حاضر جوابی های لطیف و دندان شکن در مناظرات کوتاه
تبهای اولیه
بعد از ناهار بالاخره عالم سنی طاقت نیاورد و گفت :
عالم شیعه:او مقامش از پیامبرص بالاتر بود.
عالم سنی شگفت زده گفت چطور؟ شما که اصلا او را قبول نداشتید .
عالم شیعه: بله بالاتر بود.
عالم سنی :چطور؟
[indent][indent]
[/indent][/indent]ماخذ:صدر الواعظین!!!
2)-در چاپ اول کتاب "حیات محمدص "نوشته نویسنده بزرگ مصری محمد حسنین هیکل وچاپ اول تفسیر طبری 121/19 عبارت این است:
[indent]: ای فرزندان عبد المطلب ! خدای تعالی مرا مبعوث فرمود بر عموم مردمان و به خصوص بر شما و من شما را دعوت می کنم به دو کلمه ای که بر زبان سبک و آسان است و در ترازوی اعمال سنگین و گران و شما به گفتن این دو کلمه بر عرب و عجم مالک شوید و ایشان شما را منقاد گردند و جمع امم در تحت انقیاد شما در ایند و به این دو کلمه به بهشت روید و از دوزخ نجات یابید و ان دو کلمه گواهی دادن به وحدانیت خدا و رسالت من است.
پس هر کس مرا اجابت کند در این کار و معاونت نماید مرا، او برادر و وزیر و وارث و خلیفه من خواهد بود بعد از من.
و این جمله اخر را سه مرتبه تکرار نمود و در هر سه مرتبه کسی جواب نداد الا حیدر کرار، علی مرتضی(علیه السلام).
علی (علیه السلام) جواب داد : انا انصرک و وزیرک یا نبی الله: من شما را کمک و یاری می نمایم ای پیامبر خدا...
سپس حضرت فرمود: ان هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم: این علی برادر و وصی و خلیفه من است در میان شما.
[/indent]ولی در چاپ های بعدی"وصی و خلیفه من است" حذف شده است.این یعنی کتمان وموارد مثل آن فراوان است.
به او گفتند چرا چیزی نگفتی ؟
[indent][indent]گفت اگر بگویم به رای خودش علی را نصب کرد با این قول خدا مخالفت کرده ام.که فرمود«و از سر هوس سخن نمىگويد» (۳نجم)
[indent][indent]مواقف الشیعه ایة الله احمد میانجی بنقل از روضة المتقین مناقب ال ابی طالب
[/indent]
[/indent][/indent][/indent]1)-صحيح الترمذي: 5/297 ح3797،
.......
یک حاضر جوابی عملی از جنس عوامانه آن
سلام :Gol:
در منطقه ما شیعه و سنی از قدیم با هم زندگی کرده اند لذا مناظرات آنها هم دوستانه بوده است
می گویند یک وقت یک سنی به یک شیعه گفت : ما علی کرم الله وجهه را خلیفه چهارم بعد از پیامبر می دانیم شما چطور ؟
شیعه دستش را به او نشان می دهد و با اشاره به انگشت بزرگ به او می گوید بشمار : اول پیامبر ص بعد ابوبکر بعد عمر بعد عثمان بعد علی ع درسته ؟ سنی میگه بله ما هم همینو می گیم . شیعه دستش رو می ذاره رو زمین و زمین رو وجب می کنه و میگه حالا ببین وقتی انگشت بزرگ رو از روی زمین بر می داری انگشت کوچیک جاش میشینه . پس بعد از پیامبرص علی ع جانشینه نه اونای دیگه .
موفق باشید
یک حاضر جوابی دیگه اما تا اندازه زیادی عالمانه
سلام:Gol:
یکی از دوستان می گفت به عالم اهل سنت روستایمان گفته ام بعد از نام ابوبکر و عمر و عثمان چه می گویید ؟ گفت : رضی الله عنه . گفتم معنایش چیست ؟ گفت : یعنی خدا از ایشان راضی شود . گفتم خوب بعد نام علی ع چه می گویید ؟ گفت : کرم الله وجهه . گفتم یعنی چه ؟ گفت یعنی خدا اورا گرامی بدارد . گفتم خوب پس چه می گویید که ابوبکر و عمر و عثمان از علی ع برترند در حالی که برای آن سه دعای رضایت می کنید یعنی خدا انشاء الله از آنها راضی شود اما در مورد علی مساله رضایت نیست و او از این مرحله گذشته لذا برای او درخواست کرامت می کنید. او هم ساکت شد و چیزی نگفت .
موفق باشید
پس از آنکه رسول خدا صلي الله عليه و آله در غير خم تبليغ فرمود آنچه را که مامور بدان بود و اين امر در بلاد شايع و منتشر شد، جابر بن نضر بن حارث بن کلده عبدري آمد و خطاب به پيغمبر صلي الله عليه و آله نموده گفت:
[indent][indent]
[/indent][/indent]ترجمه الغدیر 128/2 بنقل از :حافظ، ابو عبيد هروي (متوفی 4/223 در مکه)، "تفسیر غريب القرآن "
حاضر جوابی عمر بن عبدالعزیز در مقابل عالم سنی:Gol:
سلام
نمی دانیم در مورد بعضیها چه بگوییم مثلا عمر بن عبدالعزیز . هرچند به طور قطع حکومت او حکومتی غاصبانه از جنس اموی بوده اما بعضی اقدامات خوبی هم انجام داد از جمله : منع سب امیرالمومنین علی ع و بازگرداندن فدک به فرزندان فاطمه سلام الله علیها . خوب اینها کارهای خوبی بوده و نمی توان کار خوب را بد انگاشت . اما حاضر جوابی او :
نقل است که عالمی از عمر بن عبدالعزیز پرسید : بزرگان صحابه چه کسانی هستند ؟ او هم نام عده ای از قبیل ابوبکر و عمر و عثمان را نام برد اما از علی ع نامی نبرد . عالم سنی که ظاهرا از گرایش ابن عبدالعزیز اطلاعی داشت با تعجب پرسید : یا امیر المومنین چرا نام علی کرم الله وجهه را نبردی ؟ ابن عبدالعزیز جواب داد : چون تو از بزرگان صحابه پرسیدی در حالیکه بر اساس آیه مباهله علی ع نه صحابی پیامبر بلکه جان اوست .
موفق باشید
یک حاضر جوابی قرآنی
سلام:Gol:
یکی از دوستان دانشمند ما می گفت : یکی از اهل سنت آمد پیش من و گفت : چرا وقتی شما به قبور ائمه خود می روید می گویید یا علی یا حسین از خدا بخواه چنین و چنان کند . خوب وقتی آنجا می روید نگویید یا علی یا حسین بگویید : خدایا چنین و چنان کن . گفتم کار ما به دلیل قرآن است . گفت : کجای قرآن گفته چنین کنید . گفتم در سوره یوسف وقتی پسران یعقوب ع پشیمان شدند چه کردند ؟ رفتند نزد پدر و گفتند : یا ابانا استفغر لنا یعنی ای پدر برای ما استغفار کن . مگر نمی توانستند بگویند : خدایا به حرمت این پدر ما را ببخشای اما اینطور نکردند . او هم ساکت شد و دیگر چیزی نگفت
موفق باشید
یک گیر بجای کارساز :Gol:
سلام
شاید رفته باشید مکه و مدینه و با برخورد خشن آدم آهنی های وهابی سعودی در ممانعت از بوسیدن ضریح پیامبر ص و سایر موارد مواجه شده باشید .
نقل است که در زمان یکی از پادشاهان سعودی که همین اقدام بی خردانه بطور سخت گیرانه ای انجام می شد یکی از علمای شیعه در مجلسش حاضر شد و به مناسبتی یک جلد کلام الله بدست او داد . ملک هم وقتی آن را گرفت بوسید و باز کرد . عالم شیعی بلافاصله از این صحنه استفاده کرد و گفت : جناب ملک چرا جلد قرآن را بوسیدی ؟ او هم که کم هوشتر از این بود که نتیجه جوابش را بسنجد گفت : بخاطر قرآن بوسیدم نه بخاطر جلد . عالم شیعی پاسخ داد : پس چرا زوار را از بوسیدن پرده کعبه و ضریح پیامبر منع می کنید آنها که بخاطر پرده و ضریح آنها را نمی بوسند بلکه بخاطر خدا و پیغمبر می بوسند . ملک کمی تامل کرد و دید جوابی ندارد لذا دستور داد آن سال مردم را از بوسیدن منع نکنند .
موفق باشید
سلام
از عمر ابن عبد العزیز حرفی به میان آوردند
او کسی بود که لعن کردن ودشنام دادن به امیر المومنین ع را که در سراسر جهان اسلام متداول بود ممنوع کرد البته برای ممنوع کردن رسم نود ساله ای که از زمان معاویه لعنة الله علیه شروع شده بود کار راحتی نبود.
برای این کاربا یک فردمسیحی صحبت کرد و نقش ای ریخت وقرار شد با هم عملی کنند
طبق نقشه
یک روز عید که همه بزرگان قوم ودانشمندان ونخبگان در نزد عمر ابن عبد العزیز جمع بودند مسیحی امد وگفت امیر اجازه میدهند سخنی بگویم؟
بگو
-من می خواهم با اجازه شما دخترتان را از شما خواستگاری کنم.
-ما دختر به کافر نمی دهیم .
-اگر اینطور است پس چرا پیامبر شما دختر خود را به کافر داد ؟
-منظورت چیست؟
-منظورم این است که پیامبر دخترش را به علی داد واو کافر است .
-این چه حرفی است چه کسی گفته او کافر است؟
-همه حضار به او اعتراض کردند وهرکس چیزی از فضائل امیر المومنین بیان کرد وعمر ابن عبد العزیز گفت علی طبق آیه مباهله جان پیامبر است.
-پس اگر کافر نیست چرا در همه نماز های جمعه بالای منبر وپس از همه نماز ها به او دشنام ولعن می گویید؟
-مثل اینکه برق همه را گرفت وسرها را از خجالت به زیر انداختند.
عمر به آنان گفت چه می گویید؟
-اینجا عمر ابن عبد العزیز بخش نامه به همه بلاد اسلامی فرستاد واین عمل زشت را که از معاویه مانده بود ممنوع کرد.
