ღღღ پاسخ به سوالات و شبهات در مورد حضرت زهرا(س) ღღღ

تب‌های اولیه

29 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ღღღ پاسخ به سوالات و شبهات در مورد حضرت زهرا(س) ღღღ

در اين تاپيک مجموعه سوالات پرسش و پاسخ در مورد حضرت زهرا(س) را قرار خواهيم داد.

با ما همراه باشيد:Sham:

پرسش :
حضرت زهرا ـ عليها السلام ـ در دوران كودكي نزد چه كسي زندگي مي كرد؟


پاسخ :

اكثر علماي اماميه مانند كليني در اصول كافي، ج1، ص458 و ابن شهر آشوب در مناقب، ج3، ص357، مجلسي در بحار الانوار، ج43، ص6 و حيات القلوب، ج2، ص149 و فيض كاشاني در وافي، ج1، ص173 نوشته اند: كه فاطمه پنج سال بعد از بعثت تولد يافت مدرك آن روايتي است كه ابو بصير از امام صادق ـ عليه السلام ـ روايت كرده كه فرموده: مادرم فاطمه در بيستم جمادي الثاني در هنگامي كه پيغمبر چهل و پنج ساله بود به دنيا آمد هشت سال با پدرش در مكه بود و ده سال در مدينه با پدرش زندگي كرد.
[1]
پس فاطمه زهرا ـ عليها السلام ـ در دوران كودكي پيش پدر عزيزش رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و مادر گراميش بانوي بزرگ اسلام خديجه كبري زندگي ميكردند و دوران شيرخوارگي و ايام كودكي زهرا ـ عليها السلام ـ در محيط بسيار خطرناك و اوضاع بحراني انقلابي صدر اسلام گذشت كه بدون شك در روح آن كودك تأثيرات شاياني داشته است با شرايط سختي كه اسلام در آغاز راه بود و سخت ترين مراحل را بايد طي مي نمود تا پايه ريزي شود و مشركان محيطي مخوف و وحشتناك براي مسلمانان نوپا مهيا كرده بودند و آنها را شكنجه مي دادند تا از اسلام دست بردارند، و نقشه هاي مختلف براي قتل پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ كشيدند. فاطمه زهرا ـ عليها السلام ـ در چنين روزگاري بحراني و در چنين محيط خطرناك و وحشت آوري به دنيا آمد و رشد و نمود كرد، مدتي از دوران شيرخوارگي او در شعب ابوطالب سپري شد و در همانجا از شير خوردن باز گرفته شد و در همان ريگستان سوزان راه رفتن را ياد گرفت. و در همان محيط قحطي غذاخور شد، بانويي كه مادر يازده امام بايد مي شد بايد در چنين محيطي رشد نمايد (عليها و عليهم صلوات الله و ملائكته و رسولِهِ ـ عليه السلام ـ ).
فاطمه ـ عليها السلام ـ در سن پنج سالگي بود، كه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و بني هاشم از محاصره اقتصادي و تنگناي وحشتناك شِعْب نجات يافته و به خانه و زندگي خودشان برگشتند، اين زندگي براي زهراي مرضيه تازگي داشت، اما افسوس كه اين شادي دوامي نداشت، چرا كه حادثه ي جانسوزي روح حساس فاطمه كوچك را افسرده نمود و بزرگترين ضربه ي روحي را بر خود ديد، در اين حال بود كه هرازگاه سراغ مادر را مي گرفت و گريه مي نمود و از پدر مهربانش مادر را مي خواست. لذا بعد از مرگ مادر تنها اميد و تكيه گاه زهرا ـ عليها السلام ـ پدر مهربانش بود.
پدرش نيز از غم مرگ يار عزيزش خديجه و پشتيبان بزرگش ابو طالب در اندوه و سوگ بود. بعد از اين زهرا بايد غمخوار و يار پدر باشد و شاهد تمام تلخي ها و آزارهايي باشد كه توسط مشركان مكه بر پدرش روا مي شد. روزگاري بسيار غمبار در خانه و زندگي براي فاطمه ـ عليها السلام ـ حاكم بود، پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بعد از خديجه با زني به نام «سوده» ازدواج كرد، و زنان ديگري هم اختيار نمود كه دربارة حضرت زهرا ـ عليها السلام ـ اظهار علاقه مي نمودند، اما هيچ محبت و علاقه اي جايگزين مهر و علاقه مادر نمي شود، اما رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ با درك شرايط و موقعيت روحي دختر گراميش اظهار محبت بيش از پيش درباره او مي نمود و جبران فقدان مادر مي كرد و دربارة او بسيار سفارش مي نمود و خيلي او را دوست مي داشت، و در كنار خويش او را تربيت مي نمود. لذا اين حوادث خللي بر روح آن حضرت وارد نساخت بلكه بر عكس گوهر وجودش را صيقل داد و تابناك نمود و براي هرگونه مبارزه اي آماده و نيرومندش گردانيد.
پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بر اثر فشار و اذيت مشركان تصميم به مهاجرت از مكه به يثرب شد و علي ـ عليه السلام ـ را مأمور ساخت تا فاطمه و مادرش و دختر پيامبر و فاطمه دختر حمزه سيد الشهداء را به يثرب بياورد. علي با شجاعت و شهامت اين وظيفه را انجام داد و به سلامتي امانت رسول الله را به او رسانيد.
پيامبر بعد از ازدواج با ام سلمه، فاطمه ـ عليها السلام ـ را به او سپرد تا در تربيت او كوشش كند و از او مواظبت كند ولي ام سلمه مي گويد: «رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فاطمه را به من سپرد تا او را تربيت كنم من هم از تربيت او دريغ نورزيدم، اما به خدا سوگند او از من با ادبتر و داناتر بود.
[2]» بعد از هجرت، ديگر دوران كودكي حضرت زهرا ـ عليها السلام ـ سپري مي شد و كم كم به سن بلوغ، و جواني مي رسيد، و بعد از مادرش پدر اولين غمخوار و تربيت كننده او بود و نيز كه دو تن از زوجات پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ يعني (سوده و ام سلمه) كه هر دو مورد احترام پيامبر بودند. براي زهرا وظايف مادري را انجام مي دادند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. فاطمه از مهد تا لحد، محمد كاظم موسوي، نشر آفاق.
2. فاطمه زهرا، رحماني همداني.
3. زندگاني حضرت زهرا، سيد جعفر شهيدي.
4. مناقب آل ابي طالب، ابن شهر آشوب.

[1] . نظر شيخ مفيد اين است كه در سال دوم بعثت بانوي دو عالم متولد شده كه مختار حضرت استاد نيز همان است ولي بنده به خاطر روايت امام صادق ـ عليه السلام ـ آن را قبول ميكنم اما نظر استاد مورد نظر باشد بهتر است.
[2]. دلايل الامه، ص11.



پرسش :

مهريه حضرت زهرا (س) به عنوان پول بوده يا به عنوان وزن و عدد و آيا آن كلي‌ترين مهريه آن زمان بوده؟

پاسخ :

هنگامي كه علي - عليه السلام- به قصد ازدواج فاطمه (س) به منزل پيامبر رفت، پيامبر به ام سلمه فرمود: «برخيز و در را بگشاي، كه اين همان است كه خدا و رسولش او را دوست دارند.» ام سلمه فوراً در را باز كرد و علي - عليه السلام- داخل شد. علي - عليه السلام- در كمال حجب و حيا و خجالت بود كه پيامبر -صلي الله عليه و سلم- فرمود: علي جان حاجتي داري؟ آسوده باش، اميدوارم كه حاجت تو برآورده شود. علي - عليه السلام- نيز قصد خود را بازگو نمود و از فاطمه (س) خواستگاري نمود. پيامبر فرمود: چه چيزي براي تو است كه مهرية فاطمه (س) قرار دهي؟ علي - عليه السلام- عرض كرد: اي رسول خدا! تو خود شاهد هستي كه براي من به جز شمشير و شتر و زره، از مال دنيا چيزي نيست. پيامبر -صلي الله عليه و سلم- فرمود: اي علي شمشير و شتر مورد نياز توست، اما زره ات را بفروش و با آن مراسم ازدواج با فاطمه (س) را فراهم كن. [1]

اما اينكه حضرت آن زره را چه مقدار فروخت و آن را مهريه حضرت زهرا قرار داد از نظر تاريخي و روايي در آن اختلاف وجود دارد.
و آن عبارت است از، 400 درهم، 480درهم يا 500 درهم[2].
لكن قدر مسلم اين است كه مهريه آن حضرت بيشتر از پانصد در هم و كمتر از چهار صد درهم نبوده است، و اين مقدار -پانصد درهم- عبارت از مقدار مهريه اي است كه رسول خدا(ص) براي كليه زنان و دخترانش تعيين نموده و از آن تعبير به مهر السنه هم مي شود.[3] و اين سيره الگويي براي ساير مسلمانان و گروندگان به اسلام قرار گرفت. گرچه در آن زمان مهريه هاي سنگين از طرف مردم براي دختران قرار داده مي شد؛ زيرا وقتي پيامبر(ص) فاطمه، را به عقد علي(ع) در آورد، عده اي از مردم قريش به خدمت ايشان رسيدند و گفتند چرا علي(ع) را با مهريه فدك و ناچيز داماد كردي؟[4]

بنابراين مقدار مهريه حضرت زهرا(س) بيش از پانصد در هم - نقره- نبوده است. و اين به عنوان ارزش پولي آن زمان محسوب مي شد، و اين مقدار مهريه از طرف پيامبر اكرم(ص) براي دخترش، مهريه اي متوسط - نه بسيار كم و نه زياد - در آن زمان بوده است كه به عنوان سنت، الگويي براي ساير مسلمانان قرار گرفت.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. فاطمه زهرا فرشته زميني، روح الله حسينيان.
2. فاطمه زهرا، توفيق ابوعلم، ترجمه علي اكبر صادقي.
[1]. مجلسي، بحارالانوار، بيروت، موسسه الوفا، چاپ دوم، 1403ه‍ ق، ج43، ص120، 140.
[2]. ابن شهر آشوب، مناقب، موسسه انتشارات علامه، بي تا، ج3، ص350، 351، و متقي هندي، فاضل، كنزالعمال، موسسه الرساله، ج13، ص680.
[3]. حر عاملي، وسائل الشيعه، قم، موسسه آل البيت،چاپ اول، 1412ه‍ ، ج21، ص246، 249؛ و كليني، كافي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ چهارم، 1375، ج5، ص376.
[4]. صدوق، من الايحضره الفقيه، دارالصعب، ج3، ص253.
منبع

پرسش :

در مورد زيبايي‌هاي حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ مطالبي را بيان فرماييد و زيبايي واقعي چيست؟

پاسخ :

از آنجائي كه زيبائي از كيفيات مي باشد و امري نسبي شمرده مي شود لذا در تعريف و تفسير آن سخنان فراواني از زيبايي شناسان و دانشمندان ارائه شده است.[1] علامه جعفري مي فرمايد معناي زيبائي و جمال حقيقتي است كه در برابر درك آدمي بر نهاده مي شود و موجب تحريك مشهود و ذوق و يا احساس خاص زيبايابي مي گردد و يا در وضع رواني آدمي انبساط بوجود مي آورد. اما حد اعلاي زيبائي، پرده و نمودي است نگارين و شفاف كه بر روي كمال كشيده شده است كه موجب انجذاب آدمي به سوي آن كمال مي گردد و كمال همان قرار گرفتن هر موضوعي در مجراي بارستگي ها و شايستگي هاي خود است.[2]

البته بايد دانست زيبائي ها چه در نمايشگاه حيرت آور طبيعت و چه آنچه كه محصول فكر و ذوق خلاق آدمي است از ديدگاه اسلام محبوب و مطلوب بوده و همه مستند به خداوند يگانه است چنانچه مي فرمايد:
«قل من حرّم زينة الله التي اخرج لعباده».[3]

«يعني: اي پيامبر (به مردمان) بگو كيست كه زينت خداوندي را كه براي بندگانش (از جهان طبيعت) برآورده تحريم كرده است».
از ديگر سو اصول و آرمان‌هاي معقول، آن واقعيت‌هاي زيبائي هستند كه هم خودشان زيبايند و هم زيبايي‌ها را به طور كامل براي ما مي‌نمايانند، در آيات فوق چند اصل باارزش و آرمان معقول به زيبايي توصيف شده است كه به آنها فهرست‌وار اشاره مي‌كنيم:
1. عفو و اغماض زيبا، (حجر، 85)
2. شكيبايي زيبا (معارج، 5)
3. جدايي و مفارقت نمودن زيبا (مزمل، 10)
4. زيبايي ايمان (حجرات، 7)
5. محبّت الهي و تبعيت از رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، (اعراف، 31)
امّا قرآن كريم در آيات ديگري، خاطر نشان مي‌سازد كه هر زيبايي و آرايشي نمايانگرحقيقت نيست و چه بسا ظاهر زيبا كه موجب لذات است و جسم را مي‌آرايد، امّا جان را مي‌آزارد، و دل را مي‌آلايد. لذا هشدار مي‌دهد كه نبايد زيبايي‌ها در خدمت پوشاندن پليدي‌ها باشد. چنانچه برخي از آنها را چنين بيان فرموده است:
الف: سخنان زيبا براي پوشاندن درون پليد (بقره، 204)
ب: آرايش جسماني ظاهري با حياتي خشكيده، (منافقون، 3 و 4)
ج: زيبايي ظاهري بي‌ارزش (بقره، 221)
و در نهايت هدفمند بودن دنيا و ظواهر زيباي آن تذكر داده مي‌شود تا همة آنها در خدمت سعادت اخروي قرار گرفته شود، لذا مي‌فرمايد: انّا جعلنا ما علي الارض زينةً لها لنبلونهم ايّهم احسن عملاً؛ ما آنچه را كه در روي زمين است براي آن زينت قرار داديم تا بندگان را بيازماييم، كه چه كسي از آنها داراي عمل نيكوتر است.[4]

و آنچه در سوال آمده است و ما هم نمي از درياي بي‌پايان عظمت و شكوه بي‌مانند بانوي دو عالم، حضرت زهراي اطهر ـ سلام الله عليها ـ نظر مي‌افكنيم: و به شمّه‌اي از آنها اشاره مي‌كنيم:
الف: زيبايي سرشتي و عظمت وجودي: اسماء مي‌گويد: هنگام ولادت فرزندان فاطمه ـ سلام الله عليها ـ هيچ گونه آثار زنانگي در آن حضرت ظاهر نگشت و شنيدم كه رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: «انّ فاطمه خلقت حوريّه في صورة انسيه»[5] همانا فاطمه چون حوريه‌اي در صورت انساني خلق شده است.
ونيز رسول گرامي اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي‌فرمايد: فاطمه حوراء انسيه فكلّما اشتقت الي رائحة الجنة شممتُ رائحة ابنتي فاطمه، فما قبّلتها قطّ الاّ وجدت رائحة شجرة طوبي منها.[6] فاطمه حوريه‌اي انساني است، هر زمان مشتاق بوي بهشت مي‌شوم فاطمه دخترم را مي‌بويم، هيچ وقت او را نبوسيدم مگر اينكه بوي شجرة طوبي را از او استشمام مي‌كنم.
ب: ايمان آن حضرت: رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: «انّ ابنتي فاطمه ملأ الله قلبهما و جوارحها ايماناً الي مشامئها»[7] همانا دخترم، فاطمه خداوند قلب و جوارح او را تا مغز استخوان از ايمان سرشار كرده است.
ج: ادب: ام سلمه مي‌گويد: رسول خدا امر دخترش را به من واگذار كرد تا تربيتش كنم، امّا:«كانت و الله أداب مني و اعرف بالاشياء كلها»[8] به خدا او مؤدب‌تر از من بود و به همه چيز معرفت داشت.
د: در عرصة شوهر داري كه علي رغم مشكلات و دورة جهاد علي ـ عليه السّلام ـ در جبهه‌هاي دفاع از اسلام هيچ وقت به رخ خود نياورد اين زيباترين نماد يك زن است، كه بانوان ديگر از آن بايد الگو بگيرند. در اواخر بيماري آن حضرت خطاب به اميرالمؤمنين علي ـ عليه السّلام ـ عرض كرد: اي پسر عمو، هيچ وقت مرا در زندگي دروغگو و خائن نديدي و از وقتي كه با تو بودم هيچ مخالفت ترا نكردم.
پس حضرت علي ـ عليه السّلام ـ فرمود: «معاذ الله انت اعلم بالله و ابرّ واتقي و اكرم و اشدّ خوفاً من الله ان اوّنجك بمخالفتي.»[9] پناه به خدا، تو به خدا عالم‌تري و آن قدر نيكوكار و پرهيزگار و خداترس هستي كه من تو را به مخالفت با خويش توبيخ كنم.
هـ : حفظ عظمت و عفّت: گزارش شده چون آن حضرت از خانه بيرون آمد، تا براي بازپس گرفتن فدك نزد ابوبكر برود، چنين حجابي در بر داشته است: «هي لاثت خمارها علي رأسها و اشتملت بجلبابها تطأ ذيولها» ؛ او روسري بر سر داشت و در چادر خود فرو رفته بود در حالي كه انتهاي چادرش زير پايش مي‌ماند.[10]

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. كتاب زيبايي و هنر از ديدگاه اسلام، مرحوم علامه محمّد تقي جعفري.
2. كتاب بانوي نمونه، آقاي اميني.
3. كتاب فاطمه زهرا، شادي قلب مصطفي، نوشتة رحماني همداني.
4. فلسفه اخلاق استاد شهيد مرتضي مطهري.
[1] . ر.ك: جعفري، محمدتقي، زيبائي و هزاز از ديدگاه اسلام، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ سوم، 1369، صص 11 - 17.
[2] . همان، ص 107، نقل با تصرف در عبارات.
[3] . اعراف/33.
[4] . جعفري، محمّد تقي، پيشين، صص23 ـ 145.
[5] . مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، دار صادر، بي‌تا، ج 43، ص 7.
[6] . همان، ص 4 و 6.
[7] . همان، ص 46.
[8] . همان، ص 10.
[9] . همان، ص 191.
[10] . طبرسي، احتجاج، قم، اسوه، چاپ اول، 1413، ج 1، ص 253.
منبع

پرسش :

آب مهريه زهراست به چه معني است؟

پاسخ :

اين مطلب كه در زبان بعضي از مردم مشهور شده كه آب مهريه حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ است منشأ روايي دارد كه به چند نمونه از اين روايات اشاره مي‌شود:
امام باقر ـ عليه السلام ـ مي‌فرمايند:
جُعِلَتْ لها في الارض اربعة انهار: الفرات و نيل مصر و نهروان و نهر بلخ.
يعني چهار نهر فرات، نيل، نهروان و بلخ در روي زمين براي حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ قرار داده شده است.[1]

و همچنين در حديث ديگر آمده كه: امام باقر ـ عليه السلام ـ فرمودند: مهريه حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ در آسمان يك پنجم دنيا و ثلث بهشت و چهار رود از رودهاي دنيا؛ فرات، نيل، نهروان و بلخ مقرر شده و در زمين هم مهر السنة يعني پانصد درهم بوده است.[2]

بنابراين معني «آب مهريه زهر است» ، عبارت از، آب رود هايي است كه خداوند متعال آنها را به عنوان مهريه در روي زمين براي آن حضرت قرار داده و چون كه اين چهار رود آب هاي زيادي در ذخيره دارند، بدين لحاظ تعبير به «آب مهريه زهر است» مي كنند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. زندگاني حضرت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ نوشته آقاي رحماني همداني
2. زندگاني حضرت فاطمه(س) دكتر سيدجعفر شهيدي.
[1] . مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج 43، ص 113، حديث 34.
[2] . رسولي محلاتي، سيد هاشم، زندگاني حضرت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ دهم، 1381، ص49.
منبع

پرسش :

حضرت فاطمه (س) چگونه به همسري امام علي (ع) رسيدند؟

پاسخ :

خوارزمي در كتاب، «المناقب»[1] نقل كرده بسند خود از امّ سلمه و سلمان فارسي و علي بن ابيطالب (ع) كه اين هر سه نفر گفته‏اند كه چون فاطمه (س) بحدّ بلوغ و رشد رسيد، بزرگان قريش كه از اهل فضل و سابقه در اسلام و اهل شرف و مال و ثروت بودند، فاطمه سلام اللّه را از رسول خدا (ص) خواستگاري كردند، و هر كدام از آنان كه قدم پيش گذاردند رسول خدا (ص) نمي‏پذيرفت و در جواب آنها مي‏گفت: امر ازدواج دخترم، فاطمه (س) در دست خداست، و هر كه را او امر كند به ازدواجش در خواهم آورد.[2]

