در این روزهای سوگ قاتل بهترین زنان را بهتر بشناسیم

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
در این روزهای سوگ قاتل بهترین زنان را بهتر بشناسیم

[=tahoma]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif][/]

بیایین قاتل مادرمان فاطمه سلام الله علیها را بیشتر بشناسیم
اما بدانیم که.....
باید بدون سند ننویسیم
احترام عقاید برادران اهل سنت را داشته باشیم

[/]

[=tahoma]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]فرار خلیفه دوم ا جنگ حنین[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]در روز جنگ حنین لشکر اسلام - که دوازده هزار سرباز داشت - شکست خورد. در میان کسانى که فرار کردند و پشت به جنگ نمودند به گفته بخارى ونقل ابن کثیر عمر بن خطاب بود.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]بخارى از ابو قتاده انصارى روایت مى کند که در جنگ حنین ، مسلمانان و از جمله عمر بن خطاب ، گریختند. من به عمر گفتم : چرا فرار مى کنند. عمر گفت : کار خداست ! (1)[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]
[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]شجاعت عمر کجا بود؟ چرا نجنگید؟ مگر شهادت بالاترین آرمان و هدف یک مسلمان نیست؟ آنهم در رکاب پیامبر (ص) ؟؟[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]______________________
[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]پی نوشت:

(1)-صحیح البخاری کتاب التفسیر باب قوله تعالى: ویوم حنین إذ أعجبتکم کثرتکم، دلائل الصدق ج 3 ق 1 ص 362، سیرة المصطفى لهاشم معروف ص 618. لم یثبت فی أحد غیر على علیه السلام: شرح التجرید للقوشجى ص 486، دلائل الصدق ج 2 / 357 عنه، نور الابصار للشبلنجى ص 87، و . . .[/]
[/]

[=tahoma]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مستی از ظرف او ، حد نیز به دست او؟!
[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]از نوشیدنی که برای شخص خلیفه ی دوّم فراهم ‌آورده ‌بودند، فردی بنوشید و از قضا مست و دست‌افشان شد. خلیفه آن بینوای مدهوش را بدید و حد بر او روا دانست.(1)

باری، اگر آن مرد به سکر این نوشیدنی جهالت داشت که بر او حدّی نباشد.

و امّا اگر به جهت تأسّی بر حضرت خلیفه، کرد آن‌چه کرد

آیا خلیفه، فرد مناسبی برای اجرای این حدود است؟

______________________

پی نوشت:

1- المصنف - ابن أبی شیبة الکوفی - ج 6 - ص 502

( 2 ) حدثنا أبو بکر قال حدثنا ابن مسهر عن الشیبانی عن حسان بن مخارق قال : بلغنی أن عمر بن الخطاب سائر رجلا فی سفر وکان صائما ، فلما أفطر أهوى إلى قربة لعمر معلقة فیها نبیذ قد خضخضها البعیر ، فشرب منها فسکر ، فضربه عمر الحد ، فقال له : إنما شربت من قربتک ، فقال له عمر : إنما جلدناک لسکرک .

معرفة السنن والآثار - البیهقی - ج 6 - ص 442

قال أحمد : وهذا الحدیث رواه الأعمش تارة عن أبی إسحاق عن عامر الشعبی عن سعید بن ذی لعوة وتارة عن أبی إسحاق عن سعید بن ذی جدان وابن ذی لعوة أن رجلا أتى سطیحة لعمر فشرب منها فسکر فأتى به عمر فاعتذر إلیه وقال إنما شربت من سطیحک فقال عمر : إنما أضربک على السکر فضربه عمر . ومن لا ینصف یحتج بروایة سعید بن ذی لعوة على ما قدمنا ذکره عن عمر وغیره .[/]
[/]

