جمع بندی آيا حضرت امير المومنين و حسنين عليهم السلام در فتح ايران شركت داشتند؟

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آيا حضرت امير المومنين و حسنين عليهم السلام در فتح ايران شركت داشتند؟

آيا حضرت امير المومنين و حسنين عليهم السلام در فتح ايران شركت داشتند

در هیچ یک از منابعِ‌ کهن و معتبر تاریخی حضور امیرمؤمنان حتی در یکی از جنگ‌های زمان خلفا ثبت نشده است (و تنها نبردی که حضرت سلاح بدست گرفت زمانی بود که لشکر مرتدین به دروازه‌های مدینه نزدیک می‌شد. بسیاری از مسلمانان بدلیل عدم بیعت امام با ابوبکر و همچنین عدم حضور حضرت در این جنگ حاضر به همکاری و حضور در میان مدافعان شهر مدینه نبودند. امام بنا به مصلحت و برای حفظ اسلام تنها شمشیر به دست گرفته و در میان مدافعان حضور یافت و در همان حال نیز هرگز با شمشیر نجنگید.) در نتیجه می‌توان گفت که در زمان خلفا، حضرت هرگز با هیچ گروهی نجنگید.

عدم شرکت حضرت در فتوحات و انزوای ایشان این سوال را در اذهان مسلمانان بر انگیخت که چرا علی‌بن‌ابی‌طالب با آن همه سابقه درخشان در نبردهای گذشته، اکنون که زمان انتشار اسلام در سرزمینهای کفر و شرک رسیده است در جنگها شرکت نمی کند؟ به طور قطع بسیاری – اگر نگوییم همه – می‌دانستند که او به خاطر ترس از مرگ یا سستی از جهاد نبوده که در جنگها شرکت نمی کردند همانطور که خود حضرت نیز در این زمینه می‌فرمایند: «والله لو تظاهرت العرب علی قتالی لما ولیت عنها؛ به خدا سوگند اگر تمام عرب در کارزار با من روبرو شوند به آنان پشت نمی‌کنم». (1)از این رو خلیفه و یارانش می‌کوشیدند با شرکت دادن علی (ع) در فتوحات:

- از یک طرف زمینه طرح چنین پرسش و ابهامی را از بین ببرند و با ورود او به عرصه فتوحات، اعتبار و مشروعیت چنین اقدامی را در اذهان بسیاری از هواخوان ایشان به ویژه بنی هاشم مستحکم سازند.

- و از سوی دیگر از مهارت‌ها و تجارب جنگی آن حضرت در فتح شهرها استفاده کنند.

اما امام علی(ع) با عدم حضور و شرکت مستقیم در فتوحات هرگز مُهر تایید بر سیاست‌های خلفا در این زمینه نزد و در یک کلام، موید خلفا نبود.(٢)

اما در مورد حضور امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) در فتوحات:

هیچیک از منابع و مآخذ معتبر شیعی از حضور حسنین(ع) در فتوحات ایران، شام و یا آفریقا سخنی نگفته‌اند. اما برخی از منابع اهل سنت از حضور امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در بعضی از فتوحات آن هم در زمان خلفا (و نه زمان امام علی(ع)!) خبر داده‌اند که به بررسی آن می پردازیم:

- بررسی و نقد گزارش‌های اهل سنت:

بخشی از گزارشها فاقد هرگونه سندی می‌باشند (مانند نقل بلاذری که به آن بعدا می پردازیم)آن دسته از گزارش‌های تاریخی اهل سنت هم که سند ارائه کرده اند،(که مهمترین آنها طبری است) سندشان معتبر نمی‌باشد بدین معنا که نقل کننده آن خبر یا فردی دروغ گو و جاعل است و یا فردی ناشناخته و مجهول و یا اینکه اصلا تضاد عجیبی در بین روایات آن دیده می شود.(که بعدا به این مورد هم می پردازیم)دسته‌ای از گزارشهای تاریخی نیز فقط اشاره به حضور امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در ایران دارند و در آنها هیچ گونه اشاره‌ای نشده که حضور آنان برای جنگ بوده است.افزون بر ایرادهایی که بیان شد، دو مسئله دیگر نیز وجود دارد که درستی گزارش‌های یاد شده را در این باره، سخت مورد تردیدد و حتی غیر قابل قبول می‌کند:

یکی آن که تمام روایات تاریخی که متعرض سال شرکت حسنین(ع) در فتوحات شده‌اند، بر حضور آنان در فتوحات عصر عثمان ناظراند. عصری که امیر مومنان حتی در حد مشاوره حاضر به همکاری با عثمان در امر فتوحات نبود تا چه رسد به اینکه فرزندان خویش را جهت انجام فتوحات به همراه لشکریان تحت فرمان عثمان به جبهه نبرد گسیل دارد.

مسئله دیگر آنکه علی بن ابی‌طالب(ع) در عصر امامت و خلافت خویش حسنین(ع) را از شرکت در معرکه صفین باز میداشت و چون در یکی از روزها آن حضرت متوجه شد که امام حسن آماده کارزار است فرمود: «از طرف من جلوی جوان را بگیرید تا با مرگش پشت مرا نشکند که من از رفتن این دو (امام حسن(ع) و امام حسین(ع)) به میدان نبرد دریغ دارم تا مبادا با مرگ آن دو نسل رسول خدا(ص) قطع شود».

حال با چنین اکراه و امتناعی از سوی حضرت نسبت به حضور حسنین(ع) در نبردهایی که به فرمان پیشوای عادلی همچون خویش صورت می‌گرفت، چگونه آن بزرگوار حاضر می شود که تحت زعامت زمامداران مورد اعتراض و انتقادش، فرزندان خویش را که پیشوایان آینده جامعه اسلامی هستند به جبهه جنگ بفرستد؟بنابر این با توجه به وجود چنین اشکال های سندی و محتوایی و نیز استبعادهایی که بیان شد، حضور حسنین(ع) در فتوحات عصر خلفا نمیتواند مورد پذیرش قرار گیرد.به گمان قوی، دست تحریف‌گران و وارونه نویسان حقایق تاریخی در جعل چنین گزارش‌هایی بی تاثیر نبوده است. با این همه اگر بر فرض پذیرفته شود که حسنین(ع) در ایام جوانی به برخی از شهرهای ایران همانند اصفهان و گرگان و ... مسافرت کرده‌اند؛ به سبب امور دیگری (غیر از شرکت در فتوحات) بوده است و یا اصلا در عصر خلافت امام علی(ع) بوده است همچنانکه یکی از مورخین قدیمی به نام سهمی در: تاریخ جرجان ص19 نیز به این مطلب اشاره کرده‌است.(3)

حال به بررسی ریشه ای در مورد سند این مطالب می پردازیم: در این ادعاها حضور امام حسن و حسین(علیهما السلام) تنها در دو بن مایه وجود دارد ،که شامل فتوح البلدان و تاریخ طبری است بنابر این صحت این روایات را بررسی میکنیم ، تا صحت ادعا روشن گردد :

بن مایه اول : فتوح البلدان –بلاذری :

در فتوح البلدان - البلاذري - ج 2 - ص 411 و ترجمه آن صفحه 468 آمده است: جرجان وطبرستان ونواحيها قالوا : ولى عثمان بن عفان رحمه الله سعيد بن العاصي بن سعيد ابن العاصي بن أمية الكوفة في سنة تسع وعشرين . فكتب مرزبان طوس إليه وإلى عبد الله بن عامر بن كريز بن ربيعة بن حبيب بن عبد شمس ، وهو على البصرة ، يدعوهما إلى خراسان ، على أن يملكه عليها أيهما غلب وظفر . فخرج ابن عامر يريدها ، وخرج سعيد . فسبقه ابن عامر ، فغزا سعيد طبرستان ، ومعه في غزاته فيما يقال الحسن والحسين أبناء علي بن أبي طالب عليهم السلام .

