کیفر گناهان جنسی (جسمانی)در شریعت زردشت

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
کیفر گناهان جنسی (جسمانی)در شریعت زردشت

با سلام

کیفر گناهان جسمانی در شریعت زردشت، مانند شریعت یهودی، بسیار سخت بود. استمنای با دست را با شلاق زدن مجازات می کردند؛ کیفر لواط و زنا آن بود که زن یا مردی را که مرتکب چنین گونه اعمال می شدند «بکشند، زیرا از مار خزنده و گرگ زوزه کش بیشتر مستحق کشتن هستند.»
از آنچه هم اکنون از نوشته های هرودوت نقل می کنیم معلوم می شود که، بنابر معهود، میان گفتار و کردار تفاوت بوده است؛ گفته ی هرودوت چنین است، «پارسیان ربودن زنان را، به وسیله ی زور و قدرت، کار ناپاکان و بدان می دانند؛ ولی در فکر انتقام برآمدن، پس از ربوده شدن زنی، کار احمقان است؛ و آنان را از یاد بردن کار فرزانگان، چه واضح است که اگر خود زنان به این کار مایل نباشند، هرگز کسی نمی تواند آنان را برباید.»
و در جای دیگر می گوید: «پارسیان امرد بازی (هم جنس بازی مردان) را از یونانیان آموخته اند»؛ اگر چه نمی شود به آنچه این خبرنگار عجیب آورده اعتماد کرد، از سرزنشهای سختی که «اوستا» درباره عمل لواط می کند، تا حدی گفته هرودوت تأیید می شود؛ «اوستا در چند جا تکرار می کند که این گناه زشت قابل آمرزش نیست و «هیچ چیز آن را پاک نمی کند».
البته شریعت زردشت چنان نبود که بی شوهر ماندن دوشیزگان و زن نگرفتن پسران عزب را تشویق کند.
ولی تعدد زوجات و اختیار کردن هم خوابگان و کنیزکان مجاز شمرده می شد؛ و این از آن جهت بود که در یک اجتماع، که اساس آن بر سپاهیگری و نیروی انتظامی قرار دارد، احتیاج به آن هست که هر چه ممکن است تعداد فرزندان زیادتر شود.

«اوستا» در این باره چنین می گوید: «مردی که زن دارد بر آن که چنین نیست فضیلت دارد، و مردی که خانواده ای را سرپرستی می کند بر آن که خانواده ندارد فضیلت دارد، و مردی که پسران فراوان دارد بر آن که چنین نیست فضیلت دارد، و مردی که خانواده ای را سرپرستی می کند بر آن که خانواده ندارد فضیلت دارد، و مردی که پسران فراوان دارد بر آن که چنین نیست فضیلت دارد، و ثروتمند برتر از مردی است که ثروت ندارد.»
اینها هم مقیاسهایی است که مقام اجتماعی متعارف میان ملتهای مختلف را تعیین می کند.
خانواده در نظر آنان مقدس ترین سازمان اجتماع به شمار می رفت.
زردشت از اهورا پرسیده بود که: «ای مقدس دادار گیتی جسمانی، آیا دوم خوش ترین جای زمین کجاست؟
پس اهورمزدا گفت :... هر آینه جایی که مرد مقدس خانه ای بسازد که دارای آتش و گاو و گوسفند و زن و فرزند و اهل بسیار باشد.
پس از آن، گاو و گوسفند بسیار و آرد بسیار و علف بسیار و سگ بسیار و زنان بسیار و بچه های بسیار و آتش بسیار و اسباب زندگی خوب بسیار باشد.» حیوان، و مخصوصا سگ، جزء لایتجزای خانواده به شمار می رفت؛ همان گونه که در قسمت آخر ده فرمان موسی نیز چنین بود.
اگر جانوری آبستن بود و جایی نداشت، بر نزدیک ترین خانه واجب بود که از آن پرستاری کند.
اگر کسی خوراک فاسد یا بسیار داغ به سگی می خورانید.
به او کیفر سخت می دادند، هر کس «ماده سگی را، که سه سگ با او نزدیکی کرده بود، می زد» با هزار و چهارصد تازیانه مجازات می شد.
گاو نر را، به واسطه ی قوه ی بارور کردن فراوانی که داشت، احترام می کردند، و برای ماده گاو دعاها و قربانیهای خاص داشتند.
چون فرزندان به سن رشد می رسیدند، پدرانشان اسباب کار زناشویی ایشان را فراهم می ساختند، دامنه ی انتخاب همسر وسیع بود، زیرا چنان که روایت شده ازدواج میان خواهر و برادر، پدر و دختر، و مادر و پسر معمول بوده است.

