكر گروهى از اشراف مصر را به خدمت حضرت اميرالمؤ منين (ع ) فرستاد، عبدالرحمن بن ملجم در ميان ايشان بود، نامه اى كه اسامى ايشان در آنجا نوشته شده بود در دست او بود، چون حضرت نامه را گرفت و نام ها را خواند، به نام آن ملعون رسيد فرمود كه ، تويى عبدالرحمن ؟ گفت : بلى .
حضرت اميرالمؤ منين فرمود: لعنت خدا بر عبدالرحمن باد.
آن ملعون گفت : يا اميرالمؤ منين من تو را دوست مى دارم .
حضرت فرمود: دروغ مى گويى به خدا سوگند كه مرا دوست نمى دارى ، پس او سه مرتبه قسم خورد بر دوستى آن حضرت ، و حضرت سه مرتبه سوگند ياد كرد كه مرا دوست نمى دارى .
آن ملعون گفت : يا اميرالمؤ منين سه مرتبه سوگند ياد كردم كه تو را دوست دارم باور نمى كنى .
حضرت فرمود: واى بر تو، حق تعالى ارواح را دو هزار سال پيش از بدن ها خلق كرد، ايشان را در هوا ساكن گردانيد، پس آنها كه در عالم ارواح با يكديگر الفت گرفته اند و يكديگر را شناخته اند، در اين عالم با يكديگر موافقت و محبت دارند؛ و آنها كه در آن عالم با يكديگر الفت نداشته اند، در اين عالم با يكديگر الفت ندارند؛ روح تو را نمى شناسند و در عالم ارواح با تو الفت نداشته است .
چون آن ملعون پشت كرد، حضرت فرمود: اگر كسى خواهد كه نظر كند به قاتل من ، نظر كند به اين مرد.
بعضى از حاضران گفتند: يا اميرالمؤ منين چرا او را نمى كشى ؟
فرمود: بسيار عجيب است مى گوييد كه من كسى را بكشم كه هنوز مرا نكشته است .(319)

[=Verdana]267 قاتل من هموست !

[=Verdana] وقتى كه حضرت اميرالمؤ منين (ع ) از مردم بيعت مى گرفت ، عبدالرحمن بن ملجم مرادى آمد كه با آن حضرت بيعت كند، حضرت قبول بيعت او ننمود تا آنكه سه مرتبه به خدمت آن حضرت آمد، در مرتبه سوم با حضرت بيعت كرد. چون پشت كرد، حضرت بار ديگر او را طلبيد و به او سوگند داد كه بيعت نشكند و عهدهاى محكم از او گرفت . چون روانه شد، باز او را طلبيد بار ديگر بر او تاءكيد كرد، آن ملعون گفت : يا اميرالمؤ منين آنچه با من كردى با ديگران نكردى ؟ حضرت شعرى خواند كه مضمونش ‍ اين است كه : من به او بخشش مى نمايم و نيكى مى كنم ، و او اراده قتل من دارد، چه بد يارى است قبيله مراد، پس فرمود: برو ابن ملجم به خدا سوگند مى دانم كه وفا به عهدهاى خود نخواهى كرد. پس حضرت اسب نيكويى به او داد. چون او بر اسب سوار شد، باز حضرت شعرى خواند كه مضمونش همان بود، چون او پشت كرد، فرمود: به خدا سوگند اين ملعون كشنده من خواهد بود، گفتند: يا اميرالمؤ منين ما را دستورى ده كه او را بكشيم ، حضرت دستورى نداد.(320)

[=Verdana]268 مرگ در كمين من است

[=Verdana] در احاديث معتبره وارد شده است كه چون حضرت اميرالمؤ منين (ع ) از نافرمانى و نفاق و كفر اصحاب خود ناراحت شد و لشكر معاويه بر اطراف و نواحى ملك آن حضرت غارت مى آوردند و اصحاب آن حضرت به او يارى نمى نمودند، بر منبر رفته و فرمود: به خدا سوگند دوست دارم كه حق تعالى مرا از ميان شما بردارد و در رياض رضوان جا دهد، مرگ به همين زودى ها در كمين من است ، پس فرمود: چه مانع شده است بدبخت ترين فرد اين امت را كه محاسن مرا از خون سرم خضاب كند، اين خبرى است كه پيغمبر بزرگوار مرا به آن خبر داده است ، پس فرمود: خداوندا من از ايشان به تنگ آمده ام و ايشان از من به تنگ آمده اند، و من از ايشان ملال يافته ام و ايشان از من ملال يافته اند، خداوندا مرا از ايشان راحت و ايشان را مبتلا كن به كسى كه مرا ياد كنند.(321)

[=Verdana]269 قاتل من ، ابن ملجم فاجر و ملعون

[=Verdana] روزى حضرت اميرالمؤ منين (ع ) داخل حمام شد، شنيد كه صداى حضرت امام حسن و امام حسين (ع ) بلند شد، حضرت فرمود: چه اتفاقى افتاد پدر و مادرم فداى شما باد؟ گفتند: اين ستمگر ملعون ابن ملجم به دنبال شما آمد، ترسيديم كه آسيبى به شما بزند.
حضرت فرمود: به خدا سوگند كه كشنده من به غير او نخواهد بود(322)