گرگان-جرجان- و طبرستان: گفته اند که عثمان بن عفان(خلیفه سوم) سعید بن العاصی بن امیه را در سال 29 (هجری) والی کوفه قرار داد. پس مرزبان توس بدو و عبد الله بن عامر بن كريز بن ربيعة بن حبيب بن عبد شمس ، والی بصره ، نامه ای نگاشت و آنان را بسوی خراسان دعوت نمود ...پس سعید و عامر هر دو آهنگ خراسان نمودند اما عامربرو پیشی گرفت پس سعید آهنگ طبرستان نمود در حالیکه گفته میشود حسن و حسین فرزندان علی بن ابیطالب در شمار همراهان وی بوده اند.

ایرادهایی که بر این روایت وارد است :

1- در اینجا واژه گفته میشود بکار رفته که ناقل و راوی آن دقیق مشخص نشده و این کار روایت را ازاعتبار ساقط می کند چون سلسله سند دقیقا ذکر نشده است. 2- اما اگر مو شکافانه روایت را به نقد بکشید میبینید در ابتدای روایت نویسنده میگوید:گفته اند سپس آنگاه که به حضور حسنین در تبرستان رسیده زیرکانه و در یک چرخش مینویسد: میگویند به عبارتی ابتدا فعل قالوا که فعل ماضی-گذشته- است آورده میشود و سپس فعل مضارع – حال و آینده – آورده شده است یعنی کسانی که نویسنده اصل روایت را از آنها گرفته کسانی بوده اند که در گذشته می زیسته اند و این روایت بدانها منتقل شده اما درباره حضور حسنین(ع) بکار بردن فعل مضارع حاکی از آنستکه کسانی هم عصر نویسنده – بلاذری- که هم عصر عباسسیان است- به او گفته اند که احتمالا حسنین(ع) حضور داشته اند و این کار بکلی و به یکباره روایت را از هستی ساقط میکند!! چنانکه دانشمندان علم رجال و درایه دقیقا چنین شیوه ای را در آنالیز نهایی صحت یک روایت بکار میبرند.

اما بن مایه دوم : تاریخ طبری

تاريخ الطبري - الطبري - ج 3 - ص 324 – 325 می نویسد:وحدثني عمر بن شبة قال حدثنا علي بن محمد قال أخبرني علي بن مجاهد عن حنش بن مالك التغلبي قال غزا سعيد سنة ثلاثين فأتى جرجان وطبرستان معه عبد الله بن العباس وعبد الله ابن عمر وابن الزبير وعبد الله بن عمرو بن العاص فحدثني علج كان يخدمهم قال كنت آتيهم بالسفرة فإذا أكلوا أمروني فنفضتها وعلقتها فإذا أمسوا أعطوني باقيه قال وهلك مع سعيد بن العاص محمد بن الحكم بن أبي عقيل الثقفي جد يوسف ابن عمر فقال يوسف لقحذم يا قحذم أتدري أين مات محمد بن الحكم قال نعم استشهد مع سعيد بن العاص بطبرستان قال لا مات بها وهو مع سعيد ثم قفل سعيد إلى الكوفة فمدحه كعب بن جعيل فقال فنعم الفتى إذ جال جيلان دونه * وإذ هبطوا من ( دستب ) ؟ ثم أبهرا ‹ صفحة 325 › تعلم سعيد الخير أن مطيتي * إذا هبطت أشفقت من أن تعقرا كأنك يوم الشعب ليث خفية * تحرد من ليث العرين وأصحرا تسوس الذي ما ساس قبلك واحد * ثمانين ألفا دارعين وحسرا

حنش بن مالک تغلبی گويد : ...سعيد سال سیام آهنگ غزا کرد و سوی گرگان و طبرستان رفت . عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر وابن زبير و عبدالله بن عمرو بن عاص با وی بودند ...

