دوران امامت و برخي از فضائل و کرامات امام جواد ـ عليه السّلام ـ را ذکر کنید

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
دوران امامت و برخي از فضائل و کرامات امام جواد ـ عليه السّلام ـ را ذکر کنید

دوران امامت:
«امام جواد ـ عليه السّلام ـ پيشواي نهم شيعيان در سال 203 ه‍ .ق پس از شهادت پدر بزرگوارش امام رضا ـ عليه السّلام ـ در سن هشت سالگي، به تصريح پيشوايان گذشته و با تعيين امام رضا ـ عليه السّلام ـ عهده دار امامت شد.
بيشتر عمر 25 ساله حضرت يعني 17 سال دوران امامت او با زمامداري مأمون (218- 203) و معتصم (220- 218) مصادف بود».
از آنجا که امام جواد ـ عليه السّلام ـ در سن کودکي به امامت رسيد بعضي از شيعيان، در امامت آن جناب تأملي داشتند تا آنکه علماء و افاضل و اشراف شيعه از اطراف عالم متوجه حج گرديدند و بعد از مناسک حج به خدمت آن حضرت شرفياب شده و از مشاهده فضائل و معجزات و کرامات ايشان اقرار به امامت آن منبع سعادات نمودند و رنگ شبهه از آيينه خاطرات خود زدودند، در اينجا به برخي از فضائل و کرامات آن حضرت اشاره مي کنيم.
فضائل امام جواد ـ عليه السّلام ـ را مي توان به دو دسته تقسيم کرد: 1. فضائل علمي 2. فضائل اخلاقي
1. فضائل علمي امام ـ عليه السّلام ـ : امام جواد ـ عليه السّلام ـ از دو جهت به مناظرات علمي کشانده مي شد.
نخست: از طرف شيعيان خود که با توجه به سن کم آن حضرت مي خواستند علم الهي را دريابند.
دوم: از طرف حکومت، به ويژه مأمون و معتصم، دو خليفه معاصر آن حضرت. خلفا مي کوشيدند با تشکيل مناظره، شيعيان را رو در روي برخي از دانشمندان بنام زمان قرار دهند تا شايد در پاسخ برخي از پرسشها درمانده شوند و شيعيان از اين رهگذر، در اعتقاد خود (وجود علم الهي نزد ائمه اهل بيت عليهم السلام) دچار مشکل شده و از پيروي آنها دست بردارند ولي در همه اين بحثها و مناظرات علمي، حضرت جواد ـ عليه السّلام ـ با پاسخهاي قاطع و روشنگر، اعتقاد و اطمينان کامل شيعيان به امامت آن حضرت را تثبيت کرد و ابرهاي تيره ابهام و شبهه را از فضاي فکر و ذهن آنان کنار زد و خورشيد حقيقت را آشکار ساخت.
از جمله مناظرات آن حضرت به مناظره با يحيي بن اکثم[1] اشاره مي کنيم:
«با حضور عباسيان و مأمون، يحيي بن اکثم از حضرت جواد ـ عليه السّلام ـ پرسيد: مُحرِمي که حيواني را کشته، وظيفه اش چيست؟ امام در جواب از وي پرسيد: آيا فرد مُحرِم، صيد را در حرم کشته يا بيرون از آن؟ آيا مُحرِم جاهل به حکم بوده يا عالم به حکم؟ آيا عمداً آن را کشته يا به خطا؟ آيا مُحرِم آزاد بوده يا برده؟ آيا بالغ بوده يا نابالغ؟ هنگام رفتن به مکه آن را کشته يا در موقع بازگشت؟ صيد از پرندگان بوده يا غير از آن؟ صيد کوچک بوده يا بزرگ؟ مُحرِم اصرار بر عمل خود دارد يا از کرده خود پشيمان است؟ در شب صيد را کشته يا در روز؟ مُحرِم در حال عمره بوده يا حج؟»[2]
با اين فروضي که امام جواد ـ عليه السّلام ـ براي مسأله طرح کرد، يحيي حيرت زده و درمانده شد تا جايي که همه حضار از رنگ باختن چهره اش شکست او را به وضوح دريافتند. آنگاه امام از يحيي بن اکثم پرسيد: مرا از مردي خبر بده که زني در اوايل صبح بر او حرام بود، روز که بالا آمد آن زن بر وي حلال شد و در هنگام ظهر دوباره بر او حرام گرديد و در موقع عصر حلال شد و در موقع عشاء حلال و در نيمه شب باز بر او حرام و در هنگام طلوع آفتاب حلال شد؛ مسأله اين زن چيست؟ و چگونه بر او حلال و حرام مي شود؟ - يحيي گفت: به خدا سوگند که من جواب اين مسأله را نمي دانم شما بفرماييد تا ياد بگيرم.
