چرا اهل سنت بر خلاف شیعه دست بسته نماز می خوانند؟

تب‌های اولیه

38 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا اهل سنت بر خلاف شیعه دست بسته نماز می خوانند؟

چرا اهل سنت بر خلاف شیعه دست بسته نماز می خوانند؟
بسيارى از مسلمانان، در هنگام قيام نماز، دست راست خود را بر روى دست چپ مى‏گذارند و معتقدند چنين عملى در نماز مستحب است. از سوى ديگر، عده‏اى از مسلمانان اين عمل را مكروه و برخى هم حرام دانسته‏اند.
از آن‏جا كه نماز، مهم‏ترين عبادات اسلامى است كه در شبانه‏روز پنج بار به صورت واجب انجام مى‏گيرد، بررسى و تحقيق در مورد قبض ضرورى مى‏نمايد. معمولاً فقيهان اين بحث را در سنّت نماز مطرح كرده‏اند.
در مورد قبض چند سؤال وجود دارد كه حكم شرعىِ قبض چيست؟ آيا تكفير در زمان پيامبر«صلى‏الله‏عليه‏و‏آله»هم بوده يا پس از ارتحال آن حضرت پديد آمده است؟ آراء و ديدگاه‏هاى مذاهب اسلامى در اين مسأله چيست؟ اختلاف آنان از كجا ناشى شده است؟در این تایپیک انشاءالله به این سوالات پاسخ می دهیم.

1. تاريخچه قبض
در زمان رسول خدا «صلى‏الله‏عليه‏و‏آله»، كسى از صحابه و اهل‏بيت«عليهم‏السلام» در نماز قبض انجام نمى‏داده است. در رواياتی نیز كه صفت نماز پيامبر«صلی الله علیه وآله» با ذكر همه جزئيات از واجبات و مستحبّات،بیان شده، نامی از قبض به چشم نمی خورد.
پس از رحلت آن حضرت، مردم از طرف خلفا امر شدند كه در نماز آن را انجام دهند و اين كار، نوعى احترام ايرانيان باستان به پادشاهان به شمار مى‏آمده است. برخى نويسندگان، كيفيت عبادت زردتشتيان را چنين نقل كرده‏اند كه عبادت و نماز آنان اين بود كه در مقابل خدا مى‏ايستادند و دست بندگى را بر سينه‏شان مى‏گذاشتند.[1]
مسلمانان در اثر ارتباطى كه به ويژه پس از فتوحات اسلامى با ديگر ملت‏ها برقرار كردند، با آداب و سنن آنان آشنا شدند و در ميان آن‏ها، نكات مثبت و منفى وجود داشت. برخى از صحابه از روى اجتهاد و رأى خود اين نوع احترام و عمل را وارد نماز كردند.
صاحب جواهر در اين زمينه مى‏گويد:
از عمر حكايت شده كه وقتى اسيران ايرانى را پيش او آوردند، به نشانه احترام جلوى او تكفير (قبض) انجام دادند. او از اين عمل پرسيد، پاسخ دادند كه ما اين كار را براى تواضع و خضوع پادشاهان خود انجام مى‏دهيم، پس عمر اين كار (قبض) را در نماز نيكو شمرد.[2]

ادامه دارد

[=Times New Roman][1][=Times New Roman]. آئينه آئين مزدكى، ص 20.

[=Times New Roman][2][=Times New Roman]. جواهرالكلام، ج 11، ص 19.

سلام
جناب عمر چه اجتهادات آشکاری داشته که هنوز در فرهنگ و مذهب امت اسلامی قابل مشاهده است و شان ایشان در این نوع اجتهادات مقبول است یا خیر ؟
موفق در پناه حق

با تشکر از حامد عزیز و بزرگوار
چشم حتما در پایان این تاپیک به سوال شما پاسخ می دهم ان شاءالله.:Mohabbat:

2. نام‏هاى اين عمل
گذاشتن دست راست بر روى دست چپ در حال قيام نماز، داراى اسامى مختلفى است كه عبارت است از: تكتّف، تكفير، قبض، و به رها بودن دست‏ها در نماز، اسدال، سدل، ارسال و اسبال گفته مى‏شود.

