چگونه علی (ع) متوجه خروج تیر از پا نشد ولی متوجه فقیر شد؟؟؟!!!

تب‌های اولیه

62 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چگونه علی (ع) متوجه خروج تیر از پا نشد ولی متوجه فقیر شد؟؟؟!!!

[=Tahoma]با سلام به همه دوستان و کارشناسان محترم...

این سوالی است که چند وقت پیش یکی از برادران اهل سنت از بنده پرسید و من هم جواب مفصلی برایش فرستادم ...
سوال را همراه جواب آن آوردم تا اگر دوستان نقد و نظری درباره آن دارند ، بیان کنند...(خوشحال میشم:Nishkhand:)

از کارشناسان محترم هم می خواهم در کامل کردن جواب کمک کنند...

[=&quot][/][/]سوال : در مورد حالات نماز علي (ع ) كه وقتي تيري از پايش مي كشند ملتفت نمي شوند ولي در حال ركوع به فقيري انگشتر خويش را مي بخشند توضيح دهيد؟

.
.
.

مشکات 142;101031 نوشت:

سوال : در مورد حالات نماز علي (ع ) كه وقتي تيري از پايش مي كشند ملتفت نمي شوند ولي در حال ركوع به فقيري انگشتر خويش را مي بخشند توضيح دهيد؟

.

واما جواب::Narahat az:

در ابتدا می بایست به این نکته توجه کرد که داستان‌ اعطاي‌ انگشتر به‌ فقير در ركوع‌ و نزول‌ آيه‌ 55 سوره مائده‌ در شأن ‌امام علي‌(ع‌) را عده‌ زيادي‌ از اصحاب‌ پيامبر نقل‌ كرده‌اند که از آن جمله می توان به ‌: ابن‌عباس‌، عمار ياسر، عبدالله بن‌ سلام‌، انس‌ بن‌ مالك‌، جابر بن‌ عبدالله و ابوذر غفاري اشاره کرد و در میان منابع‌ روایی اهل‌ سنت‌ نیز که اين‌ حديث‌ در آن‌ ذكر شده‌ میتوان از این منابع نام برد: محب‌ الدين‌ طبري‌، ذخائر العقبي‌، ص‌ 88 - قاضي‌ شوكاني‌، فتح‌الغدير،ص‌ 50 - جامع‌الاصول‌، ج‌ 9، ص‌ 478 - اسباب‌ النزول‌ واحدي‌، ص‌148 - لباب‌ النقول‌ سيوطي‌، ص‌ 105 - تفسير طبري‌، ص‌ 165 -تفسير فخر رازي‌، ج‌ 3، ص‌ 431 - تفسير درالمنثور، ج‌ 2، ص‌ 393 -كنزالعمال‌، ج‌ 6، ص‌ 391
نتیجه آنکه اين‌ حديث‌ از جمله‌ احاديث‌ متواتر است‌ كه‌ هيچ‌ترديدي‌ در آن‌ نيست‌.

- اما اين‌ كه‌ چگونه‌ ‌امام علي‌(ع‌) زماني‌ در نماز انگشتر به‌ فقيرمي‌دهد و زماني‌ نيز تير از پاي‌ حضرت‌ در نماز بيرون‌ مي‌كشند؟ در پاسخ باید گفت :

اولا: از ديدگاه‌ عرفا حضور قلب‌ و عدم‌ آن‌ در نماز سه‌ مرحله‌دارد:
- مرتبه‌ اول‌ اين‌ است‌ كه‌ عالم‌ كثرات‌ و توجه‌ به‌ تعينات‌ وتعلقات‌ دنيوي‌مانع‌ شهود رب‌ و توجه‌ به‌ اوشود.
- مرتبه‌ دوم‌ آن‌ است‌ كه‌ توجه‌ به‌ حضرت‌ حق‌ - جل‌ و علا - مانع‌ توجه‌به‌ عالم‌ تعينات‌ وكثرات‌ گردد. اين‌ مرتبه‌ در مدارج‌ بالاي‌ عرفان‌ وتوحيداست‌ .
- مرتبه‌ سوم‌ كه‌ بالاتر و عالی‌تر است‌ مرتبه‌ ایست‌ که فنا وتوجه‌ مطلق‌ به‌ ذات‌ حق‌ مانع‌ توجه‌ به‌ عالم‌ تعينات‌ نيست‌. بلكه‌ از افق‌ «الهی‌» به‌ «عالم‌ مادی‌» نظر مي‌شود. به عبارت دیگر سعه وجودی سالک به حدی میرسد که همزمان هم مستغرق در ذات الهی و هم متوجه عالم مخلوقات است. واين‌ حالت‌مخصوص‌ اولياي‌ کامل‌ است‌.
در ائمه‌ اطهار (ع‌) مرتبه اول راه ندارد و آنچه‌در مورد حضرت‌ اميرالمومنين‌(ع‌)آمده‌ بيان‌ دو حالت‌ از مراتب‌ حضورو فناي‌ في‌الله‌ است . آنجا که تیر از پایش می کشند در مرتبه دوم و آنجا که به مسکین زکات می دهد در مرتبه سوم است.

ثانیا : بايد توجه‌ داشت‌ كه‌ ميان‌ «خارج‌ كردن‌ تیر‌ از بدن‌» و«بخشيدن‌ انگشتر به‌ فقير» تفاوت‌ بسياري‌ است‌؛ زيرا خارج‌ كردن ‌تیر‌ از بدن‌ صرفاً جنبه‌ شخصي‌ و جسمي‌ و توجه به خویشتن دارد و از مقام‌ توجه‌ كامل ‌به‌ خداوند و استغراق‌ در ذات‌ او دور است‌ لذا حضرتش به این واسطه از توجه به خداوند منصرف نشد.
ولي‌ توجه‌ به‌ حال‌ بنده‌ فقير و محرومي‌ كه‌ در مسجد پيغمبراسلام‌(ص‌) ناله‌ سرداده‌ و استرحام‌ مي‌كند، يك‌ عمل‌ خدايي‌و قربي‌ است‌ و با توجه‌ به‌ خدا تناسب‌ دارد و دیگر سخن از توجه‌ به‌ خود نیست ‌، زيرا توجه‌ به‌ حال‌ بينوا و رفع حاجت بندگان خدا ، همان توجه‌ به‌ خداست‌ .

ثالثا : همسویی و هماهنگی خاصی میان نماز و زکات وجود دارد به طوری که بارها در قرآن کریم مسأله زکات را بلافاصله بعد از نماز آورده است و تقریبا هرجا « اقامه صلاه » آمده « ایتاء زکات » نیز آمده است و این دو عبادت از نظر الهی در یک مسیرند و توجه به یکی با توجه به دیگری تعارضی ندارد.
به‌ عبارت‌ ديگر: كمك‌ به‌ خلق‌ خدا و مستمندان‌ و فقيران‌ خود يكي‌ ازعبادات‌ بزرگ‌ است‌ و با نماز كه‌ آن‌ هم‌ عبادتي‌ است‌ بس‌ بزرگ‌سنخيت‌ كامل‌ دارد ؛ بنابراين‌ جاي‌ تعجب‌ نيست‌ كه‌ ناله فقير محروم‌ و استرحام‌ او در برابر مسلمانان‌، دل‌ آگاه‌ علي‌(ع‌) راهنگام‌ نماز متوجه‌ خود سازد و در ضمن‌ آن‌ عبادت‌، عبادت‌ ديگري‌ كه‌هر دو براي‌ خدا و جلب‌ خشنودي‌ او بوده‌ است‌ انجام‌ دهد؛ حتي‌ اين‌عمل‌ به‌ قدري‌ شايسته‌ و ارزنده‌ باشد كه‌ آيه‌اي‌ دربارة‌ آن‌ نازل‌ گردد.

والسلام علی من التبع الهدی – :Gol:

با سلام

ائمه(ع) در حالات خود مراتب گوناگونی داشته‏اند نحوه حضور قلب آنان در نماز سه گونه متصور است:
1ـ گاهی توجه به خدا به گونه‏ای بوده که هیچ چیز دیگر را متوجه نمی‏شدند و نمونه‏های بسیاری از این قبیل از ائمه نقل گردیده است.
2- گاه ممکن است در ضمن حضور قلب کامل، کم و بیش متوجه امور خارجی نیز بوده‏اند ولی بجهت عدم وظیفه نسبت به آنها عکس‏العمل نشان نداده‏اند.
3- در مواردی ضمن حضور قلب کامل، به برخی از مسائل توجه داشته و بر حسب وظیفه یا استحباب عکس‏العمل نشان داده‏اند، بدون آن که مانع توجه آنان به خدا باشد.
از این نمونه همان اعطای انگشتر توسط امیرالمومنین(ع) به سائل است.
عرفا گویند این مرتبه از حضورقلب کاملتر از مرتبه اول است، زیرا در اولی توجه به خداوند حجاب و مانع عالم کثرات است ولی در این مرحله آنچنان فانی در رب و وصل به اوست که از آن مرتبه به شهود عالم می‏پردازد و به اصطلاح مرتبه لاحجاب مطلق است نه حضور غیب مانع حضور عالم شهود است و نه بالعکس.
آنچه هیچ گاه در نمازهای آنان وجود نداشته، حجاب شدن عالم شهود نسبت به عالم غیب است.
به عبارت دیگر باید دانست که تفاوت امامان با برخی عرفا در آن است که گروهی از عرفا وقتی در یکی از مقامات سیر و سلوک هستند حضور در مقامات دیگر برای آنان به آسانی ممکن نیست ولی امامان دارای آنچنان توانمندی روحی و معنوی هستند که به آسانی می‏تواننددو عبادت نماز و زکات را همراه با یکدیگر و بدون کاستی در حضور قلب و اخلاص انجام دهند و آنجا که امور شخصی و مادی مطرح است، همان مقام معنوی خویش را حفظ کنند و درد جسمی، آنان را از حالت «وصال» و «مقام فناء» خارج نگرداند.

سلام.
من پاسخ ساده ای برای این سئوال دارم (البته برای خودم ، نه بحث با دیگران):
بین این دو مورد تفاوت وجود دارد:
تیر کشیدن از پا و درد و خونریزی ، یک امر شخصی است.
دادن زکات به فقیر ، یک امر معنوی و الهی است.

حضرت امیر (ع) در حال نماز ، از « خود » بی خود بوددند و از امور شخصی و مادی خود جدا گشته بودند نه از امور معنوی و الهی.

مشکات 142;101031 نوشت:
این سوالی است که چند وقت پیش یکی از برادران اهل سنت از بنده پرسید و من هم جواب مفصلی برایش فرستادم ...


با سلام


بزرگوار

بنده هم سوالی داشتم که لطف کنید این سوال را از برادران اهل سنت بپرسید

البته شاید برای شما هم تعجب اور باشد

ولی خب بنده مطرح می کنم جای برای نقد و بررسی زیاد دارد

ما استادی داشتیم که وقتی به این سوال می رسیدم می فرمودند شما بروید منبع موثقی برای بنده بیاورید که در ان نقل کرده باشد که تیغ از پای مولا در اوردند بنده جواب شما را بدهم

ایشان می فرمودند این نوع مطالب را در مقابل اهدا انگشتر مولا مطرح می کنند تا بعد از پر و بال دادن به ان روایت ما را به چالش بکشند

به عبارت دیگر:
مساله ای مطرح می کنند به غلط و برای ما که دل پسند است خودمان به ان پر و بال می دهیم و بزرک اش می کنیم
و وقتی خوب جا افتاده ؛ ان وقت مطرح میکنند
خب حالا بفرمایید مولای شما که این گونه بوده پس چطور هنگام رکوع انگشتر اهدا کردند؟

حال می شود مساله ای که خودمان طرح کرده ایم و در حل اش مانده ایم!!!!!

بنده هم درخواستی از شما بزرگوار داشتم که وقتی از اهل سنت این سوال را میکنند بفرمایید سند معتبر بر این گفت خود بیاورید

ببینید دوستان
مقام عصمت ائمه برای همه جا افتاده است و کسی نمی تواند منکر ان قضیه شود
فردی که حجت خداوند بر روی زمین شد و امان اهل ارض
فردی که دارای مقام عصمت شد در حال زار و نیاز با خداوند به مراتبی دست پیدا می کند که برای افراد عادی قابل تصور هم نیست و این چیز عجیبی نیست

و نیازی نیست که ما بخواهیم برای بیان این مقام ائمه به در اوردن تیغ از پای مولا استناد کنیم

ائمه ما به اندازه کافی اعمال و رفتار و سنت حسنه نشات گرفته از مبانی دین دارند و همین در مورد ائمه بس که دارای مقام عصمت می باشند و فرد دارای مقام عصمت مصون از خطا و اشتباه است

و اگر این مطالب برای انسان تبیین شود که مقام عصمت چیست دیگر نیازی نیست به این موارد

خب بنده نظر استاد خود را مطرح کردم و دوستان هم در مناظرات و مباحث خود با اهل سنت این سوال را مطرح نمایید

و البته کارشناسان بزرگوار هم نظرات خود را مطرح نمایند

سلام علیکم جمیعا و رحمه الله و برکاته

یک سوالی طرف پرسیده و بقول خودش به چالش کشیده عقاید شیعه رو که :

1- اولا باید این سوال رو از خود حضرت امیر علیه السلام میپرسید .

2- اگر پاسخی به او داده شود صریح قطعی و منطقی او نمیفهمد .

نه اینکه قدرت فهمش ضایع شده باشد.

او نمیخواهد که بفهمد.

لذا در هر شکل او خنثی از نعمت هدایتی خواهد بود که در کلام علی علیه السلام نهفته است.

اساتید پاسخهائی درخور دادند ولی بنده مانند یاقوت گرامی پاسخی ساده بیان میکنم که اگر حتی بیسواد باشد و نتواند مفاهیم عرفانی و دینی را بفهمد این را حتما خواهد فهمید.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و صلم به همه پیروانش آیه الا بذکر الله تطمئن القلوب را تفسیر کرد.

تفاوت تفسیر پیامبر با دیگر تفاسیر در این است که شخص شنونده تفسیر بدون کوچکترین اشتباهی اصل را میفهمد و درک کرده هدایت را مییابد.

پیامبر اکرم به هنگام درد و ناخوشی ذکر میگفتند و حضرت زهرا و دیگر صحابه سلیم النفس پیامبر نیز با ذکر هنگام درد آشنا بودند.

هنگامیکه علی علیه السلام به نماز ایستاد ( اقم الصلوه لذکری ) به ذکر ایستاد آنگاه تیر را از بدنش بیرون کشیدند چراکه ذکر بر انسان متعالی ای که بدنش اسیر هوای نفس و شهوات نیست بسیار موثر است بنوعی که بدن تحت تاثیر حالات روحانی قرار میگیرد.

نمازی که میخواندند و فقیر آمد با آن ذکر تفاوت داشت

یاحق

طاها;101131 نوشت:
خب حالا بفرمایید مولای شما که این گونه بوده پس چطور هنگام رکوع انگشتر اهدا کردند؟

سلام

منظورتون را نفهمیدم

میشود واضح بگویید

جواب و سوال توی قسمت بنفش رنگ بود؟

سوال بالا جوابش چیست
ایا بی جواب مانده؟
:Gig:

مشکات 142;101031 نوشت:
سوال : در مورد حالات نماز علي (ع ) كه وقتي تيري از پايش مي كشند ملتفت نمي شوند ولي در حال ركوع به فقيري انگشتر خويش را مي بخشند توضيح دهيد؟

سلام :Gol:
انسانهای کاملی همچون علی بن ابیطالب علیه السلام که سرسلسله جنبان عرفای بالله است ، هنگام نماز، در معراج توجه به ذات الهی و فانی در اویند و در این مقام ، عبد از خود (تیر در پا ) خبر ندارد اگر به چیزی (فقیر ) هم توجه کند با امر الهی است بلکه توجه او توجه حق متعال است . "و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی"
موفق باشید

طاها;101131 نوشت:
حال می شود مساله ای که خودمان طرح کرده ایم و در حل اش مانده ایم!!!!!

با سلام
حل مسئله مشکل ندارد.
این مسئله ای است که همه ما در مورد آن تجربه داریم وآن را در زندگی دیده ایم وخیلی عادی است.البته چیز جدیدی نمی گویم همان حرف رفقا در بالا ست با یک قالب دیگر.
یک خاطره از آیة الله بهجت نقل کنم که با یک واسطه شنیده ام وگمان نمی کنم جایی ثبت شده باشد:

در سال 56زمان انقلاب مردم تظاهرات کننده در قم که عموما در اطراف چهارمردان وحرم وفیضیه واطراف مسجد ایشان تظاهرات میکردندمورد تهاجم گاردهای شاه قرار گرفتند وفرار کردند نزدیک ترین محل برای اختفاء مسجد آیة الله بهجت بود ودر حالیکه مردم در صف نماز مغرب ایستاده بودندهمه به داخل مسجد آمدند و ورود تظاهر کنندگان با عث از هم پاشیدگی صف نماز جماعت شد .
از طرف دیگر ماموران دولتی به دنبال آنها به در مسجد آمدند وبرای بیرون آوردن آنان از مسجد اقدام به پرتاب گاز اشک آور به داخل مسجد کردند.
همانطور که می دانید گاز اشک آور بشدت چشم وبینی وگلو را می سوزاند ویک حالت سرفه شدید وخفگی خفیف به انسان دست می دهد وعلاج آن هم آتش است یعنی باید آتش روشن کرد تا فضا از وجود گاز پاک شود وهرچه این آتش به چشم وبینی وسینه نزدیک تر باشد اثرش بهتر است.
مردم فرش های مسجد را کنار زدند وکارتن های زیادی آتش زدند وبا این کار مقداری از اثر گاز کم کردند .
در تمام این مدت آیة الله بهجت مشغول نماز مغرب بودند ومتوجه موضوع نشدند وبعد از نماز شروع کردند به دست مالیدن به بینی وسوال در مورد اینکه چه بویی می آید چرا چشم من می سوزد؟

خوب این جا یکی سوال کند اگر آقا این قدر متوجه عالم بالا بودندچطور میدانستند که بعد از حمد باید سوره بخو انند ویا بعد از آن باید رکوع کنند ویا چطور مسائل تجویدی وموالات در نماز و اداره نماز جماعت و... را انجام میدادند؟ این چیزی است که فراوان دیده می شود.

حال این مثال شاید دور از ذهن باشد چند مثال ملموس تر:
همیشه برای عاطفه مادرانه اینگونه مثال میزنند: مادری که در خواب سنگین فرو رفته ونمی شود او را به این راحتی بیدار کرد با اولین صدای کودکش از خواب بر می خیزد.

ومثال نزدیکتر :
دانشمند یا دانشجو یی را در نظر بگیرید که مشغول حل یک مسئله است. او شاید صدها پارامترمثل فرمول های مختلف وقواعد مختلف حساب وجبر و دیفرنسیال وانتگرال را در کار خود لحاظ میکند تا کارش را درست انجام دهد ولی در همین حال گاهی اوقات اگر او را صدا بزنید متوجه نمی شود. می شود اعتراض کرد توکه مشغول حل مسئله به این مشکلی هستی چرا توجه به حرف من نداری؟

ویا خیلی اوقات می شود که ما چند ساعت مطالعه می کنیم واز مسائل اطرافمان از جمله گذر زمان غافل می شویم.
مضاف بر اینکه انسان دستگاه نیست که وقتی روشن شد یک نواخت کار کند مثل یک موتور با دور 1400که همیشه با همین سرعت می چرخد بلکه انسان دارای حالات مختلف است گاه تمرکز عمیق تر وگاه سطحی تر است.

نکته دیگر اینکه همین طور که رفقا هم فرمودند دادن زکات در راه خدا هم عبادت است ودر راستای همان رکوع وسجود و قرائت است که توجه در نماز مانع از توجه به آن نمی شود.
وقتی فقیری مردم را به خاطر خدا دعوت به انفاق میکند توجه به موضوع خیلی قویتر از این است که بدون ذکر نام خدا مردم را به این کار بخواند این چیزی است که همه ما هر روز چندین بار آن را لمس میکنیم.

کسی که در حالات بزرگان مطالعه داشته باشد تمرکز آنان را که باعث عدم توجه به مسائل دیگر میشود فراوان می بیند مثل نوشتن کتاب جواهرالکلام توسط مر حوم صاحب جواهر در کنار بدن جوان از دست رفته اش (به جای خواندن قرآن تا ثوابش را هدیه به اوکند)که اگر توجه کافی نباشد داغ فرزند ومصیبت واده هیچ هماهنگی با نوشتن عبارات دقیق وسنگین جواهر را ندارد
ومثل غیبت میکرب شناس معروف پاستور از جلسه عقدش که بخاطر مطالعه در آزمایشگاهش بود واز جلسه به آن مهمی غافل شد.
وهمه شما امثال این قضایا را فراوان سراغ دارید که از این موجود دو پا سر می زند وریشه همه این عجایب هم روح الهی است که در انسان دمیده شده است.واگر این انسان علی باشد ببین چه می شود او که همه قوه ها را به فعلیت رسانده است.صلوات بر روح بلندشان.
ببخشید طولانی شد.

یوسف;101668 نوشت:
وریشه همه این عجایب هم روح الهی است که در انسان دمیده شده است.واگر این انسان علی ع باشد ببین چه می شود او که همه قوه ها را به فعلیت رسانده است

با سلام

علی ع جامع اضداد است ویک انسان کامل واز این شگفتی ها در زندگی وکارنامه خود کم ندارد.



او کسی است که با آن قوت قلبی که از او سراغ داریم در میادین نبرد مثل کوه می ایستد وهماوردی نمی یابد مگر اینکه یا فرار میکند یا کشته می شود ولی وقتی در مقابل یک طفل یتیم قرار میگیرد بدنش به لرزه می افتد واشکش جاری می شود وبرای به دست آوردن شادی او با وی هم بازی می شود.هیچ انسان عادی این صلابت وعطوفت را با هم یک جا ندارد.




او قهرمان بدر واحد وحنین وخندق وخیبر شکن است ولی در مقابل عده ای روباه صفت جبون که خانه اش را به آتش می کشند و حرمت او را وحرمت خانواده اش را می شکنند برای حفظ اسلام وبه خاطر اجرای فرمان پیامبر سکوت میکند(1).




ولی درزمانی نه چندان دور در جنگ صفین وجمل ونهروان آن گونه عمل میکند.(سوالی که اهل سنت زیاد می پرسند که چرا آنجا سکوت کرد واینجا جنگید)(2)



علی کسی است که بالا ترین تولید ثروت در مدینه را داشت و سالی 360 هزار دینار طلا در راه خدا انفاق می کرد وهنوزپس از 1400سال اثاری از چاه ها ونخلستان های او در مدینه موجود است ولی خود با نان ونمکی روزگار میگذراند وبقیه را ایثار می کرد.


کسی است که بیشترین فضائل را درمورد او نقل میکنند و بالاترین ناسزاها و دشنام ها را به در طول تاریخ داده اند.
کسی است که افرادی او را کافر واجب القتل و بعضی اورا خدا می دانند.
کسی است که اهل مدینه وکوفه روزی هزار رکعت نماز از اوگزارش کرده اند واهل شام تعجب کرده اند که او چگونه در محراب کشته شده مگر نماز می خواند .


کسی است که اهل ادیان دیگرعاشقانه از او تمجید میکنند ومی گویند "علی به سبب شدت عدالتش در محراب کشته شد" (3) وبرای زن یهودی غارت شده ای در بالای منبر می گرید ومی گوید اگر انسان آزاده در این مصیبت جان دهد نباید سرزنش شود (4)ولی بعض از مسلمانان او را به بی عدالتی وظلم متهم می کنند.


