ولایت فقیه یک نظریه شیعی است یا اهل سنت؟

تب‌های اولیه

136 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ولایت فقیه یک نظریه شیعی است یا اهل سنت؟

همانطور که همه می دانند بعد از وفات حضرت رسول اسلام به دو فرقه شیعه و سنی تقسیم شد. فرقه شیعه معتقد بر این هستند که پیامبر برای خود از سوی خدا جانشین تعیین کرده است و فلسفه وجودی شیعه بر این اصل بنا شد.
و اهل سنت نیز بر این عقیده ماندند که پیامبر برای خود جانشین تعیین نکرده است و اساس جانشینی اسلام بر شوراء و بیعت است.
بر این اساس گروه شیعی معتقد به وجود ولی الله و جانشین مستقیم از سوی خدا شدند.
و اهل سنت معتقد به خلیفه الله شدند و جانشین غیر مستقیم از سوی خداوند ( بدین معنا که هر کسی امر خلافت را بر عهده بگیرد جانشین رسول و امیرالمومنین است و اطاعت از او اطاعت از حکم خداست.)

حال با این مقدمه : به نظر شما ولایت فقیه ( یا بهتر بگوییم ولایت مطلقه فقیه ) ریشه در کدام عقیده دارد؟ آیا این نظریه با اصول شیعه که جانشینی رسول و خداوند را فقط مختص پیامبر و امامان ( که جانشینان مستقیم خدا هستند ) می داند سازگار است؟
و چه تفاوتی بین ولایت فقیه و خلیه اللهی در اهل سنت هست؟

mahdiqs2;98041 نوشت:
همانطور که همه می دانند بعد از وفات حضرت رسول اسلام به دو فرقه شیعه و سنی تقسیم شد. فرقه شیعه معتقد بر این هستند که پیامبر برای خود از سوی خدا جانشین تعیین کرده است و فلسفه وجودی شیعه بر این اصل بنا شد.
و اهل سنت نیز بر این عقیده ماندند که پیامبر برای خود جانشین تعیین نکرده است و اساس جانشینی اسلام بر شوراء و بیعت است.
بر این اساس گروه شیعی معتقد به وجود ولی الله و جانشین مستقیم از سوی خدا شدند.
و اهل سنت معتقد به خلیفه الله شدند و جانشین غیر مستقیم از سوی خداوند ( بدین معنا که هر کسی امر خلافت را بر عهده بگیرد جانشین رسول و امیرالمومنین است و اطاعت از او اطاعت از حکم خداست.)

حال با این مقدمه : به نظر شما ولایت فقیه ( یا بهتر بگوییم ولایت مطلقه فقیه ) ریشه در کدام عقیده دارد؟ آیا این نظریه با اصول شیعه که جانشینی رسول و خداوند را فقط مختص پیامبر و امامان ( که جانشینان مستقیم خدا هستند ) می داند سازگار است؟
و چه تفاوتی بین ولایت فقیه و خلیه اللهی در اهل سنت هست؟

سلام
برای مطالعه این بحث به این لینک مراجعه نمایید و از ایجاد بحث های تکراری خود داری کنید

http://www.askdin.com/showpost.php?p=82327&postcount=2
با تشکر

مدیر سایت;98046 نوشت:
سلام برای مطالعه این بحث به این لینک مراجعه نمایید و از ایجاد بحث های تکراری خود داری کنید http://www.askdin.com/showpost.php?p=82327&postcount=2 با تشکر


بزرگوار لطفا بفرماييد در کدام بحث مطرح شده که تکراري است؟ حقير که موضوع مشابهش را نيافتم

لطف بفرمایید در سایت یه جستجو کنید لینک های زیادی در این باره نصیبتان خواهد شد .

مثلا : http://www.askdin.com/showthread.php?t=10540

http://www.askdin.com/showthread.php?t=4744

http://www.askdin.com/showthread.php?t=4368

را ببینید اگر باز پاسختان نبود مطرح کنید تا کارشناسان در خدمت شما باشند
با تشکر

با عرض پوزش از اینکه من تاپیک مجزا زدم. چون همانطور که می دانید یوزر اول من بخاطر بحث درباره نمادهای ماسونی این سایت در تاپیک ماسونیسم چیست؟ مسدود شد. و مساله مارگزیده و ریسمان سیاه و سفید است.
اما تاپیکهایی که شما در این زمینه مطرح کردید در مساله ای که من عنوان کردم موضوعیت ندارد.

این تاپیک http://www.askdin.com/showthread.php?t=10540 درباره نظر اهل سنت ایران درباره ولایت فقیه بحث می کند.و تایید و عدم تایید ولایت فقیه از دیدگاه اهل سنت است. ولی پست من چالشی است و بحث بر سر ریشه یابی این تفکر است که در اهل سنت است یا در شیعه...

این تاپیک http://www.askdin.com/showthread.php?t=4744 بحث بر سر امامت است و نه نظریه ولایت فقیه ... که مشخصا تفاوت محتوایی دارد.

این تاپیک http://www.askdin.com/showthread.php?t=4368 بحث تاریخی ولایت فقیه را مطرح می کند. در صورتیکه تاپیک من بحث بر سر نظریه ولایت فقیه از دیدگاه فلسفی و اعتقادی است.

این تاپیک http://www.askdin.com/showthread.php?t=9452 نیز که بحث بر سر یک حدیث از امام جعفر صادق است . و ربطی به بحث ما ندارد.

این تاپیک http://www.askdin.com/showthread.php?t=2294 هم که درباره محدوده نظر ولایت فقیه بحث می کند که بازهم با بحث ما تفاوت معنایی دارد. ( چه آنکه در این تاپیک اصل نظریه ولایت فقیه مورد سوال است و ان تاپیک پس از پذیرفتن اصل ولایت فقیه بحث می کند)

این تاپیک http://www.askdin.com/showthread.php?t=3347 هم که بحث بر سر نیابت امام زمان است. درصورتیکه بحث این تاپیک از وفات پیامبر و دو تفکر متفاوت بر سر جانشینی است.

این تاپیک http://www.askdin.com/showthread.php?t=10330 بحث بر سر پذیرش ولایت فقیه و پذیرش استمرار حکومت الهی است. که بازهم بحث ما نیست!

به هر حال برای من تفاوتی نمی کند که کجا بحث بکنم. برای من زحمت کپی پست کردن است. و برای شما زحمت ادغام دو موضوع!
تنها تفاوتش این است که اگر من اینکار را بکنم ممکن است به دلیل انحراف تاپیک ( حتی خود شما) مرا اخراج بکنید. ولی اگر شما اینکار را بکنید ما مجبوریم اطاعت بکنیم.

mahdiqs2;98041 نوشت:
همانطور که همه می دانند بعد از وفات حضرت رسول اسلام به دو فرقه شیعه و سنی تقسیم شد. فرقه شیعه معتقد بر این هستند که پیامبر برای خود از سوی خدا جانشین تعیین کرده است و فلسفه وجودی شیعه بر این اصل بنا شد.
و اهل سنت نیز بر این عقیده ماندند که پیامبر برای خود جانشین تعیین نکرده است و اساس جانشینی اسلام بر شوراء و بیعت است.
بر این اساس گروه شیعی معتقد به وجود ولی الله و جانشین مستقیم از سوی خدا شدند.
و اهل سنت معتقد به خلیفه الله شدند و جانشین غیر مستقیم از سوی خداوند ( بدین معنا که هر کسی امر خلافت را بر عهده بگیرد جانشین رسول و امیرالمومنین است و اطاعت از او اطاعت از حکم خداست.)

حال با این مقدمه : به نظر شما ولایت فقیه ( یا بهتر بگوییم ولایت مطلقه فقیه ) ریشه در کدام عقیده دارد؟ آیا این نظریه با اصول شیعه که جانشینی رسول و خداوند را فقط مختص پیامبر و امامان ( که جانشینان مستقیم خدا هستند ) می داند سازگار است؟
و چه تفاوتی بین ولایت فقیه و خلیه اللهی در اهل سنت هست؟

با تشکر از سوال خوب شما
البته شیعه هم معتقد به خلافت است، اما خلافت الهی نه انتخابی. خلافت در نظر ما از شئون ولایت الهی است .بخلاف اهل سنت که خلافت را امری دنیوی می دانند با فروعاتی که مذکور است.
در میان اهل سنت اختيارات وسيع فقيه ديده نمي شود علاوه بر آنکه در فرقه های چهار گانۀ اهل سنت اجتهاد مطلق نیز وجود ندارد و اهل سنت درفروع از ائمۀ چهارگانه اشان تقلید می کنند«غیر از سلفی ها که قائل به اجتهادند».
اما امری که در میان اهل سنت وجود دارد اختیارات سلطان و حاکم است که در پست بعدی تقدیم می شود.

با سلام به دوستان گرامی
پیشاپیش از طولانی بودن این پست معذرت می خواهم ولی توجه به آن لازم است.
یکی از کتبی که به بحث ولایت حاکم پرداخته است و حدود اختیارات او را بیان نموده کتاب«احکام السلطانیۀ» ماوردی[1] شافعی(م450ه) است.
پيش از ماوردى كسى كه دربارۀ حكومت و سياست اسلامى كتابى نوشته باشد شناخته نشده است. البته ابويوسف, شاگرد ابوحنيفه, اولين كسى است كه در حوزۀ خلافت در كتاب الخراج خود سخن گفته, اما او به صورت جسته و گريخته تنها به اخلاقياتى كه خليفۀ رسول خدا بايد داشته باشد پرداخته است.
ابويعلى محمد بن حسين الفرا (م458) نيز احكام السلطانيه نوشته است, كه در موارد بسيارى شباهت به كتاب ماوردى دارد به طورى كه گاه جملات او عينا جملات ماوردى است. تنها در آن, فروع مذهب امام احمدبن حنبل نيز مطرح شده است.
بنابراين احكام السلطانيه از نخستين آثار در زمينۀ سياست و ادارۀ كشور در ميان مسلمانان است. اين مطلب از مقدمه اى كه مولف در سبب نگارش كتاب آورده, نيز برمى آيد وی می گوید:
«از آن جا كه دانستن احكام سلطانى بر فرمانروايان سزاوار است. و آميخته بودن احكام آن با ديگر احكام, با سرگرمى كه آنان به امر سياست و تدبير دارند, مانع از تامل ايشان در آن است. لذا به كتابى در اين باره پرداختم و آن چه را كه لازم است پيروى شود در آن آوردم».