ابوحنيفه گفت: تو گفتهاي حضرت علي (ع) بهشت و جهنم را بين مردم تقسيم ميکند اعمش از خانوادهاش خواست که او را بلند کنند. او را بلند کردند و نشست رو به ابوحنيفه کرد و گفت:
-
-
- اي يهودي! آيا به من ايراد ميگيري؟ قسم بخداي عالم، به چند واسطه از رسول خدا(ص) شنيدم که فرمود: يا علي، تو کنار آتش جهنم مينشيني و آتش در اختيار توست. مردم از کنار تو رد ميشوند، هر که را که تو دستور دهي آتش به او کاري ندارد وگرنه آتش جهنم او را خواهد گرفت و او را در دوزخ خواهد انداخت.الغدیر
- ------------------------------------------------------------
- ابو حنبفه امام یکی از مذاهب چهار گانه اهل سنت است نظر احمد ابن حنبل در باره او
واز قول اوزعی نقل میکند که مولودی مضر تر از ابو حنیفه در اسلام زاده نشده
از مالک ابن انس نقل میکندکه از کسی پرسید آیا از ابوحنیفه در شهر شما ذکری هست؟ گفتم بله گفت سزاوار نیست در ان شهر بمانید
أحمد بن حنبل - العلل در الجزء : ( 2 ) - رقم الصفحة ( 545
ومحمد ناصر الألباني در إرواء الغليل - الجزء : ( 2 ) - رقم الصفحة : ( 278 / 279سخنانی در مورد او دارد :
فقط دلرقطنی اورا تضعیف نکرده وبسیاری از بزرگان علمائ که خدشه ای در مورد مقام علمی وانصاف آنها نیست در مورد اورا تضعیف کرده اند
بله سزای آنها یی که اهل بیت ع را رها کنند این است که مبتلا به افرادی مثل ابو حنیفه شوند
-
با سلام
عایشه گفت درعذاب همیشگی خدا می ماند .
[INDENT][INDENT]زن پرسید حکم زنی که بیش از 20هزار نفر از فرزندان خود را به کشتن دهد چیست ؟
[/INDENT][/INDENT]عایشه فریاد زد: این زن کوفی را از نزد من بیرون کنید.
روضة المؤمنين: ص 137 بنقل از زهر الربيع، ومرج 2 ص 376 عن العقد بلفظ آخر
ابن زبیر به عبد الله ابن عباس گفت تو با ام المومنین عایشه جنگیدی وبه جواز متعه فتوا دادی.
ابن عباس گفت:
اما ام المومنین تو وپدرت ودائیت او را از خانه اش در آوردید وبه جنگ بردید وبا علی ع به جنگ پرداختید.
اگر علی مومن بود شما با جنگ با او گمراه شدید واگر کافر بود بخاطر فرارتان از جنگ دچار غضب خدا شدید.
واما در مورد متعه برو از مادرت بپرس (عبد الله ابن زبیر خود فرزند متعه بود)
بنقل از ایة الله احمدی میانجی :مواقف الشیعه103/1 با تصرف
-----------------------------------------------
عايشه
[indent]عايشه
[/indent]
[indent]
[/indent]
[indent]! روشي که تو انتخاب کرد ه اي، آنچنان مخالف شئون انساني و زننده است که اگرمن بجاي تو بودم، و به من دستور داده مي شد به بهشت بروم حيا مي آردم که در آنجا؛با رسول خدا (صلی الله عليه وآله) ملاقات کنم، تو نيز شرم و حيا را از دست مده! و گوشه-ی خانه ی خويش را تا دم مرگ مأوي و مسكنت قرار بده! تا رسول خدا از تو راضي وخشنود گردد.
فكرى كرد و گفت معاويه را مى كشم ولى كمترين انتقادى از او نمى كنم!!
با این عقیده اگر یک نفر مثل معاویه در جنگ با امیر المومنین 120000 نفر را به کشتن می دهد نزد آنان معذور است که او اجتهاد کرده وخطاء نموده تازه یک اجر هم دارد چرا که زحمت اجتهاد به خود داده است.
[indent]
ولی قران این رای را باطل میداند و ازپنج گونه صحابه نام میبرد البته این ها غیر از اهل بیت پیامبرص هستند که خدا پلیدی را از آنها دور کرده است.
[/indent]
[indent]
و اگر خواستيد همسرى [ديگر] به جاى همسر [پيشين خود] ستانيد و به يكى از آنان مال فراوانى داده باشيد چيزى از او پس مگيريد آيا مىخواهيد آن [مال] را به بهتان و گناه آشكار بگيريد ؟ عمر گفتار زن را تصديق کرد و گفت: زني حق گفت و مردي خطا کرد.
[/indent]
أحمد بن حنبل - الزهد - زهد عمرحدیث 600
سنن سعيد بن منصور - كتاب الوصايا - باب ما جاء في الصداق حدیث 576
الطحاوي - مشكل الآثار - باب بيان مشكل حدیث 4427
البيهقي - السنن الكبرى - كتاب الصداق حدیث 13434
[INDENT]
[/INDENT]عمر به ابوبکر گفت نزد فاطمه برويم زيرا ما او را به خشم آورديم(1) پس هر دو برفتند و از فاطمه اجازه ورود خواستند او اجازه نداد پس به نزد عليشدند و با او گفتگو کردندتا آندو را به خانه فاطمه راه داد و چون نزد او نشستند روي خويش را به سوي ديواربرگرداند پس بر وي سلام کردند جواب سلام به ايشان نداد(مهم) پس ابوبکر به سخن پرداخت و گفت اي حبيبه رسول خدا بخدا خويشان رسول خدا نزد من از خويشان خودم محبوب ترند و تو در نزد من از دخترم عايشه محبوب تري و من دوست مي داشتم که روزيکه پدرت درگذشتمن مرده بودم و پس از او نمي ماندم آيا گمان داري من با آنکه ترا مي شناسم و از فضيلت و شرف تو آگاهم تو را از رسيدن به حق خويش و به سهم الارثت از رسول خدا جلوگيري مي کنم؟جز اين نبوده که من از پدرت رسول خدا(ص)شنيدم مي گفت ما ارث نمي گذاريمآنچه از ما بجا ماند صدقه است(2)
چند نکته برای تحقیق بیشتر
[=Book Antiqua]http://www.askdin.com/showthread.php?t=11456
پس ابوبکر به سخن پرداخت و گفت اي حبيبه رسول خدا بخدا خويشان رسول خدا نزد من از خويشان خودم محبوب ترند و تو در نزد من از دخترم عايشه محبوب تري و من دوست مي داشتم که روزيکه پدرت درگذشتمن مرده بودم و پس از او نمي ماندم آيا گمان داري من با آنکه ترا مي شناسم و از فضيلت و شرف تو آگاهم تو را از رسيدن به حق خويش و به سهم الارثت از رسول خدا جلوگيري مي کنم
با سلام
تو ضیح:
این قدر ها هم که ابن قتیبه در اینجا نرم زبانی وخوشخویی از ابی بکر نقل کرده صحت ندارد بلکه مسئله همان آتش زدن و کوبیدن وپهلو شکستن و سیلی زدن وبالاتر از آن دل شکستن وبالاتر از همه حرمت شکستن وبالا تر دگرگون کردن مسیری که رسول خدا عمری برای آن زحمت کشید وخراب کردن بنای نوپای اسلام ومحروم کردن مردم از فیض وجود امامشان است.مگر این کم مسئله ای است که زهرای مرضیه با کسی قهر کند او که سیدة النساء العالمین ودختر کسی بود که دارای خلق غظیم بود.
در همین رابطه قصه ای که ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه 16/215در مورد برخورد زشت ابو بکر با حضرت زهرا وامیر المومنین آورده وسخنان نا مربوط او که با انها گفته بسیار شکننده وسوزناک است ومن نمی دانم صحیح است آن را بیاورم یا نه .
به هر حال مسئله خیلی از این حرف ها که ما شنیده ایم سنگین تر وفجیع تر بوده است. هر کس که خواست رجوع کند.
من که جرات نقل وترجمه آن را ندارم.
انا لله وانا الیه راجعون
این نامه ی یک احمق است
زمانی که حضرت رسول صلى الله عليه وآله وسلم رحلت کردند وبرای ابو بکر بیعت گرفته شد ابا قحافه(پدر بو بکر ) در طائف بود.
ابو بکر نامه ای به او نوشت با این عنوان" از خلیفه رسول خدا ص به پدرم ابی قحافه" اما بعد : مردم به من راضی شدند ومن امروز خلیفه خدا هستم حال اگر نزد ما بیایی باعث چشم روشنی تو است.
وقتی ابو قحافه نامه را خواند به پیک گفت: چه چیز شمارا از علی جدا کرد؟
- او جوان بود واز قریش ودیگران کشته بود وابو بکراز او مسن تر بود.
ابو قحافه گفت اگر این مسئله مربوط به سن است من از ابو بکر مسن ترم . شما به علی ظلم کردید در حالیکه یپامبر خدا برای او بیعت گرفته بود وما را به بیعت کردن با او فرمان داده بود .سپس برای ابو بکر نوشت:
[indent]نامه تو بدستم رسید و دیدم که نامه ی یک احمق است. یک بار می گویی من خلیفه خدایم ویک بار می گویی مردم به من رضایت دادند واین حرف اشتباهی است . مواظب باش در مسئله ای وارد نشوی که فردا خارج شدن از آن برایت مشکل باشد وموجب دخول تو در آتش وپشیمانی وملامت نفس لوامه در هنگام حساب روز قیامت باشد در حالی که تو می دانی چه کسی در این امر از تو سزاوارتر است . از خدا طوری پروا کن که او ترا می بیند وصاحب خلافت را رها مکن واگر امروز دست از این کارت برداری برای تو بهتر از فرداست. والسلام
[/indent]الشيخ الفاضل قطب الدين الكيدري در كتاب: مباهج المهج المخطوط و إبن أبي الحديد في شرح النهج 1/222. علامة مجلسي رحمه الله در بحار الأنوار 8/88 ط القديم، الاحتجاج، 1، 226).