کسی است که قرآن او را جان پیامبر میداند(آل عمران 61) وپیامبر او را به برادری برمی گزیند (5)وهمه جا همدم وهم نشین وهم دوش پیامبر است ولی مردم اورا در کنار کافرترین وظالم ترین افراد یعنی معاویه قرار میدهند تا آنجا که خود او شکوه می کند ومی گوید آن قدر روزگار مرا پایین آورد وپایین آورد تا آنکه مردم گفتند :علی ومعاویه"


معاویه ای که در روز آخر درفتح مکه از ترش جانش مسلمان شد باعث کشتار صدها هزار مسلمان در جنگ ها وترور ها وزندان ها واعدامها شد او که بعضی از مستشرقین می گویند باید مجسمه اورا از طلا درست کنیم ودر میادین اروپا نصب کنیم چرا که اگر او نبود همان سال های اول ارو پا مسلمان شده بود.(6)
آری علی جمع اضداد است وهمه صفات کمال را یکجا جمع کرده است.
------------------------------------------------
(1)- خبر پیامبرص به علی ع درمورد حیله ها و اظهارکینه های مردم با علی پس از رسول خداص از منابع اهل سنت
مستدرك الحاكم - كتاب معرفة الصحابة(ر) - ذكر إسلام أمير المؤمنين علي (ع) - حديث رقم : ( 4676 )

الدولابي - الكنى والألقاب - من كنيته أبو أيوب حدیث 441

الصالحي الشامي - سبل الهدي والرشاد - الجزء : ( 10 ) - رقم الصفحة : ( 150 )

الهيثمي - مجمع الزوائد - أبواب مناقب علي بن أبي طالب(ر) - الجزء : ( 9 ) - رقم الصفحة : ( 118 )

الموفق الخوارزمي- المناقب - رقم الصفحة : ( 65 ) حدیث 35
(2)-خبر پیامبر ص به علی ع در مورد جنگ او با قاسطین ومارقین وناکثین

مستدركالحاكم - كتاب معرفة الصحابة(ر) - ذكر إسلام أمير المؤمنينعلي حدیث 4675و4674)
مسند البزار - البحر الزخار - ومما روى علقمة حدیث 702
أبي يعلى الموصلي - مسند أبي يعلى - مسند علي (ع) حدیث496
أبي يعلى الموصلي - مسند أبي يعلى - مسند عمار بن ياسر حدیث 1588

(3)- جرج جرداق:الامام علی صوت الاعدالة الانسانیة

(4)- نهج البلاغه

(5)- اهل سنت 68حدیث در این مورد نقل کرده اند مثل مسندأحمد - ومن مسند بني هاشم - مسند عبدالله بنعباسحدیث1992
(6)-اگر نگاهی به نقشه جهان بکنید می بینید اسلام در همان زمان خلفای اول تمام شمال افریقا را بطول 5000کیلومتر فتح کرد واز آنجا وارد اسپانیا شد واز طرف شرق همینطور به چین وهند رسید ولی از شام قدمی به سمت روم آن زمان جلو نرفت آیا این طبیعی است؟

با سلام و عرض ادب خدمت دوستان
دوستان عزيز اين سوال در واقع شبهه‌اي است كه از سوي فخررازي مطرح شده كه جواب آن روشن است كه بعضي از دوستان هم اشاره فرمودند زيرا:
1. شنيدن صداي سائل و كمك به او، توجه به غيرخدا و خويشتن يا امور مادّي نيست كه با حضور قلب منافات داشته باشد; بلكه آن هم در واقع توجه به خداست‌.
قلب پاك حضرت علي‌در برابر سائلان حسّاس بود و به نداي آن‌ها پاسخ مي‌گفت‌. آن حضرت با اين كار، عبادتي را با عبادت ديگر آميخت و در حال نماز زكات داد كه هر دو براي خدا و در راه او بود; چون قبل از آن كه انفاق و صدقه به دست سائل برسد، به دست خدا مي‌رسد. اگر توجه به سائل‌، نشانة غفلت و بي‌خبري از ذكر خدا بود، نبايد به عنوان يك صفت والا و با ارزش فوق‌العاده روي آن تكيه شود در حالي كه آيه 55 سوره مائده آن را به يك فضيلت و صفت والا براي ولي‌ّ خدا ذكر مي‌كند.(پيام قرآن‌، آية‌الله مكارم شيرازي‌، ج 9، ص 211 ـ 212، نشر مدرسة‌الامام اميرالمؤمنين‌.)

2. عرفا در سير انسان كامل مي‌گويند: سير انسان كامل در چهار سفر رخ مي‌دهد:
الف‌) سفر انسان از خود به خدا.
ب‌) سفر انسان همراه خدا در خدا (شناخت خدا).
ج‌) سفر انسان همراه خدا به خلق خدا.
د) سفر انسان همراه خدا در ميان خلق خدا براي نجات خلق خدا.

اولين سفر، سفر انسان به سوي خداست كه تا انسان از خدا جدا باشد همه حرف‌ها پوچ است‌. وقتي انسان به ذكر خدا رسيد و خدا را شناخت و الهي شد و يك لحظه هم از خدا غافل نشد، آن گاه به سوي خلق خدا باز مي‌گردد; چنين انساني براي نجات خلق خدا، در ميان خلق خدا حركت مي‌كند و براي نزديك كردن انسان‌ها به خدا كوشش مي‌كند.(انسان كامل‌، شهيد مطهري‌، ص 97 ـ 98، انتشارات صدرا / الحكمة‌المتعاليه في الاسفار العقليه الاربعه‌، صدرالدين محمّد شيرازي‌، ج 1، ص 13 ـ 14، داراحيأالتراث العربي‌.)

وقتي انجذاب كامل شد، شخص در عين اين كه مشغول به خداست‌، مشغول به ماورأ هم هست‌، يعني آن چنان توجه به خدايش كامل است كه در آن حال تمام عالم را مي‌بيند (نه فقط اطرافش را) لذا آن حالتي كه در وقت نماز تير از بدن حضرت كشيدند و متوجه نشد، و مرتبه‌اش پايين‌تر از آن حالتي است كه در حال نماز، توجه به فقير دارد; نه اين كه در اينجا از خدا غفلت كرده و به فقير توجه كرده باشد، بلكه آن چنان توجه به خدايش كامل است كه در آن حال تمام عالم را مي‌بيند از آنجمله فقيري را كه درخواست كمك كرده است‌.(امامت و رهبري‌، شهيدمطهري‌، ص 181، نشر صدرا.)

3ـ با توجه به اين كه آيه شريفة (55 / مائده‌) در مقام مدح و بيان ويژگيهاي ولي خدا و پيشواي مسلمانان است‌، و كمك به فقير در حال نماز را يك فضيلت و ويژگي مي‌داند، معلوم مي‌شود كه علي‌در موقعي كه به سائل توجه و اشاره كرده كه انگشتر را از دست او بيرون آورد، به خدا هم توجه داشته و از حضور قلب او هيچ كاسته نشده است‌; زيرا اگر هنگام توجه به فقير، از خدا غافل شده باشد، ويژگي و فضيلتي براي او بشمار نمي‌آيد; چون هر كس مي‌تواند در حال نماز از توجه به خدا منصرف و متوجه خلق خدا شود; در حالي كه آيه اين كار را يكي از ويژگيهاي ولي‌ّ خدا به حساب آورده كه در ديگران وجود ندارد. بنابراين آيه مي‌خواهد مقام بالاتري را براي امام ثابت كند و آن مقام "جمع‌الجمع‌" است‌.(ر.ك‌: امراي هستي‌، ابوالفضل نبوي‌، ص 104 ـ 112، كتابفروشي اسلامي‌.)

"توضيح‌": توجه كردن در آن واحد به چند موضوع مختلف از قدرت بشر عادي خارج است‌، يعني اگر بخواهد قلب خود را مشغول به يك مطلب كند در همان حال نمي‌تواند به مطلب ديگر نيز مشغول باشد، ولي اين قدرت در خداوند متعال هست و در آن‌ِ واحد مي‌تواند به هزاران و ميليونها نوع كلام و فعل توجه داشته باشد. در دعاي جوشن كبير بند 99 مي‌خوانيم‌: "يا من لايشغله سمع عن سمع‌، يا من لايمنعه فعل عن فعل‌، يا من لايلهيه قول عن قول‌; اي خدائي كه ترا شنيدن اين مانع از شنيدن آن نيست و هيچ كاري مانع از كار ديگر نيست و هيچ سخني مزاحم سخن ديگر نمي‌باشد"

و در دعاي ماه رجب مي‌خوانيم‌: "لكل‌ّ مسئلة منك سمع حاضر و جواب عتيد; براي هر سؤالي گوش شنوا و جواب حاضر، مهيّا داري‌."
از آيات و روايات استفاده مي‌شود كه خداوند، اين مقام "جمع‌الجمع‌" را به حجت و ولي‌ّ خود داده است‌. به همين جهت است كه پيشوايان معصوم‌: در آن واحد مي‌توانند به ميليونها سلام و اظهار حاجت مردم توجه نمايند، اين مقام‌، موهبتي الهي است كه ثابت كننده منصب ولايت تكويني امام است‌، و با داشتن چنين مقام و قدرتي است كه اداره امور آفرينش و سرپرستي عوالم آفرينش براي آنها ممكن و مقدور است‌.

به همين جهت است كه مولي علي‌در آن واحد مي‌تواند دو كار انجام دهد; هم به خدا و هم به خلق‌، توجه داشته باشد و اين از ويژگيهاي ولي‌ّ خداست كه افراد ديگر قادر بر اين كار نيستند.

اما در مورد سند اين روايت

با تحقیق و بررسی كه در سند این روایت صورت گرفته معلوم می شود که این روایت سند درستی ندارد.
یکی از اسلام پژوهان معاصر در این زمینه می نویسد:

موضوع کشیدن تیر از بدن علی(ع) در هنگام نماز، از مشهورات تاریخی است.
کهن ترین مأخذی که این موضوع در آن آمده است، کتاب «کشف الیقین فی فضائل امیرالمؤمنین» از علاّمة حلی (648 ـ 726ق ) است. وی سند این روایت تاریخی را ذکر نکرده و حتی نگفته است در کدام یک از جنگ ها تیر به بدن آن حضرت رفته بود.

پس از آن، این موضوع در کتاب «ارشاد القلوب دیلمی (ج 2، ص 217) و الانوار النعمانیّة از سید نعمت الله جزایری (ج2، ص 371) و المناقب المرتضویة از محمد صالح کشفی حنفی (ص 364) و حلیة الابرار از سید هاشم بحرانی (ج 2، ص 180) آمده است. به هر حال پذیرش این موضوع ـ که فاقد سند است ـ جای تأمّل دارد.

ناگفته نماند که این موضوع در کتاب منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة از میرزا حبیب الله خوئی و منتهی الآمال از شیخ عباس قمی و جامع السعادات نراقی و ملحقات احقاق الحق و عروة الوثقی از سید محمد کاظم یزدی و مستمسک العروة الوثقی از سید محسن حکیم، و به تبع کتاب عروة الوثقی، در همة رساله های توضیح المسائل آمده است.

از گذشتگان: سنائی و عبدالرحمان جامی و حکیم شفائی اصفهانی این موضوع را به شعر در آورده اند. البته این کتاب ها نمی تواند منبع برای این موضوع تاریخی باشد.

به هر حال برای این موضوع منبعی مستند پيدا نشده و احتمال می رود که از مشهورات بی پایه و از گفته های صوفیان باشد».(محمد اسفندیاری، بُعد اجتماعی اسلام، ص 155، پاورقی.)

با سلام و احترام به همه دوستان
ضمن عرض تعزیت به محضر بقیه الله الاعظم به مناسبت شهادت مادرشان حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها به عرض می رسانیم که:

بين اين حادثه و اعطاي انگشتري در نماز به فقير، منافاتي وجود ندارد و حضور قلب و عبادت خالصانه در هر دو مورد هست، چون كه اوّلاً شنيدن صداي سائل و كمك به او ، پرداختن به امور غير خدايي نيست.
قلب پاك امیر المومنین صلوات الله علیه در براي صداي سائلان حساس بود و به نداي آنان پاسخ مي گفت. حضرت با اين كار، عبادتي را با عبادت ديگر در آميخت و در حال نماز، زكات داد و به فقير انفاق نمود. اين دو كار ، براي خدا و در راه تقرّب به اوبود كه قرآن، آن را به بهترين وجهي تأييد كرده و ستوده است.
اگر اين عمل نشانة غفلت و دوري از ياد خدا بود، قرآن آن را به عنوان يك كار با ارزش تلقي نمي كرد. از اين كه قرآن به آن ارج نهاده است، معلوم مي شود پاسخ به نداي سائل در هنگام نماز، عبادتي بزرگ است.
ثانياً: حالات پيامبران، امامان و اولياي الهي در نماز، هميشه يكسان نيست. گاهي حال متوسطي دارند و با حفظ حضور قلب، به عالم كثرت و مظاهر مادي هم توجّه دارند و از آن ها غافل نيستند و اگر مسئله اي پيش آيد، در صورت لزوم واكنش نشان مي دهند كه اعطاي انگشتري به فقير توسط امام علي صلوات الله علیه ، يكي از نمونه هاي بارز اين حالت است. نظير اين حالت را از پيامبر گرامي اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بيت صلوات الله علیهم نقل كرده اند.
شيخ صدوق در علل الشرايع و علامه مجلسي در بحارالانوار مي نويسند: روزي كه پيامبر گرامي اسلام(ص) نماز مي خواند و اصحاب به وي اقتدا كرده بودند، كودكي شروع به گريستن نمود. حضرت ، نمازش را به سرعت به پايان رساند. بعد از نماز ، علتش را از حضرت جويا شدند. فرمود: " آيا فرياد بچه را نشنيديد؟ .[1]
[1] بحارالانوار، ج 88، ص 93.

گاهي غرق در عالم ملكوت مي شوند و به جز ذات پاك كبريايي، چيزي نمي بينند و به آن چه در اطرافشان رخ مي دهد، توجهي ندارند و حتي از بدن خود غافل مي شوند، انگار كه حواس ظاهري شان در هنگامة جذبة عشق و عرفان رباني، از فعاليت باز مي ماند و آنچه را مربوط به بدن مي شود ، احساس نمي كنند. بيرون كشيدن تير از پاي حضرت امير صلوات الله علیه در هنگام نماز، از اين قبيل است.
در وصف عبادت امام سجاد علیه السلام و الصلوه نقل شده است كه شبي، يكي از فرزندان امام از بلندي افتاد. دستش شكست و فريادش بلند شد. همسايگان جمع شدند، اما امام مشغول عبادت بود . هنگام صبح حضرت ديد دست بچه اش بسته شده است. علتش را پرسيد، گفتند: ديشب چنين اتفاقي افتاد.
نيز نوشته اند حضرت سجاد علیه السلام و الصلوه در خانه اش در حال نماز و سجده بود كه در گوشه اي آتش زبانه كشيد. فرياد زدند: آتش! آتش! . حضرت همچنان به عبادت مشغول بودو متوجه سر وصدا و آتش نشد. پس از آن كه آتش را خاموش كردند، امام سر از سجده برداشت و با كمال آرامش و بي توجه به سر و صدا نمازش را به پايان رساند.{1}
{1}. منتهي الامال ، ج 2، ص 10.

اولياي الهي از حالات متفاوتي بهره مندند.گاهي غرق در ذات خداوند و گاهي حالت متوسطي دارند، مثل جريان حضرت يعقوب 0ع) و حضرت يوسف(ع) حضرت يوسف به جفاي برادران در چاه كنعان افتاد، اما يعقوب متوجه نشد. بعد از گذشت سال هاي متمادي، يوسف، عزيز مصر شد. برادران نزد او رفتند و از مصر، پيراهنش را براي پدر به ارمغان بردند. قرآن مي گويد: "هنگامي كه كاروانِ فرزندان يعقوب از مصر حركت كرد، يعقوب كه در كنعان بود، گفت : من بوي يوسف را استشمام مي كنم".
يكي پرسيد از آن گم گشته فرزند
كه اي روشن روان، پير خردمند
زمصرش بوي پيراهن شنيدي
چرا در چاه كنعانش نديدي؟
بگفتا حال ما برق جهان است
گهي پيدا و ديگر گه نهان است
گهي بر طارم اعلي نشينيم
گهي بر پشت پاي خود نبينيم.{1}
{1}. کلیات سعدی ، ص 55.

هادي;101748 نوشت:
يكي پرسيد از آن گم گشته فرزند كه اي روشن روان، پير خردمند زمصرش بوي پيراهن شنيدي چرا در چاه كنعانش نديدي؟ بگفتا حال ما برق جهان است گهي پيدا و ديگر گه نهان است گهي بر طارم اعلي نشينيم گهي بر پشت پاي خود نبينيم.

باسلام وعرض احترام خدمت عزیزان

یکی از چیز هایی که در افواه عموم مردم مشهور است ودر مورد علم انبیاء وائمه به آن استناد می کنند ولی ارزش ان بیشتر از یک شعر نیست همین شعر است. وگفته اند شعر هرچه دروغ تر باشد شعر تر است.

حضرت یعقوب یوسف را در چاه دید. مگر می شود کسی از مصر خبر داشته باشد واز چاه کنعان نه ؟مگر اینکه ما ولایت الهیه را برای یعقوب ع ثابت ندانیم که محال است.او از کل قضیه خبر داشت.. وخدا برای اینکه کسی نگوید او نمی دانست می فرماید: وانه لذو علم لما علمناه ولکن اکثر الناس لا یعلمون (1)حتی بسیاری از پدرهای عادی از بعضی ازروابط وروحیات فرزندانشان با خبر هستند. به همین علت بود که یعقوب به آنان گفت می ترسم اورا گرگ بخورد یعنی به آنها خط داد که کشتن لازم نیست واین گونه مشکل حل می شود ویعقوب می دانست اگر بخواهد در مقابل آنان استقامت کند همانطور که روز روشن اورا می ربایند در مواقع دیگر برای ربودن او فرصت کافی خواهند داشت. روی این حساب قضیه را مدیریت کرد.وتا وقتی که خود آنها متنبه نشدند نتوانست حرفی از مصر برزبان جاری کند.

حال ببینیم اگر یوسف را از چاه بیرون می کشید وبرادران را محاکمه می کردچه اتفاقی می افتاد ? انها که تا دیروز بطور طبیعی حسودی می کردند امروز مثل یک مار زخمی حسودی می کردند وهمانطور که با اراده قتل یوسف اورا در روز روشن از پدر وهیچ کدام پدر پیر وبرادر خرد سال ترحم نکردند امروز که زخم خورده وبی آبرو هستند کارشان خطرناک تر خواهد بود ومی دانیم که کسی که احساس شخصیت نداشته باشد مکرش قویتر خواهد بود. چاره ای نداشت غیر از این که بگوید بل سولت لکم انفسکم امرا فصبر جمیل والله المستعان علی ما تصفون (2)وحکمت ایجاب می کرد تغافل کند .
پس از همه قضایا با خبر بود وحال او کم وزیاد نداشت.

چنانچه مثل این رفتار در زندگی رسول خدا ص می بینیم که بسیاری از مسائل را میدانستند و مجبور به تغافل بودند. مثل این حدیث که از مجموعه بیش ازدویست حدیث مشابه در مصادر اهل سنت در دست است.که اخبار بعد از رحلتشان را می دانستند وبه امیر المومنین می گفتند.

عن علی ع ...‏ فلما خلا لي الطريق إعتنقني ثم أجهش باكياًً، قلت : يا رسول الله ما يبكيك‏؟‏ ، قال :‏ ‏ضغائن في صدور أقوام لا يبدونها لك إلاّّ من بعدي‏ ،‏ قال :‏ قلت : يا رسول الله في سلامة من ديني‏؟‏ ، قال :‏ ‏في سلامة من دينك.

1)- یوسف68

2)- یوسف 18

3)-هیثمی مجمع الزوائد مناقب امیر المومنین9/118 حدیث 14690

سلطه غیبی و وهابیت


این قضیه در آوردن تیر و احادیثی مثل خبر های غیبی ائمه علیهم السلام ویا این مسئله که کارنامه هریک از ما به دست امام ع می رسد ویا اینکه ائمه علیهم السلام مجرای فیض الهی اند ویا مثل تنزل الملائکة والروح فیها باذن ربهم من کل امر که دنیایی از اسرار دارد و همه ما به آن معتقدیم اثبات می کند:چنین کسی که همه امور به او نازل می شود بروز عجائب از او امکان داردو حال اوکم وزیاد ومتوسط نخواهد شد وهمیشه در جریان امور می باشد واین بخاطر سلطه غیبی وولایت الهیه ای است که آنها دارند.

البته انکار این گونه حوادث ومعجزات وتشکیک در آن از این جا سرچشمه می گیرد که وهابیت با این گونه قضا یا مشکل دارد و این سلطه غیبی را برنمی تابد واعتقاد به آن را موجب شرک(1) وعدم توبه را موجب ذبح مشرک میداند! ودر خواست شفاعت ودعا وطلب حاجت را از رسول خدا ودیگران به همین سبب موجب شرک می دانند چرا که از کسی که بشری مثل شماست نباید طلب حاجت کنید چون عقیده به سلطه غیبیه او باعث می شود که شما از او طلب حاجت کنید و این شرک است!!. ووقتی مسئله را در مورد حضرتش انکار کردند بطریق اولی در مورد دیگران انکار می کنند.

و البته در احادیث صحاح اهل سنت برای رسول خدا ص چنین شانی قائل نیستند. وایشان را مثل عمر وابو بکر می دانند وحتی در مواردی عمر معلم حضرتش می شود ویا حضرت نمازش قضا می شود وعمر او را بیدار می کند وبدون وضوئ نماز می خواند(2)
یا در نماز سهو می نماید(3)و از عمر می ترسد(4)... ( معاذ الله)همین نگرش باعث می شود که بسیاری از کرامات را که ما حتی برای اولیاء الله قائلیم آنها در مورد رسول خدا ص هم انکار کنند وبگویند:قرآن می گوید:"قل انما انا بشر مثلکم" ولی آنها "یوحی الی" را فراموش می کنند در حالیکه تفاوت پیامبر با ما در همین وحی است. پس اگر کسی مثل ما باشد ونمازش قضا شود وسهو کند بطریق اولی سلطه غیبیه نخواهد داشت.وهیچ معجزه وکرامتی از او صادر نخواهد شد وتوسل به او هم موجب شرک است!!

حال اگر قرآن در مورد یکی از اطرافیان سلیمان میگوید کسی که جزئی از علم را دارد(2)می تواند تخت بلقیس را از 1500 کیلو مترراه از یمن به یک چشم به هم زدن به بیت المقدس بیاورد چرا رسول خدا ص ویا کسی که قران در مورد او می گوید کل علم در نزد اوست(5) نتواند در یک زمان هم نماز بخواند وهم به سائل توجه کند ؟ویا کرا متی از خود نشان دهد ویا حاجتی را برای سائل از خدا طلب کند ویا خودش باذن الله آن را برآورده سازد؟(6)

و این سوال مطرح می شود که چرا سلیمان ع خود این کار را نکرد وگفت ایکم یاتینی بعرشها قبل ان یا تونی مسلمین؟ یکی از احتمالات اینست که او می خواست در تاریخ ثبت کند وبرای ما به یادگار بگذارد که یکی از ما مورین من این قدرت را داردوخود سلیمان قدرتش چیز دیگر است.

وعقیده ما این است که انبیائ وائمه بطریق اولی دارای چنین توانایی هستند. واین امیر المومنین است که رسول خداص فرمودند "یا علی کنت مع الانبیاء سرا ومعی جهرا "کسی که علم اولین وآخرین را داردو کتابهای فریقین پر است از اخبار غیبی ومعجزات حضرتش . پس بروز مواردی مثل قضیه تیر از حضرت عادی است هر چند که این مورد بوسیله سند و... نفی گردد.

.

1)- المودودی :المصطلحات ص18

2)- صحیح بخاری وضو حدیث 135

3)- صحیح بخاری کتاب الصلاة حدیث386

4)- مجمع الزوائد هیثمی 4/315 حدیث7683 از عایشه: رسول خدا همیشه از هیبت عمر می ترسید.

5)- وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى بِاللّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ رعد 43

6)- بيشتر از مفسران از قدماء و محدثان و اهل اخبار و اسناد و روايات از موافقان و مخالفان برآنند که منظور از من عنده علم الکتاب حضرت اميرالمؤمنين علي است. تفسير ابو الفتوح رازي 6/503

رد قضیه تیر بدون تقویت قضایای مثل آن تالی فاسد دارد

توجه به خدا در نماز که از خود بیخودی نیست وگرنه چطور رسول خدا ص می تواند به مامومین توجه کند وبرای خسته نشدن آنان در نماز برنامه ریزی کند وحساب سرعت وذکر وحساب همه چیز را در نماز داشته باشد؟چنانچه این منافات با رعایت گریه آن کودک ویا رعایت امام حسین ع که گاه در نماز بر روی دوش حضرتش سوار می شد ندارد. ما ممکن است در سند ومدرک این قضیه تشکیک کنیم ولی نوع قضیه را باید تقویت کنیم وعقب نشینی در مثل این مورد بوسیله خدشه در سندویااینکه بخواهیم بوسیله کم وزیاد دانستن حالات حجج الهی ان را نفی کنیم بدون اینکه نوع قضیه را تقویت کنیم تالی فاسد فراوان داردو حل قضیه را مشکل تر می کند. و منجر به نفی سلطه غیبیه و ولایت تکوینیه ائمه علیهم السلام واولیاء الهی می شود.