حضرت فرمود: اين زن کنيز شخص ديگري بوده که بر اين مرد حرام بود، روز که بالا آمد کنيز را از صاحبش خريداري کرد و حلال شد. ظهر او را آزاد کرد و بدين جهت بر او حرام شد. عصر با او ازدواج کرد و حلال شد. هنگام غروب او را ظهار[3] کرد و در نتيجه بر او حرام شد و در وقت عشاء کفاره ظهار داد و دوباره بر وي حلال شد، نيمه شب او را طلاق داد و به اين علت حرام شد؛ صبح رجوع کرد و دوباره بر او حلال شد.
مأمون بار ديگر در مقابل دانش امام اظهار شگفتي کرد و گفت: کمي سن مانع از کمال عقل براي اين خاندان نمي شود».[4]
علم امام جواد ـ عليه السّلام ـ به قصد و نيت اشخاص
«محمد بن حمزه از محمد بن علي هاشمي نقل کرده که او گفت: صبح روز ازدواج امام جواد ـ عليه السّلام ـ با ام الفضل بر او وارد شدم و به علت دارويي که شب قبل خورده بودم عطش مرا فرا گرفته بود ولي از حضرت خجالت کشيدم آب طلب کنم، امام به صورتم نگاهي کرد و فرمود: خيلي تشنه اي درست است؟ گفتم: بله حضرت به غلامش فرمود آب بياور من با خودم فکر کردم الان برايم آب زهرآلود مي آورد، غلام آب را آورد حضرت لبخندي زد پس آب را از غلام گرفت و مقداري نوشيد سپس به من داد و من نوشيدم، مدت زيادي نزد حضرت ماندم، دوباره تشنه ام شد حضرت بار ديگر آب طلبيد و همان کاري را که دفعه اول انجام داده بود انجام داد. محمد بن حمزه گفت که محمد بن علي هاشمي به من گفت: به خدا سوگند ابو جعفر ـ عليه السّلام ـ آنچه را در دلها باشد مي داند همچنانکه شيعيان مي گويند».[5]
فضائل اخلاقي امام جواد ـ عليه السّلام ـ:
از ميان القاب امام جواد عليه اسلام دو لقب «التقي و الجواد» مشهورترين القاب است که خود دليل بر اين است که آن حضرت در دوران نوجواني و دوران پذيرش مسئوليت امامت و جوان بودن در هنگام شهادت، به صفت پارسايي آراسته بوده و خدمت رساني و سخاوتمندي نسبت به مردم و اطرافيان کار هميشگي او بوده است.
کارنامه امام در سه سال حاضر نبودن پدر در مدينه و ارجاع امور ديني و اجتماعي و خانوادگي توسط امام هشتم به وي، گواه کارداني و جامعيت و فضيلت امام نهم مي باشد.