:Gol:3- شيوه قبض در نماز:Gol:

شيوه و كيفيت قبض در نماز هنگام قرائت، ميان مذاهب فقهى مورد اختلاف است و برخى ديدگاه‏ها، ميان زن و مرد در كيفيت قبض تفاوت قائل شده‏اند.


الف) حنفى
حنفيان گفته‏اند: كيفيت قبض، به اختلاف نمازگزار تفاوت دارد؛ براى نمازگزار مرد واجب است كف دست راستش را بر روى دست چپ خود قرار دهد، در حالى كه انگشت كوچك و ابهام او بر مچ دست (چپ) زير نافش گذاشته شود؛ ولى نمازگزار زن دو دست خود را بر سينه‏اش مى‏چسباند، بى‏آن‏كه انگشتان خود را بر مچ بچسباند.

ب) حنبلى
آنان معتقدند مستحب است مرد و زن، كف دست راست خود را بر روى دست چپ قرار داده و دستان را زير ناف خود بگذارند.

ج) شافعى
از نظر شافعى‏ها، سنّت است كه مرد و زن، كف دست راست را بر روى دست چپ زير سينه و بالاى ناف (نزديك طرف چپ بدن) قرار دهند، ولى در مورد انگشتان دست راست مخيّر است كه آنها را در عرض مفصل چپ باز نمايد يا آن‏كه در هر جهتى كه علاقمند است باز كند.

د) مالكى
مالكى‏ها معتقدند: قرار دادن دست راست بر روى دست چپ بالاى ناف و زير سينه مستحب است، نه سنّت، به شرط آن‏كه نمازگزار قصد پيروى از پيامبر و فعلش را داشته باشد. در صورتى كه چنين قصد كند، مستحب است، ولى در صورتى كه قصد او از اين كار، تكيه نمودن باشد، به هر كيفيتى كه باشد مكروه است. البته در صورتى كه چيزى قصد نكند، بلكه دستانش را به شرح بالا قرار بدهد، بدون اين‏كه قصد پيروى نمايد، على‏الظاهر چنين كارى مكروه نيست، بلكه مستحب است. تمام اين تفصيلات در نماز واجب است، ولى در نماز مستحبى، قبض بدون تفاصيل بالا مستحب است.[1]البته در مدونة الكبرى چنين آمده است كه قبض در نماز واجب مكروه است، ولى در نمازهاى مستحبى، هنگامى كه قيام طولانى شود، مانعى ندارد.[2]

[1]. الفقه على المذاهب الاربعه، ج 1، ص 251.

[2]. المدونة الكبرى، ج 1، ص 76.

ه) شيعه
مشهور علماى شيعه، قبض در نماز را به عنوان اين‏كه جزئى از نماز باشد، حرام مى‏دانند. سيد مرتضى و شيخ طوسى، ادعاى اجماع بر تحريم آن نموده اند.[1]

و) قائلان به ارسال از صحابه، تابعين و فقها
تعدادى از صحابه و تابعين و فقها، قائل به ارسال بوده‏اند همچون:
1. على بن ابى‏طالب؛
2. عبداللّه‏ بن زبير؛
3. حسن بصرى تابعى؛
4. ابن سيرين تابعى؛
5. ليث بن سعد؛
6. مالك بن انس؛
7. ابراهيم نخعى؛
8. محمد بن على (امام باقر عليه‏السلام)؛
9. جعفر بن محمد (امام صادق عليه‏السلام).[2]

4. حكم قبض
هيچ‏يك از مذاهب اسلامى، تكفير و قبض را در نماز واجب نمى‏دانند؛ ولى حنفى‏ها، شافعى‏ها و حنبليان، آن را در نماز سنّت دانسته‏اند، البته مالكى‏ها، رها كردن دستان را در نماز واجب، مستحب مى‏دانند.[3] اما مشهور شيعه اماميه، قبض در نماز را حرام و مبطل نماز مى‏دانند.[4]

ادامه دارد

[=Times New Roman][1][=Times New Roman]. الحدائق الناظره، ج 9، ص 10.

