جایگاه عقل و ایمان در خدا باوری

تب‌های اولیه

49 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
جایگاه عقل و ایمان در خدا باوری

با سلام
در بحث های متعددی که شرکت داشتم همواره این سخن از سنت اگوستین طرح میشود

اوگوستین درباره رابطه عقل و ایمان وی معتقد است که علم بدون ایمان روبه سوی انحراف دارد. وباعث گمراهی انسان‌ها می‌گردد، پس انسان باید ابتدا ایمان بیاورد و در پرتو این ایمان است که می‌تواند از عقل استفاده کند چرا که در غیر این صورت به گمراهی کشیده می‌شود. عقل پس از ایمان آوردن می‌تواند در سایه سار عقل الهی به حقیقت مطلق دست پیدا کند.

انچه در باره جایگاه عقل گفته میشود بسیار نیکوست - اما سوالی که باقی است ایا با عقل میتوان به بنیادهای ایمان رسید؟ ایا با عقل میتوان تصویری درست از خدا ایجاد کرد به نوعی که همگان آن را یکسان ببینند؟؟ خیر - و دلیل آن واقعیت های بیرونی از انواع ایمان است
آیا میتوان با عقل بهشت یا جهنم و اخباری که از آنها نقل شده است را ثابت کرد؟؟ خیر
ایا میتوان با عقل ارزش اعمال عبادی را تعیین کرد؟؟ خیر - چرا نماز میخوانید؟ چرا 17 رکعت ؟ چرا صبح دو رکعت؟ چرا چهار رکعت نه؟ چرا حج؟ اگر عبادت نکنیم چه میشود؟ ایا عقل توان پاسخ گویی دارد؟
اینکه وجود خدا را بتوان با عقل ثابت کرد!!!! پس وجود و جایگاه انبیا در ایمان ما چیست؟ ایا وجود ایمان !!!! به انبیا و کارکرد آنها نشان از ناتوانی عقل نیست؟؟؟

در این تاپیک از دوستان دعوت میکنم نظر خود را در باره جایگاه عقل و ایمان در خدا باوری بیان کنند

عرض سلام و ادب خدمت دوستان

هر مساله​اي که طرح ميشود ابتدا نيازمند تعريف مفروضات آن مساله است. سوال طرح شده بسيار مهم و اساسي است لکن ابتدا بهتر است منظور از مفاهيم اصلي سوال مشخص شود:
منظور از ايمان چيست؟ آيا اعتقاد به دين و به طول کلي اعتقاد به کليه گزاره​هاي تصديق شده توسط دين مد نظر است يا اعتقاد به اصول اساسي دين منهاي دستورالعمل​هاي کاربردي و روزمره آن براي دينداران ؟
حتي مفهوم عقل ، آيا منظور همان خرد است؟ يا ...
مفهوم خداباوري نيز جاي بحث بسيار دارد. آيا منظور از خدا ، خداي اسلام است (الله) يا خدايي که در ساير اديان تعريف ميشود و يا آفريدگار (که اغلب غير مذهبي ها باورمند به آن ميباشند)

با سلام و عرض ادب
سوال و بحث خوبیست انشاالله دوستان هم شرکت کنند.
در ابتدا چند نکته در جواب عرض کنم:

الف) اصل ديانت (خداشناسي و رسالت و گرايش به معاد) با عقل به اثبات مي‏رسد.

ب ) آنچه را عقل به طور قطع به اثبات رسانده، چنان نيست كه شارع مقدس آن را طرد نمايد؛ مثلاً 4=2×2 اين گونه نيست كه دين بگويد خير 2×2 مساوي 5 است يا مثلاً بداهت عقل اصل عليت را ثابت مي‏كند، آن وقت دين بگويدخير لزومي ندارد كه هر معلولي، علت بخواهد.

ج ) آنچه را كه عقل به عنوان امر نيك يا زشت صد در صد قضاوت نمايد، مطرود شرع نيست؛ مثلاً قبل از هر چيزعقل زشتي دروغ و ظلم و خيانت را اعلام مي‏كند. حال شارع مقدس اين امر مسلم را نپذيرد و بگويد خير اين هر سه ازافتخارات يك انسان است. يا عقل به نيكي و زيبايي صداقت و اخلاص پي برده يا عدالت و وفاي به عهد را ارزش وكمال انسان قلمداد كرده است. آن گاه شرع بگويد خير اينها زيبا نيست و... . هرگز چنين نخواهد بود.

در اين جا شايسته است قبل از بررسي موارد ديگر، از كاربرد عقل در دين به برخي از متوني كه در راستاي ارزش عقل نقل شده اشارده شود:

الف) از امام صادق(ع) خطاب به هشام نقل شده كه مي‏فرمايد:« يا هشام! انّ للّه‏ علي الناس حجّتين: حجةً ظاهرةً و حجةً باطنةً:فامّا الظاهرة فالرّسل والانبياء و الائمّة عليهم السلام و امّا الباطنةُ فالعقول »؛ اي هشام! همانا كه خداوند بر مردم دو گونه حجت دارد: حجتي آشكار و حجتي پنهان. حجت آشكار او، رسولان، پيامبران و امامان هستند و حجّت پنهان عقول ايشان است»

ب ) و هم چنين باز از حضرتش خطاب به هشام چنين آمده كه:« يا هشام! انّ اللّه‏ تبارك و تعالي اكمل للنّاس الحجج بالعقول و نصرالنبيين بالبيان »؛ اي هشام! همانا خداي متعال حجت‏ها را براي مردم، به وسيله عقل‏هاشان كامل كرد و انبيا را به وسيله بيان ياري نمود».

ج ) باز از امام صادق(ع) در جاي ديگري نقل شده است كه مي‏فرمايد:« انّ اوّل‏الامور مبدأَها... العقل الّذي جعله اللّه‏ زينةً لخلقه ونوراً لهم. فبالعقل عَرَفَ‏العباد خالقهم و انّهم مخلوقون... و عرفوا الحسن من القبيح »؛ همانا، آغاز و مبدأ امور، عقلاست كه خداي متعال آن را زينتي براي خلق و نوري براي آفريدگان خويش قرار داده است. پس به وسيله عقل است كه بندگان خداآفريدگار خويش را مي‏شناسند و به مخلوق بودن خويش پي مي‏برند... و نيز به وسيله آن، خوب را از بد تشخيص مي‏دهند».
ابي جعفر محمد بن يعقوب الكليني اصول كافي، ج 1، ص 16.

ادامه دارد...

ادامه بحث:
از روايات مذكور چنين برداشت خواهد شد كه:

1- اعتبار عقل عملي در كنار عقل نظري‏است؛ يعني، همان طوري كه با عقل نظري به خداشناسي، راهنماشناسي و معادشناسي نائل مي‏شويم وچنين شناختي تكليف ما را تعيين مي‏كند. هم چنين شناخت نيكي‏ها و نكوهيده‏ها، زيبايي‏ها و زشتي‏هاي عقل از ديدگاه شرع تكليف ما راروشن مي‏سازد.

2- با همه ارزشي كه عقل انسان دارد؛ ولي به گونه‏اي نيست كه همه قوانين و وظايفي را كه براي كمال و سعادت انسان ضروري است بتوانددرك كند و نياز به پشتوانه نيرومند ديگري هم چون سفراي الهي و كتاب‏هاي آسماني نداشته باشد.

3- و از سوي ديگر استفاده مي‏شود كه ارسال پيامبران و فرستادن كتاب‏هاي آسماني بدان معنا نيست كه حتي ادراكات يقيني و بديهي عقل نيزحجت نباشد.

4- و در نهايت مي‏يابيم كه از ديدگاه شارع، ارزش وجودي افراد به ميزان سرمايه عقل و برد فكري آنهاست.

د ) مورد ديگري كه پاي عقل به ميان مي‏آيد، در ملازمات است. فرض بفرماييد كه شارع چيزي را واجب فرموده است. طبيعي است كه هر امري مقدمات و شرايطي مي‏خواهد تا به وقوع بپيوندد. اگر فرمود وضو و غسل واجب است، بنابر اين تهيه آب و مقدمات آن نيز به داوري عقل سليم انسان واجب خواهد بود. اين جاست كه حكم شرع برحكم عقل بار مي‏شود. هم چنين در مورد نهي و حرمت اگر چيزي از نظر شارع مقدس حرام و ممنوع شد، بديهي است كه مقدمات و شرايط آن نيز ممنوع مي‏گردد.

ه ) هر كجا كه عقل به درك مسائل نائل آيد، از ناحيه شرع نيز مهر تأييد خواهد خورد. ولي همه مي‏دانيم كه شعاع عقل در فهم بسياري از حقايق نارساست و در اين جاست كه حجت ظاهر و پيامبران الهي بايد به كمك انسان بشتابند. «علّمكم ما لم تكونوا تعلمون »؛ خداي سبحان به شما ياد داد آنچه را كه شما نمي‏توانستيد بفهميد و فرا بگيريد (بقره، آيه239).

و ) نكته حائز اهميت اين كه دين تضمين كننده احكام و دستورات عقلي است؛ بدين معنا كه وقتي عقل عملي ما فضايل اخلاقي را به عنوان وظايف انساني از ما درخواست مي‏كند، چه ضمانت اجرايي براي انجام چنين دستوراتي وجود دارد؟ گر چه در شرايط عادي وجدان اخلاقي مؤثر است ولي در نهايت و به ويژه در شرايط خاص اين ديانت است كه ما را وادار به انجام وظايف شرعي و از جمله وظايف عقل عملي خواهد ساخت.

پيرامون اين سؤال میتوانید به این منابع هم رجوع کنید:
اصول‏الفقه، ج 2، ص 109 مظفر
دروس في علم الاصول، ص 289 شهيد صدر
درآمدي بر حقوق اسلامي، ص 327 دفتر همكاري حوزه و دانشگاه

با سلام
مطالب ارزشمندی در بیانات دوستان دیده میشود با این حال برای ورود به بحث و امکان بررسی لازم است که محدوده و تقدم و تاخر ایمان و عقل به وضوح اشکار و تبین شود
کما انکه مطالب در عین اینکه عقلانی و منطقی بیان شده ولی خود عقل را در محدودیت شناخت قرار داده است و از سوی دیگر امور تربیت دینی با چنین لوازمی سازگاری ندارد - منظور این است که ایا مثلا در مدارس و اموزشگاه های دینی ابتدا وجود خدا و نبوت و معاد برای یک فرد به اثبات میرسد و بعد ان فرد تشویق به اطاعت از اوامر دین میشود یا بلعکس - بدیهی است که برای رانندگی اول تعلیم و گرفتن گواهی نامه رانندگی مقرر میشود و سپس به فرد اجازه رانندگی داده میشود - در حالیکه در دینداری عکس این مطلب عمل میشود و این پارادکس در عمل و نظر را چگونه با ابزار عقل میتوان توجیه کرد
امیدوارم عزیزان ضمن بیان استدلال به شیوه های عملی خداباوری در کنار دینداری نیز توجه داشته باشند

sina178s;90205 نوشت:
با سلام
مطالب ارزشمندی در بیانات دوستان دیده میشود با این حال برای ورود به بحث و امکان بررسی لازم است که محدوده و تقدم و تاخر ایمان و عقل به وضوح اشکار و تبین شود
کما انکه مطالب در عین اینکه عقلانی و منطقی بیان شده ولی خود عقل را در محدودیت شناخت قرار داده است و از سوی دیگر امور تربیت دینی با چنین لوازمی سازگاری ندارد - منظور این است که ایا مثلا در مدارس و اموزشگاه های دینی ابتدا وجود خدا و نبوت و معاد برای یک فرد به اثبات میرسد و بعد ان فرد تشویق به اطاعت از اوامر دین میشود یا بلعکس - بدیهی است که برای رانندگی اول تعلیم و گرفتن گواهی نامه رانندگی مقرر میشود و سپس به فرد اجازه رانندگی داده میشود - در حالیکه در دینداری عکس این مطلب عمل میشود و این پارادکس در عمل و نظر را چگونه با ابزار عقل میتوان توجیه کرد
امیدوارم عزیزان ضمن بیان استدلال به شیوه های عملی خداباوری در کنار دینداری نیز توجه داشته باشند

با سلام
و تشکر از عمار گرامی
جناب سینا این که جایگاه عقل و ایمان در مسیحیت با اسلام متفاوت است را اول باید برسی کرد !!
چون فکر کنم قصد شما هم از ایجاد تاپیک همین باشد!
در جهان مسیحیت، چون اصول اساسی مسیحیت رازوار و غیر عقلانی است و نمی توان از طریق عقل، آن ها را مستدل كرد، بسیاری از متفکران چاره ای جز آن ندیدند که بگویند: ایمان بیاورید تا بفهمیم نه این که ابتدا بفهمید و سپس ایمان بیاورید.
به نظر می رسد که دلیل عمده ایمان گرایی در مسیحیت همین رازوار بودن و غیر عقلانی بودن اصول مسیحیت باشد و حتی عقل گرایان مسیحی از فهم عقلانی اصول اساسی مسیحیت از جمله تثلیث و. .. در مانده اند و در این موارد چاره ای جز ایمان گرایی نیافته اند؛ بنابراین ایمان گرایی در حوزه مسیحیت در اسلام وجود ندارد، و آن هم به جهت اهتمام اسلام به تعقل و خردورزی است .

