نمونه برخورد معصومین علیهم السلام با بردگان

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نمونه برخورد معصومین علیهم السلام با بردگان

با سلام

در این مقال آیات وروایاتی در باره حقوق بردگان آورده میشود :

خدای متعال در قرآن کریم آیاتی در باره نحوه برخورد وآزاد سازی بردگان دارد که جای دقت است :

در سوره بلد فرمود : فلا اقتحم العقبة * وما أدراك ما العقبة * فك رقبة * أو إطعام في يوم ذي مسغبة * يتيما ذا مقربة * أو مسكينا ذا متربة) یکی از عوامل عبور از عقبات و منازل وحشتناک قیامت آزاد سازی بردگان است.

ودر آیات دیگری از همسر دادن ایشان سخن گفت وفرمود :

قال الله تعالی : " وانکحوا الایامی منکم والصالحین من عبادکم وامائکم ان یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله والله واسع علیم " نور 32 (بی همسران خود را شوهر دهيد، و نيز صالحان از غلام و كنيز خود را اگر فقیر باشند خداوند از فضلش ایشان را بی نیاز میکند.


ودر آیات دیگر کفاره بعضی معاصی را آزاد ساختن یک برده ذکر نمود.


برای درک ببشتر و بهتر شرایط آنزمان حدیث زیر نمونه خوبی است ، در جائیکه با امام مسلمین و فرزند رسول الله (ص) چنین برخورد رذیلانه ای میشود میتوان اوج وخامت حقوق بشر ادرک کرد :


اصول کافی : علي، عن أبيه، عن ابن محبوب، عن أبي أيوب، عن بريد بن معاوية قال: سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول: إن يزيد بن معاوية دخل المدينة وهو يريد الحج، فبعث إلى رجل من قريش فأتاه، فقال له يزيد: أتقر لي أنك عبد لي إن شئت بعتك وإن شئت استرققتك ؟ فقال له الرجل، والله يا يزيد ما أنت بأكرم مني في قريش حسبا، ولا كان أبوك أفضل من أبي في الجاهلية والاسلام ....


حضرت باقرالعلوم صلوات اللّه و سلامه عليه حكايت فرمايد:
در يكى از سال ها، يزيد فرزند معاوية بن ابى سفيان به قصد انجام مراسم حجّ خانه خدا، عازم مكّه معظّمه گرديد.
و در مسير راه خود وارد مدينه منوّره شد و چون در آن شهر مستقرّ گرديد، مامورى را فرستاد تا يكى از مردان قريش را نزد وى آورد.
همين كه آن مرد را نزد يزيد آوردند، يزيد به او گفت : آيا تو اعتراف واقرار مى كنى بر اين كه تو بنده من هستى و اگر من مايل باشم و مى توانم تو را بفروشم ، يا غلام خود گردانم .
آن مرد قريشى اظهار داشت : اى يزيد! به خداى يكتا سوگند، تو و پدرت بر طايفه قريش هيچ برترى و فضيلتى نداشته ايد؛ و همچنين از جهت اسلام ، تو از من بهتر و برتر نخواهى بود، بنابراين چگونه به آنچه كه گفتى ، اعتراف و اقرار نمايم .
يزيد با شنيدن اين سخن ، خشمگين شد و گفت : اگر اعتراف نكنى ، دستور قتل تو را صادر مى كنم .
آن مرد، يزيد را مخاطب قرار داد و اظهار داشت : همانا كشتن من از قتل حسين بن علىّ بن ابى طالب عليه السّلام مهم تر نيست .
پس از آن يزيد بن معاويه دستور قتل و اعدام او را صادر كرد؛ و سپس ‍ دستور داد تا حضرت سجّاد، امام زين العابدين عليه السّلام را نزد وى احضار نمايند.
همين كه آن امام مظلوم عليه السّلام را به حضور يزيد آوردند، يزيد همان سخنانى را كه به آن مرد قريشى گفته بود، براى حضرت سجّاد عليه السّلام ، نيز بازگو كرد.
حضرت در مقابل اظهار نمود: اگر اعتراف و اقرار نكنم ، آيا همانند آن مرد، دستور قتل مرا هم صادر خواهى كرد؟
يزيد ملعون پاسخ داد: آرى ، چنانچه اقرار نكنى ، تو هم به سرنوشت او دچار خواهى شد.
امام عليه السّلام چون چنين ديد، اظهار داشت : من از روى اضطرار و ناچارى تسليم هستم و به آنچه گفتى اقرار و اعتراف مى نمايم ، و تو هم آنچه خواهى انجام بده .
آن گاه يزيد خبيث در چنين حالتى به حضرت سجّاد، زين العابدين عليه السّلام خطاب كرد و عرضه داشت : تو با اين روش ، حفظ جان خود كردى و از كشته شدن نجات يافتى ، پس تو آزادى !!!