ادامه دارد.....

کنیزک و هم خوابه گرفتن عنوان تجملی داشت که تنها مخصوص ثروتمندان بود.
اعیان و اشراف، چون برای جنگ به راه می افتادند، پیوسته دسته ای از این هم خوابگان با خود همراه می بردند.
شماره ی کنیزکان حرم شاهی را، در دوره های متأخر شاهنشاهی، میان 329 و 360 گفته اند. چه در آن زمان عادت بر این جاری شده بود که، جز در مورد زنان بسیار زیبا، هیچ زنی از زنان حرم دوبار هم خوابه ی شاهنشاه نمی شد.
در زمان زردشت پیغمبر، زنان، همان گونه که عادت پیشینیان بود، با کمال آزادی، در میان مردم آمد و شد می کردند، صاحب ملک و زمین می شدند و در آن تصرفات مالکانه داشتند و می توانستند، مانند اغلب زنان روزگار حاضر، به نام شوهر، یا به وکالت از طرف وی، به کارهای مربوط به او رسیدگی کنند.
پس از داریوش، مقام زن، مخصوصا در میان طبقه ثروتمندان، تنزل پیدا کرد.
زنان فقیر، چون برای کارکردن ناچار از آمد و شد در میان مردم بودند. آزادی خود را حفظ کردند، ولی، در مورد زنان دیگر، گوشه نشینی زمان حیض، که برایشان واجب بود، رفته رفته ادامه پیدا کرد و سراسر زندگی اجتماعی ایشان را فرا گرفت، و این امر، خود، مبنای «پرده پوشی» در میان مسلمانان به شمار می رود.
ادامه دارد.....

زنان طبقات بالای اجتماع جرئت آن نداشتند که، جز در تخت روان روپوشدار، از خانه بیرون بیایند؛ هرگز به آنان اجازه داده نمی شد که آشکارا با مردان آمیزش کنند، زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را، ولو پدر یا برادرشان باشد، ببینند.
در نقشهایی که از ایران باستان بر جای مانده، هیچ صورت زن دیده نمی شود و نامی از ایشان به نظر نمی رسد.
کنیزکان آزادی بیشتری داشتند، چه لازم بود از مهمانان خواجه خود پذیرایی کنند.
زنان حرم شاهی، حتی در دوره های اخیر نیز، در دربار تسلط فراوان داشتند، و در کنگاش کردن، با خواجه سرایان، و در طرح ریزی وسایل شکنجه، با شاهان رقابت می کردند.
فرزند داشتن نیز، مانند ازدواج، از موجبات بزرگی و آبرومندی بود.
پسران برای پدران خود سود اقتصادی داشتند و در جنگها به کار شاهنشاه می خوردند، ولی دختران طرف توجه نبودند، چه به خانه ای، جز خانواده ی خود، می رفتند و کسانی، جز پدرانشان، از ایشان بهره مند می شدند. از گفته های ایرانیان قدیم در این باره یکی این است که: «پدران از خدا مسئلت نمی کنند که دختری به ایشان روزی کند، و فرشتگان دختران را از نعمتهایی که خدا به آدمی بخشیده به شمار نمی آوردند.»
شاهنشاه هر سال برای پدرانی که پسران متعدد داشتند هدایایی می فرستاد - تو گویی بهای خون آن فرزندان را از پیش می پرداخت. زنان شوهردار یا دوشیزگانی را که از راه زنا باردار می شدند و درصدد سقط جنین بر نمی آمدند، ممکن بود ببخشند؛ چه بچه انداختن در نظر ایشان بدترین گناه بود و مجازات اعدام داشت.