ازدواج فاطمه (س) را با امير المؤمنين (ع) جماعت بسياري از بزرگان علماء اهل شيعه و سني در كتب خود بطُرُق كثيره روايت كرده‏اند كه تمامي آنها محتوي چگونگي ازدواج ايشان در آسمانها و زمين و فضايل و مناقب و بسياري از خصائص ايشان است كه ذكر جواب شما مخاطب گرامي، گنجايش تمامي آنها را ندارد و ما به اختصار به يكي از آنها كه متقن‏تر است اشاره مي‏كنيم:
در كتاب مناقب، روايت شده وقتي كه اشراف و بزرگان قريش از خواستگاري فاطمه (س) جواب منفي گرفتند، روزي ابوبكر و عمر ـ كه جزء خواستگاران بودند[3] - در مسجد رسول خدا (ص) با همديگر نشسته بودند و "سعد بن معاز انصاري اويسي" نيز با آنان بود و در امر ازدواج فاطمه (س) مذاكره مي‏كردند، ابوبكر گفت: اشراف قريش او را خواستگاري كردند و رسول خدا (ص) آنها را رد كرد و فرمود امر او با پروردگار ست اگر بخواهد تزويج كند او را تزويج مي‏كند، و علي بن ابيطالب (ع) و را از رسول خدا (ص) خواستگاري نكرده، و من مانعي از جهت علي (ع) نمي‏بينم مگر از جهت در دست نداشتن چيزي از مال دنيا، و پندار من اين است كه حضرت رسول (ص) و خداوند فاطمه (س) را براي علي نگاهداشته‏اند، راوي گويد: ابوبكر و عمر و سعد بن معاذ گفتند مي‏رويم نزد علي (ع) براي يادآوري، و مي‏گوئيم اگر مانع تو نداشتن چيزي از مال دنيا است، ما تو را كمك خواهيم كرد.
سلمان گويد: آنان در مطلب علي (ع) از مسجد بيرون رفتند و او را در منزل نيافتند، و او با شتر خود براي آب كشي به نخلستان رفته بود، به جانب او رفتند، ابوبكر گفت: اي علي (ع) واضح است كه خصلتي از خصال نيكو باقي نمانده است الّا اينكه همه آنها را دارا هستي، و تو از رسول خدا از حيث خويشاوندي و مصاحبت و سابقه، شناخته شدي و مي‏داني كه اشرافي از قريش فاطمه را از رسول خدا (ص) خواستگاري كرده‏اند و همه آنها را رد كرده و فرموده امر او با پروردگار است، و حال چه چيز تو را مانع است كه به خواستگاري فاطمه (س) اقدام نمي‏كني؟ ما معتقديم كه خداي سبحان و رسولش او را براي تو نگاه داشته است. اشك در دو چشم علي (ع) حلقه زد و گفت اي ابابكر به هيجان آوردي آنچه را كه در دل من بود. من به فاطمه راغبم امّا تنگدستي من مانع اين كار مي‏شود، ابوبكر گفت اي علي (ع) اين سخن را مگوي كه دنيا و آنچه در آنست نزد خدا و رسولش مانند غباريست پراكنده، راوي مي‏گويد علي (ع) شتر آبكش را باز كرد و آن را به منزل خود برد، و كفش خود را گرفت و رو به سوي خانه پيامبر حركت كرد.
دست كه بر كوبه در برد همه وجود علي (ع) از حجب و حيا به عرق نشسته بود، پيش از آنكه‏ام سلمه در را باز نمايد، صداي گرم پيامبر بود كه بر گوش جان علي (ع) نشست كه فرمود: در را برايش باز كن ام سلمه، و بگو كه داخل شود، او مردي است كه خدا و رسول هر دو بدو عشق مي‏ورزند، او عاشق و معشوق خدا و پيامبر است، امّ سلمه سؤال كرد: پدر و مادرم به فدايت تو هنوز نديده‏اي كه كيست پشت در و اينگونه از او تمجيد مي‏كني؟ پيامبر فرمود: دست كم مگير آن كس را كه پشت در ايستاده است، او برادر من و پسر عموي من و محبوب‏ترين خلايق در نزد من است. در باز شد و علي (ع) داخل شد، سلام كرد و به امر پيامبر زانو به زانوي او نشست، سرش را از حيا به زير انداخته بود و نگاهش از شرم به زمين زير پاي پيامبر دوخته، پيامبر (ص) به يقين مي‏دانست علي (ع) به چه منظوري به در خانه او آمده پرسيد: انگار با كوله‏بار حاجتي آمده‏اي، كوله‏بار تقاضاي خويش را بر زمين اجابت من بگذار كه هر حاجت تو در نزد من بي‏چون و چرا برآورده است. علي (ع) گفت: پدر و مادرم به فدايت، نياز به گفتن نيست كه تو نه پسر عمو، كه پدر و مربّي و مقتداي من بوده‏اي، مرا از عمويت و پدرم ابوطالب و مادرم فاطمه بنت اسد، در آن حال كه كودك بودم و نارس، گرفتي، به غذاي خويش تغذيه‏ام كردي، به ادب خويش مؤدبم ساختي و از پدر و مادر برايم دلسوزتر و مهربانتر بودي، خداوند مرا با دستهاي پر مهر تو هدايت كرد و از گمراهي و شركي كه خويشان من بر آن بودند نجات بخشيد. دوست دارم كه خدا پيش از اين مرا به حضور تو پشتگرمي ببخشد. اي رسول خدا، مرا نياز به كاشانه و همسري است كه سكينه و آرامش را برايم به ارمغان بياورد و در حالي كه علي(ع) از شدت حجب و حيا سر را بيشتر در خويش فرو برده بود گفت: من امروز به خواستگاري دختر گرانقدرتان فاطمه (س) آمده‏ام، ميان اين خواهش و اجابت چقدر فاصله است؟ چهره پيامبر باز و بازتر شد و تبسمي شيرين بر لبان او نشست و اين كلمات شيرين از ميان لبهاي مبارك او خارج شد:
بشارت باد بر تو كه پيش پاي تو جبرئيل بر من فرود آمد و پيام آورد كه پيوند تو و فاطمه (س) را خداوند جّل و علا در آسمانها منعقد كرده است[4] و آنگاه از آمدن صرصائيل گفت و خطبه خواندن راهيل بر منبر عرش و رازهاي بسيار ديگر، و سپس با خنده‏اي مليح فرمود: خوب علي جان چيزي هم با خود براي تشكيل زندگي داري؟ علي (ع) گفت: پدر و مادرم به فدايت، هيچ چيز من بر شما پوشيده نيست، مرا شمشيري است و زره و شتري و غير از اينها از مال دنياهيچ ندارم، رسول خدا فرمود: شمشير عصاي دست توست، تو به داشتن آن ناگزيري كه در راه خدا جهاد مي‏كني، شتر هم ابزار كار توست كه با آن نخلستانهاي خود و اهلت را آبياري مي‏كني و بدان بار سفر مي‏كشي. همان زره را كابين فاطمه قرار بده، و بعد رسول خدا (ص) فرمودند: باني اين پيوند آسماني به گفته امين الملائكه، خداوند تعالي است و ما فقط مجري اين عقد بر روي زمين هستيم، برو به سمت مسجد و مردم را در اين شادي آسماني سهيم كن، و من نيز به دنبال تو خواهم آمد و عقد را در پيش چشم خلايق جاري خواهم ساخت. علي (ع) به طرف مسجد حركت كردند و به دنبال آن حضرت رسول (ص) وارد مسجد شدند و به بلال فرمودند كه مهاجرين و انصار را خبر دهيد كه جمع شوند، وقتي همگان گرد آمدند پيامبر بر فراز منبر رفت و بعد از حمد و ثناي الهي فرمود: اي خلايق، جبرئيل هم اكنون پيام آورد كه خداوند ملائكه را در بيت المعمور گرد آورده و همه را گواه گرفته كه خدمتكار و امه خود و دخت پيامبرش را به بنده خود علي بن ابيطالب (ع) تزويج فرموده و مرا هم فرمان داده كه ازدواج اين دو را در زمين بر پا سازم، شما را بدين امر گواه مي‏گيرم، سپس رسول خدا نشست و به علي (ع) فرمود: علي جان برخيز و خطبه‏ات را بخوان، و بعد از اتمام خطبه علي (ع) پيامبر (ص) به علي (ع) فرمود: علي جان آن زره را بفروش تا هر چه زودتر تو و فاطمه را سر و سامان دهيم، علي (ع) به بازار رفت تا زره را بفروشد خريدار كه يكي از اصحاب پيامبر بود وقتي فهميد كه علي (ع) به چه نيّت آن زره را مي‏فروشد، پول و زره را به اصرار به علي (ع) داد و گفت: تو اكنون بدين هر دو نيازمندتري تا من. اين زره هديه من براي ازدواج تو، و وقتي رسول خدا از كار آن صحابي مطلع شد در حقش دعا كرد و پول را به تني چند از اصحاب داد و گفت: اين پول را ببريد و آنچه يك زندگي بدان آغاز مي‏شود تهيه كنيد و بياوريد. پول كه شصت درهم بود، يك پيراهن سفيد، يك مقنعه، يك حوله، تختخواب، دو تشك، چهار بالش، يك قطعه حصير، يك آسياي دستي، يك كاسه مسي، يك مشك آب، يك طشت، يك كاسه گلي، يك ظرف آبخوري، يك پرده پشمي، يك ابريق، يك سبوي گلي، دو كوزه سفالي، يك پوست به عنوان فرش و يك عبا، همه ابزاري شد براي زندگي آن دو...
وقتي وسايل را پيش روي پيامبر (ص) نهادند اشك در چشمان او حلقه زد، دستهاي مباركش را به سوي آسمان بلند كرد و دعا فرمود: خدايا به اهل‏بيت من بركت عنايت كن، و اين ازدواج را براي كساني كه اكثر ظرف هايشان گلي است مبارك گردان.
در بعضي از كتب تاريخي نقل شده كه:[5] بيش از يك ماه از عقد فاطمه (س) و علي (ع) مي‏گذشت، كه روزي عقيل برادر علي (ع) به خانه علي رفته و به او مي‏گويد: برادر چرا فاطمه را از پدرش نمي‏خواهي تا زندگي‏تان سامان بگيرد و چشم ما و دوستان تو به وصلت شما روشني پذيرد. علي (ع) فرمودند: اشتياق من در اين باره كم نيست، امّا حيا مي‏كنم كه با پيامبر در ميان گذارم، عقيل علي (ع) را سوگند مي‏دهد كه برخيزيم و به خانه پيامبر برويم و فاطمه (س) را از پيامبر بخواهيم. وقتي كه آن دو به طرف خانه پيامبر حركت مي‏كردند در راه امّ يمين و ام سلمه را مي‏بينند و وقتي كه آنها از نيّت اينان مطلع مي‏شوند مي‏گويند: اين كار را به ما بسپاريد كه زنان اموري اين چنين را بهتر كارسازي مي‏كنند. علي (ع) و عقيل كه پشت درب خانه پيامبر ايستاده بودند، ام يمين و ام سلمه پيام آوردند كه رسول خدا (ص) علي (ع) را مي‏خواهد، علي (ع) با حيا و شرم پيش رفته و در كنار پيامبر نشست، پيامبر مهرآميز فرمود: علي جان مي‏خواهي فاطمه را به تو بسپارم؟ گفتم: بله يا رسول اللّه، فرمود: علي جان همين امشب يك مهماني مختصر بگير و همسرت را ببر، يكي از اصحاب گوسفندي هديه كرد و تني ديگر ذرت آوردند و علي (ع) با ده درهمي كه پيامبر داده بود، روغن و خرما و كشك خريد و سفره‏اي گسترده شد، و بعد از ضيافت شام كه مهمانان همه رفتند، پيامبر (ص) علي و فاطمه (ع) را فرا خواند، دستهايشان را اول بر سينه خود نهاد و بعد در دستهاي همديگر و ميان چشمهاي هر دو را بوسه داد و به علي (ع) فرمود: علي جان همسرت خوب همسري است و بعد به فاطمه (س) فرمود: دخترم مبادا نگران باشي از فقر شوهرت فقر براي من و اهل‏بيت من مايه افتخار است، دخترم تو را به بهترين مرد روي زمين شوهر دادم، همسرت بزرگ دنيا و آخرت است. دخترم مبادا كه از شويت نافرماني كني، شوهرت مسلمان‏ترين و عالم‏ترين خلق روي زمين است. دخترم ذخاير دنيا و آخرت را بر پدرت عرضه كردند، بي‏آنكه هيچ از مقامش در نزد خداوند بكاهند، امّا من نپذيرفتم و تن به مال و ثروت ندادم. و بعد علي (ع) را به خلوت برد و فرمود: علي جان با فاطمه‏ام مهربان باش، با او نيكي كن، و به او محبّت نما كه پاره تن من است و من به ملامت او ملول مي‏شوم و به شادي او مسرور.
و بعد فرمود شما دو تن را به خدا مي‏سپارم و او را بر شما خليفه مي‏گردانم و بعد در را بست و از پشت در نيز آنها را دعا نمود...[6]

منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. فاطمه من المهد الي اللحد ـ سيد كاظم قزويني ـ ترجمه علي كرمي ـ نشر مرتضي
2. ترجمه كتاب بيت الاحزان شيخ عباس قمي ـ مترجم محمد محمدي اشتهاردي
3. عيون اخبار الرضا ج 1 ص 231 ـ 233 ـ شيخ صدوق ـ مترجمان سيد عبدالحسين رضائي و محمد باقر ساعدي ـ تصحيح محمد باقر بهبودي ـ كتابفروشي اسلاميه ـ .
[1] . جلاء العيون ـ تاليف سيّد عبداللّه شبّر ـ قدم له و صححه السيد احمد الحسيني ـ ج 1 ص 158 الي 165 ـ منشورات مكتبه بصيرتي ـ (به نقل از كتاب "مناقب خوارزمي). مشير الاحزان في احوال الائمة الاثني عشر ـ تأليف الشيخ شريف الجواهري ـ ص 191 ـ 190 صاحب المطبعة الحيدرية في النجف الاشرف محمد كاظم نجل المرحوم الحاج شيخ محمد صادق الكتبي ـ دار التراث الاسلاميه للطباعة و النشر و التوزيع ـ بيروت. لبنان. كشف الغمه في معرفة الائمه ـ تأليف ابي الحسن علي بن عسي بن ابي الفتح الاربلي ـ و علق عليه السيد هاشم الرسولي ـ ص 353 و 356 ـ تبريز ـ سوق المسجد الجامع ـ )به نقل از مناقب خوارزمي( / بحار الانوار ـ علامه محمد باقر مجلسي ـ ج 43 ص 125 ـ 124 ـ المكتبة الاسلاميه طهران شارع البوذر جمهري ـ 1391 ه ق
[2]. احقاق الحق و ازهاق الباطل ـ تأليف سيد نور اللّه الحسيني المرعشي التستري الشهيد في بلاد الهند سنة 1019 ج 10 ص 329 ـ 328 ـ 327 ـ با تعليقات سيد شهاب الدين النجفي ـ به اهتمام الحسن الغفاري ـ طبع في المطبعة الاسلاميه بطهران ـ 1391 ه / كشف الغمة في معرفة الائمه ج 1 ص 354.
[3]. همان ص 326 الي 335 ج 10 / مناقب آل ابي طالب ـ تأليف محمد بن علي بن شهر آشوب السّروي المازندراني متوفي 588 ـ ج 3 ص 345 ـ مؤسسه انتشارات علامه ـ قم، خيابان حضرتي المطبعة العلميه بقم ـ كتاب فروشي مصطفوي / مناقب علي بن ابيطالب ـ محمد بن محمد الواسطي الجُلّابي الشافعي الشهير بابن المغازلي المتوفي 483 ـ ص 348 ـ 347 المكتبه الاسلاميه. طهران شارع بوذر جمهري.
[4] . احقاق الحق و ازهاق الباطل ـ ج 10 ص 345 ـ 347. مناقب آل ابيطالب ـ ج 3 ص 345. كشف الغمه في معرفة الائمه ج 1 ص 356.
[5] . كشف الغمه في معرفة الائمه ج 1 ص 360.
[6] . محمد باقر مجلسي ـ جلاء العيون ـ ص 115 114 113 ـ انتشارات علميّه اسلاميه. ميرزا محمد تقي سپهر ـ ناسخ التواريخ ـ ج 1 و 2 ـ چاپ اسلاميه 1354 ش ص 35 و 74. سيد محمد حسن مير جهاني طباطبائي ـ جنّه العاصمه ـ در تاريخ ولادت و حالات حضرت فاطمه ـ انتشارات كتابخانه صدر ـ قطع وزيري ـ چاپ حيدري.
منبع

پرسش :

فرزندان حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ بعد از شهادت ايشان چه موقعيتي پيدا کردند؟

پاسخ :

ثمرة ازدواج حضرت علي ـ عليه السّلام ـ با حضرت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ دو فرزند پسر به نام هاي امام حسن و امام حسين ـ عليهما السّلام ـ و دو فرزند دختر به نام هاي زينب و ام کلثوم ـ سلام الله عليهما ـ مي باشد. ازدواج ايشان در سال دوم هجري صورت گرفته است و حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ بعد از رحلت پدر بزرگوارشان مدت کمي در قيد حيات بودند و بعد از 75 روز يا سه ماه[1] و يا شش ماه[2] به سراي باقي شتافتند.
بعد از شهادت ايشان موقعيت امام حسن ـ عليه السّلام ـ و امام حسين ـ عليه السّلام ـ و حضرت زينب و ام کلثوم ـ سلام الله عليهما ـ به گونه اي بود که پيوند خاصّي با موقعيت و شرايط پدر بزرگوارشان حضرت علي ـ عليه السّلام ـ داشت و دقيقاً مرتبط با برخورد حضرت علي ـ عليه السّلام ـ بود. در اين دوران حضرت علي ـ عليه السّلام ـ به واسطة فشارهاي سياسي در محدوديت و تنگناي عجيبي قرار گرفته بود که خود آن حضرت در خطبة شقشقيه به آن اشاره مي کند.[3] خلافت که حقّ الهي بود از ايشان گرفته شد، از طرفي فدک هم توسط ابوبکر از خانوادة حضرت علي ـ عليه السّلام ـ غصب شد. بنابراين طبيعي است که حضرت علي ـ عليه السّلام ـ و فرزندان ايشان در مضيقه و تنگنا قرار گرفتند. امّا فرزندان فاطمه ـ سلام الله عليها ـ همواره در کنار پدر و از حمايت آن حضرت برخوردار بودند و در دوره اي بعد حامي و پشتيبان آن حضرت بودند. آنها در برخي از مواقع به واسطة اينکه رهبري امت اسلامي در دست نااهلان افتاده بود اعتراض مي کردند. پس از شهادت حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ علي ـ عليه السّلام ـ با «امامه» ازدواج کردند.[4] علاوه بر اين که ام البنين و زن هاي ديگري نيز به خانة علي بن ابيطالب قدم نهادند، من جمله ليلي دختر مسعود بن خالد، اسماء بنت عميس، فوله دختر جعفر حنفي و ام سعيد و ...[5]

هر چند اين زنها به خانة آن حضرت آمدند، امّا جاي خالي مادر همواره در دل فرزندان علي ـ عليه السّلام ـ براي هميشه باقي ماند. در دوران 25 سال خانه نشيني اميرالمؤمنين علي ـ عليه السّلام ـ فرزندان آن حضرت همواره در کنار پدر بودند و البته از حمايت و پشتيباني آن حضرت برخوردار بودند.[6]

پس از رحلت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ بر خلاف وصيت آن حضرت و برخلاف دستورات قرآن نه تنها با خاندان آن حضرت محبّت و دوستي ننمودند، بلکه آنان را مورد اهانت و ستم قرار دادند، و طولي نکشيد که نور ديدگان رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ، فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ به سراي ديگر شتافت. در چنين موقعي فقط وجود اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ بود که امام حسن ـ عليه السّلام ـ و اولاد ديگر فاطمه را در پناه محروميت خود داشت. امام حسن ـ عليه السّلام ـ همواره در کنار پدر بود و مطيع فرمان او، در برخي از منابع تاريخي آمده است که امام حسن ـ عليه السّلام ـ در توسعة قلمرو اسلامي و فتوحات سِمَت فرماندهي را بر عهده داشته است. ابن خلدون مي نويسد: «امام حسن ـ عليه السّلام ـ از افسران و فرماندهان جنگ هاي آفريقا و طبرستان (مازندران فعلي) بوده و فتوحاتي به دست مبارکش انجام گرفته است.»[7] برخي از مورّخان اين مسئله را انکار کرده اند.
امام حسين: ولادت اين امام بزرگوار طبق اقوال اکثر مورخان در سال چهارم هـ در مدينه منوره بوده است.[8] شهادت جانسوز و نابهنگام مادر بعد از رحلت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ دومين مصيبت بزرگي بود که روح لطيف آن حضرت را سخت آزرده ساخت. غم هجران و جدايي از مادر همواره در دلش زنده بود. آن حضرت بعد از شهادت مادر همواره در مدينه بود و شاهد مظلوميت هاي پدر.
ابن حجر عسقلاني در کتاب الاصابه به سند خود روايت کرده است که روزي عمر بن خطاب بر فراز منبر بود که امام حسين ـ عليه السّلام ـ به نزد او آمد و فرمود: از منبر پدرم به زير آي، و بر فراز منبر پدر خودت برو. عمر از سخن امام حسين يکه خورد و گفت: پدر من منبري ندارد، طبق اين نقل که امام حسين ـ عليه السّلام ـ خود راوي حديث است مي گويد: پس از اين ماجرا عمر مرا برگرفت و در کنار خود نشانيد و چون از منبر به زير آمد، مرا به خانة خود برد و به من گفت: «مَنْ عَلََمک؟» چه کسي اين حرف را به تو ياد داد؟ حضرت مي فرمايد: گفتم: به خدا سوگند کسي اين حرف را به من ياد نداد.[9]

آن حضرت هرگز خلافت خلفاي سه گانه را نپذيرفت و در فرصت هاي مناسب به آنان اعتراض مي کرد. در دورة عثمان هنگامي که او مي خواست ابوذر را به ربذه تبعيد کند با اينکه عثمان دستور اکيد داده بود که کسي به بدرقة ابوذر نرود، امام حسين ـ عليه السّلام ـ همراه با پدر و برادرش امام حسن ـ عليه السّلام ـ به بدرقة ابوذر شتافتند و به اين وسيله نارضايتي خود را از اقدام عثمان اعلام نمودند. آنها وقتي به بدرقة ابوذر رفتند هر يک جمله اي گفتند و امام حسين ـ عليه السّلام ـ خطاب به ابوذر چنين گفت: «اي عموي من پروردگار بزرگ قادر و توانا است، او مي تواند هر چه را که مي بيني تغيير دهد. دل قوي دار، و از حرص و ذلت دوري کن، به خدا پناه ببر، زيرا صبر و استقامت نشانة دينداري و بزرگواري است».[10]

در دوران خلافت اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ امام حسن و امام حسين ـ عليهما السّلام ـ همواره در کنار پدر بودند و در جنگ هايي که زمان آن حضرت رخ داد حضوري شجاعانه و کارآمد داشتند.
زينب: به احتمال قوي تولد زينب ـ سلام الله عليها ـ در ششمين سال از هجرت پيغمبر(ص) بوده است.[11] مصيبت شهادت حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ در پنج سالگي زينب اتفاق افتاد.[12] عايشه بنت الشاطي در رابطه با موقعيت حضرت زينب ـ سلام الله عليها ـ بعد از شهادت مادر مي نويسد: «حوادث ناگوار او را پخته و آماده نمود، که جاي مادر سفر کرده اش را بگيرد. و براي حسن و حسين ـ عليهما السّلام ـ و ام کلثوم مادر باشد ... غريب نيست که زينب جاي مادر را بگيرد، در صورتي که هنوز به ده سالگي نرسيده بود».[13]

حضرت زينب ـ سلام الله عليها ـ وقتي به سنّ بلوغ رسيد به ازدواج عبدالله بن جعفر بن ابيطالب درآمد، عبدالله در حبشه متولد شده بود و کسي است که پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ درباره او دعاي خير فرموده است.[14] زينب با آنکه زن عبدالله بود و در خانة او به سر مي برد، امّا هيچ گاه پدر و برادرانش را فراموش نکرد. حضرت زينب ـ سلام الله عليها ـ به برادرانش محبّت فوق العاده اي داشت. برادرانش نيز او را عزيز و گرامي داشته و احترام خاصي براي او قائل بودند. خصوصاً محبّت و علاقه اي که بين زينب ـ سلام الله عليها ـ و امام حسين ـ عليه السّلام ـ بوده است، بسيار عجيب و تحسين برانگيز است. زماني که امام حسين ـ عليه السّلام ـ به جانب کربلا روانه شد، حضرت زينب ـ سلام الله عليها ـ نيز همراه برادر و همسفر آن حضرت بود و قبل از اين «زماني که علي ـ عليه السّلام ـ براي فرو نشاندن فتنة طلحه و زبير عازم عراق شد، زينب و شوهرش عبدالله نيز به کوفه رفتند و در آن شهر اقامت کردند.»[15]

ام کلثوم: دومين دختري که خداوند متعال از فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ به اميرالمؤمنين علي ـ عليه السّلام ـ عنايت فرمود ام کلثوم نيز همانند خواهرش زينب همواره در کنار پدر و برادرانش بود. در اين رابطه، علي محمّد علي دخيل مي نويسد: «حضرت ام کلثوم دختر حضرت علي ـ عليه السّلام ـ و حضرت فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ در سال ششم هجري متولد شد. اين بانوي بزرگوار در فاجعة جانسوز کربلا از آغاز تا پايان شرکت داشت و بعد از گذشت چهار ماه و ده روز بعد از مراجعت از شام در مدينه وفات يافت. ام کلثوم نيز همانند برادران و خواهرش زينب همواره در کنار پدر بود. و از حمايت پدر برخوردار و زماني که حضرت علي ـ عليه السّلام ـ در دوران خلافتش به کوفه رفت. ام کلثوم نيز به کوفه آمد. و به عنوان دختر خليفه در چشم کوفيان بزرگ بود گرچه بزرگداشت ايشان از جانب مردم هيچ گاه او را از چهارچوب تواضع و اخلاق متعالي و کمال ادب خارج نکرد.»[16]

بنابراين بعد از شهادت حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ به علت به وجود آمدن شرايط سياسي خاصّي و کنار گذاشته شدن حضرت علي ـ عليه السّلام ـ از صحنة سياسي، عملاً زندگي آن حضرت و فرزندانش در انزوا سپري شد، علاوه بر اينکه با غصب فدک توسط خليفه (ابوبکر) اين زندگي با سختي هاي خاص خودش همراه بود. فرزندان حضرت علي ـ عليه السّلام ـ در اين دوره همواره در کنار پدر بودند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. قاطمة زهرا ـ سلام الله عليها ـ ، نوشتة سيد هاشم رسولي محلاتي.
2. حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ ، فضل الله کمپاني.
3. نهج البلاغه، خطبة سوم.
[1] . ابن سعد، طبقات، بيروت، دار بيروت للطباعة و النشر، 1377، ج8، ص 18.
[2] . بلاذري، انساب الاشراف، بيروت دارالتعارف للمطبوعات، 1379، ج2، ص402.
[3] . نهج البلاغه، خطبة سوم.
[4] . با آنکه امامه در تنظيم خانواده و سرپرستي فرزندان زهرا ـ سلام الله عليها ـ نهايت مراقبت را داشت، ولي متأسفانه صاحب فرزند نمي شد و علي ـ عليه السّلام ـ مصمم شد که ازدواج ديگري انجام دهد. (ابوالفضل پرچمدار کربلا، ص 24).
[5] . بنت شاطي، بانوي کربلا، ترجمة سيد رضا صدر، لبنان، 1370، ص 60.
[6] . فضل الله کمپاني، حسن کيست؟، تهران، مؤسسة انتشارات فراهاني، چاپ سوم، 1354، ص 17.
[7] . همان، ص 52.
[8] . شيخ مفيد، ارشاد، ترجمة سيد هاشم رسولي محلاتي، تهران، انتشارات علميه اسلاميه، ج2، ص 32.
[9] . ابن حجر عسقلاني، الاصابة في تمييز الصحابة، مصر، مکتبة التجاريه، 1358، ج1، ص232 يا 233.
[10] . علامه اميني، الغدير، ترجمة محمّد باقر بهبودي، تهران، کتابخانة بزرگ اسلامي، ج 8، ص 301.
[11] . شهيدي، سيد جعفر، زندگاني فاطمة زهرا ـ سلام الله عليها ـ ، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ نوزدهم، 1373، ص 244.
[12] . بنت شاطي، پيشين، ص 60.
[13] . همان، ص 61.
[14] . ابن حجر عسقلاني، پيشين، ج4، ص 48.
[15] . سيد جعفر شهيدي، پيشين، ص 245.
[16] . علي محمّد علي دخيل، ام کلثوم، ترجمة صادق آئينه وند، تهران، امير کبير، 1363، ص 9 و 24.
منبع

پرسش :

آيا حقيقت دارد که قبر حضرت محسن ـ عليه السّلام ـ در پاي درب نيم سوخته خانة اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ است؟

پاسخ :

مقدمه؛ حضرت محسن ـ عليه السّلام ـ فرزند سقط شده فاطمه ـ سلام الله عليها ـ است که پيامبر اکرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ او را محسن ناميد[1] و به وسيلة ضربات، غلاف شمشير قنفذ، غلام عمر[2] و در اثر ضربات پاي عمر بن خطاب، در رحم مادرش سقط شد.[3]

هيچ يک از منابع معتبر تاريخي و مقاتل به محل دفن حضرت محسن ـ عليه السّلام ـ اشاره نکرده اند، امّا اين که حضرت محسن در پاي درب نيم سوخته خانة اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ دفن شده، در کتاب جامع النورين چنين نقل شده است: بعد از آن که عمر با لگد بر پهلوي آن بانوي بزرگوار زد، حضرت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ روي زمين افتاد، هر طور بود از جا برخاست حرکت کرد و به خانه آمد و روي زمين افتاد و صدا زد: عمر مرا کشت. امير المؤمنين، آن امام مظلوم جلو آمد تا حال او را در آن وضع ديد، صدا زد: فضّه، فاطمه ـ سلام الله عليها ـ را درياب که درد او را فراگرفته است، فضّه به ياري فاطمه(س) رفت چند لحظه گذشت، به سوي اميرالمؤمنين(ع) آمد، چيزي روي دست گرفته بود، حضرت پرسيد: فضّه اين چيست؟
پاسخ داد: مولاي من، بدن بي جان محسن است. حضرت فرمود؛ من که نمي توانم از خانه بيرون روم و کسي را هم که ندارم او را به بقيع ببرد و به خاک سپارد، خودت او را در آستانه خانه دفن کن.[4]

گرچه منابع تاريخي به اين نکته اشاره نکرده اند ولي شايد با دو احتمال بتوان گفت که حضرت محسن در آستانه و پاي درب نيم سوخته دفن شده باشد.
احتمال اول: با توجه به محيط خفقان و جَوّ سياسي حاکم بر آن عصر که حضرت علي ـ عليه السّلام ـ را در تنگنا قرار داده بودند تا براي تثبيت خلافت ابوبکر حتي با زور و آتش زدن خانه فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ از آن حضرت بيعت بگيرند؛ مي توان گفت که شرايط آن عصر اين اجازه را به حضرت علي ـ عليه السّلام ـ نداد که حضرت محسن را در قبرستان بقيع دفن کنند.
احتمال دوم: اين که اگر حضرت محسن را در قبرستان بقيع ـ قبرستان عمومي مدينه ـ دفن مي کردند حتماً مقتل و تاريخ نويسان به آن اشاره مي کردند، پس عدم اشاره تواريخ به قبر آن حضرت شايد دليل بر اين است که حضرت محسن مخفيانه و در خانه دفن شده است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. حاج ملااسماعيل سبزواري، جامع النورين، انسان، ص206.
2. علي اصغر يونسيان، ريحانة النبي، ص196.
[1] . شيخ عباس قمي، منتهي الامال، قم، انتشارات هجرت، چاپ پانزدهم، 1382ش، ج1، ص238.
[2] . مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت، لبنان، مؤسسة الوفاء، الطبعة الثانيه، 1403ق، ج43، ص170.
[3] . قزويني، سيّد محمّد کاظم، فاطمه از ولادت تا شهادت، تهران، نشر آفاق، چاپ ششم، 1381ش، ص372 به نقل از شهرستاني، الملل و النحل، ترجمه مصطفي خالق زاده، ج1، ص81 .
[4] . ملااسماعيل سبزواري، جامع النورين، تهران، علميه اسلاميه، بي تا، ص206؛ و علي اصغر يونسيان، ريحانة النبي، چاپ اول، 1381ش، ص196.
منبع

پرسش :

همسران حضرت علي ـ عليه السّلام ـ چند تا بودند و تعداد فرزندان آنها را مرقوم فرمائيد.