ازنکات قابل توجه پیرامون برده داری ، یکی نحوه رفتا رمعصومین علیهم السلام با بردگان بوده مثلا در احادیث متعددی جریان آزاد سازی و ازدواج امام سجاد (ع) با یکی از کنیزان بعنوان یک امر زشت از سوی عبد الملک مروان تلقی شده که دقت در این موضوع رفتار انسانی و کریمانه اهل بیت را نسبت به بردگان میرساند این در حالی است که جو آنزمان حتی بردگان را انسان حساب نمیکردند .


مرحوم کلینی رحمه الله روایت کرده : علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن فضال، عن ثعلبة بن ميمون عمن يروي عن أبي عبد الله عليه السلام إن علي بن الحسين صلوات الله عليهما تزوج سرية كانت للحسن بن علي عليهما السلام، فبلغ ذلك عبد الملك بن مروان فكتب إليه في ذلك كتابا إنك صرت بعل الاماء، فكتب إليه علي بن الحسين عليهما السلام: إن الله رفع بالاسلام الخسيسة، وأتم به الناقصة، وأكرم به من اللؤم، فلا لؤم على مسلم إنما اللؤم لؤم الجاهلية، إن رسول الله صلى الله عليه وآله أنكح عبده ونكح أمته، فلما انتهى الكتاب إلى عبد الملك قال لمن عنده: أخبروني عن رجل إذا أتى ما يضع الناس لم يزده إلا شرفا ؟ قالوا: ذاك أمير المؤمنين قال: لا والله ما هو ذاك ؟ قالوا: ما نعرف إلا أمير المؤمنين قال: فلا والله ما هو بأميرالمؤمنين ولكنه علي بن الحسين (اصول کافی).

علی بن الحسین (ع) کنیز عمویش را(دربعض روایات آزاد کرد )سپس او را به زنی گرفت.عبد الملک پسر مروان از ماجرا آگاه شد و این کار را برای وی نقصی دانست. بدو نامه نوشت که چرا چنین کردی؟ او به وی پاسخ داد:

«خداوند هر پستی را با اسلام بالا برده است.و هر نقصی را با آن کامل ساخته و هر لئیم را با اسلام کریم ساخته. رسول خدا کنیز و زن بنده خود را بزنی گرفت.

عبد الملک چون این نامه را خواند گفت:


آنچه برای دیگران موجب کاهش منزلت است برای علی بن الحسین (ع) سبب رفعت است

عالیترین نمونه رفتار انسانی را در حدیث زیر ببینید :

عدّه اى ميهمان نزد آن حضرت نشسته بودند. امام از خدمتكارش خواست كه زودتر گوشتى را كه در تنور بود برايش بياورد. خدمتكار به سرعت آنرا به طرف امام آورد امّا ناگهان چنگكى كه در دست داشت،افتاد و به سر يكى از پسران آن حضرت كه زير پلكان بود، خورد و او راكشت امام به خدمتكار كه متحيّر و نگران شده بود فرمود: "تو آزادى چون عمداً مرتكب اين قتل نشدى" وآنگاه خود به كار كفن و دفن فرزندش پرداخت .کشف الغمه


در مناقب ابن شهر آشوب آورده : سفيان بن عيينة، قال: ما رؤي علي بن الحسين عليه السلام قط جائزا بيديه فخذيه وهو يمشي. عبد الله بن مسكان، عن علي بن الحسين إنه كان يدعو خدمه كل شهر ويقول: إني قد كبرت ولا أقدر على النساء، فمن أراد منكن التزويج زوجتها، أو البيع بعتها. أو العتق أعتقتها، فإذا قالت إحداهن: لا، قال: اللهم اشهد، حتى يقول ثلاثا، وإن سكتت واحدة منهن قال لنسائه: سلوها ما تريد، وعمل على مرادها..

