اختلاف خانوادگی(مباحثه و مناظره بین شیعیان و سنیان)

تب‌های اولیه

14 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اختلاف خانوادگی(مباحثه و مناظره بین شیعیان و سنیان)

به نام خداوند رحیم

سلام دوستان:Gol:

همان طور که می دانید خداوند در قران بار ها مومنان و مومنات را به اتحاد و

همبستگی دعوت کرده است و انها را برادر یکدیگر خوانده است

با توجه به این ، پس ما با هم برادریم و در یک خانواده به اسم اسلام زندگی

می کنیم و مثل هر خانواده ای با هم نیز اختلافاتی داریم.

اما متاسفانه موضوع هایی ایجاد شده برای مباحثه ها در ان جنبه برادری

کمرنگ شده است

من این تایپیک را زدم تا در سایه نام این موضوع و نظارت خدا و رسولش

اختلافات را رفع کنیم

و به برادری و مساوات بپردازیم و دشمنان دینمان را نا امید کنیم

برای مباحثه و مناظره در اینجا چند پیشنهاد دارم که در پست بعدی قرار می

دهم

یا حق:ok:

قوانین یا پیشنهادات شرکت در موضوع:

1.از کارشناسان محترم در خواست دارم برای برقراری مساوات و عدالت یک یا دو نفرشان در مقام وکیل یا کمک رسان به اهل سنت کمک کنند تا تنها نباشند و خدای ناکرده هجوم ناگهانی شیعیان که در این سایت به علت شیعه بودنش زیاد است موجب ازار برادرانمان نشود و عدل علوی نمایان شود

2. از مدیران گرامی تقضی دارم پستی را که خلاف قانون احترام و برادری است را حذف و یا ویرایش کنند
(چه پست شیعه ها با شد چه اهل سنت):Gol:

3. از دوستان و برادران تقضی دارم از فحش و بی احترامی به اعتقادات برادران پرهیز نمایید که مشمول بند2 خواهد شد
4.برای تقویت روحیه برادری بیایم در مباحثه مشترکاتمان را در نظر بگیریم
(مشترکات در پست بعدی)
:Gol:

مشترکات

1. قران
2.سنت نبی
3.احادیث مشترک نقل شده بین اهل سنت و تشیع
4.همان طور که می دانید اهل تسنن امام علی (ع) را به عنوان خلیفه چهارم قبول دارند پس نهج البلاغه و احادیث نقل شده از ایشان را به عنوان عترت پیامبر(حیث ثقلین) در نظر گرفته به ایشان استناد می کنیم.:Gol:

با سلام به برادر عزیزم
اصل بحث که عناوینی را مطرح نمائیم که جنبۀ وحدت اسلامی در آن حکمفرما باشد و دوستان از مدار ادب و انصاف در سخن گفتن خارج نشوند، مطلب خوبی است، در بسیاری از موارد اشتراکات مذهبی وجود دارد که ما می توانیم بر روی آن اشتراکات تاکید نمائیم؛ اما این سخن نباید به بهای از بین رفتن اعتقادات و اصول حقۀ ما تمام شود.
در بحث مشترکات منابع مشکلی که وجود دارد نحوۀ استنباط از این منابع است، مثلا مهمترین منبع استنباط احکام میان شیعه و سنی قرآن کریم است اما با این حال در میان خود اهل سنت می بینیم با اینکه در یک اصل«خلافت خلفا» با هم مشترکند در موارد متعددی از مسائل کلامی وفقهی اختلافات گستردۀ مبنایی با هم دارند وهمین امور باعث ایجاد مذاهب کلامی و فقهی اهل سنت شده است.
در بحث از سنت نیز سخن بر سر این است که این مطلب نقل شده سنت پیامبر«صلی الله علیه وآله» بوده یا خیر؟و بر فرض اینکه این سخن سخن آن حضرت باشد نوبت به مدلول و محتوای کلام آن حضرت می رسد که دلالت بر چه امری دارد، که باز اختلاف برداشت در این حیطه نیز راه دارد.
اهل سنت با اینکه از لحاظ مبنایی باید قول اهل بیت«علیهم السلام» را بپذیرند اما در مقام عمل قول دیگران را مقدم می دارند؟لذا شما در میان اهل سنت به مانند ابن ابی الحدید کمتر می یابید«که اهل سنت می گویند وی شیعه است؟» که بر نهج البلاغه شرح بزند و محتوای آن را قبول داشته باشد و عالم به ظلمای رفته به اهل بیت«علیهم السلام» خصوصا حضرت زهرا«سلام الله علیها» باشد اما با این حال می بینیم که در اول کتابش خدا را شاکر است که مفضول را مقدم بر افضل دانست.
به هر حال تصور ما این است که تمام اختلافات میان شیعه و سنی است در حالی که اینگونه نیست ووجود تشیع عاملی شده که اختلافات آنان در پس پرده بماند و رخ ننمایاند.
در یکی از سالها که در همایش مذاهب اسلامی شرکت کرده بودیم علمای اهل تسنن ایران جمع بودند با این حال هنگام نماز هر گروهی جداگانه نماز می خواندند؟
حال تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