پاسخ :

در موضوع تعداد فرزندان حضرت امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ اقوال مختلفي نقل شده است.
با توجه به اختلاف قابل توجهي كه در بين مورخان و نسب شناسان موجود است و بعضي از آنان شمار فرزندان آن بزرگوار را تا پنجاه و سه (53) فرزند رسانده‌اند،[1] بحث را در دو بخش پي مي‌گيريم:
بخش اول: آن چه كه مشهور بين اصحاب است و تقريباً اكثريّت قريب به اتفاق آن را بيان كرده‌اند.
بخش دوم: بيان موارد اختلافي.
بخش اول: مشهور ميان مورخان تعداد فرزندان حضرت علي ـ عليه السّلام ـ را بيست و هشت (28) گفته‌اند، دوازده پسر و شانزده دختر، به ترتيب زير:
الف. حضرات امام حسن و امام حسين ـ عليهم السّلام ـ و محسن و زينب كبري و زينب صغري كه كنية او أم كلثوم مي‌باشد، مادر آنان حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ است.
ب. محمد حنفيّه، مادر وي خوله بنت جعفر بن قيس حنفيّه است.
ج. عمر و رقيه كه دوقلو به دنيا آمدند، مادرشان ام حبيب (ام حبيبة) بنت ربيعه است.
د. عباس و جعفر وعثمان و عبدالله، هر چهار برادر كربلا در ركاب حضرت سيد الشهداء ـ عليه السّلام ـ به شهادت رسيدند، مادرشان أمّ البين ـ سلام الله عليها ـ دختر خرام بن خالد كلابيّه است.
هـ . ابوبكر محمد اصغر و عبيدالله،[2] هر دو نفر در كربلا شهيد شدند، مادر آنان ليلي دختر مسعود نهشلي از تيرة تميم است.
و. يحيي مادر وي اسماء بنت عميس است.
ز. أم الحسن و رملة، مادرشان أم مسعود (أم سعيد) دختر عروة بن مسعود ثقفي است.
ح. نفيسه، زينت صغري و رقيه صغري و امّ هاني و أمّ الكرام و جمانة (أمّ جعفر) و اُمامة و امّ سلمه و خديجه و فاطمه از چند مادر.[3]

لازم به ياد آوري است كه شيخ مفيد(ره) در آغاز كلام خود، تعداد فرزندان حضرت علي ـ عليه السّلام ـ را بيست و هفت (27) فرزند ذكر كرده و وجود پسري به نام «محسن» سقط شده را به نظر گروهي از شيعيان نسبت مي‌دهد.[4]

نتيجه: از آمار ارايه شده روشن شد كه: فرزندان حضرت علي ـ عليه السّلام ـ يقيناً دوازده پسر و شانزده دختر بوده‌اند.
بخش دوم: بيان موارد اختلاقي
برخي از مورخان فرزندان ديگري را از همسراني ديگر براي آن حضرت نوشته‌اند، از جمله:
1. محمد اوسط، مادر وي اُمامة دختر أبي العاص بن ربيع، كه مادرش دختر رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ است.[5]

2. دختري كه در سنين كودكي از دنيا رفت، مادرش محياة دختري امري القيس كلبي است.[6]

3. بنا به قولي اسماء بنت عميس از حضرت علي ـ عليه السّلام ـ پسري به نام «عون» نيز به دنيا آورده است.[7]

4. تميمه و ميمونه را هم از دختران حضرت علي ـ عليه السّلام ـ به شمار آورده‌اند، مادران اين دو دختر أمّ ولد (كنيز) بوده‌اند.[8]

5. نسّابه‌ عمري چهار پسر به نام‌هاي «عباس اصغر، عبدالرحمان عمر اصغر، عثمان اصغر و جعفر اصغر» و يك دختر به نام «امة الله» بدون بيان نام مادر براي حضرت علي ـ عليه السّلام ـ آورده است.[9]

اين اختلاف را با يكي از دو روش زير مي‌توان برطرف كرد:
الف. ممكن است بعضي از فرزندان آن حضرت به دو اسم مشهور و خوانده شده باشند.
ب. محتمل است مورخاني كه آمار كمتري براي شمار فرزندان آن امام گفته‌اند، برخي از فرزندان حضرت علي ـ عليه السّلام ـ را كه در دوران كودكي و حيات ظاهري آن حضرت از دنيا رفته‌اند، به حساب نياورده باشند.
پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود:
انا و علي ابوا هذه الامة؛ من و علي پدران اين امت هستيم.
[1] . العمري، النسابة، علي بن محمد بن علي، المجدي في انساب الطالبيين، متوفاي قرن 5، مكتبه آيت الله العظمي مرعشي نجفي، مطبعة سيد الشهداء، چ اول، 1409 هـ ، ص 11.
[2] . ابي أبي الحديد از «عبيدالله» به نام «عبدالله» ياد كرده است؛ ابن أبي الحديد، شرح نهج البلاغه، متوفاي 655 هـ، دار احياء التراث العربي، چ دوم، 1386 هـ، جزء 9، ص 242.
[3] .الشيخ المفيد، الارشاد، متوفاي 413 هـ ، المؤتمر العالمي لألفية الشيخ المفيد، چ اول، 1413 هـ، ج 1، صص 355 ـ 354؛ ابن أبي الحديد، شرح نهج البلاغه، متوفاي 655 هـ، دار احياء التراث العربي، بيروت، چ دوم، 1386 هـ، جزء 9، صص 242 ـ 243؛ طبري، ابوجعفر محمد بن جرير، ‌تاريخ الطبري، متوفاي 310 هـ، دار المعارف، مصر، چ دوم، ج 5، صص 153 ـ 154.
[4] . الشيخ المفيد، همان، همان صفحه.
[5] . ابن شهر آشوب، همان، ص 305؛ طبري، همان، ص 154.
[6] . ابن شهر آشوب، همان، ص 305؛ طبري، همان، ص 154.
[7] . طبري، همان، ص154؛ ابن شهر آشوب، همان، ص 304.
[8] . ابن شهر آشوب، همان، ص 305؛ البغدادي، ابن خشاب، عبدالله بن نصر؛ تاريخ مواليد الائمه و وفاتهم (مجموعة نفيسه)، متوفاي 567 هـ، مكتبه آيت الله مرعشي نجفي، قم، 1406 هـ، ص 171.
[9] . العمري النّسابه، همان، ص 12.
منبع

پرسش :

آيا حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ در منابع تاريخي اهل سنت جايگاهي نظير منابع شيعه در نزد پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ دارد؟

پاسخ :

پيرامون شخصيت وجودي و مقام معنوي فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ كتابهاي زيادي نگاشته شده و سخنان زيادي گفته شده است، اما گويا اگر هزار برابر آن نيز از قلمرو ذهن و انديشة بشر به درآيد و صورت گفتار يا نوشتار پذيرد، باز قطره اي از اقيانوس بي كرانة فضيلتهاي حضرتش است.
شكي نيست كه آنچه از پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ راجع به خصائص و ويژگي هاي فاطمه ـ سلام الله عليها ـ صادر شده است، جز وحي الهي نمي باشد و محبّت كردن پيامبر به خاطر عاطفه و وابستگي خانوادگي و قومي نبوده است و آنچه بيان شده يا در عمل ظاهر كرده جز حقيقت ثابت نمي باشد چرا كه خداوند عزّوجلّ دربارة او فرموده است: «ما ينطق عن الهوي إن هو الّا وحيٌ يوحي»[1] يعني پيامبر از روي هوي و هوس سخن نمي گويد بلكه اين وحي است كه به او مي رسد.»
پيامبر در همة سخنانش دربارة اشخاص، چيزي را به خاطر عاطفه اش، بيش از استحقاق نمي دهد حتي اگر آن انسان دخترش باشد.
در روايات شيعه بطور متواتر نقل شده است كه فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ در نزد پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ جايگاه ويژه اي دارد كه در منابع اهل سنت نيز قابل قبول است، اگرچه در اواخر، منابع اهل سنت دچار سانسور شده و نسبت به خاندان پيامبر و فضائل آنها كمتر توجه نموده اند و تعصبات خود را در تحريف حقايق نشان داده اند اما در هر صورت منابع گذشته مطالب زيادي دارند كه بخشي از آنها مي شود.
1. پيامبر خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: «فاطمه پارة تن من است، هر كس او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است.»[2]

2. همانا كه فاطمه پاره اي از من است، مرا مي آزارد هر كه وي را بيازارد»[3] و در روايتي «فاطمه پاره اي از من است» مرا آزرده خاطر مي سازد هر كه او را آزرده خاطر نمايد، و مرا شاد مي كند هر كه وي را شاد كند.»[4]

3. رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ به حضرت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ فرموده است.
«خداوند براي خشم تو، خشمگين و براي خشنوديت خشنود مي شود.»[5]

4. صحيح البخاري به سند خود از عايشه آورده است، كه گفت: «فاطمه پيش مي آمده و راه رفتنش كم از راه رفتن پيامبر نداشت، پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ گفت: خوش آمدي دخترم، پس او را در سمت راست يا سمت چپ خود نشاند، سپس مطلبي را محرمانه به او گفت و فاطمه گريه كرد، به او گفتم چرا گريه مي كني، پس از آن مطلبي را محرمانه به او گفت و او خنديد. گفتم مانند امروز نديده ام كه شادي به اندوه نزديكتر باشد. از او پرسيدم دربارة آنچه گفته بود، پس فاطمه (س) گفت: «من راز پيامبر خدا را فاش نمي كنم» تا اينكه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ وفات يافت، از او پرسيدم گفت: «به من محرمانه فرمود كه جبرئيل سالي يكبار قرآن را بر من عرضه مي داشت و امسال دوبار آن را بر من عرضه نمود و من نمي بينم جز اينكه اجلم فرا رسيده باشد و تو نخستين كسي از اهل بيت من باشي كه به من ملحق مي شوي، پس من به گريه افتادم، پس فرمود: آيا نمي پسندي كه سيّدة زنان اهل بهشت باشي، و من از اين جهت بود كه خنديدم».[6]

5. مستدرك به سند خود از عايشه روايت كرده كه به فاطمه گفت: آيا تو را بشارت دهم كه از رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ شنيدم كه مي گفت: سروران زنان اهل بهشت چهار تن هستند: مريم دختر عمران، فاطمه دختر محمد،‌خديجه دختر خويلد و آسيه دختر مزاحم»[7]

حاكم نيشابوري دربارة آن گفته است: حديثي است با اسناد صحيح، ولي آن را نياورده اند (كه مقصود وي بخاري و مسلم است). و صاحب ذخائر العقبي علاوه بر آن آورده «برتر از آنان فاطمه است.»[8]

6. از ابن عباس نقل شده، كه گفت: رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: «دخترم فاطمه، حوري است، آدمي، كه حيض و نفاس ندارد و اينكه فاطمه ناميده شده، از آن جهت است كه خداوند او و دوستدارانش را از آتش دور ساخته است.»[9]

7. احمد بن حنبل در مسند خود آورده است كه رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ هر گاه به مسافرت مي رفت، آخرين ديدارش را با فاطمه ـ سلام الله عليها ـ قرار مي داد و هرگاه مراجعت مي كرد، اولين كسي كه به ديدارش مي رفت، فاطمه بود.[10]

8. ترمذي در صحيح خود از عايشه نقل كرده كه گفت: «كسي را نديدم كه به صورت و دليل و هدايت، از فاطمه به رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ شبيه تر باشد، گفت: وي هر گاه بر پيامبر وارد مي شد، به سوي او بر مي خاست و او را مي بوسيد و در جاي خود مي نشاند.»[11]

9. حاكم در مستدرك خود آورده است كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: «هنگامي كه روز قيامت فرا رسد، منادي از درون عرش ندا سر مي دهد: اي حاضران جمع شويد، سر به زير انداخته، چشمان خويش را فرو بنديد تا فاطمه دختر محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ بر صراط بگذرد، پس او همراه با هفتاد هزار كنيز از حورالعين همچون برق مي گذرد.[12]

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. سيد مرتضي حسيني فيروز آبادي، فضائل الخمسه من الصحاح السته، دارالكتب الاسلاميه، جلد سوم مقصد ثالث در فضائل فاطمه ـ سلام الله عليها ـ، ص 122 تا 186.
2. محمد صادق نجمي، فاطمه زهرا از نظر روايات اهل سنت.
3. سيوطي جلال الدين، الدرّر المنثور، دارالفكر بيروت، جزء الثاني،‌ص 194-193، ذيل تفسير آية 45‌ سورة آل عمران و جزء سادس ص 607 تا 599، ذيل تفسير آيه 33، سورة احزاب و...
4. فخر رازي، تفسير كبير، دارالكتب العلميه، بيروت، ج25، ص 181.
5. عبدالمعطي امين قلعجي، خاندان وحي در احاديث اهل سنت.
[1] . نجم/3 و 4.
[2] . بخاري، صحيح البخاري، قاهره، دارالحديث، بي تا، ج5، ص 26، باب مناقب اقرباي رسول، ابن حجر هيثمي، آن را در الصواعق المحرقه، قاهره، دارالبلاغه، چاپ 1403 هـ.ق، ص 188 آورده است.
[3] . مسلم، صحيح مسلم، بيروت، موسسه عزالدين، ج5، ص 54، كتاب فضائل الصحابه، باب فضائل، فاطمه، حديث 93.
[4] . ابن حجر، الصواعق المحرقه، ص 190، اين حديث به صورت هاي مختلفي كه همين معني را مي رساند در بسياري از منابع مانند: مسند، احمد بن حنبل، كنزالعمال، و الامامةو السياسة ابن قتيبه... وديگر منابع آمده است.
[5] . حاكم نيشابوري، ابو عبدالله، المستدرك، علي الصحيحين، هند، 1334هـ ق، كتاب مناقب الصحابه، ج3، ص 154، حاكم گفته، حديثي است با اسناد صحيح ولي آن را نياورده اند. و ابن اثير، اسدالغابه، مكتبه الاسلاميه، چاپ پنجم، و ابن حجر الاصابه، بيروت، دارالكتب العلميه، ج8، ص 265، و بسياري ديگر از منابع اهل سنت.
[6] . بخاري، صحيح البخاري، همان، ج4، ص 248، باب علامت هاي نبوت، و همينطور: مسلم، صحيح، ج5، ص 57-55 در حديث 97 و 98 و 99 آورده است.
[7] . حاكم، مستدرك، ج2، ص 594، و حسام الدين هندي، كنزالعمال، بيروت، موسسه الرساله، ج11، ص 605، حديث 32925، آورده است كه: فاطمه سيّدة زنان بهشت است.
[8] . احمد بن عبدالله طبري، ذخائر العقبي، قاهره، مكتبه القدسي، ص 44.
[9] . خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، قاهره، مكتبة الخانجي، ‌ج12، ص 331، حديث 6772، و ابن حجر، صواعق، ص 160.
[10] . احمد بن حنبل، مسند، مصر، مطبعة‌الميمنيه، ج5، ص 275، و مستدرك (حاكم)، ج1، ص 489.
[11] . ابوعيسي، الجامع الصحيح، (سنن ترمذي)، قاهره، دارالحديث، ج5، ص 700،‌حديث 3872.
[12] . حاكم، مستدرك «پيشين»ج3، ص 153، و ابن هجر هيثمي، الصواعق، المحرقه، ص 190.
منبع

پرسش :

دربارة مقام علمي حضرت فاطمه زهرا (س) برايم بنويسيد؟

پاسخ :

فضايل و كمالات حضرت زهرا سلام الله عليها، مانند فضايل ساير معصومان است چون آن حضرت دختر خاتم پيامبران است كه براي تولدش رسول خدا چنين بشارت داده شد: انا اعطيناك الكوثر...
براي درك مقام معنوي و فضايل آن حضرت كافي است كه روايات رسيده از پيامبر اكرم ـ صل الله عليه و اله ـ را از خاطر بگذرانيم. فاطمه بهترين زنان دو عالم است، افضل از همه بانوان جهان از مقام عصمت كبري برخوردار بود، و از هر حيث نسبت به بانوان جهان برتري و الگوي زنان بعد از خود است «فاطمه سيدة زنان عالمين است».
چنانكه در روايات فراوان آمده است، حضرت زهرا تنها بانويي بود كه در شأن همسري اميرمؤمنان بود و اگر علي نبود براي زهرا كفوي نبود، اين روايت و روايتهاي ديگري كه در منابع حديثي درباره مقام و فضيلت حضرت زهرا آمده است همه نشانگر اين است كه اين بانو فضايل و مقام معنوي و علمي بسيار بالايي داشت. از نظر علمي در حدّي بود كه ساير ائمه در آن درجه قرار داشتند، اگر آن بانو هم‎كفوي غير از علي نداشت اين حقيقت بيانگر عظمت علمي حضرت زهرا (س) است. از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده كه سؤال فرمود: آيا مي‎دانيد تفسير كلمه «فاطمه» چيست؟ راوي گويد خير مولايم مرا به تفسير آن آگاه فرماييد؛ فرمود يعني كه شرّ و بدي در وجود او راهي ندارد و اگر براي همسري اين بزرگوار علي نبود تا قيامت كسي همشأن ايشان نمي‎شد[1] مقام علمي آن حضرت نيز چونان علي(ع) بعد از پيامبر سرآمد تمام بشريت است اگرچه عرصه را به آن حضرت به قدري تنگ نمودند كه اندكي پس از پدر مهربانش دنيا را ترك كرد و با پهلوي شكسته به حضور پدرش شتافت.
(الله لقد فطمها الله تبارك و تعالي بالعلم و عن الطمث بالميثاق)[2] ترجمه: خداوند آن با نور را از علم مملو ساخت و از ناپاكيهاي زنان در عالم در منع كرد و مبرا نمود.
«به خدا سوگند خداوند متعال آن حضرت را به قدري در علم وسعت و ظرفيت داد كه از علم بشري بي‎نياز نمود و هرگز نيازي به آموختن از ديگران نداشته باشد زيرا پدرش اولين معلم اسلام است و آخرين پيامبر است كه خداوند او را با دين كامل و كتاب آسمانيش به سوي بشريت فرستاد».[3]

همچنانكه علي مي‎فرمود: «بپرسيد از من از هر چيزي كه نمي‎دانيد و از هر چيزي كه مي خواهيد زيرا كه در اين سينة من علومي انباشته شده كه از پيامبر فراگرفته‎ام و همواره دنبال مردمي هستم كه لياقت داشته باشد، تا آن را به آنها بياموزم. فاطمه نيز از اين مقام رفيع علمي برخوردار بود، چون همشأن با علي در تمام فضايل معنوي و علمي بود، اگر ما به خطبه آن حضرت كه دربارة دفاع از ولايت كه در مسجد ايراد فرمود خوب تأمل كنيم خطبه‎اش را هم‎سنگ خطبه‎هاي اميرمؤمنان خواهيم يافت.[4]

مرحوم مجلسي دربارة تفسير حديث امام باقر ـ عليه السلام ـ كه فرمود: «...فطمها الله بالعلم...»
يعني به سيب كثرت علم از جهل بريده شد و به قدري علم دارد كه جهالت هرگز در آن راه ندارد و از آغاز آفرينش برخوردار از علوم رباني شده[5] بنابراين با توجه به اين‎كه آن حضرت تنها دختر پيامبر اكرم بوده است كه فرزندانش امامان معصومي چون حسن و حسين هستند كه هر يك معدن و مخرن علوم الهي بودند و در حضور آن بانو تعليم و تربيت ديده بودند.
از طرفي آن بانو تنها هم شان اميرمؤمنان(ع) بود و از هر جهت خصوصاً از جهت علمي و همچنين يازده امام معصوم كه وارث علم الهي هستند، فرزندان آن حضرت هستند و تمام آنها به فضائل آن حضرت تصريح كرده‎اند و آن حضرت در تمام فضائل با آنها شريك است[6] و آنها وارث علم فاطمه (س) هستند كه مصحف فاطمه به آنها رسيد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. بانوي نمونه، آيت الله ابراهيم اميني، انتشارات شفق.
2. زندگاني فاطمه زهرا، دكتر سيدجعفر شهيدي، انتشارات، نشر فرهنگ اسلامي.
3. فاطمه زهرا، سيد محمدكاظم قزويني، انتشارات آفاق.
4. فاطمه زهرا، رحماني همداني، انتشاران مرضيه.
[1] . موسوي، محمدكاظم، فاطمه از مهد تا لحد، نشر آقاق، چاپ چهارم، 1371، ص65.
[2] . مجلسي، بحارالانوار، ج43، ص14، 15، و رحماني همداني، فاطمه الزهرا و بهجه قلب المصطفي، تهران، مرضيه، چاپ دوم، 1372ش، ص149.
[3] . موسوي، محمدكاظم، «پيشين»، ص 64.
[4] . ر.ك: خطابة فدك، عزالدين زنجاني، شرح خطبه حضرت زهرا، مشهد، چاپ اول، ص40.
[5] . مجلسي «پيشين» ج 43، ص65، 101. و ر.ك: رحماني همداني، پيشين، ج43، ص14.
[6] . ر.ك: رحماني همداني، پيشين، ص37، 60 و ص9، 13. (فضائل حضرت زهرا از زبان فرزندانش).
منبع

پرسش :

سيلي زدن به حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ كه آنرا بعضي از علما رد نموده‎اند و آنرا غير حقيقي مي‎دانند آيا اين قضيه صحيح مي‎باشد يا نه؟

