یادی از سپاه طالوت علیه السلام

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
یادی از سپاه طالوت علیه السلام

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]یادی از سپاه طالوت علیه السلام[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاَّ قَلیلاً مِنْهُمْ
و هنگامى که طالوت سپاهیان را با خود بیرون برد، به آنها گفت: «خداوند، شما را به وسیله یک نهر آب، آزمایش مى‏کند آنها که از آن بنوشند، از من نیستند و آنها که جز یک پیمانه با دست خود، بیشتر از آن نخورند، از من هستند» جز عده کمى، همگى از آن آب نوشیدند.
---------------------------------------------------------------------------
اگر ما هم بودیم، می نوشیدیم و می گفتیم :
چه لزومی دارد من آب نخورم. آب برای سلامتی لازم است. نخوردن آب به بدن آسیب می رساند.
اصلاً من خودم فهم دارم و این فرمان را خلاف فهم خودم می دانم. من قوه ی تشخیص دارم و می توانم بفهمم چه کاری لازم است چه کاری لازم نیست.
من اصولاً در زندگی ام دروغ نگفته، نمی گویم و نخواهم گفت. به دیگران کمک می کنم و همیشه لبخند دارم.j
من به جامعه خدمت می کنم. همین کافی است و این نشان می دهد من آدم خوب، درست کار و دین مداری هستم. من چنین دستورات مسخره ای که با سلامتی من در تضاد است را اجرا نمی کنم! من ...

خلاصه حرف ها و توجیهاتی می آوردیم که به عقل هیچ کدام از سپاه طالوت هم نرسیده است.

خداوند ما(من) را حفظ کند.


[/]

با سلام

ممنون (

یادی از سپاه طالوت علیه السلام) ياد جالبي بود

انسان -- موجودي ضعيف -- است و تفكراتش

حال هم در مورد اين ازمايشات الهي ،هستند انسانهايي كه مطالب و سخناني اين چنيني مي زنند

البته ببخشيد

در مورد ازمايشات الهي هستند انسانها كه انها را قبول مي كنند

به نظر از اين زاويه نگاه كنيم درست تر باشد

باسلام و تشکر از بحث خوب شما بزرگواران

آیا طالوت از پیامبران الهی بوده کمی توضیح بدهید ممنون خواهم شد.

ابوتراب;90216 نوشت:
آیا طالوت از پیامبران الهی بوده کمی توضیح بدهید ممنون خواهم شد.

با سلام به دوستان خوبم
برداشت ما از قرآن مجيد وطبق آيه شريفه دويست و چهل و هفت سوره بقره اين مي باشد كه طالوت به سلطنت وپادشاهي دست يافت (1) و زمام مملكت و امور سلطنت را قبضه كرد و در فرماندهي و ملكداري عزم و خرم و هوش و زيركي نشان داد تو قوم را گفت : تنها كساني مي توانند در زمدره سپاه من در آيندكه خيالشان از گرفتاري ها و فكرشان از آلودگي ها پيراسته باشد.
پس هر كه بنايي نيمه تمام يا نامزدي در انتظارعروسي يافكر سود و زيان و داد و ستدي در سردارد, داخل لشگرگاه نشود.

ديري نگذشت كه نقشه هاي طالوت جامع عمل پوشيد و سپاهي نيرومند و منظم فراهم آمده ولي طالوت چون ديد كه سران وافراد سپاه باچشم شك و ترديد در كارش مي نگرند و درباره سلطنتش چون و چرا دارند احتياطي به كار برد و تصميم گرفت كه آنان را در معرض امتحان گدارد كه مبادا در ميدان نبرد و جنگ , سستي و مسامحه كنند و راه فرار پيش گيرند.طالوت به اين منظور به قوم خود گفت شما به نهري خواهيد رسيد, پس هر كس از آب حز به مقدار كمي نياشامد تا به اين وسيله اخلاص و صميميتش رابه من نشان دهد و هر كس بيش از اين مقدار آشاميد از فرمان من سربتافته و با من به مخالفت برخاسته است ; پس چون لشكر به نهر رسيد پيش بيني طالوت تحقق يافت زيرا جزعده مختصري همه بيش از حد ضرورت ننوشيدند.