-------------------------------------------------
چند نکته
پس از رحلت رسول خدا منافقین با شتاب ابو بکر را به مسند خلافت نشاندند وبه بهانه های واهی امیر المومنین را از آن دور کردند عمر در مورد این کار گفت بیعت با ابی بکر یک کار حساب نشده ناگهانی بود واگر کسی بار دیگر مرتکب این عمل شد او را بکشید. صحیح بخاری: کتاب محاربین
امیر المومنین به فرمان پیامبرص در این مورد صبر کرد پیامبر فرموده بودند: یا علی در باره تو بعد از من حیله می کنند.
الدولابي - الكنى والألقاب - من كنيته أبو أيوب حدیث 441
و فرمودند یا علی تو بمنزله کعبه هستی که دنبال کسی نمی رود ومردم باید به طرف او بیایند واگر مردم آمدند وخلافت را به تو تسلیم کردند پس از ایشان قبول کن والا کاری با آنان نداشته باش تا به دنبال تو بیایند.إبن الأثير - أسد الغابة - 4حدیث31
احادیث زیادی در جوامع اهل سنت در این مورد آمده است مثل:قندوزی ینابیع الموده2/182
أبوشجاع بن شيرويه الديلمي- فردوس الأخبار - الجزء : ( 5 ) - رقم الصفحة : ( 406 ) - طبعة بيروت
غایة المرام حموی شافعی ص72
آیة الله موسوی ارد بیلی می فرمایند با چند دانشجو در مدینه صحبت میکردم گفتم پیامبر اعظم ص در هنگام وفاتشان بهتر بود چه کار ی انجام دهند؟ خلیفه ای تعیین کنند ویا مردم را رها کنند تاخودشان بر اساس فهم اجتماعی سیاسی فردی را انتخاب کنند؟
گفتند راه دوم بهتر است چون مناسب آزادی ودمکراسی است گفتم خوب یک سوال پیش می آید :چرا ابوبکر مسئله را به مردم واگذار نکرد وعمر را تعیین کرد؟ ساکت شدند.
گفتم می توانید بگویید که ابوبکر میدانست که اگر این کار را نکند بزودی مردم متفرق شده کشمکش در جامعه شروع می شود واین کار را کرد تا امر دین جامعه انسجام یابد.
گفتند اگر این طور باشد این سوال پیش می آید که چرا پیامبر متوجه این مهم نبود وآن را به امان خدا رها کرد؟ وبا این کارش مردم را در یک اختلاف شدید انداخت؟حال پس همان سوال را ما از شما می پرسیم. آیا پیامبر بهتر بودتعیین خلیفه کند یااین کار را ترک کند؟
این سوال متوجه ما نیست.
چرا؟
چون ما می گوییم تعیین خلیفه توسط خدا انجام می گیرد وپیامبر خدا ص فقط ما مور به معرفی اوست. وخدا به پیامبرش در آیه تبلیغ دستور داده این کار را انجام دهد.
مواقف الشیعه: آیة الله احمدی میانجی ره
« ای پیامبر آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ابلاغ كن و اگر نكنى پيامش را نرساندهاى و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه مىدارد آرى خدا گروه كافران را هدايت نمىكند» (۶۷مائده)
بسیاری از مفسرین وراویان اهل سنت این آیه را مربوط به روز غدیر ونصب امیر المومنین به امامت میدانند رجوع کنید به المراجعات نامه 54 (شماره27در ترجمه المراجعات)
منابع اهل سنت که نزول آیه تبلیغ را در مربوط به روز غدیر ونصب امیر المومنین به امامت دانسته اند فراوانند از جمله:
ترجمة الامام علي بن أبي طالب من تاريخ دمشق لابن عساكر الشافعي: 2/86 ح586ط بيروت،
فتح البيان في مقاصد القرآن للعلامة السيد صديق حسن خان ملك بهوبال: 3/63 ط مطبعة العاصمة بالقاهرة و: 3/89 ط بولاق بمصر،
شواهد التنزيل لقواعد التفضيل في الآيات النازلة في أهل البيت للحاكم الحسكاني: 1/187 و243 و244 و245 و246 و247 و248 و249 و240 ط1 بيروت، اسباب النزول للواحدي النيسابوري: 115 ط الحلبي بمصر و150 ط الهندية بمصر، الدر المنثور في تفسير القرآن لجلال الدين السيوطي الشافعي: 2/298 أفست بيروت على ط مصر، فتح القدير للشوكاني: 2/60 ط2 الحلبي وص57 ط1،
تفسير الفخر الرازي الشافعي: 12/50 ط مصر 1375 هـ و: 3/636 ط الدار العامرة بمصر، مطالب السؤول لابن طلحة الشافعي: 1/44 ط دار الكتب في النجف وص16 ط طهران،
داستان هایی از الغدیر
مامون شیعه بود ولی شیعه امام کش دانشمند بود ولی دانشش به او کمک نکرد او خود می گفت
همانا اندوه بزرگ ومصیبت سخت شدو در اسلام حادثه بزرگی روی داد. وهیچ روزی مثل روز قتل حسین ع جانکاه نیست ....
یزید به او نوشت:
ای احمق ما در خانه فرش شده وبساط پهن شده وسلطنت آماده ای وارد شدیم و برای دفاع از آن جنگیدیم.
[indent][indent]
[/indent][/indent]
عباسی:شما شیعه ها به ابو بکر وعمر دشنام میدهید.
علوی: بعضی دشنام می دهند وبعضی نه.
عباسی:شما از کدام دسته ای ؟
من دشنام نمی دهم. ولی آنها که لعن می کنند دلیل خودشان را دارند. و لعن آنهارا موجب فسق ویا کفر نمی دانند،چون آنان هم انسان های معمولی بوده اند .
عباسی: معلوم است که کسی که به صحابه لعن کند کافر است.
علوی : این بر تو معلوم است وبرمن نه .حال بگو دلیل کفر کسی که یکی از صحابه را لعن کند چیست؟آیااعتراف می کنی کسی که رسول خداص اورالعن کرده باشد مستحق لعن است؟
عباسی: بله اعتراف می کنم.
علوی : رسول خدا ابو بکر وعمر را لعن کرده است.
عباسی :کجا لعن کرده این دروغ بستن به رسول خداص است.
علوی :تاریخ نویسان اهل سنت گفته اند: رسول خدا صلى الله عليه وآله لشکری به فرماندهی اسامه آماده کرد وابا بکر وعمر راهم در آن قرار داد وگفت :خدا لعنت کند کسی که از لشکر اسامه تخلف کند سپس آن دو از لشکر اسامه جا ماندند ولعن رسول الله ص شامل حال آنان شد . وکسی که رسول خدا او را لعن کرده باشد مستحق لعن است.
عباسی سرش را پایین انداخت وچیزی نگفت.
----------------------------------------------
چند نکته در مورد لشکر اسامه:
1)-فرماندهی لشکر را جوانی هجده ساله بنام اسامه برعهده داشت.
2)-سپاهیان آن از مهاجران به ویژهمهاجران نخستین و افراد سرشناسبودند. سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۶۴۲; النص و الاجتهاد، ص۱۲.
3)-پیامبرص سرپیچی کنندگان از حرکت لشکر را لعن و نفرین کرده است. شرح ابن ابیالحدید، ج ۲، ص ۲۰; المراجعات، ص ۲۷۵و ۲۷۶; ملل و نحل شهرستانی، مقدمه چهارم، ص ۲۹.
4)-در فردای روز اعزام لشکر اسامه به لشکر گاه ، رسول اکرم صلی الله علیه وآله به شدت تب کرد و در بستر افتاد. و همین امر و نیز تهیه ساز و برگ جنگ و کمی سن فرمانده سرپیچی عدهای را سبب شد و از این زمان حرکت سپاه دچار وقفه گردید. تاریخ طبری، ج ۳، ص ۱۸۶; شرح ابن ابیالحدید، ج ۱،ص ۱۵۹ – ۱۶۲
5)-چون جمعی به فرماندهی اسامه اعتراض کردند و آن را نکوهیدند، پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: شما در گذشته نیز مانند امروز که این فرمانده را سرزنش میکنید، فرماندهی پدرش را موردملامت قرار دادید ولی آگاه باشید به خدا سوگند که او شایستگی فرماندهی راداراست. البدایه و النهایه، ج ۵، ص ۲۲۲; تاریخ طبری، ج ۲، ص۲۲۴، چاپ بیروت; دارالکتب، ج ۳، ص ۱۸۴; الکامل، ج ۲، ص۳۱۷، دار صادربیروت.
6)- با تاخیر شانزده روزه حرکت لشکر به سبب کارشکنی بزرگان صحابه به بهانه بیماری پیامبر ،رسول خداصلی الله علیه وآله ، با آن که در تب شدیدی به سرمیبرد، دیگر بار با حالتخشم به مسجد آمد وضمن نکوهش عاملان کارشکنی، متخلفان ازحرکت سریع سپاه را ملعون خواند. شرح ابن ابیالحدید، ج ۲، ص ۲۰; المراجعات، ص۲۷۵ و ۲۷۶; ملل و نحل شهرستانی، مقدمه چهارم، ص ۲۹.
8)- برتری دادن جوان هجده ساله ای بر بزرگان مهاجرین وانصار دلیلی برای برتری اسامه و عدم فوق العاده بودن آنان و عدم لیاقتشان برای فرماندهی لشکر و خلافت رسول خدا ص است.
9)-فرمانده کردن یک جوان هجده ساله بر بزرگان صحابه دلیلی بر بطلان حرف کسانی است که امیر المومنین ع را به بهانه جوانی از خلافت کنار زدند.
10)- بعضی می گویند پیامبر کسی را لعن نمی کرد ، این در حالی است که لعن پیامبر در موردأبو سفيان ومعاوية وبرادرش در النهاية في غريب الحديث والأثر 4/87، ولعن حاکم ابن عاص وپسرش مروان در تاريخ ابن أثير 3/199 ولعن عمر ابن عاص دركنز العمال 13/548 از مصادر اهل سنت روایت شده است.
11)-قرآن هم ظالمین ومنافقین وکسانی که خدا وپیامبر را اذیت کردند را لعن کرده است .