اگر سری به مدینة المعاجز مرحوم شیخ هاشم بحرانی بزنیم ایشان هشت جلد کتاب در این مورد از ائمه جمع آوری کرده است .وهمین نشان می دهدکه قضیه مزبور در نوع خودش تنها نیست.

بیان علامه سید حسین حسینی طهرانی در این مورد زیباست:

«از اتفاق و اجماع شيعه بگذريم، بسياري از عامه، اين موضوع را در تفاسير و کتب خود آورده، و از نقطه نظر سند و اعتبار تاريخي از مسلميات مي‏دانند کهشان نزول آيه مبارکه ولایت، درباره ولايت علي بن ابيطالب می باشد

.... ومعلوم است که ولايت امر واحدي است که براي خداوند، بالاصالة، و براي غير او بالتبع است. و از اينجا روشن مي‏شود حضرت علی ع مانند رسول‏الله ص، به کمال درجات قرب فائز گرديده، و از چشمه ماء معين توحيد مطلق و عرفان محض حضرت حق اشراب شده‏اند، و بنابراين سيطره و احاطه تکوينيه و تشريعيه او نسبت به مردم،بر اساس قابليت و فعليت وصول و اندکاک در ذات حق، و متجلي شدن به جميع اسماء و صفات جماليه و جلاليه اوست.»

امام شناسی جلد 5


پس با توجه به متجلی شدن جمیع اسماء الهی در امام سلطه غیبی وولایت الهی او وبروز معجزات ثابت می شودوبا قید "بالتبع" متوسل به آنان از شرک مبرا می گردد.

یوسف;101895 نوشت:

حضرت یعقوب یوسف را در چاه دید. مگر می شود کسی از مصر خبر داشته باشد واز چاه کنعان نه ؟مگر اینکه ما ولایت الهیه را برای یعقوب ع ثابت ندانیم که محال است.او از کل قضیه خبر داشت.. وخدا برای اینکه کسی نگوید او نمی دانست می فرماید: وانه لذو علم لما علمناه ولکن اکثر الناس لا یعلمون (1)...

با سلام و احترام
از ديدگاه مكتب تشيع، پیامبران و امامان با اذن و تعليم خداوند به همه چيز علم دارد و همه حوادث در طول زندگي حتي چگونگي شهادت خود را اگر اراده نمايد و اذن خدا را احراز كند مي‏تواند بداند. امام صادق(ع) فرمود: هر امامي كه نداند چه بر سرش مي‏آيد از خير وشر و بلا و عافيت، و به سوي چه مي‏رود (از مرگ و شهادت) او حجت خدا بر مردم نيست.{1} و هرگاه بخواهد چيزي را بداند، خداوند آن را (بوسيله‏ي الهام يا روح القدس) به وي اعلام مي‏كند.{2} و اين مشروط به اذن الهي است چنانكه امام باقر(ع) فرمود: چون علم الهي براي ما گشوده شود بدانيم و چون از ما گرفته شود ندانيم. آيات قرآن نيز اين نكته را تاييد مي‏كند. از جمله آيه (قُلْ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللَّهُ...)؛{3} بگو هر چه مي‏خواهيد انجام دهيد بزودي خداوند و پيامبران و مومنان كار شما را خواهند ديد. طبق آيه فوق عده‏اي از مومنين همراه پيامبر(ص) ناظر رفتار مردم بوده و از اسرار آنان آگاهي پيدا مي‏كنند؛ قطعاً اين افراد انسان‏هاي لايق و شايسته‏اي بايد باشند، و به گواهي تمام فرقه‏هاي اسلامي در رفتار و كردارهاي نيك و شايسته بهتر از ائمه اطهار(ع) وجود ندارد و در روايات هم آمده كه مراد از مومنان در اين آيه ائمه(ع) هستند.{4} بنابراين پيامبران و امامان و اولياء كامل الهي اخبار غيبي را با تعليم و اذن خداوند مي‏دانند.

[1].اصول كافي، ج 1،(باب علم ائمه به مرگ خويش).

[2].همان، باب(هرگاه ائمه بخواهند مي‏دانند)، حديث 3.

[3].سوره توبه، آيه 105.
[4].اصول كافي، ج 2، ص 363؛ و امالي صدوق، ص 263.

هادي;102651 نوشت:
(قُلْ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللَّهُ...)؛{3} بگو هر چه مي‏خواهيد انجام دهيد بزودي خداوند و پيامبران و مومنان كار شما را خواهند ديد. طبق آيه فوق عده‏اي از مومنين همراه پيامبر(ص) ناظر رفتار مردم بوده و از اسرار آنان آگاهي پيدا مي‏كنند؛ قطعاً اين افراد انسان‏هاي لايق و شايسته‏اي بايد باشند،

با سلام وعرض تشکر

ازحضرت یعقوب ع که بگذریم یک فرد عامی هم می داند فرزندانش نسبت به هم چه احساسی دارند. و کم وبیش می داند هر کدام را چه خطری تهدید میکند بی شک برادران یوسف نا گهان به برادر کشی فکر نکرده اند واین درطول زمان رشد یافته و منجر به آن حالت شده ویقینا از چشم پدرشان پنهان نبوده است.

واین داستان را که برادران یوسف ناشیانه ساختند هیچ کس نمی تواند قبول کند . عرضم این است که پی بردن به جعلی بودن داستان برادران یوسف علم الهی نمی خواهد وحتی یک دقت فوق العاده هم نمی خواهد در نتیجه لا اقل این از مواردی بوده است که علمش نزد یعقوب بوده است دلیلش هم این آیه قران است:
و پيراهنش را [آغشته] به خونى دروغين آوردند [يعقوب] گفت [نه] بلكه نفس شما كارى [بد] را براى شما آراسته است اينك صبرى نيكو [براى من بهتر است] و بر آنچه توصيف مى‏كنيد خدا يارى‏ده است .
واگر به داستان گرگ قانع شده بود معنا نداشت بگوید بل سولت لکم انفسکم امرا ودر این صورت امر یوسف از جانب گرگ بوده نه از جانب برادران یوسف.
و همانطور که گفتم ودلایلش را عرض کردم یعقوب ناچار به تغافل بود. و بین قتل یوسف ونفی بلد او دومی را انتخاب کرد. ووقتی به او گفتند بنیامین را عزیز مصر اسیر کرد ، فرمود :

اى پسران من برويد و از يوسف و برادرش جستجو كنيد و از رحمت‏خدا نوميد مباشيد زيرا جز گروه كافران كسى از رحمت‏خدا نوميد نمى‏شود (۸۷)
چرا قضیه بنیامین را به یوسف ربط داد واز یوسف یاد کرد؟
از یوسف یاد کرد به جهت اینکه می دانست ارتباط قضیه را بااو واین اخبار از لطف الهی وپیدا شدن یوسف قبل از ارسال پیراهن بود نه بعد از آن تا شاعر بگوید زمصرش بوی پیراهن شنیدی. واگر یعقوب به قصه گرگ قانع شده بود چرا گفت اذهبوا وتحسسوا.؟مگر در نزد آنان یوسف دریده نشده بود حال چرا باید از مصر پیدایش کنند؟ به هر حال اذا شئنا علمنا تضادی با احاطه کلیه حجت خدا بر عالم ما سوی الله ندارد. واینکه بگوییم در زمان انبیائ الهی انها شاهد بر اعمال مردم نبوده اند مشکل است.

مشکات 142;101031 نوشت:
با سلام به همه دوستان و کارشناسان محترم...

این سوالی است که چند وقت پیش یکی از برادران اهل سنت از بنده پرسید و من هم جواب مفصلی برایش فرستادم ...
سوال را همراه جواب آن آوردم تا اگر دوستان نقد و نظری درباره آن دارند ، بیان کنند...(خوشحال میشم:Nishkhand:)

از کارشناسان محترم هم می خواهم در کامل کردن جواب کمک کنند...

سوال : در مورد حالات نماز علي (ع ) كه وقتي تيري از پايش مي كشند ملتفت نمي شوند ولي در حال ركوع به فقيري انگشتر خويش را مي بخشند توضيح دهيد؟

.
.
.


با سلام خدمت همه دوستان در پاسخ این سوال باید گفت : این سوال از قدیم الایام در رابطه با این آیه مطرح بوده است و مفسرین شیعه به کرات به آن پاسخ داده اند ؛ آیت الله مکارم شیرازی نیز در تفسیر نمونه به این سوال اینگونه پاسخ داده اند :" آنها كه اين ايراد را ميكنند از اين نكته غفلت دارند كه شنيدن صداى سائل و به كمك او پرداختن توجه به خويشتن نيست، بلكه عين توجه بخدا است، على (ع )در حال نماز از خود بيگانه بود نه از خدا، و مى‏دانيم بيگانگى از خلق خدا بيگانگى از خدا است و به تعبير روشنتر: پرداختن زكات در نماز انجام عبادت در ضمن عبادت است. نه انجام يك عمل مباح در ضمن عبادت و باز به تعبير ديگر آنچه با روح عبادت سازگار نيست، توجه به مسائل مربوط به زندگى مادى و شخصى است و اما توجه به آنچه در مسير رضاى خدا است، كاملا با روح عبادت سازگار است و آن را تاكيد ميكند، ذكر اين نكته نيز لازم است كه معنى غرق شدن در توجه به خدا اين نيست كه انسان بى اختيار احساس خود را از دست بدهد بلكه با اراده خويش توجه خود را از آنچه در راه خدا و براى خدا نيست بر مى‏گيرد[=Calibri][1].

[=Calibri][1] - تفسیر نمونه ؛ دار الكتب الإسلامية ؛ تهران ،1374 ؛ج4 ص 428

حامد;101255 نوشت:
سلام :Gol:
انسانهای کاملی همچون علی بن ابیطالب علیه السلام که سرسلسله جنبان عرفای بالله است ، هنگام نماز، در معراج توجه به ذات الهی و فانی در اویند و در این مقام ، عبد از خود (تیر در پا ) خبر ندارد اگر به چیزی (فقیر ) هم توجه کند با امر الهی است بلکه توجه او توجه حق متعال است . "و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی"
موفق باشید

در کنار همه پاسخ ها این هم بسیار پاسخ قشنگی بود
هرچه میخواهم بگویم،در فرمایش ایشان هست.به عبارتی مطلب جدیدی
ندارم.گرچه نیاز به تفسیر دارد.شاید جلدها کتاب:Gol::Gol::Gol:
اذن الله کلید حل این معمّاست

سلام. ان تیری که ازپای مولاعلی(ع) دراوردن هنگام نماز نمازواجب بوده ودادن انگشتربه فقیردرحال نمازمستحبی.

یامولایم مهدی;258436 نوشت:
سلام. ان تیری که ازپای مولاعلی(ع) دراوردن هنگام نماز نمازواجب بوده ودادن انگشتربه فقیردرحال نمازمستحبی.

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

فرقی نداره هردو امر خدا است

وقتی خدا ستوده این عمل رو یعنی هیچ مشکلی نداشته و به نماز خدشه ایی وارد نمی کنه :ok:

با سلام رفقا / استاد توکل در یکی از سخنرانی های خود به این مطلب اشاره کردن و توضیحاتی را در این رابطه بیان فرمودند که به شما عرض میکنم:
ایشان مثالی زدند در همین رابطه : گفتن شما در خونه خودتون نشسته اید و فرزند شما در حیاط بازی می کند و یک دفعه بچه شما در حوض درون حیاط می افتد و در حال دست و پا زدن می باشد شما هر طوری که شده خودتون رو به بچه میرسونید و اون رو از آب میارید بیرون و تازه میفهمید که از پای شما خون میاید و احساس سوزش می کند وتازه میفهمید که در حین دویدن به دنبال بچه پای شما با خورده های شیشه برخورد کرده و چون تمام حواستان در نجات دادن بچه بوده متوجه درد و خونریزی نشده اید . نماز امیرالمونین نیز همینگونه بوده چون تمام حواسش در نزد پروردگار بوده متوجه در آوردن تیر از پای مبارکشان نشده اند .

امید است پاسخ زیر راهگشا باشد:
اوّلا :
سائل پس از نا اميدى از دريافت كمك، در راز و نياز با خدا، شكوه و گله خويش را با نام خدا شروع كرد:«اَللّهُمَّ اشهد ...; خدايا تو شاهد باش» بنابراين، اين نام خدا بود كه توجّه على را به سوى سائل جلب كرد و اين، منافاتى با حضور قلب و توجّه به خداوند در نماز ندارد.
علاوه بر اين، مگر مأموم در نماز جماعت صداى مكبّر، يا امام را نمىشنود و از او تبعيّت نمىكند؟ اگر نمىشنود، چگونه مىتواند به همراه او نماز را اقامه كند؟!و اگر مىشنود، پس در هيچ نماز جماعتى حضور قلب وجود ندارد؟!
ثانياً :آيا شنيدن صداى سائل، با توجّه به اين كه در احاديث از او به رسول خدا تعبير شده، اشكالى دارد؟ شنيدن صداى فرستاده خدا، چه منافاتى با حضور قلب دارد؟( در حديثى از امير المؤمنين (ع) آمده است كه: «مسكين فرستاده خدا به سوى شماست، هر كس او را رد كند خدا را رد كرده است و هر كس به او چيزى بدهد، گويا به خداوند داده است!» (وسائل الشّيعة، جلد 6، ابواب الصّدقه، باب 23، حديث 11).)
ثالثاً :آيا شنيدن صداى مظلوم و برطرف كردن مشكل او، حتّى در نماز، عبادت نيست؟( روايات فراوانى در فضيلت و آثار صدقه و كمك به نيازمندان وارد شده است; از جمله در روايتى از امام باقر (ع) مىخوانيم: «انجام يك حج را از آزاد كردن هفتاد غلام بيشتر دوست دارم و كمك كردن به يك خانواده نيازمند مسلمان و سير كردن شكم و پوشانيدن آنها و حفظ آبرويشان، از هفتاد حج در نزد من با ارزشتر است.» (وسائل الشّيعه، جلد 6، ابواب الصدقه، باب 2، حديث 3)) اگر عبادت است و على (ع) مجذوب آن شده و آن را انجام داده، نه تنها كار آن حضرت اشكال نداشته، بلكه عبادت در عبادت محسوب مىشود.
آنچه اشكال دارد پرداختن به خويشتن به هنگام نماز است، امّا پرداختن به نيازمند مظلوم، كه عبادت محسوب مىشود، اشكالى ندارد.

بسم الله الرحمن الرحیم
والصلاه والسلام علی سیدنا محمد وعلی آله وصحبه وسلم
شیعیان ادعا می کنند که امامت علی رضی الله تعالی عنه در قرآن آمده است و استناد می کنند به آیه 55 سوره مائده
(إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ )
(ولى شما تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آورده‏اند همان كسانى كه نماز برپا مى‏دارند و در حال ركوع زكات مى‏دهند)

وادعا می کنند که این آیه در مورد امامت علی رضی الله عنه وقتی که انگشتر خود را به سائلی صدقه داد واین کذبی بیش نیست به اتفاق اهل علم که در ادامه برسی می شود.

1.سیاق آیه هرکس آیات قبلی یعنی از آیه 51 تا 55 را بخواند می فهمد که خداوند در مورد یهودونصاری صحبت می کند ومسلمانان را از پذیرش دوستی ونصرت آنان نهی می کند
آیه 51 سوره مائده(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ)
(در این آیه خداوند تعالی ما را نهی می کند از دوستی یهود ونصاری واینکه آنها را به عنوان اولیاء نگیریم)
سپس در آیه 55 می فرماید*همانا نصرت دهنده و یاور شما الله و رسولش و مومنان هستند آنها را به دوستی بگیرید*
پس سیاق ایه در مورد خلافت وامامت الهی نمی باشد بلکه فقط در مورد عدم تولی یهود ونصاری است و سفارش به مسلمین که تنها ولی شان الله ورسولش ومومنان هستند و اینکه باید آنها را به دوستی گرفته ویاری کنیم
اما با این همه باز شیعه استناد می کند که نخیر این ایه در مورد امامت علی رضی الله عنه می باشد ودر این مورد که ایشان خاتم خود را صدقه دادند روایت داریم
اما پاسخ.شان نزول آیه طبق اتفاق مفسرین واقوال صحیح در مورد حضرت عباده بن صامت رضی الله تعالی عنه و منافق عبد الله بن سلول است
واین در تفاسیر معتبر مانند طبری وقرطبی وابن کثیر ثابت شده
واما روایاتی که در مورد صدقه دادن خاتم توسط حضرت علی آمده کلا ضعیف ومضطرب هستند وامام ابن کثیر در تفسیر خود تمام طرق آن را برسی کرده که ما اشاره می کنیم
(إِنَّمَا وَلِيّكُمْ اللَّه وَرَسُوله " الْآيَة نَزَلَتْ فِي عَلِيّ بْن أَبِي طَالِبٍ عَبْدُ الْوَهَّابِ بْنُ مُجَاهِدٍ لَا يُحْتَجّ بِهِ . وَرَوَاهُ اِبْن مَرْدُوَيْهِ عَنْ طَرِيق سُفْيَان الثَّوْرِيّ عَنْ أَبِي سِنَان عَنْ الضَّحَّاك عَنْ اِبْن عَبَّاس قَالَ كَانَ عَلِيّ بْن أَبِي طَالِب قَائِمًا يُصَلِّي فَمَرَّ سَائِل وَهُوَ رَاكِع فَأَعْطَاهُ خَاتَمه فَنَزَلَتْ " إِنَّمَا وَلِيّكُمْ اللَّه وَرَسُوله " الْآيَة . الضَّحَّاك لَمْ يَلْقَ اِبْن عَبَّاس وَرَوَى اِبْن مَرْدُوَيْهِ أَيْضًا عَنْ طَرِيق مُحَمَّد بْن السَّائِب الْكَلْبِيّ وَهُوَ مَتْرُوك عَنْ أَبِي صَالِح عَنْ اِبْن عَبَّاس قَالَ خَرَجَ رَسُول اللَّه - صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ - إِلَى الْمَسْجِد وَالنَّاس يُصَلُّونَ بَيْن رَاكِع وَسَاجِد وَقَائِم وَقَاعِد وَإِذَا مِسْكِين يَسْأَل فَدَخَلَ رَسُول اللَّه - صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ - فَقَالَ أَعْطَاك أَحَد شَيْئًا ؟ قَالَ نَعَمْ قَالَ مَنْ ؟ قَالَ ذَلِكَ الرَّجُل الْقَائِم قَالَ " عَلَى " أَيِّ حَالٍ أَعْطَاك ؟ قَالَ وَهُوَ رَاكِعٌ قَالَ وَذَلِكَ عَلِيّ بْن أَبِي طَالِب قَالَ فَكَبَّرَ رَسُول اللَّه عِنْد ذَلِكَ وَهُوَ يَقُول مَنْ " يَتَوَلَّ اللَّه وَرَسُوله وَاَلَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْب اللَّه هُمْ الْغَالِبُونَ " وَهَذَا إِسْنَاد لَا يُقْدَح بِهِ ثُمَّ رَوَاهُ اِبْن مَرْدُوَيْهِ مِنْ حَدِيث عَلِيّ بْن أَبِي طَالِب رَضِيَ اللَّه عَنْهُ نَفْسه وَعَمَّار بْن يَاسِر وَأَبِي رَافِع وَلَيْسَ يَصِحّ شَيْء مِنْهَا بِالْكُلِّيَّةِ لِضَعْفِ أَسَانِيدهَا وَجَهَالَة رِجَالهَا)
همانطور که می بینیم امام ابن کثیر تمام اسناد این روایات را برسی کرده و هیچ کدام آنها به دلیل ضعف اسانید و جهالت راویان آن به صحت نرسیده است
قول بقیه محدثین در مورد این روایات

[="plum"]1 - نزلت هذه الآية على رسول الله صلى الله عليه وسلم { إنما وليكم الله ورسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة ويؤتون الزكاة وهم راكعون } فخرج رسول الله صلى الله عليه وسلم ودخل المسجد والناس يصلون بين راكع وقائم فصلى فإذا سائل قال يا سائل أعطاك أحد شيئا فقال لا إلا هذا الراكع لعلي أعطاني خاتما
الراوي: علي بن أبي طالب المحدث: الحاكم - المصدر: معرفة علوم الحديث - الصفحة أو الرقم: 164
خلاصة حكم المحدث: تفرد به الرازيون عن الكوفيين[/]
--------------------------------------------------------------------------------
[="rgb(221, 160, 221)"][="darkorchid"]2 - علي قائد البررة ، وقاتل الكفرة ، فمنصور من نصره ، ومخذول من خذله . أما إني صليت مع رسول الله صلى الله عليه وسلم يوما صلاة الظهر ، فسأل سائل في المسجد ، فلم يعطه أحد شيئا ، فرفع السائل يده إلى السماء ، وقال : اللهم إنك تشهد أني سألت في مسجد رسول الله صلى الله عليه وسلم فلم يعطني أحد شيئا ، وكان علي راكعا ، فأومأ بخنصره اليمنى ، وكان متختما فيها ، فأقبل السائل حتى أخذ الخاتم ، وذلك بعين النبي صلى الله عليه وسلم . فلما فرغ من صلاته رفع رأسه إلى السماء ، وقال : اللهم إن موسى سألك وقال { رب اشرح لي صدري * ويسر لي أمري * واحلل عقدة من لساني * يفقهوا قولي * واجعل لي وزيرا من أهلي * هارون أخي * اشدد به أزري * وأشركه في أمري } [ سورة طه : 25 - 32 ] فأنزلت عليه قرآنا ناطقا : { سنشد عضدك بأخيك ونجعل لكما سلطانا فلا يصلون إليكما بآياتنا } [ سورة القصص : 35 ] اللهم وأنا محمد نبيك وصفيك ، اللهم فاشرح لي صدري ، ويسر لي أمري ، واجعل لي وزيرا من أهلي ، عليا أشدد به ظهري . قال أبو ذر : فما استتم كلام رسول الله صلى الله عليه وسلم حتى نزل عليه جبريل من عند الله فقال : يا محمد اقرأ قال : وما أقرأ ؟ قال : اقرأ { إنما وليكم الله ورسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة ويؤتون الزكاة وهم راكعون }
الراوي: أبو ذر الغفاري المحدث: ابن تيمية - المصدر: منهاج السنة - الصفحة أو الرقم: 7/5
خلاصة حكم المحدث: كذب وباطل[/][/]
--------------------------------------------------------------------------------
[="plum"]3 - كان علي بن أبي طالب يصلي فمر سائل فأعطاه خاتمه فنزلت { إنما وليكم الله ورسوله . . . } الآية
الراوي: عبدالله بن عباس المحدث: الزيلعي - المصدر: تخريج الكشاف - الصفحة أو الرقم: 1/409
خلاصة حكم المحدث: فيه انقطاع فإن الضحاك لم يلق ابن عباس [ وله طرق أخرى ][/]
--------------------------------------------------------------------------------
[="darkorchid"]4 - عن ابن عباس في قوله { إنما وليكم الله ورسوله } الآية نزلت في علي بن أبي طالب
الراوي: مجاهد المحدث: ابن كثير - المصدر: تفسير القرآن - الصفحة أو الرقم: 3/130
خلاصة حكم المحدث: فيه عبد الوهاب بن مجاهد لا يحتج به[/]
--------------------------------------------------------------------------------
[="plum"]5 - عن سلمة قال تصدق علي بخاتمه وهو راكع فنزلت { إنما وليكم الله ورسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة ويؤتون الزكاة وهم راكعون }
الراوي: سلمة بن كهيل المحدث: ابن كثير - المصدر: البداية والنهاية - الصفحة أو الرقم: 7/371
خلاصة حكم المحدث: لا يصح[/]
--------------------------------------------------------------------------------
[="darkorchid"]6 - دخلت على رسول الله صلى الله عليه وسلم وهو نائم أو يوحى إليه وإذا حية في جانب البيت فكرهت أن أقتلها فأوقظه فاضطجعت بينه وبين الحية فإن كان شيء كان بي دونه فاستيقظ وهو يتلو هذه الآية { إنما وليكم الله ورسوله والذين آمنوا } الآية قال الحمد لله فرآني إلى جانبه قال ما أضجعك هاهنا قلت لمكان هذه الحية قال قم إليها فاقتلها فقتلتها فحمد الله ثم أخذ بيدي فقال يا أبا رافع سيكون بعدي قوم يقاتلون عليا حق على الله تعالى جهادهم فمن لم يستطع جهادهم بيده فبلسانه فمن لم يستطع بلسانه فبقلبه ليس وراء ذلك شيء
الراوي: أبو رافع مولى رسول الله المحدث: الهيثمي - المصدر: مجمع الزوائد - الصفحة أو الرقم: 9/137
خلاصة حكم المحدث: فيه محمد بن عبيد الله بن أبي رافع ضعفه الجمهور ووثقه ابن حبان ويحيى بن الحسين بن الفرات لم أعرفه وبقية رجاله ثقات[/]
--------------------------------------------------------------------------------
[="plum"]7 - وقف على علي بن أبي طالب رضي الله عنه سائل وهو راكع في تطوع فنزع خاتمه فأعطاه السائل فأتى رسول الله صلى الله عليه وسلم فأعلمه بذلك فنزلت على رسول الله صلى الله عليه وسلم هذه الآية { إنما وليكم الله ورسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة ويؤتون الزكاة وهم راكعون } فقرأها رسول الله صلى الله عليه وسلم ثم قال من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه
الراوي: عمار بن ياسر المحدث: الهيثمي - المصدر: مجمع الزوائد - الصفحة أو الرقم: 7/20
خلاصة حكم المحدث: فيه من لم أعرفهم[/]
--------------------------------------------------------------------------------
[="darkorchid"]8 - وقف على علي بن أبي طالب سائل ، وهو راكع في صلاة تطوع فنزع خاتمه فأعطاه السائل ، فنزلت : { إنما وليكم الله ورسوله } . الآية
الراوي: عمار بن ياسر المحدث: السيوطي - المصدر: لباب النقول - الصفحة أو الرقم: 117
خلاصة حكم المحدث: إسناده فيه مجاهيل وله شواهد يقوي بعضها بعضا[/]
--------------------------------------------------------------------------------
[[="mediumturquoise"]color="plum"]9 - نزلت هذه الآية على رسول الله صلى الله عليه وسلم : { إنما وليكم الله ورسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة ويؤتون الزكاة وهم راكعون } ، فخرج رسول الله صلى الله عليه وسلم ودخل المسجد ؛ والناس يصلون بين راكع وقائم يصلي ؛ فإذا سائل ، قال : يا سائل ! أعطاك أحد شيئا ؟ فقال : لا ؛ إلا هذا الراكع - لعلي - أعطاني خاتما
الراوي: علي بن أبي طالب المحدث: الألباني - المصدر: السلسلة الضعيفة - الصفحة أو الرقم: 4921
خلاصة حكم المحدث: منكر[/][/]