خلاصه داستان ان كه چون صف هاي سپاه آراسته گشت وشروع جنگ نزديك شد, لشكريان طالوت به دو دسته تقسيم شدند ولي در مقابل خود لشكري نيرومند وسلحشور ديدند كه از جهت روحيه و ساز و برگ برايشان تفوق وبرتري دارند وقهرمان اين لشكر كه نام داشت مانند رعد در عرصه جنگ مي خروشيد و مبارز مي طلبيد ولي كسي جرأت نبرد با او را نداشت و چون جنگ طالوت و جالوت در گرفت , در قريه بيت لحم پيرمردي فرتوت در آغوش سعادت و آسايش با پسران خود به سر مي برد كه يكي از آن پسران حضرت داوود(ع)نام داشت كه كم سن بود دقتي وارد ميدان شد ورجزهاي راديد - در حالي كه هيچ كس به ميدان مبارزه با او نمي رود و از آن طرف نيزمي گويد هر كس را بكشد او را به داماديش مي پذير و پس از خود او را به پادشاهي بني اسرائيل مي رساند- بر او گران آمد كه جالوت كافري گردنكش در برابر امت برگزيده خدا رجزخواني مي كند, از طالوت اجازه ميدان خواست و با سنگي سر جالوت را نشانه گرفت و كار را ادامه داد تا او را از پاي در آورد و در اين هنگام پرچم پيروزي بني اسرائيل و لشكريان طالوت بالا گرفت .
طالوت نيز به عهد خود وفا كرد و داوود را به دامادي برگزيد(2). تا آخر داستان كه براي اطلاع بيشتر به كتاب قصص قرآن نوشته صدرالدين بلاغي صفحه 165الي 177مراجعه كنيد.

البته بعضي از مفسرين طالوت را پيغمبر نيز مي دانند ولي اكثر علماي , طالوت را پيامبر نمي دانند بلكه او راپادشاه و ملكه قوم بني اسرائل در زمان خود مي دانند.(3)

پـاورقي
1 محمدحسين طباطبائي , تفسير الميزان , ج 2 سوره بقره , آيه 247
2 صدرالدين بلاغي , قصص قران , ص 167- 165
3 همان , ص 165و قرآن كريم , سوره بقره , آيه 251- 246
.

معرفي طالوت به نقل از تاريخ طبري

طالوت از بنى اسرائيل بود و ليكن درويش بود و سقّايى مي كرد و چها پا داشت كه بدان آب مي كشيد، و از سبط ابن يامين بود. اشموئيل او را طلب كرد.
طالوت به طلب حيوان گمشده رفته بود بيرون از شهر، و اشموئيل به طلب او رفت و او
طلب حيوان مى‏كرد. چون از دور او را ديد، بخواندش. طالوت بيامد. اشموئيل گفت:
ترا به ملكى بنى اسرائيل بايد نشست. او گفت: اى پيغمبر خداى! تو دانى كه قبيله من كمترند و زيرتر از همه بنى اسرائيل، و از همه بنى اسرائيل من درويش ترم. گفتا چنين است و ليكن حكم خداى را است و خداى حكم چنين كرده است.
و اشموئيل روغنى داشت كه آن را روغن قدّس گفتندى، و اندر اين كتاب نگفته است كه اصل آن روغن از چه بوده است و ليكن از كتاب مبتدا چنين خواندم كه آن روغن از يوسف ميراث مانده بود و اندر دست و حكم پيغمبران بودى، و پيغمبران چون ملكى بنشاندندى، آن روغن بر سر و روى وى بماليدندى، گفتندى تا پاك شود. پس اشموئيل از آن روغن لختى بر سر و روى وى بماليد تا پاك شد. و بيشتر ملكان از فرزندان يهودا بن يعقوب بودند. پس اشموئيل بنى اسرائيل را بگفت: إِنَّ الله قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً 2: 247. و طالوت آنجا نشسته بود. ايشان گفتند: أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً من الْمالِ 2: 247. گفتند: او را از كجا ملك بر ما واجب باشد كه او نه از اهل بيت ملك است؟ و ما به ملك سزاوارتريم كه اندر ميان ما از اهل بيت ملكان بسيارند، و او درويش است و خواسته ندارد كه نفقه كند. اشموئيل گفت: إِنَّ الله اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً في الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ 2: 247. يعنى القّوة. گفت: خداى تعالى او را علم و قوّت داد.
و اندر اخبار تفسير چنين است كه طالوت از همه سبط ابن يامين داناتر بود و به بالا درازتر بود و نام او به عبرانى شاول بود، و طالوت از بهر درازى نامش كردند. تاريخنامه‏طبرى،ج‏1،ص:393و394