همانطور که در این روایت مشاهده می کنید طبری در اینجا باز جریان لشکر کشی سعید را به گرگان و طبرستان مطرح میکند و حال آنکه اساسا نامی از امام حسن امام حسین(علیهما السلام (و حضور آنها در این جنگ نمیبرد.و این در حالی است که طبری بر خلاف بلاذری سلسله سند روایت خویش را دقیقا بیان داشته است ولی با این حال نامی از امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) نمی برند. بهر روی نشانگر آنستکه راوی اولیه سخنی از حضور حسنین به میان نیاورده است!!

اما در جای دیگر از تاريخ الطبري ( تاریخ طبري ج 3 - ص 323 – 325)می بینیم که در صفحه 323 می نویسد: حدثني عمر بن شبة قال حدثني علي بن محمد عن علي بن مجاهد عن حنش بن مالك قال غزا سعيد بن العاص من الكوفة سنة ثلاثين يريد خراسان ومعه حذيفة ابن اليمان وناس من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم ومعه الحسن والحسين وعبد الله بن عباس وعبد الله بن عمر وعبد الله بن عمرو بن العاص وعبد الله بن الزبير وخرج عبد الله بن عامر من البصرة يريد خراسان فسبق سعيدا ونزل ....

حنش بن مالک گويد : سعيد بن عاص به سال سی ام از کوفه به منظور غزا آهنگ خراسان کرد . حذيفه بن يمان و کسانی از ياران پيامبر خدا ( ص ) باوی بودند ؛حسن و حسين و عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمرو عمرو بن عاص و عبدالله بن زبير نيز با وی بودند ...

اما در صفحة 325 می نویسد: وحدثني عمر بن شبة قال حدثنا علي بن محمد قال أخبرني علي بن مجاهد عن حنش بن مالك التغلبي قال غزا سعيد سنة ثلاثين فأتى جرجان وطبرستان معه عبد الله بن العباس وعبد الله ابن عمر وابن الزبير وعبد الله بن عمرو بن العاص فحدثني علج كان يخدمهم قال كنت آتيهم بالسفرة فإذا أكلوا أمروني فنفضتها وعلقتها فإذا أمسوا أعطوني باقيه قال وهلك مع سعيد بن العاص محمد بن الحكم بن أبي عقيل الثقفي جد يوسف ابن عمر فقال يوسف لقحذم يا قحذم أتدري أين مات محمد بن الحكم قال نعم استشهد مع سعيد بن العاص بطبرستان قال لا مات بها وهو مع سعيد ثم قفل سعيد إلى الكوفة ....

در این دو روایت باز تناقضاتی می بینیم که بسیار عجیب است، در این دو روایت میبینیم که طبری در صفحه 323 کتاب خود اشاره به همراهان سعید در جنگ طبرستان دارد و در آن نام حسنین (ع) را می برد اما در روایتی دیگر و اتفاقا با همان سلسله سند در صفحه 325 نامی از حسنین(ع) در حضور در طبرستان نمی برد!!

و این همان چیزی است که فرضیه اضافه شدن نام امام حسن و امام حسین در شمار همراهان را بعدها و در زمانی معاصر خود نویسندگان-بلاذری و تبری- بیش از پیش تقویت میکند!!