[="paleturquoise"]نتیجه اینکه این مسئله از لحاظ روایت و قیاس آیات صحیح نمی باشد و باطل است

[/][="lime"]مشکل بعدی اینکه آیه خطاب جمع است وحضرت علی رضی الله عنه مفرد
آیه می گوید(والذین آمنوا)اما علی رضی الله تعالی عنه مفرد است
اگر در جواب بگویند این نشانه تعظیم وتکریم است.می گوییم مقام رسول الله صلی الله علیه وسلم از حضرت علی رضی الله تعالی عنه بالاتر است پس چرا در هیچ جای قرآن رسول الله را بصورت جمع خطاب نکرده اند
رسول الله فقط بدین صورت (یا ایها النبی)و (یا ایها الرسول)خطاب شده اند[/]

مسئله بعدی معنای (ولی)چیست
بسیار قبیح است که انسان در این آیه ولی را به حاکم وامیر یا خلیفه معنی کند زیرا معنی ایه عوض شده و می شود(همانا امیر وخلیفه شما الله و رسولش ومومنان هستن)واین را هیچ عقلی قبول نمی کند.
بلکه معنی اصلی نصرت دهنده ویاری کننده است وهمانطور بعضی از اهل علم بر اولی واحق معنی کرده اند همانطور که در سوره احزاب آیه 6 در مورد رسول الله وامهات مومنین می فرماید(النبی اولی بالمومنین من انفسهم وازواجه امهاتهم)
و همینطور ولایه با فتحه به معنای نصرت است و معنی آن به حاکم وخلیفه جهلی بیش نیست و خداوند قرآن بارها در مورد نصرت ویاری صحبت می کند
إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ" (لأعراف:196 )
" قَالُوا سُبْحَانَكَ أَنْتَ وَلِيُّنَا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ كَانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ " (سـبأ:41 )
وهمه اینها معنای نصرت دهنده ویاور می دهد ونه اینکه الله تعالی خلیفه ویا امام است.
سیاق آیات معنی(ولی را بیان می کند)
در ابتدا گفتیم که آیه 51 از سوره مائده در مورد نهی از دوستی یهود نصاری سخن می گوید ودر آیه 55 به وضوح بیان می کند چه کسانی دوست ونصرت دهنده ما هستند
ودر ایه 56 می فرماید*وَمَن يَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ*
(هرکس الله و رسولش ومومنین را نصرت دهد وآنها را به عنوان ناصر و اولی به حق برای خود بگیرد قطعا پیروز است)
و وقتی آیه 51 و56 را مقایسه کنیم خداوند ما نهی می کند از تولی کفار
در آیه 51 می فرماید (ومن یتولوهم منکم فاولئک منکم)ودر آیه 56 می فرماید(ومن یتول الله و رسوله والذین آمنوا)
ودر آیه 56 برای ما بیان می کند تولی چه کسانی را باید داشته باشیم پس طبق قیاس آیات اصلا ربطی به امامت به نص الهی ندارد.
ومنظور از این تولی محبت ونصرت است ونه اینکه یهود ونصاری را حاکم و خلیفه خود نگیرید بلکه منظور نصرت ویاری است و فرق است بین تولی و امارت وحتی خود شیعه اصلی به نام تولی وتبری دارند یعنی دوستی اهل بیت و محبتشان وبغض دشمنانشان.
مسئله بعدی ایا امارت مهم است یا موالاه

الله تعالی در قرآن هرگز به وجوب ولایت امر تا کیید نکرده اند آنقدر که در مورد موالات و وجوب نصرت ومودت بین مومنین صحبت کرده اند وحکم وامارت از مسائل دنیوی هست که هر بلاد کافر یا اسلامی استفاده می کنندو این ضروریات حیاتشان است وخداوند در قرآن امارت مسلمین را واجب ندانسته وبرای آن عقوبت تعیین نکرده است اما در مورد موالاه بین مومنین تاکیید نموده است بریا مثال
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالَّذِينَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ أُوْلَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَلَمْ يُهَاجِرُواْ مَا لَكُم مِّن وَلاَيَتِهِم مِّن شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُواْ وَإِنِ اسْتَنصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلَى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُم مِّيثَاقٌ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ.انفال 72
كسانى كه ايمان آورده و هجرت كرده‏اند و در راه خدا با مال و جان خود جهاد نموده‏اند و كسانى كه [مهاجران را] پناه داده‏اند و يارى كرده‏اند آنان ياران يكديگرند و كسانى كه ايمان آورده‏اند ولى مهاجرت نكرده‏اند هيچ گونه خويشاوندى [دينى] با شما ندارند مگر آنكه [در راه خدا] هجرت كنند و اگر در [كار] دين از شما يارى جويند يارى آنان بر شما [واجب] است مگر بر عليه گروهى باشد كه ميان شما و ميان آنان پيمانى [منعقد شده] است و خدا به آنچه انجام مى‏دهيد بيناست

ودر سوره توبه 71
وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ.
و مردان و زنان با ايمان دوستان يكديگرند كه به كارهاى پسنديده وا مى‏دارند و از كارهاى ناپسند باز مى‏دارند و نماز را بر پا مى‏كنند و زكات مى‏دهند و از خدا و پيامبرش فرمان مى‏برند آنانند كه خدا به زودى مشمول رحمتشان قرار خواهد داد كه خدا توانا و حكيم است (71)
والله تعالی عاجز از بیان آنچه که می خواهد نیست
اگر منظور الله تعالی موالاه ویا به زعم شیعه امارت وامامت شخص واحدی بود می توانست بگوید (والذی آمن)بجای (والذین آمنوا)
همانطور که خداوند در مورد مومن آل فرعون می گوید
وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشَادِ غافر 38
و آن كس كه ايمان آورده بود گفت اى قوم من مرا پيروى كنيد تا شما را به راه درست هدايت كنم

در این ایه خداوند از ایمان مومن ال فرعون سخن می گوید و صیغه مفرد بکار می برد زیرا فرد مشخص است و اگر در سوره مائده ایه 55 منغور فقط علی رضی الله تعالی عنه بود باید همینطور بیان می کرد.

مسئله بعدی انما در ایه است
خود شیعه هم اعتراف دارند انما حصر است یعنی انحصار داشتن به شخصی یا چیزی بدون افراد دیگر ویا چیزهای دیگر
مثلا خداوند می فرماید(انما الهکم الله الذی لا اله الا هو)(خدای شما فقط الله است که جز او معبودی نیست)
اینجا انما آمده وحصر است یعنی معبود فقط الله است ولاغیر فقط او منحصر به او
ودر ایه 55 سوره المائده هم در ابتدا امامیه آمده واگر معنی ایا را بر فرض شیعه بگیریم می شود(فقط امام وخلیفه شما الله و رسولش وعلی هستند)
واین

ومسئله بعدی صدقه دادن انگشتر
شیعه ادعا می کنند که حضرت علی وقتی انگشتر خود صدقه داده ای آیه 55 مائده نازل شد واین درست نمی باشد زیرا آیه از زکات فرض صحبت می کند ونه صدقه و جای زکات وبه زعم شیعه صدقه در میان نماز نیست بکه خارج از نماز است و همینطور منظور از (راکعون) رکوع در نماز نمی باشد بلکه یعنی خشوع و خضوع است همانطور که خداوند در مورد وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ يَسْجُدَانِ الرحمن آیه 6 ودر اینجا هم معنی خضوع است ونه اینکه درخت و ستاره رکوع وسجود می کنند.

وحتی خود علمای شیعه اعتراف دارند در این مورد
بحار الأنوار - العلامة المجلسي ج 24 ص 395
( و اركعوا مع الراكعين ) تواضعوا مع المتواضعين لعظمة الله عزوجل في الانقياد لاولياء الله محمد نبي الله وعلي ولي الله والائمة بعدهما سادات أصفياء الله
بحار الأنوار - العلامة المجلسي ج 66 ص 342
" واركعوا مع الراكعين " أي تواضعوا مع المتواضعين لعظمة الله في الانقياد لاولياء الله ،

ومسئله بعدی حکم وامارت نیاز به وصیت الله تعالی ندارد یعنی اینکه خداوند کسی را به عنوان حاکم انتخاب کند مانند انبیاء الله بلکه به هر که خواهد ملک می دهد واز هرکه هم خواهد پس می گیرد همانطور که می فرماید
قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ " (آل عمران:26 )
وسوال آخر اینکه شیعه در اذان شهادت مید هد علی ولی الله

معنای این ولی چیست آیا معنای آن والی و امیر وحاکم است اگر بگویند بله که این کفر است و علی حاکم خدای خود شده واگر بگویند منظور قرب و محبت است که ادعایشان باطل می شود و اینچیزی هست که ما از اول بیان کردیم

وصل الله نبینا محمد وآله وصحبه
أشهـد باللـه وآيــــاته ***شهادة أرجو بها عتقي
أن أبا بكر ومن بعـده***ثلاثـة أئـمــة الصــــدق
أربعة بعد النبيـين هم***بغير شك أفضل الخلـق

ایا این روایات در کتب خودشان سند صحیحی دارد؟
روایت اول .الكافي - الكليني - ج 1 - ص 146
بعض أصحابنا ، عن محمد بن عبد الله ، عن عبد الوهاب بن بشر ، عن موسى ابن قادم ، عن سليمان ، عن زرارة ، عن أبي جعفر عليه السلام قال : سألته عن قول الله عز وجل : " وما ظلمونا ولكن كانوا أنفسهم يظلمون " قال : إن الله تعالى أعظم وأعز وأجل وأمنع من أن يظلم ولكنه خلطنا بنفسه ، فجعل ظلمنا ظلمه ، وولايتنا ولايته ، حيث يقول : " إنما وليكم الله ورسوله والذين آمنوا " يعني الأئمة منا .
عبد الوهاب بن بشر / مجهول ترجمه ای برای او در کتب رجال شیعه وجود ندارد
موسى بن القادم : مجهول ( المفيد معجم رجال الحديث ) مفید در معجم رجال او را مجهول می داند
مجلسي مجهول مرسل . مراة العقول 2 /122 اقای مجلسی در مراه العقول روایت را مجهول و مرسل می داند
روایت دوم .
الأمالي - الصدوق - ص 186
أخبرني علي بن حاتم ، قال : حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد الهمداني ، قال : حدثنا جعفر بن عبد الله المحمدي ، قال : حدثنا كثير بن عياش ، عن أبي الجارود ، عن أبي جعفر ( عليه السلام ) ، في قول الله عز وجل : ( إنما وليكم الله ورسوله والذين آمنوا ) الآية ، قال : إن رهطا من اليهود أسلموا ، منهم : عبد الله بن سلام وأسد وثعلبة وابن يامين وابن صوريا ، فأتوا النبي ( صلى الله عليه وآله ) فقالوا : يا نبي الله ، إن موسى ( عليه السلام ) أوصى إلى يوشع بن نون ، فمن وصيك يا رسول الله ، ومن ولينا بعدك ؟ فنزلت هذه الآية : ( إنما وليكم الله ورسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة ويؤتون الزكاة وهم راكعون ) ( 2 ) . ثم قال رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) : قوموا . فقاموا فأتوا المسجد ، فإذا سائل خارج ، فقال : يا سائل ، أما أعطاك أحد شيئا ؟ قال : نعم ، هذا الخاتم . قال : من أعطاك ؟ قال : أعطانيه ذلك الرجل الذي يصلي . قال : على أي حال أعطاك ؟ قال : كان راكعا . فكبر النبي ( صلى الله عليه وآله ) وكبر أهل المسجد ، فقال النبي ( صلى الله عليه وآله ) : علي بن أبي طالب وليكم بعدي ، قالوا : رضينا بالله ربا ، وبالإسلام دينا ، وبمحمد نبيا ، وبعلي بن أبي طالب وليا . فأنزل الله عز وجل : ( ومن يتول الله ورسوله والذين آمنوا فإن حزب الله هم الغالبون )
جعفر المحمدي /توثیق نشده در کتب رجال
كثير بن عياش / توثیق نشده فقط نامی از او آوردند در رجال ابن داوود [496]
398- كثير بن عياش :
بالياء المثناة تحت و الشين المعجمة خرج أيام أبي السرايا و جرح، و كان قطانا.
ابن داوود رجال جلد2
ابو الجارود / زیاد بن منذر زیدی معروف که زیدیه در نزد اثنی عشریه کافرند.رجال نجاشی
النجاشي : " زياد بن المنذر ، أبوالجارود الهمداني الخارفي الاعمى :
أخبرنا ابن عبدون ، عن علي بن محمد ، عن علي بن الحسن ، عن حرب بن الحسن ، عن محمد بن سنان ، قال : قال لي أبوالجارود : ولدت أعمى ما رأيت الدنيا قط .
كوفي : كان من أصحاب أبي جعفر ، وروى عن أبي عبدالله عليهما السلام وتغير لما خرج زيد رضي الله عنه
نجاشی می گوید ابوالجارود همدانی کور بدنیا آمد ودنیا را اصلا ندید از اصحاب امام باقر بود بعد از خروج زید تغییر مذهب داد و زیدی شد.
روایت سوم.وسائل الشيعة - الحر العاملي - ج 3 - ص 349
وعن الحسين بن محمد ، عن معلى بن محمد ، عن أحمد بن محمد ، عن الحسن ابن محمد الهاشمي ، عن أبيه ، عن أحمد بن عيسى ، عن أبي عبد الله ( ع ) في قول الله عز وجل : إنما وليكم الله ورسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة ويؤتون الزكاة وهم راكعون ( إلى أن قال : ) فكان أمير المؤمنين ( ع ) في صلاة الظهر وقد صلى ركعتين وهو راكع وعليه حلة قيمتها ألف دينار وكان النبي صلى الله عليه وآله كساه إياه وكان النجاشي أهداها له فجاء سائل فقال : السلام عليك يا ولي الله وأولى بالمؤمنين من أنفسهم تصدق على مسكين فطرح الحلة إليه وأومأ إليه أن أحملها فأنزل الله عز وجل فيه هذه الآية .
معلى بن محمد / مضطرب الحديث است در نزد نجاشی ( النجاشي ) , مضطرب الحديث ومذهب در کتاب ( خلاصة الاقوال )
الحسن الهاشمي / مجهول است طبق رای مفید( المفيد معجم رجال الحديث )
ابيه / مجهول ترجمه ای برای او نیست برای پدر الحسن الهاشمی
احمد بن عيسى / مجهول است کتاب ( المفيد للجواهري )
روایت چهارم.وسائل الشيعة - الحر العاملي - ج 6 - ص 334 - 335
علي بن إبراهيم في ( تفسيره ) عن أبيه ، عن صفوان ، عن أبان بن عثمان عن أبي حمزة ، عن أبي جعفر عليه السلام قال : بينما رسول الله صلى الله عليه وآله جالس وعنده قوم من اليهود فيهم عبد الله بن سلام إذ نزلت عليه هذه الآية : إنما وليكم الله ورسوله إلى ‹ صفحة 335 › قوله : وهم راكعون ، فخرج رسول الله صلى الله عليه وآله إلى المسجد فاستقبله سائل فقال : هل أعطاك أحد شيئا ؟ فقال : نعم ذاك المصلي ، فجاء رسول الله صلى الله عليه وآله فإذا هو أمير المؤمنين عليه السلام .
ابراهيم بن هاشم /اوثیقی برای اون وجود ندارد از متقدمین
أبان بن عثمان / توثیقی وجود ندارد از متقدمین
ابو حمزة الثمالي / خمار ودائم الخمر بوده همانطور که در همین سایت ثابت کردم از کتب شیعه ومقاله اش در تالار گفتمان وجود دارد
روایت پنجم.مستدرك الوسائل - الميرزا النوري - ج 7 - ص 256 - 257
علي بن طاووس في كتاب اليقين : عن محمد بن جرير الطبري ، عن القاضي أبي الفرج المعافي ، عن محمد بن القاسم بن زكريا المحاربي ، عن القاسم بن هشام بن يونس النهشلي ، عن الحسن بن الحسين ، عن معاذ بن مسلم ، عن عطاء بن السائب ، عن سعيد بن جبير ، عن ابن عباس ، في قول الله عز وجل : ( إنما وليكم الله ورسوله ‹ صفحة 257 › والذين ) ( 1 ) الآية ، قال : اجتاز عبد الله بن سلام ورهطه معه برسول الله ( صلى الله عليه وآله ) ، فقالوا : يا رسول الله ، بيوتنا قاصية ولا نجد متحدثا دون المسجد ، أن قومنا لما رأونا قد صدقنا الله ورسوله وتركنا دينهم ، أظهروا لنا العداوة والبغضاء ، وأقسموا أن لا يخالطونا ولا يكلمونا ، فشق ذلك علينا ، فبينا هم يشكون إلى النبي ( صلى الله عليه وآله ) ، إذ نزلت هذه الآية ( إنما وليكم الله ) ( 2 ) الآية ، فلما قرأها عليهم قالوا : قد رضيا بما رضى الله ورسوله ، ورضينا بالله ورسوله وبالمؤمنين ، وأذن بلال العصر ، وخرج النبي ( صلى الله عليه وآله ) فدخل والناس يصلون ، ما بين راكع وساجد وقائم وقاعد ، وإذا مسكين يسأل ، فقال النبي ( صلى الله عليه وآله ) " هل أعطاك أحد شيئا ؟ " فقال : نعم ، قال : " ماذا ؟ " قال : خاتم فضة ، قال : " من أعطاكه ( 3 ) ؟ " قال : ذاك الرجل القائم ، قال النبي ( صلى الله عليه وآله ) : " على أي حال أعطاكه ؟ " قال : أعطانيه وهو راكع ، فنظرنا فإذا هو أمير المؤمنين علي بن أبي طالب ...
هشام بن يونس / مجهول
معاذ بن مسلم / توثیق نشده از متقدمین
عطاء بن السائب / مجهول
ابن عباس رضي الله عنهما / كافر است در نزد شیعه می گویند به سوی معاویه رفت وبه حسن پشت کرد
روایت ششم.
الأمالي - الطوسي - ص 59
حدثنا محمد بن محمد ، قال : حدثني أبو الحسن علي بن محمد الكاتب ، قال : حدثني الحسن بن علي الزعفراني ، قال : حدثنا أبو إسحاق إبراهيم بن محمد الثقفي ، قال : حدثنا محمد بن علي ، قال : حدثنا العباس بن عبد الله العنبري ، عن عبد الرحمن بن الأسود اليشكري ، عن عون بن عبيد الله ، عن أبيه ، عن جده أبي رافع ، قال : دخلت على رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) يوما وهو نائم ، وحية في جانب البيت ، فكرهت أن أقتلها فأوقظ النبي ( صلى الله عليه وآله ) وظننت أنه يوحى إليه ، فاضطجعت بينه وبين الحية ، فقلت : إن كان منها سوء كان إلي دونه ، فمكثت هنيئة فاستيقظ النبي ( صلى الله عليه وآله ) هو يقرأ : " إنما وليكم الله ورسوله والذين امنوا "
علي بن محمد الكاتب /توثیق نشده است
الحسن بن علي الزعفراني / مجهول
العباس العنبري / مجهول
عبدالرحمن اليشكري / مجهول
عون بن عبيد الله / مجهول
روایت هفتم.الكافي - الكليني - ج 1 - ص 187
أحمد بن محمد ، عن علي بن الحكم ، عن الحسين بن أبي العلاء قال : ذكرت لأبي عبد الله عليه لاسلام قولنا في الأوصياء أن طاعتهم مفترضة قال : فقال : نعم ، هم الذين قال الله تعالى : " أطيعوا الله وأطيعوا الرسول وأولي الأمر منكم " وهم الذين قال الله عز وجل : " إنما وليكم الله ورسوله والذين آمنوا ...
این ورایت هم معلوم نیست که احمد بن محمد از چه کسی روایت کرده>؟>!
وحسین بن ابی العلاء توثیقی برای او وجود ندارد از متقدمین
والله اعلی واعلم
أشهـد باللـه وآيــــاته ***شهادة أرجو بها عتقي
أن أبا بكر ومن بعـده***ثلاثـة أئـمــة الصــــدق
أربعة بعد النبيـين هم***بغير شك أفضل الخلـق

[=arial black]اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

[=arial black]بسم الله الرحمن الرحیم

[=arial black]السلام علیک یا امیر المومنین(ع)

[=Arial Black]منبع:

[=Arial Black]سؤال:فخر رازي در زمينه معناي كلمه «ولي» در آيه 55 سوره مائده چه اشكالي كرده و پاسخ او چيست؟

جواب:

[=Arial Black]او ميگويد: آيه هاي ماقبل و ما بعد مورد بحث، گواه بر آن است كه مقصود از ولي در آيه، همان ناصر و محب است، مانند آيه 51 همين سوره:
[=Arial Black]يا اَيُّهاَ الَّذِينَ آمَنوا لا تَتَّخِذُوا اليَهُودَ وَالنَّصاري اَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ اَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَاِنَّهُ مِنْهُمْ اِنَّ اللهَ يَهْدِي القَوْمَ الظّالِمينَ.
[=Arial Black]اي افراد با ايمان، يهود و نصاري را ولي خود اتخاذ نكنيد، برخي از آنان، وليّ برخي ديگرند و هر كس آنان را ولي خود قرار دهد، از آنان است و خداوند گروه ستمگر را هدايت نميكند.
[=Arial Black]لفظ اولياء در اين آيه، جمع ولي است و معني مناسب ولي در اين آيه همان دوست و كمك است، يعني آنان را دوستان و حاميان خود قرار ندهيد، همچنانكه مقصود از يتولّهم همان دوست داشتن و يا كمك گرفتن است. ولايتي كه در آيه مورد نهي واقع شده است، همان است كه در آيه ياد شده مورد بحث نيز به معني دوست و كمك خواهد بود.

[=Arial Black]در آيه 53 نيز ميفرمايد:
[=Arial Black]‹‹يا اَيُّهاَ الَّذِينَ آمَنوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُم عن ْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأتِيَ اللهُ بِقَوْمِ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ اَذِلَّهٍ عَليَ المُؤْمِنينَ اَعِزَّهٍ عَلَي الكافِرِينَ.››
[=Arial Black]اي افراد با ايمان، هر كس از شما از دين خود بر گردد، به زودي خدا گروهي را مبعوث ميكند كه آنان را دوست دارد و آنان نيز خدا را دوست دارند. نسبت به افراد با ايمان متواضع و نسبت به كافران سركشند.
[=Arial Black]در اين آيه، لفظ يحبّهم وارد شده است. اين آيه گواه بر آن است كه مقصود ولي در آيه مورد بحث، همان ولايت به معني دوستي است.