[=Times New Roman][1][=Times New Roman] [=Times New Roman]. ابوالحسن على بن محمدبن حبيب ماوردى بصرى, به سال 364, در شهر بصره ـ يكى از مراكز بزرگ تعليم و تربيت جهان اسلام در آن زمان - پا به عرصهء وجود نهاد. در همان شهر به تحصيل پرداخت و فقه و حديث و برخى از علوم را, از دانشمندان روزگار خود فرا گرفت. با تسلطى كه در امور فقهى و قضايى به دست آورده بود, به شغل قضاوت گراييد و در شهرهاى بسيارى به قضاوت پرداخت و بعدها در استواء, (از نواحى نيشابور) مقام رياست قضات را به دست آورد. مدتى بعد به بغداد بازگشت و به كار تدريس پرداخت. در سال هاى 38تا422 به عنوان سفير, ميان دولت عباسيان و آل بويه, برگزيده شد. زمانى كه خليفه القادر بالله از چهارتن از فقهاى مذاهب اربعهء اسلامى خواست تا هريك رساله اى فقهى با توجه به مذهب خود بنويسند, ماوردى الاقناع را در فقه مذهب شافعى نوشت. خليفه اثر او را بهترين آن چهارتا ديد و او را قاضى القضات كل مملكت اسلامى نمود. او نيز اين مقام را تا زمان مرگ (450ق) حفظ كرد.
[=Times New Roman]

ماوردى از همان آغاز جايگاه خلافت و امامت را به روشنى بيان مى كند او خلافت را چون درختى برآمده از بطن شريعت مى شناسد كه خود شريعت نيز در سايه سار آن توان ادامۀ حيات دارد و ساير امور, مربوط به حكومت, را هم چون شاخه هاى فرعى آن درخت ترسيم مى كند. وى در اين باره مى نويسد:
«خداوند....براى امت پيشوايى را كه به واسطۀ او راه و روش پيامبرى ادامه يابد, نشان كرده است تا به سبب او دين حفظ شود. سياست را به او واگذارده كه بر اساس شريعت تدبير كند و وحدت كلمه را بر رايى استوار برقراركند. از همين روى امامت اصلى است كه بنيان هاى شريعت بر آن استوار است و مصالح امت به آن نظام مى يابد, تا آن جا كه تمامى امور با آن ثبات پيدا مى كند وولايات خاصه از آن صادر مى شود».
سپس ماوردى با اشرافى كه بر امور سياسى و ادارى داشته وارد مسائل مختلف مى شود و كتاب را در بيست باب سامان مى دهد. ابواب اوليه كتاب مربوط به سيستم حكومتى است و ابواب بعدى صرفا به مسائل ادارى و مالى از ديدگاه فقه, اختصاص دارد. او در استدلال هاى خود به روايات پيامبر(صلی الله علیه وآله), اقوال و سيرۀ خلفا, آراى فقيهان و دانشمندان و اشعار و حكاياتى چند استشهاد مى كند.
خلاصۀ[1] برخى از مطالب كتاب كه در ابواب بيست گانۀ آن آمده, به قرار ذيل است:

[1] .این خلاصه توسط آقای بهرام اجاق فقيهى صورت پذیرفته.

باب اول: فى عقد الامامة
(پيمان امامت)
امامت براى جانشينى پيامبر در پاسدارى از دين و سياست ورزى دنيايى وضع شده است.
وجوب آن شرعى است. انتخاب خليفه به دو صورت است:
1- توسط اهل اختيار (خبرگان انتخاب كنندۀ خليفه).
2- ولايتعهدى. اختياركنندگان و هم اختيارشونده بايد داراى شرايط خاصى باشند. دو شرط برجسته از شرايط خليفه عدالت و نسب قريشى داشتن است.
اگر دونفر با شرايط يكسان براى خلافت مناسب باشند, بايد با توجه به اوضاع زمانه يكى از آن ها را اختيارنمود. چنان چه دو نفر براى خلافت در يك زمان و دو مكان انتخاب شوند امامت هردوى آن ها باطل است.
امام حاضر مى تواند دو يا سه نفر را به ترتيب, يكى بعد از ديگرى, براى خلافت بعد از خود تعيين كند. با انتخاب خليفه بيعت با او بر همگان واجب است و لزومى ندارد كه بيعت كنندگان او را به اسم و رسم بشناسند.
خليفه در حق مردم وظايفى دارد و مردم نيز در حق او وظايفى: يكى اطاعت و ديگرى يارى رساندن. اطاعت و نصرت خليفه تا زمانى است كه از عدالت خارج و يا دچار نقص بدنى نشود. كوتاه شدن دست امام از تصرف در امور, به عللى چون اسارت در دست دشمن, موجب بطلان امامت او خواهد شد...

باب دوم: فى تقليد[1] الوزارة
(اعطاى مقام وزارت) [2]
دو نوع وزير وجود دارد: وزير تفويض و وزير تنفيذ. وزير تفويض اختياردار تمامى امورى است كه خليفه عهده دار آن هاست جز سه مورد كه يكى از آن ها انتخاب وليعهد است. وزير تنفيذ فقط به عنوان مشاور خليفه آن چه را بر عهده اش گذارند, عمل مى نمايد و هيچ نوع اختيارى از خود ندارد. وزير تفويض تمامى شرايطى را كه براى خليفه لازم است, به جز شرط نسب, بايد دارا باشد. زن نمى تواند وزير شود. از اهل ذمه بودن وزير تنفيذ ممكن است. خليفه مى تواند يك يا چند وزير تنفيذ داشته باشد اما وزير تفويض فقط يكى... .

باب سوم: فى تقليد الامارة على البلاد
(منصوب نمودن فرمانروايان بر شهرها)
فرمانروايان يا بايد تصرف در كليه امور را داشته باشند (ولايت عامه) و يا فقط در بعضى از امور (ولايت خاصه). فرمانرواى عام را كه خليفه تعيين نموده وزير تفويض نمى تواند عزل و يا جابه جا كند. شرايط چنين فرمانروايى همان شرايط وزير تفويض است....

[1] . فرمان حكومت كه از پادشاه يا امير به حاكم نوشته مى‏شود.

[2] . وَيَجُوزُ لِلْخَلِيفَةِ أَنْ يُقَلِّدَ وَزِيرَيْنِ : وَزِيرَ تَفْوِيضٍ وَوَزِيرَ تَنْفِيذٍ فَيَكُونُ وَزِيرُ التَّفْوِيضِ مُطْلَقَ التَّصَرُّفِ وَوَزِيرُ التَّنْفِيذِ مَقْصُورًا عَلَى تَنْفِيذِ مَا وَرَدَتْ بِهِ أَوَامِرُ الْخَلِيفَةِ .

[=Times New Roman]

باب چهارم: فى تقليد الاماره على الجهاد (نصب فرمانده بر امر جهاد)
جهاد اختصاص به جنگ با مشركين دارد و ولايت بر آن دو قسم است: يكى سياست گذارى در امور لشگريان و تدبير مسائل جنگ و ديگر اين كه تمامى مسائل مربوط به جهاد اعم از غنائم, عقد صلح و... بر عهدهء ولى آن باشد.
سپس وظايف فرمانده را در ارتباط با لشگريان, اختلاف ميان آن ها, جاسوسان, پيران و زنان و كودكان و آن چه را كه بايد لشگريان بدانند, حقوقى كه خداوند و امير بر آن ها دارند... گوشزد مى كند.

باب پنجم: فى الولايه على حروب المصالح (ولايت بر جنگ هاى مصلحت آميز)
در اين باب به بحث دربارۀ جنگ هايى كه سود و آسايش امت اسلامى در آن است مى پردازد. و طى سه فصل دربارۀ كسانى كه بايد با آن ها جنگيد, سخن مى گويد: فصل اول دربارۀ مرتدان, فصل دوم باغيان و فصل سوم محاربان و راهزنان.

باب ششم: فى ولايه القضاء (قضاوت)
كسى مى تواند به قضاوت گمارده شود كه داراى هفت شرط باشد: مرد بالغ, عاقل, آزاد, اسلام, عدالت, سلامت گوش و چشم و عالم بودن.
بايد ميزان ولايت, محل قضاوت, نوع قضاوت, اوقات قضاوت را براى قاضى مشخص كرد. جواز قضاوت براى معتقد به مذهب شافعى, چگونگى انعقاد ولايت قضا, خصوصيات قاضى مطلق التصرف و ميزان تصرفات او در امور, قاضى خاص العمل و محدودۀ تصرفات او.

باب هفتم: فى ولايه المظالم (دادرسى)
ولايت مظالم آن است كه فردى مقتدر كه داراى نفوذ كلام و با شخصيت و عفيف است, اشخاصى را كه نسبت به حقوق ديگران ظلم و تجاوزى كرده اند و يا مى كنند به طرف انصاف سوق دهد و نزاع كنندگان را از نزاع كردن بازدارد.
مولف براى اين كه بيان كند ولايت بر مظالم از مسائل مهم در ادارۀ كشور است حكايت هايى چند از رسيدگى به مظالم در عهد نبى اكرم«صلی الله علیه وآله»و عمربن عبدالعزيز را ذكركرده, اضافه مى نمايد: پادشاهان ايرانى رسيدگى به مظالم را از اصول حكومت و عدالت مى دانستند به طورى كه جريان انصاف و عدالت را بدون آن ناممكن مى شمردند قريش نيز در عصر جاهليت براى رسيدگى به مظالم و انصاف دادن به مظلوم در مقابل ظالم پيمان بسته بودند سپس تفاوت قاضى و دادرس, و احكام مربوط به رسيدگى به مظالم, را ذكر مى كند.

باب هشتم: فى ولاية النقابة على ذوى الانساب
ماوردى در اين مبحث از رياست و رسيدگى به امور صاحب نسبان و اين كه چه كسانى بايد اين نقابت را بر عهده بگيرند و ويژگى هاى آنان سخن مى گويد و با گفتارى دربارۀ نقابت عامه و خاصه مطلب را به پايان مى برد.

باب نهم: فى الولايات على امامه الصلوات
امامت براى نماز سه قسم است: يا براى نمازهاى پنج گانه, يا نمازجمعه و يا نمازهاى مستحبى. انتخاب امام براى مسجد شاه و ديگر مساجد. حق اعتراض نداشتن خليفه به امام جماعت, به خاطر مذهب وى. صفاتى كه امام جماعت بايد داشته باشد. محل ارتزاق امام جماعت و موذن. امام جمعه و شرايط برگزارى نمازجمعه, امامت براى نمازهاى فطر, قربان, خسوف, كسوف, استسقا و اوقات آن ها.

باب دهم: فى الولاية على الحج
سرپرستى حج دو نوع است: راه اندازى حاجيان و اقامۀ حج. راه اندازى, سياست گذارى بر امور حاجيان و مسائل مربوط به حج است. و اقامۀ آن مانند اقامۀ نماز است. مولف شرايط هردو نوع از سرپرستى به تفصيل بيان كرده و وظايف آنان را, يك به يك با توضيحات وافى آورده است.

باب يازدهم: فى ولاية الصدقات
تعريف صدقه و زكات, اموالى كه زكات بر آن ها واجب است, اقسام زكات, مال ظاهر و مال باطن, چگونه بايد صدقات را گرفت, مسئول صدقات اگر از اعمال تفويض يا تنفيذ باشد, چگونه بايد عمل نمايد.

باب دوازدهم: فى قسم الفيىء والغنيمة
فيء و غنيمت از مشركان به دست مى آيد, بررسى تفاوت هاى اين دو با صدقات, چگونگى دخل و تصرف خليفه در فيىء, تفاوت عامل فيىء با عامل صدقات, غنيمت, وضعيت كفار پس از اسارت, تكليف زنان و كودكان و احكام سرزمين ها و اموالى كه از كفار به دست مى آيد.

باب سيزدهم: فى وضع الجزيه والخراج
وجوه اتفاق و اختلاف جزيه و خراج, تعريف جزيه و خراج, شروطى كه حتما بايد به هنگام عقد جزيه با مشركان قيدشود, شرايطى كه مستحب است در قرارداد جزيه ذكرشود.

باب چهاردهم: فيما تختلف
احكامه من البلاد
سرزمين هاى اسلامى بر سه قسم است: حرم, حجاز و غير اين دو. مقصود از حرم, گفتارى دربارۀ مكه و مسجدالحرام و كعبه, احكام اختصاصى حرم و تفاوت آن با ساير بلاد, حجاز و وجه تسميۀ آن, حكم حضور زنده و مردهء ذمى و معاهد در آن, بحثى دربارهء صدقات رسول خدا«صلی الله علیه وآله»ديگر سرزمين ها و اقسام آن, ميزان در محاسبۀ خراج براى زمين هاى خراجيه.

باب پانزدهم: فى احياء الموات
و استخراج المياة
حكم احياى موات, موات از ديدگاه فقيهان, شرايط احياى موات براى زراعت يا درخت كارى, شرط خراج بستن بر موات احياشده. اقسام و احكام آب هايى كه از زمين استخراج مى شوند.