روزی عمرو بن عاص به امام حسین (ع) گفت: براى چیست كه ریش شما خاندان بنى هاشم از ریش ما بنى امیه پرپشتتر است؟
امام حسین علیه السّلام (آیه 58 سوره اعراف را خواند كه میفرماید) :
وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلَّا نَكِداًیعنى: گیاه شهر و زمین پاك و پاكیزه به اجازه خدا میروید. ولى آن مكانى كه خبیث باشد جز خار و خسك چیزى خارج نمیكند!
معاویه متوجه عمرو عاص شد و گفت: تو را به آن حقى كه من بگردن تو دارم ساكت شو! زیرا این حسین پسر على بن ابى طالب است!!
بحارالانوار جلد ۴۴ صفحه ۲۰۵
روزي از روزهاي جنگ صفين، عمرو بن عاص به گمان اين که مي تواند علي عليه السلام را غافلگير کند، به ايشان حمله کرد تا به ايشان ضربه اي بزند، ولي حضرت که به نيت او پي برده بودند، به او حمله کردند.
همين که نزديک بود ضربه علي عليه السلام به او برسد، خود را از اسب به زير افکند و لباس خود را بالا زد.او پاي خود را مانند سگ هنگام بول کردن، بلند نمود که عورتش نمايان شد. حضرت از او روي برتافت.
عمرو آنگاه بپا خاست در حالي که خاک آلود بود و با پاي پياده فرار کرد و خود را به صفوف سپاهيان خود رساند.
معاويه پس از شنيدن اين ماجرا به او گفت: خداي را سپاسگذار باش و عورتت را. به خدا قسم اگر او را مي شناختي بر او حمله نمي بردي.
[indent][indent]
[/indent][/indent]ثانیاً: فرضاً آنچه را ذکر کردی غلو باشد. حال آیا هرگونه غلوی موجب کفر است؟ و آیا اگر کسی گفت که پیامبر زنده است و با اذن الله و اراده الهی سلام سلام کننده را می شنود این غلو و مضرّ به توحید است؟ و او برای این مطالب جوابی نداشت.
------------------------------------------------------------
2)- در حديث معروفى كه در منابع معتبر اهل سنّت آمده مى خوانيم كه «عبدالله بن عمر» از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل مى كند كه فرمود: «مَنْ زَارَ قَبْرِى وَجَبَتْ لَهُ شَفَاعَتِى; كسى كه قبر مرا زيارت كند شفاعت من بر او حتمى است».( دارقطنى محدّث معروف، اين حديث را در كتاب «سنن» خود آورده است. (جلد 2، صفحه 278) جالب اين كه مرحوم علاّمه امينى آن را از 41 كتاب معروف اهل سنّت نقل كرده است! الغدير، جلد 5، صفحه 93) .
)
در حديث ديگرى از همان راوى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) آمده است: «مَنْ زَارَنِى بَعْدَ مَوْتِى فَكَأَنَّمَا زَارَنِى فِى حَيَاتِى; هر كس مرا بعد از رحلتم زيارت كند مثل اين است كه در حياتم مرا زيارت كرده باشد».( همان مدرك، علاّمه امينى آن را از 13 كتاب نقل كرده است.)
بنابراين، فرضيّه تفاوت زمان حيات و ممات، يك پندار واهى بيش نيست.
ضمناً از اطلاق اين احاديث به خوبى استفاده مى شود «شدّ رحال» و حركت به قصد زيارت قبر پيامبر(صلى الله عليه وآله) در مدينه هيچ اشكالى ندارد.
3)-توسّل به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بعد از حيات او، يكى از علماى معروف اهل سنّت به نام «دارمى» در كتاب معروفش به نام سنن دارمى در بابى كه تحت عنوان باب ما حكم الله تعالى نبيه(صلى الله عليه وآله) بعد موته (اين باب درباره كرامت ها و احترام هايى است كه خداوند تعالى نسبت به پيغمبر بعد از موتش داشته است) آورده، چنين مى گويد:
قحطى شديدى در مدينه پيش آمد. گروهى از مردم نزد عايشه رفته و چاره جويى خواستند، عايشه گفت : برويد كنار قبر پيغمبر. سوراخى در سقف بالاى قبر بكنيد به طورى كه آسمان از آنجا ديده شود و منتظر نتيجه باشيد. رفتند و آن سقف را سوراخ كردند به طورى كه آسمان ديده مى شد، باران فراوانى باريدن گرفت به قدرى كه بعد از مدّتى بيابان ها سرسبز شد و شتران چاق و فربه شدند.(سنن دارمى، جلد 1، صفحه 43 .)
4)- توسّل به عموى پيغمبر عبّاس، «بخارى» در صحيح خود نقل مى كند كه عمر بن خطّاب هنگامى كه در مدينه قحطى شد به وسيله عبّاس بن عبدالمطلب از خدا تقاضاى باران كرد و عبارتش در موقع دعا اين بود: «اللّهم إنّا كنّا نتوسّل إليك بنبيّنا وتسقينا و إنّا نتوسّل إليك بعمّ نبيّنا فاسقنا; خداوندا ما به پيامبر خود متوسّل مى شديم و تو باران براى ما مى فرستادى، الآن متوسّل به عموى پيغمبرمان مى شويم، باران براى ما بفرست». راوى مى گويد به دنبال آن باران فراوانى نازل شد.(. صحيح بخارى، جلد 2، صفحه 16، باب صلاة الاستسقاء.
)
5)- ابن حجر مكّى در صواعق از امام شافعى پيشواى معروف اهل سنّت نقل مى كند كه شافعى به اهل بيت پيغمبر(صلى الله عليه وآله) توسّل مى جست و اين شعر معروف را از او نقل مى كند:
آل النبى ذريعتى *** و هم اليه وسيلتى
ارجوا بهم اعطى غداً *** بيد اليمين صحيفتى
خاندان پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) وسيله منند آنها در پيشگاه او سبب تقرّب من مى باشند، اميدوارم فرداى قيامت به سبب آنها نامه اعمال من به دست راست من سپرده شود!
اين حديث را «رفاعى» نويسنده كتاب التوصّل إلى حقيقة التوسّل در كتاب خود آورده است.(7)
6)-اين نويسنده كه در مورد توسّل بسيار سخت گير است، 26 حديث از كتب و منابع مختلف اهل سنّت در آن جا نقل كرده، گرچه اصرار دارد برخى از اين احاديث را مخدوش قلمداد كند، ولى احاديث در سرحدّ تواتر يا قريب به تواتر و در كتب معتبر و معروف اهل سنّت آمده، و چيزى نيست كه قابل خرده گيرى باشد.
ما در آن سفر در مسجد رسول الله (صلی الله علیه آله و سلم) نماز جماعت می خواندیم و حتی برای نماز اذان گفته می شد و شهادت بر ولایت ـ اشهد ان علیاً ولی الله ـ نیز گفته می شد.
[indent]قاضی گفته بود: من نیز می گویم: «اشهد ان علیاً ولی الله » مگر تو می گوئی «علی عدو الله» مأمور گفته بود: منهم می گویم: « علی ولی الله » [/indent]و خلاصه قاضی گفته بود که ما هم می گوئیم « علی ولی الله» منتهی در اذان نمی گوییم و با این جواب قضیه را فیصله داده بود.
در دو رساله بسيار محققانه كه به قلم فاضلانة دو عالم زيدي نگارش يافته
است به نامهاي الأذان بحي على خير العمل، نگارش حافظ علوي زيد(72ـ
445). الاعتصام بحبل اللّه، تأليف امام قاسم بن محمد الزيدي(م1029); از
شخصيتهاي بزرگي از صحابه و تابعان نقل شده كه همگي در اذان و اقامه خود ملتزم به گفتن اين فصل از اذان بودند. مراجعه فرمايند.
اگر ابوسفیان پدر همه مردم میبود، همه باهوش و زیرک می شدند.
معاویه گفت: سرزمین ما مقدس است. صعصعه جواب داد: سرزمین را نه چیزی مقدس می گرداند و نه نجس و ناپاک. بلکه اعمال ما است که آنرا مقدس و پاک می گرداند.
معاویه گفت: خدا را دوست بدارید. خلفای او را سپر و محافظ خویش قرار دهید. صعصعه گفت: چطور و چگونه: در حالی که تو سنت راتعطیل کرده و پیمان ها را شکستی. مردم را به سرگشتگی کشاندی و در دین بدعت هاآوردی.
معاویه گفت: بهتر است که خاموش شوی زیرا با این حرفها سست عقلی خود را ظاهرمی سازی، تو به کمک حسن بن علی علیه السلام به من حمله می کنی. حال که این طور است او را احضار می کنم.
معاویه پرخاش کرد و گفت: بخداقسم که در بدرت خواهم کرد. او گفت: بخدا که زمین خدا پهناور است و دوری است و دوری تو مایه آسایش.
معاویه گفت: میخواهی خودت را به کشتن بدهی؟ صعصعه جواب داد: ای معاویه آرام باش هر کس که به ناحق کشته شود، خدا به کیفر قاتلش بنشیند. " علامه امینی ترجمه الغدیر، ج 19، ص 269 ".
-----------------------------------------------------------------------------------
امیر المومنین از این یاوران جان برکف که با زبان خویش بینی معاویه را بر خاک می مالیدند فراوان داشت. مانند میثم تمار کمیل ابن زیاد حجر ابن عدی .
او در شام خود را امام مسلمین وخلیفه رسول خدا ص معرفی می کرد.در حالیکه رسول خدا او و پدرش و برادرش را در یک جا لعن کردند1
اواز کسانی است که در روز فتح مکه بعد از بیست سال مبارزه با اسلام و پیامبرص، بدست مسلمانان از ترس جان شهادتین 2
وپیامبر ص فرمودند:هنگامی که دیدید معاویه را بر منبر من خطبه می خواند او را بکشید (3)
ونویسنده وحی معرفی کرد. 4
او در جنگی که به خاطر رسیدن به قدرت برجامعه مسلمانان تحمیل کرد وبوسیله غارت ها وترور های فراوان صدهاهزار نفر را به نابودی کشاند.