[=Arial Black]در آيه 56 كه ما بعد آيه مورد بحث ميباشد، چنين ميخوانيم:
[=Arial Black]‹‹وَمَنْ يَتَوَلَّ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنوا، فَاِنَّ حَزْبَ اللهِ هُمُ الغالِبُونَ.››
[=Arial Black]در اين آيه نيز لفظ هاي يتولّهم و الغالبون وارد شده اند كه ميتوانند قرينه بر معني آية مورد بحث باشند، خلاصه با در نظر گرفتن ما قبل و ما بعد آيه مورد بحث ميتوان گفت: مقصود از ولي در آيه انما وليكم الله همان ولايت نصرت و يا ولايت دوستي است و مسلمانان مأمورند كه يهود و نصاري را دوست و كمك خود اتّخاذ كنند، زيرا كمك و دوست آنان، سه گروه مذكور در آيه اند.

[=Arial Black] اين اشكال را فخر رازي در تفسير خود مطرح كرده (تفسير مفاتيح الغيب، 12 /27/28) و روي آن پافشاري نموده است. پاسخ اين اشكال را از دو راه ميتوان بيان كرد:

[=Arial Black]ادامه پست اتی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا امیر المومنین(ع)

ادامه :

اين اشكال را فخر رازي در تفسير خود مطرح كرده (تفسير مفاتيح الغيب، 12 /27/28) و روي آن پافشاري نموده است. پاسخ اين اشكال را از دو راه ميتوان بيان كرد:

الف ـ آيات ما قبل و ما بعد، دلالت بر گفتار او ندارد، زيرا اساس اشكال را اين تشكيل ميدهد كه لفظ ولي در لغت عرب معاني مختلفي دارد مانند دوست و كمك معتق و معتَق و صاحب و … همچنانكه بسياري تصوّر كرده اند.

اما چنين نيست، بلكه براي ولي همانند مولي يك معني بيش نيست و ساير معاني موارد و متعلق هاي اين لفظ بشمار ميروند نه معاني آن زيرا معني ولي همان اولي است

و اگر به دوست، ولي ميگويند، براي اين است كه دوست اولي به اين است كه حقوق دوست را رعايت كند،

اگر به ناصر، ولي ميگويند، به خاطر اين است كه او اولي به اين است كه پيمان دفاعي خود را رعايت نمايد،


اگر به آزاد كننده (معتق) ولي ميگويند به خاطر اين است كه او اولي به اين است كه به بنده خود احسان و نيكي كند، اگر به آزاد شده (معتَق) ولي ميگويند، به خاطر اين است كه وي اولي به اين است كه حق مصاحبت را رعايت كند،

و همچنين است معاني ديگر كه براي ولي و مولي شمرده اند و همگي از قبيل مورد و متعلق معني است، نه خود آن.


بنابراين ولي در اين آيه به معني اولي خواهد بود، مانند آيه 6 سوره احزاب: ‹‹ اَلنَّبِيُّ اَوْلي بِالمُؤْمِنِنَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ.››

و چنين اولويتي جز با مقام سرپرستي، با معني ديگري سازگاري ندارد



از اين بيان روشن گرديد كه لفظ اولياء و لفظ يتولّيهم در آيه 51، به معني دوست و كمك نيست، بلكه به همان معني ولي گرفتن است.

گواه روشن بر اين كه لفظ اولياء در آيه 51 به معني ولي گيري است، نه اتخاذ دوست و حامي، آيه زير است كه از جهاتي شبيه يكديگرند.

‹‹يا اَيُّها الَّذِينَ آمَنوا لا تَتَّخِذُوا ابائكُمْ وَ اِخْوانَكُمْ اَوْلِياءَ اِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَليَ الْاِيمانِ وَ مَنْ يَتَوَالَّهُمْ مَعَكُمْ فَاُولئكَ هُمُ الظّالِمُونَ.››

اي افراد با ايمان پدران و براداران كافر را، وليّ خود اتّخاذ نكنيد (سرنوشت خود را به دست آنان ندهيد) هر كس از شما آنان را ولي خود اتخاذ كند، آنان ستمگرانند.

به طور مسلم مقصود از آيه، نهي از ولي گيري پدر و برادر كافر است، نه دوستي آنان، زيرا دوستي پدر و برادر كافر يك امر فطري است و نهي از آن غير صحيح است.

و همچنين حمايت كافر از مسلمان، در صورتي كه لطمهاي بر دين وارد نسازد، بي اشكال ميباشدو آنچه حرام است ولي گيري آنان است، كه انسان سرنوشت خود را بدست آنان بسپارد .

از اين بيان مي توان گفت كه مقصود از اولياء در 51 همان ولايت اصطلاحي است ، به گواه اين كه ولي گيري آنان سبب ميشود كه انسان جزء آنان شمرده شود.

چنانكه ميفرمايد: و مَن يتولهم منكم فهو منهم.

يك چنين تأكيد و در جزء يهود و نصاري آوردن، بدون ولي گيري صورت نميپذيرد، و الاّ محبت آنان خصوصاً اگر جنبة فطري داشته باشد، سبب نميشود كه انسان از يهود و نصاري شمرده شود.

اتفاقاً در آيه 53 گواه روشن است كه اين ولي گيري آنان از مرحله دوستي و پيمان نصرت، گام فراتر نهاده و به مرحلة حادتر گام نهاده بود، به حدي كه ماية ارتداد از دين اسلام و دخول در جرگة يهود و نصاري گرديده بود،

در صورتي كه پيمان دوستي و پيمان نصرت ماية ارتداد و خروج از آئين اسلام نميشود، بلكه چيزي ماية ارتداد ميگردد كه از تحت ولايت خدا و رسول او خارج گردد، و تحت ولايت نصاري و يهود قرار گيرد و آنها را اولي بر خود بداند.

اين نوع ولايت در هر دو طرف، به معني سرپرستي واولويت در تصرف است كه ما به دنبال آن هستيم.


در آيه 53 نيز كمترين گواهي بر گفتار او نيست، زيرا مفاد آن اين است كه هر كسي خدا و پيغمبر و افراد با ايمان را ولي خود اتخاذ كند، داخل در حزب و تشكيلات الهي ميگردد و در پوشش حكومت او قرار ميگيرد، و قطعاً پيروزي از آنِ اوست، چرا كه در پرتو رهبري اين گروه، انسان بر مشكلات چيره ميگردد و خدا وعده كرده است كه رهبران خود را كمك كند،

آنجا كه فرموده است:

‹‹اِنّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَالَّذِين آمَنوا فِي الحَيوةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الاَشْهادُ ›› غافر/51
ما فرستادگان خود و گروه با ايمان را در اين جهان و روزي كه گواهان براي شهادت بر ميخيزند، كمك ميكنيم.

تا اينجا روشن شد كه سياق آيات ، نه تنها نظريه طرف را تأييد نميكند، بلكه در آيات، قرائني وجود دارد كه نظر ما را ثابت مينمايد.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا امیر المومنین(ع)

ادامه :

ب ـ ما از همه اين قرائن صرفنظر كرديم، ولي بايد در يك مطلب دقت كرد، و آن اين كه سياق آيات، در صورتي گواه بر مراد ميباشد كه دلائل قطعي و روايات متواتر بر خلاف آن گواهي ندهند كه در اين صورت بايد دلائل قطعي را بر سياق مقدم داشت.

اتفاقاً در موضوع مورد بحث، روايات متواتر گواهي ميدهند كه اين آيه به طور جداگانه نازل گرديده است و ارتباطي به آيات ما قبل ندارد و تنها از محدثان اهل تسنن 66 نفر نزول آيه را در حق امام نقل كرده اند (الغدير /2/ 47)




مرحوم سيد هاشم بحراني، متوفاي سال 1107 در كتاب غاية المرام صفحات 103 تا 107 نزول آيه را دربارة امام از چهارده دانشمند سني و 19 محدث شيعه نقل كرده است.

در تعاليم احقاق الحق جلد 2، صفحه 199 تا 414 نزول آيه دربارة امام از سي و يك متن تفسيري و حديثي كه همگي با قلم اهل سنت است، نقل گرديده است.


sayedali;281530 نوشت:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا امیر المومنین(ع)

ادامه :

اين اشكال را فخر رازي در تفسير خود مطرح كرده (تفسير مفاتيح الغيب، 12 /27/28) و روي آن پافشاري نموده است. پاسخ اين اشكال را از دو راه ميتوان بيان كرد:

الف ـ آيات ما قبل و ما بعد، دلالت بر گفتار او ندارد، زيرا اساس اشكال را اين تشكيل ميدهد كه لفظ ولي در لغت عرب معاني مختلفي دارد مانند دوست و كمك معتق و معتَق و صاحب و … همچنانكه بسياري تصوّر كرده اند.

اما چنين نيست، بلكه براي ولي همانند مولي يك معني بيش نيست و ساير معاني موارد و متعلق هاي اين لفظ بشمار ميروند نه معاني آن زيرا معني ولي همان اولي است

و اگر به دوست، ولي ميگويند، براي اين است كه دوست اولي به اين است كه حقوق دوست را رعايت كند،

اگر به ناصر، ولي ميگويند، به خاطر اين است كه او اولي به اين است كه پيمان دفاعي خود را رعايت نمايد،


اگر به آزاد كننده (معتق) ولي ميگويند به خاطر اين است كه او اولي به اين است كه به بنده خود احسان و نيكي كند، اگر به آزاد شده (معتَق) ولي ميگويند، به خاطر اين است كه وي اولي به اين است كه حق مصاحبت را رعايت كند،

و همچنين است معاني ديگر كه براي ولي و مولي شمرده اند و همگي از قبيل مورد و متعلق معني است، نه خود آن.


بنابراين ولي در اين آيه به معني اولي خواهد بود، مانند آيه 6 سوره احزاب: ‹‹ اَلنَّبِيُّ اَوْلي بِالمُؤْمِنِنَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ.››

و چنين اولويتي جز با مقام سرپرستي، با معني ديگري سازگاري ندارد



از اين بيان روشن گرديد كه لفظ اولياء و لفظ يتولّيهم در آيه 51، به معني دوست و كمك نيست، بلكه به همان معني ولي گرفتن است.

گواه روشن بر اين كه لفظ اولياء در آيه 51 به معني ولي گيري است، نه اتخاذ دوست و حامي، آيه زير است كه از جهاتي شبيه يكديگرند.

‹‹يا اَيُّها الَّذِينَ آمَنوا لا تَتَّخِذُوا ابائكُمْ وَ اِخْوانَكُمْ اَوْلِياءَ اِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَليَ الْاِيمانِ وَ مَنْ يَتَوَالَّهُمْ مَعَكُمْ فَاُولئكَ هُمُ الظّالِمُونَ.››

اي افراد با ايمان پدران و براداران كافر را، وليّ خود اتّخاذ نكنيد (سرنوشت خود را به دست آنان ندهيد) هر كس از شما آنان را ولي خود اتخاذ كند، آنان ستمگرانند.

به طور مسلم مقصود از آيه، نهي از ولي گيري پدر و برادر كافر است، نه دوستي آنان، زيرا دوستي پدر و برادر كافر يك امر فطري است و نهي از آن غير صحيح است.

و همچنين حمايت كافر از مسلمان، در صورتي كه لطمهاي بر دين وارد نسازد، بي اشكال ميباشدو آنچه حرام است ولي گيري آنان است، كه انسان سرنوشت خود را بدست آنان بسپارد .

از اين بيان مي توان گفت كه مقصود از اولياء در 51 همان ولايت اصطلاحي است ، به گواه اين كه ولي گيري آنان سبب ميشود كه انسان جزء آنان شمرده شود.

چنانكه ميفرمايد: و مَن يتولهم منكم فهو منهم.

يك چنين تأكيد و در جزء يهود و نصاري آوردن، بدون ولي گيري صورت نميپذيرد، و الاّ محبت آنان خصوصاً اگر جنبة فطري داشته باشد، سبب نميشود كه انسان از يهود و نصاري شمرده شود.

اتفاقاً در آيه 53 گواه روشن است كه اين ولي گيري آنان از مرحله دوستي و پيمان نصرت، گام فراتر نهاده و به مرحلة حادتر گام نهاده بود، به حدي كه ماية ارتداد از دين اسلام و دخول در جرگة يهود و نصاري گرديده بود،

در صورتي كه پيمان دوستي و پيمان نصرت ماية ارتداد و خروج از آئين اسلام نميشود، بلكه چيزي ماية ارتداد ميگردد كه از تحت ولايت خدا و رسول او خارج گردد، و تحت ولايت نصاري و يهود قرار گيرد و آنها را اولي بر خود بداند.

اين نوع ولايت در هر دو طرف، به معني سرپرستي واولويت در تصرف است كه ما به دنبال آن هستيم.


در آيه 53 نيز كمترين گواهي بر گفتار او نيست، زيرا مفاد آن اين است كه هر كسي خدا و پيغمبر و افراد با ايمان را ولي خود اتخاذ كند، داخل در حزب و تشكيلات الهي ميگردد و در پوشش حكومت او قرار ميگيرد، و قطعاً پيروزي از آنِ اوست، چرا كه در پرتو رهبري اين گروه، انسان بر مشكلات چيره ميگردد و خدا وعده كرده است كه رهبران خود را كمك كند،

آنجا كه فرموده است:

‹‹اِنّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَالَّذِين آمَنوا فِي الحَيوةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الاَشْهادُ ›› غافر/51
ما فرستادگان خود و گروه با ايمان را در اين جهان و روزي كه گواهان براي شهادت بر ميخيزند، كمك ميكنيم.

تا اينجا روشن شد كه سياق آيات ، نه تنها نظريه طرف را تأييد نميكند، بلكه در آيات، قرائني وجود دارد كه نظر ما را ثابت مينمايد.

بسیار قبیح است که انسان در این آیه ولی را به حاکم وامیر یا خلیفه معنی کند زیرا معنی ایه عوض شده و می شود(همانا امیر وخلیفه شما الله و رسولش ومومنان هستن)واین را هیچ عقلی قبول نمی کند.

بلکه معنی اصلی نصرت دهنده ویاری کننده است وهمانطور بعضی از اهل علم بر اولی واحق معنی کرده اند همانطور که در [="red"][="arial black"]سوره احزاب آیه 6[/][/] در مورد رسول الله وامهات مومنین می فرماید(النبی اولی بالمومنین من انفسهم وازواجه امهاتهم)
و همینطور ولایه با فتحه به معنای نصرت است و معنی آن به حاکم وخلیفه جهلی بیش نیست و خداوند قرآن بارها در مورد نصرت ویاری صحبت می کند
إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ" (لأعراف:196 )

" قَالُوا سُبْحَانَكَ أَنْتَ وَلِيُّنَا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ كَانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ " (سـبأ:41 )

وهمه اینها معنای نصرت دهنده ویاور می دهد ونه اینکه الله تعالی خلیفه ویا امام است.
سیاق آیات معنی(ولی را بیان می کند)

__________________
[="red"]
مسئله بعدی انما در ایه است
خود شیعه هم اعتراف دارند انما حصر است یعنی انحصار داشتن به شخصی یا چیزی بدون افراد دیگر ویا چیزهای دیگر
مثلا خداوند می فرماید(انما الهکم الله الذی لا اله الا هو)(خدای شما فقط الله است که جز او معبودی نیست)
اینجا انما آمده وحصر است یعنی معبود فقط الله است ولاغیر فقط او منحصر به او
ودر ایه 55 سوره المائده هم در ابتدا امامیه آمده واگر معنی ایا را بر فرض شیعه بگیریم می شود(فقط امام وخلیفه شما الله و رسولش وعلی هستند)
واین [/]

________________________

[="arial"][="seagreen"]ببخشید که وسط بحث اومدم
پست هارو نخوندم ( و وقت خوندن هم نداشتم ...)
نمیدونم این پاسخ رو کسی داده یا نه...
اما نتونستم که جواب ندم...این سوال برای بنده هم مطرح بود ، تحقیق کردم و از چند تن از بزرگان دینی هم پرس و جو کردم ، فرمودند : روایت بیرون کشیدن تیر ، فقط در منابع عمریه (اهل تسنن ) موجود میباشد و در منابع شیعه چنین روایتی نقل نشده است...
در پناه مهدی عج
[/]
[/]

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا امیر المومنین(ع)

ohfreedom;281542 نوشت:
بسیار قبیح است که انسان در این آیه ولی را به حاکم وامیر یا خلیفه معنی کند زیرا معنی ایه عوض شده و می شود(همانا امیر وخلیفه شما الله و رسولش ومومنان هستن)واین را هیچ عقلی قبول نمی کند.

بلکه معنی اصلی نصرت دهنده ویاری کننده است وهمانطور بعضی از اهل علم بر اولی واحق معنی کرده اند همانطور که در سوره احزاب آیه 6 در مورد رسول الله وامهات مومنین می فرماید(النبی اولی بالمومنین من انفسهم وازواجه امهاتهم)
و همینطور ولایه با فتحه به معنای نصرت است و معنی آن به حاکم وخلیفه جهلی بیش نیست و خداوند قرآن بارها در مورد نصرت ویاری صحبت می کند
إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ" (لأعراف:196 )

" قَالُوا سُبْحَانَكَ أَنْتَ وَلِيُّنَا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ كَانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ " (سـبأ:41 )

وهمه اینها معنای نصرت دهنده ویاور می دهد ونه اینکه الله تعالی خلیفه ویا امام است.
سیاق آیات معنی(ولی را بیان می کند)

__________________

مسئله بعدی انما در ایه است
خود شیعه هم اعتراف دارند انما حصر است یعنی انحصار داشتن به شخصی یا چیزی بدون افراد دیگر ویا چیزهای دیگر
مثلا خداوند می فرماید(انما الهکم الله الذی لا اله الا هو)(خدای شما فقط الله است که جز او معبودی نیست)
اینجا انما آمده وحصر است یعنی معبود فقط الله است ولاغیر فقط او منحصر به او
ودر ایه 55 سوره المائده هم در ابتدا امامیه آمده واگر معنی ایا را بر فرض شیعه بگیریم می شود(فقط امام وخلیفه شما الله و رسولش وعلی هستند)
واین

________________________

دوست عزیز..کجاش قبیح است..به من بگو ببینم که کجای این آیه گفته مومنان(خشک وخالی)

این آیه می گوید ولی شما...خدا...رسول(ص)....و اون مومنی که خدا ویژگی ها آن را بر می شمرد.....یعنی اون فردی که در حال رکوع زکات داد..این دیگه خیلی بی انصافی است شما این طور بنویسید:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ . مائده / 55 .

ولىّ شما ، تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آورده اند : همان كسانى كه نماز برپا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند .

[="black"]فرض اینکه :
اگر چنین اتفاقی افتاده باشد(تیر را از پای حضرت در نماز بیرون کشیدن !)
ائمه در حالات خود مراتب گوناگونی داشته اند و حضور قلب آنها در نماز بر سه گونه است:
1-گاهی توجه به خدا به گونه ای بوده که کاملا در این رابطه با معبود غرق می شوند که متوجه اتفاقات اطراف خود نمی شوند و نمونه های زیادی از این قبیل از ائمه نقل شده است به عنوان مثال می توان به نماز حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام)اشاره نمود
2-گاهی ممکن است در ضمن حضور قلب به خدا کم و بیش از امور اطراف خود اطلاع داشته و بنا به عدم وظیفه عکس العمل نشان نداده اند .
3-در مواردی ضمن حضور قلب کامل به خدا به برخی مسائل بنا به وظیفه و ضرورت و یا استحباب عکس العمل نشان داده اند .بدون آنکه مانع توجه آنان به خدا باشد از این نمونه همان اعطای انگشتر به سائل توسط امیر المومنین (علیه السلام) را می توان نام برد
به تعبیر عرفا این مرحله کامل تر از مرحله اولی است زیرا در مرحله اولی توجه به خدا حجاب و مانع عالم و کثرات است ولی در این مرحله آنچنان فانی در رب و وصل به اوست که از آن مرتبه به شهود عالم می پردازد به اصطلاح (لا حجاب مطلق است)
دراینجا که حضرت در عین حضور قلب کامل به خداوند وجوب استحباب داشته که به فقیر کمک کند زیرا سائل که به مسجد می آید بعد از آنی که چند بار در خواست کمک می کند هیچکس پاسخ او را نمی دهد بعد می گوید خدایا ببین به مسجد پیغمبر آمده ام ولی هیچکس به من کمک نکرد لذا از باب استحباب علی (علیه السلام)به آن سائل انگشترش را عطا می کند.
در موقع اشاره به انگشتر حضور قلب قوی تری است (مرحله سومی حضور قلب لاحجاب مطلق است ولی در زمان تیر کشیدن از پای حضرت حضور قلب در پیشگاه خدا مانع حضور عالم شهود است .
آنچه که هیچ بار در نمازهای آنان وجود نداشته است حجاب شدن عالم شهود بسبب عالم غیب است به تعبیر دیگر تفاوت علی (علیه السلام)و ائمه با عرفا در این است که عرفا با حضور در یکی از مقامات مثلا نماز حضور در مقامات دیگر برایشان آسان و میسر نیست ولی برای امام ممکن است با آن توانمندی روحی و معنوی می توانند دو عبادت زکات و نماز را با حضور قلب بدون کاستی انجام دهند آن جا که امور مادی است
مقام معنوی خویش را حفظ کنند و دیگر اینکه درد جسمی ، آنان را از حالت وصال و مقام فنا خارج نکند.[/]

[=arial black]اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

[=arial black]بسم الله الرحمن الرحیم

[=arial black]السلام علیک یا امیر المومنین(ع)

ohfreedom;281542 نوشت:
بسیار قبیح است که انسان در این آیه ولی را به حاکم وامیر یا خلیفه معنی کند زیرا معنی ایه عوض شده و می شود(همانا امیر وخلیفه شما الله و رسولش ومومنان هستن)واین را هیچ عقلی قبول نمی کند.

بلکه معنی اصلی نصرت دهنده ویاری کننده است وهمانطور بعضی از اهل علم بر اولی واحق معنی کرده اند همانطور که در [=arial black]سوره احزاب آیه 6 در مورد رسول الله وامهات مومنین می فرماید(النبی اولی بالمومنین من انفسهم وازواجه امهاتهم)
و همینطور ولایه با فتحه به معنای نصرت است و معنی آن به حاکم وخلیفه جهلی بیش نیست و خداوند قرآن بارها در مورد نصرت ویاری صحبت می کند
إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ" (لأعراف:196 )

" قَالُوا سُبْحَانَكَ أَنْتَ وَلِيُّنَا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ كَانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ " (سـبأ:41 )

وهمه اینها معنای نصرت دهنده ویاور می دهد ونه اینکه الله تعالی خلیفه ویا امام است.
سیاق آیات معنی(ولی را بیان می کند)

__________________

مسئله بعدی انما در ایه است
خود شیعه هم اعتراف دارند انما حصر است یعنی انحصار داشتن به شخصی یا چیزی بدون افراد دیگر ویا چیزهای دیگر
مثلا خداوند می فرماید(انما الهکم الله الذی لا اله الا هو)(خدای شما فقط الله است که جز او معبودی نیست)
اینجا انما آمده وحصر است یعنی معبود فقط الله است ولاغیر فقط او منحصر به او
ودر ایه 55 سوره المائده هم در ابتدا امامیه آمده واگر معنی ایا را بر فرض شیعه بگیریم می شود(فقط امام وخلیفه شما الله و رسولش وعلی هستند)
واین

________________________

[=Arial Black]

مراد از « الذين آمنوا ... » قطعاً امام امير المؤمنين عليه السلام است ؛ زيرا اين آيه در زماني نازل شده است كه امام علي عليه السلام در حال ركوع به فقيري كه از مردم استمداد مي‌كرد ، انگشتري خود را صدقه داد .

بنابر تصريح بسياري از علماي عامه ، اين آيه در بارۀ امير المؤمنين عليه السلام نازل شده است .




*قاضي عضد الدين الإيجي ، متوفاي 756 در اين باره مي‌گويد :

وأجمع أئمّة التفسير أنّ المراد علي .المواقف في علم الكلام ، ص 405

تمامي مفسرين جماع دارند كه اين آيه در بارۀ امام علي عليه السلام نازل شده است .