خوب کدام مکتبی چنین رفتار انسانی دارد ؟ خود خدمتکاران بهیچ قیمیت حاضر نبودند از امام جدا شوند.وچه جایی بهتر از اینجا ؟

حضرت على بن الحسين عليهما السّلام يكى از غلامانش را چند مرتبه صدا زد او جواب نداد ، حضرت فرمود چه باعث شد كه جواب مرا ندادى عرض كرد بخشش شما مرا از مجازات در امان داشت ، حضرت فرمود : برو اى غلام كه تو در راه خدا آزادى. پس حضرت فرمود :سپاس خدا را که بنده من از من نمی‏ترسدارشاد القلوب جلد 1 صفحه 324



نکته دیگر برخی از قلم بدستان آنچنان ازتعامل اسلام ومسلمین نسبت به بردگان یاد میکنند که گویی قبل از اسلام بردگان از حقوق عادلانه خود برخوردار بوده اند ، تاملی در آثار عقلای بشر که فارغ از مذهب نیز هست مثلا گفتار ارسطو وافلاطون و... نمایانگر اوج برخورد انسانی مکتب اسلام با بردگان و اضمحلال تدریجی این امر است .




فرهنگ متعالی قرآن مسالمت حداکثری را در موضوع جنگ دارد وبه پیامبرش میفرماید : وان جنجوا للسلم فاجنح لها : یعنی اگر کفار خواستار صلح شدند تونیز صلح کن البته در برابر کفار حربی که قصد نابودی اسلام وناموس مسلمین را دارند مانند یهودیان بنی قریظه که پیمان شکنی کردند و از در جنگ وارد شدند نیز حکم سختی دارد.





برخی مدعی شده اند که زنان و بردگان حق گزینش همسر نداشته اند و به اجبار به ازدواج با رسول الله (ص) و ائمه در می آمدند در حالیکه بطور مثال جریان ازدواج ام سلمه رضی الله عنها که مقامی شامخ در بین زنان رسول خدا دارد وبعضی از مادران ائمه علیهم السلام که کنیز بودند بوضوح اختیار ایشان در گزینش همسر مناسب را میرساند.





اما داستان ضرب یا زدن وحدود وکیفیت آن نیز در اخبار قابل توجه است و امریست کاملا طبیعی و مقبول زیرا انسان گاهی اوقات فرزند خود را بسبب مخالفتش تادیب میکند تا رسد به بعضی بردگان که غالبا افرادی وحشی وخشن وبی تربیت بودند و دقت در حوادث پدید آمده در مورد ایشان عمق واقعه را مشخص میکند.




محمد بن يعقوب ، عن محمد بن يحيى ، عن أحمد بن محمد ، عن القاسم بن يحيى ، عن جده الحسن بن راشد ، عن نجية العطار ، قال : سافرت مع أبي جعفر ( عليه السلام ) إلى مكة ، فأمر غلامه بشيء ، فخالفه إلى غيره ، فقال أبو جعفر ( عليه السلام ) : والله لاضربنك يا غلام ، قال : فلم أره ضربه ، فقلت : جعلت فداك ، إنك حلفت لتضربن غلامك ، فلم ارك ضربته ، فقال : أليس الله عزّ وجلّ يقول : ( وان تعفوا أقرب للتقوى ) ؟ !
ورواه الشيخ باسناده عن محمد بن أحمد بن يحيى ، عن ابراهيم بن اسحاق ، عن القاسم بن محمد ، عن أبيه ، عن جده الحسن بن راشد ، عن محمد العطار مثله .وسایل الشیعه


أحمد بن محمد بن عيسى ، في ( نوادره ) عن أبي جعفر

يعني : الثاني ( عليه السلام ) انه سئل هل يصح اذا حلف الرجل ان يضرب عبده عددا أن يجمع خشبا فيضربه ، فيحسب بعدده ؟ قال : نعم .
أقول : وتقدم ما يدل على ذلك عموما



أحمد بن محمد البرقي في ( المحاسن ) عن محمد بن خالد الأشعري ، عن إبراهيم بن محمد الأشعري ، عن عبدالله بن بكير ، عن زرارة بن أعين ، قال : قلت لأبي عبدالله ( عليه السلام ) : ما ترى في ضرب المملوك ؟ قال : ما أتى فيه على يديه فلا شيء عليه ، وأما ما عصاك فيه فلا بأس ، قلت : كم أضربه ؟ قال : ثلاثة ، أو أربعة أو خمسة . وسایل الشیعه



محمد بن يعقوب ، عن الحسين بن محمد ، عن معلى بن محمد ، عن الحسن بن علي ، عن حماد بن عثمان ، قال : قلت لأبي عبدالله ( عليه السلام ) : في أدب الصبي والمملوك ، فقال : خمسة أو ستة ، وارفق .

