برتری انسان یا ملائکه ؛ مسئله این است ؟
تبهای اولیه
مسلمانان در مسئله برتری انسان بر ملائکه اختلاف نظر دارند ؛ از جمله اقوال مختلف در این زمینه :
قول معروف كه به اشاعره هم منسوب شده اين است كه انسان افضل است، و مراد ما از فضيلت انسان، نه همه افراد انسانها است، بلكه افراد مؤمن است، زيرا حتى دو نفر هم اختلاف ندارند در اينكه عدهاى از افراد انسان از چارپايان هم پستتر و گمراهترند، و آنان عبارتند از منكران حق و لجوجها كه زير بار حق نمىروند، بنا بر اين چگونه ممكن است كه چنين جانورانى از ملائكه مقربتر باشند؟.
دليل كسانى كه گفتهاند انسان از ملك برتر است، يكى همين آيه شريفه " وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِيلًا".(اسرا/ 71)است كه البته كلمه كثير را به معناى جميع گرفتهاند، دليل ديگرشان رواياتى است كه مىگويد مؤمن نزد خدا گرامىتر از ملائكه است.
و اين رأى از مذهب شيعه نيز معروف است، و چه بسا اين استدلال را هم بكنند كه ملائكه مطبوع بر اطاعت خدايند، و اطاعت طبيعت و فطرى آنها است، اصلا قادر بر معصيت نيستند، به خلاف انسان كه هم مىتواند اطاعت كند و هم مخالفت، و سازمان وجودش را هم دو قسم نيرو تشكيل مىدهد يكى نيروهاى شيطانى و ديگرى رحمانى، يكى عقل و يكى شهوت و غضب.
پس انسان مؤمنى كه با نفس خود جهاد نموده، با آنكه مىتواند معصيت كند خوددارى نموده، در عوض خداى را اطاعت مىكند از ملائكه افضل است.
ولى با همه اين حرفها افضليت انسان به آن معنايى كه گذشت در ميان شيعه و اشاعره اتفاقى نيست، و از اشاعره كسانى هستند كه قائل به افضليت ملك شدهاند، مانند زجاج، و به ابن عباس هم نسبت دادهاند.
بعضى ديگر از ايشان قائل شدهاند به افضليت پيغمبران- بطور مطلق- از ساير موجودات، و بعد از اين سلسله فرستادگان از ملائكه بر ساير ملائكه و بر ساير افراد بشر، و سپس افضليت تمامى ملائكه بر تمامى بشر.
بعضى ديگر از ايشان قائلند به برترى كروبين از ملائكه بطور مطلق، آن گاه برجستگان بشر، سپس عموم ملائكه از عموم بشر، كه امام فخر رازى اين قول را اختيار كرده و به غزالى هم نسبت داده است.
و اما معتزله معتقد شدهاند به افضليت ملائكه از بشر و استدلال كردهاند به ظاهر آيه" وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ- تا آنجا كه مىفرمايد- وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِيلًا" كه تقريب استدلالشان در تفسير آيه گذشت.
زمخشرى به كسانى كه قائل به افضليت انسان از ملك شدهاند خيلى بدگويى كرده و در ذيل جمله" وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِيلًا" گفته است: مراد از كثير آن طور كه اينان پنداشتهاند جميع نيست، بلكه موجودات غير ملائكه است، و همين فضيلت براى بنى آدم بس است كه ما فوقشان ملائكه است، و غير از اين موجودات شريف و مقرب درگاه خدا ما فوق ديگرى ندارند.