[=Verdana]270 شقى ترين اشقيا

[=Verdana] در كتاب كشف الغمه و مناقب ابن شهر آشوب مذكور است كه حضرت اميرالمؤ منين (ع ) در كوفه دچار مريضى شد، جمعى به عيادتش رفتند و گفتند: يا اميرالمؤ منين ما در اين عارضه بر تو مى ترسيم ، حضرت فرمود: اما من مى ترسم زيرا كه شنيده ام از پيغمبر صادق و مصدق كه فرمود: شقى ترين امت جفت پى كننده ناقه صالح ضربتى بر سر من خواهد زد و محاسن مرا رنگين خواهد كرد.
به روايت ديگر گفتند: يا اميرالمؤ منين چرا از ميان اين منافقان به در نمى روى كه خود را به مدينه حضرت رسول الله (ص ) برسانى و در جوار آن حضرت مدفون شوى ؟
فرمود كه : پيغمبر مرا خبر داده است كه در اين شهر شهيد خواهم شد، و در پشت اين شهر مدفون خواهم گرديد.(323)

[=Verdana]271 آگاهى على (ع ) از شهادت خود

[=Verdana] مردى از علماى يهود خدمت على (ع ) آمد و از مسئله اى چند سئوال نمود، از جمله پرسيد وصى پيغمبر شما بعد از او چند سال خواهد زيست ؟
فرمود: سى سال
گفت : بگو سرانجام خواهد مرد يا كشته خواهد شد؟ فرمود: بلكه كشته خواهد شد، و ضربتى بر سر او خواهند زد كه ريش او از خون او خضاب شود، يهودى گفت : به خدا سوگند راست گفتى من چنين خوانده ام در كتابى كه موسى املاء كرده است و هارون نوشته است .(324)


[308]عيون اخبار الرضا، ج 1 ص 297 به نقل از حضرت رضا(ع )
2.نورالثقلين ج 5 ص 587
[309]اسرار آل محمد، ص 523 و 524
[310]اسرار آل محمد (ص ) 246 و 247
[311]حيوة القلوب ، ج 2، ص 542
[312]تاريخ چهاره معصوم ص 314 313
[313]2.وسائل الشيعه ج 1، ص 400 399 نمونه معارف اسلام ، ج 5 لثالى الاخبار.
3.داستانهايى از زندگانى حضرت على (ع )، ص 63 و 64
[314]بر اميرمؤ منان على (ع ) چه گذشت ص 266
[315]ارشاد، ص 15.
[316]الارشاد، ص 17 16
[317]ناسخ التواريخ ج 1 ص 143
[318]1.خرايج ، ج 1 ص 181
2.تاريخ 14 معصوم ، ص 318 317
[319]بصائر الدرجات ، ص 88
[320]ارشاد شيخ مفيد ج 1، ص 12
[321]بصائر الدرجات ، ص 480
[322]بصائر الدرجات ، ص 480
[323]بصائر الدرجات ، ص 480
[324]عيون اخبار الرضا ج 1، ص

غلامعلی نوری;106353 نوشت:
بدانید امروزه نماینده ی اصلی به رسمیت شناخته شده ی اسلام محمدی در جهان ، الان عربستان است نه شما به چی دلشادید ؟

سلام

بله صد البته نصارا و یهودیان باید کسی که دست دوستی بهشان بلند کرده را قبول داشته باشند

شما واقعا اسلام را اسلام وهابیان می دانید؟

در ادامه ایه ای از قران می گذارم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِياكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِي سَبِيلِي وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِي تُسِرُّونَ إِلَيهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَيتُمْ وَمَا أَعْلَنْتُمْ وَمَنْ يفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ(الممتحنة/1)

اي کساني که ايمان آورده‌ايد! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگيريد! شما نسبت به آنان اظهار محبت مي‌کنيد، در حالي که آنها به آنچه از حق براي شما آمده کافر شده‌اند و رسول الله و شما را به خاطر ايمان به خداوندي که پروردگار همه شماست از شهر و ديارتان بيرون مي‌رانند؛ اگر شما براي جهاد در راه من و جلب خشنوديم هجرت کرده‌ايد؛ (پيوند دوستي با آنان برقرار نسازيد!) شما مخفيانه با آنها رابطه دوستي برقرار مي‌کنيد در حالي که من به آنچه پنهان يا آشکار مي‌سازيد از همه داناترم! و هر کس از شما چنين کاري کند، از راه راست گمراه شده است!


جناب نوری عزیز یک سوال اگر جواب سوالات تان را از مکتب اهل بیت(ع) بدهیم قبول می کنید

چون فکر کنم مذهب خودتان جواب سوالاتتان را نتوانسته بدهد یا اگر هم داده شما قانع نشدید:Gol:

mkk1369;106440 نوشت:
جناب نوری عزیز یک سوال اگر جواب سوالات تان را از مکتب اهل
بیت(ع) بدهیم قبول می کنید

یعنی می خواهین پاسخ منوبا حدیث و روایات بدین ؟؟؟

خوب باشه قبوله !!

ولی اگر با دلایل خرد پسندانه و منطقی آنها را منسوخ کردم آن وقت فکر نمی کنید مکتب اهل بیت هم نهضتی گذرا و مقطعی بوده و جوابگوی بشر امروزی نیست ؟؟؟

در ضمن اگر برخی به مکتب اهل بیت مشروعیت می دهند چرا مکتب ایرانی مشروعیت نداشته باشد ؟؟؟

ما چه نیازی به مکتب اهل بیت داریم ؟؟ مکتب ایرانی هیچ از آن کمتر ندارد

[="darkred"] که حافظ علیه سلام می فرماید [/]

[="blue"]باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است
شمشاد خانه پرور ما از که کمتر است
[/]

رضا;106368 نوشت:
خیر فعلا کشوری که دنیا را تکان داده ایران شیعه است جناب نوری نه عربستان وهابی !!!؟

[="darkred"] بله درست می فرامایین جناب

دنیا کارهای عجیب و غریب ایرانی ها را که می بیند از خنده روده بر می شود و آرام و قرار ندارد