عن النبى (صلى الله عليه و اله) فيما أوصى به أميرالمؤمنين: «لا تضربن فوق ثلاث فانك ان فعلت فهؤ قصاص يوم القيامه». مجموعه ى ورام،

[ 34996 ] 2 ـ وعن علي بن إبراهيم ، عن أبيه ، عن النوفلي ، عن السكوني ، عن أبي عبدالله ( عليه السلام ) إن أمير المؤمنين ( عليه السلام ) ألقى صبيان الكتاب ألواحهم بين يديه ليخير بينهم ، فقال : أما أنها حكومة والجور فيها كالجور في الحكم ، أبلغوا معلمكم إن ضربكم فوق ثلاث ضربات في الأدب أقتص منه .

حماد بن عثمان مى گويد: از امام صادق عليه السلام درباره ى تأديب و زدن كودك و بنده زر خريد، پرسيدم ؟ حضرت فرمود: پنج يا شش ضربه بيشتر نزن و در همين اندازه نيز نرمش نشان ده.
از جمله وصاياى پيامبر به على عليه السلام اين بود كه فرمود: «براى تأديب بيش از سه ضربه نزن زيرا اگر چنين كردى روز قيامت قصاص خواهى شد».

.على عليه السلام به كودكانى كه نوشته هاى خود را نزد آن حضرت آورده بودند – تا بهترينشان را برگزيند – فرمود: به معلم خود بگوييد كه اگر براى تأديب، بيش از سه ضربه به شما بزند، از او قصاص خواهد شد.



نکته دیگر در قضیه تفکیک بردگان اینجاست که بعضی از ایشان خودشان به میل خودشان خواهان خدمت حضرات ائمه (ع) را داشتند وبه هیچ قیمتی حاضر به ترک وجدا شدن از ایشان نبودند :


حال مدعیان حقوق بشر بیایند وبگویند کجای اینکار منافی حقوق بشر است ؟! اگر انسان آزاد است پس این شخص به میل خودش میخواهد مملوک امام (ع) باقی بماند مگر در این دوره افراد با سلب تابعیت و بعضا با مشکلات بسیار و دادن امتیازات فراوان به سایر کشور ها پناهنده نمیشوند ؟ ومگر همین الان افراد زیادی خواستار اسارت نیستند؟ افرادی که به کشور هند وپاکستان و فیلیپین و ..... سفر کرده اند بخوبی مفهوم سخن اینجانب را میفهمند آنجا که دختران وپسران زیر 20 سال حاضرند تحت هر شرایطی همراه شما به کشورشما بیایند فقط در ازای تامین ایشان .



نقل است كه حضرت امام جعفر صادق عليه السلام را غلامى بود كه هرگاه آن حضرت سواره به مسجد مى رفت آن غلام همراه بود چون آن حضرت از استر پياده مى گشت و داخل مسجد مى شد آن غلام استر را نگاه مى داشت تا آن جناب مراجعت كند، اتفاقا در يكى از روزها كه غلام بر در مسجد نشسته و استر را نـگـاه داشته بود چند نفر مسافر از اهل خراسان پـيدا شدند يكى از آنها رو كرد به او گـفت : اى غلام ! ميل دارى كه از آقاى خود حضرت صادق عليه السلام خواهش كنى كه مرا مكان تو قرار دهد و من غلام او باشم و به جاى تو بمانم و مالم را به تو بدهم و من مال بسيار از هرگـونه دارم تو برو و آن مالها را براى خود قبض كن و من به جاى تو اينجا بمانم . غلام گفت : از آقاى خود خواهش مى كنم اين را، پس رفت خدمت حضرت صادق عليه السلام و عرض كرد: فدايت شوم ! مى دانى خدمت مرا نسبت خود و طول خدمتم را، پس هرگاه حق تعالى خيرى را براى من رسانيده باشد شما منع آن خواهيد كرد؟ فرمود: من آن را به تو خواهم داد از نزد خودم و از غير خودم منع مى كنم تو را.
پس غلام قصه آن مرد خراسانى را با خود براى آن جناب حكايت كرد، حضرت فرمود اگر تو بى ميل شده اى در خدمت ما و آن مرد رغبت كرده به خدمت ما قبول كرديم ما او را و فرستاديم تو را، پس چون غلام پشت كرد به رفتن ، حضرت او را طلبيد و فرمود: به جهت طول خدمت تو در نزديك ما يك نصيحتى تو را بنمايم آن وقت مختارى در كار خود، و آن نصيحت اين است كه چـون روز قيامت شود حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم آويخته و چسبيده باشد به نوراللّه و اميرالمؤ منين عليه السلام آويخته باشد به رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم و شيعيان ما آويخته باشند به ما پـس داخل شوند در جايى كه ما داخل شويم و وارد شوند آنجا كه ما وارد شويم ، غلام چون اين را شنيد عرض كرد: من از خدمت شما جايى نمى روم و در خدمت شما خواهم بود و اختيار مى كنم آخرت را به دنيا و بيرون رفت به سوى آن مرد.
آن مرد خراسانى گفت : اى غلام ! بيرون آمدى از نزد حضرت صادق عليه السلام به غير آن رويى كه با آن خدمت آن حضرت رفتى ، غلام كلام آن حضرت را براى او نقل كرد و او را برد خدمت آن جناب ، حضرت قبول فرمود ولاء او را و امر فرمود كه هزار اشرفى (دينار) به غلام دادند.( ( كلمه طيبه ) محدث نورى ص 13.)

