معصوم بودن پیامبر

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
معصوم بودن پیامبر

سلام
در آیه ی 19 سوره ی مبارکه ی محمد، آمده است که:"استغفر لذنبک و للمومنین و..."
سوال بنده این است که اگر پیامبر معصوم بوده اند، پس لغت "ذنبک" چرا آمده است؟!
ممنون

asgharisajjad;96164 نوشت:
در آیه ی 19 سوره ی مبارکه ی محمد، آمده است که:"استغفر لذنبک و للمومنین و..." سوال بنده این است که اگر پیامبر معصوم بوده اند، پس لغت "ذنبک" چرا آمده است؟! ممنون

سلام
باید توجه داشت که منظور از عصمت معصوم بودن از گناه و خطای مصطلح است که در شرع مقدس بیان شده است لذا اگر مافوق این خطایی صورت گیرد ناقض عصمت نیست و از آنجا که اولیاء الهی دارای مقامات مافوق تصور ما هستند برای آنها گناهانی قابل تصور است که آن گناهان برای ما برترین کمال محسوب می شوند مثلا توجه به مصالح نفس از کمالات عموم مومنین است اما برای یک ولی الهی توجه به این امر گناه محسوب می شود چون ولی الهی باید کاملا از خود رهیده باشد . یا اینکه برای ما تدبیر امور، شایسته و کمال است اما برای ولی الهی تفویض امور به خدا کمال است تا جایی که هیچ برای خودش تدبیر ندارد و برای پیامبر اعظم ص نیز کمالاتی متصور است که لحظه ای غفلت از آن گناه است مثلا فرمودند اضطراب و تشویش قلب ناشی از توجه به خلق و کثرات برای اولیاء مقرب گناه محسوب می شود .
خلاصه اینکه گناه به حسب مقام فرد تفاوت دارد چه بسا گناه اهل قربی که برای ما اوج کمال باشد
موفق در پناه حق

با سلام و عرض ادب خدمت شما دوستان
معمولاً وقتي ما واژه‏هاي استغفار و مغفرت را مي‏شنويم، معناي آمرزش گناهان و ايمني از عذاب الهي به ذهن تداعي مي‏شود؛ در حالي كه اين معنا يكي از مصاديق معناي استغفار است و دايره آن تنگ‏تر و محدودتر از معناياصلي و اصطلاح قرآني آن است (و امروزه همين معنا ميان ما متداول مي‏باشد). اين واژه در قرآن كريم معنايوسيع‏تري دارد كه هم شامل معناي نخست مي‏شود هم موارد ديگري را در بر مي‏گيرد.

در كتاب «مفردات راغب» كلمه «غَفْر» اين گونه معنا شده است: اَلْغُفُر: الباسُ ما يصونه عن الدنس؛ يعني، پوشاندن هر چيزي كه فرد يا شي‏ء را از آلودگي‏ها، نقص‏ها، ضررها و كاستي‏ها محافظت نمايد. ازاين‏رو به نوعي زره كه جنگجويان به تن مي‏كردند «غِفاره» گفته مي‏شود؛ زيرا اين پوشش، فرد را از آسيب‏هاي دشمن مصون نگه مي‏دارد.

حال اگر كسي از خداوند متعال بخواهد كه به او نيرويي عطا نمايد كه به وسيله آن به هيچ باطلي گرايش پيدا نكند واز تأثير هواي نفس مصون بماند، يا در قضاوت از تبليغات و وسوسه‏هاي طرفين دعوا مصون بماند، اين نيز نوعي استغفار است؛ چون اين نيز نوعي پوشش است كه به فرد مصونيت مي‏بخشد. همه افراد مخصوصا انبيا و اوليا(ع) نيز براي اين كه از لغزش‏ها ايمن باشند نيازمند چنين استغفاري‏اند. اين نوع استغفار با عصمت انبيا منافاتي ندارد. آنچه باعصمت سازگار نيست، اين است كه فرد با اوامر الهي مخالفت كند. بنابراين هميشه لازمه استغفار اين نيست كه فردگناهي انجام داده باشد و براي اين كه از عذاب الهي در امان باشد استغفار نمايد؛ بلكه گاهي مرد با اين كه معصوم است، خود را نيازمند استغفار و استمداد الهي مي‏بيند. در آيه‏اي كه شما به آن اشاره كرده‏ايد، استغفار به معناي دوم آنمي‏باشد.
براي مطالعه بيشتر ر.ك: ترجمه تفسير الميزان، ج 5، ص 115.