او در روز فتح کوفه گفت خیال میکنید با شما جنگیدم که نماز بخوانید وروزه بگیرید؟ این کار را که می کردید من با شما جنگیدم تا بر شما حکومت کنم. 5
وشرب خمر می کرد 6
عمار به دست سربازان او در صفین به شهادت رسید و پیامبرص خبر داده بودند :عمار به دست گروه سرکش کشته می شود.
7
او مردم را وادار به سب ولعن امیر المومنین میکرد:8
و عبد الرحمن العنزی را زنده دفن کرد 9
ومردم را ازگفتن تلبیه باز می داشت)10
عجب خال المومنینی....
1-:تاريخ أبي الفداء - أحداث سنة مئتين وثلاثة وثمانون - ( 30 من 87 )
امير مؤمنان ع فرمود: اي انس ! گفت : بله ، فرمود: چرا گواهى نمى دهى در حالی كه تو هم آنچه آنان شنيده اند شنيده اى ؟ گفت : اى امير مؤمنان ، سن من بالا رفته و فراموش كار شده ام .(کتمان)
امير مؤمنان ع فرمود: خداوندا! اگر او دروغ مى گويد او را به بيمارى پیسی مبتلا كن كه عمامه هم سفيدى آن را نپوشاند. طلحه گفت : خدا را شاهد مى گيرم كه من سفيدى را در ميان دو چشمش در پيشانى او ديدم .
زيد بن ارقم گويد: على ع در مسجد فرمود: به خدا سوگند مى دهم مردى را كه از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شنيده كه مى فرمود: (هر كه من مولاى اويم على هم مولاى اوست ، خداوندا دوست او را دوست بدار و دشمن او را دشمن بدار) برخيزد و گواهى دهد. دوازده نفر از اهل بدر برخاستند؛ شش تن از راست و شش تن از چپ گواهى دادند و من هم در ميان شنودگان بودم ولى كتمان كردم و گواهى ندادم خداوند هم چشم مرا كور كرد.
1-اهل سنت می گویند : اگر حدیث غدیر دلالت بر امامت دارد پس چرا هیچ یک از صحابه ویا خود امیر المومنین برآن احتجاج نکرده اند.مورد بالا یکی از صدها مورد احتجاج به غدیر است.علامه امینی ره بسیاری از مناشدات واحتجاجات به حدیث غدیر را در الغدیر ج1 وترجمه الغدیرج2ص50به بعدآورده اند.
باید گفت: مسلمانان پس ازرسول خدا در بسیاری از مسائل اختلاف کردند. مثلا وضوء که حد اقل روزی 5 مرتبه حضرت وضوء می گرفتند ومسلمانان دور حضرت را می گرفتند وبه آب وضوی ایشان خود را متبرک می کردند، ولی در آن اختلاف کردند. مثلا یکی مسح بر همه سر می کشد یکی بر سر وگوش ودیگری بر قسمتی از سر الی آخر... واخیرا وهابیت تبرک به آب وضوی پیامبرص راهم منکر شده است. واصلا تبرک جستن به آثار اهل بیت را نفی میکند. وهر زمان اهل بدعتی اختلاف جدید پیش می آورد.
در قسمت قبل گفتم بعضی از آنان تعمد در تغییر سنت پیامبر ص داشتند مثل این حدیث:
که عمر بر منبر گفت:سه چیز در زمان رسول خدا ص وجود داشت ومن از آن نهی می کنم «متعه زنان، متعه حج و گفتن حی علی خیر العمل»(السيرة الحلبيّة 2 / 110)،
ویا روز 5 بار با پیامبر نماز خواندند ودر مسائل بسیاری از نماز اختلاف کردند مثل: کیفیت اذان ،گفتن یا نگفتن بسم الله ، سجده بر خاک یا غیر آن، و....
ومخالفت وتمرد آنان با پیامبر ص در قضیه جیش اسامه ولعن پیامبر در مورد متخلفین که موردقبول فریقین است واسنادش را آوردم.
[INDENT][INDENT][INDENT][INDENT]
[/INDENT][/INDENT][/INDENT][/INDENT]واختلاف کنونی بین مسلمانان به سبب اختلاف اصحاب است، آن هم به خاطر دوری از اهل بیت است.
برخی از معتبرترین و قدیمیترین کتابهای اهل سنت که حدیث غدیر را نقل کردهاند عبارت است از:
1. صحیح مسلم 261 ﻫ . ق، 2. صحیحاِبن حبّان 354 ﻫ . ق، 3. سنن بزاز 292 ﻫ . ق، معروف به مسند البزّاز، 4. سنن ترمزی 295 ﻫ . ق، 5 . سنن ابن ماجهی قزوینی 273 ﻫ . ق، 6 . المستدرک علی الصحیحین: حاکم نیشابوری 405 ﻫ . ق، 7. مسند الصّحابه: رویانی 397 ﻫ . ق، 8 . انساب الاشراف: بلاذری 279 ﻫ . ق، 9. الکنی والاسمء: محمدبن احمدبن حماد دولابی 320 ﻫ . ق، 10. مسند احمدبن حنبل 241 ﻫ . ق، 11. فضائل الصحابة: احمدبن حنبل 241 ﻫ . ق، 12. خصائص امیرالمؤمنین: نسایی 303 ﻫ . ق، 13. مشکل الآثار: ابوجعفر احمد طحاوی 321 ﻫ . ق، 14. المعجم الکبیر: ابوالقاسم طبرانی 360 ﻫ . ق، 15. امالی محاملی 330 ﻫ . ق، 16. المصنّف: عبدالرزاق صنعانی 211 ﻫ . ق، 17. التاریخ الکبیر: بخاری 256 ﻫ . ق، 18. ریاض النفوس: عبداللهبن محمد مالکی مغربی 449 ﻫ . ق، 19. صحیح ابن خزیمة 311 ﻫ . ق، 20.
5- بسیاری از علمای اهل سنت در طول تاریخ وهم اکنون این حدیث را روایت کرده ومی کنند وآن را برای مردم بیان نمی کنند.
كسانى كه نشانههاى روشن و رهنمودى را كه فرو فرستادهايم بعد از آنكه آن را براى مردم در كتاب توضيح دادهايم نهفته مىدارند آنان را خدا لعنت مىكند و لعنتكنندگان لعنتشان مىكنند (۱۵۹بقره )
كسانى كه آنچه را خداوند از كتاب نازل كرده پنهان مىدارند و بدان بهاى ناچيزى به دست مىآورند آنان جز آتش در شكمهاى خويش فرو نبرند و خدا روز قيامت با ايشان سخن نخواهد گفت و پاكشان نخواهد كرد و عذابى دردناك خواهند داشت ( بقره۱۷۴)
[indent]مولا به معنای دوست نیست.
[/indent]
[indent][indent][indent]گفت: اي اسحق آيا فرزند پانزده ساله خود را از چنين عملي منزه ميداني ولي رسول خدا صلي الله عليه و آله را از آن منزه نمي شماري که مردم رامعطل کند وتو ضیح واضحات بدهد وبگوید« هر کس من دوست او هستم این علی هم دوست اوست؟ مگر همه مومنان با هم دوست نیستند؟»
[/indent][/indent][/indent]
واکنش آیت الله وحید به طلاب توهین کننده به عمر
تاریخ انتشار: ۰۷:۵۹ ۱۳۹۰/۲/۴
کد خبر: 102282
منبع:
نسخه چاپی
در حاشیه برگزاری درس خارج فقه آیتالله العظمی وحید خراسانی، ایشان با نهی از بیاحترامی به خلیفه دوم اهل سنت، از شاگردان خود خواست همانند گذشته، از توهین به خلفای اهل سنت پرهیز کنند.
به گزارش جهان به نقل از آفتاب ماجرا از آنجا آغاز شد که آیتالله العظمی وحید خراسانی در حین درس، روایتی از کتاب تفسیر کبیر امام فخر رازی را قرائت کردند و در حین قرائت این روایت، درباره خلیفه دوم اهل تسنن، عمر بن خطاب، پس از نام ایشان، عبارت (رضیالله عنه) را به کار بردند. پس از این عدهای از طلاب با صدای بلند کلماتی را خطاب به خلیفه دوم بیان کردند که این عمل با واکنش صریح حضرت آیتالله العظمی وحید خراسانی روبهرو شد.
در همان هنگام، این مرجع تقلید شیعیان، با عصبانیت خطاب به طلاب توهین کننده فریاد زدند: مگر نگفته بودم سر درس من از این گونه کلمات به کار نبرید!
در این هنگام بعض از طلاب حاضر چیزی گفته اند وایشان فرموده اند ما فعلا در مقام نقد و بررسی علمی هستیم وجای حرف های این گونه اینجا نیست. ودعوا و عصبانیتی هم در کار نبوده است.»
اضافه می کنم:
کسانی که ایشان را از نزدیک می شناسند به مراتب دقت و توجه ایشان به امور مربوط به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیهاو عزاداری در مورد ایشان وراه اندازی وشرکت در دسته سینه زنی در روز شهادت حضرت فاطمه زهرا س و.... آشنایی کامل دارند.واین چیزی نیست که بتوان انکار کرد.
لابد شما از نقل این حدیث خبر نداشتید وگرنه این سخن را به ایشان نسبت می دادید که گفته اند: «خدا حق را بر قلب وزبان عمر جاری می کند».
این حرف را میزند وهیچ کسی انکار نکرد. یا جرات آن را نداشت. ویا اگر انکار کرده اند آن قدر ضعیف بوده که اخبارش نقل نشده است ویا اخباری بوده و توسط قدرت حاکمه سانسور شده است.
جواب ما اینست که آن قدر خفقان شدید بود که کسی را توان حرف زدن نبود.
آنها كه برطبق آنچه خدا نازل كرده حكم نميكنند كافرند .مائده 44
ابو امامه معاويه را مفتضح ساخت !