*و سعد الدين تفتازاني نيز تصريح مي‌كند :

نزلت باتّفاق المفسّرين في علي بن أبي طالب ، رضي اللّه عنه ، حين أعطى خاتمه وهو راكع في صلاته . شرح المقاصد في علم الكلام ، ج 5 ، ص270 .

[اين آيه] به اتفاق مفسران در بارۀ علي بن أبي طالب (عليه السلام) هنگامي كه در حال ركوع انگشترش را به فقير نيازمند بخشيد نازل شده است

*و نيز علاء الدين علي بن محمد حنفي ، معروف به قوشجي در اين باره مي‌گويد :

إنّها نزلت باتفاق المفسّرين في حق علي بن أبي طالب حين أعطى السائل خاتمه وهو راكع في صلاته .شرح تجريد الاعتقاد ، ص 368 .

اين آيه ، به اتفاق مفسران در حق علي بن أبي طالب (عليه السلام) نازل شده است . وآن هنگامي بودكه به سائل انگشتري اش را بخشيد در حالي كه در ركوع نماز بود .

و آلوسي نيز مي‌گويد :

غالب الأخباريّين على أنّ هذه الآية نزلت في علي كرّم اللّه وجهه. روح المعاني ، ج 6 ، ص168 .

غالب اخباري ها بر اين عقيده‌اند كه اين آيه در حق علي (عليه السلام) نازل شده است .

*ابن مردويه از علماي بزرگ اهل سنت روايتي را در شأن نزول اين آيه نقل مي كند كه بسيار جالب و خواندني است .

عن ابن عباس ، بينما عبد الله بن عباس جالس على شفير زمزم يقول : قال رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) إذ أقبل رجل ، متعمم بعمامة فجعل ابن عباس لا يقول قال رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) إلا قال الرجل : قال رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) فقال ابن عباس : سألتك بالله من أنت ؟ فكشف العمامة عن وجهه وقال :

أيها الناس من عرفني فقد عرفني ومن لم يعرفني فأنا جندب بن جنادة البدري أبو ذر الغفاري سمعت النبي ( صلى الله عنيه وآله وسلم ) بهاتين وإلا فصمتا ، ورأيته بهاتين وإلا فعميتا وهو يقول :

علي قائد البررة وقاتل الكفرة ، منصور من نصره ومخذول من خذله .

أ ما إني صليت مع رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) يوما من الأيام صلاة الظهر فسأل سائل في المسجد فلم يعطه أحد ، فرفع السائل يده إلى السماء وقال : اللهم اشهد أني سألت في مسجد رسول الله فلم يعطني أحد شيئا . وكان علي راكعا فأومى إليه بخنصره اليمنى - وكان يتختم فيها - فأقبل السائل حتى أخذ الخاتم من ، خنصره ، وذلك بعين النبي فلما فرغ النبي ( صلى الله عليه وآله وسلم ) من صلاته رفع رأسه إلى السماء وقال :

اللهم إن أخي موسى سألك فقال : رب اشرح لي صدري ويسر لي أمري واحلل عقدة من لساني يفقهوا قولي واجعل لي وزيرا من أهلي هارون أخي أشدد به أزري وأشركه في أمري فأنزلت عليه قرآنا ناطقا : (سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ ) اللهم وأنا محمد نبيك وصفيك اللهم فاشرح لي صدري ويسر لي أمري واجعل لي وزيرا من أهلي عليا أخي أشدد به أزري .

قال أبو ذر : فوالله ما استتم رسول الله [ صلي الله عليه وآله وسلم ] الكلام حتى هبط عليه جبرئيل من عند الله وقال : يا محمد هنيئا [ لك ] ما وهب الله لك في أخيك . قال : وما ذاك جبرئيل ؟ قال : أمر الله أمتك بموالاته إلى يوم القيامة وأنزل قرآنا عليك : إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ . مائده / 55 . ) .

مناقب علي بن أبي طالب (ع ) وما نزل من القرآن في علي (ع ( ،

ابن مردويه الأصفهاني ، ص 293، ح 460، بتحقيق عبد الرزاق محمد حسين حرز الدين ، ط دار الحديث بقم المقدسّة و تفسير الثعلبي ، ج 4، ص 80، و تفسير الكبير ، الرازي ، ج12 ، ص26 و شواهد التنزيل ، الحسكاني ، ج 1، ص 229 - 230، و مطالب السؤول في مناقب آل الرسول (ع) ، محمد بن طلحة الشافعي ، ص 170، و الفصول المهمة في معرفة الأئمة ،ابن الصباغ المالكي ، ج 1، ص 579 .


ترجمه روایت:

ابن عباس کنار چاه زمزم نشسته بود و از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم ) حديث نقل مي کرد مردي که صورتش را با عمامه پوشيده بود نزديک آمد و هرگاه که ابن عباس مي گفت رسول خدا(ص) چنين فرمود ، او هم مي گفت رسول خدا(ص) چنين فرمود ابن عباس گفت : تو را به خدا سوگند مي دهم خودت را معرفي کن . پارچه را از صورتش برداشت و گفت :

اي مردم هرکس مرا مي شناسد که مي شناسد و آنان که نمي شناسند خودم را معرفي مي کنم ، من جندب پسر جناده ابوذر غفاري از ياران رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم ) در جنگ بدر هستم ، از رسول خدا(ص) با دو گوشم شنيدم و با چشم هايم ديدم که اگر غير از اين باشد کر و کور باشم ، فرمود: "علي پيشواي نيکوکاران و کشنده کافران است ، هرکس او را کمک کند پيروز است و آن که او را خار نمايد ذليل و بي‌چاره شود ".

بدانيد که روزي از روزها هنگام ظهر براي اقامه نماز در مسجد خدمت رسول الله(ص) بودم مردي نيازمند وارد شد وتقاضاي کمک کرد ؛ ولي هيچ کس به وي کمکي نکرد ، علي(ع) که در همان لحظه و در حال رکوع و مشغول نماز بود ، دست راستش را که انگشترش در يکي از انگشتانش بود جلو آورد تا آن را به مرد نيازمند هديه کند ، مرد فقير انگشتر را در آورد ، پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله وسلم ) اين منظره را مشاهده نمود ، پس از پايان يافتن نماز دست به دعا بلند کرد و عرض کرد :

" خداوندا برادرم موسي از تو تقاضا نمود تا به وي سعه صدر وگشايش در امور و بياني رسا وشيوا و جانشيني برادرش هارون را عنايت فرمائي ، وتو اي خدا درخواستش را اجابت فرمودي ، واکنون من پيامبر وفرستاده و برگزيده ات ، درخواست مي کنم تا شرح صدر وآسان شدن کارهايم را به من مرحمت فرمائي و نيز برادرم علي را وزير و جانشين من قرار دهي تا همراه وکمک من در کارها و پشتيبان رسالتم باشد " .

ابوذر مي گويد:

هنوز سخن و تقاضاي رسول خدا تمام نشده بودکه جبرئيل(ع) نازل شد و اين آيه را از جانب خداوند بر وي تلاوت نمود

«همانا پيشوا ورهبر وفرمانده شما خد ورسول او و مومنان هستند ؛ همان‌ها که نماز را برپا مي دارند و در رکوع نماز ، زکات وصدقه مي دهند . »

منبع:
کلیک کنید

[=arial black]اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

[=arial black]بسم الله الرحمن الرحیم

[=arial black]السلام علیک یا امیر المومنین(ع)

ohfreedom;281542 نوشت:
بسیار قبیح است که انسان در این آیه ولی را به حاکم وامیر یا خلیفه معنی کند زیرا معنی ایه عوض شده و می شود(همانا امیر وخلیفه شما الله و رسولش ومومنان هستن)واین را هیچ عقلی قبول نمی کند.

بلکه معنی اصلی نصرت دهنده ویاری کننده است وهمانطور بعضی از اهل علم بر اولی واحق معنی کرده اند همانطور که در [=arial black]سوره احزاب آیه 6 در مورد رسول الله وامهات مومنین می فرماید(النبی اولی بالمومنین من انفسهم وازواجه امهاتهم)
و همینطور ولایه با فتحه به معنای نصرت است و معنی آن به حاکم وخلیفه جهلی بیش نیست و خداوند قرآن بارها در مورد نصرت ویاری صحبت می کند
إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ" (لأعراف:196 )

" قَالُوا سُبْحَانَكَ أَنْتَ وَلِيُّنَا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ كَانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ " (سـبأ:41 )

وهمه اینها معنای نصرت دهنده ویاور می دهد ونه اینکه الله تعالی خلیفه ویا امام است.
سیاق آیات معنی(ولی را بیان می کند)

__________________

مسئله بعدی انما در ایه است
خود شیعه هم اعتراف دارند انما حصر است یعنی انحصار داشتن به شخصی یا چیزی بدون افراد دیگر ویا چیزهای دیگر
مثلا خداوند می فرماید(انما الهکم الله الذی لا اله الا هو)(خدای شما فقط الله است که جز او معبودی نیست)
اینجا انما آمده وحصر است یعنی معبود فقط الله است ولاغیر فقط او منحصر به او
ودر ایه 55 سوره المائده هم در ابتدا امامیه آمده واگر معنی ایا را بر فرض شیعه بگیریم می شود(فقط امام وخلیفه شما الله و رسولش وعلی هستند)
واین

________________________

منبع:
http://ghadeer.valiasr-aj.net/include/showquestion.php?code=157

[=Arial Black]سؤال:از نظراهل سنت معناي كلمه ولي چيست؟آيا به معناي پيشواي ديني است؟
[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]جواب:

[=Arial Black]كلمه ولي، ولايت ومولي چه درحديث ولايت مَن كنت مولاه فهذا علي مولاه وچه در احاديث يا آيات قرآن، درمنابع اهل سنت به معناي مختلف آمده است كه به پاره ايي از آنها اشاره مي كنيم :

1. درنهايه ابن ايثر گويد : از جمله اسماء خداوند متعال ولي است، يعني ناصر وياري كننده وگفته شده است كه معناي آن: متولي اداره امور وخلايق است كه به خداوند قيام دارند و لفظ مولي درحديث بسيار آمده است : وآن اسمي است كه بر جماعت كثيري گفته شود، رب ـ مالك ـ سيد ـ منعم ـ معتِق ـ ناصر ـ محب ـ تابع ـ جار ـ ابن عم ـ حليف ـ عقيد ـ صِهرـ عبدـ معتَق ـ منعم عليه .

2. محشري دراساس البلاغه نظير همين گفتار را آورده است.

3. ابوالفتوح رازي نيز درتفسير خود مولي را به يازده معنا آورده است :

اَوْلي بر ديگران ـ مالك رِق ـ معتِق ـ معتَق ـ حليف ـ همسايه ـ سيد مطاع ورئيس وامام و...

4. محمد بن طلحه شافعي بعد ازذكر حديث ولايت غدير وشأن نزول آيه تبليغ هفت معني براي كلمه مولي ذكر كرده است :

اَوْلي ـ ناصر ـ وارث ـ عصبه ـ صديق وحميم ـ سيد وآقايي كه غلام خود را آزادكند.

با توجه به موارد فوق وبسياري از نظريات بزرگان اهل سنت (بخاري، طبري، واحدي، ابن جوزي، تفتازاني، سيحوطي و...) آنان درمعناي مولي به اَوْلي باليشي اتفاق نظر دارند ومعمولاً در اين مورد به آيه 15 ازسوره حديد استناد مي كنند كه خداوند درباره منافقين فرمود :مأواكُم النار هِي مولاكُم

آنگاه به استناد حديث غدير اقرار به ولايت امام علي (ع) مي كنند چنانكه، ابن طلحه شافعي مي گويد :

(گفتار رسول خدا درغديرخم : من كنت مولاه فعلي مولاه مستقل برلفظ مُن است ولفظ مُن براي افاده معناي عموم وضع شده است. وبنابراين مفادش گواهي شود كه هر كس رسول خدا مولاي اوست علي بن ابي طالب مولاي اوست.

برگرفته از امام شناسي محمد حسين حسيني تهراني(ره)،ج 5و7


[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]

[=Arial Black]
[=Arial Black]

[=arial black]اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

[=arial black]بسم الله الرحمن الرحیم

[=arial black]السلام علیک یا امیر المومنین(ع)

ohfreedom;281542 نوشت:
بسیار قبیح است که انسان در این آیه ولی را به حاکم وامیر یا خلیفه معنی کند زیرا معنی ایه عوض شده و می شود(همانا امیر وخلیفه شما الله و رسولش ومومنان هستن)واین را هیچ عقلی قبول نمی کند.

بلکه معنی اصلی نصرت دهنده ویاری کننده است وهمانطور بعضی از اهل علم بر اولی واحق معنی کرده اند همانطور که در [=arial black]سوره احزاب آیه 6 در مورد رسول الله وامهات مومنین می فرماید(النبی اولی بالمومنین من انفسهم وازواجه امهاتهم)
و همینطور ولایه با فتحه به معنای نصرت است و معنی آن به حاکم وخلیفه جهلی بیش نیست و خداوند قرآن بارها در مورد نصرت ویاری صحبت می کند
إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ" (لأعراف:196 )

" قَالُوا سُبْحَانَكَ أَنْتَ وَلِيُّنَا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ كَانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ " (سـبأ:41 )

وهمه اینها معنای نصرت دهنده ویاور می دهد ونه اینکه الله تعالی خلیفه ویا امام است.
سیاق آیات معنی(ولی را بیان می کند)

__________________

مسئله بعدی انما در ایه است
خود شیعه هم اعتراف دارند انما حصر است یعنی انحصار داشتن به شخصی یا چیزی بدون افراد دیگر ویا چیزهای دیگر
مثلا خداوند می فرماید(انما الهکم الله الذی لا اله الا هو)(خدای شما فقط الله است که جز او معبودی نیست)
اینجا انما آمده وحصر است یعنی معبود فقط الله است ولاغیر فقط او منحصر به او
ودر ایه 55 سوره المائده هم در ابتدا امامیه آمده واگر معنی ایا را بر فرض شیعه بگیریم می شود(فقط امام وخلیفه شما الله و رسولش وعلی هستند)
واین

________________________

تفسیر ابن کثیر

تفسیر سیوطی الدر المنثور

[=Arial Black]با تشکر از :
[=Arial Black]منبع

ohfreedom;281542 نوشت:

واین

ابتدا باید گفت که در آیه لفظ " عنکم " آمده است ، با دانستن کمی عربی میتوان فهمید که اولا منظور زنان پیغمبر نیست ، و الا می فرمود عنکن...
دوما عنکم منظور تمامی امامان دوازده گانه میباشند ، و الا فقط باید لفظ عنک می آمد...
ادات حصر هم در این آیه زیاد است:
اهل بیت منصوب آمده ، تقدیم و تاخیر در آیه ، لفظ انما... ، و تطهیرا را مفعول مطلق آورد تا کس دیگری مدعی نشود مخصوصا کسانی که در امر خلافت طمع داشتند
در ابتدای آیه هم آمده انما یرید الله ، که اشاره دارد به اراده ی اللهی که خدا با اراده ی تکوینی خود اهل بیت را از هر پلیدی پاک گرداند...

sayedali;281550 نوشت:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا امیر المومنین(ع)

دوست عزیز..کجاش قبیح است..به من بگو ببینم که کجای این آیه گفته مومنان(خشک وخالی)

این آیه می گوید ولی شما...خدا...رسول(ص)....و اون مومنی که خدا ویژگی ها آن را بر می شمرد.....یعنی اون فردی که در حال رکوع زکات داد..این دیگه خیلی بی انصافی است شما این طور بنویسید:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ . مائده / 55 .

ولىّ شما ، تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آورده اند : همان كسانى كه نماز برپا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند .

شیعه [="red"]ولی [/]را به [="red"]امام [/]معنی می کند؛
دوست عزیز ما گفت:

[="olive"]الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ . مائده / 55 .
ولىّ شما ، تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آورده اند : همان كسانى كه نماز برپا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند .
[/]
[="red"]به عبارتی یعنی به گفته این دوست عزیز ولی شما (امام) به ترتیب خداوند، پیامبر و حضرت علی -رض- است، شما در اینچا دارید تائید می کنید که امام اول شما الله و امام دوم شما پیامبر و امام سوم شما حضرت علی -رض- می باشد!!![/]

[="dimgray"]دوم اینکه - كلمه [="red"]الذين [/]يعني كساني كه و جمع است. چگونه فقط در خصوص حضرت علي نازل شده (شما عنكم در آيه تطهير را مذكر مي دانيد يعني منظور زنان پيامبر نيستند ولي در اينجا مي گوييد الذين استثناء است و براي تكريم فرد. خوب عنكم هم در آنجا استثناء است!)[/]

به نمونه های زیر دقت کنید:
[="red"](الأنفال: ٧٢ – ٧٣)«بی‌گمان کسانی که ایمان آورده و (به مدینه) هجرت کرده اند و با مال و جان خود در راه خدا جهاد نموده اند (و لقب مهاجرین گرفته اند) و کسانی که (آنها را در خانه و کاشانة خود) پناه داده اند و (ایشان را) یاری نموده اند، (و به انصار ملقب شده اند)، آنها دوستان و یاوران همدیگرند، اما کسانی که ایمان آورده، اما هجرت نکرده اند تا زمانی که هجرت نکنند هیچ دوستی و یاوری در مورد آنها ندارید، اگر برای (حفظ) دینشان از شما کمک و یاری خواستند کمک و یاری ایشان بر شما واجب است، و (شما بدانید) که کافران یار و یاور یکدیگرند».
[/]

[="red"](التحريم: ٤)«اگر علیه او همدست شوید، (بدانید که) به حقیقت خداوند و جبرئیل و مؤمنان خوب و شایسته یاور او هستند، پس از آن ملائک نیز یاور و پشتیبان او خواهند بود».[/]
[="red"]
(الحج: ٧٨)«به خدا متوسل شوید! او که دوستدار و یاور شماست، چه یار و یاور نیکویی است».

(محمد: ١١)«این بدان سبب است که خداوند یاور مؤمنان است، و کافران هیچ یاوری ندارند».[/]

سبب نزول اين آيه چنان كه ابن جرير در تفسيرش مي‌گويد اين است كه وقتي بني قينقاع به پيامبر (ص) خيانت كردند نزد عباده بن صامت (رض) رفتند، و از او خواستند كه با آنها باشد اما او آنها را ترك كرد و با آنها مخالفت و دشمني ورزيد و خدا و پيامبرش را به دوستي گرفت آنگاه خداوند اين آيه را نازل كرد: {سرپرست و ولى و دوست شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده‏اند; همانها كه نماز را برپا مى‏دارند، و در حال ركوع، زكات مى‏دهند (مراد از ركوع: خشوع‌ و خضوع‌ براي‌ خداست. يعني: نماز را در حالي‌كه‌ خاشع‌ وخاضع‌اند برپا مي‌دارند، و زكات‌ را در حالي‌ كه‌ بر فقرا تكبر نورزيده‌ و برآنان ‌برتري‌ نمي‌جويند، مي‌پردازند پس‌ ايشان‌ پيوسته‌ فروتن‌اند)} (المائده55)
يعني آنها در همه كارهايشان براي خدا فروتن هستند، و بنابراين در اول اين آيات خداوند مي‌فرمايد: {اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! يهود و نصارى را ولى (و دوست و تكيه‏گاه خود،) انتخاب نكنيد! آنها اولياى يكديگرند; و كسانى كه از شما با آنان دوستى كنند، از آنها هستند; خداوند، جمعيت ستمكار را هدايت نمى‏كند} (المائده: 51).
يعني عبدالله بن ابي بن سلول، چون كه او با بني قينقاع دوستي داشت، و وقتي بني قينقاع با پيامبر (ص) دشمن شدند عبدالله بن ابي بن سلول با آنها دوستي كرد و آنها را ياري كرد و در كنارشان ايستاد، و پيش پيامبر (ص) رفت و براي آنها سفارش كرد، اما عباده بن صامت (رض) از آنها بيزاري جست و آنها را ترك كرد، بنابراين خداوند آيه نازل كرد: (المائده: 51).
سپس بعد از آن خداوند صفت مؤمنان را كه عباده بن صامت و هر كسي از او پيروي كند مي‌باشند در (المائده 55) بيان فرمود
پس اين آيه درباره عباده بن صامت (رض) نازل شده است.

در بين سلسله روات اين روايت اين نامها وجود دارد: ايوب ابن سويد و عتبه ابن ابي حكيم و غالب بن عبيدا الله: ايوب را امام احمد و ابن معين و غيره ضعيف مي دانند و نجاري در تفسيرش گفته: يتكلمون فيه و عتبه را ابن معين و احمد سست دانسته اند (ولي ابن حبان او را در ثقات ذكر كرده) غالب ابن عبيداله نيز منكر الحديث متروك بوده است.


[=arial black]اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

[=arial black]بسم الله الرحمن الرحیم

[=arial black]السلام علیک یا امیر المومنین(ع)

ohfreedom;281632 نوشت:
شیعه ولی را به امام معنی می کند؛
دوست عزیز ما گفت:

الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ . مائده / 55 .
ولىّ شما ، تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آورده اند : همان كسانى كه نماز برپا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند .

به عبارتی یعنی به گفته این دوست عزیز ولی شما (امام) به ترتیب خداوند، پیامبر و حضرت علی -رض- است، شما در اینچا دارید تائید می کنید که امام اول شما الله و امام دوم شما پیامبر و امام سوم شما حضرت علی -رض- می باشد!!!

دوم اینکه - كلمه الذين يعني كساني كه و جمع است. چگونه فقط در خصوص حضرت علي نازل شده (شما عنكم در آيه تطهير را مذكر مي دانيد يعني منظور زنان پيامبر نيستند ولي در اينجا مي گوييد الذين استثناء است و براي تكريم فرد. خوب عنكم هم در آنجا استثناء است!)

به نمونه های زیر دقت کنید:
(الأنفال: ٧٢ – ٧٣)«بی‌گمان کسانی که ایمان آورده و (به مدینه) هجرت کرده اند و با مال و جان خود در راه خدا جهاد نموده اند (و لقب مهاجرین گرفته اند) و کسانی که (آنها را در خانه و کاشانة خود) پناه داده اند و (ایشان را) یاری نموده اند، (و به انصار ملقب شده اند)، آنها دوستان و یاوران همدیگرند، اما کسانی که ایمان آورده، اما هجرت نکرده اند تا زمانی که هجرت نکنند هیچ دوستی و یاوری در مورد آنها ندارید، اگر برای (حفظ) دینشان از شما کمک و یاری خواستند کمک و یاری ایشان بر شما واجب است، و (شما بدانید) که کافران یار و یاور یکدیگرند».

(التحريم: ٤)«اگر علیه او همدست شوید، (بدانید که) به حقیقت خداوند و جبرئیل و مؤمنان خوب و شایسته یاور او هستند، پس از آن ملائک نیز یاور و پشتیبان او خواهند بود».

(الحج: ٧٨)«به خدا متوسل شوید! او که دوستدار و یاور شماست، چه یار و یاور نیکویی است».

(محمد: ١١)«این بدان سبب است که خداوند یاور مؤمنان است، و کافران هیچ یاوری ندارند».

[=Arial Black]سلام
[=Arial Black]شما لطف کنید این تایپیک رو دو باره بخونید
[=Arial Black]

http://www.askdin.com/post281560-37.html

نیازی به خواندن دوباره نیست، اینقدر که شما کلمه ولی را امام و جانشین و رهبر و... میدانید دیگر نیازی به خواندن دوباره ندارد.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا امیر المومنین(ع)

ohfreedom;281640 نوشت:
نیازی به خواندن دوباره نیست، اینقدر که شما کلمه ولی را امام و جانشین و رهبر و... میدانید دیگر نیازی به خواندن دوباره ندارد.

من نمی دونم در هر بحثی که با شما داشتم شما این بازی ها رو در می اورید

من کجا در این جا گفته ام ولی یعنی امام....بزرگوار...اقا....دوست....من دارم فارسی می نویسم...

تو اون تایپیک من معنای ولی نزد علمای اهل سنت را اوردم

اما سعی من بر این است که به شما بفهمانم ولی صرفا به معنای دوست نیست..معانی دیگری هست.....اما شما مرغتان یه پا دارد....

فردی که برما ولایت دارد /....یعنی مطلقا باید از او اطاعت کرد

خوب

خدای عالم ....آیا نباید مطلقا از فرمان ایشون اطاعت کرد؟

پیامبر(ص) .....؟

امام معصوم(ع) ....؟

چون حرف این بزرگواران دستور خداوند است ...یعنی خداوند به انها امر می کند که چنین بگویید و خدا به ما نیز دستور می دهد مطلقا کلام معصوم رو قبول کنیم....زیرا کلام معصوم فرمانی است که خداوند به معصوم می دهد .