«امام هشتم به آن حضرت توصيه کرد ورود و خروج تو از درب بزرگ باشد، به همراه خود طلا و نقره داشته باش و کمتر از پنجاه دينار به عموهاي خود عطا نکن، انفاق کن و از فقر هراسناک مباش که قدرت الهي با تو است و امام جواد ـ عليه السّلام ـ طبق توصيه پدر بزرگوارش عمل مي کرد».[6]
بهره‎گيري از فرصت براي رفع مشکلات مردم و گره گشايي ازکار آنان از مسلمات سيره امام جواد ـ عليه السّلام ـ است؛ چنان که «مردي از اهالي سجستان خراسان در سفر حج به محضر امام رسيد و از بدهي خود در ديوان والي شهر خود صحبت کرد و اعلام داشت که والي سرزمين ما، شما خاندان پيامبر را دوست دارد، با نامه اي از وي بخواهيد در خراج (ماليات) به من احسان نمايد حضرت کاغذي گرفت و مکتوب نمود «رساننده نامه مدعي است شما عقيده شايسته اي داريد، پس به وي احسان‎نما» با ورود به سجستان، والي به دليل اطلاع از نامه امام به استقبال وي آمد و پس از پرسش از مشکل او، ماليات را بخشيد و کمک مناسبي نيز به او کرد».[7]
نمونه هايي از معجزات و کرامات حضرت جواد ـ عليه السّلام ـ:
1. «هنگامي که امام جواد ـ عليه السّلام ـ با ام الفضل همسر خود از بغداد به مدينه مراجعت مي فرمود در کوفه به خانه مسيّب رسيد و آن هنگام غروب آفتاب بود پس حضرت داخل مسجد شد و در صحن مسجد درخت سدري بود که ميوه نمي داد، حضرت کوزه آبي طلبيد و در زير آن درخت وضو گرفت و نماز مغرب را به صورت جماعت به جا آورد... سپس وقتي که مردم کنار درخت آمدند و ديدند که ميوه بسيار خوبي دارد تعجب کردند و از سدر آن خوردند، ديدند که شيرين است و دانه ندارد، سپس مردم با آن حضرت وداع کردند و ايشان به مدينه تشريف بردند».[8]
2. از حسين مکاري نقل شده که گفت زمانيکه امام محمد تقي ــ عليه السّلام ــ در بغداد بود وارد بغداد شدم، ديدم که حضرت نزد خليفه در نهايت جلالت است با خودم گفتم که حضرت جواد ـ عليه السّلام ـ با اين مقام و مرتبه اي که اينجا دارد و از حيث جلال و طعام هاي لذيذي که در اختيار دارد، ديگر به مدينه بر نخواهد گشت، همين که اين خيال در خاطر من گذشت ديدم آن جناب سر به زير افکند، سپس سر بلند کرد در حالي که رنگ مبارکش زرد شده بود فرمود: اي حسين نان جو با نمک نيم کوب در حرم رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ نزد من بهتر است از آن چه که در اينجا مشاهده مي کني».[9]
3. «از اسماعيل بن عباس هاشمي نقل شده که گفت: روز عيدي خدمت حضرت جواد ـ عليه السّلام ـ رفتم و از تنگي معاش خود نزد حضرت شکايت کردم، آن حضرت از محل نماز خود يک مشت خاک برداشت، خاک به برکت دست آن حضرت پاره طلايي گداخته شد پس آن را به من عطا کرد و من به بازار بردم که 16 مثقال بود».[10]
درباره فضائل و مناقب و کرامات امام جواد ـ عليه السّلام ــ کتابهاي زيادي نوشته شده است و به تعداد بيشتري اشاره گرديده که در اين نوشته مجال ذکر آنها نيست، براي اطلاع بيشتر به کتب تاريخي مراجعه شود.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ منتهي الآمال، شيخ عباس قمي(ره) ج2.
2ـ سيره پيشوايان، مهدي پيشوايي.
3ـ الامام الجواد من المهد الي الحد، محمد کاظم قزويني.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . يحيي يکي از دانشمندان نامدار زمان مأمون، خليفه عباسي، بود که شهرت علمي او در رشته هاي گوناگون علوم آن زمان زبانزد خاص و عام بود.
