نقدی برجعلنامه دکتر انصاری (محمدبن عبدالله وکوروش بزرگ)

تب‌های اولیه

61 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نقدی برجعلنامه دکتر انصاری (محمدبن عبدالله وکوروش بزرگ)

کوروش پیامبر خون و آتش و بت پرستي -۱

نقدی براثری جاعلانه وعامیانه به نام
کوروش بزرگ ومحمدبن عبدالله نوشته دكتر مسعود انصاري

ابتدای سخن لازم است از سایتها و
وبلاگهایی که سعی بر نقد این کتاب داشتند تشكر كنم
و تاکید کنم که این مجموعه نقدها (خرده نقدها) را بدان جهت
در وبلاگم آورده ام ، چون تعداد نقدها در قیاس با مطالب کپی شده
از این کتاب در اینترنت بسیار ناچیز بود ...

نویسنده کتاب که لقب دکتر را یدک می کشد
نوشته ها و تحقیقات و تحصیلاتش ارتباطی
پا کتاب مذکور ندارد .

او در صفحه ۱۱ هدف خود از نگاشتن این کتاب را
بیان می کند و مشخص می شود که او
از داشتن اندک سوادی در زمینه تاریخی بی بهره است
و صرفا از عناوین خویش در راستای کوبیدن اسلام
با چماق ناسيوناليسم سوء استفاده کرده است.

خواننده از روی جلد کتاب نیز خواهد فهمید که
نویسنده قرار است شخصی را به عرش برده
و دیگری را به زمین کشیده و لگدمالش کند .

پیامبری که پیامبر رحمت است را با عنوان نه چندان رایج
در زبان فارسی-در راستاي تحقير- "محمد بن عبدالله" مي نامد
و برای القای وحشیگری دو شمشیر را هم در زیر
نام او حك مي كند و برای شخصیتی
به نام کوروش که تا 100 سال پیش هیچ ایرانی
نامی از او نشنیده بود پسوند "بزرگ" را بر می گزیند
و در زیر آن گل نبشته ای بابلی یا همان
منشور کوروش را گذاشته تا بعنوان نماد حقوق بشر معرفی گردد.
و حقیقت در این کتاب عامیانه قلب حقیقت است
به سود کوروش و یهودیان !

در نخستين ادعا او مدعي مي شود که
کوروش پادشاهی ایرانی و محمدبن عبدالله
یک پیامبر عرب است و ورود اسلام
بنیاد ارزشهای فردی و معنوی و فرهنگی و
اجتماعی و... را(در جهت منفی) !! زیر و رو کرد.

در پاسخ بايد گفت كه کوروش به هیچ وجه ایرانی نبوده
و هم خودش و هم تورات این موضوع را تایید می کنند
کوروش در گل نبشته بابلی (منشورش) میگوید:
[INDENT]13 – او ، سرزمین " گوتیان " و تمامی سپاهیان "مند" را به فرمانبرداری از او (کورش) واداشت . او (واداشت تا) "سیاه سران " به دست کورش شکست داده شوند . " ( عبدالمجید ارفعی – فرمان کورش بزرگ – ص 17 )
[/INDENT]می دانیم که گوتیان از طوایف آدریاتیک بوده اند
"( دهخدا – لغتنامه – ذیل واژه گوتی)
و اینکه عبارت "سیاه سر" را هم کوروش
و هم غربی ها اکنون برای مردم خاورمیانه بکار می برند .

تورات هم ميگويد:
[INDENT]تورات: "ای بابل ، ای کوه مستحکم ، ای ویران کننده جهان ، اینک من دشمن توام ! ...از تو چیزی جز یک تپه خاکستر باقی نخاوهم گذارد ...شیپور جنگ بنوازید .به سپاهیان آرارات ، اشکناز و میتی بگویید حمله کنند . فرماندهی تعیین کنید تا دستور حمله بدهد ، اسبان زیاد فراهم کنید " ( عهد عتیق – ارمیا – 27-25 : 51 )
[/INDENT]بنابراین هم کوروش و هم حامیانش که خودش گوتیان
روشن موی و تورات آنها را اشکنازی و آراراتی می خواند
از جنوب روسیه و قفقاز به ایران مهاجرت کرده اند
و با ثروت یهود بابل را سرنگون کردند .

او ادعا می کند که کوروش طبق نظر تورات پیامبر خدا بود
در حالی که خودش چنین لقبی به خود نداده بود
و برعکس پیامبر خود را چنین لقب داد !
و در جمله ای میگوید هر دو پادشاه بودند ،
منتها کوروش شاه-پیامبر بود و محمد پیامبر-شاه!

در پاسخ به این سخن مضحک پس از ذکر این نکته
که تورات در عصر هخامنشی هیچ ربطی
به حضرت موسی ندارد و توسط برخی یهودیان
نگاشته شده است و تحریف گشته ،
ناچاریم توصیف تورات را پیرامون کوروش بیاوریم:
[INDENT]" این سخنانیست که خداوند علیه بابل و مردم آن به من فرمود : به همه قوم ها اعلام کنید که بابل ویران خواهد شد ! بت مردوک و سایر بت های بابل سرافکنده و رسوا خواهند شد ! زیرا قومی از شمال بر بابل هجوم خواهند آورد . و آنرا ویران خواهند کرد ..."(عهد عتیق –ارمیا – 40-21 : 50:)

" من لشکر بزرگی از قوم های نیرومند شمال را برخواهم انگیخت تا بر بابل هجوم آورند و نابودش کنند ....از سرزمینی دور دست به جنگ بابل بیایید ، انبارهای غله اش را خالی کنید خانه هایش را ویران سازید و همه جا را با خاک یکسان کنید ...بنگرید ! سپاهی بزرگ از طرف شمال می آید ! ...

آنها سلاح های خود را برداشته و برای کشتار آماده اند ، ایشان سنگ دلند و به کسی رحم نمی کنند ، فریاد آنان مانند خروش دریاست ، ای بابل ایشان سوار بر اسب به تاخت به جنگ تو می آیند "(عهد عتیق – ارمیا – 42-41 - 10- 9- 3-1 : 50 )
[/INDENT]تورات علنا می گوید که اینها سنگدل و بیرحم هستند
و به کسی رحم نمی کنند !
بزرگترین حامی کوروش او را وحشی و سنگدل می خواند
و پیش بینی می کند که بابل را ویران خواهد نمود ،
ضمن اینکه شمالی بودن آنرا نیز تاکید می کند و
همین طور غیر ایرانی بودنش را نیز تایید !
ضمن اینکه ایشان ادعا فرمودند که کوروش ادعای پیامبری نداشت ،
ولی ما می گوییم داشت! چرا ؟!

گل نبشته کوروش را می خوانیم :
12. (مردوک) در میان همه ی سرزمین ها، به جستجو و کاوش پرداخت، به جستن شاهی دادگر، آنگونه که خواسته ی وی (= مردوک) باشد، ‌شاهی که (برای در پذیرفتن او) دستان او به دست خویش گرفت.

13. او (= مردوک) کورش، پادشاه شهر انشان Anšan را به نام بخواند (برای آشکار کردن دعوت وی) و او را به نام بخواند (از بهر) پادشاهی بر همه ی جهان.
اینجا کوروش در نخستین سطور بیانیه اش توسط
یک بت (مردوك=خدای کوروش) برای پادشاهی
کل جهان انتخاب می شود ،
و این فراتر از پیامبر بودن و پیامبر خواندن است ،
چون پیامبران بسیاری در همان عصرها بودند
که "شاه" نبودند و فقط پیامبر بودند و از
سوی خداوند برای اصلاح امور برگزیده شدند.

اوج دانش نویسنده در همین چند سطر عیان گشت
که گویا حتی یکبار گل نبشته بابلی کوروش را مطالعه نکرده
تا بداند کوروش خود را پیامبر و انتخاب شده
توسط خدایان بت غیر بومی و غیر ایرانی (انیل،مردوک،نبو) می نامد

بت های مورد پرستش کوروش :


Nabu

اما چرا يهوديان در كتب بعدي او را تقديس كرده اند
و تا حد پيامبري بالا برده اند ؟
[INDENT][INDENT]«...از نظر من دخالت یهود در تاریخ شرق میانه، در مقطع هخامنشیان، نشانی از خردمندی و دور اندیشی بزرگان یهود دارد که در استفاده از آن فرصت تاریخی، برای نجات قوم خود تردید نشان نداده اند... کوشش قابل ملاحظه ای به کار رفته است تا از جهان گشای هخامنشی، تصویر پادشاه صلح دوست و مدارا طلبی بسازد... بنابراین ویژگی «استثنایی» تدابیری که به وسیله کورش به نفع اورشلیم اتخاذ شده است فقط ناشی از دیدگاه به شدت «یهودا مرکزی» منابعی است که در دسترس ما قرار دارند...». [=Nazanin](بریان، تاریخ امپراتوری هخامنشیان، ص 136 و 137)
[/INDENT][=Nazanin][=Nazanin]

[=Nazanin][=Nazanin][=Nazanin]نام گذاری خیابانی بزرگ در اسراییل به نام کوروش

[=Nazanin][=Nazanin]

[=Nazanin][=Nazanin]«...او(کورش) توجه خاصی نسبت به یهودی ها داشت...چون این قوم درموقع تسخیر بابل خدماتی کردند، کورش خواست قدر دانی خود را نشان دهد...». [=Nazanin]پیرنیا،تاریخ ایران باستان،ص397


[/INDENT][=Nazanin][=Nazanin][=Nazanin]اما در قیاس با رفتارهاي ناشايست و عوامفريبانه کوروش
که اندکی را بازشمرده و بازخواهیم شمرد ،
شرايط و ويژگي هايي كه قرآن براي حاكمان برمي شمارد:[INDENT]دوري از استبداد در امور حكومتي است كه در آيه159 سوره آل عمران به آن اشاره شده است. از ويژگي هاي ديگر دوري از ظلم و ستم (يوسف آيات 78و 79) احسان و نيكي به ملت (يوسف آيه56) عدالت پيشگي و دوري از هواپرستي و گرايش هاي نفساني (ص آيه26) بهره گيري از مشورت مردم و استفاده از انديشه هاي ايشان در مديريت جامعه (آل عمران آيه159) مشاوره با نخبگان و انديشمندان حوزه هاي مختلف علمي و عملي و كارشناسان هر رشته و علم (نمل آيه32) اجراي قاطع تصميمات و برنامه ها و سياست و عدم تعلل و سستي در اجراي مصوبات (آل عمران آيه159) است.
اين ويژگي ها افزون بر ويژگي هاي فردي چون ايمان به خدا و معاد و حسابرسي (نساء آيه 141 و 144) و مائده آيه55 و يوسف آيه56و 57)، در پيش گرفتن تقواي الهي در همه حوزه هاي عملي و علمي (اعراف آيه128 و يوسف آيه 56و 57)، برخورداري از توانايي علمي (بقره آيه 246و 247 و نيز يوسف آيه55) و توانايي جسمي (بقره آيه246و 147)، انجام كارهاي نيك و پسنديده عقلي و عقلايي و شرعي (نور آيه55) (ahl-ul-bait.com)

[/INDENT]نويسنده در صفحه ۱۲ هدف شوم خود را كه
تكرار همان ترجيع بند تكراري نابودي تمدن
پيشرفته ايران پس از ورود اسلام است را
به خواننده القا كند ! و جالب تر اينكه خود را
در رسيدن به اين هدف كاملا بي طرف مي داند ،

البته همانطور كه ديديم از جلد كتاب تا
انتهاي كتاب كاملا مي توان اوج بي طرفي
يك نويسنده غير متخصص را مشاهده نمود !

تولد كوروش :
نويسنده در باره تولد كوروش اعتراف مي كند
كه هرودوت و گزونفون و كتزياس و...
اتفاق نظري درباره ولادت كوروش ندارند
ولي او تنها از هرودوت نقل قول مي كند ،
طبيعتا خواننده به اين نتيجه خواهد رسيد
كه اين روايت هيچ آسيبي به شخصيت كوروش
نخواهد رساند بعنوان مثال كتزياس شرحي
كاملا متفاوت مي آورد كه از همان بن مايه
مورد اعتماد نويسنده روايت شده است :[INDENT]کتزیاس: کورش پسر چوپانی بود از ایل مرد ها، که از شدت احتیاج مجبور گردید راهزنی پیش گیرد. کورش در ایام جوانی به کارهای پست اشتغال می ورزید و از این جهت مکرر تازیانه خورد. او با آستیاکس، آخرین پادشاه ماد، هیچ گونه قرابتی نداشت و از راه حیله و تزویر به مقام سلطنت رسید. (حسن پیرنیا، ایران باستان، جلد اول، ص 240)

تصویر نوشیدن شیر سگ در کودکی توسط کوروش


Childhood of King Cyrus - Antonio Maria Vassallo

[/INDENT]

کوروش پیامبر خون و آتش و بت پرستي -۲


http://www.shahaab.blogfa.com/post-76.aspx




ادامه بحث تولد کوروش :


نویسنده ی جاعل در صفحه ۱۹ اعتراف می کند که :

[INDENT][INDENT][INDENT]"کتزیاس" و " گزونفون" شرح چگونگی تولد کوروش را به شکلهای دیگری نقل کرده اند که آنها نیز از رویدادهای افسانه آمیز خالی نیست ُ ولی آنچه مسلم است همه این نوشته هاکه بعید نیستاز سینه داستان سرایان باذوق ایرانی برای تاریخ نویسان مذکور گفته شده باشد از واقعیت کامل برخوردار نیست...
[/INDENT][/INDENT][/INDENT]
بنابراین آشکار شد که آنچه را
ایشان با شوق به عنوان افتخار
ولادت پرماجرای کوروش نقل می کردند
جز افسانه ای نبوده که جهت بزرگنمایی
یک "قهرمان" تخیلی ساخته شده بود .

ایشان در ادامه و در صفحه ۲۰ همین کتاب مدعی می شوند :

[INDENT][INDENT][INDENT]مردم بیشتر کشورها خوی قهرمان پرستی و دلاور ستایی دارند و می توان گفت که ایرانیان از لحاظ این صفت از تمام ملتها برترند .
[/INDENT][/INDENT][/INDENT]
البته این موضوع خالی از حقیقت است .
چون می دانیم لااقل در مورد کوروش و هخامنشیان
تقریبا حافظه مردم ایران تا همین یک قرن اخیر
بکلی پاک بوده و کوچکترین افسانه ای از این
شخصیت های تاریخی نساخته اند و به یاد نداشتند .
در ایران کسی پیش از یکصد سال پیش برخود
یا فرزندش تام کوروش نگذاشت و تقریبا غیر از
یهودیان کوروش را کسی نمی شناخت .

در انتهای بحث تولد کوروش او بدون هیچ استدلالی مدعی می شود :
[INDENT][INDENT][INDENT]آنچه را که بیقین می توان بعنوان یک روایداد اصیل تاریخی قبول کرد آنست که کوروش در کشور پارس در محل پاسارگاد از کمبوجیه پادشاه پارس که دست نشانده کشور ماد بود و مادرش ماندان دختر آستیاگ پادشاه ماد زاده شده است .
[/INDENT][/INDENT][/INDENT]
چگونه می توان چنین سخنی را باور کرد
و دم خروس را ندید ... که کتزیاس میگوید :
[INDENT][INDENT]کتزیاس: کورش پسر چوپانی بود از ایل مرد ها، که از شدت احتیاج مجبور گردید راهزنی پیش گیرد. کورش در ایام جوانی به کارهای پست اشتغال می ورزید و از این جهت مکرر تازیانه خورد. او با آستیاکس، آخرین پادشاه ماد، هیچ گونه قرابتی نداشت و از راه حیله و تزویر به مقام سلطنت رسید. (حسن پیرنیا، ایران باستان، جلد اول، ص 240)
[/INDENT][/INDENT]
نویسنده در حالی به یفین از نوشته "هرودوت"
دفاع می کند که ارسطو او را یک افسانه پرداز میداند؛
توسیدید مورخ و سردار، وی را یک نثرنویس میداند؛
پلوتارک نویسنده و دانشمند، او را انسانی خبیث
و بدنهاد می­نامد؛استرابو مورخ و جغرافیدان،
او را شخصی افسانه­دوست معرفی کند؛
و پزشک کنیدوسی یعنی کتزیاس،
او را یک دروغگو و قصه­پرداز می­داند !

و دورانت در مورد روایات این دو مورخ درباره کوروش میگوید :
[INDENT][INDENT]ماية تأسف آن است كه از نوشته‌هاي هرودوت و گزنوفون نمي‌توانيم اوصاف و شمايل وي را طوري ترسيم كنيم كه قابل اعتقاد باشد. مورخ اول، تاريخ وي را با بسياري داستانهاي خرافي درهم‌آميخته، و دومي كتاب خود كوروپايديا (=تربيت كوروش) را همچون رساله‌اي در فنون جنگ نوشته، و در ضمن آن خطابه‌اي در تربيت و فلسفه آورده است؛ گزنوفون چندين بار در نوشتة خود كوروش را با سقراط اشتباه كرده و احوال آن دو را با هم آميخته است. چون اين داستانها را كنار بگذاريم، از كوروش جز شبح فريبنده‌اي باقي نمي‌ماند.( دورانت- مشرق زمین گاهواره تمدن)
[/INDENT][/INDENT]
از همه اینها بگذریم نویسنده ادعای
خود کوروش را چه خواهد کرد که میگوید :
[INDENT][INDENT]21. پسر کمبوجه، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان، نوه ی کورش، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان، نبیره ی چیش پیش، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان،
[/INDENT][/INDENT]حال نویسنده به یقین می داند که کوروش
برخلاف گفته خودش در گل نبشته بابلی
(نه در انشان) بلکه در پارس متولد شده است !

[=Verdana]
با سلام
دیدن این تاپیک هم خالی از لطف نیست در همین مورد میباشد

http://www.askdin.com/showthread.php?t=6442
.

از جناب شهاب نهایت سپاس گذاری را می نمایم
این جناب دکتر انصاری را بنده به خوبی می شناسم. بسیار مرد هتاکی است. در مسخره کردن اسلام و شیعه ید طولائی دارد. و از سوی جریان معروف به اپوزوسیون به عنوان مغز متفکر ضد اسلامی شناخته و تبلیغ می شود. مدتها شبکه ای ماهواره ای را ادراه می کرده که به دلیل عدم استقبال مردمی مجبور به تعطیل کردن شبکه شده است. او به همراه فولادوند و برخی دیگر از چهره های اپوزوسیون از افراد ضد اسلام و دشمنان اهل بیت به شمار می روند. تصاویر زشتی هم از شبکه خودش از او پخش شد که شایسته خود او بود. به هر حال با درنگی در کتابهای او به خوبی پیداست که نه تنها نگاه مدققانه ای به مسائل ندارد بلکه از سطح دانش بسیار اندکی برخوردار است و تنها افرادی کتابهای او را مقبول می دانند که مانند خود او از سطح اندک علمی برخوردارند.

کوروش پیامبر خون و آتش و بت پرستي -۳
جوانی کوروش :
نویسنده در بخش جوانی کوروش در صفحه 22 از قول
یک رمان نویس چند سطر از زندگی کوروش را نقل می کند
که گویا نوشته به سبک همان رمان های پیشین است و خالی از سند و اعتبار :
« کوروش در دربار پدر خود و خردمندان پارس درس مردم دوستی و مردم داری آموخته بود و از ارزشهای والای اخلاقی بهره می برد. کوروش همچنین در دربار پدر خود ، یکی از خصائل طبیعی ایرانیان باستان را که عبارت ازپرهیز از دروغ بود ، زیور شخصیت خود کرده بود .» به نقل از عباس خلیلی ، کوروش بزرگ صفحه 87
اگر به صفحه ویکی پدیا ی عباس خلیلی برویم ،
اینگونه معرفی می شود :

زمینه فعالیت :
شاعر ، رمان نویس ، روزنامه نگار و مترجم.

و آثارش نیز :
روزگار سیاه - انتقام - انسان -اسرار شب - کوروش کبیر - (۱۳۴۹)

که نشان می دهد نویسنده به همه جا
حتی تاریخ داستانی دست دراز کرده تا کوروش مورد نظر را استخراج کند.

در ادامه در صفحه 23 در ستایش کوروش
از هیچ دروغ بدون سندی کوتاهی نکرده و او را
تا حد معصومیت پیش برده که گویا کوروش جوان
حتی نمی دانسته عده ای ممکن است دروغ هم بگویند!!
بخوانید :
« اما پس از ورود به دربار ماد متوجه شد که سلاح بسیاری از افراد در عداوت و دشمنی و خیانت و دروغگویی است ... مشاهده ی این اعمال و رفتار غیر انسانی که با آموزش های کوروش مباینت داشت او را آزرده خاطر ساخت .»
آیا براستی باید این افسانه های بی سند و
داستان های شبانه را باور کرد ؟! حتی اگر
گفته کتزیاس مبنی بر پیوسته شلاق خوردن
کوروش بخاطر دزدی و اعمال ناشایست را نادیده بگیریم ،
مگر می شود انسانی در طول زندگی
دروغ و خیانت ندیده یا نشنیده باشد ؟!

نویسنده در ادامه از باهوشی و کاردانی و تواضع
و احترام به دیگران و مکارم اخلاقی و رافت و دستگیری دیگران و...
توسط کوروش سخن می راند، در حالی که هیچ بن مایه ای
را برای اثبات این ادعا نیاورده است ،
البته روشن است که این بخش تبلیغی برای
جایگزینی جوانی کوروش در مقابل جوانی پیامبر اسلام است
که حتی دشمنان و مشرکان و کافران از آن به نیکی یاد میکردند .

تولد پیامبر:
نویسنده در صفحه 25 اين كتاب پیامبر را متولد سال
" عام الفیل" می داند و در ذیل صفحه
جهت تحقير اين روز در توضیحات می نویسد :

[INDENT]« ...(ابرهه) تصمیم گرفت کعبه را ویران سازد تا مرکز تجارت بین المللی از مکه به صنعا منتقل شود .چون ابرهه بافیل عازم مکه شد ، اعراب خط سیر او را " عام الفیل"و... بهمین ترتیب سال 570 میلادی را که ابرهه وارد مکه شد ، "عام الفیل" خواندند .»
[/INDENT]نویسنده مشخص نیست خوانندگان را چه فرض کرده
که از آوردن ادامه ماجرا خود داری کرده است ،
سالی که یکی از معجزات بزرگ بوقوع پیوست و
روزی بیادماندنی شد ، او ادامه نمی دهد
چون نمی تواند بنویسد ، ابرهه که وارد مکه شد
چگونه نتوانست کعبه را ویران کند چگونه
مرکز تجارت بین المللی از مکه به صنعا منتقل نشد .
در عظمت این روز همین بس که اعراب این روز را
مبدا یک دوره تاریخی گرفته بودند . بنابراین
نمی توان با توسل به جعل نویسنده این روز را تحقیر نمود.

اما حقيقت سال " عام الفيل" را از كدام
منبع معتبر تر از قران مي توان جستجو كرد ،
چه اگر نقصي يا تحريفي يا جعلي در كار بود پيش
از همه خرده گيران ، مشركان و كافران مكه
كه شاهد و ناظر ماجرا بودند به پيامبر بخاطر
روايت خلاف واقع انتقاد مي كردند .
اما شاهديم كه چنين نقدي بر پيامبر نشد
و اين بزرگترين دليل بر صحت روايت قرآن است .

و قرآن چنين روايت مي كند :

[INDENT]«الم تر كيف فعل ربك باصحاب الفيل،الم يجعل كيدهم‏فى تضليل و ارسل عليهم طيرا ابابيل،ترميهم بحجارة من‏سجيل،فجعلهم كعصف ماكول‏». آيا نديدى كه پروردگار تو با اصحاب فيل چه كرد؟مگر نيرنگشان را در تباهى نگردانيد و بر آنان پرنده‏اى گروه گروه‏نفرستاد و آنها را بسنگى از«سجيل‏»ميزد،و آنانرا مانند كاهى‏خورد شده گردانيد.
[/INDENT]اكنون با توجه و دقت در آيات كريمه اين سوره،
بخوبى‏روشن مى‏شود كه سياق اين آيات و لسان آن،
صورت معجزه وخرق عادت دارد،
و يك مطلب تاريخى را نمى‏خواهد بيان‏فرمايد،
مانند ساير داستانهائى كه در قرآن كريم
با جمله‏«الم‏تر...»آغاز شده مانند
اين آيه: «الم تر الى الذين خرجوا من ديارهم و هم الوف حذرالموت...»
كه مربوط است‏بداستان گروهى كه از ترس
مردن ازشهرهاى خود بيرون رفتند و به امر خداى تعالى
مردند و سپس‏زنده شدند...
بشرحى كه در تفاسير و تواريخ آمده كه همه‏اش‏صورت معجزه دارد.
و چند آيه پس از آن نيز كه داستان طالوت و جالوت
در آن‏ذكر شده و آن نيز بصورت اعجاز نقل شده كه فرمايد:
«الم تر الى الملا من بنى اسرائيل من بعد موسى...»
و هم چنين چند آيه پس از آن كه در مورد نمرود و
پس از آن‏داستان يكى ديگر از پيغمبران الهى كه معروف است
‏«عزير»پيغمبر بوده و چنين مى‏فرمايد:
«الم تر الى الذى حاج ابراهيم فى ربه...»
و پس از آن بدون فاصله مى‏فرمايد:
«او كالذى مر على قرية و هى خاوية على عروشها قال انى‏يحيى هذه الله...»
و بخصوص در آياتى كه به دنبال اين جمله‏«الم تر كيف‏»نيز آمده
مانند: «الم تر كيف فعل ربك بعاد...»
كه خداى تعالى مى‏خواهد قدرت كامله خود را
در كيفيت‏نابودى ستمكاران و ياغيان و طغيان گران
زمان‏هاى گذشته باتمام امكانات و نيروهائى را
كه در اختيار داشتند گوشزد ديگرطاغيان تاريخ نموده
تا عبرتى براى اينان باشد.

[INDENT]و هم چنين آيات ديگرى كه لفظ‏«كيف‏»در آنهااست،
و منظور بيان كيفيت‏خلقت موجودات و يا كيفيت ذلت و خوارى ملتها و نابودى آنها بصورت. اعجاز،و خارج از اين جريانات طبيعى‏مى‏باشد مانند اين آيات: «و امطرنا عليهم مطرا فانظر كيف كان عاقبة المجرمين‏»و اغرقنا الذين كذبوا بآياتنا فانظر كيف كان عاقبة‏المنذرين‏» ، «فانظر كيف كان عاقبة مكرهم انا دمرناهم و قومهم ‏اجمعين‏» و بخصوص آيه اخير كه در باره كيفيت نابودى قوم ثمود نازل‏شده و از نظر مضمون با داستان اصحاب فيل شبيه است‏با اين‏تفاوت كه در آنجا لفظ‏«كيد»آمده و در اينجا لفظ‏«مكر»بارى اين آقايان گويا با اين تاويلات و توجيهات‏خواسته‏اند جنبه اعجاز را از اين معجزه بزرگ الهى بگيرند و آنراقابل خوراك براى اروپائيان و غربيان و ديگر كسانى كه‏عقيده‏اى به معجزه و كارهاى خارق عادت نداشته‏اند بنمايند، در صورتى كه تمام اهميت اين داستان بهمين اعجاز آن است،واين داستان بگفته اهل تفسير از معجزاتى بوده كه جنبه‏ارهاص داشته،و بمنظور آماده ساختن زمينه براى ظهوررسولخدا صادر شده،و ملا جلال الدين رومى بصورت زيبائى آنرابنظم آورده و بيان داشته است كه گويد:
چشم بر اسباب از چه دوختيم / گر ز خوش چشمان كرشم آموختيم / هست‏بر اسباب اسبابى دگر/ در سبب منگر در آن افكن نظر / انبياء در قطع اسباب آمدند / معجزات خويش بر كيوان زدند / بى سبب مر بحر را بشكافتند / بى زراعت جاش گندم كاشتند / ريگها هم آرد شد از سعيشان / پشم بر ابريشم آمد كشكشان / جمله قرآنست در قطع سبب / عز درويش و هلاك بولهب / مرغ با بيلى دو سه سنگ افكند / لشكر زفت‏حبش را بشكند / پيل را سوراخ سوراخ افكند / سنگ مرغى كو ببالا پر زند / دم گاو كشته بر مقتول زن / تا شود زنده هماندم در كفن / حلق ببريده جهد از جاى خويش / خون خود جويد ز خون پالاى خويش / هم چنين ز آغاز زقرآن تا تمام / رفض اسباب است و علت و السلام (آيه هاي قرآن و توضيحات آن ، به نقل از پايگاه شهيد آويني )
[/INDENT]

اما نكته جالب اعترافي از نويسنده اين كتاب است
كه در آينده بيشتر بكارمان خواهد آمد ، جايي كه او ميگويد :
« ...(ابرهه) تصمیم گرفت کعبه را ویران سازد تا مرکز تجارت بین المللی از مکه به صنعا منتقل شود .»
بنابراين مشخص شد كه مكه مركز تجارت بين المللي
و شاهراه ارتباطي شرق با غرب براي تجارت بوده
و شهر پيشرفته اي بوده و بازرگانان اين راه
را بهترين و امن ترين و مطمئن ترين راه براي تجارت يافته بودند .


سلام علیکم جمیعا

شهاب گرامی شما که به روغگوئی این شخص اشاره میکنید چرا خودتان دچار اشتباه میشوید که کوروش ایرانی نبوده و به این جملات که کاملا بی ربط با موضوع است اشاره میکنید :

13 – او ، سرزمین " گوتیان " و تمامی سپاهیان "مند" را به فرمانبرداری از او (کورش) واداشت . او (واداشت تا) "سیاه سران " به دست کورش شکست داده شوند . " ( عبدالمجید ارفعی – فرمان کورش بزرگ – ص 17 )

اینها سرزمینهائی بودند که به تسخیر پادشاهی کوروش ( نوه اژی دهاک و فرزند ماندانا - شاهدخت مادی )


تن دادند و نه اینکه کوروش متعلق به این سرزمینها باشد.

طبق تاریخ اژی دهاک خوابی میبیند و بواسطه آن خواب دخترش ماندانا را به همسری پادشاه پارس در می آورد.

یهودیانی که در دوران پادشاهی کوزوش زیر ستم بخت النصر بودند از کوروش استدعای کمک کردند و کوروش آنها را از زیر یوغ بخت النصر رهانید و ایرانیان را مبتلا به این ویروس خطرناک کرد.

امری که هرگز نمیدانست و نتیجه اش را در زمان پادشاهی نوه اش خشایار شاه نبود که ببیند.

نویسنده این کتاب بدون شک دشمن کوروش کبیر و یک یهودی صهیونیست است.

امااز کوروش بعنوان ابزاری برای تحقیر پیامبری استفاده کرده که از او خیلی بیشتر در دل کینه داشته تا کوروش.

در هر حال هم این مقایسه غلط است چراکه کوروش کبیر اگر هم پیامبر بوده یک پیامبر غیر اولوالعزم بوده و با خاتم النبیئین و اشرف اشرف مخلوقات قابل مقایسه نیست.

چراکه معیار نویسنده بعد معنوی شخصیت این دو بزرگوار است و از همین لحاظ کوروش با پیامبر خاتم قابل مقایسه نیست و این متنی است در قرآن کریم و کتب دیگر ادیان الهی از جمله انجیل و تورات ( البته قبل از اینکه جعل گردد )

نهایت امر اینکه اگر دوستان نقدی بر فتنه گری ای می نویسند اول در خاطر داشته باشند که با فتنه گر باید متناسب با فتنه اش صحبت کرد و بعداز آن اینرادر نظر داشته باشند که عقاید و پشت پرده این نگاشته را بیشتر مد نظر بگیرند

چون اگر این کار را نکنند نهایت امر این است که در هر صورت این اشخاص به خواشته اشان میرسند
چه این طرف جوی چه آن طرف

یاحق

bina88;98355 نوشت:

سلام علیکم جمیعا

شهاب گرامی شما که به روغگوئی این شخص اشاره میکنید چرا خودتان دچار اشتباه میشوید که کوروش ایرانی نبوده و به این جملات که کاملا بی ربط با موضوع است اشاره میکنید :

13 – او ، سرزمین " گوتیان " و تمامی سپاهیان "مند" را به فرمانبرداری از او (کورش) واداشت . او (واداشت تا) "سیاه سران " به دست کورش شکست داده شوند . " ( عبدالمجید ارفعی – فرمان کورش بزرگ – ص 17 )

اینها سرزمینهائی بودند که به تسخیر پادشاهی کوروش ( نوه اژی دهاک و فرزند ماندانا - شاهدخت مادی )

تن دادند و نه اینکه کوروش متعلق به این سرزمینها باشد.

طبق تاریخ اژی دهاک خوابی میبیند و بواسطه آن خواب دخترش ماندانا را به همسری پادشاه پارس در می آورد.

یهودیانی که در دوران پادشاهی کوزوش زیر ستم بخت النصر بودند از کوروش استدعای کمک کردند و کوروش آنها را از زیر یوغ بخت النصر رهانید و ایرانیان را مبتلا به این ویروس خطرناک کرد.

امری که هرگز نمیدانست و نتیجه اش را در زمان پادشاهی نوه اش خشایار شاه نبود که ببیند.

نویسنده این کتاب بدون شک دشمن کوروش کبیر و یک یهودی صهیونیست است.

امااز کوروش بعنوان ابزاری برای تحقیر پیامبری استفاده کرده که از او خیلی بیشتر در دل کینه داشته تا کوروش.

در هر حال هم این مقایسه غلط است چراکه کوروش کبیر اگر هم پیامبر بوده یک پیامبر غیر اولوالعزم بوده و با خاتم النبیئین و اشرف اشرف مخلوقات قابل مقایسه نیست.

چراکه معیار نویسنده بعد معنوی شخصیت این دو بزرگوار است و از همین لحاظ کوروش با پیامبر خاتم قابل مقایسه نیست و این متنی است در قرآن کریم و کتب دیگر ادیان الهی از جمله انجیل و تورات ( البته قبل از اینکه جعل گردد )

نهایت امر اینکه اگر دوستان نقدی بر فتنه گری ای می نویسند اول در خاطر داشته باشند که با فتنه گر باید متناسب با فتنه اش صحبت کرد و بعداز آن اینرادر نظر داشته باشند که عقاید و پشت پرده این نگاشته را بیشتر مد نظر بگیرند
چون اگر این کار را نکنند نهایت امر این است که در هر صورت این اشخاص به خواشته اشان میرسند
چه این طرف جوی چه آن طرف
یاحق

با سلام و احترام
به دوست عزيز

شما يكباره چند موضوع را مطرح نموديد
برخي را چون در فاروم هاي ديگر سالها
در رابطه با آن بحث كردم ديگر نيازي به اثبات
مجدد نديدم ...
در وبلاگم هم در مورد تمام مواردي كه فرموديد بحث شده ...
هخامنشیان قومی بیگانه از جنوب استپ های روسیه (2)
بابل ، باب الله ( بررسی داستانسرایی یهود علیه بخت النصر )
آيا يهوديان در بابل اسير بودند ؟!
منشور حقوق بشر يا پروپاگاند ( تبليغ ) سياسي ؟!
هخامنشیان=قومی بیگانه (1)
و...

اما اگر بخواهم به طور خلاصه پيرامون برخي بخشها بحث كنم بايد گفت :

به گفته اغلب دانشمندان اقوام مهاجر هخامنشي با نام كلي
آريايي در هزاره نخست پيش از ميلاد بتدريج وارد ايران شدند و
مردم بومي ايران را بتدريج زير سلطه خود گرفتند ...
مردمي كه 6 تا 9 هزار سال تمدن داشتند و به تازگي با بين النهرين
به اتحاد رسيده بودند و ميرفت كه تمدني بي نظير را تشكيل دهند
كه نه از نظر نظامي گري بلكه از نظر علمي پيش رو همه تمدن ها
باشد ...
[INDENT]" از نظر ما تمامی اقوام کوچ نشین که آسیای جنوب غربی را مورد هجوم قرار داده اند همواره از دروازه میان دریای خزر و فلات پامیر وارد شده اند و مسیر کوههای قفقاز که تنها بر مبنای یک گواه بسیار مشکوک هرودوت مبنی بر هجوم سکاها به سرزمین ماد مورد استناد قرار میگیرد به کلی منتفی است . هرچند می پذیریم که کوچ نشینان استپ های ولگا و دن در طول تاریخ بارها سرزمین های قفقاز را مورد تاخت و تاز قرار دادند... " (توین بی – تاریخ تمدن – جلد 7 – ص 606 )

" چنین مینماید که آریاییها به سرزمین پرفرهنگ بین النهرین از کوهستان های شرقی آمده اند .اما آشکار نیست که ایشان از کدام سوی شمال به فلات ایران راه یافته اند از قفقاز آمده اند یا از آسیای میانه یا از هر دو ، ولی محتمل است ایشان از راه اخیر آمده باشند "(ریچارد .ن. فرای – میراث باستانی ایران – ص 37 )

" اخیرا برخی دانشمندان عنوان کرده اند که سرزمین اصلی ایرانیان در آسیای میانه واقع شده که از آنجا برخی از قبایل بین قرون نهم و هشتم ق.م وارد فلات ایران شدند . ولی هنوز عده ای هستند که معتقدند آنها از طریق قفقاز از استپ های جنوب روسیه آمده اند ."( م . آ. دندامایف- تاریخ تمدن آسیای مرکزی – جلد دوم ص 17 )

" اکنون بیشتر محققان و دانشمندان نظریه کایلر یانگ ( CAH IV 4 ch.1) را پذیرفته اند که ایرانیان در آغاز رمه دارانی بودند که در طول دوره طولانی از آسیای میانه به ایران کوچ کردند "(املی کورت – هخامنشیان – ص 27 )
"پارسیان که از خویشاوندان نژادی مادها به شما رمیرفتند و خود را آریایی مینامیدند در آغاز هزاره یکم پیش از میلاد به ایران آمدند و در پایان سده هشتم ق.م در پارس امروزی ساکن شدند " ( شاپورشهبازی – کورش بزرگ – ص 28)

گيرشمن : «در نیمه­ی دوم هزاره­ی دوم پیش از میلاد، اقوامی که قبلا در سیبری جنوبی تا آسیای مرکزی می‌زیستند، به دلایلی چند، با استفاده از ارابه و اسب، از شرق و غرب دریای مازندران (کاسپین)، وارد فلات ایران شدند.(رومن گیرشمن، «ایران از آغاز تا اسلام»، چاپ چهارم، ترجمه­ی دکتر محمد معین، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1355.)

دياكونوف: تیره‌هایی از شعبه­ی شرقی (که از شرق دریای مازندران وارد ایران شدند) در آسیای مرکزی و ایران ساکن شدند که «پارت‌»ها از این گروه‌اند.گروهی از پیشتازان تا دره­ی هند پیش رفتند و با غلبه بر حکومت­های بومی (درآویدی) فرهنگ آریایی هند را پایه‌ریزی کردند.شعبه­ی غربی که از شمال دریای مازندران عبور کرده و از راه قفقاز وارد آذربایجان شدند و مدتی در اطراف دریاچه­ی ارومیه اطراق کردند، نقش مهمی در حیات سیاسی و اجتماعی ایران داشتند. اینان پایه‌گذاران دو سلسله­ی «ماد» و «هخامنشی» هستند.ایگور میخائیلویچ دیاکونف، «تاریخ ماد»، چاپ دوم، ترجمه­ی کریم کشاورز، انتشارات پیام، تهران، 1357

پي ير بريان : «چگونه باید پیدایش قدرتمندانه ناگهانی قوم و دولتی را که عملا ناشناخته بوده است ، در عرصه تاریخ توضیح داد ؟...ظفرمندیهایی چنین گسترده را نمی توان فقط با اصرار یک طرفه بر انحطاط دولت های مغلوب کورش توضیح داد - که ضرورت دارد همین انحطاط نیز معلوم شود و روند ها و چگونگی های آن مشخص شود .همچنین جهان گشایی های کورش را نمیتوان تا حد این فرض راحت و به حقارت گیرنده تنزل داد و مدعی برتری بدیهی "اقوام چادر نشین" بر مردمان " یک جا نشین " شد.»(پی یر بریان - تاریخ امپراتوری هخامنشیان - ص 65)

[/INDENT]وحشی نامیدن مردم بومی ایران توسط محققان ایرانی :
[INDENT]محمد تقی بهار : "آریایی ها آن روز که در ایران استقرار یافته بودند،خود دارای تمدن و خط نبودندو این مبادی و اصول رااز رعایا و زیر دستان مغلوب خودآموختند و آن زیردستان مردم قدیم ایران بودندکه بعد ها از آنان به " دیو" تعبیر شده استو یا اسرای جنگی از نژادهای همسایهو یا اتباع ملل مجاور که مغلوب ایرانیان می شدند" محمد تقی بهار-سبکشناسی-صفحه 92

پیرنیا :"به هر حال وقتی آریان ها به فلات ایران آمدند،در اینجا مردمانی یافتند که زشت و از حیث نژاد عادات و اخلاق و مذهب از آنها پست تر بوده اند . زیرا آریان ها مردمان بومی را " دیو" و " تور " مینامیدند...بنابراین در ابتدا حقی برای آنها قائل نبودندبلکه با این ها دائما میجنگیدند و هر کجا مییافتند میکشتند[=times new roman][=bardiya]" پیرنیا- ایران باستان -ص157
[/INDENT][INDENT]
[/INDENT]يهوديان هم طبق اثباتي كه كرديم هرگز اسير نبودند و
بخت النصر نيز برخلاف تبليغات يهود انسان خوبي بوده ...

و كوروش اگر اين يهوديان ياغي و شرور (از ديد ارميا نبي) را آزاد نمي كرد
خاورميانه نه تنها در عصر هخامنشي بلكه تا عصر پيامبر و تا همين
اكنون در آرامش بيشتري بود ...
[INDENT]
[/INDENT]

كوروش پيامبر خون ، آتش و بت پرستي (4)


نقدی براثری جاعلانه وعامیانه به نام کوروش بزرگ ومحمدبن عبدالله نوشته دكتر مسعود انصاري



كودكي پيامبر :نويسنده نوشته هاي خود را از مورخين قرون نخستين اسلام كه تاريخ غير علمي و نقليست و برخي مستشرقين روايت مي كند- و گويا نويسندگان و محققان داخلي كوچكترين ارزشي براي استناد ندارند- آنهم نه با رعايت انصاف و امانت داري بلكه با بريدن قطعاتي عامدانه سعي بر تحريف تاريخ به سود فرد مورد نظر را دارد .
نويسنده ناشيانه و وقيحانه پيامبر اسلام را مبتلا به "هيستري" مي داند و مي گويد :
[INDENT]" كوله مي نويسد ، پس از اينكه حليمه پرستار محمد از دومين مسافرتي كه محمد را براي ملاقات مادرش آمنه به مكه برده بود ، به محل سكونت قبيله اي خود مراجعت كرد ، رويدادي بوقوع پيوست كه بطور قطع ثابت مي كند ، محمد از زمان طفوليت مبتلا به هيستري-بيماري غش و ضعف - بوده و افكار و اوهام و تخيلات بي اساس بر كيفيت مغزي او حاكم بوده."
[/INDENT]بي درنگ اين نه نقد يا توصيف پيامبر ، بلكه جدال و افترا به قرآن است ، چون نويسنده اصولا معناي هيستري را هم نمي دانسته و صرفا جهت زير سوال بردن قران چنين ادعاي مضحكي را آورده ، مي دانيم كه امروزه لفظ هيستري حداقل نه كاربرد رايج داد كه از غش و ضعف نمي توان اوهام يا بر عكس را نتيجه گرفت .
[INDENT]«كلمه هيستري به طب يونان باستان باز مي‌گردد و استعمال آن كلمه بازتاب يك اعتقاد قديمي است كه هيستري منحصراً يك بيماري زنانه و معلول ناراحتيهاي اندام زنانه است. در اصطلاح عامه، كلمه نامبرده به معناي حالتي از برانگيختي‌هاي هيجاني افراطي است. در كاربرد روان‌پزشكي منظور از هيستري، حالتي در فرد است كه اضطراب را به نشانه‌هاي بيماري تبديل كند كه آن نشانه‌ها بعدا كم و بيش از بقيه شخصيت فرد هيستريك منتقل مي‌شوند.»اسپرلينگ، آبراهام؛ روانشناسي يا روش علمي در شناخت طبيعت آدمي، ترجمه مهدي محي الدين، تهران، نشر روز، بي تا، ص 397.
[/INDENT] اين بيماري را رازي و ابن سينا " خناق الرحم" مي دانستند و اصل آن از كلمه يوناني [=TimesNewRoman][=TimesNewRoman]hystera به معناي رحم گرفته شده است و در گذشته كاملا عنواني زنانه داشته.از ۱۸۵۶ كه پل بريكه كتابي بر همين اصل نوشت و مفهوم آنرا نظمي بخشيد ديگر كسي با ديدن يك علامت بيماري را هيستري نمي نامد .در حقيقت پيامبر با توجه به شركت در نبردهاي گوناگون و روحيه قوي در برخورد با مشكلات طاقت فرسا و ويژگي هاي منحصر بفرد در عصر خودش به هيچ وجه در اين چارچوب نمي گنجد و اين همان انگ كافران و مشركان مبني بر ديوانگي پيامبر از روي عجز بوده كه نويسنده ي اين جعلنامه با يك نام كلي هيستري قصد علمي كردن همان ترفند كافران و مشركان مكه را داشت.
[=TimesNewRoman][=TimesNewRoman]اما اشتباه ديگر نويسنده از روايت يك داستان براي اثبات اين بيماري ناشي مي شود ، به نحوي كه داستان شكافته شدن قلب پيامبر توسط دو مرد سفيد پوش و خارج كردن لخته سياهرنگي از داخل قلب پيامبر و دور انداختن آنرا از سوي پيامبر نقل كرده و سپس عينا همين روايت را از سوي حليمه پرستار پيامبر نقل مي كند . و اين نقل از زبان برادر رضاعي پيامبر آورده شده است كه خود حليمه نيز آنرا تاييد كرده است . حال چگونه است كه در يك زمان همه افراد دچار يك بيماري يكسان شده اند كه يك پديده اي را بگونه اي يكسان ديده اند ؟!
نويسنده در صفحه ۳۰ ميگويد:
[INDENT]" حمله هاي هيستري و غش و ضعفي كه محمد در تمام طول مدت عمر از آنها رنج مي برده و آنها را ناشي از حضور جبرئيل فرشته و ابلاغ دستورات الهي مي دانسته ، در واقع عوارض و نشانه هاي بيماري هيستري و ناخوشي هاي جسمي او بوده كه به روزهاي طفوليتش مربوط مي شده است."
[/INDENT]در همين صفحه از قول مستشرقي ديگر انگ بيماري صرع را به پيامبر وارد مي آورد كه نهايتا خود نويسنده مي گويد كه بياد آوردن رويدادها و ضبط همه ي آنها پس از حمله صرع غير عاديست .
اما در صفحه ۳۱ نويسنده ناشيانه سخنان گذشته اش را نقض مي كند و مي گويد :
[INDENT]" ترديد نيست كه پرورش يافتن محمد در بيابان سبب نيرومندي و تندرستي او و همچنين پالايش و نفوذ لهجه اش شد . زيرا افراد قبايل عرب با لهجه خالص و با نفوذ سخن مي رانند."
[/INDENT]حال ما نمي دانيم ضعف و عدم سلامت پيامبر را در سطور گذشته باور كنيم يا اين سخن درباره سلامتي و نيرومندي پيامبر را !!

شق الصدر: جهت بررسي سخن و ادعاي نويسنده بررسي كوتاهي پيرامون موضوع شق الصدر انجام مي دهيم .
[INDENT]"دانشمندان مادى و تاریخ نویسانى که جهان‏بینى آنان تنها از دریچه‏ى مادى‏گرى شکل مى‏گیرد، وقوع حوادث غیر عادى در زندگانى انبیاى الهى را زایده‏ى پندار ویا ساخته و پرداخته حب و علاقه زیاد پیروان ادیان مى‏دانند. این دانشمندان، حداکثر، انبیاى الهى را انسانهاى فوق بشرى که با افکار نورانى خود سیر زندگانى بشریت را روشن نموده، معرفى کرده‏اند." تاریخ عرب، ص 143، فیلیپ حتى، مترجم: ابوالقاسم پاینده; تاریخ جامع ادیان، جان، بى ناس ، ص‏716، مترجم: على اصغر حکمت.

[/INDENT]روايت حقيقي كه اين موضوع را روايت مي كند و نويسنده آنرا فقط نقل شده از زبان پيامبر مي داند در حقيقت به شكل زير است :
[INDENT]جمعى از اهل حدیث (اهل سنت) (سیره ابن هشام: 1/174 175; تاریخ طبرى: 2/158 162; تاریخ یعقوبى: 1/10; صحیح مسلم، کتاب الایمان، ح‏236; صحیح البخارى، کتاب التوحید، ح‏6943; مسند احمد، ح‏13555.) از حلیمه سعدیه نقل کرده‏اند: پس از آن که محمد صلى الله علیه و آله و سلم را براى شیر دادن به میان قبیله خود بردم، ... ناگهان برادر رضاعى او سراسیمه و شتابان به نزد ما آمده، گفت: برادر قریشى ما را دریابید که دو مرد سفید پوش او را گرفته خواباندند، سینه‏اش را شکافتند و چیزى از سینه او بیرون آوردند. حلیمه گوید: من و شوهرم به جانب او روان شدیم، بچه را با رنگى پریده، مضطرب و وحشت‏زده در نقطه‏اى از بیابان مشاهده کردیم، ...
[/INDENT]مطلب بالا خلاصه داستانى است‏به نام «شق صدر النبى صلى الله علیه و آله و سلم‏» از زبان حليمه به نقل از فرزندش ، که در کتابهاى روایى و تاریخى اهل سنت آمده است. اما نويسنده آنرا فقط روايت شده از پيامبر مي داند .

نکته ای دیگر: نویسنده ادعا می کند که داستان پاره شدن سینه پیامبر سبب بازگرداندن پیامبر به مادرش بوده در حالیکه وقوع این حادثه را در سن دو یا سه سالگى پیامبر نقل کرده‏اند، با این که همه اتفاق دارند که پیامبر بعد از اتمام پنج‏سالگى به مادرش برگردانده شد.(ر.ج به سیره صحیح پیامبر بزرگ اسلام: 1/112; حیات محمد، ص 161، هیکل.)
استناد نویسنده به یک روایت ضعیف: نویسنده به روایتی استناد کرده است که در بین بسیاری از اهل سنت وشیعیان آنرا بخشی از اسراییلیات می دانند که جاعلان یهودی به روایات اسلامی افزوده اند .

چرا این روایت ضعیف است ؟ (بن مایه)
سند روایت :ابن هشام در تاریخ، این داستان را از «بعض اهل علم‏» نقل مى‏کند، نقل روایت‏به این صورت ضعف سندى دیگرى به شمار مى‏رود.
تعارض بین مفاد روایات:در بین مفاد روایاتى که در مورد این واقعه نقل شده، تعارض آشکارى به چشم مى‏خورد.
[INDENT]ابن هشام مى‏گوید: سبب ارجاع رسول الله به مادرش این بود که عده‏اى از مسیحیان حبشه او را با دایه‏اش دیدند، آنگاه از او (دایه‏اش) سؤالاتى کردند و پیامبر را مورد معاینه قرار دادند، آنگاه به دایه‏اش گفتند: ما این کودک را مى‏گیریم و به سرزمین حبشه مى‏بریم، (با شنیدن این سخنان) حلیمه بر جان پیامبر ترسید و او را به مادرش برگرداند. (سیره ابن هشام: 1/177.) در حالى‏که در ادامه مطلب ابن هشام و دیگران نیز در کتابهایشان نقل کرده‏اند که علت‏برگرداندن پیامبر به نزد مادرش داستان شکافتن سینه او بوده است;زیرا حلیمه و شوهرش ترسیدند جنیان به پیامبر لطمه‏اى وارد کنند ، بنابراین او را به مادرش برگرداندند.
[/INDENT]منبع شرارت کجاست؟آیا ممکن است غده یا (لخته) خونى در قلب، منبع شرارت باشد، در حالى‏که شرارت و تقوا به قلب مادى ربطى ندارد. به علاوه چرا چندین مرتبه این عمل تکرار شده، آیا این به بدى سیرت و ذات پیامبر بر نمى‏گردد وبهره پیامبر نسبت‏به سایر افراد بنى‏آدم از شیطان بیشتر نبوده است؟
آیا ایجاد طهارت باطنى احتیاج به عملیات جراحى دارد؟اگر خداوند بخواهد بنده‏اش را از شرور و بدیها پاک کند آیا احتیاج به عمل جراحى، آن هم در انظار عمومى دارد و چگونه ملک مجرد با پر و بالش این عمل را انجام مى‏دهد؟
تعارض با عصمت پیامبر:پذیرش وقوع «شق‏الصدر» در مورد پیامبر به آن بیانى که در کتابهاى روایى اهل سنت نقل شده است، با عصمت پیامبر (حتى در کودکى) که از آیه‏ى تطهیر (45) ومانند آن استفاده مى‏شود، منافات دارد.

bina88;98355 نوشت:


نهایت امر اینکه اگر دوستان نقدی بر فتنه گری ای می نویسند اول در خاطر داشته باشند که با فتنه گر باید متناسب با فتنه اش صحبت کرد و بعداز آن اینرادر نظر داشته باشند که عقاید و پشت پرده این نگاشته را بیشتر مد نظر بگیرند
چون اگر این کار را نکنند نهایت امر این است که در هر صورت این اشخاص به خواشته اشان میرسند
چه این طرف جوی چه آن طرف


یاحق


دوست عزيز
اگر دكتر انصاري را نمي شناسيد
بيشتر تحقيق بفرماييد ...
ايشان در اين اواخر در بنياد فرهنگي ايران
كه بنياد جعل پراكني بزرگيست عضويت دارند كه
موسس آن هومر آبراميان است ...
از جمله اعضاي آن شجاع الدين شفاست ...
اينها را مي شناسيد يا باز هم از اعضاي آن بگويم ؟!

آيا مقالات سرتاپا اسلام و دين ستيزانه شان را نديده ايد ؟!
آيا از انگيزه شان خبر نداريد ؟!

فكر مي كنيم كه چرا از حدود ده سال پيش تندرو تر از
پدر معنوي شان احمد كسروي در پي دين ستيز و مذهب زدائي
بوده و آلترناتيو آنرا ناسيوناليسم افراطي برگزيده اند ؟!

فكر مي كنيد جنجال سد سيوند را كه راه انداخت ؟
روز 7 آبان را كه مصادف با هيچ رويدادي در عصر كوروش نيست
را چه كسي جز همين هومر آبراميان راه انداخت ؟!
حتي در خود اين بنياد سر همين جعل 7 آبان در گيري داخلي شد
و يكي از اعضاي اصلي كه مسئوليت رسانه اي كردن و سايتها و ...
را بر عهده داشت از بنياد اخراج شد و...
كه اينجا جاي گفتنش نيست ...
ما اينها را حداقل 5 سال اسكن كرده ايم و همه موارد را نياز
به گفتنش نيست ...



كوروش پيامبر خون ، آتش و بت پرستي (5)

نقدی براثری جاعلانه وعامیانه به نام کوروش بزرگ ومحمدبن عبدالله نوشته دكتر مسعود انصاري

جوانی محمد (ص) :
نویسنده این رجزنامه در صفحه ۳۴ و ۳۵ دست خود را در بی بهره بودن از سواد تاریخی رو می کند و از چند نویسنده نه چندان شهیر نقل قول هایی می آورد که در همین دو صفحه به تناقض می رسند. انصاری در صفحه ۳۵ می گوید :
[INDENT]بعدها ، محمد اعتراف مي كند كه در بازار مكار عكاظ "كاس" اسقف نجران را ملاقات كرده است و به موعظه هاي او درباره زير بناي معتقدات كاتوليكها نسبت به ابراهيم گوش داده است. muir.mohome and islam
[/INDENT]بماند که ایشان این نویسندگان اسلام ستیز را با آن آثارشان و سخنانشان از کجای عالم یافته (که برخلاف گفته اش در ابتدای این کتاب که نقل قولش تنها از نویسندگان شهیر و معتبر است ) که چنین بدون کوچکترین بررسی آنها را روایت می کند . دروغگویی و استدلال غلط او در چند صفحه پیش یعنی صفحه ۳۴ روشن می گردد ، كه ميگويد:
[INDENT]مسافرتهاي ابوطالب به سوريه معمولا چند ماه به طول مي انجاميد و محمد در اين زمان موفق شد ، مسيحي هاي سوريه و كليسا هاي آنها و چگونگي مراسم مذهبي آنها و چگونگي انجام مراسم مذهبي آنها را از نزديك مشاهده كند . با توجه به اينكه در آنزمان معتقدات مذهبي مردم شبه جزيره عربستان و خصوصا مكه را بت پرستي و خرافه گرايي تشكيل مي داد ، مشاهده مراسم مذهبي مسيحي ها بايد در روحيه محمد جوان تاثير عميقي بجا گذاشته و مغز او را اآبستن افكار و اعمالي كه در زندگي آينده به وقوع پيوست كرده باشد .
[/INDENT]براستي چگونه مي توان اين سخن نويسنده را باور كرد كه كسي با تفكرات مسيحيان در چند مرحله آشنا شود و سپس با ديدن مسيحيان كشوري ديگر متحول شود . نويسنده ي فراموشكار در حقيقت در دو ادعاي جداگانه محل زندگي پيامبر اسلام را يكي صرفا بت پرستي و خرافه پرستي و در ادعايي ديگر محل پرورش او را كنار مسيحيان كاتوليك توصيف مي كند .

حضور پیامبر در جنگهای عصر جاهلیت؟! :
- نويسنده ي مجهول !!
يكي از مضحك ترين بخشهاي كتاب اين چند سطر است ، بخوانيد:
[INDENT]" يكي از نويسندگان پا را درباره فعاليت هاي محمد در جنگ مذكور بالاتر گذاشته و مي نويسد : " من بخاطر دارم ، محمد با بي ميلي مي گفت ، در جنگ مذكور در كنار عموزاده هايش جنگ مي كرده و بدون اين كه حالت تاسف برايش بوجود بيايد تيرها را طرف دشمنان قبيله قريش پرتاب مي كرده است "". ibild
[/INDENT]نويسنده نه بن مايه اي براي اين روايت آورده و نه نام نويسنده ي غربي را آورده و نه نام مورخ را آورده و نه نام راوي را ، يعني هيچ !! یعنی اوج آماتوری ! و جالب اينكه اصولا مورخين اسلامي هرگز همزمان با پيامبر نزيسته اند كه بخواهند مستقيم رويدادي را نقل قول كنند ، نخستين مورخان حدود سيصد سال پس از پيامبر زيسته و تاريخ نگاشته اند . البته چنين اظهار نظرهاي عاميانه اي با توجه به تحصيلات و سواد ايشان از ابتدا نيز كاملا محتمل بود .
- جنگ های فجار از زبان نویسنده جاعل :

[INDENT]نویسنده ادعا می کند :« زمانی که محمد از مسافرت سوریه به مکه مراجعت کرد ، مصادف با موقعي بود كه ابوطالب طوايف مكه و نواحي مجاور آن را براي دفع حمله "نگوس ابرهه" حاكم طوايف حبشه بسيج و آماده مي كرد . اگر چه كليه جوانان هم سن و سال محمد در جنگ مذكور شركت كردند ، اما چون محمد بيمار مزاج و عصبي بود و توانايي شركت در جنگ را نداشت ، از اين رو از آن ميدان جنگ گريخت . فرار محمد از ميدان جنگ سبب شد كه از آن پس دوستان و آشنايانش وي را بمناسبت فرار از ميدان مضحكه و تمسخر مي كردند و از اين رو محمد مجبور شد خانه عمويش را ترك كند و از مكه خارج شود»ص۳۵
[/INDENT]حقیقت جنگ فجار چه بود ؟
جنگ‏هاى فجار از حوادث مشهور عهد جاهلیت و دوران قبل از اسلام است. عرب كه پیوسته در صحراهای سوزان خود به غارتگرى و جنگ و نزاع اشتغال داشتند؛ تعهد كرده بودند كه چهار ماه رجب، ذى‏القعده، ذى‏الحجه و محرم دست از جنگ و كشتار بكشند، و در بازارهای خود به خرید و فروش و مفاخرت و شعر و خطابه بپردازند. ولى چهار بار حرمت احترام ماه‏هاى حرام شكسته شد، و اعمالی انجام گرفت كه كار به جنگ كشید. فجار از فجور یعنى اعمال ناشایستى گرفته شده است كه در آن ماه‏هاى محترم به وقوع پیوست.
فجار اول و سوم برخلاف فجار سوم (که اندک افرادی در آن کشته شدند و مسئله آزار یک زن بود ) کسی کشته نشد ...
فجار چهارم : همان جنگى است كه می‌گویند پیامبر در آن شخصا شركت نمود. سن او را در موقع بروز جنگ، به طور مختلف نقل كرده‏اند، عده‏اى مى‏گویند: پانزده یا چهارده سال داشت، برخى نوشته‏اند كه: بیست‏ سال داشت، ولى چون این جنگ چهار سال طول كشید از این جهت ممكن است تقریبا تمام نقل‌ها صحیح باشد .(«تاریخ كامل‏»، ج 1/358- 959، سیره ابن هشام‏، پاورقى، ج 1/184. )
البته روایت حضور پیامبر در کتب بزرگ تاریخ (مانند طبری و کامل ابن اثیر) و کلیه کتب شیعه نیامده است اما جهت تکمیل بحث به آن می پردازیم ...
بعنوان مثال یعقوبی در مورد این رویداد و حضور پیامبر چنین توصیفاتی را آورده است :
[INDENT]«ابوطالب روزها در جنگ حاضر مى‏شد و رسول خدا نیز با وى حضور مى‏یافت، و هرگاه آن حضرت در جنگ حاضر مى‏شد قبیله كنانه بر قبیله قیس ‏پیروز مى‏شد، و آنها دانستند كه این پیروزى از بركت ‏حضور آن حضرت است و از این رو به آن حضرت گفتند:
«یابن مطعم الطیر و ساقی الحجیج لا تغب عنا فانا نرى مع ‏حضورك الظفر و الغلبة‏»؛ اى پسر غذا دهنده پرندگان و سیراب كننده حاجیان، ما را از حضور خود در جنگ محروم مكن كه ما به بركت ‏حضور تو شاهد پیروزى و ظفر بر دشمن خواهیم بود.
و رسول خدا در پاسخشان فرمود: «فاجتنبوا الظلم و العدوان و القطیعة و البهتان فانی لا اغیب ‏عنكم‏»؛ شما نیز از ستم و تجاوز و قطع رحم و بهتان خوددارى كنید تا من نیز در كنار شما باشم! و آنها چنین قولى دادند، و رسول خدا پیوسته با ایشان بود تا بر دشمن پیروز شدند. یعقوبى گوید: در روایت دیگرى از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روایت ‏شده كه فرمود:
«شهدت الفجار مع عمی ابی طالب و انا غلام‏»؛ من در جنگ فجار به همراه عمویم ابوطالب حاضر شدم و در آن وقت پسركى بودم. و در پایان گوید: «و روى بعضهم انه شهد الفجار و هو ابن عشرین سنة، و طعن‏ ابا براء ملاعب الاسنة فاراده عن فرسه و جاء الفتح من قبله‏»؛ و برخى روایت كرده‏اند كه آن حضرت در فجار شركت كرد و در آن وقت ‏بیست ‏ساله بود، و نیزه‏اى بر ابو براء «ملاعب الاسنه‏» زد و او را از اسب بر زمین افكند، و همان سبب پیروزى ایشان ‏گردید (تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 9 -10. )

ضمن اینکه در سیره ابن هشام می خوانیم : «و در روایتى آمده كه ابوطالب از این كه احدى از بنى هاشم در این جنگ شركت كنند، مانع شد و علت آن را نیز اینگونه بیان‏ كرده فرمود: «هذا ظلم و عدوان و قطیعة و استحلال للشهر الحرام و لا احضره ‏و لا احد من اهلی فاخرج الزبیر بن عبدالمطلب مستكرها»؛ این ستمگرى و تجاوز و قطع رحم و شكستن حرمت ماه حرام‏ است و نه من و نه هیچ یك از خاندانم در آن حاضر نخواهیم شد، ولى بالاخره زبیر بن عبدالمطلب را اجبارا و اكراها به جنگ‏ بردند و علت این اجبار و اكراه را نیز اینگونه ذكر كرده كه ‏گوید: عبدالله بن جدعان تیمى و حرب بن امیه گفتند: كارى كه بنى‌هاشم در آن حضور نداشته باشند ما هم حاضر نمى‏شویم و بدین جهت زبیر از روى ناچارى شركت كرد. سیره ابن هشام، ج 1، ص 184- 186.
[/INDENT]محققان با توجه به اختلاف های فاحش در روایات و تاکید برخی روایات مبنی بر عدم حضور پیامبر و عمویش در این جنگها و تناقض در نحوه حضور در جنگ به این نتیجه رسیدند با توجه به عقاید پیامبر و عموی او و تاکید ابوطالب مبنی بر تحریم حضور اهالی بنی هاشم در جنگ حضور پیامبر در این جنگ منتفی است و به فرض حضور نیز نمی توان افسانه جعلی یک اسلامستیز را باور کرد و سخن یعقوبی و ... را دور ریخت !