ما وقتی به تاریخ رجوع می کنیم دلیل جاعلان اینگونه مطالب را در این زمینه را خواهیم دید: اعراب در طبرستان نبردهای سخت و طولانی و خونینی داشتند ، و اکثر این نبردها به دستور خلیفه دوم و سوم و لشکریان معاویه بود ، در اواخر دوره امویان ایرانیان به ائمه شیعه خیلی علاقه پیدا کردند به طوری که طبرستان که روزی مرکز مخالفت با اعراب بود و دژی در مقابل انان بود به یک پایگاه شیعی تبدیل شده بود! از آنجا که این کتب بعد از دوره امویان است در نتیجه احادیث بسیاری که به گفته همه در دوره امویان جعل شده بود به آنها راه پیدا می کند. احتمالا این روایتها برای این بوده که مردم طبرستان را از ائمه شیعه دور کنند! با این حربه که آنها در جنگ با شما شرکت داشتند حال آنکه دیدیم در کتب خودشان هم این روایتها ضعیف است.پس در نتیجه با وجود چنین تناقضات و اسناد نامعتبری نمی توان قائل به حضور امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) در جنگ ایران شد.اما در مورد صحابه و بزرگان اسلام هم به اعتبار افراد فرق می کرد ولی در کل چنین تقییداتی در مورد اصحاب حضرت دیده نمی شود.

پي نوشت:

(١)نهج البلاغه، نامه 25

(٢)جهت کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه می‌توانید به مجله «تاریخ در آیینه پژوهش، پیش شماره دوم، بهار 1382، مقاله: مواضع امام علی(ع) در برابر فتوحات خلفا» ، مراجعه فرمایید

(٣)جهت کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه این پرسشتان می‌توانید به: مجله «تاریخ در آیینه پژوهش، پیش شماره دوم، بهار 1382، مقاله: مواضع امام علی(ع) در برابر فتوحات خلفا» ، مراجعه فرمایید

با سلام خدمت شما کارشناس گرامی پس با توجه به مطالب فوق ما باید مداحان عزیزمان را از بیان این جمله در مجالس :
"من مسلمان شده دست امام حسنم " بر حذر بداریم آیا درست است؟
ممنون

gunmakers;272260 نوشت:
با سلام خدمت شما کارشناس گرامی پس با توجه به مطالب فوق ما باید مداحان عزیزمان را از بیان این جمله در مجالس : "من مسلمان شده دست امام حسنم " بر حذر بداریم آیا درست است؟ ممنون

بنده این سخن را نشیده ام ولی اگر منظور این است که امام حسن علیه السلام در فتوحات بوده اند و ایرانیها را مسلمان کرده انداین جلمه اشتباه است ، چون امام حسن مجتبی علیه السلام طبق اسنادی که ارائه شد در فتوحات نبوده اند
انشاءالله که منظورش این است که من چون سجایای اخلاقی امام حسن مجتبی علیه السلام مخصوصا کریم بودن ایشان را دیده ام به اسلام روی آوره ام ولی معنای اول اشتباه محض می باشد

پس فتوحات خلفا فتوحات اسلامی نبوده و به خاطر ظلم هایی که کردن مجازات خواهند شد وقتی مجری اسلا بر این فتوحات مهر تایید نزده پس نباید به اسم فتوحات اسلام نام برده بشه

پرسش:
نقش اهل بیت(امام علی و امام حسن و امام حسین علیهم السلام) در فتح ایران چه بود؟

پاسخ:
نقش حضرت علی (علیه السلام) در این فتوحات در حد مشاوره بود. حضرت علی (ع)که در تمام غزوات پیامبر (صلی الله علیه واله)(بجز تبوک) نقش موثر داشته ولی در این فتوحات نه تنها پیشنهاد فرماندهی سپاه را قبول نکرد(1) بلکه در طول این بیست و پنج سال فتوحات ،شمشیر نیز به دست نگرفت. این عدم تمایل شرکت در جنگ تا جائی که بود که اعتراض عمر را در پی داشت و نسبت به این عملکرد به ابن عباس گلایه نمود(2)
اما زمانی که جنگی اتفاق افتاده که گریزی از آن نبود، حضرت علی (علیه السلام) به عنوان امام واقعی جامعه اسلامی و دوستدار انسانیت باید کاری کند که آسیبهای احتمالی این جنگ به حداقل برسد. با آنکه حضرت علی(ع)، شیوه سکوت در مقابل خلفاء را پیش گرفته بود در این باره نظرات خود را به عنوان مشاوره به خلیفه دوم بازگو کرد، البته این مشاوره به درخواست عمر صورت گرفت(3)