و عجب از جبرى مذهبان است كه چطور در هر مسالهاى عكس وفاق را رفتهاند، و آن قدر در لجاجت پيش رفتهاند كه به خود جرأت دهند توهين بزرگى را مرتكب شده و انسان را بر ملائكه برترى دهند، با اينكه بارها از قرآن كريم شنيدند كه تا چه حدى ملائكه خود را احترام فرموده و تا چه اندازه به احترام نام ايشان را برده، و با اينكه مىدانند ملائكه چه اندازه به ساحت قدس خدا نزديكند، و چطور خداوند ايشان را نسبت به انبياء مانند انبياء نسبت به ساير مردم قرار داده آن گاه از فرط تعصب كارشان بدينجا كشيد كه حرفهايى و اخبارى سر هم كنند و ببافند، مثلا نقل كنند كه ملائكه گفتهاند: پروردگارا تو دنيا را به بنى آدم دادى، در آن دنيا مىخورند، لذت مىبرند ولى ما را از آن لذتها محروم ساختى حال از آخرت به ما بده، خداى تعالى هم در جواب فرموده به عزت و جلال خودم هيچوقت اين كار را نمىكنم و شما را كه با امر" كن" خلق كردهام در مقابل ذريه كسى كه او را به دست خود آفريدهام قرار نمىدهم، و آن گاه از ابى هريره روايت كردهاند كه گفته است: مؤمن گرامىتر است از ملائكهاى كه نزد اويند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ترجمه الميزان، ج13، ص: 223
علامه در المیزان در پاسخ به این اختلاف نظر می فرمایند :
نظير اين اشكال به استدلال قبليشان وارد است كه براى اثبات افضليت انسان
از ملك، كرده و مىگفتند: وجود انسان مركب است از قوايى كه او را به اطاعت مىخواند و هم از قوايى كه او را به معصيت مىكشاند، و اگر اطاعت را بر معصيت ترجيح داده و به سوى اسلام و عبوديت گرايش پيدا كند ارزش اطاعت او را از اطاعت ملائكه بيشتر است، چون اطاعت، فطرى ملائكه و ترك معصيت نيز از فطريات او است، پس بنى آدم بيشتر از ملائكه مىتواند به خدا تقرب جويد و ثواب و اجر بيشترى كسب كند.
و اين حرف پايه و اساسش يك اصل عقلايى است كه در جامعه بشرى معتبر شمرده شده، و آن اين است كه اطاعتى كه امتثال امر مولوى و يا نهى مولوى باشد از معصيت بهتر است، اطاعت باعث استحقاق اجر، و معصيت موجب استحقاق عقاب است، و اما اجر و ثواب هر وقت كه مورد استحقاق قرار گرفت وقتى اثر خود را مىكند كه انسان مخاطب به آن تكليف، در شرائطى باشد كه هم بتواند اطاعت كند و هم بتواند نكند، فعل و ترك برايش مساوى باشد، و اما اگر مساوى الطرفين نبود مثلا مخاطب، به اطاعت نزديك بود تا به معصيت و يا به عكس، حكم تفاوت مىكند، مثلا در تكليف اجتناب از زنا يك مرد عنين و يا پير مرد فرتوت كه تحصيل مقدمات چنين كارى برايش دشوار است، با يك جوان قوى كه اكثر موانع از پيش پايش برداشته و جز ترس از خدا هيچ مانعى ندارد مساوى نيستند، اگر آن عنين زنا نكرد نمىگوئيم اطاعت كرده ولى اگر آن پير فرتوت زنا نكرد مىگوئيم اطاعت كرده، و اگر آن جوان نكرد مىگوئيم اطاعت بيشترى كرده، و بر همين قياس ساير تكاليف را حساب مىكنند.
و در ملائكه چون مىبينيم راهى به سوى معصيت ندارند، نه غريزه شهوت و غضب دارند و نه چون انسان دچار هواى نفس مىشوند، اگر اين ملائكه خطابهاى مولوى خدا را اطاعت كنند اطاعتشان نظير زنا نكردن عنين و يا زنا نكردن پير فرتوت است، بنا بر اين انسان كه مجهز به وسائل گناه هست ولى گناه نمىكند از ملائكه برتر است.
اين آن تقريبى و آن حسابى است كه در جامعه بشرى اعتبار شده، ولى اشكالش اين است كه اگر اين حرف تمام باشد بايد اطاعت ملائكه اصلا ارزشى نداشته باشد، چون بنا بر اين نمىتوانند گناه بكنند، و مانند آدميان، كردن و نكردن يك عمل برايشان يكسان نيست، بنا بر اين هيچ شرافت ذاتى و ارزش جوهرى ندارند، زيرا اطاعتى اجر و شرافت دارد كه نافرمانيش هم ممكن باشد، و در حقيقت انقياد ذاتى كه هيچ وقت از ذات تخلف نمىكند اطاعت حقيقى نيست و اگر هم اطاعتش بناميم مجازى است. و اگر اين حرف درست باشد ديگر علتى ندارد كه ملائكه مقرب درگاه خدا باشند و يا اطاعتشان ارزش داشته و باعث مقام و منزلتشان شود.