باب شانزدهم: فى الحمى والارفاق
حمى زمين هايى است كه احيا سبب مالكيت بر آن نمى شود, علت مالك نشدن, اقوال فقها در اين بارۀ, ارفاق و احكام و اقسام سه گانۀ آن.

باب هفدهم: فى احكام الاقطاع
اقطاع سلطان و اقسام آن اقطاع تمليك و استغلال, اقسام اقطاع تمليك موات و عامر و معادن, اقسام اقطاع استغلال: عشر و خراج.

باب هجدهم: فى وضع الديوان
وذكر احكامه
تعريف ديوان و وجه تسميۀ آن, اول كسى كه در اسلام ديوان را وضع كرد, اقسام ديوان سلطنت:1- امور ارتش 2- رسوم و حقوق 3- عزل و نصب عمال حكومتى 4- بيت المال و در پايان شرايط كاتب ديوان كه عدالت و كفايت است ذكر شده است.


باب نوزدهم: فى احكام الجرائم
حد زنا, حد خمر, حد سرقت, حد محاربه, حد قذف و لعان به زنا, حد قذف در جنايت ها, و بحث دربارهء تعزيرات و احكام آن.

باب بيستم: فى احكام الحسبة
امربه معروف و نهى ازمنكر را حسبه گويند. تفاوت محتسب با ديگر شهروندان در امور مربوط به حسبه, ارتباط احكام حسبه با احكام قضاء و مظالم, اقسام امر به معروف و نهى ازمنكر و حقوق الهى و انسانى در اين رابطه به تفصيل مورد بحث و مداقه قرار گرفت است.

هرچند اهل سنت حاكميت هر حاكم و سلطانى را پذيرفته‏اند اما كتابهاى فقهى و عقيدتى آنان خلاف اين سخن را ثابت مى‏كند زيرا از منابع اهل سنت چنين به دست مى‏آيد كه رهبرى جامعه را كسانى بايد به عهده بگيرند كه از جهت علمى و فقهى از ساير مردم اعلم باشند.
عبدالرحمان الجزيرى مى‏نويسد: «اتفق الائمة رحمهم اللَّه تعالى على ان الامامة فرض و انه لابد للمسلمين من امام يقيم شعائر الدين و ينصف المظلومين من الظالمين و اتفقوا على ان الامام يشترط فيه: اولاً ان يكون مسلماً ثانياً ان يكون مكلّفاً ثالثاً ان يكون حرا رابعاً ان يكون ذكراً خامساً ان يكون قرشياً سادساً ان يكون عالماً مجتهداً ليصرف الاحكام و يتفقه فى الدين فيعلم الناس و لايحتاج الى استفتاء غيره»[1].
تمام ائمه اتفاق دارند كه امامت براى مسلمانان واجب است تا در پرتو آن شعاير دين برپا داشته شده و حق مظلوم از ظالم گرفته شود؛ چنانكه اتفاق دارند كه حاكم اسلامى بايد داراى چنين ويژگيهايى نيز باشد:

1 - مسلمان باشد؛

2 - مكلف باشد؛

3 - حر و آزاد باشد؛

4 - مرد باشد؛

5 - از قريش باشد؛

6 - عالم و مجتهد باشد تا مردم را از احكام دين آگاه نمايد و نياز به استفتا از غير خود نداشته باشد.

امام نووى نيز شرايط امام را ، از قريش بودن، اجتهاد و نيز صاحب نظر بودن دانسته است.[2]

قاضى باقلانى (متوفاى 403 ه.ق) كه از پيروان ابوالحسن اشعرى است و قاضى ابويعلى الفراء نيز اجتهاد و علم را شرط مى‏دانند.[3]

بنابراين از ديدگاه اهل سنت اجتهاد و فقاهت از شرايط امام و حاكم اسلامى است تا به طور مستقل و آزاد بتواند احكام اسلام را جارى نموده و به احكام عمل نمايد و به غير خودش نياز نداشته باشد. در غير اين صورت حاكم نفوذ و اقتدار خود را از دست مى‏دهد.

روشن است آنچه در ويژگيهاى حاكم اسلامى در منابع اهل سنت آمده به خوبى با ولايت فقيه منطبق است و بين آنها تفاوتى ديده نمى‏شود؛ زيرا شيعه معتقد است كه در عصر غيبت امام معصوم‏ عليه السلام حاكم اسلامى بايد از مجتهدان و فقهاى داراى شرايط رهبرى باشد.

[=&quot][1] . الفقه على المذاهب الاربعة، ج5 ، ص 317 - 316.

[=&quot][2] . المنهاج، ص 518 و شرح صحيح مسلم.

[=&quot][3] . الاحكام السلطانيه، ص20 و التمهيد، ص 181.

از ديدگاه تشيع اطاعت از حاكمان جور و حكمرانان ستمگر جايز نيست از اين رو قيام و مبارزه بر عليه زمامداران ظالم واجب است چنان كه سيره امامان معصوم(عليهم السلام) شاهد اين مدعاست. اميرالمؤمنين(عليه السلام)مى فرمايد: «كونا للظالم خصماً و للمظلوم عوناً»[1]؛همانا دشمن ستمگر و ياور مظلوم باشيد.
زندگى امام حسين(عليه السلام) و شهادت آن حضرت نيز بهترين دليل عدم جواز اطاعت و بلكه وجوب مبارزه بر عليه حاكمان جور است.

ديدگاه اهل سنت
اهل سنت با وجود اينكه شرايط ويژه اى براى امام و حاكم جامعه لازم مى دانند اما خروج و قيام بر عليه حاكمان جور را واجب ندانسته بلكه نسبت به آنان توصيه به صبر و سكوت نموده اند. ابوالحسن اشعرى مى نويسد: «و من ديننا أن نصلى الجمعة و الاعياد و سائر الصلوات خلف كل بر و فاجر و نرى الدعا لائمة المسلمين بالصلاح و الاقرار بامامتهم و تضليل من رأى الخروج عليهم اذا ظهر منهم ترك الاستقامة و ندين بانكار الخروج عليهم بالسيف و ترك القتال فى الفتنه»[2]؛اقتدا در نمازهاى جمعه، عيدها و ديگر نمازها به افراد نيك و فاجر جزو دين ماست و بايد براى صلاح زمامداران و ائمه مسلمانان دعا نمود و به امامت آنان اقرار كرد. هر كس به مبارزه با حاكم مسلمانان برخيزد گمراه است[3] و اگر حاكم اسلامى منحرف شود نبايد با شمشير به ستيز با او برخاست.
احمد حنبل مى گويد: «و لا تخرج على السلطان بل تسمع و تطيع فان امرك السلطان بأمر هو لله عزوجل معصية فليس لك أن تطيعه و ليس لك أن تخرج عليه»[4]؛قيام بر عليه سلطان، جايز نيست بلكه اطاعت و شنوايى ـ پيروى ـ از او لازم است; البته اگر سلطانى دستورى بدهد كه در آن معصيت خدا باشد نبايد او را اطاعت نمود امّا نبايد بر عليه او قيام كرد.
امام بزدوى مى نويسد: «الامام اذا جاراو فسق لا ينعزل عند أصحاب أبى حنيفه بأجمعهم و هو المذهب المرضى»؛اگر حاكم اسلامى ستم نمايد يا فاسق باشد از نظر اصحاب ابوحنيفه عزل نمى شود و اين عقيده اى پسنديده است.
ديدگاه همگى اصحاب ابوحنيفه آن است كه هرگاه امام مسلمين ظلم كند يا فاسق شود، از حاكميت عزل نمى شود. از ديد آنان چنين نظرى پسنديده است و دليل آنان در اين فتوا، اجماع امت است زيرا صحابه شاهد حكومت حاكمان فاسق اموى و بنى مروان بودند ولى بر عليه آنان نه تنها قيام نكردند بلكه پشت سرشان نماز هم مى خواندند.[5]
شرح عقايد طحاوى مى نويسد: «ولا نرى الخروج على أئمتنا و أمورنا، و ان جازوا...»[6]؛از ديدگاه ما نبايد بر عليه حاكمان اسلامى قيام نمود هرچند ظلم روا دارند زيرا قرآن فرموده است: (يا أَيُّهَاالَّذينَ آمَنوُا أَطيعوُ الله وُ أَطِيعوُالرَّسوُلَ وَ اُولِى الاَْمْرِ مِنْكُمْ...)[7]؛اى گروندگان به خدا پيروى نماييد خدا، رسول خدا و صاحبان امر را.
اما ابو زهره چنين ديدگاهى را قبول ندارد. او مى نويسد: «مقصود از اطاعت واليان، حكومت هر والى به طور مطلق نيست بلكه ـ اين حكم ـ مخصوص حاكمان عادل است زيرا قرآن اطاعت و پيروى از برخى افراد را نهى كرده است; نظير نهى از اطاعت اسراف كنندگان، افراد غافل و دروغگويان»[8].
(فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبينَ)[9]؛دروغگويان را پيروى نكنيد.
(وَ لا تُطيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفينَ)[10]؛ اسراف كنندگان را اطاعت ننماييد.

[1] . نهج البلاغه، نامه 47.

[2] . مقالات الاسلاميين، ص 320.

[3] . واین خود حیطۀ وسیع اختیارات حاکم را از نظر اهل سنت می رساند.

[4] . السنه، احمدبن حنبل، ص 50.

[5] . اصول الدين، بزدوى، ص 190.

[6] . شرح عقايد طحاوى، ص 366 ـ 367.

[=&quot][7] . سوره نساء، آيه 59.

[=&quot][8] . تاريخ المذاهب الاسلاميه، ج 2، ص 322.

[=&quot][9] . سوره قلم، آيه 8.

[=&quot][10] . سوره شعراء، آيه 151.

صدرا;98220 نوشت:
با تشکر از سوال خوب شما البته شیعه هم معتقد به خلافت است، اما خلافت الهی نه انتخابی.

خوب اساس همین تفاوت خلافت الهی و انتخابی است که شیعه و سنی را از هم جدا می کند!
نقل قول:

خلافت در نظر ما از شئون ولایت الهی است .بخلاف اهل سنت که خلافت را امری دنیوی می دانند با فروعاتی که مذکور است. در میان اهل سنت اختيارات وسيع فقيه ديده نمي شود علاوه بر آنکه در فرقه های چهار گانۀ اهل سنت اجتهاد مطلق نیز وجود ندارد و اهل سنت درفروع از ائمۀ چهارگانه اشان تقلید می کنند«غیر از سلفی ها که قائل به اجتهادند». اما امری که در میان اهل سنت وجود دارد اختیارات سلطان و حاکم است که در پست بعدی تقدیم می شود.

من مطالب را خواندم. اما نفهمیدم چرا این مباحث را اینجا انجام می دهید؟!
چراکه بحث ما یک بحث خیلی ساده است. یعنی اینکه نظریه ولایت فقیه برگرفته از تفکر اهل سنت است یا شیعه؟
مطمئنا اگر بخواهیم برای این نظریه مصداق پیدا بکنیم باید در تفکر شیعه بحث بکنیم ( چون ولایت فقیه در شیعه مطرح شده است!) پس باید مصادیق تفکر فلسفی شیعه را مورد نقد و بررسی قرار بدهیم. نه تفکرات اهل سنت درباره خلافت را!!

اما آنچه که من متوجه شدم ( اگر اشتباه متوجه نشده باشم ) هم عقیده بودن شما با من هست که این نظریه را نظریه اهل سنت می دانید و با توجه به اختیاراتی که برای خلیفه برشمردید می بینیم که دقیقا همین اختیارات نظریه در ولایت فقیه هم مطرح است. ( شاید با کمی اختلاف در جزئیات!)

mahdiqs2;98374 نوشت:
خوب اساس همین تفاوت خلافت الهی و انتخابی است که شیعه و سنی را از هم جدا می کند!