اما جناب سینا
در مکتب تشیع در عین حال که حجیت استدلال عقلی را باور دارد، به وحی نیز ارزش می دهد و بر اثر اعتقاد به تعامل این دو منبع به حقایق گرانبهایی نائل شده است.
استاد شهید مطهری در باب تفکر شیعی می گوید: مورخان اهل تسنن اعتراف دارند که عقل شیعی از قدیم الایام عقل فلسفی بوده است؛ یعنی طرز تفکر شیعی از قدیم استدلالی و تعقلی بوده است.
تعقل و تفکر شیعی نه تنها با تفکر حنبلی که از اساس منکر به کار بردن استدلال در عقاید مذهبی بود و یا تفکر اشعری که اصالت را از عقل می گرفت و آن را تابع ظواهر الفاظ می کرد مخالف و مغایر است، با تفکر معتزلی نیز با همه عقل گرایی آن مخالف است؛ زیرا تفکر معتزلی هر چند عقلی است، ولی جدلی است، نه برهانی؛ به همین جهت است که اکثریت قریب به اتفاق فلاسفه اسلامی شیعه بوده اند. طرفداران مکتب تشیع بر آنند که هم در رجوع به دین و هم در کشف احکام دینی نیازمند عقل هستیم، و احکام دینی یا به طور مستقیم یا به طور غیر مستقیم بر عقل مبتنی است.
همچنین عقل حجت الاهی در نهاد آدمی است و احکام الهی به دو طریق در دسترس آدمی قرار داده شده است: یکی از طریق وحی و متون مقدس و دیگری از طریق عقل؛ بنابراین همان طور که احکام صریح در متون مقدس دارای حجیت و اعتبارند، احکام بدیهی عقلی (اعم از نظری و عملی ) نیز اعتبار دارند؛ به همین دلیل، عقل یکی از منابع احکام دین ،لحاظ شده است؛ از این رو در اسلام هیچ گاه تعارض بین عقل و دین وجود ندارد؛ بلکه اگر تعارض هم هست، بین احکام عقلی و احکام نقلی است که آن هم با روش و شیوه خاص حل می شود؛ یعنی همان گونه که دو خبر متعارض را بر اساس ترجیحات باب تعارض حل می کنیم، همین طور هم تعارض حکم عقلی با حکم نقلی را مرتفع می سازیم؛
نتیجه آن که در حوزه اسلام، به عقل هم در جهت رجوع به دین و هم در مورد کشف احکام دینی، اهمیت بسیاری داده شده است و اصول دین اسلامی را می توان از طریق استدلال عقلانی مبرهن كرد.
و همچنین احکام جزئی هم یا هماهنگ با عقل و یا مبتنی بر عقل هستند؛ یعنی چون از طریق استدلال عقلی، حجیت قول معصوم علیه السَّلام به اثبات رسیده است، اگر سخنی و حکمی از معصوم صادر شد که عقل مستقیم توانایی درک آن را نداشت، چون با پشتوانه و تکیه گاه آن حکم عقلی است، قابل پذیرش است.

قرآن مجید اصولاً نزول قرآن را برای تعقل می داند: « اِنّا اَنْزَلْناهُ عَرَبیَّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونْ» (یوسف ،2).
ترجمه:همانا ما قرآن را به زبان عربی نازل کردیم؛ شاید تعقل کنند .

همچنین در آیه ای دیگر می فرماید: « اِنَّ شَرَ الدَوابِ عِنْدَ الله الصُمُّ البُکْمُ الَّذیْنَ لا یَعْقِلُونْ » (انفال، 22)
ترجمه: بدترین جنبندگان نزد خدا کسانی هستند که کر و لال اند و اصلاً تعقل نمی کنند.

در آیه ای دیگر می فرماید: اگر مردم سخن انبیای الاهی را می شنیدند یا تعقل می ورزیدند، هرگز گرفتار دوزخ نمی شدند. « قالُوا لَوْ کُنّا نَسْمَعُ اوْ نَعْقِلُ ما کُنّا فی اَصْحابِ السَّعیْر » (ملک، 10)
ترجمه: آن گاه گویند که اگر ما سخن انبیا را شنیده بودیم یا به دستور عقل رفتار می کردیم، امروز از دوزخیان نبودیم،

در آیه دیگر، افرادی را که بدون تعقل از پدران خود پیروی می کردند، نكوهش می كند. « وَ إِذا قیلَ لَهُمْ أتْبَعوا ما أَنْزَلَ الله قالوا بَلْ نَتْبَعُ ما الفَینا عَلَیه آبائُنا اوْ لَوْکانَ آبائُهُم لا یَعْقِلونَ شَیْئاً و لا یَهْتَدون»
ترجمه: و چون به آنها گفته شود: از چیزى كه خدا نازل كرده پیروى كنید، مى گویند: [نه ] بلكه از آنچه پدران خویش را بر آن یافته ایم پیروى مى كنیم.
آیا هر چند پدرانشان چیزى نمى فهمیدند و هدایت نیافته بودند [باز پیروى مى كنند]؟ (بقره، 170).

امام کاظم به هشام می فرماید: « یا هشام، إِن لله عَلَی النّاسَ حُجَتَین: حجه ظاهره و حجه باطنه فاما الظاهره فالرسل و الانبیاء و الائمه علیهم السلام و اما الباطنه فالعقول» (کلینی، اصول كافی ج 1، ص 16)
ترجمه:خداوند بر مردم دو حجت دارد: حجت آشکار و ظاهری و حجت باطنی. حجت آشکار، رسولان و انبیا و امامان هستند و اما حجت باطنی، عقول مردمند.

رسول خدا نیز در روایتی می فرماید: «اوّلَ ما خَلَقَ الله العَقْل»
ترجمه:عقل نخستین آفریده خداوند است.

امام صادق علیه السَّلام می فرماید: « العقل دلیل المؤمن» ترجمه: عقل راهنمای مؤمن است (کلینی، اصول كافی ج 1، ص25 ).
همچنین در روایتی دیگر می فرماید: هرکس عاقل است، دین دارد و کسی که دین دارد به بهشت می رود.

از این آیات و روایات به خوبی بر می آید که در اسلام اهمیت بسیاری به مسأله عقلانیت داده شده است.
همچنین گزینش و پیروی از دین نیز به وسیله عقل صورت می گیرد.
با عقل و استدلال عقلانی است که آدمی پیروی از دین را سعادت بخش می داند به نظر نمی رسد که هیچ فرقه اسلامی عقلانیت را به کلی انکار کرده باشد.
اختلاف فقط در قلمرو و حیطه کارکرد عقل است؛ بنا براین، متدینان از هر مسلک و مرامی به درجات گوناگون از عقل بهره می برند منتها بعضی از آن ها بیشتر و بعضی کمتر.

.
یا علی (ع)

sina178s;90143 نوشت:
اوگوستین درباره رابطه عقل و ایمان وی معتقد است که علم بدون ایمان روبه سوی انحراف دارد. وباعث گمراهی انسان‌ها می‌گردد، پس انسان باید ابتدا ایمان بیاورد و در پرتو این ایمان است که می‌تواند از عقل استفاده کند چرا که در غیر این صورت به گمراهی کشیده می‌شود. عقل پس از ایمان آوردن می‌تواند در سایه سار عقل الهی به حقیقت مطلق دست پیدا کند. انچه در باره جایگاه عقل گفته میشود بسیار نیکوست - اما سوالی که باقی است ایا با عقل میتوان به بنیادهای ایمان رسید؟ ایا با عقل میتوان تصویری درست از خدا ایجاد کرد به نوعی که همگان آن را یکسان ببینند؟؟ خیر - و دلیل آن واقعیت های بیرونی از انواع ایمان است آیا میتوان با عقل بهشت یا جهنم و اخباری که از آنها نقل شده است را ثابت کرد؟؟ خیر ایا میتوان با عقل ارزش اعمال عبادی را تعیین کرد؟؟ خیر - چرا نماز میخوانید؟ چرا 17 رکعت ؟ چرا صبح دو رکعت؟ چرا چهار رکعت نه؟ چرا حج؟ اگر عبادت نکنیم چه میشود؟ ایا عقل توان پاسخ گویی دارد؟ اینکه وجود خدا را بتوان با عقل ثابت کرد!!!! پس وجود و جایگاه انبیا در ایمان ما چیست؟ ایا وجود ایمان !!!! به انبیا و کارکرد آنها نشان از ناتوانی عقل نیست؟؟؟

با سلام به حق باوران
اگر عقل از درک همه این اموری که جوابش خیر است ناتوان است پس عقل در صحنه دین به چه درد می خورد ؟
آیا این خیر را دیگران هم قبول دارند ؟
آیا اندیشمندان و فلاسفه بزرگ هم چنین نظری دارند ؟
آیا در اسلام که عقلانیت قبل از ایمان مطرح می شود هم چنین چیزی مقبول است ؟
جواب ما خیر است .
در ادامه ادله آورده می شود .
موفق اهل حق

با سلام
دوست گرامی جناب رضا
اولا از اینکه در بحث شرکت میکنید سپاسگزارم
دوم اینکه معمولا در بحث و برای رسیدن به نتایج روشن لازم است که قدم به قدم و با تعیین ملاک های بحث و پله به پله در بحث پیش رویم - شما با اینکه خود را سیعه میدانید و نه از معتزله - همان اول به شیوه جدلی پرداختید - ایا نظری توسط مسیجیان در این تاپیک مورد بحث قرار گرفته بود که شما در نفی مسیحیت و نفی عقلانیت در آن نوشتید؟
سوم اینکه در مطالب با کلی گویی همه را مردود و نظر خود را ثابت شده و کاملا عقلانی نشان دادید مثلا اینکه اکثر فیلسوفان اسلامی شیعه بودند - ایا سند و مدرکی دارید؟؟ و همچنین بقیه بحث ها
ارسال پستی چنین بالا بلند هم حوصله زیاد میطلبد و هم نقد بر آن را طولانی تر
لذا درصورت تمایل به بحث چکیده مطلب خود را در حداکثر ده سطر و تقسیم بندی مشخص بیان فرمائید تا بتوان وارد بحث شد
با سپاس

sina178s;90143 نوشت:
با سلام
در بحث های متعددی که شرکت داشتم همواره این سخن از سنت اگوستین طرح میشود

اوگوستین درباره رابطه عقل و ایمان وی معتقد است که علم بدون ایمان روبه سوی انحراف دارد. وباعث گمراهی انسان‌ها می‌گردد، پس انسان باید ابتدا ایمان بیاورد و در پرتو این ایمان است که می‌تواند از عقل استفاده کند چرا که در غیر این صورت به گمراهی کشیده می‌شود. عقل پس از ایمان آوردن می‌تواند در سایه سار عقل الهی به حقیقت مطلق دست پیدا کند.


با سلام
اولا جناب سینا بنده جواب این متن قرمز رنگ شما را دادم !
چون این یعنی عقیده مسیحیت!!حالا اگر شما در پوشش و خفا این را بیان میکنید و برای اثبات متوسل به یک فیلسوف شدید!!
باید به عرضتان برسانم :
نخستین دیدگاه بر آن است که ایمان یا به تعبیری باورهای ایمانی با عقل سازگار است، برای مثال ایمان به خدا با عقل هماهنگی دارد که به آن عقل گرایی می گویند .در جهان غرب، بسیاری از متفکران، متکلمان و فیلسوفان از جمله توماس آکوئیناس (1224- 1274)، فیلسوفان حوزه کارتزین، جان لاک (1632-1704)، ایمانوئل کانت (1724-1804)، کلیفورد (1845-1879)، ریچارد سویین برن (1934- ) برآنند که ایمان و عقل با هم سازگاری دارند؛ البته آن ها در حیطه این هماهنگی با هم اختلاف دارند.
بعضی برآنند که باید به اصول اساسی مسیحیت ایمان آورد؛ ولی بقیه آموزه های دینی با دین هماهنگی دارد.
بعضی دیگر بر آنند که تمام آموزه های دینی با عقل هماهنگی دارد.

دوم :بنده تعجب میکنم از شما که؛ کسی که در تاپیک ۵ صفحه مطلب طولانی یکجا میگذارد و انتظار خستگی کسی را ندارد!!الان ۳ و ۴ تا پست کم حجم او را خسته میکند!؟

سوم :دوست گرامی میدانید مشکل کجاست!اگر کمی دایره تحقیق خود را در مورد
تفکر شیعه زیاد کنید به نگرش آنها در خدا باوری دست خواهید یافت!
اسلام در باب رابطه عقل و دین بر آن است که عقل و دین دو موهبت الاهی است که خداوند به بشر ارزانی داشته است آدمی با عقل و دین می تواند به سعادت جاودانه برسد.
عقل، دین را و دین، عقل را تأیید می کند
.
از مسائلی که نشانگر نظر مثبت دین اسلام به عقل و اندیشه است، فراخوانی بسیار گسترده انسان‌ها به تفکر و تعقل و تشویق آنها به کسب معرفت است.
تا آنجا که اسلام در مواردی تفکر را واجب دانسته مثلاً می‌گوید: اصل دین جز با تحقیق عقلانی پذیرفته نیست و البته تحقیق عقلانی هر کس به فراخور خویش است؛ یعنی آن پیر زن روستایی از راه چرخ نخ ریسی به خدا پی می‌برد و آن فیلسوف متعمق، با ادله و براهین فلسفی.

sina178s;90332 نوشت:
با سلام

سوم اینکه در مطالب با کلی گویی همه را مردود و نظر خود را ثابت شده و کاملا عقلانی نشان دادید مثلا اینکه اکثر فیلسوفان اسلامی شیعه بودند - ایا سند و مدرکی دارید؟؟
با سپاس