و حال آنكه مىبينيم خداى سبحان ملائكه را داراى مقام قرب و زلفى دانسته و ايشان را در حظائر قدس و منازل انس جاى داده خزينههاى اسرار خود و حاملين امر و واسطههاى ميان خود و خلقش قرار داده و آيا اين همه مقام و منزلتها صرف گزاف و بدون شايستگى در خود ملائكه بوده؟.
چطور ممكن است چنين سخنى را در باره ملائكه گفت؟ و حال آنكه خداى تعالى در كتابش ايشان را ثنا گفته، يك جا فرموده است:" بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ" و نيز فرموده" لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ"» ، به طورى كه ملاحظه مىكنيد ذات ايشان را گرامى داشته است، بدون اينكه مقيد به قيدى كرده باشد، و اطاعتشان را و معصيت نكردنشان را مدح نموده است (پس معلوم مىشود نسبت به هر امرى از اوامر خدايى هم قدرت اطاعت دارند و هم قدرت معصيت).
و نيز در مدح عبادت و تذلل در برابر پروردگارشان فرموده" وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ" و نيز فرموده:" فَإِنِ اسْتَكْبَرُوا فَالَّذِينَ عِنْدَ رَبِّكَ يُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ هُمْ لا يَسْأَمُونَ" ، و نيز فرمود:" وَ لا تَكُنْ مِنَ الْغافِلِينَ إِنَّ الَّذِينَ عِنْدَ رَبِّكَ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ يُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ يَسْجُدُونَ" ، كه پيغمبر گرامى خود را دستور مىدهد خداى را ياد كند آن طور كه ملائكه او را ياد مىكنند و خداى را بندگى كند آن طور كه فرشتگان عبادتش مىكنند.
پس حق مطلب اين است كه صرف امكان فعل و ترك و اينكه انسان بطور مساوى به آن دو قدرت دارد ملاك اصلى فضيلت و بهترى اطاعت او نيست، بلكه اطاعت بشر از اين جهت افضل است كه از صفاى طينت و حسن سريرة او كشف مىكند، به دليل اينكه مىبينيم عبادت و اطاعت كسى كه مىدانيم داراى خبث سريرة و پليدى نفس است هيچ قيمتى ندارد، هر چند در تصفيه عمل و بذل منتهاى قدرت نهايت درجه سعى را كرده باشد.
مانند اطاعت منافق و آنها كه دچار مرض درونى مىباشند كه عملشان نزد خداى سبحان حبط است و خداوند حسناتشان را از ديوان اعمالشان محو مىكند، پس ملاك ارزش و فضيلت اطاعت، صفاى نفس مطيع و جمال ذات او و خلوصش در عبوديت است، و همين است كه او را از معصيت به سوى اطاعت مىكشاند، و وادارش مىسازد تا در راه خدا و اطاعت او و ترك معصيت او مشقتها تحمل نموده در نتيجه عمل و اطاعتش ارزش و نفاست پيدا كند.
و بنا بر اين ذات ملائكه كه قوامش بر طهارت و كرامت است و اعمالش جز ذلت عبوديت و خلوص نيت حكمى ندارد از جنس و ذات انسان كه با كدورتهاى هوا و تيرگىهاى غضب و شهوت مشوب و مكدر است افضل و شريفتر است، آرى كمتر اعمال انسانى از قضاياى شرك و شامت نفس و دخالت طمع خالى است.
به همين جهت قوام ذات فرشتگان از قوام ذات انسان افضل و اعمال فرشته خالصتر و خدايىتر از اعمال انسان است، اعمال فرشتگان همرنگ ذات آنان و اعمال آدمى همرنگ ذات او است، و كمالى كه انسان آن را براى ذات خود هدف قرار داده و در پرتو اطاعت خدا جستجويش مىكند، اين كمال را ملائكه به بيانى كه گذشت در ابتداى وجودشان دارا هستند.