مشاوره ای که از طرفی مصالح ومنافع اسلام را در پی داشت و از طرف دیگر مصالح اهالی مناطق فتح شده را. بر مبنای مشاوره ایشان عمر خود به میدان جنگ نمی آمد.(4) عدم حضور عمر در میدان جنگ در هر صورت مصالحی برای اسلام داشت. زیرا حضور عمر باعث می شد تا ساسانیان به خیال اینکه لشکر اسلام عقبه ای(پشتوانه) ندارد روحیه گرفته و سپاهیان اسلام را شکست دهند و واضح است که در این صورت و با شکست همه جانبه سپاه اسلام، اصل اسلام به خطر می افتاد لذا عدم شرکت عمر این خطر را رفع می کرد. در صورت پیروزی سپاه اسلام نیز عدم حضور عمر منفعت فراوان داشت زیرا با روحیه خشنی که از خلیفه دوم سراغ داریم قطعا حضور او باعث بالا رفتن آمار کشتار از طرف مقابل می شد. پس در هر صورت مشاوره امام به نفع همه تمام می شد. حضرت در مشاوره ی دیگری صریحا مانع اعزام لشگر بیشتر به سوی ایران شد(5) که در صورت اعزام این گروه ،قطعا آمار تلفات از طرفین بالاتر می رفت.

بنابراین نقش حضرت علی (علیه السلام) در این فتوحات در حد مشاوره بود و به هیچ وجه حضور فیزیکی نداشته اند و آنچه امروزه در فضای مجازی گفته می شود بدون سند و منبع است.
در مورد حضور امام حسن و امام حسین (علیه السلام) در فتح ایران نیز:
طبری در وقایع سال سی ام غزوه سعید بن عاص دو روایت آورده که در یکی اسم حسن و امام حسین علیهما السلام است(6) و در دیگری نمی باشد(7) وجالب اینکه هر دو روایت از یک سلسله سند برخوردار است و این تنافض آشکار حاکی از اضافه شدن این دو نام برای اهداف خاصی می باشد
یکی دیگر از مورخان به نام بلاذری نیز حضور این دو امام را با فعل مجهول بیان نموده(8) که آوردن فعل مجهول گزارش ،کنایه از بی اعتبار بودن آن در نزد نویسنده است.

سایر مورخان نیز این مطلب را از طبری نقل کرده اند که با بی اعتبار بودن گزارش طبری، گزارشهای آنها نیز فاقد اعتبار خواهد شد والا مورخان قبل طبری مانند تاریخ خلیفه و تاریخ یعقوبی از حضور حسنین علیها السلام در فتوحات چیزی بیان نکرده اند.(9)
مورخی به نام ابن اسفندیار در کتاب تاریخ طبرستان، درباره نامگذاری این شهر به مامطیر مینویسد :
آن موضع که مامطیر است به چشم امام حسن بن علی دلگشای و نزه آمد، آبگیرها و مرغان و شکوفه‌ها و ارتفاع بقعه و نزدیک به ساحل دریا دید، گفت : بقعة طیبة و ماء طیرٌ.(10)

اما آنچه ابن اسفنديار درباره وجه تسمیه مامطیر گفته با گفته بسياري از مورخين منافات دارد اردشیر برزگر در کتاب "تاریخ تبرستان پیش از اسلام" درباره مامطیر گفته که این نام، معرب نام مه‌میترا است و این شهر باستانی جای میترای بزرگ و به بیان دیگر، آتشکده میترا بوده است.(11)
بنابراین ولي اولياءاله آملي می گوید:
آنچه در تاريخ تبرستان مسطور است كه در ايام خلافت عمربن الخطاب امام ابومحمدالحسن بن علي(ع)، و عبداله ابن عمر، و مالك بن حارث الاشتر و قسيم بن العباس به تبرستان آمده‌اند به حقيقت اصلي ندارد(12)