محمد امین :
دکتر انصاری از روی ناچاری فقط در چند سطر اعتراف می کند که :
[INDENT]«به هر حال از مجموع احادیث و نوشته های نویسندگان چنین بر می آید که محمد با سایر جوانان مکه تفاوت داشته و دارای اخلاق و رفتار پسندیده و قابل تمجیدی بوده است. به طوری که به او لقب " امین " داده بودند .» صفحه ۳۶
[/INDENT]حال باید از دکتر انصاری پرسید چگونه فردی که مبتلا به هیستری بوده از تمام جوانان مکه دارای اخلاق و رفتار پسندیده تری بوده ؟! باید از این نویسنده پرسید که آیا شهره شدن فردی به "امین" با آن توصیفات مضحک و شعبده بازی های تاریخی همخوانی دارد ؟!

كوروش پيامبر خون ، آتش و بت پرستي (6)

نقدی بر اثری جاعلانه و عامیانه به نام کوروش بزرگ
و محمد بن عبدالله نوشته دكتر مسعود انصاري

نویسنده در صفحات گوناگون ادعا می کند که پیامبر (ص) در جوانی چه در مکه و چه در شام و.. تحت تاثیر مسیحیان و یهودیان قرار گرفته و از آنها مطالب بسیار آموخته است . که از این روایت های بدون بن مایه و سست که در چند صفحه پیاپی تکرار می گردد می خواهد چنین نتیجه بگیرد که دین اسلام مهندسی معکوس از یهود و مسیحیت است ...
در پاسخ باید گفت که اگر بخواهیم طبق روایات تاریخی پیش رویم این تاثیر پذیری معکوس بوده است ، یعنی این پیامبر نبوده که با پرسش و تحقیق تحت تاثیر آن رسوم قرار گرفته ، بلکه این مسیحیان و یهودیان بودند که با دیدن علائم پیامبر اسلام منقلب شده اند ، بخوانید :
[INDENT]ديدار با بحيراى راهب
پيامبر صلى الله عليه و آله در نه سالگى با عموى خود ابوطالب به شام رفت . (عمر حضرتش را سيزده ساله گفته اند). وقتى كاروان به بصرى در سرزمين شام رسيد ، راهبى به نام بحيرا در آنجا در صومعه اى كه داشت زندگى مى كرد. او زمانى كه آيات و نشانه هايى - از جمله سايه افكندن ابر بر سر ايشان ، آويزان شدن شاخه هاى درختى كه در زير آن استراحت كرده بودند به علامت احترام به پيامبر خدا - در آن حضرت ديد ، غذاى فراوانى براى آنان تهيه كرد و از صومعه خويش به نزد آنها آمد. از نزديك به شدت مراقب رفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله بود. پرسشهاى گوناگونى از احوال حضرتش ، در بيدارى و خواب پرسيد و همه پاسخها را با صفاتى كه از پيامبر نزد خود داشت مطابق ديد. سپس به مهر نبوت در ميان دو شانه حضرتش نظر افكند و به عموى آن حضرت روى كرده گفت : اين پسر چه نسبتى با شما دارد؟ ابوطالب گفت : پسر من است . بحيرا گفت : نبايد پدر او زنده باشد. ابوطالب گفت : آرى ، او برادر زاده من است . پدرش - زمانى كه مادرش بدو باردار بود - وفات يافت . گفت : راست گفتى . او را به ديار خود بازگردان و از او در برابر يهوديان مراقبت نما ؛ به خدا سوگند اگر او را ببينند و آنچه را كه من از او شناختم بشناسند به او آسيب خواهند رساند ؛ زيرا او را شاءن و مقامى بزرگ خواهد بود. ابوطالب با شتاب آن حضرت را پس از انجام كارهاى تجارى خويش در شام به مكه بازگردانيد.

رك . سيرة ابن اسحاق : 73 75 و السيرة النبوية 1: 165 167 و الكامل 1: 567 568 و نيز بحار الاءنوار 15: 408 410.
[/INDENT]
ازدواج پیامبر:
نویسنده درمورد آشنایی پیامبر با حضرت خدیجه داستان را بکلی عکس جلوه می دهد و با نوشتن یک رمان تینیجری و بدون کوچکترین سندی یک تصویر مضحک را برای خواننده ترسیم می کند ، او ادعا میکند :
[INDENT]صفحه ۳۷ : ...و محمد با زیرکی خاصی که داشت کار چک و چانه زدن بر سر معاملات تجاری را با موفقیت انجام داد و با سودی بدون سابقه به سوی مکه مراجعت کرد .
[/INDENT]نویسنده چنان درباره تجارت پیامبر سخن می گویید که گویی با یک دزد یهودی طرف است . نویسندگان و مورخین دلایل سود بیشتر این سفر را یکی هموار شدن راه سفر بر کاروان و سرعت در معامله توصیف می کنند و دیگری امانتدار بودن و منصف بودن و همان لقب معروف " امین" بودن است که موجب شده بود نسبت به دیگر افراد به صاحب کالا - خدیجه- سود بیشتری بدهد و به نوعی دزدی نکند ، در حالی که نوع نگارش نویسنده دقیقا عکس این موضوع را می رساند .
پدر خدیجه :
نویسنده میگوید :
[INDENT]هنگامی که پدر خدیجه از جریان مذکور آگاهی حاصل کرد به شدت بر آشفت و گفت این جوان گدا دخترش را افسون کرده و به هر قیمتی شده است حتی به قیمت خونریزی نخواهد گذاشت این ازدواج ادامه پیدا کند ...از این رو عایشه مهمانی بزرگی ترتیب داد و هنگامی که پدرش مست و سرخوش شد مراسم ازدواج انجام گرفت . ...
[/INDENT]نخست اینکه چگونه می توان گفت که پدر خدیجه در هنگام ازدواج زنده بوده درحالی که پدرش در پیش از فجار مرده بود . امتاع الاسماع , ص 9.
دوم اینکه ، اگر نوشته سست حلبی در سیره اش را هم معیار قرار دهیم ، سخن از مخالفت عموی خدیجه بود نه پدرش !!!
سوم اینکه ، با توجه به توصیفات فراوان از خدیجه در روایات مورخین کوچکترین اثری از این عمل یهودی گونه وجود ندارد و در یک سخن باید گفت که "خردپذیر " نیست .

سن ازدواج پیامبر اسلام و حضرت خدیجه :
[INDENT]صفحه ۳۹ : با وجود اینکه ازدواج محمد و خدیجه در آغاز با چنین طوفانی روبرو شد(همان داستان جعلی پدر عایشه !!!) و از طرفی دیگر مدت ۱۵ سال بین خدیجه و محمد اختلاف سن وجود داشت .
[/INDENT]نویسنده سن ازدواج خدیجه را ۴۰ فرض کرده است و سن ازدواج پیامبر را هم ۲۵ سال حال بخوانیم از روایات تاریخی :

سن خدیجه هنگام ازدواج :( برگرفته از سایت پژوهشکده باقرالعلوم)
[INDENT]قول به بیست و پنج ساله بودن ایشان:
این قول را بیهقی در دلائل النبوه[19] و ابن کثیر در البدایه و النهایه اصح اقوال دانسته­اند[20] قاضی ابرقوه نیز در کتابش این قول را اشهر اقوال معرفی کرده است.[21] این قول از سوی کتب السیرة­ الحلبیه[22] و... نیز بیان شده است.
قول به بیست و هشت ساله بودن ایشان:
بسیاری از علماء و مورخان این­که سن شریف آن بانو در زمان ازدواج با رسول خدا(ص) بیست و هشت سال بوده است را مورد تأکید قرار داده، این قول را بر اقوال دیگر ترجیح داده­اند. شذرات الذهب،[23] انساب الاشراف،[24] سیر اعلام النبلاء،[25] السیرة الحلبیه،[26] تاریخ خمیس[27] و... از جمله کتبی هستند که متذکر این قول شده، آن را بر دیگر اقوال برتری داده­اند.
سی ساله بودن ایشان:
این قول نیز از جمله اقوالی است که در کتب السیرة الحلبیه،[28] تاریخ الخمیس،[29] و... به آن پرداخته شده است.
قول به سی و پنج ساله بودن ایشان:
این قول نیز از جمله اقوالی است که در کتب البدایه و النهایه[30] و السیرة الحلبیه[31] عنوان گردیده­است.
سن پیامبر هنگام ازدواج :
بعضی از آنان سن حضرت(ص) را بیست و سه سال، [14] عده­ای بیست و پنج سال، [15] برخی بیست و هشت سال[16] و عده­ای هم سن ایشان را زمان ازدواج سی سال برشمرده­اند.[17]
[/INDENT]همانطور که مشاهده می شود ، اگر تحقیق مفصلی در این باره نیز صورت گیرد احتمالا چنین اختلاف سنی وجود نداشته است .

سه سطر و یک دنیا جعل :
[INDENT]صفحه ۳۹ : .... محمد در سالهای آخر عمرش ، بعضی اوقات به زندگی مطلوب و مرفهی که با خدیجه داش ، اشاره می کرد و این موضوع حسادت عایشه ، سوگلی حرم محمد را که ۴۴ سال از خودش جوانتر بود و هیچگاه خدیجه را ندیده بود ، بشدت بر می انگیخت.

[/INDENT] الف- زندگی مرفه :زندگی مرفهی که پیامبر از آن نام می برد آنقدر واژه سخیف و حقیری نیست که در ذهن این نویسنده ی بیمار و بیسواد آمده است ، چون پیامبر از لحاظ امکانات و امکان رسیدن به مال در اواخر رسالتش قابل قیاس با زمان زندگی با حضرت خدیجه نیست و توجیهی ندارد که حسرت آن زمان را بخورد ، جز اینکه منظورش از زندگی مطلوب ، عشق بی حد به همسر نخستینش بوده که تمام آنچه این نویسنده حرمسرا فرض کرده نتوانسته جایگزین آن شود ، حتی با سوگلی اش ...
ب- حرمسرای محمد : اینجا بهتر است همان نویسندگان غربی پاسخی به ایشان دهند :
[INDENT]ولتر مى نویسد: محمد(ص)، هرگز تعدد زوجات را معمول نکرد، بالعکس تعداد بى حد و حصر زنانى را که در بستر پادشاهان و فرمانروایان کشورهاى آسیایى مى آرمیدند، به چهار زن محدود کرد.»
توماس کارلایل نویسنده و مورخ بزرگ انگلیس ـ در کتاب قهرمان و پرستش قهرمانان مى نویسد: «محمد(ص) به رغم آن همه اتهامات ظالمانه و افتراهاى کینه توزانه که بر او مى بندند، پیرو هوى و هوس نبوده است. این سخت ترین بى رحمى ها و زشت ترین خطاهاست اگر او را مردى دوست دار شهوت به حساب بیاوریم، از ازدواج ها او را اندیشه اى جز پناه جستن بدین وسیله و برآوردن نیاز انسانى خویش نبوده است، هرگز آنچه بسیار بعید است، این است که میان او و وسائلى که او براى پیشبرد هدف از آن سود مى جست عامل ناباب و هواخواهى شخصى ... بتوان یافت.»
"جان دیون پارت" - نویسنده مسیحی اهل انگلیس - : «با اینکه زیاد زن گرفتن در عربستان معمول بوده و خلاف اخلاق شمرده نمی‌شد، باید در نظر داشت که محمد از سن 25 سالگی تا 50 سالگی به یک زن، راضی و قانع بود و تا هنگامی که خدیجه زنده بود، زن دیگری نگرفت. در این صورت باید پرسید: آیا ممکن است مردی که توجه زیاد به شهوت‌ دارد، در چنان کشوری که تعدد زوجات، یک عمل عادی شمرده می‌شد، برای مدت «25 سال» به یک زن قانع باشد».
[/INDENT]در ادامه باید گفت که آیا براستی این نویسنده الفبای تاریخ را می داند که محمد را صاحب حرمسرا توصیف می کند و عایشه را سوگلی ؟! کدام پادشاه در طول تاریخ چنین حرمسرایی داشته ؟! اگر عایشه را که یکبار ازدواج کرده بود به کنار بگذاریم آیا احمقانه و ساده لوحانه نیست کسی نام حرمسرا را بر آن بگذارد ؟! آیا چنین افترایی بر پیامبری که عاشقانه بهترین دورانش را فقط با یک همسر زیسته ، رواست؟!
ج- سوگلی : ایشان تحت تاثیر ایران باستان چنین تصور کرده اند که عایشه سوگلی پیامبر بوده اند !! در حالی که برخلاف آیین های رایج ایران باستان تبعیض بین زنان در اسلام اصولات جایگاهی ندارد .
[INDENT]رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم جمله ای در این باره فرموده است که شیعه و سنی بالاتفاق آن را نقل و روایت کرده اند. فرمود: " هر کس دو زن داشته باشد و در میان آنها به عدالت رفتار نکند، به یکی از آنها بیشتر از دیگری اظهار تمایل کند، در روز قیامت محشور خواهد شد در حالیکه یک طرف بدن خود را به زمین میکشد تا سرانجام داخل آتش شود".
[/INDENT]د- عایشه و اختلاف سنی با پیامبر : این موضوع را مفصل در چند مقاله بحث کرده ایم و نیازی به دوباره نوشتن نیست به لینک زیر ارجاع می دهم :
عايشه همسر 21 ساله پيامبر ( بررسی سن ازدواج عایشه با پیامبر )
اما این موضوع که عایشه به خدیجه حسادت می ورزید خود نشان می دهد که پیامبر برخلاف آنچه این نویسنده می خواهد القا کند نه اسیر حرمسرا بود و نه یک همسر جوان !! بلکه آن عشق حقیقی بوده که تا آخر عمر از آن به نیکی یاد می کند و البته نمی توان انتظار داشت بسیاری از افراد این عشق واقعی را درک نمایند .

كوروش پيامبر خون ، آتش و بت پرستي (۷)

نقدی براثری جاعلانه وعامیانه به نام کوروش بزرگ ومحمدبن عبدالله نوشته دكتر مسعود انصاري



نویسنده این جعلنامه در صفحه 44 و در فصل نحوه برخورد کوروش با یهودیان می نویسد :
[INDENT]بخت النصر سه بار به اورشلیم حمله کرد و آن را محاصره نمود و ساکنانش را به اسیری به بابل برد و "متینا" برادر حکمران اورشلیم را که سوگند خورده بود نسبت به او وفادار بماند به حکمرانی اورشلیم گماشت .
[/INDENT]نخست اینکه بخت النصر هرگز طی 4 بار حمله به اورشلیم بیهوده این عمل را انجام نداد و همواره پیمان شکنی های اورشلیم بوده که موجب محاصره شهر و گرفتن پیمان مجدد و احیانا در اواخر تبعید بزرگان می شده . که نویسنده به موضوع پیمان شکنی در سه بار حمله به اورشلیم اشاره ای نکرده است . پیشتر در اینباره توضیح داده ایم ( + )
دوم اینکه ، رفتار بخت النصر در گماردن یک یهودی به حکومت اورشلیم (گرچه بعدها به او خیانت کرد) در قیاس با کوروش نشان از رفتار مناسب او با یهودیان دارد ، در حالی که کوروش پس از فتح بابل گوتیوم را که سردار خودش بود به حکومت بابل گمارد ، بدون اینکه بداند گوتیوم هیچ شناختی از بابل و مردمانش ندارد .
نویسنده در انتهای همین صفحه می نویسد :
[INDENT]بخت النصر بسیار ظالم و سختدل بود و مجوسان و ساحرانی که قادر به تعبیر رویاهایش نبودند دستور می داد بکشند .
[/INDENT]در این باره باید گفت که رحم و مروت بخت النصر به "ارمیاء نبی" که از شخص خودش نقل شده است بیانگر عطوفت و مهربانی او به پیامبران بوده و در حالی که ارمیا نبی در اورشلیم در سیاه چال بوده بخت النصر پس از فتح نخست دستور می دهد او را از چاه در آورند و سپس پیشنهاد می دهد که با او به بابل بیاید ، ولی ارمیا نمی پذیرد و ترجیح میدهد در اورشلیم به رسالت خویش عمل کند ، چون معتقد بود یهودیان تبعیدی به بابل بت پرست و فاسد بودند و مردم اورشلیم نیز نیاز به یک منجی دارند .
ضمن اینکه ساحرانی که دروغگو و شیاد هستند و تعبیر خواب نمی دانند را باید مجازات کرد ، چون طبیعتا علم الهی نداشته اند و در این زمینه خداوند به پیامبرانش این علم را داده و هرگز کسی برای شیادانی که نام ساحر و ... را بر خود نهاده اند دل نسوزانده ! و این معیار مناسبی برای سنجش سختدلی فردی نیست ، چون در بابل از عهد حمورابی قوانین دقیقی موجود بوده که توسط شاه نیز رعایت می شده و نمی توان به آن قوانین که حتی تا حد قوانین امروزی پیشرفته بودند خرده گرفت.

نویسنده در صفحه 45 همین کتاب مدعی می شود :
[INDENT]البته هیچگاه کوروش در صدد جمع کردن ثروت نبود ، بلکه هدفش از کشورگشایی ، مبارزه با ستمگری ، استقرار عدالت و توزیع ثروت و کمک به افراد محروم و بینوا بود .در این زمان نبونید بر بابل حکومت می کرد ...او وقت خود را به جمع آوری آثار عتیقه می گذرانید و زمام امور را به دست پسرش "بلشضر" سپرده بود.
[/INDENT]البته از دید مورخان و سالنامه های بابلی هرگز کوروش چنین هدفی نداشت ، او در ابتدای هجوم همدان را غارت کرد
دکتر انصاری در صفحه46 این جعلنامه می نویسد :
[INDENT]اگر چه بابل با مشخصات مذکور عروس شهرهای آن عصر بشمار می رفت و از لحاظ پیشرفت بی نظیر بود اما از نظر اخلاقی به درجه ء فساد رسیده بود و وجود بت پرستی ، روسپی گری ، خرافات پرستی ، رواج سحر و جاد و تجارت برده ، این شهر را به مرز سقوط نزدیک کرده بود و از این رو امکانات شکست آن بوسیله سردار بزرگ و دادگستر منشی(!!) چون کوروش آماده شده بود .
[/INDENT]الف ) نویسنده این کتاب مدعی می شود "بت پرستی" نشان فساد یک شهر و تمدن است ، بنابراین ترویج و گسترش و تقویت بت پرستی توسط کوروش و حتی پرستش بت ها توسط کوروش را چگونه نشان پیشرفت و پاکی خواهد دانست ؟!
در استوانه بابلی کوروش (ترجمه استاد ارفعی) نوشته :
[INDENT] 6-با آیین هایی نه در خور ایشان، آیین پیش کشی قربانی ای نهاد که (پیش از آن)نبود. هر روز به گونه ای گستاخانه و خوار کننده سخن می گفت، و نیز با بدکرداری از بهر خوار کردن )خدایان(
7-بردن نذورات را(به پرستشگاه ها)برانداخت. [ او در آیین ها دست برد. اندوه و ناشادمانی ] را به Smile در( شهرهای مقدس بپیوست. او پرستش مردوک Marduk پادشاه خدایان را از دل خویش بشست.
[/INDENT]برخلاف سخن این محقق بی سواد تمام این اوصاف با "نبونید" مطابقت دارد نه کوروش ! چون این نبونید بود که بت ها و نیایشگاه های بابلی که محل پرستش بت ها بود بی قدر کرد و همه را جمع آوری کرد ، این نبونید بود که خرافه پرستی و قربانی کردن برای بعل را منع کرد و او بود که رسم های بی ارزش آنزمان را به جا نمی آورد .

ب) نویسنده از رواج فساد و روسپیگری سخن می گوید در حالی که این نظر کاملا غیر علمیست و بعنوان مثال ویل دورانت دقیقا عکس این نظر را دارد و میگوید :
ویل دورانت در مجموعه مشرق زمین گاهواره تمدن می نویسد :
[INDENT]با حملة پارسيان عزت نفس مردم بابل يكباره از ميان رفت و ضبط نفس و شرم از كارهاي زشت نيز بكلي نابود شد. عادت فسق و فجور به همة خانواده‌ها راه يافت؛ زنان خانواده‌هاي بزرگ نيز خودنمايي و آراستن و پيراستن خود را، چنانكه عدة بيشتري از مردم از جمال آنها بهره‌مند شوند و لذت ببرند، از آداب و تعارفات عادي مي‌پنداشتند. اگر روا باشد كه گفتة هرودوت را در اين خصوص باور كنيم، وي چنين مي‌گويد: «هر مردي كه دچار تنگدستي مي‌شد، دختران خود را براي فسق و فجور در معرض عموم قرار مي‌داد تا از اين راه پول به دست آورد.» كوپنتوس كورتيوس (42 ميلادي) چنين نوشته است: «هيچ چيز از اخلاق مردم اين شهر شگفت‌انگيزتر نيست، و در هيچ جاي ديگر اين اندازه براي استفاده از لذتهاي شهواني وسيله فراهم نيامده.» در آن هنگام كه معابد ثروتمند شد، اخلاق عمومي رو به فساد رفت. مردم بابل، كه در خوشگذرانيها غرق شده بودند، با كمال رضاي خاطر به فرمانبرداري شهر خود از كاسيها و آشوريان و ايرانيان و يونانيان گردن نهادند.
با وجود اين عادات و مراسم عجيبي كه در امر ازدواج بابلي وجود داشت، بايد گفت كه، از لحاظ اكتفا كردن مرد به يك زن، و اخلاص و وفاداري، زناشويي دست كمي از آنچه امروز در ميان مسيحيان رايج است نداشته. آزادي مجاز پيش از زناشويي را اطاعت از وفاداري سختي، پس از ازدواج، در پي بود؛ اگر زني زنا مي‌داد، قانون چنان بود كه وي را با مرد زناكار غرق كنند، و اگر شوهر را دل بر وي مي‌سوخت؛ زن را نيمه عريان به كوچه رها مي‌كردند. حموربي در اين مورد از قيصر هم بالاتر رفته و در يكي از مواد قانون خود چنين مي‌گويد: «اگر زني انگشت‌نما شود كه با مردي خوابيده، و آن دو را در يك بستر نگرفته باشند، بر آن زن واجب است كه، براي حفظ شرف و آبروي شوهر خويش، خود را در رودخانه غرق كند.»
[/INDENT]با توجه به سخن ویل دورانت فساد با این شدت در بابل پس از حمله کوروش بوجود آمد و گسترش یافت و بابل رو به نابودی گذاشت. گویا هیئتی متشکل از اساتید زبان و ادبیات و تاریخ و فرهنگ ایران قرار است ، به ايشان "تقدم" و "تاخر" را آموزش دهند تا قشر روشنفكر غربزده را اينگونه رسوا نسازد !
ج ) درباره برده داری و تجارت برده همین بس که در عهد داریوش فقط در یک مورد هرساله 500 غلام اخته شده از بابل به عنوان مالیات گرفته مي شد ، که همین موضوع نشان می دهد که هرگز برده داری در بابل از رونق نیافتاده بلکه در عهد تسلط هخامنشیان رونق بیشتری گرفته و این سنت غلام اخته شده بعدها نیز بیشتر توسط یهودیان ترویج می شد .

نویسنده ی مذکور در ادامه صفحه 47 می نویسد که :
[INDENT]سپس سپاه کوروش از دجله عبور کرد و کوروش خود به طرف شمال حرکت کرد و به لشکر بابل که در نزدیکی شهر اپیس صف آرایی کرده بود ، حمله نمود و ارتباط آن را با بابل قطع کرد. از طرف دیگر یکی از سرداران خود ، گبریاس را به مرکز جنوبی ابل اعزام داشت . گبریاس موفق شد نبونید را که با سپاه خود در سیپ پار مستقفر شده بود از آنجا براند و بدون مانع وارد بابل شود .
[/INDENT]اما نویسنده یک سانسور بزرگ در این سطور انجام داده چون این روایت چه در سالنامه نبونید و چه در نوشته محققان بزرگ نوع دیگری روایت شده است . رجبی در مصاحبه با سایت میراث فرهنگی می نویسد : كوروش در يك اقدام ناجوانمردانه پس از تصرف شهر اوپيس آنرا با قيري كه از كركوك آورد با سكنه اش به آتش كشيد.
[INDENT]اولمستد: "کورش نبرد دیگری در اوپیس کنار دجله نمود و مردم اکد را با آتش سوزاند."( اومستد، ا. ت.، تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، ترجمه دکتر محمد مقدم، چاپ سوم، انتشارات امیرکبیر،۱۳۷۲، ص ۶۸ و ۶۹.)
جان مانوئل کوک: "کوروش در نبردی در اوپیس بر مردم پایتخت کهن اکد پیروز می شود و آنان را با آتش و کشتار عام نابود می کند." (مانوئل کوک، جان، شاهنشاهی هخامنشی، ترجمه مرتضی ثاقب فر، انتشارات ققنوس، ۱۳۸۴، ص ۶۴.)
پرویز رجبی: "کورش پس از پشت سر گذاشتن گوتیوم از رودخانه دیاله گذشت و به پای دیوار میان دجله و فرات رسید،که شهرهای اُپیس و سیپار را در دو سوی خود داشت. اُپیس به تصرف در آمد و به آتش کشیده شد." (رجبی، پرویز، هزاره های گمشده، جلد دوم، انتشارات توس، ۱۳۸۰، ص ۱۳۶.)
ویل دورانت نیز به کوروش "قساوت بی حد " را نسبت می دهد که بنظر درباره همین حرکتش می باشد :
ويل دورانت:"نقص بزرگی که بر خلق و خوی کوروش لکه ای باقی گذاشته آن بود آنکه گاهی بی حساب قساوت و بیرحمی داشته است"
[/INDENT]در سالنامه نبونید هم چنین نوشته شده است :
[INDENT]در ماه تَـشـریـتـو ، هنگامی که کوروش به سپاه اکَـد در شهر اُپـیـس بر کرانه رود دجـلـه حمله کرد؛ مردمان اَکَـد بشوریدند.اما او همه مردمان شهر را از دم بکشت.(به نقل از سایت غیاث آبادی و با حذف پرانتز گذاری ) ( + )
[/INDENT]نویسنده این جعلنامه این روایت را بدون ذکر حقیقت ماجرا آورده و با شعبده بازی حقیقت را پوشانده است . در حقیقت این واقعه کشتن مردم اپیس روی داده و در کتاب انصاری ذکر نشده که چگونه این رویداد با اهمیت بوقوع پیوست .

انصاری در صفحه 48 پس از آوردن یک سلسله مطالب سانسور شده و جعلی مدعی می شود :
[INDENT](کوروش) برای مردم آن آسایش و رفاه و عدالت به ارمغان می آورد ، نه کسی را می کشد ، نه جایی را می سوزاند و نه اجازه غارت اموال و دارایی مردم مغلوب را می دهد و از اینرو او را با آغوش باز پذیرا شدند . و روز 12 اکتبر سال 539 قبل از میلاد شهر بابل به چنگ ایرانیان افتاد . از سال 539 قبل از میلاد که کوروش بابل را فتح کرد وی پادشاه بابل و کیازند و سایر کشورهای دنیا بشمار می رفت .
[/INDENT]الف) البته سوزاندن مردم با قیر و آتش زدن یک شهر و غارت شهرهای بیگانه گویا در چشم ایشان لطف بی حد به مردم آن دیار بوده که دکتر ما آنرا ندیده است !
ب ) همانطور که پیشتر در رابطه با این موضوع سخن گفتیم کوروش در استوانه بابلی میگوید :
[INDENT]باج و ساو بسیارشان را از بهر من؛ (= کورش) به بابل اندر آوردند و بر دو پای من بوسه دادند ( + )
[/INDENT]اين براي يك انسان مورد پذيرش نيست كه بوسه بر دو پاي يك انسان ديگر را افتخار بداند ، ضمن اينكه همانطور كه پيشتر عرض شد كوروش در رابطه با پذيرش او توسط مردم بابل و منفور بودن نبونيد يك دروغ بزرگ را در خاورميانه رقم زده است و همين مردم بابل پس از كوروش در زمان تصدي سلطنت توسط داريوش عليه او به رهبري فرزندان نبونيد دوبار شورش مي كنند و اين موضوع را داريوش در كتيبه بيستون كاملا تاييد مي كند .

دكتر انصاري در صفحه 50 مي نويسد :
[INDENT]اهالي بابل اعتقاد داشتند كوروش ماموريت دارد بد دين و بدعت گذار را از ميان بردارد و به بابليان رفاه و سعادت ارزاني دارد و خدايان را خرسند سازد .
[/INDENT]بايد از ايشان پرسيد كه چگونه مي توان نبونيد را به واسطه تنفر از بت ها "بد دين " و "بدعت گذار" ناميد در حالي كه در همين بابل ابراهيم (ع) بت هاي بابلي را نابود كرد و چنين مورد تقدير خداوند و مومنان در طول تاريخ قرار گرفت ؟
اگر بخواهيم استدلال جناب دكتر را بپذيريم بايد ابراهيم (ع) را هم "بد دين" و خصوصا " بدعت گذار" بدانيم ، در حالي كه اين بدعت يك امر مثبت بوده و آن عمل كوروش در زنده كردن بت پرستي عملي منفي و اين را مردم بابل بخوبي به داريوش نشان دادند كه چه كسي منفور است .

ايشان در ادامه مي نويسد :
[INDENT]يهوديان بابل كه پس از تسخير اورشليم و ويراني آن بوسيله "بخت النصر" اسير و به بابل آورده شده بودند ، پيوسته آرزو داشتند كه يكي از همنژادان آنها قيام كند و آنان را به سرزمين ديرين پدري شان بازگرداد . اما چون اين امر تا زمان جهانگيري كوروش محقق نشد ...
[/INDENT]نويسنده جعلنامه اينجا تلويحا كوروش را از نژاد يهوديان مي خواند ، كه مشخص نيست بن مايه اش بر اين ادعاي مضحك چيست؟!
البته ايشان درباره اين آرزوي يهوديان كاملا اشتباه مي كنند ، چون هرگز يهوديان پس از يورش هاي كورش و فتح بابل به اورشليم نرفتند ، به جز اندكي ! گويا زندگي شان چندان بد هم نبوده و شاهانه مي زيستند .
انصاري در صفحه 51 مدعي مي شود :
[INDENT]بهر حال كوروش پس از فتح بابل فرماني صادر كرد و طي آن اعلام داشت كه يهوه خداي آسمان ها جميع كشور هاي روي زمين را به او داده و به وي امر فرموده است كه خانه اي براي او در اورشليم بنا كند .
[/INDENT]مشخص نيست اين جاعل اين فرمان را از كجا آورده است ، در حالي كه در الواح باقي مانده سخني از يهوه به ميان نيامده و خداي كوروش در همه سالنامه ها همان نبو و مردوك (دو بت بين النهرين) هستند .
در ادامه مي نويسند:
[INDENT]نكته جالب در فرمان كوروش آنست كه وي در بيانيه بابلي "مردوك" خداي بزرگ بابلي ها را نيز ستايش كرده است ، اما در فرمان مذكور عبارت " خانه يهوه خداي بني اسرائيل و خداي حقيقي" را بكار برده .
[/INDENT]نويسنده مشخص نكرده كه اين بيانيه و فرمان مذكور را از كجا اورده اند ؟ سالنامه هاي بابلي كه چنين توصيفي را نياورده اند و تورات هم كه در بين محققان سند قابل استنادي نيست ، چرا كه هيچ سندي و هيچ مورخي سخنان تورات درباره پرستش يهوه را تاييد نمي كند و اصولا نوشته هاي تورات نسبت به زمان كوروش چندان كهن نيستند و قابل اعتنا نمي باشند .
-------------------------------------------------------------------------------------------
تکمیلی :
یکشنبه 8 خرداد1390 ساعت: 15:23توسط:بي ناماسلام ستيز عليه اسلام ستيز: فرود فولادوند زيرآب مسعود انصاري را مي زند(حتماً ببينيد)
http://www.youtube.com/watch?v=3HbDytQOmPw
http://www.youtube.com/watch?v=2AporEBEO4o&feature=related

كوروش پيامبر خون ، آتش و بت پرستي (8)

نقدی براثری جاعلانه وعامیانه به نام کوروش بزرگ ومحمدبن عبدالله نوشته دكتر مسعود انصاري


عمده مطلب این تحقیق در زمینه طوایف یهودی مدینه و دروغهای اسلامستیزانی همچون دکتر سینا و ... حاصل تلاش و تحقیقات کاربر "اندیشه" در فاروم اندیشه ها می باشد .که در دو جستار زیر گردآوری کرده اند:

ان شاء الله در بخش بعدی نیز از این تحقیق در نقد کتاب دکتر انصاری استفاده خواهم نمود.

قلع و قمع یهودیان بدست محمد:
انصاری در ابتدای این فصل با پيشداوري در ابتداي صفحه 55 در سر فصل ، عبارت "قلع و قمع يهوديان بوسيه محمد " را مي آورد و از پيش مي دانيم كه توسلش قطعا به اسرائيليات خواهد بود تا مظلوميت يهود را اثبات نمايد ‌.در حالی که مشخص می شود اصولا قلع و قمعی هم صورت نگرفته است و این پیشداوری یک حرکت مبتدیانه آماتوری بوده .

قرآن : لا تجسسوا...
مسعود انصاري:
[INDENT]از طرف ديگر آنهايي كه اسلام اختيار كرده بودند ، خود را كاملا در اختيار محمد قرار داده بودند و درباره كليه جزئيات اعمال و رفتار اهالي مدينه براي او جاسوسي مي كردند ، بطوريكه هيچ خانواده اي از فعاليت ها و اقدامات جاسوسي پيروان محمد مصون نبود و حتي مكالمات سري بين افراد نيز به محمد گزارش داده مي شد. كوروش بزرگ و محمد بن عبدالله – نوشته دكتر مسعود انصاري- صفحه 56
[/INDENT] نويسنده ادعايي مي كند كه در تضاد با آموزه هاي اسلام و حكومت اسلامي است ، عبارت مشهور "لاتجسسوا" در قرآن را هر انسان بي طرفي بخوبي درك خواهد كرد و خواهد دانست كه اين برچسب جاسوسي خانه به خانه و تفتيش عقايد قرون وسطي به حكومت اسلامي نخواهد چسبيد .
زماني كه پيامبر اسلام پس از فتح مكه دشمنان قسم خورده خود را رها مي كند و عفو مي كند ، چطور ممكن است همزمان مخالفانش را با جاسوسي دستگير و مواخذه كند ؟!
نكته جالب اينجاست كه اتهام جاسوسي كاملا مربوط به همين طوايف يهودي است كه پس از بستن پيمان با پيامبر اسلام از آنها براي مشركان جاسوسي مي كردند و يكي از بندهايي را كه نقض كردند همين جاسوسي و كمك به مشركان بود .و انصاري اين اتهام بي پايه را به مسلمين مي زند تا يهوديان را تبرئه كند .

فقط سه طايفه يهودي !!‌
دكتر(!) انصاري مي گويد :
[INDENT]طايفه يهودي "بني قينقاع " كه در قلعه خود درخارج شهر مدينه به شغل زرگري اشتغال داشتند ،‌يكي از سه طايفه يهودي نشين مدينه بودند كه پيش از دو طايفه مذكور آماج خشم محمد قرار گرفتند.همان – صفحه 59
[/INDENT]نويسنده ي جاعل هنوز نمي داند كه علاوه بر اين سه طايفه ي پيمان شكن يهودي طوايف يهودي ديگري نيز در اطراف مدينه بودند و با پيامبر هم بمانند اين سه طايفه پيمان بستند و تا آخر بر سر پيمان خود بودند و خيانت نكردند .بنی عوف و بنی ثعلبه و بنی نجار و ...از آن جمه اند .

كيفيت پيمان شكني يهوديان :
انصاري مينويسد :
[INDENT]طايفه بني قينقاع از اطاعت محمد سر باز زدند و حتي معاهده خود را با او درباره امنيت مدينه لغو كردند . محمد بلافاصله پس از مراجعت از جنگ بدر به قلعه طايفه يهودي بني قينقاع رفت و از سران آنها خواست تا قبل از اينكه سرنوشت رقت انگيز طايفه قريش درباره آنها تكرار شود او را بعنوان پيامبر اسلام بشناسند و به وي ايمان بياورند. سران طايفه پيشنهاد محمد را رد كردند و گفتند او هر چه در توان دارد مي تواند بر ضد آنها انجام دهد .همان صفحه ۶۰
[/INDENT]انصاري در اين بند عوامفريبانه چگونگي و كيفيت پيمان شكني يهوديان بني قينقاع را با پيامبر اسلام نمي نويسد و نمي گويد كه يهوديان پيمان شكن و خائن بني قينقاع پس از بستن پيمان با پيامبر اسلحه و تجهيزات جنگي به مشركان داده اند تا در جنگ بدر بتوانند بر لشگر اسلام پيروز شوند .
در حالي كه مي بينيم انصاري سعي مي كند اين پيمان شكني را به يك اختلاف ايدئولو‍ژيك بين مسلمين و يهوديان تعبير كند و تحريف كند.
انصاري يك جعل ناشيانه نيز مرتكب مي شود و آن اينكه مي گويد "سران طايفه" پيشنهاد محمد را رد كردند در حالي كه در متن اصلي آمده همه طايفه . البته هدف نويسنده روشن است : اينكه نشان دهد بقيه طايفه به جرم سرسختي سران طايفه چرا ميبايست مجازات شوند ؟!
السيرة النبوية - ابن هشام الحميري - ج 2 - ص 560 - 561
"جمعهم بسوق [ بنى ] قينقاع ، ثم قال : يا معشر يهود ، احذروا من الله مثل ما نزل بقريش من النقمة ، وأسلموا ، فإنكم قد عرفتم أنى نبي مرسل ، تجدون ذلك في كتابكم وعهد الله إليكم ، قالوا : يا محمد ، إنك ترى أنا قومك ! لا يغرنك أنك لقيت قوما ...لا علم لهم بالحرب ، فأصبت منهم فرصة ، إنا والله لئن حاربناك لتعلمن أنا نحن الناس."
ترجمه:آنان (بنی قینقاع )چنین پاسخی به وی دادند : و ...(دقت کنید سخن از عده ای نیست!!) در اینجا دقیقا دیده میشود که یهودیها گفتند و نه برخی از آنها ...

پارادوكس: ترس پيامبر از منافقين يا منافقين از پيامبر!! :
انصاري :
[INDENT]محمد كمي با خود انديشيد و به اين نتيجه رسيد كه عبدالله بن ابي قويتر از آن است كه تقاضايش ناديده گرفته شود . بنابراين رو به پيروانش كرد و با كراهت گفت : " بگذاريد برود ، خدا آنها و همچنين اين مرد را لعنت كند" همان ، صفحه 61
[/INDENT]جالب است اينجا انصاري ادعا مي كند كه پيامبر اسلام از ترس طايفه ي عبدالله بن ابي( بن سلول ) از مجازات پيمان شكنان و متجاوزان يهودي گذشته است در حالي كه مي دانيم دروغ گو كم حافظه است . انصاري در يك صفحه قبل يعني صفحه 60 مي نويسد :
[INDENT]طايفه محاصره شده بني قينقاع انتظار داشتند " عبدالله بن ابي" رهبر منافقين مدينه و همچنين طايفه خزرج كه با آنها از مدتها پيش اتحاد و دوستي داشتند به كمك آنها بشتابند ، اما هيچ كدام از آنها جرات نكردند در جريان مذكور مداخله كنند .همان صفحه 60
[/INDENT]دوگانگي در نوشتن ، آنهم در طي دو صفحه ناشي از جهل مطلق نويسنده نسبت به الفباي تاريخ و كپي برداري از كتب ديگر اسلامستيزان است !

نكته جالب ديگر اينست كه انصاري از عبارت "رهبر منافقين مدينه " براي عبدالله بن ابي استفاده كرده است در حالي كه نمي داند كه عبد الله ابن ابی خود نخستین بار بنی قینقاع یان را برای پیمان شکنی تحریک کرده بود و به انان وعده داده بود که در جنگ با انها همکاری کند ولی به انها خیانت کرده بود و این حداقل کاری بود که میتوانست برای انها انجام دهد و بهمین دلیل نیز بود که مناففق خوانده شد و نه بدلیل میانجیگری اش!!چنانکه عبد الله ابن مشکم در پاسخ به حیی ابن اخطب نیز به این مطلب اشاره میکند!

يك سوال از دكتر انصاري :
اگر پيامبر از يهوديان به واسطه باور يا منش آنها كينه اي داشت ، چرا با بيشتر يهوديان سازش كرد و پيمان بست و حتي ذره و سر سوزني پيمان شكني نكرد ولي فقط و فقط همين سه طايفه پيمان شكن يهودي نماد مظلوميت يهود در تاريخ اسلام شده اند ؟!
مگر غير از اين است كه يهوديان خود دوران طلايي و شكوفايي علمي و فرهنگي و ادبي شان را در دوران تمدن اسلامي مي دانند ؟!
چرا يهوديان بنی عوف و بنی ثعلبه و بنی نجارو بنی الحارث و بني ساعدة و بني جشم و بني و بني ثعلبة و بني الشطيبة و... پيمان شكني نكردند ؟!
به متن پيمان بين يهوديان و پيامبر اسلام دقت كنيد ، آيا اين پيمان حتي به قياس امروز نيز متعالي نيست ؟
1-یهود و مسلمانان موظف هستند یکدیگر را یاری کنند.
2-يهودیان بنی عوف همانند مسلمانان هستند,دین یهودیان برای خود و مسلمانان نیزدارای دین خود,اموال آنان برای خودشان و جانهایشان محفوظ است مگر کسی که تعدی کند و پیمان شکنی نماید که در اینصورت خود و خانواده اش امان نخواهند داشت.
3-همین شرایط برای یهودیان بنی نجار نیز برقرار است.
4-همین شرایط برای یهودیان بنی الحارث نیز برقرار است.
5-همین شرایط برای یهودیان بني ساعدة نیز برقرار است.
6-همین شرایط برای یهودیان بني جشم نیز برقرار است.
7-همین شرایط برای یهودیان بني الأوس نیز برقرار است.
8-همین شرایط برای یهودیان بني ثعلبة نیز برقرار است.
9-یهودیان و مسلمانان میان یکدیگر آنچنان برخورد میکنند که در درون خود برخورد میکنند.
10-همین شرایط برای یهودیان بني الشطيبة نیز برقرار است.
11-نیکی حائل بر بدی است.
12-هر چه یهودیان از اموال و غلام دارند,متعلق به خودشان است.
13-هیچ یک از دو طرف حق خروج از این پیمان نامه را ندارد.
14-در گرفتن دیه و یا قصاص دو طرف بایستی متعهد و وفادار باشند.
15-مسلمانان مسئیلیت تامین مخارج خودشان و یهودیان نیز مسئولیت مخارج خودشان را بر عهده دارند.
16-هر کس که این پیمان نامه را نقض کند,دیگران بایستی بر علیه طرف نقض کننده ی پیمان نامه وارد عمل شوند.
17-میان مسلمانان و یهودیان برادری و نصیحت حاکم است بدون آنکه یکی دیگری را آزار و اذیت کند.
18-هیچ کدام از دو طرف بر دیگری تعدی نکند و در صورت تعدی هر دو طرف متعهد میشوند به نفع مظلوم وارد عمل شوند.
19-هر دو سوی این پیمان نامه در برقراری امنیت در مدینه بایستی نهایت کوشش را داشته باشند.
20-مشاوران یهود و رازداران ِ آنها نیز (هر چند ممکن بود مشرک باشند) در شمار مشمولین این پیمان هستند.
21-هر کس به این عهدنامه خیانت کند,همانا به خود و خانواده اش خیانت کرده و سزاوارجنگ و عقوبت است.
22-همسایگان مانند خودی ها هستند و بایستی بر مبنای عدم آزار و اذیت با آنها برخورد نمود.
23-هر گاه اختلاف و یا ابهامی پیرامون این پیمان نامه بوجود آید باید به حکم خدا بازگشت داده شود.
24-هر کس به مدینه تجاوز کند دو سوی پیمان نامه موظف به دفاع از مدینه هستند.
25-اگر مسلمانان با قبیله ای هم پیمان شدند؛یهودیان نیز متعهد هستند که با آنان برخورد و درگیری نداشته باشند و همچنین اگر یهودیان چنین کردند مسلمانان موظفند بهمین ترتیب عمل کنند.
26-هر کس از مدینه خارج شود در امان است و هر کس در مدینه بماند نیز در امان خواهد بود مگر کسی که برای تعدی و پیمان شکنی خارج شود.
27-خداوند بر این پیمان شاهد و گواه است.
منابع: سيرة ابن هشام 2 : 119 / البداية والنهاية 3 : 224 / رسالات نبوية : 230 / الأموال -ابي عبيد : 184 و 185 و 290 / الأموال لابن زنجويه 1 : 331 - 338 و 2 : 466 / مدينة البلاغة 2 : 276 / نشأة الدولة الاسلامية : 283 / الصحيح من السيرة 4 : 248 / سيرة النبي ( صلى الله عليه وآله )- اسحاق بن محمد همدان قاضي ابرقو : 480 – 484 / السنة قبل التدوين : 344 / الوثائق السياسية : 57 / 1 / السنن الكبرى 8 : 106
درباره يهوديان پيمان شكن :
-یهودیان بنی قینقاع
-یهودیان بنی نضیر
-یهودیان بنی قریظه
چنانکه تاریخ میگوید,هنگامیکه پیامبر اسلام به مدینه مهاجرت فرمودند و دقیقا پس از پنج ماه یهودیان بنی قینقاع و بنی نضیر و بنی قریظه نزد ایشان آمدند و پرسیدند ای محمد سخن تو چیست؟
پیامبر فرمودند :اینکه,خدایی جز خدای یکتا نیست و من فرستاده اش هستم و من همان پیامبری هستم که مرا در تورات نوشته یافته اید....
گفتند:آری ما آنچه را گفتی شنیده ایم و حال امده ایم که با تو پیمان نامه ی صلحی ببندیم که بر پایه ی آن نه با تو باشیم و نه بر علیه تو,نه به کسی بر علیه تو کمک کنیم و نه به یارانت تعرض کنیم و تو نیز بر ما تعرض نکنی پس پیامبر پذیرفت و پیمان نامه ای برای هر کدام از این سه قبیله بصورت جداگانه بدین شرح نوشت:
[INDENT]"یهودیان حق ندارند کسی را بر علیه پیامبر و یارانش یاری کنند؛چه با دست و چه با زبان و چه با سلاح و چه با اموال و چه آشکارا و چه پنهان و چه در شب و چه در روز و خداوند بر این پیمان گواه است و اگر یهودیان جز این کردند پس پیامبر مسئولیتی در برابرخون و اموال آنها و اسیر شدن زنان و فرزندانشان ندارد."
[/INDENT]پس از عقد این پیمان,حیی ابن اخطب که سرپرستی بنی نضیر را بر عهده داشت در پاسخ به برادرانش که از وی پرسیدند محمد را چگونه یافتی میگوید:
[INDENT]"این همان کسی است که ما نام وی را در تورات دیده ایم و دانشمندانمان مژده ی وی را به ما داده اند اما من همچنان با وی دشمنی خواهم ورزید چرا که بدینگونه پیامبری از نسل اسحاق خارج میشود و به فرزندان اسماعیل میرسد و ما هرگز از فرزندان اسماعیل پیروی نخواهیم نمود."
[/INDENT]در این ماجرا سرپرستی بنی قریظه را کعب بن سعد و سرپرستی بنی قینقاع را مخیریق برعهده داشت.
منابع: مکاتیب الرسول-ج3-ص55 / أعلام الورى : 69 / البحار 19 : 110 و 111 / ناسخ التواريخ 2 : 51 / ومدينة البلاغة 2 : 276 / البحار 20 : 158 و 168 و 223 / تاریخ طبري 2 : 479 و 571 و / الكامل فی التاریخ 2 : 137 و 180

بدین ترتیب نخستین نشانه های پیمان شکنی یهودیان آشکار شد.

اشاره اي به دلايل حضور يهوديان در عربستان و مدينه :
يهوديان ساكن عربستان تقريبا همگي به جنايات پادشاهان ساساني در ايران به عربستان مهاجرت كردند و آنجا را محل مناسبتري نسبت به ايران آنزمان ديده اند .
در زمان فيروز پادشاه ساساني (484-459) هوناي پنجم (شاه داودي) و دوتن از حاخام هاي عالي رتبه اعدام شدند .روايات يهود از فيروز به عنوان "فيروز شرير" ياد مي كنند Ben-Sasson, ibid, p. 380
حمزه اصفهان در كتاب خود سني ملوك الارض و الانبيا از قتل نيمي از يهوديان اصفهان به دستور فيروز سخن گفته است .
امنون نتصر نويسنده معاصر يهودي مي نويسد : در اين هنگام موسسات يهودي يكي پس از ديگري بسته شدند و يهوديان با خشونت تحت اوامر قضايي ايران قرار گرفتند.
در هر حال نوشته حمزه اصفهاني نيز مورد پذيرش نيست چون 480 سال پس از حادثه نوشته شده است و آنهم به نقل از يكي از دانشمندان يهودي بغداد به نام صدقيا .
شايد مهمترين علت مهاجرت يهوديان از ايران را بحران اقتصادي يا جنبش مزدكيان بتوان ناميد(Judaica, vol. 6, p. 1027) كه يهوديان از اين موضوع آسيب زيادي خوردند .در سال 466-471 نيز خشكسالي و قحطي را در ايران خبر داده است و در نتيجه اين عوامل بود كه يهوديان مستقر در ايران و بين النهرين به حواشي خليج فارس و شبه جزيره عربستان و يمن و هند مهاجرت كردند و منشا جوامع و طوايف يهودي شبه جزيره عربستان در زمان ظهور اسلام به همين حوادث برمي گردد.
اما ريشه كن شدن يهوديان در ايران بعلت تشكيل دولت مستقل در بخشي از بين النهرين بود و با سقوط قباد يهوديان به رهبري مرزوتراي دوم به كمك نيروي مسلح خويش دولت مستقلي تشكيل دادند و ماحوزا را بعنوان قلعه اي استوار مركز خويش قرار دادند و اين حكومت هفت سال دوام آورد و در نهايت توسط ارتش ايران تصرف شد و سران آن در كنار پل ماحوزا مصلوب شدند . Judaica,, vol. 16, pp. 1244-1245;
در زمان حضور يهود در يمن "تبع بن اسعد ابي كرب" حكمران يمن به آئين يهود گرويد و به خانه كعبه رفت و به سران قريش دستور دادكه در زمان زيارتش آن را از بت پاك كنند . ابن هشام اين را سرآغاز اشاعه دين يهود در عربستان مي داند. ابن هشام –ج1-ص44-47
اين نشان مي دهد كه كعبه همواره و در طول تاريخ براي يكتاپرستان مكاني مقدس بوده است . گرچه تقريبا هميشه در چنگ نااهلان و مشركان بوده .
البته اين حكمرانان به اين خوبي باقي نماندند و اصحاب اخدود كه در قرآن به آن اشاره شده است به يكي از حكمرانان يهودي يمن گفته شده . ذونواس و پيروانش همان اصحاب اخدودند كه در سوره بروج به انها اشاره شده است كه مسيحيان را به انتخاب ميادن سقوط در گودال آتش يا پذيرش يهوديت مخير مي ساختند .
با ظهور پيامبر و در سال 628 ميلادي / سال ششم هجري مردم يمن عموما به اسلام گرويدند و اين براي يهوديان بسيار تلخ بود.

madanchi11;127995 نوشت:
سلام

آقا شهاب با این همه پست افکارتو کسی قبول نمیکنه

کوروش طرفدار زیاد داره

با سلام و احترام
به شما دوست عزيز

ما هدفمان تخريب كوروش نيست ،
شناساندن كوروش حقيقي به ملتيست
كه صد سال درگير دروغ هاي تاريخي بوده اند...
وگرنه با او كه پدر كشتگي نداريم ...

پا را هم فراتر از حقايق تاريخي نمي گذاريم ...

زماني كه عده اي در آنور آب با حمايت گسترده
كشورهاي غربي دم به ساعت كتاب و مقاله مي نويسند و
با ساختن كوروش افسانه اي اسلام را مي كوبند و در
داخل هم نمونه ها اصول گرايشان چنين مي كنند
ما كه نمي توانيم حقيقت را نگوييم ...

هدف ما در اين سلسله مقالات نقد كتاب كذايي
دكتر انصاري اسلامستيز است كه با ساختن يك
كوروش افسانه اي و دروغين قصد تحقير پيامبر اسلام
را داشته كه طبيعتا منجر مي شده به شناخته شدن
كوروش حقيقي ...

اين نويسنده كه تقريبا همه نوشته اش از ويليام موير
اسكاتلندي اسلامستيز است تا اين حد بيسواد است
كه نمي داند "بني عامر" را در زبان انگليسي bani amir
مي نويسند و چون حتي يك كتاب تاريخي نخوانده است
آنرا بني امير ترجمه كرده است !!!

كوروش شناس ما همين اندازه سواد دارد كه مي بينيم ...
البته در ايران بسياري به "دروغ زيبا " علاقه شديد دارند ،
و طبيعتا فهماندن حقيقت به آنها دشوار است ولي خدا را
شكر از 6-7 سال پيش هر چه مي گذريم جويندگان حقيقت
بشدت افزايش يافته و حتي بزرگترين محققان كشورمان نيز
به بازنگري در تاريخ روي آورده اند و افسانه ها را نابود مي كنند ...

كوروش پيامبر خون ، آتش و بت پرستي (۹)

نقدی براثری جاعلانه وعامیانه به نام کوروش بزرگ ومحمدبن عبدالله نوشته دكتر مسعود انصاري

بن مایه جناب دکتر:
اگر به بن مايه كتاب انصاري توجه كنيم عمده مطالب (به جرات می توان گفت همه مطلب ؛ بحث بني امير و بني عامر مويد اين مطلب است ) او از قول دو سه نویسنده مغرض غربی خصوصا يك مبلغ مسيحي به نام ويليام موير است كه يك اسلامستيز تمام عيار است و حتي در غرب و در بين مسيحيت هم چندان اعتباري ندارد . در ويكي پديا در باره اين نويسنده مي خوانيم :
[INDENT]ویلیام مویر (William Muir) ‏ (۲۷ آوریل ۱۸۱۹ – ۱۱ جولای ۱۹۰۵) شرق‌شناس اهل اسکاتلند بود و در زمینه تاریخ اسلام فعالیت می‌کرد. مویر همچنین به عنوان یک مبلغ مسیحی فعالیت می‌کرد.
ادوارد سعید نوشته‌های مویر در زمینه اسلام را به عدم بیطرفی علیه اسلام متهم می‌کند و به گفته دانیل مارتین واریسکو، امروزه مورخین جدی توجه چندانی به نوشته‌های او نمی‌کنند. (Varisco, ‎Daniel Martin. Reading Orientalism. Univ of Washington Press, 2007, ISBN 0-295-98752-9 9780295987521, ‏p. 107)
[/INDENT]از کسی که بنی عامر را که در کتاب مویر bani amir نوشته شده است به بنی امیر ترجمه می کند ، نمي توان انتظار داشت حتي يك كتاب تاريخي خوانده باشد و از علم تاريخ ، خصوصا تاريخ اسلام سر در بياورد .

دروغي ديگر : قتل كعب الاشرف
دكتر انصاري در صفحات 62 تا 67 يعني 6 صفحه قتل "كعب بن اشرف يهودي" را شرح مي دهد . كه با بيان حقيقت مشخص مي شود اين جناب دكتر تا چه حد جاعل و عوامفريب است .
[INDENT]« شكست قريش در جنگ بدر ، كعب بن الاشرف و ساير مخالفان محمد را به سخني رنج مي داد . كعب ضديت خود را با محمد پنهان نمي كرد و پس از جنگ بدر به مكه رفت و چون طبع شعر داشت با سرودن اشعار غم انگيزي در مرگ سربازان قهرمان قريش كه جان خود را در جنگ مذكور از دست داده بودند ، افراد طايفه قريش را تحريك به انتقامجويي از محمد نمود »
« محمد پيروان خود را مخاطب قرار داد و از آنها پرسش كرد : « چه كسي از بين شما حاضر است مرا از دست پسر اشرف كه باعث رنج و عذابم شده است نجات دهد ؟ » محمد بن مسلمه پاسخ داد:« من او را خواهم كشت و تورا از دست او نجات خواهم داد.»

[/INDENT]بنظر مي نويسد نويسنده (انصاري) در حال گفتن داستان براي يك عده عقب مانده ذهني است !! انصاري ادعا مي كند كه دشمني كعب در حد گفتن شعر و تحريك احساسات بود در حالي كه ,چنانکه تاریخ میگوید دقیقا پس از شکست مشرکین در جنگ بدر کعب بر خلاف پیمان نامه ای که میان بنی نضیر و پیامبر مبنی بر عدم یاری مشرکان بهر وسیله ای از سلاح گرفته تا زبان و ... بهمراه چهل مرد جنگی به سوی مکه حرکت کرده و پیمانی را با ابوسفیان منعقد میکند مبنی بر آنکه بر علیه محمد تا کشتن شدن وی از پای ننشینند و تا از ابوسفیان برای جنگ احد قول نگرفت از مکه خارج نشد.
دروغ بزرگتر زماني مشخص مي شود كه انصاري در خصوص قتل كعب بن الاشرف مي نويسد :
در سال دوم هجرت جنايت ناجوانمردانه اي به وقوع پيوست كه ... (صفحه 62)
در حالي كه خود انصاري در صفحه 68 روايت مي كند كه جنگ بني نضير در سال چهارم هجري بود و از تاريخ مي دانيم كه همين كعب الاشرف در زمان جنگ زنده بود و هنگامیکه پیامبر برای مذاکره نزد بنی نضیر مي رود وی چنین میگوید:"سلام ای اباالقاسم و ...."
منابع: تاريخ اليعقوبي ج 2 ص 49 / تفسير القمي ج 2 ص 359 / إعلام الورى ص 89 و / البحار ج 2 ص 163 - 169 / تفسير البرهان ج 4 ص 313 / تفسير الصافي ج 5 ص 153 /مناقب آل أبي طالب ج 1 ص 196
مشخص نيست ، مخاطب اين دكتر بي سواد چه افرادي هستند كه چنين گستاخانه تاريخ را تحريف مي كند و كعب را كه دو سال پيش از كشته شدنش در جريان بني نضير (منابع زير) ، توسط مسلمانان ترور شده قلمداد مي كند !
منابع: بهجة الحافل ج 1 ص 214 عن البخاري / شرح بهجة المحافل ج 1 هامش ص 215 عن مسلم وأبي داود / السيرة النبوية لابن كثير ج 3 ص 9 /البداية والنهاية ج 4 ص 5 / تاريخ الخميس ج 1 ص 461

يك اشتباه مضحك : بني امير يا بني عامر ؟!
كپي كننده ما گويا هنوزش دستش به يك كتاب عربي نرسيده كه بداند bani amir در كتاب muir اسلامستيز همان بني عامر است نه بني امير !! و همانطور كه در زبان انگليسي اسلام را islam مي نويسند، كسي ايسلام ترجمه نمي شود، شايد تلفظ كند.
به هر حال تنها حسن اين اشتباه اين بود كه مدتي را در متون دنبال قبيله بني امير مجهول بگرديم.