[=Times New Roman][2][=Times New Roman]. المجموع شرح المهذب، ج 3، ص 313.

[=Times New Roman][3][=Times New Roman]. الفقه على المذاهب الاربعه، ج 1، ص 251.

[=Times New Roman][4][=Times New Roman] . الحدائق الناظره، ج 9، ص 10.

5. منشأ اختلاف
از بررسى اين ديدگاه‏ها معلوم شد كه مذاهب فقهى، هم در حكم قبض اختلاف دارند و هم در كيفيت آن. اين سؤال در اين‏جا مطرح مى ‏شود كه سبب اختلاف فقهيان در اين مسأله كدام است؟


ابن رشد در اين خصوص مى ‏نويسد:
سبب و ريشه اختلاف علما در اين مسأله، اين است كه روايات و آثار ثابت و مسلّمى وارد شده كه در آنها كيفيت نماز پيامبر«صلى‏ الله‏ عليه ‏و‏آله» به طور جامع بيان گرديده، ولى در هيچ‏كدام نقل نشده كه پيامبر دست راست خود را بر دست چپ خود قرار مى‏ داد، ولى ثابت شده كه مردم به چنين كارى امر مى ‏شدند.[1]

[=&quot][1] . بداية المجتهد و نهاية المقتصد، ج 1، ص 99.

6. بررسى دلايل قبض
روش بحث در قبض اين است كه مدعيانِ جزء بودن، بايد اقامه دليل نمايند، ولى افرادى كه قبض را جزء نماز نمى ‏دانند، احتياج به دليل‏ آورى ندارند؛ زيرا عبادت توقيفى است اجزا و شرايط آن را شارع معيّن و مشخص مى ‏كند.
پس هرگاه دليلى بر اثبات جزئى وجود نداشته باشد، داخل در بحث اقل و اكثر ارتباطى مى‏ گردد؛ يعنى شك مى ‏شود عبادتى كه از طرف شارع وضع شده، اجزائش اقل (بدون قبض) است يا اكثر (با قبض)، و مشهور علماى علم اصول، به برائت از جزء زائد رأى داده‏ اند. از اين‏ رو، اهل‏ سنّت بايد دلايل معتبرى براى جزء بودن آن اقامه نمايند.

سلام به استاد محترم
آیا اهل سنت در این نحوه نماز خواندن دلیلی از روایات هم دارند یا همین طور مورد قبول آنها است بدون هیچ منبعی از سنت؟
آخر آنها خود را اهل سنت می نامند حتما دلیلی بر این نحوه نماز و ادب از لحاظ خودشان دارند؟!:Moteajeb!:
البته شاید دلیلشان مخالفت با شیعه باشد که این قوی ترین دلیلهاست
:Gig:

خدایا شکر که ما را تابع اهل بیت«علیهم السلام» قرار داد

:Gol:با تشکر از دوست عزیز سلیمان کربلا:Gol:

قبض در روايات اهل‏سنّت
عقيده‏مندان به سنّت بودن قبض در نماز، به حدود بيست روايت استناد كرده‏اند. در يك دسته‏بندى، اين روايات به سه دسته تقسيم مى‏شود:
1. دسته اول، رواياتى است كه سنّت بودن قبض را به پيامبر«صلى‏الله‏عليه‏و‏آله» نسبت مى‏دهد.
2. دسته دوم، رواياتى است كه اين عمل را به حضرت على عليه‏السلام نسبت داده است.
3. دسته سوم، رواياتى است كه قبض را به ديگر صحابه منسوب كرده است.

