میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست


با سلام یک سوال:Gol:

میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

این خودیت و منیت که حافظ هم در شعرش بکار برده رو چطور میتونیم بفهمیم که در وجود ما هم هست یا نه و اگر هست چقدره و چطور میتونیم از بین ببریمش؟

سایه خورشید;94210 نوشت:
این خودیت و منیت که حافظ هم در شعرش بکار برده رو چطور میتونیم بفهمیم که در وجود ما هم هست یا نه و اگر هست چقدره و چطور میتونیم از بین ببریمش؟

سلام
انسان به حسب وجود محدودی که دارد به شوون وجودیش بعنوان یک حقیقت مستقل نگاه می کند و این در حالیستکه در یک نگاه دقیق منطقی انسان بلکه هیچ موجودی به نحو مستقل وجود خارجی ندارد .
در یک سیر علمی و معرفتی شایسته نهایتا انسان خود را فانی در یک حقیقت کلی بنام حقیقه الحقایق یا خدای متعال می یابد وقتی به این نظرگاه رسید رسم خودیت از او برداشته می شود
اما از آنجا که آن حقیقت کلی در همه ابعاد و شوون وجودیش در حد کمال مطلق است و تمام افعال او حقند رسیدن به این حقیقت والا در صورتی میسر می شود که انسان نیز این کمالات را در حد ممکن کسب کرده و در مقام عمل نیز حق مدار باشد
وقتی این طریق طی شد انسان خود را در این حقیقت کلی وجود یعنی وجود خدای متعال مستهلک و فانی می یابد

رزقنا الله و جمیع المومنین بحقهم علیهم السلام

سایه خورشید;94210 نوشت:

با سلام یک سوال:gol:

میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

این خودیت و منیت که حافظ هم در شعرش بکار برده رو چطور میتونیم بفهمیم که در وجود ما هم هست یا نه و اگر هست چقدره و چطور میتونیم از بین ببریمش؟

با سلام.

انسان دو نوع منیت دارد و بر اساس این دو منیت تعلقات و اویخته های این دو منیت نیز دو گونه می باشند...

یکی همین من ظاهری که هر کس در ورحله اول خود را با ان می نمایاند و همچنین تمام تعلقات و اویختگان به ان را ...

در پس این من یک من دیگری است که تا از این من ورحله اول نگذری به ان من دومی نمی رسی و ان در زیر این من ابتدایی است؛به عبارتی ان من دومی همان اتصال درونی انسان با عالم حقیقت است ؛درست مانند یک چشمه و دریایی که به ان متصل می باشد ؛وقتی به این من رسیدی دیگر بحث استقلال منتفی شده و بحث اتصال و یکی شدن به میان می اید؛نتیجتا انسان از درون به همه هستی متصل می گردد و نتیجتا در متن هستی قرار می گیرد انوقت دیگر من گفتن ظاهری و تعلقات ان اساسا بی معنی می باشد؛چون وقتی اتصال مستقیم میان امد انوقت واسطه نیز بی معنا است و حایلی دیگر در بین نیست...

این حرفهایی که برخی می گویند مانند انا الله ناظر همین است ،به عبارتی این من ان من ابتدایی و ظاهری نیست بلکه ان من دومی و اتصال واقعی است که شخص از درون با هستی یکی شده است و خود را نمی تواند از ان متمایز نشان دهد ؛نتیجتا به این واقعیت می رسد...

یاحق

سایه خورشید;94210 نوشت:

با سلام یک سوال:gol:

میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
این خودیت و منیت که حافظ هم در شعرش بکار برده رو چطور میتونیم بفهمیم که در وجود ما هم هست یا نه و اگر هست چقدره و چطور میتونیم از بین ببریمش؟

اگر دقت کنید حافظ در مصرع اول از عاشق و معشوق گفته واین که اگر عاشقی برای این که پیام عشق خود را به معشوق برسانی باید که موانع را از سر راه برداری . وبا استفاده از صفت مبهم «هیچ» ازحایل به تمام موانع مادی ومعنوی یک جا اشاره کرده !

در مصرع دوم «خود» را مورد خطاب قرار می دهد واز ازاین کاربری ضمیر مشترک «خود » به مراد خطاب عمومی می رسد.
ودر آخر با درج نام خود «حافظ» به دو منظور دست می یابد .
اول تخلص و دوم این که می گوید این خود مشترک از یک سو و این خود منیت که وابسته ی امور است از سوی دیگر باید از میان عاشق ومعشوق کنار رود تاوصال جمال یار بر قلب دلدار هویدا شود .