..تا این سقیفه ...تا این فرقه فرقه شدن ...تا این اتفاقات پس از رحلت نبی مکرم(ص) نیفتد....

طبق ایه 59 سوره نساء

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا ﴿۵۹﴾

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد پس هر گاه در امرى [دينى] اختلاف نظر يافتيد اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد آن را به [كتاب] خدا و [سنت] پيامبر [او] عرضه بداريد اين بهتر و نيك‏فرجام‏تر است (۵۹)

sayedali;281642 نوشت:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا امیر المومنین(ع)

من نمی دونم در هر بحثی که با شما داشتم شما این بازی ها رو در می اورید

من کجا در این جا گفته ام ولی یعنی امام....بزرگوار...اقا....دوست....من دارم فارسی می نویسم...

تو اون تایپیک من معنای ولی نزد علمای اهل سنت را اوردم

اما سعی من بر این است که به شما بفهمانم ولی صرفا به معنای دوست نیست..معانی دیگری هست.....اما شما مرغتان یه پا دارد....

فردی که برما ولایت دارد /....یعنی مطلقا باید از او اطاعت کرد

خوب

خدای عالم ....آیا نباید مطلقا از فرمان ایشون اطاعت کرد؟

پیامبر(ص) .....؟

امام معصوم(ع) ....؟

چون حرف این بزرگواران دستور خداوند است ...یعنی خداوند به انها امر می کند که چنین بگویید و خدا به ما نیز دستور می دهد مطلقا کلام معصوم رو قبول کنیم....زیرا کلام معصوم فرمانی است که خداوند به معصوم می دهد .

..تا این سقیفه ...تا این فرقه فرقه شدن ...تا این اتفاقات پس از رحلت نبی مکرم(ص) نیفتد....

طبق ایه 59 سوره نساء

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا ﴿۵۹﴾

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد پس هر گاه در امرى [دينى] اختلاف نظر يافتيد اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد آن را به [كتاب] خدا و [سنت] پيامبر [او] عرضه بداريد اين بهتر و نيك‏فرجام‏تر است (۵۹)

برادر گرامی من نگفتم ولی فقط یک معنی دارد...
گفته ها را مرورو کنید
من آیات الله را آوردم و معانی کلمات را در آن بررسی کردیم.
بحث ما بحث معنی ولی در عربی نیست؛ بحث بر سر کلیاتی دیگر است.
اولا ولی در قرآن با موضوعی خاص همراه هست که شرحش را در سوره الاحزاب و مریم و لاانفال دادیم...
اگر چشم بر تعصبات ببندیم و فرض کنیم کخ ذاتا کافر هستیم و اکنون می خواهیم مسلمان شویم.

شیعه چه می گوید و اهل سنت چه؟
متاسفانه شیعیان کتاب الله را تبدیل به چیستان نامه کرده اند...
آخر مگر در شان الله است که با چیستان و سخن مبهم و گنگ رسالت را بر رسول کامل گرداند؟

[="Times New Roman"]بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
واقعا برای وهابیت و اهل سنتی که پیرو آنان شده اند تاسف می خورم. آقا جان حداقل یک خورده شبهاتتان را به روز کنید. هر چند وقت یکبار می آیند یک چیزی می گویند و بعد که جوابی برای اباطیل امثال ابن کثیر و ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب و ابن دیگر ها ندارند می روند و دیگر پیدایشان نمی شود. خطاب به جناب ohfreedom : مثل اینکه شما دوباره بازگشته اید تا قدری با هم بخندیم. در پست قبلیتان طوری گفتید می روم و بازمی گردم که فکر کردیم اینبار دیگر کارمان تمام است. تا کی می خواهید به سخنان این کارشناسان مواد مخدر و آب مگس خوران کلمه استناد کنید. به خدا سوگند از روی قیافه شان می توان فهمید که چه در ذاتشان است. از مفتی بزرگ وهابیت بگیر تا این جوجه کارشناسان همه و همه برای ترساندن نوزادان حرف ندارند. بعضی اوقات از دیدن شان حتی انسان های بزرگ هم وحشت می کنند.
اما در مورد نزول آیه ولایت : این مسئله یک مطلب اثبات شده است و دیگر نیازی به طول و تفسیر ندارد. انکار این مطلب مثل انکار خورشید در روز است . اما در مورد شان نزول این آیه روایاتی وجود دارد که در زیر نام علمای بزرگ اهل سنت و کتابی که در آن این روایات را آورده و آنرا صحیح دانسته اند بیان میکنم ( البته به نقل از کتاب گرانسنگ الغدیر علامه امینی )
- قاضى " ابو عبد الله محمد بن عمر مدنى واقدى " متوفى 207 بر طبق آنچه در " ذخائر العقبى 102 " آمده است.

2- حافظ " ابو بكر عبد الرزاق صنعانى " متوفى 211 به نقل تفسير ابن كثير 1ر71 و ديگران از عبد الوهاب بن مجاهد از مجاهد از ابن عباس.

3- حافظ " ابو الحسن عثمان بن ابى شيبه " كوفى كتوفى 239 در تفسيرش.

4- " ابو جعفر اسكافى معتزلى " متوفى 240 در رساله اى كه در رد جاحظ نوشته.

5- حافظ " عبد بن حميد الكشى ابو محمد " متوفى 640 در تفسيرش كه " در المنثور " نقل كرده.

6- " ابو سعيد اشج " كوفى متوفى 257 در تفسيرش از ابى نعيم فضل بن دكين از موسى بن قيش حضرمى از سلمه بن كهيل، و طريق رجالش همه صحيح و مورد وثوق اند.

7- حافظ " ابو عبد الرحمن نسائى " صاحب سنن متوفى 303 در صحيحش.

8- " ابن جرير طبرى " متوفى 310 در تفسيرش 6ر186 به چند طريق.

9- " ابن ابى حاتم رازى " متوفى 327 به نقل از تفسير ابن كثير و در المنثور و اسباب النزول سيوطى. به چند حديث را نقلكرده و يكى از طرقش ابو سعيد اشج باسناد صحيح اوست كه اشاره كرديم.

10- حافظ " ابو القاسم طبرانى " متوفى 360 در معجم اوسط او.

11- حافظ " ابو الشيخ ابو محمد عبد الله بن محمد انصارى، متوفى 369 در تفسيرش.

12- حافظ " ابو بكر جصاص رازى " متوفى 370 در احكام القرآن 2ر542، از چند طريق روايت كرده است.

13- " ابو الحسن على بن عيسى رمانى ر متوفى 284ر2 در تفسيرش.

14- " حاكم ابن بيع نيشابورى " متوفى 405 در معرفت اصولحديث حديث102.

15- حافظ " ابو بكر شيرازى " متوفى 407ر11 در كتابش " فيما نزل من القرآن فى امير المومنين ".

16- " حافظ " ابو بكر ابن مردويه " اصفهانى متوفى 416، از طريق سفيان ثورى از ابى سنان سعيد بن سنان برجمى از ضحاك از ابن عباس. اسناد صحيحى كه رجالش همه مورد وثوقند، و به طريق ديگر آن را روايت كرده گويد: در اين اسناد نمى توان ايراد گرفت، و به طرق ديگر هم از امير المومنين و عمار و ابى رافع، روايت كرده اند.

17- " ابو اسحاق ثعلبى نيشابورى " متوفى 427ر37 در تفسيرش از ابى ذر كه عينا نقل كرديم 3ر85 همين كتاب.

18- حافظ " ابو نعيم اصفهانى " متوفى 430 در. فيما نزل من القرآن فى على. از عمار و ابى رافع و ابن عباس و جابر و سلمه بن كهيل.

19- " ابو الحسن ماوردى" فقيه شافعى متوفى 450 در تفسيرش

20- حافظ " ابو بكر بيهقى " متوفى 458 دركتابش " المنصف ".

21- حافظ " ابو بكر خطيب بغدادى " شافعى متوفى 463 در كتاب " المتفق "

22- " ابو القاسم زين الاسلام عبد الكريم بن هوازان نيشابورى متوفى 465 در تفسيرش.

23- حافظ " ابو الحسن واحدى نيشابورى " متوفى 468 در" اسباب النزول " 148.

24- فقيه " ابن مغازلى شافعى " متوفى 483 در " المناقب " از پنج طريق.

25- بزرگ معتزله " ابو يوسف عبد السلام بن محمد قزوينى " متوفى 488 در تفسير كبيرش كه ذهبى گويد درسى صد جلد است.

26- حافظ " ابو القاسم حاكم حسكانى " متوفى 490 از ابن عباس و ابى ذر و عبد الله بن سلام.

27- فقيه " ابو الحسن على بن محمد كيا، طبرى " شافعى متوفى 504، در تفسيرش. و به همين حديث بر عدم بطلان نماز بفعل قليل، استدلال كرده، نيز براى نامگذارى صدقه مستحبى به زكاه به همين حديث بنا بنقل تفسير قرطبى استدلال كرده است.

28- حافظ " ابو محمد فراء بغوى " شافعى 516 در تفسيرش " معالم التنزيل " در حاشيه الخازن 2ر 55.

29- " ابو الحسن رزين عبدرى اندلسى " متوفى 535 در كتاب " الجمع بين الصحاح الست " به نقل از صحيح نسائى.

30- " ابو القاسم جار الله زمخشرى " حنفى متوفى 538 در " الكشاف " 1ر422، و گويد: اگر بگوئى، چگونه مى تواند ويژه على " رضى الله عنه " باشد، در حاليكه لفظش، لفظ جمع است، مى گويم با اينكه مقصود يكى است، به اين دليل به لفظ جمع آمده است تا مردم در كارهائى نظير آن، رغبت يافته به ثوابش نائل گردند.

31- حافظ " ابو سعد سمعانى شافعى " متوفى 362 در " فضائل الصحابه " از انس بن مالك.

32- " ابو الفتح نطنزى " متولد 480 در " الخصائص العلويه " از ابن عباس و در " الابانه " از جابر انصارى.

33- امام " ابو بكر ابن سعدون قرطبى " متوفى 567 در تفسيرش 221/6.

34- اخطب الخطباء " خوارزمى " متوفى 568 در" المناقب " 178 به دو طريق و شعر حسان را كه در 3ر99 نقل كرديم، ذكر نموده است.

35- حافظ " ابو القاسم ابن عساكرى دمشقى " متوفى 571 درتاريخ شام به چند طريق.

36- حافظ " ابو الفرج ابن جوزى حنبلى " متوفى 597 به نقل " الرياض " 2ر227، و ذخاير العقبى 102.

37- " ابو عبد الله فخر الدين رازى شافعى " متوفى 606 در تفسيرش 3ر431 از عطا از عبد الله بن سلام و ابن عباس و ابى ذر.

38- " ابو السعادات مبارك بن اثير شيبانى جزرى شافعى " متوفى 606 در " جامع الاصول " از طريق نسائى.

39- " ابو سالم محمد بن طلحه نصيبى شافعى " متوفى 662 در " مطالب السول " 31 به لفظ ابى ذر.

40- " ابو المظفر سبط ابن جوزى حنفى " متوفى 654 در " التذكره " 9 از سدى و عتبه و غالب بن عبد الله.

41- " عز الدين ابن ابى الحديد معتزلى " متوفى 655 در شرح نهج البلاغه 3 ر 275.

42- " حافظ " ابو عبد الله كنجى شافعى " متوفى 658 در " كفايه الطالب " 106 از طريق انس بن مالك و در آن ابياتى از حسان بن ثابت نقل كرده كه ما آنها را در 3ر 100 همين كتاب روايت كرديم و در 122 از طريق ابن عساكر، خوارزمى، حافظ العراقين، ابى نعيم و قاضى ابى المعالى، با شعرى از حسان غير از ابيات مذكوره، روايت كرده است كه ما آن شعر را در 3ر77 از سبط ابن جوزى نقل كرديم.

43- قاضى " ناصر الدين بيضاوى شافعى " متوفى 685، در تفسيرش 1ر345 و در " مطالع الانظار "479 و 477.

44- حافظ فقيه حرم " ابو العباس محب الدين طبرى " مكى شافعى متوفى 694 در " رياض النضره " 2ر227 و " ذخاير العقبى " 102 از طريق واحدى و واقدى و ابن جوزى و فضائلى.

45- حافظ الدين " نسفى " متوفى 701 در تفسيرش 1ر496 كه در حاشيه تفسيرخازنش مى باشد. ت علامه امينى الغدير- 5- 46- شيخ الاسلام " حمويى بغدادى " متوفى 741، در تفسيرش 1ر 496.

47- " علاء الدين خازن بغدادى " متوفى 741، در تفسيرش 1ر 496.

48- شمس الدين محمود بن ابى القاسم عبد الرحمن اصفهانى " متوفى 749/746 در شرح تجريد موسوم به " تسديد العقائد " و بعد از بيان اتفاق مفسران بر نزول آيه درباره على، گويد: قول مفسران ايجاب نمى كند آيه مخصوص به على و محدود بر او باشد.

49- جمال الدين محمد بن يوسف زرندى " متوفى 750 در " نظم درر السمطين ".

50- " ابو حيان اثير الدين اندلسى " متوفى 754، در تفسيرش " البحر المحيط " 3ر 514.

51- حافظ محمد بن احمد بن جزى كلبى " متوفى 758، در تفسيرش " التسهيل لعلوم التنزيل " 1ر 181.

52- قاضى " عضد ايجى شافعى " متوفى " 756 در " المواقف " 3ر 276.

53- " نظام الدين قمى نيشابورى " در تفسيرش " غرائب القرآن " 3ر 461.

54- " سعد الدين تفتازانى " متوفى 791 در " المقاصد " و شرحش 2ر228، و بعد از بيان اتفاق مفسراتن بر نزول آيه درباره على " ع " گويد: اينكه مفسران مى گويند آيه در حق على " رضى الله عنه " نازل شده لازمه اش اين نيست كه مخصوص به على و محدود بر على باشد.

55- " سيد شريف جرجانى " متوفى " 816 در شرح مواقف.

56- مولى " علاء الدين قوشچى " متوفى 879 در شرح تجريد و بعد از نقل اتفاق مفسران بر نزول آيه در حق امير المومنين، گويد: قول مفسران به اينکه آيه در حق علي نازل شده... تا آخر کلام تفتازاني.

57- " نور الدين ابن صباغ مكى " مالكى متوفى 855 در " الفصول المهمه "123.

58- " جلال الدين سيوطى شافعى " متوفى 911 در " الدر المنثور " 2ر293 از طريق خطيب، و عبد الرزاق، و عبد بن حميد و ابن جرير و ابى الشيخ، و ابن مردويه از ابن عباس و از طريق طبرانى و ابن مردويه از عمار بن ياسر. و از طريق ابى الشيخ و طبرانى از على " ع " و از طريق ابن ابى حاتم، و ابى الشيخ، و ابن عساكر از سلمه بن كهيل. و از طريق ابن جرير از مجاهد و سدى و عتبه بن حكيم، و از طريق طبرانى، و ابن مردويه، و ابى نعيم، از ابى رافع.

و در " اسباب نزول القرآن " 55 پس از نقل حديث، از چند طريق از طرق نامبرده، گويد: اينها شواهدى است كه برخى از آنها، برخى ديگر را تقويت مى كند. و در " جمع الجوامع " به نقل از ترتيبش 6ر391 از طريق خطيب از ابن عباس حديث را نقل كرده و در 405 آن را از طريق ابى الشيخ و ابن مردويه از امير المومنين آورده است.

59- " حافظ " ابن حجر انصارى شافعى " متوفى 974 در " الصواعق " 24.

60- مولى " حسن چلبى " در شرح المواقف.

61- مولى " مسعود شراوانى " در شرح المواقف.

62- قاضى " شوكانى صنعانى " متوفى 1250 در تفسيرش.

63- " شهاب الدين سيد محمود آلوسى " شافعى متوفى 1270 در تفسيرش 2ر 329.

64- شيخ " سليمان قندوزى " حنفى متوفى 1293 در " ينابيع- الموده " 212

65- سيد " محمد مومن شبلنجى " در " نور الابصار " 77.

66- شيخ " عبد القادر بن محمد سعيد " كردستانى متوفى 1304 در " تقريب المرام فى شرح تهذيب الكلام " از تفتازانى 2ر329 " چاپ شده مصر " و مانند ساير متكلمان درباره حديث سخن گفته و اعتراف به اتفاق مفسران بر نزول آيه در مورد امير المومنين " ع " كرده است.

خوب این اجماع علما و مفسرین بزرگ اهل سنت و وهابیت. اگر اینها را رد کنید در حقیقت مذهب خود را رد کرده اید. هرچند که رد کردن برای شما بسیار ساده است ، آنهم رد کردن با سخنان یاوه و بی دلیل.

آیاتی هم که لفظ جمع دارند و در حقیقت خطاب به یک یا دو نفر هستند :
1- الذين قالوا ان الله فقير و نحن اغنياء: آنها كه گفتند خدا فقير است و ما بى نياز- حسن گويد: گوينده اين سخن حين بن اخطب است. و عكرمه و سدى و مقاتل و محمد بن اسحاق گويند. او فنحاص بن عازوراء بوده است، خازن گويد اين سخن را هر چند يك نفر يهودى گفته ولى چون همه آنها به اين سخن راضى بودند، سخن به همه آنها نسبت داده شده است. مراجعه كنيد به تفسير قرطبى 4ر294، تاريخ ابن كثير 1ر434 تفسير خازن 1ر 322.

2- و منهم الذين يوذون النبى...: پاره اى از آنها كسانى هستند كه پيامبر را آزرده مى گويند او گوش محض است. اين آيه درباره مردى از منافقان نازل شده كه عبارتست از: جلاس بن سويد يا نبتل بن حارث ياعتاب بن قشير، مراجعه كنيد تفسير قرطبى 8ر192، تفسير خازن 2ر253، الاصابه 3ر 549.

3- و الذين يبتغون الكتاب مما ملكت ايمانكم...: از بردگانتان آنها كه مايل به بستن قرار داد " مكاتبه " اند با آنها قرار داد بنديد مشروط به اينكه در آنها خيرى دانسته باشيد. اين آيه درباره صبيح مولى حويطب بن عبد العزى نازل شد. وى گويد: من غلام حويطب بودم از او خواستم با من قرار داد مكاتبه به بندد. آنگاه درباره من اين آيه نازل شد: و الذين يبتغون الكتاب. اين روايت را ابن منده و ابو نعيم و قرطبى به نقل تفسير قرطبى 12ر244، اسد الغابه، 3ر11، الاصابه 2ر176 نقل كرده اند.

4- ان الذين ياكلون اموال اليتامى ظلما.... " آنان كه اموال يتيمان را به بيداد مى خورند، تنها آتش در شكم خود كرد ه اند.

" مقاتل بن حبان گويد: اين آيه درباره مرثد بن زيد الغطفانى نازل شده.

مراجعه كنيد تفسير قرطبى 5ر53، الاصابه 3ر 397.

5- لا ينهاكم الله عن الذين لم يقاتلوكم... " خداوند شما را نهى نمى كند، درباره كسانيكه با شما نمى جنگند و از خانه هاتان بيرون نمى كنند، كه با آنان به نيكى رفتار كنيد.

" اين آيه درباره اسماء بنت ابى بكر نازل شد، زيرا، مادرش قتيله بنت عبد العزى، با هدايائى در حاليكه مشرك بود در مدينه به او وارد شد. اسماء گفت من هديه اى از تو نمى پذيرم و نبايد بخانه من وارد شوى تا از رسول خدا " ص " اذن دريافت كنم. وقتى از پيغمبر پرسيد، خداوند اين آيه را نازل كرد. پيغمبر دستور داد به منزلش او را وارد كند و هديه اش را بپذيرد و از احترام و نيكى نسبت به او دريغ ننمايد.

اين حديث را بخارى، مسلم، احمد، ابن جرير و ابن ابى حاتم بر طبق تفسير قرطبى 18ر59، تفسير ابن كثير 4ر349 و تفسير خازن 4ر272 نقل كرده اند.

6- يا ايها الرسول لا يحزنك الذين يسارعون فى الكفر من الذين قالوا آمنا بافواههم:

" اى پيامبر آنانكه به سوى كفر ميشتابند و لفظا ايمان، ابراز داشته اند، نبايد باعث اندوه تو شوند ".

مكى در تفسيرش گويد: اين آيه درباره عبد الله بن صوريا نازل شده است. تفسير قرطبى 177/6، الاصابه 2ر 326.

7- قال الذين لا يعلمون لو لا يكلمنا الله او تاتينا آيه 200:

" گفتند چرا خدا با ما حرف نمى زند و يا نشانى را كه ما مى خواهيم براى ما نمى آورد ".

اين آيه در مورد رافع بن حريمله نازل شد و محمد بن اسحاق از ابن عباس روايت كرده كه گفت: رافع به پيغمبر خدا " ص " گفت: يا محمد اگر چنانكه ميگوئى رسول خدائى پس بگو خدا خود با ما سخن گويد تا كلامش را بشنويم خداوند در اين مورد، آيه فرستاد. تفسير ابن كثير 1ر 161.

8- الذين هاجروا فى الله من بعد ما ظلموا لنبوانهم فى الدنيا حسنه:

" آنان كه در راه خدا پس از ستم ها كه ديده مهاجرت كردند، آنان را در اين دنيا در جايگاه خوبى مستقر خواهيم كرد ".

ابن عساكر در تاريخش 7ر133 از طريق عبد الرزاق از داود بن ابى هند، آورده است كه آيه در مورد ابى جندل ابن سهيل عامرى نازل شد و قرطبى در تفسيرش 1ر107 اين قول را از جمله اقوال وارد درآيه، ذكر كرده است.

9- ان الذين يتلون كتاب الله و اقاموا الصلاه و انفقوا مما رزقناهم:.

" كسانى كه كتاب خدا را خوانده، نماز بپا مى دارند و از آنچه آنان را روزي کرديم انفاق مي کنند..."

اين آيه در باره حصين بن مطلب بن عبد مناف نازل شده مراجعه کنيد الاصابه 1ر0 33.

10- و العصر ان الانسان لفى خسر..

" سوگند به عصر كه انسان در زيانكارى است مگر كسانيكه ايمان آورده كارهاى شايسته انجام دهند و به حق و صبر سفارش كنند "

از ابى بن كعب روايت است كه گويد: سوره و العصر را بر پيامبر " ص " خواندم و گفتم: پدرو مادرم به فدايت، تفسيرش چيست؟ گفت: و العصر: سوگندى است از خداى، به آخر روز، كه انسان: ابو جهل بن هشام، در زيانكارى است مگر كسانى كه ايمان آورده اند: ابو بكر صديق و كارهاى شايسته كردند ك عمر بن خطاب و بهم ديگر سفارش به حق كردند: عثمان بن عفان، و سفارش به شكيبائى كردند: على بن ابى طالب. مراجعه كنيد به رياض النضره 1ر34

امينى گويد: ما، بر اين تاويلات تحريف آميز و مردود با اين قوم به عنوان موافق كف نمى زنيم ولى اين مطالب را براى اقامه حجت، از طريق خودشان بر آنان مى آوريم.

11- ان الذين يشترون بعهد الله و ايمانهم ثمنا قليلا اولئك لا خلاق لهم فى الاخره..:

" كسانيكه پيمان با خدا و سوگند هاى خود را به پول ناچيزى معامله مى كنند اينان در آخرت نصيبى نخواهند داشت ".

اين آيه درباره عيدان بن اسوع حضر مى نازل شد. اين مطلب را مقاتل در در تفسيرش به نقل " الاصابه " 3ر51 اظهار كرده است.

12- يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم:

" اى كسانى كه ايمان آورده ايد خداى را فرمان بريد و پيامبرش را اطاعت كنيد و اولى الامرى كه از خودتان است ".

بخارى درصحيحش دركتاب تفسير 7ر60 و احمد در مسندش 337 و مسلم در صحيحش به نقل تاريخ ابن عساكر 7ر352 و بنا به تفسير قرطبى 5ر260 و ديگران گويند نزول اين آيه يا ايها الذين آمنوا درباره عبد الله بن حذاقه السهمى، است.

13- يقولون هل لنا من الامر من شى ء قل ان الامر كله لله يخفون فى انفسهم..:

" ميگويند آيا از فتح براى ما نصيبى خواهد بود، بگو فتح و نصرت همه اش از آن خدا است در دل خود چيزهائى را پنهان ميدارند تا بر تو آشكار نشود مى گويند اگر ما را نصيبى از فتح بود اينجا كشته نمى شديم.. " گوينده عبد الله بن ابى بن سلول، راس منافقان است و درباره اول اين آيه نازل شده است.