روايات نبوى
اين روايات، اغلب بيانگر فعل پيامبر« صلى‏الله‏عليه‏و‏آله» در نماز بوده و تنها در تعداد اندكى، به سخن پيامبر «صلى‏الله‏عليه‏و‏آله» تصريح شده است.
1. روايت صحيح مسلم:
زهير بن حرب حدثنا عفّان حدثنا همام، حدثنا محمد بن حجاده حدثنى عبدالجبار بن وائل عن علقمة بن وائل و مولى لهم انّهما حدثاه عن ابيه وائل بن حجر ،
انّه رأى النبىّ«صلى‏الله‏عليه‏و‏آله»رفع يديه حين دخل فى الصلاة كبّر ـ وصف همام حيال أذنيه ـ ثم التحف بثوبه ثم وضع يده اليمينى على اليسرى فلما اراد ان يركع اخرج يديه من الثوب ثم رفعهما ثم كبّر فركع.[1]
وائل می گوید: پیامبر«صلی الله علیه وآل» را دیدم که هنگام ورود در نماز دستهایش را بالا برده و تکبیر گفت، آنگاه پیراهنش را به خود پیچیده، و دست راست را روی دست چپ گذاشت. وهنگامی که خواست به به رکوع رود دو دستش را از میان پیراهن بیرون آورده تکبیر گفته و رکوع نمودند.

اين حديث، دلالت دارد بر اين‏كه پيامبر در هنگام خواندن نماز، دست راست خود را بر روى دست چپش قرار داده است و اين همان قبض و تكفيرى است كه اهل‏سنّت بدان اعتقاد دارند.

[=Times New Roman][1][=Times New Roman] . صحيح مسلم، ج 1، ص 150؛ سنن الدار قطنى، ج 1، ص 286

نقد: استدلال به اين روايت، از دو جهت مخدوش است:

اولاً:
از لحاظ سندى، روايت مرسله است؛ زيرا علقمة بن وائل، راوى حديث پس از وفات پدرش به دنيا آمده است. بنابراين، او نمى‏توانسته از پدرش حديث نقل كند و حتماً واسطه‏اى در كار بوده و آن واسطه مشخص نيست. البته برخى از رجالى‏ها معتقدند علقمة بن وائل، فرزند خردسالى بوده كه نمى‏توانسته معناى افعال پدرش (نماز او) را درك نمايد. از سوى ديگر غير از علقمه، راوى ديگر «مولى لهم» است كه مجهول مى‏باشد. بر اين اساس، ابن‏حجر گفته است: عسكرى از ابن معين حكايت كرده كه او گفته است: روايت علقمه بن وائل از پدرش مرسل است.[1]

ثانياً:
اين حديث فعل پيامبر«صلى‏الله‏عليه‏و‏آله» را گزارش مى‏كند و فعل، لسان ندارد و وجه آن مشخص نيست؛ زيرا از حديث فهميده مى‏شود كه پيامبر«صلى‏الله‏عليه‏و‏آله» گوشه‏هاى لباس خود را جمع كرده و بدين وسيله، سينه‏اش را پوشانده است و دست راست را روى دست چپ قرار داده، ولى آيا انجام چنين كارى در نماز بخاطر سنّت بودن انجام گرفته است، يا بدان جهت است كه لباسش پايين نيايد، بلكه به بدنش بچسبد تا از سرما در امان باشد؟ پس چون وجه آن معلوم نيست، نمى‏توان به اين فعل پيامبر، براى سنّت بودن قبض استدلال نمود.

[1]. تهذيب التهذيب، ج 7، ص 247.