من مطالب را خواندم. اما نفهمیدم چرا این مباحث را اینجا انجام می دهید؟!
چراکه بحث ما یک بحث خیلی ساده است. یعنی اینکه نظریه ولایت فقیه برگرفته از تفکر اهل سنت است یا شیعه؟
مطمئنا اگر بخواهیم برای این نظریه مصداق پیدا بکنیم باید در تفکر شیعه بحث بکنیم ( چون ولایت فقیه در شیعه مطرح شده است!) پس باید مصادیق تفکر فلسفی شیعه را مورد نقد و بررسی قرار بدهیم. نه تفکرات اهل سنت درباره خلافت را!!

اما آنچه که من متوجه شدم ( اگر اشتباه متوجه نشده باشم ) هم عقیده بودن شما با من هست که این نظریه را نظریه اهل سنت می دانید و با توجه به اختیاراتی که برای خلیفه برشمردید می بینیم که دقیقا همین اختیارات نظریه در ولایت فقیه هم مطرح است. ( شاید با کمی اختلاف در جزئیات!)


با سلام و تشکر از شما و اساتید عزیزم جناب صدرا و هادی:Gol:

اصل ولایت فقیه از مسلّمات و حتمیات فقه اسلامى است، یعنی به فقه هر دو مذهب منسب است و نمی توان بطور مشخص گفت برگرفته از یک تفکر خاص (شیعی یا سنی) است. گرچه در دامنه و تفسیر آن، تفاوت نظر قابل انكار نیست.

بطور کلی می توان گفت: نسبت به مسأله اصل ولایت فقیه بین شیعه و سنی نوعی اجماع و اتفاق نظر وجود دارد. به عبارتی ولایت فقیه یا مشروط بودن حاكمیّت سیاسى به فقاهت و اجتهاد، مطلبى نیست كه تنها در فقه شیعه از مسلّمات محسوب شود، بلكه این موضوع از جمله مواردى است كه در مورد آن، میان همه ى مسلمانان، اعم از شیعه و سنّى، وحدت و یك صدایى حاكم است; چرا كه در فقه اهل سنّت نیز مسئله ى مشروط بودن زمام دارى و حاكمیّت سیاسى به فقاهت، ازمسائل ریشه دار مذاهب اربعه ى فقهى آنان به شمار مى رود.(1)

شخصیّت هاى برجسته اى از قدماى اهل سنّت، مثل امام الحرمین جوینى، ایجى، ماوردى، قاضى ابى یعلى و غزالى، حاكمیّت و الزام سیاسى را مشروط به مجتهد بودن حاكم دانسته اند. در عصر حاضر نیز چهره هاى برجسته اى چون: شیخ محمد ابوزهره، استاد محمد مبارك و شیخ شلتوت، همان نظریّه سلف خود را برگزیده و بر این حقیقت تأكید نموده اند كه: "حاكم و رئیس دولت اسلامى باید مجتهد باشد."(2)

موفق در پناه حق ...:Gol:

پاورقی___________________________________________________
1. برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به: پایگاه اینترنتی اندیشه قم، مقاله اجماع یا اختلاف فقها بر ولایت فقیه، با تغییر و اضافات.
2. براى آگاهى بیش تر از شرط فقاهت در حاكم و امام المسلمین نزد اهل سنّت ر.ك: محمد سروش محلاتى، دین و دولت در اندیشه ى اسلامى، ص 291 - 294.


با سلام به دوستان گرامی
با توجه به مجموع مطالب گذشته نتیجه می گیریم:
1- اصل وجود حاکم عادل مجتهد امری مورد اتفاق شیعه و سنی است.و مطلوب اولی وجود علم واجتهاد وعدالت و قرشیّت در حاکم است.اما در صورت فقدان چنین شخصی جامعه بدون حاکم نمی تواند باشد.
2- در فقه شیعی حاکمی مشروعیّت دارد که فقیه جامع شرایط باشدو در این صورت است که حاکم دارای ولایت است با شرایطی که آمده؛اما در فقه اهل سنت این ولایت در سلطان جمع می شود که ممکن است در فقیه این امر تحقق پیدا کند و ممکن است در غیر او،اما در هردو حال سلطان مبسوط الید است و اطاعت از او تا زمانی که «کفر بواح»کفر آشکار از او سر نزده واجب است.
چنین حاکمی ممکن است فقها را برای مناصب گوناگون بگمارد(همچنان که در توضیح کتاب احکام السلطانیة آمد) که در این صورت فقها در حیطه ای که سلطان بدانها اختیار داده می توانند اعمال نفوذ کنند.والا فقیهی که منصوب نیست در چنین جامعه ای تنها حق افتاء دارد و حق حکم نمودن را ندارد.
3- اگر کفر سلطانی محرز شود اطاعت از او در این صورت واجب نیست؛وتنها بحث نصیحت حاکم در میان است.اما اینکه می توان علیه او خروج نمود تفصیلاتی وجود دارد که از مجموع آنها استفاده می شود چنین حقی را ندارند.اما باز آنچه در اینجا باقی می ماند بقای اختیارات چنین حاکمی است.
به هر حال در میان اهل سنت نیز حاکم دارای اختیاراتی فراتر از اختیاراتی است که در فقه شیعی آمده است.حال ما تعبیر به ولایت فقیه می کنیم وآنها تعبیر به اختیارات حاکم.
موفق باشید

صدیق;98379 نوشت:
اصل ولایت فقیه از مسلّمات و حتمیات فقه اسلامى است، یعنی به فقه هر دو مذهب منسب است و نمی توان بطور مشخص گفت برگرفته از یک تفکر خاص (شیعی یا سنی) است. گرچه در دامنه و تفسیر آن، تفاوت نظر قابل انكار نیست.

من متوجه منظور شما شدم. ولی در شیعه به یک مشکل فلسفی می خوریم!
و آن لزوم امامت از نگاه فلسفی است!
بدین بیان که اگر ما در این زمینه با اهل سنت مشکلی نداشته باشیم. انگاه دیگر نمی توانیم وجود امامت از لحاظ فلسفی را ثابت بکنیم! چون همانطور که می دانید یکی از ادله ما برای اصل امامت ( یا خلیفه منسوب از سوی خداوند ) این است که ما معتقدیم که پیامبر جامعه اسلامی را رها نکرده است و امر خلافت را به جانشین بعد از خود سپرده است. ( که این جانشین هم از سوی خداوند تعیین شده است )
ولی الان به فلسفه شیعه به این نتیجه رسیده است که اصلا نیازی نبوده که چنین اتفاقی بیافتد! کافیست اعلم ترین مردم زمام حکومت را بر عهده بگیرد ( یا می گرفت!)

صدرا;98413 نوشت:
در فقه شیعی حاکمی مشروعیّت دارد که فقیه جامع شرایط باشدو در این صورت است که حاکم دارای ولایت است با شرایطی که آمده؛

آیا شما هم مانند برخی عالمان معتقدید که رهبری ایران و مساله ولایت فقیه دو مقوله مجزا از هم است و ممکن است ولی فقیه یکی دیگر باشد ولی زمام رهبری را کسی دیگری برعهده داشته باشد؟

mahdiqs2;98442 نوشت:
آیا شما هم مانند برخی عالمان معتقدید که رهبری ایران و مساله ولایت فقیه دو مقوله مجزا از هم است و ممکن است ولی فقیه یکی دیگر باشد ولی زمام رهبری را کسی دیگری برعهده داشته باشد؟

با سلام

خیر آیا شما بهتر از رهبر ایران«روحی فداه»را سراغ دارید؟
در فقه شیعی حاکم از آن جهت ولایت دارد که فقیه جامع شرایط است وفرض اینکه رهبر کسی باشد و ولی فقیه کس دیگر سخنی بی معنا است.
علاوه بر اینکه این سوال شما خارج از عنوان تایپیک بود.

mahdiqs2;98440 نوشت:
من متوجه منظور شما شدم. ولی در شیعه به یک مشکل فلسفی می خوریم!
و آن لزوم امامت از نگاه فلسفی است!
بدین بیان که اگر ما در این زمینه با اهل سنت مشکلی نداشته باشیم. انگاه دیگر نمی توانیم وجود امامت از لحاظ فلسفی را ثابت بکنیم! چون همانطور که می دانید یکی از ادله ما برای اصل امامت ( یا خلیفه منسوب از سوی خداوند ) این است که ما معتقدیم که پیامبر جامعه اسلامی را رها نکرده است و امر خلافت را به جانشین بعد از خود سپرده است. ( که این جانشین هم از سوی خداوند تعیین شده است )
ولی الان به فلسفه شیعه به این نتیجه رسیده است که اصلا نیازی نبوده که چنین اتفاقی بیافتد! کافیست اعلم ترین مردم زمام حکومت را بر عهده بگیرد ( یا می گرفت!)

اعلم تر از انبیاء سراغ دارید چرا خداوند می فرماید«يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى‏ فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّه...ص26».
ویا در مورد هارون حضرت موسی از خداوند تقاضا می کند که او را وزیر خود قرار دهد: «قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي ؛ وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي ؛ وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي ؛ يَفْقَهُوا قَوْلِي ؛ وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي؛ هارُونَ أَخِي.طه/25-30»و« وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزِيراً.فرقان/35».خلافت به جعل و تعیین خداوند است.
علاوه بر اینکه در میان اهل سنت امامت مفضول بر افضل هیچ اشکالی ندارد.«چون نظریات آنها متاخر از اتفاق امری است ، اول امری اتفاق می افتد بعد نظریه اش ایجاد می شود»همچنان که ابن ابی الحدید که شخصی معتزلی است و عقل گرا چنین سخنی را می گوید:«الحمدلله...وقدم المفضول علی الافضل؟!».
در بحث امامت امام علی«علیه السلام» نیز همین امر اتفاق افتاد کسی مدعی نشد که از جهت فضائل معنوی و قرب به پیامبر«صلی الله علیه وآله» افضل از امام است ولی با این حال نگذاشتند امامت در جایگاه خود قرار گیرد؟

صدرا;98593 نوشت:
اعلم تر از انبیاء سراغ دارید چرا خداوند می فرماید«يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى‏ فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّه...ص26». ویا در مورد هارون حضرت موسی از خداوند تقاضا می کند که او را وزیر خود قرار دهد: «قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي ؛ وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي ؛ وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي ؛ يَفْقَهُوا قَوْلِي ؛ وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي؛ هارُونَ أَخِي.طه/25-30»و« وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزِيراً.فرقان/35».خلافت به جعل و تعیین خداوند است.

ما بحثمان بر سر پیامبر نیست! فکر نکنم اختلاف ما با اهل سنت هم بر سر پیامبری باشد.
ما بحثمان بر سر جانشینی پیامبر است.
به عقیده اهل سنت جانشین پیامبر از سوی خدا تعیین نشده است و با اجتماع علماء تعیین می شود.
به عقیده شیعه جانشین پیامبر را خود خداوند مستقیما تعیین کرده است.

حال در مبحث ولایت فقیه گفته می شود : ولی فقیه جانشین پیامبر است! و ولایتش ولایت پیغمبر است.

پس اینجا خروج از اصول فلسفی شیعه است که ولایت را مختص افرادی می داند که مستقیما از سوی خداوند تعیین شده است! و اگر نظریه ولایت فقیه را بپذیریم بدین معناست که ما ولایت خلفاء راشدین را هم پذیرفته ایم!