پاسخ :

در مورد سيلي خوردن حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ توسط عمر بايد گفت:
اولاً: اين مسئله با توجه به روحيه خشن عمر و مسئله‌ي تصاحب خلافت كه به هر قيمتي طالب آن بودند و در اين راه از اسائه ادب و اهانت به پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ إبا نداشتند. اين روحيه عمر و اهانت او به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و اهل بيت او، هم در كتب اهل سنّت و هم در كتب شيعه به آن اشاره و تصريح شده است.
يكي از موارد اهانت به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ توسط عمر كه در كتب معتبر اهل سنّت و شيعه به آن اشاره شده است؛ موقعي بود كه: پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ در آخرين روزهاي حياتشان براي جلوگيري از اختلاف و سوء استفادة بعضي از مهاجرين بعد از رحلت ايشان، قصد داشتند مطالبي را بنويسند و اين بعنوان مدرك و سند باقي باشد و به اين وسيله از اختلاف و سوء استفاده جلوگيري شود.
وقتي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: قلم و دوات و صفحه‎اي بياوريد، تا چيزي بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد.[1]

عمر بن خطاب در پاسخ گفت: اين مرد هذيان مي‎گويد و متوجه نيست كه چه مي‎گويد. ولي همين عمر وقتي ابوبكر در اواخر عمر و در آن مريضي سخت كه حتي بعضي مواقع بيهوش مي‎شد، قلم و دوات خواست تا خليفه بعد از خود را تعيين كند، نگفت اين مرد هذيان مي‎گويد چرا كه مي‎دانست ابوبكر قصد دارد او را بعنوان وصي و خليفه بعد از خود قرار دهد.[2] و در راستاي بدست آوردن حكومت تا آنجا پيش رفتند كه در شب عقبه، نقشه قتل پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ را كشيدند ولي موفق به اجراي آن نشدند.
و همچنين در غصب فدك و درخواست بازگرداندن آن به توسط حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ و ايراد خطبه، وقتي كه ابابكر از جواب عاجز مي‎ماند شروع به اهانت به حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ و حضرت علي ـ عليه السّلام ـ و آل آنها مي‎كند كه اين مطالب بالا در كتب معتبر اهل سنت و شيعه بطور متعدد نقل شده است.
با تمام اين احوالات و جريانات، ديگر سيلي زدن به حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ در مقابل نقشه قتل پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ديگر جريانات، چيز عجيب و غيرقابل باور نيست بلكه در راستاي غصب خلافت اين عمل بطريق اولي مي‎توانسته است از عمر سر بزند.
ثانياً: مطلب سيلي خوردن حضرت زهراء ـ سلام الله عليها ـ را منابع معتبر سنّي و شيعه نقل كرده‎اند و راويان اين قضيه، هم موثق بوده‎اند كه از آن جمله طبري در «دلائل الامامه» مي‎گويد: عمر در ضمن نامه‎اي براي معاويه پس از نقل قضيه سقيفه بني ساعده و بيعت گرفتن براي ابوبكر، چگونگي برخورد با فاطمه ـ سلام الله عليها ـ را چنين بيان مي‎كند:
«... به فاطمه ـ سلام الله عليها ـ كه پشت در بود گفتم: اگر علي ـ عليه السّلام ـ از خانه براي بيعت بيرون نيايد، هيزم فراواني به اينجا بياورم و آتشي برافروزم و خانه و اهلش را در آن بسوزانم يا علي ـ عليه السّلام ـ را براي بيعت به سوي مسجد مي‎كشانم، آنگاه به خالد بن وليد گفتم: تو و مردان ديگر هيزم بياوريد، و به فاطمه ـ سلام الله عليها ـ گفتم خانه را به آتش مي‎كشم.
همان دم دستش را از در بيرون آورد تا مرا از ورود به خانه باز دارد، من او را دور نموده و با شدّت در را فشار دادم و با تازيانه بر دستهاي او زدم تا در را رها كند، از شدّت درد تازيانه ناله كرد و گريست، نالة او بقدري جانكاه و جگر سوز بود كه نزديك بود، دلم نرم شود و از آنجا منصرف گردم، ولي به ياد كينه‎هاي علي ـ عليه السّلام ـ و حرص او بر كشتن قريشيان افتادم. با پاي خودم لگد بر در زدم ولي او هم چنان در را محكم نگه داشته بود كه باز نشود. وقتي كه لگد بر در زدم، صداي نالة فاطمه ـ سلام الله عليها ـ را شنيدم و اين ناله طوري بود كه گمان كردم مدينه را زير و رو كرد. در آن حال فاطمه ـ سلام الله عليها ـ مي‎گفت: «يا ابتاه! يارسول الله! هكذا يُفعل بجيبتك وا بنتك، آه! يا فضَّةُ اليكِ فخذيني فقدوا... قُتِلَ ما في احشائي من حملٍ» اي پدر جان! اي رسول خدا! بنگر كه اين گونه با حبيبه و دختر تو رفتار مي‎شود، آه! اي فضّه بيا و مرا در ياب، كه سوگند به خدا، فرزندم كه در رحم من بود، كشته شد. در عين حال در را فشار دادم، در باز شد. وقتي وارد خانه شدم؛ فاطمه ـ سلام الله عليها ـ با همان حال روبروي من ايستاد، ولي شدت خشم من، مرا به گونه‌اي كرده بود كه گوئي پرده‎اي در برابر چشمم افتاده است، چنان سيلي روي روپوش، به صورت او زدم كه به زمين افتاد...»[3]

و خصيبي در «الهداية الكبري» و بحراني در «العوالم» و همچنين بسياري ديگر با ذكر سند به نقل از امام صادق ـ عليه السّلام ـ نوشته‎اند:
عمر با لگد بر در خانه كوبيد، تا اين كه در به پهلوي فاطمه ـ سلام الله عليها ـ اصابت كرد، در حالي كه، او به جنيني شش ماهه به نام محسن حامله بود و آن جنين سِقط گرديد.
آن گاه عمر، قنفذ و خالد بن وليد هجوم آوردند، عمر بر صورت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ سيلي زد به طوري كه گوشواره‎اش در زير مقنعه قطع گرديد و صدايش به ناله برخواست و گفت: وا! ابتاه، وا رسول الله!! ابنتكِ فاطمة تكذّب و تضرب و يقتل جنين في بطنها.
«و اي پدر! واي رسول الله!! به دخترت نسبت دروغ مي‎دهند، او را مي‎زنند و فرزندش را مي‎كشند.»
اميرالمؤمنين در اين هنگام فضّه را طلبيد و گفت: بانويت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ را كمك كن آن گونه كه زنان حامله را در زايمان كمك مي‎كنند. پس همانا از اثر لگد و ضرب در، درد زايمان او را فرا گرفت و محسنش سقط گرديد.
راوي مي‎گويد: امام صادق ـ عليه السّلام ـ آن چنان مي‎گريست و مي‎گفت كه محاسنش از اشك تر شد.[4]

شيخ صدوق در كتاب «الامالي» در حديثي از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ با ذكر سلسله سند به نقل از امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ آورده است كه:
به همراه فاطمه، حسن و حسين ـ عليهم السّلام ـ نزد پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بوديم. ناگهان رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ به ما نگاهي كرد و گريست! گفتم: چه شده يا رسول الله؟! فرمود: «أبكي من ضربتك علي قرن، و لطم فاطمة ـ سلام الله عليها ـ خدّها.» از ياد ضربت شمشير بر پيشاني تو و سيلي دشمن بر صورت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ گريستم.
حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ دربارة اين جريان مي‎فرمايد:
بر در سرايم هيزم انبوهي فراهم ساخته، اخگر آوردند تا ما را بسوزانند و در خانه را، به آتش كشند. من در وراي در قرار گرفتم و آنان را به خدا و پدرم سوگند دادم، كه دست از ما بكشند و عوض آن به ياري ما برخيزند. عمر تازيانه را از دست قنفذ، غلام ابوبكر گرفت و بر بازويم فرود‌ آورد، كه اثر آن بسان دملي متورّم گرديد.
آن گاه در را با پاي خود شكست و آن را به روي من انداخت. من كه حامله بودم به رو نقش بر زمين گشتم. آتش زبانه كشيد و رخسارم به زمين ساييده شد. او به چهره‎ام تپانچه زده، آن گونه كه گوشواره از گوشم بيافتاد. در اين هنگام درد زايمان مرا فرا گرفت و محسنم را بي‎هيچ گناهي سقط نمودم.[5]

ثالثاً علت اختلاف يا ناقص بودن قضايا و جريانات تاريخي در كلام اهل سنت و كتب آن‎ها، سيره و روش علماء آنان در برخورد با اين گونه جريانات است و به اين سيره و روش بعضي از بزرگان اهل سنت اشاره و تصريح كرده‎اند كه از آن جمله در اعتراض به ابن قتيبه كه يكي از بزرگان و سرشناسان اهل سنت است كه در كتب خود تا حدّي به اين جريانات اشاره كرده است و بدين جهت مورد اعتراض قرار گرفته و او را تخطئه كرده‎اند.
«ابن عربي» در كتاب «العواصم من القواصم» اظهار مي‎دارد: من أشدّ شيئي علي الناس، جاهل عاقل أو مبتدع محتال. فأمّا الجاهل فهو ابن قتيبه، فلم يبق و لم يذر للصحابة رسماً في كتاب «الامامة و السياسية» إن صحّ جميع مافيه.[6]

«از جمله سرسخت ترين و ناگوارترين امور در جامعه، يكي انديشمند ناآگاه و ديگري بدعت‎گزار حيله‎گر است. امّا انديشمند ناآگاه همچون ابن قتيبه است كه در كتاب «الامامه و السياسة» رسم (پرده‎پوشي) را در مورد صحابه رعايت نكرده است اگر چه همه آنچه را كه نقل كرده است، صحيح مي‎باشد.
و «ابن هجر هيثمي» در كتابش اظهار مي‎دارد: «... مع تأليف صدرت من بعض المحدثين كابن قتيبه مع جلالته القاضية بأنه كان ينبغي له أن لا يذكر تلك الظواهر، فان أبي إلّا أن يذكرها، فليبين جريانها علي قواعد اهل السنة...»[7]

«نظر به كتابهايي كه بعضي از محدثان والا مقام همانند ابن قتيبه (در حوادث صدر اسلام) نوشته‎اند، شايسته اين بود كه وي از ذكر جزئيات حوادث، اجتناب مي‎نمود و چنانچه ناچار از نقل آن‎ها بود، مي‎بايست جريان اين حوادث را مطابق قواعد اهل سنت تعديل و تبيين مي‎نمود».
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. زندگاني حضرت زهرا، شهيدي.
2. فاطمه از مهد تالحد، محمد كاظم موسوي.
3. بيت الاحزان، شيخ عباس قمي.
[1] . صحيح بخاري، كتاب علم، ج 1، ص 22 و ج 2، ص 14 ـ صحيح مسلم، ج 2، ص 14، مسند احمد، ج 1، ص 325، طبقات كبري، ج 2، ص 244.
[2] . البدء و التاريخ، ج 5، ص 167 ـ حياة الصحابة، ج 2، ص 47.
[3] . طبري، دلائل الامامه، ج 2، مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ قديم، ج 2، ص 222، قمي، عباس، بيت الأحزان،‌ص 96 و 97.
[4] . خصيبي، الهداية الكبري، ص 408، بحراني، العوالم، ج 11، ص 442.
[5] . محلاتي، ذبيح الله، رياحين الشريعه، ج 1، ص 271.
[6] . ابن عربي، العواصم من القواصم، ص 248.
[7] . ابن حجر هيثمي، تطهير الجنان و اللسان، ص 72.
منبع

پرسش :

مولوي‌هاي سني مي‌گويند كه حضرت علي ـ عليه السّلام ـ فاتح خيبر بود چگونه ممكن است حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ را بزنند و او هيچ واكنشي نشان ندهد؟ اين دليل شما با عقل جور در نمي‌آيد. براي جواب تفصيلي و از منابع آنها دال بر اذيت حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ چه مدرك و سندي در دست است؟

پاسخ :

اين سؤال به 2 بخش قابل تقسيم است: الف ـ چگونه حضرت علي ـ عليه السّلام ـ با آن شجاعتش كه نمونة آن فتح خيبر است، اجازه داد همسرش را بزنند؟ ب ـ از م‍نابع اهل سنت چ‍ه مداركي دال بر اذيت حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ در دست است؟
جواب سوال اول: كسي در شجاعت و دليري حضرت علي ـ عليه السّلام ـ شك نكرده است؛ در مورد وقايع حمله به خانة حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ قدر متيقن و حداقل مورد قبول مورخان اهل سنت، هجوم به خانه حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ و «تهديد» به آتش زدن خانة آن حضرت است. قضية تهديد را اكثر مورخان اهل سنت هم نقل و هم تلقي به قبول كرده‌اند (البته توجيه اقدام خليفه) اما اقدامات بعد از آن (آتش زدن درِ خانه و كتك زدن حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ و ...) را هر چند در بعضي از منابع تاريخي اهل سنت آمده است، ولي مضمون آن توسطِ خودِ اهل سنت تلقي به قبول نشده است! (ما در ادامه مستندات هر دو قضيه را خواهيم آورد.)
حال كه هر دو طرف سؤال (هم شجاعت علي و هم حداقل حمله و تهديدِ خانة زهرا ـ سلام الله عليها ـ) مورد قبول اهل سنت است ما اين سؤال را با مولوي‌هاي اهل سنت مطرح مي‌كنيم: مطابق نقل و قبول مورخين به خانه علي(ع) حمله شد و حتي تهديد كردند كه خانه‌اش را آتش خواهند زد، پس چرا هيچ يك از مورخان، روايتي از دفاعِ عملي علي از مورد هجوم واقع شدن خانه‌اش نقل نكرده‌اند؟ آ‎يا علي شجاعتش را از دست داده بود؟ و يا از اساس اين قضيه را منكر شويم؟ براي رسيدن به پاسخ به بررسي منابع مي‌پردازيم:
دلايلِ سكوتِ علي را با توجه به سخنانِ خود او مي‌توان به ترتيب زير دانست:
اول: علي ـ عليه السّلام ـ توانايي كافي براي دفاع از خود و احقاق حقش (خلافت) را نداشت. يعني يارانِ همراه او به شدت در اقليت بودند و هر گونه اقدامِ عملي سبب از بين رفتن خودِ علي و همان عده معدود مي‌شد. علي ـ عليه السّلام ـ در اين‌باره در يكي از خطبه‌هاي نهج البلاغه مي‌فرمايد: «ديدم نه مرا ياري است نه مدافعي و نه مددكاري جز اهل بيتم، پس دريغم آمد كه آنان را به كام مرگ كشانم، پس در حالي كه خار غم در ديده داشتم، چشم پوشيدم.»[1]

در جاي ديگري كسي از امام علي ـ عليه السّلام ـ پرسيد: به نظر شما اگر پيامبر فرزند پسري داشت كه بالغ و رشيد بود، آيا عرب حكومت را به او مي‌سپرد؟ امام پاسخ داد: «اگر جز آنچه كردم انجام مي‌داد، او را مي‌كشتند.»[2]

دوم: در شرايطي كه جامعه‌ي نوپاي اسلام با خطرِ ارتداد بعضي از قبايل و ظهور مدعيان دروغين نبوّت و همچنين خطرِ حمله‌ي احتمالي روميان مواجه بود، هر گونه اقدام عملي بر ضدّ حكومت مصلحت نبود و چنين عملي دقيقاً در راستاي خواسته‌ي دشمناني چون ابوسفيان بود كه او را به قيام عليه حكومت تحريك مي‌كرد.[3] علي ـ عليه السّلام ـ در اين باره مي‌فرمايد: «به خدا سوگند اگر ترس از ايجاد تفرقه در ميان مسلمانان و بازگشت كفر و نابودي اسلام نبود، با آنان به گونه‌اي ديگر رفتار مي‌كردم.»[4]

نكته‌ي ديگر، اينكه علماي علم اخلاق، شجاعت را اين گونه تعريف كرده‌اند: «اطاعت قوه‌ي غضبيه از قوه‌ي عاقله. يعني نترسد از آنچه بايد ترسيد و احتياط كند از آنچه بايد احتياط كند.»[5] آنان همچنين براي شجاعت حد افراطي به نام «تهوّر» - بي باكي- تعريف كرده‌اند: «دوري نكردن از آنچه بايد از آن بپرهيزد و انداختن خود به مهالكي كه عقلاً و شرعاً ممنوع مي باشد.»[6] از طرف ديگر حضرت علي ـ عليه السّلام ـ در خطبه‌ي شقشقيه مي‌فرمايد: «فرأيت أن الصبر علي هاتا أحجي»[7] ديدم صبر كردن به عقل و خرد نزديكتر است.
با اندكي تفكّر روشن مي شود: همين سكوت و صبر تلخ علي، در برابر اهانت به خود و همسرش و حتّي مصالحه كردن با حكومت دقيقاً عين شجاعت بوده و علي شجاعانه سكوت كرده و خود را در مهلكه‌ي نابودي اسلام نيانداخته است. و نشان داده هدف آن حضرت حفظ دستاوردهاي پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و فداكاري‌هاي 23 ساله‌ي پيامبر و يارانش از جمله خود علي ـ عليه السّلام ـ و شهداي بدر و احد و ... بوده است.
جواب سؤال دوم: مصادر اذيت حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ از كتب تاريخي اهل سنّت:
الف: هجوم عمر و اطرافيانش به خانه‌ي حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ و تهديد به آتش زدن خانه.
1. بلاذري، احمد بن يحيي (متوفي 279)، «انساب الاشراف»، دار المعارف، قاهره، ج 1، ص 586.
2. دينوري، ابن قتيبه (ف 283)، «الامامة و السياسة» مكتبة التجارية الكبري، مصر، صص 12 و 13.
3. طبري، محمّد بن جرير (ف 310)، «تاريخ طبري»، مؤسسة الاعلمي، بيروت، 1409 ق، ج 2، ص 443.
4. اندلسي، ابن عبدربه (ف 463)، «العقد الفريد» تحقيق خليل شرف الدين، منشورات دار و مكتبة هلال، بيروت، ج 4، ص 87.
5. اندلسي، ابن عبدالبر (ف 463)، «الاستيعاب في معرفة الاصحاب»، تحقيق علي محمد بجاوي، ج 3، ص 975.
6. ابن ابي الحديد، (ف 655)، «شرح نهج البلاغه»، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، ج 2، ص 45.
7. ابوالفداء، اسماعيل بن علي (ف 732)، «المختصر في اخبار البشر»، دار المعرفة، بيروت، ج1، ص 156.
8. نويري، احمد بن عبدالوهاب (ف 733)، «نهاية الارب في فنون الادب»، دارالكتب المصريه، ج 19، ص 40.
9. سيوطي، جلال الدين (ف 911)، «مسند فاطمه»، مؤسسة الكتب الثقافيه، بيروت، ص 36.
10. متقي هندي، علي بن حسام الدين (ف 975)، «كنزالعمال»، ج 5، ص 651، حديث شماره‌ي 14138.
11. و منابع ديگر به علّت رعايت اختصار نيامده است.
ب: كتك زدن حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ در منابع اهل سنّت:
1. ذهبي، ميزان الاعتدال، تحقيق: علي محمد البجاوي، دار المعرفة، چ اول، 1382هـ، بيروت، ج 1، ص 139.
2. ذهبي، «سير اعلام النبلاء»، تحقيق: شعيب الارنووط و ابراهيم الزيبق، مؤسسة الرسالة، چاپ نهم، بيروت، ج 15، ص 578.
3. عسقلاني، ابن حجر، «لسان الميزان» مؤسسة الاعلمي، بيروت، چ سوم، 1406 ق، ج1، ص 268. در اين 3 كتاب از «ابن ابي دارم» (از محدثان اهل سنّت)، نقل شده كه: «ان عمر رفس فاطمه حتي اسقطت بمحسن» «عمر چنان لگدي به حضرت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ زد كه محسن از او سقط شد.»
4. ابن ابي الحديد، «شرح نهج البلاغه»، ج 16، ص 271.
5. شهرستاني، محمد بن عبدالكريم، «الملل و النحل»، ج 1، ص 57.
6. صفدي، صلاح الدين، «الوافي بالوفيات»، دار النشر فرانزشتاينر، آلمان، ج 6، ص 17. اين دو از ابراهيم بن سيار نظام از بزرگان معتزله نقل كرده‌اند، كه او مي‌گفت: «عمر در روز بيعت طوري به شكم فاطمه كوبيد كه او جنينش را سقط كرد.»
نتيجه: حضرت علي ـ عليه السّلام ـ در قضيه‌ي حمله به خانه‌اش و غصب حقّ خلافتش شجاعانه بر نفس خود غلبه كرد و به دليل نداشتن يار و انصار و حفظ اسلام از اقدام عملي بر ضد حكومت دوري كرد، همچنين هجوم عمر و اطرافيانش و تهديد به آتش زدن خانه‌ي حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ در منابع اهل سنّت نقل شده و مورد قبول نيز واقع شده است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. رنج زهرا، ترجمه‌ي مأساة الزهرا، سيد جعفر مرتضي عاملي، ترجمه‌ي محمد سپهري، قم، انتشارات تهذيب، چ دوم، 1382 ش.
2. ياس در آتش، ترجمه‌ي الحجة الغراء علي شهادة الزهراء، استاد جعفر سبحاني، ترجمه‌ي سيد ابوالحسن عمراني، چ اول، مؤلف، 1381 ش، قم.
3. الهجوم علي بيت فاطمه، «عبد الزهراء مهدي»، دار الزهراء، بيروت، لبنان، بي‌تا.
4. آتش به خانه‌ي وحي، سيد محمد حسين سجادي، دار الصادقين، قم، چاپ دوم، 1377.
[1] . سيد رضي، نهج البلاغه، تصحيح صبحي صالح، قم، انتشارات هجرت، بي تا، ص336، خطبة 217.
[2] . ابن ابي الحديد، ‌شرح نهج البلاغه، تصحيح محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، دار احياء الكتب العربيه، چاپ دوم، 1378 ق، ج 20، ص 298.
[3] . النويري، شهاب الدين، نهاية الارب في فنون الادب، قاهره، دار الكتب المصريه، 1342 ق، ج19، ص 40.
[4] . ابن ابي الحديد، همان، ج1، ص307.
[5] . نراقي، احمد، معراج السعادة، قم، انتشارات هجرت، چاپ هشتم، 1377 ش، ص169.
[6] . همان، ص168.
[7] . سيد رضي، نهج البلاغه، همان، خطبه‌ي 3، ص 48.
منبع

پرسش :

الف. پيرامون حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ صحبتهايي مي‌شود مبني بر عدم آتش زدن درب خانه و شكستن پهلوي آن حضرت، اين كلام تا چه اندازه صحت دارد؟ ب. كدام يك از ايام فاطميه به حقيقت نزديكتر است؟ ج. كتابهايي راجع به حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ را که ما مي‌توانيم از آنها استفاده كنيم نام ببريد؟

پاسخ :

جواب : آن چه در تاريخ اسلام بعد از رحلت پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ روي داد، مايه شگفتي انسانهاي باوجدان تاريخ است. قضاياي بعد از پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ كه ريشه تمام آنها به جريان سقيفه و غصب حق مسلّم علي ـ عليه السلام ـ بر مي‌گردد. ظلمهايي كه در حق حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ روا داشتند، به خاطر دفاع از ولايت بود، غصب فدك اولين حركت كرد تا گران بود تا دست اهل بيت را از ميراث نبوت كوتاه كنند وعلي و خاندان او را شديداً تحقير نمودند و در محاصره شديد اقتصادي و فكري و روحي قرار دهند.
هجوم به خانه وحي و هجوم به خانة‌ كسي كه عزيزترين افراد به پيامبر و نزديكترين انسان به خاتم نبوت بود. پاره تن پيامبر! يكي از جنايات فراموش ناشدني تاريخ است، كه در منابع معتبر اهل سنت و شيعه آمده است.[1]

عده‌اي مرتكب جنايت شدند و حكومت را غصب كردند خليفه اول بسيار زود دست از آن برداشت و دومي را جانشين خود كرد ـ در حالي كه اينها مدعي بودند پيامبر جانشيني انتخاب نكرده است ـ اگر پيامبر جانشين انتخاب نكرد، خليفه اول چرا برخلاف سنت پيامبر عمل كرد. بايد او نيز جانشيني انتخاب نمي‌كرد. خليفه دوم نيز يك روش اختراع كرد و شوراي شش نفره تعيين نمود تا تكليف خلافت را روشن كند. در اين ميان وجدان بيدار و سالم هر انسان پاك فطرت تاريخ از اين آقايان سؤال مي‌كند كه شما به اندازه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ به دين خدا دلسوز بوديد و يا علم شما بالاتر از آن حضرت بود. پس چرا مدعي هستيد آن حضرت، جانشين تعيين نكرده و چرا شما براي خود جانشين انتخاب كرديد.[2]