2- روایت دوم:
ابو توبه عن الهيثم ـ يعنى ابن حميد ـ عن ثور عن سليمان بن موسى عن طاووس قال:«كان رسول اللّه‏«صلى‏الله‏عليه و‏آله» يضع يده اليمنى على يده اليسرى ثم يشدّ بينهما على صدره و هو فى الصلاة».[1]
رسول خدا«صلی الله علیه وآله»در نماز دست راست خود را روی دست چپ خود قرار می داد، آنگاه هر دو را در حال نماز برسینۀ خود می گذاشت.
اين روايت، دلالت دارد كه پيامبر«صلى‏الله‏عليه‏و‏آله» پيوسته و به طور مستمر در نماز دست راست خود را بر دست چپش مى‏گذاشت، در حالى كه روايت قبلى و برخى روايات ديگر، تنها دلالت دارند كه در نماز چنين عملى توسط پيامبر صورت گرفته، ولى دلالتى بر استمرار قبض ندارند.

نقد:
دلالت روايت بر مطلوب اشكال چندانى ندارد، ولى از لحاظ سندى داراى اشكال است.
1- روایت مرسله است زیرا طاووس تابعی بوده و رسول خدا«صلی الله علیه وآله» را درک ننموده است.
2- در ثور بن یزید که در سند حدیث آمده اختلاف است و جماعتی او را تضعیف نموده اند.معروف است وی «قدری» بوده، لذا اهل حمص او را از شهر اخراج نمودند.[2]
3- هيثم بن حميد، مورد تضعيف ابوداود ابو مسهّر قرار گرفته و او گفته: از اهل حفظ نبوده و از نقل حديث او امساك كرده است.[3]

[1]. سنن ابو داود، ج 1، ص 176.دارالفکر.

[2].تهذیب التهذیب، ج2، ص30.

[3]. تهذيب التهذيب، ج 11، ص 82.

:Gol:روايات منسوب به حضرت على«عليه‏السلام»:Gol:

در سه روايت، قبض به حضرت على«عليه‏السلام» استناد داده شده است.

1. حدثنا محمد بن محبوب حدثنا حفص بن غياث عن عبدالرحمن بن اسحق عن زياد بن زيد عن ابى جحيفه انّ عليّاً عليه‏السلام قال:«السنة وضع الكف على الكف فى الصلاة تحت السرة».[1]

نقد: كيفيت قبض در اين روايت، گذاشتن كف بر كف عنوان شده؛ در حالى كه اين تعبير، با گذاشتن دست راست بر چپ و بالعكس صدق مى‏كند. به علاوه، اين حديث با حديث اربعمأه كه در آن، حضرت على«عليه‏السلام» از تكفير نهى كرده، معارض است.[2]
از نظر سندى نيز، زياد بن زيد السوائی قرار دارد که در کتب سنن اهل سنت تنها یک روایت دارد و آن نیز همین روایت است، این شخص بين رجالى‏ها شناخته شده نيست و ابوحاتم رازی به مجهول بودن او تصريح نموده[3] و کسی نیز او را توثیق نکرده و یا اشکالی به ابوحاتم وارد نساخته است.
از سوى ديگر، در سند روايت، عبدالرحمان بن اسحاق الواسطی قرار دارد كه همه رجاليان در ضعيف بودن او هم عقيده‏اند[4].البانی نیز که سلفیان به او ارادت تام دارند در ذیل روایت در سنن ابی داود می گوید:ضعیف.[5]

ادامه دارد

[=Times New Roman][1][=Times New Roman]. سنن الكبرى، ج 2، ص 43؛ سنن ابو داود، ج 1، ص 274.سنن الدارقطنی،ج1ص289؛رَوَاهُ حَفْصُ بْنُ غِيَاثٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ كَمَا أَخْبَرَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ الْحَارِثِ أَخْبَرَنَا عَلِىُّ بْنُ عُمَرَ الْحَافِظُ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ حَدَّثَنَا أَبُو كُرَيْبٍ حَدَّثَنَا حَفْصُ بْنُ غِيَاثٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ إِسْحَاقَ عَنِ النُّعْمَانِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ عَلِىٍّ رَضِىَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ : إِنَّ مِنَ السُّنَّةِ فِى الصَّلاَةِ وَضْعَ الْكَفِّ عَلَى الْكَفِّ تَحْتَ السُّرَّةِ.