طرح مباحث الهیات به وسیله ائمه اهل بیت علیهم السلام و تجزیه و تحلیل آن مسائل - که نمونه آنها و در صدر آنها نهج البلاغه است - سبب شد که عقل شیعی از قدیم الایام به صورت عقل فلسفی در آید و البته این یک بدعت و چیز تازه در اسلام نبود، راهی است که خود قرآن پیش پای مسلمانان نهاده است و ائمه اهل بیت علیهم السلام به تبع تعلیمات قرآنی و به عنوان تفسیر قرآن آن حقایق را ابراز و اظهار نمودند.
اگر توبیخی هست متوجه دیگران است که این راه را نرفتند و وسیله را از دست دادند.
تاریخ نشان می دهد که از صدر اسلام، شیعه بیش از دیگران به سوی این مسائل گرایش داشته است.
در میان اهل تسنن گروه معتزله که به شیعه نزدیکتر بودند گرایشی بدین جهت داشتند، ولی چنانکه می دانیم مزاج اجتماعی جماعت آن را نپذیرفت و تقریبا از قرن سوم به بعد منقرض شدند.
احمد امین مصری در جلد اول ظهر الاسلام این مطلب را تصدیق می کند.
او پس از بحثی درباره جنبش فلسفی در مصر به وسیله فاطمیین که شیعی بودند،
می گوید:
و لذلک کانت الفلسفة بالتشیع الصق منها بالتسنن نری ذلک فی العهد الفاطمی و العهد البویهی، و حتی فی العصور الاخیرة کانت فارس اکثر الاقطار عنایة بدراسة الفلسفة الاسلامیة و نشر کتبها، و لما جاء جمال الدین الافغانی مصر فی عصرنا الحدیث و کان فیه نزعة تشیع و قد تعلم الفلسفة الاسلامیة بهذه الاقطار الفارسیة کان هو الذی نشر هذه الحرکة فی مصر.
فلسفه به تشیع بیش از تسنن می چسبد، و این را در عهد فاطمیون مصر و آل بویه ایران می بینیم. حتی در عصرهای اخیر نیز کشور ایران که شیعه است از تمام کشورهای اسلامی دیگر بیشتر به فلسفه عنایت داشت.
سید جمال الدین اسد آبادی که تمایلات شیعی داشت و در ایران تحصیل فلسفه کرده بود، همینکه به مصر آمد یک جنبش فلسفی در آنجا به وجود آورد.
ولی احمد امین در اینکه چرا شیعه بیش از غیر شیعه تمایل فلسفی داشته است، عمدا یا سهوا دچار اشتباه می شود.
او می گوید: علت تمایل بیشتر شیعه به بحثهای عقلی و فلسفی، باطنیگری و تمایل آنها به تاویل است.
آنها برای توجیه باطنیگری خود ناچار بودند از فلسفه استمداد کنند، و بدین جهت مصر فاطمی و ایران بویهی و همچنین ایران صفوی و قاجاری بیشتر از سایر اقطار اسلامی تمایل فلسفی داشته است.
سخن احمد امین یاوه ای بیش نیست.
این تمایل را ائمه شیعه به وجود آوردند. آنها بودند که در احتجاجات خود، در خطابه های خود، در احادیث و روایات خود، و در دعاهای خود عالیترین و دقیقترین مسائل حکمت الهی را طرح کردند.
نهج البلاغه یک نمونه از آن است.
حتی از نظر احادیث نبوی، ما در روایات شیعه روایات بلندی می یابیم که در روایات غیر شیعی از رسول اکرم روایت نشده است.
عقل شیعی اختصاص به فلسفه ندارد، در کلام و فقه و اصول فقه نیز امتیاز خاص دارد و ریشه همه یک چیز است.

رضا;90342 نوشت:
با سلام
اولا جناب سینا بنده جواب این متن قرمز رنگ شما را دادم !چون این یعنی عقیده مسیحیت!!حالا اگر شما در پوشش و خفا این را بیان میکنید و برای اثبات متوسل به یک فیلسوف شدید!!

.

با سلام
جناب حضرت رضا
اولا اینکه قرمز نوشته اید نظر و عقیده مسیحیت نیست
یا دروغ میگویئد - یا خبر ندارید یا خود را از مسیحیان بیشتر مسیحی میدانید یا اینکه برای مسیحیان تعیین تکلیف میکنید
دوم اینکه نظر مسیحیان بر نظر توماس اکوئیناس قدیس کلیسا هماهنگ است و در خدا باوری کلیسا و در تعالیم کاچیزما کاتولیک صریحا بیان شده است که انسان میتواند بدون باور دینی و بر اساس عقل و فطرت به خدا برسد
سوم اینکه با حمله شخصی و فرافکنی عقده های خود نمیتوانید جوی درست کنید که بحث را به بیراهه بکشید
چهارم نقد نظر یا اظهار نظر با متن تاپیک متفاوت است - و در باب موضوع من نه فقط نظر مسیحیت را ننوشته ام بلکه به نظر اسلام و خصوصا فرقه شیعه هم در باره موضوع نپرداخته ام که قصاص قبل از جنایت میکنید و بنده را به کمی اطلاعات در شیعه متهم میکنید
در ضمن اسامی چند نفر از فلاسفه شیعه را که در این باب نظرشان مساعد با افکار شماست را با رفرنس بیان فرمائید
امیدوارم از اسب غرور پائین امده و همسان با دیگران و حقوق مساوی با دیگران اطهار نظر فرمائید

حامد;90264 نوشت:
جواب ما خیر است . در ادامه ادله آورده می شود .

سلام بر اهل حق
و اما ادامه مطلب :
دین و آموزه های آن فی البداهه برای یک انسان مثل هر پدیده دیگری با معیار عقل سنجیده می شود .
اغلب انبیاء الهی برای اثبات حقانیت خود و ارتباط با رب العالمین ، معجزه می آوردند و افراد به آنها مومن می شدند اما اگر دقت کنیم همین ایمان نیز بر پایه یک برهان عقلی ناخودآگاه است و آن برهان عقلی این است :
این فرد مدعی ارتباط و سفارت از سوی رب العالمین است
رب العالمین بر هر کاری تواناست
پس سفیر او نیز باید بر هر کاری توانا باشد
این فرد مدعی ، کاری خارق العاده که از عهده افراد عادی بر نمی آید انجام داد
پس این فرد در ادعای خویش راستگو است
امثال این برهانها بطور ناخودآگاه به ذهن بینندگان معجزه می رسد لذا ایمان چنین افرادی نیز بر مبنای عقل و حکم عقلی است و اما آیا عقل پس از این نیز کارایی دارد ؟ آیا فردی که در فضای جامعه دینی دین را بطور طبیعی می پذیرد نیز بر مبنای عقل آنرا می پذیرد ؟
ادامه دارد ان شاء الله
موفق اهل حق

sina178s;90143 نوشت:
با سلام
در بحث های متعددی که شرکت داشتم همواره این سخن از سنت اگوستین طرح میشود

اوگوستین درباره رابطه عقل و ایمان وی معتقد است که علم بدون ایمان روبه سوی انحراف دارد. وباعث گمراهی انسان‌ها می‌گردد، پس انسان باید ابتدا ایمان بیاورد و در پرتو این ایمان است که می‌تواند از عقل استفاده کند چرا که در غیر این صورت به گمراهی کشیده می‌شود. عقل پس از ایمان آوردن می‌تواند در سایه سار عقل الهی به حقیقت مطلق دست پیدا کند.

انچه در باره جایگاه عقل گفته میشود بسیار نیکوست - اما سوالی که باقی است ایا با عقل میتوان به بنیادهای ایمان رسید؟ ایا با عقل میتوان تصویری درست از خدا ایجاد کرد به نوعی که همگان آن را یکسان ببینند؟؟ خیر - و دلیل آن واقعیت های بیرونی از انواع ایمان است
آیا میتوان با عقل بهشت یا جهنم و اخباری که از آنها نقل شده است را ثابت کرد؟؟ خیر
ایا میتوان با عقل ارزش اعمال عبادی را تعیین کرد؟؟ خیر - چرا نماز میخوانید؟ چرا 17 رکعت ؟ چرا صبح دو رکعت؟ چرا چهار رکعت نه؟ چرا حج؟ اگر عبادت نکنیم چه میشود؟ ایا عقل توان پاسخ گویی دارد؟
اینکه وجود خدا را بتوان با عقل ثابت کرد!!!! پس وجود و جایگاه انبیا در ایمان ما چیست؟ ایا وجود ایمان !!!! به انبیا و کارکرد آنها نشان از ناتوانی عقل نیست؟؟؟


با سلام
جناب پاستور سینا
این ها سخنان شما نیست ؟!!
اینکه میخواهید تزریق کنید نگرش پوسیده مسیحیت را جالب است!!

sina178s;90362 نوشت:
با سلام
جناب حضرت رضا
اولا اینکه قرمز نوشته اید نظر و عقیده مسیحیت نیست
یا دروغ میگویئد - یا خبر ندارید یا خود را از مسیحیان بیشتر مسیحی میدانید یا اینکه برای مسیحیان تعیین تکلیف میکنید
دوم اینکه نظر مسیحیان بر نظر توماس اکوئیناس قدیس کلیسا هماهنگ است و در خدا باوری کلیسا و در تعالیم کاچیزما کاتولیک صریحا بیان شده است که انسان میتواند بدون باور دینی و بر اساس عقل و فطرت به خدا برسد
سوم اینکه با حمله شخصی و فرافکنی عقده های خود نمیتوانید جوی درست کنید که بحث را به بیراهه بکشید
چهارم نقد نظر یا اظهار نظر با متن تاپیک متفاوت است - و در باب موضوع من نه فقط نظر مسیحیت را ننوشته ام بلکه به نظر اسلام و خصوصا فرقه شیعه هم در باره موضوع نپرداخته ام که قصاص قبل از جنایت میکنید و بنده را به کمی اطلاعات در شیعه متهم میکنید
در ضمن اسامی چند نفر از فلاسفه شیعه را که در این باب نظرشان مساعد با افکار شماست را با رفرنس بیان فرمائید
امیدوارم از اسب غرور پائین امده و همسان با دیگران و حقوق مساوی با دیگران اطهار نظر فرمائید


در کل جناب سینااگر فکر میکنید که میتوانید افکار منحرف را اینجا بیان کنید!!
راه را اشتباه آمدید!!
اینکه چالشهای مسیحیت را میخواهید با ایمان پر کنید و از لحاظ علمی سخنی ندارید که عنوان کنید و همانند لنگ زدن در تثلیث و ...!!و ...!!

sina178s;90362 نوشت:
اوگوستین درباره رابطه عقل و ایمان وی معتقد است که علم بدون ایمان روبه سوی انحراف دارد. وباعث گمراهی انسان‌ها می‌گردد، پس انسان باید ابتدا ایمان بیاورد و در پرتو این ایمان است که می‌تواند از عقل استفاده کند چرا که در غیر این صورت به گمراهی کشیده می‌شود.

این دیگاه مسیحیت نیست!!تو روز روشن و ......!!مشکل از عدم درک معرفت است!!
اين ديدگاه ريشه در سنت مسيحيت غربي دارد نيكلاس ولتر ستورف معتقد است كه اگوسيتن ايدة تقدم ايمان بر فهم معرفت را از كلمنت اسكندراني به ارث برده است: «ايمان مي‌آورم تا بفهمم» اما انديشة تقدم ايمان، بيش‌تر به نام آنسلم قديس (حدود 1109 ـ 1033 ـ م) شناخته مي‌شود.
شعار معروف اين كشيش ايتاليايي اين بود كه «ايمان بياور تا بفهمي» آنسلم با اين مثل مي‌گويد: در دين با گزاره‌هايي مانند وجود خدا، قضا و قدر، جبرو اختيار و سعادت و شقاوت انسان مواجهيم كه انسان نمي‌تواند به آنها معرفت يابد، پس بايد نخست و در نقطه آغاز به آنها ايمان آورد و باور كند تا شرط حاصل آيد و بعد به درك و اثبات آن نايل شود.
نگرش افراطي تقدم ايمان بر فهم را مي‌توان امروزه تحت عنوان «فييدئيزم» پي‌جست يعني گرايشي كه با اصالت دادن به ايمان، معرفت و فهم را به حاشيه مي‌راند در مقابل، ديدگاهي مطرح است كه معتقد به تقدم معرفت بر ايمان است سرآمد اين متفكران توماس آكويناس است كه ايمان را نحوه‌اي از آگاهي و معرفت تلقي مي‌كرد.

اما بگذارید نظر اسلام را برای شما بیان کنم
اكنون بايد ديد ديدگاه اسلام چيست؟
پاسخ با اين پرسش نيازمند كاويدن رابطه ايمان و فهم و معرفت است.
در نسبت سنجي ايمان و معرفت يا فهم مي‌توان انواع ذيل را مورد توجه قرار دارد:
الف: ايمان با فهم هيچ ارتباطي ندارد.
ب: ايمان مقدم بر فهم است و فهم پس از ايمان حاصل مي‌گردد.
ج: معرفت بر ايمان مقدم است حصول ايمان متوقف بر فهم و معرفت است.
حق آنست كه ايمان متبني بر فهم است هر چند ايمان آوردن در فهم پاره‌اي از حقائق ديني مؤثر است به عبارت ديگر ايمان و فهم توامان هستند و رشد يكي كمال ديگري را به دنبال دارد چنانكه امام علي ـ عليه‌السّلام ـ نيز فرموده‌اند: «الايمان و العلم اخوان توآمان رفيقان لايفترقان» علم و ايمان همانند دو برادر هميشه با هم‌اند و همانند دو رفيقند كه از هم جدا نمي‌شوند.
اينك به بررسي گزينه‌هاي فوق و جستن نسبت درست ايمان و معرفت مي‌پردازيم

الف: آيا ايمان با معرفت و فهم هيچ ارتباطي ندارد؟
برخي تصور كرده‌اند كه ايمان در جايي تحقق پيدا مي‌كند كه فهم و معرفت نباشد ايمان يعني«پرواز در ابرهاي ندانستن»
و عده‌اي ديگر گفته‌اند «شك كاملاً با ايمان ديني سازگاري دارد، و نه فقط سازگاري دارد بلكه مولفة ايمان ديني است»
اينگونه نسبت سنجي ميان ايمان و معرفت از تصور نادرست آنان از ايمان سرچشمه مي‌گيرد آنان گمان نموده‌اند ايمان يعني تسليم محض و كوركورانه(
مسیحیت)
در حاليكه ايمان در لغت يعني تصديق با خضوع و در اسلام يعني تصديق عالمانه به همراه خضوع و عمل.
از امام علي ـ عليه‌السّلام ـ پرسيده شد كه ايمان چيست؟ فقال ـ عليه‌السّلام ـ:« الايمان معرفة بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالار كان»
« در ايمان معرفت قلبي، اقرا لساني و رفتار جوارحي است».
اينك به نمونه‌هاي ديگري از متون ديني اشاره مي‌شود كه بر ارتباط نزديك ايمان ومعرفت دلالت مي‌كند:
1- لا اكراه في الدين قدتبين الرشده من الغّي فمن يكفرو بالطاغوت و يومن بالله فقد استمسك با العروة الوثقي.
اين اشاره دارد آنگاه كه حق و باطل روشن شده است انسان بدون هيچ اكرامي مي‌تواند كفر با ايمان را برگزيند.
2-«و اذا تيلي عليهم قالوا آمنابه انّه الحق من ربنّا»
اين آيه بيان مي‌كند آنان ايمان به آيات الهي آوردند زيرا آن آيات را حق نازل شده از سوي خداوند دانستند.
3- از امام علي ـ عليه‌السّلام ـ روايت شده است كه فرمودند انسان حقيقت ايمان را نمي‌چشد مگر آن كه در امر سه ويژگي باشد
تفقه در دين
و صبر بر مصائب
وتقدير و تدبير نيكو در امر معاش
يعني يكي از ريشه‌هاي ايمان معرفت و فهم است نه شك و شكاكيت البته هر چند علم و معرفت عامل دخيل در ايمان هست اما معرفت تمام ايمان نيست شاهد بر اين مدعا آيه شريفه «و حجدوا بها واستيقنتها أنفسهم» است كه بيان مي‌كند با آنكه دانستند كه معجزه خداست باز آن را انكار كردند و كفرور زيدند.
يا آيه شريفه‌اي كه مي‌فرمايد: «ان الذين ارتّدوا علي او بارهم من بعد ما بين لهم الهدي»
يعني پس از بيان شدن و روش شدن راه هدايت باز به دين پشت كرده و مرت شدند نتيجه آنكه گزينه الف باطل است و حق آنست كه ايمان با فهم مرتبط است و يكي از اركان ايمان فهم و معرفت است.