ابن ابى حاتم از طريق زير نقل مى كند كه آيه: درباره معتب بن قشير نازل گرديده است. مراجعه كنيد تفسير قرطبى 4ر262، تفسير ابن كثير 1ر418، تفسير الخازن 1ر 306.

14- الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم:

" كسانى به مردم گفتند، مردم براى شما متحد شدند " مراد از ناس اول نعيم بن مسعود اشجعى است، نسفى در تفسيرش گويد:

از اين لفظ جمع، مراد يكى است، يا او را پيروانى بوده است كه مانند او تاخير و درنگ مى كردند. و خازن گود: از لفظ عام، اراده خاص شده است.

ابن مردويه به اسنادش از ابى رافع آورده كه نبى اكرم " ص " على را با عده اى به دنبال ابو سفيان فرستاد، مردى از اعراب خزاعه آنان را ديد و گفت: قوم براى شما دست به اتحاد زده اند. گفتند:

حسبنا الله و نعم الوكيل.

آنگاه درباره آنها اين آيه نازل شد. تفسير قرطبى 4ر279، تفسير ابن كثير 1ر430، تفسير خازن 1ر 318.

15- يستفتنونك قل الله يفتيكم فى الكلاله:

" از شما درباره كلاله " خواهران و برادران " اظهار نظر مى خواهند بگو خداى نظر مى دهد "

درباره جابر بن عبد الله انصارى نازل شده، ابو بودكه اظهار نظر ميخواست و مى گفت اين آيه درباره من نازل شده است.

تفسير قرطبى 6ر28، تفسير خازن و تفسير نسفى حاشيه تفسير خازن 1ر 447..

16- يسالونك ماذا ينفقون قل ما انفقتم من خير...:

" از تو مى پرسند چه انفاق كنند بگو هر چيزى كه انفاق كنيد... ".

درباره عمرو بن جموح نازل شده، او پير مردى بزرگ و ثروت مند بود، گفت يا رسول الله چه چيز بهتر است تصدق كنيم؟ و بر چه كسى اتفاق نمائيم؟ پس اين آيه نازل شد. تفسير قرطبى 3ر36، تفسير خازن 1ر148.

17- و هم ينهون عنه و يناون عنه:

"کفار مردم را از پيروي پيامبر نهي کرده و خود از او دوري مي کنند".

قوم را عقيده چنانست که اين آيه درباره ابي طالب نازل شده و تفصيل آن را دو " كفار مردم را از پيروى پيامبر نهى كرده و خود از او دورى ميكنند ". جلد 8 ص 803 متن عربى بيان داشته ايم.

18- لا تجد قوما يئمنون باللهو اليوم الاخر يوادون من حاد الله و رسوله:

" قومى را مومن به خدا و روز قيامت نمى يابى كه در عين حال به آنان كه از خدا و رسولش رو گردانند، مهربان باشند.

در مورد ابى عبيده جراح كه پدرش در جنگ بدركشته شد نازل گرديد يا درباره عبد الله بن ابى، تفسير قرطبى 307/17، نوادر الاصول حكيم ترمذى 157.

19- " و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سيئا..:

" و ديگران بگناه خود اعتراف كرده كار شايست و ناشايست را بهم مخلوط كردند.. "

درباره ابى لبابه انصارى خصوصا نازل شد. تفسير قرطبى 8ر242، الروض الانف 2ر196

20- يحلفون بالله لكم ليرضوكم: " براى شما بخدا سوگند ياد مى كنند تارضايت شما را جلب كنند ".

مردى از منافقان گفت سوگند اينان از نيكان و اشراف مايند و هر گاه آنچه محمد مى گويد حقيقت داشته باشد بايد اينان از الاغ ها بد تر باشند، يكى از مسلمين اين جمله را شنيد و گفت: بخدا سوگند آنچه محمد مى گويد حق است و تو بد تر از الاغى. مرد شكايت او را نزد پيامبر برد و پيغمبر او را احضار كرد، فرمود: براى چه اين سخن را بر زبان راندى؟ او شروع به لعن و نفرين كرد و بخدا سوگند خورد كه من چنين نگفته ام. مرد مسلمان گفت خدايا، راستگو را تصديق، و دروغ گو را، تكذيب كن. اين آيه آمد.

تفسير قرطبى 8ر193، تفسير ابن كثير 2 , 366

حال بنده چند سوال را با استفاده از منطق خودتان از شما می پرسم :
1) شما که می گویید (( راکعون = خاشعون )) آیا دلیلی بر صحبت خود دارید ؟ اگر به آیات دیگر و تفسیر شخصی خودتان رجوع کنید ، من هم با استفاده از آیاتی و تفسیر شخصی خودم کفر شما را ثابت می کنم . کاملا عقلانی و با دلیل از قرآن.
2) شان نزول این آیه هرکس باشد ابوبکر و عمر و عثمان نیست ، چون در تاریخ همچین کاری از آنان سر نزده است. شما چرا با آنان دوستی می کنید ؟
3 ) با توجه به سخنانتان آیا شما خداوند و پیامبرش را امام خود نمی دانید ؟
4 ) چرا شما از روش وحدت سیاق استفاده می کنید ، آنهم با چهار آیه قبلتر ؟ آیا شما می توانید ثابت کنید که هر 5 آیه در یک مکان نازل شده و شان نزول یکسانی دارد ؟
و من الله التوفیق

عبدالرسول;281764 نوشت:
[="times new roman"]بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
واقعا برای وهابیت و اهل سنتی که پیرو آنان شده اند تاسف می خورم. آقا جان حداقل یک خورده شبهاتتان را به روز کنید. هر چند وقت یکبار می آیند یک چیزی می گویند و بعد که جوابی برای اباطیل امثال ابن کثیر و ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب و ابن دیگر ها ندارند می روند و دیگر پیدایشان نمی شود. خطاب به جناب ohfreedom : مثل اینکه شما دوباره بازگشته اید تا قدری با هم بخندیم. در پست قبلیتان طوری گفتید می روم و بازمی گردم که فکر کردیم اینبار دیگر کارمان تمام است. تا کی می خواهید به سخنان این کارشناسان مواد مخدر و آب مگس خوران کلمه استناد کنید. به خدا سوگند از روی قیافه شان می توان فهمید که چه در ذاتشان است. از مفتی بزرگ وهابیت بگیر تا این جوجه کارشناسان همه و همه برای ترساندن نوزادان حرف ندارند. بعضی اوقات از دیدن شان حتی انسان های بزرگ هم وحشت می کنند.

حال بنده چند سوال را با استفاده از منطق خودتان از شما می پرسم :
1) شما که می گویید (( راکعون = خاشعون )) آیا دلیلی بر صحبت خود دارید ؟ اگر به آیات دیگر و تفسیر شخصی خودتان رجوع کنید ، من هم با استفاده از آیاتی و تفسیر شخصی خودم کفر شما را ثابت می کنم . کاملا عقلانی و با دلیل از قرآن.
2) شان نزول این آیه هرکس باشد ابوبکر و عمر و عثمان نیست ، چون در تاریخ همچین کاری از آنان سر نزده است. شما چرا با آنان دوستی می کنید ؟
3 ) با توجه به سخنانتان آیا شما خداوند و پیامبرش را امام خود نمی دانید ؟
4 ) چرا شما از روش وحدت سیاق استفاده می کنید ، آنهم با چهار آیه قبلتر ؟ آیا شما می توانید ثابت کنید که هر 5 آیه در یک مکان نازل شده و شان نزول یکسانی دارد ؟
و من الله التوفیق

[/]

[="red"]سلام بر دوست عزیزی که آغاز کلامش با تمسخر و ریشخند و توهین به مسلمین است در حالی که فقط الله در مورد حال مسلیمن آگاه است.
پیامبر ما پیامبر ادب و احترام و عدالت است و هیچگاه به کسی تهمت ناروا نزده است...
پیامبر شما مگر چنین است؟؟؟
[/]

و اما سئولات شما:
سئوال اول:
[="darkorchid"][="arial black"]مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا [الفتح/29]
حالت اصحاب محمد چنین است که دایم آنها را در رکوع و سجود می بینی![/][/]


این ایه دقیقا از نظر معنی با آیه مورد نظر یکی است هر دو دلالتشان این است که اصحاب محمد حالتشان رکوع( کرنش در مقابل پروردگار ) است.
ثالثا: دلیل دیگر که مشخص می کند این هم راکعون منظور رکوع نماز نیست خود آیه است.

[="arial black"][="rgb(153, 50, 204)"]وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدَانِ [الرحمن/6] آیا معنی این است: «ستاره و درخت (خدا را) سجده می‌کنند.»
در حالیکه ستاره و درخت به هیچ وجه به معنای اول خم نمی‌شوند و عمل ظاهری سجده را انجام نمی‌دهند![/][/]

[="arial black"][="rgb(153, 50, 204)"]قَالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَى نِعَاجِهِ وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنْ الْخُلَطَاء لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِيلٌ مَّا هُمْ وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاكِعًا وَأَنَابَ ﴿ص-۲۴﴾
«...داود گمان برد که ما او را آزموده ایم، پس از پروردگار خویش آمرزش خواست و خاشعانه و کرنش کنان فرو افتاد و توبه کرد».
[/][/]

[="arial black"][="rgb(153, 50, 204)"]قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً لَنْ يُتَقَبَّلَ مِنْکُمْ إِنَّکُمْ کُنْتُمْ قَوْماً فاسِقينَ [توبه/53]
وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلاَّ أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلاَّ وَ هُمْ کُسالى‏ وَ لا يُنْفِقُونَ إِلاَّ وَ هُمْ کارِهُونَ [توبه/54]
«ای پیامبر!‌ به منافقانی که برای پنهان‌داشتن نفاق خود نماز می‌خوانند و زکات می‌پردازند، بگو: چه از روی اختیار و چه از روی اجبار به انفاق و زکات اموال بپردازید، در هرحال از شما پذیرفته نمی‌شود؛ چرا که شما قومی فاسق هستید، هیچ چیز مانع پذیرش و قبول بخشش‌هایشان نشده است، جز اینکه آنان به خدا و پیامبرش ایمان ندارند و نماز را با بی‌حالی و تنبلی می‌خوانند و تنها از روی ناچاری (زکات و) انفاق را می‌دهند».[/][/]

می‌بینیم که در اینجا جملات حالیه‌ی «و هم کسالی» و «و هم کاهرون» مشابه «و هم راکعون» هستند.
ثانیاً: در آیه‌ی مزبور جمله‌ی «یؤتون الزکوﺓ» به جملة «یقیمون الصلوﺓ» معطوف است و ضمیر «هم» در جملة حالیة «و هم راکعون» رابط است و مرجع، یا به عبارت دیگر: ذوالحال آن ضمیر «واو» در هردو فعل «یقیمون» و «یؤتون» است، و نمی‌توان بدون دلیل ضمیر «واو» در جملة «یقیمون الصلوﺓ» را از مرجعیت «هم» خلع کرد!.

سوال دوم:
[="rgb(153, 50, 204)"]قطعا که شان نزول این آیه هرگز ابوبکر و عمر و عثمان و ایضا علی -رض انهم اجمعین- نبوده و نخواهد بود، پاسخ بسیار روشن است، اگر آیه را به صورت صحیح معنی فرمائید خواهید دانست که چرا ما با آنان دوستی می کنیم.
[/]

[="rgb(153, 50, 204)"]سئوال سوم:
این سئوال را باید از برادران بزرگوار شیعه پرسید، با توجه به تفسیری که شما از آیه انما می کنید پس طبق معنی شما امام اولتان الله و پس از آن پیامبر الله است! (در سخنان قبلی هم این را متذکر شده ام)[/]

[="rgb(153, 50, 204)"]سئوال چهارم:
آیا شما می توانید ثابت کنید که همزمان نازل نشده است؟
شما دارید قصاص قبل از جنایت می کنید.
ما اگر 4 آیه به عقب و ایضا 2 آیه به جلو می رویم برای آن است که ثابت کنیم کل این آیات ذکر شده جملگی بر یک اتفاق دلالت دارند!!![/]

ohfreedom;281783 نوشت:
[="red"]سلام بر دوست عزیزی که آغاز کلامش با تمسخر و ریشخند و توهین به مسلمین است در حالی که فقط الله در مورد حال مسلیمن آگاه است.
پیامبر ما پیامبر ادب و احترام و عدالت است و هیچگاه به کسی تهمت ناروا نزده است...
پیامبر شما مگر چنین است؟؟؟
[/]

و اما سئولات شما:
سئوال اول:
[="darkorchid"][="arial black"]مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا [الفتح/29]
حالت اصحاب محمد چنین است که دایم آنها را در رکوع و سجود می بینی![/][/]


این ایه دقیقا از نظر معنی با آیه مورد نظر یکی است هر دو دلالتشان این است که اصحاب محمد حالتشان رکوع( کرنش در مقابل پروردگار ) است.
ثالثا: دلیل دیگر که مشخص می کند این هم راکعون منظور رکوع نماز نیست خود آیه است.

[="arial black"][="rgb(153, 50, 204)"]وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدَانِ [الرحمن/6] آیا معنی این است: «ستاره و درخت (خدا را) سجده می‌کنند.»
در حالیکه ستاره و درخت به هیچ وجه به معنای اول خم نمی‌شوند و عمل ظاهری سجده را انجام نمی‌دهند![/][/]

[="arial black"][="rgb(153, 50, 204)"]قَالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَى نِعَاجِهِ وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنْ الْخُلَطَاء لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِيلٌ مَّا هُمْ وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاكِعًا وَأَنَابَ ﴿ص-۲۴﴾
«...داود گمان برد که ما او را آزموده ایم، پس از پروردگار خویش آمرزش خواست و خاشعانه و کرنش کنان فرو افتاد و توبه کرد».
[/][/]

[="arial black"][="rgb(153, 50, 204)"]قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً لَنْ يُتَقَبَّلَ مِنْکُمْ إِنَّکُمْ کُنْتُمْ قَوْماً فاسِقينَ [توبه/53]
وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلاَّ أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلاَّ وَ هُمْ کُسالى‏ وَ لا يُنْفِقُونَ إِلاَّ وَ هُمْ کارِهُونَ [توبه/54]
«ای پیامبر!‌ به منافقانی که برای پنهان‌داشتن نفاق خود نماز می‌خوانند و زکات می‌پردازند، بگو: چه از روی اختیار و چه از روی اجبار به انفاق و زکات اموال بپردازید، در هرحال از شما پذیرفته نمی‌شود؛ چرا که شما قومی فاسق هستید، هیچ چیز مانع پذیرش و قبول بخشش‌هایشان نشده است، جز اینکه آنان به خدا و پیامبرش ایمان ندارند و نماز را با بی‌حالی و تنبلی می‌خوانند و تنها از روی ناچاری (زکات و) انفاق را می‌دهند».[/][/]

می‌بینیم که در اینجا جملات حالیه‌ی «و هم کسالی» و «و هم کاهرون» مشابه «و هم راکعون» هستند.
ثانیاً: در آیه‌ی مزبور جمله‌ی «یؤتون الزکوﺓ» به جملة «یقیمون الصلوﺓ» معطوف است و ضمیر «هم» در جملة حالیة «و هم راکعون» رابط است و مرجع، یا به عبارت دیگر: ذوالحال آن ضمیر «واو» در هردو فعل «یقیمون» و «یؤتون» است، و نمی‌توان بدون دلیل ضمیر «واو» در جملة «یقیمون الصلوﺓ» را از مرجعیت «هم» خلع کرد!.

سوال دوم:
[="rgb(153, 50, 204)"]قطعا که شان نزول این آیه هرگز ابوبکر و عمر و عثمان و ایضا علی -رض انهم اجمعین- نبوده و نخواهد بود، پاسخ بسیار روشن است، اگر آیه را به صورت صحیح معنی فرمائید خواهید دانست که چرا ما با آنان دوستی می کنیم.
[/]

[="rgb(153, 50, 204)"]سئوال سوم:
این سئوال را باید از برادران بزرگوار شیعه پرسید، با توجه به تفسیری که شما از آیه انما می کنید پس طبق معنی شما امام اولتان الله و پس از آن پیامبر الله است! (در سخنان قبلی هم این را متذکر شده ام)[/]

[="rgb(153, 50, 204)"]سئوال چهارم:
آیا شما می توانید ثابت کنید که همزمان نازل نشده است؟
شما دارید قصاص قبل از جنایت می کنید.
ما اگر 4 آیه به عقب و ایضا 2 آیه به جلو می رویم برای آن است که ثابت کنیم کل این آیات ذکر شده جملگی بر یک اتفاق دلالت دارند!!![/]


[="times new roman"]بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
اولا اینکه می فرمایید من تمسخر کرده ام باید به حال شما تعجب کرد. برادر بزرگوار اگر بیان حقایق یعنی تمسخر من نمی دانم که دیگر با شما چگونه صحبت کنم. ثانیا شما ادعایی کرده اید که باید آنرا ثابت کنید. شما می توانید اسلام چنین افرادی را اثبات کنید؟ آیا کسی که می گوید (( خدا نیز قابل نقد است )) شما او را مسلمان می دانید ؟ در ضمن اگر می خواهید بدانید که پیامبر ( صلی الله علیه و آله وسلم ) در نظر اهل سنت چگونه معرفی شده است بهتر است به مقاله (( پیامبر در صحاح )) رجوع کنید تا تفاوت را خودتان احساس کنید. در مورد سوال اولتان هم بله ، پیامبر ما همیشه حق و حقیقت را می گوید.
1)در مورد آیاتی که آوردید باید به شما بگویم که اینکار شما قیاس مع الفارق است. دلیل ندارد که ما بیایی و چنین استدلال کنیم که چون در چند جا راکع به معنای خاشع بوده پس اینجا هم همین است. هر لغتی در زبان عرب معانی خاص خود را دارد که باید دید در محل خاص خود چه معنی دارد. وقتی من از شما می پرسم که (( چه دلیلی دارید که رکوع =خشوع ؟ )) انتظار دارم که نظر بزرگان و علما را در این باب بیاورید نه اینکه چون یک جا این طور بوده پس اینجا هم همینطور است. لطفا مستدل صحبت کنید. بنده نیز می توانم بگویم چون چند جا از قرآن صلاة به معنای نماز آمده است پس در آیه (( ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنو صلوا علیهم و سلموا تسلیما )) نیز (( یصلی علی )) و (( صلوا علی )) به معنای نماز خواندن است. آیا شما در اینجا هم چنین کاری انجام می دهید ؟ این استدلال شما واقعا نوزادانه است.
2) اینکه می فرمایید و هم راکعون معطوف به یقیمون الصلاه است ، آیا شما تعریف معطوف و حرف عطف را می دانید ؟ و هم راکعون حال براي ضمير يؤتون است و يؤتون عطف بر يقيمون الصلوه است معناي آيه اين مي شود که ولي شما فقط خدا و رسول او و کساني هستند که ايمان آورده اند، همان هايي که نماز را بر پا دارند و زکات را در حال رکوع مي پردازند. در نتيجه حال براي ضمير يقيمون نيست تا آن اشکال مطرح شود همين عدم صحت نماز در رکوع نشان مي دهد که حال از يقيمون نمي تواند باشد.
3) وقتی می گوید که شان نزول علی نیست باید بر حالتان مجددا متاسف شد. برادر بزرگوار بنده 66 مورد را ذکر کردم. چرا باز هم متعصبانه سخن خود را تکرار می کنید . شما یک بار برای همیشه به ما بگویید که آیا چنین علمایی را قبول دارید یا خیر ؟ آیا فقط در مورد مناقب علی ( ع ) نظر بزرگانتان را رد می کنید ؟ این را بگویید تا موضعتان مشخص شود .
4 ) ما شیعیان اعتقاد داریم که خداوند و رسولش و ائمه ( علیهم السلام ) بر ما ولایت کامل دارند. بنابر نظر شما ، جنابعالی ولایت خدا و رسولش را قبول ندارید. خوب اشکالی ندارد ، هر گونه که می خواهید فکر کنید.
5 ) بنده مثل شما از سبک وحدت سیاق در اینجا استفاده نمی کنم. شما برای رد اعتقاد علمای بزرگ خودتان از این روش استفاده می کنید. پس باید برای استفاده از آن بستر های لازم را فراهم کنید. در ضمن با آدرس هایی که به شما دادم شان نزول متفاوت این آیات اثبات می شود.
6 ) در مورد آخرین جمله تان نیز بهتر است که سند و دلیل و مدرک ارائه دهید. حرف الکی زدن برای همه آسان است.
شما مصداق کسی هستید که می گوید اول از همه تیم خودمان سوم شد و سوم از همه تیم دشمنمان اول شد. بنده که کتب و آدرس های آن ها را به شما دادم برای این بود که بدانید کسانی که کل مذهب و دینتان را از آنها گرفته اید در مورد این آیه چه گفته اند. در ضمن شما به 20 آیه ای که لفظ جمع و مصداق مفرد و یا مثنی داشتند پاسخ ندادید. حالا شما بدون اینکه پاسخی برای اول داشته باشید به سومی ها پاسخ ( آنهم غلط و بدون دلیل ) می دهید.
منتظر پاسخ شما خواهیم بود.
و من الله التوفیق[/]

دوست عزیز شما از من سند قرآنی خواستید و من ارائه دادم
حالا دارید زیر حرفتان می زنید...
شاید هم فکرش را نمی کردید که در این موارد آیه ای باشد.
به هر حال وقنی پاسخ یار یک سایت برای اثبات یک موضوع کتاب الموضوعات که زباله دان روایات اهل سنت است استناد می کند دیگر حال و روز دیگران در آن قابل فهم است

ohfreedom;281830 نوشت:
دوست عزیز شما از من سند قرآنی خواستید و من ارائه دادم
حالا دارید زیر حرفتان می زنید...
شاید هم فکرش را نمی کردید که در این موارد آیه ای باشد.
به هر حال وقنی پاسخ یار یک سایت برای اثبات یک موضوع کتاب الموضوعات که زباله دان روایات اهل سنت است استناد می کند دیگر حال و روز دیگران در آن قابل فهم است

[="times new roman"]بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
قبلا هم گفتم (( رد کردن برای شما ساده است )) . اگر شما رد نکنید که دیگر وهابیت چگونه می خواهد زنده بماند. شما کتب تفسیری و حدیثی و تاریخی خودتان را زباله دان بدان. اشکالی ندارد. در حقیقت دارید به خودتان توهین می کنید .
اما جنابعالی مثل اینکه واقعا سخنان بنده را متوجه نمیشوی این عین صحبت من می باشد :
نقل قول:
شما که می گویید (( راکعون = خاشعون )) آیا دلیلی بر صحبت خود دارید ؟

و این هم حد درک شما از سخنان بنده :[/]

نقل قول:
دوست عزیز شما از من سند قرآنی خواستید و من ارائه دادم

[="times new roman"]نتیجه : شما خودتان تفسیر میکنید و خودتان نتیجه می گیرید و خودتان هم قضاوت می کنید و خودتان هم محکوم می کنید و خودتان هم اجرا می کنید.
بنده از شما یک دلیل خواستم. تاکید نکردم که حتما قرآنی باشد ، اصلا قرآن بدون سنت پیامبر و ترجمه پیامبر و تفسیر پیامبر مفهوم ندارد ؟ اگر داشت که دیگر نیازی به پیامبر نبود. من به شما گفتم که :[/]

[="times new roman"]
نقل قول:
اگر به آیات دیگر و تفسیر شخصی خودتان رجوع کنید ، من هم با استفاده از آیاتی و تفسیر شخصی خودم کفر شما را ثابت می کنم . کاملا عقلانی و با دلیل از قرآن

بنده در اینجا به شما گوشزد کردم که یک طرفه به قاضی نروید اما انگار نه انگار. خوب شما به تفسیر شخصی خودتان استناد کردید . تفسیر شما که برای ما حجت نیست.بله بنده هم با استفاده از تفسیر شخصی ( مثل خودتان ) می توانم همه را کافر بدانم. برای همین است که خداوند به ما می گوید که از اهل الذکر بپرسیم که گمراه نشویم. اگر پاسخی دارید بفرمایید.
در ثانی مثل اینکه جواب های مرا ندیده اید. چرا به جای بحث علمی احساسات را دخیل می کنید ؟
(( بترس از جهاندار یزدان پاک )) (( خرد را مکن با دل اندر مغاک ))
به هر شکل ما منتظر سایر اشکالات شما پیرامون آیه شریفه هستیم.
و من الله التوفیق[/]
موضوع قفل شده است