شما هر کشور بروید و بدانند ایرانی هستی به چشم یک موجود مرموز و عاری از فرهنگ و منطق نگاهت می کنند [/]

به این نکته ها افتخار کنین مبارکتان باشد

با سلام خدمت دوستان عزیزم:Gol:

غلامعلی نوری;106530 نوشت:
شما هر کشور بروید و بدانند ایرانی هستی به چشم یک موجود مرموز و عاری از فرهنگ و منطق نگاهت می کنند

سلام بر شما جناب غلامه علی

میشه این کشور ها را بهتر بگم کسانی که این اراجیف را گفته اند مثال بزنید؟؟!!
راستش هر جا بنگرید متوجه میشوید که تمام ایران شناسان و باستان شناسان معروف جهان مانند باستان شناس فقید پرفسور آندره گدار فرانوسی , ابن خلدون جامعه شناس و مورخ مشهور عرب , محقق بزرگ امریکایی پرفسور ویلیام جیمز دورانت و ... محو فرهنگ و تمدن ایران شدند!!!
البته اگر بنگرید!!!

غلامعلی نوری;106525 نوشت:
یعنی می خواهین پاسخ منوبا حدیث و روایات بدین ؟؟؟ خوب باشه قبوله !! ولی اگر با دلایل خرد پسندانه و منطقی آنها را منسوخ کردم آن وقت فکر نمی کنید مکتب اهل بیت هم نهضتی گذرا و مقطعی بوده و جوابگوی بشر امروزی نیست ؟؟؟

سلام

به شرط انکه نحوه خرد ورزی را هم بدانید (نه هر خرد و منطقی قبول واقع نمی

شود)

و روشن عقایدتان را بیان کنید

و در موضوع جداگانه با همین نام در خواست دهید

و واقعا دنبال حق باشید

و هرجا دریافتید که مکتب اهل بیت حق است شهادت دهید

و همچنین قوائدی که مکتب ما برای تفکر و تفسیر می گوید را بپزیرید

و خلاصه اینکه مثل کسی باشید که مذهبی نداشته و به دنبال حق است(نه دفاع از مذهب و عقیده ی خاصی):Gol:

غلامعلی نوری;106530 نوشت:
بله درست می فرامایین جناب

دنیا کارهای عجیب و غریب ایرانی ها را که می بیند از خنده روده بر می شود و آرام و قرار ندارد

شما هر کشور بروید و بدانند ایرانی هستی به چشم یک موجود مرموز و عاری از فرهنگ و منطق نگاهت می کنند

به این نکته ها افتخار کنین مبارکتان باشد


با سلام
جناب نوری انگار شما خیلی از دنیا بی خبری!!
اگر کشورهای وهابیگری را میگوید که مشخص است!!
ما که هرجا رفتیم با
افتخار گفتیم مسلمان ایرانی هستیم !!مشکلی هم نداشتیم!!؟

غلامعلی نوری;106359 نوشت:
کدام آیات ؟؟؟ فَأْتِ بِهَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ(الأعراف/106) !!!!!

با سلام
بله جناب نوري همانطور كه عرض شد بيشتر مردم بهشتي خواهند شدو تنها ممكن است منافقان و كفار لجوج‌، محارب و متعصب براي هميشه در جهنم باقي بمانند و بسياري از گناهكاران بعد از مدتي تحمل عذاب در جهنم مورد عفو و رحمت خداوند مهربان قرار مي‌گيرند و به بهشت منتقل مي‌شوند.

خداوند دربارة خلود دائمي منافقان و كفار محارب و لجوج مي‌فرمايد:
"وَ الَّذِين‌َ كَفَرُواْ وَ كَذَّبُواْ بَِايَـَتِنَآ أُوْلَغ‌كَ أَصْحَـَب‌ُ النَّارِ هُم‌ْ فِيهَا خَـَـلِدُون‌َ ;(بقره‌،39) و كساني كه كافر شدند و آيات ما را دروغ پنداشتند اهل دوزخند; و هميشه در آن خواهند ماند."

و در جايي ديگر مي‌فرمايد:
"وَعَدَ اللَّه‌ُ الْمُنَـَفِقِين‌َ وَالْمُنَـَفِقَـَت‌ِ وَالْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّم‌َ خَـَـلِدِين‌َ فِيهَا هِي‌َ حَسْبُهُم‌ْ وَلَعَنَهُم‌ُ اللَّه‌ُ وَلَهُم‌ْ عَذَاب‌ٌ مُّقِيم‌ٌ ;(توبه‌،68) خداوند به مردان و زنان منافق و كفّار، وعدة آتش دوزخ داده‌; جاودانه در آن خواهند ماند ـ همان براي آن‌ها كافي است‌! ـ و خدا آن‌ها را از رحمت خود دور ساخته‌; و عذاب هميشگي براي آن‌هاست‌." و...

درست است كه قرآن كريم در جاهاي مختلف از اكثريت انسان‌ها به عدم تعقل‌، جهل و ناآگاهي‌، گرايش به سمت گناه و فسق و فجور و... ياد مي‌كند، ولي اين تنها در دنيا مي‌باشد و ممكن است بسياري از انسان‌هاي گناه‌كار به درگاه خداوند متعال توبه كنند و مورد بخشش خداوند متعال قرار گيرند.