[=verdana]ب: آيا فهم پس از ايمان حاصل مي‌شود؟
با توجه به آنچه در بند الف گذشت نبايد انسانها را به ايمان كوركورانه دعوت كرد
[=Verdana]کاری را که در کلیساها انجام میدهند مگر غیر از این است جناب سینا [=Verdana]!!
[=verdana]بلكه بايد با ارائه استدلال و راهكارهاي دستيابي به معرفت و فهم از آنها انتظار ايمان داشت و خداوند سيره انبياء را در دعوت به تعاليم انبياء همينگونه معرفي كرده است و فرموده است: «ادع الي سبيل ربك بالحكمة و الموغطة الحسنه»
اي پيامبر مردم را به حكمت و اندرز به راه پروردگارت دعوت كن و نيز از همين جهت است كه خداوند انسانهايي را كه از روي علم و معرفت ايمان نياورده‌اند بلكه بطور مقلدانه و در پيروي از آباء و اجدادشان اعتقاداتي پيدا كرده‌اند مذمت نموده است و فرموده: «و اذا قيل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفينا عليه آباء نا أولوكان آباء و هم لايعقلون شيئّا و لا يهتدون»
خداوند ايمان رنخاسته از عقلانيت ومعرفت را مذمت مي‌كند البته ايمان و عمل به لوازم ايمان مانند تقوا ماية حصول روشنايي و معرفت مي‌شود و از اين رو انسان به فهم پاره‌اي از حقائق پس از ايمان و تقوا نائل مي‌شود شاهد بر اين سخن مانند آيه شريفه‌اي كه مي‌فرمايد: «ان الله يجعل لكم فرقاناً» اگر تقوا بورزيد خدا به شما فرقان و قوة تميز ميان حق و باطل مي‌بخشد بنابراين از ديدگاه اسلام هر چند ايمان حدوئا مسبوق به فهم و معرفت است اما خود زايندة نوع معرفت خواهد بود يعني رابطة ايمان و معرفت نوعي رابطه كنش و واكنش و تأثير متقابل است كه رشد هر يك كمال ديگري را در پي خواهد داشت«و اتقوالله ويعلّمكم الله»
تقواي الهي پيشه كنيد تا خداوند به شما علم عطا كند.
دربارة گزينه ب نتيجه آن است مراد آنست كه ايمان مبتني بر فهم نيست و فهم پس از ايمان حاصل مي‌شود اين سخن ناصواب است و اگر مراد آنست كه برخي فهم‌ها و معارف پس از ايمان نصيب آدمي مي‌شود مطلبي قابل قبول مي‌باشد. :Sham:

ج: آيا ايمان متوقف بر فهم است؟
اگر مراد آنست كه ايمان مبتني بر معرفت و مسبوق به فهم است اين همان چيزي مي‌باشد كه گفتيم حق است و ثابت نموديم اما اگر مراد آنست كه بايد تمام گزاره‌ها و حقائق ديني براي عقل آدمي مكشوف باشد و عقل به معرفت آنها نائل آيد نمي‌تواند به چنين چيزي ملتزم شد زيرا پاره‌اي از گزاره‌ها و حقائق ديني مي‌باشد كه از قلمرو خارج است و عقل توانايي درك آنها را ندارد مانند علم به غيب و احوال معاد و يا فلسفه برخي احكام مانند تعداد ركعات نماز. البته شكي نيست ايمان و تعبد به اين گونه امور اگر مبتني بر مبنايي عقلاني و استوار باشد مانند اثبات وجود خداوند و صفات كمال او و عصمت پيامبران و دين مي‌توان گفت چنين ايماني نيز مبتني بر معرفت و پذيرفتني است.

با سلام
جناب کمال الدین بهزاد
نقاش محترم جناب رضا
1 - آنچه در عنوان تاپیک طرح شده است بیان موضوع و سوالات وارد بر آن است که اتفاقا برای جلوگیری از تهمت ها و افترا های افرادی چون شما بیان شده است - تا مشت افرادی چون شما باز شود که با تهمت سعی در سیاه نمایی در مسیحیت دارید تا استدلال های آبکی خود را به خورد افراد کم اطلاع دهید
2 - همانطور که گفتم تعلیم کلیسا بر نظر توماس آکوئناس قدیس کلیسا توافق دارد - پس از دروغ پراکنی خودداری کنید
3 - منتظر استدلال اسلامی شما از عقلانیت هستم که البته فقط به این موضوع کع فلانی فلان گفت و فلانی بهمان را تائید کرد نوشته اید - امیدوارم برای یکبار هم شده کپی پست کردن را فراموش کنید و درصورتی که مطلبی از خودتان دارید بدون رنگ آمیزی بیان کنید - در ضمن اسامی فیلسوفان شیعی را که عقلانی بودند بفرمائید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
4 - برای من جای بسی تعجب است که با وجود این همه مطلب چرا برای هر مطلبی هر چند کوچک متوسل به اسناد و متون درون دینی که از نظر غیر مسلمان فاقد کمترین اعتبار است میشوید - ایا قصد دارید تا با ورود به متون اسلامی عدم عقلانیت شما را اثبات کنم ؟
بدیهی است در صورتی که به کپی پست و رنگ آمیزی ادامه دهید دیگر پاسخی نخواهم داد

sina178s;90743 نوشت:
آنچه در عنوان تاپیک طرح شده است بیان موضوع و سوالات وارد بر آن است که اتفاقا برای جلوگیری از تهمت ها و افترا های افرادی چون شما بیان شده است - تا مشت افرادی چون شما باز شود



چرا برای اینکه نمیتوانید با دلیل منطقی جناب رضا را قانع کنید ،متوسل به توهین و بی ادبی میشوید. هر چند طبق سابقه شما در تاپیکها و پستهای دیگر امری مسلم برای این سایت است که افرادی چون شما متأسفانه با ضعف علمی یا بهتر بگویم با جهل نسبت به آنچه میگویید فقط در پی تبلیغ نظر غلط و بی پایه و اساس خود هستید . ولی این را بدانید که به این هدف نخواهید رسید . رسالت ما نمیگذارد به افرادی چون شما اجازه چنین کاری را بدهیم.


بسم الله الرحمن الرحیم
کسی که معتقد است ایمان مقدم بر ایمان است. باید پرسید متعلق ایمان چیست؟ یعنی باید به چه چیزی ایمان آورد؟ به چه خدایی؟ آیا هرموجودی میتواند خدای ما باشد؟آیا یک بت،یک گاو ،یک شیطان و ... میتواند خدا قرار گیرد. از کجا بدانم موجودی را که به عنوان خدا انتخاب کرده ام و ایمان آورده ام واقعا آن چیزی است که در واقع خداست و حقیقتا" آفریننده است؟
اساسا" اینکه ایمان آوردن کاری خوب و پسندیده است ، طبق چه چیزی ثابت میشود؟
شما هزار بارهم که بگویی ایمان خوبست ،من حُسن ایمان آوردن را از کجا بیاورم؟ متعلق آن را چگونه بفهمم انچیزی است که حقیقت و واقعیت دارد؟


البته جناب رضای عزیز زحمت کشیدند و نظرات متکلمین مسیحی را آوردند و دیگر نیازی به تکرار نیست. و درست به عقیده مسیحیان اشاره کردند .


ولی وقتی به آیات قران عزیز رجوع میکنیم به راحتی تئوری اسلام را درباره این مسأله به راحتی مبفهمیم که از منظر اسلام عقل بر ایمان مقدم است اول با عقل به اثبات وجود خدای متعال میپردازیم سپس به او ایمان می اوریم .
البته اگر باز سینا نگوید چند نفر را نام ببرید اول باعقل چنین کاری کردند؟ و بحث مصداقی کنند. هر چند برای چنین سخنی نیز پاسخ به حد کافی وجود دارد.
از آنجمله جناب سلمان فارسی علیه الرحمه است که ابتدا زرتشت بود و با عقلش آیین زرتشت سازگار نیامد ،سپس به دین مسیح گروید و باز اموزه های انحرافی مسیحیت تیز با عقلش سازگار نشد و در نهایت با پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه واله آشنا شد و به اسلام گروید چرا که اموزه هایش با عقل و فطرت سازگار بود.


سلام علیکم جمیعا

عقل فی نفسه تحت تاثیر عوامل گوناگونی است ولی عقلی که رضای گرامی از آن با عنوان معرفت نام بردند عقلی است که مهارش دست هر سلیقه ای نیفتاده.

فی المثل اگر امروز یک نفر از پاسخ سوالش از مبلغ دینی ای خوشش نیاید عقل او تحت تاثیر احساس او قرار گرفته بدنبال یافتن پاسخی بر ضد آن خواهد افتاد.
تمایلات او بر او حکم میکنند و عقل او تحت تاثیر تمایلاتش استدلال مینماید.

حال اگر شخص مستندا و مستدلابفهمد که اشتباه میکند نفس او از پذیرش اشتباه و بازگشت به حق سر باز زده عقل را به یاری میطلبد.

مبحث فلاسفه اسلامی از عقل این عقل متاثر از هر نفسی نیست.

معرفت عقلی است ستوده شده در مفاهیم دینی.

و آن عبارتست از عقلی که از نفس پاک و حقگرا تبعیت میکند.

الان در حالیکه فلسفه ای که مورد نظر است ( فلسفه متریالیستی ) مورد تائید اهل دین نیست و موردتائید آنها فلسفه اسلامی ای است که امثال صدرا به آن استناد میکردند ولی باز با اینحال عقل معرفتی مورد تائید عالم تشیع است.

یعنی معرفت را مدح میکنند معرفتی که حتی با تشکیک به نهایت ممکنه به تمام گذاره های دینی بدنبال استدلال منطقی ای در احکام دینی میگردد.

یعنی گذاره عقل در مفاهیم شیعی و اسلامی رد نشده و نمیشود.

یاحق

حامد;90485 نوشت:
اما آیا عقل پس از این نیز کارایی دارد ؟ آیا فردی که در فضای جامعه دینی دین را بطور طبیعی می پذیرد نیز بر مبنای عقل آنرا می پذیرد ؟

سلام بر اهل حق
آیا عقل پس از نقشی که در اثبات اولیات دین دارد در سایر معارف نیز دستی دارد یا خیر ؟
تلاشهای عقلی و برهانهای مستقل فلاسفه درباره واجب تعالی بلکه ادله عقلی مستقل در اصول دیگر نشان دهنده نقش مهم عقل در بیان حقایق کلی هستی است بطوری که می توان یک بی دین را با سیر عقلی به اصولی از دین راهنمایی کرد . البته این حقیقت پنهان نیست که ادله مستقل فلاسفه بی تاثیر ازآموزه های دینی نبوده و نیست با این حال در خود براهین عقلی نشانی از گزاره های دینی نیست به همین خاطر است که بین فلسفه و کلام یک رابطه دوطرفه همیشگی بوده و هست با این تفاوت که فلسفه گزاره های دینی را با رساندن به اصول عقلی مستقل بطور نامحسوس پیگیری می کند اما در علم عقاید یا کلام تکیه زنی بر اصول عقلی واضح تر است مثلا توماس آکویناس بر عقاید ارسطو تکیه دارد همانطور که خواجه طوسی نیز چنین است .
و اما اصول ایقانی عقلی در بسیاری از موارد در کشف حقایق دینی ما را کمک می کند و یک نگاه تفصیلی در گزاره های اجمالی دینی عطا می کند .
مثلا نظریه مُثُل افلاطون با آن وضوحی که دارد چقدر زیبا ما را در برخورداری از یک تصویر واضح از این بیان قرآنی کمک می کند : ان من شی الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم
هیچ چیز نیست مگر اینکه گنجینه های آن در نزد ماست و ما آن گنتجها را جز به اندازه ای معلوم نازل نمی کنیم
پس عقل و اصول عقلانی در جای جای دین ما را کمک می کند .
و اما چه خوب است در مورد ماهیت ایمان هم بحثی انجام دهیم .
موفق اهل حق

با سلام
جناب آقای زمزم
کارشناس محترم پاسخگوی کلام
به نظر شما فقط مطالبی را که در دشمنی با مسیح و مسیحی است را میبینید - جال است که مطلب مشتند به سخن جناب رضا را که نوشتم ندید گرفتید و جای توهین کننده و توهین شوند را و افترا زننده و افترا شونده را عوض کردید - سخنان شما به حدی سخیف و دون شان یک کارشناس کلام است که از پاسخ به آن صرف نظر میکنم
اما بعد
آنچه اغلب در مباحث دیده میشود مبتنی بر یک تقسیم بندی است - اگر بخواهم ساده و مختصر بیان کنم - استدلال میشود با براهین متداول و علت و معلولی وجود خدا اثبات میشود - حال چون نمایندگان خدا در بین مردم انبیا هستند ؟؟؟؟؟!!!!! پس چون اموری را که عقلا قابل اثبات نیست از آنان میشنویم پس باید بپذیریم که راست میگویند و این اومر واقعیت دارند نظیر غیب یا روح و جن و فرشته و امثال آن
آنچه مبهم میماند این است که آیا خود خدا این نمایندگان را معرفی کرده است و ضامن صحت سخنان آنان است یا این یک ادعای شخصی انبیاست
خصوصا وقتی برخی از ادعا های انبیا با واقعیت های بیرونی مغایر و گاها کاملا در تضاد هستند و پذیرفتن آنها از عقل سلیم خطاست
در این زمره همان موارد جن و فرشته یا وحی یا معراج در ادعای حضرت محمد و یا سخن گفتن مستقیم موسی با خدا و کلمه الله و روح الله بودن مسیح است
بحث عقل و دین یک بحث برون دینی است و از آنجا که ابزار شناخت در این دو دایره با هم متفاوت است لذا نتایج آنها نیز مغایر هم هستند و در ارزش گذاری نظیر دو امر غیر قابل قیاس هستند
آنچه در عقلانیت دینی گفته میشود بین مدعیان دین اختلاف نظر حتی تضاد ارا وجود دارد در حالیکه آنچه در وادی عقل صرف است نه فقط بین دینداران بلکه دین داران و بیدینان اشتراک نظر وجود دارد
متاسفانه برخی از دوستان با ایجاد جو متشنج سعی در ابتر نمودن بحث دارند و امیدوارم عقلا تالار فارغ از این جوسازی در بحث شرکت کنند - این حقیر نیز در همین راستا از پاسخگویی از این افراد تبری خواهم جست
با سپاس