[2] . شيخ مفيد، الارشاد، کنگره جهاني شيخ مفيد، چاپ اول، 1413ق، ج2، ص283.
[3] . ظهار عبارت از اين است که مردي به زن خود بگويد: پشت تو براي من مانند پشت مادرم يا خواهرم يا دخترم است، در اين صورت بايد کفاره ظهار بدهد تا همسرش مجدداً بر او حلال گردد.
[4] . فضل بن حسن طبرسي، إعلام الوري، قم، دارالکتب الاسلاميه، چاپ سوم، ص353.
[5] . شيخ مفيد، الارشاد، چاپ کنگره جهاني شيخ مفيد، چاپ اول، 1413ق، ج2، ص291.
[6] . محمد بن يعقوب کليني، الکافي، تهران، دارالکتب الاسلاميه، چاپ چهارم، 1365ش، ج4، ص43.
[7] . همان، ج5، ص111.
[8] . علي بن عيسي إربلي، کشف النعمه، تبريز، مکتبه بني هاشمي، 1381ش، ج2، ص357.
[9] . قطب الدين راوندي، الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسه امام مهدي(عج)، چاپ اول، 1409ق، ج1، ص383.
[10] . همان.

السلام علیک یا جواد الائمه

[="times new roman"][="times new roman"][="times new roman"]بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
گوشه هایی از زندگانی امام جواد علیه السلام در نزد بزرگان اهل سنت :[/]

[="lime"]تاريخ ولادت [/]
1 - بغدادي مي‏گويد: «علي بن ابي علي مرا به سندش از محمّد بن سنان خبر داد و گفت: ابوجعفر محمّد بن علي بيست و پنج سال و سه ماه و دوازده روز عمر کرد. ولادت او در سال 195 ه.ق بود. و در روز سه شنبه، سال 220 از دنيا رحلت نمود».{ تاريخ بغداد، ج 3، ص 55.}
2 - ابن حجر هيتمي درباره امام جوادعليه السلام مي‏نويسد: «او در آخر ذي‏قعده، سال 220 رحلت نمود و در مقابر قريش پشت قبر جدش کاظم‏عليه السلام به خاک سپرده شد. و عمرش 25 سال بود». { صواعق المحرقه، ص 123.}
3 - ابن تيميه مي‏گويد: «محمّد بن علي جواد... او در سال 195 ه.ق متولد شد و در سال 219 يا 220 وفات يافت».{ منهاج السنة، ج 4، ص 68.}
[="#00ff00"]نص بر امامت [/]
1 - ابن صبّاغ مالکي از صفوان بن يحيي نقل مي‏کند که گفت: به حضرت رضاعليه السلام عرض کردم: قبل از آن‏که خدا به شما اباجعفر را عنايت فرمايد، ما از شما سؤال مي‏کرديم که قائم بعد از شما کيست؟ مي‏فرموديد: خداوند به من فرزندي عنايت خواهد نمود. الآن خداوند به شما فرزندي عنايت کرده و چشمان ما به آن نوراني شده است. اگر اتفاقي افتاد و شما را نديديم نزد چه کسي رجوع کنيم؟ حضرت با دستش به ابي جعفر اشاره کرد در حالي که نزد او بود و عمري سه ساله داشت. به حضرت عرض کردم: اين‏که سه سال بيشتر ندارد؟ حضرت فرمود: «وما يضرّ من ذلک، فقد قام عيسي بالحجة وهو ابن اقلّ من ثلاث سنين»؛«از اين امر ضرر نخواهيد ديد؛ زيرا عيسي در حالي که عمري کمتر از سه سال داشت قيام به حجت نمود». { الفصول المهمة، ص247 }