انصاري در صفحه 71 مي نويسد :
[INDENT]چون طايفه بني النضير در همسايگي طايفه بني امير به سر مي بردند و با آنها پيمان مودت و اتحاد بسته بودند ، محمد فكر كرد بي مناسبت نيست باسران طايفه يهودي بني النضير تماس حاصل كند و از آنها بخواهد در قبال عمل غير انساني طايفه بني امير نسبت به مسلمانان ، در پرداخت مقداري از خونبهاي دو نفر از افراد طايفه هم پيمان خود بني امير بوسيله امير بن اميه به او كمك كنند .
[/INDENT]البته بگذريم كه اين بني امير همان بني عامر است ولي نكته جالب اينست كه بني النضير و بني عامر با هم هم پيمان بوده اند و چگونه ممكن است كه ديه از خانواده مقتول يا هم پيمان او گرفته شود ؟‌نكته اي كه صحت اين روايت را زير سوال مي برد .

چاه معونه :
روايت چاه معونه حكايت دردناك كشتار مسلمانان مظلومي بود كه قاري و حافظ قرآن بودند :
حادثه چاه معونه در جريان ارتباط پيامبر با قبايل بيابان‌نشين منطقه نجد اتفاق افتاد و طى آن جمعى از مسلمانان به شهادت رسيدند.[79] اين حادثه دو‌گونه گزارش شده و نقل مشهور اين سريه به ابن‌اسحاق[80] باز مى‌گردد.

بر اساس اين روايت، سيره نويسان در حوادث سال چهارم هجرى از شخصى به نام ابوبراء به عنوان رئيس قبيله بنى عامر ياد مى‌كنند كه خود يا برادرزاده‌اش اسد‌بن معونه[81] يا لَبيد بن رَبيعه[82] به نمايندگى از وى نزد پيامبر آمد و چند اسب و شتر به ايشان هديه كرد.
هنگامى كه رسول خدا پذيرش هدايا را به اسلام ابوبَراء مشروط كرد وى بدون رد يا قبول اسلام از آن حضرت خواست چند تن از مسلمانان را با هدف ترويج اسلام نزد قبيله بنى‌عامر در نجد بفرستد و در برابر نگرانيهاى پيامبر، امنيت مبلغان مسلمان را تضمين كرد.[83]
پس از بازگشت ابوبراء، رسول خدا 40 تن از مبلغان را به فرماندهى مُنذر‌بن عمرو انصارى ساعدى[84] در صفر سال چهارم (4 ماه پس از احد) به منطقه سكونت قبيله بنى‌عامر اعزام كرد.[85]

يكى از بنى‌سُليم به نام مطلب[86]، به عنوان راهنما مبلغان را تا محل چاه همراهى كرد. در آنجا دو تن براى چرانيدن ستوران از همراهان خود جدا شدند و يك تن نيز به نام حَرام‌بن ملحان نامه رسول خدا را نزد عامر بن طُفيل، يكى از بزرگان بنى‌عامر برد.

بقيه افراد نيز در غارى مشرف بر چاه مستقر شدند. عامر بدون خواندن نامه پيامبر پس از به شهادت رساندن حامل نامه و پس از آنكه از كمك افراد قبيله‌اش به سبب تضمين امنيت مبلغان توسط ابوبراء مأيوس شد، با يارى خواستن از تيره‌هايى از‌قبيله بنى‌سليم چون رِعْل، عُصَيّه و ذَكْوان اعزاميان مسلمان را به شهادت رسانيد.[87]

از دو تنى‌كه ستوران را به چرا برده بودند يكى انصارى بود كه به‌حمايت از خون انصاريان شهيد در مبارزه با مشركان به شهادت رسيد؛ امّا ديگرى يعنى عمرو‌بن اميه ضمرى كه از مهاجران بود به مدينه بازگشت و خبر شهادت مبلغان را به پيامبر رسانيد. وى در مسير خود دو تن از بنى عامر را به انتقام شهداى چاه معونه كشت؛ امّا از آنجا كه اين دو از پيامبر امان داشتند پيامبر خود را به پرداخت ديه آنها ملزم دانست.[88]

پس از اين واقعه و در پى ناراحتى شديد پيامبر، حسان‌بن ثابت اشعارى در مذمت ابوبراء سرود كه مايه رنجش وى شد، ازاين‌رو يكى از پسران ابوبراء به قصد كشتن عامر‌بن طفيل كه او نيز از بزرگان بنى عامر بود، به وى حمله برد؛ اما جراحت عامر‌بن طفيل به مرگش نينجاميد.[89]
[79]. الدرر، ص178ـ179؛ تاريخ ابن‌خياط، ص44‌ـ‌45؛ تاريخ‌طبرى، ج‌2، ص‌80‌ـ‌81‌.
[80]. تاريخ ابن‌خياط، ص‌44‌ـ‌45؛ تاريخ طبرى، ج‌2، ص‌80‌ـ‌81‌؛ الدرر، ص‌178‌ـ‌179.
[81]. تاريخ يعقوبى، ج‌2، ص‌72.
[82]. المغازى، ج‌1، ص‌350؛ تاريخ دمشق، ج‌26، ص‌104.
[83]. المغازى، ج‌1، ص‌346؛ تاريخ ابن‌خياط، ص‌44.
[84]. السيرة‌النبويه، ج‌2، ص‌466؛ ج‌3، ص‌182.
[85]. تاريخ ابن‌خياط، ص‌45.
[86]. المغازى، ج‌1، ص‌347.
[87]. السيرة‌النبويه، ج‌3، ص‌184 - 185؛ المغازى، ج‌1، ص‌347؛ دلائل النبوه، ج‌3، ص‌338 - 340.
[88]. الطبقات، ج‌2، ص‌40‌ـ‌41؛ السيرة‌النبويه، ج‌3، ص‌186.
[89]. دلائل‌النبوه، ج3، ص342؛ الدرر، ص‌181‌ـ‌182؛ الكامل، ج‌2، ص‌172.

منبع
نکته ی دیگر که صحت این روایت را از پایه مورد چالش قرار میدهد,آنستکه منابع تاریخی بسیاری مورخان آغاز جنگ با بنی نضیر را پیش از قضیه ی "چاه معونه" میدانند حال آنکه دو عامری یاد شده ی مورد نظر انصاری پس از جریان "چاه معونه" کشته شدند!! منابع زیر جنگ بنی نضیر را تنها شش ماه پس از بدر میدانند:
صحيح البخاري ج 3 ص 10 / تاريخ الاسلام للذهبي ( المغازي ) ص 119 / دلائل النبوة للبيهقي ج 2 ص 442 -444 / فتح الباري ج 7 ص 253 عن عبد الرزاق / زاد المعاد ج 2 ص 71 / الجامع للقيرواني ص 279
عمدة القاري ج 17 ص 126 / بهجة المحافل ج 1 ص 213 / البداية والنهاية ج 4 ص 74 /السيرة النبوية لابن كثير ج 3 ص 145
چنانکه متون و منابع تاریخی مفاد این پیمان نامه ها را نقل نموده اند,این پیمان نامه دقیقا شامل دیه ها نیز بوده است و هر دو سو متعهد بدان بوده اند. وانگهی پرسش اینجاست که حتی اگر یهودیان این عهدنامه را ظالمانه میدانسته اند,چرا اصولا تن بدین پیمان دادند حال انکه تعهد برای دیات از خصوصیات پیمان نامه های میان قبایل بوده است و در پیمان نامه های میان یهودیان و اوس
و خزرج پیش از بعثت نیز یودیان بنی قینقاع پرداخت دیه های خزرجیان و بنی نضیر وبنی قریظه پرداخت دیه های اوسیان را بر عهده داشته اند.و ما نمیدانیم چرا جناب سینا این قضیه ی تاریخی ساده را نمیداند.

مطالب مرتبط :
الله اكبر -بخش نخست- نقدي جلعنامه دكتر مسعود انصاري
كوروش پيامبر خون ، آتش و بت پرستي- 8
كوروش پيامبر خون ، آتش و بت پرستي- 7
كوروش پيامبر خون ، آتش و بت پرستی- ۶
كوروش پيامبر خون و آتش و بت پرستي- ۵
كوروش پيامبر خون و آتش و بت پرستي- ۴
كوروش پيامبر خون و آتش و بت پرستي- 3
کوروش پیامبر خون و آتش و بت پرستي- 2
کوروش پیامبر خون و آتش و بت پرستي- 1
گوساله سامری یا گاور بالدار در بین النهرین و تخت جمشید ؟!
مجسمه ای که مال کوروش نیست !
بابل ، باب الله ( بررسی داستانسرایی یهود علیه بخت النصر )
افسانه اسارت يهوديان دربابل
منشور حقوق بشر يا پروپاگاند ( تبليغ ) سياسي ؟!
آيا يهوديان در بابل اسير بودند ؟!
جشن پوریم ( ایرانی کشی ) purim
هخامنشیان=قومی بیگانه
دروغی دیگر از شاهان هخامنشی
متن كامل گل نبشته بابلي كوروش

کامنت1

نقل قول:

[INDENT]تورات: "ای بابل ، ای کوه مستحکم ، ای ویران کننده جهان ، اینک من دشمن توام ! ...از تو چیزی جز یک تپه خاکستر باقی نخاوهم گذارد ...شیپور جنگ بنوازید .به سپاهیان آرارات ، اشکناز و میتی بگویید حمله کنند . فرماندهی تعیین کنید تا دستور حمله بدهد ، اسبان زیاد فراهم کنید " ( عهد عتیق – ارمیا – 27-25 : 51 )
[/INDENT]بنابراین هم کوروش و هم حامیانش که خودش گوتیان
روشن موی و تورات آنها را اشکنازی و آراراتی می خواند
از جنوب روسیه و قفقاز به ایران مهاجرت کرده اند
و با ثروت یهود بابل را سرنگون کردند .


بادرود به جناب شهاب

بنظر بنده شما که مقاله ای به این بلند بالایی مینویسید باید در استفاده از رفرنسهای ان تمام جنبه ها را درنظربگیرید و یکسویه ننویسید!
اولا: ارمیا در دوره ماد میزیسته است
ثانیا : درکتاب ارمیا هیچ اشاره ای به قوم پارس یا کوروش نشده است! درحالیکه دردیگر قسمتهای تورات که منظور پارس بوده حتما به نام این قوم یا نام کووش اشاره شده است
ثالثا : تاریخ نشان میدهد که مادها با بابلیان جنگهایی داشته اند. کتیبه های بابلی نشان میدهد که حتی در زمان استیاگ و نبونید جنگهایی بین ماد و بابل روی داده است (وجالب اینجاست که هرودوت نیز استیاگ را خونریز معرفی میکند )


[=Times New Roman]این نیایشگاه پس از هجوم از سوی ماد، تخریب شده و به ویرانه‌ای بدل گشته بود. قلب بزرگ سـیـن، برای آن شهر و نیایشگاه رنجیده خاطر شده بود. بازسازی نیایشگاه در زمان پادشاهی قانونی من و به یاری بِـل (= مـردوک، در نسخه برلین بجای بِـل، واژه سـیـن آمده) و سرور بزرگ که دوستدار مقام پادشاهی من هستند، و بخاطر آشتی دادن من با آن شهر و نیایشگاه و نشان دادن دلسوزی‌ من، انجام شد.

[=Times New Roman]در آغاز پادشاهی جاودانه من، خدایان مرا به خوابی رؤیایی فرو بردند. مـردوک، سرور بزرگ و سـیـن، آن تابناک پر فروغ از سرای والای آسمانی و جهان زیرین زمینی، در کنار هم ایستاده بودند. مردوک به من گفت: «نبونید، شاه بابل، آجرها را با اسب و ارابه‌های‌ خود ببر برای بازسازی نیایشگاه اِهـولـهـول و برای خشنودی سـیـن، سرور بزرگ. تا اقامتگاه او را در میانه آن بنیان نهی».
[=Times New Roman]من با احترام به اِنـْلـیـل مـردوک، یکی از خدایان، گفتم: «آن نیایشگاه که ساختن آنرا به من فرمان می‌دهی، در محاصره مـادها است و آنان بسیار نیرومند هستند».
[=Times New Roman]اما مردوک به من گفت: «کشور مـاد که از آنان نام بردی و شاهان آن، در معرض یک حمله بسوی خودشان بوده‌اند و توان زیادی ندارند. در آغاز سومین سال پادشاهی تو (تابستان ۵۵۳ پیش از میلاد)، کـوروش، شاه اَنـشـان، دومین در سلسله (؟)، خواب آنان را پراند. او با ارتش کوچک خود، تیره و تبار گسترده مادها را پراکند. او آسـتـیـاگ، شاه مـادها را شکست داد و او را دستگیر کرد تا کشور او تصرف شود».


[=Times New Roman]http://ghiasabadi.com/nabonidus.html

پست 2

نقل قول:

[INDENT]" این سخنانیست که خداوند علیه بابل و مردم آن به من فرمود : به همه قوم ها اعلام کنید که بابل ویران خواهد شد ! بت مردوک و سایر بت های بابل سرافکنده و رسوا خواهند شد ! زیرا قومی از شمال بر بابل هجوم خواهند آورد . و آنرا ویران خواهند کرد ..."(عهد عتیق –ارمیا – 40-21 : 50:)

" من لشکر بزرگی از قوم های نیرومند شمال را برخواهم انگیخت تا بر بابل هجوم آورند و نابودش کنند ....از سرزمینی دور دست به جنگ بابل بیایید ، انبارهای غله اش را خالی کنید خانه هایش را ویران سازید و همه جا را با خاک یکسان کنید ...بنگرید ! سپاهی بزرگ از طرف شمال می آید ! ...

آنها سلاح های خود را برداشته و برای کشتار آماده اند ، ایشان سنگ دلند و به کسی رحم نمی کنند ، فریاد آنان مانند خروش دریاست ، ای بابل ایشان سوار بر اسب به تاخت به جنگ تو می آیند "(عهد عتیق – ارمیا – 42-41 - 10- 9- 3-1 : 50 )

[/INDENT]تورات علنا می گوید که اینها سنگدل و بیرحم هستند
و به کسی رحم نمی کنند !
بزرگترین حامی کوروش او را وحشی و سنگدل می خواند
و پیش بینی می کند که بابل را ویران خواهد نمود ،
ضمن اینکه شمالی بودن آنرا نیز تاکید می کند و
همین طور غیر ایرانی بودنش را نیز تایید !
ضمن اینکه ایشان ادعا فرمودند که کوروش ادعای پیامبری نداشت ،
ولی ما می گوییم داشت! چرا ؟!

باز من تعجب میکنم حضرت شهاب از کجا منظور کتاب ارمیا را در یافتند که "منظور از قوم شمال"" کوروش است!! و من درمانده ام چگونه در کتابی چون ارمیا که از اول تا اخرش نه اشاره ای به پارس دارد و نه کوروش جناب شهاب قومی وحشی را دران پیداکرده و میگوید منظور از قوم وحشی در ارمیا کوروش است!!

مورخان ومحققان معتقدند که منظوراز قوم شمالی در بندهای فوق اقوام وحشی سکا یا سیت هستند

سایت رسمی کتاب مقدس ذیل بندهای فوق از کتاب ارمیا :
ويراني‌ قريب‌الوقوع‌ يهودا
اين‌ باب‌ به‌ تشريح‌ پيشروي‌ سپاهيان‌ غارتگر بابل‌ مي‌پردازد كه‌ اورشليم‌ را به‌ سال‌ 606 - 586 ق‌.م‌. ويران‌ كردند. تا اندازه‌اي‌ نيز احتمال‌ آن‌ مي‌رود كه‌ به‌ حملة‌ سكاها (قومي‌ قديمي‌ در شمال‌ درياي‌ سياه‌) اشاره‌ داشته‌ باشد كه‌ در مقاطعي‌ از زمان‌ از بابليان‌ پيشي‌ گرفتند.

حملة‌ سكاها
در همان‌ سالي‌ كه‌ ارمياء به‌ خدمت‌ فراخوانده‌ شد (626 ق‌.م‌.)، قبايل‌ زيادي‌ از بربريان‌ شمال‌ بطرز وحشيانه‌اي‌ به‌ اقوام‌ جنوب‌ غربي‌ آسيا حمله‌ كردند. اين‌ قوم‌ به‌ هنگام‌ ضعف‌ قدرت‌ در امپراتوري‌ آشور، ضربات‌ سختي‌ را بر آشوريان‌ وارد ساخت‌. رالينسون‌ (Rawlinson) دربارة‌ آن‌ چنين‌ مي‌گويد: «آنها از كوه‌هاي‌ قفقاز سرازير شدند و هيچكس‌ نمي‌دانست‌ كه‌ از كجا و به‌ چه‌ منظوري‌ آمده‌اند. گروه‌ گروه‌ از سكاها آمدند و در جلگه‌هاي‌ غني‌ و سرسبز جنوب‌ ساكن‌ شدند. آنها كه‌ تعدادشان‌ قابل‌ شمارش‌ نبود مثل‌ مور و ملخ‌ به‌ اين‌ سرزمين‌ها كه‌ چون‌ باغ‌ و بوستان‌ محسوب‌ مي‌شد، هجوم‌ آوردند و وقتي‌ اين‌ محل‌ را ترك‌ كردند آنچه‌ از خود بجاي‌ گذاشتند، بيابان‌ بي‌آب‌ و علفي‌ بيش‌ نبود. آنها همه‌ را از كوچك‌ و بزرگ‌ و زن‌ و مرد هلاك‌ كردند. ساكنان‌ اين‌ مناطق‌ بطرز بي‌رحمانه‌اي‌ بدست‌ اين‌ متجاوزان‌ قتل‌ عام‌ شدند. عده‌اي‌ نيز با زور به‌ اسارت‌ آنها برده‌ شدند. تمامي‌ محصولات‌ اين‌ مناطق‌ به‌ آتش‌ كشيده‌ شد و اين‌ سرزمين‌ به‌ ويرانه‌اي‌ مبدل‌ گرديد.» خرابه‌هايي‌ كه‌ اين‌ قبايل‌ بربر از خود بجاي‌ گذاشتند به‌ تاخت‌ و تاز مغولها( شبيه‌ بودند.

÷ست3

نقل قول:

کتزیاس: کورش پسر چوپانی بود از ایل مرد ها، که از شدت احتیاج مجبور گردید راهزنی پیش گیرد. کورش در ایام جوانی به کارهای پست اشتغال می ورزید و از این جهت مکرر تازیانه خورد. او با آستیاکس، آخرین پادشاه ماد، هیچ گونه قرابتی نداشت و از راه حیله و تزویر به مقام سلطنت رسید. (حسن پیرنیا، ایران باستان، جلد اول، ص 240)


نقل قول:

گونه می توان چنین سخنی را باور کرد
و دم خروس را ندید ... که کتزیاس میگوید :
[INDENT][INDENT]کتزیاس: کورش پسر چوپانی بود از ایل مرد ها، که از شدت احتیاج مجبور گردید راهزنی پیش گیرد. کورش در ایام جوانی به کارهای پست اشتغال می ورزید و از این جهت مکرر تازیانه خورد. او با آستیاکس، آخرین پادشاه ماد، هیچ گونه قرابتی نداشت و از راه حیله و تزویر به مقام سلطنت رسید. (حسن پیرنیا، ایران باستان، جلد اول، ص 240)
[/INDENT][/INDENT]

جناب شهاب میگوید چطور نویسنده دم خروس را ندید ایشان یک کافر ست دبنگی فریبگار است این درست! اما شما که مسلمانی و راستکردار و گفتار چرا نوشته های پیرنیا را در رد سخنان کتزیاس نمی بینی ؟!!بنگرید به : (http://iranbastannn.blogfa.com/cat-12.aspx

نقل قول:

با حملة پارسيان عزت نفس مردم بابل يكباره از ميان رفت و ضبط نفس و شرم از كارهاي زشت نيز بكلي نابود شد. عادت فسق و فجور به همة خانواده‌ها راه يافت؛ زنان خانواده‌هاي بزرگ نيز خودنمايي و آراستن و پيراستن خود را، چنانكه عدة بيشتري از مردم از جمال آنها بهره‌مند شوند و لذت ببرند، از آداب و تعارفات عادي مي‌پنداشتند. اگر روا باشد كه گفتة هرودوت را در اين خصوص باور كنيم، وي چنين مي‌گويد: «هر مردي كه دچار تنگدستي مي‌شد، دختران خود را براي فسق و فجور در معرض عموم قرار مي‌داد تا از اين راه پول به دست آورد.» كوپنتوس كورتيوس (42 ميلادي) چنين نوشته است: «هيچ چيز از اخلاق مردم اين شهر شگفت‌انگيزتر نيست، و در هيچ جاي ديگر اين اندازه براي استفاده از لذتهاي شهواني وسيله فراهم نيامده.» در آن هنگام كه معابد ثروتمند شد، اخلاق عمومي رو به فساد رفت. مردم بابل، كه در خوشگذرانيها غرق شده بودند، با كمال رضاي خاطر به فرمانبرداري شهر خود از كاسيها و آشوريان و ايرانيان و يونانيان گردن نهادند.
با وجود اين عادات و مراسم عجيبي كه در امر ازدواج بابلي وجود داشت، بايد گفت كه، از لحاظ اكتفا كردن مرد به يك زن، و اخلاص و وفاداري، زناشويي دست كمي از آنچه امروز در ميان مسيحيان رايج است نداشته. آزادي مجاز پيش از زناشويي را اطاعت از وفاداري سختي، پس از ازدواج، در پي بود؛ اگر زني زنا مي‌داد، قانون چنان بود كه وي را با مرد زناكار غرق كنند، و اگر شوهر را دل بر وي مي‌سوخت؛ زن را نيمه عريان به كوچه رها مي‌كردند. حموربي در اين مورد از قيصر هم بالاتر رفته و در يكي از مواد قانون خود چنين مي‌گويد: «اگر زني انگشت‌نما شود كه با مردي خوابيده، و آن دو را در يك بستر نگرفته باشند، بر آن زن واجب است كه، براي حفظ شرف و آبروي شوهر خويش، خود را در رودخانه غرق كند.»


ویل دورانت سخنان بالا را در صفحه 292 میگوید اما قبل از انهم شرحی از اخلاق بابلیان میدهد که نشان میدهد حمله پارسیان تاثیری در وضغ انان نداشته است
ویل دورانت کتاب اول : اخلاق بابلیص288-به بعد
[indent]«بر هر زن بابلي واجب است كه در مدت عمرش يك بار در معبد زهره (ونوس) بنشيند و با يك مرد بيگانه ارتباط جنسي پيدا كند. بعضي از زنان هستند كه، بنا بر كبر و غروري كه از ثروتمندي در آنها حاصل شده، از آن عار دارند كه با ديگر زنان مخلوط شوند؛ به همين جهت در ارابه‌هاي دربسته به معبد مي‌آيند و همراه با نديمان و خدمتگزاران متعدد در آنجا مي‌نشينند. ولي راهي كه بيشتر زنان براي اين كار پيش مي‌گيرند به اين ترتيب است: در معبد مي‌نشينند و تاجي از ريسمان بر روي سر خود قرار مي‌دهند؛ گروهي پيوسته داخل مي‌شوند و گروهي ديگر از معبد بيرون مي‌روند. گذرگاههايي به خط مستقيم به جاهايي مي‌رسد كه زنان در آنجا نشسته‌اند؛ از اين گذرگاهها بيگانگان عبور مي‌كنند تا هر زني را كه مي‌پسندند براي خود انتخاب كنند. پس از آنكه زني به اين ترتيب در معبد نشست، حق بيرون رفتن از آن را ندارد، مگر آنگاه كه بيگانه‌اي قطعه‌اي نقره‌اي را در دامان او بيندازد و در خارج معبد با او همخوابگي كند. بر آن مرد كه قطعة نقره را مي‌اندازد واجب است كه در آن حال بگويد: «از الاهة ميليتا مسئلت دارم كه رحمت خود را بر تو نازل كند»
البته چنان زنان را نمي‌توان فاجره و زانيه ناميد. ولي اصناف گوناگون زنان زانيه در حول و حوش معابد مي‌زيستند و از حرفة خود زندگي مي‌كردند، و بعضي از آنان، موفق مي‌شدند كه از اين راه سرمايه‌هاي هنگفت گرد كنند. فحشاي مذهبي در مغرب آسيا وجود داشت؛ از اين‌گونه فواحش در ميان بني‌اسرائيل و در فروگيا و فنيقيه و سوريه و جاهاي ديگر به سر مي‌بردند؛ در ليدي و قبرس دختران جهيزية خود را از همين راه به دست مي‌آوردند.
عادت «فحشاي مقدس» در بابل رواج داشت، تا اينكه در حوالي 325 ميلادي قسطنطين آن را ممنوع ساخت. به موازات با اين فجور ديني، زنان روسپي، در ميخانه‌هايي كه خود اداره مي‌كردند، به فسق و فجور دنيايي خويش اشتغال داشتند.
بابليان معمولا روابط جنسي پيش از زناشويي را تا حد زيادي مجاز مي‌شمردند. زنان و مردان مي‌توانستند، پيش از ازدواج، آزادانه با يكديگر ارتباط داشته باشند – اين در واقع نوعي ازدواج آزمايشي به شمار مي‌رفت؛ هر وقت يكي از دو طرف مي‌خواست، مي‌توانست رشتة اين ارتباط را قطع كند؛ ولي زناني كه به اين صورت زندگي مي‌كردند بايستي شبيه دانة زيتوني، از سنگ يا سفال لعابي، همراه خود داشته باشند تا معلوم شود كه رفيقي دارند.
از بعضي از لوحهاي بابلي چنين برمي‌آيد كه مردم بابل شعر و غزل مي‌ساخته و اشعار عاشقانه مي‌سروده‌اند، ولي، جز سطرهاي اول چند قطعه شعر، اكنون چيزي به دست نيست؛ مانند اينها: «محبوب من نور است.» يا «قلب من سرشار از خوشي و سرود است.» 112 نامه‌اي از تاريخ 2100ق‌م اكنون موجود است كه روش نگارش آن با روش نگارش نامه‌هاي ناپلئون اول به ژوزفين شباهت دارد: «به بي‌بيا… اميدوارم كه شمش و مردوك به تو سلامت ابدي كرامت كنند… من فرستاده‌اي [براي پرستش] از سلامتي تو فرستادم؛ مرا آگاه كن كه حالت چون است. به بابل رسيدم، ولي تو را در اينجا نمي‌بينم؛ من بسيار اندوهگينم.»
گفتة هرودوت در اين باره چنين است:ص 290
كساني كه دختراني قابل شوهر رفتن داشتند، هر سال يك بار آنان را به محلي مي‌آوردند كه مردان فراوان در آنجا جمع مي‌شدند. دلالي يك يك آنان را معرفي و توصيف مي‌كرد و يكي را پس از ديگري مي‌فروخت. نخست زيباترين را به فروش مي‌رسانيد و بهاي گراني در مقابل مي‌گرفت؛ پس از آن نوبت به دختري مي‌رسيد كه زيبايي كمتر دارد؛ ولي هر يك از دختران را به شرط زناشويي مي‌فروخت… اين عادت پسنديده اكنون ديگر وجود ندارد.
با وجود اين عادات و مراسم عجيبي كه در امر ازدواج بابلي وجود داشت، بايد گفت كه، از لحاظ اكتفا كردن مرد به يك زن، و اخلاص و وفاداري، زناشويي دست كمي از آنچه امروز در ميان مسيحيان رايج است نداشته. آزادي مجاز پيش از زناشويي را اطاعت از وفاداري سختي، پس از ازدواج، در پي بود؛ اگر زني زنا مي‌داد، قانون چنان بود كه وي را با مرد زناكار غرق كنند، و اگر شوهر را دل بر وي مي‌سوخت؛ زن را نيمه عريان به كوچه رها مي‌كردند. حموربي در اين مورد از قيصر هم بالاتر رفته و در يكي از مواد قانون خود چنين مي‌گويد: «اگر زني انگشت‌نما شود كه با مردي خوابيده، و آن دو را در يك بستر نگرفته باشند، بر آن زن واجب است كه، براي حفظ شرف و آبروي شوهر خويش، خود را در رودخانه غرق كند.» شايد منظور قانون آن بوده است كه اين‌گونه شايعات در ميان مردم رواج پيدا نكند. مرد مي‌توانست زن خود را طلاق گويد، و تنها كاري كه مي‌كرد آن بود كه جهيزية زن را به وي بازگرداند و به او بگويد: «تو زن من نيستي»؛ ولي اگر زني به شوي خود مي‌گفت: «تو شوهر من نيستي»، واجب بود كه با غرق كردن وي را بكشند. 119 نازايي، زنا دادن، ناسازگاري كردن با شوهر، و بد اداره كردن خانه، همه از چيزهايي بود كه، بر حسب قانون، طلاق دادن زن را مجاز مي‌ساخت. 120 «اگر زني در كار نگاهداري خانه دقت نكند و ولگردي و دوره‌گردي نمايد و از كارهاي خانه غيبت ورزد و در بند كودكان خود نباشد، آن زن را به آب مي‌اندازند.» 121 در مقابل اين درشتي و سختي قانون، اگر زني مي‌توانست ثابت كند كه نسبت به شوهرش وفادار مانده، و شوهر در حق وي سختي روا داشته، البته طلاق نمي‌گرفت، ولي عملا حق داشت خانة شوهر را ترك گويد؛ در چنين حالتي به خانة پدر و مادر خود باز مي‌گشت و علاوه بر جهيزيه، هر چيز ديگري را كه پس از آن به دست آورده بود
ص291
به طور كلي، وضع زن در بابل پست‌تر از وضع زن در مصر، و وضعي كه زنان رومي پس از آن پيدا كردند، بود، ولي از وضع زن در يونان قديم يا در اروپاي قرون وسطي بدتر نبود.
ولي اگر قول هرودوت را باور كنيم كه گفته است: «بابليان هنگام محاصره، زنان خود را خفه مي‌كنند تا در آذوقه صرفه‌جويي شود»، آنگاه معلوم مي‌شود كه بابليان قديم از خصال و جوانمردي و شهامتي كه در اروپاييان قرون وسطي وجود داشته بي‌بهره بوده‌اند
از اين قرار مصريان، در اينكه مردم بابل را كاملا متمدن نمي‌دانسته‌اند، عذري داشته‌اند. آن رقت و ظرافتي كه در اخلاق و احساسات مصريان وجود داشته و ادبيات و هنر اين قوم از آن حكايت مي‌كند، در نزد بابليان قديم ديده نمي‌شود.

[/indent]وجالب است جناب شهاب تمام گفته های ویل دورانت رانمی اورد چراکه ویل دورانت نشان میدهد که گویا علت فسادی که در بابل روی داده بهتر شدن وضع اجتماعی و مالی انان بوده است
بخوانیم بدون تحریف جلد1 ص292 (البته دراینجا هیچ اشاره ای به کوروش نیست منظور کل امپراتوری هخامنشی است):
با حملة پارسيان عزت نفس مردم بابل يكباره از ميان رفت و ضبط نفس و شرم از كارهاي زشت نيز بكلي نابود شد. عادت فسق و فجور به همة خانواده‌ها راه يافت؛ زنان خانواده‌هاي بزرگ نيز خودنمايي و آراستن و پيراستن خود را، چنانكه عدة بيشتري از مردم از جمال آنها بهره‌مند شوند و لذت ببرند، از آداب و تعارفات عادي مي‌پنداشتند. اگر روا باشد كه گفتة هرودوت را در اين خصوص باور كنيم، وي چنين مي‌گويد: «هر مردي كه دچار تنگدستي مي‌شد، دختران خود را براي فسق و فجور در معرض عموم قرار مي‌داد تا از اين راه پول به دست آورد.» كوپنتوس كورتيوس (42 ميلادي) چنين نوشته است: «هيچ چيز از اخلاق مردم اين شهر شگفت‌انگيزتر نيست، و در هيچ جاي ديگر اين اندازه براي استفاده از لذتهاي شهواني وسيله فراهم نيامده.» در آن هنگام كه معابد ثروتمند شد، اخلاق عمومي رو به فساد رفت. مردم بابل، كه در خوشگذرانيها غرق شده بودند، با كمال رضاي خاطر به فرمانبرداري شهر خود از كاسيها و آشوريان و ايرانيان و يونانيان گردن نهادند.

جمله بالا نشان میدهد پس از حمله پارسیان وضع مالی انها بهتر شده بود که چنین نتیجه ای داشته!

نقل قول:

اما نویسنده یک سانسور بزرگ در این سطور انجام داده چون این روایت چه در سالنامه نبونید و چه در نوشته محققان بزرگ نوع دیگری روایت شده است . رجبی در مصاحبه با سایت میراث فرهنگی می نویسد : كوروش در يك اقدام ناجوانمردانه پس از تصرف شهر اوپيس آنرا با قيري كه از كركوك آورد با سكنه اش به آتش كشيد.
[INDENT]اولمستد: "کورش نبرد دیگری در اوپیس کنار دجله نمود و مردم اکد را با آتش سوزاند."( اومستد، ا. ت.، تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، ترجمه دکتر محمد مقدم، چاپ سوم، انتشارات امیرکبیر،۱۳۷۲، ص ۶۸ و ۶۹.)
جان مانوئل کوک: "کوروش در نبردی در اوپیس بر مردم پایتخت کهن اکد پیروز می شود و آنان را با آتش و کشتار عام نابود می کند." (مانوئل کوک، جان، شاهنشاهی هخامنشی، ترجمه مرتضی ثاقب فر، انتشارات ققنوس، ۱۳۸۴، ص ۶۴.)
پرویز رجبی: "کورش پس از پشت سر گذاشتن گوتیوم از رودخانه دیاله گذشت و به پای دیوار میان دجله و فرات رسید،که شهرهای اُپیس و سیپار را در دو سوی خود داشت. اُپیس به تصرف در آمد و به آتش کشیده شد." (رجبی، پرویز، هزاره های گمشده، جلد دوم، انتشارات توس، ۱۳۸۰، ص ۱۳۶.)
ویل دورانت نیز به کوروش "قساوت بی حد " را نسبت می دهد که بنظر درباره همین حرکتش می باشد :
ويل دورانت:"نقص بزرگی که بر خلق و خوی کوروش لکه ای باقی گذاشته آن بود آنکه گاهی بی حساب قساوت و بیرحمی داشته است"
[/INDENT]در سالنامه نبونید هم چنین نوشته شده است :
[INDENT]در ماه تَـشـریـتـو ، هنگامی که کوروش به سپاه اکَـد در شهر اُپـیـس بر کرانه رود دجـلـه حمله کرد؛ مردمان اَکَـد بشوریدند.اما او همه مردمان شهر را از دم بکشت.(به نقل از سایت غیاث آبادی و با حذف پرانتز گذاری ) ( + )
[/INDENT]نویسنده این جعلنامه این روایت را بدون ذکر حقیقت ماجرا آورده و با شعبده بازی حقیقت را پوشانده است . در حقیقت این واقعه کشتن مردم اپیس روی داده و در کتاب انصاری ذکر نشده که چگونه این رویداد با اهمیت بوقوع پیوست .

حتی اگر سخن غیاثابادی را درادرس روبرو که شما منابع خود را از ان کپی کرده اید (http://ghiasabadi.com/opis.html) نپذیریم منصفانه اینست که بگوییم بین مورخان دراینباره اختلاف است برای مثال :
در سال هفدهم نبونئید سپاهان کوروش در ماه تشریتو Tašrîtu (شهریور- مهر سال ۵۳۹ پیش از میلاد) برای نخستین بار سپاهان بابل را به فرماندهی پسر نبونئید در محلی به نام اپیس Opis شکست می‌دهند. در این هنگام مردم بابل بر (نبونئید) سر به شورش برمی‌دارند، اما این شورش را نبونئید با کشتاری سهمگین سرکوب می‌کند. روز چهاردهم تشریتو (۱۰ مهر ماه) شهر سیپر sippar در ۶۰کیلومتری شمال بابل به دست سپاهیان کورش گشوده می‌شود. روز ۱۶ تشریتو (= ۱۲ مهرماه) گبریاس فرمانده سپاهان گوتی (= آشور) از راه بستر رود فرات وارد بابل می‌شود و شهر را بی خونریزی تصرف می‌کند. روز سوم ماه Arahsamnu ارخسمنو (= ۱۸ آبان) کورش به بابل می‌آید. رجوع کنید به : سیدنی اسمیت

Sidney Smith, Babylonian Historical Texts Relating to the Capture and Downfall of Babylonian. London: Methuen and Co. Ltd. 1924.

http://www.icnhd.org/icnhd/mainsite/details.asp?itemid=318

درپایان از جناب شهاب بخاطر ارائه دادن رفرنسایی در نقد دیگر گفتارهای او تشکر و قدردانی میکنم

mmj;128119 نوشت:
حتی اگر سخن غیاثابادی را درادرس روبرو که شما منابع خود را از ان کپی کرده اید (http://ghiasabadi.com/opis.html) نپذیریم منصفانه اینست که بگوییم بین مورخان دراینباره اختلاف است برای مثال :
در سال هفدهم نبونئید
sidney smith, babylonian historical texts relating to the capture and downfall of babylonian. London: Methuen and co. Ltd. 1924.

http://www.icnhd.org/icnhd/mainsite/details.asp?itemid=318

درپایان از جناب شهاب بخاطر ارائه دادن رفرنسایی در نقد دیگر گفتارهای او تشکر و قدردانی میکنم

با سلام واحترام

دوست گرامی
ما انچه را خردپذیر تر است و بیشینه پژوهشگران آنرا پذیرفته اند آوردیم ...
خود جناب غیاث آبادی نیز گرچه در این موضوع تشکیک کرده اند ولی
در کتابهای پیشین این عمل را به کوروش نسبت داده اند ...
با احترام به جناب غیاث آبادی و استدلالشان بنده حق دارم که
استدلالی خلاف آن داشته باشم ...

همانطور که ایشان کاملا اعتقاد دارند که حتی یک احتمال
هم وجود ندارد که کوروش ذوالقرنین باشد ولی شما همچنان
تلاش می کنید تا خلافش را ثابت کنید...

همچنین خودمان این حق را برای خود محفوظ می دانیم که
در مورد اسکندر احتمالی را مطرح کنیم ...

mmj;128115 نوشت:
÷ست3

جناب شهاب میگوید چطور نویسنده دم خروس را ندید ایشان یک کافر ست دبنگی فریبگار است این درست! اما شما که مسلمانی و راستکردار و گفتار چرا نوشته های پیرنیا را در رد سخنان کتزیاس نمی بینی ؟!!بنگرید به : (http://iranbastannn.blogfa.com/cat-12.aspx

1- ما آنرا دیدیم ولی آنچه کتزیاس گفته است
با توجه به یافته های اخیر صحیح به نظر می رسد
چون برخلاف سخن کوروش و داریوش در سالنامه ها
او را دومین در سلسله خوانده اند !!
یعنی به هر حال دروغ گو بوده اند
یعنی استدلال پیرنیا برای کتزیاس صحیح نبوده است ...

2- انصاری که استاد شماست چرا به ایشان توهین می کنید ؟!
اینهمه برایش جان می کنید ، بعد توهین می کنید که بگویید
من از او نیستم ؟!

3-lمهمتر از همه اینکه سخن ما در پاسخ به انصاری جاعل است
چون زمانی که انصاری در زمینه تولد کوروش میگوید :
آنچه را که بیقین می توان بعنوان یک روایداد اصیل تاریخی قبول کرد آنست که کوروش...
ما روایت کتزیاس را آوردیم و گفتیم که با "یقین" نمی توان
براحتی ادعا کرد ، این "یقین" از چه حاصل شده ؟!
پیش فرض "خوب بودن کوروش" ؟!!
این پیش فرض در ذهن شما هم هست ...

حاضرید لگد روی اسلام و چهره پیامبر اسلام بگذارید تا
"خوب بودن کورش" زیر سوال نرود ...

این همان است که غیاث آبادی گفته :

[INDENT][INDENT][INDENT] اما در باب دروغ و دغلبازیهایی که گفته میشود و فرموده اید وظیفه دارم در مورد آنها بنویسم باید عرض کنم که آری چنین است که شما میفرمایید. اما مگر بنده و عده ای دیگر همچون بنده چقدر میتوانیم جواب بدهیم و چقدر فرصت داریم. دروغ بیش از آنست که حتی به وهم بیاید. برای پاسخ به همه آنها باید هزاران نفر کار و فعالیتشان را رها کنند و زره بپوشند. هم از هستی ساقط شوند و هم مرتب چماق بر سرشان بکوبند. در ایران و عموم ممالک خاورمیانه مردمانی زندگی میکنند که هر چند مثل غربیان وحشی و آدمکش نیستند اما به غایت کم شعور و عصبی مزاج و تندخو و احساساتی هستند. تاریخ برای اینها ابزار ایدئولوژیک است. با این قماش نمیتوان زیاد دهان به دهان شد. چون مقصودشان چیز دیگریست و تنها چیزی که برایشان اهمیت ندارد واقعیت‌های تاریخی است.
[/INDENT][/INDENT][/INDENT]

.

mmj;128111 نوشت:
کامنت1

بادرود به جناب شهاب

بنظر بنده شما که مقاله ای به این بلند بالایی مینویسید باید در استفاده از رفرنسهای ان تمام جنبه ها را درنظربگیرید و یکسویه ننویسید!
اولا: ارمیا در دوره ماد میزیسته است
ثانیا : درکتاب ارمیا هیچ اشاره ای به قوم پارس یا کوروش نشده است! درحالیکه دردیگر قسمتهای تورات که منظور پارس بوده حتما به نام این قوم یا نام کووش اشاره شده است
ثالثا : تاریخ نشان میدهد که مادها با بابلیان جنگهایی داشته اند. کتیبه های بابلی نشان میدهد که حتی در زمان استیاگ و نبونید جنگهایی بین ماد و بابل روی داده است (وجالب اینجاست که هرودوت نیز استیاگ را خونریز معرفی میکند )

این نیایشگاه پس از هجوم از سوی ماد، تخریب شده و به ویرانه‌ای بدل گشته بود. قلب بزرگ سـیـن، برای آن شهر و نیایشگاه ...

تیره و تبار گسترده مادها را پراکند. او آسـتـیـاگ، شاه مـادها را شکست داد و او را دستگیر کرد تا کشور او تصرف شود».

[=times new roman]http://ghiasabadi.com/nabonidus.html

دقت کنید :
ما نگفتیم که اشاره ای دقیق به قوم پارس شده

1- کتاب ارمیا پیش بینی می کند
همانند دانیال و ... رویدادنامه نیست که رویدادهای
چند قرن را یکباره با جزئیات بنویسد
این خصوصیت در قرآن هم هست که گاهی از
ویرانی و بلا بر سر یک قوم سخن می گوید و مخاطب را
وا می دارد که تحلیل کند ..

2-زمانی که کوروش به بابل حمله کرد
ماد زیر مجموعه او بود یا خیر ؟!
ماد و اشکناز و آرارات چه زمانی متحد شدند و
به خود شهر بابل یورش بردند ؟!

mmj;128113 نوشت:
پست 2

باز من تعجب میکنم حضرت شهاب از کجا منظور کتاب ارمیا را در یافتند که "منظور از قوم شمال"" کوروش است!! و من درمانده ام چگونه در کتابی چون ارمیا که از اول تا اخرش نه اشاره ای به پارس دارد و نه کوروش جناب شهاب قومی وحشی را دران پیداکرده و میگوید منظور از قوم وحشی در ارمیا کوروش است!!

مورخان ومحققان معتقدند که منظوراز قوم شمالی در بندهای فوق اقوام وحشی سکا یا سیت هستند

سایت رسمی کتاب مقدس ذیل بندهای فوق از کتاب ارمیا :
ويراني‌ قريب‌الوقوع‌ يهودا
اين‌ باب‌ به‌ تشريح‌ پيشروي‌ سپاهيان‌ غارتگر بابل‌ مي‌پردازد كه‌ اورشليم‌ را به‌ سال‌ 606 - 586 ق‌.م‌. ويران‌ كردند. تا اندازه‌اي‌ نيز احتمال‌ آن‌ مي‌رود كه‌ به‌ حملة‌ سكاها (قومي‌ قديمي‌ در شمال‌ درياي‌ سياه‌) اشاره‌ داشته‌ باشد كه‌ در مقاطعي‌ از زمان‌ از بابليان‌ پيشي‌ گرفتند.

حملة‌ سكاها
.

دوست گرامی

1- کوروش که نام قوم نیست
اسم شخص است

2- این بندها که آوردید مربوط به نابودی اورشلیم است نه بابل
چه ربطی به بابل دارد ؟!!

mmj;128116 نوشت:

ویل دورانت سخنان بالا را در صفحه 292 میگوید اما قبل از انهم شرحی از اخلاق بابلیان میدهد که نشان میدهد حمله پارسیان تاثیری در وضغ انان نداشته است
ویل دورانت کتاب اول : اخلاق بابلیص288-به بعد
[INDENT]«بر هر زن بابلي واجب است كه در مدت عمرش يك
[/INDENT]
دوست گرامی
نسبیت می دانید چیست ؟!
ما در مورد تاریخ مطلق سخن نمی گوییم
همه محققان و پژوهشگران چنین استدلال می کنند ...
بگذارید مثالی بزنم تا موضوع را درک کنید :

بعنوان مثال کسی اگر بگوید دهه اول
انقلاب نسبت به دهه پیش از نقلاب از نظر
اخلاقی وضعیت بهتری داشتیم ، این نشان دهنده
این نیست که فساد اخلاقی ، اجتماعی و اقتصادی نداشتیم ...
داشتیم ، زیاد هم داشتیم ...
ولی در قیاس یعنی نسبت به دوره پیش بهتر شدیم ...

ویل دورانت هم می گوید آنها بد بودند ( شما آوردید )
پس از حمله پارسیان یک سری خصوصیات اخلاقی زشت
به رفتارهایشان افزوده شد و آن عزت نفس و چند رفتار نیکو
هم از آنها گرفته شد و در نتیجه می بینیم که
پس از هخامنشیان(نه الزاما پس از کوروش)
از بابل نامی برده نمیشود و تقریبا محو شده است ...

این نیازی به آوردن متن از ویل دورانت نداشت
فقط نیازمند یک استدلال ساده بود ...

باید نامه ای نگاشت و از دورانت خواست که این تضاد را
که بی شک از کج فهمی ما نیست اصلاح کند تا به
ریش کوروش بر نخورد :
[INDENT]ویل دورانت : [=arial]با حملة پارسيان عزت نفس مردم بابل يكباره از ميان رفت و ضبط نفس و شرم از كارهاي زشت نيز بكلي نابود شد. عادت فسق و فجور به همة خانواده‌ها راه يافت؛ زنان خانواده‌هاي بزرگ نيز خودنمايي و آراستن و پيراستن خود را، چنانكه عدة بيشتري از مردم از جمال آنها بهره‌مند شوند و لذت ببرند، از آداب و تعارفات عادي مي‌پنداشتند. اگر روا باشد كه گفتة هرودوت را در اين خصوص باور كنيم، وي چنين مي‌گويد: «هر مردي كه دچار تنگدستي مي‌شد، دختران خود را براي فسق و فجور در معرض عموم قرار مي‌داد تا از اين راه پول به دست آورد...
[/INDENT]

نقل قول:

ما انچه را خردپذیر تر است و بیشینه پژوهشگران آنرا پذیرفته اند آوردیم ...
خود جناب غیاث آبادی نیز گرچه در این موضوع تشکیک کرده اند ولی
در کتابهای پیشین این عمل را به کوروش نسبت داده اند ...
با احترام به جناب غیاث آبادی و استدلالشان بنده حق دارم که
استدلالی خلاف آن داشته باشم ...

همانطور که ایشان کاملا اعتقاد دارند که حتی یک احتمال
هم وجود ندارد که کوروش ذوالقرنین باشد ولی شما همچنان
تلاش می کنید تا خلافش را ثابت کنید...

همچنین خودمان این حق را برای خود محفوظ می دانیم که
در مورد اسکندر احتمالی را مطرح کنیم ...


یکم . شما انچه خردپذیر بوده است را نگفته اید شما انچه باب میلتان بوده است بیان کرده اید انهم باکپی پیست از منابع غیاثابادی بدون ذکر استدلالش که بی طرفی شمارا زیر سوال میبرد خرد پذیر بودن ! ترسیدن از دیگر گفته هارا درپی ندارد
دوم. مادرکتابهای غیاثادی چنین ندیده ایم خود او نیز چنین چیزی نگفته گیریم که گفته باشد او به اشتباه خود پی برده و اصلاحش کرده
سوم . شماهیچ استدلالی نکرده اید فقط مطالب باب میلتان را از غیثابادی نقل کرده اید بدون ذکر ادامه گفتارش
چهارم. جالب است که شما خیلی دوست دارید کوروش ذولقرنین نباشد غیاثابادی نه کوروش را ذولقرنین میداند و نه سکندر و برای هردو یک احتمال قائل است :
اما اکنون آن احتمال را نادرست می‌دانم. کسی که در سورهٔ کهف قرآن کریم «ذی‌القرنین» (ذوالقرنین) نامیده شده، کلاً و جزئاً هیچ شباهت و نسابت و ربط و ارتباط و پیوند و پسوندی با کورش هخامنشی (و نیز اسکندر مقدونی) ندارد.http://ghiasabadi.com/dhul-qarnayn-cyrus.html
و نیز سکندر یعنی این جزیی و کلی و.... شامل سکندر نیز هست والبته این سخن جناب شهاب که همیشه یکسوی داستان را مینگرد نشان از دانستن نسبیت انیشتین! دارد!

پنجم کاملا درست است شما یا هرکسی میتواند احتمالاتی را بررسی کند و هیچ چیز برای هیچکدام قطعی نیست وفقط شواهد و قرائن را بررسی میکنیم

نقل قول:

1- ما آنرا دیدیم ولی آنچه کتزیاس گفته است
با توجه به یافته های اخیر صحیح به نظر می رسد
چون برخلاف سخن کوروش و داریوش در سالنامه ها
او را دومین در سلسله خوانده اند !!
یعنی به هر حال دروغ گو بوده اند
یعنی استدلال پیرنیا برای کتزیاس صحیح نبوده است ...
آنچه را که بیقین می توان بعنوان یک روایداد اصیل تاریخی قبول کرد آنست که کوروش...
ما روایت کتزیاس را آوردیم و گفتیم که با "یقین" نمی توان
براحتی ادعا کرد ، این "یقین" از چه حاصل شده ؟!
پیش فرض "خوب بودن کوروش" ؟!!
این پیش فرض در ذهن شما هم هست ...


پاسخ کلی و مبهم است
اشتباه میکنید این ربطی به سخن نخست کتزیاس ندارد ( که کتزیاس وی را چوپانزاده و فریبکار معرفی میکند...) ممکن است جایی هم درست گفته باشد که حرفی دران نیست و نافی اشتباهات دیگر او نیست!
اولا کدام یافته های اخیر سخنان کوروش و داریوش را رد میکند؟! ثانثا کدام یافته تارخی سخنان نبونید که شبیه به سخنان کوروش است را اشتباه میخواند؟!! ثالثا کدام گفته کتزیاس دراینباره را میگویید؟!!

نقل قول:

حاضرید لگد روی اسلام و چهره پیامبر اسلام بگذارید تا
"خوب بودن کورش" زیر سوال نرود ...

این همان است که غیاث آبادی گفته :


کوروش ربطی به پیامبر اسلام ندارد بعلاوه من گفتم که کوروش معصوم است و نباید کردار اورا بیان کرد؟! همه حرف من اینست که منصفانه و بی طرفانه بنویسید!انچه گفته امد نیز در همین راستا بود.
اینکه یک نفر از نام دیگری سواستفاده کند ربطی بدیگری ندارد دلیل نمیشود که ما هرچه دروغ میدانیم در رد شخصیت اول ردیف کنیم
گیریم یک مسیحی صهیونیست امد و عیسی ع یا حتی یکی ازخواریون را با پیامبر اسلام مقایسه کرد و قصدش هم تحریب چهره پیامبر باشد ما چون میبنیم که عیسی با پیامبرمان قیاس شده باید بیاییم عیسی را به نقد بکشیم و گزاره هایی که اشتباه هستند را در رد او بیاوریم ؟!!

شمامیخواهید با نام اسلام لگدروی شخصیتهای تاریخی نهید چون یک مزدور بنا به وظیفه مزدوریش امده چنین گفته ؟ نقد صحیح انست که گفته های درست تاریخی اولا نقل شود بدون هیچ جانبداری! ثانیا گفته هایی که پیرامون پیامبر به نادرستی مطرخ شده روشن گردند که شما مورد اول را رعایت نکرده اید

نقل قول:

دقت کنید :
ما نگفتیم که اشاره ای دقیق به قوم پارس شده

1- کتاب ارمیا پیش بینی می کند
همانند دانیال و ... رویدادنامه نیست که رویدادهای
چند قرن را یکباره با جزئیات بنویسد
این خصوصیت در قرآن هم هست که گاهی از
ویرانی و بلا بر سر یک قوم سخن می گوید و مخاطب را
وا می دارد که تحلیل کند ..

2-زمانی که کوروش به بابل حمله کرد
ماد زیر مجموعه او بود یا خیر ؟!
ماد و اشکناز و آرارات چه زمانی متحد شدند و
به خود شهر بابل یورش بردند ؟!

جناب شهاب قربانت شوم! ببین وقتی اشباه نوشته اید ساده است انرا بپذیرید! چرا بجای اینکار
اولا در کتاب دانیال نام قوم پارس هست نام کوروش وجود دارد جاهایی که پیشبینی هم دارد ویزگی ها ذکر شده اند بطوریکه براحتی میتوان فهمید مثلا منظور امپرتوری سلوکی است که بعد از سکندر به 4جز تقسیم شده... (بافرض عدم تحریف) بعلاوه هیچ مورخی چنین پنداری که شما دررابطه با ارمیا پنداشته اید را نداشته و نگفته ! از این که بگذریم میگویید که پیش گویی است خب شمااز کجا ان پیشگویی دریافتید که اها ! مقصود ازان قوم ظالم و خونریز شمالی دولت پارس به رهبری کوروش است ! با اینکه حتی خود یهودیان در یکجا انرا با حمله سکاها یکی میدانند که هرودوت نیز در کتاب اول خود در همان حوالی به چنین یورشی اشاره دارد.
کجای ارمیا و اصولا کجای کل تورات گفته شده که قوم شمالی ،پارس است و یا بهرهبری کوروش
والله نقد صحیح و بیطرفانه نوشتن، موجب اعتبار و ارزش و پذیرش نوشته های خود شما میشود!

2- زمانیکه کوروش حمله کرد ماد زیر مجموعه بوددرست! اما قبل از او معاصر با ارمیا یا چند سال بعد از او ، زیر سلطه ماد، هم دولت ارمنستان بودکه اشکناز و احتمالا اراراتیان و هم سوریه را دربر میگرفت یعنی مادها بنوغی قوم شمال بودند! و در زما ن استیاگ و نبونید دو دولت ماد و بابل در جنگ بوده اند و نبونید هم مادیان را خونریز معرفی میکند
3- درباب 51تامی از پارس و حتی اشاره ای به ان نیست بعلاوه در بند 11 پادشاهان مادیان گفته است در بند18 گفته است که بتها از بین میروند! دربند 44 از انتقام یهوه از بل خدای بابل سخن رفته در بند ،29 ، 37 میگوید بابل ویران میشود.. درتورات هرجا هخامنشیان منظور بوده یا ماد و پارس را یکجا اورده ویا پارس را به تنهایی اورده ، از سو ی دیگر اینکه بگوییم کوروش بود با کتیبه های بابلی نمیسازد چون انها تصریح دارند که او در بابل غارت نکرد قتل و عامی روی نداد بابل را ویران نکرد بتهارا خراب نکرد ازانها انتقام نگرفت بقول شما بتهارا پرستید هرچه هست با کوروش نمیسازد

نقل قول:

1- کوروش که نام قوم نیست
اسم شخص است

2- این بندها که آوردید مربوط به نابودی اورشلیم است نه بابل
چه ربطی به بابل دارد ؟!!


یکم ، احسنت . تبارکالله فیه. کاملا درست است! کوروش نام شخص است اما در ارمیا نه نام این شخص امده و نه قومش !
2- بنده این مورد را اشتباه گفتم ان موردی که بعرض رسید درباره باب 6 بود که در انجا نیز قوم شمالی گفته شده و منظور سکاها هستند
اما شما قسمتی از باب 50 را اورده اید و منظور از قوم شمالی را کوروش دانسته اید! خیلی خب
اما ایا این تحریف نیست که ایات اول انرا نمی اورید میترسید کوروش بد جلوه ندهد نقدتان موثر نیفتد ویا ....!!
ایات اولیه باب 50 ارمیا :

ارميا 2:50 4:50

2:50 «در ميان امّت ها اخبار و اعلام نماييد، ‌عَلَمي برافراشته، اعلام نماييد و مخفي مداريد. بگوييد كه بابل گرفتار شده،‌ و بيل خجل گرديده است. مَرُوْدك خرد شده و اَصنام او رسوا و بتهايش شكسته گرديده است،

3:50 زيرا كه امتي از طرف شمال بر او مي آيد و زمينش را ويران خواهد ساخت به حدي كه كسي در آن ساكن نخواهد شد و هم انسان و هم بهايم فرار كرده،‌ خواهند رفت.

4:50 خداوند مي گويد كه در آن ايّآم و در آن زمان بني اسرائيل و بني يهودا با هم خواهند آمد. ايشان گريه كنان خواهند آمد و يهوه خداي خود را خواهند طلبيد.

حالا شما به ما بگویید ایا کوروش مردوک را خورد کرد انرا شکست ؟!!!!!! شما که گفته بودید او به مردوک نماز گذاشته ، بت پرست است (!!!!)
همانطور که گفته شد منظور مادها هستند چراکه نبونید با استیاگ در جنگ بوده و مادها در زمان او جایگاه خدایان را خراب کرده بودند! و حالا شما با ز ازروی عداوت و کینه توزی (اگر نگوییم فریب) بیایید بگویید منظور کوروش است!این چه نقدی است که شما میکنید نقد است؟ یا عوام فریبی؟

بعد تهمت میزنید و میفرمایید :
[INDENT][INDENT]2- انصاری که استاد شماست چرا به ایشان توهین می کنید ؟!
اینهمه برایش جان می کنید ، بعد توهین می کنید که بگویید
من از او نیستم ؟!

[/INDENT][/INDENT]خب البته هیچ بعید نیست از این جناب هرکس نظری مخالف داشته باشد اینگونه محترمانه و مستند و مستدل نقد میشود! همانگونه که پیش از این دیدیم که چگونه باراستی و درستی گزاره های تاریخی را نقل میکند

نقل قول:

دوست گرامی
نسبیت می دانید چیست ؟!
ما در مورد تاریخ مطلق سخن نمی گوییم
همه محققان و پژوهشگران چنین استدلال می کنند ...
بگذارید مثالی بزنم تا موضوع را درک کنید :

از نوشته های مطلق اندیش شما پرپیداست که معنای نسبیت را دانسته و درنوشته هایتان بکاربسته اید !

با سلام و احترام به شما دوست گرامی

mmj;128382 نوشت:
یکم . شما انچه خردپذیر بوده است را نگفته اید شما انچه باب میلتان بوده است بیان کرده اید انهم باکپی پیست از منابع غیاثابادی بدون ذکر استدلالش که بی طرفی شمارا زیر سوال میبرد خرد پذیر بودن ! ترسیدن از دیگر گفته هارا درپی ندارد
دوم. مادرکتابهای غیاثادی چنین ندیده ایم خود او نیز چنین چیزی نگفته گیریم که گفته باشد او به اشتباه خود پی برده و اصلاحش کرده
!

این دو بند خود نشان می دهد که شما اصولا تحلیل
غیاث آبادی را نخوانده اید و فقط استفاده ابزاری کرده اید
تا کوروش را تبرئه کنید ...
این لینک را شما در پست پیش داده اید :

http://ghiasabadi.com/opis.html
درست ؟

در پاراگراف دوم نوشته :
[INDENT]“هنگامی که کوروش به سپاه اکَـد در شهر اُپـیـس بر کرانه رود دجـلـه حمله کرد؛ مردمان اَکَـد بشوریدند. اما او همه مردمان شهر را از دم بکشت.”
برای آگاهی بیشتر بنگرید به: رویدادنامه نبونید و کورش بزرگ در کتاب: تمدن هخامنشی، سیزده گفتار در بررسی‌های هخامنشی، از همین نگارنده، (یعنی خود غیاث آبادی)
[/INDENT]خوب وقتی که شما دو سطر از این استدلال را نخوانده اید که بدانید یک سال
پیش از این مقاله خود جناب غیاث آبادی این موضوع را تایید کرده اند ،
چه انتظاری از درک باقی نوشتار می رود ؟!!

شما اصولا چند کتاب از غیاث آبادی خوانده اید ؟
در حالی که مقاله اینترنتی شان را نخوانده اید ؟!

mmj;128382 نوشت:

سوم . شماهیچ استدلالی نکرده اید فقط مطالب باب میلتان را از غیثابادی نقل کرده اید بدون ذکر ادامه گفتارش

ما استدلال کردیم ، شما با استفاده از ابزار مدیریت
آنها را زدودید !!

بخشی از استدلال ما چنین بود :

الف ) کوروش در زمینه منفور بودن نبونید در قیاس با
کتیبه بیستون دروغ گفته (اینرا خود جناب غیاث آبادی
تایید کرده اند ) بنابراین طبق کتیبه بیستون نبونید فردی
منفور نبوده !!
و همین نشان می دهد که او عمل وحشیانه ای انجام نداده است
وگرنه مردم بابل به سمت فرزندش نمی رفتند ...
سخن جناب غیاث آبادی هم مطلق نیست :
[INDENT]...مردمان بابل/ اکد از فرمانروایی نبونید و دخالت او در آیین‌های مردمی ناراضی بوده‌اند. http://ghiasabadi.com/opis.html
[/INDENT]خوب در نامه نگاری با جناب غیاث آبادی متوجه شدیم ایشان نیز
به موضوع منفور بودن نبونید شک کرده اند ،
یعنی یکی از استدلال های ایشان نیز قابل شک است ...

ب) نبونید در اغلب الواح و به گفته محققان فردی آرام بوده که
حتی سپاهش را خودش رهبری نمی کرده
چطور او چنین سرکوبی را می توانست رهبری کند ؟!