ما از رهبرمان بر اساس قران وسنت ميگوئيم
وآنان از رهبرشان از قران وسنت گويند
بسم الله

بيتاب;95756 نوشت:
ما از رهبرمان بر اساس قران وسنت ميگوئيم وآنان از رهبرشان از قران وسنت گويند بسم الله

و البته رهبر مشترکمان امام علی (ع):ok::Gol:

اگر رهبرمان مشترك است ...........پس چرا هنوز هدفمان مشترك نيست .

ما هرچه قران وسنت احمد گويد .............تسليم هستيم :Sham:

وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ
.
.
.
وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِينًا

در آيه زير منظور قران از كلمه أَنفُسَنَا
كيست؟

فَمَنْ حَآجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ

بيتاب;95785 نوشت:
در آيه زير منظور قران از كلمه أَنفُسَنَا
كيست؟

فَمَنْ حَآجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ



با سلام

از آن پس که به آگاهی رسيده ای ، هر کس که در باره او با تو مجادله کند ، بگو : بياييد تا حاضر آوريم ، ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را ، ما زنان خود را و شما زنان خود را ، ما خود و شما خود آنگاه دعا وتضرع کنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان بفرستيم

هيات مسيحيان نجرانى مركب از عاقب و سيد و گروهى كه با آنها بودند، خدمت پيامبر (صلي الله عليه و آله) رسيدند و عرض كردند: آيا هرگز ديده‏اى فرزندى بدون پدر متولد شود، در اين هنگام آيه "إِنَّ مَثَلَ عِيسى‏ عِنْدَ اللَّهِ ..." نازل شد و هنگامى كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) آنها را به مباهله دعوت كرد. ("مباهله" در اصل به معنى رها كردن و قيد و بند را از چيزى برداشتن است، و "ابتهال" در دعا به معنى تضرع و واگذارى كار به خدا است.
و اگر آن را گاهى به معنى هلاكت و لعن و دورى از خدا گرفته‏اند نيز به خاطر اين است كه رها كردن و واگذار كردن بنده به حال خود اين نتائج را به دنبال مى‏آورد.
اما از نظر مفهوم متداول، به معنى نفرين كردن دو نفر به يكديگر است بدين ترتيب كه افرادى كه با هم گفتگو درباره يك مساله مهم مذهبى دارند در يك جا جمع شوند و به درگاه خدا تضرع كنند و از او بخواهند كه دروغگو را رسوا سازد و مجازات كند.) به هر حال آنها تا فرداى آن روز از حضرتش مهلت خواستند و پس از مراجعه، به‏ شخصيتهاى نجران، اسقف (روحانى بزرگشان) به آنها گفت: شما فردا به محمد (صلي الله عليه و آله) نگاه كنيد، اگر با فرزندان و خانواده‏اش براى مباهله آمد، از مباهله با او بترسيد، و اگر با يارانش آمد، با او مباهله كنيد. زيرا چيزى در بساط ندارد. فردا كه شد پيامبر (صلي الله عليه و آله) آمد در حالى كه دست على بن ابى طالب (عليه السلام) را گرفته بود و حسن و حسين (عليه السلام) در پيش روى آن حضرت راه مى‏رفتند و فاطمه (عليها السلام) پشت سرش بود.
نصارى نيز بيرون آمدند در حالى كه اسقف آنها پيشاپيششان بود. هنگامى كه نگاه كرد، پيامبر (صلي الله عليه و آله) با آن چند نفر آمدند، در باره آنها سؤال كرد به او گفتند: اين پسر عمو و داماد او و محبوب‏ترين خلق خدا نزد او است و اين دو پسر، فرزندان دختر او از على (عليه السلام) هستند و آن بانوى جوان دخترش فاطمه (عليها السلام) است كه عزيزترين مردم نزد او، و نزديك‏ترين افراد به قلب او است ... سيد به اسقف گفت: براى مباهله قدم پيش گذار. گفت: نه، من مردى را مى‏بينم كه نسبت به مباهله با كمال جرأت اقدام مى‏كند و من مى‏ترسم راستگو باشد، و اگر راستگو باشد، به خدا يك سال بر ما نمى‏گذرد در حالى كه در تمام دنيا يك نصرانى كه آب بنوشد وجود نداشته باشد.
اسقف به پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) عرض كرد: اى ابو القاسم! ما با تو مباهله نمى‏كنيم بلكه مصالحه مى‏كنيم. با ما مصالحه كن. پيامبر (صلي الله عليه و آله) با آنها مصالحه كرد كه دو هزار حله (يك قواره پارچه خوب لباس) كه حد اقل قيمت هر حله‏اى چهل درهم باشد، و عاريت دادن سى دست زره، و سى شاخه نيزه، و سى رأس اسب، در صورتى كه در سرزمين يمن، توطئه‏اى براى مسلمانان رخ دهد، و پيامبر (صلي الله عليه و آله) ضامن اين عاريتها خواهد بود، تا آن را بازگرداند و عهد نامه‏اى در اين زمينه نوشته شد. و در روايتى آمده است اسقف مسيحيان به آنها گفت: من صورتهايى را مى‏بينم كه اگر از خداوند تقاضا كنند كوه‏ها را از جا بركند چنين خواهد كرد. هرگز با آنها مباهله نكنيد كه هلاك خواهيد شد، و يك نصرانى تا روز قيامت بر صفحه زمين‏ نخواهد ماند.