2 - و نيز از معمّر بن خلاّد نقل کرده که گفت: از امام رضاعليه السلام شنيدم که در جواب مطلبي فرمود: چه حاجتي به اين امر داريد در حالي که اين اباجعفر است که من به جاي خود نشانده‏ام و آن را در مکان خود قرار داده‏ام. آن‏گاه فرمود: «انّا اهل بيت يتوارث اصاغرنا عن اکابرنا القذة بالقذة»؛«ما اهل بيتي هستيم که کودکان ما از بزرگانمان به تمامه ارث خواهند برد». { الفصول المهمة، ص247 }
[="#00ff00"][="times new roman"]القاب حضرت جواد«علیه السلام»[/][/]
1 - محمّد بن طلحه شافعي مي‏گويد: «کنيه او ابوجعفر، و براي او دو لقب است: قانع و مرتضي. و حافظ عبدالعزيز نقل کرده که ملقّب به جواد بود».{ مطالب السؤول، ص 87. }
2 - ابن صبّاغ مالکي مي‏گويد: «و امّا کنيه او ابوجعفر هم کنيه با جدّش محمّد باقر است. و امّا القاب او عبارتند از: جواد، قانع و مرتضي که مشهورترين آن‏ها همان جواد است...».{ الفصول المهمة، ص 266 }
[="#00ff00"]عظمت امام جواد در سنين کودکي [/]
1 - [="cyan"]علم غيب امام جوادعليه السلام[/]
شبلنجي در کتاب «نورالابصار» مي‏نويسد: «چون مأمون از سفر خراسان به بغداد آمد، نامه‏اي به امام محمد تقي‏عليه السلام نوشت و با عزت و احترام تمام آن جناب را طلبيد. چون آن حضرت به بغداد تشريف آورد. مأمون پيش از آن‏که حضرت را ملاقات کند، روزي به قصد شکار سوار شد. در اثناي راه به جمعي از کودکان رسيد که در ميان راه ايستاده بودند. چون کودکان ابهت مأمون را مشاهده کردند، پراکنده شدند؛ مگر آن حضرت که از جاي خود حرکت نفرمود و با نهايت وقار در مکان خود ايستاد تا آن‏که مأمون به نزديک او رسيد و از مشاهده آثار متانت و وقار او متعجّب گرديد. عنان کشيد و پرسيد: اي کودک! چرا مانند کودکان ديگر از سر راه دور نشدي؟ حضرت فرمود: اي خليفه! راه بر تو تنگ نبود که آن را گشاد کنم و جرم و خطايي نداشتم که از تو بگريزم و گمان ندارم که تو کسي را بدون جرم در معرض عقوبت قراردهي. مأمون از شنيدن اين سخنان سخت متعجّب شد و از مشاهده حسن و جمال او، دل از دست داد. پس پرسيد: اي کودک! چه نام داري؟ فرمود: پسر علي بن موسي الرضاعليه السلام هستم. مأمون چون نسبش را شنيد، بر پدرش صلوات و رحمت فرستاد و روانه شد. چون به صحرا رسيد نظرش به مرغي افتاد. بازي به سوي او فرستاد، آن باز مدتي ناپديد شد. چون از آسمان برگشت، ماهي کوچکي در منقار داشت که هنوز بقيه حياتي در او بود. مأمون از مشاهده آن حال در شگفت شد و ماهي را در دست خود گرفته و به شهر بازگشت. چون به همان موضع رسيد که در آن هنگام حضرت جوادعليه السلام را ملاقات کرده بود، کودکان پراکنده شدند؛ ولي حضرت از جاي خود حرکت نفرمود. مأمون گفت: اي محمّد! اين چيست که در دست دارم؟ حضرت فرمود: حق تعالي دريايي چند خلق کرده است که ابر از آن درياها بلند مي‏شود و ماهيان ريزه با آن ابر بالا مي‏روند و بازهاي پادشاهان آنان را شکار مي‏کنند و پادشاهان آن را در دست مي‏گيرند و سلاله نبوت را با آن امتحان مي‏کنند.