با دقت به آخر مصرع دوم می بینیم که حافظ نگفته که از میان رو یا از میان بردار بلکه با فعل امر برخیز خود را مورد خطاب قرار داده !!!
که همین مطلب نشان از این دارد که عاشقی بر خلاف ادعای مدعیان از دید حافظ فنا و فدا نیست .بلکه عاشق در وصال معشوق علو و اعلا را باید که بطلبد !
این علویت با برخاستن و جلب نظر معشوق نمودن وبا معشوق همراه شدن را می نمایاند .

از نظر علوم بلاغی این معنی ساده ی این بیت از شعر حافظ بود .

نتیجه :انسان در ادعای عاشقی متصل است به حلقه هایی از آنچه اورا با علایق دیگر پیوند میدهد . یک پیوند مشترک میان درون او وبیرون او یعنی عشق را در تضاد علم حضوری وعلم حصولی با هم خلط میکند .
وهمین خلط مطلب اورا به اشتباه می اندازد . واین اشتباه حایل می شود میان حقیقت عشق و ادعا !

واما رسیدن بر حقیقت عشق را برخاستن می داند و برخاسته نیز از صفت التزام پیروی می کند ؛ به قرینه ی حرف(ب) در مصدر والتزام برخاستن و اعلام حضور است در محضر معشوق !!!حضوری برای اطاعت امر معشوق! وحایل نیز همان اتصالات است که از کاربرد ضمیر مشترک حاصل می شد وبرخاستن ودر محضر معشوق ارادت داشتن را مانند زنجیری منع میکند

اگر در باب مطالب سؤالی باقی است بفرمایید .

...................................................................................... حق یارتان :roz: ..........................................................................................

هر که شد محرم دل در حرم یار بماند وانکه این کار ندانست در انکار بماند که در ادامه میفرمایند دلا بسوز که سوز تو کارها بکند نیاز نیمشبی دفع صد بلا کند

ممنونم از بزرگوارانی که لطف کردن جواب دادن:Gol:
اگه کمی واضح تر و بیشتر توضیح بدید ممنون میشم:Gol:

سایه خورشید;94615 نوشت:
ممنونم از بزرگوارانی که لطف کردن جواب دادن اگه کمی واضح تر و بیشتر توضیح بدید ممنون میشم

سلام
واضحتر اینکه اگر چشم این توانایی را داشت که دیدن خود را درک کند حتما می پنداشت که اوست که دارد می بیند و فریاد بلند می کرد که ای اهل عالم ببینید که من دارم می بینم من .
اما سلطان جان که بیینده حقیقی است به او می خندد و می گوید آن کس که می بیند منم نه تو . تو می پنداری که می بینی بیننده حقیقی منم .
حق تعالی نیز چنین است او دائما به ما می گوید : "و هو السمیع البصیر ، هوالذی ارسل الریاح ، هو یحیی و یمیت ، هو اضحک و ابکی ، هو عالم الغیب و الشهاده "
همه اوست شما چه می گویید چرا این سخن حق نمی شنوید
خلاصه اینکه نسبت حق و خلق نسبت ظاهر و مَظهَر است و مَظهَر چیزی ندارد مگر آنچه که از مظهریت ظاهر نصیبش است
"الغیرک ظهور ما لیس لک "
اگر چند سوال مثل این سوالات نبود اسک دین چقدر بها داشت ؟
موفق در پناه حق

سایه خورشید;94210 نوشت:
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست

سلام
میان عاشق و معشوق حقیقی هیچ حایل نیست مگر یک خیال و تمام عمر ما با برنامه دین ، صرف رفع این خیال می شود . انشاء الله که بشود
موفق در پناه حق

سلام ممنونم از پاسخ های عالیتون :Gol:
یه سوال
آیا انجام واجبات ترک محرمات میتونه این نتیجش باشه یا اینکه احتیاج به خیلی فراتر از اینها داره؟

سایه خورشید;94929 نوشت:
آیا انجام واجبات ترک محرمات میتونه این نتیجش باشه یا اینکه احتیاج به خیلی فراتر از اینها داره؟