سلام بر اهل حق
سوابق افراد موثر است . آنها که با شنیدن دهها دلیل آخر سر هم به نپذیرفتن افتخار می کنند درحالیکه آن ادله را جواب هم نداده اند ذهنیتها را بسوی خاص هدایت می کنند و این طبیعی است . این نتیجه سوء برخورد خود فرد است .
و اما

sina178s;90813 نوشت:
استدلال میشود با براهین متداول و علت و معلولی وجود خدا اثبات میشود - حال چون نمایندگان خدا در بین مردم انبیا هستند ؟؟؟؟؟!!!!! پس چون اموری را که عقلا قابل اثبات نیست از آنان میشنویم پس باید بپذیریم که راست میگویند و این اومر واقعیت دارند نظیر غیب یا روح و جن و فرشته و امثال آن آنچه مبهم میماند این است که آیا خود خدا این نمایندگان را معرفی کرده است و ضامن صحت سخنان آنان است یا این یک ادعای شخصی انبیاست

1- برهان علیت برهان محکمی بر وجود واجب تعالی است و دلیل عادی نیست . اگر جوابی برای آن هست بیاورند
2- بین برهان علیت و ادله دیگر اثبات واجب و براهینی که به اثبات نبی منجر می شود رابطه ای مستدل و منطقی وجود دارد اگر منکران دلیلی بر رد دارند بیاورند
3- عقل در رابطه با خداوند و صفات او و همچنین ویژگیهای فرستاده اش اصول کلی از قبیل صدق می یابد که موجب پذیرش کلام نبی می شود پس پذیرش کلام پیامبر هم بر مبنای دلیل عقلی است . اگر ردی هست بیاورند
4- صدق قول نبی از چند راه ثابت می شود :
الف - انبیاء در دوران زندگی خود بین مردم به انسانهای صادق و راستگو شناخته شده بودند این صدق دائمی پشتوانه محکمی بر صدق آنها در مساله نبوت است
ب - انبیاء راستگو از سوی خدا مدعی نبوت بودند و با مردم از خدایی سخن می گفتند که معبود یگانه و خالق یکتای جهان است . اقوال ایشان از اندرز و پند گرفته تا دلیل و برهان را شامل می شد .
علاوه بر این بیانات خطابی که فطرت انسانها را هدف می گرفت و بیانات برهانی که اندیشه ها متوجه می ساخت فعلی خاص بنام معجزه داشتند که نشان از ارتباط با قادر متعال بود . این برهان محسوس ارتباط انبیاء را با منبع قدرت لایزال الهی ثابت می کرد هرچند عده ای با دیدن آن نیز راضی نمی شدند و با دادن نسبت سحر و جادو از پذیرش پیام دین در می رفتند
پس صدق انبیا را : سابقه صادقانه آنها ، برهان و دلیلشان بر معبود یکتا همراه با معجزه ایشان ثابت می کند .
ب - و اما پس از اثبات صدق نبی به صدق محتوای وحی اشاره می کنیم . وقتی در برهان اثبات واجب ثابت شد خدای متعال به نحو اطلاق تمام صفات کمال را برخوردار است پس دو صفت کمالی برای او ثابت می شود . یکی هدایتگر بودن که اقتضای آن هدایت انسانهای گمراه است و دیگری صادق بودن که اقتضای آن صدق کلام اوست .

sina178s;90813 نوشت:
خصوصا وقتی برخی از ادعا های انبیا با واقعیت های بیرونی مغایر و گاها کاملا در تضاد هستند و پذیرفتن آنها از عقل سلیم خطاست در این زمره همان موارد جن و فرشته یا وحی یا معراج در ادعای حضرت محمد و یا سخن گفتن مستقیم موسی با خدا و کلمه الله و روح الله بودن مسیح است

متن مصون از تحریف دینی مغایرتی با حقایق عالم خارج ندارد و تمام مثالهای ذکر شده از قبیل اموری اند که حواس ظاهری انسان آنرا درک نمی کند لذا اگر تکیه گاه عقل به غلط حواس صرف باشد نمی تواند وجود این امور را ثابت کند اما اگر عقل بر پایه های عقلانی مستقل از حواس تکیه کند قادر به اثبات اصولی است که بطور کلی یا حتی جزئی این امور ثابت شود .
sina178s;90813 نوشت:
بحث عقل و دین یک بحث برون دینی است و از آنجا که ابزار شناخت در این دو دایره با هم متفاوت است

ادیان دیگر را نمی دانم اما در متن دینی ما مسلمانان که قرآن کریم است حتی برهان عقلی بر وجود خداوند هست پس تقابلی بین عقل و دین نیست . در میان کلمات پیشوایان دین اسلام هم الی ماشاء الله براهین عقلی وجود دارد بطوری که بنیانگذار کلام دینی را می توان پیشوایان اسلام دانست
sina178s;90813 نوشت:
آنچه در عقلانیت دینی گفته میشود بین مدعیان دین اختلاف نظر حتی تضاد ارا وجود دارد در حالیکه آنچه در وادی عقل صرف است نه فقط بین دینداران بلکه دین داران و بیدینان اشتراک نظر وجود دارد

احیانا نویسنده این گفتار از آراء فلسفی کم اطلاع است . فقط من باب اطلاع خوانندگان به عرض می رسد آنچه جریان سوفسطایی ( مغالطه بازان ) را در عهد یونان قدیم و فلاسفه بوجود آورد - که به انکار هر نوع حقیقت یا علم معتبری حکم می کردند - اختلاف شدید آرا فلسفی بود .
اگر یک دوره فلسفه مختصر بخوانید می بینید که درکمتر مسله ای است که فلاسفه برآن اتحاد نظر داشته باشند .
موفق آن اهل حق

sina178s;90813 نوشت:
آنچه اغلب در مباحث دیده میشود مبتنی بر یک تقسیم بندی است - اگر بخواهم ساده و مختصر بیان کنم - استدلال میشود با براهین متداول و علت و معلولی وجود خدا اثبات میشود - حال چون نمایندگان خدا در بین مردم انبیا هستند ؟؟؟؟؟!!!!! پس چون اموری را که عقلا قابل اثبات نیست از آنان میشنویم پس باید بپذیریم که راست میگویند و این اومر واقعیت دارند نظیر غیب یا روح و جن و فرشته و امثال آن آنچه مبهم میماند این است که آیا خود خدا این نمایندگان را معرفی کرده است و ضامن صحت سخنان آنان است یا این یک ادعای شخصی انبیاست خصوصا وقتی برخی از ادعا های انبیا با واقعیت های بیرونی مغایر و گاها کاملا در تضاد هستند و پذیرفتن آنها از عقل سلیم خطاست در این زمره همان موارد جن و فرشته یا وحی یا معراج در ادعای حضرت محمد و یا سخن گفتن مستقیم موسی با خدا و کلمه الله و روح الله بودن مسیح است بحث عقل و دین یک بحث برون دینی است و از آنجا که ابزار شناخت در این دو دایره با هم متفاوت است لذا نتایج آنها نیز مغایر هم هستند و در ارزش گذاری نظیر دو امر غیر قابل قیاس هستند


سلام علیکم جمیعا

اجازه بدید جناب سینا چند مورد اینجا با هم مختلط شد.
مبحث جن و دیگر موجودات معنوی نیاز به تعقل از نوع پرورش یافته دینی دارد.
( که اگر تاپیک دیگری با این موضوع باشد عقل پرورش یافته دینی با عقل متریالی را میتوان کاملا با هم مقایسه کنیم)
ولی
پذیرش کلام انبیاء از طرف بندگان به امری بغیر از عقل هم بستگی دارد
و آن نفس تعالی جو و تعالی گرا و خدا جو است.

معجزه نبی اکرم صلی الله علیه و آله سخن اوست همانند کلام دیگر انبیائ الهی

آنها از مطلبی سخن میگویند که روح انسان و حتی جنیان هم به آن وابستگی دارد و اصالت را از کلام آنها در می یابند و به سمت کلام آنها جذب میشوند.

شخص بی دین هم که با کلام خدا که از طریق انبیاء نقل میشود ارتباط برقرار میکنند ولی بدلایلی نمیپذیرند که بعدها نام آن دلایل را عقل مینهند.

یعنی تنها مبحث عقل در میان نیست بعنوان ابزار و مبحث صحت کلام انبیاء نیز مد نظر است.

بعد با استدلال دینی خیلی مباحث قابل اثبات عقلی است.

یعنی فکر نکنید عقل در تضاد با دین است.

sina178s;90813 نوشت:
آنچه در عقلانیت دینی گفته میشود بین مدعیان دین اختلاف نظر حتی تضاد ارا وجود دارد در حالیکه آنچه در وادی عقل صرف است نه فقط بین دینداران بلکه دین داران و بیدینان اشتراک نظر وجود دارد


ادیان بالاخص از ماهیت روح انسان سخن میگویند و مبانی ای که بیان میکنند آلام روحی انسان را از بین میبرد و حتی زندگی دنیوی عقل گراهای متریال را هم در صورت انجام توصیه ها تغئیر میدهد.

آن دین و مذهبی که ادله عقلی نداشته باشد مشکل دارد.

و آن مبلغ دینی ای که نمیتواند بخش عقلی دین را که با عقل متریالها قابل توضیح باشد ارائه نکند مبلغ دینی نیست.

نتیجتا بقول شما آن مبلغ ناقص الفهم دین هم میشود هم رای عاقل نماهای متریال.

و اینجا نکته ای را عرض کنم. شما دقیقا دارید به مساله ای اشاره میکنید که رضای عزیز از مسیحیت نقل کردند.

یعنی این کلام شما

sina178s;90813 نوشت:
آنچه در عقلانیت دینی گفته میشود بین مدعیان دین اختلاف نظر حتی تضاد ارا وجود دارد در حالیکه آنچه در وادی عقل صرف است نه فقط بین دینداران بلکه دین داران و بیدینان اشتراک نظر وجود دارد


یعنی اینکه در عقاید شما تعریف شده که ابتدا ایمان بیاور بعد تعقل کن.

پس رضا مغرضانه سخن نگفت.

یاحق

قطعا ميان عقل و دين در جايي عدم اشتراکي بايد باشد. اگر قائل به اين باشيم که عقل از تاييد اصول اساسي دين (توحيد و ...) تا دستورالعملهاي سطح پايين در زندگي عادي را تاييد ميکند و مي يابد و مشکلي نيز با هيچ يک از بخش​هاي دين نداشته و نخواهد داشت ، قطعا اين سوال اساسي پيش مي​آيد که پس دين في​نفسه از خود چه دارد؟؟؟ پس چه نيازي به دين است؟؟
اگر به تاييديه اي که عقل بر دين مينهد در تمامي امور احترام بگذاريم ، دين مجموعه​اي از اعمال و رفتار و استدلالهاي عقلاني خواهد بود که نام دين بر آنها گذاشته ايم. لذا اگر بپذيريم کل دين ، جزئي از اين تاييديه ها خواهد بود، عقل محيط بر دين است و عملا دليل وجودي دين عبث و بيهوده خواهد بود.
به نظر من دين بسته اي از گزاره​ها ميباشد که سواي ميزان صحت و سقم اين گزاره​ها ، قطعا در بخش​هايي خارج از حيطه ارزش​گذاري عقلي است.

manmehdiam;90845 نوشت:
قطعا ميان عقل و دين در جايي عدم اشتراکي بايد باشد. اگر قائل به اين باشيم که عقل از تاييد اصول اساسي دين (توحيد و ...) تا دستورالعملهاي سطح پايين در زندگي عادي را تاييد ميکند و مي يابد و مشکلي نيز با هيچ يک از بخش​هاي دين نداشته و نخواهد داشت ، قطعا اين سوال اساسي پيش مي​آيد که پس دين في​نفسه از خود چه دارد؟؟؟ پس چه نيازي به دين است؟؟

سلام
عقل مثل یک مدیر است که تا ابزار مدیریتی نداشته باشد نمی تواند کاری کند . گزاره های دینی بخش عمده ای از ابزار مدیریتی عقل را در شناخت فراهم می آورد . مخصوصا در جزئیات عقل بسیار بیشتر به این گزاره های دینی نیاز دارد چون راهی برای کسب آنها غیر دین ندارد .
موفق در پناه حق

با سلام
متاسفانه با اینکه در هر سه پست قبلی توضیح دادم که بحث عقل و ایمان یک بحث برون دینی است متاسفانه دوستان در صدد هستند که به نوعی از بحث در مقابله با مسیحیت استدلال کنند
یا علم را برابر با عقل میپندارند یا فلسفه را معادل عقل میگیرند و یا سوال را با جواب اشتباه میگیرند - تا انجه هم که در پست ها موجود است بنده فقط طرح سوال کرده ام اما پاسخ های احتمالی دوستان به نظرات اعلام نشده بنده فراوان است - ایا اگر نویسنده مطلب مسیحی نبود یاز اینگونه استدلال میکردید؟ یکبار دیگر بخوانید و قضاوت کنید - متاسفنه آن بخش از مطالب هم که مخاطبشان بنده نیستم همه شعاری است - اینکه اسلام همه اش عقلانی است - یا شما در قران به غیر از عقلانیات چیزی نمی یابید
با این حال به بحث ادامه میدهیم و سوال اینکه آیا اساسی ترین رکن دین که بر تعالیم انبیاست در مورد خود نبی چه منطقی عقلانی دارد ؟ انتخاب نبی بر چه ملاکی بوده است؟ آیا نبوت خود بر خلاف عقلانیت در عدالت نیست؟ آیا اگر سخن نبی سخن خداست رواست که خدا سخنی از سر نادانی بزند؟ حمایت خدا از بهره مندی انبیا از لذایز دنیوی و حلال کردن هر چه آنان هوس کنند بر چه عقلانیتی استوار است؟

sina178s;91030 نوشت:
با سلام

با این حال به بحث ادامه میدهیم و سوال اینکه آیا اساسی ترین رکن دین که بر تعالیم انبیاست در مورد خود نبی چه منطقی عقلانی دارد ؟ انتخاب نبی بر چه ملاکی بوده است؟ آیا نبوت خود بر خلاف عقلانیت در عدالت نیست؟ آیا اگر سخن نبی سخن خداست رواست که خدا سخنی از سر نادانی بزند؟ حمایت خدا از بهره مندی انبیا از لذایز دنیوی و حلال کردن هر چه آنان هوس کنند بر چه عقلانیتی استوار است؟


[=Verdana]
با سلام
جناب سینا شما چرا برش بیراه در سخنان خود میزنید !!؟
این تاپیکیست که تصویر پیامبران را در کتاب مقدس شما عنوان کرده اند !