مأمون از مشاهده اين معجزه، شگفت زده شد و گفت: حقا که تويي فرزند رضاعليه السلام؛ و سپس آن حضرت را به جهت فضل، علم و کمال عقل، نزد خود نگه داشت».{ نور الابصار، ص 188. }
2 - [="#00ffff"]احاطه علمي امام جوادعليه السلام[/]
1 - ابن حجر هيتمي و ديگران نقل کرده‏اند: «مأمون مي‏خواست دختر خود را به حضرت جوادعليه السلام تزويج کند. بني عباس، از شنيدن اين قضيه به صدا در آمده، به او گفتند: خلافت هم اکنون به دست بني عباس است؛ به چه جهت قصد داري آن را به بني هاشم منتقل کني؟
مأمون در جواب گفت: علت آن، کثرت علم و فضل او است با کمي سنش.
آنان جواب دادند: او کودکي خردسال است و هنوز اکتساب علم و کمال نکرده است. اگر صبر کني که کامل شود و بعد از آن با او وصلت نمايي، بهتر است. مأمون گفت: شما ايشان را نمي‏شناسيد. علم ايشان از جانب حق تعالي است و کوچک و بزرگ آنان از ديگران افضلند. اگر مي‏خواهيد اين امر بر شما ثابت شود، علما را جمع کنيد و با او مباحثه نماييد. عباسيان قبول نموده، اتفاق کردند که يحيي بن اکثم، قاضي القضات آن عصر، با او بحث کند. لذا در روزي معين، در مجلس مأمون حاضر شدند و يحيي بن اکثم، مسائلي را از امام جوادعليه السلام سؤال کرد و آن حضرت به بهترين وجه پاسخ آنان را داد.
سپس مأمون از امام خواست که يحيي بن اکثم را امتحان نموده، از او سؤال کند. حضرت به او فرمود: از تو سؤال کنم؟ يحيي در جواب عرض کرد: اختيار با شما است، اگر جواب آن را بدانم مي‏دهم؛ وگرنه از محضر شما استفاده مي‏کنم.
امام جوادعليه السلام پرسيد: نظر تو چيست در رابطه با مردي که در اول روز، به زني به حرام نگاه کرد و در وسط آن روز نگاه کردن به آن زن حلال گشت. هنگام ظهر، نظر بر او حرام شد و در وقت عشاء دوباره بر او حلال گشت و نصف شب باز زن بر او حرام شد و هنگام صبح، باز نگاه به آن زن، بر او حلال گشت. سرّ اين قضيه چيست؟ و به چه جهت آن زن بر او حلال و حرام شده است؟
يحيي بن اکثم در جواب حضرت عرض کرد: به خدا سوگند که از اين مسئله اطلاعي ندارم و اگر شما صلاح مي‏دانيد جواب آن را بفرماييد.
امام جوادعليه السلام فرمود: آن زن کنيز شخصي بود. در اول روز مردي اجنبي به او نگاه کرد که نظر او حرام بود. آن مرد در هنگام نيمه روز آن کنيز را از مولايش خريد و از اين طريق کنيز را بر خود حلال کرد. هنگام ظهر آن زن را آزاد کرد. و لذا بر او حرام شد. در وقت عصر با او ازدواج نمود و او را بر خود حلال گرداند. در وقت مغرب، او را ظهار کرد و بر خود حرام نمود. هنگام عشاء کفاره‏اي به جهت ظهار پرداخت و دوباره آن زن را بر خود حلال کرد. نيمه شب آن زن را يک طلاقه کرده و او را بر خود حرام نمود؛ ولي به هنگام صبح به آن زن رجوع کرده و دوباره آن زن بر او حلال شد.