ادامه دارد....

[=Verdana]در یکی از تفسیرهای زردشتی قدیم، به نام «بندهشن»، وسایل جلوگیری از باردار شدن ذکر شده، ولی مردم را از توسل به آنها به حذر داشته است؛ از جمله مطالبی که در آن کتاب آمده یکی این است: «درباره ی امر توالد و تناسل در کتاب مقدس چنین آمده است که چون زن از حیض پاک شود، تا ده شبانه روز آماده ی آن است که، چون با مردی نزدیکی کند، باردار شود. فرزندان تا سن پنج سالگی به اختیار مادر، و از پنج تا هفت سالگی تحت سرپرستی پدر بودند، و در این سن به مدرسه داخل می شدند.
تعلیم و تربیت غالبا منحصر به فرزندان اعیان و ثروتمندان بود.
و این کار معمولا به وسیله ی کاهنان صورت می گرفت.
یکی از اصول رایج آن بود که محل مدرسه نزدیک بازار نباشد، تا دروغ و دشنام و تزویری که در آنجا رایج است مایه ی تباهی حال کودکان نشود.
کتابهای درسی، «اوستا» و شرحهای آن بود؛ مواد درسی شامل مسائل دینی و طب و حقوق می شد؛ درس را از راه سپردن به حافظه فرا می گرفتند، و بندهای طویل را از بر می کردند و مکرر می خواندند.
پسران طبقات پایین اجتماع دردسر درس خواندن نداشتند و تنها سه چیز را می آموختند: اسب سواری، تیراندازی، و راستگویی.
تعلیمات عالی تا سن بیست یا بیست و چهار سالگی ادامه می یافت، و به بعضی از فرزندان اشراف تعلیمات مخصوصی می دادند که برای فرمانداری استانها و تصدی مشاغل دولتی مهیا شوند؛ ولی آنچه برای همه مشترک بود فراگرفتن فنون جنگ بود.
زندگی دانشجویان در مدارس عالی بسیار دشوار بود: شاگردان صبح زود بیدار می شدند، مسافت زیادی را می دویدند، بر اسبان سرکش سوار می شدند و به سرعت می تاختند؛ دیگر از کارهای این مدارس شناوری، شکار جانوران، دنبال کردن دزدان، کشاورزی و درختکاری، و طی کردن مسافتهای درازی در گرمای شدید تابستان یا سرمای جانگزای زمستان بود؛ آنان را چنان پرورش می دادند که بتوانند تغییرات و سختیهای اقلیم را نیکو تحمل کنند و با خوراک خشن ساده بسازند و، بی آنکه سلاح و لباسشان تر شود، از رودخانه ها بگذرند.
این گونه تعلیمات بوده است که، در لحظاتی که فردریش نیچه می توانست تنوع و درخشندگی فرهنگ و تمدن یونان قدیم را فراموش کند، اسباب سرور خاطر او را فراهم می آورد.


1- دیدی نواز دینی کهن، تألیف: دکتر فرهنگ مهر، چاپ چهارم1381، چاپ دیبا

2- آسموسن، ج. پ، «اصول و عقاید و اعتقادات دیانت زرتشتی، ترجمه فریدون وهمن، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، بی تا

3- گات ها کهن ترین بخش اوستا، تألیف و ترجمه: ابراهیم پور داود، 1378، انتشارات اساطیر

4- ادیان زنده جهان، رابرت: هیوم ترجمه: دکتر عبدالرحیم گواهی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی چاپ یازدهم 1382

5- گئو ویدن گرن، دینهای ایران باستان، ترجمه دکتر منوچهر فرهنگ، تهران، انتشارات آگاهان دیده، 1377

موضوع قفل شده است