تاريخ نامه ‏طبرى،ج‏1،ص:396
قصّه طالوت با جالوت و حرب ايشان و كشته شدن جالوت بر دست داود عليه السّلام‏
پس بنى اسرائيل طالوت را به پادشاهي قبول كردند و اشموئيل نبي او را فرمود كه با كافران حرب كن و نخستين حربى با جالوت كن كه او با نيروتر است و به ما نزديكتر.
پس طالوت سپاه را عرض كرد، هشتاد هزار مرد، و لشكر بكشيد و روى به جالوت نهاد. و اشموئيل طالوت را يكى زره داد و گفت چون هر دو لشكر روى به روى يك ديگر كنند، هر مردى كه اين زره در پوشد و بر او راست آيد جالوت بر دست او كشته آيد. و اين خبر كه اشموئيل بداد، [نشان‏] پيغمبرى [اشموئيل‏] بود.
پس چون روى به جالوت نهادند خبر به جالوت آمد كه از بنى اسرائيل سپاهى بزرگ به حرب تو همى آيند. او نيز سپاه خويش عرض كرد و آراسته بر جاى خويش همى بود. و اندر راه طالوت بيابانى بود يك روزه راه، و آب نبود و گرماى گرم بود. چون از بيابان برآمدى، رودى بود ميان اردن و فلسطين، ايشان را از آن رود عبره بايستى كردن. و از آن سوى رود بيابانى ديگر بود تا به جالوت رسيدندى، بيابانى سخت بزرگ. و طالوت بنى اسرائيل را ديده بود كه با هيچ پيغمبرى راست نرفتندى و فرمان نكردندى. خواست كه ايشان را بيازمايد تا خود فرمان او كنند يا نه. و اين تدبير [و] آزمايش اشموئيل كرده بود تا پيدا آيد كه فرمانبردار كيست و گفته بود كه تو با چندين كس بيش نمانيد و چندين حرب كنند. و اشموئيل به لشكر نيامده بود. پس طالوت چون سپاه به بيابان اندر آورد به روز همى رفت. چون‏
تاريخنامه‏طبرى،ج‏1،ص:397
گرم [گاه‏] شد لشكر تشنه شدند. چون بيابان ببريدند به كناره رود فلسطين رسيدند.
طالوت ايشان را آزمايش كرد تا خود چه كنند، گفت: إِنَّ الله مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَ من لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلَّا من اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ 2: 249. طالوت بر كرانه رود بايستاد و گفت از رود بگذريد و هيچكس آب مخوريد جز به يك دست كه بر گيريد، و هر كه نه چنين كند با من نتواند آمدن و اين بيابان نتواند بريدن. ايشان از تف گرماى بيابان بر آمده خويشتن را به رود افگندند و آب سير باز خوردند مگر اندكى. و طالوت چنين گفته بود با خويشتن كه اگر اين مردمان فرمان من كنند تا از آن سوى رود شوند به فرمان من، آنگاه من دانم كه به حرب نيز فرمان من كنند، و هر كه اين فرمان من به جاى نيارد او را با خويشتن نبرم. پس خداى عزّ و جلّ گفت همه از آن [آب‏] بخوردند [مگر اندكى‏] بر آن گونه كه طالوت گفت مخوريد، الّا اندكى كه فرمان او كردند. و چون از آن سوى رود شدند، مطيعان به دست آب خوردند چنانكه طالوت [a 76] گفت، به يك دست كم مايه آب بخوردند. و هر كه اين چنين خورد سير شد، و آنكه فرمان نكرد و آب سير باز خورد، هر چند بيشتر خورد تشنه‏تر شد.
چون طالوت رود بگذاشت، آنكه فرمان كرده بودند آن ديگران را گفتند كه پيش ما اندر بيابان است و شما همى سير نشويد از آب، اگر بدين بيابان اندر آييد همه از تشنگى بميريد، ايشان را از خويشتن جدا كردند. و آنان كه فرمان نكرده بودند هفتاد و شش هزار تن بودند و متابعان چهار هزار بودند. طالوت با آن چهار هزار مرد برفت. چون لشكر را بديدند، گفتند: لا طاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ 2: 249. ما را امروز با جالوت و سپاهش طاقت نيست. پس اندر ميان ايشان اهل علم بودند و دانستند، گفتند: كَمْ من فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ الله وَ الله مَعَ الصَّابِرِينَ 2: 249. چنداند كاسپاه كه بسيار را غلبه كنند به فرمان خداى عزّ و جلّ، و خداى با صابران است. و از آن چهار هزار بجز از سيصد و سيزده نماند، ديگران همه برگشتند. طالوت گفت: مرا خداى بس است. و برابر جالوت صف بر كشيد و خداى را بخواندند و گفتند: رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ 2: 250. گفتند: يا ربّ! ما را
تاريخنامه‏طبرى،ج‏1،ص:398
با اين مردمان صبر ده و قدم ما را بر اين بدار تا باز نگرديم و ما را بر اين كافران نصرت ده.