البته اين هم هست كه ممكن است همين انسان كه كمال ذاتى خود را به تدريج يا به سرعت و يا به كندى از راه به دست آوردن استعدادهاى تازه كسب مىكند در اثر آن استعدادهاى حاصله به مقامى از قرب و به حدى از كمال برسد كه ما فوق حدى باشد كه ملائكه با نور ذاتيش در ابتداى وجودش رسيده، ظاهر كلام خداى تعالى هم اين امكان را تاييد مىكند.
براى اينكه در داستان خلق كردن خليفه براى زمين برترى انسان را براى ملائكه بيان كرده و فرمود: اين موجود در تحمل علم به اسماء، قدرتى دارد كه شما نداريد، او مىتواند علم به تمامى اسماء را تحمل كند، و همين تحمل مقامى است از كمال كه مقام تسبيح ملائكه به حمد خدا و تقديسشان به آن پايه نمىرسد، و مقامى است كه باطن انسان را از فساد و سفك دماء پاك مىكند، و لذا مىبينيم كه ملائكه به اين قانع شدند هم چنان كه فرمود:" وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ"
و نيز داستان مامور شدن ملائكه به سجده كردن بر آدم و اينكه همه آنان وى را سجده كردند يادآور شده و مىفرمايد:" فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ" و ما در تفسير آياتى كه راجع به اين داستان در سوره اعراف آمده روشن كرديم كه سجده ملائكه بر آدم از باب خضوع ايشان در برابر مقام كمال انسانى بوده، و آدم جنبه قبله را براى ايشان داشته، وى با وجود خود، انسانيت را در برابر ايشان مجسم نموده بود، اين بود آنچه كه از ظاهر آيات مورد بحث و ساير آياتى كه آورديم استفاده مىشد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ترجمه الميزان، ج13، ص: 227
سلام
برتری انسان یا ملائکه ؛ مسئله این است ؟
بنده فکر می کنم مساله ما این نیست . مساله این است که من چقدر در مسیر کمال و سعادت قدم برداشته ام . هرچند بحث علمی را قبول داریم ولی مساله ما این نیست . اگر در بند هوی و هوس و شک و تردید و ..... هستم مرا چه به تعیین افضل ما بین انسان و فرشته باید ببینم من بهترم یا حیوان و گیاه و خاک و چوب و سنگ
موفق در پناه حق
مرا چه به تعیین افضل ما بین انسان و فرشته باید ببینم من بهترم یا حیوان و گیاه و خاک و چوب و سنگ
برادر گرامی جناب آقای حامد : مسئله این است که یک انسان مومن و موحد هرگز خودش را با حیوانات و سنگ و چوب مقایسه نمی کند او همیشه در پی کمال است در پی رسیدن به تقرب و زلفی معبود خود است
اگر قرار باشد مبنای مقایسه را با کمتر از خود یعنی حیوانات و جمادات بگذاریم دیگر نیازی به رقابت و تلاش برای رسیدن به کمال نیست چرا که خداوند هم فرموده : وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِيلًا".(اسرا/ 71)
طبق نظر بیشتر مفسرین مدلول آیه این است که خداوند انسان را بر همه جن و حیوانات برتری داده و البته این آیه فرشتگان را شامل نمی شود زیرا این برتری و فضیلت مربوط به جهان مادی و دنیوی است که فرشتگان جزو آن نیستند .
با سلام و تشکر
راجع به برتری انسان نسبت به ملائکه می توان از آیات قرآن این مطلب را اثبات نمود:
اول آنکه خداوند ملائکه را امر به سجده آدم نمود و معنی ندارد وجود ناقصی مسجور وجود کاملی باشد. هرچند می توان گفت که علت سجده ملائکه بر انسان همان سری است که خداوند در وجود او نهاده است.
دوم آنکه خداوند در آیه 30 سوره بقره می فرماید: «و اذ قال ربک للملائکة انی جاعل فی الارض خلیفة» که مفاد این آیه خلافت مقام آدمی را به عنوان موجود اکمل ثابت می کند.