ج ) نبونید آنزمان در اپیس نبوده و فرمانده سپاه نبوده
که بخواهد چنین عملی را انجام دهد ...
در آخرین صحنه می بینیم که محل نبونید را اینگونه توصیف می کنند:
[INDENT]نَـبـو از شهر بـورسـیـپـا برای مشایعت‌کنندگان از بِـل برفت . . . شاه به نیایشگاه اِتـورکَـلَـمَّـه در آمد. در نیایشگاه او . . .
[/INDENT]
د)...

mmj;128382 نوشت:

چهارم. جالب است که شما خیلی دوست دارید کوروش ذولقرنین نباشد غیاثابادی نه کوروش را ذولقرنین میداند و نه سکندر و برای هردو یک احتمال قائل است :
اما اکنون آن احتمال را نادرست می‌دانم. کسی که در سورهٔ کهف قرآن کریم «ذی‌القرنین» (ذوالقرنین) نامیده شده، کلاً و جزئاً هیچ شباهت و نسابت و ربط و ارتباط و پیوند و پسوندی با کورش هخامنشی (و نیز اسکندر مقدونی) ندارد.http://ghiasabadi.com/dhul-qarnayn-cyrus.html
و نیز سکندر یعنی این جزیی و کلی و.... شامل سکندر نیز هست والبته این سخن جناب شهاب که همیشه یکسوی داستان را مینگرد نشان از دانستن نسبیت انیشتین! دارد!

شما در عنوان و ادامه و مباحث این جستار
بحثی پیرامون اسکندر می بینید ؟!
یا علاقه دارید بحث را به سمتی که علاقه دارید بکشانید ؟!

در این نوشته تنها چیزی که متوجه می شویم این است که
تمام تلاش شما برای نشان دادن ذوالقرنین بودن و پیامبر بودن
و یکتاپرست بودن کوروش از دید شخص خودتان غیر علمی و متعصبانه است !!!

mmj;128382 نوشت:

پنجم کاملا درست است شما یا هرکسی میتواند احتمالاتی را بررسی کند و هیچ چیز برای هیچکدام قطعی نیست وفقط شواهد و قرائن را بررسی میکنیم

به شرطی که از ابزار مدیریتی برای بستن جستارهای ما استفاده نشود !!!

همان بحث آزادی بیان و امکان بیان است !!!

البته می دانیم که اکنون خواهید فرمود ، فلانی و فلانی
آنرا بسته اند و من هیچ نقشی در آن نداشته ام !!
و ما هم طبق معمول باور خواهیم کرد !!

mmj;128382 نوشت:

پاسخ کلی و مبهم است
اشتباه میکنید این ربطی به سخن نخست کتزیاس ندارد ( که کتزیاس وی را چوپانزاده و فریبکار معرفی میکند...) ممکن است جایی هم درست گفته باشد که حرفی دران نیست و نافی اشتباهات دیگر او نیست!
اولا کدام یافته های اخیر سخنان کوروش و داریوش را رد میکند؟! ثانثا کدام یافته تارخی سخنان نبونید که شبیه به سخنان کوروش است را اشتباه میخواند؟!! ثالثا کدام گفته کتزیاس دراینباره را میگویید؟!!

زمانی که کوروش برای خودش تبارسازی می کند و
مشخص می شود تبارسازی کرده سخن کتزیاس صحیح است ، برادر ...

در ترجمه منشور نبونید می خوانیم :
[INDENT]کـوروش، شاه اَنـشـان، دومین در سلسله (؟)، خواب آنان را پراند.http://ghiasabadi.com/nabonidus.html
[/INDENT]
خوب طبق این سخن ما می دانیم تبارسازی کوروش در استوانه اش
دروغی بیش نبوده :


[INDENT]۲۰٫ منم «کـورش»،...پسر «کمبوجیه»، ..، نـوه «کـورش»، .. نبیره «چیش‌پیش»..
۲۲٫ از دودمـانی ‌کـه ‌همیشه شـاه بـوده‌اند و فـرمانـروایی‌اش را «بِل/ بعل» و «نَـبـو» گرامی می‌دارند

[/INDENT]حال اینجا سخن نبونید+کتزیاس را باور کنیم
یا سخن کوروش را که سابقه فریبکاری هم داشته
(از مقایسه این لوح با کتیبه بیستون فریبکاری مشخص شده)

mmj;128382 نوشت:

کوروش ربطی به پیامبر اسلام ندارد بعلاوه من گفتم که کوروش معصوم است و نباید کردار اورا بیان کرد؟! همه حرف من اینست که منصفانه و بی طرفانه بنویسید!انچه گفته امد نیز در همین راستا بود.
اینکه یک نفر از نام دیگری سواستفاده کند ربطی بدیگری ندارد دلیل نمیشود که ما هرچه دروغ میدانیم در رد شخصیت اول ردیف کنیم

چرا دروغ ؟!
شما چرا زمانی که انصاری علیه پیامبر نوشته بود
سینه تان را چاک ندادید و کفن نپوشیدید ؟!
حال برای کوروش همه را متهم به دروغ گویی می کنید ؟!

دروغگویی انصاری بیسواد که بنی عامر را بنی امیر می نویسد
برای دوستانش هم روشن است ، آنها تنها کاری
که می توانند بکنند اینست که بگویند ، علیه کوروش ننویسید
حال او یک غلطی کرده !!!

شما اگر توانایی مباحثه و گفتگو داشتید که
جستار ها را نمی بستید و برای انصاری مجانی کار کنید !!

حال ما را متهم به دروغ می کنید در حالی که حتی
مقالاتی را که کپی م کنید و لینک می دهید را بدرستی نخوانده اید !!

mmj;128382 نوشت:

گیریم یک مسیحی صهیونیست امد و عیسی ع یا حتی یکی ازخواریون را با پیامبر اسلام مقایسه کرد و قصدش هم تحریب چهره پیامبر باشد ما چون میبنیم که عیسی با پیامبرمان قیاس شده باید بیاییم عیسی را به نقد بکشیم و گزاره هایی که اشتباه هستند را در رد او بیاوریم ؟!!

خیر نقد ما بر کوروش ربطی به یکی دوسال اخیر ندارد و
اصلا ربطی هم به این کتاب ندارد ...

ما در حال نقد کتاب "الله اکبر" این جاعل هم هستیم که
ربط چندانی به تاریخ ایران ندارد ...
هدف ما چیز دیگریست و هدف شما متاسفانه برخلاف گذشته
علیه هدف ما قرار گرفته است و این اصلاخوب نیست ...

همانطور که جناب غیاث آبادی و دکتر پرویز رجبی
آبرو و توانشان را برای شناسایی و شناخت تاریخ
حقیقی گذاشته اند و در این راه انواع تهدید ها را تحمل کرده اند
ما نیز در حد توانمان (که بسیار کمتر از این اساتید است)
سعی بر روشنگری داریم ...
در این راه نیز حق داریم استدلال های خود را داشته باشیم ...

mmj;128382 نوشت:

شمامیخواهید با نام اسلام لگدروی شخصیتهای تاریخی نهید چون یک مزدور بنا به وظیفه مزدوریش امده چنین گفته ؟ نقد صحیح انست که گفته های درست تاریخی اولا نقل شود بدون هیچ جانبداری! ثانیا گفته هایی که پیرامون پیامبر به نادرستی مطرخ شده روشن گردند که شما مورد اول را رعایت نکرده اید

تکراریست ...
گفتیم که ما سالها در باره هخامنشیان و تاریخ ایران نوشته ایم
این کتاب را هم یکسال نیست که شروع به نقدش کرده ایم

بنابراین این کتاب نبوده که ما را برآن داشته نقدی بر کوروش بنویسیم ...

mmj;128382 نوشت:

جناب شهاب قربانت شوم! ببین وقتی اشباه نوشته اید ساده است انرا بپذیرید! چرا بجای اینکار
اولا در کتاب دانیال نام قوم پارس هست نام کوروش وجود دارد جاهایی که پیشبینی هم دارد ویزگی ها ذکر شده اند بطوریکه براحتی میتوان فهمید مثلا منظور امپرتوری سلوکی است که بعد از سکندر به 4جز تقسیم شده... (بافرض عدم تحریف) بعلاوه هیچ مورخی چنین پنداری که شما دررابطه با ارمیا پنداشته اید را نداشته و نگفته ! از این که بگذریم میگویید که پیش گویی است خب شمااز کجا ان پیشگویی دریافتید که اها ! مقصود ازان قوم ظالم و خونریز شمالی دولت پارس به رهبری کوروش است ! با اینکه حتی خود یهودیان در یکجا انرا با حمله سکاها یکی میدانند که هرودوت نیز در کتاب اول خود در همان حوالی به چنین یورشی اشاره دارد.

کجای ارمیا و اصولا کجای کل تورات گفته شده که قوم شمالی ،پارس است و یا به رهبری کوروش
والله نقد صحیح و بیطرفانه نوشتن، موجب اعتبار و ارزش و پذیرش نوشته های خود شما میشود!

2- زمانیکه کوروش حمله کرد ماد زیر مجموعه بوددرست! اما قبل از او معاصر با ارمیا یا چند سال بعد از او ، زیر سلطه ماد، هم دولت ارمنستان بودکه اشکناز و احتمالا اراراتیان و هم سوریه را دربر میگرفت یعنی مادها بنوغی قوم شمال بودند! و در زما ن استیاگ و نبونید دو دولت ماد و بابل در جنگ بوده اند و نبونید هم مادیان را خونریز معرفی میکند
3- درباب 51تامی از پارس و حتی اشاره ای به ان نیست بعلاوه در بند 11 پادشاهان مادیان گفته است در بند18 گفته است که بتها از بین میروند! دربند 44 از انتقام یهوه از بل خدای بابل سخن رفته در بند ،29 ، 37 میگوید بابل ویران میشود.. درتورات هرجا هخامنشیان منظور بوده یا ماد و پارس را یکجا اورده ویا پارس را به تنهایی اورده ، از سو ی دیگر اینکه بگوییم کوروش بود با کتیبه های بابلی نمیسازد چون انها تصریح دارند که او در بابل غارت نکرد قتل و عامی روی نداد بابل را ویران نکرد بتهارا خراب نکرد ازانها انتقام نگرفت بقول شما بتهارا پرستید هرچه هست با کوروش نمیسازد


دوست عزیز
شما حتی نوشته ما را نخوانده اید و اشتباه بزرگ خود را تکرار کرده اید :

آنجا که یهودیان می گویند حمله سکاها از شمال بوده
منظور حمله به اورشلیم است نه بابل !!!

در این لینک در تفسیر "بلا" از شمال آمده " (بند 4)

[INDENT]حملة‌ سكاها
در همان‌ سالي‌ كه‌ ارمياء به‌ خدمت‌ فراخوانده‌ شد (626 ق‌.م‌.)، قبايل‌ زيادي‌ از بربريان‌ شمال‌ بطرز وحشيانه‌اي‌ به‌ اقوام‌ جنوب‌ غربي‌ آسيا حمله‌ كردند.

[/INDENT]تا اینجا حرف شما درست ولی ...
یک اشتباه بزرگ اینکه :

شما بلا از سمت شمال (نابودی اورشلیم) را با
نابودی بابل ( یورش کوروش) یکی گرفته اید

بند 50 و 51 را بخوانید :

در تفسیر نوشته :
[INDENT]در اين‌ بابها نيز، به‌ همان‌ گونه‌ كه‌ اشعيا قبلاً نبوت‌ كرده‌ بود (اشعيا 13 : 17 - 22)، سقوط‌ و نابودي‌ هميشگي‌ بابل‌ با بياني‌ كه‌ ابهت‌ و عظمت‌ مطلب‌ را مي‌رساند، پيشگويي‌ شده‌ است‌

ارمیا 51
27 به بعد :
مجازات‌ بابل‌ (لینک )
25 «اي‌ بابل‌، اي‌ كوه‌ مستحكم‌، اي‌ ويران‌ كننده‌ جهان‌، اينك‌ من‌ دشمن‌ توام‌! دستم‌ را برضد تو بلند مي‌كنم‌ و تو را از آن‌ بلندي‌ فرود مي‌آورم‌. از تو چيزي‌ جز يك‌ تپه‌ خاكستر باقي‌ نخواهم‌ گذارد. 26 تو براي‌ هميشه‌ ويران‌ خواهي‌ ماند، حتي‌ سنگهايت‌ نيز ديگر براي‌ بناي‌ ساختمان‌ بكار نخواهد رفت‌.
27 «به‌ قومها خبر دهيد تا براي‌ جنگ‌ با بابل‌ بسيج‌ شوند! شيپور جنگ‌ بنوازيد. به‌ سپاهيان‌ آرارات‌، ميني‌ و اشكناز بگوييد كه‌ حمله‌ كنند. فرماندهاني‌ تعيين‌ كنيد تا دستور حمله‌ را بدهند. اسبان‌ زياد فراهم‌ آوريد! 28 لشكريان‌ پادشاهان‌ ماد و فرماندهانشان‌ و سپاهيان‌ تمام‌ كشورهايي‌ را كه‌ زير سلطه‌ آنها هستند، فرا خوانيد!»

در تفسیر زیر همین مطلب بخوانید :

باب‌هاي‌ 50 و 51 . پيشگويي‌ سقوط‌ بابل‌

در اين‌ بابها نيز، به‌ همان‌ گونه‌ كه‌ اشعيا قبلاً نبوت‌ كرده‌ بود (اشعيا 13 : 17 - 22)، سقوط‌ و نابودي‌ هميشگي‌ بابل‌ با بياني‌ كه‌ ابهت‌ و عظمت‌ مطلب‌ را مي‌رساند، پيشگويي‌ شده‌ است‌ (51 : 37 - 43).

عزرا درباره نابودی بابل می گوید : در سال‌ اولي‌ كه‌ بابل‌ سقوط‌ كرد، كوروش‌ پادشاه‌ ماد و فارس‌، فرماني‌ صادر كرد مبني‌ بر اينكه‌ يهوديان‌ به‌ سرزمين‌ اجدادي‌ خود بازگردند (عزرا 1:1)

اشعیا :
اين‌ است‌ پيغامي‌ كه‌ اشعيا (پسر آموص‌) درباره‌ بابل‌ از خدا دريافت‌ كرد:
2 پرچم‌ جنگ‌ را بر تپه‌اي‌ بلند برافرازيد و سربازان‌ را فرا خوانيد و دروازه‌هاي‌ مجلل‌ بابل‌ را به‌ آنها نشان‌ دهيد تا بسوي‌ آنها يورش‌ برند. ... هر كه‌ گير بيفتد با شمشير يا نيزه‌ كشته‌ خواهد شد. 16 اطفال‌ كوچك‌ در برابر چشمان‌ والدينشان‌ به‌ زمين‌ كوبيده‌ خواهند شد؛
خانه‌ها غارت‌ و زنان‌ بي‌عصمت‌ خواهند گرديد.
17 «من‌ مادها را كه‌ توجهي‌ به‌ طلا و نقره‌ ندارند به‌ ضد بابلي‌ها برخواهم‌ انگيخت‌ تا بابلي‌ها نتوانند با پيشكش‌ كردن‌ ثروت‌ خود جان‌ خود را نجات‌ دهند.
18 سپاهيان‌ مهاجم‌ بر جوانان‌ و كودكان‌ رحم‌ نخواهند كرد و آنها را با تير و كمان‌ هدف‌ قرار خواهند داد.
. 19 به‌ اين‌ ترتيب‌، خدا بابل‌ را كه‌ باشكوهترين‌ ممالك‌ و زينت‌ فخر كلدانيان‌ است‌ مانند سدوم‌ و عموره‌ با خاك‌ يكسان‌ خواهد كرد. 20 بابل‌ ديگر هرگز آباد و قابل‌ سكونت‌ نخواهد شد. حتي‌ اعراب‌ چادرنشين‌ نيز در آنجا خيمه‌ نخواهند زد و چوپانان‌ گوسفندان‌ خود را در آن‌ مكان‌ نخواهند چرانيد. 21 تنها حيوانات‌ وحشي‌ در آنجا بسر خواهند برد و روباه‌ها در آن‌ محل‌ لانه‌ خواهند كرد. جغدها در خانه‌هاي‌ آنجا ساكن‌ خواهند شد و بزهاي‌ وحشي‌ در آنجا جست‌ و خيز خواهند كرد. 22 صداي‌ زوزه‌ گرگها و شغالها از درون‌ كاخهاي‌ زيباي‌ بابل‌ به‌ گوش‌ خواهد رسيد. آري‌، زمان‌ نابودي‌ بابل‌ نزديك‌ است‌!» منبع
[/INDENT]
اینها همه به هم مرتبط اند و تکه های پازل هستند ...
بخش حمله سکاها مربوط به نابودی اورشلیم بود که
ربطی به بابل ندارد ...

mmj;128382 نوشت:

یکم ، احسنت . تبارکالله فیه. کاملا درست است! کوروش نام شخص است اما در ارمیا نه نام این شخص امده و نه قومش !

صد البته سخن ما درست است

کوروش نامش در ارمیا نیامده ...
ما هم نگفتیم آمده است !!

در قرآن هم نام بخت النصر نیامده ولی
آیاتی را که یهودیان توسط بنده جنگجوی خداوند
مجاازات شده اند را به او نسبت می دهند ...

در کتب مقدس (تحرف نشده ) این خاصیت وجود دارد
که پیش گویی ها می شود بدون ذکر نام ...

حال این قومی که از شمال آمده چه قومیست و
توسط چه کسی رهبری می شود باید به تفسیر
همین بند ها مراجعه کرد :.

باب‌هاي‌ 50 و 51 . پيشگويي‌ سقوط‌ بابل‌
در اين‌ بابها نيز، به‌ همان‌ گونه‌ كه‌ اشعيا قبلاً نبوت‌ كرده‌ بود (اشعيا 13 : 17 - 22)،
لینک اشعیا 13
در تفسیر این لینک می خوانیم :
باب‌هاي‌ 13 و 14 : 1 - 27 . سقوط‌ بابل‌ نكتة‌ بسيار جالب‌ اين‌ نبوت‌ سقوط‌ بابل‌ مي‌باشد كه‌ به‌ مفهوم‌ رهايي‌ اسراي‌ قوم‌ خدا بود (1:14-4). در سال‌ اولي‌ كه‌ بابل‌ سقوط‌ كرد، كوروش‌ پادشاه‌ ماد و فارس‌، فرماني‌ صادر كرد مبني‌ بر اينكه‌ يهوديان‌ به‌ سرزمين‌ اجدادي‌ خود بازگردند (عزرا 1:1).

شما اگر به تفسیر خودشان اطمینان دارید
پس اعتماد کنید و باور کنید که آن قوم مهاجم
به بابل (نه اورشلیم!!) قوم کوروش بوده ...

mmj;128382 نوشت:

2- بنده این مورد را اشتباه گفتم ان موردی که بعرض رسید درباره باب 6 بود که در انجا نیز قوم شمالی گفته شده و منظور سکاها هستند
اما شما قسمتی از باب 50 را اورده اید و منظور از قوم شمالی را کوروش دانسته اید! خیلی خب
اما ایا این تحریف نیست که ایات اول انرا نمی اورید میترسید کوروش بد جلوه ندهد نقدتان موثر نیفتد ویا ....!!
ایات اولیه باب 50 ارمیا :

ارميا 2:50 4:50

2:50 «در ميان امّت ها اخبار و اعلام نماييد، ‌عَلَمي برافراشته، اعلام نماييد و مخفي مداريد. بگوييد كه بابل گرفتار شده،‌ و بيل خجل گرديده است. مَرُوْدك خرد شده و اَصنام او رسوا و بتهايش شكسته گرديده است،

3:50 زيرا كه امتي از طرف شمال بر او مي آيد و زمينش را ويران خواهد ساخت به حدي كه كسي در آن ساكن نخواهد شد و هم انسان و هم بهايم فرار كرده،‌ خواهند رفت.

4:50 خداوند مي گويد كه در آن ايّآم و در آن زمان بني اسرائيل و بني يهودا با هم خواهند آمد. ايشان گريه كنان خواهند آمد و يهوه خداي خود را خواهند طلبيد.


تحریف قشنگی بود !!

كلام‌ خدا دربارة‌ بابل‌
‌ كلامي‌ كه‌ خداوند درباره‌ بابل‌ و زمين كلدانيان‌ به‌ واسطه‌ ارميا نبي‌ گفت‌: 2 «در ميان‌ امّت‌ها اخبار و اعلام‌ نماييد، عَلَمي‌برافراشته‌، اعلام‌ نماييد و مخفي‌ مداريد. بگوييد كه‌ بابل‌ گرفتار شده‌، و بيل‌ خجل‌ گرديده‌ است‌. مَرُوْدَك‌ خرد شده‌ و اَصنام‌ او رسوا و بتهايش‌ شكسته‌ گرديده‌ است‌، 3 زيرا كه‌ امّتي‌ از طرف‌ شمال‌ بر او مي‌آيد و زمينش‌ را ويران‌ خواهد ساخت‌ به‌ حدي‌ كه‌ كسي‌ در آن‌ ساكن‌ نخواهد شد و هم‌ انسان‌ و هم‌ بهايم‌ فرار كرده‌، خواهند رفت‌.

طبیعتا هر فردی که اندک تاریخی بداند ، این موضوع را می داند
که بت های بابل پیش از هجوم کوروش بی قدر شده بودند
و اینرا خود کوروش هم می گوید
اینکه ویران خواهد شد ، یعنی پس از ویرانی مردوک و بت های دیگر است و
از افعال اینرا بوضوح می توان دریافت !!

mmj;128382 نوشت:

حالا شما به ما بگویید ایا کوروش مردوک را خورد کرد انرا شکست ؟!!!!!! شما که گفته بودید او به مردوک نماز گذاشته ، بت پرست است (!!!!)

کوروش که بت پرست است !!!
خودش گفته که خودش و اجدادش بعل مردوک و نبو را
می پرستیده اند ...
خدای خود را هم مردوک می داند ...

mmj;128382 نوشت:

خب البته هیچ بعید نیست از این جناب هرکس نظری مخالف داشته باشد اینگونه محترمانه و مستند و مستدل نقد میشود! همانگونه که پیش از این دیدیم که چگونه باراستی و درستی گزاره های تاریخی را نقل میکند

ما می خوانیم و نقد می کنیم
شما نخوانده می نویسید و انگ می زنید !!

چقدر ارزش دارد انسان زندگیش و توانش را برای
اثبات خوبی یک بت پرست مشرک خونخوار بگذارد !!!

mmj;128382 نوشت:

از نوشته های مطلق اندیش شما پرپیداست که معنای نسبیت را دانسته و درنوشته هایتان بکاربسته اید !

در تاریخ و پژوهش در تاریخ مطلق انگاری معنا ندارد ...
آنها که خود را در مواجهه با داده های نو تاریخی
دست خالی می بینند ، مطلق انگارند و تاریخ را درک نکرده اند و
علم تاریخ را نمی دانند ...

یا علی

جناب شهاب با درود!

نقل قول:

این دو بند خود نشان می دهد که شما اصولا تحلیل
غیاث آبادی را نخوانده اید و فقط استفاده ابزاری کرده اید
تا کوروش را تبرئه کنید ...


جناب شهاب طبق معمول در این پست هم ادعاهای شگفت مطرح کرده اند!
حضرت شهاب ، من از نوشتار ایشان استفاده ابزاری کردم یا شما که از ایشان کپی میکنید و ادرس نمیدهید! تحلیل غیاثابادی که درست برعکس پندار شماست ؟!
نقل قول:

این لینک را شما در پست پیش داده اید :

http://ghiasabadi.com/opis.html
درست ؟

در پاراگراف دوم نوشته :
[INDENT]“هنگامی که کوروش به سپاه اکَـد در شهر اُپـیـس بر کرانه رود دجـلـه حمله کرد؛ مردمان اَکَـد بشوریدند. اما او همه مردمان شهر را از دم بکشت.”
برای آگاهی بیشتر بنگرید به: رویدادنامه نبونید و کورش بزرگ در کتاب: تمدن هخامنشی، سیزده گفتار در بررسی‌های هخامنشی، از همین نگارنده، (یعنی خود غیاث آبادی)
[/INDENT]خوب وقتی که شما دو سطر از این استدلال را نخوانده اید که بدانید یک سال
پیش از این مقاله خود جناب غیاث آبادی این موضوع را تایید کرده اند ،
چه انتظاری از درک باقی نوشتار می رود ؟!!


فرار به جلو!
شهاب عزیز ، دقت کن تمام بحث غیاثابادی بر سر وازه "او" است ! کجا عیاثابادی گفته که من قبلا در کتابم چیزی دیگر میپنداشتم یا و اینک اینچتین!؟!! همانگونه که رفرنس داده میگوید بنگرید به رویدادنامه +کتابش

ذرانجا نوشته :
ماه تَـشـریـتـو (= آرامی: تـیـشـری/ فارسی باستان: بـاگَـیـادَئـیـش/ مهر)، هنگامی که کوروش به سپاه اکَـد در شهر اُپـیـس (شاید در جای بغداد امروزی) بر کرانه رود دجـلـه حمله کرد؛ مردمان اَکَـد بشوریدند (علیه چه کسی؟). اما او (کوروش یا نبونید؟) همه مردمان شهر را از دم بکشت.در باره این بند بنگرید به: قتل‌عام مردم اکد، به فرمان کورش یا به دست نبونید؟
http://ghiasabadi.com/ruydadnameh.html

حالا چطور حضرتتان چنین پنداشتکه غیاثابادی قلا در کتابش تایید کرده که کوروش انجارا قتل عام کرده؟!!

خب ما می پذیریم ؟! که بی دقتیم و شما شاه بادقت هایید

نقل قول:

شما اصولا چند کتاب از غیاث آبادی خوانده اید ؟
در حالی که مقاله اینترنتی شان را نخوانده اید ؟!

میخواهید بفرمایید شما کتاب خوانده اید چندین کتاب خوانده اید؟!! مقاله خوانده اید ؟!! علم دارید؟!!

نقل قول:

ما استدلال کردیم ، شما با استفاده از ابزار مدیریت
آنها را زدودید !!

جناب شهاب عزیز دلم!
روز روشن دروغ نگویید؟!! کدام پست شما ، کدام نوشته ی شما را من حذف کردم؟!!! باید اثری از حذف باشد دیگر ؟!! نشان دهید!

نقل قول:

بخشی از استدلال ما چنین بود :

الف ) کوروش در زمینه منفور بودن نبونید در قیاس با
کتیبه بیستون دروغ گفته (اینرا خود جناب غیاث آبادی
تایید کرده اند ) بنابراین طبق کتیبه بیستون نبونید فردی
منفور نبوده !!
و همین نشان می دهد که او عمل وحشیانه ای انجام نداده است
وگرنه مردم بابل به سمت فرزندش نمی رفتند ...


ما به این استدلال شما پاسخ دادیم حضرت شهاب استدلال کرده اند "اگر نبونید بد بود انهم در زمان کوروش، پس چرا در زمان داریوش شخصی دربابل شورید و خودرا زاده ی نبونید خواند، این نشان میدهد نبونید بد نبود" (مضمونی ازخودم) ! پیش از این به دروغ گفتید حذف کرده ایم

بنده در پستهای زیر به این نوشته پاسخ داده ام و نشان دادیم علاوه بر کتیبه کوروش کتبیه های روحانیون بابلی نیز ناراضی بودن از نبونید را میرساند که شرحش گذشت بار دیگر بنگرید به :
http://www.askquran.ir/showthread.php?t=20353&page=3چ

فقط به این قسمت جواب نداده بودم که اینک میدهم :

نقل قول:

[INDENT]هنگامی که کوروش به سپاه اکَـد در شهر اُپـیـس بر کرانه رود دجـلـه حمله کرد؛ مردمان اَکَـد بشوریدند .اما او همه مردمان شهر را از دم بکشت.
[/INDENT]جمله به همين سادگي و به همين روانيست كه مي خوانيد ...
چرا بايد اين او كسي غير از كوروش بدانيم ؟!

استاد خرمشاهي مثلي دارد كه ميگويد بهترين
مفسر قرآن خود قرآن است ...

اينجا بهترين مفسر لوح خود لوح است ...
بنگريد به نمونه هاي ديگر :
[INDENT]شاه آسـتـیـاگ سپاهش را فراخواند. آنان بسوی کوروش، شاه اَنـشـان به پیش تاختند تا به نبردی پیروزمندانه با او در آیند. اما سپاهیان آسـتـیـاگ بر شاه خود شوریدند. او را به زنجیر کشیده و به کوروش سپردند.
[/INDENT]اينجا اولين "او" منظور كوروش است و دومين "او"
منظور آستياگ ...
نيازي به تفسيرهاي يهود پسند هم نيست ...

در ادامه مي نويسد:
[INDENT]کوروش، بسوی کشور هَـگـمَـتـانـه/ همدان پیش تاخت. سرای پادشاهی او را تصرف کرد. سیم و زر، و دیگر کالاهای گرانبهای کشور هـگـمـتـانـه را به غنیمت برگرفت و به اَنـشـان برد. اشیای ارزشمندی از . . .
[/INDENT]از غارت كوروش كه بگذريم ...
اينجا نيز هر فرد نا آكاهي در مي يابد كه اين " او"
همان آستياگ است ...

غارت ليدي :
[INDENT]در ماه نـیـسـانـو، کوروش شاه پارس، سپاهش را فراخواند و در پایین‌تر از شهر اَربیل از رود دجـلـه گذر کرد. در ماه اردیبهشت او بسوی کشور لـیـ . . . (لـیـدیـه/ لـیـکـیـه؟) پیش تاخت. شاه آنجا را بکشت و دارایی‌های او را بگرفت. او در آنجا پادگانی برای خود بنیان نهاد. آنگاه شاه و سپاهیانش در آن پادگان بماندند.
[/INDENT]


طبق استدلال شما :
شاه آسـتـیـاگ سپاهش را فراخواند. آنان بسوی کوروش، شاه اَنـشـان به پیش تاختند تا به نبردی پیروزمندانه با او در آیند. اما سپاهیان آسـتـیـاگ بر شاه خود شوریدند. او را به زنجیر کشیده و به کوروش سپردند.
[INDENT]در ماه نـیـسـانـو، کوروش شاه پارس، سپاهش را فراخواند و در پایین‌تر از شهر اَربیل از رود دجـلـه گذر کرد. در ماه اردیبهشت او بسوی کشور لـیـ . . . (لـیـدیـه/ لـیـکـیـه؟) پیش تاخت. شاه آنجا را بکشت و دارایی‌های او را بگرفت. او در آنجا پادگانی برای خود بنیان نهاد. آنگاه شاه و سپاهیانش در آن پادگان بماندند.

[/INDENT]او دراینجا درست به اولین اسم قبل از ضمیر میرسد اما دراینجا

کوروش، بسوی کشور هَـگـمَـتـانـه/ همدان پیش تاخت. سرای پادشاهی او را تصرف کرد. سیم و زر، و دیگر کالاهای گرانبهای کشور هـگـمـتـانـه را به غنیمت برگرفت و به اَنـشـان برد. اشیای ارزشمندی از . . .
و احتمالا اینجا

هنگامی که کوروش به سپاه اکَـد در شهر اُپـیـس بر کرانه رود دجـلـه حمله کرد؛ مردمان اَکَـد بشوریدند .اما او همه مردمان شهر را از دم بکشت.
اشخاص عایب در عبارت مدنظرند یعنی" او " اول استیاگ و دومی احتمالا نبونید. بنابراین با چنین استدلالی هرگز نمیتوان چیزی را ثابت کرد

نقل قول:

سخن جناب غیاث آبادی هم مطلق نیست :
[INDENT]...مردمان بابل/ اکد از فرمانروایی نبونید و دخالت او در آیین‌های مردمی ناراضی بوده‌اند. http://ghiasabadi.com/opis.html
[/INDENT]خوب در نامه نگاری با جناب غیاث آبادی متوجه شدیم ایشان نیز
به موضوع منفور بودن نبونید شک کرده اند ،
یعنی یکی از استدلال های ایشان نیز قابل شک است ...


نامه نگاریهای شما قابل اعتماد نیست انچه قابل اعتماد است که غیاثابادی رسما درسایتش اعلام کند! وقت این ترفندها گذشته!

نقل قول:

ب) نبونید در اغلب الواح و به گفته محققان فردی آرام بوده که
حتی سپاهش را خودش رهبری نمی کرده
چطور او چنین سرکوبی را می توانست رهبری کند ؟!


بله یکی از این محققان بنام نیز لابد خود اقای بادقت حتاب شهابند؟!
سال نخست (۵۵۵/ ۵۵۴)

آنان بینجامیدند [. . . ؟] و او برنخواست . . . همه خاندان . . . شاه، سپاه خود را فراخواند و بر علیه آن کشور (کـیـلـیـکـیـه؟) [صف بستند؟] . . .
++
سال سوم
در ماه کـیـسْـلـیـمـو (= آرامی: کِـسْـلِـو/ فارسی باستان: آثْـری‌یـادی‌یَـه/ آذر)، شاه سپاهش را فراخواند و [سپاهیان را با شاه متحد کرد؟]. نَـبـوتَـتّـان اوسـورُف آمـورّو و . . . پیش تاختند بسوی . .
آنان در برابر پایتخت اَدومّـو (= اِدوم) اردو زدند . . . دروازه شـیـن‌تـیـنـی . . . سپاه دشمن فرو کوفته شد

پس دیدیم هم ارام بوده و هم سپاهش را هرگز رهبری نمیکرده!!

نقل قول:

) نبونید آنزمان در اپیس نبوده و فرمانده سپاه نبوده
که بخواهد چنین عملی را انجام دهد ...
در آخرین صحنه می بینیم که محل نبونید را اینگونه توصیف می کنند:
[INDENT]نَـبـو از شهر بـورسـیـپـا برای مشایعت‌کنندگان از بِـل برفت . . . شاه به نیایشگاه اِتـورکَـلَـمَّـه در آمد. در نیایشگاه او . . .
[/INDENT]

اقای بادقت ، جناب شهاب گرامی ، سالار علمی همه ی ما! فکر نمیکنید وقت چنین برداشتهای سطحی و شخصی گذشته است باتوجه به اینکه همه ما ماخذ را در اختبار داریم! برای من اصرار شما بر گفته هایتان شگفت انگیز است!

دقت کنید (اگر نکرده اید ، اگر دقت کرده اید قصد دیگری داشته اید) شاه دراغاز سال؟(درست معلوم نیست) در انجا بوده است اما قطعا بعد از چند ماه کوروش حمله میکند ماههارا خود بشمرید در این چند ماه شاه میتواند دنیا را بگردد! :
[INDENT]سال هفدهم (۵۳۸/۵۳۹)

نَـبـو از شهر بـورسـیـپـا برای مشایعت‌کنندگان از بِـل برفت . . . شاه به نیایشگاه اِتـورکَـلَـمَّـه در آمد. در نیایشگاه او . . .
کشور دریا (؟) به هجوم کوچکی دست زد. بِـل به میان مشایعت‌کنندگان رفت. آنان جشن سال نو را برابر با سنت‌های همیشگی انجام دادند.
(ماه اول یا دوم؟! ) :
در ماه [آبـو؟] لـوگـال مَـردَه (خدای شهر اوروک؟) و دیگر خدایان از شهر مَـرَد، و خدا زَبَـدَه (= زَبَـبَـه، خدای شهر کیش) و دیگر خدایان از شهر کـیـش، خدابانو نـیـنْـلـیـل (همسر مردوک) و دیگر خدایان هـورسَـگـکَـلَـمَـه (؟) از بابل دیدار کردند. تا اینکه در پایان ماه اولـولـو (= آرامی: اِلـول/ فارسی باستان: کـاربـاشـیـا/ شهریور) همه خدایان از بالا و پایین به اَکَـد در آمدند. خدایان شهرهای بـورسـیـپـا، کـوتـهَـه و سیپار نیامدند.
در ماه تَـشـریـتـو (= آرامی: تـیـشـری/ فارسی باستان: بـاگَـیـادَئـیـش/ مهر)، هنگامی که کوروش به سپاه اکَـد در شهر اُپـیـس (شاید در جای بغداد امروزی) بر کرانه رود دجـلـه حمله کرد؛ مردمان اَکَـد بشوریدند (علیه چه کسی؟). اما او (کوروش یا نبونید؟) همه مردمان شهر را از دم بکشت.
[/INDENT]این نکات و استدلالهای علمی از جناب اقای شهاب که ادعای بادقتی شان گوش فلک را کر کرده حتما قابل انتظار است!

نقل قول:

شما در عنوان و ادامه و مباحث این جستار
بحثی پیرامون اسکندر می بینید ؟!
یا علاقه دارید بحث را به سمتی که علاقه دارید بکشانید ؟!
این نوشته تنها چیزی که متوجه می شویم این است که
تمام تلاش شما برای نشان دادن ذوالقرنین بودن و پیامبر بودن
و یکتاپرست بودن کوروش از دید شخص خودتان غیر علمی و متعصبانه است !!!


جناب شهاب ، بنده نواز ی میفرمایید ! شوخی میکنید؟! شما بادقت هستید؟!!
بنده دوست دارم بحث را تغییر دهم یا شما که پیش از ایندر پست 34 نوشته بودید :
همانطور که ایشان کاملا اعتقاد دارند که حتی یک احتمال
هم وجود ندارد که کوروش ذوالقرنین باشد ولی شما همچنان
تلاش می کنید تا خلافش را ثابت کنید...

همچنین خودمان این حق را برای خود محفوظ می دانیم که
در مورد اسکندر احتمالی را مطرح کنیم ...

عجب!
نقل قول:

انی که کوروش برای خودش تبارسازی می کند و
مشخص می شود تبارسازی کرده سخن کتزیاس صحیح است ، برادر ...

بردار جان؛ قربانت شوم ! شما که استاد منطقید شما دیگر چرا؟

ایا این نتیجه گیری صحیح است؟
1- کورش دروغگو است
2- کوروش تبارسازی دروغین انجام داده
3- پس گفته ی کتزیاس صحیح است!!! نام این مغالطه چیست؟!

شهاب گرامی در ادامه نوشته اند

نقل قول:

در ترجمه منشور نبونید می خوانیم :
[INDENT]کـوروش، شاه اَنـشـان، دومین در سلسله (؟)، خواب آنان را پراند.http://ghiasabadi.com/nabonidus.html
[/INDENT]خوب طبق این سخن ما می دانیم تبارسازی کوروش در استوانه اش
دروغی بیش نبوده :
[INDENT]۲۰٫ منم «کـورش»،...پسر «کمبوجیه»، ..، نـوه «کـورش»، .. نبیره «چیش‌پیش»..
۲۲٫ از دودمـانی ‌کـه ‌همیشه شـاه بـوده‌اند و فـرمانـروایی‌اش را «بِل/ بعل» و «نَـبـو» گرامی می‌دارند

[/INDENT]حال اینجا سخن نبونید+کتزیاس را باور کنیم
یا سخن کوروش را که سابقه فریبکاری هم داشته
(از مقایسه این لوح با کتیبه بیستون فریبکاری مشخص شده)


انچه ما بیان کردیم یعنی گفته ی کتزیاس صددرصد اشتباه است
ببینید . خیلی واضح است :
کتزیاس میگوید 1- کوروش چوپانزاده بود و نه شاه!
2- پاداشاهی را از استیاگ بفریب ستاند!
ok
فرض : گوییم که کوروش دروغ گفته است در نتیجه تبارسازیش بی اعتبار است

اما نبونید معاصر کوروش گوید :
شاه آسـتـیـاگ (در متن بابلی: ایـشْـتـومِـگـو) سپاهش را فراخواند. آنان بسوی کوروش (در متن بابلی: کـورَش)، شاه اَنـشـان به پیش تاختند تا به نبردی پیروزمندانه با او در آیند.
همچنین همینطور که جناب شهاب هم گفتند :
کـوروش، شاه اَنـشـان، دومین در سلسله (؟)، خواب آنان را پراند. او با ارتش کوچک خود، تیره و تبار گسترده مادها را پراکند. او آسـتـیـاگ، شاه مـادها را شکست داد و او را دستگیر کرد تا کشور او تصرف شود
کوروش دومین شاه است! یعنی پیش از او نیز شاهی بوده به گفته خودش ، پدر او یا پدران او! اما ممکن است گفته شود که کورش در کتیبه خود دومین یا سومین کوروش است یا چندمین شاه ، چرا نبونید اورا دومین خوانده یا منظورش دومین کوروش بوده یا دومین شاه! اکر اشتباه گفته است میتوان احتمال داد که از تبار کوروش بیخبر بوده است اما انچه از منشور نبونید ثابت است که کوروش شاه بوده و دومین؟ بجای پدرش یا؟!

دروغ است گفته های کتزیاس چون : 1- کوروش شاه انشان است ونه چوپانزاده 2- کوروش با فریبکاری پادشاهی را نگرفته با جنگ بدست اورده!

نقل قول:

جناب شهاب ، بنده اصلا نوشته ی انصاری را نخواندم تنها نقدهایی دیده بودم از دوست عزیزمسلمان ایرانی و اخیرا از شما!
+ بنده مگر قرار است هرکس هرچه گفت بروم برای ان سینه چاک کنم شاید توان علمیش نداشته باشم وقتش را ... انچه هم پیرامون کوروش گفتم برای دعوت شما به منصفانه نوشتن بود وگرنه من از زحمات شما قدردانی کردم خودتان نیک میدانید که پیش از این من به شما بسیار ارادت داشته ام! و قبل از اینکه شما نقد انصاری را هم شروع کنید گهگاه نوشتارهایی که پیرامون کوروش مینوشتید در وبلاگتان نظراتی مخالف میدادم! پس این ربطی به انصاری ندارد

نقل قول:

شما اگر توانایی مباحثه و گفتگو داشتید که
جستار ها را نمی بستید و برای انصاری مجانی کار کنید !!

حال ما را متهم به دروغ می کنید در حالی که حتی
مقالاتی را که کپی م کنید و لینک می دهید را بدرستی نخوانده اید


قربانت شوم جناب شهاب ، بنظرت اینجا جای مظلوم نمایی است؟!! جای نه نه من غریبمه؟!!

جناب من در هیچ تایپیکی که با شما درحال گفتگو باشم انرا نبسته ام خودتان دیدید که دو تایپیک مشابه با موضوع با عنوان و با مضمون مشابه وجود داشت من و شما در یکی از انها گفتگو میکردیم یکی دیگر بدون پیگیری و گفتگو و ادامه بحثها باقی مانده بود من انرا قلف کردم و ادرس تایپیکی که داشتیم دران گفتکو میکردیم را دادم! کجای این اشتباه است؟! شما ....
جستار انصاری هم من نبسته ام پس دروغ نبافید!

نقل قول:

دوست عزیز
شما حتی نوشته ما را نخوانده اید و اشتباه بزرگ خود را تکرار کرده اید :

آنجا که یهودیان می گویند حمله سکاها از شمال بوده
منظور حمله به اورشلیم است نه بابل !!!


نقل قول:

جنوب‌ غربي‌ آسيا حمله‌ كردند.

تا اینجا حرف شما درست ولی ...
یک اشتباه بزرگ اینکه :

شما بلا از سمت شمال (نابودی اورشلیم) را با
نابودی بابل ( یورش کوروش) یکی گرفته اید


شهاب عزیزم! بنده که در پست قبل گفتم با صدای بلند اعلام کردم که اقا من انرا اشتباه نقل کرده ام -اشتباه در نقل قول- ان مربوط به باب 6 بود! برعکس شما اشتباهم را پذیرفتم

نقل قول:

ارمیا 51
27 به بعد :
مجازات‌ بابل‌ (لینک )
25 «اي‌ بابل‌، اي‌ كوه‌ مستحكم‌، اي‌ ويران‌ كننده‌ جهان‌، اينك‌ من‌ دشمن‌ توام‌! دستم‌ را برضد تو بلند مي‌كنم‌ و تو را از آن‌ بلندي‌ فرود مي‌آورم‌. از تو چيزي‌ جز يك‌ تپه‌ خاكستر باقي‌ نخواهم‌ گذارد. 26 تو براي‌ هميشه‌ ويران‌ خواهي‌ ماند، حتي‌ سنگهايت‌ نيز ديگر براي‌ بناي‌ ساختمان‌ بكار نخواهد رفت‌.
27 «به‌ قومها خبر دهيد تا براي‌ جنگ‌ با بابل‌ بسيج‌ شوند! شيپور جنگ‌ بنوازيد. به‌ سپاهيان‌ آرارات‌، ميني‌ و اشكناز بگوييد كه‌ حمله‌ كنند. فرماندهاني‌ تعيين‌ كنيد تا دستور حمله‌ را بدهند. اسبان‌ زياد فراهم‌ آوريد! 28 لشكريان‌ پادشاهان‌ ماد و فرماندهانشان‌ و سپاهيان‌ تمام‌ كشورهايي‌ را كه‌ زير سلطه‌ آنها هستند، فرا خوانيد!»

در تفسیر زیر همین مطلب بخوانید :

باب‌هاي‌ 50 و 51 . پيشگويي‌ سقوط‌ بابل‌

در اين‌ بابها نيز، به‌ همان‌ گونه‌ كه‌ اشعيا قبلاً نبوت‌ كرده‌ بود (اشعيا 13 : 17 - 22)، سقوط‌ و نابودي‌ هميشگي‌ بابل‌ با بياني‌ كه‌ ابهت‌ و عظمت‌ مطلب‌ را مي‌رساند، پيشگويي‌ شده‌ است‌ (51 : 37 - 43).

در تفسیر نوشته :
[INDENT]در اين‌ بابها نيز، به‌ همان‌ گونه‌ كه‌ اشعيا قبلاً نبوت‌ كرده‌ بود (اشعيا 13 : 17 - 22)، سقوط‌ و نابودي‌ هميشگي‌ بابل‌ با بياني‌ كه‌ ابهت‌ و عظمت‌ مطلب‌ را مي‌رساند، پيشگويي‌ شده‌ است‌

ارمیا 51
27 به بعد :
مجازات‌ بابل‌ (لینک )
25 «اي‌ بابل‌، اي‌ كوه‌ مستحكم‌، اي‌ ويران‌ كننده‌ جهان‌، اينك‌ من‌ دشمن‌ توام‌! دستم‌ را برضد تو بلند مي‌كنم‌ و تو را از آن‌ بلندي‌ فرود مي‌آورم‌. از تو چيزي‌ جز يك‌ تپه‌ خاكستر باقي‌ نخواهم‌ گذارد. 26 تو براي‌ هميشه‌ ويران‌ خواهي‌ ماند، حتي‌ سنگهايت‌ نيز ديگر براي‌ بناي‌ ساختمان‌ بكار نخواهد رفت‌.
27 «به‌ قومها خبر دهيد تا براي‌ جنگ‌ با بابل‌ بسيج‌ شوند! شيپور جنگ‌ بنوازيد. به‌ سپاهيان‌ آرارات‌، ميني‌ و اشكناز بگوييد كه‌ حمله‌ كنند. فرماندهاني‌ تعيين‌ كنيد تا دستور حمله‌ را بدهند. اسبان‌ زياد فراهم‌ آوريد! 28 لشكريان‌ پادشاهان‌ ماد و فرماندهانشان‌ و سپاهيان‌ تمام‌ كشورهايي‌ را كه‌ زير سلطه‌ آنها هستند، فرا خوانيد!»

در تفسیر زیر همین مطلب بخوانید :

باب‌هاي‌ 50 و 51 . پيشگويي‌ سقوط‌ بابل‌

در اين‌ بابها نيز، به‌ همان‌ گونه‌ كه‌ اشعيا قبلاً نبوت‌ كرده‌ بود (اشعيا 13 : 17 - 22)، سقوط‌ و نابودي‌ هميشگي‌ بابل‌ با بياني‌ كه‌ ابهت‌ و عظمت‌ مطلب‌ را مي‌رساند، پيشگويي‌ شده‌ است‌ (51 : 37 - 43).

عزرا درباره نابودی بابل می گوید : در سال‌ اولي‌ كه‌ بابل‌ سقوط‌ كرد، كوروش‌ پادشاه‌ ماد و فارس‌، فرماني‌ صادر كرد مبني‌ بر اينكه‌ يهوديان‌ به‌ سرزمين‌ اجدادي‌ خود بازگردند (عزرا 1:1)

اشعیا :
اين‌ است‌ پيغامي‌ كه‌ اشعيا (پسر آموص‌) درباره‌ بابل‌ از خدا دريافت‌ كرد:
2 پرچم‌ جنگ‌ را بر تپه‌اي‌ بلند برافرازيد و سربازان‌ را فرا خوانيد و دروازه‌هاي‌ مجلل‌ بابل‌ را به‌ آنها نشان‌ دهيد تا بسوي‌ آنها يورش‌ برند. ... هر كه‌ گير بيفتد با شمشير يا نيزه‌ كشته‌ خواهد شد. 16 اطفال‌ كوچك‌ در برابر چشمان‌ والدينشان‌ به‌ زمين‌ كوبيده‌ خواهند شد؛
خانه‌ها غارت‌ و زنان‌ بي‌عصمت‌ خواهند گرديد.
17 «من‌ مادها را كه‌ توجهي‌ به‌ طلا و نقره‌ ندارند به‌ ضد بابلي‌ها برخواهم‌ انگيخت‌ تا بابلي‌ها نتوانند با پيشكش‌ كردن‌ ثروت‌ خود جان‌ خود را نجات‌ دهند.
18 سپاهيان‌ مهاجم‌ بر جوانان‌ و كودكان‌ رحم‌ نخواهند كرد و آنها را با تير و كمان‌ هدف‌ قرار خواهند داد.
. 19 به‌ اين‌ ترتيب‌، خدا بابل‌ را كه‌ باشكوهترين‌ ممالك‌ و زينت‌ فخر كلدانيان‌ است‌ مانند سدوم‌ و عموره‌ با خاك‌ يكسان‌ خواهد كرد. 20 بابل‌ ديگر هرگز آباد و قابل‌ سكونت‌ نخواهد شد. حتي‌ اعراب‌ چادرنشين‌ نيز در آنجا خيمه‌ نخواهند زد و چوپانان‌ گوسفندان‌ خود را در آن‌ مكان‌ نخواهند چرانيد. 21 تنها حيوانات‌ وحشي‌ در آنجا بسر خواهند برد و روباه‌ها در آن‌ محل‌ لانه‌ خواهند كرد. جغدها در خانه‌هاي‌ آنجا ساكن‌ خواهند شد و بزهاي‌ وحشي‌ در آنجا جست‌ و خيز خواهند كرد. 22 صداي‌ زوزه‌ گرگها و شغالها از درون‌ كاخهاي‌ زيباي‌ بابل‌ به‌ گوش‌ خواهد رسيد. آري‌، زمان‌ نابودي‌ بابل‌ نزديك‌ است‌!» منبع
[/INDENT]

نقل قول:

باب‌هاي‌ 13 و 14 : 1 - 27 . سقوط‌ بابل‌ نكتة‌ بسيار جالب‌ اين‌ نبوت‌ سقوط‌ بابل‌ مي‌باشد كه‌ به‌ مفهوم‌ رهايي‌ اسراي‌ قوم‌ خدا بود (1:14-4). در سال‌ اولي‌ كه‌ بابل‌ سقوط‌ كرد، كوروش‌ پادشاه‌ ماد و فارس‌، فرماني‌ صادر كرد مبني‌ بر اينكه‌ يهوديان‌ به‌ سرزمين‌ اجدادي‌ خود بازگردند (عزرا 1:1).

شما اگر به تفسیر خودشان اطمینان دارید
پس اعتماد کنید و باور کنید که آن قوم مهاجم
به بابل (نه اورشلیم!!) قوم کوروش بوده ...


تمامی گفته های فوق در تایید انچه پیش از این گفتم میباشد یعنی بتها در یورش قوم شمالی شکسته میشوند بابل ویران میشود و.......... حال میدانیم کوروش نه بتی شکست و باارامش وارد شهر شد اینرا نبونید و کتبه های بابلی میگویند (+کتیبه کوروش) نبونید میگوید:
روز پانزدهم، سیپار بدون جنگ تصرف شد. نَـبـونـیـد بگریخت.
در روز شانزدهم، گَـئـوبَـروَه/ گـوبـریـاس (در متن بابلی: اوگْـبَـرو)، فرماندار گوتیوم (سرزمین گـوتـیـان، از ایرانیان باختری)، همراه با سپاه کوروش بدون جنگ و پیکار به بابل اندر آمد.
سپس نـبـونـیـد به بابل بازگشت و آنگاه او در آنجا بازداشت شد. در پایان ماه، نگاهبانی از نیایشگاه اسگیله به سپرهای گـوتیان سپرده شد تا مبادا هیچیک از سپاهیان به درون اسگیله و دیگر بناهای آن راه برند. از آن پس، آیین‌ها و مراسم به مانند گذشته برگزار می‌شوند.
در روز سوم از ماه آرَهـسَـمـنَـه (= آرامی: مِـرهِـشـوان/ فارسی باستان: وَرکَـزَنَـه/ آبان)، کوروش به بابل اندر آمد. به پیش گام‌های او، شاخه‌های سبز افشانده می‌شد. او با مردمان شهر، پیمان صلح و آشتی گذارد. کورش به همه مردمان بابل، پیام درود و شادباش فرستاد. گئوبَروَه به فرمانداری بابل برگماشته شد.
از ماه کیسْلیمو تا ماه آدارو، همه خدایان اَکَد که نَبونید آنها را در بابل بی‌قدر کرده بود، به شهرهای مقدس خودشان بازگردانده شدند.
بجز اینگفته که ربطی به ارمیا اشعیا ندارد :
عزرا درباره نابودی بابل می گوید : در سال‌ اولي‌ كه‌ بابل‌ سقوط‌ كرد، كوروش‌ پادشاه‌ ماد و فارس‌، فرماني‌ صادر كرد مبني‌ بر اينكه‌ يهوديان‌ به‌ سرزمين‌ اجدادي‌ خود بازگردند (عزرا 1:1)

چون عزرا معاصر کوروش است بعکس ارمیا و اشعیا که معاصر مادها بوده اند و ربطی به ارمیا ندارد و در کتاب عزرا کوروش یکتا پرست است :
عزرا 1:1 11:1

1:1 و در سال اوّل كورش، پادشاه فارس تا كلام خداوند به زبان ارميا كامل شود، خداوند روح كورش پادشاه فارس را برانگيخت تا در تمامي ممالك خود فرماني نافذ كرد و آن را نيز مرقوم داشت و گفت:
2:1 «كورش پادشاه فارس چنين مي فرمايد: يهوه خداي آسمانها جميع ممالك زمين را به من داده و مرا امر فرموده است كه خانه اي براي وي در اورشليم كه در يهودا است بنا نمايم.
3:1 پس كيست از شما از تمامي قوم او كه خدايش با وي باشد؟ او به اورشليم كه در يهودا است،‌ برود و خانه يهوه را كه خداي اسرائيل و خداي حقيقي است، در اورشليم بنا نمايد.
4:1 و هركه باقي مانده باشد، در هر مكاني از مكان هايي كه در آنها غريب مي باشد، اهل آن مكان او را به نقره و طلا و اموال و چهارپايان علاوه بر هداياي تبرّعي به جهت خانه خدا كه در اورشليم است اعانت نمايند.»
5:1 پس رؤساي آباي يهودا و بنيامين و كاهنان و لاويان با همه كساني كه خدا روح ايشان را برانگيزانيده بود برخاسته، روانه شدند تا خانه خداوند را كه در اورشليم است بنا نمايند.
6:1 و جميع همسايگان ايشان، ايشان را به آلات نقره و طلا و اموال و چهارپايان و تحفه ها، علاوه بر همه هداياي تَبَرعّي اعانت كردند.
7:1 و كورش پادشاه ظروف خانه خداوند را كه نبوكد نّصر آنها را از اورشليم آورده و در خانه خدايان خود گذاشته بود، بيرون آورد.
8:1 و كورش پادشاه فارس، آنها را از دست مِتْرَدات، خزانه دار خود بيرون آورده، به شيشَبّصر رئيس يهوديان شمرد.
9:1 وعدد آنها اين است: سي طاس طلا و هزار طاس نقره و بيست و نه کارد،
10:1 و سي جام طلا و چهارصد و ده جام نقره از قسم دوّم و هزار ظرف ديگر.
11:1 تمامي ظروف طلا و نقره و پنجهزار و چهارصد بود و شيشبّصر همه آنها را با اسيراني كه از بابل به اورشليم مي رفتند برد.

درادامه هم عزرا اسامی افرادی که از بابل به اورشلیم بفرمان کوروش کوچ میکند را میبرد

نقل قول:

صد البته سخن ما درست است

کوروش نامش در ارمیا نیامده ...
ما هم نگفتیم آمده است !!

در قرآن هم نام بخت النصر نیامده ولی
آیاتی را که یهودیان توسط بنده جنگجوی خداوند
مجاازات شده اند را به او نسبت می دهند ...

در کتب مقدس (تحرف نشده ) این خاصیت وجود دارد
که پیش گویی ها می شود بدون ذکر نام ...

حال این قومی که از شمال آمده چه قومیست و
توسط چه کسی رهبری می شود باید به تفسیر
همین بند ها مراجعه کرد :.

باب‌هاي‌ 50 و 51 . پيشگويي‌ سقوط‌ بابل‌
در اين‌ بابها نيز، به‌ همان‌ گونه‌ كه‌ اشعيا قبلاً نبوت‌ كرده‌ بود (اشعيا 13 : 17 - 22)،
لینک اشعیا 13
در تفسیر این لینک می خوانیم :
باب‌هاي‌ 13 و 14 : 1 - 27 . سقوط‌ بابل‌ نكتة‌ بسيار جالب‌ اين‌ نبوت‌ سقوط‌ بابل‌ مي‌باشد كه‌ به‌ مفهوم‌ رهايي‌ اسراي‌ قوم‌ خدا بود (1:14-4). در سال‌ اولي‌ كه‌ بابل‌ سقوط‌ كرد، كوروش‌ پادشاه‌ ماد و فارس‌، فرماني‌ صادر كرد مبني‌ بر اينكه‌ يهوديان‌ به‌ سرزمين‌ اجدادي‌ خود بازگردند (عزرا 1:1).

شما اگر به تفسیر خودشان اطمینان دارید
پس اعتماد کنید و باور کنید که آن قوم مهاجم
به بابل (نه اورشلیم!!) قوم کوروش بوده ...

صدالبته که گفته های شما اشتباه است بدلایلی که پیش از این کذشت!
یکم. نگفتید ولی گفتید منظور از قوم شمالی کوروش است که اشتباه است چون نه تنها اسم که هیچ اشاره ای به کوروش نیست نتنها اشاره نیست مضمون کتاب و پیشگویی ها نیز با یافته های تاریخی و باستانشناسی نمیسازد از سویی دیگر این یافته ها را میتوان با مادها تطبیق داد
دوم . قیاستان بس معالفارق است و مضحک

سوم درباره عزرا هم که گذشت (گویا شما خیلی حظ میبرید که عزرا نام کوروش را اورده از اینرو دائم انرا تکرار میکنید)!

نقل قول:

تحریف قشنگی بود !!

كلام‌ خدا دربارة‌ بابل‌
‌ كلامي‌ كه‌ خداوند درباره‌ بابل‌ و زمين كلدانيان‌ به‌ واسطه‌ ارميا نبي‌ گفت‌: 2 «در ميان‌ امّت‌ها اخبار و اعلام‌ نماييد، عَلَمي‌برافراشته‌، اعلام‌ نماييد و مخفي‌ مداريد. بگوييد كه‌ بابل‌ گرفتار شده‌، و بيل‌ خجل‌ گرديده‌ است‌. مَرُوْدَك‌ خرد شده‌ و اَصنام‌ او رسوا و بتهايش‌ شكسته‌ گرديده‌ است‌، 3 زيرا كه‌ امّتي‌ از طرف‌ شمال‌ بر او مي‌آيد و زمينش‌ را ويران‌ خواهد ساخت‌ به‌ حدي‌ كه‌ كسي‌ در آن‌ ساكن‌ نخواهد شد و هم‌ انسان‌ و هم‌ بهايم‌ فرار كرده‌، خواهند رفت‌.

طبیعتا هر فردی که اندک تاریخی بداند ، این موضوع را می داند
که بت های بابل پیش از هجوم کوروش بی قدر شده بودند
و اینرا خود کوروش هم می گوید

کجایش تحریف بود؟

بتهای بابل هیچ گاه خورد و شکسته نشده بودند واین با بی قدر شدن متفاوت است بتها کماکان در زمان نبونید
پرستش میشدند و محترم بودند :
ماه [آبـو؟] لـوگـال مَـردَه (خدای شهر اوروک؟) و دیگر خدایان از شهر مَـرَد، و خدا زَبَـدَه (= زَبَـبَـه، خدای شهر کیش) و دیگر خدایان از شهر کـیـش، خدابانو نـیـنْـلـیـل (همسر مردوک) و دیگر خدایان هـورسَـگـکَـلَـمَـه (؟) از بابل دیدار کردند. تا اینکه در پایان ماه اولـولـو (= آرامی: اِلـول/ فارسی باستان: کـاربـاشـیـا/ شهریور) همه خدایان از بالا و پایین به اَکَـد در آمدند. خدایان شهرهای بـورسـیـپـا، کـوتـهَـه و سیپار نیامدند.
http://ghiasabadi.com/ruydadnameh.html
نویسنده رویدادنامه نبونید نیست از اینرو کفته بیفدر شده اند چون از دیدگاه نبونید هرگز چنین نبود چراکه وی با مردوک سخن میگوید مردوک بوی نوید میدهد :"
من با احترام به اِنـْلـیـل مـردوک، یکی از خدایان، گفتم: «آن نیایشگاه که ساختن آنرا به من فرمان می‌دهی، در محاصره مـادها است و آنان بسیار نیرومند هستند».
اما مردوک به من گفت: «کشور مـاد که از آنان نام بردی و شاهان آن، در معرض یک حمله بسوی خودشان بوده‌اند و توان زیادی ندارند. در آغاز سومین سال پادشاهی تو (تابستان ۵۵۳ پیش از میلاد)، کـوروش، شاه اَنـشـان، دومین در سلسله (؟)، خواب آنان را پراند. او با ارتش کوچک خود، تیره و تبار گسترده مادها را پراکند. او آسـتـیـاگ، شاه مـادها را شکست داد و او را دستگیر کرد تا کشور او تصرف شود».
چنین بود سخن مردوک، سرور بزرگ و سـیـن، تابناک پر فروغی از سرای والای آسمانی و جهان زیرین زمینی که فرمانش باطل‌شدنی نیست. من از فرمان شکوهمند آنان دچار ترس شده بودم. من نگران بودم و دلواپسی در چهره‌ام هویدا بود. چون من مسامحه‌کار نبودم، نه سهل‌انگار و نه بی‌دقت.
برای بازسازی اِهـولـهـول، نیایشگاه سرورم سـیـن که در حـرّان است، بسوی آن حرکت کردم. ...
http://ghiasabadi.com/nabonidus.html

کتاب ارمیا میگوید قوم شمالی بتهارا خورد کرده نابود میکنند
بگوييد كه‌ بابل‌ گرفتار شده‌، و بيل‌ خجل‌ گرديده‌ است‌. مَرُوْدَك‌ خرد شده‌ و اَصنام‌ او رسوا و بتهايش‌ شكسته‌ گرديده‌ است‌، 3 زيرا كه‌ امّتي‌ از طرف‌ شمال‌ بر او مي‌آيد و زمينش‌ را ويران‌ خواهد ساخت‌ ..