توجه:


جالب است ياران پيامبر اشموئيل ع در سپاه طالوت 313نفر
ياران پيامبر صلي الله عليه واله وسلم در جنگ بدر 313 نفر
ياران حضرت مهدي بقيه الله اعظم در هنگام ظهور 313 نفر
چه ارتباطي بين اين افراد اعداد است

ابوتراب;90216 نوشت:
آیا طالوت از پیامبران الهی بوده کمی توضیح بدهید ممنون خواهم شد.

ابتدا طالوت به عنوان ملک برگزيده از طرف پيامبر بني اسرائيل يعني حضرت اشموئيل بوده است،ومورد تاييد ايشان اما پس از ظهور ودرخشندگي حضرت داود عليه السلام بني اسرائيل بيشتر توجه شان به داود شد ودربعضي نقلها است که طالوت به ايشان حسادت نمود وقصد قتل ايشان رانمود حضرت داود از طريق همسرش که دختر طالوت بود از قضيه خبر دار شد وسپاه طالوت راترک کرد اين قصه در کتاب مقدس ،عهد عتيق آمده ودرکتابهاي تاريخي اسلام مثل طبري نيز مطرح شده است
امکان داردمنابع تاريخي اسلام تحت تاثير کتاب مقدس قرار گرفته باشند
ضمنا در کتاب مقدس طالوت رابا نام شائول ياد کرده است

pedar;90071 نوشت:
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]یادی از سپاه طالوت علیه السلام

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاَّ قَلیلاً مِنْهُمْ
و هنگامى که طالوت سپاهیان را با خود بیرون برد، به آنها گفت: «خداوند، شما را به وسیله یک نهر آب، آزمایش مى‏کند آنها که از آن بنوشند، از من نیستند و آنها که جز یک پیمانه با دست خود، بیشتر از آن نخورند، از من هستند» جز عده کمى، همگى از آن آب نوشیدند.
---------------------------------------------------------------------------
اگر ما هم بودیم، می نوشیدیم و می گفتیم :
چه لزومی دارد من آب نخورم. آب برای سلامتی لازم است. نخوردن آب به بدن آسیب می رساند.
اصلاً من خودم فهم دارم و این فرمان را خلاف فهم خودم می دانم. من قوه ی تشخیص دارم و می توانم بفهمم چه کاری لازم است چه کاری لازم نیست.
من اصولاً در زندگی ام دروغ نگفته، نمی گویم و نخواهم گفت. به دیگران کمک می کنم و همیشه لبخند دارم.[=wingdings][=wingdings]j
من به جامعه خدمت می کنم. همین کافی است و این نشان می دهد من آدم خوب، درست کار و دین مداری هستم. من چنین دستورات مسخره ای که با سلامتی من در تضاد است را اجرا نمی کنم! من ...

خلاصه حرف ها و توجیهاتی می آوردیم که به عقل هیچ کدام از سپاه طالوت هم نرسیده است.

خداوند ما(من) را حفظ کند.

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]

با سلام و تشکر:Gol:

دوست عزیز دامنۀ امتحانات الهی خیلی بیشتر از انست که من و شما بتوانیم تصورش کنیم، به عبارتی همه شئون زندگی انسان و لحظه لحظه آن، مملو از امتحان و ابتلاء است.