جناب نوري خوب است بدانيد كه توبة واقعي تمام گناهان بزرگ مثل شرك‌، كفر، عاق والدين و... را پاك مي‌كند و منظور خداوند متعال هم در آياتي كه مثلاً قسم خورده كه برخي را به خاطر گناه داخل بهشت نكند و يا چنان كه در روايت آمده "بوي بهشت از پانصد سال استشمام مي‌شود ولي هرگز به عاق والدين نمي‌رسد" و... اين‌ها همه با فرض عدم آمرزش با حفظ عنوان مجرميت است و توبه واقعي عنوان را عوض كرده و سيئه را به حسنه تبديل مي‌كند... ."( ر.ك‌: الميزان‌، علامه طباطبايي‌;، ج 19، ص 335و336، انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم‌. )

غلامعلی نوری;106328 نوشت:
آیه ی قرآن مگر نمی گوید ان تنصرو الله ینصرکم . گرخدا را یاری کنید خدا هم شما را یاری خواهد کرد خوب مگر چه کسی بیشتر از علی به الله و اهداف الله کمک کرد ؟؟؟ مگر لقب اسد الله به او نداده بودند ؟؟؟؟ پس چرا خدا شیر خود را و یاور خود را در رسیدن به هدف و حکومت حقه او کمک نکرد و او را در رسیدن به حکومت تنها گذاشت ؟؟؟؟؟؟ مگر نگفته اگر خدا را یاری کنید خدا هم شما را یاری خواهد کرد !! پس آن وعده ی یاری خدا چی شد ؟؟؟ چرا علی را تنها گذاشت ؟؟؟ اینجا دو حالت پیش می آید نخست یا اینکه علی آن طور که باید و شاید الله را یاری نکرده است پس او هم در عوض علی را یاری نکرده است !!! دوم یا اینکه الله کارش که راه افتاد و به هدف رسید دیگر زحمات و مرارتهای یاریگر خود را فراموش کرده و او را یاری نکرده وتنها در میان مخالفان ول می کند !! و با توجه به آیه حالت سومی هم وجود ندارد!!!

با سلام مجدد
جناب نوري در پاسخ به اين نوشته شما چند نكته عرض مي كنم كه خوب توجه بفرماييد:
1.اگر بخواهيم دقيق به اين نكته نگاه كنيم و آن را بررسي كنيم پرسش شما در واقع در يك تقسيم بندي از دو بخش تشكيل شده :
1ـ ميزان صبر خدا. 2ـ انزواي هميشگي حق‌(مخصوصا اهل بيت عليهم السلام)!.

در اين جا ابتدا در پاسخ به بخش اول به چند نكته اشاره مي‌كنم‌:
الف ـ دنيا در نظر خداوند متعال محدود و كوچك است و او بر تمام آسمان‌ها و زمين حاكم است و تمام هستي تحت نفوذ كامل اوست‌; "...لَّه‌ُو مَا فِي السَّمَـَوَ َت‌ِ وَمَا فِي الاْ ئَرْض‌ِ مَن ذَا الَّذِي يَشْفَع‌ُ عِندَه‌ُوَّ إِلآ بِإِذْنِه‌ِي يَعْلَم‌ُ مَا بَيْن‌َ أَيْدِيهِم‌ْ وَمَا خَلْفَهُم‌ْ وَلاَ يُحِيطُون‌َ بِشَي‌ْءٍ مِّن‌ْ عِلْمِه‌ِي‌َّ إِلآ بِمَا شَآءَ وَسِع‌َ كُرْسِيُّه‌ُ السَّمَـَوَ َت‌ِ وَالاْ ئَرْض‌;(بقره‌،255)...آن‌چه در آسمان‌ها و آن چه در زمين است از آن اوست‌، كيست كه در نزد او جز به فرمان او شفاعت كند، آن چه در پيش روي آن‌ها (بندگان‌) وپشت سر آن‌هاست مي‌داند، و جز به مقداري كه بخواهد كسي از علم او آگاه نمي‌گردد، (حكومت‌) او آسمان‌ها و زمين را در برگرفته است‌..."
پس‌، خداوند بر خلاف انسان‌ها داراي علم نامحدود، قدرت بي پايان به اراده حتمي و قطعي‌، حاكميت مطلق و كامل و... است‌.

ب ـ در برخي روايات ذيل بعضي از آيات به نمونه‌اي از صبر خداوند متعال اشاره شده است‌، مثلاً در تفسير آية 89، سوره يونس آمده كه حضرت موسي و هارون بر ضد فرعون و قومش دعا كردند و خداوند بعد از چهل سال دعاي آن‌ها را اجابت كرد، حضرت امام صادق‌مي‌فرمايد: "فاصلة بين قول خداوند كه فرمود: "دعاي شما پذيرفته است‌" و بين گرفتن ]جان‌[ فرعون‌، چهل سال بود." پس مي‌توان گفت كه صبر خداوند متعال تابع حكمت او است و گاهي ممكن است اندكي طول بكشد و گاهي طولاني باشد.
(ر.ك‌: الكافي‌، محمد بن يعقوب كليني‌، ج 2، ص 489، دارالكتب الاسلامية‌، تهران / الميزان‌، علامه طباطبايي‌;، ج 10، ص 171، دارالكتب الاسلامية‌، تهران‌.)

ج ـ از سنت‌هاي خداوند متعال مهلت دادن به گناهكاران و كافران و استدراج دربارة آن‌ها است‌; قرآن كريم مي‌فرمايد: "و آن‌ها كه آيات ما را تكذيب كردند، به تدريج از آن را ه كه نمي‌دانند گرفتار مجازات‌شان خواهيم كرد، و به آن‌ها مهلت مي‌دهيم (تا مجازات‌شان دردناك‌تر باشد) زيرا طرح و نقشه من قوي (و حساب شده‌) است‌."(اعراف‌،182ـ183)
(ر.ك‌: الميزان‌، همان‌، ج 8، ص 346ـ347.)