از زاويه‏اي ديگر گفتني است كه: به هر ميزان كه انسان به خدا نزديك‏تر شود و او را بهتر بشناسد، خود را در مقابلاو كوچك‏تر و عاجزتر مي‏بيند و بيشتر احساس مي‏كند كه در انجام وظايف كوتاهي كرده است، ازاين‏رو براي انجامبرخي از كارها - كه گناه نيست ولي نوعي ترك اولي به شمار مي‏رود - خود را مستحق عذاب الهي مي‏بيند و همه اينهااز مقام شامخ الهي و علو ذات ربوبي و عظمت و جلال دستگاه الهي ناشي مي‏شود.
به تعبير ديگر رابطه فرد با خدا آن قدر ظريف، لطيف، رقيق و عالي مي‏شود كه اموري را كه براي ما گناه نيست، اوبراي خود گناه مي‏داند و با استغفار از خداوند متعال مي‏خواهد كه آنها را بپوشاند و او را از عذاب مصون بدارد.

در روابط ميان افراد هم اين امر بسيار محسوس و ملموس است. هر قدر دو فرد به هم نزديك بوده و به هم علاقه بيشتري داشته باشند، نحوه رابطه آنها ظريف‏تر و دقيق‏تر مي‏شود. آن دو به نكاتي توجه ميكنند كه در رابطه با افرادديگر به آنها توجه نمي‏شود.
رابطه انسان با خدا از اين جهت شبيه رابطه انسان و طبيعت است. هر قدر انسان طبيعت را بيشتر بشناسد، براي اومجهولات بيشتري رخ مي‏نمايد و به عجز خود در شناخت راز هستي بيشتر پي مي‏برد و خود را در مقابل آن ناتوان‏ترمي‏ بيند.

نكته آخر اين كه ترك اوامر الهي معصيت مي‏باشد اما از آنجايي كه پيامبر اكرم(ص) و ساير معصومين(ع) مانندعموم مسلمانان از جانب خداوند متعال تكاليف و وظايفي دارند، آنان نيز مشمول اوامر و نواهي الهي مي‏شوند وخداوند متعال به آنان نيز امر و نهي مي‏كند و اين خلاف عصمت نيست. آنچه خلاف عصمت مي‏باشد معصيت است؛يعني، فرد بر خلاف اوامر الهي عمل كند. اين كه خداوند متعال به پيامبران امر و نهي مي‏كند، دليل معصوم نبودن آنهانمي‏شود.

asgharisajjad;96164 نوشت:
اگر پیامبر معصوم بوده اند، پس لغت "ذنبک" چرا آمده است؟!


با سلام

این ایات

فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَ استَغْفِرْ لِذَنبِك وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَتِوَ اللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَ مَثْوَاشْ
19 محمد

لِّيَغْفِرَ لَك اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِك وَ مَا تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْك وَ يهْدِيَك صِرَطاً مُّستَقِيماً
2 فتح

در مورد گناه پیامبر صحبت می کند

حضرت علامه طباطبایی در تفسیر وزین المیزان در مورد گناه پیامبر می فرماید:

جنگهايي كه بعد از هجرت با كفار مشرك به راه انداخت ، عملي بود داراي آثار شوم ، و مصداقي بود براي كلمه ذنب و خلاصه عملي بود حادثه آفرين و مساله ساز ، و معلوم است كه كفار قريش مادام كه شوكت و نيروي خود را محفوظ داشتند


هرگز او را مشمول مغفرت خود قرار نمي‏دادند ، يعني از ايجاد دردسر براي آن جناب كوتاهي نمي‏كردند ، و هرگز زوال مليت و انهدام سنت و طريقه خود را ، و نيز خون‏هايي كه از بزرگان ايشان ريخته شده ، از ياد نمي‏بردند ،


و تا از راه انتقام و محو اسم و رسم پيامبر كينه‏هاي دروني خود را تسكين نمي‏دادند ، دست بردار نبودند .

اما خداي سبحان با فتح مكه و يا فتح حديبيه كه آن نيز منتهي به فتح مكه شد ، شوكت و نيروي قريش را از آنان گرفت ، و در نتيجه گناهاني كه رسول خدا (ص‏) در نظر مشركين داشت پوشانيد ، و آنجناب را از شر قريش ايمني داد .


ادامه دارد......