اين وقايع به وجود آمد و تاريخ امروز چون آينه پيش روي ماست. عده‌اي ايمان خود را خراب كردند براي چند روز حكومت دنيوي، و كسي نيست از منكران ظلم به حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ و اهل بيت ـ عليهم السلام ـ سؤال كند كه شما چرا منكر اعمال زشت آنها هستيد؟ چرا عمل زشت آنها را توجيه مي‌كنيد. به شما چه سودي از اين جريان خواهد رسيد. آيا شما هم دوست داريد، مثل آنها گرفتار عذاب الهي شويد! سؤال كننده محترم و عزيز شما خودتان وجدان بيداري داريد، اگر چنين چيزي واقع نشده است چرا منكران آن اين همه پافشاري بر رد اين گونه اعمال خلفا مي‌نمايند.
چون حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ خيلي مظلوم است هر كس منكر اين مظلوميت شود، او نيز در حق آن حضرت ظلم نموده است. بنابراين گرفتاري دنيوي براي او قبل از گرفتاري اخروي است، آن چه را كه علماي اهل سنت به طور اجماع درباره حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ نقل كرده‌اند. هجوم طرفداران كودتاي سقيفه به فرماندهي خليفه دوم به خانه زهرا ـ سلام الله عليها ـ مي‌باشد. علماي اهل سنت تا اين جا نقل مي‌كنند و برخي از آنها تمام وقايع را مي‌نويسند، ولي برخي از آنها روي وقايع بعد از هجوم سرپوش مي‌گذارند و پنهانكاري مي‌كنند، و مورد ديگري كه علماي اهل سنت بدان تصريح كرده‌اند، اختفاي تشييع جنازه و دفن حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ و پشيماني هر دو خليفه از عملشان و برخوردشان با زهرا ـ سلام الله عليها ـ نيز يك دليل بر وقوع آن حوادث است، دليل ديگر اين كه بعد از مستقر شدن ابوبكر در خلافت طرفداران او و خليفه دوم براي راضي نمودن زهرا ـ سلام الله عليها ـ به در خانه آن حضرت رفتند، آن حضرت از آنها روي برگرداند و با آنها صحبت نكرد، اگر ظلمي به آن حضرت نكرده بودند، براي چه از آن حضرت معذرت خواهي مي‌نمودند و چرا حضرت با آنها حرف نزد و روي از آنها برگرداند.[3]

و هم چنين دليل ديگري بر وقوع اين حوادث وجود دارد و آن نامه‌اي است كه خليفه دوم به معاويه نوشت و به آنها اقرار كرده است.[4] و دليل ديگر: نامه‌اي است كه معاويه به محمد بن ابي بكر درباره رفتار خليفه اول و دوم و سوم با اهل بيت و اصل جريان كودتاي سقيفه نوشته است.[5] علاوه بر اينها بيشتر علماي اهل سنت كه با وجدان بوده‌اند به اين حوادث اشاره نموده‌اند. در اين باره مي‌توانيد به كتاب احراق بيت فاطمه، نوشتة غيب غلامي و چشمه‌اي در بستر، نوشتة مهدي پور سيد آقايي مراجعه كنيد.
ايام فاطميه دوم بيشتر مورد توجه علماي شيعه مي‌باشد. اگر چه ذكر و ياد حضرت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ در هر حال داراي آثار معنوي بوده و مورد توجه خداوند متعال است. چون حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ مادر يازده امام معصوم ـ عليهم السلام ـ است. و از طرفي همسر مورد علاقه شديد امام امير المؤمنين علي ـ عليه السلام ـ است. از همه بالاتر يگانه دختر پيامبر اكرم و خاتم النبيين ـ صلّي الله عليه و آله ـ است. علاوه بر اين فضائل استثنايي خود آن حضرت،‌ از لحاظ معنوي داراي كمالات فوق العاده مي‌باشد. چنان چه اگر عبادات و تقوي و ايثار و تواضع و كرامات و ساير خصلت‌هاي فردي و عاليه انساني آن حضرت بيان شود و براي شما معرفي گردد، ‌به مقام بلند آن بانوي گرانقدر كه سيدة النساء العالمين است، پي خواهيد برد.
براي آشنايي بيشتر مي‌توانيد به مطالعه ترجمه كتاب فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفي، نوشتة آقاي رحماني همداني و كتاب بانوي نمونه اسلام نوشته آقاي اميني مراجعه بفرمائيد. البته كتابهايي زيادي در اين باره نوشته شده است از جمله كتاب آقاي قزويني.
پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي‌فرمايد:
«فاطمه پاره تن من است هر كه او را شاد كند، مرا شاد كرده است و هر كه او را آزار دهد مرا آزرده است».
عايشه همسر پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ گفته است: وقتي فاطمه به پيش رسول خدا مي‌آمد براي احترام او بر مي‌خاست و دستهاي او را ـ فاطمه را ـ پيامبر مي‌بوسيد... .
(منتهي الامال، ج 1، ص 253 ـ 254)
[1] . يعقوبي، تاريخ يعقوبي، ج 2، دار صادر بيروت، ص 126 ـ 137؛ و طبري، تاريخ، ج 2، ص 619، بيروت،‌دار صادر؛‌بلاذري، انساب الاشراف، ج 1، قاهره، دار المعارف، ص 586؛ ابن عبدربه، عقد الفريد، ج 5، چ مصر، ص 12؛ ابن قتيبه، الامامه و السياسه، قم، منشورات رضي، ص 12؛ و ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 2، بيروت، دار احياء التراث، ص 21؛ و سليم بن قيس، اسرار آل محمد، انتشارات دار الفنون، ص 25؛ و طبري، دلائل الامامه، قم، دار الخائر، 1383، ص 45.
[2] . ر.ك: به فصلنامه صبا، ش 1، ناشر مركز مطالعات حوزه با همكاري صدا و سيما.
[3] . ابن قتيبه دينوري، الامامه و السياسه، قم، منشورات زاهدي، 1363، ص 11 ـ 15، و انتشارات شريف رضي، 1413، ص 30؛ و عمر بن محمد موصلي، مناقب آل محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ، بيروت، مؤسسه اعلمي، 1424، ص 85؛ الغدير، ج 7، (اعتذار خليفه الي الصديقه)، چ دوم، اسلاميه، 66، ص 228.
[4] . مجلسي، بحار، ج 30، چ اول، بيروت، دار الرضا، بي‌تا، ص 286.
[5] . مسعودي، مروج الذهب، ج 3، بيروت، دار المعرفه، ص 21 ـ 22.
منبع

پرسش :

امروزه فدك دست كيست و عوائد آن صرف چه اموري مي‌شود؟

پاسخ :

فدك نام دهكده‌اي است كه در 60 كيلومتري شهر مدينة النبي واقع شده، اين منطقه سرسبز و پر از درخت يكي از مناطق خيبر است و يهوديان مدينه در آن سكني داشتند و به زراعت و باغداري مي‌پرداختند و از اين منطقه حاصلخيز درآمدهاي خوبي به دست مي‌آوردند. بعد از اين كه قلعه خيبر به دست امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ فتح شد، يهوديان فدك اقدام به صلح با پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ كردند كه بخشي از اين زمينها را در اختيار آن حضرت ـ صلّي الله عليه و آله ـ گذاشتند و حضرت ـ صلّي الله عليه و آله ـ در آن جا درختان نخلي با دست مبارك خويش كاشت و آن جا را به حكم آيه قرآن به زهرا ـ سلام الله عليها ـ داد.[1] بعد از رحلت پيامبر، خليفه اول، آن را تصرف و خدمتكاران آن را اخراج و آن را تصرف نمود و زهرا ـ سلام الله عليها ـ نتوانست حق خويش را از او بگيرد، خليفه دوم آن را به يهوديان بازگرداند و بخشي از آن را از يهوديان خريد. خليفه سوم آن را به مروان و ديگران بخشيد و تا زمان عمر بن عبدالعزيز از دست فرزندان زهرا خارج بود. با شروع حكومت عمر بن عبدالعزيز وي فدك را به فرزندان حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ بازگرداند، ولي يزيد بن عبدالملك مجدداً از آنها باز پس گرفت. سفاح خليفه عباسي به عبدالله محض بازگرداند، ولي منصور دوانيقي مجدداً فدك را غصب كرد، مهدي عباسي دوباره به فرزندان فاطمه برگرداند، ولي موسي بن مهدي آن را پس گرفت. مأمون آن را طي حكمي كتبي به فرزندان زهرا ـ سلام الله عليها ـ بازگرداند.
اصبح وجه الزمان قد ضحكا
بِرَدِّ مامون هاشم فدكاً (دعبل خزاعي)[2]

ولي بعد از مأمون متوسل اين ملك را از فرزندان فاطمه پس گرفته و آن را به عمر بازيار واگذار كرده و عبدالله بن عمر بازيار درختاني را كه پيامبر كاشته بود قطع نمود و به دنبال آن فلج شد.[3]

از محصول آن فزندان فاطمه به حجاج و زائرين اطعام مي‌نمودند، بعد از انقراض خلافت عباسي و تشكيل دولت و خلافت عثماني كه تمام عربستان زير حكومت عثمانيان در‌آمد، سرنوشت اين منطقه نامعلوم بوده ولي قطعاً از دوره متوكل از دست فرزندان فاطمه خارج شده و بيش از اين در منابع تاريخي به مسئله فدك پرداخته نشده است.
درباره موقعيت فعلي فدك كه در چه وضعي قرار دارد؟ امروزه حره فدك را حره هتيم گويند، كه در شرق حره خيبر قرار دارد و مركز سرزمين يدرع در جنوب، حر‎‎‎‎‏ه فدك را اكنون الحويط مي‌خوانند. در صدر اسلام نيز فدك به عنوان يكي از قراء تابع خيبر محسوب مي‌شد كه به دست پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ به صلح رسيد. مولف كتاب مدينه شناسي مي‌نويسد در جستجوي سرزمين فدك (و موقعيت فعلي آن) تلاشهاي زيادي كردم تا اين كه پي بردم كه امروزه نامي از آن باقي نمانده و به جاي آن سرزمين حائط كه تابع امارات حائل و در مغرب الحليفه و جنوب ضرغد دقيقاً در حد مرز شرقي خيبر (محل خيبر) ايجاد شده است. در آن ايامي كه به جستجوي سرزمين فدك مطرح در تاريخ بودم كه حائط امروز باشد، تا پايان سال 1975 م آن را منطقه‌اي شامل 21 روستا يافتم كه حدود 11000 نفر جمعيت داشت در حالي كه سكنه مركز الحائط تا آن سال بيش از 1400 نفر نبودند ـ اما ـ اين سرزمين هم چنان پوشيده از نخلستانها و برخوردار از امكانات كشاورزي و درعين حال مجاور سرزمين‌هاي خشك حره و تابش آفتاب بوده است. منطقه حائط (فدك) اكنون موقعيت سابق خود را كه در مسير راه مدينه بود از دست داده و متروك است.[4] با اين توصيف به نظر مي‌رسد اكنون آن منطقه در تصرف ساكنان آن منطقه بوده كه زير نظر دولت سعودي مي‌باشد و در آمد آن نيز در امرار معاش ساكنان مصرف مي‌گردد و جاي خاص و شخص خاصي مالك آن نيست.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. فدك، سيد احمد فالي.
2. تاريخ مدينه، ابوزيد بن شبه، ترجمه دكتر صابري.
[1] . اسراء/26؛ حشر/6 و 7؛ و بلاذري، فتوح البلدان، قم، منشورات الاروميه، 1404، ص 42 ـ 47 و ص 36 ـ 42؛ و مدني، عبدالعزيز، التاريخ الامين، قم، انتشارات امين، 1418، ص 46 و 51.
[2] . صدر، محمد باقر، الفدك في التاريخ، تحقيق دكتر عبدالجبار شراره، مركز الغدير للدراسات الاسلاميه، بي‌تا، ص 35 ـ 48، سمهودي؛ وفاء الوفاء، ج 2، ص1026؛ و ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 5، ص 28؛ و ابوزيد عمر بن شبه النميري البصري، تاريح مدينه، قم، دار الفكر، 1410، ص 173 ـ 262.
[3] . فالي، سيد احمد، فدك، قم، مجمع الذخائر اسلامي، چاپ دوم، 78، ص 183.
[4] . نجفي، محمد باقر، مدينه شناسي، آلمان، ناشر سفارت ايران در بن، 1375، ص 335 ـ 340؛ و محمد محمد حسن شراب، المعالم الاثيره في السنه و السيره، دمشق، دار العلم، 1411، ص 215.
منبع

پرسش :

اگر فدك هديه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بود چرا فاطمه زهرا، آن را به عنوان ارث خود مطالبه مي‌كند؟

پاسخ :

چنان كه در منابع تاريخي معتبر آمده فدك مجموعه‌اي از باغات و مزارعي بود در اطراف مدينه كه پيامبر اكرم آن را به صلح از يهوديان خيبر گرفته و به حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ بخشيد.[1]

بلاذري مي‌نويسد كه پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نصف آن جا را به صلح خالصه خويش نمود. بنابر نقل بلاذري از عايشه وقتي كه زنان پيامبر در زمان عثمان ارث خود را مطالبه نمودند، عايشه جواب داد: «... انما هذا المال لِآل محمد...».[2]

از اين حديث دو نتيجه مهم حاصل مي‌شود؛ اول اين كه زنان پيامبر جزء آل محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ نيستند، دوم اين كه فدك را حضرت به دخترش فاطمه داده بود، چنان كه نقل كرده است كه فاطمه به ابي‌بكر گفت رسول خدا فدك را به من هبه نمود، آن را به من بازگردان...».[3]

بلاذري كه يكي از علماي اهل سنّت است، چند روايت معتبر در اين مورد نقل كرده است كه ملك فدك مال رسول خدا بود و پيامبر از درآمد آن به خاندان خود مي‌داد كه فاطمه آن را از رسول خدا خواست و رسول خدا آن را به فاطمه بخشيد و همچنين اين مورخ نقل نموده است كه عمر بن عبدالعزيز آن را به اولاد فاطمه برگرداند، چنان كه عمر بن عبدالعزيز بعد از رسيدن به خلافت خطبه‌اي خواند و گفت فدك «فيء» رسول خدا بود كه آن را به فاطمه ـ سلام الله عليها ـ داد... مأمون نيز آن را طي نامه‌اي به فرزندان فاطمه برگرداند و گفت اين ملك را رسول خدا به دخترش فاطمه بخشيده است و وارثين او و فرزندانش مالك حقيقي آن هستند.[4] «و قد كتب امير المؤمنين (مأمون) الي المبارك الطبري مولي امير المؤمنين (مامون) يا مره برد فدك علي ورثه فاطمه بنت رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ ...».[5]

ابن ابي الحديد رواياتي آورده است كه دلالت مي‌كند پيامبر اين ملك را بنابر آيه شريفة «... و آت ذي القربي حقه...» به فاطمه بخشيد.[6]

هرگز آن حضرت فدك را به عنوان ميراث مطالبه ننمود بلكه خليفه اول درباره ميراث انبيا حديثي جعل كرد كه آن حديث دقيقاً مخالف و معارض با قرآن بود.[7] حديثي كه او جعل كرد اين بود «... نحن معاشر الانبياء لانورث...»[8] دروغ بستن به زبان پيامبر مساوي با كفر است، چنان كه در منابع اهل سنّت آمده است، چون هرگز پيامبر حديثي مخالف با قرآن نمي‌گويد.
بنابراين حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ به خاطر اين كه آنها ناآگاهانه جعل حديث كردند براي روشن نمودن چهره دروغين آنها به قرآن استناد نمود و گفت كه چطور انبياء ميراث ندارند، در حالي كه قرآن حضرت سليمان را وارث داوود معرفي مي‌كند و آيات ارثي كه در قرآن آمده است مگر ممكن است پيامبر مستثني از آنها باشد.[9] پيامبران هم مثل ساير انسانها داراي اولاد بودند و داراي ارث و ميراث، پس اين ادعاي خليفه اول مخالف قرآن و لازمه عمل و قول او تكذيب پيامبر و قرآن است.
فدك را كه پيامبر به دستور خداوند به فاطمه بخشيده بود، فاطمه بعد از غصب فدك هرگز نگفت كه من ميراث پدرم را مطالبه مي‌كنم، بلكه آنها جعل حديث نموده و مسئله ميراث را پيش كشيدند، در حالي كه فاطمه ـ سلام الله عليها ـ مالك فدك بود و بعد از فاطمه فدك به فرزندان فاطمه به عنوان ميراث مي‌رسيد، پس فاطمه به عنوان ميراث مطالبه نكرده است، بلكه به عنوان حق غصب شده خويش، مطالبه مي‌كرد.
و علت اين كه حضرت فاطمه به آيات ارث تمسك جست اين بود كه مي‌خواست به خليفه اول بفهماند، حديثي كه او به زبان پيغمبر مي‌بندد، خلاف قرآن، است كه لازمه آن تكذيب قرآن و مساوي با كفر است.[10]

ابن ابي الحديد تصريح مي‌كند كه حضرت فاطمه فدك را هرگز به عنوان ارث مطالبه نكرد، بلكه پس از اخراج كارگران آن حضرت توسط مأمورين ابي‌بكر، آمد به مسجد و سخنراني نمود و خطبه‌اي غرّا ايراد كرد و گفت اين ملك را رسول خدا به من هبه كرده است كه شما تصرف مي‌كنيد، ولي ابوبكر گفت پيغمبر روايت كرد به من كه انبياء هيچ ميراثي غير از ايمان و علم و... حتي زمين از خود باقي نمي‌گذارند.
«قال (خليفه اول) ما ورث ابوك ديناراً ولا درهماً و انه قال ان الانبياء لا يورثون فقالت... فدك وهبهالي رسول الله...». ابوبكر چون درمقابل سخن حضرت كه فرمود اولاً؛ پيامبر آنجا را به من هبه كرده است، ثانياً؛ چرا دروغ مي‌گويي كه پيامبران چيزي را به عنوان ارث باقي نمي‌گذارند؛ كه به آيات قرآن استناد نمود.[11] بعد از اين كه ابن ابي الحديد ماجراي فدك را نقل مي‌كند كه چگونه دست به دست شد، تا اين كه مي‌نويسد عمر بن عبدالعزيز وقتي به خلافت رسيد «... كانت اول ظلامة رَدّها...» رد فدك اولين رفع ظلمي بود كه ابن عبدالعزيز انجام داد...[12] و شيعه هرگز معتقد نيست كه حضرت فاطمه آن را به عنوان ارث مطالبه نمود و هرگز چنين چيزي در تاريخ شيعه منعكس نشده، بلكه اين جعل اكاذيب و دروغها را بنابر نقل ابن ابي الحديد از ام المؤمنين عايشه نقل نموده‌اند، كه فاطمه ميراث خود را از ابوبكر خواست، و روايتي معارض و كاملاً متناقض با اين روايت از عايشه نقل شده است كه قبلاً ذكر شد كه عايشه به زنان پيغمبر گفته است كه فدك مال آل محمد است. اين تعارض آشكار نشانگر جعلي بودن و باطل بودن روايت آنهاست.[13]

همچنين روايات ديگري از عايشه نقل شده است كه عباس و فاطمه مطالبه ارث خود از ابي‌بكر نمود. لذا اين روايت با ضعف سند و متن و تعارض كاملاً از حيث اعتبار ساقط است.
علاوه بر اين ابن ابي‌الحديد، تعارض در كلام ابي‌بكر را بر اساس روايتي نقل مي‌كند كه ابوبكر ابتدا اعتراف مي‌كند كه ميراث پيامبر به اهلش مي‌رسد و بعد جعل حديث مي‌كند كه «لانورث» كه تعارض و تضاد شديد بين دو قول است.[14]

و همچنين او نقل مي‌كند كه اين روايت «لانورث» يك حديثي كاملاً غريبي است، چون هيچ كس اين روايت را از پيامبر به خبر ابي‌بكر نقل نكرده است.[15]

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. الفدك في التاريخ، محمدباقر صدر.
2. فدك، سيد احمد فالي.
[1] . ياقوت حموي، معجم البلدان، بيروت، چاپ اول، 1410، ج4، ص271.
[2] . ابي الحسن بلاذري، فتوح البلدان، قم، منشورات الاروميه، 1404 ق، ص 44.
[3] . همان، ص 45.
[4] . همان، ص 46 ـ 47؛ و ابن اثير الكامل، بيروت، دار صادر، 1399، ج 2، ص 225.
[5] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، بيروت، 1409، ج 4، ص 84.
[6] . همان.
[7] . «ورثَ سليمان بن داود...»، نحل، 16.
[8] . اين حديث جعلي است و هرگز از پيامبر نقل نشده است، چنان كه ابن ابي الحديد در آن ترديد نموده.
[9] . چنان كه در قرآن سوره نساء آيات 11 الي 14 و آيات آخر سوره و آيات ديگر از قرآن مسئله ارث مطرح شد و به عنوان يك فريضه از آن ياد شده، مگر پيامبر اكرم از فرائض ديگر مثل نماز و... مستثني بود، از اين فريضه مستثني شود.
[10] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، بيروت، لبنان، دار احياء التراث، 1409، ج 4، ص 80.
[11] . ابن ابي الحديد، همان، ص 80.
[12] . همان، ص 81.
[13] . همان، ص 81.
[14] . همان، ص 82، چنان كه ابن ابي الحديد در ص 9 ـ 84، كاملاً درباره تعارض بين احاديث صحبت كرده و آنها را مردود شمرده است.
[15] . همان، ص 85.
منبع

پرسش :

رفتار زمامداران اسلامي در طول تاريخ با فدك چگونه بوده است؟

پاسخ :

بررسي عملكرد حاكمان و رفتار متناقص آنها با مسأله فدك نمايانگر اين است كه بعضي از آنها سرزمين فدك را جزء اموال دولت و حكومت دانسته، نه مال خصوصي دختر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ، و برخي نيز فدك را جز اموال، فاطمه(س) و فرزندان او مي دانستند، بنابراين هر كدام با سليقه شخصي با آن رفتار كرده اند.
رفتار و عملكرد زمامداران اسلامي در طول تاريخ به سه دوره تقسيم مي شود: الف) دوران سه خليفه اول ب) دوران بني اميه ج) دوران بني عباس
فدك در دوران خلفاي سه گانه:
1- خليفه اول (ابوبكر) سرزمين فدك را از دست زهراء ـ سلام الله عليها ـ دختر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ گرفت و او را از ملك خويش محروم ساخت و آنرا جزء درآمد عمومي دولت و بيت المال قرار داد و از ثروت عظيم آن در ايام سلطنت خويش استفاده كرد.[1]

2- خليفه دوم (عمر بن خطاب) با اينكه در سمت مشاوري ابوبكر، اصرار زياد بر تصرف فدك و ممانعت از ارجاع آن به دختر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ داشت و نگذاشت ابوبكر آن را به صاحبش برگرداند،[2] ولي در ايام زمامداريش آن را به وارثان و فرزندان زهرا ـ سلام الله عليها ـ برگرداند.[3]

به نظر مي رسد اين تصميم خليفه دوم در بازگرداندن سرزمين فدك به خاندان پيامبر و وارثان دخترش - با اينكه خودش در ماجراي غصب آن نقش اساسي ايفاء كرد - از روي ناچاري و تعديل افكار عمومي باشد. چون در زمان خلافت ابوبكر به دليل ظلم و ستمي كه در حق خاندان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بعمل آمد و مال شخصي آنها را غصب كردند، افكار عموم مردم كه از طرفي ناظر بر اين اذيت و آزارها و از طرفي هم متوجه حقيقت و واقعيت مطلب بودند، نسبت به خليفه بدبين گشت.
3- خليفه سوم (عثمان بن عفان) نيز در ايام خلافتش دوباره اين سرزمين را غصب كرده و درباره آن حتي از روش خليفه اول هم تعدي كرده و آن را به مروان بن حكم واگذار كرد، مروان هم تا پايان خلافت عثمان از آن استفاده مي كرد.
بعد از پايان يافتن ايام خلافت عثمان، آنچه كه از مجموع كتابهاي تاريخ برداشت مي شود اين است كه، علي بن ابيطالب ـ عليه السلام ـ سرزمين فدك را از دست مروان بن حكم گرفت و با اقتدا به پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ آن را از اموال شخصي فاطمه ـ سلام الله عليها ـ دختر پيامبر بشمار آورد و به عنوان ميراث، خود و اولادش آن را در اختيار گرفتند و درآمدش را به صلاحديد مصرف مي نمودند.[4]

فدك در دوران خلافت حاكمان بني اميه:
1- معاويه بن ابوسفيان در دوران زمامداريش سرزمين فدك را از فرزندان زهرا ـ سلام الله عليها ـ گرفته و به تصرف خويش درآورد و آنرا بين سه نفر تقسيم كرد؛ يك سوم آن را به مروان بن حكم و يك سوم آن را به عمر بن عثمان و يك سوم آن را به پسرش يزيد بخشيد، بعد از آنها به مرور زمان همه آن سرزمين در اختيار عمر بن عبدالعزيز درآمد.[5]

