جريان سوءاستفاده از کشته شدن ابن مقفع

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
جريان سوءاستفاده از کشته شدن ابن مقفع

جريان سوءاستفاده از کشته شدن ابن مقفع

علت باز کردن اين تاپيک اين مي باشد که اخيرا با شبهه قتل وي که او را زرتشتي مي دانند در صددند با شعله ور کردن حس ناسيوناليستي ايرانيان از قاعده اختلاف افکني بين مسلمانان استفاده نمايند ومقصود خود که همان عقب انداختن مسلمانان ومشغول کردن آنان بهم است دامن زنند
ابومحمد عبد الله (ح 142-106 ق )نویسنده بزرگ ومترجم آثار پهلوی به عربی همان ابن مقفه است
درکتابهای کهن زندگی نامه ای که در خور این شخصیت مشهور باشد نیامده است ونیز تاچندی دو اثر عمده که در واقع تنها منابع مفید در باره اوست وبا اندکی تفصیل شرح گوشه های از زندگی اجتماعی وکشمکشهای سیاسی او پرداخته اند در دسترس محققان نبوده است این دو اثر عبارتند از انساب الاشراف بلاذری (د279ق)والوزراء والکتاب جهشیاری (د331ق).گزارش ابن عثم (د314ق)با آنکه بر جهشیاری اقدم است به سودمندی این اثر نیست با اینهمه بخش عمده این دو کتاب با انشایی متفاوت و اندکی اختلاف در وفیات الاعیان ابن خلکان گر دآمده است ومولفان متاخر تر تقریبا همه از او استفاده کرده اند البته در این بخش از روایات از جاده صواب به دور نیفتاده اند امادر جزئیات وربط حوادث به یکدیگر دچار سرگردانی شده اند
نام پدر ابن مقفع در واقع داذویه بوده و نام خودش روزبه بوده است
پدرش از اصیل زادگان فارس بود زمانی که حجاج بن یوسف بر عراق حکم راند از جانب وی مامور خراج فارس شد اما در کار اموال ناروایی کرد وحجاج اور اچندان شکنجه کرد تا دستش مقفع (ناقص ورنجیده )شد
در ابن مقفع سال 126ق در شاپور دبیر مسیح حواری شد که منصوب از طرف امویان بود .در درگیری که بین سفیان ین معاویه مهلبی و مسیح بر سر حکمرانی شاپور افتاد ابن مقفع از مسیح طرفداری کرد و در این جریان سفیان زخمی شد لذا کینه ابن مقفع رابه دل گرفت .وی در خدمت امویان بود تا عباسیان بر سر کار آمدند
در بصره به خدمت عباسیان در آمد که در آنجا علی بن عبدالله عمو منصور دوانقی حکرانی می کرد دراین میان بیشتر به عیسی ابن علی متمتیل بوده است (بلاذری همان 218/3)
اما ابن مقفع که برای دینای خود ار امویان به عباسیان روی آورد از اقبال بدش عموی منصور بر منصور شورید و خود بخود در مقابل منصور قرار گرفت

برچسب: 