پس مراد از كلمه ذنب - و خدا داناتر است - تبعات بد ، و آثار خطرناكي است كه دعوت آن جناب از ناحيه كفار و مشركين به بار مي‏آورد ،


و اين آثار از نظر لغت ذنب است ، ذنبي است كه در نظر كفار وي را در برابر آن مستحق عقوبت مي‏ساخت ، همچنان كه موسي (ع) در جريان كشتن آن جوان قبطي خود را گناه كار قبطيان معرفي نموده مي‏گويد : و لهم علي ذنب فاخاف ان يقتلون اين معناي گناهان گذشته رسول خدا (ص‏) است


گناهاني كه قبل از هجرت كرده بود و اما گناهان آينده‏اش عبارتاست از خونهايي كه بعد از هجرت از صناديد قريش ريخت ،


و مغفرت خدا نسبت به گناهان آن جناب عبارت است از پوشاندن آنها ، و ابطال عقوبت‏هايي كه به دنبال دارد ، و آن به اين بود كه شوكت و بنيه قريش را از آنان گرفت .


مؤيد اين معنا جمله و يتم نعمته عليك ... و ينصرك الله نصرا عزيزا است .

اين آن معنايي است كه از آيه ، به ضميمه سياق به نظر ما رسيد ،
ولي مفسرين مسلك‏هاي مختلف ديگري دارند كه هشت نظريه از آنها را در اينجا مي‏آوريم .

ادامه دارد.....

1- مراد از ذنب رسول خدا گناهاني است كه آن جناب كرد ، و مراد از گناهان گذشته گناهان قبل از بعثت ، و مراد از گناهان آينده گناهان بعد از بعثت آن حضرت است .


بعضي ديگر گفته‏اند گناهان قبل از فتح مكه و بعد از آن است .


اين مسلك در صورتي صحيح است كه ما صدور معصيت از انبياء را جائز بدانيم ، و اين خلاف دليل قطعي از كتاب و سنت و عقل است ، چون اين ادله بر عصمت انبياء (عليهم‏السلام‏) دلالت دارند كه بحثش در جلد دوم اين كتاب و جاهايي ديگر گذشت .


علاوه بر اين ، اشكال نامربوط بودن آمرزش گناهان با فتح مبين به جاي خود باقي است .





2 - مراد از مغفرت گناهان گذشته و آينده ، مغفرت گناهاني است كه قبلا مرتكب شده و آنچه كه بعدا مرتكب مي‏شود .


و منظور از مغفرت گناهاني كه هنوز مرتكب نشده ، وعده به آن است ، چون اگر بگوييم خود مغفرت منظور است ، اشكال مي‏شود كه گناه ارتكاب نشده مغفرت بردار نيست .


اشكال اين وجه همان اشكال وجه قبلي است ، علاوه بر اينكه آمرزش گناهان بعدي مستلزم آن است كه تكليف از آن جناب برداشته شده باشد ، و اين مخالف نص صريح كلام خداي تعالي است ،



آن هم در آياتي بسيار ، مانند آيه انا انزلنا اليك الكتاب بالحق فاعبد الله مخلصا له الدين و آيه فامرت لان اكون اول المسلمين و آياتي ديگر كه سياقشان استثناء نمي‏پذيرد .


علاوه بر اينكه بعضي از گناهان قابل آمرزش نيست ، مانند شرك به خدا ، افتراء و دروغ بر او ، استهزاء به آيات خدا ، افساد در زمين ، و هتك محارم .


و آيه مورد بحث بطور مطلق فرموده : گناهان آينده‏ات را آمرزيده ، پس بايد اين گونه گناهان براي آن جناب جائز باشد ، و اين معقول نيست كه خدا بنده‏اي از بندگان خود را براي اقامه دينش و اصلاح زمين مبعوث كند

آن وقت اين پيغمبر ، همينكه به نصرت خدا دعوتش ريشه كرد ، و خدا او را بر هر چه كه خواست غلبه داد ، اجازه‏اش دهد تمامي اوامرش را مخالفت نموده ،


آنچه را كه بنا كرده ويران سازد و آنچه را كه اصلاح كرده تباه كند ، و به او بفرمايد : هر چه بكني من تو را مي‏آمرزم و از هر دروغ و افترائي كه به من ببندي عفو مي‏كنم ، با اينكه عمل آن پيغمبر خود دعوت و تبليغ عملي است ، اين از نظر عقل .


و اما از نظر قرآن ، آيه شريفه و لو تقول علينا بعض الاقاويل ، لاخذنا منه باليمين ثم لقطعنا منه الوتين صريح در اين است كه چنين ايمني به رسول خدا(ص‏) داده نشده .