حضرت امام صادق‌مي‌فرمايد: "هنگامي كه بندگان سركش گناه مي‌كنند، خداوند به آن‌ها نعمتي مي‌هد، آن‌ها از گناه خود غافل مي‌شوند و توبه را فراموش مي‌كنند، اين همان استدراج‌، بلا و عذاب تدريجي است‌.
(ر.ك‌: بحارالانوار، علامه مجلسي‌;، ج 5، ص 215، مؤسسة الوفأ، بيروت‌.)

قسمت دوم سوال در ادامه...

ادامه بحث
اما در پاسخ به بخش دوم(
انزواي هميشگي حق‌(خصوصا اهل بيت عليهم السلام))نيز باز بايد چند نكته را عرض كنم كه جهت فهم مطلب ضروري مي‌ باشد:

الف ـ قرآن كريم‌، جريان هستي را بر اساس حق دانسته و حق را اصيل و پيروز هميشگي بر باطل مي‌داند; چنان كه مي‌فرمايد: "او كسي است كه رسولش را با هدايت و آيين حق فرستاد، تا آن را بر همة آيين‌ها غالب گرداند، هر چند مشركان كراهت داشته باشند."(توبه‌،33)
قرآن كريم‌، در جايي ديگر نظام حق را بر پا مي‌داند و باطل را پوچ معرفي كرده و مي‌فرمايد: "بَل‌ْ نَقْذِف‌ُ بِالْحَق‌ِّ عَلَي الْبَـَطِـل‌ِ فَيَدْمَغُه‌ُو فَإِذَا هُوَ زَاهِق‌ٌ...;(انبيأ،18) بلكه‌، حق را بر سر باطل مي‌كوبيم تا آن را هلاك سازد; و اين گونه‌، باطل محو و نابود مي‌شود..."

آيه مذكور قدرت حق و ناچيزي و ناتواني باطل را بيان مي‌كند، باطل ممكن است در ظاهر غلبه ظاهري و پيروزي موقت داشته باشد، ولي حق يك دفعه از كمين بيرون مي‌آيد و آن را نابود مي‌كند.
حق بعد از آن كه بوسيله باطل پوشانده شد، وقتي به جنگ باطل مي‌آيد كوبنده و بنيان‌كن مي‌آيد و همچون طوفاني مي‌آيد وطومار باطل را در هم مي‌پيچد و به دور مي‌افكند.

نگاه قرآن در جنگ حق و باطل خوش‌بينانه است و مي‌فرمايد: نمود باطل شما را نترساند و مأيوس نكند چون سرانجام حق هميشه پيروز بوده و هست‌; "وَعَدَ اللَّه‌ُ الَّذِين‌َ ءَامَنُواْ مِنكُم‌ْ وَ عَمِلُواْ الصَّـَـلِحَـَت‌ِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم‌ْ فِي الاْ ئَرْض‌;(نور،55) خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام داده‌اند وعده مي‌دهد كه قطعاً آنان را حكمران روي زمين خواهد كرد..."
و مصداق آيه مذكور حكومت جهاني حضرت مهدي‌غ خواهد بود كه نمونه كامل غلبه حق بر باطل است‌.

باطل از ديد سطحي و حسّي مانند كف‌هاي روي آب به ظاهر حركت و جولان دارد، ولي از ديد تحليلي و تعقلي و واقعي حق تحرك و جولان دارد. قرآن كريم به انسان دستور مي‌دهد كه در شناخت جوامع به ظاهر حكم نكند و در بررسي تاريخي به سراغ مظاهر و جولان‌هاي ظاهري و موقتي باطل نرود; بلكه به دنبال حكمراني حق و تأثير همواره و مستمر آن برويد; در نهضت عاشورا و قيام امام حسين‌به ظاهر و در نگاه سطحي باطل بر حق پيروز شد، ولي پيروزي باطل بر حق‌، همچون كف روي آب بود و تأثير آن موقتي بود، ولي در واقع اين حق بود كه پيروز شد، چون با وجود گذشت صدها سال از آن واقعه تأثير پيروزي حق بر باطل همچنان در جوامع زنده است‌.
(ر.ك‌: مجموعه آثار، شهيد مرتضي مطهري‌، ج 3، ص 427ـ448، انتشارات صدرا، قم‌.)

حضرت امام صادق‌مي‌فرمايد: "للحق دولة و للباطل جولة‌; براي حق دولت و بقأ است و براي باطل يك نمود تمام شدني مي‌باشد."(ر.ك‌: الكافي‌، همان‌، ص 447.)
بنابراين‌، حق هميشه پيروز است و در طول تاريخ همواره حق و حقيقت پيروز بوده است‌، و در گذشته نيز به صورت ظاهري و باطني (واقعي‌) حق همواره پيروزي داشته است چنان كه دوران حضرت داوود، حضرت سليمان‌، پيامبر اكرم‌6 دوران حضرت امام علي‌و همچنين دوران انقلاب اسلامي و حكومت جمهوري اسلامي ايران در حد توان و شرايط موجود، توانسته است‌، مراحلي از اجراي حق‌، و حقانيت را در قالب حكومت اسلامي اجرا نمايد.
(ر.ك‌: مجموعه آثار، همان‌.)