صدرا;98593 نوشت:
در بحث امامت امام علی«علیه السلام» نیز همین امر اتفاق افتاد کسی مدعی نشد که از جهت فضائل معنوی و قرب به پیامبر«صلی الله علیه وآله» افضل از امام است ولی با این حال نگذاشتند امامت در جایگاه خود قرار گیرد؟

البته من نمی دونم واقعا چنین اعتقادی در اهل سنت هست یا نیست! چون من انچه که شنیدم برعکس این موضوع است! یعنی اهل سنت در بین خلفاء راشدین تفاوتی قائل نمی شوند. ( و حتی برخی از اهل سنت 3 خلیفه دیگر را بیشتر از حضرت علی قبول دارند )
من اگر بخواهم این مساله را باز بکنم می ترسم به دلیل خروج از بحث تاپیک بازهم حذف شود.
ولی به واقع من نفهمیدم این پست شما چه ربطی به سوال من داشت. یعنی تاکنون من انواع و اقسام پستها را دیدم بدون آنکه در هیچ کدامشان حتی اشاره ای به سوال من داشته باشد!
چون همانطور که گفتم شما باید بر مصادیق شیعه ثابت بکنید که ولایت فقیه نظریه ای شیعی است! و متضاد با اعتقادات شیعی ( نظیر جانشینی پیامبر از سوی خداوند ) نیست!

mahdiqs2;98619 نوشت:

حال در مبحث ولایت فقیه گفته می شود : ولی فقیه جانشین پیامبر است! و ولایتش ولایت پیغمبر است.

پس اینجا خروج از اصول فلسفی شیعه است که ولایت را مختص افرادی می داند که مستقیما از سوی خداوند تعیین شده است! و اگر نظریه ولایت فقیه را بپذیریم بدین معناست که ما ولایت خلفاء راشدین را هم پذیرفته ایم!

با سلام
شیعه معتقد است«طبق آیات کریمه و روایات متعدد و متواتر» بعد از پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله»دوازده امام جانشین به حق پیامبرند و وظایف آن حضرت را انجام می دهند؛ با این تفاوت که امامان ما جایگاه وصایت و تبیین را دارند نه جایگاه رسالت را که مختوم شده است.
نام امامان ما به نص جلی و صریح از سوی پیامبر«صلی الله علیه وآله» و امام علی«علیه السلام» و امام سابق بیان شده است وآخرین آنها در روایات شیعی و سنی امام مهدی «علیه السلام» معرفی شده است.
در سال 260ه با شهادت امام عسکری«علیه السلام» دوران غیبت صغری شروع شد. این دوره «69»سال به طول انجامید.در این دوره چهار نفر به عنوان«نائب خاص» از طرف امام مهدی «علیه السلام» معرفی شدند که کار سفارت را انجام می دادند که به این افراد نائبان خاص آن حضرت می گویند.
اما بعد از این دوره دوران غیبت کبری شروع شد و امام زمان«علیه السلام» شخص خاصی را با «نص خاص»برای نیابت معرفی نفرمودند بلکه مردم را به فقهای واجد شرایط ارجاع دادند فقهایی که باید دارای ویژگی هایی از جمله فقاهت و تقوی و...باشند:
«فامّا من كان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدينه، مخالفا على هواه، مطيعا لامر مولاه فللعوام ان يقلّدوه و ذلك لا يكون الّا بعض فقهاء الشّيعة لا كلّهم ...»[1]؛«آن كس از فقها كه سلطه بر نفس داشته باشد و دين خود را حفظ كند و مخالف هواى نفس باشد و از امر مولاى خود (خدا) اطاعت بنمايد، بر عموم مردم است كه از او تقليد و پيروى كنند و آن نيست مگر بعضى از فقهاى شيعه نه همه آنان».
«...ينظران (إلى) من كان منكم ممّن قد روى حديثنا و نظر في حلالنا و حرامنا و عرف أحكامنا فليرضوا به حكما فانّى قد جعلته عليكم حاكما...».[2]
که این امرنصبی عام[3] است، که در مورد فقها در عصر غیبت کبری ما قائل به آن هستیم.
اكثر فقيهان نظريه انتصاب را پذيرفته‏اند. صاحب کتاب«دراسات فى ولاية الفقيه» كه خود بيشترين سهم را در تبيين مبانى نظريه انتخاب دارد در اين زمينه مى‏نويسد: «آن‏چه از ظاهر كلمات فقهاى شيعه (اصحاب) و اساتيد به دست مى‏آيد اين است كه فقيهان در عصر غيبت منصوب به نصب عام مى‏باشند. بنابراين، آنان از طرف امامان معصوم عليهم السّلام ولايت بالفعل دارند».[4]
به بيان ديگر، نظريه انتخاب جايگاه چندانى در فقه شيعه ندارد و آن‏چه در ميان فقهاى متقدم و متأخر مطرح بوده «نصب ولايت» است.واین امر با مبانی اهل سنت اختلافی آشکار دارد.

[1].وسائل الشیعه،ج18ص95.

[2]. وسائل الشّيعة. جلد 18، صفحه 100، حديث 6.

[3]. معناى «نصب عام» عبارت است از تعيين ضوابط كلّى كه شامل عموم افراد واجد الشرائط در طول زمان خواهد شد؛ مانند: شرايط مرجع تقليد، امام جماعت و يا شرايط وصى يا قيّم و يا اولياى شرعى ديگر از قبيل پدر، زوج، اولاد و امثال اينها.

[4]. «ان الظاهر من الاصحاب و الاساتذه ان الفقهاء ايضا منصوبون فى عصر الغيبة بالنصب العام، فهم ولاة بالفعل عندهم بالنصب من قبل الائمة المعصومين» (حسينعلى منتظرى، دراسات فى ولاية الفقيه، ج 1، ص 425)

صدرا;98683 نوشت:
در سال 260ه با شهادت امام عسکری«علیه السلام» دوران غیبت صغری شروع شد. این دوره «69»سال به طول انجامید.در این دوره چهار نفر به عنوان«نائب خاص» از طرف امام مهدی «علیه السلام» معرفی شدند که کار سفارت را انجام می دادند که به این افراد نائبان خاص آن حضرت می گویند.

اما هیچ کسی حضرت مهدی را ندید! که بفرماید اینان نائبان من هستند! و یا از امام حسن عسگری نشنید که امام بعدی غائب است و از طریق این نائبان با شما در تماس است!
ضمن اینکه بر اساس اعتقادات شیعی امام زمان به این خاطر غیبت کرده است چون خلفای آن زمان نمی خواستند امام با دیگران رابطه برقرار بکند و امکان داشت ایشان را به شهادت برسانند.
در صورتیکه آنچه که از شرح قضایا می آید خلفاء اصلا با نائبان کاری نداشتند!!
و این ماجرا خود یک پایش می لنگد!
اما بازهم بحث نیابت و ولایت تفاوت معنا با هم دارد!
صدرا;98683 نوشت:
اما بعد از این دوره دوران غیبت کبری شروع شد و امام زمان«علیه السلام» شخص خاصی را با «نص خاص»برای نیابت معرفی نفرمودند بلکه مردم را به فقهای واجد شرایط ارجاع دادند فقهایی که باید دارای ویژگی هایی از جمله فقاهت و تقوی و...باشند: «فامّا من كان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدينه، مخالفا على هواه، مطيعا لامر مولاه فللعوام ان يقلّدوه و ذلك لا يكون الّا بعض فقهاء الشّيعة لا كلّهم ...»[1]؛«آن كس از فقها كه سلطه بر نفس داشته باشد و دين خود را حفظ كند و مخالف هواى نفس باشد و از امر مولاى خود (خدا) اطاعت بنمايد، بر عموم مردم است كه از او تقليد و پيروى كنند و آن نيست مگر بعضى از فقهاى شيعه نه همه آنان». «...ينظران (إلى) من كان منكم ممّن قد روى حديثنا و نظر في حلالنا و حرامنا و عرف أحكامنا فليرضوا به حكما فانّى قد جعلته عليكم حاكما...».[2] که این امرنصبی عام[3] است، که در مورد فقها در عصر غیبت کبری ما قائل به آن هستیم. اكثر فقيهان نظريه انتصاب را پذيرفته‏اند. صاحب کتاب«دراسات فى ولاية الفقيه» كه خود بيشترين سهم را در تبيين مبانى نظريه انتخاب دارد در اين زمينه مى‏نويسد: «آن‏چه از ظاهر كلمات فقهاى شيعه (اصحاب) و اساتيد به دست مى‏آيد اين است كه فقيهان در عصر غيبت منصوب به نصب عام مى‏باشند. بنابراين، آنان از طرف امامان معصوم عليهم السّلام ولايت بالفعل دارند».[4] به بيان ديگر، نظريه انتخاب جايگاه چندانى در فقه شيعه ندارد و آن‏چه در ميان فقهاى متقدم و متأخر مطرح بوده «نصب ولايت» است.واین امر با مبانی اهل سنت اختلافی آشکار دارد.

دوست عزیز شاید شما متوجه منظور من نشدید!
بحث بر سر این است که این نظریه نظریه شیعی است یا نه!
حال اینکه اکثر علماء پذیرفته باشند ویا اقل علماء و یا اینکه اول بار امام خمینی آن را مطرح کرده باشد یا علمای قبل از آن ...
بحث ما نیست! بحث ما بر سر این است که این نظریه با اصول اعتقادی شیعی در تناقض است!حال می خواهد این اعتقاد از 500 سال قبل در شیعه رسوخ کرده باشد یا در 30 سال اخیر! یا می خواهد اکثر علماء پذیرفته باشند یا چند تا عالم دینی...

mahdiqs;98735 نوشت:

اما هیچ کسی حضرت مهدی را ندید! که بفرماید اینان نائبان من هستند! و یا از امام حسن عسگری نشنید که امام بعدی غائب است و از طریق این نائبان با شما در تماس است!
ضمن اینکه بر اساس اعتقادات شیعی امام زمان به این خاطر غیبت کرده است چون خلفای آن زمان...

با سلام
مدرک سخنانتان چیست؟

mahdiqs;98735 نوشت:

1- ضمن اینکه بر اساس اعتقادات شیعی امام زمان به این خاطر غیبت کرده است چون خلفای آن زمان نمی خواستند امام با دیگران رابطه برقرار بکند و امکان داشت ایشان را به شهادت برسانند.
در صورتیکه آنچه که از شرح قضایا می آید خلفاء اصلا با نائبان کاری نداشتند!!
و این ماجرا خود یک پایش می لنگد!
2- اما بازهم بحث نیابت و ولایت تفاوت معنا با هم دارد!
...

1- در مورد نواب اربعه کار آنها علنی و آشکار نبوده وبه گونه ای عمل می کرده اند که حساسیت آفرین نباشد.
2- نایب زمانی است که دسترسی به منوب عنه نباشد که در این صورت اگر شخصی برای خود نائب قرار داد اختیارات خود را می تواند به صورت مطلق یا محدود تفویض نماید.وچنین امری در مورد نائبان خاص و عام تحقق دارد.

صدرا;98780 نوشت:
زمانی است که دسترسی به منوب عنه نباشد که در این صورت اگر شخصی برای خود نائب قرار داد اختیارات خود را می تواند به صورت مطلق یا محدود تفویض نماید.وچنین امری در مورد نائبان خاص و عام تحقق دارد.

فکر کنم در فلسفه مدعی باید مدرک بیاورد.
شما مدرک بیاورید که سخنی از امام حسن عسگری آمده باشد که فرزند بعد از من غائب است و فلان شخص رابطش هست!

mahdiqs;98735 نوشت:

دوست عزیز شاید شما متوجه منظور من نشدید!
بحث بر سر این است که این نظریه نظریه شیعی است یا نه!
حال اینکه اکثر علماء پذیرفته باشند ویا اقل علماء و یا اینکه اول بار امام خمینی آن را مطرح کرده باشد یا علمای قبل از آن ...
بحث ما نیست! بحث ما بر سر این است که این نظریه با اصول اعتقادی شیعی در تناقض است!حال می خواهد این اعتقاد از 500 سال قبل در شیعه رسوخ کرده باشد یا در 30 سال اخیر! یا می خواهد اکثر علماء پذیرفته باشند یا چند تا عالم دینی...