ادامه دارد.......

3- مراد از مغفرت گناهان گذشته آن جناب ، گناهان پدر و مادرش آدم و حوا ، و مراد از مغفرت گناهان آينده‏اش آمرزش گناهان امت و به وسيله دعاي آن جناب است .

اشكال اين وجه همان اشكال وجه قبلي است .


4- اين كلام گفتاري است بر حسب فرض ، هر چند كه از نظر سياق به نظر مي‏رسد كلامي تحقيقي باشد نه فرضي ، و معنايش اين است كه : تا خدا گناهان قديمي و آينده‏ات را اگر گناهي داشته باشي بيامرزد .


اشكال اين وجه اين است كه خلاف ظاهر آيه است و خلاف ظاهر دليل مي‏خواهد كه ندارد .


5- اين كلام جنبه تعظيم و حسن خطاب دارد و معناي آن غفر الله لك مي‏باشد همچنان كه چنين خطابي در آيه عفا الله عنك لم أذنت لهم آمده .


اشكال اين وجه اين است كه در چنين خطابهايي معمولا لفظ دعاء به كار مي‏برند - اينطور گفته‏اند .


ادامه دارد......

[="tahoma"]با سلام و احترام

با توجه به برخی از آیات، به جواب این سئوال می پردازیم:
«فاصبر إن وعد الله حق و استغفر لذنبک و سبح بحمد ربک بالعشی و الإبکار» (غافر،55)
بعد از آنکه داستان موسى (ع) و ارسال به حق او را به سوى فرعون و قومش بیان کرد، و نیز مجادله به باطل آل فرعون در آیات خدا را، و نیرنگ بازیهایشان را خاطرنشان ساخت، و نیز بیان کرد که چگونه خداى تعالى پیامبر خود را یارى کرد و کید آنان را باطل ساخت، و در آخر به مال کار آنان، یعنى بى ثمر شدن تلاشهایشان و عاقبت شرشان اشاره نمود، در این آیات به عنوان فروع و نتیجه آن بیانات، پیامبر گرامى خود را دستور مى دهد که صبر پیشه خود کند، و هشدار مى دهد که وعده خدا به نصرت او حق، و نیرنگ ها و جدال به باطل مردم و استکبارشان از قبول دعوت او به زودى باطل گشته، تمامى تلاشهایشان جز علیه خودشان، نتیجه نمى دهد. بنا بر این، کفار نمى توانند خدا را عاجز سازند. و به زودى قیامت موعود بپا گشته، با ذلت و خوارى بدرون جهنم در مى آیند.
و در جمله" و استغفر لذنبک" به آن جناب دستور استغفار مى دهد، البته استغفار از عملى که نسبت به ساحت قدس آن جناب گناه باشد، هر چند که گناه به معناى معروف یعنى مخالفت امر مولوى (الزامی) نباشد، چون ایشان داراى عصمت هستند.
امام صادق (علیه السلام) مى فرماید: رسول خدا در شبانه روز صد بار توبه و استغفار مى کرد، بدون آنکه گناهى کرده باشد. به درستى که خدا مصیبتها را به دوستانش اختصاص مى دهد بدون آنکه گناهى کرده باشند تا آنها را بدان سبب پاداش دهد.
منظور این است که گناهانى مثل گناهان ما ندارند زیرا گناه هر کس مناسب با قدر و منزلتش در نزد خداست.
گاهى اعمالى که در مورد افراد عادى عبادت و حسنات است در مورد انبیاى بزرگ گناه محسوب مى شود چرا که" حسنات الأبرار سیئات المقربین": اعمال خوب نیکوکاران، برای مقربان درگاه الهی، اعمالی ناپسند به حساب می آید.[/]

6- مراد از ذنب در حق رسول خدا (ص‏) ترك اولي است ، يعني مخالفت اوامر ارشادي ، نه تمرد از امتثال تكاليف مولوي ، چون انبياء با آن درجات قربي كه دارند بر ترك اولي مؤاخذه مي‏شوند ،


همانطور كه ديگران بر معصيت‏هاي اصطلاحي مؤاخذه مي‏شوند ، همچنانكه معروف است كه حسنات الابرار سيئات المقربين حسنه نيكان نسبت به مقربين گناه شمرده مي‏شود .