سلام
انجام واجب و ترک محرمات کافی اند اما اغلب این کفایت بالفعل نمی شود به دو دلیل :
1- انجام واجب و ترک محرمات به همان نحو که مد نظرند اغلب عملی نمی شوند چون هم نیازمند علم فروان و هم قوت در عمل است و اکثر افراد از این دو شرط برخوردار نیستند
2- اقدام به این دو در فرد سالم اثر مطلوب را دارند اما اغلب افراد سالم نیستند یعنی به اقسام ضعفهای روحی ناشی از وراثت یا گناهان مبتلا هستند
لذا در شرع مقدس برای جبران کاستی عمل به این دو ، اعمال مستحبی در نظر گرفته شده که از مهمترین آنها تهجد و عبادت نیمه شبی است .
از امام عسکری ع منقول است که : رسیدن به خدا راهی است که جز به مرکب شب پیموده نمی شود
چه بسا از امثال این روایات ضرورت بعضی اعمال مستحبی برای وصول به حق دانسته شود
موفق باشید

حجاب اعظم !

مهمترین حجاب انسان که مانع اصلى لقاء اللّه است ، چیست ؟
به یقین حجابى بدتر از حجاب خود خواهى ، خود برتر بینى ، و خود محورى نداریم ، به تعبیر بعضى از بزرگان اخلاق ، « انانیت » بزرگ ترین مانع سالکان راه خدا است ، و طریق نیل به لقاء اللّه ریشه کن ساختن « انانیت » مى باشد ; ولى این کار ، کار آسانى نیست ، چرا که به یک معنى جدا شدن از خویشتن است !
تو خود حجاب خودى ، حافظ از میان برخیز !

ولى این امر میسّر مى شود با ممارست ها و خود سازى ها و استمداد از حق و توسّل به ذیل عنایات اولیاء اللّه ، آرى ، آرى تا علف هرزه هاى محبّت و عشق به غیر خدا از دل کنده نشود نهال محبّت و عشق او نموّ و رشد نخواهد کرد ! ...

lailatolgadr.ir

[="navy"][="arial black"]در اصطلاح عرفای الهی، «حجاب» عبارت است از منطبع شدن و نقش یافتن صور ماسوی الله در قلب انسان، به نحوی که مانع از تجلی نور حق گردد. حجاب در نزد عارفان به حجابهای نورانی و ظلمانی تقسیم میشود که این نیز برگزفته از روایات ائمه معصومین علیهم السلام است. حجب ظلمانی در عالم جسمانی است و حجب نورانی در ماوراء الطبیعه که مجرداتند، میباشد.
این حجابها آدمی را از مشاهده ملکوت و جمال حق که کمال حقیقی است، باز میدارد. پس انسان سالک برای وصول به شمس حقیقت باید از این حجابها خلاصی باید. تا فانی در حق و باقی در حق گردد.
حجابی را که جناب حافظ در بیت مذکور بدان اشاره نموده و فرموده:
[="#8b0000"]تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز خوشا کسی که در این راه بی حجاب رود[/]
همین حجاب است چنانکه جناب حافظ در جای دیگر فرموده است:
[="darkred"]حجاب چهره جان می شود غبار تنم خوشا دمی که از این چهره پرده برفکنم
و[/] حضرت امام راحل (ره) نیز فرموده اند:
[="#8b0000"]حجاب از چهره دلدار ما باد صبا بگرفت چو من هر کس بر او یک دم نظر افکند مجنون شد
[/]حضرت امام خمینی«ره» که خود مصداق بارز این خرق حجاب است، در چهل حدیث میفرمایند: «اول شرط تحقق سیر الی الله، خروج از بیت مظلم نفس و خودی و خود خواهی است. چنانچه در سفر حسی عینی تا انسان به منزل و جایگاه خویش است، هر چه گمان مسافرت کند بگوید من مسافرم، مسافرت تحقق پیدا نکند، مگر به خروج از منزل و اختفای آثار بد، همین طور این سفر عرفانی الی الله و مهاجرت شهودی، تحقق پیدا نکند مگر به خروج از بیت مظلم نفس و اختفای آثار آن. تا جولان تعینات و دعوت اذان کثرت در کار است، انسان مسافر نیست، گمان مسافرت است و دعوی سیر و سلوک است، [="darkgreen"]قال الله تبارک و تعالی: ..وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِرًا إِلَی اللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللّهِ..[/] » (..و هر کس بعنوان مهاجرت به سوی خدا و پیامبر او، از خانه خود بیرون رود، سپس مرگش فرا رسد، پاداش او بر خداست..)(1)
[/]
پینوشت:
[1] -چهل حدیث امام «ره»، ص 625.
[/]

موضوع قفل شده است