با سلام وصلوات بر محمد وآل پاکش

مرحوم مجلسی ازکتاب الحسين بن سعيد در بحارش روایت کرده : الجوهري، عن البطائني، عن أبي بصير، عن أبي جعفر عليه السلام قال: إن أبي ضرب غلاما له قرعة واحدة بسوط، وكان بعثه في حاجة فأبطأ عليه، فبكى الغلام وقال: الله يا علي بن الحسين تبعثني في حاجتك ثم تضربني قال: فبكى أبي وقال: يا بني اذهب إلى قبر رسول الله صلى الله عليه وآله فصل ركعتين ثم قل: اللهم اغفر لعلي ابن الحسين خطيئته يوم الدين، ثم قال للغلام: اذهب فأنت حر لوجه الله، قال أبو بصير: فقلت له: جعلت فداك كأن العتق كفارة الضرب ؟ ! فسكت .خلاصه اینکه امام سجاد غلامی ار برای کاری میفرستند واو دیر (یا کند عمل ) میکند وحضرت یک ضربه تازیانه به او میزنند وغلام گریه میکند ومیگوید ای علی بن الحسین تو مرا بسوی حاجتت فرستادی والان مرا میزنی ! وامام میگرید ومیگوید که بسوی قبر پیامبر برو ودورکعت نماز کن و از خدا بخواه که روز جزا از علی بن الحسین در گذرد وسپس غلام را آزاد کردند برای رضای خدا وابوبصیر گفت مثل اینکه سزای زدن ، آزاد کردن اوست وامام سکوت کردند.

همچنین نظیر همین عمل از ابن مسعود در اخبار عامه آمده :

فعن أبي مسعود الأنصاري رضي الله عنه، قال: كنت أضرب غلامًا لي؛ فسمعتُ مِنْ خَلْفِي صوتًا: "اعْلَمْ أَبَا مَسْعُودٍ.. لَلَّهُ أَقْدَرُ عَلَيْكَ مِنْكَ عَلَيْهِ"! فالتفتُ فإذا هو النبي! فقلت: يا رسول الله، هو حر لوجه الله تعالى. قَالَ: "أَمَا إِنَّكَ لَوْ لَمْ تَفْعَلْ لَلَفَعَتْكَ النَّارُ أَوْلَمَسَّتْكَ النَّارُ. صحيح - أبو داود ، باب حق المملوك،

مَنْ لَطَمَ مَمْلُوكَهُ أو ضَرَبَهُ فَكَفَّارَتُهُ أَنْ يُعْتِقَهُ .صحيح - سنن أبي داود

یعنی کفاره زدن بندگان ، آزاد ساختن آنهاست.