در تاريخ آمده است كه :«ابو امامه باهلى»وارد دربار معاويه شد. خليفه ستمگر اموى فوق العاده به وى احترام كرد، و غذاى مخصوص را آماده ساخت و با دست خودش بر دهان ابو امامه گذاشت ! و با عطر ويژه ، سر و صورت وى را معطر كرد،و يك كيسه پر از دينار طلا به وى اهدا نمود و سؤالى را مطرح كرده و از او پرسيد:
اى ابا امامه ! تو را به خدا سوگند، من بهترم يا على بن ابى طالب ؟
آن شيعه پاكدل جواب داد: (چرا سوگند مى دهى ، من سخن راست مى گويم و آن اينكه :
سوگند به خدا اى معاويه ! على علیه السلام از تو بهتر و بالاتر است ! زيرا على عليه السلام نخستين مؤمن بوده ، و از همه به رسول خدا نزديك تر است ، و جهادش نيز با مشركين سخت تر، و در پيش مردم محترم تر مى باشد.
معاويه ! تو خودت را با چه كسى مقايسه مى كنى ؟ با على ع كه پسر عموى پيامبر، شوهر زهرا، و پدر امام حسن وامام حسين كه سروران اهل بهشت هستند مى باشد...
ابن تيمية پدر بزرگ وهابیون در منهاج السنة می گوید:
منهاج السنة ج4 ص400 تحقيق الدكتور أحمد رشاد سالم
1-حافظ ابن حجر العسقلاني في فتح الباري که شرح صحیح بخاری است می گوید :
گفت بدان که علی دشمنان زیادی داشت پس آنها خواستند عیبی برایش بیابند نتوانستند.لذا به دنبال کسی که با او جنگید رفتند واو را بسیار ستودند تا بر ضد علی ع اورا بزرگ کنند.
عنایت امام حسین (علیه السلام) بودکه این سوال به ذهنم رسید:
…صبح كه استاد مولوی ......... به كلاس آمد و همكلاسیهایم هم بودند و آنجا این سوال را از مولوی كردم.
ببخشید! قبل از این كه درس را شروع كنید، یك سوالی برای من پیش آمده است. گفت: چه سوالی؟ گفتم: سوال من این است كه آیا میت را برای گریه ما در قبر عذاب میدهند؟ گفت: بله، عذاب میدهند.
گفتم: شیعیان كه برای امام حسین (علیه السلام) گریه میكنند، مشرك هستند؟ گفت: بله، مشركاند؛ چون برای غیر خدا گریه میكنند.
[INDENT][INDENT]
[/INDENT][/INDENT]
كاری به این كارا نداشته باش. كتاب درسی را جلو بیاور.
[=Calibri]://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=salam&id=147
[=Times New Roman]بخاری نقل می کند :میت را در قبر، به خاطر گریه اهلش، عذاب میدهند صحیح البخاری، ج2، ص81 وهمین مستمسک اهل سنت شده است.
موارد فراوانی در مصادر اهل سنت دلالت بر جواز گریه بر میت وزیارت قبور دارد:
پیامبرص قبر مادرشان را زیارت کردند وگریستند ودیگران را گریاندند.صحيح مسلم- الجنائز - إستإذان النبي (ص) ... - رقم الحديث : 1622و مسندأحمد - باقي مسند ... - باقي المسند.. - رقم الحديث : ( 9311 )
بخاری در صحیحش نقل می کند.پیامبر ص بر ابراهیم می گریستند..... و وقتی عبد الرحمن ابن عوف گفت شما هم ؟؟ فرمودند: این گریه رحمت است دیگری همین را پرسید، فرمودند:اشک ریزان وقلب محزون است درحالیکه چیزی نمی گوییم مگر مرضی خدا باشد وسپس فرمودند: ای ابراهیم ما در فراق تو اندوهگینیم...صحيح البخاري - الجنائز - قول النبي (ص) ... -رقم الحديث ( 1220 )
عبدالله بن قدامة- المغني - الجزء : ( 2 ) - رقم الصفحة : ( 411 ).
- الألباني- احكام الجنائز - رقم الصفحة : ( 21 ).
- الشيخ السيد سابق- فقه السنة - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 505 ).
- إبن حجر- فتح الباري - الجزء : ( 3 ) - رقم الصفحة : ( 140 ).
- العيني- عمدة القاري - الجزء : ( 8 ) - رقم الصفحة : ( 101 ).
- النووي- الأذكار - رقم الصفحة : ( 148 ).
- النووي- رياض الصالحين - رقم الصفحة : ( 422 ).
- الزيعلي- تخريج الأحاديث والآثار - الجزء : ( 2 ) - رقم الصفحة : ( 175 ).
- المناوي- فيض القدير شرح الجامع الصغير - الجزء : ( 2 ) - رقم الصفحة : ( 717 ).
- الثعالبي- تفسير الثعالبي - الجزء : ( 3 ) - رقم الصفحة : ( 346 ).
- الآلوسي- تفسير الآلوسي - الجزء : ( 13 ) - رقم الصفحة : ( 40 ).
- إبن سعد- الطبقات - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 139 ).
- إبن حجر- الإصابة - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 321 ).
- اليعقوبي- تاريخ اليعقوبي - الجزء : ( 2 ) - رقم الصفحة : ( 87 ).
- الصالحي الشامي - سبل الهدي والرشاد - الجزء : ( 8 ) - رقم الصفحة : ( 356 ).
- البيهقي - شعب الإيمان - التاسع والثلاثون من شعب الإيمان.
در اين باره گفته اند: ابن فهد هرگز زمين كربلا را به قضای حاجتش آلوده نكرد تا حرمت حرم را حفظ كرده باشد و حريم آن پاك و معطر بماند آن معرفت كيش در كربلاء باغی داشت كه به باغ نقيب علويان معروف بود و در آن، با توليد محصول پاكيزه ای كه خود كشت می كرد زندگی میگذرانيد....
شمامی گوييد پيغمبرتان گفته عالمان امت من از انبيای بنی اسرائيل برترند؟
احمد بن فهد(ره) جواب داد. آری!
موسای كليم عصا را اژدها می كرد. در اين حالا بن فهد نيز بيلی كه در دست داشت به زمين انداخت و بی درنگ ماری مهيب شد! سپس آن را گرفته دوباره به شكل بيل درآمد. يهودی گفت: شما از اين نظر در رتبه آنان هستيد (نه برتر از آنان).
ابن فهد فرمود: برای موسی چنين خطاب آمد «لاتخف» (نترس) ولی ما نترسيده، آن را می گيریم. [
توسل به ابوبکر برای دندان درد وادرار بچه:
اين سوال را از مولوی .... که عالم مشهوري است در سيستان و بلوچستان پرسیدم :
ما به چه دليلي شيعه را مشرك ميدانيم؟
گفت: دلائل زيادي دارد، ولي يكي از آن دلائل اين است كه شيعيان به اهل بيت (عليهم السلام) متوسل ميشوند. چون اهل بيت (عليهم السلام) را باعث شفاء و قضاء و رفع حاجات ميدانند، شيعيان مشرك هستند.
گفتم: جناب مولوي! اگر همين توسل را كه شيعيان ميكنند، آيا سنيها هم قائل به اين توسل باشند، آيا اين توسل شرك است يا خير؟ گفت: ابدا سني متوسل به غير خدا نميشود. آن سني كه متوسل به غير خدا شود، به ايمان و اعتقاد ما، مشرك و از اسلام خارج است.
جناب مولوي عبدالحي! پس چرا مولوي محمد عمر متوسل به ابوبكر و عمر و عثمان شده است؟! گفت: استغفر الله، استغفر الله، اين چه حرفي است كه ميزني؟ گفتم: آيا اين كتاب مولوي محمد عمر نيست؟ گفت: بله. گفتم: بفرمائيد صفحه 33 را بينيد كه چه نوشته است. گفت: بياور ببينم چه نوشته است؟
صفحه 33 را آوردم و گفتم:
نوشته است: هر كسي كه دندانش درد ميكند، اگر اين كلمات را بنويسد و زير دندان بدارد، صحّت يابد إن شاء الله تعالي: أبا بكر الصديق من الصادقين الأبرار الأكبر 92.
گفتم: مولوي محمد عمر ميگويد كه اين كلمه را بنويسيد و بگذاريد زير دندان تا خوب شود. آيا اين توسل به ابو بكر نيست؟ چطور توسل به علي شرك است و توسل به ابوبكر شرك نيست؟! گفتم: باور به خدا بكنيد كه من قصد و غرضي ندارم. ولي يك چيزايي شنيدم كه شيعيان گفتهاند ما دلائلي داريم از كتابهاي سنيها كه توسل حق و جائز است. مطلبي ديگري را مولوي محمد عمر در صفحه 85 اين كتاب گفته است كه هم توسل پيدا كرده به حضرت آدم و حوا و هم اهانت بسيار بزرگي به حضرت آدم و حوا كرده است. گفت: استغفر الله.
جناب مولوي! من تعجب ميكنم كه مولانا محمد عمر كه شما ميگوييد اين همه بركت دارد، نوشته است كه اگر بچه كودكي در خواب ادرار ميكند، نام ابوبكر و عثمان را تا يك هفته بشوئيد و تا يك هفته بدهيد بخورد، ادرارش بند ميشود. در همين كتاب نوشته است. باور به خدا بكنيد كه من در اين قضيه ماندهام. اين ابوبكري كه شما ميگوييد بعد از پيامبران، اولين كسي است كه وارد بهشت ميشود، فضيلتش اين است كه نامش وارد مخزن بچههاي ما برود؟
اگر زني در هنگام زايمان، سختي به سراغش بيايد، كتاب موطأ امام مالك را بر دستانش بگذاريد، بچهاش راحت متولد ميشود.
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=salam&id=147
-----------------------------------------------------
تحقیق بیشتر
مرد نابينايى خدمت پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) آمد و عرض كرد: اى رسول خدا! از خدا بخواه كه مرا شفا دهد و چشمم را به من باز گرداند.
پيغمبرص فرمود: اگر بخواهى من دعا مى كنم و اگر بخواهى صبر كن. اين صبر براى تو بهتر است. (و شايد مصلحت تو در همين حالت باشد) ولى پيرمرد بر خواسته خود اصرار كرد.
پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به او دستور داد وضوى كامل و خوب بگيرد و دو ركعت نماز بخواند و بعد از نماز اين دعا را بخواند:
[INDENT]
[/INDENT]
عثمان بن عمير راوى اين حديث مى گويد: ما در همان مجلس نشسته بوديم و سخن مى گفتيم، مدّتى گذشت، ديديم مرد نابينا وارد مجلس شد در حالى كه هيچ آثارى از نابينايى در او نبود و چشمش روشن بود. . صحيح ترمذى، صفحه 119، حديث 3578 و در سنن ابن ماجه، جلد 1، صفحه 441، حديث 1385، مسند احمد، جلد 4، صفحه 138.