ب ـ گرچه در آيات (نور،55) و روايات اسلامي وعدة برقراري حكومت حضرت امام زمان‌كه بر اساس پيروزي و غلبه حق و نابودي و اضمحلال باطل (حتي در ظاهر) داده شده و چنين وعده‌اي قطعي و حتمي مي‌باشد; ولي از آن جا كه دنياي مادي محدود و كوچك است قابليت و استعداد پذيرش حاكميت مطلق حق و عدالت محض خداوند متعال را ندارد و اگر دنيا چنين قابليت و استعدادي را داشت‌، فلسفه آخرت و قيامت و موضوع معاد عبث و بيهوده بود و لزومي نداشت و نوعي جبر در دنيا حاكم مي‌شد و اين بر خلاف حكمت و فلسفه خلقت و آفرينش انسان توسط خداوند متعال است‌; "الَّذِي خَلَق‌َ الْمَوْت‌َ وَ الْحَيَوَة‌َ لِيَبْلُوَكُم‌ْ أَيُّكُم‌ْ أَحْسَن‌ُ عَمَلاً;(ملك‌،2) كسي كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدام يك از شما بهتر عمل مي‌كنيد..."

روايات اسلامي و شواهد تاريخي نيز برمحدوديت دنيا گواهي مي‌دهند و بر نتابيدن عدالت و حقانيت امام علي‌، در دوران كوتاه حكومت آن حضرت‌از سوي مردم و فريب خوردگان دنيا، نمونه‌اي از عدم قابليت و عدم استعداد دنيا در پذيرش حق مطلق بود.

ج ـ انسان‌ها داراي اختيار بوده و در دنياي محدود با دست خود عامل بسياري از مشكلات و ناعدالتي‌ها و انزواي حق و تقويت باطل هستند. عواملي مثل ترس‌، پيروي از هواهاي نفساني‌، وسوسه‌هاي شيطان‌، منافع شخصي‌، زياده‌خواهي‌، قدرت‌طلبي و... به ظلم و باطل كمك كرده و حق را منزوي و گوشه‌نشين مي‌كند; قرآن كريم مي‌فرمايد: "وَ لاَ تَرْكَنُوَّاْ إِلَي الَّذِين‌َ ظَـلَمُواْ فَتَمَسَّكُم‌ُ النَّارُ وَ مَا لَكُم مِّن دُون‌ِ اللَّه‌ِ مِن‌ْ أَوْلِيَآءَ ثُم‌َّ لاَ تُنصَرُون‌َ ;(هود،113) و بر ظالمان تكيه ننماييد كه موجب مي‌شود آتش شما را فرا بگيرد; و در آن حال هيچ ولي و سرپرستي جز خدا نخواهيد داشت‌; و ياري نمي‌شويد!" و در جايي ديگر مي‌فرمايد: "إِن‌َّ اللَّه‌َ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْم‌ٍ حَتَّي‌َ يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِم‌...;(رعد،11) خداوند سرنوشت هيچ قوم ]و ملتي‌[ را تغيير نمي‌دهد، مگر آن كه آنان آن چه را در خودشان است‌، تغيير دهند..."

حضرت امام صادق‌مي‌فرمايد: "هر كه براي ستم ظالمان عذر و بهانه بتراشد [و آن را توجيه كند] خداوند بر او كسي را مسلط گرداند كه به او ظلم كند و اگر دعا كند، دعايش مستجاب نشودو براي ظلمي هم كه به او مي‌شود، خداوند متعال به او پاداشي نخواهد داد."(ر.ك‌: ميزان الحكمه‌، محمد محمدي ري شهري‌، ج 5، ص 618ـ619، مكتب الاعلام الاسلامي‌، قم‌.)
و...

غلامعلی نوری;106328 نوشت:

آیه ی قرآن مگر نمی گوید ان تنصرو الله ینصرکم . گرخدا را یاری کنید خدا هم شما را یاری خواهد کرد

خوب مگر چه کسی بیشتر از علی به الله و اهداف الله کمک کرد ؟؟؟

مگر لقب اسد الله به او نداده بودند ؟؟؟؟

پس چرا خدا شیر خود را و یاور خود را در رسیدن به هدف و حکومت حقه او کمک نکرد و او را در رسیدن به حکومت تنها گذاشت ؟؟؟؟؟؟

مگر نگفته اگر خدا را یاری کنید خدا هم شما را یاری خواهد کرد !!

پس آن وعده ی یاری خدا چی شد ؟؟؟

چرا علی را تنها گذاشت ؟؟؟

اینجا دو حالت پیش می آید

نخست
یا اینکه علی آن طور که باید و شاید الله را یاری نکرده است پس او هم در عوض علی را یاری نکرده است !!!

دوم

یا اینکه الله کارش که راه افتاد و به هدف رسید دیگر زحمات و مرارتهای یاریگر خود را فراموش کرده و او را یاری نکرده وتنها در میان مخالفان ول می کند !!

و با توجه به آیه حالت سومی هم وجود ندارد!!!


بنام خدا

جناب غلامعلی
اضافه بر پاسخ های دوستان، پاسخ برداشت غلط شما از کلام الهی را با آیه ای از کلام الهی می دهم که می فرماید: "ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم؛ خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر خودشان بخواهند"(رعد، 11).

وقتی مردمی ناسپاس و حق نشناس که امیر بیان در خطبه های بسیاری از نهج البلاغه آنها را مردمی جاهل که از عقل شان بهره ای نمی برند معرفی می کند گِرد او را گرفته بودند، و بجای آنکه مصالح دین خدا و جامعه برایشان مهم باشد مصالح مادی و دنیوی و شخصی برایشان اهمیت داشت، انتظار پیروزی و موفقیت باید داشت؟

مگر پیامبر خدا (ص) نعوذ بالله یاری خدا نکرده بودند که در بعضی غزوات و سریات شکست خوردند، دلیل شکست سپاه اسلام چیزی نبود مگر عدم پیروی مردم از دستور دین و فرامین رسول خدا (ص).