ودرباره تحریم تجارت انسان و بردگان نیز در صحیح بخاری آمده :

عن النبي صلى الله عليه وسلم قال: "قَالَ اللَّهُ: ثَلَاثَةٌ أَنَا خَصْمُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ: رَجُلٌ أَعْطَى بِي ثُمَّ غَدَرَ، وَرَجُلٌ بَاعَ حُرًّا فَأَكَلَ ثَمَنَهُ، وَرَجُلٌ اسْتَأْجَرَ أَجِيرًا فَاسْتَوْفَى مِنْهُ وَلَمْ يُعْطِ أَجْرَهُ"

ودر کتب شیعه هم آمده :

عیون اخبار صدوق :

: بالاسانيد الثلاثة، عن الرضا عن آبائه عليهم السلام قال: قال رسول الله صلى
الله عليه وآله: إن الله غافر كل ذنب إلا من أحدث دينا أو اغتصب أجيرا أجره أو رجلا

باع حرا و نیز فرمودند: «خداوند هر گناهی را می‏بخشد جز (سه گناه): کسی که مهر همسرش را انکار کند، یا حق کارگری را غصب نماید، و یا انسان آزادی را بفروشد

ودر کافی :
محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن جعفر بن يحيى الخزاعي، عن أبيه يحيى ابن أبي العلاء، عن إسحاق بن عمار قال: دخلت على أبي عبدالله عليه السلام فخبرته أنه ولد لي غلام فقال: ألا سميته محمدا؟ قال: قلت: قد فعلت، قال: فلا تضرب محمدا ولا تسبه جعله الله قرة عين لك في حياتك وخلف صدق من بعدك، فقلت: جعلت فداك في أي الاعمال أضعه؟ قال: إذا عدلته عن خمسة أشياء فضعه حيث شئت لاتسلمه صيرفيا(2) فإن الصيرفي لايسلم من الربا ولا تسلمه بياع الاكفان فإن صاحب الاكفان يسره الوبا إذا كان ولا تسلمه بياع الطعام فإنه لايسلم من الاحتكار ولا تسلمه جزارا فإن الجزار تسلب منه الرحمة ولاتسلمه نخاسا فإن رسول الله صلى الله عليه واله قال شرالناس من باع الناس.

همچنین :رسول مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «بدترین مردم کسانی هستند که کارشان خرید و فروش انسانهاست (نخاس = برده فروش).» (کافی، ج5/114)

وعن عبد الله بن عطا قال: أذنب غلام لعلي بن الحسين عليه السلام ذنبا استحق به العقوبة فأخذ له السوط وقال: " قل للذين آمنوا يغفروا للذين لا يرجون أيام الله " فقال الغلام: وما أنا كذاك إني لارجو رحمة الله وأخاف عذابه، فألقى السوط وقال: أنت عتيق .بحارالانوار

یعنی یکی از غلامان امام سجاد (ع) گناهی کرد که مستحق مجازات بود وامام این آیه را خواند :قل للذين آمنوا يغفروا للذين لا يرجون أيام الله، اما غلام گفت من اینطور نیستم وبه رحمت خداوند امید وارم واز عذابش ترسان ، امام تازیانه را انداخت و به او گفت برو که تو آزادی .بنظر میرسد که خود امام بدهن غلامان می انداخته که با خواندن آیات قرآن لایق عفو شوند واین یعنی اوج کرامت انسان وحقوق بشر.

وما استخدم خادما فوق حول، كان إذا ملك عبدا في أول السنة أو في وسط السنة إذا كان ليلة الفطر أعتق، واستبدل سواهم في الحول الثاني ثم أعتق، كذلك كان يفعل حتى لحق بالله تعالى، ولقد كان يشتري السودان وما به إليهم من حاجة يأتي بهم عرفات فيسد بهم تلك الفرج والخلال، فإذا أفاض أمر بعتق رقابهم وجوائز لهم من المال ...بحاربنقل ازاقبال سید اجل علی بن طاوس رضی الله عنه

شیخ صدوق در امالیش ازيكى از راويان به نام عبد الرزاق مى گويد: كنيز على بن الحسين عليهما السلام براى ايشان آب آورد تا آماده نماز شود. ناگهان آفتابه از دست كنيز افتادوبه صورت امام سجّاد اصابت كرد و صورت آن حضرت را مجروح نمود.امام سرش را بلند كرد و به كنيز نگريست. كنيز گفت: خداوند مى فرمايد:)وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ (امام فرمود: خشم را فرو خوردم. كنيز گفت:)وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ( امام به او فرمود: خداوند تو را ببخشايد. كنيزگفت: )وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ( امام فرمود: برو كه در راه خداوندعزّوجل آزادى