2- عمر بن عبدالعزيز در دوران سلطنتش، تصميم گرفت اين سرزمين را به صاحبانش برگرداند. به استاندارش در مدينه نامه اي نوشت كه فدك را به فرزندان فاطمه ـ سلام الله عليها ـ تحويل نمايد، اما متأسفانه اطرافيانش در اين تصميم بر او ايراد گرفته و او را تحت فشار قرار دادند كه اين عمل بر خلاف روش خليفه اول و ديگر خلفاء گذشته است و تهديد كردند كه عدول از طريقه آنها جايز نيست. پس به ناچار سرزمين فدك را نگهداشت ولي درآمد آن را به فرزندان فاطمه ـ سلام الله عليها ـ تحويل مي داد.[6]

3- بعد از عمر بن عبدالعزيز، يزيد بن عبدالملك در زمان حكومتش، چشم طمع به در آمد فدك انداخته و آن را در اختيار گرفته و از سودهاي بدست آمده آن، استفاده مي كرد و بر خلاف عمر بن عبدالعزيز راضي نشد درآمد آن را به اولاد فاطمه ـ سلام الله عليها ـ برساند و آنها را از حقشان محروم كرد.
و اين ظلم و تعدي به عترت پيامبر و غصب حق آنها تا پايان حكومت بني اميه ادامه پيدا كرد.[7]

فدك در دوران خلافت حاكمان بني عباس:
1- ابوالعباس سفاح هنگاميكه به حكومت رسيد شايد بخاطر تثبيت موقعيت خود و جلب نظر بعضي از هاشميين، يا بدلايلي ديگر فدك را به عبدالله بن حسن از نوادگان امام حسن ـ عليه السلام ـ رد كرد.[8]

2- منصور عباسي در ايام زمامداريش فدك را از اولاد امام مجتبي ـ عليه السلام ـ گرفته و به تصرف خويش درآورد.[9]

3- پس از منصور، مهدي عباسي فدك را به صاحبان آن بر گرداند.
4- موسي بن مهدي عباسي بعد از پدرش متأسفانه بناء را بر ظلم و تعدي گذاشته و سرزمين فدك را غصب كرد پس از او هم ماجراي فدك بهمين منوال توسط ديگر خلفاء بني عباس ادامه پيدا كرد تا اينكه زمان حكومت مأمون فرا رسيد.[10]

5- مأمون عباسي يكي از حاكمان بني عباس است كه در ماجراي فدك به راه صواب رفته، چون حقيقت مطلب را مي دانست و از اساس ماجرا اطلاع داشت به استاندارش در مدينه نوشت:[11] فدك از آنِ فاطمه دختر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بوده كه پدرش به او بخشيده بود و حق او ضايع شد. تا اينكه گفته: اين مطلب روشن و مسلم است و تاريخ آن را گواهي مي دهد. پس الان لازم است به صاحبانش برگردد و به دستور او بازگردانده شد.[12]

6- متوكل عباسي در ايام حكومت ظالمانه اش، اين سرزمين را از وارثان دختر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ گرفته به شخصي به نام عبدالله بن عمر بازيار واگذار كرد عبدالله بن عمر هم به مردي به نام بشر بن بني اميه دستور داد يازده درختي كه در اين سرزمين توسط پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ غرس شده را قطع كند پس بشر هم آنها را قطع كرد و اعضايش فلج شد. بعد از متوكل هم هيچ يك از حاكمان آن را به اولاد فاطمه برنگرداند و اين ماجرا بصورت ظلم و تعدي ادامه پيدا كرد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. شرح نهج البلاغه، ابن الحديد، ج 16.
2. فدك في التاريخ، لصدر، ص 20 الي 25.
3. الفدك، لموسوي القزويني.
[1]. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 16 - صدر، فدك في التاريخ، ص 21.
[2]. سيره حلبي، ج 3، ص 391 - موسوي قزوين، فدك، ص175.
[3]. صدر، فدك في التاريخ، ص21.
[4]. همان، ص 22.
[5]. ابن ابي الحديد، نهج البلاغه، ج 16، ص 216.
[6]. صدر، فدك در تاريخ، ص23.
[7]. همان، ص23.
[8]. همان، ص23.
[9]. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج16، ص217.
[10]. فدك در تاريخ، ص24.
[11]. فدك در تاريخ ص24.
[12]. شرح نهج البلاغه، ج16، ص217.
منبع

پرسش :

فاطمه زهرا سلام الله عليها از اولين بيعت‌كنندگان با ابوبكر بعد از رحلت پيامبر اسلام (ص) بود و تا آخر عمر هيچ‌گونه مخالفتي با او نداشته است.

پاسخ :

بعد از جريان سقيفه، عده‌اي از مخالفان خلافت ابوبكر، در خانه امام علي ـ عليه السّلام ـ اجتماع كرده بودند،[1] كه مواجه با برخورد شديد عمر و هواداران وي شدند. عمر شمشير زبير را گرفت و شكست، و به گزارش ابن عبدربه، عمر كه قبسي آتش در دست داشت، تهديد به آتش زدن خانه كرد، و وقتي فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها‌ـ پرسيد كه آيا واقعاً قصد چنين كاري دارد؟ او گفت: آري، مگر آنكه اين جمع، امري را بپذيرند كه امت پذيرفته است![2] پس از تهديد عمر به آتش زدن خانه بر سر معترضان بود كه حضرت فاطمه ـ عليها السّلام ـ از آنان خواست متفرق شوند زيرا عمر چنين كاري را انجام خواهد داد،[3] پس معلوم مي‌شود كه حضرت فاطمه ـ عليها السّلام ـ همراه با علي ـ عليه السّلام ـ و تني چند از صحابه نه تنها از اولين بيعت‌كنندگان نبودند بلكه از اولين مخالفان خلافت ابوبكر بودند و آن حضرت همراه با حضرت علي ـ عليه السّلام ـ ، تلاش زيادي براي بازگرداندن امر خلافت از ابوبكر و بيعت با علي ـ عليه السّلام ـ كردند. اما تلاش آنها ثمري نبخشيد.[4] و حتي فراتر از اين در اين نكته جاي ترديدي نيست كه هم خود فاطمه زهرا ـ عليها السّلام ـ تا آخر عمر خويش، و هم حضرت علي ـ عليه السّلام ـ و بني‌هاشم تا آخر عمر شريف حضرت فاطمه ـ عليها السّلام ـ با ابوبكر بيعت نكردند.[5] و به دليل حق‌كشي‌هايي كه در جريان ميراث پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ مسأله فدك[6] و قضيه امامت علي ـ عليه السّلام ـ انجام شد، فاطمه زهرا ـ عليها السّلام ـ نسبت به ابوبكر و عمر خشمگين شد و بدون آنكه از آنها راضي شود از دنيا رفت.[7] و وصيت آن حضرت نسبت به دفن مخفيانه و شبانه او و خبر نكردن ابوبكر و عمر نيز دليل بر عدم رضايت آن حضرت سلام الله عليها، از ابوبكر و عمر مي‌باشد. و همچنين اگر فاطمه زهرا ـ عليها السّلام ـ از ابوبكر راضي بود! چرا او تلاش زيادي مي‌كرد كه فاطمه ـ عليها السّلام ـ از او راضي شود، اما آن حضرت راضي نشد و همين امر سبب شد، تا ابوبكر در پايان عمر خود از اين كه فاطمه ـ عليها السّلام ـ را ناراضي كرده و به خانة وي هجوم برده اظهار پشيماني و ندامت كند، اين خبر كه او در روزهاي آخر زندگي گفت: اي كاش هرگز خانة زهرا ـ عليها السّلام ـ را مورد تفتيش قرار نداده بود و موجبات نارضايتي او را فراهم نكرده بود، توسط بسياري از مورخان اهل سنّت روايت شده است.[8]پس چنانچه با شواهد تاريخي هم معلوم شد، فاطمه زهرا سلام الله عليها، بدون اينكه با ابوبكر بيعت كند از دنيا رفت، و با خلافت ابوبكر هم مخالف بود و چنانچه اشاره كرديم براي مخالف علني خود هم تلاش زيادي كرد اما وقتي ديد تلاش او سودي ندارد، از آن دو قهر كرده و تا آخر عمر شريف و كوتاه خود سكوت كرده و به ديار باقي شتافت.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. فاطمه از مهد تالحد، محمد كاظم موسوي.
2. رنج زهرا، سيد جعفر مرتضي عاملي.
3. آتش به خانه‌ي وحي، سيد محمد حسين سجادي.
[1] . عسكري، سيد مرتضي، معالم المدرستين، تهران، بنياد بعثت،1412ه‍ . ق، ج 2،صص163-166.
[2] . ابن عبد ربه، العقد الفريد، بيروت، دارالكتاب العربي، 1384، ج3، ص64؛ أبي الفداء، تاريخ أبي الفداء، ج1، ص156، به نقل از : معالم المدرستين،، ج2، ص167.
[3] . احمد بن عمر و الشيباني، المذكر و التذكير و الذكر، تحقيق، خالدالردادي، رياض، 1413ه‍ . ق، ص91؛ ابن أبي شيبه، المصنف في الاحاديث و الاثار، تقديم و ضبط كمال يوسف الحوت، بيروت، دارالتاج، 1409 ه‍ . ق، ج7، ص432.
[4] . ابن واضح اليعقوبي، تاريخ اليعقوبي، بيروت، دار صادر، ج2، ص126؛ ابن أبي الحديد، شرح نهج‌البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، مصر، دارالاحياء الكتب العربية، 1387 ه‍. ق، ج2، صص50-28،67؛ نصربن مزاحم منقري، وقعة الصفين، تحقيق: عبدالسلام هارون، قاهره،1382 ه‍ . ق، ص182.
[5] . عبدالرزاق الصنعاني، المصنف، بيروت، 1392 ه‍.ق، ج5، ص472.
[6] . قداحه بن جعفر، الخراج و صناعة الكتابة، تحقيق الدكتور، محمدحسين الزبيدي، بغداد، دارالرشيد، 1981 م، صص260-259.
[7] . عبدالرزاق، همان، ج5، ص472؛ همين روايت از زهري در: صحيح بخاري، ج6، ص122 نقل شده است؛ ابن ابي الحديد، همان، ج6، صص50-49،؛ ج16، صص182-281،253؛ ابن كثير حنبلي، البداية و النهاية، بيروت، دارالكتاب العلمية، چاپ پنچم، 1409 ه‍.ق، ج5، صص285، 287.
[8] . الكاندهلوي، حياة الصحابة، حلب دارلوعي، 1391 ه‍.ق، ج2، ص24؛ ابن سلام، الاموال، قاهره، 133 ه‍.ق، ص194.
منبع

پرسش :

حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ با آن مقامات آيا لازم بود با مردان نامحرم براي دفاع از حقوق خود گفتگو كند و آيا سخنراني كردن زن در بين نامحرمان براي يك معصوم امكان‌پذير است؟

پاسخ :

با توجه به اين كه دفاع انسان از حقوق خود از آموزه هاي ديني به شمار مي رود، بنابراين بر هر كس لازم است كه از حقوق خود دفاع كند، حتي اينكه اين شخص دختر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ باشد، زيرا علاوه بر ذي حق بودن، لزوم دفاع از جهاتي حائز اهميت بود كه به آنها اشاره مي شود:
1ـ خطر واپسگرايي و استبداد:
هدف واقعي گروه سلطه جو از مصادره دارايي دختر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ، اين بود كه بدين وسيله، خاندان وحي را از نظر اقتصادي و امكانات زندگي دچار ناتواني سازد. بر اين انديشه بود كه يك جنگ اقتصادي شكننده اي را بر ضد امير مومنان به راه اندازد. بنابراين، بر فاطمه ـ سلام الله عليها ـ لازم بود كه با اين خطر و استبداد مبارزه كند.
2ـ برترين جهاد يا ضرورت مقاومت در برابر استبداد:
يكي از اساسي ترين برنامه هاي دين، اين است كه انسان خردمند و دين باور بايد، هماره در انديشه ساختن خود و جامعه و تأمين حقوق بشر باشد و با برنامه ريزي درست در برابر پيدايش و گسترش استبداد به مقاومت و مبارزه بر خيزد و با همه وجود و امكان بكوشد كه مردم را به مبارزه و مقاومت برانگيزد و با كنار زدن پرده هاي فريب و نيرنگ از چهره ي زشت خودكامگان، ماهيت آنان را به مردم نشان دهد و مردم را بدين وسيله بيدار سازد و به حركت در آورد، و در اين راه و آن شرايط چه كسي بهتر و برتر از دخت سر افراز پيامبر(ص)؟
3ـ در انديشه شايسته سالاري:
حضرت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ در ضمن مطالبه ي اين حق مصادره شده ي خويش، در حقيقت در انديشه مطالبه حقوق اساسي و آسماني علي ـ عليه السلام ـ و در پس مطالبه ي خلافت و امانتداري آن پيشواي عدالت و حقوق و آزادي مردم، يا شايسته سالاري بود؛ همان حكومت عادلانه كه از سوي خدا به پدرش ارزاني شد و از سوي او، به فرمان خدا به نام علي ـ عليه السلام ـ رقم خورد. در اين مورد ابن ابي الحديد مي نويسد: من از استاد «علي فارقي» پرسيدم آيا فاطمه در مطالبه فدك راستگو بود؟ پاسخ داد: آري. پرسيدم، چرا ابوبكر فدك را به او باز نگردانيد؟ او گفت: اگر آن روز ابوبكر در برابر ادعاي فاطمه، حق مصادره شده او را باز مي گرداند، بي ترديد، فرداي آن روز او مي آمد و با صراحت و راستي و در پرتو آيات و روايات، خلافت و حكومتي را مي خواست كه بر اساس اصل خرد پسند و شايسته سالاري، از آن علي ـ عليه السلام ـ بود و ابوبكر هم ناگزير از پذيرش سخن فاطمه ـ عليه السلام ـ و كناره گيري از قدرت بود.[1]

4ـ چشم پوشي بي جهت هرگز:
افزون بر خطر سهمگين واپسگرايي و استبداد - كه دخت ژرف نگر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ براي مبارزه با آن بلاي بزرگ، به پا خواست، مطالبه فدك نيز خدا پسندانه و خردمندانه بود، چرا كه محصولات سالانه ي زمين هاي فدك اندك و ناچيز نبود، بلكه درآمد آن قابل توجه بود، تا جايي كه ابن ابي الحديد بر اين انديشه است كه درختان خرماي آن بسان نخلستانهاي كوفه در عصر او بوده است.
5ـ حق را بايد خواست:
دليل ديگر پافشاري فاطمه ـ سلام الله عليها ـ بر باز پس گرفتن حق خويش، اين بود كه حق را بايد خواست و از پي آن رفت چرا كه حق، گرفتني است و به خودي خود به صاحبش باز نمي گردد، روشن است كه حق جويي و حق طلبي و مطالبه حقوق مادي و انساني، هرگز با مقام پارسايي و بردباري مورد نظر قرآن و عترت نه تنها ناسازگار نيست بلكه بايسته و مورد سفارش است چرا كه سكوت در برابر عصب حقوق و پذيرش بيداد، زيبنده نيست و ظالم پروري و گناه است.[2]

6ـ سكوت خطر ساز است:
سكوت حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ اينجا خطر آفرين بود و آيندگان چنين قضاوت مي كردند كه فاطمه ـ سلام الله عليها ـ آن را به ناحق در تصرف داشته است كه وقتي از او گرفته شد، هيچ دفاعي از حق خويش نكرد. به خصوص دشمنان ايشان در پي اين گونه نقطه ضعف ها بودند تا از منزلت و عظمت اين خاندان در نزد مردم بكاهند و لذا ايشان براي اثبات حقانيت، خويش، افشاگري كردند.[3]

در مورد سخنراني کردن حضرت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ در بين نامحرمان بايد گفت: اولاً حضرت براي گرفتن حق خويش چادر به سر كردند و در ميان جمعي از زنان فاميل و خويشان خويش به مسجد رفتند و در آن وقت پرده‌اي سفيد ميان زنان و مردان افكندند و آن‌گاه فاطمه از پشت پرده حق خويش را مطالبه كرد.[4]

ثانياً حضرت زهرا در امور اجتماعي مشاركت داشتند حتي در برخي از غزوات با پيامبر بودند و به مجروحان مي‌رسيدند و در فتح مكه.[5] و نيز در قضية مباهله حضور داشتند، و اين حضور اجتماعي منافاتي با عصمت ايشان ندارد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ فدک، آيت الله سيد محمد حسن قزويني، ترجمه علم الهدي.
2ـ ماجراي فدک، سيد احمد فالي.
3ـ منشور دادخواهي، علي کرمي.
[1]. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، مصر، دارالاحياء الكتب العربيه، ج16، ص284.
[2]. كرمي، علي، منشور داد خواهي، قم، انتشارات دليل، چاپ اول، 1382ش، ص418-422.
[3]. انصاري، محمد باقر و... اسرار فدك، قم، نشر الهادي، چاپ دوم، 1376ش، ص84.
[4] . دشتي، محمد، حضرت زهرا، مؤسسه تحقيقاتي اميرالمؤمنين، ق1376، ص164؛ مجلسي، محمدباقر، زندگاني حضرت زهرا، مترجم محمد روحاني علي‌آبادي، ص825.
[5] . توفيق ابوعلم، فاطمه زهرا، ترجمه علي‌اكبر صادقي، تهران، سپهر، چاپ هفتم، 1374، ص121.
منبع

پرسش :

آيا حضرت فاطمه سلام الله عليها در صدر اسلام جهت پوشش از چادر استفاده مي کرد؟

پاسخ :

دستور به حجاب و عفاف نه تنها يک ضرورت اجتماعي براي حفظ عفت جامعه است، بلکه مهم ترين راه کار حفظ عفت، کرامت و شخصيت انساني زنان در عرصه هاي گوناگون مي باشد و پارة وجود رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ کاملترين اسوه و الگوي حيا، عفت و حجاب است. دختري که پدرش کانون همة حوادث سياسي و اجتماعي آن روزگار بود و او در کنار پدر، چون مادري مهربان، در همة اين صحنه ها حضور داشت. چه در دوران کودکي در شرايط طاقت فرساي مکه، در حصر اقتصادي در شعب ابي طالب، چه در دوران بعد از هجرت به مدينه و کشاکش جنگهاي پر شمار و حوادث بي شمار، و چه در خانة علي ـ عليه السّلام ـ که محل آمد و شد فراوان اصحاب و ياران رسول ـ صلّي الله عليه و آله ـ بود و حضرت صديقة طاهره، در همة اين صحنه ها حضور داشت، اما با همة اين احوال عفاف و حجاب او در اوج يگانگي و بي مثالي بود.[1] جلوه هاي بسيار زيبا و ديدني از رفتار و گفتار حضرت فاطمه زهرا (س) در عرصة حجاب و عفاف در منابع گزارش شده است که حقيقت هر يک از اين رفتارها و گفتارها مي بايد سرمشق دختران و زنان در زندگي قرار گيرد.[2]

روايات وارده از صديقه طاهره (س) در رابطه با حجاب مؤيد اين مطلب است که خود حضرت زهرا (س) از کودکي به اين مطلب اهميت مي دادند و از همان اوان کودکي پوشش ظاهري خود را حفظ مي کردند[3] در روايتي آمده است که پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ به فاطمه (س) فرمود: چه چيزي براي زن بهتر و نيکوتر است؟ فاطمه (س) گفت: اينکه او مردي را نبيند و مردي نيز او را نبيند.[4] و اما راجع به کيفيت حجاب حضرت زهرا (س) در منابع آمده است که آن حضرت در خارج از خانه از پوششي استفاده مي کرد که تمام بدن را از سر گرفته تا پاها را مي پوشانيد و با چنين پوششي در جامعه حاضر مي شد.[5] اميد است که شيوة عملي حضرت زهرا (س) در زندگي، الگوئي باشد براي تمامي زنان با ايمان و با عفاف جهان اسلام.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ سيره و سيماي ريحانه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ، علي کرمي.
2ـ حياة الصديقة فاطمة (س)، محمد جواد طبسي (ص 149 الي ص 155).
3ـ نهج الحياة، فرهنگ سخنان فاطمه (س)، محمد دشتي.
[1] . مصباح يزدي، محمد تقي، جامي از زلال کوثر، تحقيق و نگارش محمدباقر حيدري، قم، انتشارات مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، چاپ دوم، 1381ش، ص105ـ106.
[2] . ر.ک: مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج101، ص36؛ ج100، ص238؛ ج37، ص69؛ ج43، ص84.
[3] . ر.ک: قزويني، سيد محمد کاظم، فاطمه الزهراء من المهد الي اللحد، بيروت، منشورات مؤسسة النور للمطبوعات، چاپ اول، 1411ق، ص190ـ191.
[4] . مجلسي، محمدباقر، زندگاني حضرت زهرا(س)، ترجمه محمد روحاني علي آبادي، انتشارات مهام، چاپ اول، 1377ش، ص388.
[5] . طبسي، محمد جواد، حياة الصديقة فاطمة (س)، قم، مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول، 1423ق، ص154ـ155.
منبع

پرسش :

چند داستان در مورد زندگي حضرت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ بيان نموده و حديثي را ذكر كنيد.

پاسخ :

حضرت فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ اسوه برترين انسانها به عنوان حجة الله و وسيلة الله، بزرگ انساني است كه در عمر كوتاه خود، زيبنده و برازندة القابي چون: كوثر، ليلة القدر، أم أبيها، ام الأئمة النجباء، زهرا و فاطمه ـ عليها السلام ـ شد.
بر نسل امروز بويژه جوانان شيعه ايراني است تا با حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ و منش او بيشتر آشنا گشته و از سيرة آن حضرت در زندگي خويش الگو بگيرند.
حال كه شما پرسشگر عزيز در پي كسب معرفت از درياي كران ناپيداي علم و سيره فاطمي ـ سلام الله عليها ـ هستيد و آن حضرت را در مسير زندگيتان الگوي خويش ساخته ايد، داستاني چند از زندگي آن حضرت كه به خواسته خودتان مناسب با سن و موقعيّت شما و هم سن و سالانتان باشد ذكر مي كنيم.
1. اصل پوشش ظاهر (حجاب) و دارا بودن صفت كمالي عفاف براي زن مؤمنه يكي از وظايف ديني و انساني به شمار مي رود كه زنان مسلمان جهت حفظ تقوي و كسب رضايت خدا و رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ و ابراز بندگي خدا از طرفي، و جهت حفظ امنيّت اخلاقي اجتماع از سوي ديگر بايد ملتزم به آن باشند.
يكي از پيام هاي صريح زندگي فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ اهميت دادن آن بانوي گرامي به حجاب و پوشش در حد فوق العاده مي باشد كه در اين مختصر به ذكر دو روايت كفايت مي كنيم.
1. از امام كاظم ـ عليه السلام ـ روايت است كه علي ـ عليه السلام ـ فرمود:
نابينائي اجازه خواست و بر فاطمه ـ سلام الله عليها ـ وارد شد پس حضرت زهرا خود را از او پوشاند، رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ به وي فرمود: براي چه خود را از او مي پوشاني در حالي كه تو را نمي بيند؟ فاطمه ـ سلام الله عليها ـ عرض كرد: اگر او مرا نمي بيند همانا من او را مي بينم و وي بوي مرا استشمام مي كند. آنگاه رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمودند: گواهي مي دهم كه بي شك تو پارة تن مني.[1]

از اين روايت علاوه بر پوشاندن بدن، لزوم پوشش بوي عطر زنان هم از مردان نامحرم فهميده مي شود.
2. و نيز علي ـ عليه السلام ـ مي فرمايند:
خدمت رسول گرامي اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ بوديم، آن حضرت پرسيد چه چيزي براي زنان نيكو و رواست؟ حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ فرمودند:
«خير للنساء أن لا يرين الرجال و لا يراهنّ الرجال.»[2]

آنچه براي زنان نيكوست اينكه بدون ضرورت مردان نامحرم را نبينند و نامحرمان نيز او را ننگرند.
2. حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ در عبادت و عصمت به حدّي رسيده بود كه در حديث متفق ميان شيعه و اهل سنت آمده است كه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ در رابطه با عصمت و عبادت آن حضرت فرمودند: «إن الله يغضب لغضبك فاطمة و يرضا لرضاك» اي فاطمه ـ سلام الله عليها ـ : خداوند با خشم تو خشم مي كند و با رضاي تو راضي مي شود.[3]

آن حضرت گاهي تا صبح مشغول عبادت مي شد، حضرت امام حسن ـ عليه السلام ـ مي فرمايند:
شب جمعه اي ديدم كه مادرم همواره در ركوع و سجود بود تا اينكه صبح شد و مي شنيدم كه براي مردان و زنان مؤمن دعا مي كرد و نام مي برد ولي براي خود دعا نكرد. گفتم: اي مادر چرا براي خويش دعا نمي كني همانگونه كه براي ديگران دعا مي كني؟ فرمود: پسرم اوّل همسايه بعد خانه.[4]