[2]. وسائل الشيعه، ج 7، ص 266.«محمد بن علي بن الحسين في ( الخصال ) بإسناده عن علي ( عليه السلام ) - في حديث الأربعمائة - قال :«لا يجمع المسلم يديه في صلاته وهو قائم بين يدي الله عز وجل يتشبه بأهل الكفر يعني المجوس».

[3]. قال أبو حاتم مجهول روى له أبو داود حديثا واحدا عن علي أن من السنة في الصلاة وضع الاكف على الاكف تحت السرة[=Traditional Arabic]. تقريب التهذيب، ج1ص219و320، موقع یعسوب.تهذیب التهذیب،ابن حجر، ج3ص318.

[=Times New Roman][4]. مغانى الأخيار، فى شرح أسامى رجال معانى الآثار، أبو محمد محمود بن أحمد بن موسى بن أحمد بن حسين الغيتابى الحنفى بدر الدين العينى(762هـ - 855هـ)،ج3،ص198 ،مکتبة الشاملة«عبد الرحمن بن إسحاق بن الحارث: أبو شيبة الواسطى،(ويقال: الكوفى ابن أخت النعمان بن سعد الأنصارى). روى عن أبيه إسحاق بن الحارث، وبكر بن عبد الله المزنى، والحجاج بن دينار الواسطى، والشعبى، وعبد الرحمن بن أبى ليلى، وخاله النعمان بن سعد الأنصارى، وحفصة بنت أبى كثير، وآخرين. روى عنه حفص بن غياث، وعبد الله بن إدريس، وعبد الواحد بن زياد، وأبو معاوية الضرير، ومحمد بن فضيل بن غزواة، وهشيم بن بشير، وآخرون. وعن أحمد: ليس بشىء، منكر الحديث. وعن يحيى: ضعيف ليس بشىء. وقال أبو داود، والنسائى، وابن حبان: ضعيف. زاد النسائى: ليس بذاك. وقال أبو زرعة: ليس بقوى. وقال أبو حاتم: ضعيف الحديث، منكر الحديث، يُكتب حديثه ولا يُحتج به. وقال أبو بكر بن خزيمة: لا يُحتج بحديثه. روى له أبو داود، والترمذى، وأبو جعفر الطحاوى».
سنن الکبری، البیهقی با ذیل جوهر النقی، ج2ص31، چاپ حیدر آباد.«عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ إِسْحَاقَ هَذَا هُوَ الْوَاسِطِىُّ الْقُرَشِىُّ جَرَحَهُ أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ وَيَحْيَى بْنُ مَعِينٍ وَالْبُخَارِىُّ وَغَيْرُهُمْ وَعَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ إِسْحَاقَ مَتْرُوكٌ».التاریخ الکبیر، بخاری، ج2ص383.«عبد الرحمن بن اسحاق أبو شيبة، حديثه فيه نظر».تقریب التهذیب، ابن حجر، ج1ص560،موقع یعسوب.

[5]..سنن ابی داود،باب وضع الیمنی علی الیسری فی الصلاة، ج1ص274،چاپ دارالکتب العربی.

در مورد این سوال :
من چگونگی وارد شدن این بدعت در دین اسلام را توضیح میدهم
این پاسخ ایت الله بهجت درمورد این سوال است که در کتاب امده است:
هنگامی که اسرای ایرانی را نزد خلیفه ثانی بردند وی دید ان ها در برابر او دست بسته ایستاده اند گفت: این کار در برابر خدا سزاوارتر است لذا دستور داد در نماز تکتف کنند و دست بسته نماز بخوانند

ohfreedom;283695 نوشت:
چگونه ممکن است که مردم مسلح مدینه، مردم قوم و قبیله دار مدینه، در مقابل عمر که ارتشی جز آنها نداشت گوسفند وار عمل کنند و اجازه دهند که عمر نماز را تغییر دهد و بگوید بسبک سلام ارتشی نماز بخوانید؟!!!!! و آنها اطاعت کنند!
وانگهی چرا علی و حسن و حسین با او مخالفت نکردند و مثل او نماز خواندند, علی که خلیفه شد هم ندیدیم نمازش را با دست باز خوانده باشد حسین که علیه یزید شورید هم ندیدیم که نمازش را با دست باز بخواند! پس چرا علی مردم را میگوید با دست باز نماز نخوانید که این روش مجوس است و خودش با دست باز نماز میخواند ؟