هنگامي که سخنان امام جوادعليه السلام به اتمام رسيد، مأمون رو به عباسيان کرد و گفت: آيا به آنچه که انکار مي‏کرديد، رسيديد؟ سپس دخترش را به عقد امام جوادعليه السلام درآورد». { صواعق المحرقه، ص 123؛ اخبار الدول، قرماني، ص 116. }
2 - و همچنين روايت شده که چون پدرش امام رضاعليه السلام از دنيا رحلت نمود مأمون به جهت کثرت علم و دين و عقل زيادش با وجود سن کم به او علاقه‏مند شد و خواست تا دخترش ام‏الفضل را به ازدواج او درآورد. همان‏گونه که دختر ديگرش ام‏حبيب را به نکاح پدرش امام رضاعليه السلام در آورده بود. اين قصد بر عباسيان گران آمد و او را از اين عمل بازداشتند؛ زيرا خوف آن داشتند که امر خلافت از دستشان خارج گردد. لذا از او خواستند که از تصميم خود صرف نظر کند. و به مأمون گفتند: او نوجواني است که علمي ندارد. مأمون گفت: من از شما به او داناترم، اگر خواستيد او را امتحان کنيد. آنان راضي به اين کار شدند و به قاضي يحيي بن اکثم مال بسياري دادند تا آن حضرت را امتحان کرده و سؤال‏هايي از او بپرسد که از جواب آن‏ها عاجز شود. روزي را براي اين امر قرار گذاشتند. مأمون، امام و قاضي و جماعتي از عباسيان را براي آن روز مقرّر دعوت نمود. قاضي به حضرت عرض کرد: من از تو از چيزي سؤال مي‏کنم. حضرت فرمود: از هر چه مي‏خواهي سؤال کن. قاضي گفت: نظر شما درباره مُحرمي که حيواني را صيد کرده چيست؟ حضرت فرمود: «آن را در حلّ کشته يا در حرم؟ با علم کشته يا در صورت جهل؟ اولين بار است که کشته يا تکرار بر اين عمل کرده است؟ صيد آن کوچک بوده يا بزرگ؟ آن محرم عبد بوده يا حرّ؟ کوچک بوده يا بزرگ؟ آن صيد پرنده بوده يا غير پرنده؟
يحيي بن اکثم تعجب کرد و عجز در صورتش آشکار شد، به حدّي که جماعت اهل مجلس آن را درک کردند.... مأمون ساعتي سکوت کرد، و بعد از آن سرش را به طرف اقوام خود و حاضرين بلند کرده و گفت: آيا آنچه را که شما انکار مي‏کرديد فهميديد؟...». { تذکرة الخواص، ص 359. }
[="lime"]امام جواد علیه السلام در نزد علمای اهل سنت :[/]
1-ذهبی :
آقای ذهبی (متوفای 748 هجری) که از استوانه‌های علمی أهل سنت است، در کتاب تاریخ الإسلام می‌گوید:کان من سروات آل بیت النبی (صلی الله علیه و سلم)، کان یلقب بالجواد.و کان أحد الموصوفین بالسخاء و لذلک لقب بالجواد.او از شخصیت‌های برجسته أهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و سلم) است و لقبش را جواد گفته‌اند.او یکی از کسانی بود که معروف بود در سخاوت و به همین دلیل ملقب به جواد شد. تاریخ الإسلام جلد 15، صفحه 385، شماره 372، وفیات 211 تا 220 هجری
همچنین جناب صلاح الدین صفدی ( متوفی 764 هجری ) همین تعاریف را از حضرت داشته است.