آیا این سخنان را خداوند به نبی گفته که زده شود؟
آیا رسولان خداوند این چنین بودند!!؟
دنیای که از ان یاد میکنید چه جوابی به اینها داده است!
این گفتاری که در مورد پیامبران در کتاب مقدس شما آمده از عقلانیت است و یا ایمان مسیحیت؟!!
[=Verdana] دوستان خود قضاوت کنید تصویر پیامبران را در کتاب مقدس!!

http://www.askdin.com/showthread.php?t=8386

.
.

سلام بر اهل حق

sina178s;91030 نوشت:
متاسفانه با اینکه در هر سه پست قبلی توضیح دادم که بحث عقل و ایمان یک بحث برون دینی است متاسفانه دوستان در صدد هستند که به نوعی از بحث در مقابله با مسیحیت استدلال کنند یا علم را برابر با عقل میپندارند یا فلسفه را معادل عقل میگیرند و یا سوال را با جواب اشتباه میگیرند - تا انجه هم که در پست ها موجود است بنده فقط طرح سوال کرده ام اما پاسخ های احتمالی دوستان به نظرات اعلام نشده بنده فراوان است - ایا اگر نویسنده مطلب مسیحی نبود یاز اینگونه استدلال میکردید؟ یکبار دیگر بخوانید و قضاوت کنید - متاسفنه آن بخش از مطالب هم که مخاطبشان بنده نیستم همه شعاری است - اینکه اسلام همه اش عقلانی است - یا شما در قران به غیر از عقلانیات چیزی نمی یابید

بعضی ها توان مدیریت تاپیک را ندارند یا بخاطر تفاوت زیاد دیدگاهها و نظراتشون با دیگران یا بخاطر تعصبات بی جا یا بخاطر کمی اطلاعات
sina178s;91030 نوشت:
سوال اینکه آیا اساسی ترین رکن دین که بر تعالیم انبیاست در مورد خود نبی چه منطقی عقلانی دارد ؟

یعنی چه ؟ بحث مطابقت دعوت انبیاء با عقل گذشت و در کتب عقاید بطور مفصل آمد فرد بی اطلاع مراجعه کند
sina178s;91030 نوشت:
انتخاب نبی بر چه ملاکی بوده است؟ آیا نبوت خود بر خلاف عقلانیت در عدالت نیست؟

بر ملاک شایستگی ذاتی و طهارت باطنی بوده است که وی را لایق ارتباط با رب العالمین ساخت مثل یک رادیو که ساختارش اورا شایسته دریافت امواج صوتی می کند و بسیاری از شایستگی هایی که در متن آفرینش هست که مقتضی ارتباطی خاص می باشد و اصلا با عدالت که به معنای قرار گرفتن هرچیز در جایگاه شایسته خویش است ندارد .
sina178s;91030 نوشت:
آیا اگر سخن نبی سخن خداست رواست که خدا سخنی از سر نادانی بزند؟
در کتب مصون از تحریف هیچ کلامی که بوی نادانی خدای علیم حکیم بدهد وجود ندارد البته در کتب تحریف شده که کلام بشر نادان در آن آمد بله ممکن است بسیار باشد که آن هم کلام خدا نیست
sina178s;91030 نوشت:
حمایت خدا از بهره مندی انبیا از لذایز دنیوی و حلال کردن هر چه آنان هوس کنند بر چه عقلانیتی استوار است؟

خدای متعال تابع هوس هیچ کس نیست و حلال ساختن اموری که لازمه یک زندگی متعادل انسانی است هیچ منافاتی با حکمت الهی ندارد . اگر در بعضی ادیان افراط و تفریطهایی هست به دلایل خاصی است که جای بحث خود را دارد مثلا تجرد حضرت مسیح صرفا بخاطر عدم تمکن ایشان در ادای حقوق خانواده بخاطر سفرهای دائمی بوده است که در دین مسیحیت به رهبانیت و ممنوعیت ازدواج رهبانان منجرشد .
موفق اهل حق

با سلام
از آنجا که متاسفانه برخی سعی در مسیحی و مسلمان کردن بحث دارند یک نظریه غالب در عقلانیت نبوت و ایمان منطبق بر عقل !!! را از دانشمند ایرانی محمد ابن زکریای رازی کپی پست میکنم شاید تاثیری بر گفتار خارج از بحث داشته باشد:

رازی می نويسد : « تمام افراد بشر در سرشت مساوی بوده و به گونه برابر از موهبت خرد برخوردار اند و ايمان کورکورانه برای آنها اهانت بار خواری است. افزون برآن ، خرد افراد بشر را قادر ميکند تا حقايق علمی را خيلی زود درک کنند. ( پيشوايان مذاهب ) ، اين بزهای نر با ريش های دراز ، نمی توانند ادعا کنند که از کوچکترين برتری معنوی يا خردگرايانه بهره ای داشته اند. اين بزهای نر وانمود ميکنند که از سوی خدا برای بشريت پيام آورده اند و زندگی خود را در راه برتر بينی خود نسبت به ديگران می گذرانند و کوشش ميکنند ، توده های مردم راه به فرمان برداری از سخنان الله که به راستی در بردارندهً سود و فايده ، خود آنهاست ، فراخوانند. معجزه های پيامبران ، شيادی و حيله گری و شرع داستان های دروغی است. بزرگترين دليل پوچی م بيهودگی سخنان پيامبران آنست که آنها نسبت به يکديگر سخنان ضد و نقيض و ناهمگون ميگويند. آنچه را که يکی از آنها حقيقت بدون چون و چرا ميدانند ف پيامبر ديگر آنرا انکار و رد ميکند ، با اين وجود ، هريک از آنها ادعا ميکنند ککه تنها او راست و درست می گويد. بدين ترتيب ، دورنمايه عهد جديد با تورات تناقض دارد و قرآن دورنمايه انجيل را نادرست می خواند. قرآن ، ترکيب ناهمجوری ( افسانه های پوچ و متناقضی ميباشد ) که به گونه خنده داری لاف ميزند که غير قابل تقليد است ؛ در حاليکه در واقع ، ماهيت زبان و نگارش آن ، همه مسخره و بيهوده است ، دليل پيروی افراد مردم از رهبران مذهبی را بايد در رسم و عادت ، سنت و تنبلی آنها در کاربرد هوش و خرد شان جستجو کرد. اديان و مذاهب ، همچنين ، يگانه سبب جنگ های خونينی شده اند که افراد بشر را به روز سياه نشانده است. اديان و مذاهب ، همچنين با تمام وجود با انديشه گريهای فلسفی و پژوهش های علمی دشمنی ميورزد ، زيرا تنها همين عوامل اند که ميتوانند سرشت فاسد و زيان آور واپسگری آنها را آشکار سازند. نوشتار های به اصطلاح مقدس بی ارزش و پوچ بوده و پيش از آنکه برای بشر فايده داشته باشند ، به آنها زيان رسانيده اند ؛ ( درحاليکه نوشتار های باستانی مانند آثار افلاطون ، ارسطو ، اقليدوس و سقراط ، خدمات شايانی به بشريت کرده اند.) 46 انديشه و آراء حضرت رازی را که ابن وراق بی پرده و بدون مصلحت انديشی های جبونانه بيان نموده است ، به بيان اندک ملايم تر آن ساير محققين و پژوهشگران هم تاييد نموده اند. مثلا مرتضی راوندی در کتاب تاريخ فلسفه در ايران به نقل از دايرتالمعارف فارسی ، و پژوهش ( هانری کربن ) دانشمند فرانسوی در باره رازی می نويسد : « به نظر رازی تعاليم گوناگون و متناقض پيغمبران ، خلاف حقيقت است زيرا حقيقت واحد است.

درحاليکه مذاهب با يکديگر متناقضند. اعتماد مردم به سران مذهبی ناشی از عادت و تنبلی است ، مذاهب يکی از علل جنگهايی است که بشر را ، به نيستی می کشاند ، مذاهب دشمن تفکر فلسفی و تحقيق علمی هستند...... هانری کربن دانشمند فرانسوی در باره رازی می نويسد : « رازی انبياء را فرستاده خدا نمی دانست و معتقد بود که بيدار کردن مردم وظيفهً فيلسوفان است ، ولی اسماعيليه برانگيختن و بيدار ساختن نفوس بيشتری را فقط کار انبيا می شمرند ، رازی با اين انديشه مخالفت می کرد و می گفت تمام افراد بشر مساوی و برابر اند و قابل قبول نيست که خداوند يکی از افراد بشر را برگزيند ووظيفه نبوت و هدايت ديگران را به او واگذارد. اين وظيفه نبوت جز آنکه نتايج شومی ببار آورد چه حاصلی دارد ؟ جز جنگهای خونين و باور های پوچ چه ثمری ببار می آورد. اسماعيليه می گويند منظور از فرستادن انبيا هدايت انسانها به حقيقت يعنی به باطن اديان است .... و آنگهی آيا فيلسوفان بين خود اختلاف ندارند و مرتکب خبط و خطايی نشده اند؟ رازی در پاسخ می گويد : اين نکته نه به دروغ مربوط است و نه به خطا ، هر يک از فلاسفه کوششها کرده اند و براثر آن به جاده صواب راه يافته اند.» 47 برعلاوه ( ابوالقاسم پرتو ) در کتاب انديشه های فلسفی ايرانی ، زير عنوان رازی و رهايش از خيرگی می نويسد : « رازی باور دارد که خدا دادگر است. بايسته ی اين دادگری آنست که در آفرينش آدميان همگی را ( برابر ) بيافريند و يکی را بر ديگران برتری ننهد. پيامبران خود را بر گزيدگان خدا می نامند که برای آموزش و راهنمايی آدميان برانگيخته شده اند.

خدا برای رهنمايی آفريدگانش نيازی به ميانجی و فرستاده ندارد ، اگر اورا توانايی آن است که پيامبری را با راه راست آشنا گرداند ، ناگزير اين توانايی نيز در اوست که همگی آفريدگان خود را براه راست رهنمايی کند. ( پيامبری ) و فراخوانی مردم بسوی خدا نيز کار بيهوده ای است زيرا در باور های دينی ، خداست که بندگانش را به هرگونه که بخواهد می سازد و بدی و نيکی را در نهاد آنان می کارد. ( از ميان توده ها آيه بظور نمونه آيه 129 سوره عمران و آيه 88 سوره زنان مبين تاييد بيان رازی ميتواند باشد. م ) هم چنين خرد نمی پذيرد که خدای دادگر به يکی از آفريدگانش مهر بورزد و او را به پايگاه پيامبری برکشد. اگر بپذيريم که برانگيختن پيامبران از سوی خداست ، ناگزير بايد در مهربانی و دوستی او به بندگانش نيز دو دل گرديم. بدينگونه ( پيامبری ) نه تنها باپيشينه ی فروز های خدايی چون دادگری و مهربانی ناسازگار است که خود ميوه دشمنی و کينه توزی با آفريدگان خداست. زيرا پيامبران هر يک دين و باور داشت و ايمان ويژه ای را بنياد می گذارد و پيروان دين ها و باور داشت ها با يکديگر به نبرد و ستيز می پردازند ، زيرا هيچ يک دين ديگری را باور ندارد. » 48 عنقای بلند پرواز درستی پيش بينی ها و نظريات حضرت زکريای رازی را امروز در نهصد سال بعد از او نيز ميتوان به واقعيت مشاهده نمود که چگونه تقابل اديان و مذاهب از يک سو و دين بحيث کل در مقابله با عقل و آزادی و عدالت و ترقی و تمدن ازسوی ديگردنيا را درخاک و خون کشانيده است و آرامش و زندگی را ازمردم گرفته است. بطور نمونه افغانستان ، ايران ، پاکستان ، تاجکستان ، عراق و همه کشورهای آسيا و افريقا و اروپا و امريکا ، مسلمان ، کافر ، شيعه ، عيسوی ، يهود ، وهابی ، بهايی ، اسماعيليه و احزاب اينها که به صدها می رسد ، و همه در جنگ اند، همه می کشند ، ويران می کنند و می سوزانند ، که نسل امروز همه شاهد اند. بناء حضرت زکريای رازی به ماهيت اين همه ناراوايی ها و پلشتی ها علما پی برده و سير اين حوادث خونين و مردم گزايی ( انسان آزاری ) را چه در مقطع زمانی که خود می زيسته و قبل از آن را در تواريخ مطالعه کرده بوده است. که سرانجام به نتيجه يی ميرسد که مضمون آن نفی ترفند هاست.