یكی از غلامان امام سجاد ـ علیه السلام ـ باغستانی را برای آن حضرت ساختمان می كرد. روزی امام ـ علیه السلام ـ برای خبر گیری تشریف آورد، مشاهده كرد آنطور كه به او دستور داده بود انجام نداده وضع ساختمان را خراب كرده و از پیش خود كارهای بیهوده نموده است از دیدن آن كار افسرده و عصبانی شدند با تازیانه ای كه در دست ایشان بود یكی به او زدند، بعد از این پیشامد آنجناب پشیمان شد، هنگامی كه به منزل مراجعت كرد یك نفر از پی غلام فرستاد غلام كه وارد شد، دید حضرت همان تازیانه را پیش روی خود گذارده، ترسیده از اینكه خیال كیفر او را داشته باشد. امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ او را پیش خود خواند و فرمود: این تازیانه را بگیر وهمانطور كه من به تو زدم بر من بزن. غلام گفت مولای من به خدا سوگند خیال كردم شما اراده تنبیه مرا و كیفر مرا دارید چگونه می توانم قصاص كنم؟! حضرت فرمود: باید تلافی آن تازیانه را بكنی! غلام عرض كرد از من چنین عملی سر نخواهد زد و مرا جرأت این كار نیست و هم بر شما چیزی نیست زیرا ستمی روا نداشتید تا قصاص كنم. زین العابدین ـ علیه السلام ـ اصرار ورزید و چندین مرتبه تكرار فرمود. غلام مرتب پوزش می طلبید و از بزرگی چنین كاری خود را برحذر می داشت. امام ـ علیه السلام ـ همینكه دید غلام به هیچوجه نمی پذیرد فرمود اكنون كه نمی پذیری آن باغ را به تو بخشیدم و با غستان را در اختیار او وا گذاشت .بحارالانوار

امام سجاد (ع) خادمی را بیش از یکسال نزد خود نگاه نمیداشت و گاه در نیمه سال او را آزاد می‏ساخت ....
و امام سجّادعليه السلام مى فرمود:"آمين رب العالمين. برويد كه شما را عفو كردم و آزادتان ساختم به اين اميد كه من نيز مورد بخشش قرار گيرم و آزاد شوم". پس چون روز عيدفطر فرامى رسيد، به آنان انعام هايى مى داد كه ايشان را مصون مى داشت واز آنچه مردمان داشتند، بى نياز مى ساخت.
هر ساله در آخرين شب ماه رمضان، بيست بنده يا اندكى كم و زيادآزاد مى كرد و مى فرمود: خداوند متعال در هر شب از ماه رمضان، هنگام افطار هفتاد هزار دوزخى را از آتش مى رهاند. چون آخرين شب ماه رمضان فرا رسد، حضرت سجادعليه السلام به همان تعداد كه در طول ماه آزادكرده بود، بنده آزاد مى كند ...

ودر ارشاد آمده :
: أبو محمد الحسن بن محمد، عن جده، عن أحمد بن محمد بن الرافعي عن إبراهيم بن علي، عن أبيه، قال: حججت مع علي بن الحسين عليهما السلام فالتاثت الناقة عليه في سيرها، فأشار إليها بالقضيب، ثم قال: آه لو لا القصاص ورد يده عنها .یعنی شتر حضرت کمی کند شد و حضرت با چوبدستی شان اشاره ای به او کردند واورا نزدند وفرمودند آه اگر قصاصی نبود ودستشان را از او بازداشتند .کشف الغمه

مجلسی به سند خود آورده است که: علی بن الحسین (ع) روزی یکی از بندگان خود را تازیانه زد، سپس بخانه رفت و تازیانه را آورد و خود را برهنه کرد و خادم را گفت بزن علی بن الحسین (ع) را. خادم نپذیرفت و او وی را پنجاه دینار بخشید .

البته ضرب و زدن هم معنی خاص خود وحدود مشخصی دارد که در پست اول روایاتی در باره آن آمد.

شیخ کلینی (ره) روایت کرده از حفص بن ابی عایشه که حضرت صادق ( علیه‌السلام)
غلام خود را پی حاجتی فرستاد، مدتی طول کشید و نیامد، حضرت خود به دنبال او
آمدند و دیدند او خوابیده، حضرت نزد سر او نشستند و شروع به باد زدن او نموده
تا از خواب بیدار شد. حضرت به او فرمودند: ای فلان ـنام غلام ـ! به خدا قسم
نیست برای تو که شب و روز بخوابی، از برای تو شب باشد و از برای ما روز.