خدا دلهای همه ما را بنور معرفت و حقیقت روشن و منور سازد ...:Gol:

صدیق;107723 نوشت:
"ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم؛ خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر خودشان بخواهند"(رعد، 11).

وقتی مردمی ناسپاس و حق نشناس که امیر بیان در خطبه های بسیاری از نهج البلاغه آنها را مردمی جاهل که از عقل شان بهره ای نمی برند معرفی می کند گِرد او را گرفته بودند، و بجای آنکه مصالح دین خدا و جامعه برایشان مهم باشد مصالح مادی و دنیوی و شخصی برایشان اهمیت داشت، انتظار پیروزی و موفقیت باید داشت؟

درستت درد نکنه صدیق بسار آیه ی مناسبی آوردی

وقتی که اون تازیان 1400 سال پیش خودشون نخواستن سرنوشت خودشون را تغییر بدن

منو توی ایرانی چرا کاسه ی داغتر از آش شده و پا را از گلیم خود دراز تر کرده و در امور داخلی آنها دخالت کرده و نظر می دهیم ؟؟؟؟؟

چرا ؟؟

مگر ما خودمون قوم جداگانه ای نیستیم چرا در امور داخلی قوم دیگر دخالت می کنیم ؟؟

ما راچه به امور عربهای پشمینه پوش 1400 سال پیش ؟؟؟

غلامعلی نوری;107827 نوشت:
درستت درد نکنه صدیق بسار آیه ی مناسبی آوردی

وقتی که اون تازیان 1400 سال پیش خودشون نخواستن سرنوشت خودشون را تغییر بدن

منو توی ایرانی چرا کاسه ی داغتر از آش شده و پا را از گلیم خود دراز تر کرده و در امور داخلی آنها دخالت کرده و نظر می دهیم ؟؟؟؟؟

چرا ؟؟

مگر ما خودمون قوم جداگانه ای نیستیم چرا در امور داخلی قوم دیگر دخالت می کنیم ؟؟

ما راچه به امور عربهای پشمینه پوش 1400 سال پیش ؟؟؟


سلام

واقعاً که ادم در برابر سؤالات ابتدائی شما می ماند از کجا جواب بدهد؟

اولاً طبق آیات قرآنی همه امت اسلام زیر یک پرچم واحد و اون هم کلمۀ توحید هستند، همچنین عرب و عجم و سفید و سیاه و ... ندارد، همه یکی هستند، همه انسانیم و البته مسلمانان امتیاز یکی بودن در توحید و دین و پیامبر و اصول دین رو هم دارند.

ثانیاً به توصیه قرآن عزیز، همه امت اسلام را دعوت به خیرخواهی، تعاون به خیر، امر بمعروف و نهی از منکر، حمایت از مظلوم و مقابله با ظالم نموده، تنها و تنها به وظیفه اسلامی و دینی مان در کنار وظیفه انسانی عمل می کنیم.

تا کور شود هر انکه نتوان دید ...:Sham:

جناب غلامعلی

به فرض، قوم عرب و برادران و خواهران ما در کشورهای عربی که عموماً اهل تسنن اند بدلیل جهل و محرومیت و استضعاف شان نتوانسته اند به حقیقت ولایت و مکتب اهل بیت (ع) که مورد وصایت قرآن و نبی اکرم (ص) بوده پی ببرند، و بواسطه این محرومیت از نور الهی و اقیانوس روشنائی ولایت صالحان در زمان حضور و عصر غیبت بهره ببرند و همین موانع و حرمانها، موجب بسیاری از بهره کشی ها، ظلم و ستم ها و تحمل حاکمان قومی و قبیله ای وابسته به استکبار در طول سالیان گذشته بوده است.

آیا هیچ زمانی بوده که از خیرخواهی و دعوت به خیر و هدایت، اهل بیت (ع) و شاگردان امامان همام (ع) نبوده باشد چه در زمانۀ حضور و حیات اهل بیت (ع) و چه در زمانۀ غیبت توسط عالمان و شاگردان مکتب اهل بیت (ع).

امروزه ما نیز در قبال محرومان و مستضعفان جهان چه مسلمان و چه غیر مسلمان مسئولیت داریم. اسلام دین یک قوم و یک ملت نیست که مثل یهود تنها سعادت خود و پیروان خود برایش اهمیت داشته باشد و رسیدن به این سعادت را جز با ریشه کنی غیر یهود میسر نداند.

اسلام دین جهانی است و هدفش هدایت و سعادت همه بشریت است و این فرایند تا قیام حضرت مهدی (عج) و حتی پس از ان ادامه خواهد داشت.
یحمدالله که موج بیداری در بین مسلمانان کشورهای منطقه و عرب به برکت نور انقلاب اسلامی و نورانیت رهنمودهای امام و رهبری ایجاد شده و می روند تا به حکومتهای ظالم و وابسته و قومی بر اساس و ملاک خلیفه محوری که ثمره شوم سقیفه بنی ساعده است پایان دهند.

امید انکه به حقیقت ولایت و رهبری قرآنی و مدل الهی و مورد توصیه رسول مکرم اسلام بازگشته رهنمون شوند، که بعد از اطاعت از خدا و رسول باید به اطاعت اولوالامر یعنی اهل بیت (ع) و ولایت نور دوازدهم حضرت مهدی (عج) تن در دهند و در زمانه غیبت ولایت منصوبان عام انحضرت را بپذیرند که این مسیر و طریق نجات است.

پس از گردن ما هر گونه تلاشی برای هدایت یافتن برادران اهل سنت کشورهای عربی ساقط نیست.

بقول معروف: "اگر بینی که نابینا و چاه است/ اگر خاموش بنشینی گناه است.