میگوید چرا بابل و بتهای ویران گردیده چون که امتی از طرف شمال می اید!

نقل قول:

اینکه ویران خواهد شد ، یعنی پس از ویرانی مردوک و بت های دیگر است و
از افعال اینرا بوضوح می توان دریافت !!


میدانیم نه کوروش انجارا ویران کرد و نه مردوک را شکست ونه دیگر بتهارا بعلاوه بتهایی که جابجا شده بودند (وتوهینی به انها بود ) به حایگاهشان برگرداندن

نقل قول:

ما می خوانیم و نقد می کنیم
شما نخوانده می نویسید و انگ می زنید !!


خیلی جالبه خوشم میاد از رونمیرید! ما اگر میگوییم کپی میکنید لینک ماخذ کپی را هم میدهیم شما که انگ میزنید کشته مرده ی فلانی هستید بدون دلیل؟!
و فوقا البته دیدیم که خیلی خوب میخوانید!!

با سلام به شما دوست عزیز

mmj;129000 نوشت:
جناب شهاب با درود!
جناب شهاب طبق معمول در این پست هم ادعاهای شگفت مطرح کرده اند!
حضرت شهاب ، من از نوشتار ایشان استفاده ابزاری کردم یا شما که از ایشان کپی میکنید و ادرس نمیدهید! تحلیل غیاثابادی که درست برعکس پندار شماست ؟!

شهاب عزیز ، دقت کن تمام بحث غیاثابادی بر سر وازه "او" است ! کجا عیاثابادی گفته که من قبلا در کتابم چیزی دیگر میپنداشتم یا و اینک اینچتین!؟!! همانگونه که رفرنس داده میگوید بنگرید به رویدادنامه +کتابش

ذرانجا نوشته :
ماه تَـشـریـتـو (= آرامی: تـیـشـری/ فارسی باستان: بـاگَـیـادَئـیـش/ مهر)، هنگامی که کوروش به سپاه اکَـد در شهر اُپـیـس (شاید در جای بغداد امروزی) بر کرانه رود دجـلـه حمله کرد؛ مردمان اَکَـد بشوریدند (علیه چه کسی؟). اما او (کوروش یا نبونید؟) همه مردمان شهر را از دم بکشت.در باره این بند بنگرید به: قتل‌عام مردم اکد، به فرمان کورش یا به دست نبونید؟
http://ghiasabadi.com/ruydadnameh.html
حالا چطور حضرتتان چنین پنداشتکه غیاثابادی قلا در کتابش تایید کرده که کوروش انجارا قتل عام کرده؟!!

همه این توضیحات ادعای شما را توجیه نمی کند ...
راه حل برای نشان دادن حقیقت ساده است :

شما گفته اید که همه کتابهای او را خوانده اید
بنابراین این تکذیبیه را در کتاب چاپ سال 86 بیاورید ...

اثبات ادعا بر دوش مدعیست!!!

mmj;129000 نوشت:

خب ما می پذیریم ؟! که بی دقتیم و شما شاه بادقت هایید

خیر ، عجول هستید و این موجب اشتباه می شود ...
ما هم اشتباه می کنیم ، ولی می توان تعداد آنرا به
حداقل رساند ...

mmj;129000 نوشت:

میخواهید بفرمایید شما کتاب خوانده اید چندین کتاب خوانده اید؟!! مقاله خوانده اید ؟!! علم دارید؟!!

سعی کنیم بحث را علمی تر دنبال کنیم ...
فرض کنید ، ما هیچ نخوانده ایم ...

mmj;129000 نوشت:

جناب شهاب عزیز دلم!
روز روشن دروغ نگویید؟!! کدام پست شما ، کدام نوشته ی شما را من حذف کردم؟!!! باید اثری از حذف باشد دیگر ؟!! نشان دهید!

خیر زمانی که حذف می شود اثری از حذف نمی ماند ...

البته برای مدیران می ماند ولی کاربر ساده نمی تواند ببیند که
کدام پست حذف شده است ...
البته می توان آن پستهای حذف شده را نیز
حذف کرد ولی معمولا این کار را نمی کنند و
این امکان برای مدیران (خرده ) وجود دارد
که پست را بازیابی کنند ...

mmj;129000 نوشت:

ما به این استدلال شما پاسخ دادیم حضرت شهاب استدلال کرده اند "اگر نبونید بد بود انهم در زمان کوروش، پس چرا در زمان داریوش شخصی دربابل شورید و خودرا زاده ی نبونید خواند، این نشان میدهد نبونید بد نبود" (مضمونی ازخودم) ! پیش از این به دروغ گفتید حذف کرده ایم

بنده در پستهای زیر به این نوشته پاسخ داده ام و نشان دادیم علاوه بر کتیبه کوروش کتبیه های روحانیون بابلی نیز ناراضی بودن از نبونید را میرساند که شرحش گذشت بار دیگر بنگرید به :
http://www.askquran.ir/showthread.php?t=20353&page=3چ


به این می گویند عذر بدتر از گناه !!
خوب این طبیعی است که روحانیون بابل از او نفرت داشته باشند
مگر نمی شود مردم یک شهر نظری خلاف نظرر روحانیون شهرشان داشته باشند ؟!
مگر نمی شود مردم یک کشور با شاهشان موافق و با روحانیون بت پرستشان
مخالفت کنند ؟!
این استدلال از شما بعید بود !!!

mmj;129000 نوشت:

اشخاص عایب در عبارت مدنظرند یعنی" او " اول استیاگ و دومی احتمالا نبونید. بنابراین با چنین استدلالی هرگز نمیتوان چیزی را ثابت کرد

In the month of Tašrîtu, when Cyrus attacked the army of Akkad in Opis on the Tigris, the inhabitants of Akkad revolted, but he [Cyrus] massacred the inhabitants
این سایت باستان شناسی مورد استفاده بسیاری از محققان است ...
http://www.livius.org/ct-cz/cyrus_I/babylon02.html

this translation was made by A. Leo Oppenheim and is copied from James B. Pritchard's Ancient Near Eastern texts relating to the Old Testament, 1950 Princeton.

mmj;129000 نوشت:

نامه نگاریهای شما قابل اعتماد نیست انچه قابل اعتماد است که غیاثابادی رسما درسایتش اعلام کند! وقت این ترفندها گذشته!


شما مختارید که باور کنید یا خیر ...
و ما این حق را به شما می دهیم ...

ولی اگر سخن غیاث آبادی هم نباشد
خداوند یک عقلی به ما انسان ها داده که
گاهی باید مورد استفاده قرار دهیم !!

متن نوشته استوانه کوروش تناقض آشکار با
کتیبه بیستون دارد ، یکی این وسط دروغ می گوید ...
اگر تناقضی نمی بینید ، توجیهش کنید !!
اگر می بینید ، چه کسی دروغ می گوید !!

راه دیگری هم هست ، می توانید با جناب غیاث آبادی
یا بقول خودتان غیاثابادی مکاتبه کنید ،
ایشان تا کتون که پاسخ نامه های ما را بسیار سریع داده اند ...

mmj;129000 نوشت:

بله یکی از این محققان بنام نیز لابد خود اقای بادقت حتاب شهابند؟!
سال نخست (۵۵۵/ ۵۵۴)

آنان بینجامیدند [. . . ؟] و او برنخواست . . . همه خاندان . . . شاه، سپاه خود را فراخواند و بر علیه آن کشور (کـیـلـیـکـیـه؟) [صف بستند؟] . . .
++
سال سوم
در ماه کـیـسْـلـیـمـو (= آرامی: کِـسْـلِـو/ فارسی باستان: آثْـری‌یـادی‌یَـه/ آذر)، شاه سپاهش را فراخواند و [سپاهیان را با شاه متحد کرد؟]. نَـبـوتَـتّـان اوسـورُف آمـورّو و . . . پیش تاختند بسوی . .
آنان در برابر پایتخت اَدومّـو (= اِدوم) اردو زدند . . . دروازه شـیـن‌تـیـنـی . . . سپاه دشمن فرو کوفته شد
پس دیدیم هم ارام بوده و هم سپاهش را هرگز رهبری نمیکرده!!


متن این نوشته های با نقطه چین است و
نمی توان دقیق گفت که خود شاه
سپاهیانش را همراهی می کرده و مرد جنگ بوده یا خیر...
البتهاو همانطور که می دانید مرد جنگی نبوده و
از ابتدا برای این کار آموزش ندیده است ...

mmj;129000 نوشت:

اقای بادقت ، جناب شهاب گرامی ، سالار علمی همه ی ما! فکر نمیکنید وقت چنین برداشتهای سطحی و شخصی گذشته است باتوجه به اینکه همه ما ماخذ را در اختبار داریم! برای من اصرار شما بر گفته هایتان شگفت انگیز است!

دقت کنید (اگر نکرده اید ، اگر دقت کرده اید قصد دیگری داشته اید) شاه دراغاز سال؟(درست معلوم نیست) در انجا بوده است اما قطعا بعد از چند ماه کوروش حمله میکند ماههارا خود بشمرید در این چند ماه شاه میتواند دنیا را بگردد! :
این نکات و استدلالهای علمی از جناب اقای شهاب که ادعای بادقتی شان گوش فلک را کر کرده حتما قابل انتظار است!


برادر باستانی من ...
این رویدادنامه است و حرکات شاه را می نگارد
اینکه شاه می توانسته در طی چند ماه به اپیس برود
که نمی توان استدلال کرد او آنجا بوده !!

بفرض من دو روز اینجا نبودم
باید نتیجه بگیرید که من می توانستم
بروم و داداشی را بکشم و برگردم ؟
پس شهاب قاتل است !!

"اصل بر برائت است "
شما باید اثبات کنید که او از شهری که بوده
به سمت آن شهر رفته و ...

mmj;129000 نوشت:

جناب شهاب ، بنده نواز ی میفرمایید ! شوخی میکنید؟! شما بادقت هستید؟!!
بنده دوست دارم بحث را تغییر دهم یا شما که پیش از ایندر پست 34 نوشته بودید :
همانطور که ایشان کاملا اعتقاد دارند که حتی یک احتمال
هم وجود ندارد که کوروش ذوالقرنین باشد ولی شما همچنان
تلاش می کنید تا خلافش را ثابت کنید...

همچنین خودمان این حق را برای خود محفوظ می دانیم که
در مورد اسکندر احتمالی را مطرح کنیم ...
عجب!

lینجا تا کنون 28 پست داشته
با توجه به اینکه گفتم " در این جستار"
چگونه من در پست 34 چنین نوشتم ؟!

ضمن اینکه باید ببینیم که این پست در پاسخ به
چه نوشته ای بوده ...
و در هر صورت (حتی اگر من آغاز گر بودم) این جستار
ربطی به اسکندر و ذوالقرنین بودن یا نبودنش ندارد و
حتی اگر شما هم بپذیرید که چنین است باز تاثیرمثبتی در
روند این جستار نخواهد داشت ...

از اینکه گاهی تند مینویسم پوزش میطلبم ...

ادامه دارد (ان شاء الله )...

سلام علیکم و رحمه اله

نقل قول:

همه این توضیحات ادعای شما را توجیه نمی کند ...
راه حل برای نشان دادن حقیقت ساده است :
شما گفته اید که همه کتابهای او را خوانده اید
بنابراین این تکذیبیه را در کتاب چاپ سال 86 بیاورید ...
اثبات ادعا بر دوش مدعیست!!!


دراینباره من ادعا نکردم شما ادعا کردید دانستن سخنان غیاثابادی هم از طرف سایتش ممکن است

نقل قول:

خیر ، عجول هستید و این موجب اشتباه می شود ...
ما هم اشتباه می کنیم ، ولی می توان تعداد آنرا به
حداقل رساند ...

این مایه خرسندی است که شما میگویید اشتباه میکنید پیش از فکر میکردم شما هرگز اشتباه نمی کنید!!
نقل قول:

این می گویند عذر بدتر از گناه !!
خوب این طبیعی است که روحانیون بابل از او نفرت داشته باشند
مگر نمی شود مردم یک شهر نظری خلاف نظرر روحانیون شهرشان داشته باشند ؟!
مگر نمی شود مردم یک کشور با شاهشان موافق و با روحانیون بت پرستشان
مخالفت کنند ؟!
این استدلال از شما بعید بود !!!


عزیزم! این بخشی از استدلال ما بود و نه همه ی ان مابقی را در صفحات بعد بخوانید
ازطرفی نبونید خدایان شهرهای دیگررا به بابل اورده بود و این باعث خشم مردم بود روحانیون به خشم مردم اشاره میکند
غیاثابادی هم مینویسد : [=Times New Roman]چنانکه از متن رویدادنامه و نیز از متن [=Times New Roman]منشور نبونید دریافته می‌شود، مردمان بابل/ اکد از فرمانروایی نبونید و دخالت او در آیین‌هاای مردمی ناراضی بوده‌اند.
ازسویی گفتیم در زمان کبوجیه و گئومات به مردم ایالات ظلمهایی روا داشته شد گئومات بتخانه ها و معابد را خراب کرده بود...! نیز گفتیم اگر منظور اینست که مردم نمیتوانند تغییر رای دهند که اشتباه است چون همین مردم در زمان امام علی با او بیعت کرده بعد بیعت شکستند و پسرش را شهید کردند

نقل قول:

خیر زمانی که حذف می شود اثری از حذف نمی ماند ...

البته برای مدیران می ماند ولی کاربر ساده نمی تواند ببیند که
کدام پست حذف شده است ...
البته می توان آن پستهای حذف شده را نیز
حذف کرد ولی معمولا این کار را نمی کنند و
این امکان برای مدیران (خرده ) وجود دارد
که پست را بازیابی کنند ...

بااینهمه شما ، دروغ بزرگی گفته اید و من هیچ پستی را حذف نکردم ! واصولا یکی از شیوه های گفتگویتان هم انگ زدن است که باهر وسیله ای میخواهید خودرا پیروز جلوه دهید! گاه دروغ میبافید و گاه نه نه من غریبم درمیاورید و گاه میگویید کشته مرده ی فلانی هستید و ... استاد ما ، انچه من اینجا نوشتم صرفا برای نشان دادن برداشت یکسویه شما بود اگر قصد پیروزی دارید همینجا سند محضری پیروزی میدهم تا دلتان خنک شودو کیف کنید!؟ اگر اینگونه و با این وسایل میخواهید ره بجایی ببرید

نقل قول:

the month of Tašrîtu, when Cyrus attacked the army of Akkad in Opison the Tigris, the inhabitants of Akkad revolted, but he[Cyrus] massacred the inhabitants
این سایت باستان شناسی مورد استفاده بسیاری از محققان است ...
http://www.livius.org/ct-cz/cyrus_I/babylon02.html

this translation was made by A. Leo Oppenheim and is copied from James B. Pritchard's Ancient Near Eastern texts relating to the Old Testament, 1950 Princeton.

خب بدیهی است که این نظر شخصی نویسندگان ساست است! وگرنه پیش از این نشان دادیم که مورخان و باستانشاسانی غربی نیز " او" را نبونید میشناسند و قصد من برمبنای نسبی کردن نوشته شما بود یعنی کسانی هستند که رای مخالف با افراد مورد استناد شما دارند

نقل قول:

شما مختارید که باور کنید یا خیر ...
و ما این حق را به شما می دهیم ...

ولی اگر سخن غیاث آبادی هم نباشد
خداوند یک عقلی به ما انسان ها داده که
گاهی باید مورد استفاده قرار دهیم !!

متن نوشته استوانه کوروش تناقض آشکار با
کتیبه بیستون دارد ، یکی این وسط دروغ می گوید ...
اگر تناقضی نمی بینید ، توجیهش کنید !!
اگر می بینید ، چه کسی دروغ می گوید !!

راه دیگری هم هست ، می توانید با جناب غیاث آبادی
یا بقول خودتان غیاثابادی مکاتبه کنید ،
ایشان تا کتون که پاسخ نامه های ما را بسیار سریع داده اند ...


راه عقلی ان بود که پاسخ ادعای شما بسادگی روشن شد و بااندکی دقت در تاریخ میتوان رویگردانی مردم بابل را دریافت (بمانند بسیاری از ایالات که شوریدند)
نقل قول:

متن این نوشته های با نقطه چین است و
نمی توان دقیق گفت که خود شاه
سپاهیانش را همراهی می کرده و مرد جنگ بوده یا خیر...
البتهاو همانطور که می دانید مرد جنگی نبوده و
از ابتدا برای این کار آموزش ندیده است ...


این گفتار نیز از بیخ و بن اشتباه است
اول اینکه در بندهای فوق نقطه چن ربطی به وازه "شاه" ندارد یعنی مربوط به مناطقی است که مورد هجوم واقع شده اند
دوم اینکه درتمامی بندهای این رویدادنامه منظور از شاه نبونید است(در قضایای بابل) و هیچ گزاره ای نمیتو.ان نشان داد که شاه شخص دیگری است سوم درمردمان قدیم کمتر پیدا میشدند کسانی که جنگیدن ندانند خصوصا اگر از طایفه اشراف و روحانی میبودند

این توجیهات مسخره وقتش گذشته جناب! که هرجا نتوانستید جواب بدید ازخود بدون دلیل جمله ای بسازید
متن یوضوح میگوید شاه ! جناب شهاب میگوید شاه کس دیگری است سردار است..! نمیدانم ایشان نسخه شناسند مترجم کتیبه های باستانی اند که اینهمه ادعاهای بی سرو ته دارند؟!

نقل قول:

برادر باستانی من ...
این رویدادنامه است و حرکات شاه را می نگارد
اینکه شاه می توانسته در طی چند ماه به اپیس برود
که نمی توان استدلال کرد او آنجا بوده !!
بفرض من دو روز اینجا نبودم
باید نتیجه بگیرید که من می توانستم
بروم و داداشی را بکشم و برگردم ؟
پس شهاب قاتل است !!

"اصل بر برائت است "
شما باید اثبات کنید که او از شهری که بوده
به سمت آن شهر رفته و ...


برادر راستگو و بادقت من !
من استدلال نکردم که شاه انجا بود!! این شما بودید که با اوردن بندی که احتمالا شش ماه با رویداد اپیس فاصله داشت سرودید که شاه نمیتوانسته در اپیس باشد ! نوشته بودید:
نبونید آنزمان در اپیس نبوده و فرمانده سپاه نبوده
که بخواهد چنین عملی را انجام دهد ...
در آخرین صحنه می بینیم که محل نبونید را اینگونه توصیف می کنند: نَـبـو از شهر بـورسـیـپـا برای مشایعت‌کنندگان از بِـل برفت . . . شاه به نیایشگاه اِتـورکَـلَـمَّـه در آمد. در نیایشگاه او . . .

بنده این گفته ی تحریف شده و ناقص شما را ذکرکرده گفتم شاه میتوانسته در اپیس باشد چون استدلال شما مبنی براین بود که شاه درجای دیگری است و نمیتوانسته ! نشان دادیم که چنین برداشت سطحی و شخصی اشتباه است

در ماه تَـشـریـتـو (= آرامی: تـیـشـری/ فارسی باستان: بـاگَـیـادَئـیـش/ مهر)، هنگامی که کوروش به سپاه اکَـد در شهر اُپـیـس (شاید در جای بغداد امروزی) بر کرانه رود دجـلـه حمله کرد؛ مردمان اَکَـد بشوریدند (علیه چه کسی؟). اما او (کوروش یا نبونید؟) همه مردمان شهر را از دم بکشت.
در باره این بند بنگرید به: قتل‌عام مردم اکد، به فرمان کورش یا به دست نبونید؟
در روز پانزدهم، سیپار بدون جنگ تصرف شد. نَـبـونـیـد بگریخت.(نبونید در منطقه جنگی چه میکند!؟!!)
در روز شانزدهم، گَـئـوبَـروَه/ گـوبـریـاس (در متن بابلی: اوگْـبَـرو)، فرماندار گوتیوم (سرزمین گـوتـیـان، از ایرانیان باختری)، همراه با سپاه کوروش بدون جنگ و پیکار به بابل اندر آمد.
سپس نـبـونـیـد به بابل بازگشت و آنگاه او در آنجا بازداشت شد.

نقل قول:

lینجا تا کنون 28 پست داشته
با توجه به اینکه گفتم " در این جستار"
چگونه من در پست 34 چنین نوشتم ؟!

ضمن اینکه باید ببینیم که این پست در پاسخ به
چه نوشته ای بوده ...
و در هر صورت (حتی اگر من آغاز گر بودم) این جستار
ربطی به اسکندر و ذوالقرنین بودن یا نبودنش ندارد و
حتی اگر شما هم بپذیرید که چنین است باز تاثیرمثبتی در
روند این جستار نخواهد داشت ...

از اینکه گاهی تند مینویسم پوزش میطلبم ...

ادامه دارد (ان شاء الله )...


اشتباه تایپی باعث شد بجای24 بنویسیم 34
از این که بگذریم دقت شما مارا کشته! حضرت شهاب ! شما خودتان یاد ندارید چه نوشته اید من کجا اسم ذولقرنین اوردم که شما از ان سخن گفتید؟!!!!
عجب روزگاری شده روز روشن...

با سلام و احترام مجدد به شما دوست عزیز

یک درخواست: زمانی که در انتهای پست نوشتیم
ادامه دارد ، کمی تحمل کنید ، تا کلام منعقد گردد...
با تشکر:Gol:

mmj;129000 نوشت:

ایا این نتیجه گیری صحیح است؟
1- کورش دروغگو است
2- کوروش تبارسازی دروغین انجام داده
3- پس گفته ی کتزیاس صحیح است!!! نام این مغالطه چیست؟!

این که شد حرف در دهان ما گذاشتن !!
شما ابتدا سخن ما را خوب درک کنید
بعد نقدش کنید ...

سخن ما در پاسخ به نوشته انصاری بود ...
ما نیز به این سخن کتزیاس "یقین" نداریم
همانطور که من و شما به سخن دیگر مورخان
نمی توانیم "یقین" داشته باشیم ...

زمانی که فردی کتاب می نویسد و می گوید
به یقین کوروش چنین وضعیتی داشته باید الزاما
نوشته دیگر مورخان را رد کند تا یقین حاصل کند که
همه دروغ گفته اند و برداشت او راست است ...

زمانی که کوروش به تبارسازی "متهم" شده است
این "احتمال" پیش روی ما قرار می گیرد که شاید دیگر مورخان
فریب همین تبارسازی را خورده باشند و آن مورخی که
خلاف بقیه نوشته حقیقت را بهتر بداند ...

در هر صورت ما نیز به همان اندازه که برای سخن دیگر مورخان استدلال
دارید برای سخن کتزیاس استدلال داریم که احتمال صحتش وجود دارد ...

mmj;129000 نوشت:

جناب شهاب ، بنده اصلا نوشته ی انصاری را نخواندم تنها نقدهایی دیده بودم از دوست عزیزمسلمان ایرانی و اخیرا از شما!
+ بنده مگر قرار است هرکس هرچه گفت بروم برای ان سینه چاک کنم شاید توان علمیش نداشته باشم وقتش را ... انچه هم پیرامون کوروش گفتم برای دعوت شما به منصفانه نوشتن بود وگرنه من از زحمات شما قدردانی کردم خودتان نیک میدانید که پیش از این من به شما بسیار ارادت داشته ام! و قبل از اینکه شما نقد انصاری را هم شروع کنید گهگاه نوشتارهایی که پیرامون کوروش مینوشتید در وبلاگتان نظراتی مخالف میدادم! پس این ربطی به انصاری ندارد


بنابراین از پایه دچار اشتباه شده اید ...
پیشنهاد می کنم پیش از اینکه بحث با من را پاسخ دهید
یکبار کامل این کتاب را بخوانید و بی طرفانه بخوانید
فرض کنید شهاب و منتقد دیگری هیچ ننوشته ...

شما از دید من توان علمی آنرا دارید که چنین کتابهایی را نقد کنید ...
اما گویا حمایت از کوروش را بر حمایت از پیامبر ترجیح داده اید !!

mmj;129000 نوشت:

قربانت شوم جناب شهاب ، بنظرت اینجا جای مظلوم نمایی است؟!! جای نه نه من غریبمه؟!!
جناب من در هیچ تایپیکی که با شما درحال گفتگو باشم انرا نبسته ام خودتان دیدید که دو تایپیک مشابه با موضوع با عنوان و با مضمون مشابه وجود داشت من و شما در یکی از انها گفتگو میکردیم یکی دیگر بدون پیگیری و گفتگو و ادامه بحثها باقی مانده بود من انرا قلف(قفل) کردم و ادرس تایپیکی که داشتیم دران گفتکو میکردیم را دادم! کجای این اشتباه است؟! شما ....
جستار انصاری هم من نبسته ام پس دروغ نبافید!

ما از 7 سال پیش با مسایل مدیریتی کاملا آشنا هستیم
آنزمان نمی دانم شما چقدر فعالیت در اینترنت داشتید!
پس می دانیم که چه می گذرد ...
mmj;129000 نوشت:

شهاب عزیزم! بنده که در پست قبل گفتم با صدای بلند اعلام کردم که اقا من انرا اشتباه نقل کرده ام -اشتباه در نقل قول- ان مربوط به باب 6 بود! برعکس شما اشتباهم را پذیرفتم

متوجه نشده بودم :Gol:

عرض ادب ازماست

نقل قول:

این که شد حرف در دهان ما گذاشتن !!
شما ابتدا سخن ما را خوب درک کنید
بعد نقدش کنید ...

شهاب گرامی! من حرف در دهنشما گذاشتم یا شما چنین نوشتید؟ شما لطف کنید در نوشتن مطلب دقت کافی و وافی داشته باشید برروی نوشتارتان بیاندیشید!
نوشته اید :
[INDENT]زمانی که کوروش برای خودش تبارسازی می کند و
مشخص می شود تبارسازی کرده سخن کتزیاس صحیح است ،
برادر ...
در ترجمه منشور نبونید می خوانیم :
کـوروش، شاه اَنـشـان، دومین در سلسله (؟)، خواب آنان را پراند.http://ghiasabadi.com/nabonidus.html
خوب طبق این سخن ما می دانیم تبارسازی کوروش در استوانه اش
دروغی بیش نبوده :
[INDENT]۲۰٫ منم «کـورش»،...پسر «کمبوجیه»، ..، نـوه «کـورش»، .. نبیره «چیش‌پیش»..
۲۲٫ از دودمـانی ‌کـه ‌همیشه شـاه بـوده‌اند و فـرمانـروایی‌اش را «بِل/ بعل» و «نَـبـو» گرامی می‌دارند

حال اینجا سخن نبونید+کتزیاس را باور کنیم
یا سخن کوروش را که سابقه فریبکاری هم داشته
(از مقایسه این لوح با کتیبه بیستون فریبکاری مشخص شده)

[/INDENT][/INDENT]میبنیم که در اخر ماجرا نیز سخن نبونید+کتزیاس را دریک راستا قرار میدهید که اشتباه است

نقل قول:

سخن ما در پاسخ به نوشته انصاری بود ...

پاسخ شما به انصاری باید صواب باشد چیزی که اشتباه است و خود نیز به ان یقین ندارید را برای پاسخ ارائه کرده اید؟ جدا که زحمت کشیده اید
هرچند در چند پست قبل میگفتید که ها، کتزیاس درست گفته کوروش دروغ گفته تبار سازی کرده ...
عجب روزگاری است ....
نقل قول:

نیز به این سخن کتزیاس "یقین" نداریم
همانطور که من و شما به سخن دیگر مورخان
نمی توانیم "یقین" داشته باشیم ...
زمانی که فردی کتاب می نویسد و می گوید
به یقین کوروش چنین وضعیتی داشته باید الزاما
نوشته دیگر مورخان را رد کند تا یقین حاصل کند که
همه دروغ گفته اند و برداشت او راست است ...
زمانی که کوروش به تبارسازی "متهم" شده است
این "احتمال" پیش روی ما قرار می گیرد که شاید دیگر مورخان
فریب همین تبارسازی را خورده باشند و آن مورخی که
خلاف بقیه نوشته حقیقت را بهتر بداند ...
در هر صورت ما نیز به همان اندازه که برای سخن دیگر مورخان استدلال
دارید برای سخن کتزیاس استدلال داریم که احتمال صحتش وجود دارد ...


خوب است دراینجا یک عقب نشینی از شما دیدیم ولی میبایست شما علنا به اشتباه خود یا قصد سو خود اعتراف میکردید
شما میخواهید مطلب را بپیچانید اشتباهتان نادیده گرفته شود اما وقت این ترفندها گذشته و شماهم برای کودکان قصه نمیگویید!
خیلی واضح است
1- کتزیاس گفته کوروش چوپانزداه و راهزن و فریبکار بوده است . کتزیاس 200سال بعد از کوروش میزیسته او همچنین برخلاف تمام مورخین یونانی پیش و پس خود چنین سخنی بافته و نیز برای ما ثابت است که وی افسانه پرداز نیز بوده است و هیچ ترسی از دروغ درست کردن نداشته. درهمین راستا نبونید که معاصر کوروش است و قبل از فح بابل و تبارسازی کوروش میگوید کوروش شاه انشان بود که با جنگ حکومت را از استیاگ گرفت و نیزگوید کوروش دومین کس در سلسله بود دراینجا مشخص است که کتزیاس افسانه پردازی کرده
2- همچنین کوروش در کتیبه اش خود را شاه میخواند! که با نبونید یکی است (=اگر بگوییم تبار سازی کرده) اما پیش از این دیدیم که هیچ نشان متقن و منطقی از تبارسازی دروغین کوروش نیز وجود ندارد
بنابراین باز میرسیم بگفته مرحوم پیرنیا که بدرستی گفته اند کتزیاس دروغ گفته و حال انکه جناب شهاب انرا باانکه میدانسته اشتباه است و به ان یقین نداشته برای اینکه روی انصاری را کم کند از روایتی دروغ استفاده کرده است!

نقل قول:

در هر صورت ما نیز به همان اندازه که برای سخن دیگر مورخان استدلال
دارید برای سخن کتزیاس استدلال داریم که احتمال صحتش وجود دارد ...

هیچ استدلالی از شما ندیدیم! جز رجز خوانی

نقل قول:

بنابراین از پایه دچار اشتباه شده اید ...
پیشنهاد می کنم پیش از اینکه بحث با من را پاسخ دهید
یکبار کامل این کتاب را بخوانید و بی طرفانه بخوانید
فرض کنید شهاب و منتقد دیگری هیچ ننوشته ...

شما از دید من توان علمی آنرا دارید که چنین کتابهایی را نقد کنید ...
اما گویا حمایت از کوروش را بر حمایت از پیامبر ترجیح داده اید !!


ما کاری به نوشته اصاری نداریم به گفته های شما درباره کوروش نقد داریم بنابراین ربطی به پایه اشتباه نیست
1- کار انصاری اشتباه است(صحیح)
2- انصاری دروغهایی(نه کلا دروغ) گفته است(صحیح)
3- شهاب انصاری را نقد میکند(صحیح)
4-پس شهاب راست میگویدیا کلا درست میگوید؟!(جل الخالق) بنابراین چنین نتیجه نمیدهد پس ربطی به انصاری ندارد همچنین اینکه انصاری اشتباه کرده است دلیل نیست که شما در نقدتا دچار لغزش نشده باشید همچنین دقاع از پیامبر حواز منطقی و شرعی این نیست که نوشته های دروغ را به هرشخصی حتی بتپرست نسبت دهید!

با سلام و احترام به شما دوست عزیز:Gol:

گرچه بنظر میرسد برای پاسخ عجله دارید ،
ولی زمانی که می نویسیم "ادامه دارد" اندکی فرصت دهید
تا کلام منعقد گردد ، شاید این بین سوء تفاهمی باشد و
برطرف گردد ...

mmj;129246 نوشت:
عرض ادب ازماست

شهاب گرامی! من حرف در دهنشما گذاشتم یا شما چنین نوشتید؟ شما لطف کنید در نوشتن مطلب دقت کافی و وافی داشته باشید برروی نوشتارتان بیاندیشید!
نوشته اید :
[INDENT]زمانی که کوروش برای خودش تبارسازی می کند و
مشخص می شود تبارسازی کرده سخن کتزیاس صحیح است ، برادر ...
در ترجمه منشور نبونید می خوانیم : کـوروش، شاه اَنـشـان، دومین در سلسله (؟)، خواب آنان را پراند.http://ghiasabadi.com/nabonidus.html
خوب طبق این سخن ما می دانیم تبارسازی کوروش در استوانه اش
دروغی بیش نبوده :
[INDENT]۲۰٫ منم «کـورش»،...پسر «کمبوجیه»، ..، نـوه «کـورش»، .. نبیره «چیش‌پیش»..
۲۲٫ از دودمـانی ‌کـه ‌همیشه شـاه بـوده‌اند و فـرمانـروایی‌اش را «بِل/ بعل» و «نَـبـو» گرامی می‌دارند

حال اینجا سخن نبونید+کتزیاس را باور کنیم
یا سخن کوروش را که سابقه فریبکاری هم داشته
(از مقایسه این لوح با کتیبه بیستون فریبکاری مشخص شده)
[/INDENT][/INDENT]میبنیم که در اخر ماجرا نیز سخن نبونید+کتزیاس را دریک راستا قرار میدهید که اشتباه است


شما از چند سطر نوشته فقط همان
سطر نخست را خوانده اید و همان اشتباه
گذشته را مرتکب شده است

سخن کتزیاس و نبونید به هم شباهت بیشتری دارد
تا سخن کوروش + مورخان دیگر ...
نه اینهک عینا یکی باشند ...
ولی این بین کسی دروغ گفته !!

mmj;129246 نوشت:

پاسخ شما به انصاری باید صواب باشد چیزی که اشتباه است و خود نیز به ان یقین ندارید را برای پاسخ ارائه کرده اید؟ جدا که زحمت کشیده اید
هرچند در چند پست قبل میگفتید که ها، کتزیاس درست گفته کوروش دروغ گفته تبار سازی کرده ...
عجب روزگاری است ....

خوب است دراینجا یک عقب نشینی از شما دیدیم ولی میبایست شما علنا به اشتباه خود یا قصد سو خود اعتراف میکردید
شما میخواهید مطلب را بپیچانید اشتباهتان نادیده گرفته شود اما وقت این ترفندها گذشته و شماهم برای کودکان قصه نمیگویید!

!

هیچ عقب نشینی و اشتباهی در کار نیست
عقب نشینی آنست که نوشته ای در وبلاگ بنویسی
و آنرا پاک کنید !!

ما بر سر حرفمان ایستاده ایم و دفاع می کنیم ...
معتقدیم همانقدر که شما و انصاری به سخن
هرودوت اطمینان دارید و کوروش افسانه ای دروغین را
باور دارید ما نیز به سخن کتزیاس اطمینان داریم
که کوروش دزد و راهزن و فاسد بوده و از راه
عوامفریبی به حکومت رسیده ...

اینقدر هم عوامفریبی اش بزرگ بوده که شاه همسایه
نیز تبار سازیش را رو کرده !!!

mmj;129246 نوشت:

خیلی واضح است
1- کتزیاس گفته کوروش چوپانزداه و راهزن و فریبکار بوده است . کتزیاس 200سال بعد از کوروش میزیسته او همچنین برخلاف تمام مورخین یونانی پیش و پس خود چنین سخنی بافته و نیز برای ما ثابت است که وی افسانه پرداز نیز بوده است و هیچ ترسی از دروغ درست کردن نداشته. درهمین راستا نبونید که معاصر کوروش است و قبل از فح بابل و تبارسازی کوروش میگوید کوروش شاه انشان بود که با جنگ حکومت را از استیاگ گرفت و نیزگوید کوروش دومین کس در سلسله بود دراینجا مشخص است که کتزیاس افسانه پردازی کرده
!

توجیه غیر علمیست ...
غیاث آبادی هم این موضوع را تایید نمی کند
و هرگز این استدلال را که از دست مزدک اسلامستیز
کپی کرده اید نیاورده است ...
می دانید چرا ؟!
چون نبونید می گوید "کوروش ، شاه انشان ، دومین در سلسله ...
نگفته کوروش ، دومین در سلسله ، شاه انشان ...

باید بتوان این موضوع را در تاریخ و از طریق باستان شناسی
اثبات کرد نه اینکه با "گمانه زنی" بی پایه که
شباهت بی حدی به ماست مالی دارد توجیه شود !!

********************************************

این فقط کتزیاس نبوده که گفته او چوپانزاده بوده ...
هرودوت هم گفته که مردم می گفته اند او چوپانزاده بوده :
[INDENT]«چون طفل به سن ده سالگی رسید، همبازی امیرزادگان شد. پس از آن روزی اتفاق افتاد که همسالگان او، در موقع بازی، متفق شدند که شاهی انتخاب کنند و کوروش را که به او "پسر چوپان" میگفتند،شاه کردند ... بعد در حین بازی یکی از رفقایش نخواست حکم او را اجرا کند و کوروش امر کرد او را به سختی تنبیه کنند» وقتی شاه ماد ماجرا را شنید کوروش را خواسته از او پرسید که تو چگونه جرأت کردی با پسر مرد اول من چنین کنی؟ کوروش پاسخ داد: من را به شاهی برگزیده بودند و و حق با من بود!!(تاریخ ایران باستان حسن پیرنیا صفحه ۲۱۱)

هرودوت میگوید از آنجا که معنی اسم سپاکو،که به کوروش شیر داده بود، در زبان مادی سگ ماده است وقتی کوروش به پارس بزگشت
مردم پارس میگفتند: «کوروش را یک سگ ماده بزرگ کرده و شیر داده است!»
(تاریخ ایران باستان حسن پیرنیا صفحه ۲۱۳)به نقل از وبلاگ : http://antimajus.blogfa.com/post-63.aspx
[/INDENT]گویا "خوی وحشیگری" از کودکی در کوروش وجود داشته و
مردم او را "چوپان زاده" می خواندند نه شاه زاده !!!

و این همان "قساوت بی حد" است که دورانت به کوروش نسبت داده است ...

در این بین از دید دانشمندان بی اعتبار ترین نوشته های
نوشته های گزنفون است که طبیعتا نمی توان به آن استناد کرد
ویل دورانت درباره اشتباهات گزنفون اندکی نوشته است ...

نتیجه : در اینکه کوروش چوپان زاده بوده و نزد یک چوپان بزرگ شده
و در شهر کودکی گستاخ و.. بوده کتزیاس و هرودوت سخنشان تقریبا
مشترک است ...
اما تفاوت این دو در افسانه شاه زاده بودن کوروش است
که با توجه به شناختی که از هرودوت داریم ، می دانیم که
توانایی نوشتن چنین افسانه هایی (بر پایه تاریخ حقیقی) را داشته است ...
می دانید که ...

برتری نظر کتزیاس بر هرودوت اینست که هرودوت هرگز
در ایران نبوده و تاریخ ایران را از طریق یکی دو تن از
ایرانیان درباری نقل می کرده و طبیعتا این تاریخ درباری
از اهمیت چندانی برخوردار نبوده ...
گرچه مثلا سخنانش با کتیبه بیستون که نوشته درباریست ، یکی و دقیق است ...

ولی کتزیاس برخلاف هرودوت در خود ایران بوده و از مردم ایران
حقایق را شنیده نه از دربار ایران ...

mmj;129246 نوشت:

2- همچنین کوروش در کتیبه اش خود را شاه میخواند! که با نبونید یکی است (=اگر بگوییم تبار سازی کرده) اما پیش از این دیدیم که هیچ نشان متقن و منطقی از تبارسازی دروغین کوروش نیز وجود ندارد
بنابراین باز میرسیم بگفته مرحوم پیرنیا که بدرستی گفته اند کتزیاس دروغ گفته و حال انکه جناب شهاب انرا باانکه میدانسته اشتباه است و به ان یقین نداشته برای اینکه روی انصاری را کم کند از روایتی دروغ استفاده کرده است!
!


اینکه می گویید پیرنیا گفته که کتزیاس دروغ گفته
پس دروغ است ، یک حرف غیر علمیست ...
این استدلال اوست که اهمیت دارد ،
باقی سفسطه رجوع به اتوریته است ...

کوروش در کتیبه اش باید خود را شاه بشناسد
نکند می خواستید این شاه خونخوار خود را وکیل الرعایا بداند ؟!
کسی که بشرمانه می گوید مردم بر پاهای من بوسه می زنند
انتظار دارید خود را خادم مردم بداند ؟!

کتزیاس سخنش بی طرفانه تر از دیگر مورخان است
گزنفون و هرودوت همانطور که دورانت هم می گوید
اصولا کوروش را بخوبی نمی شناخته اند و اشتباهات زیادی
در توصیف او داشته اند ...
ما که نمی توانیم برای ترئه یک جنایتکار علم تاریخ را مانند
انصاری زیر پایمان بگذاریم ...

mmj;129246 نوشت:

هیچ استدلالی از شما ندیدیم! جز رجز خوانی

ما کاری به نوشته اصاری نداریم به گفته های شما درباره کوروش نقد داریم بنابراین ربطی به پایه اشتباه نیست
1- کار انصاری اشتباه است(صحیح)
2- انصاری دروغهایی(نه کلا دروغ) گفته است(صحیح)
3- شهاب انصاری را نقد میکند(صحیح)
4-پس شهاب راست میگویدیا کلا درست میگوید؟!(جل الخالق) بنابراین چنین نتیجه نمیدهد پس ربطی به انصاری ندارد همچنین اینکه انصاری اشتباه کرده است دلیل نیست که شما در نقدتا دچار لغزش نشده باشید همچنین دقاع از پیامبر حواز منطقی و شرعی این نیست که نوشته های دروغ را به هرشخصی حتی بتپرست نسبت دهید!

آها پس معتقدید انصاری بعضی جاها دروغ گفته و
برخی جاها نگفته !! لابد در رابطه با پیامبر
حقایقی را گفته !!!

شما که کتابش را نخوانده اید چگونه چنین اظهار نظر می کنید ؟!

mmj;129126 نوشت:
سلام علیکم و رحمه اله

دراینباره من ادعا نکردم شما ادعا کردید دانستن سخنان غیاثابادی هم از طرف سایتش ممکن است


علیکم السلام ...

در سایت غیاث آبادی تنها سخن ما اثبات می شود و
دروغ شما ...
چون کتابش در سال 86 و متن سایت در سال 87 نوشته شده ...

  • شما فرمودید در کتابهایش چنین متنی نبود
  • گفتیم بوده (و نشان دادیم که بود )
  • شما فرموديد در همان کتاب تکذیب کرده (یعنی ماجرا اپیس و ... را با تفسیرش آورده )
  • کفتیم بفرمایید اثبات کنید ، اثبات ادعا بر دوش مدعیست ...
mmj;129126 نوشت:

این مایه خرسندی است که شما میگویید اشتباه میکنید پیش از فکر میکردم شما هرگز اشتباه نمی کنید!!


معصوم که نیستیم ...
خودخواه هم نیستیم ...
ولی در این مقالات چون از سر عقده و جانبداری و...نمی نویسیم ،
با ياري خدا اشتباهاتمان حداقل شده ...

از یک سو نیز اعتبار سخنانمان را با دوستان اندیشمند و
اساتید این علم چک می كنم و سخنان بي پايه را نمي اورم
يا مي زدايم ...

mmj;129126 نوشت:

عزیزم! این بخشی از استدلال ما بود و نه همه ی ان مابقی را در صفحات بعد بخوانید
ازطرفی نبونید خدایان شهرهای دیگررا به بابل اورده بود و این باعث خشم مردم بود روحانیون به خشم مردم اشاره میکند
غیاثابادی هم مینویسد : [=Times New Roman]چنانکه از متن رویدادنامه و نیز از متن منشور نبونید دریافته می‌شود، مردمان بابل/ اکد از فرمانروایی نبونید و دخالت او در آیین‌هاای مردمی ناراضی بوده‌اند.
ازسویی گفتیم در زمان کبوجیه و گئومات به مردم ایالات ظلمهایی روا داشته شد گئومات بتخانه ها و معابد را خراب کرده بود...! نیز گفتیم اگر منظور اینست که مردم نمیتوانند تغییر رای دهند که اشتباه است چون همین مردم در زمان امام علی با او بیعت کرده بعد بیعت شکستند و پسرش را شهید کردند

قیاستان مع الفارق است ...
(مقایسه اشتباه دو چیز با هم ـ مقایسه دو چیز کاملا متفاوت و بی شباهت )

شما باید نمونه ای نشان دهید که
حاکم A بعلت دگر اندیشی (مثبت یا منفی)
نزد مردم شهرش بشدت منفور است و حاکم B
با کمک مردم وارد شهر شده و مورد استقبال قرار می گیرد
و پس از گذشت چند سال مردم همان شهر که
طبیعتا باید به سمت فرزندان یا اقوام حاکم B بروند
در عین شگفتی به سمت فرزند حاکم A رفته و
علیه فرزند حاکم B شورش می کنند و این عمل را
با اینکه کشتار هایی صورت گرفته دوبار تکرار می کنند ...
یعنی علاقه بی حد به فرزندان حاکم A و تنفر بی حد
نسبت به فرزندان حاکم B...

mmj;129126 نوشت:

بااینهمه شما ، دروغ بزرگی گفته اید و من هیچ پستی را حذف نکردم ! واصولا یکی از شیوه های گفتگویتان هم انگ زدن است که باهر وسیله ای میخواهید خودرا پیروز جلوه دهید! گاه دروغ میبافید و گاه نه نه من غریبم درمیاورید و گاه میگویید کشته مرده ی فلانی هستید و ... استاد ما ، انچه من اینجا نوشتم صرفا برای نشان دادن برداشت یکسویه شما بود اگر قصد پیروزی دارید همینجا سند محضری پیروزی میدهم تا دلتان خنک شودو کیف کنید!؟ اگر اینگونه و با این وسایل میخواهید ره بجایی ببرید


خوشبختانه همواره از سال 83 تا کنون که در فاروم ها
با اسلامستیزان و دوستان بحث و جدل می کنیم
به هیچ جا و هیچ کس بند نبودیم و کوله بدوش بودیم ...

شما هم در جایگاهی نیستید که بخواهید سند پیروزی
یا مرا بزنید ...
من هم واقعا از شکست شما در گفتگو خوشحال نمی شوم
و لذت نمی برم ...
چون شاید چنین گفتگویی را در طی این سالها با همفکرانم
نداشته ام ...

شما درحالی مرا به دروغ گویی متهم می کنید که
جستار های بسته شده بدلایل واهی همچنان موجودند ...

شاهکار خود را در سایت ASKQURAN.IR ببینید :

1- دو موضوع توسط بنده آغاز شده بود ...

2-این دو موضوع جستار های مشابه نداشتند

3- طرف اصلی بحث هر دو جستار خود شما بودید

4- پستهای انتهایی مربوط به پاسخ ما زدوده شده و
اینگونه وانمود شده که هیچ پاسخی برای ادامه موضوع نداشتیم ...

5- قاعدتا شما از طریق یک واسطه اینکار را انجام دادید

6- برای آسودگی خیال جستار منشور حقوق بشر را به
بایگانی سایت منتقل کردید !!

يحتمل دخالت را تكذيب مي كنيد
ولي بايد به عرضتان برسانم تا پيش از حضور
شما بحث و جدل ها اين جستار ها به روند عاديشان
ادامه مي دادند و مشكلي نبود و اين مديران مسدود كننده
نيز مشكلي با اين جستار ها نداشتند تا اينكه زورو پيدايش شد
تا كوروش و انصاري را نجات دهد ...

mmj;129126 نوشت:

خب بدیهی است که این نظر شخصی نویسندگان ساست است! وگرنه پیش از این نشان دادیم که مورخان و باستانشاسانی غربی نیز " او" را نبونید میشناسند و قصد من برمبنای نسبی کردن نوشته شما بود یعنی کسانی هستند که رای مخالف با افراد مورد استناد شما دارند

مهم استدلال افراد است نه نظر شخصي شان ...
به هر حال زمانی که از چندین محقق نقل قول می کنیم
اینها محقق تاریخند و مویشان را در این راه سپید کرده اند
از روی تعصبشان که سخن نمی گویند یا بی فکری ...
سخنشان از روی تحقیق است و اعتبار دارد ...

mmj;129126 نوشت:

راه عقلی ان بود که پاسخ ادعای شما بسادگی روشن شد و بااندکی دقت در تاریخ میتوان رویگردانی مردم بابل را دریافت (بمانند بسیاری از ایالات که شوریدند)

رویگردانی مردم بابل را در کتیبه بیستون می بینیم و می خوانیم !!!

اصولا کوروش چه حقی داشت به اینهمه کشور
حمله کند ؟!
مگر اینها کشورهای مستقل نبودند ؟!

اگر سخن پیرنیا را بپذیریم که یک پادشاه بوده که
نمیتوانسته کشور مستقلی همچون بابل را "تحمل" کند
باید واقعا کوروش را یک خونخوار بدانیم ...
اینهمه کشور و شهر ...
به ماد حمله کرد ... همدان را غارت کرد ...
لیدی ... ارمنستان ...

با یک کامیون ماست هم نمی شود اینها را ماست مالی کرد ...

ادامه دارد ...

mmj;129126 نوشت:

این گفتار نیز از بیخ و بن اشتباه است
اول اینکه در بندهای فوق نقطه چن ربطی به وازه "شاه" ندارد یعنی مربوط به مناطقی است که مورد هجوم واقع شده اند
دوم اینکه درتمامی بندهای این رویدادنامه منظور از شاه نبونید است(در قضایای بابل) و هیچ گزاره ای نمیتو.ان نشان داد که شاه شخص دیگری است سوم درمردمان قدیم کمتر پیدا میشدند کسانی که جنگیدن ندانند خصوصا اگر از طایفه اشراف و روحانی میبودند
این توجیهات مسخره وقتش گذشته جناب! که هرجا نتوانستید جواب بدید ازخود بدون دلیل جمله ای بسازید
متن یوضوح میگوید شاه ! جناب شهاب میگوید شاه کس دیگری است سردار است..! نمیدانم ایشان نسخه شناسند مترجم کتیبه های باستانی اند که اینهمه ادعاهای بی سرو ته دارند؟!

ما بر خلاف شما از خودمان سخن نمي گوييم :

غياث آبادي :
[INDENT][INDENT]نبونید، شخصیتی عجیب و تا اندازه‌ای جذاب داشت. او فاقد توانایی‌های لازم در امور کشورداری و سپاهی‌گری بود و دلبستگی‌ چندانی نیز بدان نشان نمی‌داد. کارها و مشکلات کشور را به اطرافیان خود می‌سپرد و ‌به هنگام حمله سپاه کوروش، تمام امور و تصمیم‌گیری‌ها را به پسرش بُـلـشَـصَـر واگذار کرد در حالیکه پیش از آن نیز مدتی به نفع همین پسرش از سلطنت کناره‌گیری کرده و به مدت ده سال در تِـمـا، واحه‌ای در بیابان‌های میان بابل و مصر اقامت گزیده بود. احساسات و عواطف رقیق و گاه شاعرانه او در بیان سخنان و درددل‌هایی خطاب به سین و دیگر خدایان بخوبی آشکار است. http://ghiasabadi.com/nabonidus.html
[/INDENT][/INDENT]حال بفرماييد اثبات كنيد كه ايشان اصلا سردار جنگ بودند
يا در جنگ حضور داشته اند كه بتوانند چنين عملي انجام دهند ...

اين جملات نشان مي دهد كه :

    • 1- نبونيد روحيه شاعرانه و عواطف رقيق داشت.
    • 2- توانايي سپاهي گري نداشت .
    • 3- در زمان حمله كوروش سپاه و فرماندهي و ... در دست پسرش بود نه خود او ...
    • 4- ده سال آخر سلطنت را نيز به پسرش واگذار كرده بود

mmj;129126 نوشت:

اشتباه تایپی باعث شد بجای24 بنویسیم 34
از این که بگذریم دقت شما مارا کشته! حضرت شهاب ! شما خودتان یاد ندارید چه نوشته اید من کجا اسم ذولقرنین اوردم که شما از ان سخن گفتید؟!!!!
عجب روزگاری شده روز روشن...

اگر دقت مي نموديد اين يك مثال بود از دوگانگي رفتار شما
نه اينكه قصد ، ورود به بحث ذوالقرنين باشد
( كه شما وارد بحث شديد !!)
يعني از بحث اپيس جناب غياث آبادي يك جا بعنوان سند
(البته بدون خواندن متن ) استفاده مي كنيد ، بعد
در بحث هاي ديگر سخنانش را قبول نمي كنيد !!!
يك بام و دو هوا ...

البته اين "عدم دقت " هاي زياد از سوي شما
و يا بقول شما "دقت زياد" ما ...
نشانگر وضعيت من و شماست ...
و برخي چيزها را نشان مي دهد ...
(در اينها نشانه هاييست براي خردمندان...)

عرض ادب ازماست
باز جناب شهاب بر سر لجبازی افتاده و با استفاده از ترفندهایی سخنان خود را تکرار میکند
البته فقط وقت مارا میگیرند

نقل قول:

شما از چند سطر نوشته فقط همان
سطر نخست را خوانده اید و همان اشتباه
گذشته را مرتکب شده است

سخن کتزیاس و نبونید به هم شباهت بیشتری دارد
تا سخن کوروش + مورخان دیگر ...
نه اینهک عینا یکی باشند ...
ولی این بین کسی دروغ گفته !!


چند شباهت بین گفته ی نبونید و کتزیاس بما نشان دهید(درمورد شاهی)!!؟!

نقل قول:

هرگز این استدلال را که از دست مزدک اسلامستیز
کپی کرده اید نیاورده است ...
می دانید چرا ؟!
چون نبونید می گوید "کوروش ، شاه انشان ، دومین در سلسله ...
نگفته کوروش ، دومین در سلسله ، شاه انشان ...

باز حضرت شهاب شروع به تهمت زدن کرده اند ! من نوشته مزدک را کجا دیدهام؟!! کافران همه را بچشم خویش پندارند! مطمئن باشید من اگر چایی کپی کنم ادرس میدهم مثل شما دزدی نمیکنم و بنام خود منشتر نخواهم کرد

این گفتار نبونید به جه معنا و به چند معنا ست؟!!
جز اینست که مبهم است و هیچ استدلالی بران نمیتوان کرد که سخن کتزیاس درست یا غلط بوده حتی سخن کوروش

نقل قول:

این فقط کتزیاس نبوده که گفته او چوپانزاده بوده ...
هرودوت هم گفته که مردم می گفته اند او چوپانزاده بوده :
[INDENT]«چون طفل به سن ده سالگی رسید، همبازی امیرزادگان شد. پس از آن روزی اتفاق افتاد که همسالگان او، در موقع بازی، متفق شدند که شاهی انتخاب کنند و کوروش را که به او "پسر چوپان" میگفتند،شاه کردند
[/INDENT]


نقل قول:

نتیجه : در اینکه کوروش چوپان زاده بوده و نزد یک چوپان بزرگ شده
و در شهر کودکی گستاخ و.. بوده کتزیاس و هرودوت سخنشان تقریبا
مشترک است ...


این از زمین تا اسمان با گفته کتزیاس متفاوت است فوقا میگوید کوروش نزد همبازیهایش پسرچوپان شناخته میشد چرایش هم مشخص است چون کوروش تا ده سالگی پیش چوپان بزرگ شد

کتزیاس اورا چوپانزده ای فقیر معرفی میکند از ایل مردها...
درحالی که کوروش از زادرو هخامنش است و از طایفه پاسارگادیها (قسمت اول ثابت است بدید کتیبه بیستون قسمت دوم گفته ی هرودوت است)
کتزیاس اورا از شدت فقر راهزن معرفی میکند....
درحالی او لااقل از 10 سالگی نزد پدرش که شاه بوده میزید (هرودوت) و شاه انشان بوده (نبونید) هفت جدش شاه بودند (کتیبه کووش+هرودوت)

و اشتراکی وجود ندارد

نقل قول:

اما تفاوت این دو در افسانه شاه زاده بودن کوروش است
که با توجه به شناختی که از هرودوت داریم ، می دانیم که
توانایی نوشتن چنین افسانه هایی (بر پایه تاریخ حقیقی) را داشته است ...
می دانید که ...
برتری نظر کتزیاس بر هرودوت اینست که هرودوت هرگز
در ایران نبوده و تاریخ ایران را از طریق یکی دو تن از
ایرانیان درباری نقل می کرده و طبیعتا این تاریخ درباری
از اهمیت چندانی برخوردار نبوده ...
گرچه مثلا سخنانش با کتیبه بیستون که نوشته درباریست ، یکی و دقیق است ...
ولی کتزیاس برخلاف هرودوت در خود ایران بوده و از مردم ایران
حقایق را شنیده نه از دربار ایران ...


مرا میخندانید جناب شهاب! تمامی مورخین نظر هرودوت را در تمامی جهات تاریخش بر کتزیاس اولیتر میدانند
دوست عزیزم کتزیاس چیزهای عجیبیدر دربار ایران دیده میگوید شاه با شمشیری که از چشمه طلایی بیرون کشیده بود برزمین میزند و باران میباراند و......... اینها نشان میدهد که او در افسانه سازی اولیتراست و ازدید تاریخی بی اعتبارتر
بعلاوه اکر قرار بر نزدیکی نوشته ها باشد گفته ی هرودوت درست تر است چون درباره نسب کوروش و داریوش درست شبیه گفتار انها در کتیبه بابلی و ..است
هرچند بحث درمورد گفته های او باوجود کتیبه های تاریخی بیهوده است

مهمتر از همه یکی چنین سخنی بگوید که لااقل جلد روی کتاب هرودوت رادیده باشد یا چند بندی از ان خونده باشد نه حضرتعالی که تنها از چند سایت مطلبی کوتاه درباره هردودت دیده باشد و تازه انرا درست درنیابد
حضرت مورخ !
خود هردودت در کتاب اولش (=کلیو) بند95 وقتی میخواهد درباره کوروش و مادها و پارسها سخن بگوید مینویسد :
اکنون ادامۀ سرگذشتی که بدان مشغول هستم مستلزم آنست که درباره این شخص که کوروش نام داشت و امپراتوری کرزوس را سرنگون کرد کلم ای چند بگویم و چگونگی تسلط پارسها را بر اسیا شرح دهم . دراین باره من از آن عده پارسهایی پیروی خواهم کرد که قصدشان تجلیل تاریخ کوروش نبوده است بلکه حقیقت واقعی را بیان کرده اند . من دربیان خود از گفته اینها پیروی میکنم . تاریخ هرودوت ترجمه دکترهادی هدایتی انتشارات دانشگاه تهران بهمن 1336


نقل قول:

اینکه می گویید پیرنیا گفته که کتزیاس دروغ گفته
پس دروغ است ، یک حرف غیر علمیست ...
این استدلال اوست که اهمیت دارد ،
باقی سفسطه رجوع به اتوریته است ...


منظور من هم استدلال پیرنیا است چنانکه گقتم میرسیم به نظر پیرنیا ، و نظر پیرنیا را من قبلا گفته بودم

نقل قول:

کوروش در کتیبه اش باید خود را شاه بشناسد
نکند می خواستید این شاه خونخوار خود را وکیل الرعایا بداند ؟!
کسی که بشرمانه می گوید مردم بر پاهای من بوسه می زنند
انتظار دارید خود را خادم مردم بداند ؟!

کتزیاس سخنش بی طرفانه تر از دیگر مورخان است
گزنفون و هرودوت همانطور که دورانت هم می گوید
اصولا کوروش را بخوبی نمی شناخته اند و اشتباهات زیادی
در توصیف او داشته اند ...
ما که نمی توانیم برای ترئه یک جنایتکار علم تاریخ را مانند
انصاری زیر پایمان بگذاریم

خب دوست عزیزم !میبیم جناب شهاب برجهل خود انقدر اصرار دارند که حتی محتوای کتیبه ها را نادیده میگیرنداین انصاف ایشان است
شما وقتی حرف کوروش را ول میکنید حرف کتزیاس را میچسبید دیگر چه میتوان گفت! (مثل اینست که من سخن قران را باور نکنم بروم به یک روایت تاریخی از یک شخص دروغ پرداز استناد کنم) بعلاوه اگر چنین است ماهم میگوییم کوروش بتپرست نبوده سخن تورات صحیح است

اما باز اشتباه شما واضح و دروغگویی کتزیاس روشن است
چون
بجز کوروش
نبونید نیز وی را شاه انشان خوانده است (واین برخلاق گفته ی کتزیاس است در تمام امور که وی را فقیر و راهزن و فریبکار خوانده است) پس بازهم اثبات میشود که کتزیاس دروغ گفقته است

[=Times New Roman]ببیند ای مردم ما با چه کسی گفتگو میکنیم ! کسی که بدیهیات تاریخی را منکر است میگوید کتزیاس راست میگویذ و تمام کتیبه ها دروغ میگویند! الفبای تاریخ منابع تاریخی را به چند دسته تقسیم میکند یکم: کتیبه ها .... حضرت شهاب میگوید کتیبه دروغ میگوید افسانه ها درست میگویند

[=Times New Roman]کتیبه کوروش :

[=Times New Roman]

۲۰-منم «کـورش»، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَکَّـد، شاه چهار گوشه جهان.
۲۱٫ پسر «کمبوجیه» ‹کـَ- اَم- بو- زی- یه›، شاه بزرگ، شاه «اَنْـشان»، نـوه «کـورش» (کـورش یکم)، شاه بزرگ، شاه اَنشان، نبیره «چیش‌پیش» ‹شی- ایش- بی- ایش›، شاه بزرگ، شاه اَنشان.
۲۲٫ از دودمـانی ‌کـه ‌همیشه شـاه بـوده‌اند و فـرمانـروایی‌اش را «بِل/ بعل» ‹بـِ- لو› (خداوند/ = مردوک) و «نَـبـو» ‹نـَ- بو› گرامی می‌دارند و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند. آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم؛(منبع)

[=Times New Roman]کتیبه بیستون ستون اول (اینتبارنامه همانست که هرودت گفته)
[=Times New Roman]بند 1- منم داریوش ، شاه بزرگ ، شاه شاهان، شاه ممالک ، پسر ویشتاسب نوه ارشام هخامنشی
[=Times New Roman]بند2- داریوش شاه گوید: مرا پدر ویشتاسب است ، ویشتاسب را پدرارشام ، ارشام را پدر اریارمن، اریارمن را پدر چش پش، جش پش را پدر هخامنش.
[=Times New Roman]بند3 ...........: به این جهت مارا هخامنشی گویند. دودمان ما از قدیم است از قدیم سلطنت در دودمان ما بوده
[=Times New Roman]بند4............: هشت نفر از دودمان ما پیش از این شاه بودند، من نهمین شاهم ، از دودمان دوگانه ما شاهیم!