قتل او
از عوامل قتل او یکی ماجرای سفیان است که دیدیم بعه قصد حکومت شاپور امد وبا نیرنگ ابن مقفع شکست خورد
عامل دوم :فرزندان علی بن عبد الله بن عباس بود که ابن مقفع در خدمتشان بود یکی از انان با منصور بیعت نکرد وسر به شورش بر داشت که ابو مسلم او
را شکست داده ولی ابو مسلم از کشتن او صرف نظر کرده و او به بصره رفت .از قضا چندی بعد همان سفیان حاکم بصره شد که کینه ابن مقفع را در دل داشت
ابن مقفع در بصره کتابی به نام رساله الصحابه نوشت که در نوع خود بی نظیر بود
واین کتاب بهانه به دست سفیان برای انتقام جویی از ابن مقفع داد.در باره این کتاب طه حسین می گوید علت قتل ابن مقفع نه زندقه بود ونه داستان زنهار نامه برای منصور بلکه بلکه علت همین کتاب است که به منصور نوشته وبرنامه یک انقلاب در آن را اورده است و از اوضاع سیاسی انتقاد کرده است وجالب اینکه از خلیفه خواست هکه باید مقامهای بزرگ فرماندهیب ره به طبقه اشراف عرب واگذارد و دبران و پرده داران را مقام های اجرایی دهد بااین حساب عمو ها وعمو زاده های خلیفه باید بالاترین مقامهار ااشغال کنند واین همان نقشه انقلاب بود که منصور از آن بر آشفت .
لذا عوامل کافی برای قتل ابن مقفع به وجود آمد .پس روشن می شود که داستان زندقه بودن ابن مقفع ساختگی است وبا توجه به محیط نسبتا آزاد سده 2قمری وحضور انبوهی زرتشتی ومانوی در دستگاه اداری آن زمان این احتمال باطل می شود اما طبیعی است که سفیان که کینه اور رابه دل داشته به صورت فحش در هنگام کشتن او از او به عنوان زندقه یاد کرده نه اینکه به جرم زندقه بودن او راکشته است
سفیان به حیله ابن مقفع را به خلوتی کشاند واورا به طرز فجیعی کشت و عموهای منصور به حمایت دبیرشان بر سفیان شوریدند وشکایت نزد منصور بردند منصور پس از احضار سفیان عمو های خود راواداشت که از ادامه پی گیری خون ابن مقفع صرف نظر کنند
البته در نحوه کشته شدن ابن مقفع نقلهای مختلفی حتی خودکشی اوبیان شده است
به هر حال داستان زندقه بودن وی نمی تواند درست باشد و آنچه به او در حال کشته شدنش گفته شده از روی کینه بوده ووی در همان اوایل به اسلام روی آورده ونام خود رااز روزبه به عبدالله تغییر داده است در ناسزا بودن این عبارت همین بس که گاهی به وی مانوی گفته شده و مانوی غیراز زرتشتی است و اگر می خواستند بگویند که اسلامش دروغ است و بر عقاید زرتشتی خود باقی مانده دیگر گفتن مانوی به وی معنا پیدا نمی کند
به نقل ازدایره المعارف بزرگ اسلامی ج 4ص 662 بااندکی تغییر

با سلام
و تشکر از عماد گرامی



عبدالله بن مقفع که نام اصلی او "روزبه" بود، از نویسندگان معروف ایرانی زبان عربی و صاحب رساله های بدیعه و مترجم معروف کتاب های پهلوی به عربی. او شخصیتی جذاب، بخشنده و متمول بود و بسیار آداب دان و نکته دان. او ایرانی الاصل و از فارس بود ولی متولد عراق در سال 106 هـ ق است و بعضی می گویند متولد فارس است.
پدرش "داذویه" اهل جور (فیروزآباد) فارس و والی خراج فارس و عراق در زمان حجاج بن یوسف، که چون به مردم در گرفتن مالیات، تعدی کرد، به امر حجاج بر دستهای او چوب زدند و بر اثر این چوبها، انگشتانش خشکیده و دستش میلرزید و به همین سبب به او مقفع

میگفتند.

عبدالله بن مقفع، مذهب مجوسی داشت ولی بعد نزد "عیسی بن علی" که عموی سفاح و منصور دوانیقی، خلفای عباسی بود، اسلام آورد و از خاصان درگاه او شد و نامش عبدالله و کنیه او ابوعمرو شد. البته بعضی ها از جمله جاحظ در صحت اسلام او تردید کردند و گفتند که او زندیق است. خلیفه مهدی عباسی پسر منصور میگوید: آنچه که از کتابت "زندقه" به من رسید، از "ابن مقفع" بود. عبدالله، تصنیفات زیادی داشت که یکی از آنها "درة الیتیمه" است. او کتاب معروف کلیله و دمنه را از لغت فارسی به عربی کرد. برخی می گویند که او واضع این کتاب است. وی در زمان کودکی به همراه پدرش به بصره رفت و زیر نظر پدرش بزرگ شد و همراه او به مجالس ادبا و فصحا می رفت. علاوه بر دانش و علم که از زبان پهلوی در فارس، آموخته بود، توسط دو مرد بدوی فصیح عرب، در بصره، زبان عربی را به خوبی یاد گرفت.