4 . براى توضيحات بيشتر مى توانيد به كتاب مجموعة الرسائل و المسائل، جلد 1، صفحه 18، چاپ بيروت مراجعه فرماييد. عين عبارت ابن تيمه چنين است: «ان النسائى و الترمذى روياً حديثاً صحيحاً أنّ النبى(صلى الله عليه وآله) علّم رجلا ان يدعو فيسأل الله ثم يخاطب النبى فيوسّل به ثم يسأل الله قبول شفاعته».
ابن حجر مكّى در صواعق از امام شافعى پيشواى معروف اهل سنّت نقل مى كند كه شافعى به اهل بيت پيغمبر(صلى الله عليه وآله) توسّل مى جست و اين شعر معروف را از او نقل مى كند:
خاندان پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) وسيله منند آنها در پيشگاه او سبب تقرّب من مى باشند، اميدوارم فرداى قيامت به سبب آنها نامه اعمال من به دست راست من سپرده شود! التوصّل إلى حقيقة التوسّل، صفحه 329 .
توضیح بیشتر وعکس دریچه بالای گنبد مطهر را اینجا ببینید:
http://www.askdin.com/showthread.php?t=4272goto=newpost
-------------------------------------------------------------------------------------
چرا نجنگید وچرا جنگید؟
قبلا آوردیم:
امیر المومنین به فرمان پیامبرص در این مورد صبر کردپیامبر فرموده بودند: یا علی در باره تو بعد از من حیله می کنند.
مستدرك الحاكم - كتاب معرفةالصحابة(ر) - ذكر إسلام أمير المؤمنين علي (ع) - حديث رقم : ( 4676 )
و فرمودند یا علی تو بمنزله کعبه هستی که دنبال کسی نمیرود ومردم باید به طرف او بیایند واگر مردم آمدند وخلافت را به تو تسلیم کردند پساز ایشان قبول کن والا کاری با آنان نداشته باش تا به دنبال تو بیایند.إبن الأثير- أسد الغابة - 4حدیث31
احادیث زیادی در جوامع اهل سنت در اینمورد آمده است مثل:قندوزی ینابیعالموده2/182و فردوس الاخبار ابو شجاع بن شیرویه دیلمی 5/406
أبوشجاع بن شيرويه الديلمي- فردوس الأخبار - الجزء : ( 5 ) - رقم الصفحة : ( 406 ) - طبعةبيروت
غایة المرام حموی شافعیص72
دهها روایت در مصادر اهل سنت دلالت دارد که پیامبر خدا ص امیر المومنین را امر به جنگ با سه دسته کردند : ناکسین مارقین قاسطین مثل روایات زیر
مستدركالحاكم - كتاب معرفة الصحابة(ر) - ذكر إسلام أمير المؤمنينعلي (ر) - رقم الحديث : (وو4674و4675 )
مسند البزار - البحر الزخار - ومما روى علقمة551و702
أبي يعلى الموصلي - مسند أبي يعلى - مسند علي (ع)
الطبراني - المعجم الأوسط - باب العين11491
مسند الشاشي - مسند عبدالله بن مسعود308
الطبراني - المعجم الكبير - من إسمه عبدالله9911
الألباني- السلسلة الصحيحة - رقم الحديث : ( 2487 )
نوع الحديث : صـحـيـح
برای تحقیق بیشتر اینجارا ببینید براحتی دانلود میشود.
العلامة المؤرخ الشيخ أحمد بن يوسف بن أحمد الدمشقي الشهير بالقرماني في كتابه ( أخبار الدول وآثار الأول - الصفحة : ( 256 ) - المجلد الأول ) قال : قالت عائشة : كنا نخيط ونغزل وننظم الإبرة بالليل في ضوء وجه فاطمة (ع).
http://www.alhak.org/vb/showthread.php?t=22806
مولوی ....گفت:
ما يك سوالي داريم. اگر سوال ما را جواب دادي، شما راست ميگوييد و شيعيان مسلمان هستند. ولي اگر جواب ندادي، شيعه، مشرك است و خون تو حلال است. آن دو شيعهاي كه همراه ما بودند، ميگفتند: ول كن حاج آقا، بيا برويم، نكند كار دستمان بدهند. گفتم: نه، امام حسين (عليه السلام) هست.
سوالشان بسيار عجيب بود و جوابي كه ما داديم، بسيار لذتبخش. يكي از زيباترين جوابهايي كه امام حسين (عليه السلام) براي من در زندگيام آورده بود، در آن لحظاتي كه آنجا بودم، همين مطلب بود. سوال اينها اين بود:
مگر شما شيعيان نميگوييد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از علوم غيبي و كراميه سر در ميآوردند و ميفهميدند؟ گفتم: بله. گفت: پس چرا اين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ندانست كه درون ابوبكر و عمر چه خبر است و رفت با دختران اين دو نفر ازدواج كرد؟ گفتم: من جواب شما را ميدهم، به يك شرط و شرط اين است كه واقعيت را در جلوي اين جمع اعتراف بكنيد كه اين حق است كه من ميگويم و در كتابهاي شما آمده است. گفتند: اشكال ندارد، بگو چه ميخواهي بگويي.
گفتم: من هم چنين سوالي دارم كه جواب شماست. من گله دارم و اعتراض دارم به خداي متعال كه خدايا! چرا وقتي كه ابوبكر، بهترين و أفضلترين صحابه و به قول علماي اهل سنت، بهترين كسي كه بعد از پيامبران وارد بهشت ميشود، آمد خواستگاري حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) ـ دختر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ـ و قبول نكردي؟ مگر چه ايرادي در ابوبكر بود كه تو قبول نكردي كه ابوبكر شوهر حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بشود؟ چرا عمر را قبول نكردي كه شوهر حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بشود؟ آيا اين مسئله در كتابهاي شما آمده است يا نه؟ گفت: بله، آمده. گفتم: پس چرا خداي متعال اين كار را كرد و قبول نكرد؟ مگر نميگوييد كه ازدواج حضرت علي (عليه السلام) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) به امر خدا بود و به امر خدا، ابوبكر و عمر از خواستگاري ردّ شدند؟ چه اشكالي درون اينها بود؟
امام حسين (عليه السلام) يك سكوتي را در اين مجلس حاكم كرد كه همه، مات و مبهوت مانده بودند.
گفتند: والله! ما كه نميدانيم، ما كه در آنجا نبوديم. گفتم: من هم آنجا نبودم روزي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) رفت به خواستگاري عايشه و حفصه. شما از من سوال كرديد و من هم جواب دادم. گفت: بس است ديگر. ما را مشرك نكن، خودت كه مشرك شدي، بس است
.http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=salam&id=147
[indent][indent]
[/indent][/indent](این قضیه ،اشاره به مصیبت روز پنج شنبه دارد که پیامبر خواستند نامه ای بنویسند تا امت گمراه نشوند عمر ویارانش گفتند رسول خدا ص هذیان می گوید (معاذ الله))
آنگاه به وی گفت بنویس: "بسم الله الرحمن الرحیم- هذا ما عهد ابوبکر بن ابی قحافه الی المسلمین- اما بعد..." پس حالت غشوه و بیهوشی به او دست داد ولی عثمان خود بدین گونه عهدنامه را ادامه داد: "اما بعد پس من خلیفه قرار دادم بر شما مسلمانان عمر بن خطاب را..." در این موقع ابوبکر به هوش آمد و گفت: آنچه را نوشتی بخوان.
یا پیامبر ص جانشین معین کردند، که عقیده شیعه ثابت می شود.
ویا معین نکردند در این صورت ابو بکر باید پیروی از ایشان می کرد وبدعتی به عنوان تعیین خلیفه قرار نمی داد.
اینکه او گفته ویا نگفته است و اگر گفته چه گفته در عین اهمیتش در مقابل کاری که کردند خیلی مهم نیست. مهمتر این است که طبق گفته همه صحاح مخصوصا صحیح بخاری که این قضیه را در هفت جا از کتابش نقل کرده، در این قضیه اصحاب دو دسته شدند وعمر در دسته ای بود که از نوشتن نامه پیامبر جلو گیری کرده اند ولا بد میدانید او ازافراد جریان ساز تاریخ اسلام است.
(1)(طبقات ابن سعد 4/200 - 274 -- واقدی بنقل از تاریخ الخلفا سیوطی ص 82 -- السیاسه و الامامه ابن قتیبه دینوری 1/24 -25 -- تاریخ مدینه ابن شبه 1/667 -- تاریخ طبری 3/1238 ص429 چ مصر -- عقد الفرید از ابن عبد ربه 2/208 چ از هریه مصر -- شرح نهج البلاغه از ابن ابی الحدید 1/3 -16 -165) -
با سلام
جواب دندان شکن امشب تصویری است و روی تصویر توضیح میدهم وخیلی گویاست.
من بعضی هاشو نوشتم وسوال کردم.
شما هم اگر سوال یا جوابی به نظر تون رسید برای ما بنویسید.
تشریف بیاورید اینجا
http://www.askdin.com/album.php?albumid=239
منتظر شما هستم.
[indent]
[/indent]
چهرههاي علماي بزرگ مجلس درهم کشيده شد، وقتي قاضي ناراحتي آنها را دريافت به آنها رو کرد و گفت: اي علماء اين مرد (شيخ مفيد) مرا مجاب کرد و در پاسخ او عاجز شدم، اگر کسي از شما قادر به جواب او هست، اعلام کند تا او را بر مسند بنشانم و شيخ مفيد به جاي خود بنشيند،
هيچ کس جواب نداد و اين موضوع شايع گرديد و علت نام گذاري او به مفيد از همين جا سر چشمه گرفت.
دلیل بر درستی اعتقاد ما وباطل بودن اعتقاد شما این است که ما زیاد هستیم وشما کم.