از شما که اینقدر دم از ولایت و فهم قرآنی می زنی بیش از اینها انتظار داریم ...:Gol:

موفق در فهم حقیقت ...:Sham:

سلام غلام علی!
این مورد دوجنبه داره یکی از دید دنیاپرستان و یکی نیز از دید خداپرستان!
اگه منظورت دنیاپرستی و به مقام رسیدن هس که بله حق با شماست!خدا(نعوذبه الله) دروغگو میشه!علی کافر میشه و عبدالوهاب اسلام ناب محمدی میشه!
ولی از دید خداپرستان لقا و دیدار پروردگار اصل است و تو چه میدانی که خدا علی را یاری نکرد! ما ثوابی بالاتر از شهادت هم داریم! بیشتر از این خدا در این دنیا چطور یاری کند که معلوم شود به فرد خداپرست کمک کرده! امام علی که حتی زمان خلیفه شدنش گفت بخدا این مقام به اندازه آب دماغ بز هم برایم ارزش ندارد و این شما وهابیان هستید که دنیا پرستید و به این چیزها دل میبندید!
راستی در مورد شناخت ایران!
آیا باید خدا از بنده اش رازی باشه یا بنده از بنده اش رازی باشه که میگید همه جا اسلام رو به اسم عربستان میشناسن! خوب گیرم که اینجور باشه. خدا کجا بنده خدا کجا!
دعوتت میکنم خارج از تعصب به این سایت یه سر بزن و چشماتو باز کن.
http://14mah.parsiblog.com/

مثل اینکه خیلی دل همه تون از دست جناب نوری پر است!!!
اگر ایشان واقعا برای فهمیدن سوال می کنند که اگر قانع نشوند با احترام به بحث خاتمه دهید ونه ایشان ونه شما به یکدیگر برچسب نزنید.اگر هم برای جدال و توهین سوال می کنند که بهتر است از اول جواب ندهید.من که از این جدال اصلا خوشم نیامد.
در هر صورت اگر ایشان مایل باشند به شرطیکه به عقاید یکدیگر توهین وبی احترامی نکنیم(به خودم هم می گم)حاضرم به سوالاتشان در حد بضاعتم جواب بدهم.اگر پذیرفتند که فبها واگرنه:لکم دینکم و لی دین.دعوا نداریم.

اخه دوست عزیز ما شیعان تا کی باید زبون به دهن بگیریم و چیزی نگیم که خدای نکرده جنگ میشه! اونا از اونور یه اتوبوس شیعه داخل پاکستان رو میگیرن و زن و بچه و مرد و همه همه رو سر میبرن!!!! تا کی صبر و احترام!!! من که خداییش نمیتونم دیگه صبر کنم هرتوهینی دلشون خواست به امام علی کنن مردی که در خیبر رو با دست خالی کند! ولی سه خلیفه تو جنگ احد فرار کردن یکیشون بعد از سه روز به شهر برگشت و اولین سوالش این بود پیامبر کشته شد! خوب وقتی رهبری اینجوری دارن چه توقعی ازشون میره!

کی گفت زبون به دهن بگیرید؟ اگر ما واقعا شیعه باشیم رفتار امامان خود را باید در پیش بگیریم.تاریخ را بخوانید وببینید ائمه ما چگونه جواب معاندین را می داده اند.اصلا چرا تاریخ؟همین استاد مطهری را که معاصر بوده ببینید.چگونه در اوج تنهایی وبی کسی وبی سلاحی یک تنه فقط با یک سلاح به جنگ مخالفین گوناگون همه جوره رفت:با منطق.وسرانجام زحمات امثال ایشان به ثمر رسید ومنجر به انقلاب شد.
اگر آنها توهین کنند ما باید صبوری پیش گیریم وبا صبر فعال مقابله کنیم نه با مقابله به مثل.به خودم وشما یک توصیه دارم:بیاموزیم وخونسرد باشیم.مطمئن باشید خدا با صابران است هر چند زمان آن طولانی باشد.
بابت این جنایتها هم نگران نباشید.شیعه مثل درختی است که اگر شاخه اش را بزنند صدها شاخه از کنارش بیرون می آید.درخت شیعه با خون آبیاری می شود.هرچه بیشتر بکشند مارا قویتر می کنند.این ازدشمنان قسم خورده.اما همه که اینگونه نیستند.بعضی به دلایلی دلگیرند و ناآگاهانه آب به آسیاب دشمن می ریزند.بیایید به کمک هم دشمن را به دوست تبدیل کنیم نه اینکه با بی صبری از دوست بالقوه دشمن بسازیم.
فکر نمی کنید به اندازه کافی دشمن داریم؟!

روزی یکی از علمای اهل سنت که از قضا کور بود در یک کنفرانس به یکی از علمای شیعه اعتراض کرد که :شما قرآن را تاویل می کنید.مثلا آیه در (کل شیئ احصیناه فی امام مبین )می گویید منظور از امام مبین اهل بیت هستند.
عالم شیعه حاضر جواب فورا گفت:طبق آیه قرآن جنابعالی اهل جهنم هستید!
مرد با شگفتی گفت:چطور؟
عالم شیعه پاسخ داد:آیه ای که می فرماید:
من فی هذه اعمی هو فی الاخرت اعمی!
عالم سنی گفت:اما منظور از این اعمی کوری ظاهری نیست.
اینجا بود که عالم شیعه زبان اورا بست وگفت:خودت می گویی به ظاهر آیه نمی توان تکیه کرد.خوب ما هم همین را می گوییم!
دوستان عزیز منظور من از (منطق) این است.
حداقل خاصیت این جواب بستن دهان لجوج است وبیشترین خاصیتش قانع کردن حقیقت جو.

موضوع قفل شده است