مساله رد نبوت از سوی حضرت رازی را داکتر ذبيح الله صفا هم در تاريخ ادبيات درآورده می نويسد : ( رازی راجع به نبوت می گفت چون خداوند عادل است همهً بندگان خويش را مساوی خلق کرده و هيچکس را بر ديگری برتری نداده است و حکمت بالغهً او برای رهنمايی خلق چنين اقتضا می کند که ازاين طريق ايجاد تفرقه ميان خلق نمايد و پيروان هر پيامبری را با ديگران به جنگ و ستيز وادار سازد و معجزات و مدعيان نبوت را نيز خدعه و نيرنگ ميدانست. » 49 يکی ديگر از اصول تعليمات اخلاق حضرت رازی که ناشی از جهان بينی مادی و مترقی او به شمار می آيد ، تاکيد بر ( لذت دايم ) است ، دراين رابطه پژوهشی است از علی ميرفطروس که می نويسد : « تعليمات اخلاقی رازی از تفکر مادی و مترقی او ناشی می شود ، اينکه شريعتمداران و ايديا ليست ها کوشش کرده اند تا تعليمات رازی را ضد اخلاق و لذت جويی محض جلوه گر سازند ، صحيح نيست. او در کتاب ( سيرت الفلسفيه) اگر چه بر ( لذت دايم ) تاکيد می کند ، اما بايد دانست که اين اصول اخلاقی در برابر آيين اخلاقی عرفا و الهيون که ( لذت های طبيعی را حقير ميداشتند و برای رسيدن به ( لذت مطلق ) از نياز ها و نعمت های طبيعی ( پرهيز ) ميکردند)) قدعلم می کند.

رازی تاکيد می کند (( .. ليکن اختيار اين سيرت ، مستلزم آن نيست که انسان شيوه مرتاضين هند و يا روش ( نصاری ) را در رهبانيت و انزوا در صومعه ها و يا طريقهً جمعی از مسلمين را در اعتکاف ( ماندن ) مساجد و ترک مکاسب و اقتصاد ( کوتاهی ) در خوردن و پوشيدن ، پيشهً خود کند و از لذت فعلی ( اين جهان ) چشم بپوشد. بلکه بايد بديدهً عقل در لذايذ ببينند و آنهآيی را پيشه کند که عواقبی وخيم و دردناک نداشته باشد.
این مطلب گزیده است از مطلب (( ستاره یی بر ستاویز سپهر خرد )) از سایت ماشال

منابع و مأخذ

42 ـ مروج الذهب و معادن الجوهر ، ابوالحسن بن حسين مسعودی ، جلد دوم ، ص 530

43 ـ تاريخ ادبيات در ايران ، جلد اول ، ص 286

44 ـ تاريخ اجتماعی ايران ، مرتضی راوندی ف جلد دهم ، ص 136

45 ـ تولد ديگر ، شجاع الدين شفا ، ص 214 ـ 215

46 ـ اسلام و مسلمانی ، ابن وراق ، ص 514 ـ 515

47 ـ تاريخ اجتماعی ايران ، رواندی ، جلد دهم ، ص 137 ـ 138

48 ـ انديشه های ايرانی ، نوشته ابوالقاسم پرتو

49 ـ تاريخ ادبيات در ايران ، داکتر ذبيح الله صفا ، جلد اول ، ص 292

50 ـ حلاج ، علی مير فطروس ، ص 117

51 ـ تاريخ ايران زمين ، حسين خنجی ، از سايت ايران تاريخ ص 206 ـ 207

52 ـ فلسفه زرتشت ، داکتر فرهنگ مهر ، ص 29

53 ـ سير حکت در اروپا ، جلد اول ، محمدعلی فروغی ، ص 116

sina178s;91071 نوشت:
با سلام از آنجا که متاسفانه برخی سعی در مسیحی و مسلمان کردن بحث دارند یک نظریه غالب در عقلانیت نبوت و ایمان منطبق بر عقل !!! را از دانشمند ایرانی محمد ابن زکریای رازی کپی پست میکنم شاید تاثیری بر گفتار خارج از بحث داشته باشد:

نشد

درست دقت کن جناب سینا
من اینجا میخواهم اتهام جعل سخنان بزرگان و علمای اسلامی را به مسیحیان وارد کنم.

هم کیش شما آمد مطالبی رو از قول حکیم ابن سینا و رازی مطرح کرد و نهایتا گفت آخر مرا مانند اینها مشرک میخوانید بعد که بحث کردیم دیدیم ایشان اصلا نمیداند ماجرای شرک رازی و ابن سینا چیست یه چیزهائی شنیده.



حالا شما بگواز منبع این سخنان

اینها را از کجا کپی پست کردید ؟

یاحق

sina178s;91071 نوشت:
با سلام از آنجا که متاسفانه برخی سعی در مسیحی و مسلمان کردن بحث دارند یک نظریه غالب در عقلانیت نبوت و ایمان منطبق بر عقل !!! را از دانشمند ایرانی محمد ابن زکریای رازی کپی پست میکنم شاید تاثیری بر گفتار خارج از بحث داشته باشد:

سلام بر اهل حق
اول اینکه اگر سخن ده دانشمند ایرانی در رد دین بیاورند باز برای ما اعتباری ندارد بسیار بوده و هستند دانشمندان ایرانی و غیر ایرانی که علمی اندک آنها را در وادی غرور هلاک ساخته است . هرچند من بعید می دانم این سخنان سخنان جناب رازی باشد .
ثانیا مشکل آنستکه نگاه ما و بعضیها به مقوله علم و دین و عقل و دین کاملا متفاوت است و این بخاطر سابقه فکری متفاوت است . ما معتقدیم نظریه جدایی دین و عقل و علم نظریه ای باطل است . همانطور که در بعضی تاپیکها گفتیم این تجربه تلخ غرب مسیحی است که به اینجا رسیده است اما در امت اسلامی از اول دین و علم ، دین و عقل با هم بوده و هیچ مشکلی هم با یکدیگر نداشته اند .
حال طرف ما می خواهد این کالای بنجل جدایی دین و عقل را به ما بیندازد . خوب ما هم نمی پذیریم . دین سلطان دانشهاست و با هیچ دانشی در تضاد نیست بلکه همه دانشها در زیر پر گسترده او هستند و از آسمان آن باران ارتقا می گیرند .
اگر کسی حرف را قبول ندارد ادله خود را در جدایی عقل و دین بیاورد تا معلوم شود موضوع عقلانی است یا تبعیت از اقوال هم کیشان و هم مسلکان خودشان .
موفق اهل حق

[=&quot] با عرض سلام و ادب[/]
[=&quot]
[/]

حامد;90876 نوشت:
قل مثل یک مدیر است که تا ابزار مدیریتی نداشته باشد نمی تواند کاری کند . گزاره های دینی بخش عمده ای از ابزار مدیریتی عقل را در شناخت فراهم می آورد . مخصوصا در جزئیات عقل بسیار بیشتر به این گزاره های دینی نیاز دارد چون راهی برای کسب آنها غیر دین ندارد .

جناب حامد عزيز:

[=&quot]حقير منظور شما را از نسبت دادن عقل به مدير و همچنين دين به عنوان ابزار مديريتي را نفهميدم. در اين معنا که ما کنکاش ميکنيم مدير و ابزار مديريتي چه معنايي دارد. يعني مثلا کساني که به وحي و به دين باور ندارند به مثابه مديراني هستند که ابزار مديريتي ندارند؟!!! [/]
[=&quot]منظور شما اين است که دين خوراک عقل را تامين ميکند؟ نياز عقل به وحي صرفا تامين مواد اوليه براي تعقل است؟؟؟ [/]
[=&quot]عقل و دين و يا بهتر است بگوييم عقل و وحي هر دو صرفاً به دستورالعمل نحوه زندگي مي[/][=&quot][/][=&quot]انجامد. به هر صورت هنگامي که از اين دو صحب[/][=&quot]ت ميکنيم ، منظورمان بررسي ميزان چابکي اين دو ابزار در ارائه روش زندگي بهتر يا جهانبيني بهتر است. ميزان التزام يک انسان به هر يک از اين دو ابزار قطعا نوع جهانبيني شخص را روشن خواهد کرد. تصور من اين است که ، عقل و وحي در اين معنا که ما در حال بررسي آن هستيم « سوالهاي زندگي» هستند که بر اساس نوع جهانبيني عقلاني يا وحياني هر انسان، مبناي انتخابهاي او در اعمال و رفتارش قرار ميگيرد .[/]
[=&quot]استدعاي من از شما اين است که توضيح بيشتري بفرماييد که منظور از مدير و ابزار مديريتي چيست ؟ حداقل با يک مثال مصداقي بفرماييد ، که امکان درک آن براي افرادي چون حقير امکانپذير باشد.[/]

manmehdiam;91099 نوشت:
حقير منظور شما را از نسبت دادن عقل به مدير و همچنين دين به عنوان ابزار مديريتي را نفهميدم. در اين معنا که ما کنکاش ميکنيم مدير و ابزار مديريتي چه معنايي دارد. يعني مثلا کساني که به وحي و به دين باور ندارند به مثابه مديراني هستند که ابزار مديريتي ندارند؟!!! منظور شما اين است که دين خوراک عقل را تامين ميکند؟ نياز عقل به وحي صرفا تامين مواد اوليه براي تعقل است؟؟؟

با سلام :Gol:
به ما آموختند که عقل حجت درون و وحی حجت بیرون است . ما در درون چیزی جز عقل برای بررسی پدیده ها و از جمله وحی که امر بیرون از ماست نداریم . این مدیر درونی که در تمام انسانها چه مومن چه کافر وجود دارد تنها مدیر دانشها و علومی است که از منابع مختلف می گیریم . بله اتفاقا وحی بزرگترین تامین کننده خوراک مدیریتی عقل است . جناب امیر مومنان هم در نهج به ما آموخت وحی و دین و آمدن انبیاء برای استخراج حقایق عقلانی از متن وجودی افراد بشر است . و این جز با تامین ابزار مدیریتی و تحقیق عقلانی امکانپذیر نیست چه اینکه عقل اکثر قریب به اتفاق بشر قادر به نفوذ به لایه های پنهان هستی نیست آن اندکی هم که نفوذ می کنند بی دستگیری وحی از اثبات اصول بیشتر پیش نمی روند .
موفق باشید

عرض سلام و ادب

حامد;91128 نوشت:
به ما آموختند که عقل حجت درون و وحی حجت بیرون است

بالاخره به شکل روشني جايگاه اين دو در کلام شما تفکيک نشد . به نظر ميرسد که قائل به عرض بنده باشيد که به هر حال اين هر دو ابزارند. لکن جاي ابهام در فرمايشات شما آنجاست که در ابتداي فرمايش عقل را پادشاه بلا منازع دانسته ايد لکن در انتهاي کلام عرضه و لياقت و کاراييش را قريب به هيچ انگاشته ايد. طوري که در اثبات اصول کلي نيز دست به دامان وحي و چشم به دستگيريش دارد.

پرواضح است از اين دو آنچه بي واسطه در اختيار انسان است عقل است و نه وحي ( يا خرد يا تعقل يا تفکر يا قوه تحليل و انتخاب) و حدالمقدور از اين جهت عقل بر وحي اصالت دارد.
حتي پذيرفتن(و يا انتخاب) چيرگي وحي بر عقل در يک انسان خود يک فعاليت عقلاني است . فعلا بحث بر سر صحيح يا غلط بودن اين فعاليت عقلاني نيست. ولي آنچه بديهي به نظر ميرسد، انسان از دايره تفکر و تعقل هيچگاه نميتواند خارج شود. گو اينکه يک انسان تصميم بگيرد که به تعقل و تفکر جهت انتخابهايش نپردازد خود اين امر(خود اين تصميم ) بالاخره از فکر کردن و تعقل کردن ناشي شده است.
در اين بين با توجه به اصالت عقل نسبت به وحي (زيرا پذيرفتن وحي نيز به هر جهت از مجراي تعقل انجام ميگيرد ) لذا وحي نيز در رديف ساير گزارههاي ديگر قرار ميگيرد که امکان ارائه آن به عقل ميباشد. اين مدعي ارزش وجودي دين را تا حدود زيادي زير سوال خواهد برد. کما اينکه در بسياري از گزاره​هاي وحي امکان همراهي عقل وجود ندارد.

manmehdiam;91631 نوشت:
لکن جاي ابهام در فرمايشات شما آنجاست که در ابتداي فرمايش عقل را پادشاه بلا منازع دانسته ايد لکن در انتهاي کلام عرضه و لياقت و کاراييش را قريب به هيچ انگاشته ايد. طوري که در اثبات اصول کلي نيز دست به دامان وحي و چشم به دستگيريش دارد.