البته لفظ گوسفندوارراکه شمافرمودیدرانمی خواهم بگم ولی
همانگونه که این مردم درمقابل جمع کردن تمام روایت توسط عمروسوزاندن آنهابه بهانه وجودعده ای روایات جعلی (ودرواقع البته برای محو برخی اسناد)سکوت کردند.
وهمانگونه که این مردم درمقابل جایگذاری الصلاه خیرمن النوم دربین فقرات اذان توسط عمراعتراضی نکردند.
وهمانگونه که این مردم درمقابل سخن عمرکه گفت إنّ اللّه ورسوله قد أحلاّ لكم متعتين وإنّي محرّمهما عليكم وأعاقب عليهما اعتراضی نکردند
وهمانگونه که این مردم درمقابل میگساری ملک عبدالله به همراه بوش(که حتماکلیپ ویدیویی اش هم سندش ضعیف است!)سکوت میکنند!!!!!
بازهم بشمارم؟؟؟!!!
البته چون باب میل شمانیست پس حتماسندشان ضعیفند؟نه؟
واینکه میگویید ندیدیدعلی(ع)وحسین(ع)هم دست بازنمازبخوانندبه خاطربسته بودن چشمتان برحقیقت است که البته چشمتان ابتدابرحقایق بزرگترازاین بحث بسته شدوسپس براین.

اولا بیایید از نظر عقلی ببینیم این معقول است که امیر المومنین عمر نماز با دست باز را تبدیل کرده باشد به نماز با دست بسته؟
بیایید برای درک موضوع شبیه سازی کنیم! یعنی بیایید فرض کنیم که آقای خمینی بر آمریکا پیروز میشد و اسیرهای آمریکایی را میاوردند پیش خمینی! و آنها از ترس جان به او سلام نظامی میدادند، و خمینی خوشش میامد و دستور میداد منبعد شیعه ها در وقت نماز دست راست را بعنوان سلام به کنار سرنگه دارند ( مثل سلام ارتشی ها!!)
آیا بنظر شما مردم این تغییر بزرگ و ناگهانی را (بدون زمینه سازی ) در نماز را براحتی قبول میکردند و هیچ اعتراضی یا جنگی صورت نمیگرفت؟
[="red"]گذشته از این، اسلام که فقط در مدینه نبود باید این دستور به تمام سرزمین اسلامی بخشنامه میشد . اما تاریخ در این باره ساکت است.چرا روایتی در تاریخ نداریم که خلفا به شهرهای دیگر دستور داده اند که والی آنجا با دست بسته نماز بخواند؟ مگر تمی گویید این را خلفا وارد اسلام کردند و از اسلام نبوده؟؟؟[/]

جالب است بدانید که آقای خمینی هنگامی که در اوج بود فقط خواست یک تغییر خیلی غیر عادی در قواعد روزه مسافر بیاورد اما هیچکس از او قبول نکرد او فتوا داده بود که تهران بلاد کبیره است و مردمش در صورت رفتن از محله ای به محله دیگر مسافرند، و روزه در مذهب شیعه، بر مسافر حرام است و به این ترتیب اکثر تهرانی ها باید در رمضان روزه نمیگرفتند اما با آنکه او هنوز محترم است اما این فتوایش را شیعه قبول نکرد.

پس چگونه ممکن است که مردم مسلح مدینه، مردم قوم و قبیله دار مدینه، در مقابل عمر که ارتشی جز آنها نداشت بی چون و چرا عمل کنند و اجازه دهند که عمر نماز را تغییر دهد و بگوید بسبک جدید نماز بخوانید؟!!!!! و آنها اطاعت کنند!