[indent]
[/indent]آیة الله احمدی میانجی ،مواقف الشیعه بنقل از روضة المؤمنين: ص 53 عن مناقب آل أبي طالب
گفت : بلی ابن جوزی در جواب ماند،آن زن گفت: بنا بر این بایستی علی بر حق باشد وعثمان بر باطل یا برعکس.
[indent]
[/indent]ابن جوزی به آن زن گفت :« اگر تو بدون اذن شو هرت آمدی خدا تورا لعنت کند واگر بااذن شوهرت آمده ای ،خدا او را لعنت کند»
[indent]
[/indent]ابن جوزی سکوت کرد واز منبر فرود آمد.
حاکم به او گفت:
به نظر تو عایشه مقامش بالا تر بود یا فاطمه سلام الله علیها؟
عالم شیعه گفت: عایشه بالا تر بود.
حاکم تعجب کرد وپرسید چطور؟
گفت بخاطر این آیه از قرآن:
خداوند مجاهدان را بر قاعدان برتري داده و پاداش عظيمي بخشيده است.
[indent]
[/indent]در حالیکه فاطمه سلام الله علیها در خانه اش ماند واز آن خارج نشد مگر برای گرفتن فدک وارث خود از خلیفه و وقتی خلیفه به فدک را به او نداد، به منزلش رفت تا روزی که از دنیا رفت.
ای شیخ این بد گویی لطیفی بود.
حضرت فاطمه سلم الله علیها پس از جریان غصب خلافت به زنانی که برای برآورد حال ایشان نزد حضرتش آمده بودند، فرمود«شتری آبستن کردید که بزودی از آن به جای شیر خون می دوشید ...از دنیاتان سیر و از فراق شما شادمانم...خدا و رسولش را در حالی ملاقات می کنم که از شما دلگیرم نه حق مارا دادید نه به وصیت پیامبر عمل کردید ونه حرمت ما را نگه داشتید1... "أنلزمكموها وأنتم لها كارهون2" فکر می کنید اگر ولایت مارا نخواهید ما شما را به آن وادار می کنیم....»
1- بهج الصباغة: ج 5 ص 17.
2- معاني الاخبار: ص 354 ط تحقيق الغفاري.
ابن ابى الحديد در شرح خود می گوید:
«از على بن الفارقى، مدرس مدرسه غربى در بغداد پرسيدم و گفتم: آيا فاطمه س در مورد فدک راست مى گفت؟ گفت: آرى. گفتم: پس چرا ابوبكر در حالى كه وى را راستگو مى دانست، آن را به او تحويل نداد؟
[indent]
اگر امروز فدك را، با همين ادعا يعنى راستگويى فاطمه، به او مى داد، فردا باز مى آمد و خلافت را براى شوهرش مطالبه مى نمود و او را از جايگاهش دور مى ساخت. لذا براى او امكان نداشت كه عذرى بجويد و يا با چيزى موافقت نمايد. زيرا در آن صورت بر خود ثابت مى كرد كه او در ادعاى خود، هر چه باشد، راستگو بود بدون اينكه نيازى به دليل و گواهان داشته باشد» شرح نهج: ج 16 ص 284.
[/indent]
---------------------------------------------------------
چند اشاره:
1- حضرت فاطمه س، همچون ديگر افرد بشر، حق خود را مطالبه مى كرد، اول به طلب فدک غصب شده قیام کرد وپس از آن که از آن نا امید شد تقاضای ارث خود را کرد.
2- و از جهت اين حق طبيعى است كه حضرت زهرا، اقدام نمود تا واقعيت آن گروه را بر ملا سازد و بدين وسيله حقيقت آنان را آشكار نمايد.
3- حكمت اقتضا می کرد که اعتراض از سوى حضرت زهرا ع صورت گیرد. زيرا پس از آنكه حاكمان جديد همه امتيازات امیر المومنین ع را در اختيار گرفته بودند، اقدام به مطالبه از سوى ایشان ،بهانه ای براى تصفيه اى مى شد كه نشانه هايش از خلال سخنان گروه سقيفه هويدا شده بود، و هر بهانه ای مى توانست آنان را به هدف خويش برساندتا با اقدام به برپا کردن جنگ داخلی پایه های اسلام را متزلزل کنند.
5-فاطمه زهرا س، مطالبه كردن فدك را فرصت خوبى براى طرح مسئله غصب خلافت در بین مسلمانان به شمار آورد. واز آن به خوبی بهره برداری کرد وبا این جمله آغاز کرد: «و بدانيد كه من فاطمه هستم و پدرم محمد صلى اللَّه عليه و آله است» یعنی با تحریک عواطف مردم ویاد آوری حرمت اهل البیت شروع کرد وهمین صدای ناله همه مردم داخل مسجد را بلند کرد.
6-امام موسى بن جعفر كاظم عليه السلام نیز در آن هنگام كه هارون خواست فدک را برگرداند. حدود فدک را طوری بیان کرد که همه مملکت اسلامی را در بر می گرفت یعنی در بحث فدک به مسئله غصب خلافت اشاره کرد.
7-بنابراين، فدك، تعبير دوم و بيان رمزگونه در مورد خلافت اسلامى است. يعنى حضرت زهرا عليهاالسلام فدك را مقدمه اى براى رسيدن به موضوع خلافت قرار داده بود.
[indent][indent]
حال نظر تو چیست ؟چگونه می شود جواب داد؟
[/indent][/indent]
بن باز، سماجت کرده و خواستار دریافت جواب شد.
[INDENT]
[/INDENT]بن باز، با تعجب پرسید چرا؟
[INDENT]
[/INDENT][=Times New Roman]منبع :پرسمان دانشجویی وهابیت دفتر نمایندگی ولی فقیه در دانشگاهها
---------------------------------------------------------------------
[=Times New Roman]در حالیکه در سوره الرحمن آیه 33بشر به سفربه کرات آسمانی تشویق شده است[=Times New Roman].
[=Calibri]http://www.vahabiat.porsemani.ir/sites/vahabiat.porsemani.ir/files/%20عبدالعزيز%20بن%20باز%20-%20مفتي%20اعظم%20سابق%20عربستان%20سعودي.jpg
علامه حلی رحمة الله علیه در یک مناظره ای علمای اهل سنت را محکوم کرد، ودر حین کلامش بر ائمه اطهار صلوات فرستاد.
سید موصلی یکی از علمای اهل تسنن حاضر که محکوم شده و ساکت مانده بود پرسید:
چه دلیلی بر این دارید که می توان بر غیر ازپیامبران هم صلوات فرستاد؟
الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعونَ أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ
[همان] كسانى كه چون مصيبتى به آنان برسد مىگويند ما از آن خدا هستيم و به سوى او باز مىگرديم بر ايشان درودها و رحمتى از پروردگارشان [باد] و راهيافتگان [هم] خود ايشانند(بقره 156و157)
سید موصلی از روی استهزاء وتکبر پرسید:
آن کدام مصیبت است که آنان را مستحق صلوات کرده است؟
علامه فرمود :
[indent]
حضار خندیدندو ازحاضر جوابی حضرت علامه شگفت زده شدند.
[/indent]روضة المؤمنين: ص 106، عن لؤلؤة البحرين
عالم سنی گفت :
شیعه چرا کشته شدن عثمان را تجویز می کنی ؟در حال که او از بزرگان اصحاب رسول خدا ص بود وپیامبر فرمود:
«اصحاب من مثل ستارگان آسمانند به هر کدام که پیروی کنید هدایت می شوید»
[indent]
[/indent]روضة المؤمنين: ص114
[="Blue"]مرحوم آية الله بهجت ميفرمود: اين جواب مسلّماً نوعي كرامت و امري خارق العاده است و هيچ جوابي در آن مجلس، مانند اين پاسخ ويرانگر و كوبنده نميتوانست باشد. ...
[="DarkGreen"] - مرحوم حضرت آية الله بهجت (قدس سره) فرمودند. [/]
روزي علماي اهل سنت در بغداد جلسهاي تشكيل دادند و از عالم بزرگ شيعه شيخ محمّد حسن مظفّر صاحب «دلائل الصدق» يا يكي ديگر از بزرگان خاندان مظفّر خواستند كه براي مناظره دربارة امامت در آن جلسه حاضر شود.
هنگامي كه وي حاضر شد، از او پرسيدند: «نظر شما در خصوص دستور پيامبر به ابيبكر درهنگام بيمارياش چيست؟ آنگاه كه به ابوبكر فرمان داد به جايش نماز بخواند و امام جماعت شود؟
هنوز سؤال آنان تمام نشده بود كه مظفر به آن پاسخ داد و چنان عالمان سنّي را مات و مبهوت كرد كه همه ساكت شدند و هيچ كس هيچ حرفي نتوانست بر زبان بياورد و مجلس مناظره به نفع مظفّر خاتمه يافت و از هم پاشيد.
جواب مرحوم مظفّر تنها يك جمله بود، وي پيش از تمام شدن سؤال به سرعت گفت: «إِنَّ الرَّجُلَ لَيَهْجُر!»
يعني بر فرض كه پيامبر در بيمارياش به ابوبكر چنين دستوري داده باشد، خود اهل سنّت روايت كردهاند كه وقتي پيامبر خدا فرمود: «إيتوني بقلم و دواة...» عمرگفت: «إِنَّ الرَّجُلَ لَيَهْجُر!» و شماكه سخنان پيامبر در بيماري را ـ معاذالله ـ هذيان ميدانيد، پس دستور نماز به ابيبكر هم يكي از همان هذيانهاست!
مرحوم آية الله بهجت ميفرمود: اين جواب مسلّماً نوعي كرامت و امري خارق العاده است و هيچ جوابي در آن مجلس، مانند اين پاسخ ويرانگر و كوبنده نميتوانست باشد.
منبع: میقات حج شماره 64[/]
منبع
حاضر جوابى كودك
روزى ابوحنيفه از محلى مى گذشت ، ديد طفلى از جاى گل آلودى راه مى رود. او را صدا زد و گفت : بچه جان مواظب باش نلغزى ، طفل بى درنگ در جواب گفت : لغزش من سهل است . تو مواظب خودت باش كه نلغزى چون از لغزش تو پيروانت هم مى لغزند. ابو حنيفه از هوش و زكاوت آن طفل تعجب كرد!