[=tahoma]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]تله تصویری از زندگی خلیفه دوم ...
[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]جناب عمربن‌خطاب از زمان جاهلیت شرب خمر داشته و با وجود این که آیات الهی در موضوع نهی از شرب مسکرات - به نقل‌هایی - در شأن وی نازل‌ می‌گردد و با وجود این که وی علنا اعلام ‌می‌کند که این پایان نوشیدن اوست (1)... با این حال او نمی‌تواند این عادت دیرینه خود را ترک‌ کند

و آن‌چه بسیار گزارش‌ شده اهتمام بی‌نظیرش به نوشیدن مسکرات است (2)که حتّی پیمانه لحظات احتضار او را نیز پر می‌کند و به نقل‌های تاریخی نبیذ همان نوشیدنی است که جناب خلیفه در بستر مرگ آن را می‌طلبد و می‌نوشد تا آن‌جا که از محل جراحت‌اش سرریز می‌شود (3)...

این زاویه‌ای بسیار بسته از زندگی فردی است که دوّمین خلیفه مسلمین پس از رسول خداست. از همین زاویه آیا او با کسی که در دامان رسول خدا صلّی الله علیه و آله پرورش یافته و خود را به نجاسات دوران جاهلی هرگز و هرگز نیالوده، می‌تواند برابری ‌کند؟
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1ـ سنن النسائی - النسائی - ج 8 - ص 286 – 287و سنن الترمذی - الترمذی - ج 4 - ص 319 – 320، ح5042 ، مسند احمد - الإمام احمد بن حنبل - ج 1 - ص 53
قال أنبأنا الإمام أبو عبد الرحمن أحمد بن شعیب النسائی رحمه الله تعالى قال أنبأنا أبو داود قال حدثنا عبید الله ابن موسى قال أنبأنا إسرائیل عن أبی إسحاق عن أبی میسرة عن عمر رضی الله عنه قال لما نزل تحریم الخمر قال عمر اللهم بین لنا فی الخمر بیانا شافیا فنزلت الآیة التی فی البقرة ‹ صفحه 287 › فدعى عمر فقرئت علیه فقال عمر اللهم بین لنا فی الخمر بیانا شافیا فنزلت الآیة التی فی النساء یا أیها الذین آمنوا لا تقربوا الصلاة وأنتم سکارى فکان منادى رسول الله صلى الله علیه وسلم إذا أقام الصلاة نادى لا تقربوا الصلاة وأنتم سکارى فدعى عمر فقرئت علیه فقال اللهم بین لنا فی الخمر بیانا شافیا فنزلت الآیة التی فی المائدة فدعى عمر فقرئت علیه فلما بلغ فهل أنتم منتهون قال عمر رضی الله عنه انتهینا انتهینا
2ـ المصنف - ابن أبی شیبة الکوفی - ج 6 - ص 502
( 2 ) حدثنا أبو بکر قال حدثنا ابن مسهر عن الشیبانی عن حسان بن مخارق قال : بلغنی أن عمر بن الخطاب سائر رجلا فی سفر وکان صائما ، فلما أفطر أهوى إلى قربة لعمر معلقة فیها نبیذ قد خضخضها البعیر ، فشرب منها فسکر ، فضربه عمر الحد ، فقال له : إنما شربت من قربتک ، فقال له عمر : إنما جلدناک لسکرک .
کتاب الموطأ - الإمام مالک - ج 2 - ص 894
21 - وحدثنی عن مالک ، عن یحیى بن سعید ، عن عبد الرحمن بن القاسم ، أن أسلم مولى عمر بن الخطاب أخبره ، أنه زار عبد الله بن عیاش المخزومی فرأى عنده نبیذا وهو بطریق مکة . فقال له أسلم : إن هذا الشراب یحبه عمر بن الخطاب . فحمل عبد الله بن عیاش قدحا عظیما . فجاء به إلى عمر بن الخطاب فوضعه فی یدیه . فقربه عمر إلى فیه ثم رفع رأسه . فقال عمر : إن هذا لشراب طیب . فشرب منه . ثم ناوله رجلا عن یمینه . فلما أدبر عبد الله ، ناداه عمر بن الخطاب فقال : أأنت القائل لمکة خیر من المدینة ؟ فقال عبد الله : فقلت هی حرم الله وأمنه وفیها بیته . فقال عمر : لا أقول فی بیت الله ولا فی حرمه شیئا . ثم قال عمر : أأنت القائل لمکة خیر من المدینة ؟ قال : فقلت هی حرم الله وأمنه وفیها بیته . فقال عمر : لا أقول فی حرم الله ولا فی بیته شیئا . ثم انصرف .
3ـ الطبقات الکبرى - محمد بن سعد - ج 3 - ص 354، تاریخ مدینة دمشق - ابن عساکر - ج 44 - ص 430
قال أخبرنا محمد بن عبید والفضل بن دکین قالا أخبرنا هارون ابن أبی إبراهیم عن عبد الله بن عبید بن عمیر أن عمر بن الخطاب لما طعن قال له الناس یا أمیر المؤمنین لو شربت شربة فقال أسقونی نبیذا وکان من أحب الشراب إلیه قال فخرج النبیذ من جرحه مع صدید الدم[/]