سوم آنکه خداوند در سوره ص از آیات 71 تا 76 علت سجده ملائکه به انسان را همان نفخ روح خویش می داند و نیز اضافه می فرماید که من آدم را به دو دست خود آفریدم که منظور همان تجلیات جمیع صفات جمالیه و جلالیه است.
چهارم آنکه در آیه 14 سوره مؤمنون در خصوص نحوه؟ آفرینش آدمی به خود تبریک می گوید: «فتبارک الله احسن الخالقین».
روایات هم به این برتری گواهی می دهند که در این مجال به همین اندازه بسنده می کنیم.
موفق باشید ...
منبع: پایگاه اینترنتی کتابخانه طهور.
سلام علیکم جمیعا
سپاسگذارم از زلفای عزیز که مطلب بسیار جالبی رو مطرح کردید ولی در این مقاله نویسنده مقاله خلطی کرده و آن اینست که نوشته اختلاف بین مسلمین و نظرات فرقه معتزله رو بعنوان نظر مخالف مطرح نموده.
اسلام دارای اصول و فروعی است در هر مذهبی
و فرقه جبریه وباطنیه این اصول فروع را تغئیر داده اند و بنوعی بدعت دست زده اند که آنها را از زمره مسلمین جدا میکند.
هرچند که تعدادی از ( بالاخص معتزلیون ) در پی جبران مفاهیم دستکاری شده بر آمدند باز با اینحال تا آنجائی که بنده نظراتشان را خواندم این تغئیر فایده ای در بازگشت به اصل نداشته
و البته همین تغئیرات هم مورد تائید عموم معتزلیون قرار نگرفت.
اعتقاد به جبری بودن عالم مادی اختیار و عواقب آنا را از انسان خواه ناخواه سلب میکند لذا بله فرشتگان در مقام برتریت قرار میگیرند.
یاحق
طبق نظر بیشتر مفسرین مدلول آیه این است که خداوند انسان را بر همه جن و حیوانات برتری داده و البته این آیه فرشتگان را شامل نمی شود زیرا این برتری و فضیلت مربوط به جهان مادی و دنیوی است که فرشتگان جزو آن نیستند .
سلام
نظر خوش بینانه شما مناسبتر است
موفق در پناه حق
بسم الله الرحمن الرحیم
سوای از مباحث نقلی (قرانی و روایی) باد گفت : از لحاظ خلقتی و وجودی چنانچه بررسی کنیم خلقت ملائکه از عقل محض است و خلقت انسان از عقل و شهوت و خلقت حیوان از شهوت تنها؛
حال ملائکه که خداوند را عبادت میکنند و هیچ معصیتی از آنها سر نمیزند به دلیل اینکه هیچ شهوتی ندارند که تمایل به گناه داشته باشند و چون عقل مجض هستند طبق آیه لا یعصون الله ما امرهم و یفعلون ما یومرون؛ فقط به عبادت الهی و انچه امر شده اند میشوند.
حیوانات نیز که فقظ شهوت دارند امر و نهی الهی و گناه و عبادت برایشان معنایی ندارد.
انسانها که از عقل و شهوت هستند اگر با اختیار که ویژگیی خاص انسان است عقل را انتخاب کند از ملائک برتر است زیرا با وجود شهوت عقل را انتخاب نموده است و اگر با اختیارش شهوت را اختیار کند و گناه انجام دهد از حیوانات پست تر است . اولئک کالانعام بل هم اضلّ؛ زیرا با وجود داشتن عقل ، شهوت را انتخاب نموده است.
با سلام مجدد
اگر انسان بتواند عقل خدادای اش را بر سایر قوایش حاکم کند و خود را به مقام انسان کامل نزدیک سازد نه تنها از جن و حیوان در عرصۀ عالم ماده برتری یافته بلکه بر فرشتگان عالم بالا نیز برتری خواهد یافت، و به جایی می رسد که ملک را توان پریدن و اوج گرفتن و تقرب یافتن نیست. به جایگاه "فکان قاب قوسین او ادنی" می رسد که ملک را توان راهیابی به آن نیست.
موفق در پناه حق