سلام و با تشکر از دقت نظر های شما
اگر عقل بما هو عقل مد نظر باشد شامل عقل جزئی افراد و عقل کلی عالم وجود می شود که عقل مصطلح همان اولی و وحی تجلی و ظهور دومی است . به عبارتی وحی اوج گیری حقیقت عقل در انسان است به نحوی که با عقل کلی عالم متحد شده و از آنجا به کشف حقایق نائل می آید اما
عقل مصطلح که با برهان و استدلال سعی در کشف حقایق می نماید یک مصداق واحد ندارد تا همه احکام را بتوان به آن نسبت داد اما مطلب کلی که می توان به این عقل بدون در نظر گرفتن آفات و موانع نسبت داد اینستکه می تواند با دقت و پیگیری مستمر بسیاری از مسائل را از کلیات و جزئیات درک کند اما از آنجا که یافتن این عقل صاف و سره اغلب محقق نمی شود و صاحبان عقل با آفات و موانع روبرو هستند نیاز آنها به گزاره های دینی بعنوان راهنمای طریق قابل توجه خواهد شد
واما ارائه دین و گزاره های آن به عقل امرضروری تکوینی است و گریزی از آن نیست فلذا نمی تواند مبنای تعیین ارزش دین باشد اتفاقا ارزش دین به اینستکه به عقل عرضه شود نه مانند بسیاری پدیده ها به غریزه که مرتبه نازل وجودی انسان هستند .
پس خلاصه اینکه :
دین و وحی عقل کلی بیرونی و عقل مصطلح عقل جزئی درونی است . عقل جزئی درونی بعنوان تجلی عقل کلی توانایی ارتقاء و اتحاد با عقل کلی را دارد اما بواسطه موانع و آفات اکثر عقول از طی این طریق بدون دستگیری گزارهای عقل کلی ( وحی و دین ) بی نیاز نیستند فلذا مناط در نیاز ، صاحب عقل است نه خود عقل .
موفق در پناه حق

عرض سلام و ادب

حامد;91650 نوشت:
گر عقل بما هو عقل مد نظر باشد شامل عقل جزئی افراد و عقل کلی عالم وجود می شود که عقل مصطلح همان اولی و وحی تجلی و ظهور دومی است . به عبارتی وحی اوج گیری حقیقت عقل در انسان است به نحوی که با عقل کلی عالم متحد شده و از آنجا به کشف حقایق نائل می آید

اين تعريف مصطلح ! گره بر گره ميزند به جاي آنکه گرهگشايي کند. همانگونه که عرض کردم ، در اين جايگاه ميخواهيم چابکي و يا ارزشمندي اين دو را بسنجيم . لذا چه ضرورتي دارد که تعريف وحي را با کلمه (عقل کل) ارائه کنيم . اين گونه تعريف مفاهيم به شکل جمله خبري ، ادعاي خطير غيرقابل اثباتي است. عرايض قبلي ام را در اين باب مجدد مرور کنم :

manmehdiam;91099 نوشت:
عقل و دين و يا بهتر است بگوييم عقل و وحي هر دو صرفاً به دستورالعمل نحوه زندگي مي​انجامد. به هر صورت هنگامي که از اين دو صحبت ميکنيم ، منظورمان بررسي ميزان چابکي اين دو ابزار در ارائه روش زندگي بهتر يا جهانبيني بهتر است. ميزان التزام يک انسان به هر يک از اين دو ابزار قطعا نوع جهانبيني شخص را روشن خواهد کرد. تصور من اين است که ، عقل و وحي در اين معنا که ما در حال بررسي آن هستيم « سوالهاي زندگي» هستند که بر اساس نوع جهانبيني عقلاني يا وحياني هر انسان، مبناي انتخابهاي او در اعمال و رفتارش قرار ميگيرد .


manmehdiam;91631 نوشت:
پرواضح است از اين دو آنچه بي واسطه در اختيار انسان است عقل است و نه وحي ( يا خرد يا تعقل يا تفکر يا قوه تحليل و انتخاب) و حدالمقدور از اين جهت عقل بر وحي اصالت دارد. حتي پذيرفتن(و يا انتخاب) چيرگي وحي بر عقل در يک انسان خود يک فعاليت عقلاني است . فعلا بحث بر سر صحيح يا غلط بودن اين فعاليت عقلاني نيست. ولي آنچه بديهي به نظر ميرسد، انسان از دايره تفکر و تعقل هيچگاه نميتواند خارج شود. گو اينکه يک انسان تصميم بگيرد که به تعقل و تفکر جهت انتخابهايش نپردازد خود اين امر(خود اين تصميم ) بالاخره از فکر کردن و تعقل کردن ناشي شده است.

عقل جز را آفات و موانع تهديد ميکند لکن از آنجا که مرجع سومي وجود ندارد ، اضطراراً قضاوت آن را بهترين راي موجود تلقي ميکنيم. مضافاً اينکه عقل به شکل پويا همواره خودش را اصلاح ميکند. مضاف بر اينکه اصالت با عقل است و وحي از اصالت عقل برخورد نيست (چرا که اين عقل است که مرجع قرار ميگيرد و نه وحي ) و صد البته اگر تمامي انسانها به همان ميزان که صاحب عقل (حاوي آفات و نواقص) هستند اگر واجد وحي نيز بودند آنگاه اين جمله زيباي شما محقق ميشد:

وحی اوج گیری حقیقت عقل در انسان است به نحوی که با عقل کلی عالم متحد شده و از آنجا به کشف حقایق نائل می آید

در گزاره​هايي که بين عقل و وحي اتحاد برقرار است که مشکلي وجود ندارد. (همانند اخلاق ) قضاوت آنجا ضرورت مييابد که اختلافي در ارزش گذاري به يک گزاره ميان اين دو مرجع پيش ميآيد. مشکل آنجاست که عقل گزاره​هايي را حتي غيرعقلاني و يا ضدارزش بداند و وحي قائل به ارزش آنها و حتي کمال و تعالي در آنها باشد. (مثلا معجزه ،​ جهاد و ....)
سوال بزرگ اين است که در غياب مرجع سوم قابل اعتماد چه بايد کرد؟ آيا بدون واهمه از غيرعقلاني بودن گزاره​هاي دين (دست کم برخي گزاره​هاي دين)و به مدد اتهام نقص و آفات نسبي عقل ،​ اين مرجع را محکوم و خود را ملزم به پذيرش وحي(کل بسته گزاره​هاي دين) بدانيم (در اين صورت ديگر نيازي به عقل نيست)
و يا با اصالت دادن به عقل ، کليه گزاره​هاي دين که مويد عقل نيست و يا در تضاد با عقل است را مردود بدانيم ( پس ديگر نيازي به وحي يا دين نخواهد بود)

حذف شد

manmehdiam;91985 نوشت:
همانگونه که عرض کردم ، در اين جايگاه ميخواهيم چابکي و يا ارزشمندي اين دو را بسنجيم . لذا چه ضرورتي دارد که تعريف وحي را با کلمه (عقل کل) ارائه کنيم . اين گونه تعريف مفاهيم به شکل جمله خبري ، ادعاي خطير غيرقابل اثباتي است.

سلام
بنده در صدد لفاظی نیستم . تعریفی که از وحی ارائه شد مطابق با نظر بزرگان است . وحی همان عقل سلیم محضی است که در اتحاد با عقل کلی عالم به کشف حقایق می پردازد لذا مساله وحی را نمی توان خارج از شوون وجودی انسان دانست هرچند درامر وحی اراده خاص الهی نقش اساسی را دارد اما این اراده خاص به شانی والا از شوون نفس انسان تعلق گرفته که از آن به مقام عقل یا فوق عقل تعبیر می شود . فوق عقل هم ارتقای عقل به مرتبه ای بالاتر است .
پس باید این دو را در ارتباط و در طول همدیگر دید . این باعث می شود تقابل منسوخ عقل و دین برداشته شود که عین واقعیت هم همین است که عقل و دین تقابلی با هم ندارند .
پس به یک تعبیر عنوان عقل و دین بیشتر مرتبط به اشخاص و افراد انسانی است که نشان از میزان رقای وجودی آنهاست نه دو امر متضاد و متفاوت که یکی بیرونی و دیگری درونی است .
انسان عقل مدار ( صاحب عقل جزئی ) در عقل گرایی خود مسیری را می پیماید که به نوعی از وحی ( غیر تشریعی ) نائل می شود اما همانطور که عرض شد آفات و موانع این عقل جزئی آنقدر زیاد است که بی دستگیری شرع توان پیمودن این راه را نخواهد داشت لذا حضرت امیر ارسال رسل را برای اثاره گنجهای عقول انسانی دانست .
پس دین کارش از درون جوشاندن چشمه عقل است همان عقلی که : عبد به الرحمن واکتسب به الجنان
manmehdiam;91985 نوشت:
سوال بزرگ اين است که در غياب مرجع سوم قابل اعتماد چه بايد کرد؟ آيا بدون واهمه از غيرعقلاني بودن گزاره​هاي دين (دست کم برخي گزاره​هاي دين)و به مدد اتهام نقص و آفات نسبي عقل ،​ اين مرجع را محکوم و خود را ملزم به پذيرش وحي(کل بسته گزاره​هاي دين) بدانيم (در اين صورت ديگر نيازي به عقل نيست)

عقل دارای میزان است . هرچند فرد توهم گرا می تواند در مقام لفظ و لفاظی حکم عقلی را انکار کنداما در درون خود فقط می تواند آن را نادیده بگیرد . یعنی ساختار عقل انسان یک ساختار حق گرا نظام مند است .
لذاست که بزرگان علوم عقلی برای این علوم ، فنی به نام منطق وضع کردند تا از خظاهای صوری تفکر جلوگیری کنند بلکه برای کاهش خطاها در مواد افکار هم معیارهایی قرار دادند تا اشتباه به حد اقل برسد . لذا مرجع عقل همان نظام و ساختار خاص خودش است که علم منطق آنرا تشریح می کند .
بحث غیر عقلانی بودن گزاره های دینی را نیز اصلا قبول نداریم چونکه گفتیم وحی نتیجه اتحاد عقل جزئی با عقل کلی است . اگر از فراعقلی بودن بعضی گزاره های دینی سخن بگوییم حق است چه اینکه حکم وحی حکم عقل کلی است که مصالح عمیق کلی را در نظر می گیرد که چه بسا عقل جزئی در مرتبه خود نتواند آنرا درک کند . پس روی آوری عقل جزئی به دین روی آوری مرتبه مادون به مرتبه مافوق خویش است مافوقی که برای او بالفعل نشده لذا با طی طریق انسان فعلیت یافته خود را بالا می کشد تا در مرتبه او قرار گیرد . پس دین و وحی عقلانیت عقل کلی است . از اینجا مرجعیت دین ( بما هو علیه نه دین تحریف شده و .. ) برای عقل به عنوان یک میزان دوم نیز مشخص می شود .
موفق در پناه حق

sina178s;90813 نوشت:
کارشناس محترم پاسخگوی کلام به نظر شما فقط مطالبی را که در دشمنی با مسیح و مسیحی است را میبینید - جال است که مطلب مشتند به سخن جناب رضا را که نوشتم ندید گرفتید و جای توهین کننده و توهین شوند را و افترا زننده و افترا شونده را عوض کردید - سخنان شما به حدی سخیف و دون شان یک کارشناس کلام است که از پاسخ به آن صرف نظر میکنم اما بعد

خوبست که عین مطلب خودتان را نقل کردم و چیزی هم به ان اضافه نکردم . اگر میتوانید پاسخ سوالات را یکی یکی بدهید . گزافه گویی بس است . عاجز از پاسخ هستید دوباره توهین ؟؟؟!!!

رضا;90508 نوشت:
با سلام
جناب پاستور سینا
این ها سخنان شما نیست ؟!!
اینکه میخواهید تزریق کنید نگرش پوسیده مسیحیت را جالب است!!

در کل جناب سینااگر فکر میکنید که میتوانید افکار منحرف را اینجا بیان کنید!!
راه را اشتباه آمدید!!
اینکه چالشهای مسیحیت را میخواهید با ایمان پر کنید و از لحاظ علمی سخنی ندارید که عنوان کنید و همانند لنگ زدن در تثلیث و ...!!و ...!!

این دیگاه مسیحیت نیست!!تو روز روشن و ......!!مشکل از عدم درک معرفت است!!

جناب آقاي كارشناس
به نظر اينگونه مطالب در فرهنگ ديني و خانوادگي شما توهين و بي ادبي به حساب نمي آيد - اما من مرز صحبت و ادب را با بي ادبي و حاشيه سازي ميدانم
من با بي ادبان كاري ندارم - در همين تاپيك هم به مطالب بي ادبان هر چند بار هم كه كامنت و پست بگذارند پاسخ نمي دهم - اصولا كسي كه ادب ندارد بحث با او هدر دادن وقت است - من مطلب خود را مينويسم و هر كس دوست داشت و مطلب من برايش ارزش خواندن داشت - مطالعه ميكند و با رعايت ادب سوال كرد حتما پاسخ ميدهم -
مرا با بي ادبان و نقاشان هفتاد رنگ جلف - كاري نيست
حال به نظر شما اين فرار از بحث است - مهم نيست - فرار از بي ادبان و متعصبين - شرط عقل و ايمان مسيحي من است - پولس رسول ميفرمايد : جواهرات خود را زير پاي ............ نريزيد
با سپاس

با سلام.

عقل و ایمان مکمل یکدیگرند و بدن عقل ایمان به دست نمی اید و عقل تیز بدون ایمان کمال نمی یابد؛به عبارتی عقل نیز مانند ایمانی جنبه فطری دارد و انسان فطرتا جوری خلق شده است که حقایق را با چیدن استدلالهای عقلی به دست اورد ؛چون طبع انسان حقیقت خواهی است و البته ایمان نیز امری فطریست؛و اشتباه اشخاص نیز در این قضیه، مربوط به تطبیق است وگرنه شخص مادی نیز بنا بر فطرت خود به چیزی ایمان دارد؛منتها در جهت تطبیق ان دچار اشتباه می گردد و انرا به ماده تطبیق می دهد ؛ایمان بدون شناخت و تعقل کامل نمی گردد ؛والبته دو امری که مکمل هم باشند از لحاظ سنخیت مانند همند نتیجتا عقل وایمان از یک سنخند وان نیز نوری است از جنس شعور ولی چیزی که هست یکی از دیگری مرموزتر است و البته دو امر که از لحاظ سنخیت همانند نباشند مکمل هم نیز نخواهند بود...

یاحق

با سلام
دوست عزيز - معمولا با آموزه هايي از ايمان - چه در اديان توحيدي و چه اديان چند خدايي مواجه هستيم كه در منافات كامل با عقل جمعي است - و در همه اديان ميتوان نمونه هايي مثال زد - شايد اگر تعريفي از ايمان و عقل را بيان كنيم بتوان به ريشه اختلافات رسيد - در اينصورت با نزديك كردن ديدگاه ها ميتوان جايگاه هر يك از اين دو را در زندگي روحاني بشر تببين كرد
لذا اميدوارم دوستا تعريف خود را از ايمان و عقل در خدا باوري بيان كنند
با سپاس

sina178s;92062 نوشت:
من با بي ادبان كاري ندارم - در همين تاپيك هم به مطالب بي ادبان هر چند بار هم كه كامنت و پست بگذارند پاسخ نمي دهم - اصولا كسي كه ادب ندارد بحث با او هدر دادن وقت است - من مطلب خود را مينويسم و هر كس دوست داشت و مطلب من برايش ارزش خواندن داشت - مطالعه ميكند و با رعايت ادب سوال كرد حتما پاسخ ميدهم -

سلام به اهل حق
بهانه خوبی برای از زیر سوال فرار کردن است . یک دعوای ساختگی بعد هم اتهام بی ادبی بعد هم بی خیالی
واسه ما که بهتره
موفق آن اهل حق
موضوع قفل شده است