اين روايات علاوه بر اينكه تأكيد بر شب زنده داري ها و عبادتهاي آن حضرت دارد مي رساند كه حضرت زهراء نسبت به اطرافيان و همسايگان خويش بي تفاوت نبودند و همواره در حقّ بندگان خوب خدا خيرخواه و براي رفع حوائج آنان دعا مي كردند.
پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ در مورد دخت گراميش مي فرمود: فاطمه حوريه اي انساني است، هرگاه در محراب در مقابل خداوند خويش مي ايستد. نور او براي ملائكه آسمان همچون نور ستاره ها براي اهل زمين مي درخشد، خداوند عزوجل مي فرمايد: اي فرشتگان من بنگريد به بندة من فاطمه، سرور بندگانم، كه در مقابل من ايستاده و بند بند بدن او از خوف من مي لرزد و با خشوع قلب خود به عبادت من روي آورده است، شما را گواه مي گيرم كه شيعيان او را از آتش جهنم امان دادم.[5]

حسن بصري با اينكه از طرفداران اهل بيت ـ عليهم السلام ـ نيست مي گويد:
در اين امت كسي عابدتر از فاطمه ـ سلام الله عليها ـ نبود، آنقدر به عبادت مي ايستاد كه قدمهايش وَرم مي نمود.[6]

حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ در لحظات آخر عمر خويش همچون ايام گذشته مشغول عبادت و راز و نياز با حضرت احديّت بود و شيعيان و پيروان اسلام و نيز در حقّ گنهكاران و خطا پيشه گان امت اسلامي دعا مي كرد و طلب مغفرت براي آنان از بارگاه خداوند متعال داشت. اسماء همسر جعفر طيّار نقل مي كند كه در لحظه هاي آخر عمر حضرت زهراء ـ سلام الله عليها ـ متوجه آن بزرگ بانوي عالم بودم، ابتداء غسل كرد و لباسهايش را عوض نمود و در خانه مشغول راز و نياز با خدا شد. جلو رفتم، فاطمه ـ سلام الله عليها ـ را ديدم كه رو به قبله نشسته و دستها را به سوي آسمان بلند كرده و چنين دعا مي كند: «إلهي و سيدي أسئلك بالّذين اصطفبتهم و ببكاء ولدي في مفارقتي أن تغفر لعصاة شيعتي و شيعة ذريتي؛ پروردگارا، بزرگوارا، بحقّ پيامبراني كه آنها را برگزيدي و به گريه هاي فرزندانم در فراق من، از تو مي خواهم گناهكاران شيعيان من و شيعيان فرزندان مرا ببخشائي».[7]

و اينها خود بزرگترين درس از زندگي سرشار از ايمان آن حضرت مي باشند كه مي توانند تحولّي عميق در دلهاي خفته و پژمرده از غفلت و ناداني انسانها در تمامي قرون و بالاخص در عصر حاضر ايجاد كنند. اميد است با پيروي از ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ بتوانيم زندگي پر از معنويت و ايمان براي خود و جامعه خود بسازيم. در پايان حديثي از حضرت رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ در رابطه با حضرت زهراء ـ سلام الله عليها ـ ذكر مي كنيم. انشاءالله كه بتوانيم در زمرة محبان واقعي اهل بيت عصمت و طهارت ـ عليهم السلام ـ قرار گيريم.
قال رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ :
من أحب فاطمه ابنتي فهو في الجنة معي و من أبغضها فهو في النار. يا سلمان، حبّ فاطمه ينفع مائة من المواطن...
رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ به سلمان فرمودند: اي سلمان، هر كس دخترم را دوست بدارد او بامن در بهشت است و هر كس او را دشمن بدارد او در آتش است. اي سلمان، حبّ فاطمه ـ سلام الله عليها ـ در صد جايگاه سود مي دهد، آسانترين آن جايگاه ها مرگ و قبر و ميزان و صراط و محاسبه است. هر كس از او، دخترم راضي باشد من از او راضيم و هر كس من از او راضي باشم خدا از او راضي باشد و هر كه بر او خشم كند من بر او خشم كنم و هر كس بر او خشم نمايم خدا بر او خشم كند. اي سلمان، واي بر كسي كه به او و شوهرش ستم كند. واي بر كسي كه به ذرّية او ستم كند.[8]

معرفي منبع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ علامه محمدباقر مجلسي، کتاب چهارده معصوم ـ عليهم السلام ـ ، انتشارات سرور، 1382ش.
[1] . قزويني، سيد محمدكاظم، فاطمة الزهراء(س) از ولادت تا شهادت، ترجمه علي كرمي، انتشارات نشر مرتضي، چاپ چهارم، 1382ش ، ص330.
[2] . نيلي پور، مهدي، فرهنگ فاطميه، اصفهان، انتشارات مركز فرهنگي شهيد مدرس، چاپ سوم، 1382ش، ص250.
[3] . شيخ طبرسي، فضل بن حسن، اعلام الوري با علام الهدي، مؤسسه آل البيت(ع)، لإحياء التراث، چاپ اول، 1417ق، ج1، ص294.
[4] . علامه مجلسي، تاريخ چهارده معصوم(ع)، چاپ نهم، انتشارات سرور، 1382ش، ص193.
[5] . قزويني، سيدمحمدكاظم، فاطمة الزهراء از ولادت تا شهادت، ترجمه علي كرمي، انتشارات نشر مرتضي. چاپ چهارم، 1382ش، ص301.
[6] . همان.
[7] . فرهنگ فاطميه، همان، ص15.
[8] . همان، ص13.
منبع

پرسش :

چگونه ممكن است كه مي گويند كسي صداي زهرا (س) را نمي شنيده است اما گريه آن حضرت را در رحلت پيامبر همسايه ها مي شنيدند؟

پاسخ :

حضرت زهرا(س) با توجه به انتسابشان به نبي اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ داراي موقعيتي بس عظيم و حساس بوده اند كه مورد مراجعه اقشار مختلف مردم قرار مي گرفته اند لذا نمي توان تصور نمود كه ايشان فردي محبوس و منزوي بوده اند به حدي كه هيچ كس صداي ايشان را نشنيده باشد. اكنون مواردي را در اين موضوع مي آوريم.
«1. آن حضرت در جنگ احد همراه با زنان مدينه به منطقه جنگي رفته و بعد از جنگ به مداواي رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ و حضرت علي ـ عليه السّلام ـ كه جراحاتي برداشته بودند. پرداختند.
2. بعد از جنگ احد، آن حضرت به زيارت شهداي جنگ مي رفت.
3. بعد از اينكه غوغاي سقيفه به راه افتاد، عمر با عده اي به درخانه آن حضرت آمد و فرياد مي كشيد كه بيرون بيائيد حضرت زهرا به پشت در حجره آمدند و عمر را ديدند كه آتش در دست دارد پس فرمود: عمر ـ مگر از خدا نمي ترسي چه شده است؟ عمر گفت: بايد علي و بني هاشم بيايند و با خليفة رسول خدا بيعت كنند. و ايشان گفتند: خليفه كيست؟ خليفه رسول اكنون در كنار پيكر اوست عمر گفت: ابوبكر پيشواي مسلمين است مردم با او بيعت كرده اند شما نيز بايد بيعت كنيد و گرنه خانه را به آتش مي كشم. حضرت فرمود: آيا خانه ما را به آتش مي كشي و او گفت آري.
4. ده روز بعد از حلت پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فاطمه (س) براي اعتراض به مصادره فدك نزد ابوبكر رفته و با او به گفتگو و بحث پرداختند. اين كار دوبار صورت گرفت.
7. همچنين بعد از رحلت پيامبر و غصب خلافت مسلمين توسط نااهلان، حضرت فاطمه(س) به مسجد رفتند و در حاليكه مسجد مملو از مرد و زن بود. در پشت پرده اي خطبه اي ايراد فرمود كه معروف است.
8. زماني كه آن حضرت بعد از قضيه آتش زدن در خانه، در بستر مريضي بودند. عمر و ابوبكر به عيادتشان رفتند. چون آنها وارد شدند و نشستند. حضرت صورتشان را از آنها برگرداند و فرمود آيا شنيده ايد كه پدرم فرمود رضاي فاطمه رضاي من است و خشم او خشم من، هركه او را بيازارد مرا آزرده است و هر كه او را دوست بدارد مرا دوست داشته است.»[1]

9. جابر مي گويد روزي همراه رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ به در خانه فاطمه (س) رفتيم، پيامبر اكرم اذن طلبيد و وارد شديم، ديدم چهرة زهرا آنچنان زرد بود كه مانند شكم ملخ مينمود.[2]

10. روزي سلمان خدمت آن حضرت بود، حضرت زهرا دعاي نور را به او تعليم فرمود و گفتند اگر مي خواهي هرگز ترا تب نگيرد بر اين دعا مداومت كن.[3]

از سويي ديگر آنچه كه از طرف شارع مقدس مورد نهي قرار گرفته است و از زنان خواسته شده از آن بپرهزيند. آن نوع سخن گفتني است كه باعث تحريك شهوت مردان گردد. لذا به زنان دستور مي دهد: «فلا تخضعن بالقول فيطمع الذي في قلبه مرض»[4] در حرف زدن صدا را نازك و مهيج نكنيد كه موجب طمع بيماردلان گردد. و مفهوم آيه اين است كه اگر در سخن ناز و كرشمه نباشد جايز است يعني خود آيه دليل بر جواز سخن گفتن با مرد نامحرم است.[5] بر همين اساس است كه فقهاي عظيم الشأن چنين فتوا داده اند كه شنيدن صداي زن در صورتي كه تلذذ و ريبه نباشد جايز است. البته ماداميكه ضرورت نباشد ترك آن بهتر است و بر زن حرام است كه بخواهد صوت خود را نازك و مهيج گرداند.[6] مطلب قابل توجه ديگر اين است كه گريه در فراق عزيزان خود جايگاه خاصي دارد و از استثنائي برخوردار است. آن چنانكه روايت است روزي يك زن به دنبال جنازه يكي از خويشان خود مي رفت و بي تابي مي كرد. عمر به او نهيب زد كه برگردد اما رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: او را به حال خود بگذار دلش داغدار است و چشم گريان و عهد(ش به مرده) نزديك.[7] و نيز امام باقر ـ عليه السّلام ـ فرموده اند: انما تحتاج المرأه في الماتم الي النوح لتسيلَ دمعها: زن در ماتم نياز به نوحه و شيون دارد تا اشك هايش را بريزيد.[8]

چون اين عمل از بار سنگين آلام او مي كاهد توجه به اين نكته هم ضروري است، گريه حضرت زهرا در مصيبتي بوده است كه بزرگتر از آن مصيبتي نبوده و عظمت آن آسمانيان را به شيون آورده بود. امام باقر ـ عليه السّلام ـ در جايي ديگر مي فرمايد، حديث: اگر مصيبتي بر خودت يا مالت يا فرزندت پيش آمد، مصيبت رحلت پيامبر خدا را بياد آر، همانا خلائق مصيبتي (عظيم تر) از آن هيچوقت نديده اند.[9] اما نكته مهمتر از همه اينكه، حضرات چهارده معصوم كه از از هرگونه خطا و عيبي منزه هستند، الگوي تمامي رفتارهاي ما مي باشند و ما بايد اعمال خود را با اعمال و فرمايشات آنها بسنجيم و حضرت زهرا نيز از جمله معصومين هستند كه بايد به ايشان اقتدا نمود. از اين روست كه فقهاي عظام وقتي مي خواهند به جايز بودن گريه بر مرده فتوا بدهند از جمله دلايلي كه براي آن مي آورند گرية حضرت زهرا در رحلت پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي باشد.[10]

براي مطالعة بيشتر به كتاب فاطمه الزهرا نوشتة آقاي رحماني همداني مراجعه گردد.
امام باقر ـ عليه السّلام ـ فرموده اند: انما تحتاج المرأة في الماتم الي النوح لتسيل دمعها: زن در ماتم نياز به نوح و شيون دارد تا اشكهايش را بريزد.[11]
[1] . محمد قاسم نصيرپور،‌زندگاني فاطمه زهرا (س) مقدمه آيت الله مرعشي نجفي،‌دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامي، 1372، چاپ دوم، ص 45 ـ 108 .
[2] . شيخ كليني،‌كافي، تصحيح علي اكبر غفاري،‌ انتشارات دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1367 چاپ سوم، باب الدخول علي النساء، ج 5، ص 528.
[3] . شيخ عباس قمي، منتهي الآمال، انتشارات هجرت، قم، 1372 چاپ هفتم، ج 1، ص 257.
[4] .
[5] . مرتضي مطهري، مسئله حجاب، انتشارات صدرا، قم،‌ بدون تاريخ، ص 243.
[6] . محمد كاظم طباطبايي يزدي، عروة الوثقي، باب نكاح، فصل اول، مسئله 39.
[7] . مرتضي مطهري، پيشين، ص 212.
[8] . علامّه حر عاملي، وسايل الشيعه، تصحيح رباني شيرازي، احياء تراث العربي بيروت، 1416، چاپ 6، ج 2، ص 893.
[9] . شيخ كليني، پيشين، ج 3، ص 220، باب التعزي.
[10] . آيت الله خوئي التنقيح، مدرسه دارالعم، ج 9، قم، 1414، ص 228.
[11] . علامه حر عاملي، وسائل الشيعه، تصحيح رباني شيرازي، احياء تراث العربي بيروت 1416 چاپ 6، جزء 2، ص 893.
منبع

پرسش :

دفن مخفيانه و شبانة جسد حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ توسط علي ـ عليه‎ السلام ـ هيچگونه توجيهي نداشته و مخالف با سيرة پيامبر است.

پاسخ :

حضرت فاطمة زهرا ـ سلام الله عليها ـ بعد از رحلت پدر گراميشان مدت اندكي در قيد حيات بودند كه مورخين با اختلاف اين مدت را از 75 روز تا هشت ماه ذكر كرده اند. در اين مدت درباره اهل بيت پيامبر ـ عليهم السلام ـ و مخصوصاً نسبت به حضرت علي ـ عليه السلام ـ و خانم فاطمة زهرا ـ سلام الله عليها ـ ظلمهاي فراواني روا داشته شد، از جمله غصب حق خلافت علي ـ عليه‎ السلام ـ و هجوم به درب خانه فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ[1] و موارد ديگر كه منجربه ناراحتي فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ نسبت به خليفه اول و دار و دسته اش شد و لذا در روزهاي آخر عمرش به شوهر خويش وصيت مي كند كه بعد از شهادت آن حضرت جنازه اش را شبانه دفن كند.[2]

با توجه به سؤال فوق كه اين عمل را بدون توجيه و مخالف سيرة پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ قلمداد كرده بايد ديد كه آيا اصولاً در شرع مقدس اسلام از دفن شبانه ميّت منع شده؟ و يا اينكه آيا در عصر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ دفن شبانه انجام نگرفته؟ و آيا هيچ يك از صحابه پيامبر شبانه دفن نشده اند؟
در كتب فقهي اسلامي چه از اهل تشيع و چه از اهل تسنن موردي كه دلالت بر منع از دفن شبانه ميّت شده باشد، وارد نشده و حتي نقل شده كه برخي از صحابه از جمله ابي بكر را هنگام شب دفن كرده اند[3] و همچنين از كتاب صحيح بخاري از ابن عباس نقل شده كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ بر مردي كه در شب دفن كرده بودند همراه صحابه نماز خواندند.[4] يعني اينكه پيامبر با نماز خواندن بر ميّتي كه شب دفن كرده اند و صحابه هم حضور داشته اند اين عمل (دفن شبانه) را منع نكردند، چرا كه اگر اين عمل مخالف اسلام و روش پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ مي بود حتماً پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ از اين كار منع مي نمودند. پس منع نكردن پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و خواندن نماز بر آن ميت و دفن شبانه ميت مذكوردر عصر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ همه دلالت بر اين مطلب دارد كه اين عمل خلاف شرع نبوده و حتي مورد تأييد پيامبر بوده است. و بعد از پيامبر چنانچه گفته شد ابي بكر (خليفه اول) را نيز شبانه دفن كردند، پس دفن شبانه جسد حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ توسط علي ـ عليه‎ السلام ـ خلاف سيره پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ نبوده و اين ادعا بي مورد و باطل است.
2. دليل ديگر بر صحيح بودن عمل حضرت علي ـ عليه‎ السلام ـ دردفن حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ در شب هنگام اين است كه از پيامبر اسلام در كتب شيعه و سني نقل شده كه در تجهيز و دفن ميت بايد عجله كرد[5] و هيچ قيدي هم ندارد كه بايد در روز براي دفن ميت عجله كرد پس روايت مطلق است و شب را هم شامل مي شود.
3. دليل ديگر بر اينكه دفن شبانه جسد حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ توسط علي ـ عليه السلام ـ خلاف سنت و سيره نبوي نبوده، اين است كه علي ـ عليه‎ السلام ـ بر وصيت همسر محترمه شان عمل نموده و در اسلام هم به وصيت كردن و عمل به آن سفارش فراوان شده و در قران كريم[6] در موارد متعدد به وصيت كردن اشاره شده و از پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ نقل شده است كه مؤمن هنگام مرگ بايد وصيت نامه اش همراهش باشد[7] و وصيت هم دو گونه است، يك وصيت ماليه است كه مربوط به ماترك - اموال و دارايي اش- انسان بعد از مرگش مي باشد و ديگري وصيت عهديه است كه مربوط به كارهايي مي شود كه وصيت كننده انجام آنها را از وصي خود مي خواهد، مثل دفن جنازه در اماكن مقدس و يا استفاده از كفن مخصوص كه مشخصات منحصره دارد. در اسلام و سيرة پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ نه تنها از اين گونه وصيت منعي نشده بلكه ما در موارد متعدد اين گونه وصيتها را شاهد هستيم.[8]

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. محمد كاظم موسوي، فاطمه از مهد تالحد
2. بخاري، صحيح بخاري، ج1.
[1] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، تهران، نشر ني، چاپ دوم، 75، ج1، ص225.
[2] . مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، انتشارات مؤسسه وفاء، چاپ دوم، 1403، ج43، ص214.
[3] . بخاري، ابي عبدالله محمد بن اسماعيل بن ابراهيم، صحيح بخاري، بيروت، مكتبة البحوث و الدراسات دارالفكر، چاپ اول، 1418 ، ج1، ص379.
[4] . همان.
[5] . همان، ص 374.
[6] . بقره/180 تا 182.
[7] . بخاري، صحيح بخاري، پيشين، ج 2، ص 191، و ابن قتيبه، السياسة و الامامة، قم، راضي، 1388 ق، ص 12.
[8] . ر.ك: شهيد ثاني، شرح لمعه، كتاب وصية.
منبع

پرسش :

از آنجايي كه اصحاب پيامبر تا آخر عمر همواره حرمت حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ را نگه داشتند، غضب فاطمه ـ سلام الله عليها ـ چه ربطي به عمر و ابوبكر دارد؟

پاسخ :

فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ تنها يادگار نبي مكرم اسلام بعد از رحلتش بوده و يكي از بانوان بزرگ عصر خويش و به عبارتي سيدة نساء عالميان بود و هميشه در حيات پدر بزرگوارشان مورد لطف و محبت آن حضرت بوده و در روايات زيادي كه در منابع اهل سنت آمده تصريح شده است كه فاطمة زهرا ـ سلام الله عليها ـ افضل زنان جهان بوده و پيامبر در اين رابطه فرموده اند: برترين زنان بهشت خديجه دختر خويلد و فاطمه دختر محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ و مريم دختر عمران و آسيه دختر مزاحم[1][2]
(همسر فرعون) هستند. و در جاي ديگر مي فرمايند: بدانيد كه او (زهرا) بانوي تمام زنان در قيامت است.
با توجه به مطالب گفته شده و دهها روايت و حديث ديگر از پيامبر در رابطه با مقام و منزلت حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ و منقبت آن حضرت وجود دارد و بيانگر اين است كه هميشه در دوران حيات پيامبر اين بانوي بزرگ اسلام از طرف صحابة مؤمن، مورد احترام واقع مي شد و همچنين بعد از رحلت پيامبر صحابه اي كه در زمان حيات پيامبر قدمي كج برنداشتند نسبت به حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ حتي در سخت ترين شرايط حرمت نهادند و حريم اهل بيت را نشكستند. اما متأسفانه از آنجائي كه صحابه پيامبر از لحاظ ايمان و تقوا در يك اندازه و درجه نبودند و برخي بعد از رحلت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ منافع شخصي خود را بر موقعيت و مقام اهل بيت ترجيح دادند و حتي نسبت به تنها يادگار پيامبر يعني فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ بي حرمتي كردند. لذا مورد غضب آن حضرت واقع شدند در اين ميان مواردي را مي توان عنوان كرد كه از طرف ابي بكر و عمر صادر شده و باعث غضب فاطمه از اينها شده بود:
1) وقايعي كه بعد از رحلت پيامبر توسط برخي صحابه به سركردگي ابوبكر و عمر رخ داد و باعث شد كه حق مسلم اهل بيت و از جمله علي ـ عليه السلام ـ ، كه جانشين بلافصل پيامبر بود ضايع شود و توسط ديگران غصب شود. حقي كه بارها پيامبر در حيات خويش در مكانهاي مختلف به آن تصريح كرده بودند از جمله در ابتداي دعوت علني يعني يوم الدار و يا در ليلة المبيت و يا در اداء امانات و يا سبقت در اسلام و فداكاري هاي كه علي در راه اسلام و در دفاع از پيامبر از خود نشان داده بودند و يا در جريان برائت از مشركين و يا از همه مهمتر در روز (غدير)[3] و موارد ديگر كه بيانگر وصايت و جانشيني حضرت علي ـ عليه السلام ـ بعد از پيامبر اكرم مي باشند ولي با وجود اينكه در زمان رحلت پيامبر از روز غدير مدتي زياد نمي گذشت اما متأسفانه منفعت طلبان آن را فراموش كرده و دنبال منافع خود رفتند و حق را از حقدار گرفتند.
2) در راستاي بيعت گرفتن از علي ـ عليه السلام ـ و بني هاشم كه در خانه حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ جمع بودند به زور و تهديد متوسل شدند حتي تهديد به آتش زدن درب خانه فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ كردند[4] و بي حرمتي را نسبت به زهرا ـ سلام الله عليها ـ به نهايت رساندند.
وقتي ابوبكر و عمر با تني چند از طرفداران خود براي بيعت گرفتن از علي با خشم و خشونت خاص[5] خود به درب منزل حضرت زهرا آمد و تهديد به آتش زدن كرد در حالي كه فاطمه ـ سلام الله عليها ـ و حسنين ـ عليهم السلام ـ داخل خانه بودند. حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ بيرون آمده در كنار در خانه در برابر جمعيت ايستاد و فرمود: اي ابابكر، چه زود بر اهل بيت رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ هجوم و حمله آورديد! به خدا سوگند تا هنگامي كه خدا را ديدار كنم با شما سخن نخواهم گفت.[6] و خطاب به مردم حاضر فرمود: من قومي را نمي شناسم كه مثل شما بد برخورد باشند، جنازة رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ را در دست ما رها كرديد، و امر خود را بين خود بريديد (و مسأله رهبري را نزد خودتان بدون مشورت با ما پايان داديد) پس با ما مشورت نكرديد، حق ما را ناديده گرفتيد، گويا اصلاً به جريان روز (غدير) آگاهي نداريد و سوگند به خدا، رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ در آن روز، دوستي و ولايت و سرپرستي علي ـ عليه السلام ـ را از مردم عَهد گرفت، تا اميد شما را از دستيابي به مقام رهبري قطع كند، ولي شما رشته هاي پيوند خود با پيامبرتان را بريديد. «خداوند در دنيا و آخرت بين ما و شما را حكم و داوري كند.»[7]