[/]

[=tahoma]

ایستاده بول کردن

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]عمر و فرزندش حتی از مسائل ساده اسلامی هم آگاهی نداشتند.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]به گونه ای که امام مالک در کتاب الموطا جلد1صفحه 60 بیان می کند که «عن عبداللّه بن دینار، قال: رأیت عبداللّه بن عمر یبول قائماً» یعنى عبداللّه بن عمر را دیدم که ایستاده بول مى کرد.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]
[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]امام ترمذى هم در سنن الترمذی جلد1صفحه18 مى گوید: عن عمر: رآنی النبی و أنا أبول قائماً فقال: یا عمر لا تبل قائماً...» هنگامى که پیامبر اکرم ـ صلى الله علیه و سلّم ـ مرا دید که ایستاده بول مى کنم، فرمود: اى عمر، ایستاده بول نکن.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و امام عسقلانى در توجیه کار عمر مى فرماید: البول قائماً أحفظ للدبر. یعنى ایستاده بول کردن براى حفظ نشیمن خوب است. و همو مى گوید: ثابت شده که عده اى از صحابه کرام پیامبر(ص) از جمله حضرت عمر بن الخطاب ایستاده بول مى کردند.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]
[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif] فقط یک سؤال : اهل تسنن طبق حدیث اقتدوا باللذین من بعدى که در سنن ترمذی جلد۵صفحه ۶۳ آْمده، آیا از پیامبر که طبق اعترافات بالا آمده، تبعیت می کنند و نشسته بول می کنند یا از عمر که تقلید می نمایند و ایستاده بول می کنند؟[/]
[/]

[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آیا می دانید سوخت شش ماهه حمام های اسکندریه چه بود؟

[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]در کتاب «تاریخ مختصر الدّول» چاپ «دار رائد بیروت» ذیل «الدولة‌التاسعه» ضمن شرح وقایع زمان خلافت عمربن‌خطّاب در مورد «یحیی» معروف به غرماطیقوس سخن ‌می‌گوید که اهل اسکندریه و نصرانی بوده ‌است، امّا از عقیده‌ی تثلیث خویش برگشته و او را بدین دلیل طرد کردند. او تا زمانی که عمروبن‌عاص اسکندریه را فتح‌ کرد، زنده‌بود. عمرو او را تکریم ‌می‌کرد و با حُسن استماع و درایت و... خود، از علم فلسفی او بهره‌ می‌برد و با او ملازمت ‌داشت.

روزی یحیی به عمرو گفت: «کتاب‌خانه‌ی اسکندریه و دسته‌جاتی که در آن هست، تحت سلطه‌ی توست. درباره‌ی چیزی که تو نفعی از آن می‌بری، با تو معارضه‌ نمی‌کنم، و امّا آن‌چه که تو از آن نفعی نمی‌بری، ما بر آن اولی هستیم.»