علىّ‏بن ابى‏طالب‏عليهما السلام، جان رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله است. «انفسنا»

رضا;95794 نوشت:

با سلام

از آن پس که به آگاهی رسيده ای ، هر کس که در باره او با تو مجادله کند ، بگو : بياييد تا حاضر آوريم ، ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را ، ما زنان خود را و شما زنان خود را ، ما خود و شما خود آنگاه دعا وتضرع کنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان بفرستيم

هيات مسيحيان نجرانى مركب از عاقب و سيد و گروهى كه با آنها بودند، خدمت پيامبر (صلي الله عليه و آله) رسيدند و عرض كردند: آيا هرگز ديده‏اى فرزندى بدون پدر متولد شود، در اين هنگام آيه "إِنَّ مَثَلَ عِيسى‏ عِنْدَ اللَّهِ ..." نازل شد و هنگامى كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) آنها را به مباهله دعوت كرد. ("مباهله" در اصل به معنى رها كردن و قيد و بند را از چيزى برداشتن است، و "ابتهال" در دعا به معنى تضرع و واگذارى كار به خدا است.
و اگر آن را گاهى به معنى هلاكت و لعن و دورى از خدا گرفته‏اند نيز به خاطر اين است كه رها كردن و واگذار كردن بنده به حال خود اين نتائج را به دنبال مى‏آورد.
اما از نظر مفهوم متداول، به معنى نفرين كردن دو نفر به يكديگر است بدين ترتيب كه افرادى كه با هم گفتگو درباره يك مساله مهم مذهبى دارند در يك جا جمع شوند و به درگاه خدا تضرع كنند و از او بخواهند كه دروغگو را رسوا سازد و مجازات كند.) به هر حال آنها تا فرداى آن روز از حضرتش مهلت خواستند و پس از مراجعه، به‏ شخصيتهاى نجران، اسقف (روحانى بزرگشان) به آنها گفت: شما فردا به محمد (صلي الله عليه و آله) نگاه كنيد، اگر با فرزندان و خانواده‏اش براى مباهله آمد، از مباهله با او بترسيد، و اگر با يارانش آمد، با او مباهله كنيد. زيرا چيزى در بساط ندارد. فردا كه شد پيامبر (صلي الله عليه و آله) آمد در حالى كه دست على بن ابى طالب (عليه السلام) را گرفته بود و حسن و حسين (عليه السلام) در پيش روى آن حضرت راه مى‏رفتند و فاطمه (عليها السلام) پشت سرش بود.
نصارى نيز بيرون آمدند در حالى كه اسقف آنها پيشاپيششان بود. هنگامى كه نگاه كرد، پيامبر (صلي الله عليه و آله) با آن چند نفر آمدند، در باره آنها سؤال كرد به او گفتند: اين پسر عمو و داماد او و محبوب‏ترين خلق خدا نزد او است و اين دو پسر، فرزندان دختر او از على (عليه السلام) هستند و آن بانوى جوان دخترش فاطمه (عليها السلام) است كه عزيزترين مردم نزد او، و نزديك‏ترين افراد به قلب او است ... سيد به اسقف گفت: براى مباهله قدم پيش گذار. گفت: نه، من مردى را مى‏بينم كه نسبت به مباهله با كمال جرأت اقدام مى‏كند و من مى‏ترسم راستگو باشد، و اگر راستگو باشد، به خدا يك سال بر ما نمى‏گذرد در حالى كه در تمام دنيا يك نصرانى كه آب بنوشد وجود نداشته باشد.
اسقف به پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) عرض كرد: اى ابو القاسم! ما با تو مباهله نمى‏كنيم بلكه مصالحه مى‏كنيم. با ما مصالحه كن. پيامبر (صلي الله عليه و آله) با آنها مصالحه كرد كه دو هزار حله (يك قواره پارچه خوب لباس) كه حد اقل قيمت هر حله‏اى چهل درهم باشد، و عاريت دادن سى دست زره، و سى شاخه نيزه، و سى رأس اسب، در صورتى كه در سرزمين يمن، توطئه‏اى براى مسلمانان رخ دهد، و پيامبر (صلي الله عليه و آله) ضامن اين عاريتها خواهد بود، تا آن را بازگرداند و عهد نامه‏اى در اين زمينه نوشته شد. و در روايتى آمده است اسقف مسيحيان به آنها گفت: من صورتهايى را مى‏بينم كه اگر از خداوند تقاضا كنند كوه‏ها را از جا بركند چنين خواهد كرد. هرگز با آنها مباهله نكنيد كه هلاك خواهيد شد، و يك نصرانى تا روز قيامت بر صفحه زمين‏ نخواهد ماند.