دلایل دیگر بر عدم حضور امام حسن و امام حسین (علیه السلام) در فتح ایران
دلیل اول: حضرت علی (علیه السلام) در عصر امامت و خلافت خویش حسنین(علیهماالسلام) را از شرکت در معرکه صفین باز می داشت و چون در یکی از روزها آن حضرت متوجه شد که امام حسن (علیه السلام) آماده کارزار است فرمود: «از طرف من جلوی جوان را بگیرید تا با مرگش پشت مرا نشکند که من از رفتن این دو (امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام)به میدان نبرد دریغ دارم تا مبادا با مرگ آن دو نسل رسول خدا(ص) قطع شود(13)
حال با چنین اکراه و امتناعی از سوی حضرت نسبت به حضور حسنین(ع) در نبردهایی که به فرمان پیشوای عادلی همچون خویش صورت می‌گرفت، چگونه آن بزرگوار حاضر می شود که تحت زعامت زمامداران مورد اعتراض و انتقادش، فرزندان خویش را که پیشوایان آینده جامعه اسلامی هستند به جبهه جنگ بفرستد؟

دلیل دوم: در جریان شورش علیه عثمان حضرت علی (علیه السلام) سعی می کردند شورش را بخوابانند و امام حسن (علیه السلام) نیز به این کار اقدام کردند که عثمان به امام حسن گفت: پدرت سخت از جان تو بیم دارد، تو را سوگند می دهم که نزد پدرت باز گردی(14) و این ترس همان ترس از قطع شدن نسل حضرت رسول الله (صلی الله علیه واله) می باشد.

بنابر این با توجه به وجود چنین اشکال های سندی و محتوایی و نیز استبعادهایی(15) که بیان شد، حضور حسنین(علیهماالسلام) در فتوحات عصر خلفاء نمیتواند مورد پذیرش قرار گیرد به گمان قوی، دست تحریف‌گران و وارونه نویسان حقایق تاریخی در جعل چنین گزارش‌هایی بی تاثیر نبوده است.

منابع:
1. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفى هروى (ق 6)، تحقيق غلامرضا طباطبائى مجد، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1372ش، ص41
2. عاملی ، سیدجعفر مرتضی عاملی، تحلیل از زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی علیه السلام، ترجمه محمد سپهری، ص198،
3. طبری، تاریخ، تحقیق محمدابولفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، ج3، ص479
4. مسعودی، مروج الذهب،تحقیق اسعد داغر، قم دارالهجره، 1409ق، ج2، ص309
5. شیخ مفید، ارشاد، چاپ موسسه آل البیت، 1403، ص207؛ طبری پیشین ج4، ص238
6. طبری تاریخ، تحقیق ابوالفصل ابراهیم، بیروت، دارالتراث چاپ دوم، 1387ش. ج4، ص269
7. همان، ص270
8. بلاذری، فتوح‏البلدان،ص:326
9. تاريخ‏ خليفة،ص:96، تاريخ‏ يعقوبى/ترجمه،ج‏2،ص:59.
10. ابن اسفندیار ، تاریخ طبرستان، جلد اول، ص73،
11. اسماعیل مهجوری تاریخ مازندران، جلد دوم، ص200،
12. آملی، اولیاء الله، تاریخ رویان، ص45
13. تاریخ طبری ،ج 4 ص 440 ، الفصول المهمه ،ص 82، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 1 ص 244
14. ابن اثیر، کامل ج3ص175
15.بعیدشمردن، بعیددانستن، دورشمردن

کلید واژه: فتح ایران، اهل بیت علیهم السلام

موضوع قفل شده است