سال 126 هـ ق عبدالله بن عمربن عبدالعزیز که والی عراق بود، مسیح بن حواری را از حکومت شاپور عزل کرد و به جانشین سفیان بن معاویه مهلبی را نشاند. ابن مقفع که قبلا در دستگاه مسیح بن حواری بود، یارانی دور خود جمع کرد و قدرتمند شد و از سفیان خواست که بازگردد.
سفیان قبول نکرد و میان این دو نفر نزاع شد.
سفیان به خوزستان فرار کرد و کینه ابن مقفع را از آن موقع به دل گرفت و همیشه میگفت که عبدالله بن مقفع را پاره پاره می کنم. عبدالله مدتی در کرمان رفت و بعد از جنگهای زیادی عباسیان که به فروپاشی دولت اموی، مبدل شد و بزرگان آنها یا کشته شدند یا فرار کردند و یا عفو شدند ولی ابن مقفع در امان ماند و به بصره آمد.
او با بزرگانی مانند مسلم بن قیتبه، معن بن زائده، ابن ابی لیلی و ابن بشرمه و عبدالحمید کاتب دوست شد و ملاقاتی هم با خلیل بن احمد، صاحب عروض داشت که هر دو به این ملاقات اشتیاق داشتند.
بعد از مدتی از خلیل پرسیدند: ابن مقفع را چگونه دیدی؟
گفت: سراپا علم و ادب، اما کلامش بیشتر از علمش است و ابن مقفع راجع به خلیل بن احمد گفت: عقل او بیشتر از علم اوست.
عبدالله، در بصره در خدمت خاندان عباسی درآمد و بیشتر از همه به عیسی بن علی علاقه داشت و در همان دوران بود که مسلمان شد.
خواه به واقع، و یا به جهت ملاحظات سیاسی و اجتماعی. دوران اسلام او حدود 10 سال بود و ظاهرا بیشتر آثارش را در همین ایام تألیف کرد.

داستان کشته شدن ابن مقفع:
زمانی که قرار بود بعد از سفاح خلیفه عباسی، با منصور عباسی بیعت شود، عبدالله یکی از پسرعموهای آنها، شورش کرد ولی شکست خورد و نزد برادرش سلیمان که حاکم بصره بود، مخفی شد و ابومسلم خراسانی او را امان داد ولی با قتل ابومسلم، و بعد از آن او با منصور عباسی بیعت کرد. منصور که خیالش راحت نبود، تقاضا کرد که عبدالله را نزد او بفرستند، برادران عبدالله هم امان نامه خواستند. ابن مقفع چون کاتب عیسی بن علی بود، قرار شد که متن امان نامه را تنظیم کند و با مبالغه و تأکید بنویسد.
او هم ضمن کتابت نوشت که: اگر منصور زیانی به اینها برساند و مکر کند، زنان و کنیزان بر او حرام، و مملوکان او آزاد و مسلمانان از بیعت او بیرون روند.
این امان نامه بسیار بر منصور سنگین بود و امضا نکرد و چون فهمید که ابن مقفع آن را نوشته، گفت: آیا کسی هست که کار او را یکسره کند؟
سفیان که از قدیم الایام کینه او را داشت، جواب مثبت داد و در صدد قتل او برآمد و او را به اتهام «زندقه» کشت. اگرچه گویند که این اتهام، فقط بهانه بود وگرنه به سبب کینه منصور بر عبدالله بن مقفع و دستور پنهانی او، قتل او به دست حاکم بصره انجام شد.
به اینصورت که اول تنوری آماده کردند، جدا جدا اندامهای او را بریدند و در تنور انداختند و بعد جسد او را در تنور سوزاندند.
در همان حال سفیان بن معاویه مهلبی به او میگفت: ای ابن زندیقه! قبل از آنکه به آتش جهنم بسوزی، تو را به آتش دنیا می سوزانم.
البته علت های دیگری هم برای کشتن ابن مقفع ذکر شده است. سن او در موقع مرگ 36 سال و سال 142 هـ ق بوده است.

برخی آثار:
1- ادب الکبیر
2- ادب الصغیر
3- الدره الیتیمه
4- کلیله و دمنه و خدای نامه از پهلوی به زبان عربی ترجمه کرد. (خدای نامه ریشه و منبع اصلی شاهنامه است) کلیله و دمنه از کتابهای هند است که در زمان انوشیروان به پهلوی برگردانده شد و بعد ابن مقفع آن را به عربی بسیار فصیح ترجمه کرد.
5- بعضی از کتب و رسائل ارسطو را در منطق به عربی درآورد.
6- فقط چند بیت شعر هم دارد که به مناسبت های خاص سروده است.

منابع:
ترجمه وفیات الاعیان (منظرالانسان) ج1 ص349
دائرة المعارف فارسی
دائرة المعارف بزرگ اسلامی به نقل از 20 منبع ج4
خدمات متقابل اسلام و ایران ص558

موضوع قفل شده است