دوست بزرگوار با دقت به جوابها توجه بفرمائید و با عجله عبور نفرمائید ما به دقت سوالات دوستان را ملاحظه می کنیم و بدون تامل پستی را نمی گذاریم.جواب شما داده شد مراجعه به صفحات قبل بفرمائید.

بحث ولایت فقیه نشات گرفته از مبانی کلامی و فقهی شیعه است و احدی از علما منکر ولایت فقیه نشده و جای تعجب است که چگونه جنابعالی سخن از تناقض این ولایت با مبانی شیعه می زنید؟آیا می دانید تناقض چیست؟چگونه ولایت فقیه با مبانی شیعه تناقض دارد!؟

صدرا;98782 نوشت:
1- در مورد نواب اربعه کار آنها علنی و آشکار نبوده وبه گونه ای عمل می کرده اند که حساسیت آفرین نباشد. 2- نایب زمانی است که دسترسی به منوب عنه نباشد که در این صورت اگر شخصی برای خود نائب قرار داد اختیارات خود را می تواند به صورت مطلق یا محدود تفویض نماید.وچنین امری در مورد نائبان خاص و عام تحقق دارد.

1-خوب اگر امکان فعالیت غیر علنی بود خود امام زمان هم می توانست چنین بکند و نیاز به نائب نداشت!
2- خوب مشکل همینجاست. منوب عنه می تواند اختیارات تفویض نماید! نه نائب حکم بکند که من نائبم و اختیاراتش را منوب عنه به من تفویض کرده است!
ثانیا اگر ما بپذیریم که نواب خاص مستقیم از امام زمان نیابت داشتند در مورد دیگران ما چنین نیابتی نداریم!
ثالثا امام زمان که ولایتش را که به نائب تفویض نکرده است! نائب بدلیل اینکه با امام زمان رابطه مستقیم داشته است اخبار و اطلاعات امام زمان را برای مردم می برده است! نه اینکه امام زمان به نائب گفته باشد : چون من در غیبتم تو ولی مسلمانان هستی!!

صدرا;98785 نوشت:
دوست بزرگوار با دقت به جوابها توجه بفرمائید و با عجله عبور نفرمائید ما به دقت سوالات دوستان را ملاحظه می کنیم و بدون تامل پستی را نمی گذاریم.جواب شما داده شد مراجعه به صفحات قبل بفرمائید.

بحث ولایت فقیه نشات گرفته از مبانی کلامی و فقهی شیعه است و احدی از علما منکر ولایت فقیه نشده و جای تعجب است که چگونه جنابعالی سخن از تناقض این ولایت با مبانی شیعه می زنید؟آیا می دانید تناقض چیست؟چگونه ولایت فقیه با مبانی شیعه تناقض دارد!؟


اولا که همه علماء با آن موافق نیستند! برخی از علماء از همان ابتدای طرح چنین مساله ای با ان مخالفت کردند. برخی ولایت را در موارد دینی دانسته اند و ولایت در تمام امور را نپذیرفتند. و برخی هم که ابتدا پذیرفتند و حتی بسط و تشریحش کردند بعدها کلا از نظر خود برگشتند و منکر ان شدند.و هنوز هم هستند کسانیکه چنین نظریه ای را قبول ندارند ( با اسامی کاری نداریم.چون مطمئنا شما بهتر از من می دانید. ) پس تاریخ را تحریف نکنید!
ثانیا : تناقض را من گفتم. اگر نظریه ولایت فقیه پذیرفته شود انگاه باید ولایت خلفاء هم بپذیریم! آنگاه قیام امام حسین بر علیه یزید و مخالفت سایر ائمه بر علیه حاکمان زمانشان هم خروج از ولایت می شود !! و کل تفکر امامت از هم می پاشد!

mahdiqs;98783 نوشت:
فکر کنم در فلسفه مدعی باید مدرک بیاورد.
شما مدرک بیاورید که سخنی از امام حسن عسگری آمده باشد که فرزند بعد از من غائب است و فلان شخص رابطش هست!

با سلام
مدرک بیاورم قبول می کنید ؟!

mahdiqs;98789 نوشت:
اولا که همه علماء با آن موافق نیستند! برخی از علماء از همان ابتدای طرح چنین مساله ای با ان مخالفت کردند. برخی ولایت را در موارد دینی دانسته اند و ولایت در تمام امور را نپذیرفتند. و برخی هم که ابتدا پذیرفتند و حتی بسط و تشریحش کردند بعدها کلا از نظر خود برگشتند و منکر ان شدند.و هنوز هم هستند کسانیکه چنین نظریه ای را قبول ندارند ( با اسامی کاری نداریم.چون مطمئنا شما بهتر از من می دانید. ) پس تاریخ را تحریف نکنید!
!

سخن ما از ولایت فقیه بود کدام عالم با اصل این ولایت مخالفت کرده؟

mahdiqs;98786 نوشت:
ثالثا امام زمان که ولایتش را که به نائب تفویض نکرده است! نائب بدلیل اینکه با امام زمان رابطه مستقیم داشته است اخبار و اطلاعات امام زمان را برای مردم می برده است! نه اینکه امام زمان به نائب گفته باشد : چون من در غیبتم تو ولی مسلمانان هستی!!

سلام
این موضوع قابل تاملی است که با عقل من هم جور در نمیاید
واقعا چرا
منم اولیا امر امامان را قبول دارم
می خواهم برام سند بیارید که چه طور ممکنه امام زنده هستند اما مراجع حکم میدند؟
چرا ؟

mahdiqs;98789 نوشت:

ثانیا : تناقض را من گفتم. اگر نظریه ولایت فقیه پذیرفته شود انگاه باید ولایت خلفاء هم بپذیریم! آنگاه قیام امام حسین بر علیه یزید و مخالفت سایر ائمه بر علیه حاکمان زمانشان هم خروج از ولایت می شود !! و کل تفکر امامت از هم می پاشد!

نتیجه کلامتان:اگر ولایت فقیه را بپذیریم کل تفکرات امامت از هم می پاشد!!!!!!!!!!!!!!!!!
چرا ما پذیرفتیم و هیچ اتفاقی نیفتاد؟بلکه فلسفه امامت شیعی در جهان منتشر شد و الگویی برای دیگر کشورها شد.

چه ملازمه ای ولایت فقیه با ولایت؟خلفا دارد؟
و از این امر چگونه استفاده کردید خروج امام حسین«علیه السلام»خروج از ولایت است؟!!!

صدرا;98793 نوشت:
با سلام مدرک بیاورم قبول می کنید ؟!

مسلما. دعوایی که با هم نداریم. بحث منطقی می کنیم.
صدرا;98795 نوشت:
سخن ما از ولایت فقیه بود کدام عالم با اصل این ولایت مخالفت کرده؟

آیت الله سید کاظم شریعتمداری

آیت الله منتظری اعتقاد به ولایت فقیه را از مصادیق شرک می داند ( ایشان کسی هستند که خودشان کتاب در تایید ولایت فقیه نوشته اند و بعدها از مخالفانش شدند)

آیت الله سید ابوالقاسم خوئی نظریهٔ ولایت فقیه را یک «بدعت عاری از هرگونه پشتوانه در قوانین و حکمت شیعی»
می‌دانستند.

آیت الله سید حسین طباطبائی قمی با نظریه ولایت فقیه مخالف بود. او براین اعتقاد بود که در شرایط کنونی امکان برقراری حکومت اسلامی وجود ندارد.

آیت‌الله مرتضی مطهری در کتاب پیرامون جمهوری اسلامی می‌گوید: تصور مردم از ولایت فقیه این نبوده و نیست که فقها حکومت کنند واداره مملکت را بدست گیرند، این مفهوم اختصاص به جهان تسنن دارد. در شیعه هیچ‌گاه چنین مفهومی وجود نداشته‌است.

آیت الله سید علی سیستانی دربارهٔ ولایت فیقه چنین بیان می‌کند که ولایت در آن چه - به اصطلاح فقها - امور حسبیه خوانده می‌شود برای هر فقیهی که جامع شرایط تقلید باشد ثابت است. و اما در امور عامه که نظم جامعه اسلامی بر آنها متوقف است هم در شخص فقیه و هم در شرایط به کار بستن ولایت امور دیگری معتبر است از جمله مقبول بودن نزد عامه مؤمنین.

آیت الله حسین وحید خراسانی

آیت الله سید موسی شبیری زنجانی

بنا به روایتی که ابوالحسن بنی صدر نقل می‌کند، پس از آگاهی از آنکه مجلس خبرگان تصمیم دارد قانون اساسی را بر مبنای ولایت فقیه تنظیم کند، او به همراه ۷ تن دیگر از جمله آیت‌الله طالقانی، عزت الله سحابی، علی گلزاده غفوری، آیت‌الله مکارم شیرازی، نوربخش و مقدم مراغه‌ای تصمیم به استعفا در اعتراض به این موضوع داشتند اما نهایتا ماندن در مجلس خبرگان و مخالفت با اصل ولایت فقیه را به مصلحت می‌بینند. بنا به روایت وی مرتضی حائری یزدی (فرزند بنیانگذار حوزه علمیه قم) نیز با ولایت فقیه مخالف بود اما به بهانه کسالت از مطرح کردن مخالفت خود خودداری کرد.به گفته بنی صدر مکارم شیرازی نیز سخت بر علیه ولایت فقیه سخنرانی کرد و گفت امروز روز سیاه تاریخ ایران است.

صدرا;98804 نوشت:
چرا ما پذیرفتیم و هیچ اتفاقی نیفتاد؟

تا اتفاق را چه بدانیم!
اگر من بر فرض مثال یک تاپیک در این سایت بزنم و ولی فقیه کنونی ایران را مورد نقد قرار بدهم. چه اتفاقی در سایت می افتد؟
اگر من تاپیک بزنم و خدا و پیغمبر و ائمه را نقد بکنم چه اتفاقی می افتد؟
من نمی دونم علتش ترس هست! یا اعتقاداتتان! ولی هر کدام که باشد نشان از انحرافتان از شریعت پیامبر است!
و این همان اتفاقی است که در وجودتان افتاده است!
صدرا;98804 نوشت:
بلکه فلسفه امامت شیعی در جهان منتشر شد و الگویی برای دیگر کشورها شد.

اولا که چنین چیزی اتفاق نیفتاده است. ( من همان روزهای اول بحثش را در سایت قرار دادم و حذفش کردید ! و همین حذف نشان از آن داشت که جوابی برای آن نداشتید! اگر تاکنون نخواندید بروید از مدیر سایت بخواهید اگر پستم را در اختیار دارند به شما نشان بدهد ! )
ثانیا : اگر هم فلسفه امامت در دنیا پخش شود. و اندیشه اسلامی در جهان گسترش بیابد وعده خداوند است که محقق می شود! ربطی هم به فرد خاصی ندارد!
صدرا;98804 نوشت:
چه ملازمه ای ولایت فقیه با ولایت؟خلفا دارد؟ و از این امر چگونه استفاده کردید خروج امام حسین«علیه السلام»خروج از ولایت است؟!!!