7 - وجهياست كه جمعي از علماي اماميه آن را پسنديده‏اند ، و آن اين است كه مراد از مغفرت گناهان گذشته آن جناب ، گناهان گذشته امت او ،


و مراد از گناهان آينده‏اش گناهاني است كه امتش بعدها مرتكب مي‏شوند و با شفاعت آن جناب آمرزيده مي‏شود و نسبت دادن گناهان امت به آن جناب عيبي ندارد ، چون شدت اتصال آن جناب با امت اين را تجويز مي‏كند .


و اين وجه و وجه قبلي‏اش از همه اشكالات گذشته سالم مي‏باشند ، ليكن اشكال بي ربط بودن مغفرت با فتح مكه يا حديبيه به حال خود باقي است .


تفسیر المیزان ج18 ص 380

[="tahoma"][="tahoma"]یک لحظه غفلت و حتى یک ترک اولى در مورد آنها سزاوار نیست، و به خاطر مقام والا و سطح عالى معرفتشان باید از همه این امور برکنار باشند و هر گاه از آنها سر زند از آن استغفار مى کنند.
و این موضوع ممکن است یکی از دلایل اعتراف انبیاء و ائمه (علیهم السلام) به گناه، و سر گریه و زارى ایشان، باشد.
بعضى خیال مى کنند که امام سجاد این سوزوگداز را کرده است، براى این که به دیگران یاد بدهد. بله؛ یاد دادن به دیگران که هست - هم در شکل و هم در مضمون کار - اما اصل قضیه این نیست. اصل قضیه، آن حالت طلب خود این بنده صالح و انسان والا و بزرگوار است. این سوزوگداز، متعلق به خود اوست. این اظهار تضرع پیش پروردگار، متعلق به خود اوست. این ترس از عذاب خدا و میل به تقرب الى الله و رضوان الهى، متعلق به خود اوست. این استغفار و طلب از خدا، واقعا متعلق به خود اوست.
ممکن است مثلا توجه به مباحات در زندگى - لذتهاى مباح، کارهاى مباح - در نظر انسانى که در آن حد از علو درجه است، یک نوع سقوط و انحطاط محسوب شود. دلش مى خواست که در چارچوب ضرورتهاى مادى و جسمانى قرار نمى داشت و همین نیم نگاه را هم به مباحات و به مسائل عادى زندگى نمى کرد و در راه معرفت و در آن وادى بى نهایت به سوى رضوان الهى و بهشت معرفت الهى، بیشتر پیش مى رفت. وقتى چنین چیزى نشده است، پس استغفار مى کند.
البته گناهى که به آن جناب منسوب شود، معناى دیگرى هم دارد که در اول سوره فتح، کلمه «ذنب» (گناه) در آن معنا استعمال شده است:
«لیغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ما تأخر و یتم نعمته علیک و یهدیک صراطا مستقیما»: تا خداوند آثار گناهانى که بدهکار مشرکین بودى (و به خاطر آن تو را مستحق آزار و شکنجه مى دانستند) از دلهاى آنان بزداید، چه گذشته ات و چه آینده ات را، و نعمت خود بر تو تمام نموده به سوى صراط مستقیم رهنمونت شود (فتح،2).
[/]
[/]