عمرو به او گفت: «آن چیست که بدان نیاز داری؟»

یحیی گفت: «کتب حکمتی که در خزائن ملوکیه هست.»

عمرو گفت: «برای من ممکن ‌نیست، مگر پس از اجازه از جناب عمربن‌خطّاب.»

عمروبن‌عاص به عمر نامه‌ نوشت و از سخن یحیی وی را مطّلع ‌کرد.

پس پاسخ عمر رسید که در آن نوشته‌ بود: « و امّا کتبی که در موردش سخن ‌گفتی: اگر با کتاب خدا موافق باشد، پس در کتاب خدا بی‌نیازی از آن نهفته‌ است! و اگر مخالف کتاب خداست، به آن حاجتی نیست. برای از بین ‌بردن آن‌ها اقدام‌ کن!»

پس از آن عمرو شروع به ریختن کتب در حمّام‌های اسکندریّه کرد و آن‌ها را در آتشگاه‌های حمّام به‌آتش ‌کشید. از کتب به مدّت شش ماه به عنوان سوخت حمّام استفاده‌ می‌شد.1

در حالی‌که در چاپ «الاباء الیسوعیین» در بیروت و نیز در ارائه آزاد متن کتاب در اینترنت از جمله در المکتبة ‌الشّامله به این مقدار که عمرو با یحیی حسن هم‌نشینی و ... داشت، بسنده ‌شده ‌است. و بقیه داستان را که اصل و پیام آن است، بریده‌اند. 2

به این ترتیب شما نه از درخواست یحیی چیزی خواهید دانست، نه از دستور عمربن‌خطاب و نه از سوخت شش‌ماهه‌ی حمّام‌های اسکندریه. چرا مگر این از جمله خدمات خلیفه‌ی دوّم نیست؟ فروزان‌داشتن آتشگاه‌های قلمرو خلافت!


[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
دانلود اصل مدرک
-----------------------------------------------------------------------
[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]- تاریخ مختصر الدول- ص 175-176- الدولة التاسعه- ط دار رائد- بیروت
وفی هذا الزمان اشتهر بین الإسلامیین یحیى المعروف عندنا بغرماطیقوس ... وکان عمرو عاقلاً حسن الاستماع صحیح الفکر، فلازمه وکان لا یفارقه، ثم قال له یحیی یومًا: إنک قد أحطت بحواصل الإسکندریة وختمت على کل الأشیاء الموجودة بها، فما لک به انتفاع فلا أعارضک فیه، وما لا انتفاع لک به فنحن أولى به، فقال له عمرو: وما الذى تحتاج إلیه ؟ قال: کتب الحکمة التی فی خزائن الملوکیة،فقال له عمرو: لا یمکننی أن آمر إلا بعد استئذان أمیر المؤمنین عمر بن الخطاب . وکتب إلى عمر وعرفه قول یحیی، فورد علیه کتاب عمر یقول فیه:وأما الکتب التی ذکرتها، فإن کان فیها ما یوافق کتاب الله، ففی کتاب الله عنه غنى، وإن کان فیها ما یخالف کتاب الله، فلا حاجة إلیه فتقدم بإعدامها،فشرع عمرو بن العاص فى تفریقها على حمامات الإسکندریة وإحراقها فی مواقدها فاستنفدت فی ستة أشهر...
2-المکتبه‌الشامله: وفی هذا الزمان اشتهر بین الإسلامیین یحیى المعروف عندنا بغرماطیقوس ... وکان عمرو عاقلاً حسن الاستماع صحیح الفکر فلازمه وکان لا یفارقه. ومن الأطباء المشهورین فی هذا الزمان بولس الاجانیطی…

من منافقم؟؟!