ما در اصل ولایت فقیه می گوییم. نیازی نیست ولی مستقیما از سوی خداوند انتخاب شود. بلکه هر کسی حاکم مسلمین شد بر همگان ولایت دارد. پس با این تفکر در زمان امام حسین هم یزید ولی مسلمین بود . و قیام امام حسین خروج از ولایت مسلمین است.

mkk1369;98796 نوشت:
سلام این موضوع قابل تاملی است که با عقل من هم جور در نمیاید واقعا چرا منم اولیا امر امامان را قبول دارم می خواهم برام سند بیارید که چه طور ممکنه امام زنده هستند اما مراجع حکم میدند؟ چرا ؟

زمانیکه موسی به سوی کوه طور می رود و غیبت می کند هارون را جانشین خود قرار می دهد. در زمان هارون بنی اسرائیل گوساله پرست می شوند . وقتی موسی به سوی قوم خود باز می گردد می بیند که مردمش گمراه شدند. موی هارون را می کشد و از وی بازخواست می کند. هارون در جوابش می گوید : من ترسیدم بگویی میان بنی اسرائیل تفرقه انداختی و سخنم را مراعات نکردی!
هارون پیامبر خداست. ولی در زمان غیبت حضرت موسی ولایت ندارد! و حضرت موسی موقع رفتن به وی می گوید در زمان غیبت تو خلیفه و جانشین ( و نه ولی !) من باش!
و می بینیم که هارون در زمان غیبت موسی اینقدر اختیار ندارد که حتی جلوی گمراهی مردم را بگیرد ! ( و همان حرف حضرت موسی که به وی گفته بود نگذار در بین بنی اسرائیل تفرقه بیافتد , را اجرا می کند! )

وقتی پیامبر خدا ( که معصوم است و جانشین خدا در روی زمین ) در زمان حیات پیامبر دیگری که بر وی ولایت دارد و حتی در زمانی که ان پیامبر غایب است نمی تواند بر قوم خودش ولایت داشته باشد!
چگونه می توان سندی بیابید که امام زنده به یک عالم دینی ولایت داده باشد!

mahdiqs;98783 نوشت:
فکر کنم در فلسفه مدعی باید مدرک بیاورد.
شما مدرک بیاورید که سخنی از امام حسن عسگری آمده باشد که فرزند بعد از من غائب است و فلان شخص رابطش هست!

با سلام
سفير اول امام مهدي‏«عليه السلام» ابوعمرو عثمان بن سعيد عَمْري است. او بعد از شهادت امام هادي‏«عليه السلام» وکيل خاص از طرف امام عسکري«‏عليه السلام» شد. آن حضرت نيز او را در مناسبت‏هاي مختلف مورد مدح و ستايش خود قرار مي‏داد. از جمله آنکه در حق او فرمود:
«هذا أبوعمرو الثقة الأمين، ثقة الماضي وثقتي في المحيي والممات، فما قاله لکم فعنّي يقوله، وما أدّي إليکم فعنّي يؤدّيه»[1] ؛«اين ابوعمرو ثقه و امين است، مورد اطمينان گذشتگان و مورد اطمينان من در حيات و بعد از حيات من است، هر آنچه براي شما مي‏گويد از من است و آنچه به شما مي‏رساند از جانب من مي‏باشد.»
در مجلسي که او با چهل نفر از شيعيان امام عسکري‏عليه السلام بودند، حضرت فرزند خود مهدي را به او نشان داد و بر امامت و غيبت او تصريح نمود، و درباره وکالت او فرمود: «هر آنچه عثمان (بن سعيد) مي‏گويد قبول کنيد...»[2].

[1] . الغيبة، طوسي، ص 354؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 344.

[2] . بحارالأنوار، ج 51، ص 346، ح 1.

دوست بزرگوار مشکل اصلی شما چیست؟
نمی دانم شما شیعه هستید یا سنی ولی از ظواهر پستهایی که می گذارید مشخص است که مشکل اصلی شما امامت شیعی است نه بحث ولایت فقیه .

برفرض که ما ولایت فقیه را نپذیریم شما«که ان شاءالله مسلمانی معتقد هستید» چه الگویی از حکومت را معرفی و تبیین می کنید که به حکومت رسول اکرم«صلی الله علیه وآله»نزدیک تر است.
آیا حکومت خلیفه اول ودوم و سوم و حکومت معاویه و یزید و آل مروان«لعنة الله علیهم» و بنی امیه و ینی عباس و در زمان معاصرمان شیخ نشینهای خلیج و یا حکومتهای غربی الگوی شما را تشکیل می دهد؟

mahdiqs;98820 نوشت:

آیت الله منتظری اعتقاد به ولایت فقیه را از مصادیق شرک می داند ( ایشان کسی هستند که خودشان کتاب در تایید ولایت فقیه نوشته اند و بعدها از مخالفانش شدند)

.

بی زحمت قبل از آنکه پستی را بگذارید در محتوای آن درنگ نمائید.

سخن بسیار عجیبی است که در سایتهای ...آمده است. چگونه ولایت فقیه از مصادیق شرک است؟شما می دانید معنای شرک چیست؟کدام شرک «الوهیت، خالقیت، ربوبیت، عبادی،خفی، جلی؟!!»
حیطۀ ولایت، فقیه بیشتر است یا حیطۀ ولایت رسول خدا«صلی الله علیه وآله»؟با این حال خداوند متعال آن حضرت و امام علی«علیه السلام» و فرزندان معصومش را ولی مردم قرار داده«إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلَوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَهُمْ راكِعُون»و امر به اطاعت مطلق، در مورد آنان داده:«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاولي الْامْرِ مِنْكُم».

آیا می توان نتیجه گرفت که خدا دستور به عملی داده که شرک آلود است؟

mahdiqs;98820 نوشت:
بنا به روایتی که ابوالحسن بنی صدر نقل می‌کند، پس از آگاهی از آنکه مجلس خبرگان تصمیم دارد قانون اساسی را بر مبنای ولایت فقیه تنظیم کند، او به همراه ۷ تن دیگر از جمله آیت‌الله طالقانی، عزت الله سحابی، علی گلزاده غفوری، آیت‌الله مکارم شیرازی، نوربخش و مقدم مراغه‌ای تصمیم به استعفا در اعتراض به این موضوع داشتند اما نهایتا ماندن در مجلس خبرگان و مخالفت با اصل ولایت فقیه را به مصلحت می‌بینند. بنا به روایت وی مرتضی حائری یزدی (فرزند بنیانگذار حوزه علمیه قم) نیز با ولایت فقیه مخالف بود اما به بهانه کسالت از مطرح کردن مخالفت خود خودداری کرد.به گفته بنی صدر مکارم شیرازی نیز سخت بر علیه ولایت فقیه سخنرانی کرد و گفت امروز روز سیاه تاریخ ایران است.

مطالب بسیار نارسایی را در اینجا آوردید.اکثرافرادی را که نام بردید خود از مبارزین به نام علیه حکومت شاه بودند و تحت لوای امام حرکت می کردند اگر این افراد ولایت فقیه را قبول نداشتند چرا اصلا با رژیم شاه مبارزه نمودند و چرا در تشکیل حکومت اسلامی امام را یاری دادند؟
تنها به نقد این تکه از کلام شما اکتفا می کنم.
اولا راوی کلام شما شخص بسیار صدوقی و راستگویی است جناب ابوالحسن بنی صدر.
نظر ایت الله حائری این است که در همه مواردى كه بايد به امام مراجعه شود، فقيه نيز مرجعيت و حجيت دارد.
سخنی که از ایت الله مکارم نقل نموده بسیار خنده دار است.بزرگوار حقیر که چند سال در درس ایشان شرکت کرده ام لااقل با منهج فقهی ایشان مقداری آشنا هستم .فقیهی که بیشترین دفاع را از نظام و ولایت فقیه نموده و می نماید چگونه با آن مخالف است؟!این دروغ آشکاری است که دشمن مردم ایران و مزدور آمریکا بیان نموده است.

تنها به چند جمله از معظم له اشاره می کنم ایشان در بحث ولایت فقیه می فرمایند:
شك نيست كه ما در مسائل اسلامى نياز به رهبر داريم، و با عدم وجود پيامبر و غيبت جانشين او، مسئله رهبرى متوقف مى‏شود و با توجّه به اصل خاتميّت، انتظار ظهور پيامبر ديگرى را نيز نمى‏توان داشت، آيا اين امر ضايعه‏اى براى جامعه اسلامى نيست؟
در پاسخ مى‏گوييم براى اين دوران نيز پيش‏بينى لازم در اسلام شده است و از طريق «ولايت فقيه» است كه رهبرى را براى فقيهى كه جامع‏الشرايط و داراى علم و تقوى و بينش سياسى در سطح عالى باشد تثبيت كرده است و طريق شناخت چنين رهبرى نيز به روشنى در قوانين اسلام ذكر شده، بنابراين از اين ناحيه نگرانى وجود نخواهد داشت.
بنابراين ولايت فقيه همان تداوم خط انبيا و اوصياى آنها است، رهبرى فقيه جامع‏الشرايط دليل بر اين است كه جوامع اسلامى بدون سرپرست رها نشده‏اند. استفتائات جديد ج‏3 181

توجه به اين نكته نيز ضرورى است كه، مقامِ نيابت ولى فقيه از نظر ما مقامى است كه از سوى امامان معصوم عليهم السلام تعيين شده، و هيچ گونه نيازى به بيعت ندارد، البته پيروى و اطاعت مردم از «ولى فقيه»، به او امكان استفاده از اين مقام، و به اصطلاح «بسط يد» را مى‏دهد، ولى اين بدان معنى نيست كه مقام او در گرو تبعيت و پيروى مردم است، و تازه مسأله پيروى مردم ارتباطى با مسأله بيعت ندارد، بلكه عمل به حكم الهى در مورد «ولايت فقيه» است (دقت كنيد).
تفسير نمونه ج‏22 85

mahdiqs;98822 نوشت:

ما در اصل ولایت فقیه می گوییم. نیازی نیست ولی مستقیما از سوی خداوند انتخاب شود. بلکه هر کسی حاکم مسلمین شد بر همگان ولایت دارد. پس با این تفکر در زمان امام حسین هم یزید ولی مسلمین بود . و قیام امام حسین خروج از ولایت مسلمین است.


سخنانی قابل تامل بیان فرمودید،آیا ما منحرفیم وشما هدایت یافته؟آیا همواره نحوه قضاوت شما در مورد افراد اینگونه است؟!!
آیا سخنان فوق«که به رنگ آبی است» ناقض و باطل کننده تمام سخنان پیشین شما نیست؟
اگر هر کس که به حکومت برسد بر همگان ولایت دارد شامل حکومت جمهوری اسلامی و ولایت فقیه ما نمی شود؟اگر می شود چرا مخالفت می نمائید؟
عبدالله بن عمر هم با امام علی علیه السلام بیعت نکرد و فراموش کرد که «من مات و لیس فی عنقه بیعة مات میتة جاهلیة» اما در زمان عبدالملک مروان شبانه بر حجاج وارد می شود و این حدیث را بیان میکند و عرضه می دارد ترسیدم به مرگ جاهلی بمیرم و امام زمان خود را نشناسم حجاج هم پاهایش دراز نمود و حضرت عبدالله بن عمر با وی بیعت نمود.

صدرا;99060 نوشت:
با سلام
سفير اول امام مهدي‏«عليه السلام» ابوعمرو عثمان بن سعيد عَمْري است. او بعد از شهادت امام هادي‏«عليه السلام» وکيل خاص از طرف امام عسکري«‏عليه السلام» شد. آن حضرت نيز او را در مناسبت‏هاي مختلف مورد مدح و ستايش خود قرار مي‏داد. از جمله آنکه در حق او فرمود:
«هذا أبوعمرو الثقة الأمين، ثقة الماضي وثقتي في المحيي والممات، فما قاله لکم فعنّي يقوله، وما أدّي إليکم فعنّي يؤدّيه»[1] ؛«اين ابوعمرو ثقه و امين است، مورد اطمينان گذشتگان و مورد اطمينان من در حيات و بعد از حيات من است، هر آنچه براي شما مي‏گويد از من است و آنچه به شما مي‏رساند از جانب من مي‏باشد.»
در مجلسي که او با چهل نفر از شيعيان امام عسکري‏عليه السلام بودند، حضرت فرزند خود مهدي را به او نشان داد و بر امامت و غيبت او تصريح نمود، و درباره وکالت او فرمود: «هر آنچه عثمان (بن سعيد) مي‏گويد قبول کنيد...»[2].

[1] . الغيبة، طوسي، ص 354؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 344.