[=Times New Roman]کتیه نبونید :

سال ششم (۵۵۰/ ۵۴۹)

شاه آسـتـیـاگ (در متن بابلی: ایـشْـتـومِـگـو) سپاهش را فراخواند. آنان بسوی کوروش، شاه اَنـشـان به پیش تاختند تا به نبردی پیروزمندانه با او در آیند. اما سپاهیان آسـتـیـاگ بر شاه خود شوریدند. او را به زنجیر کشیده و به کوروش سپردند.

[=Times New Roman]***

اما مردوک به من گفت: «کشور مـاد که از آنان نام بردی و شاهان آن، در معرض یک حمله بسوی خودشان بوده‌اند و توان زیادی ندارند. در آغاز سومین سال پادشاهی تو (تابستان ۵۵۳ پیش از میلاد)، کـوروش، شاه اَنـشـان، دومین در سلسله (؟)، خواب آنان را پراند. او با ارتش کوچک خود، تیره و تبار گسترده مادها را پراکند. او آسـتـیـاگ، شاه مـادها را شکست داد و او را دستگیر کرد تا کشور او تصرف شود».
[=Times New Roman]جتاب شهاب - که راستگوییش نیز مشخص است- درست میگوید کتزیاس هم راست میگوید اینها همگی دروغند!!

نقل قول:

آها پس معتقدید انصاری بعضی جاها دروغ گفته و
برخی جاها نگفته !! لابد در رابطه با پیامبر
حقایقی را گفته !!!

خب برخی گفته های او در تاریخ وجود دارد مثلا در تاریخ طبری و روایات ضعیف .... اینرا شما میدانید و از انهمه تعداد صفحات ان کتاب ، صفحات نقد شما ه تعداد انگشتان دستان هم نمیرسد

نقل قول:

سایت غیاث آبادی تنها سخن ما اثبات می شود و
دروغ شما ...
چون کتابش در سال 86 و متن سایت در سال 87 نوشته شده ...
شما فرمودید در کتابهایش چنین متنی نبود
گفتیم بوده (و نشان دادیم که بود )
شما گفتید در همان کتاب تکذیب کرده
(یعنی ماجرا اپیس و ... را با تفسیرش آورده )
کفتیم بفرمایید اثبات کنید
اثبات ادعا بر دوش مدعیست

چه چیز در کتابش بوده و شما انرا نشان دادید ؟! او به کتابش ارجاع میدهد که فقط وازه """او"" است ازترجمه کتیبه
او گفته نشته:
[INDENT]“هنگامی که کوروش به سپاه اکَـد در شهر اُپـیـس بر کرانه رود دجـلـه حمله کرد؛ مردمان اَکَـد بشوریدند. اما او همه مردمان شهر را از دم بکشت.”
برای آگاهی بیشتر بنگرید به: رویدادنامه نبونید و کورش بزرگ در کتاب: تمدن هخامنشی، سیزده گفتار در بررسی‌های هخامنشی، از همین نگارنده، ۱۳۸۶٫

میگود بنگرید به رویدادنامه نبونید و کوروش بزرگ درکتابش! همین و بس ، ایا شما از فهم این گزاره ی ساده بر میایید؟!!!! یعنی رویدادنامه ای که در سایتش قرار داده قبلا در کتابش بوده بدون شرح و جبهه گیری که""او""" کوروش بوده یا نبونید . و او میگوید بنگرید بهرویدنامه در کجا ؟ در کتابش؟! تکرار کنم باز؟
[/INDENT]

نقل قول:

قیاس مع الفارغ ...

شما باید نمونه ای نشان دهید که
حاکم a بعلت دگر اندیشی (مثبت یا منفی)
نزد مردم شهرش بشدت منفور است و حاکم b
با کمک مردم وارد شهر شده و مورد استقبال قرار می گیرد
و پس از گذشت چند سال مردم همان شهر که
طبیعتا باید به سمت فرزندان یا اقوام حاکم b بروند
در عین شگفتی به سمت فرزند حاکم a رفته و
علیه فرزند حاکم b شورش می کنند و این عمل را
با اینکه کشتار هایی صورت گرفته دوبار تکرار می کنند ...
یعنی علاقه بی حد به فرزندان حاکم a و تنفر بی حد
نسبت به فرزندان حاکم b...


شهاب عزیز!

من پاسخ اینهارا داده ام باز تکرار میکنید و نیز قیاس مع الفارق برای شما صادق است که دو دوران مختلف را باهم قیاس میکنید
گفتیم مردم میتوانند تغییر نظر دهند چرا چون در این چند سال حاکمان ظالمی پیدا شده به انها ظلم میکنند حتی معابد . نیایشگاه و...نابود میکنند باج بیشتر میگیرند... شرح ان را در ادرس های گذشته داده ام

شوق شما برای پاسخ حتی از نوغ نکراری مرا کشته ی شما کرده

نقل قول:

شما درحالی مرا به دروغ گویی متهم می کنید که
جستار های بسته شده بدلایل واهی همچنان موجودند ...

عزیزم جناب شهاب! روز روشن دروغ میگویید کمی دفت کنید تا اینهمه راحت دروغ نبافید
دراینجا که من گفتم دروغ میگویید درباره این ادعای دروغین شما بود :
در پست 26 گفتید و نوشتید
[INDENT][INDENT]ما استدلال کردیم ، شما با استفاده از ابزار مدیریت
آنها را زدودید !!
[/INDENT][/INDENT]و من هیچ پستی را حذف نکردم و در پست 27 (و پستهای بعد) دراینباره نوشتم : شهاب عزیز دلم!
روز روشن دروغنگویید؟!! کدام پست شما ، کدام نوشته ی شما را من حذف کردم؟!!! باید اثری از حذف باشد دیگر ؟!! نشان دهید!

حالا جناب شهاب بازیرکی ناشیانه ای گفتار فوق را به قفل کردن تایپیک تغییر داده ! (البته شاید من اشتبیاه کنم و ایشان حواسشان نبوده باز بیدقتی کرده اندیا شاید مخاطبین خود را گاگول؟! فرض کرده برایشان قصه میگوید؟! )

و نه قفل تایپیک !

اما قفل تایپیک هم دروغ است

نقل قول:

شاهکار خود را در سایت askquran.ir ببینید :

1- دو موضوع توسط بنده آغاز شده بود ...

2-این دو موضوع جستار های مشابه نداشتند

3- طرف اصلی بحث هر دو جستار خود شما بودید

4- پستهای انتهایی مربوط به پاسخ ما زدوده شده و
اینگونه وانمود شده که هیچ پاسخی برای ادامه موضوع نداشتیم ...

5- قاعدتا شما از طریق یک واسطه اینکار را انجام دادید

6- برای آسودگی خیال جستار منشور حقوق بشر را به
بایگانی سایت منتقل کردید !!

هیج کدام از این تایپیکها را من قفل نکردم ونه در بستن ان نقشی داشتم ! خود شما باید بدانید چون معمولا پیام خصوصی می اید ! بند 2 گوید طرف بحث من بودم! من فقط یک پست در هرکدام ایجاد کردم و درباره منشور کورش نیز پستی زدم که درست موافق نوشته های شما بود!

بهرحال این ادعای شما هم دروغ است چون من هیچ نقشی در قفل یا انتقال انها نداشته ام و مدیران دیگر سایت دراینزمینه تصمیم گرفته اند بدون هرگونه اطلاعی ، بنابراین بند 5 نیز دروغ و تهمت است !(کردار شهاب را مقایسه کنید با دستورات قران در ایه 11حجرات) اخی چقدر من گناه دارم . نه نه من غریبم برای همین دروغ میگم:Ghamgin:

دروغگو دشمن خداس

اصولا مدیران گفتارهای خودمن هم حذف و قفل میکنند تازه ترین مورد اینجا و این دراکثر سایتها طبیعی است و جای گریه و مویه ندارد مگر برای کسانیکه قصد دیگری دارند مثل حضرتعالی برای مظلوم نمایی و تهمت زدن که از این رهگذر بگویید ها شما توان گفتگو ندارید چ.ون پستهای مرا حذف! کردید(=درصفحات قبل گفتید)

نقل قول:

مهم استدلال افراد است نه نظرشان ...
به هر حال زمانی که از چندین محقق نقل قول می کنیم
اینها محقق تاریخند و مویشان را در این راه سپید کرده اند
از روی تعصبشان که سخن نمی گویند یا بی فکری ...
سخنشان از روی تحقیق است و اعتبار دارد ...

درانسایت استدلالی نبود
نشان دادیم که محققان نیز دو گونه برداشت دارند همگی یک نظر ارائ نکرده اند!

نقل قول:

بر خلاف شما از خودمان سخن نمي گوييم :

غياث آبادي :
[INDENT][INDENT][=arial]نبونید، شخصیتی عجیب و تا اندازه‌ای جذاب داشت. او فاقد توانایی‌های لازم در امور کشورداری و سپاهی‌گری بود و دلبستگی‌ چندانی نیز بدان نشان نمی‌داد. کارها و مشکلات کشور را به اطرافیان خود
[/INDENT][/INDENT]


کمیدقت کنید و درست بخوانید بع بنویسید :
حال بفرماييد اثبات كنيد كه ايشان اصلا سردار جنگ بودند
يا در جنگ حضور داشته اند كه بتوانند چنين عملي انجام دهند ...

غیاثابادی گوید : [=arial]او فاقد توانایی‌های لازم در امور کشورداری و سپاهی‌گری بود

یعنی او توانایی لازم را نداشت و این سخن نه نفی دشاه بودن او بر بابل است و نه نفی سردار سپاه بودن او!

نقل قول:

[=arial]کرد در حالیکه پیش از آن نیز مدتی به نفع همین پسرش از سلطنت کناره‌گیری کرده و به مدت ده سال در تِـمـا، واحه‌ای در بیابان‌های میان بابل و مصر اقامت گزیده بود. احساسات و عواطف رقیق و گاه شاعرانه او در بیان سخنان و درددل‌هایی خطاب به سین و دیگر خدایان بخوبی آشکار است.

پیش از این از کتیبه های نبونید دریافتیم که وی در زمان جنگ گویا در سپیار بوده است و نیز دیده بودیم که قبلا رهبری سپاه را بعهده داشته است

اما اگر ملاک را گفته ی غیاثابادی قرار دهیم

نقل قول:

اين جملات نشان مي دهد كه :


    • 1- نبونيد روحيه شاعرانه و عواطف رقيق داشت.
  • 2- توانايي سپاهي گري نداشت .
  • 3- در زمان حمله كوروش سپاه و فرماندهي و ... در دست پسرش بود نه خود او ...
  • 4- ده سال آخر سلطنت را نيز به پسرش واگذار كرده بود
  • خود غیاثابادی درداستان اپیس گوید که فرقی نمیکند نبونید باشد یا پسرش یا فرمانده شهر!
    وچون شما به گفته ی او استناد جستید و نه اصل کتیه باید گفته ی او مبنی بر بدون فرق بودن نیز بپذیرید!

    نقل قول:

    اگر دقت مي نموديد اين يك مثال بود از دوگانگي رفتار شما
    نه اينكه قصد ، ورود به بحث ذوالقرنين باشد
    ( كه شما وارد بحث شديد !!)
    يعني از بحث اپيس جناب غياث آبادي يك جا بعنوان سند
    (البته بدون خواندن متن ) استفاده مي كنيد ، بعد
    در بحث هاي ديگر سخنانش را قبول نمي كنيد !!!
    يك بام و دو هوا ...


    شما (باهردیدی یانیتی) گفتد غیاثابادی چنین گفته ،من گفتم او درباره سکندر نیز چنین گفته پس چون من و شما طرفداران دو نظریم و غیاثابادی نظری شبیه به ما ندارد لاجزم برای هیچ یک از ما مورد استناد نمیتواند باشد

    خود شما هم بحث اپیس اورا نمیپذیرید!
    اما
    من دلایل غیاثابادی را میپذیرم در بحث کوروش دلایلی نگفته نظرداده! نمیتوان پیرامون ان قضاوت کرد

    با سلام و احترام به شما دوست عزيز

    mmj;129535 نوشت:
    عرض ادب ازماست
    باز جناب شهاب بر سر لجبازی افتاده و با استفاده از ترفندهایی سخنان خود را تکرار میکند
    البته فقط وقت مارا میگیرند

    سخن تكراري پاسخ تكراري ميطلبد
    زماني كه بن مايه هاي شما محدود و
    ايراداتتان هم محدود است ، پاسخ ها نيز
    به همان شكل مي شود ...
    از بين صد مبحث رفته ايد به دو مبحث
    چسبيده ايد و فكر مي كنيد سخنان ما را نقد كرده ايد !!!:Gol:

    mmj;129535 نوشت:

    چند شباهت بین گفته ی نبونید و کتزیاس بما نشان دهید(درمورد شاهی)!!؟!

    شاهي يعني چه ؟!
    در مورد تبار كوروش منظورتان است ؟!

    شباهتش در اينست كه هر دو سخنشان با تبارسازي كوروش
    در تضاد است ...
    و همين نشان مي دهد كه "كوروش حقيقت را نگفته "

    تبارسازي هم براي "مشروعيت" بخشيدن به پادشاهي چيز عجيبي
    در آنزمان نبوده است ، شايد پيش از كوروش هم در منطقه
    چنين عملي تكرار شده بود ...
    چنانچه مي بينيم در كتيبه بيستون داريوش برخي مخالفانش را
    به تبارسازي متهم مي كند و شايسته مرگ مي داند ...
    بنا براين اين عمل رواج داشته و هرگز سخن گزافي نيست ...

    mmj;129535 نوشت:

    باز حضرت شهاب شروع به تهمت زدن کرده اند ! من نوشته مزدک را کجا دیدهام؟!! کافران همه را بچشم خویش پندارند! مطمئن باشید من اگر چایی کپی کنم ادرس میدهم مثل شما دزدی نمیکنم و بنام خود منشتر نخواهم کرد


    من در اين زمينه شك ندارم ، چون در سطح اينترنت
    ابتدا او و سپس يكي ديگر از كاربران نظر او را
    منتشر كرده است بدون در نظر گرفتن پاسخ ما ...

    اين استدلال جز از سوي اين فرد اسلامستيز از
    سوي فرد ديگري مطرح نشده است ...

    mmj;129535 نوشت:

    این گفتار نبونید به جه معنا و به چند معنا ست؟!!
    جز اینست که مبهم است و هیچ استدلالی بران نمیتوان کرد که سخن کتزیاس درست یا غلط بوده حتی سخن کوروش

    سخن نبونيد هيچ پيچيدگي خاصي ندارد
    بسيار ساده و با زبان روان مي گويد كوروش
    در سلسله خود دومي بوده ...
    يعني كوروش دروغ گفته ...

    البته اين ديوار تعصب فروريختنش به اين سادگي نيست !!!

    mmj;129535 نوشت:

    این از زمین تا اسمان با گفته کتزیاس متفاوت است فوقا میگوید کوروش نزد همبازیهایش پسرچوپان شناخته میشد چرایش هم مشخص است چون کوروش تا ده سالگی پیش چوپان بزرگ شد

    کتزیاس اورا چوپانزده ای فقیر معرفی میکند از ایل مردها...
    درحالی که کوروش از زادرو هخامنش است و از طایفه پاسارگادیها (قسمت اول ثابت است بدید کتیبه بیستون قسمت دوم گفته ی هرودوت است)
    کتزیاس اورا از شدت فقر راهزن معرفی میکند....
    درحالی او لااقل از 10 سالگی نزد پدرش که شاه بوده میزید (هرودوت) و شاه انشان بوده (نبونید) هفت جدش شاه بودند (کتیبه کووش+هرودوت)

    و اشتراکی وجود ندارد


    اشتراكش اينست كه
    هر دو مورخ گفته اند كوروش نزد مردم آنزمان
    يك پسر چوپان زاده بوده كه به كارهاي پست
    اشتغال داشته ...
    اين يعني تواتر (منابع آنزمان محدود بوده )

    سپس هرودوت يك داستان براي مشروعيت بخشيدن
    به كوروش نقل مي كند كه ماجرا را ماستمالي كند
    همانطور كه مي دانيم بن مايه او درباريان هخامنشي بوده اند ...

    mmj;129535 نوشت:

    مرا میخندانید جناب شهاب! تمامی مورخین نظر هرودوت را در تمامی جهات تاریخش بر کتزیاس اولیتر میدانند
    دوست عزیزم کتزیاس چیزهای عجیبیدر دربار ایران دیده میگوید شاه با شمشیری که از چشمه طلایی بیرون کشیده بود برزمین میزند و باران میباراند و......... اینها نشان میدهد که او در افسانه سازی اولیتراست و ازدید تاریخی بی اعتبارتر
    بعلاوه اکر قرار بر نزدیکی نوشته ها باشد گفته ی هرودوت درست تر است چون درباره نسب کوروش و داریوش درست شبیه گفتار انها در کتیبه بابلی و ..است
    هرچند بحث درمورد گفته های او باوجود کتیبه های تاریخی بیهوده است


    من هم گفتم كه سخن هرودوت به سخن درباريان ايران شبيه تر است و
    سخن كتزياس به سخن مردم ايران آنزمان ...
    طبيعتا بين مردم افسانه هاي زيادي رد و بدل مي شده ...
    در نوشته هاي هرودوت هم افسانه زياد است
    مثلا سواري همين درباري با نهنگ !!!

    mmj;129535 نوشت:

    منظور من هم استدلال پیرنیا است چنانکه گقتم میرسیم به نظر پیرنیا ، و نظر پیرنیا را من قبلا گفته بودم

    استدلالي نديديم ...
    از چه جهت آنرا معتبر تر مي داند ؟!
    آيا پيرنيا در كتابش كتيبه نبونيد را و اين سخنش را
    تفسير كرده و بررسي كرده است ؟!
    به هر حال سخن نبونيد در قياس با نوشته هاي چند قرن بعد
    از اعتبار نسبي بيشتري برخوردار است و
    اولويت با بررسي اين كتيبه هاست ...

    كجا اين كتيبه بررسي شده كه استدلال اعتبار داشته باشد ؟!

    mmj;129535 نوشت:

    خب دوست عزیزم !میبیم جناب شهاب برجهل خود انقدر اصرار دارند که حتی محتوای کتیبه ها را نادیده میگیرنداین انصاف ایشان است
    شما وقتی حرف کوروش را ول میکنید حرف کتزیاس را میچسبید دیگر چه میتوان گفت! (مثل اینست که من سخن قران را باور نکنم بروم به یک روایت تاریخی از یک شخص دروغ پرداز استناد کنم) بعلاوه اگر چنین است ماهم میگوییم کوروش بتپرست نبوده سخن تورات صحیح است

    جهل آنست كه افتخار بدانيد مردم بر پاي شاه محبوبتان بوسه زنند ....
    جهل آنست كه به يك بت پرست افتخار كنيد و
    مردوك پرستي او را الله پرستي جا بزنيد ... (ذوالقرنينيزاسيون كوروش!!!)
    جهل آنست كه مثل انصاري برويم افسانه هاي بي اعتبار گزونفون را
    يقين تاريخي بدانيم و از آنها دفاع هم بكنيم ...
    جهل آنست كه از كشورگشايي و ويراني كشورها و غارت انها دفاع كنيم !!
    ...

    شك كردن سخت است ، همت مي خواهد ...
    كار انسان تنبل نيست (نقل به مضمون از ويل دورانت- لذات فلسفه )

    mmj;129535 نوشت:

    اما باز اشتباه شما واضح و دروغگویی کتزیاس واضح است
    چون بجز کوروش نبونید نیز وی را شاه انشان خوانده است (واین برخلاق گفته ی کتزیاس است در تمام امور که وی را فقیر و راهزن و فریبکار خوانده است) پس بازهم اثبات میشود که کتزیاس دروغ گفقته است

    خير تقدم و تاخر را نفهميديد !!!
    او بعدها شاه انشان مي شود ...
    كتزياس هم نگفته كه تا آخر عمر رفتگر مانده بود !!!
    گفت از حيله و فريب به پادشاهي انشان رسيد !!!!

    عجب استدلالي !!!

    مشخص است چيزي در چنته نداريد و
    از اينهمه نقد يكي دو بندش را هم نمي توانيد
    به انتها برسانيد ...

    mmj;129535 نوشت:

    [=Times New Roman]ببیند ای مردم ما با چه کسی گفتگو میکنیم ! کسی که بدیهیات تاریخی را منکر است میگوید کتزیاس راست میگویذ و تمام کتیبه ها دروغ میگویند!


    كتيبه ها مگر با هم يكي هستند كه همه شان راست باشند ؟!
    كتيبه كوروش با كتيبه نبونيد در تضاد است
    كتيبه كوروش با كتسيبه بيستون در تضاد است ...

    تاريخ كه كيلويي نيست !!
    سخن كتزياس هم بايد با سخن هرودوت و سخن نبونيد
    جمع شود و يك تاريخ علمي از آن استخراج شود
    ممكن است همه اين سه فرد بخشي را حقيقت و
    بخشي را افسانه بافته باشند ...

    mmj;129535 نوشت:

    [=Times New Roman]کتیبه کوروش :

    ۲۰-منم «کـورش» (1)، ...۲۱٫ پسر «کمبوجیه» ( 2) نـوه «کـورش» ( 3)، نبیره «چیش‌پیش» ( 4)
    ۲۲٫ از دودمـانی ‌کـه ‌همیشه شـاه بـوده‌اند و فـرمانـروایی‌اش را «بِل/ بعل» ‹بـِ- لو› (خداوند/ = مردوک) و «نَـبـو» ‹نـَ- بو› گرامی می‌دارند

    [=Times New Roman]

    کتیبه بیستون ستون اول بند 1- منم داریوش (1) ، ، پسر ویشتاسب نوه ارشام ( 2)
    ارشام را پدر اریارمن، ( 3)اریارمن را پدر چش پش، ( 4) جش پش را پدر هخامنش. ( 5)

    کتیه نبونید :


    سال ششم (۵۵۰/ ۵۴۹)
    [=Times New Roman]

    اما مردوک به من گفت: «کشور مـاد که از آنان نام بردی و شاهان آن، در معرض یک حمله بسوی خودشان بوده‌اند و توان زیادی ندارند. در آغاز سومین سال پادشاهی تو (تابستان ۵۵۳ پیش از میلاد)، کـوروش، شاه اَنـشـان، دومین در سلسله (؟)، خواب آنان را پراند. او با ارتش کوچک خود، تیره و تبار گسترده مادها را پراکند. او آسـتـیـاگ، شاه مـادها را شکست داد و او را دستگیر کرد تا کشور او تصرف شود».
    [=Times New Roman]جتاب شهاب - که راستگوییش نیز مشخص است- درست میگوید کتزیاس هم راست میگوید اینها همگی دروغند!!

    اينجا سخن نبونيد با كوروش و داريوش يكي است ؟!!

    [INDENT]پي ير بريان :
    « باید اضافه کنیم که شجره نامه ی پادشاهی که هرودوت ارائه میدهد دقیقا با آنچه به وسیله داریوش داده شده مطابقت نمیکند ...لیکن این مدرکها چندان مطمئن نیستند در واقع از یک سو درباره اصالت آن ها شک و تردیدهای جدی وجود دارد و از سوی دیگر گفته های داریوش خود نیز ، سخت مشکوک به نظر میرسد »(پی یر بریان - تاریخ امپراتوری هخامنشی- ص 73)

    « روشن به نظر میرسد که داریوش قصد داشته است ، بعد از پایان یک دوران فترت سلسله ای بنیان های تازه ای برای پادشاهی پارس و استیلای هخامنشیان بگذارد ،و گزینش یک جد بزرگ "نام دهنده " به اسم هخامنش نیز که توجیه کننده حقوق مکتسب اوست ناشی از همین نیاز است ...در همین معناست که پادشاه تازه فرمان میدهد این عنوان را بر روی کتیبه های پاسارگاد نقر کنند و متقلبانه به نام کورش نسبت دهند »(پی یر بریان - تاریخ امپراتوری هخامنشی- ص 269)

    البته طبيعي است چون سخن هرودوت گويا در مورد داريوش اعتبار زيادي دارد :

    « داریوش شاه : آن جا که دروغ لازم است باید دروغ گفت ، چه ، مقصود از دروغ و راست یکی است » !!!(به نقل از هرودوت ، پیرنیا ، ایران باستان ، ص 522)
    [/INDENT]

    mmj;129535 نوشت:

    خب برخی گفته های او در تاریخ وجود دارد مثلا در تاریخ طبری و روایات ضعیف .... اینرا شما میدانید و از انهمه تعداد صفحات ان کتاب ، صفحات نقد شما ه تعداد انگشتان دستان هم نمیرسد


    زماني كه براي كشته شدن يك فرد ايشان هفت صفحه
    نوحه مي نويسند و ما در طي چند سطر نشان مي دهيم
    اصولا اين فرد توسط ياران پيامبر ترور نشده است و در جنگ بعدي
    كشته شده ، اين نشان مي دهد نقد ما بايد از نظر كيلويي
    به اندازه هفت صفحه باشد تا از ديد شما اعتبار داشته باشد ؟!

    زماني كه در چندين صفحه پيامبر را مبتلا به هيستري مي دانند
    ما بايد چه بگوييم جز اينكه با سخنان بعديش و رفتارهايي كه در كتاب
    خودش آمده پاسخ را بدهيم و بگوييم خودش سخنش را نقض كرده !!

    ايشان اصلا يكبار هم كتب عربي يا ترجمه فارسي يا انگليسي شان را
    نخوانده است و فقط از امثال "موير" اسلامستيز نقل قول كرده اند
    مي توانيد زير هر صفحه بن مايه اش را ببينيد كه جز اين نيست ...

    بعد كسي كه اينقدر احمق است كه از كتاب موير "bani amir" را
    بني امير ترجمه مي كند و رفتار پيامبر را طي چند صفحه با قبيله
    بني امير بررسي مي كند ، بي شك مخاطلبان خوش باور و هم فكرش را
    يك عده گوسفند فرض كرده است (بي شك شما هم فكر او نيستيد
    و اين سخنانتان هم از سر دلسوزي است و ما نيز بي حد به نقد از سوي
    هر فردي نياز داريم تا اين داده ها پخته شوند )

    ادامه دارد ...
    ان شاء الله

    mmj;129535 نوشت:

    چه چیز در کتابش بوده و شما انرا نشان دادید ؟! او به کتابش ارجاع میدهد که فقط وازه """او"" است ازترجمه کتیبه
    او گفته نشته:
    [INDENT]“هنگامی که کوروش به سپاه اکَـد در شهر اُپـیـس بر کرانه رود دجـلـه حمله کرد؛ مردمان اَکَـد بشوریدند. اما او همه مردمان شهر را از دم بکشت.”
    برای آگاهی بیشتر بنگرید به: رویدادنامه نبونید و کورش بزرگ در کتاب: تمدن هخامنشی، سیزده گفتار در بررسی‌های هخامنشی، از همین نگارنده، ۱۳۸۶٫

    میگود بنگرید به رویدادنامه نبونید و کوروش بزرگ درکتابش! همین و بس ، ایا شما از فهم این گزاره ی ساده بر میایید؟!!!! یعنی رویدادنامه ای که در سایتش قرار داده قبلا در کتابش بوده بدون شرح و جبهه گیری که""او""" کوروش بوده یا نبونید . و او میگوید بنگرید بهرویدنامه در کجا ؟ در کتابش؟! تکرار کنم باز؟
    [/INDENT]


    زماني كه موضع گيري نكرده است
    يعني اين او همان كوروش است ...
    چون در اين جمله كسي جز " كوروش" وجود ندارد ...

    اگر جز خود كوروش فرد ديگري مثل نبونيد مد نظرشان بود
    مدتي بعد در سايتشان بررسي نمي كردند ...
    به نظر مي رسد، بر خلاف ادعايتان اصلا كتابي از ايشان نخوانده ايد !!!

    mmj;129535 نوشت:

    شهاب عزیز!
    من پاسخ اینهارا داده ام باز تکرار میکنید و نیز قیاس مع الفارق برای شما صادق است که دو دوران مختلف را باهم قیاس میکنید
    گفتیم مردم میتوانند تغییر نظر دهند چرا چون در این چند سال حاکمان ظالمی پیدا شده به انها ظلم میکنند حتی معابد . نیایشگاه و...نابود میکنند باج بیشتر میگیرند... شرح ان را در ادرس های گذشته داده ام

    من توضيح نخواستم
    مثال بياوريد ...

    اين بازه چند هزارساله در كل تمدن هاي جهان
    چند مثال از اين دست بياوريد ....

    mmj;129535 نوشت:

    عزیزم جناب شهاب! روز روشن دروغ میگویید کمی دفت کنید تا اینهمه راحت دروغ نبافید
    دراینجا که من گفتم دروغ میگویید درباره این ادعای دروغین شما بود :
    در پست 26 گفتید و نوشتید
    [INDENT][INDENT]
    [/INDENT][/INDENT]هیج کدام از این تایپیکها را من قفل نکردم ونه در بستن ان نقشی داشتم ! خود شما باید بدانید چون معمولا پیام خصوصی می اید !

    اصلا اين تصاوير نياز به تفسير من ندارد كه دروغ باشد يا راست ...
    هر كس در اين مباحث شركت كرده مي داند كه
    طرف بحث من كه بوده و چرا اين جستارها يكباره
    بدون هيچ پيام خصوصي يا عمومي بسته شده !!!!

    از سابقه نيكويتان پيداست ...

    mmj;129535 نوشت:

    درانسایت استدلالی نبود
    نشان دادیم که محققان نیز دو گونه برداشت دارند همگی یک نظر ارائ نکرده اند!

    کمیدقت کنید و درست بخوانید بع بنویسید :
    حال بفرماييد اثبات كنيد كه ايشان اصلا سردار جنگ بودند
    يا در جنگ حضور داشته اند كه بتوانند چنين عملي انجام دهند ...
    غیاثابادی گوید : [=arial]او فاقد توانایی‌های لازم در امور کشورداری و سپاهی‌گری بود
    یعنی او توانایی لازم را نداشت و این سخن نه نفی دشاه بودن او بر بابل است و نه نفی سردار سپاه بودن او!

    اصل بر برائت است !

    سخنان غياث آبادي الزاما از درون اين كتيبه نيست
    از نوشته ها و سالنامه هاي ديگر نيز مي توان موضوعاتي را
    استخراج كرد ...

    او گفته :
    [INDENT][INDENT]نبونید، شخصیتی عجیب و تا اندازه‌ای جذاب داشت. او فاقد توانایی‌های لازم در امور کشورداری و سپاهی‌گری بود و دلبستگی‌ چندانی نیز بدان نشان نمی‌داد. کارها و مشکلات کشور را به اطرافیان خود می‌سپرد و ‌به هنگام حمله سپاه کوروش، تمام امور و تصمیم‌گیری‌ها را به پسرش بُـلـشَـصَـر واگذار کرد در حالیکه پیش از آن نیز مدتی به نفع همین پسرش از سلطنت کناره‌گیری کرده و به مدت ده سال در تِـمـا، واحه‌ای در بیابان‌های میان بابل و مصر اقامت گزیده بود. احساسات و عواطف رقیق و گاه شاعرانه او در بیان سخنان و درددل‌هایی خطاب به سین و دیگر خدایان بخوبی آشکار است. http://ghiasabadi.com/nabonidus.html
    [/INDENT][/INDENT]حال بفرماييد اثبات كنيد كه ايشان اصلا سردار جنگ بودند
    يا در جنگ حضور داشته اند كه بتوانند چنين عملي انجام دهند ...

    اين جملات نشان مي دهد كه :

      • 1- نبونيد روحيه شاعرانه و عواطف رقيق داشت.
      • 2- توانايي سپاهي گري نداشت .
      • 3- در زمان حمله كوروش سپاه و فرماندهي و ... در دست پسرش بود نه خود او ...
      • 4- ده سال آخر سلطنت را نيز به پسرش واگذار كرده بود .
      • 5- در زمان حمله كوروش به اپيس تمام امور و تصمیم‌گیری‌ها را به پسرش بُـلـشَـصَـر واگذار کرد (يعني خودش در ميدان نبوده و تصميم گيرنده نبوده )
    باز توضيح مي خواهيد ؟!

    با توجه به اين توصيفات حضور او در اپيس به كلي منتفي است و
    بفرض حضور نيز سر زدن اين عمل از او بسيار بعيد بوده ...

    با توجه به اينكه به يقين در زمان كوروش او سردار و تصميم گيرنده و
    حمله كننده و دفاع كننده نبوده ، اين اتهام به او نمي چسبد و
    اصل بر برائت است !!!

    برگردیم اصل موضوع ! راست بگوییم مسلمان را باراستی بشناسونیم از سر لجبازی و کینه توزی و خوار کردن دیگران حقیقت را پنها نکنیم!

    نقل قول:

    پاسخ بايد گفت كه کوروش به هیچ وجه ایرانی نبوده
    و هم خودش و هم تورات این موضوع را تایید می کنند
    کوروش در گل نبشته بابلی (منشورش) میگوید:
    [INDENT]13 – او ، سرزمین " گوتیان " و تمامی سپاهیان "مند" را به فرمانبرداری از او (کورش) واداشت . او (واداشت تا) "سیاه سران " به دست کورش شکست داده شوند . " ( عبدالمجید ارفعی – فرمان کورش بزرگ – ص 17 )
    [/INDENT]می دانیم که گوتیان از طوایف آدریاتیک بوده اند
    "( دهخدا – لغتنامه – ذیل واژه گوتی)
    و اینکه عبارت "سیاه سر" را هم کوروش
    و هم غربی ها اکنون برای مردم خاورمیانه بکار می برند .

    تورات هم ميگويد:
    [INDENT]تورات: "ای بابل ، ای کوه مستحکم ، ای ویران کننده جهان ، اینک من دشمن توام ! ...از تو چیزی جز یک تپه خاکستر باقی نخاوهم گذارد ...شیپور جنگ بنوازید .به سپاهیان آرارات ، اشکناز و میتی بگویید حمله کنند . فرماندهی تعیین کنید تا دستور حمله بدهد ، اسبان زیاد فراهم کنید " ( عهد عتیق – ارمیا – 27-25 : 51 )
    [/INDENT]بنابراین هم کوروش و هم حامیانش که خودش گوتیان
    روشن موی و تورات آنها را اشکنازی و آراراتی می خواند
    از جنوب روسیه و قفقاز به ایران مهاجرت کرده اند
    و با ثروت یهود بابل را سرنگون کردند .

    او ادعا می کند که کوروش طبق نظر تورات پیامبر خدا بود
    در حالی که خودش چنین لقبی به خود نداده بود
    و برعکس پیامبر خود را چنین لقب داد !
    و در جمله ای میگوید هر دو پادشاه بودند ،
    منتها کوروش شاه-پیامبر بود و محمد پیامبر-شاه!

    نقل قول:

    پي ير بريان :
    « باید اضافه کنیم که شجره نامه ی پادشاهی که هرودوت ارائه میدهد دقیقا با آنچه به وسیله داریوش داده شده مطابقت نمیکند ...لیکن این مدرکها چندان مطمئن نیستند در واقع از یک سو درباره اصالت آن ها شک و تردیدهای جدی وجود دارد و از سوی دیگر گفته های داریوش خود نیز ، سخت مشکوک به نظر میرسد »(پی یر بریان - تاریخ امپراتوری هخامنشی- ص 73)

    « روشن به نظر میرسد که داریوش قصد داشته است ، بعد از پایان یک دوران فترت سلسله ای بنیان های تازه ای برای پادشاهی پارس و استیلای هخامنشیان بگذارد ،و گزینش یک جد بزرگ "نام دهنده " به اسم هخامنش نیز که توجیه کننده حقوق مکتسب اوست ناشی از همین نیاز است ...در همین معناست که پادشاه تازه فرمان میدهد این عنوان را بر روی کتیبه های پاسارگاد نقر کنند و متقلبانه به نام کورش نسبت دهند »(پی یر بریان - تاریخ امپراتوری هخامنشی- ص 269)

    میبینیم که استنادات جناب شهاب نیزبمانند ایشان راستگو و اندکی ؟ پورپیراریند
    شهاب گفتههایش ب شبیه به ناصر بناکننده(=پورپیرار) دارد ؟

    ماخذ همیهن که فیلتر است و کاملش اینجا

    دكتر عبدالمجيد ارفعي» : اين كه «سكا»ها يا «اشكانيان» را «لر» يا «ترك» بدانيم، درست مثل حرف آن جناب [= پورپيرار] است كه مي‌گويد يهودي‌ها پول دادند تا كوروش زردموي از شمال درياي سياه بيايد بابل را فتح بكند و انتقام تخريب اورشليم توسط نبوكودوري ـ اوصور (بخت النصر) را بگيرد! ايشان به مدارك نگاه نكرده است. داريوش بزرگ از مهري استفاده مي‌كند كه بارها بر گل‌نوشته‌هاي تخت جمشيد از آن استفاده شده است. مهر كوروش اول يا پدربزرگ كوروش [دوم] است كه مي‌گويد: «من پسر چيش پيش هستم، پادشاه انشان». «انشان» را هم كه امروز مي‌دانيم كجاست و احتياجي نيست برويم خرم آباد و لرستان و اين طرف و آن طرف بگرديم. در قلب فارس است، دشت بيضا و تل مليان [Tall-e Malyan] هم مركزش بوده. اين منطقه «انشان» است كه از گذشته‌هاي بسيار دور براي دنياي آن روز شناخته شده بود. در سالنامه نبونئيد [= پادشاه بابل]، اگر اشتباه نكنم در سال هفتم يا دهم‌اش مي‌گويد: «كوروش (كه اكنون پادشاه ماد شده) از راه اربيل به لوديه و سارد و… حمله كرده و آن جا را به تصرف خود درآورده است…» [با وجود گواهي چنين اسنادي، پورپيرار مدعي است كه كورش پيش از فتح بابل، نه در ايران حضور داشته و نه نام و نشاني از وي موجود بوده]. بعد اين جناب پژوهنده نوآور (!) به اين مي‌چسبد كه ارفعي از قول آن كاتبانِ [استوانه‌ي كورش] نوشته: «كوروش از [صفت] سياه سران [براي خواندن بابليان] استفاده كرده است». آن گاه شرح مي‌دهد كه كوروش به اين دليل بين النهريني‌ها را «سياه سر» خوانده كه خودش موي طلايي و چهره روسي مآب داشته و خواسته خود را از سياه سران بين النهرين متمايز كند [پورپيرار: «پلي بر گذشته»، 1380، ص 29]! در صورتي كه اين اصطلاح «سياه سران» را از حدود 2200 ق. م.، از بين النهرين داريم كه سومري‌ها به آن SAG.DU و در اكدي (بابلي و آشوري) به آن Salmat qaqqadu (در حالت جمع فاعلي) مي‌گفتند، و آن تعبيري شاعرانه براي انسان بود. حال به همين قياس بسنجيد پايه‌ي ادعاهايي از اين قبيل كه «پارت‌ها» و «سكاها» لر بودند يا كُرد بودند يا ترك، چه قدر استوار است! اين هم مثل همان ادعاي سومري بودن ترك‌ها يا ايلامي بودن لرهاست. ما هزاران لوحه سومري و ايلامي داريم. وقتي ادعا مي‌كنند اين‌ها تركي قديم است، حتماً زبان‌اش را هم مي‌دانند و مي‌توانند خط‌اش را بخوانند. خب، بيايند بخوانند و به ما هم ياد بدهند.
    +
    درباره کتیبه ی کوروش اول جایی ندیدم که گفته شده باشد ساخته ی دوران متاخرباشد همگی (=انطور که من دریافتم) انرا مربوط به کوروش شمرده اند . بنگرید به : http://web3.ehost-services.com/hemranib/Vol2/Daryaee_Pars_and_%20Pasargad.htm#14

    کتیبه ی اریارمن :

    [=B tahoma]آریارمنه شاه بزرگ شاه شاهان شاه پارس پسر تیس پیس نوه هخامنش . شاه آریارمنه می گوید : این کشور پارس که من دارم اسبان خوب و مردم خوب دارد.خدای بزرگ اهورا مزدا آنرا به من عطا کرد.به لطف اهورامزدا من شاه این کشور هستم.شاه آریارمنه می گوید : باشد که اهورامزدا مرا کمک کند

    http://www.iranatlas.info/parseh/pe_aryaramne.htm

    کتیبه ارشام

    [=B tahoma]ارشام شاه بزرگ شاه شاهان شاه پارس پسر آریارمنه یک هخامنشی.شاه ارشام می گوید : خدای بزرگ اهورامزدا بزرگترین خدا مرا شاه کرد.او به من سرزمین پارس را بخشید با مردم خوب و اسبان خوب .به لطف اهورامزدا من این سرزمین را نگه داشتم.باشد که اهورامزدا از من محافظت کند.و از کاخ سلطنتی من.و از این سرزمینی که گفتم محافظت کند

    http://www.iranatlas.info/parseh/pe_arsham.htm
    (نکته : البته نظرات درباره این کتیبه ها متاخر بودن انهارا میرساند حرفی دراین نیست!و مورد پذیرش ماست )

    نقل قول:

    اينجا سخن نبونيد با كوروش و داريوش يكي است ؟!!


    اگر فرض بگیریم که یکی هم نباشد در یک چیز مشترکند شاه بودن کوروش درزمان غلبه بر ماد ! که برخلاف گفته ی کتزیاس است و دروغگویی کتزیاس را اشکار میکند و شما سخنی دروغ را دانسته نقل کرده اید

    دوستی هم در ادرس زیرچنین نوشته :

    علاقه ندارم دوباره تو این بحث که با عنوانی بی پایه و اساس است شرکت کنم

    اما چه کنم که باید پوزه ی بعضیا به خاک مالیده شه.

    تو این صفحه http://forum.hammihan.com/thread21656-15.html اشاره کردم که تبار سازی در کار نبوده و کاملا داریوش بزرگ راست گفته و باز هم تکرار می کنم

    داریوش بزرگ در کتیبه بیستون گوید: هشت تن پیش از من شاه بوده اند و من نهمین از دودمان هخامنش هستم .
    داریوش بزرگ علاوه بر اینکه به هخامنش اشاره می کند یک هماهنگی با کوروش داشته همان نسبت فامیلی بوده که همان هخامنش جد بزرگ هر دوی آنها می باشد و در مورد اینکه نهمین نفر بوده کاملا درست گفته به یک نکته دقت کنید که هرودت اینگونه بیان می کند :

    هخامنش - 1. چاایش پیش 2. کمبوجیه اول 3. کوروش اول 4. چاایش پیش دوم
    شاخه ی فرعی: 1a. آریارامنه a2. آرشام a3. ویشتاسب
    شاخه اصلی:
    5. کوروش دوم 6. کمبوجیه دوم 7. کوروش بزرگ 8. کمبوجیه سوم 9. داریوش بزرگ

    دقت کنید که شاخه اصلی و انزانی پس از چاایش پیش دوم عبارت است از 5 و 6 و 7 و 8 که نهمین نفر داریوش بزرگ می باشد چون آریارامنه و آرشام و ویشتاسب( a1 و 2a و a3)
    که شاخه فرعی را تشکیل می دهند را هرودت به عنوان شاه محسوب نکرده است
    و هخامنش را هم که نه کوروش بزرگ و نه داریوش بزرگ شاه خوانده اند پس سخن او در مورد اینکه نهمین شاه از این دودمان است کاملا درست است .
    ایران در عهد باستان دکتر محمد جواد مشکور صفحه 166

    حال بیاییم از روی کتیبه بهستون ( بیستون ) این قضیه را بررسی کنیم :هخامنش -
    1. چاایش پیش 2. آریامنه 3. کوروش اول 4. آرشام 5. کمبوجیه اول 6. ویشتاسب7. کوروش بزرگ 8. کمبوجیه باز هم داریوش بزرگ نهمین نفر می باشد اما نکته در این است که داریوش بزرگ به این نکته اشراف کامل داشته که پدر و جد او با پدر و جد کوروش بزرگ هر 4 نفر شاه بوده اند و در 2 نقطه مختلف حکومت می کرده اند جد و پدر او در پارس و پدر و جد کوروش بزرگ در انزان باز هم می بینیم که داریوش کاملا درست می گوید

    بعد از اثبات این قضیه دوباره بعضی ها می آیند و می گویند این (( سفسطه )) است
    نمی دانم چرا هر چه ما و دوستان با منبع سخن به کرسی می نشانیم باز هم سفسطه است؟

    طبق کتیبه های فوق تقسیم بندی صحیح میشود:
    هخامنش
    چشپش
    دوشاخه:
    اول 1- کوروش اول2- کبوجیه 3- کوروش بزرگ 4- کمبوجیه
    دوم.1- اریارمنه 2- ارشام 3ویشتاسب 4 داریوش
    پس شاهانی که پیش از داریوش شاه بودند عبارتند از : 1-کمبوجیه 2- کوروش بزرگ 3- کمبوجیه 4 کوروش 5- ارشام 6-اریارامنه 7-چشپش 8- هخامنش
    معلوم نیست که تقسیم بندی فوق درست باشد طبق کتیبه ها تنظیم شده(یا کتیبه های ارشام و اریامنه بااصالت باشند و ما درجایگاه نظر دادن نیستیم او مهر کوروش نخست همه چیز را روشن میکند که کسی نگفته بخط میخی پارسی است تا منسب به داریوش شود ) اما از این کتیبه ها درستی گفته ی داریوش مبنی برشاه نهم بودن اثبات میشود! بااینهمه غرض ما همینست که بگوییم جدواباد اینها امیر دیار خود بودندوحتی اگر بگوییم نبودند باز کتزیاس از بیخ و بن دروغ گفته است چون کوروش را درهنگام جلوس ونیز پیروزی بر استیاگ شاه نمیداند/ اصل این مطلب مورد نظر و دقاع ماست (نه کار به تعدادشان داریم و نه چندمین بودنشان-چون موضوع بحث ما نیست- همین که کوروش شاه بوده و نبونید اورا شاه خوانده مارا بس است و نیز مهر کوروش اول نیز وجود دارد رد کننده نظر کتزیاس است
    ادامه دارد...

    نقل قول:

    شاهي يعني چه ؟!
    در مورد تبار كوروش منظورتان است ؟!


    منظور درمورد شاه بودن کوروش بود ! که بهرحال در کتیبه نبونید به ان تصریح شده است

    نقل قول:

    شباهتش در اينست كه هر دو سخنشان با تبارسازي كوروش
    در تضاد است ...
    و همين نشان مي دهد كه "كوروش حقيقت را نگفته "

    تبارسازي هم براي "مشروعيت" بخشيدن به پادشاهي چيز عجيبي
    در آنزمان نبوده است ، شايد پيش از كوروش هم در منطقه
    چنين عملي تكرار شده بود ...
    چنانچه مي بينيم در كتيبه بيستون داريوش برخي مخالفانش را
    به تبارسازي متهم مي كند و شايسته مرگ مي داند ...
    بنا براين اين عمل رواج داشته و هرگز سخن گزافي نيست ...

    عزیزم! شهابگرامی عرض کردم شبهات در متن نوشته ها است؟!
    a,b با عددی یا شکلی یا فرمولی یا اقایی یا گفته ای بنام c درتضاد است(بهتراست بگوییم همخوان نیست) پس نتیجه میدهد a, b باهم شبیه اند؟!!! مغالطه
    ایا این شباهت نام دارد
    1- کوروش میگوید جدو ابادم شاهند
    2- نبونید میگوید کوروش شاه انشان، دومین در سلسله
    3-کتزیاس میگوید کوروش شاه نبوده بهنگام جلوس چوپانزاده بوده
    4- پس چون بنوعی گفتار نبونید و کتزیاس نافی سخن کوروش است گفته ی نبونید با کتزیاس شبیه است؟!!!

    ازسوییدیگر باید به گفته ی کوروش توجه داشت شاید نبونید از تبارنامه کوروش خبر نداشته او چه میداند 100سال قبل در منطقه ای طایفه ای پاسارگادی ساکن است و چند امیر بخود دیده ...

    نقل قول:

    من در اين زمينه شك ندارم ، چون در سطح اينترنت
    ابتدا او و سپس يكي ديگر از كاربران نظر او را
    منتشر كرده است بدون در نظر گرفتن پاسخ ما ...
    اين استدلال جز از سوي اين فرد اسلامستيز از
    سوي فرد ديگري مطرح نشده است ...


    لطف بفرمایید تهمت نزنید(هرچند بازهم نگفتید کجاماخذش کجاس) این ماخذ یا نوشته ای کتابی نیست این یک استدلال است که ممکن است بذهن هرکسی خطور کند

    نقل قول:

    زماني كه موضع گيري نكرده است
    يعني اين او همان كوروش است ...
    چون در اين جمله كسي جز " كوروش" وجود ندارد ...

    اگر جز خود كوروش فرد ديگري مثل نبونيد مد نظرشان بود
    مدتي بعد در سايتشان بررسي نمي كردند ...
    به نظر مي رسد، بر خلاف ادعايتان اصلا كتابي از ايشان نخوانده ايد !!!

    نخیر او در انجا میتواند اشاره به نبونید باشد حتی اگر ایشان شاه نبوده باشند رویدادنویس به او اساره دارد جون بهرحال کشور اوست

    مثلا سینما رکس اتش گرفت کی چنین کرد شاه فلانی را کشتن که کشت رئیس خکومت و.... برای مثال عرض شد

    نقل قول:

    من توضيح نخواستم
    مثال بياوريد ...

    اين بازه چند هزارساله در كل تمدن هاي جهان
    چند مثال از اين دست بياوريد ....


    ما مثال اوردیم در همان ادرس ذکر شده ببیند میترسم بگویید قیاس مع الفارق است

    نقل قول:

    اصلا اين تصاوير نياز به تفسير من ندارد كه دروغ باشد يا راست ...
    هر كس در اين مباحث شركت كرده مي داند كه
    طرف بحث من كه بوده و چرا اين جستارها يكباره
    بدون هيچ پيام خصوصي يا عمومي بسته شده !!!!

    از سابقه نيكويتان پيداست ...


    نمیدانم چه سودی از دروغ گویی میبرید جز افسوس خوردن از اینهمه ... چیز نباید گفت اما میگویم و مینویسم

    اول اینکه در دو تایپیک فوق در یکی از انها که منشور کوروش بوده باشد بنده طرف بحث شما نبودم و تازه یک پست در تایید گفتار شما هم زدم و در این تایپیک تنها یک پست انهم در تایید شما اراسال کردم
    اما تایپیک دوم من تنها یک پست زدم و خیلی هم مخالف شما نبود و من چندروز به ان سر نزدم
    دوم اینکه رجوع به تایپیک دوم نشان میدهد که ان تایپیک توسط مدیران دیگر قفل شده است
    سوم اینکه حرف شما زمانی درست است که مدیری دیگر چنین اختیاری نداشته باشد که چنین است و شما از دروغ گفتن ترسی ندارید
    چنانکه پیش از این نیز بدروغ گفتید که من "نوشته های شمارا حذف کردم

    نقل قول:

    سخنان غياث آبادي الزاما از درون اين كتيبه نيست
    از نوشته ها و سالنامه هاي ديگر نيز مي توان موضوعاتي را
    استخراج كرد ...

    نه نوشته ها و سالنامه های دیگری بدین امر تصریح نمیکنند من چنین چیزی ندیدیم اگر دیدید بما نشان دهید (جزیک کتیبه که از پسر نبونید نام میبرد) و غیاثابادی نیز به ان کتیبه های فرضی رفرنس نمیدهد!
    نقل قول:

    حال بفرماييد اثبات كنيد كه ايشان اصلا سردار جنگ بودند
    يا در جنگ حضور داشته اند كه بتوانند چنين عملي انجام دهند ...

    اين جملات نشان مي دهد كه :

    []

  • []
  • 1- نبونيد روحيه شاعرانه و عواطف رقيق داشت.
  • 2- توانايي سپاهي گري نداشت .
  • 3- در زمان حمله كوروش سپاه و فرماندهي و ... در دست پسرش بود نه خود او ...
  • 4- ده سال آخر سلطنت را نيز به پسرش واگذار كرده بود .
  • [=arial]5- در زمان حمله كوروش به اپيس تمام امور و تصمیم‌گیری‌ها را به پسرش بُـلـشَـصَـر واگذار کرد (يعني خودش در ميدان نبوده و تصميم گيرنده نبوده ) [/]
  • [/]باز توضيح مي خواهيد ؟!

    با توجه به اين توصيفات حضور او در اپيس به كلي منتفي است و
    بفرض حضور نيز سر زدن اين عمل از او بسيار بعيد بوده ...

    با توجه به اينكه به يقين در زمان كوروش او سردار و تصميم گيرنده و
    حمله كننده و دفاع كننده نبوده ، اين اتهام به او نمي چسبد و

    گفته شد بیان غیاثابادی هرگز به این معنی نیست که وی اصلا نه پادشاه بابل بوده و نه سردار سپاه
    بلکه این گفته میرساند که وی سردار و پادشاه لایقی نبوده مال اینکار نبوده ... در کتیبه صراجت دارد که او رهبر ی سپاهبان را بعهده میگرفت (هزچند توانایی انجامش را نداشته)
    بعلاوه درانجا گفته شده است مردمان اکد شوریدند ونه مردمان اپیس! و بقول غیاثابادی اکد هماره با بابل بیک معنا اورده شده است و درباره اپیس هیچ اشاره ای نیست
    [INDENT]منظور از مردمان اکد، ظاهراً نمی‌تواند ساکنان شهر اپیس باشد، چرا که در این متن و در هیچ متن دیگری، نام اکد به عنوان یک شهر، جز برای نامیدن شهر بابل بکار نرفته است. نویسنده رویدادنامه نیز همین شیوه را بکار برده و نام‌های اپیس و اکد را آشکارا از یکدیگر تفکیک کرده و هر دو را مستقلاً بکار برده است.

    [/INDENT]

    نقل قول:

    البته طبيعي است چون سخن هرودوت گويا در مورد داريوش اعتبار زيادي دارد :

    « داریوش شاه : آن جا که دروغ لازم است باید دروغ گفت ، چه ، مقصود از دروغ و راست یکی است » !!!(به نقل از هرودوت ، پیرنیا ، ایران باستان ، ص 522)

    اینرا من درهیج کجای تاریخ پیرنیا ندیده ام !
    شما گفته ایدبنقل از هرودوت برای اثبات درستی سخنتان فقط برای من شماره بند و کتاب هرودوت را بدهید(یا برگه را اسکن کنبد) چون پیرنیاشماره کتاب و بند انرا مینویسد!
    وتازه اگر هرودوت-که احتمالانگفته بنا به ادرس دهی شما- نیز چنین گفته باشد با گفته های داریوش نمیسازد و بقول خودتان باید پای افسانه ها بنویسیم

    نقل قول:

    خير تقدم و تاخر را نفهميديد !!!
    او بعدها شاه انشان مي شود ...

    كتزياس هم نگفته كه تا آخر عمر رفتگر مانده بود !!!
    گفت از حيله و فريب به پادشاهي انشان رسيد !!!!

    عجب استدلالي !!!

    مشخص است چيزي در چنته نداريد و
    از اينهمه نقد يكي دو بندش را هم نمي توانيد
    به انتها برسانيد ...


    از گته های شما مشخصتراست که پر استدلال در چنته ای است!

    نگا کنید کتزیاس میگوید :
    «کوروش پسر چوپانی بود از ایل مردها ، که از شد احتیاج مجبور گردید راهزنی پیشگیرد ....او با استیاگ هیچ قرابتی نداشت و از راه ححیله و تزویر به مقام سلطنت رسید ..درابتدا استاگ نسبت به کورو ش فاتح شد و حتی به پارس درامده اورا تعقیب کرد ولی کورش به واسطه دخالت زنان نجات یافت و پس ازان پادشاه ماد باپدر کوروش به مسالمت رفتار کرده ازاری بوی نرسانید بعد کوروش برضد استیاگ قیام کرده فائق امد در این حال پادشاه ماد فرارکرده به همدان پناه برد و دخترش امی تیس و دامادش سپی تاماس اورا پنهان کردند کوروش در حال در رسید و گفت که دختر و داماد استیاگ را ب اطففال انان و دوفر درباری موسوم به سپی تاسس و گابرن شکنجه کنند تا بروز دهند که استاگ کجاست پادشاه ماد چون نمیخواست اولاد اورا زجر کنند خودش نزد کوروش رفت» پیرنیا1/202

    مشخص است که کتزیاس افسانه سازی کرده !

    رویدادنامه که معاصراست مینویسد :
    سال ششم (۵۵۰/ ۵۴۹)

    شاه آسـتـیـاگ (در متن بابلی: ایـشْـتـومِـگـو) سپاهش را فراخواند. آنان بسوی کوروش (در متن بابلی: کـورَش)، شاه اَنـشـان به پیش تاختند تا به نبردی پیروزمندانه با او در آیند. اما سپاهیان آسـتـیـاگ بر شاه خود شوریدند. او را به زنجیر کشیده و به کوروش سپردند.

    میبنیم که دروغ از کفته های کتزیاس میبارد

    1- کتزیاس نامی از پدر کوروش نمیبرد وگوید چوپانزاده بود نمیگوید که کوروش با تزویز و حیله شاه انشان شد میگوید هیچ قرابتی با شاه استیاگ نداشت و از راه تزویر بسلطنت رسید واضح است که منظورش از سلطنت بعد از استیاگ است و فائق امدن براو
    2- مورخان دیگر پدر کوروش را شاه انشان خوانده اند که کمبوجیه نام داشت - خود کوروش نبر چنبن گوبد (اینها دروغ میگویند)
    3- نبونید گوید کوروش شاه بود که استیاگ براو شورید وی دومین در سلسله بود نتیجه منطقی اینست که بگوییم او جای پدرش برنشست اگر نگوییم که -او دومین در سلسه بمعنای دومین کوروش نباشد-

    نقل قول:

    من هم گفتم كه سخن هرودوت به سخن درباريان ايران شبيه تر است و
    سخن كتزياس به سخن مردم ايران آنزمان ...

    طبيعتا بين مردم افسانه هاي زيادي رد و بدل مي شده ...
    در نوشته هاي هرودوت هم افسانه زياد است
    مثلا سواري همين درباري با نهنگ !!!

    اول اینکه کتزیاس در دربار بود و نه هرودوت
    دوم اینکه در پستهای قبل از هرودوت چنین نقل کردیم :

    مهمتر از همه یکی چنین سخنی بگوید که لااقل جلد روی کتاب هرودوت رادیده باشد یا چند بندی از ان خونده باشد نه حضرتعالی که تنها از چند سایت مطلبی کوتاه درباره هردودت دیده باشد و تازه انرا درست درنیابد
    حضرت مورخ !
    خود هردودت در کتاب اولش (=کلیو) بند95 وقتی میخواهد درباره کوروش و مادها و پارسها سخن بگوید مینویسد :

    اکنون ادامۀ سرگذشتی که بدان مشغول هستم مستلزم آنست که درباره این شخص که کوروش نام داشت و امپراتوری کرزوس را سرنگون کرد کلم ای چند بگویم و چگونگی تسلط پارسها را بر اسیا شرح دهم . دراین باره من از آن عده پارسهایی پیروی خواهم کرد که قصدشان تجلیل تاریخ کوروش نبوده است بلکه حقیقت واقعی را بیان کرده اند . من دربیان خود از گفته اینها پیروی میکنم . تاریخ هرودوت ترجمه دکترهادی هدایتی انتشارات دانشگاه تهران بهمن 1336

    نقل قول:

    سخن نبونيد هيچ پيچيدگي خاصي ندارد
    بسيار ساده و با زبان روان مي گويد كوروش

    در سلسله خود دومي بوده ...
    يعني كوروش دروغ گفته ...

    البته اين ديوار تعصب فروريختنش به اين سادگي نيست !!!



    اگر پیچیدگی نداشت غیاثابادی جلوی ان علامت سوال نمیگذاشت

    کوروش، شاه انشان، دومین در سلسله (؟)
    1- اگر بمعنای دومین کوروش باشد صحیح است کاملا صحیح
    2- اگر سخن شما را بگیریم
    وبگوییم سخن شما درست اما نبونید اینرا در سال سوم سلطنتش گفته هیچ دور نیست که از تبار کوروش هیچ نداند

    با سلام و عرض ادب و احترام

    mmj;129663 نوشت:
    برگردیم اصل موضوع ! راست بگوییم مسلمان را باراستی بشناسونیم از سر لجبازی و کینه توزی و خوار کردن دیگران حقیقت را پنها نکنیم!

    شعار و هوچی گری ...

    اینجا انتخابات 88 نیست که راه بروید و دیگران را
    به دروغ گویی متهم کنید ... رسوایی در پیش است ...

    mmj;129663 نوشت:

    میبینیم که استنادات جناب شهاب نیزبمانند ایشان راستگو و اندکی ؟ پورپیراریند
    شهاب گفتههایش ب شبیه به ناصر بناکننده(=پورپیرار) دارد ؟

    فرار رو به جلو
    فعلا تهمت هایی را که زدید پاسخ گویید و
    از دفاع جانانه تان از یک اسلامستیز فریبکار
    دفاع کنید ، بعد بروید سراغ پورپیرار جاعل که
    همچون انصاری دروغ می گوید ...

    mmj;129663 نوشت:

    اگر فرض بگیریم که یکی هم نباشد در یک چیز مشترکند شاه بودن کوروش درزمان غلبه بر ماد ! که برخلاف گفته ی کتزیاس است و دروغگویی کتزیاس را اشکار میکند و شما سخنی دروغ را دانسته نقل کرده اید

    دوستی هم در ادرس زیرچنین نوشته :
    اما چه کنم که باید پوزه ی بعضیا به خاک مالیده شه.