قضیه طالوت، برای ما و شما سراسر پند و اندرز است وگرنه قرآن آن را ذکر نمی کرد، طالوت شخص قدرتمند و حکیمی بوده و وقتی موضوع خوردن از آن نهر را بیان می کند قطعاً چیزهائی می دیده و می دانسته که آنها نمی دانستند، این مطلب یعنی دانائی طالوت بر سپاهش آشکار بوده، عقل سلیم حکم می کند که وقتی دانا و حکیمی انسان را به چیزی امر و از کاری منع می کند پیروی کنیم چون بی شک خیری در آن خواهد بود.

در این قضیه عدم پیروی اکثریت سپاه از فرمان طالوت نشان نقص عقل و تدبیر ایشان بوده و کسانی هم که در تشخیص همه چیز به عقل و تدبیر خودشان بسنده می کنند و از راه حکماء و دانایان پیروی نمی کنند به همان راهی اند که سپاه طالوت گرفتار آن بودند.

اطاعت از فرمانده اگر شخص فرمانده پیامبر خدا و معصوم هم نباشد در هر شرایطی واجب است و این یک حکم عقلانی است، البته این حکم پس از انست که با رجوع به عقل فرمانده را شخصی سلیم القلب و دانا و شجاع شناختیم و راه را به حق تشخیص دادیم.

از اینرو چه آنروز در سپاه طالوت و چه امروز در سپاه اسلام بعد از انتخاب راه و فرمانده باید تابع فرمان فرمانده باشیم چه تشخیص وی به نظر ما درست باشد چه نباشد. اتفاقاً و در حقیقت زمانی اطاعت از فرمان فرمانده و ولی امر تحقق یافته که نظر خودمان را مخالف نظر فرمانده ببینیم وگرنه زمانی که نظر ما با امر فرمانده مطابقت و همخوانی دارد معلوم نیست نمرۀ قبولی در امتحان اطاعت کسب کرده باشیم و در اینصورت، شبهه اطاعت از میل و خواست خودمان متصور است.

پس بیاییم هر قدر هم که به عقل خودمان اطمینان داریم، با تمرین روح اطاعت ورزی و پیروی از نظر حکماء و فرماندهان زمان غیبت، خودمان را برای اطاعت واقعی از اوامر ولی امر حقیقی یعنی جضرت حجت (عج) و اطاعت خدا ورزیده تر کنیم.

موفق باشید ...:Gol:


شنبه ماهی نگیر

این دستور خدا بود. برای خدا فرقی نمی کرد که کسی عمل کند یا نکند. ظاهراً منطقی و عقلی هم نبود. وقتی خدا فرموده است کاری را نکنید نباید کرد.
امتحان و آزمایش یعنی همین. یعنی امری بر تو وارد می شود که نه به مذاقت خوش می آید و نه دلیلش به عقلت قد می دهد.

خدا به بنی اسرائیل فرمود:
شنبه ماهی نگیرید.

اما از آن جا که آن ها بنی اسرائیل بودند -دقیقاً مثل ما-
و قسم خورده بودند هرچه خدا گفت عمل نکنند -دقیقاً مثل ما-
حیله ها به کار بستند -دقیقاً مثل ما-
توجیه پشت توجیه آوردند -دقیقاً مثل ما-
و گفتند چون ما خودمان عقل داریم-دقیقاً مثل ما-
بنابر این روز شنبه بیشتر از هر روز دیگری ماهی گرفتند.

دقیقاً مثل ما!!

لازم به ذکر است خداوند آنان را به بوزینه مبدل ساخت، مگر آنان را که مطیع امر خدا بودند

وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتی‏ کانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتیهِمْ حیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتیهِمْ کَذلِکَ نَبْلُوهُمْ بِما کانُوا یَفْسُقُون‏

و از آنها درباره (سرگذشت) شهرى که در ساحل دریا بود بپرس! زمانى که آنها در روزهاى شنبه، تجاوز (و نافرمانى) خدا مى‏کردند همان هنگام که ماهیانشان، روز شنبه (بر سطح آب) آشکار مى‏شدند امّا در غیر روز شنبه، به سراغ آنها نمى‏آمدند این چنین آنها را به چیزى آزمایش کردیم که نافرمانى مى‏کردند!
(الاعراف 163)

موضوع قفل شده است