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]آیاحضرت عمربن الخطاب در اسلام خود شک داشت ؟[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]
[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]آیا صحیح است که مى گویند: حضرت عمربن الخطاب در اسلام خود شک داشت و عقیده داشت که جزء منافقین است.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]
[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]امام ذهبى در تاریخ خود آورده است که حضرت عمر از حذیفة بن الیمان عاجزانه مى خواست که به او بگوید: آیا جزء منافقان هستم یا نه؟[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]
[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]«حذیفة أحد أصحاب النبی...کان النبی ـ صلى الله علیه و سلّم ـ أسرّ اِلیه أسماء المنافقین... وناشده عمر باللّه: أنا من المنافقین؟...».

______________________[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]پی نوشت

تاریخ الاسلام (الخلفاء) 494 ـ البدایة والنهایة 5: 25;جامع البیان 11: 16.[/]

[=tahoma]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]واقعا چرا عمر بن الخطاب (رضی الله عنه) صحابه پیامبر را تعزیر میکرد؟[/]

[=times new roman][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]سیاست عمر در دوران حکومتش عدم نقل احادیث پیامبر توسط اصحاب بود و هرکه با این دستور او مخالفت میکرد با زندان،شلاق و تبعید اورا تعزیر میکرد . چنانچه در مورد ابوذر و ابوالدرداء ابومسعود انصارى و دیگران انجام داد[/][/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ذهبى مى نویسد: عمر سه نفر (از صحابه رسول اللّه ـ صلى الله علیه و سلّم ـ) به نامهاى ابن مسعود و ابوالدردا، و ابومسعود انصارى را زندان کرد و به آنان اعتراض کرد که چرا از پیامبر ـ صلى الله علیه و سلّم ـ زیاد حدیث روایت کردید؟ تذکرة الحفاظ 1: ص 7[/][=times new roman][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif].

[/][/][=times new roman][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و به نقل دیگر از حاکم و ذهبى: ابن مسعود و ابوالدرداء و ابوذر را زندانى کرد و آنان را به جرم اشاعه دادن و نقل احادیث پیامبر توبیخ نمود و آنان را تا آخر خلافتش محکوم به اقامت اجبارى در مدینه کرد.[/][/]

[=times new roman][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مستدرک حاکم 1: 110 ـ سیر اعلام النبلاء، 7: 206 [/][/]


[/]

[=tahoma]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]آرزوی جناب عمر[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]جناب عمربن‌خطاب: « ای کاش من قوچ خانواده‌ام بودم و آن قدر مرا می‌پروراندند که چاق‌ترین قوچان می‌شدم آنگاه هرکس را دوست می داشتند به دیدارشان می‌آمد پس مقداری از مرا می پختند و مقدار دیگری را سرخ می کردند؛ سپس مرا می‌خوردند و از آن‌ها (به شکل نجاست) خارج می‌شدم و بشر نبودم(1)[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]راستی چه می‌شود یک انسان آرزوی نهایت پستی را کند؟! شما چه تحلیل و قضاوتی دارید؟

شنیده‌ شده که بعضی از پیروان ایشان می‌گویند: این از خوف خداوند بوده...

پس آیا او گرفتار خوفی است که به یأس از رحمت خدا بدل شده؟

یا این که وی در زندگی‌اش به کارهایی دست‌ زده که خسران عظیمی برای‌اش درپی داشته ‌است؟[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]
[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و ... یا؟[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]______________________
[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]پی نوشت:

(1)-کنز العمال - المتقی الهندی - ج 12 - ص 619

35912 عن الضحاک قال : قال عمر : یا لیتنی کنت کبش أهلی سمنونی ما بدا لهم ، حتى إذا کنت أسمن ما أکون زارهم بعض من یحبون فجعلوا بعضی شواء وبعضی قدیدا ثم أکلونی فأخرجونی عذرة ولم أکن بشرا ( هناد حل ، هب ) . 35913 عن جابر قال : قال رجل لعمر بن الخطاب : جعلنی الله فداک ! قال : إذن یهینک الله ( ابن جریر ) .[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]اهل سنت عزیز مپندارند که توهین میکنیم
[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]نه ما از کتب خودتان میخوانیم[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]اگر مال شماست که توهین را شما کرده اید و اگر درست است پس افلا یعقلون
[/]
[/]

[=tahoma]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ریش‌سفید قبایل جاهلی یا مجری احکام الهی؟!
[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]
وقتی خلیفه‌ی دوّم احکام متفاوتی را برای غیر عرب در ارث و میراث وضع ‌کند(1)، یعنی ...