2-سبط إبن جوزی :
آقای سبط إبن جوزی در کتاب تذکرة الخواص می‌گوید:کان علی منهاج أبیه فی العلم و التقی و الزهد و الجود.همان راهی که پدرش در علم و تقوا و زهد و جود داشت، او هم همان راه را طی کرد.تذکرة الخواص، صفحه 321
3-إبن تیمیه :
آقای إبن تیمیه حرانی که بزرگ‌نظریه‌پرداز وهابیت است، می‌گوید:محمد بن علی الجواد کان من أعیان بنی هاشم و هو معروف بالسخاء و السؤود و لذا سمی بالجواد...محمد بن علی الجواد از شخصیت‌های برجسته بنی هاشم است و معروف است در سخاوت و سیادت و بزرگی؛ لذا مشهور به جواد است..منهاج السنة لإبن تیمیة، ج 4، ص 68، تحقیق محمد رشاد سالم
4-إبن حجر هیثمی :
آقای إبن حجر هیثمی مکی هم در الصواعق المحرقة درباره امام جواد (علیه السلام) می‌گوید:أجلهم محمد الجواد.از شخصیت‌های برجسته بنی هاشم، محمد الجواد است.
5- خیر الدین زرکلی :
هم‌چنین آقای خیر الدین زرکلی وهابی در کتاب الأعلام، جلد 6 صفحه 272 وقتی به شرح حال امام جواد (علیه السلام) می‌رسد، می‌گوید:کان رفیع القدر کأسلافه، ذکیا، طلق اللسان، قوی البدیهة.او همانند اجدادش دارای جایگاه رفیعی بود و آدم زرنگی بود و بیان شیوایی داشت و حضور ذهن قوی داشت.
6- إبن طلحه شافعی :
جناب إبن طلحه شافعی (متوفای 652 هجری) می‌گوید:و إن کان صغیر السن، فهو کبیر القدر، رفیع الذکر.اگر چه سن کمی دارد، ولی از نظر جایگاه و فضیلت، بزرگ و برجسته و رفیع است.مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول (ع) لمحمد بن طلحة الشافعی، ص 467
7-جاحظ :
جناب أبو عثمان عمرو بن بحر جاحظ (متوفای 250 هجری) در کتاب رسائل جاحظ، صفحه 106 می‌گوید:بنی أمیه به چه چیزی افتخار می‌کنند در برابر بنی هاشم؟!بعد می‌شمارد و می‌گوید:بنی هاشم افتخار می‌کنند به حسین و حسن و محمد بن علی الباقر و محمد بن علی الجواد و ... ، بنی أمیه کدام‌یک از این شخصیت‌ها را دارند؟
8- شیخ عبدالله بن محمد بن عامر شبراوی شافعی ( متوفی 1171 هجری )در صفحه 168 از کتاب الاتحاف بحب الاشراف می نویسد (( کراماته کثیره و مناقبه شهیره )) کرامات او بسیار و مناقب او مشهور است.
9- یوسف بن اسماعیل نهبانی ( متوفی 1350 هجری ) در ج 1 ص 168 و 169 از کتاب جامع کرامات اولیا می نویسد (( محمد الجواد بن علی الرضا ، احد الاکابر الائمه و مصابیح الامه من ساداتنا اهل البیت )) محمد جواد فرزند علی الرضا ، از بزرگان ائمه و چراغان امت و از سادات اهل بیت بود.
10- شیخ محمد شیخانی نیز در ص 402 از کتاب الصراط السوی می نویسد : (( محمد جواد جلیل القدر و عظیم المنزله بود .
اینها همگی گوشه ای از کرامات و فضایل آقایمان محمد جواد ( سلام الله علیه ) بود و امیدوارم خداوند ما را از ادامه دهندگان راه آنحضرت قرار دهد.
شهادت حضرت ( علیه السلام ) را برتمامی مسلمانان عالم به ویژه شیعیان مخلصشان تسلیت عرض می کنم.
مو فق باشید
و من الله التوفیق
[/]
[/]

[=Times New Roman]سلام
مباحث مربوط به امی بودن پیامبر اسلام صلوات الله علیه را در این تاپیک دنبال کنید:
http://www.askdin.com/thread23699.html
لطفا فقط در مورد عنوان تاپیک اگر صحبتی هست بفرمائید و مطالب دیگر را در تاپیک های جداگانه مطرح کنید.
با تشکر

موضوع قفل شده است