[="tahoma"][="tahoma"]مراد از کلمه" ذنب" در این آیه شریفه، گناه به معناى معروف کلمه یعنى مخالفت تکلیف مولوى الهى نیست. و نیز مراد از" مغفرت" معناى معروفش که عبارت است از ترک عذاب در مقابل مخالفت نامبرده نیست، چون کلمه" ذنب" در لغت عبارت است از عملى که آثار و تبعات بدى دارد، حال هر چه باشد. و مغفرت هم در لغت عبارت است از پرده افکندن بر روى هر چیز، و استعمال لفظ" ذنب" به معنای مخالفت امر مولوى ای که عقاب در پى بیاورد، و کلمه" مغفرت" به معنای ترک عقاب بر آن مخالفت، معنایى است که نظر عرف مردمان متشرع به آن دو لفظ داده، و گرنه معناى لغوى ذنب همان بود که گفتیم عبارت است از هر عملى که آثار شوم داشته باشد، و معناى لغوى مغفرت هم پوشاندن هر چیز است.
حال که معناى لغوى و عرفى این دو کلمه روشن شد، مى گوییم قیام رسول خدا به دعوت مردم، و نهضتش علیه کفر و بت پرستی، از قبل از هجرت و ادامه اش تا بعد از آن، و جنگهایى که بعد از هجرت با کفار مشرک به راه انداخت، عملى بود داراى آثار شوم، و مصداقى بود براى کلمه" ذنب" و خلاصه عملى بود حادثه آفرین و مساله ساز، و معلوم است که کفار قریش ما دام که شوکت و نیروى خود را محفوظ داشتند هرگز او را مشمول مغفرت خود قرار نمى دادند، یعنى از ایجاد دردسر براى آن جناب کوتاهى نمى کردند، و هرگز زوال ملیت و انهدام سنت و طریقه خود را، و نیز خون هایى که از بزرگان ایشان ریخته شده، از یاد نمى بردند، و تا از راه انتقام و محو اسم و رسم پیامبر کینه هاى درونى خود را تسکین نمى دادند، دست بردار نبودند. اما خداى سبحان با فتح مکه و یا فتح حدیبیه که آن نیز منتهى به فتح مکه شد، شوکت و نیروى قریش را از آنان گرفت، و در نتیجه گناهانى که رسول خدا (ص) در نظر مشرکین داشت پوشانید، و آن جناب را از شر قریش ایمنى داد.
پس مراد از کلمه" ذنب" تبعات بد، و آثار خطرناکى است که دعوت آن جناب از ناحیه کفار و مشرکین به بار مى آورد، و این آثار از نظر لغت ذنب است، ذنبى است که در نظر کفار وى را در برابر آن مستحق عقوبت مى ساخت، هم چنان که موسى (ع) در جریان کشتن آن جوان قبطى خود را گناه کار قبطیان معرفى نموده مى گوید: " و لهم علی ذنب فأخاف أن یقتلون": فرعونیان خونى به گردن من دارند و بیم دارم که مرا بکشند (شعراء،14).
[/]
[/]

[="tahoma"]این معناى گناهان گذشته رسول خدا (ص) است گناهانى که قبل از هجرت کرده بود و اما گناهان آینده اش عبارت است از خونهایى که بعد از هجرت از قریش ریخت، و مغفرت خدا نسبت به گناهان آن جناب عبارت است از پوشاندن آنها، و ابطال عقوبت هایى که به دنبال دارد، و آن به این بود که شوکت و بنیه قریش را از آنان گرفت.

خداوند به رسول الله (ص) فرمان می دهد که "... و لا تکن للخائنین خصیما * و استغفر الله إن الله کان غفورا رحیما":... طرف خیانتکاران را مگیر و از خدا طلب مغفرت کن که مغفرت و رحمت کار خداست (نساء،105و106).
ظاهرا منظور از استغفار در اینجا این است که رسول خدا (ص) از خداى تعالى بخواهد آنچه که در طبع آدمى است که ممکن است احیانا حقوق دیگران را غصب کند و به سوى هواى نفس متمایل شود را بیامرزد، و بپوشاند، و خلاصه کلام معناى استغفار طلب آمرزش گناهانى که از آن جناب سر زده باشد نیست، زیرا آن جناب معصوم از گناه است، بلکه معنایش جلوگیرى از امکانى است که گفتیم. و باید دانست که عفو و مغفرت و استغفار در کلام خداى تعالى در شؤون ی استعمال مى شود که معیاری که شامل همه آنها می شود، عبارت است از دور شدن از حق به وجهى از وجوه.
[/]

[="tahoma"]و بنابراین معناى آیات فوق این است که: اى پیامبر طرفدار خائنان مباش و به سوى آنان تمایل مکن، و از خدا بخواه که تو را موفق به همین سفارشاتش بفرماید. و این معنا را بر نفس تو بپوشاند که روزى بخواهى از خیانت خائنان دفاع کنى و یا هواى نفس بر تو غالب شود.

در سوره نصر نیز معنایی مشابه بکار رفته است: « فسبح بحمد ربک و استغفره إنه کان توابا»: پس (به شکرانه آن) پروردگارت را حمد و تسبیح گوى و از او طلب آمرزش کن که او بسیار توبه پذیر است (نصر،3).
معناى استغفار در مثل رسول خدا (ص) که آمرزیده هست، درخواست ادامه مغفرت است، چون احتیاج به مغفرت از نظر بقاء عینا مثل احتیاج به حدوث مغفرت است، (دقت فرمایید). و این استغفار از ناحیه آن جناب تکمیل شکرگزارى است.
جمله " إنه کان توابا" (او بسیار توبه پذیر است) دستور به استغفار را تعلیل مى کند، و در عین حال تشویق و تاکید هم هست. (ترجمه المیزان، ج 20، ص: 651)
[/]

موضوع قفل شده است