3) بعد از رحلت پيامبر، بجاي اينكه اصحاب در فكر تجهيز و تشييع جنازه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ باشند دنبال مقام و منصب بودند و مشغول منافع خود بودند و اين امر باعث شد كه جنازه پيامبر (بنا به گفته مورخين مثل ابن عبدالبر در استيعاب، شيخ مفيد در ارشاد ج 1 و سيد بن طاووس در كشف الغمه و طبري در تاريخش ج 3و ابراهيم ثقفي در المعرفة ج چهارم) سه روز روي زمين باقي بماند، زيرا مردم مشغول كشمكش در تعيين رهبري بودند و حضرت علي ـ عليه السلام ـ نه مي توانست از جنازة پيامبر جدا گردد و نه مي توانست قبل از نماز مردم بر جنازه، آن را دفن كند، و ايمن از اين نبود كه اگر آن را دفن كند، او را بكشند و يا قبر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ را نبش نمايند و جنازه اش را از قبر بيرون آورند و به اين بهانه كه علي او را قبل از وقتِ دفنش، دفن كرده است و يا اين بهانه كه در غير آن مكاني كه لازم بود دفن شود، دفن شده.[8] حضرت فاطمه(س) اين لحظات را مي ديد و با چشمي گريان در فراق پدر و با دلي سوزناك از اتفاقات رخ داده مي فرمود: «آه! چه روز بدي است امروز كه پدرم را از دست دادم.»
4) بعد از غصب حق خلافت در حالي كه پيامبر در حيات خود فدك را به حضرت زهرا بخشيده بود ابوبكر دستور غصب و اخراج كارگران حضرت ـ سلام الله عليها ـ را از آن داد و وقتي كه فاطمه(س) همراه علي ـ عليه السلام ـ و عباس و ام أيمن براي گرفتن آن پيش ابوبكر آمدند ابوبكر در جواب گفت كه پيامبران از خود ارث نمي گذارند. علي ـ عليه السلام ـ فرمودند: اين را پيامبر در حيات خويش به فاطمه ـ سلام الله عليها ـ بخشيده و ام أيمن هم شهادت دادند كه پيامبر بعد از نزول آيه «و آت ذالقربي حقه» فدك را به دخترش بدستور خداوند بخشيده،[9] ولي ابوبكر اين شهادت را قبول نكرده با وجود اينكه عباس و علي ـ عليه السلام ـ هم شهات دادند بر حقانيت ادعاي زهرا ـ سلام الله عليها ـ ولي قبول نكرد. همچنين روايات فراواني گواه آن است كه پيامبر فدك را به دخترش فاطمه ـ سلام الله عليها ـ بخشيده و اين برخلاف ادعاي ابوبكر است كه گفته پيامبر فرموده: ما از خود ارث بجا نمي گذاريم. نمي توانسته ارث باشد بلكه حق مسلم حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ بوده كه توسط ابي بكر و با تحريكات عمر غصب شده.[10] آيا با اين همه اجحاف در حق حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ و شوهرش علي بن ابي طالب مي توان گفت كه صحابه همه شان تا آخر عمر حضرت زهرا، حرمت ايشان را نگه داشتند.
ابي بكر در لحظات آخر عمرش ابراز ندامت و پشيماني مي كرد كه چرا با دختر پيامبر چنان معامله اي كرد و اي كاش كه اين كار را نمي كرد.[11]

روايت ديگري كه از آن حضرت است از ظلمي كه به زهرا ـ سلام الله عليها ـ مي كنند خبر مي دهند: هرگاه كه فاطمه را مي نگرم بيادم مي آيد ستمي و ظلمي كه بعد از من به او روا خواهند داشت. گويا با فاطمه حاضرم و مي نگرم كه ظلم و ذلت داخل سراي او مي شود و هتك حرمت او مي گردد و حق او را غصب مي نمايند و او را از فدك منع مي كنند و پهلوي او را مي شكنند و جنين او را سقط مي كنند و او فرياد مي كند يا محمدا، و كسي بفرياد او نمي رسد.[12]

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. السقيفه و فدك، ابوبكر احمد بن عبدالعزيز جوهري.
2. الغدير، ج 7، علامه اميني.
3. رياحين الشريعه، ج 1 و 2، ذبيح الله محلاتي.
4. الاحتجاج، طبرسي.
[1] . مستدرك الصحيحين، ج 2، ص 497.
[2] . حلية الاولياء، ج 2، ص 142.
[3] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، تهران، نشر ني، چاپ دوم، 75، ج1، ص225.
[4] . همان، ص220، و ابن قتيبه، الامامة و السياسة، منشورات رضي، چاپ 1388 ق، ج1، ص 12.
[5] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ترجمه مهدوي، نشر ني، چاپ دوم، 75، ص 103.
[6] . همان، ص 233 و 194.
[7] . ابن قتيبه، الامامة و السياسة، منشورات رضي، ج1، ص13 و قمي، عباس، بيت الاحزان، پيشين، ص 97.
[8] . قمي، عباس، بيت الاحزان، ترجمه محمد محمدي اشتهاردي، قم، كانون انتشارات ناصر، چاپ شش، 1372، ص 92.
[9] . مجلسي، بحارالانوار، ج 29، ص 128، عياشي، تفسير عياشي، ج 2، ص 287.
[10] . گروهي از نويسندگان، دانشنامه امام علي، پژوهشكده فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول، 1380، ج 8، به نقل از مرعشي نجفي، ملحقات احقاق الحق، ج 3، ص 253، ابوعلي مسند، ج 2، ص 334، ابن حجر، المطالب العاليه، ج 3، ص 367.
[11] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ترجمه مهدوي دامغاني، تهران، نشر ني، چاپ دوم، 75، ج 1، ص 222.
[12] . محلاتي، ذبيح الله، رياحين الشريعه، دارالكتب الاسلامي، چاپ ششم، 1373، ج1، ص 254.
منبع

پرسش :

چرا قبر حضرت فاطمة‌ زهراء (س) نامعلوم است؟

پاسخ :

حضرت زهرا(س) زماني كه اجلشان نزديك شد و در بستر به حالت احتضار بسر مي‌بردند، علي ـ عليه السّلام ـ بر بالاي بسترشان آمدند و بعد از صحبتهايي كه با همديگر كردند، فاطمه(س) اجازه خواستند تا چند وصيّت به همسرشان علي ـ عليه السّلام ـ كنند.[1]

از جملة وصاياي حضرت زهرا(س) به علي ـ عليه السّلام ـ اين بود كه گفتند اي پسرعمو! اگر تا چند ساعت ديگر از دنيا رفتم جنازه‌ام را شبانه تشييع كن و مراسم تشييع مرا اعم از غسل و كفن و نماز خواندن و دفن كردن بايد در محيطي مخفي و پنهان انجام دهيد و فقط به كساني اجازه در تشييع دهيد كه ظلم و جفا نسبت به من روا نداشته‌اند و حتّي به يك نقل، حضرت زهرا(س) تصريح كردند كه نگذاريد ابي‌بكر و عمر بر من نماز بخوانند و در تشييع جنازه من شركت كنند. بعد بحث در اين‌است كه علّت اجازه ندادن حضرت زهرا(س) در مراسم تشييع حضرت بيانگر چيست؟
يقيناً حضرت زهرا(س) با اين كارشان مي‌خواستند باري ديگر همانند جريان فدك مبارزه‌اي را تازه با وصيّت‌نامة سياسي خويش شروع كنند كه ضربة سهمگيني به حكومت وقت وارد سازند.[2]

فاطمة اطهر(س) با وصيّت خويش افكار خفتة مردم مدينه را بيدار مي‌ساختند و توجه افكار عمومي را نسبت به پايمال كردن حقّ خويش جلب مي‌كردند.[3]

اميرالمؤمنين با عمل به وصيّت زهرا(س) اذهان جامعه را دچار شك و ترديد كردند و مشروعيت خليفه را زير سؤال بردند و مظلوميت زهرا(س) را بيشتر آشكار ساختند و اين سؤال را هميشه براي همگان مطرح كردند كه چرا قبر زهرا(س) مخفي مانده است.
بدين طريق زمانيكه حضرت زهرا(س) از دنيا رفتند مردم سراسيمه به خانة زهرا(س) مي‌آمدند و منتظر بيرون آمدن جنازه بودند كه علي ـ عليه السّلام ـ به ابوذر گفتند: برو و با صداي بلند اعلام كن كه برگردند چرا كه تشييع جنازة دختر رسول‌خدا امشب صورت نمي‌گيرد و به تأخير افتاده‌است. مردم كه متفرق شدند حضرت علي ـ عليه السّلام ـ با كمك اسماء بدن حضرت را غسل و كفن كردند و در نيمة شب با عده‌اي از نزديكان و ياران خويش كه عبارت بودند. از: سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، عباس و زبير و چند تن ديگر به همراه علي ـ عليه السّلام ـ جنازة دختر رسول‌خدا را شبانه تشييع كردند و شبانه به خاك سپردند و حضرت علي ـ عليه السّلام ـ قبر فاطمه(س) را هم‌سطح زمين كردند و حتي روايت شده در چند نقطه در بقيع حضرت، قبر درست كردند تا متوجه نشوند كه قبر فاطمه(س) كدام‌يك است و اين راز مخفي ‌ماندن قبر فاطمه(س) براي هميشه مانده است و كساني هم كه حضور داشتند ديگر بعدها محل اختفاء قبر فاطمه(س) را بيان نكردند.[4]

بنابراين علت، مخفي ماندن قبر آن حضرت را مي توان در امور زير خلاصه كرد:
1. اينكه، دشمنان و غاصبان حق آن مظلومه به قبر آن حضرت دسترسي نداشته باشند تا روزي در صدد نبش آن برنيانيد.
2. اينكه، خود آن حضرت خواستند كه شبانه و مخفيانه، دفن شوند كه به تبع آن قبرشان مخفي بماند.
3. با توجه به محتواي وصيت ايشان در مورد دفن آن حضرت؛ مي توان گفت كه مي خواستند با اين كار، افكار عمومي را بيدار كرده و مردم را نسبت به ظلم حكام زمانشان نسبت به ايشان و علي(ع)، آگاه سازند، و لذا، سوال «چرا قبر فاطمه(س) مخفي ماند را براي هميشه در اذهان مردم زنده نگه دارند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. زندگاني سياسي حضرت زهرا(س)، شهين خشاوي.
2. تحليل سيرة فاطمة‌زهرا(س) علي‌اكبر بابازاده.
[1] . حجة اللّه النجفي الرضوي الاميري، احتجاج الزهرا فاطمه، انتشارات فروزان، چاپ دوم، ص210.
[2] . خشاوي، شهين، زندگاني سياسي حضرت زهرا(س)، تهران، نشر عابد، چاپ اول، 1378، ص 280.
[3] . عاملي، سيد جعفر مرتضي، رنجهاي زهرا(س)، ترجمة محمد سپهري، قم، نشر ايام، چاپ اول، 1378، ص 223.
[4] . مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ترجمة محمدجواد نجفي، انتشارات اسلاميه، 1354، جلد دهم، ص 195.
منبع

پرسش :

علّت فوت يا رحلت و يا شهادت حضرت زهرا عليها السلام و نحوه‏ي شهادت با توجّه به مدارك معتبر چگونه بوده؟

پاسخ :

در اكثر كتب تاريخي بزرگان اهل تشيّع و بعضي از بزرگان اهل تسنّن به اين مطلب اذعان شده كه بيت مقدّس فاطمه عليها السلام مورد حمله و يورش قرار گرفته[1] و به نقل بعضي‏ها، تهديد به آتش[2] و به نقل بعضي ديگر به آتش كشيده شد[3] و فاطمه عليها السلام در اين حمله و يورش بي‏رحمانه‏ي حكومت غاصب، به گونه‏اي ميان در و ديوار قرار گرفت كه علاوه بر وارد آمدن صدمات سخت بر وجود گران مايه‏اش،[4] فرزند وي نيز سقط گرديد،[5] و تازيانه‏هاي بيدادي كه بر پيكرش فرود آمد، بدنش را مجروح و خون آلود ساخت و آثار عميقي بر آن بدن نازنين بر جاي نهاد كه تا لحظه‏ي شهادت پا بر جا بود، و نيز ضربات شديد ديگري بر او وارد شد كه جسم و جان و روح ملكوتي‏اش را به شدّت آزرد.[6] در كنار تمام اين فشارها و دردها و رنج‏ها، سوگ پدر و گريه‏ي بسيار بر آن حضرت نيز از عواملي بود كه باعث شدّت بيماري و زوال شادابي و طراوت از خورشيد جهان افروز وجود او مي‏شد[7] و از طرف ديگر، ستم و خشونت و مواضع ناجوان مردانه‏ي برخي از مسلمان نماها و نيز تحوّل ارتجاعي در سيستم سياسي و دگرگوني كارها و تغيير اوضاع و شرايط به سود ارتجاع و جاهليّت[8] را نيز مي‏توان از عواملي بر شمرد كه فشار دردها و رنج‏ها را هر لحظه بيش‏تر مي‏ساخت و خورشيد وجود گل سر سبد آفرينش را به سوي افق مغرب پيش مي‏برد. و آن چه آن عزيز را سخت رنج مي‏داد و پيكر مطهّرش را آب مي‏كرد، امواج رنج‏ها و دردها و مصيبت‏هايي بود كه هر روز بر آن افزوده مي‏شد و اين فشارها و رنج‏ها بود كه بر درد و بيماري برخاسته از صدمات وارده در حمله و يورش دژخيمان حكومت غاصب به بيت مقدّسش، كمك كرد تا بانوي سرفراز گيتي و آفرينش را به بستر شهادت بكشاند.
نحوه‏ي شهادت مظلومه‏ي زهرا عليها السلام:
به دستور دختر فرزانه‏ي پيامبر صلي الله عليه وآله بسترش را به وسط اطاق آوردند و فاطمه عليها السلام پس از تدبير امور منزل و نظافت و شست و شوي بدن مبارك و لباس هايش رو به قبله در بستر خويش آرميد.
از برخي روايات چنين به نظر مي‏رسد كه امير مؤمنان عليه السلام به همراه دو فرزندش در واپسين لحظات زندگي بانوي جهان هستي، در منزل نبودند و تنها اسماء بنت عميس در خدمت حضرتش حضور داشت، لحظه‏هاي آخر فرا مي‏رسيد و از پي آن، شرايط پرواز روح ملكوتي برترين بانوي جهان هستي فراهم مي‏آمد. فاطمه عليها السلام نگاهي عميق به اطراف افكند و فرمود: درود بر فرشته‏ي وحي، سلام بر پيامبر رحمت و عدالت، بار خدايا مرا به همراه پيامبر گران مايه‏ات برانگيز و غرق در مهر و خشنوديت ساز، و در جوار رحمت و خانه‏ي مهر و منزل گاه سلامت و آرامش خويش پناه ده. آن گاه فرمود:
آيا آن چه من مي‏بينم شما نيز مي‏بينيد؟ پرسيدند مگر شما چه مي‏بينيد؟ فرمود: اين ها، انبوه انبوه، از فرشتگان آسمان‏ها هستند و اين نيز فرشته‏ي وحي است و آن هم پدر بزرگوارم پيامبر صلي الله عليه وآله كه مي‏فرمايد: "دخترم، به نزد ما بشتاب كه آن چه نزد ما داري، براي تو از دنيا و تمام ارزش هاي دنيوي بهتر و پسنديده‏تر است. بشتاب به نزد من كه در شوق ديدار توأم... فاطمه عليها السلام لحظاتي چشمان خود را روي هم نهاد و آنگاه فرمود: "سلام بر تو اي دريافت دارنده‏ي جان ها به فرمان خدا، هر چه زودتر روح مرا از اين تن خاكي و زميني برگير، سپس فرمود: به سوي تو روانم و اي پروردگار پر مهر؛ نه بسوي آتش. سپس پلك و ديدگان را روي هم نهاد، دست‏ها و پاهاي خويش را دراز كرد و افسوس و دريغ كه ريحانه‏ي نبي‏اكرم صلي الله عليه وآله جهان را بدرود گفت....[9]
[1] . ابن قتيبه الدينوري، الامامه و السياسة المعروف به تاريخ الخلفاء، ج 2 1 در يك مجلد ص 30، تحقيق علي شيري، ناشر الشريف الرضي، المطبعة امير، قم؛ عماد الدين طبري، كامل بهائي، ص 305، از جزء اول كتاب، سوق بين الحرمين، پاساژ مهتاش؛ احمد بن علي بن ابي‏طالب طبرسي، الاحتجاج، دار النعمان، نجف اشرف، ج 1، ص 181، و انتشارات اسوه قم، 1413، تحقيق: ابراهيم بهادري و محمد هادي به.
[2] . بعد از آنكه عمر با عده‏اي به در خانه علي (ع) آمد، گفت: "والذي نفس عمر بيده: لتخرجنّ أولأحرقنها علي من فيها، فقيل له يا أبا حفص: إن فيها فاطمة؟ فقال و أن". ابن قتيبه الدينوري، الامامه و السياسة، قم، منشورات الرضي، 1363 هـ ش، ص 12
[3] . سليم بن قيس هلالي: ص 868 863 585، تحقيق: محمد باقر انصاري، مؤسسه الهادي، قم، 1415 هـ ؛ مؤتمر علماء بغداد، مقاتل بن عطية، ص 135 137، دار الارشاد الاسلامي،بيروت 1415؛ علي بن حسين مسعودي، اثبات الوصيه، ص 143، نجف اشرف، بصيرتي، قم؛ شيخ عبداللّه بحراني اصفهاني، عوالم العلوم، از شاگردان علامه مجلسي، ج 11، ص 443 441 404 400، مدرسه امام مهدي عليه السلام قم، 1363 ش؛ ابوجعفر طوسي، تلخيص الشافي، (460 هـ) ج 3، ص 76، تحقيق سيد حسين بحر العلوم، دار الكتب الاسلاميه، قم 1349 هـ .
[4] . ابراهيم بن محمد بن الجويني خراساني، فرائد السمطين (730 هـ) ج 2، ص 35 34، تحقيق شيخ محمد باقر محمودي، مؤسسه المحمودي، بيروت؛ محمد بن علي بن الحسين بن بابويه قمي، امالي صدوق، الصدوق (381 هـ) مؤسسه اعلمي، بيروت، 1400 هـ، ص 101 99؛ محمد بن حسن حرّ عاملي، اثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، (1104 هـ)، ج 1، ص 281 280، علميه، قم؛ طبرسي، الاحتجاج، ج 1، ص 216 210؛ كتاب سليم بن قيس، تحقيق، محمد باقر انصاري، ص 907 594 586.
[5] . علي بن حسين مسعودي (346 هـ)، اثبات الوصيه، ص 143، نجف الاشرف، بصيرتي قم؛ ابي الفتح محمد بن عبدالكريم بن ابي‏بكر احمد الشهرستاني، (548 - 479 هـ ق)، الملل و النحل، ج 3 2 1 در يك مجلد ص 57، در شرح احوال ابراهيم بن سيار بصري معروف به نظام از متكلمين معروف معتزلي، تحقيق محمد سيد گيلاني، شركة مكتبه و مطبعة مصطفي البابي الحلبي و اولاده بمصر؛ ابن ابي الحديد معتزلي، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 135، ملتزم الطبع و النشر، دار المعرفة، دار الكتاب العربي، دار احياء التراث العربي، بيروت، لبنان؛ عماد الدين طبري، كامل بهائي، جزء اول، ص 309، سوق بين الحرمين، پاساژ مهتاش؛ نور اللّه الحسيني المرعشي، ج 2، ص 373، منشورات مكتبه الاسلاميه، با تعليقه آية اللّه سيد شهاب الدين النجفي، به اهتمام حسن غفاري. حقاق الحق و ازهاق الباطل.
[6] . حسين بابويه قمي، صدوق، امالي، ص 118 101 99، مؤسسه اعلمي، بيروت، 1400 هـ؛ محمد بن حسن حر عاملي، اثبات الهداة، ج 1، ص 281 280، علميه، قم؛ علي بن شهر آشوب مازندراني، مناقب آل ابي‏طالب، ج 2، ص 209، مؤسسه انتشارات علامه خيابان حضرتي، المطبعة العلميه، قم؛ الشهرستاني، الملل و النحل، ج 3 2 1، در يك مجلد، ص 57، تحقيق سيد گيلاني؛ شيخ ابوالقاسم جعفر بن قولويه، كامل الزيارات، ص 335 332، المطبعة المرتضويه، نجف اشرف 1356 هـ؛ سيد هاشم بن سليمان بن اسماعيل بحراني، غاية المرام و حجة الخصام، ص 48، انتشارات انجمن آثار ملي، تهران.
[7] . عسي بن ابي الفتح الاربلي، كشف الغمه في معرفة الائمه، ج 1، ص 498، و علق عليه سيد هاشم الرسولي، تبريز، سوق المسجد الجامع؛ علي بن حسين بن بابويه قمي (صدوق)، الخصال، ج 1، ص 272، دفتر نشر اسلامي، 1403 هـ قم؛ علي بن شهر آشوب مازندراني، مناقب علي ابي طالب، ج 3، ص 362، انتشارات علامه، قم، المطبعة العلميه، بقم؛ نوراللّه الحسيني المرعشي، احقاق حق، ج 10، ص 438، تعليه آيةاللّه شهاب الدين النجفي، به اهتمام حسن غفاري، المطبعة الاسلاميه.
[8] . از جمله مي‏توان به غصب فدك توسط حكومت غاصب اشاره نمود؛ عماد الدين طبري، كامل بهايي، جزء اول، ص 309، سوق بين الحرمين، پاساژ مهتاش؛ ابي الفتح الاربلي، كشف الغمه في معرفة الائمه، ج 1، ص 478 477 476، علق عليه هاشم الرسولي، تبريز، سوق المسجد الجامع؛ ابن ابي الحديد معتزلي، شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 236، به تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، 1962، دار احياء الكتب العربيه، عيسي البابي الحلبي و شركاء.
[9] . السيد محمد كاظم القزويني، فاطمة الزهراء عليها السلام من المهد الي اللحد، ص 617 616 615، الطبعة الاولي (1397 هـ 1977 م)، دار الصادق‏طبع، نشر، توزيع، شارع الام جيلاس، البناية المركزية، الطابق الرابع، بيروت، لبنان؛ ميرزا محمد تقي سپهر، ناسخ التواريخ، در ذكر فضائل فاطمه زهرا عليها السلام چاپ سوم از انتشارات اسلاميّه، تهران، 1354 ش، ص 223 222؛ علامه مجلسي، بحار الانوار، ج 43، ص 172 183 200، مكتبه اسلاميه، طهران شارع بوذر جمهري، المطبعة الاسلاميه، 1391؛ علي بن شهر آشوب مازندراني، مناقب آل ابي‏طالب، ج 3، ص 394، انتشارات علامه، قم، المطبعة العلميه، بقم.
منبع

چراحضرت فاطمه(س) سیلی خورد ؟
چرابجایحضرت علی(ع)حضرت فاطمه(س) به پشت درامد؟
ایاحضرت علی(ع) مردی که عمروبن عبدوبدقویترین مردعرب کسیکه نام اولرزه بردلهای جنگ اوران میانداخت رابزانودراوردوبراوچیره شدقادرنبودازپس چندماجراجوبراید؟
ایاحضرت علی(ع) مردیکه اسدالله بودوبه تنهائی درب قلعه خیبرراازجاکندوبرروی خندق انداخت تاسپاهیان
واردقلعه شوندقدرت مقابله باچندجنگجورانداشت؟
ایا پس ازگذشت فقط چندماه ازرحلت جانسوزپیامبر(ص)حضرت علی(ع) انقدرناتوان شده
بودکه برای احقاق حق خودمتوسل به دخترپیامبرشد؟

گلعذار;210444 نوشت:
[=arial black]چراحضرت فاطمه(س) سیلی خورد ؟
[=arial black]چرابجایحضرت علی(ع)حضرت فاطمه(س) به پشت درامد؟
[=arial black]ایاحضرت علی(ع) مردی که عمروبن عبدوبدقویترین مردعرب کسیکه نام اولرزه بردلهای جنگ اوران میانداخت رابزانودراوردوبراوچیره شدقادرنبودازپس چندماجراجو[=arial black]براید؟
[=arial black]ایاحضرت علی(ع) مردیکه اسدالله بودوبه تنهائی درب قلعه خیبرراازجاکندوبرروی خندق [=arial black]انداخت تاسپاهیان
[=arial black]وارد[=arial black]قلعه شوندقدرت مقابله باچندجنگجورانداشت؟
[=arial black]ایا پس ازگذشت فقط چندماه ازرحلت جانسوزپیامبر(ص)حضرت علی(ع) انقدرناتوان شده
[=arial black]بودکه [=arial black]برای احقاق حق خودمتوسل به دخترپیامبرشد؟

[=verdana]با سلام

[=Century Gothic]کافی در سایت جستجو کنید

چرا اميرمؤمنان (عليه السلام) از همسرش دفاع نكرد؟[=Century Gothic]

چرا فاطمه (س) در را باز کرد؟

[=Century Gothic]آيا عمر بن الخطاب ، به حضرت زهرا سلام الله عليها جسارت كرده است ؟

[=Century Gothic] آيا فاطمه (سلام الله عليها) از شيخين راضى شد؟

""اسناد تهاجم عمر"" به منزل فاطمه زهرا س کدامند؟

[=Century Gothic]علت شهادت حضرت زهرا(س) و ماجرای سقط حضرت محسن

[=Century Gothic]نماز بر فاطمه علیهاالسلام
[=Century Gothic]
سکوت و خانه نشینی امام علی(ع)

نرم افزار «راز کبودي ياس»

در اين نرم افزار در قالبي زيبا به سوالات زير پاسخ داده شده است:

چرا با وجود حضرت علي(ع)، فاطمه زهرا (س) پشت در رفت؟
چرا، بني هاشم و انصار، از حضرت زهرا (س) دفاع نكردند؟
آيا فقط تهديد به آتش زدن خانه بوده يا صورت گرفته است؟
چرا اميرمؤمنان (عليه السلام) از همسرش دفاع نكرد؟
آيا فاطمه (سلام الله عليها) از شيخين راضى شد؟
چرا حضرت زهرا (س) شبانه دفن شد؟
آيا خانه هاي مدينه دَرِ چوبي داشت؟

و ...

موضوع قفل شده است