[2] . بحارالأنوار، ج 51، ص 346، ح 1.


من متوجه نشدم! یعنی امام زمان را 40 نفر از شیعیان دیده اند؟

صدرا;99062 نوشت:
دوست بزرگوار مشکل اصلی شما چیست؟ نمی دانم شما شیعه هستید یا سنی ولی از ظواهر پستهایی که می گذارید مشخص است که مشکل اصلی شما امامت شیعی است نه بحث ولایت فقیه .

حدیثی از پیامبر اکرم اسلام :شایسته نیست به سخنی که از دهان کسی خارج شد، گمان بد ببری، چرا که برای آن برداشت به نیکویی می توان داشت( حکمت 360 )

البته شاید حق با شما باشد. من تفکراتم نه شیعی است و نه اهل سنت! و یا بهتر بگویم هم شیعی است و هم اهل سنت.
یاد دکتر علی شریعتی افتادم که می گفت : من نمی دانم چه سری است که هرگاه برای جمعی از اهل سنت سخنرانی می کنم می گویند : تو شیعه هستی و هرگاه برا جمعی از شیعیان سخنرانی می کنم می گویند : تو سنی هستی!

صدرا;99062 نوشت:
برفرض که ما ولایت فقیه را نپذیریم شما«که ان شاءالله مسلمانی معتقد هستید» چه الگویی از حکومت را معرفی و تبیین می کنید که به حکومت رسول اکرم«صلی الله علیه وآله»نزدیک تر است. آیا حکومت خلیفه اول ودوم و سوم و حکومت معاویه و یزید و آل مروان«لعنة الله علیهم» و بنی امیه و ینی عباس و در زمان معاصرمان شیخ نشینهای خلیج و یا حکومتهای غربی الگوی شما را تشکیل می دهد؟

فکر نکنم اولا این موضوع به این تاپیک ربط داشته باشد. می ترسم جواب بدم اخراجم بکنید!
ثانیا هنوز خیلی مانده است تا من الگو ارائه بدهم. باید ابتدا نقد الگوی سیاسی بر مبنای ولایت فقیه را کامل بکنیم . بعد اگر زمانی بود الگوی بهتر و مطابق با روش و سنت پیامبر و اسلام را معرفی بکنم.

mahdiqs;98822 نوشت:
پس با این تفکر در زمان امام حسین هم یزید ولی مسلمین بود . و قیام امام حسین خروج از ولایت مسلمین است.


ظاهرا مطلبی را که می خواستید بیان کنید، اینجا مطرح نمودید.
ما به شما به خاطر این حسن انتخاب تبریک می گوئیم.پس شما با فکر حسینی«علیه السلام» مخالفید .«البته این سخن ابن تیمیه حرانی است».
در زمان فرعون هم فرعون حاکم علی الاطلاق بود اما خداوند به موسی امر نمود به سوی فرعون برود.
«ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى‏ وَ هارُونَ إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ بِآياتِنا فَاسْتَكْبَرُوا وَ كانُوا قَوْماً مُجْرِمينَ؛یونس 75»«اذْهَبا إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‏ ؛طه/43».
اگر با صرف تحقق حکومتی مشروعیت و ولایت حاصل می شود؛ باید گفت:قبل از امام حسین علیه السلام نیز پیامبران الهی«از جمله ابراهیم و موسی» بر حاکمان زمان خود خروج نمودند و از ولایت خارج شدند.شاید ولی«نعوذ بالله»نمرود و فرعون بودند و موسی و ابراهیم خارجی بودند.
همچنین باید گفت در زمان ما حکومت اسرائیل و امریکا و انگلیس هم دارای ولایت الهی اند و جرج بوش وشارون و...ولی خداوند اند.ومخالفت با انها خروج از ولایت الهی است.
مبارک باد بر حسن انتخاب شما.

صدرا;99073 نوشت:
سخنی که از ایت الله مکارم نقل نموده بسیار خنده دار است.بزرگوار حقیر که چند سال در درس ایشان شرکت کرده ام لااقل با منهج فقهی ایشان مقداری آشنا هستم .فقیهی که بیشترین دفاع را از نظام و ولایت فقیه نموده و می نماید چگونه با آن مخالف است؟!این دروغ آشکاری است که دشمن مردم ایران و مزدور آمریکا بیان نموده است.

در ضمن : تمام مطالب من به نقل از ویکی پدیاست و منابع و ماخذش هم نوشته شده است :
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%D9%84%D8%A7%DB%8C%D8%AA_%D9%81%D9%82%DB%8C%D9%87
می توانید مطالعه بکنید.
البته اینکه ممکن است کسی از نظریه اولیه اش برگردد امکان دارد و ما منکر آن نیستیم. ولی منابع و ماخذ مطالب اورده شده است.

صدرا;99093 نوشت:
ظاهرا مطلبی را که می خواستید بیان کنید، اینجا مطرح نمودید. ما به شما به خاطر این حسن انتخاب تبریک می گوئیم.پس شما با فکر حسینی«علیه السلام» مخالفید .«البته این سخن ابن تیمیه حرانی است». در زمان فرعون هم فرعون حاکم علی الاطلاق بود اما خداوند به موسی امر نمود به سوی فرعون برود. «ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى‏ وَ هارُونَ إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ بِآياتِنا فَاسْتَكْبَرُوا وَ كانُوا قَوْماً مُجْرِمينَ؛یونس 75»«اذْهَبا إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‏ ؛طه/43». اگر با صرف تحقق حکومتی مشروعیت و ولایت حاصل می شود؛ باید گفت:قبل از امام حسین علیه السلام نیز پیامبران الهی«از جمله ابراهیم و موسی» بر حاکمان زمان خود خروج نمودند و از ولایت خارج شدند.شاید ولی«نعوذ بالله»نمرود و فرعون بودند و موسی و ابراهیم خارجی بودند. همچنین باید گفت در زمان ما حکومت اسرائیل و امریکا و انگلیس هم دارای ولایت الهی اند و جرج بوش وشارون و...ولی خداوند اند.ومخالفت با انها خروج از ولایت الهی است. مبارک باد بر حسن انتخاب شما.

آقای صدرای عزیز : من قبلا هم تذکر دادم.شما مطلب را تند خواندید! من اینجا نقضی بر تفکر شما اوردم. چراکه با تفکر ولایت فقیه امام حسین هم خروج از ولایت کرده است!
وگرنه تفکر من که مشخص است . ولایت فقط و فقط مستقیما از سوی خدا به مردم ابلاغ می شود و هیچ کسی دیگر اعم از خلفاء و حاکمان و فقها و نائبان و ... بر مردم ولایت ندارند.

انصافا بحث جالبی است در مورد سخن آن برادر عزیز که گفته ایت الله شریعتمداری معتقد به ولایت فقیه نبوده از بن و اصل حرف بی ربط و غلطی است طبق اسناد ساواک ایشان قبل از امام درس ولایت فقیه را در قم شروع کردن(رجوع به سایت مرکز اسناد) ولی ایشان معتقد بودند که زمان فعلی برای برگزاری حکومت اسلامی مناسب نیست و برخلاف ایشان امام معتقد بودند که زمان برپایی حکومت اسلامی فرا رسیده است.پس فقیهی نمی توانید پیدا کنید که اصولا با اصل ولایت مخالف باشند بلکه در زمان وقوعی و اختیارات آن اختلاف دارند.

در مورد نظام سیاسی اسلام (تشیع) مشروعیت حکومت از جانب خداست و چنین است که در روز غدیر از جانب خدا دستور رسید که جانشینان و رهبران جامعه بعد از پیامبر، امامان معصوم هستند. در زمان غیبت صغری نواب اربعه به عنوان رابط امام با مردم مشخص شدند و برای دوران غیبت حضرت دستور دادند که به «رواه حدیث» و عالمان فقیه در دین مراجعه کنیم که همان بحث ولایت فقیه است و مشروعیت این فقیه با واسطه از طرف خداست.پس فقیه نایب امام است. و به نظر می آد پیچیده گی در این مطلب وجود ندارد در حالی که نظریه اهل سنت برخلاف این است چون آنها در بحث امامت وارد نشده اند و در نتیجه ماهیت خلافت از دیدگاه آنها با ما خیلی متفاوت است.

بسم الله الرحمن الرحیم

فکر کنم یک ابهامی اینجا هست و ان اینکه علمائی که شما فرمودید با ولایت مطلقه فقیه مخالفند نه ولایت فقیه

چون ولایت مطلقه فقط از آن خداست و برخی انبیا و نبی مکرم اسلام و اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین

لیکن ولایت فقیه به عنوان حاکم اسلامی در زمان غیبت حجت خدا علیه السلام یک امر کاملا بدیهی است

به هر حال جامعه باید حاکمی داشته باشد حال این حاکم باید یا بهترین خلق خدا ((ولی الله علیه السلام)) باشد

یا کسی که از سوی ولی الله علیه السلام به دلایلی منصوب می شود

یا کسی که جمیع اکثریت او را به عنوان عالم و عادل و اصلح انتخاب کنند

یا حق

صدرا;99171 نوشت:
با سلام به دوستان گرامی
با توجه به مجموع مطالب گذشته نتیجه می گیریم:
1- اصل وجود حاکم عادل مجتهد امری مورد اتفاق شیعه و سنی است.و مطلوب اولی وجود علم واجتهاد وعدالت و قرشیّت در حاکم است.اما در صورت فقدان چنین شخصی جامعه بدون حاکم نمی تواند باشد.
2- در فقه شیعی حاکمی مشروعیّت دارد که فقیه جامع شرایط باشدو در این صورت است که حاکم دارای ولایت است با شرایطی که آمده؛اما در فقه اهل سنت این ولایت در سلطان جمع می شود که ممکن است در فقیه این امر تحقق پیدا کند و ممکن است در غیر او،اما در هردو حال سلطان مبسوط الید است و اطاعت از او تا زمانی که «کفر بواح»کفر آشکار از او سر نزده واجب است.
چنین حاکمی ممکن است فقها را برای مناصب گوناگون بگمارد(همچنان که در توضیح کتاب احکام السلطانیة آمد) که در این صورت فقها در حیطه ای که سلطان بدانها اختیار داده می توانند اعمال نفوذ کنند.والا فقیهی که منصوب نیست در چنین جامعه ای تنها حق افتاء دارد و حق حکم نمودن را ندارد.
3- اگر کفر سلطانی محرز شود اطاعت از او در این صورت واجب نیست؛وتنها بحث نصیحت حاکم در میان است.اما اینکه می توان علیه او خروج نمود تفصیلاتی وجود دارد که از مجموع آنها استفاده می شود چنین حقی را ندارند.اما باز آنچه در اینجا باقی می ماند بقای اختیارات چنین حاکمی است.
به هر حال در میان اهل سنت نیز حاکم دارای اختیاراتی فراتر از اختیاراتی است که در فقه شیعی آمده است.حال ما تعبیر به ولایت فقیه می کنیم وآنها تعبیر به اختیارات حاکم.

سلام
جمع بندی جالبی بود. البته من نفهمیدم در این جمع بندی حتی خطی از نوشته های من منظور شده بود یا تماما نوشته های خودتان بود.
و اینکه این جمع بندی در زمانیکه بحث نیمه کاره است و استدلالهای شما همگی به مشکل برخورده اند و جوابی برای انها نداشتید چه معنایی داشت.
به هر حال من این جمع بندی را به این معنا گرفتم که شما حرف تازه ای دیگر برای این تاپیک ندارید ( و صد البته قصد تجدید نظر در عقایدتان هم ندارید. که ممکن است بخاطر ترس شما باشد یا از روی تعصب تان )
اما اگر اجازه بدهید من این بحث را با دوستان دیگری ادامه بدهم تا به واقعا به نتیجه برسد .
موضوع قفل شده است