علىّ‏بن ابى‏طالب‏عليهما السلام، جان رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله است. «انفسنا»

پاسخ شما متين وصواب است
كاش كسي از برادان أهل تسنن پاسخ سوال را ميدادند

:Moteajeb!::Sham:
(پست اول را مطالعه کنید)

عرض سلام و ادب

دوست بزرگوار !

mkk1369;95729 نوشت:
مشترکات 1. قران 2.سنت نبی 3.احادیث مشترک نقل شده بین اهل سنت و تشیع 4.همان طور که می دانید اهل تسنن امام علی (ع) را به عنوان خلیفه چهارم قبول دارند پس نهج البلاغه و احادیث نقل شده از ایشان را به عنوان عترت پیامبر(حیث ثقلین) در نظر گرفته به ایشان استناد می کنیم.

مطمئنيد که با اهل تسنن در اين سه باب اشتراک حاصل شده است؟؟!!

mkk1369;95763 نوشت:
و البته رهبر مشترکمان امام علی (ع)


يا اين مورد به نظر شما حضرت علي (ع) امام اول شيعيان با علي (رضي​عنه) خليفه چهارم اهل تسنن اشاره به يک رهبر دارد؟!
اصلا اهل تسنن بماند، در خود تشيع يا تسنن آيا همه گروهها يکسان به امر معتقدات ديني مي​انيشند و همگي اشتراک کامل دارند؟!

دو سوال اساسي :
دو انسان ميتوانيد بيابيد که تماما در امر دين با هم اشتراک داشته باشند؟
به نظر ميرسد اگر دو انسان در 99.99999درصد هم با هم اشتراک داشته باشند يک امر مذهبي قطعا قابل يافتن خواهد بود که دو شخص بر سر آن توافق نداشته باشند

حال آيا دو انسان ميتوان يافت که حتي در يک مورد نيز اشتراک نداشته باشند؟!
جواب منفي است!
مشترکات ميان باورهاي انساني فراوان است!

حال اندکي در باب ايجاد وحدت بيانديشيم...اين تلاش (ايجاد وحدت) در راستاي چه امر ارزشمندي است که بايد جهت تحقق آن به تلاشهايي چنيني دست زد؟ به نظر ميرسد دو حالت کلي متصور است:
اول :ماهيت امر ايجاد وحدت ارزشمند است
دوم : ماهيت امر وحدت مد نظر نيست بلکه جهت رويارويي با ديگر معتقدات (غيرمسلمانان) به عنوان يک استراتژي مطرح است!

اگر حالت اول مد نظر باشد(که حقير با آن موافقم!) چرا سعي در ايجاد وحدت ميان تشيع و تسنن! بهتر نيست ايجاد وحدت در گستره کل جامعه انساني مد نظر قرار گيرد؟! تکيه بر اصول انساني مد نظر باشد. که البته ناگزير به انتخاب مهمترين اشتراک انساني يعني تعقل و خرد بايد مورد توجه قرار گيرد ...

اگر حالت دوم منظر باشد(يک استراتژي موقتي) به نظر نميرسد اين امر چندان پسنديده باشد! که اگر اين تلاش در نظر پيروان مذهب ديگر، يک نوع استراتژي صلح با دشمن به منظور مقابله با دشمني خطرناک​تر قلمداد شود تا سر فرصت که نوبت تسويه حساب هاي شخصي تر برسد که ....

موضوع قفل شده است