    اما چه کنم که باید پوزه ی بعضیا به خاک مالیده شه.

    اما چه کنم که باید پوزه ی بعضیا به خاک مالیده شه.

    اما چه کنم که باید پوزه ی بعضیا به خاک مالیده شه.



    ادب و احترام نزد دوستان باستانی اسلامستیز موج می زند ...

    رویتان نشد این جمله را بگویید
    از یک موجود دیگر نقل قول کردید ؟!

    mmj;129663 نوشت:

    اگر فرض بگیریم که یکی هم نباشد در یک چیز مشترکند شاه بودن کوروش درزمان غلبه بر ماد ! که برخلاف گفته ی کتزیاس است و دروغگویی کتزیاس را اشکار میکند و شما سخنی دروغ را دانسته نقل کرده اید

    دوستی هم در ادرس زیرچنین نوشته :
    [=arial]اما چه کنم که باید پوزه ی بعضیا به خاک مالیده شه.

    [=arial]اما چه کنم که باید پوزه ی بعضیا به خاک مالیده شه.

    [=arial]اما چه کنم که باید پوزه ی بعضیا به خاک مالیده شه.

    [=arial]اما چه کنم که باید پوزه ی بعضیا به خاک مالیده شه.



    ادب و احترام نزد دوستان باستانی اسلامستیز موج می زند ...

    رویتان نشد این جمله را بگویید
    از یک موجود دیگر نقل قول کردید ؟!

    mmj;129677 نوشت:
    منظور درمورد شاه بودن کوروش بود ! که بهرحال در کتیبه نبونید به ان تصریح شده است

    دوست عزیز
    این که کوروش شاه شد که از بدیهیات است
    کتزیاس هم گفته او با فریب و حیله به پادشاهی رسید !!!
    پس پادشاه شدنش را هم تایید کردند !!

    بقیه تبارسازی هاست که محل شک است و تبارسازی کوروش بوده ...

    mmj;129677 نوشت:

    عزیزم! شهابگرامی عرض کردم شبهات در متن نوشته ها است؟!
    A,b با عددی یا شکلی یا فرمولی یا اقایی یا گفته ای بنام c درتضاد است(بهتراست بگوییم همخوان نیست) پس نتیجه میدهد a, b باهم شبیه اند؟!!! مغالطه
    ایا این شباهت نام دارد
    1- کوروش میگوید جدو ابادم شاهند
    2- نبونید میگوید کوروش شاه انشان، دومین در سلسله
    3-کتزیاس میگوید کوروش شاه نبوده بهنگام جلوس چوپانزاده بوده
    4- پس چون بنوعی گفتار نبونید و کتزیاس نافی سخن کوروش است گفته ی نبونید با کتزیاس شبیه است؟!!!


    به این می گویند استدلال آبدوغ خیاری !!!

    1- کوروش سابقه دروغ گویی دارد (قیاس استوانه اوو کتیبه بیستون)
    +
    2- تبارسازی(ساختن اجداد جعلی) در آنزمان رواج داشته (چند مورد در بیستون ذکر شده)
    +
    3-کتزیاس گفته کوروش چوپانزاده بوده( هرودوت هم گفته مردم چنین می پنداشتند= تواتر )
    +
    4- نبونید کوروش را در سلسله اش(مشخص نیست کدام سلسله) دومین بوده
    +
    5- کوروش خود را در سلسله چهارمین می داند (تضاد آشکار با سخن نبونید= دروغگویی کوروش-دروغ نفعی برای نبونید نداشته )

    =
    نتیجه = کوروش در مورد تبارش دروغ گفته و زمانی که خبر حضور
    شخصی به نام کوروش به نبونید می رسد او به دروغ خود را "دومین"
    نامیده است !!
    بعد در دروغی بزرگتر زمانی که استوانه خودش نگاشته می شود ، خود را
    چهارمین در بین شاهان اجدادیش می خواند !!
    ضمن اینکه هرودوت و کنزیاس هم هر دو او را از دید مردم "چوپانزاده" می دانستند
    نه شاه ...
    و داستان بعدی که هرودوت تعریف می کند می تواند همان "حیله " ای باشد
    که کتزیاس گفته که از آن طریق به پادشاهی رسیده ...



    پ.ن : چوپانزاده بودن ، عیب نیست ، اما دروغ گفتن و تبارسازی کردن
    برای مشروعیت عیب است ...


    mmj;129677 نوشت:

    ازسوییدیگر باید به گفته ی کوروش توجه داشت شاید نبونید از تبارنامه کوروش خبر نداشته او چه میداند 100سال قبل در منطقه ای طایفه ای پاسارگادی ساکن است و چند امیر بخود دیده ...

    عجب استدلالی !!
    نبونید چطور می دانست که او "دومین" در "سلسله" است ؟!
    پس آنچه در منطقه رواج داشته و مشهوربوده "دومین بودن"
    کوروش بوده ...
    یعنی همان جعلی که از کوروش برای مشروعیت بخشیدن
    به حکومتش ساخته شده ...
    که بعدها برای محک کردن پایه های حکومتش تبارسازی
    عظیم تری انجام می دهد ...

    mmj;129677 نوشت:

    لطف بفرمایید تهمت نزنید(هرچند بازهم نگفتید کجاماخذش کجاس) این ماخذ یا نوشته ای کتابی نیست این یک استدلال است که ممکن است بذهن هرکسی خطور کند

    خیر به ذهن هر کسی خطور نمی کند
    جز یک پیرمرد اسلامستیز توده ای ...
    شما هم تک تک جملاتتان را از همین اسلامستیزان
    وام گرفته اید ، و همانطور که از هم میهن و اندیشه ها
    فحاشی آنها را برای ما کپی می کنید !!

    mmj;129677 نوشت:

    نخیر او در انجا میتواند اشاره به نبونید باشد حتی اگر ایشان شاه نبوده باشند رویدادنویس به او اساره دارد جون بهرحال کشور اوست
    مثلا سینما رکس اتش گرفت کی چنین کرد شاه فلانی را کشتن که کشت رئیس خکومت و.... برای مثال عرض شد
    ما مثال اوردیم در همان ادرس ذکر شده ببیند میترسم بگویید قیاس مع الفارق است

    نمی تواند نبونید باشد و غیر از کوروش کسی این عمل وحشیانه قتل عام
    و آتش زدن مردم و شهر اپیس را انجام نداده است ...
    چون طبق همان لینکی که خود به آن استناد کرده اید :

    • 1- نبونيد روحيه شاعرانه و عواطف رقيق داشت.
    • 2- توانايي سپاهي گري نداشت .
    • 3- در زمان حمله كوروش سپاه و فرماندهي و ... در دست پسرش بود نه خود او ...
    • 4- ده سال آخر سلطنت را نيز به پسرش واگذار كرده بود .
    • 5- در زمان حمله كوروش به اپيس تمام امور و تصمیم‌گیری‌ها را به پسرش بُـلـشَـصَـر واگذار کرد
    • (يعني خودش در ميدان نبوده و تصميم گيرنده نبوده )
    • پس قیاستان مع الفارق است !!

    mmj;129677 نوشت:

    نمیدانم چه سودی از دروغ گویی میبرید جز افسوس خوردن از اینهمه ... چیز نباید گفت اما میگویم و مینویسم
    اول اینکه در دو تایپیک فوق در یکی از انها که منشور کوروش بوده باشد بنده طرف بحث شما نبودم و تازه یک پست در تایید گفتار شما هم زدم و در این تایپیک تنها یک پست انهم در تایید شما اراسال کردم
    اما تایپیک دوم من تنها یک پست زدم و خیلی هم مخالف شما نبود و من چندروز به ان سر نزدم
    دوم اینکه رجوع به تایپیک دوم نشان میدهد که ان تایپیک توسط مدیران دیگر قفل شده است
    سوم اینکه حرف شما زمانی درست است که مدیری دیگر چنین اختیاری نداشته باشد که چنین است و شما از دروغ گفتن ترسی ندارید
    چنانکه پیش از این نیز بدروغ گفتید که من "نوشته های شمارا حذف کردم

    لابد آن توهین ها و فحاشی ها در وبلاگتان را هم
    چون پاک کرده اید (از روی شرم) تکذیب می کنید !!

    این عین واقعیت است و در مجموعه شما رخ داده و موجبات لذت
    شما را فراهم آورده ...
    اکنون چون سند رسوایی پیش رویتان است
    می گویید من در بحث منشور کوروش موافق شما
    پست زده ام ؟!
    در آن جستار همین بحث اآتش زدن اپیس و جنایت های کوروش
    مطرح شده بود اگر موافق بودید که اینجا بحث نمی کردید !!


    روز روشن را که نمیشود تکذیب کرد !!!

    mmj;129677 نوشت:

    نه نوشته ها و سالنامه های دیگری بدین امر تصریح نمیکنند من چنین چیزی ندیدیم اگر دیدید بما نشان دهید (جزیک کتیبه که از پسر نبونید نام میبرد) و غیاثابادی نیز به ان کتیبه های فرضی رفرنس نمیدهد!


    شما از خود غیاث آبادی در مورد نبونید نقل قول می کنید و
    به آن استناد می کنید ، بعد اینجا سخنش را قبول ندارید ؟!
    این را که در ایمیل به من نگفته
    در همان لینکی که آوردید نوشته بود ...

    سند خودتان را به خودتان ارجاع دادیم قبول نمی کنید ؟!!

    mmj;129677 نوشت:

    گفته شد بیان غیاثابادی هرگز به این معنی نیست که وی اصلا نه پادشاه بابل بوده و نه سردار سپاه
    بلکه این گفته میرساند که وی سردار و پادشاه لایقی نبوده مال اینکار نبوده ... در کتیبه صراجت دارد که او رهبر ی سپاهبان را بعهده میگرفت (هزچند توانایی انجامش را نداشته)

    استدلال یک برادر باستانی !!!

    یحتمل غیاث آبادی بعنوان مترجم کتیبه را درک نکرده
    آنها را که نوشته دروغ است !!


    او علنا می گوید زمان حمله کوروش او نه مسئولیت داشته
    نه فرمانده سپاه بوده که بخواهد چنین دستوری بدهد !!

    mmj;129677 نوشت:

    بعلاوه درانجا گفته شده است مردمان اکد شوریدند ونه مردمان اپیس! و بقول غیاثابادی اکد هماره با بابل بیک معنا اورده شده است و درباره اپیس هیچ اشاره ای نیست
    [INDENT]منظور از مردمان اکد، ظاهراً نمی‌تواند ساکنان شهر اپیس باشد، چرا که در این متن و در هیچ متن دیگری، نام اکد به عنوان یک شهر، جز برای نامیدن شهر بابل بکار نرفته است. نویسنده رویدادنامه نیز همین شیوه را بکار برده و نام‌های اپیس و اکد را آشکارا از یکدیگر تفکیک کرده و هر دو را مستقلاً بکار برده است.

    [/INDENT]

    mmj;129677 نوشت:

    اینرا من درهیج کجای تاریخ پیرنیا ندیده ام !
    شما گفته ایدبنقل از هرودوت برای اثبات درستی سخنتان فقط برای من شماره بند و کتاب هرودوت را بدهید(یا برگه را اسکن کنبد) چون پیرنیاشماره کتاب و بند انرا مینویسد!
    وتازه اگر هرودوت-که احتمالانگفته بنا به ادرس دهی شما- نیز چنین گفته باشد با گفته های داریوش نمیسازد و بقول خودتان باید پای افسانه ها بنویسیم

    پیش از این نیز از کتاب مرحوم پیرنیا ایرادی گرفتید که
    اسکن کرده و ارائه دادم ...

    هرودوت : کتاب سوم ، بند 67 - 79

    اتفاقا داستان مغ گـئـومات است
    و
    با کتیبه بیستون و گفته خود داریوش در تطابق است ...

    با سلام
    دوستان گرامی ضمن تشکر از مطالب علمی تقاضا داریم مطالب را به دوراز کنایه و توهین دنبال کنید و از حاشیه پردازی خوداری کنید !
    با تشکر انجمن تاریخ

    ادامه...

    mmj;129677 نوشت:

    از گته های شما مشخصتراست که پر استدلال در چنته ای است!

    نگا کنید کتزیاس میگوید :
    «کوروش پسر چوپانی بود از ایل مردها ، که از شد احتیاج مجبور گردید راهزنی پیشگیرد ....او با استیاگ هیچ قرابتی نداشت و از راه ححیله و تزویر به مقام سلطنت رسید ..درابتدا استاگ نسبت به کورو ش فاتح شد و حتی به پارس درامده اورا تعقیب کرد ولی کورش به واسطه دخالت زنان نجات یافت و پس ازان پادشاه ماد باپدر کوروش به مسالمت رفتار کرده ازاری بوی نرسانید بعد کوروش برضد استیاگ قیام کرده فائق امد در این حال پادشاه ماد فرارکرده به همدان پناه برد و دخترش امی تیس و دامادش سپی تاماس اورا پنهان کردند کوروش در حال در رسید و گفت که دختر و داماد استیاگ را ب اطففال انان و دوفر درباری موسوم به سپی تاسس و گابرن شکنجه کنند تا بروز دهند که استاگ کجاست پادشاه ماد چون نمیخواست اولاد اورا زجر کنند خودش نزد کوروش رفت» پیرنیا1/202

    مشخص است که کتزیاس افسانه سازی کرده !

    رویدادنامه که معاصراست مینویسد :
    سال ششم (۵۵۰/ ۵۴۹)

    شاه آسـتـیـاگ (در متن بابلی: ایـشْـتـومِـگـو) سپاهش را فراخواند. آنان بسوی کوروش (در متن بابلی: کـورَش)، شاه اَنـشـان به پیش تاختند تا به نبردی پیروزمندانه با او در آیند. اما سپاهیان آسـتـیـاگ بر شاه خود شوریدند. او را به زنجیر کشیده و به کوروش سپردند.

    میبنیم که دروغ از کفته های کتزیاس میبارد
    1- کتزیاس نامی از پدر کوروش نمیبرد وگوید چوپانزاده بود نمیگوید که کوروش با تزویز و حیله شاه انشان شد میگوید هیچ قرابتی با شاه استیاگ نداشت و از راه تزویر بسلطنت رسید واضح است که منظورش از سلطنت بعد از استیاگ است و فائق امدن براو
    2- مورخان دیگر پدر کوروش را شاه انشان خوانده اند که کمبوجیه نام داشت - خود کوروش نبر چنبن گوبد (اینها دروغ میگویند)
    3- نبونید گوید کوروش شاه بود که استیاگ براو شورید وی دومین در سلسله بود نتیجه منطقی اینست که بگوییم او جای پدرش برنشست اگر نگوییم که -او دومین در سلسه بمعنای دومین کوروش نباشد-

    عجب استدلالی !!

    کدام محقق که اندک سواد تاریخی داشته باشد
    به دنبال یافتن یک تضاد کل نوشته های مورخ را
    دور می ریزد ؟!!

    1- کوروش سابقه دروغ گویی دارد (قیاس استوانه اوو کتیبه بیستون)
    +
    2- تبارسازی(ساختن اجداد جعلی) در آنزمان رواج داشته (چند مورد در بیستون ذکر شده)
    +
    3-کتزیاس گفته کوروش چوپانزاده بوده( هرودوت هم گفته مردم چنین می پنداشتند= تواتر )
    +
    4- نبونید کوروش را در سلسله اش(مشخص نیست کدام سلسله) دومین بوده
    +
    5- کوروش خود را در سلسله چهارمین می داند (تضاد آشکار با سخن نبونید= دروغگویی کوروش-دروغ نفعی برای نبونید نداشته )

    =
    نتیجه = کوروش در مورد تبارش دروغ گفته و زمانی که خبر حضور
    شخصی به نام کوروش به نبونید می رسد او به دروغ خود را "دومین"
    نامیده است !!
    بعد در دروغی بزرگتر زمانی که استوانه خودش نگاشته می شود ، خود را
    چهارمین در بین شاهان اجدادیش می خواند !!
    ضمن اینکه هرودوت و کنزیاس هم هر دو او را از دید مردم "چوپانزاده" می دانستند
    نه شاه ...
    و داستان بعدی که هرودوت تعریف می کند می تواند همان "حیله " ای باشد
    که کتزیاس گفته که از آن طریق به پادشاهی رسیده ...

    mmj;129677 نوشت:

    اول اینکه کتزیاس در دربار بود و نه هرودوت

    دوست عزیز

    ما گفتیم ، سخن هرودوت از درباریان هخامنشی بوده
    نه اینکه هرودوت درباری بوده !!

    کتزیاس هم اگر در دربار بوده از خود
    هخامنشیان این سخن را شنیده پس صحیح است !!

    mmj;129677 نوشت:

    دوم اینکه در پستهای قبل از هرودوت چنین نقل کردیم :

    مهمتر از همه یکی چنین سخنی بگوید که لااقل جلد روی کتاب هرودوت رادیده باشد یا چند بندی از ان خونده باشد نه حضرتعالی که تنها از چند سایت مطلبی کوتاه درباره هردودت دیده باشد و تازه انرا درست درنیابد
    حضرت مورخ !
    خود هردودت در کتاب اولش (=کلیو) بند95 وقتی میخواهد درباره کوروش و مادها و پارسها سخن بگوید مینویسد : اکنون ادامۀ سرگذشتی که بدان مشغول هستم مستلزم آنست که درباره این شخص که کوروش نام داشت و امپراتوری کرزوس را سرنگون کرد کلم ای چند بگویم و چگونگی تسلط پارسها را بر اسیا شرح دهم . دراین باره من از آن عده پارسهایی پیروی خواهم کرد که قصدشان تجلیل تاریخ کوروش نبوده است بلکه حقیقت واقعی را بیان کرده اند . من دربیان خود از گفته اینها پیروی میکنم . تاریخ هرودوت ترجمه دکترهادی هدایتی انتشارات دانشگاه تهران بهمن 1336

    .
    و بدین ترتیب ساده لوحانه باید بپذیریم هرودت جز حقیقت نمی گوید !!!

    شما بفرمایید آن افراد درباری که هرودوت تاریخ ایران را از آنها
    نقل قول کرده چه افرادی بودند ؟!

    آیا راویان هرودوت را با توجه به شناخت عمیقتان
    نسبت به هرودوت میشناسید ؟!!

    اصولا چه افرادی جز این افراد به او اطلاعات داده اند ؟!

    mmj;129677 نوشت:

    اگر پیچیدگی نداشت غیاثابادی جلوی ان علامت سوال نمیگذاشت

    کوروش، شاه انشان، دومین در سلسله (؟)
    1- اگر بمعنای دومین کوروش باشد صحیح است کاملا صحیح
    2- اگر سخن شما را بگیریم
    وبگوییم سخن شما درست اما نبونید اینرا در سال سوم سلطنتش گفته هیچ دور نیست که از تبار کوروش هیچ نداند

    عین انصاری سخن می گویید
    کاملا صحیح است !!

    گویا مترجم ( غیاث آبادی) آبزی تک سلولی بوده
    که اندازه شما مطمئن نشده !!

    زمانی که نبونید بخواهد بگوید کوروش دومین کوروش بوده
    باید می گفت:
    کوروش - دومین در سلسله - شاه انشان
    نه اینکه بگوید :
    کوروش - شاه انشان - دومین در سلسله !!

    استدلال مزدک اسلامستیز هم آبدوغ خیاری بود و به کارتان نیامد ...



    ادامه ...

    mmj;129677 نوشت:

    عزیزم! شهابگرامی عرض کردم شبهات در متن نوشته ها است؟!
    A,b با عددی یا شکلی یا فرمولی یا اقایی یا گفته ای بنام c درتضاد است(بهتراست بگوییم همخوان نیست) پس نتیجه میدهد a, b باهم شبیه اند؟!!! مغالطه
    ایا این شباهت نام دارد
    1- کوروش میگوید جدو ابادم شاهند
    2- نبونید میگوید کوروش شاه انشان، دومین در سلسله
    3-کتزیاس میگوید کوروش شاه نبوده بهنگام جلوس چوپانزاده بوده
    4- پس چون بنوعی گفتار نبونید و کتزیاس نافی سخن کوروش است گفته ی نبونید با کتزیاس شبیه است؟!!!


    به این می گویند استدلال آبدوغ خیاری !!!

    1- کوروش سابقه دروغ گویی دارد (قیاس استوانه اوو کتیبه بیستون)
    +
    2- تبارسازی(ساختن اجداد جعلی) در آنزمان رواج داشته (چند مورد در بیستون ذکر شده)
    +
    3-کتزیاس گفته کوروش چوپانزاده بوده( هرودوت هم گفته مردم چنین می پنداشتند= تواتر )
    +
    4- نبونید کوروش را در سلسله اش(مشخص نیست کدام سلسله) دومین بوده
    +
    5- کوروش خود را در سلسله چهارمین می داند (تضاد آشکار با سخن نبونید= دروغگویی کوروش-دروغ نفعی برای نبونید نداشته )

    =
    نتیجه = کوروش در مورد تبارش دروغ گفته و زمانی که خبر حضور
    شخصی به نام کوروش به نبونید می رسد او به دروغ خود را "دومین"
    نامیده است !!
    بعد در دروغی بزرگتر زمانی که استوانه خودش نگاشته می شود ، خود را
    چهارمین در بین شاهان اجدادیش می خواند !!
    ضمن اینکه هرودوت و کنزیاس هم هر دو او را از دید مردم "چوپانزاده" می دانستند
    نه شاه ...
    و داستان بعدی که هرودوت تعریف می کند می تواند همان "حیله " ای باشد
    که کتزیاس گفته که از آن طریق به پادشاهی رسیده ...



    پ.ن : چوپانزاده بودن ، عیب نیست ، اما دروغ گفتن و تبارسازی کردن
    برای مشروعیت عیب است ...


    mmj;129677 نوشت:

    ازسوییدیگر باید به گفته ی کوروش توجه داشت شاید نبونید از تبارنامه کوروش خبر نداشته او چه میداند 100سال قبل در منطقه ای طایفه ای پاسارگادی ساکن است و چند امیر بخود دیده ...

    عجب استدلالی !!
    نبونید چطور می دانست که او "دومین" در "سلسله" است ؟!
    پس آنچه در منطقه رواج داشته و مشهوربوده "دومین بودن"
    کوروش بوده ...
    یعنی همان جعلی که از کوروش برای مشروعیت بخشیدن
    به حکومتش ساخته شده ...
    که بعدها برای محک کردن پایه های حکومتش تبارسازی
    عظیم تری انجام می دهد ...

    mmj;129677 نوشت:

    لطف بفرمایید تهمت نزنید(هرچند بازهم نگفتید کجاماخذش کجاس) این ماخذ یا نوشته ای کتابی نیست این یک استدلال است که ممکن است بذهن هرکسی خطور کند

    خیر به ذهن هر کسی خطور نمی کند
    جز یک پیرمرد اسلامستیز توده ای ...
    شما هم تک تک جملاتتان را از همین اسلامستیزان
    وام گرفته اید ، و همانطور که از هم میهن و اندیشه ها
    فحاشی آنها را برای ما کپی می کنید !!

    mmj;129677 نوشت:

    نخیر او در انجا میتواند اشاره به نبونید باشد حتی اگر ایشان شاه نبوده باشند رویدادنویس به او اساره دارد جون بهرحال کشور اوست
    مثلا سینما رکس اتش گرفت کی چنین کرد شاه فلانی را کشتن که کشت رئیس خکومت و.... برای مثال عرض شد
    ما مثال اوردیم در همان ادرس ذکر شده ببیند میترسم بگویید قیاس مع الفارق است

    نمی تواند نبونید باشد و غیر از کوروش کسی این عمل وحشیانه قتل عام
    و آتش زدن مردم و شهر اپیس را انجام نداده است ...
    چون طبق همان لینکی که خود به آن استناد کرده اید :

    • 1- نبونيد روحيه شاعرانه و عواطف رقيق داشت.
    • 2- توانايي سپاهي گري نداشت .
    • 3- در زمان حمله كوروش سپاه و فرماندهي و ... در دست پسرش بود نه خود او ...
    • 4- ده سال آخر سلطنت را نيز به پسرش واگذار كرده بود .
    • 5- در زمان حمله كوروش به اپيس تمام امور و تصمیم‌گیری‌ها را به پسرش بُـلـشَـصَـر واگذار کرد
    • (يعني خودش در ميدان نبوده و تصميم گيرنده نبوده )
    • پس قیاستان مع الفارق است !!

    mmj;129677 نوشت:

    نمیدانم چه سودی از دروغ گویی میبرید جز افسوس خوردن از اینهمه ... چیز نباید گفت اما میگویم و مینویسم
    اول اینکه در دو تایپیک فوق در یکی از انها که منشور کوروش بوده باشد بنده طرف بحث شما نبودم و تازه یک پست در تایید گفتار شما هم زدم و در این تایپیک تنها یک پست انهم در تایید شما اراسال کردم
    اما تایپیک دوم من تنها یک پست زدم و خیلی هم مخالف شما نبود و من چندروز به ان سر نزدم
    دوم اینکه رجوع به تایپیک دوم نشان میدهد که ان تایپیک توسط مدیران دیگر قفل شده است
    سوم اینکه حرف شما زمانی درست است که مدیری دیگر چنین اختیاری نداشته باشد که چنین است و شما از دروغ گفتن ترسی ندارید
    چنانکه پیش از این نیز بدروغ گفتید که من "نوشته های شمارا حذف کردم

    لابد آن توهین ها و فحاشی ها در وبلاگتان را هم
    چون پاک کرده اید (از روی شرم) تکذیب می کنید !!

    این عین واقعیت است و در مجموعه شما رخ داده و موجبات لذت
    شما را فراهم آورده ...
    اکنون چون سند رسوایی پیش رویتان است
    می گویید من در بحث منشور کوروش موافق شما
    پست زده ام ؟!
    در آن جستار همین بحث اآتش زدن اپیس و جنایت های کوروش
    مطرح شده بود اگر موافق بودید که اینجا بحث نمی کردید !!


    روز روشن را که نمیشود تکذیب کرد !!!

    mmj;129677 نوشت:

    نه نوشته ها و سالنامه های دیگری بدین امر تصریح نمیکنند من چنین چیزی ندیدیم اگر دیدید بما نشان دهید (جزیک کتیبه که از پسر نبونید نام میبرد) و غیاثابادی نیز به ان کتیبه های فرضی رفرنس نمیدهد!


    شما از خود غیاث آبادی در مورد نبونید نقل قول می کنید و
    به آن استناد می کنید ، بعد اینجا سخنش را قبول ندارید ؟!
    این را که در ایمیل به من نگفته
    در همان لینکی که آوردید نوشته بود ...

    سند خودتان را به خودتان ارجاع دادیم قبول نمی کنید ؟!!

    mmj;129677 نوشت:

    گفته شد بیان غیاثابادی هرگز به این معنی نیست که وی اصلا نه پادشاه بابل بوده و نه سردار سپاه
    بلکه این گفته میرساند که وی سردار و پادشاه لایقی نبوده مال اینکار نبوده ... در کتیبه صراجت دارد که او رهبر ی سپاهبان را بعهده میگرفت (هزچند توانایی انجامش را نداشته)

    استدلال یک برادر باستانی !!!

    یحتمل غیاث آبادی بعنوان مترجم کتیبه را درک نکرده
    آنها را که نوشته دروغ است !!


    او علنا می گوید زمان حمله کوروش او نه مسئولیت داشته
    نه فرمانده سپاه بوده که بخواهد چنین دستوری بدهد !!

    mmj;129677 نوشت:

    بعلاوه درانجا گفته شده است مردمان اکد شوریدند ونه مردمان اپیس! و بقول غیاثابادی اکد هماره با بابل بیک معنا اورده شده است و درباره اپیس هیچ اشاره ای نیست
    [INDENT]منظور از مردمان اکد، ظاهراً نمی‌تواند ساکنان شهر اپیس باشد، چرا که در این متن و در هیچ متن دیگری، نام اکد به عنوان یک شهر، جز برای نامیدن شهر بابل بکار نرفته است. نویسنده رویدادنامه نیز همین شیوه را بکار برده و نام‌های اپیس و اکد را آشکارا از یکدیگر تفکیک کرده و هر دو را مستقلاً بکار برده است.

    [/INDENT]

    mmj;129677 نوشت:

    اینرا من درهیج کجای تاریخ پیرنیا ندیده ام !
    شما گفته ایدبنقل از هرودوت برای اثبات درستی سخنتان فقط برای من شماره بند و کتاب هرودوت را بدهید(یا برگه را اسکن کنبد) چون پیرنیاشماره کتاب و بند انرا مینویسد!
    وتازه اگر هرودوت-که احتمالانگفته بنا به ادرس دهی شما- نیز چنین گفته باشد با گفته های داریوش نمیسازد و بقول خودتان باید پای افسانه ها بنویسیم

    پیش از این نیز از کتاب مرحوم پیرنیا ایرادی گرفتید که
    اسکن کرده و ارائه دادم ...

    هرودوت : کتاب سوم ، بند 67 - 79

    اتفاقا داستان مغ گـئـومات است
    و
    با کتیبه بیستون و گفته خود داریوش در تطابق است ...

    نقل قول:

    فرار رو به جلو
    فعلا تهمت هایی را که زدید پاسخ گویید و
    از دفاع جانانه تان از یک اسلامستیز فریبکار
    دفاع کنید ، بعد بروید سراغ پورپیرار جاعل که
    همچون انصاری دروغ می گوید ...

    نقل قول:

    ادب و احترام نزد دوستان باستانی اسلامستیز موج می زند ...

    رویتان نشد این جمله را بگویید
    از یک موجود دیگر نقل قول کردید ؟!

    اینرا ما نقل کردیم و غرض این بود که جواب برخی ادعای شما بارها داده شده حتی همین کپیبرداری از پورپیرار که دکتر ارفعی بدان پاسخ مدتهاست پاسخ داده . ولی عجیب است که شما باز سخنان خودرا تکرار میکنید(چرا جز برای....) لاافل کمی از دگم اندیشی و تعصباتتان دست بکشید!

    نقل قول:

    دوست عزیز
    این که کوروش شاه شد که از بدیهیات است
    کتزیاس هم گفته او با فریب و حیله به پادشاهی رسید !!!
    پس پادشاه شدنش را هم تایید کردند !!
    بقیه تبارسازی هاست که محل شک است و تبارسازی کوروش بوده ...

    کوروش شاه نشد شاه بود!
    کتزیاس شاهی را به بعد از غلبه براستیاگ نسبت میدهد درحالی که او قبل از غلبه بر استیاگ هم شاه انشان بوده است

    جملات فوق اگر برایتان نامفهوم است برای خود شمرده شمرده تکرارکنید !
    +
    مهر کوروش اول که نشان میدهد تبار اودرست اس

    نقل قول:

    به این می گویند استدلال آبدوغ خیاری !!!

    شهاب گرانی، این شما بودید که اینگونه استدلال کردید " a,bمساوی c نیستند درنتیجه a,b باهم شبیه اند!
    حالا میگویید استدلال اب دوع خیاری !جدا در فرافکنی و فرار به جلو کمنظیرید

    نقل قول:

    کدام محقق که اندک سواد تاریخی داشته باشد
    به دنبال یافتن یک تضاد کل نوشته های مورخ را
    [=arial]دور می ریزد ؟!!

    [=arial]علم تاریخ نمی دانید ...

    دیدیم که همه ی گفته های او نه بادیگر مورخان و نه با کتیبه ها همخوانی نداشت بعلاوه تنها جوپانزادگی بود که اورا هرودوت قبول ندارد !
    بنابراین اگراین شباهت باشد که فقط یک شباهت است وباید از شماپرسید کدام مورخ بادیدن یک شباهت نوشتههای دروغین و نافی دیگر منابع را قبو میکند؟

    نقل قول:

    این می گویند استدلال آبدوغ خیاری !!!

    1- کوروش سابقه دروغ گویی دارد (قیاس استوانه اوو کتیبه بیستون)

    بازهم ادعا
    هیچ دروغی در استوانه ی او نیست و هیچ ناهماهنگی بین استوانه و کتیبه بیستون وجود ندارد!
    +
    تبار نامه او کاملا صحیح است چنانکه مهر کوروش اول مربوط به700ق.م نیز حاکی از انست

    نقل قول:

    - تبارسازی(ساختن اجداد جعلی) در آنزمان رواج داشته (چند مورد در بیستون ذکر شده)

    مربوط به دیگر اقوامند که بهانه ایبرای شوریدن میخواستند ... حس ملی را در مردمان برانگیزند...

    نقل قول:

    3-کتزیاس گفته کوروش چوپانزاده بوده( هرودوت هم گفته مردم چنین می پنداشتند= تواتر )
    کتزیاس این امر را تا جوانی کوروش ادامه میدهید فقر و فلاکت را برای او در دوان جوانی میشمرد

    اما هرودوت ! از نوشته های هرودوت بر می اید که پدرخوانده وی رئیس چوپان ها یا گاوچرانان بوده است!
    بند 113 از کتاب اول (=کلیو) : گاوچران احساس کرد که دروضعی که او قار گرفته بود سخن زنش کاملا عقلانه و بنظر میرسد پس در دم انچه او گفته بود انجام داد. طفلی را برای کشتن بهمراه اورده بود به زن خود واگذار کرد و طفل را که مرده بود برگرفت و در سبدی که طفل زنده بود در انجای داد واورا با زیورالات ان زینیت داد و سپس به دور افتاده ترین نقاط کوهستان برد و در انجا رها کرد . سه روز که از رها کردن طفل گذشت ، گاوچران یکی از کسانی که گله هارا برای چرا میبردند برای نظارت بر حال او گماشت!!!** وخود بدیدن هارپارگ به شهر رفت و به هارپارگ گفت اکنون میتوانید جسد طفل را باو نشان دهد.... تاریخ هرودوت چاپ دانشگاه تهران ترجمه دکترهادی هدایتی 1336
    ** از این جمله هرودت استقاده میشود که گاوچرانی که کوروش نزد او بزرگ شد رئیس گاوجرانان بوده است و گدا و فقیر نبوده که کوروش از دم بدبختی راهزنی کند ...! این مطلب در پاورقی نقل شده است

    هرودوت گاوچران را از اهالی ماد میداند و از نوشته های کتزیاس برمیاید که کوروش از همان اغاز در پارس بوده !
    هرودوت میگوید کوروش تا10 سالگی پیش گاوچران بود و سپس نزد پدرومادرش در پارس برگشت سخنی از فقر اوهم نمیگوید. اما کتزیاس اورا اصلا چوپانزاده فقیر میداند که این امر تا دوران جوانی کوروش ادامه داشته .... مابقی هم که مشخص است چقدر فرق دارند
    دربند 114- هرودوت میگوید : ""او به پدر خود نمیگفت که کوروش چنین کرده است زیرا درانزمان هنوز این اسم به او تعلق نداشت و او را پسر گاوچران میخواندند""
    وهرودوت اسم کوروش را نمیداند مترجم اروپایی درصفحه قبل در پاورقی میگوید :
    درمحیط کوچکی که کوروش دران میزیست پدر گاوچران او درحقیقت برای خود شخصیتی محسوب میشد (چون رییس گاوچرانان بود بند 113) و بهمین جهت عنوان پسر گاوچران نه تنها خفت اور نبود بلکه مایه سرافرازی هم بود ..

    بنابراین گفته هرودوت با کتزیاس از باهم فرق بنیادین دارند!

    نقل قول:

    - نبونید کوروش را در سلسله اش(مشخص نیست کدام سلسله) دومین بوده
    +
    5- کوروش خود را در سلسله چهارمین می داند (تضاد آشکار با سخن نبونید= دروغگویی کوروش-دروغ نفعی برای نبونید نداشته )

    گفتیم سخن نبونید واضح و روشن نیست چنانکه گفته است """" کورش ، شاه انشان، دومین در سلسله(؟) ""
    حتی نگفته است""" دومین شاه در سلسله""" که سخن شما صائب اید

    از سویی او در سال سوم سلطنت خود چنین میگوید بدیهی است که وی از تبار گوروش اطلاعی نداشته باشد از دیگرسوی اگر نبونید نیز درست گفته باشد این بدان معنا خواهد بود که پیش از او پدرش شاه بوده است چراکه درانزمان زسم شاهی موروثی بود و هیچ ماخذی هم اشاره به ان ندارد که کوروش از خارج سلسله شاه شده باشد ...
    از
    طرفی کسی که دیروز راهزن و دزد سرگردنه بوده است و همگی تبارش را میدانند حتی اهالی بابل!! نمیاید جلوی همه تبارسازی کند!

    +

    مهمتر از همه تبارنامه او با مهر کوروش اول ثابت میشود

    نقل قول:

    نتیجه = کوروش در مورد تبارش دروغ گفته و زمانی که خبر حضور
    شخصی به نام کوروش به نبونید می رسد او به دروغ خود را "دومین"
    نامیده است !!
    بعد در دروغی بزرگتر زمانی که استوانه خودش نگاشته می شود ، خود را
    چهارمین در بین شاهان اجدادیش می خواند !!
    ضمن اینکه هرودوت و کنزیاس هم هر دو او را از دید مردم "چوپانزاده" می دانستند
    نه شاه ...
    و داستان بعدی که هرودوت تعریف می کند می تواند همان "حیله " ای باشد
    که کتزیاس گفته که از آن طریق به پادشاهی رسیده ...
    از مقدمه های تماما غلط نتیجه میشود غلط اندر غلط!

    ضمیر بچکسی برمیگردد؟!! جناب شهاب؟ " نبونید در سال سوم در مکاشفه ای که با مردوک دارد خدایش به او خطاب میکند که کورش ، شاه انشان ، دومین در سلسله(؟) به ماد حمله میکند!! پس ربطی به نبونید ندارد نبونید از بیرون انچه را درمیابد مینویسد ! بعلاوه چنانکه فوقا گفتیم عبارت او نیز مبهم است ونگفته دومین شاه درسلسله

    داستان هرودوت قیام است وبکلی با کتزیاس متفاوت است... اینها را پیش از این هم درپستهای قبل هم درهمین پست پاسخدادیم
    نگا کنید کتزیاس میگوید :
    «کوروش پسر چوپانی بود از ایل مردها ، که از شد احتیاج مجبور گردید راهزنی پیشگیرد ....او با استیاگ هیچ قرابتی نداشت و از راه ححیله و تزویر به مقام سلطنت رسید ..درابتدا استاگ نسبت به کورو ش فاتح شد و حتی به پارس درامده اورا تعقیب کرد ولی کورش به واسطه دخالت زنان نجات یافت و پس ازان پادشاه ماد باپدر کوروش به مسالمت رفتار کرده ازاری بوی نرسانید بعد کوروش برضد استیاگ قیام کرده فائق امد در این حال پادشاه ماد فرارکرده به همدان پناه برد و دخترش امی تیس و دامادش سپی تاماس اورا پنهان کردند کوروش در حال در رسید و گفت که دختر و داماد استیاگ را ب اطففال انان و دوفر درباری موسوم به سپی تاسس و گابرن شکنجه کنند تا بروز دهند که استاگ کجاست پادشاه ماد چون نمیخواست اولاد اورا زجر کنند خودش نزد کوروش رفت» پیرنیا1/202

    مشخص است که کتزیاس افسانه سازی کرده !

    رویدادنامه که معاصراست مینویسد :
    سال ششم (۵۵۰/ ۵۴۹)

    شاه آسـتـیـاگ (در متن بابلی: ایـشْـتـومِـگـو) سپاهش را فراخواند. آنان بسوی کوروش (در متن بابلی: کـورَش)، شاه اَنـشـان به پیش تاختند تا به نبردی پیروزمندانه با او در آیند. اما سپاهیان آسـتـیـاگ بر شاه خود شوریدند. او را به زنجیر کشیده و به کوروش سپردند.

    میبنیم که دروغ از کفته های کتزیاس میبارد

    نقل قول:

    دوست عزیز

    ما گفتیم ، سخن هرودوت از درباریان هخامنشی بوده
    [=arial]نه اینکه هرودوت درباری بوده !!

    [=arial]کتزیاس هم اگر در دربار بوده از خود
    [=arial]هخامنشیان این سخن را شنیده پس صحیح است !!

    یک اینکه ماهم نشان دادیم که نوشته های هرودوت از درباریان نبوده است یا به عبارت روشنتر از کسانی نبوده است که قصد تعریف و تمجید داشته اند
    دوم اینکه مغالطه است
    1-کتزیاس در دربار بوده است
    2- از درباریان شنیده است و گفته است!!
    3- پس صحیح است!!!!

    اول اینکه درباریان تاریخشان را بردر و دیوار حک کرده اند ..استوانه کوروش +کتیبه بیستون +ارشام+اریارمنه (=که اختمالا دردوره اردشیردوم نوشته شده، زمان حضور کتزیاس) +وقدیمیتر از همه ی اینها کتیبه و مهر کوروش اول
    دوم اینکه کتزیاس میگوید دیده ام (ونه حتی شنیده ام) میگوید دیده ام که شاه شمشیر بر زمین میزد و رعد برق و طوفان براه می افتاد!!!! پس طبق گفتاهای چناب شهاب نتیجه میدهد صحیح است بله صحیح پورپیراری است!!

    نقل قول:

    1-و بدین ترتیب ساده لوحانه باید بپذیریم هرودت جز حقیقت نمی گوید !!!

    2- شما بفرمایید آن افراد درباری که هرودوت تاریخ ایران را از آنها
    [=arial]نقل قول کرده چه افرادی بودند ؟!

    [=arial]3-آیا راویان هرودوت را با توجه به شناخت عمیقتان
    [=arial]نسبت به هرودوت میشناسید ؟!!

    [=arial]4- اصولا چه افرادی جز این افراد به او اطلاعات داده اند ؟!

    یکم . از نوشته های ما چنین نتیجه ای حاصل نمیشد ما نوشته های هرودوت را باعقل و کتیبه ها میسنیجیم از اینروست که بیش از 50 نکته باستانشناسی دز نوشته های او وجود دارد همچنین هرودوت هرگز هیحجا افسانه ای نقل نمیکند بگوید خودم دیدم!!! انچنانکه کتزیاس چنین است ! او تنها روایاتی را ذکر میکند و صحت انرا گاهی وقتها تایید نمیکند !!

    دوم. جناب مورخ! شما بفرمایید افرادی که کتزیاس ازانها؟ نقل کرده یا خود او گفته چه کسانی بودند

    سوم. مگر تاریخ نگاری اسلامی است ! که راویان را باید بشناسیم! و مگر میخواهیم حکم دینی استخراج کنیم ! اگرچنین است که کتزیاس که دروغگوییش مشخص است هم برای مورخان باستان و هم برای معاصرین روایانش کیستند؟!!
    نوشته های هرودوت بعنوان نزدیکترین مورخ به کوروش که کمتر از 100سال با اغاز پادشاهی کوروش برماد فاصله دارد(اغاز تسلط برماد550تولد هرودوت 484)ونیز ما نوشته های اورا با ترازوی عقل و تاریخ رسمی معاصر -یعنی کتیبه ها- میسنجیم

    چهرام. مهم این نیست که چه کسانی به او اطلاعات داده اند مهم اینست که اطلاعات او با عقل و با واقعیت تاریخی همواخوانی داشته باشد

    نقل قول:

    گویا مترجم ( غیاث آبادی) آبزی تک سلولی بوده
    که اندازه شما مطمئن نشده !!

    [=arial]زمانی که نبونید بخواهد بگوید کوروش دومین کوروش بوده
    [=arial]باید می گفت:
    [=arial]کوروش - دومین در سلسله - شاه انشان
    [=arial]نه اینکه بگوید :
    [=arial]کوروش - شاه انشان - دومین در سلسله !!

    [=arial]استدلال مزدک اسلامستیز هم آبدوغ خیاری بود و به کارتان نیامد ...

    نقل قول:

    عجب استدلالی !!
    نبونید چطور می دانست که او "دومین" در "سلسله" است ؟!
    پس آنچه در منطقه رواج داشته و مشهوربوده "دومین بودن"
    کوروش بوده ...
    یعنی همان جعلی که از کوروش برای مشروعیت بخشیدن
    به حکومتش ساخته شده ...
    که بعدها برای محک کردن پایه های حکومتش تبارسازی
    عظیم تری انجام می دهد ...

    اخی!
    اکر غیاثابادی ان جمله را مبهم نمیدانست جلوی ان علامت؟ نمیگذاشت

    همچنین در انجا گفته شده است """ کوروش، شاه انشان، دومین در سلسله(؟)

    و نگفته کوروش "دومین شاه در سلسله" که منظور او بدون ابهام باشد از اینرو میتوان ضمیر را به کوروش هم برگرداند !

    همچنین اگر انرا باشاه بدانیم دلیلی دردست نیست که نبونید در سال سوم سلطنت خود اشتباه نکرده باشد جراکه واضح است تبار اورا نمیشناخته است

    اما نبونید براحتی میتوانسته پدر کوروش را بشناسد چون بهرحال بنوعی معاصر وی(پدر کوروش یا شاه قبل از او) بوده است

    وهمچنین نوشته ی نبونید نشان میدهد که در پارس سلسله شاهی وجود داشته است ...و این برخلاف کفته های کتزیاس است
    +
    تبار کوروش مشخص است وانرا مهر کوروش اول ثابت میکند

    نقل قول:

    خیر به ذهن هر کسی خطور نمی کند
    جز یک پیرمرد اسلامستیز توده ای ...
    شما هم تک تک جملاتتان را از همین اسلامستیزان
    وام گرفته اید ، و همانطور که از هم میهن و اندیشه ها
    فحاشی آنها را برای ما کپی می کنید !!

    بله حانم، بهذهن ما خطور کرد و گفتیم ! ونیز میگذاریم دلتان با این ترهات خوش باشد! و البته ما اگر مدرکی نشان دهیم یا سایتش را ذکر میکنیم (برعکس عادات شما) یا انهایی که ادرس کتاب میدهیم ان کتاب را دراختیار داریم و میتوانیم از ان اسکن کنیم پیش رویتان قرار دهیم (ونوشته های دیگران را نمیدزدیم بنام خود منتشر کنیم)

    نقل قول:

    نقل قول:

    شما از خود غیاث آبادی در مورد نبونید نقل قول می کنید و
    به آن استناد می کنید ، بعد اینجا سخنش را قبول ندارید ؟!
    این را که در ایمیل به من نگفته
    در همان لینکی که آوردید نوشته بود ...

    سند خودتان را به خودتان ارجاع دادیم قبول نمی کنید ؟!!

    این دلیل نیست که همجا اودرست گفته باشد تا انجاکه باعقل ما بسازد مورد پذیرش است بااینهمه من تاکید خاصی بران ندارم
    و برای اینکه شما ناراحت نشوید
    انرا میپذیرم
    نقل قول:

    استدلال یک برادر باستانی !!!

    یحتمل غیاث آبادی بعنوان مترجم کتیبه را درک نکرده
    آنها را که نوشته دروغ است !!

    او علنا می گوید زمان حمله کوروش او نه مسئولیت داشته
    نه فرمانده سپاه بوده که بخواهد چنین دستوری بدهد !!

    بهرجال نبونید شاه بوده است هرچند اکثر مسئولیتها را واگذار کرده باشد اما از مقام شاهی و مقام اول مملکت بودن استعفا نداده "در واقع " نخستوزیری انتخاب کرده است از اینرو مکرر در رویدادنامه وی شاه خوانده میشود و رقتار و کردار شاه زیر نظر بوده و ذکر میشود

    نقل قول:

    نمی تواند نبونید باشد و غیر از کوروش کسی این عمل وحشیانه قتل عام
    و آتش زدن مردم و شهر اپیس را انجام نداده است ...
    چون طبق همان لینکی که خود به آن استناد کرده اید :

    • 1- نبونيد روحيه شاعرانه و عواطف رقيق داشت.
    • 2- توانايي سپاهي گري نداشت .
    • 3- در زمان حمله كوروش سپاه و فرماندهي و ... در دست پسرش بود نه خود او ...
    • 4- ده سال آخر سلطنت را نيز به پسرش واگذار كرده بود .
    • 5- در زمان حمله كوروش به اپيس تمام امور و تصمیم‌گیری‌ها را به پسرش بُـلـشَـصَـر واگذار کرد
    • (يعني خودش در ميدان نبوده و تصميم گيرنده نبوده )
    • پس قیاستان مع الفارق است !!
    نشان دادیم که در انجا پس از اینکه میگوید کوروش به اپیس رسید درادامه میگوید مردم اکد شوریدند نمیگوید مردم اپیس شوریدند و اکد نیز همان بابل است و برای شهرهای دیگر بکار گرفته نشده

    اما
    1- روحیه ی شاعری داشتن دلیل بر قتل عام نکردن مخالفان نیست چنانکه یزید بن معاویه و بسیاری از قریشیان و نیز بسیاری ازشاهان روحیه شاعری داشتند و در زمان لازم هم بسیاری را بدم تیغ میسپردن
    2- درکتیبه دیدیم که در سال سوم و چهارم سلطنتش سپاهیگری کرده است از طرفی این دلیل نیست چون فقط کافی است که شاهنشاه به زیردستانش فرمان دهد ""اقتلو"" بکشید! همانطور که شاه عربستان، لیبی ، بحرین ... فرمان میدهند....(وما از دلایل حضرت مورخ کمی تا قسمتی خندیدیم چراکه جزین...)
    4-5-3- اما او شخص اول مملکت است و از شاهی استعفا نداده برخی مسئولیتها را واگذارده ..(هرچند درکتیبه نیز صراحتی نیست بااینهمه این دلیل نیست) شاه اخر پهلوی نیز چنین وضعی داشت اما همه میگویند او کشت ، هیچ ایرادی ندارد که فرزندش به اختیار یا از جانب پدر چنین کرده باشد نخست وزیری داشته .... دستور سیف الاسلام ، دستور قذافی است چراکه قذافی درحضور اوست ! بهرحال مسلم است که"اکد" اپیس نیست ...

    میبنیم که در رویدادنامه امده کوروش به اپیس رسیه. مردم اکد شوریدند ..
    منظور از مردمان اکد، ظاهراً نمی‌تواند ساکنان شهر اپیس باشد، چرا که در این متن و در هیچ متن دیگری، نام اکد به عنوان یک شهر، جز برای نامیدن شهر بابل بکار نرفته است. نویسنده رویدادنامه نیز همین شیوه را بکار برده و نام‌های اپیس و اکد را آشکارا از یکدیگر تفکیک کرده و هر دو را مستقلاً بکار برده است.

    نقل قول:

    پیش از این نیز از کتاب مرحوم پیرنیا ایرادی گرفتید که
    اسکن کرده و ارائه دادم ...

    هرودوت : کتاب سوم ، بند 67 - 79

    اتفاقا داستان مغ گـئـومات است
    و
    با کتیبه بیستون و گفته خود داریوش در تطابق است

    البته ترجمه/گفته ی پیرنیاص404 با تاریخ هرودتی که من دارم اندکی همخوان نیست و ترجمه ها متفاوت است و داستان هم سر اینست که ایا به نگهبانان گئومات دروغ بگوییم ووارد قصر شویم یا نه جنگ کنیم..

    کتاب سوم بند72: اوتان با مشاهده هیجان داریوش چنین پاسخ داد « چون تو مارا مجبور میکنیکه بی تامل دست بار شویم و حاضر نیستی که کاررا بتعویق اندازیم ، پس بگو برای تعرض به انها چگونه میتوانی به کاخ راه یابیم. تصور میکنم که تو نیزمیدانی که سربازان محافظ همه جا گردکاخ اماده اند بی انکه انهارا دیده باشی لااقل دراره انها چیزهاییشنیده ای درینصورت چگونه خواهیم توانست از درهای کاخ عبور کنیم»
    داریوش پاسخ داد « اوتان، چه بسیار زبان از بیان انچهعمل نشان میدهد عاجز است و چه بسیار که بیان عاجز نیست ولی عملی که بان منتهی میشود قابل افتخار نیست با اینحال بدانید که کمترین مشکلی برای عبور از محل مستحفظین وجود ندارد زیرااولا دربرا مردانی در ردیف و مقام ما هیچکس نیست که ازراه احترام یا بعلت ترس درهای کاخ را نگشاید من نیز شخصا برای ورود کاخ من نیز شخصا برای وود به کاخ بهانه ای تمم معقول دارم. من خواهم گفت که هم اکنو از پارس رسیده ام و قصد دارم پیغام پدرم را بعرض شاه برسانم . هرجا ک دروغ مصلحت باشد در گفتن ان تردید نباید کرد ... جلدسوم ص172
    بجای مصلحت پیرنیا لازم است ترجمه کرده اند اما ترجمه دکترهادی هدایتی مصلحت است معنای جمله نیز همین است دروغ مصلحتی ! انهم برای وارد شدن به قلعه ای که گئومات مغ دران بسر میبرد که سلطنت را غصب کرده بسیاری از درباریان و اطرافیان رابجرم دانستان ماجرا کشته و بسیاری معابد را ویران کرده .... است
    ظلمهای ان مغ انچنان بود که هرودوت در بند 79 نویسد(مضمون) در انروز پارسها جشن قتل عام مغان برقرار کردند و درانروز هرجا مغی را میافتند میکشتند! بیجهت نیست که دروندیداد مجازات سختی برای مغ ازاری و مغ کشی درنظر گرفته شده!

    نقل قول:

    لابد آن توهین ها و فحاشی ها در وبلاگتان را هم
    چون پاک کرده اید (از روی شرم) تکذیب می کنید !!

    اینرا ماقبلا پاسخ دادیم توسط مدیر مربوط ویرایش شد و نیز قسمتی دیگر دررابطه با دیگ دروغهایتان که باز ویرایش کرده اگر اصرار داردی نشان میدهم عیار دروغگویی جنابعالی... درعجبم چرا نوشته های شهاب را ویرایش نکرده که ماخذ بوده
    خلاصه اینکه گفته بودیم ما گناهی نکردیم که شرمنده باشیم این شما بودید که از وبلاگ شخصی ما + سایتهای دیگر دزدی ادبی کرده بنام خود در سایت الف نشر دادید
    +
    همچنین بنده بنا به درحواست شما و دوستانتان؟ (= بلکه خودتانبا نام مستعار) ان پست را برداشتم چون چنین روزی را میدیدم ان پست حذف نکردم به حالت موقت دراوردم و اینک انرا بازگرداندم و دروبلاگم قرار دادم بنا بگفته خودتان نوشته های پایین انهم برداشتم
    رویمرفته بسیار وقحانه نوشتید!!

    mmj;130185 نوشت:


    اما چه کنم که باید پوزه ی بعضیا به خاک مالیده شه.


    حسن نيت شما در پاسخ دوستان باستاني ستودنيست !!!
    اين شد پاسخ ما ؟!
    واقعا فكر مي كنيد كسي كه اينچنين سخن گفته اهل منطق و
    گفتگوي علميست و اهليت گفتگو را داشته ؟!!

    شما رسما از كتاب انصاري اسلامستيز دفاع مي كنيد
    ولي ما هرگز پيرو ، حامي يا مدافع پورپيرار نبوده و نخواهيم بود ...
    نقد هاي زيادي هم بر او داريم كه حاصل عقده نيست و
    علمي اند و گاها در همين هم ميهن و انديشه ها مطرح كرديم ...
    نقد هاي ما بر كوروش هم پيش از آن بود كه اصلا شخصي
    به نام پورپيرار را بشناسيم ...
    آنهايي كه در هم ميهن بحث مي كردند اين موضوع را بخوبي مي دانند ...

    mmj;130185 نوشت:

    کوروش شاه نشد شاه بود!
    کتزیاس شاهی را به بعد از غلبه براستیاگ نسبت میدهد درحالی که او قبل از غلبه بر استیاگ هم شاه انشان بوده است

    اين سخن و برداشت ناشي از استدلال آبدوغ خياري شماست ...
    سخن متواتر و خردپذير آنست كه كتزياس و هرودوت به نقل از
    "مردم " ايران و نه درباريان گفته اند ...
    و آن "شاه شدن" كوروش بوده كه مردم او را "چوپانزاده " مي خواندند ...

    mmj;130185 نوشت:

    جملات فوق اگر برایتان نامفهوم است برای خود شمرده شمرده تکرارکنید !
    +

    كل كل بيهوده = ارزش = 000

    mmj;130185 نوشت:

    شهاب، این شما بودید که اینگونه استدلال کردید " a,bمساوی c نیستند درنتیجه a,b باهم شبیه اند!
    حالا میگویید استدلال اب دوع خیاری جدا در فرافکنی و فرار به جلو کمنظیرید


    استدلال آبدوغ خياري+ سفسطه ي حرف در دهان گذاشتن

    شما استدلال ما را متوجه نشديد ، بعد با يك استدلال
    آبدوغ خياري خودتان ما را متهم به آن كرديد ...
    علم تاريخ نمي دانيد + رياضي هم نمي دانيد...

    ببينيد اين استدلالي كه ميفرماييد چه بوده با جمله خودتان مقايسه كنيد:
    [indent]

    1- کوروش سابقه دروغ گویی دارد (قیاس استوانه اوو کتیبه بیستون)
    +
    2- تبارسازی(ساختن اجداد جعلی) در آنزمان رواج داشته (چند مورد در بیستون ذکر شده)
    +
    3-کتزیاس گفته کوروش چوپانزاده بوده( هرودوت هم گفته مردم چنین می پنداشتند= تواتر )
    +
    4- نبونید کوروش را در سلسله اش(مشخص نیست کدام سلسله) دومین بوده
    +
    5- کوروش خود را در سلسله چهارمین می داند (تضاد آشکار با سخن نبونید= دروغگویی کوروش-دروغ نفعی برای نبونید نداشته )

    =
    نتیجه = کوروش در مورد تبارش دروغ گفته و زمانی که خبر حضور
    شخصی به نام کوروش به نبونید می رسد او به دروغ خود را "دومین"
    نامیده است !!
    بعد در دروغی بزرگتر زمانی که استوانه خودش نگاشته می شود ، خود را
    چهارمین در بین شاهان اجدادیش می خواند !!
    ضمن اینکه هرودوت و کنزیاس هم هر دو او را از دید مردم "چوپانزاده" می دانستند
    نه شاه ...
    و داستان بعدی که هرودوت تعریف می کند می تواند همان "حیله " ای باشد
    که کتزیاس گفته که از آن طریق به پادشاهی رسیده ...

    [/indent]

    mmj;130185 نوشت:

    دیدیم که همه ی گفته های او نه بادیگر مورخان و نه با کتیبه ها همخوانی نداشت بعلاوه تنها جوپانزادگی بود که اورا هرودوت قبول ندارد !
    بنابراین اگراین شباهت باشد که فقط یک شباهت است وباید از شماپرسید کدام مورخ بادیدن یک شبهات نوشتههای دروغین و نافی دیگر منابع را قبو میکند؟


    اتفاقا علم تاريخ مثل شما سخن نمي گويد ...
    در بالا توضيح داديم كه هرودوت چه گفته و
    كتزياس و نبونيد چه گفته اند و كوروش چگونه دروغ گفته ...

    سفسطه تكرار

    mmj;130185 نوشت:

    بازهم ادعا
    هیچ دروغی در استوانه ی او نیست و هیچ ناهماهنگی بین استوانه و کتیبه بیستون وجود ندارد!
    +تبار نامه او کاملا صحیح است چنانکه مهر کوروش اول مربوط به700ق.م نیز حاکی از انست
    مربوط به دیگر اقوامند که بهانه ایبرای شوریدن میخواستند ... حس ملی را در مردمان برانگیزند...

    شعار بدون استدلال = ارزش براي پاسخگويي = 0
    mmj;130185 نوشت:

    کتزیاس این امر را تا جوانی کوروش ادامه میدهید فقر و فلاکت را برای او در دوان جوانی میشمرد
    اما هرودوت ! از نوشته های هرودوت بر می اید که پدرخوانده وی رئیس چوپان ها یا گاوچرانان بوده است!بند 113 از کتاب اول (=کلیو) : گاوچران احساس کرد که دروضعی که او قار گرفته بود سخن زنش کاملا عقلانه و بنظر میرسد پس در دم انچه او گفته بود انجام داد. طفلی را برای کشتن بهمراه اورده بود به زن خود واگذار کرد و طفل را که مرده بود برگرفت و در سبدی که طفل زنده بود در انجای داد واورا با زیورالات ان زینیت داد و سپس به دور افتاده ترین نقاط کوهستان برد و در انجا رها کرد . سه روز که از رها کردن طفل گذشت ، گاوچران یکی از کسانی که گله هارا برای چرا میبردند برای نظارت بر حال او گماشت!!!** وخود بدیدن هارپارگ به شهر رفت و به هارپارگ گفت اکنون میتوانید جسد طفل را باو نشان دهد.... تاریخ هرودوت چاپ دانشگاه تهران ترجمه دکترهادی هدایتی 1336
    ** از این جمله هرودت استقاده میشود که گاوچرانی که کوروش نزد او بزرگ شد رئیس گاوجرانان بوده است و گدا و فقیر نبوده که کوروش از دم بدبختی راهزنی کند ...! این مطلب در پاورقی نقل شده است

    پس پدرش رئيس گاوچران ها بود
    بنابراين شاه نبود !!! و شاه شد !!!

    روايات را اينگونه بررسي نمي نمايند ،
    اشتراكات و اختلافات را بررسي مي كنند
    آنچه خردپذير است و متواتر است را مي پذيريم ...

    اينكه شاه نبود و شاه شد
    +
    اينكه شاهزاده نبود و چوپانزاده بود (باور مردم نه درباريان)
    +
    اشتغال به كارهاي پست هم در سخن هرودوت تكذيب نمي شود

    mmj;130185 نوشت:

    هرودوت گاوچران را از اهالی ماد میداند و از نوشته های کتزیاس برمیاید که کوروش از همان اغاز در پارس بوده !
    هرودوت میگوید کوروش تا10 سالگی پیش گاوچران بود و سپس نزد پدرومادرش در پارس برگشت سخنی از فقر اوهم نمیگوید. اما کتزیاس اورا اصلا چوپانزاده فقیر میداند که این امر تا دوران جوانی کوروش ادامه داشته ....دربند 114- هرودوت میگوید : ""او به پدر خود نمیگفت که کوروش چنین کرده است زیرا درانزمان هنوز این اسم به او تعلق نداشت و او را پسر گاوچران میخواندند""
    وهرودوت اسم کوروش را نمیداند مترجم اروپایی درصفحه قبل در پاورقی میگوید :
    درمحیط کوچکی که کوروش دران میزیست پدر گاوچران او درحقیقت برای خود شخصیتی محسوب میشد (چون رییس گاوچرانان بود بند 113) و بهمین جهت عنوان پسر گاوچران نه تنها خفت اور نبود بلکه مایه سرافرازی هم بود ..
    بنابراین گفته هرودوت با کتزیاس از باهم فرق بنیادین دارند!