شيخ كشى روايت كرده از على بن محمّد قتيبى از جعفر بن محمّد بن حسن محبوب كه گفته نسب جد من حسن بن محبوب چنين است ، حسن بن محبوب بن وهب بن جعفر بن وهب و اين وهب عبدى بوده سندى مملوك جرير بن عبداللّه بجلى و ( زراد ) يعنى زره گر بوده . پس به خدمت حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام رفت و از آن حضرت التماس نمود كه او را از جرير خريدارى نمايد، جرير چون كراهت داشت كه او را از دست خود بيرون كند گفت آن غلام حر است آزاد كردم او را و چون آزادى او محقق شد خدمت حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام را اختيار كرد و وفات كرد حسن بن محبوب در آخر سنه دويست و بيست و چهار به سن شصت و پنج.منتهی الامال

جایز نبودن پس گرفتن برده بعد از آزاد سازیش :

محمد بن الحسن باسناده عن أحمد بن محمّد ، عن محمّد ابن يحيي عن طلحة بن زيد ، عن جعفر ، عن أبيه ( عليه السلام ) قال :
من تصدق بصدقة ، ثمّ ردّت عليه فلا يأكلها ، لانّه لا شريك لله عزوجل في شيء مماجعل له ، انما هو بمنزلة العتاقة لا يصلح ردها بعد ما يعتق .
ورواه الحميري وابن فهد كما مر في الزكاة .
أقول : وتقدم ما يدل على ذلك .وسایل الشیعه

ودر کتاب سبل السلام شرح بلوغ المرام
تأليف: محمد بن اسماعيل الصنعاني از کتب عامه آمده :


فِي ( النَّجْمِ الْوَهَّاجِ ) أَنَّهُ { أَعْتَقَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ثَلَاثًا وَسِتِّينَ نَسَمَةً عَدَدَ سِنِي عُمْرِهِ } وَعَدَّ أَسْمَاءَهُمْ قَالَ : وَأَعْتَقَتْ عَائِشَةُ سَبْعًا وَسِتِّينَ وَعَاشَتْ كَذَلِكَ ، وَأَعْتَقَ أَبُو بَكْرٍ كَثِيرًا وَأَعْتَقَ الْعَبَّاسُ سَبْعِينَ عَبْدًا رَوَاهُ الْحَاكِمُ ، وَأَعْتَقَ عُثْمَانُ وَهُوَ مُحَاصَرٌ عِشْرِينَ ، وَأَعْتَقَ حَكِيمُ بْنُ حِزَامٍ مِائَةً مُطَوَّقِينَ بِالْفِضَّةِ ، وَأَعْتَقَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ أَلْفًا وَاعْتَمَرَ أَلْفَ عُمْرَةٍ ؟ وَحَجَّ سِتِّينَ حَجَّةً ؟ وَحَبَسَ أَلْفَ فَرَسٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ، وَأَعْتَقَ ذُو الْكُلَاعِ الْحِمْيَرِيُّ فِي يَوْمٍ وَاحِدٍ ثَمَانِيَةَ آلَافِ عَبْدٍ !!!وَأَعْتَقَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ ثَلَاثِينَ أَلْفِ نَسَمَةً !!!

ونسمه یعنی بنده واز آنجهت به بنده نسمه گفته شده چون ضعیف است مثل نسیم .


زمخشری در ربیع الابرار نقل كرده: چون یزیدبن معاویه مسلم بن عقبه را به جنگ اهل مدینه فرستاد و گفت: پس از شكست آنان، زنانشان بر سپاهیان شام مباح است (ولی به وی سفارش كرد كه متعرض امام سجاد (ع) نشود) علی بن الحسین (ع) در آن ماجرای شوم، چهار صد زن را با فرزندانشان و حشمشان تكفّل فرمود، وآنها را با خانواده خود قرار داد و تا لشكریان مسلم در مدینه بودند آنها را اطعام كرد، یكی از آن زنان قسم خورد كه در خانه پدرش و مادرش آن احترام را ندیده است كه از آن حضرت دید .
لما وجه يزيد بن معاوية مسلم بن عقبة لاستباحة أهل المدينة، ضم علي بن الحسين إلى نفسه أربع مائة منافية بحشمهن يعولهن إلى أن تقوض جيش مسلم، فقال امرأة منهن: ما عشت والله بين أبوي مثل ذلك التريف.
موضوع قفل شده است