وقتی قبایل باشند و جنگ قبیله‌ای، عدالت ریش‌سفید هم در قبیله‌ی خودش مفهوم و معنا دارد. این یعنی قبیله‌ی اویند که نزد او ارجمندترین‌اند، نه دیگران!

وقتی اسلام آمد، رنگ و زبان و نژاد و بساط از این قبیل جمع ‌شد... این یعنی گفت: باتقواترین، ارجمندترین اند، نه دیگران!


اسلام و حکم عدالت الهی ، خلیفه و حکم جهالت قبیله‌ای...
این یعنی چه؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1ـ کتاب الموطأ - الإمام مالک - ج 2 - ص 520
‹ صفحه 520 › 14 - حدثنی کعن مالک ، عن الثقة ، أنه سمع سعید بن المسیب یقول : أبى عمر ابن الخطاب أن یورث أحدا من الأعاجم . إلا أحدا ولد فی العرب . قال مالک : وإن جاءت امرأة حامل من أرض العدو ، فوضعته فی أرض العرب ، فهو ولدها ، یرثها إن ماتت . وترثه إن مات ، میراثها فی کتاب الله . قال مالک : وکذلک کل من لا یرث ، إذ لم یکن دونه وارث فإنه لا یحجب أحدا عن میراثه .

سایت فطرت


[/][/]

[=tahoma][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ابو جعفر نقیب می گوید، یکی از مسائلی که به عمر جرأت داد تا دستور پیامبر(ص) در مورد خلافت بلا فصل امیرالمؤمنین(ع) را نادیده بگیرد، و از علی(ع) عدول کرده و با ابوبکر بیعت نماید، مخالفت های بسیار وی با دستورات پیامبر(ص) در زمان حیات آن حضرت بود، چنانچه در جریان صلح حدیبیّه(1) و نماز خواندن پیامبر(ص) بر جنازه عبدالله أبیّ(2) معترض و مخالف بود و حتّی اگر هیچ یک از این موارد نبود، مخالفت او با دستور پیامبر(ص) در مورد آوردن کاغذ و قلم برای نگارش وصیّت،(3) و اعراض پیامبر(ص) از نگارش آن بعد از مخالفت عمر، برای زمینه سازی مخالفتهای بعدی کافی بود. زیرا پیامبر(ص) بعد از مشاهده این وضع، فرمود: از کنار من برخیزید، ( و این مسئله باعث شد که زمینه برای مخالفت های بعدی فراهم شود ) و آیا با این کیفیت برای پیامبر(ص) امتیاز و فضیلتی باقی می ماند؟ کسی که تا این حد جرأت مخالفت با پیامبر(ص) را داشته باشد، می تواند از دستور پیامبر(ص) در مورد خلافت علی(ع) نیز عدول نموده و به خاطر مصلحتی که او برای خود تصوّر می کند با ابوبکر بیعت نماید.(4)

______________________

پی نوشت:

1. صحیح بخاری، ج 3، ص 190، (چاپ مصر)

2. صحیح بخاری، ج 3، ص 137، (چاپ مصر)

3. رجوع شود به صحیح بخاری – باب مرضُ النبی(ص)

4. علی محدث (بندر ریگی)، سیاهترین هفته تاریخ.

سایت فطرت
[/][/]

امروز پایان ایام سوگواریست
و ما ذره ای از دریای بدی های قاتلین مادرمان را شناختیم
کاش صاحب الزمان بیاید و در حضورش به ظلمی که بر خاندانش رفته معرفت یابیم

موضوع قفل شده است