    در بالا گفتيم كه تضاد بنيادين ندارند ...
    هيچ محققي تاريخ را اينگونه بررسي نمي كند
    وگرنه بايد كل بن مايه هاي تاريخي را بجهت
    استدلالهاي آبدوغ خياري و قياس هاي شما
    بدور ريخت !!!

    mmj;130185 نوشت:

    گفتیم سخن نبونید واضح و روشن نیست چنانکه گفته است """" کورش ، شاه انشان، دومین در سلسله(؟) ""
    حتی نگفته است""" دومین شاه در سلسله""" که سخن شما صائب اید


    اتفاقا گفته ...
    گفته : " شاه انشان، دومين در(شاه) سلسله"
    و اين دقيقا روشن مي كند كه منظورش چه بوده ...

    mmj;130185 نوشت:

    از سویی او در سال سوم سلطنت خود چنین میگوید بدیهی است که وی از تبار گوروش اطلاعی نداشته باشد از دیگرسوی اگر نبونید نیز درست گفته باشد این بدان معنا خواهد بود که پیش از او پدرش شاه بوده است چراکه درانزمان زسم شاهی موروثی بود و هیچ ماخذی هم اشاره به ان ندارد که کوروش از خارج سلسله شاه شده باشد ...
    از
    طرفی کسی که دیروز راهزن و دزد سرگردنه بوده است و همگی تبارش را میدانند حتی اهالی بابل!! نمیاید جلوی همه تبارسازی کند!

    نبونيد سخن "مردم منطقه" را بيان كرده نه اينكه
    از روي سوء نيت بخواهد كوروش را تحقير كند
    وگرنه او نيز مي توانست همچون "داريوش " در
    كتيبه بيستون او را عوامفريب و دروغ گو خطاب كند
    و براي مخالفت خود با او مشروعيت كسب كند ...
    ولي عوامفريبي نكرد ...

    +

    كوروش براي كسب مشروعيت ميبايست بين مردم
    (براي جلوگيري از شورش همچون داستان كتيبه بيستون)
    براي خود مشروعيت مي ساخت و بهترين و تنها راه
    تبارسازي بود ...

    mmj;130185 نوشت:

    از مقدمه های تماما غلط نتیجه میشود غلط اندر غلط!
    ضمیر بچکسی برمیگردد؟!! جناب شهاب؟ " نبونید در سال سوم در مکاشفه ای که با مردوک دارد خدایش به او خطاب میکند که کورش ، شاه انشان ، دومین در سلسله(؟) به ماد حمله میکند!! پس ربطی به نبونید ندارد نبونید از بیرون انچه را درمیابد مینویسد ! بعلاوه چنانکه فوقا گفتیم عبارت او نیز مبهم است ونگفته دومین شاه درسلسله

    داستان هرودوت قیام است وبکلی با کتزیاس متفاوت است... اینها را پیش از این هم درپستهای قبل هم درهمین پست پاسخدادیمنگا کنید کتزیاس میگوید :
    «کوروش پسر چوپانی بود از ایل مردها ، که از شد احتیاج مجبور گردید راهزنی پیشگیرد ....او با استیاگ هیچ قرابتی نداشت و از راه ححیله و تزویر به مقام سلطنت رسید ..درابتدا استاگ نسبت به کورو ش فاتح شد و حتی به پارس درامده اورا تعقیب کرد ولی کورش به واسطه دخالت زنان نجات یافت و پس ازان پادشاه ماد باپدر کوروش به مسالمت رفتار کرده ازاری بوی نرسانید بعد کوروش برضد استیاگ قیام کرده فائق امد در این حال پادشاه ماد فرارکرده به همدان پناه برد و دخترش امی تیس و دامادش سپی تاماس اورا پنهان کردند کوروش در حال در رسید و گفت که دختر و داماد استیاگ را ب اطففال انان و دوفر درباری موسوم به سپی تاسس و گابرن شکنجه کنند تا بروز دهند که استاگ کجاست پادشاه ماد چون نمیخواست اولاد اورا زجر کنند خودش نزد کوروش رفت» پیرنیا1/202

    مشخص است که کتزیاس افسانه سازی کرده !

    رویدادنامه که معاصراست مینویسد :
    سال ششم (۵۵۰/ ۵۴۹)

    شاه آسـتـیـاگ (در متن بابلی: ایـشْـتـومِـگـو) سپاهش را فراخواند. آنان بسوی کوروش (در متن بابلی: کـورَش)، شاه اَنـشـان به پیش تاختند تا به نبردی پیروزمندانه با او در آیند. اما سپاهیان آسـتـیـاگ بر شاه خود شوریدند. او را به زنجیر کشیده و به کوروش سپردند.

    میبنیم که دروغ از کفته های کتزیاس میبارد


    سفسطه تكرار و فرسايش بحث ...
    پاسخ داده شده ...
    حرف نويي بزنيد ...

    mmj;130185 نوشت:

    mmj;130185 نوشت:
    یک اینکه ماهم نشان دادیم که نوشته های هرودوت از درباریان نبوده است یا به عبارت روشنتر از کسانی نبوده است که قصد تعریف و تمجید داشته اند


    كجا نشان داديد ؟!
    راوي هرودوت كه بوده ؟!

    mmj;130185 نوشت:
    دوم اینکه مغالطه است
    1-کتزیاس در دربار بوده است
    2- از درباریان شنیده است و گفته است!!
    3- پس صحیح است!!!!
    اول اینکه درباریان تاریخشان را بردر و دیوار حک کرده اند ..استوانه کوروش +کتیبه بیستون +ارشام+اریارمنه (=که اختمالا دردوره اردشیردوم نوشته شده، زمان حضور کتزیاس) +وقدیمیتر از همه ی اینها کتیبه و مهر کوروش اول دوم اینکه کتزیاس میگوید دیده ام (ونه حتی شنیده ام) میگوید دیده ام که شاه شمشیر بر زمین میزد و رعد برق و طوفان براه می افتاد!!!! پس طبق گفتاهای چناب شهاب نتیجه میدهد صحیح است بله صحیح پورپیراری است!!

    درباريان كه عليه جدشان سخن نمي گويند !!
    اگر از درباريان گفته (كه نگفتهو از مردم گفته )
    چرا ميبايست اجداد "نام دهنده" خويش را تخريب كنند ؟!

    و اصولا چگونه و با چه جراتي يك مورخ مي توانست
    مطلبي اينچنين عليه يك سيستم و سلسله بنويسد و
    آنرا با خاك يكسان كند و تحت حمايت دربار هم باشد !!!

    استدلال آبدوغ خياري به همين مي گويند !!!

    ادامه دارد ( ان شاء الله )

    نقل قول:

    [=arial]شما رسما از كتاب انصاري اسلامستيز[=arial] دفاع مي كنيد
    [=arial]ولي ما هرگز پيرو ، حامي يا مدافع پورپيرار نبوده و نخواهيم بود ...
    [=arial]نقد هاي زيادي هم بر او داريم كه حاصل عقده نيست و
    [=arial]علمي اند و گاها در همين هم ميهن و انديشه ها مطرح كرديم ...
    [=arial]نقد هاي ما بر كوروش هم پيش از آن بود كه اصلا شخصي
    [=arial]به نام پورپيرار را بشناسيم ...
    [=arial]آنهايي كه در هم ميهن بحث مي كردند اين موضوع را بخوبي مي دانند ...
    نوشته های شما اکثرا درنوشته های دیگران وجود دارد (السرقو؟ تم تما تن )
    نیز ما از کسی دفاع نکردیم دروغهاو یکسونگریهای شمارا روشن نمودیم
    خب خوشبختانه شما پورپیرار را تایید کردید در پستهای قبلنشان دادیم که شما از اندیشه های پورپیرار و نوشته هایش بهر جسته اید و دکتر ارفعی به او پاسخ داده و باز شما باانکه انرا میدانستید برای فریب و یا از روی تعصب کینه توزی انرا مطرح کرده اید اگر بیطرفانه مینوسید وگرنه که اصلا ارزش بحث ندارد

    نقل قول:

    [=arial][=arial]1- کوروش سابقه دروغ گویی دارد (قیاس استوانه اوو کتیبه بیستون[=arial])
    [=arial][=arial]+
    [=arial][=arial]2- تبارسازی(ساختن اجداد جعلی) در آنزمان رواج داشته (چند مورد در بیستون ذکر شده)
    [=arial]+
    [=arial]3-کتزیاس گفته کوروش چوپانزاده بوده( هرودوت هم گفته مردم چنین می پنداشتند= تواتر )
    [=arial]+
    [=arial]4- نبونید کوروش را در سلسله اش(مشخص نیست کدام سلسله) دومین بوده
    [=arial]+
    [=arial]5- کوروش خود را در سلسله چهارمین می داند (تضاد آشکار با سخن نبونید= دروغگویی کوروش-دروغ نفعی برای نبونید نداشته )

    [=arial]=
    [=arial]نتیجه = کوروش در مورد تبارش دروغ گفته و زمانی که خبر حضور
    [=arial]شخصی به نام کوروش به نبونید می رسد او به دروغ خود را "دومین"
    [=arial]نامیده است !!
    [=arial]بعد در دروغی بزرگتر زمانی که استوانه خودش نگاشته می شود ، خود را
    [=arial]چهارمین در بین شاهان اجدادیش می خواند !!
    [=arial]ضمن اینکه هرودوت و کنزیاس هم هر دو او را از دید مردم "چوپانزاده" می دانستند
    [=arial]نه شاه ...
    [=arial]و داستان بعدی که هرودوت تعریف می کند می تواند همان "حیله " ای باشد
    [=arial]که کتزیاس گفته که از آن طریق به پادشاهی رسیده ...

    [=arial]اینرا فوقا جواب دادیم یکی نیس به این عامو بگه اینهمه پست کوتاه و تکراری در بالا برای چیست؟!!

    [=arial]ایضا توجه کنید به انچه دوباره ذیلا میاید :

    نقل قول:

    [=arial]پس پدرش رئيس گاوچران ها بود
    [=arial]بنابراين شاه نبود !!! و شاه شد !!!

    [=arial]روايات را اينگونه بررسي نمي نمايند ،
    [=arial]اشتراكات و اختلافات را بررسي مي كنند
    [=arial]آنچه خردپذير است و متواتر است را مي پذيريم ...

    نقل قول:

    [=arial]اين سخن و برداشت ناشي از استدلال آبدوغ خياري شماست ...
    [=arial]سخن متواتر و خردپذير آنست كه كتزياس و هرودوت به نقل از
    [=arial]"مردم " ايران و نه درباريان گفته اند ...
    [=arial]و آن "شاه شدن" كوروش بوده كه مردم او را "چوپانزاده " مي خواندند ...
    ادب حضرت شهاب ! را فوقا شاهدیم بعد ایشان به دیگران ایراد میگرد که انها بمن توهین کرده اند خب خود شماهم توهین کرده اید

    ما نشان دادیم که اولا هرودوت اورا شاهزاده میداندکه بدست رئیس گاوچرانان بزرگ شد انهم تا ده سالگی
    اما کتزیاسشاه شدن کوروش را مربوط به غلبه بر همدان میداند و نه شاه انشان یا پارس

    گفته ی کتزیاس از انرو که هم با هرودت نمیسازد و هم با نبونید و هم با کتیبه ی کورش اول بنابراین ثابت میشود که کوروش و داریوش درست گفته اند
    ن.ک :
    http://web3.ehost-services.com/hemranib/Vol2/Daryaee_Pars_and_%20Pasargad.htm#14

    نقل قول:

    [=arial][=arial]اتفاقا علم تاريخ مثل شما سخن نمي گويد ...
    [=arial][=arial]در بالا توضيح داديم كه هرودوت چه گفته و
    [=arial][=arial]كتزياس و نبونيد چه گفته اند و كوروش چگونه دروغ گفته ...

    [=arial]سفسطه تكرار

    [=arial]ما توضیحی ندیدیم چز ادعایی که در متن تاریخ هرودت نیست ! بعلاوه درپست قبل هم اینرا مفصلا پاسخ دادیم که حضرت شهاب از فرط بی استدلالی چنین توشته اند
    [=arial]+
    [=arial]حفریات باستانشناسی گفته های کوروش و داریوش را راست میشمرد و دروغهای شمارا روشن میسازند!(کتبیه کوروش اول)

    نقل قول:

    [=arial]سفسطه تكرار و فرسايش بحث ...
    [=arial]پاسخ داده شده ...
    [=arial]حرف نويي بزنيد ...

    اتفاقا بررسی پستهای فوق نشان میدهد که شما پاسخی ندادید از اینرو قسمتی ازان برای یاداوری و کاستن از ادعاهایدروغین ذکر شد
    نقل قول:

    [=arial]استدلال آبدوغ خياري+ سفسطه ي حرف در دهان گذاشتن

    [=arial]شما استدلال ما را متوجه نشديد ، بعد با يك استدلال
    [=arial]آبدوغ خياري خودتان ما را متهم به آن كرديد ...
    [=arial]علم تاريخ نمي دانيد + رياضي هم نمي دانيد...

    من نمیدانم روز روشن و دروغگویی! اخر جنب راستگو پست شما و نوشته شما فراروی همه قرار دارد ما گفتیم یک شباهت بین نوشته کتزیاس و نبوید ذکر کنید ایشا گفتند
    باردیگر بخوانید :[INDENT][INDENT]شباهتش در اينست كه هر دو سخنشان با تبارسازي كوروش
    در تضاد است ...
    و همين نشان مي دهد كه "كوروش حقيقت را نگفته "

    [/INDENT]ماهم گفتیم aوb با c موافق نیستند این دلیل نیست که A, B باهم شبیه باشند و این مغالطه است
    یعنی گفته کتزیاسa و گفته نبونیدb بفرض محال با گفته کوروشc همخوان نیست این دلیل نیست که دو گزاره aو b باهم شبیه باشند یا حتی مساوی !! افتاد؟!
    [/INDENT]باشه ماکه ریاضی تدرس میکنیم ریاض نمیدانیم بعد حضرت شهاب که انهمه مغالطه میکند و به او نشان میدهیم و میگوید حرف دردهان ماگذارده ای! عالم همه فن حریف است د؟! عجب روزگاری شده

    نقل قول:

    [=arial][=arial]سخن "مردم منطقه[=arial]" را بيان كرده نه اينكه
    [=arial][=arial]از روي سوء نيت بخواهد كوروش را تحقير كند
    [=arial][=arial]وگرنه او نيز مي توانست همچون "داريوش " در
    [=arial]كتيبه بيستون او را عوامفريب و دروغ گو خطاب كند
    [=arial]و براي مخالفت خود با او مشروعيت كسب كند ...
    [=arial]ولي عوامفريبي نكرد ...

    [=arial]+

    [=arial]كوروش براي كسب مشروعيت ميبايست [=arial]بين مردم
    [=arial](براي جلوگيري از شورش همچون داستان كتيبه بيستون)
    [=arial]براي خود مشروعيت مي ساخت و بهترين و تنها راه
    [=arial]تبارسازي بود ...

    نقل قول:

    [=arial]اتفاقا گفته ...
    [=arial]گفته : " شاه انشان، دومين در(شاه) سلسله"
    [=arial]و اين دقيقا روشن مي كند كه منظورش چه بوده ...

    چه جالب چه مصادره ای وچه تحریفی!
    خب ما هم میگوییم روشن است
    گفته "کوروش ، شاه آنشان، دومین (کوروش ) درسلسله

    بعلاوه گفتیم که اکر ضمیررا به شاه برگردانیم میتوان بصراحت گفت که نبوند اشتباه کرده است(=کتیبه کوروش اول اینرا میگوید) چون درانزمان نبونید اولا تازه به بسلطنت رسیده بود و نیز هیچ رابطه ای بین پارس و بابل درانزمان گزارش نشده است
    همین الان در عصر ارتباطات شما میدانید جدواباد حامد کرزای رئیس جمهور افغانستان چی بوده؟! یا شاه اردن را تا4نسل از پدرانش بشمرید؟! ایا مردم در عصر ارتباطات چنین چیزهایی مدانند که مردم بابل ان دوران بدانند؟

    همچنین دروغی درکتیبه داریوش نیست

    نقل قول:

    [=arial]درباريان كه عليه جدشان سخن نمي گويند !!
    [=arial]اگر از درباريان گفته (كه نگفتهو از مردم گفته )
    [=arial]چرا ميبايست اجداد "نام دهنده" خويش را تخريب كنند ؟!

    [=arial]و اصولا چگونه و با چه جراتي يك مورخ مي توانست
    [=arial]مطلبي اينچنين عليه يك سيستم و سلسله بنويسد و
    [=arial]آنرا با خاك يكسان كند و تحت حمايت دربار هم باشد !!!

    [=arial]استدلال آبدوغ خياري به همين مي گويند !!!

    نگاه کنید این ...

    1- کتزیاس در دربار بوده است
    2- کتزیاس افسانه هایی را از درباریان نقل کرده است و کفته خودم دیدم (برای ما و مورخان امروز و نیز مورخان باستان مسلم شده)
    3- پس گفته های کتزیاس دراین زمینه ارزش کمی دارند چراکه دروغگو است (پیرنیا1/80)
    4- بنابراین میتوان گفت چیز ی شنیده و انرا با دروغهایی درهم امیخته -چنانکه درباره حیوانات عجیبه و عادت خارق العاده گفته دیده ام - و البته ثابت است که ندیده
    +

    همچنین کتزیاس نگفته که من همه تاریخم را دردربار نوشتمچنانکه پیرنیا نویسد در 398ق.م از ایران رفته و مابقی کتابش را تکمیل کرده (تاریخ او مربوط به اسور و ماد و ایران بوده) وفقط قسمتی از ایران بما رسیده (اینه استدلالهای حضرت منطق)

    mmj;130185 نوشت:

    1- روحیه ی شاعری داشتن دلیل بر قتل عام نکردن مخالفان نیست چنانکه یزید بن معاویه و بسیاری از قریشیان و نیز بسیاری ازشاهان روحیه شاعری داشتند و در زمان لازم هم بسیاری را بدم تیغ میسپردن
    2- درکتیبه دیدیم که در سال سوم و چهارم سلطنتش سپاهیگری کرده است از طرفی این دلیل نیست چون فقط کافی است که شاهنشاه به زیردستانش فرمان دهد ""اقتلو"" بکشید! همانطور که شاه عربستان، لیبی ، بحرین ... فرمان میدهند....(وما از دلایل حضرت مورخ کمی تا قسمتی خندیدیم چراکه جزین...)
    4-5-3- اما او شخص اول مملکت است و از شاهی استعفا نداده برخی مسئولیتها را واگذارده ..(هرچند درکتیبه نیز صراحتی نیست بااینهمه این دلیل نیست) شاه اخر پهلوی نیز چنین وضعی داشت اما همه میگویند او کشت ، هیچ ایرادی ندارد که فرزندش به اختیار یا از جانب پدر چنین کرده باشد نخست وزیری داشته .... دستور سیف الاسلام ، دستور قذافی است چراکه قذافی درحضور اوست ! بهرحال مسلم است که"اکد" اپیس نیست ...

    میبنیم که در رویدادنامه امده کوروش به اپیس رسیه. مردم اکد شوریدند ..
    منظور از مردمان اکد، ظاهراً نمی‌تواند ساکنان شهر اپیس باشد، چرا که در این متن و در هیچ متن دیگری، نام اکد به عنوان یک شهر، جز برای نامیدن شهر بابل بکار نرفته است. نویسنده رویدادنامه نیز همین شیوه را بکار برده و نام‌های اپیس و اکد را آشکارا از یکدیگر تفکیک کرده و هر دو را مستقلاً بکار برده است.

    1- به این می گویند استدلال آبدوغ خیاری و قیاس مع الفارق !!!

    یزید ، اگر شعر می دانست ، روحیه "لطیف" نداشت ...
    یزید اگر شعر می گفت ، به " حکومت" علاقه داشت ...
    یزید اگر شاعر ود ، جنگ میکرد و "جنگاور " هم بود ...
    یزید اگر به شعر علاقه داشت ، "سیاست کثیف" را هم خوب می دانست ...

    پس قیاس مع الفارق نفرمایید ...

    2- در کتیبه آمده که "او " همه را کشت ...
    یعنی خود "او " در صحنه بوده که جز کوروش نمی تواند باشد
    یعنی حتی فرزند نبونید هم نمی توانست باشد چون
    نامش برده نشده است ...

    3- در رویدادنامه آمده زمانی که کوروش به "سپاه اکد"
    در شهر اپیس رسید " مردم اکد "شورش کردند ...

    a: سپاه اکد در اپیس بوده و در حال جنگ با کوروش ...

    +
    b: طبق کتیبه کوروش انتظار داشت مردم اکد نیز مثل بابل +سیپار..شهر را تسلیم او کنند و خلاف آن می شود : "شورش علیه حاکم جدید"

    +
    c:مردم اکد شورش کردند در حالی که سپاهشان در اپیس با کوروش جنگیده بود و شکست خورده بود .

    +
    d: مردم اکد را کدام سپاه کشتار کرد؟ سپاه اکد یا بابل یا اپیس یا سیپار ؟!

    +
    e: پس از کشتار سپاه اکد انتظار می رود که مردم شهر همچون شهر سیپار تسلیم شاه شوند ولی آنها شورش کردند و کوروش آنها را قتل عام کرد .

    +
    F: نبونید که خود نه فرمانده بود نه دستور دهنده بود و نه در محل حضور داشت سپاهی برای دفع شورش مردم اکد نداشت.

    +
    G: نبونید فرصت نداشت که پیش از رسیدن کوروش همه را قتل عام کند.

    +
    H: اصولا ضرورتی نداشت زمانی که مردم شورش کردند این پیرمرد 80 ساله چنین عملی انجام دهد . می توانست فرصتش را صرف گریختن یا فراهم کردن یک لشگر دیگر یا یاری خواستن از دیگر کشور ها کند ...(خردپذیر نیست )

    +
    i: اگر همه مردم اکد یا بقولی بابل قتل عام شدند و نابود شدند کدام موجودات افسانه ای بر پای کوروش بوسه می زدند ؟!

    mmj;130186 نوشت:
    البته ترجمه/گفته ی پیرنیاص404 با تاریخ هرودتی که من دارم اندکی همخوان نیست و ترجمه ها متفاوت است و داستان هم سر اینست که ایا به نگهبانان گئومات دروغ بگوییم ووارد قصر شویم یا نه جنگ کنیم..

    کتاب سوم بند72: اوتان با مشاهده هیجان داریوش چنین پاسخ داد « چون تو مارا مجبور میکنیکه بی تامل دست بار شویم و حاضر نیستی که کاررا بتعویق اندازیم ، پس بگو برای تعرض به انها چگونه میتوانی به کاخ راه یابیم. تصور میکنم که تو نیزمیدانی که سربازان محافظ همه جا گردکاخ اماده اند بی انکه انهارا دیده باشی لااقل دراره انها چیزهاییشنیده ای درینصورت چگونه خواهیم توانست از درهای کاخ عبور کنیم»
    داریوش پاسخ داد « اوتان، چه بسیار زبان از بیان انچهعمل نشان میدهد عاجز است و چه بسیار که بیان عاجز نیست ولی عملی که بان منتهی میشود قابل افتخار نیست با اینحال بدانید که کمترین مشکلی برای عبور از محل مستحفظین وجود ندارد زیرااولا دربرا مردانی در ردیف و مقام ما هیچکس نیست که ازراه احترام یا بعلت ترس درهای کاخ را نگشاید من نیز شخصا برای ورود کاخ من نیز شخصا برای وود به کاخ بهانه ای تمم معقول دارم. من خواهم گفت که هم اکنو از پارس رسیده ام و قصد دارم پیغام پدرم را بعرض شاه برسانم . هرجا ک دروغ مصلحت باشد در گفتن ان تردید نباید کرد ... جلدسوم ص172
    بجای مصلحت پیرنیا لازم است ترجمه کرده اند اما ترجمه دکترهادی هدایتی مصلحت است معنای جمله نیز همین است دروغ مصلحتی ! انهم برای وارد شدن به قلعه ای که گئومات مغ دران بسر میبرد که سلطنت را غصب کرده بسیاری از درباریان و اطرافیان رابجرم دانستان ماجرا کشته و بسیاری معابد را ویران کرده .... است
    ظلمهای ان مغ انچنان بود که هرودوت در بند 79 نویسد(مضمون) در انروز پارسها جشن قتل عام مغان برقرار کردند و درانروز هرجا مغی را میافتند میکشتند! بیجهت نیست که دروندیداد مجازات سختی برای مغ ازاری و مغ کشی درنظر گرفته شده!

    همچنین بنده بنا به درحواست شما و دوستانتان؟ (= بلکه خودتانبا نام مستعار) ان پست را برداشتم چون چنین روزی را میدیدم ان پست حذف نکردم به حالت موقت دراوردم و اینک انرا بازگرداندم و دروبلاگم قرار دادم بنا بگفته خودتان نوشته های پایین انهم برداشتم
    رویمرفته بسیار وقحانه نوشتید!!

    داریوش :
    آن جائی که دروغ لازم است ،
    باید دروغ گفت چه مقصود از دروغ و راست یکی است

    http://www.loghatnaameh.com/dehkhodaworddetail-21903b1dc6724d239b27ecf282d48932-fa.html
    همان کتاب همان صفحات...

    +
    کاش فحاشی هایتان در وبلاگ را پاک نمی کردید !!!

    چند سطر از دوست و استاد عزیز جناب بزرگمهر در وبلاگشان :
    http://organon.blogfa.com

    استاد غیاث آبادی ارجمند ، روحیه آزادمنشانه و
    متمدنانة خود را در صفحة شخصی فیسبوک خود به نمایش گذارده اند : ·


    [INDENT]
    هفته‌نامه تایم ارتش هخامنشی را یکی از ده ارتش نیرومند تاریخ معرفی کرده است. بعضی دوستان هم از این خبر افتخارآمیز به شوق آمده و مشغول پز دادنش هستند.

    نمی‌دانم کجای ارتشی که با جان و مال مردم بینوا و رنج‌کشیده از مصر تا آسیای میانه و از رومانی تا هند را عرصه تاخت و تاز خود قرار داده، قابل افتخار و پز دادن است.

    لطفاً اگر کسی می‌داند به من هم خبر بدهد.

    در تاریخ می 07‏ و ساعت 06:37 قبل از ظهر‏


    [/INDENT]

    کوروش هر جا رفت به قصد غارت و چپاولگری رفت ، کرزوس بیچاره که نخست در غل و زنجیر شد و بعد زنده زنده در آتش کینة کوروش می سوخت و همراه با تختش بر تلی از هیزم گذاشته شد و پس از رهایی معجزه آمیز از آتش به کوروش جلاد می گوید :
    - «سرورا ! آیا ممکن است آنچه در ضمیر دارم باز گویم یا بهتر است سکوت کنم ؟! »
    - کوروش گفت : آنچه در دل داری بی نگرانی بیان کن .
    - کرزوس پرسید : «پادشاها ! این چه کاریست که سربازانت با جد و جهت تمام میکنند ؟! »
    - کوروش (با پررویی) گفت : «مشغول تاراج شهر هستند و گنجینه های تو را می برند ! - فراموش نکنیم مَثَل ثروت کرزوس مانند مثل گنج قارون است ! - »
    - کرزوس اظهار داشت : «... ایرانیان غرور دارند ، بسیار هم مغروند ، اما بی بضاعتند ، و به این علت است که به تاراج شهر پرداخته اند ! » (برگة
    54 از تواریخ هرودوت)
    از همان نوجوانی نیز الواتیگری و خلق و خوی دیوانه وارش هویدا بود بنحوی که هرودوت روایت می کند که :
    «او (کوروش) و چند تن از کودکان دهکده در کوچه سرگرم شاه بازی بودند ، اتفاقاً بچه ها کوروش را که می پنداشتند شبانزاده است در بازی به سمت شاه خویش برگزیدند ، ... هنگامیکه یمی از همبازیها که تصادفاً یکی از بزرگزادگان مادی پسر ارتمبره نامی بود از اجرای فرمان کوروش شاه امتناع کرد ، کوروش او را با تازیانه سخت تنبیه کرد (!) پسرک که از آن رفتار خشن بسیار خشمناک شده بود ... » (برگة 66)
    باقی ملّتها را نیز استعمار میکرد و به دروغ می نوشت که آنان که در ظلم بودند و من آنها را رهانیدم !

    ا.ج. آربری ، دانشمند انگلیسی می نویسد
    «در طی سلطنت هخامنشیان و تا آخرین روزهای پادشاهی ساسانی ، ایران نمونة کامل استبداد شرقی بود»

    (مرتضی راوندی ، تاریخ اجتماعی ایران ، جلد نخست : 1354 ، برگة 452)




    آنلیسیوس بوئتیوس که در قرن 16 در ایتالیا می زیست ، در نسک «تسلای فلسفه» می نویسد :
    «باید شنیده باشی که چگونه کرزوس پادشاه لیدیا ، که موجب وحشت کوروش شاه شده بود ، کمی بعد در حالیکه به شعله های خرمن آتش سپرده می شد ، موجودی رقت انگیز می نمود ، اما آنگاه به بارش بارانی که از آسمان فرو فرستاده شد ، نجات یافت» (برگه های105-106)



    «سربازان پارسی اسیر خود (کرزوس) را به پیشگاه بردند ،
    کوروش فرمود : او را در غل و زنجیر کنند و
    « با چند نوجوان لیدیایی»
    بر تل هیزمی که به فرمانش فراهم شده بود قرار دهند ...»
    ( هرودوت ، برگه ۵۲)


    mmj;130341 نوشت:
    میدانیم که درانجا شما به بوقچی پورپیرار معروفید همچنین ان مباحث کاملا با توهین صورت میگیرد حضرتعالی درانجا نیز بمانند دیگر کاربران کم فحش و انگ .... نداده اید البته چنین فضایی شاید چنین برخوردهایی نیز بطلبد! از اینرو پیدا کردن پستی بدون توهین هم از جانب شما و هم از جانب دیگران که خالی از توهین باشد(واستدلال هم داشته باشد) تقریبا غیرممکن است! بنابراین خیلی نمیخواهد باز نه نه من غریبم دربیارید مانند فوق دروغ سرهم کنید

    قافیه به تنگ آمده که با زبان دیگران فحاشی می کنید ؟!!

    آن فرد هم کیشتان که این لقب را داده توهینهای ناموسی هم به
    ما در کارنامه اش دارد ...
    دوستان دیگر هم فحاشی ناموسی زیاد کرده اند ...
    شما آنقدر بی حیا شده اید که
    اگر فحاشی به مخالفانتان به تواتر رسید آنرا خردپذیر می پندارید ؟!
    و هر نوع توهینی را به مخالفنتان روا می دانید ؟!

    تفکر پورپیرار در زمینه کوروش با ما در تضاد است
    چون در اولین قدم او کوروش را پرستنده "یهوه" می داند
    و ما او را پرستنده "مردوک " و " نبو" ...
    آیا روا می دانید که با همین استدلال خودتان ( نه ما)
    شما را بوقچی و عمله رایگان "انصاری اسلامستیز جاعل " بدانیم ؟:Gol:

    ضمنا استاد سخن ...
    نه نه من غریبم خیر ...
    ننه من غریبم است !!

    از آن بچه های سوم دبستان پرسید
    به شما درستش را می گویند!!

    mmj;130341 نوشت:

    نوشته های شما اکثرا درنوشته های دیگران وجود دارد (السرقو؟ تم تما تن )
    نیز ما از کسی دفاع نکردیم دروغهاو یکسونگریهای شمارا روشن نمودیم
    خب خوشبختانه شما پورپیرار را تایید کردید در پستهای قبلنشان دادیم که شما از اندیشه های پورپیرار و نوشته هایش بهر جسته اید و دکتر ارفعی به او پاسخ داده و باز شما باانکه انرا میدانستید برای فریب و یا از روی تعصب کینه توزی انرا مطرح کرده اید اگر بیطرفانه مینوسید وگرنه که اصلا ارزش بحث ندارد

    شما نه نوشته های پورپیرار را خوانده اید
    و نه نوشته های ما را تا بدانید که چقدر تضاد دارد ...

    چون سواد آنرا ندارید ، فقط فحاشی دیگران را کپی می کنید !!

    صلت 26:
    ...سخن لغو در آن اندازید، شاید شما پیروز شوید.

    کهف 56:
    ...و نشانه هاى من و آنچه را[ بدان ]بیم داده شده اند به ریشخند گرفتند.

    انبیا 36 :
    ...چون تو را ببینند فقط به مسخره ات مى گیرند

    ممتحنه 2 :
    اگر بر شما دست یابند، دشمن شما باشند
    و بر شما به بدى دست و زبان بگشایند


    کافران نیز در زمان پیامبر اسلام( نه پیامبر شما=کوروش)
    رفتاری مشابه شما و دوستانتان داشتند ...

    mmj;130341 نوشت:

    اینرا فوقا جواب دادیم یکی نیس به این عامو بگه اینهمه پست کوتاه و تکراری در بالا برای چیست؟!!

    ایضا توجه کنید به انچه دوباره ذیلا میاید :

    این پاسخ شما تکرار و سفسطه تکرار بود ...
    استدلال ما با شماره گذاری و با هم معنا پیدا می کند
    استدلال آبدوغ خیاری شما که اورشلیم را از بابل
    تشخیص نمی دهد به چه کار محققان می آید ؟

    1- کوروش سابقه دروغ گویی دارد (قیاس استوانه اوو کتیبه بیستون)
    [=arial][=arial]+
    [=arial][=arial]2- تبارسازی(ساختن اجداد جعلی) در آنزمان رواج داشته (چند مورد در بیستون ذکر شده)
    [=arial]+
    [=arial]3-کتزیاس گفته کوروش چوپانزاده بوده( هرودوت هم گفته مردم چنین می پنداشتند= تواتر )
    [=arial]+
    [=arial]4- نبونید کوروش را در سلسله اش(مشخص نیست کدام سلسله) دومین بوده
    [=arial]+
    [=arial]5- کوروش خود را در سلسله چهارمین می داند (تضاد آشکار با سخن نبونید= دروغگویی کوروش-دروغ نفعی برای نبونید نداشته )

    [=arial]=
    [=arial]نتیجه = کوروش در مورد تبارش دروغ گفته و زمانی که خبر حضور
    [=arial]شخصی به نام کوروش به نبونید می رسد او به دروغ خود را "دومین"
    [=arial]نامیده است !!
    [=arial]بعد در دروغی بزرگتر زمانی که استوانه خودش نگاشته می شود ، خود را
    [=arial]چهارمین در بین شاهان اجدادیش می خواند !!
    [=arial]ضمن اینکه هرودوت و کنزیاس هم هر دو او را از دید مردم "چوپانزاده" می دانستند
    [=arial]نه شاه ...
    [=arial]و داستان بعدی که هرودوت تعریف می کند می تواند همان "حیله " ای باشد
    [=arial]که کتزیاس گفته که از آن طریق به پادشاهی رسیده ...

    mmj;130341 نوشت:

    ما نشان دادیم که اولا هرودوت اورا شاهزاده میداندکه بدست رئیس گاوچرانان بزرگ شد انهم تا ده سالگی
    اما کتزیاسشاه شدن کوروش را مربوط به غلبه بر همدان میداند و نه شاه انشان یا پارس

    خیر شما گفتید که "شاه نشد" و شاه بود
    در حالی که هر دو "کتزیاس" و " هرودوت" سخن از
    "شاه شدن" او از فرزندی "چوپان "( گاوچران= چقدر بزرگ!!)
    گفته اند که مشابه یکدیگرند و با توجه به کمبود اسناد
    از آنزمان و تواتر اندک بن مایه ها این کاملا خردپذیر بنظر می رسد...

    هر دو این افراد اگر از دید مردم در نظر بگیریم
    کوروش را چوپیانزاده معرفی کرده اند ولی هرودوت
    با کمی تفاوت احتمالا از روی سخن یکی از درباریان
    داستانی برای مشروعیت کوروش نقل کرده که
    کتزیاس آنرا نقل نکرده ...

    mmj;130341 نوشت:

    ما توضیحی ندیدیم چز ادعایی که در متن تاریخ هرودت نیست ! بعلاوه درپست قبل هم اینرا مفصلا پاسخ دادیم
    +
    حفریات باستانشناسی گفته های کوروش و داریوش را راست میشمرد و دروغهای شمارا روشن میسازند!(کتبیه کوروش اول)

    حفریات باستان شناسی ؟!!!!!!
    حفریات باستان شناسی که سخن نمی گویند ؟!
    این محققان تاریخ و دانشمندان هستند که باید
    روی آن تحقیق کنند ...
    جناب غیاث آبادی هم که سخن شما را تایید نکرده
    و علامت سوال جلوی آن گذاشته ...
    یعنی یک پارادوکس و تناقض وجود دارد ...

    دلیل تناقض را هم با استدلال گفتیم ...

    mmj;130341 نوشت:

    اتفاقا بررسی پستهای فوق نشان میدهد که شما پاسخی ندادید از اینرو قسمتی ازان برای یاداوری و کاستن از ادعاهایدروغین ذکر شد
    من نمیدانم روز روشن و دروغگویی! اخر جنب راستگو پست شما و نوشته شما فراروی همه قرار دارد ما گفتیم یک شباهت بین نوشته کتزیاس و نبوید ذکر کنید ایشا گفتند
    باردیگر بخوانید :
    [INDENT][INDENT]شباهتش در اينست كه هر دو سخنشان با تبارسازي كوروش
    در تضاد است ...
    و همين نشان مي دهد كه "كوروش حقيقت را نگفته "
    باشه ماکه ریاضی تدرس میکنیم ریاض نمیدانیم بعد حضرت شهاب که انهمه مغالطه میکند و به او نشان میدهیم و میگوید حرف دردهان ماگذارده ای! عالم همه فن حریف است د؟! عجب روزگاری شده
    [/INDENT][/INDENT]

    سواد ریاضی و توان درک تان را هم می توان دریافت !!!
    تدریس ریاضی برای کودکان مایه نشان درستی استدلالهایتان نیست ...
    انها را بجای استدلال با آبنبات چوبی (بقول شریعتی :لیسک خروس نشان)
    هم می توان فریب داد !!

    mmj;130341 نوشت:

    چه جالب چه مصادره ای وچه تحریفی!
    خب ما هم میگوییم روشن است
    گفته "کوروش ، شاه آنشان، دومین (کوروش ) درسلسله

    به این می گوینداستدلال آبدوغ خیاری !!
    این اگر درست بود مترجم (غیاث آبادی) عقلش می رسید بگذارد !!!
    چرا علامت سوال گذاشت ؟!
    پس تضادی بین استوانه کوروش و نبونید وجود دارد !!

    یک کامیون ماست = جهت ماستمالی

    mmj;130341 نوشت:

    بعلاوه گفتیم که اکر ضمیررا به شاه برگردانیم میتوان بصراحت گفت که نبوند اشتباه کرده است(=کتیبه کوروش اول اینرا میگوید) چون درانزمان نبونید اولا تازه به بسلطنت رسیده بود و نیز هیچ رابطه ای بین پارس و بابل درانزمان گزارش نشده است

    تکرار + سفسطه تکرار = فاقد استدلال منطقی

    mmj;130341 نوشت:

    ای خدا نگاه کنید این ...
    1- کتزیاس در دربار بوده است
    2- کتزیاس افسانه هایی را از درباریان نقل کرده است و کفته خودم دیدم (برای ما و مورخان امروز و نیز مورخان باستان مسلم شده)
    3- پس گفته های کتزیاس دراین زمینه ارزش کمی دارند چراکه دروغگو است (پیرنیا1/80)
    4- بنابراین میتوان گفت چیز ی شنیده و انرا با دروغهایی درهم امیخته -چنانکه درباره حیوانات عجیبه و عادت خارق العاده گفته دیده ام - و البته ثابت است که ندیده
    +.

    این توصیفات که گفته اید برای هرودوت هم وجود دارد
    اینکه روای او در زمینه هخامنشیان سوار بر نهنگ شده است و...

    ولی ما نوشته های او را نابرخدانه و "کلیویی" دور نمی ریزیم
    هرچند "موید " سخنان ما نباشد ...

    سوالات ما بی پاسخ ماند :

    1- کتزیاس چرا باید از دربار حقوق بگیرید و
    تبار دربار را زیر سوال ببرد ؟
    یعنی بگوید که فلانی که شاه هستی برخلاف عقیده شما
    پدرت دروغ گو و شارلاتان بوده و دزدی می کرده و شلاق می خورده و...

    2- هرودوت از چه افرادی نقل قول کرده ؟!
    (سنجش سواد شما= چند بار طفره رفتید، چون نمی دانید )

    3- استدلال آبدوغ خیاری = چون پیرنیا گفته کتزیاس دروغگوست
    پس همه نوشته های او را باید دور ریخت !!!!!!

    mmj;130341 نوشت:

    همچنین کتزیاس نگفته که من همه تاریخم را دردربار نوشتم چنانکه پیرنیا نویسد در 398ق.م از ایران رفته و مابقی کتابش را تکمیل کرده (تاریخ او مربوط به اسور و ماد و ایران بوده) وفقط قسمتی از ایران بما رسیده

    نشان می دهد از احوال مردم ایران بخوبی خبر داشته و
    حقیقت را پیرامون مردم و حاکمان نوشته است
    نه اینکه همچون هرودوت از درباریان کپی کند
    به نحوی که بنظر رسد انسان پس از خواندن
    کتاب او عینا کتیبه بیستون و سخن داریوش را خوانده است !!
    روایانش هم گویا سوار بر نهنگ به پیش او رفته اند !!!

    نتیجه نقد :
    کوروش چوپانزاده نبوده
    بلکه فرزند یک گاوچران (سر گاوچران ارشد) بوده !!!
    عجب عظمتی !!

    mmj;130185 نوشت:

    1- روحیه ی شاعری داشتن دلیل بر قتل عام نکردن مخالفان نیست چنانکه یزید بن معاویه و بسیاری از قریشیان و نیز بسیاری ازشاهان روحیه شاعری داشتند و در زمان لازم هم بسیاری را بدم تیغ میسپردن
    2- درکتیبه دیدیم که در سال سوم و چهارم سلطنتش سپاهیگری کرده است از طرفی این دلیل نیست چون فقط کافی است که شاهنشاه به زیردستانش فرمان دهد ""اقتلو"" بکشید! ...
    میبنیم که در رویدادنامه امده کوروش به اپیس رسیه. مردم اکد شوریدند ..
    منظور از مردمان اکد، ظاهراً نمی‌تواند ساکنان شهر اپیس باشد، چرا که در این متن و در هیچ متن دیگری، نام اکد به عنوان یک شهر، جز برای نامیدن شهر بابل بکار نرفته است.....

    1- به این می گویند استدلال آبدوغ خیاری و قیاس مع الفارق !!!

    یزید ، اگر شعر می دانست ، روحیه "لطیف" نداشت ...
    یزید اگر شعر می گفت ، به " حکومت" علاقه داشت ...
    یزید اگر شاعر ود ، جنگ میکرد و "جنگاور " هم بود ...
    یزید اگر به شعر علاقه داشت ، "سیاست کثیف" را هم خوب می دانست ...

    پس قیاس مع الفارق نفرمایید ...

    2- در کتیبه آمده که "او " همه را کشت ...
    یعنی خود "او " در صحنه بوده که جز کوروش نمی تواند باشد
    یعنی حتی فرزند نبونید هم نمی توانست باشد چون
    نامش برده نشده است ...

    3- در رویدادنامه آمده زمانی که کوروش به "سپاه اکد"
    در شهر اپیس رسید " مردم اکد "شورش کردند ...

    a: سپاه اکد در اپیس بوده و در حال جنگ با کوروش ...

    +
    b: طبق کتیبه کوروش انتظار داشت مردم اکد نیز مثل بابل +سیپار..شهر را تسلیم او کنند و خلاف آن می شود : "شورش علیه حاکم جدید"

    +
    c:مردم اکد شورش کردند در حالی که سپاهشان در اپیس با کوروش جنگیده بود و شکست خورده بود .

    +
    d: مردم اکد را کدام سپاه کشتار کرد؟ سپاه اکد یا بابل یا اپیس یا سیپار ؟!

    +
    e: پس از کشتار سپاه اکد انتظار می رود که مردم شهر همچون شهر سیپار تسلیم شاه شوند ولی آنها شورش کردند و کوروش آنها را قتل عام کرد .

    +
    F: نبونید که خود نه فرمانده بود نه دستور دهنده بود و نه در محل حضور داشت سپاهی برای دفع شورش مردم اکد نداشت.

    +
    G: نبونید فرصت نداشت که پیش از رسیدن کوروش همه را قتل عام کند.

    +
    H: اصولا ضرورتی نداشت زمانی که مردم شورش کردند این پیرمرد 80 ساله چنین عملی انجام دهد . می توانست فرصتش را صرف گریختن یا فراهم کردن یک لشگر دیگر یا یاری خواستن از دیگر کشور ها کند ...(خردپذیر نیست )

    +
    i: اگر همه مردم اکد یا بقولی بابل قتل عام شدند و نابود شدند کدام موجودات افسانه ای بر پای کوروش بوسه می زدند ؟!

    نقل قول:

    یزید ، اگر شعر می دانست ، روحیه "لطیف" نداشت ...
    یزید اگر شعر می گفت ، به " حکومت" علاقه داشت ...
    یزید اگر شاعر ود ، جنگ میکرد و "جنگاور " هم بود ...
    یزید اگر به شعر علاقه داشت ، "سیاست کثیف" را هم خوب می دانست ...

    یکم . من البته جایی ندیدم که غیاثابادی گفته باشد نبونید روحیه لطیف داشت! جز اینکه نوشته است :
    احساسات و عواطف رقیق و گاه شاعرانه او در بیان سخنان و درددل‌هایی خطاب به سین و دیگر خدایان بخوبی آشکار است.
    یزید نیز چنین بود . یعنی ول یعقوبی در تاریخش جلد2/196 ومسعودی در مروج الذهب گویند .
    مجالس شب نشینی باو با ساز و طرب و شراب و قمار برگزار میشد میمونش را ابوقیس میخواند اورا لباس زیبا میپوشید.....
    +
    یزید روی خصلت فصاحت بدوی به معاشرت با شعراء و منادمت اهل اباطیل علاقه فراوانی داشت آنهم از نوع اشعاری که در اسلام لغو و لهو است (لان یملا بطن الرجل قیحا خیر من ان یملا شعرا، اگر شکم مردی از چرک و خون پرشود بهتر از آن است که درون وی از شعر پر گردد). غرق شدن در شعر و خیال ضررهای زیادی دارد. شعر تا حدی از مظاهر جمال است، آثار اجتماعی مفیدی ممکن است داشته باشد. داستانها در این زمینه هست و به همین دلیل که خوبی دارد بدی هم دارد. دربارهائی که دربار شعر و خلاعت و لغو بوده بسیار فاسد بوده. خیلیها بوده اند که به واسطه یک شعر در دربار امویها صله های فراوانی برده اند. (داستان ولید اموی و ابن عایشه ص 75 مکتب تشیع). به هر حال شعراء و بطالها در دربار یزید مقامی داشتند و خودش هم در وصف خمر و سایر چیزها اشعاری دارد، از آنجمله: (ماخذ)

    خب اگر روحیه لطیف این علاقه هاست ه یزید بحدکمال داشت و شما پیش از این چنین گفته ی گزافی داشتید که علت عدم کشتار توسط نبونید را روحیه شاعری او دانسته بودید بنگرید :

    [INDENT][INDENT]نمی تواند نبونید باشد و غیر از کوروش کسی این عمل وحشیانه قتل عام
    و آتش زدن مردم و شهر اپیس را انجام نداده است ...
    چون طبق همان لینکی که خود به آن استناد کرده اید :

    • 1-نبونيد روحيه شاعرانه و عواطف رقيق داشت
    (نمیتواند نبونید باش چون نبونید روحیه شاعرانه داشته!!)

    [/INDENT][/INDENT]بنابراین اینکه نبونید نمیتوانست چنین کند بدین دلیل که شاعر بوده و روحیه اینچنین داشته !! بیش ازهرچیز سخنی سخیف و دوراز عقل استدلالی کودکانه است
    البته اینکه نبونید خدایان اقوام را میربوده و به محل زندگیش می اورده نشان از روحیه شاعرانه وی دارد!! که اینرا میتوان دریافت که وی چقدر خودخواه و ظالم بوده است که احساسات وعواظف و علقه ی مذهبی مردمانش بی اهمیت بوده است و حاضر بوده برای شادی روح بیمار خودبه مقدسات دیگر ملل توهین کند مثل اینست کسی بیاید خانه ی کعبه را خراب کند حجرالاسود را هم برای خوشگذرانی بخانه اش ببرد

    دوم. یزید نیز چندان به امور حکومتی علاقه ای نداشت از اینرو بیشتر در حرم بود و محفل شعر و سگ بازی و میمون بازی اسب سواری او گرم بود تا محفل سیاست و شور و مشورت برای امور خکومتی
    سوم . نبونید نیز سپاهیگری میکرد و جنگاور بود (ن.ک رویدادنامه سال سوم و چهارم حکومتش) + کمتر در گزارشات تاریخی داریم که یزید سپاهیگری و جتگاوری کرده باشد بلکه او عموما سردارانی را به اینسو و انسو میفرستاد
    چهارم. تفاقا تاریخ نشان میدهدک یزید سیاست نمیدانست و چون هوش چندانی نداشت کلامش کلام رور بود و دشمن که نه حتی غیرموافقینش را با شمشیر سرکوب میکرد دستور او به قتل صحابه امام حسین دران وضع از مصادیق بزرگ ندانشتن الفبای سیاست است

    همچنین کتیبه کووش و کتبه بابلی روحانیون نشان میدهد که نبونید اهل خشونت بوده است :
    تبه کوروش
    او کار ناشایست قربانی کردن را رواج داد که پیش از آن نبود … هر روز کارهایی ناپسند می‌کرد، خشونت و بد‌کرداری(بند4)
    او مردم را به سختی معاش دچار کرد. هر روز به شیوه‌ای ساکنان شهر را آزار می‌داد. او با کارهای خشنِ خود مردم را نابود می‌کرد … همه مردم را.(بند8)
    ایا این نابود کردن اشاره بهمان قتل عام نبونید تیست؟

    کتیبه روحانیون بابلی پیرنیا ص309 : ه چه میکرد بضرر شهرش بود ،انقد بر اهلی تحمیل کر ، که انها را رو بهفنا برد.....تمام اهلی بابل ، تمام اهالی سومر و ام و بزرگان ولات اورا (کوروش) تعظیم کردن و اهای اورا بوسیدند»

    (وعجیب تست که درهیچیک ازاین اسناد سخنی درباره واگداری تمامی مسئولیتها به پسرش نیست)
    جناب شهاب مورخ و محقق ارجمد و گرانمایه هرجا ازاین کتبه ها را خوش نداشته باشند میگوید دروغ میگوید

    درحالی که خود از دروغگویانست

    نقل قول:

    کاش فحاشی هایتان در وبلاگ را پاک نمی کردید !!!

    ما چیزی را پاک نکردیم توهین هم نبود فقط نام عمل شمارا ش.ی.ا.د.ی گردارده بودیم که هنوز هم هست و این سزاوار رفتار شما در قبال رعایت نکردن حقوق دیگران (نه من) نویسندگان دیگر + سایتهای دیگر بود و ماهم قصذ نداشتیم انرا بازگردانیم خودتان وقتی اینگونه میگویید! ما چاره ای نداریم چون خود میخواهید

    نقل قول:

    کتیبه آمده که "او " همه را کشت ...
    یعنی خود "او " در صحنه بوده که جز کوروش نمی تواند باشد
    یعنی حتی فرزند نبونید هم نمی توانست باشد چون
    نامش برده نشده است ...

    در کتیبه امده "
    هنگامی که کوروش به سپاه اکَـد در شهر اُپـیـس بر کرانه رود دجـلـه حمله کرد؛ مردمان اَکَـد بشوریدند. اما او همه مردمان شهر را از دم بکشت

    او میتواند فقط یک دستور ساده یک اشاره ساده دهد ، . استالین(او) مخالفانش را قتل عام کرد . از این گزار دریافت نمیشود که وی در قتل 40میلیون حضورداشته، بعلاوه در ادبیات محاوره این طبیعی است که حوادث مملکت را بشخص اول مملکت منتسب میکنند

    نقل قول:

    - در رویدادنامه آمده زمانی که کوروش به "سپاه اکد"
    در شهر اپیس رسید " مردم اکد "شورش کردند ...

    a: سپاه اکد در اپیس بوده و در حال جنگ با کوروش ...


    درست است اما نمیتوان نتیجه گرفت تمام سپاهیان ونیروهای امیتی در اپیس بودند بلکه به بخشی از سپاه هم گویند سپاه اکد. سپاه ایران در اربیل ....

    نقل قول:

    : طبق کتیبه کوروش انتظار داشت مردم اکد نیز مثل بابل +سیپار..شهر را تسلیم او کنند و خلاف آن می شود : "شورش علیه حاکم جدید"


    در کتبه کورش هیچ بند صریحی دراینباره وجود ندارد
    +
    بخوانیم

    ساکنان سرزمین «سـومِـر» و «اَکَّـد» مانند مردگان شده بودند. مردوک بسوی آنان متوجه شد و بر آنان رحمت آورد.بند 11
    +
    ۱۸٫ مردم بابل، سراسر سرزمین سومر و اَکَّـد و همه فرمانروایان محلی فرمان کورش را پذیرفتند. از پادشاهی او شادمان شدند و با چهره‌های درخشان او را بوسیدند. (کوروشی که بقول شما انهارا کشته!)

    +
    33.همچنین پیکره خدایان سومر و اَکَّـد را که نَـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود؛ به خشنودی مَردوک به شادی و خرمی،
    ۳۴٫ به نیایشگاه‌های خودشان بازگرداندم، بشود که دل‌ها شاد گردد. بشود، خدایانی که آنان را به جایگاه‌های مقدس نخستین‌شان بازگرداندم،
    پس این مقدمه هم اشتباه است

    نقل قول:

    :مردم اکد شورش کردند در حالی که سپاهشان در اپیس با کوروش جنگیده بود و شکست خورده بود .

    +
    d: مردم اکد را کدام سپاه کشتار کرد؟ سپاه اکد یا بابل یا اپیس یا سیپار ؟!

    فوقا دیدیم که مقدمات شما اشتباه بود
    همچنین کتیبه نمیگوید مردم پس از جنگ شوریدند کتیبه میگوید تا سپاه کوروش رسید مردم اکد شوریدند(تحریف روزروشن؟)
    هنگامی که کوروش به سپاه اکَـد در شهر اُپـیـس بر کرانه رود دجـلـه حمله کرد؛ مردمان اَکَـد بشوریدند. اما او همه مردمان شهر را از دم بکشت

    میگوید همزمان با(هنگامیکه) حمله کوروش به سپاه اکد در اپیس ؛ مردم اکد شوریدند
    +
    گفته شد که ازبندها نتیجه نمیشود که در اکد هیچ نیروی نظامی باقی نمانده بود و....

    بنابراین گفته گزاف زیر نیز غلط است (چون مقدمه غلط دارد تبعا نتیحه نیز غلط میشود)
    [INDENT][INDENT][INDENT]پس از کشتار سپاه اکد انتظار می رود که مردم شهر همچون شهر سیپار تسلیم شاه شوند ولی آنها شورش کردند و کوروش آنها را قتل عام کرد
    نبونید که خود نه فرمانده بود نه دستور دهنده بود و نه در محل حضور داشت سپاهی برای دفع شورش مردم اکد نداشت.
    G: نبونید فرصت نداشت که پیش از رسیدن کوروش همه را قتل عام کند.


    [/INDENT][/INDENT]
    نقل قول:


    [/INDENT]
    نقل قول:
    اصولا ضرورتی نداشت زمانی که مردم شورش کردند این پیرمرد 80 ساله چنین عملی انجام دهد . می توانست فرصتش را صرف گریختن یا فراهم کردن یک لشگر دیگر یا یاری خواستن از دیگر کشور ها کند ...(خردپذیر نیست )

    +


    البته این طبیعی است و قابل درک وقتی خردی نباشد خرد پذیر نیست

    پیرمرد80 ساله را شما ازکجا دراوردید ؟ ازخرد؟

    در متن کتیبه پیروزی کوروش در اپیس کمتر از پانزده روز است! و میبنیم که فرصتی برای چنین اعمالی باقی نمیگذارد :

    در ماه تَـشـریـتـو (= آرامی: تـیـشـری/ فارسی باستان: بـاگَـیـادَئـیـش/ مهر)، هنگامی که کوروش به سپاه اکَـد در شهر اُپـیـس (شاید در جای بغداد امروزی) بر کرانه رود دجـلـه حمله کرد؛ مردمان اَکَـد بشوریدند (علیه چه کسی؟). اما او (کوروش یا نبونید؟) همه مردمان شهر را از دم بکشت.
    [INDENT]در باره این بند بنگرید به: قتل‌عام مردم اکد، به فرمان کورش یا به دست نبونید؟

    در روز پانزدهم، سیپار بدون جنگ تصرف شد. نَـبـونـیـد بگریخت.
    در روز شانزدهم، گَـئـوبَـروَه/ گـوبـریـاس (در متن بابلی: اوگْـبَـرو)، فرماندار گوتیوم (سرزمین گـوتـیـان، از ایرانیان باختری)، همراه با سپاه کوروش بدون جنگ و پیکار به بابل اندر آمد.
    [/INDENT]
    نقل قول:

    i: اگر همه مردم اکد یا بقولی بابل قتل عام شدند و نابود شدند کدام موجودات افسانه ای بر پای کوروش بوسه می زدند ؟!

    خب اگر این استدلالی قابل اتکا است ! و نافی سخن کوروش در کتیبه اش نافی سخن نبونید نیز هست :
    در روز سوم از ماه آرَهـسَـمـنَـه (= آرامی: مِـرهِـشـوان/ فارسی باستان: وَرکَـزَنَـه/ آبان)، کوروش به بابل اندر آمد. به پیش گام‌های او، شاخه‌های سبز افشانده می‌شد. او با مردمان شهر، پیمان صلح و آشتی گذارد. کورش به همه مردمان بابل، پیام درود و شادباش فرستاد. گئوبَروَه به فرمانداری بابل برگماشته شد.

    نتیجه اینکه
    یا 1- ان توصیفی که شده فقط بیانی کلی است و منظورتنها شورشیان است (وبدیهی 100% مردم یک شهر شورش نمیکنند)
    یا 2- اکد شهربابل نیست یا قسمتی از بابل است -مثلا منطقه ای- بااینهمه مسلم است که اپیس نیز نیست از انجایی که بقول غیاثابادی اکد بجای بابل مکرر بکار رفته میتوان گفت مکانی خاص در شهر بزرگ بابل بوده است :
    [INDENT]در روز . . . ماه آدارو، بانوی شاه (کاساندان) بمرد. از روز بیست و هفتم ماه آدارو تا روز سوم از ماه نیسانو، یک بلندپایه، مراسم اشک‌ریزان را در اَکَد برگزار کرد. همگی مردمان با گیسوان پریشان در آن انباز گشتند.
    [/INDENT]

    نمیتوان گفت که مردمان اکذ همگی مرده بودند و اینگونه اشک میریختند از سویی اکد جایی کوچک نمیتوانسته باشد


    نقل قول:

    داریوش :
    آن جائی که دروغ لازم است ،
    باید دروغ گفت چه مقصود از دروغ و راست یکی است

    http://www.loghatnaameh.com/dehkhoda...d48932-fa.html
    همان کتاب همان صفحات...

    انچه در ادرس فوق ذکر شده صرفا مطالب کتاب پیرنیا است و ماهم متعرض ایشان نشدیم و تایید کردیم و افزودیم :

    البته ترجمه/گفته ی پیرنیاص404 با تاریخ هرودتی که من دارم اندکی همخوان نیست و ترجمه ها متفاوت است و داستان هم سر اینست که ایا به نگهبانان گئومات دروغ بگوییم ووارد قصر شویم یا نه جنگ کنیم..

    کتاب سوم بند72: اوتان با مشاهده هیجان داریوش چنین پاسخ داد « چون تو مارا مجبور میکنیکه بی تامل دست بار شویم و حاضر نیستی که کاررا بتعویق اندازیم ، پس بگو برای تعرض به انها چگونه میتوانی به کاخ راه یابیم. تصور میکنم که تو نیزمیدانی که سربازان محافظ همه جا گردکاخ اماده اند بی انکه انهارا دیده باشی لااقل دراره انها چیزهاییشنیده ای درینصورت چگونه خواهیم توانست از درهای کاخ عبور کنیم»
    داریوش پاسخ داد « اوتان، چه بسیار زبان از بیان انچهعمل نشان میدهد عاجز است و چه بسیار که بیان عاجز نیست ولی عملی که بان منتهی میشود قابل افتخار نیست با اینحال بدانید که کمترین مشکلی برای عبور از محل مستحفظین وجود ندارد زیرااولا دربرا مردانی در ردیف و مقام ما هیچکس نیست که ازراه احترام یا بعلت ترس درهای کاخ را نگشاید من نیز شخصا برای ورود کاخ من نیز شخصا برای وود به کاخ بهانه ای تمم معقول دارم. من خواهم گفت که هم اکنو از پارس رسیده ام و قصد دارم پیغام پدرم را بعرض شاه برسانم . هرجا ک دروغ مصلحت باشد در گفتن ان تردید نباید کرد ... جلدسوم ص172
    بجای مصلحت پیرنیا لازم است ترجمه کرده اند اما ترجمه دکترهادی هدایتی مصلحت است معنای جمله نیز همین است دروغ مصلحتی ! انهم برای وارد شدن به قلعه ای که گئومات مغ دران بسر میبرد که سلطنت را غصب کرده بسیاری از درباریان و اطرافیان رابجرم دانستان ماجرا کشته و بسیاری معابد را ویران کرده .... است
    ظلمهای ان مغ انچنان بود که هرودوت در بند 79 نویسد(مضمون) در انروز پارسها جشن قتل عام مغان برقرار کردند و درانروز هرجا مغی را میافتند میکشتند! بیجهت نیست که دروندیداد مجازات سختی برای مغ ازاری و مغ کشی درنظر گرفته شده!

    موضوع قفل شده است