وانگهی چرا علی و حسن و حسین -رض- با او مخالفت نکردند و مثل او نماز خواندند, علی که خلیفه شد هم ندیدیم نمازش را با دست باز خوانده باشد حسین که علیه یزید شورید هم ندیدیم که نمازش را با دست باز بخواند! پس چرا علی مردم را میگوید با دست باز نماز نخوانید که این روش مجوس است و خودش با دست باز نماز میخواند ؟ پس این دلیل است بر بی اساس بودن راویت شیعه!!!

شیعه برای همه این ایرادها جواب دارد و میگوید آنها تقیه کردند و مجبور بودند!! اما حسین را کی مجبور کرده بود؟ علی را که امیر المومنین بود کی مجبور کرده بود؟

و اگر حضرت علی در حینی که امیر المومنین و حاکم بر 25 کشور بود مجبور شد که با دست بسته نماز بخواند شما چرا خود را مجبور نمیبیند؟ پس چرا تقیه نمیکنید؟ آیا از علی شجاعترید ؟ آیا از حسین شجاعترید؟ یعنی آنوقت مصلحت بود حالا هم نیست؟

اینها که میگویید بهانه است و حقیقت این است که نماز افضل الاعمال و بهترین کارهاست، پس شیطان بیکار نمینشند، همان شیطان که وقت اذان میگریزد تا صدای اذان را نشنود، موفق شده تا خیلی ها را بفریبد و آنها را وادارد تا از اذان گرفته تا سجده و تا روش نماز خواندن ، تا هر چیز، حتی که تا جهت قبله را عوض کنند!

[="red"]و انا لله و انا الیه راجعون
[/]

چرا مالکی ها با دست باز نماز میخوانند؟
اولا همه مالکی ها چنین نیستندبین خودشان اختلاف است و دو دسته هستند و دوما مالکی های دسته دوم اصلا دلیل درستی از سنت ندارند و حتی دلیلی از امام مالک ندارند
[="red"]این کارشان غلط است و در هر مذهبی میتوانی اشتباهاتی بیابی و گفتیم این نظر امام مالک نیست که بلکه بعضی از منسوبین به مذهب او این بدعت را پدید آوردند و در سرزمین های غرب دور پیروانی پیدا کرد اما حتی اگر این قول امام مالک میبود فتوای او در ضدیت با حدیث ارزشی نمیداشت.
و احادیث صحیح دلیل دوم ما (دلیل اول ما تواتر عملی ) برای اثبات بستن دست در قیام است[/]

اینک یكی از این احادیث صحیح:
4050 - إنا معشر الأنبیاء أمرنا أن نعجل إفطارنا و نؤخر سحورنا و نضع أیماننا على شمائلنا فی الصلاة
قال الشیخ الألبانی: (صحیح) انظر حدیث رقم : 2286 فی صحیح الجامع الصغیر
رسول الله فرمود: ما پیامبران امر شده ایم به سه چیز:
اول اینکه در خوردن افطاری شتاب کنیم و دوم اینکه سحری را در آخر وقت مجاز بخوریم و سوم اینکه در نماز دست راست را بروی دست چپ بنهیم

[="red"]البته دسته دوم مالکی ها برای خود دلیل خیلی سستی دارند آنها به حدیث ابی حمید ساعدی استناد میکنند
كه در آن طریقه نماز رسول الله را بیان می كند ولی از دست بستن سخن نمی گوید و این را دلیل میگیرند که با دست باز نماز خواندن صحیح هست[/]

این استباط البته باطل و متعصبانه است زیرا این قاعده مشهور در فقه است که ذکر نشدن چیزی دلیل بر نبودنش نیست، و مهم اینکه در حدیث نیامده با دست باز نماز بخوانید، پس باید به احادیث دیگر برای روشنگری رجوع کنیم.

مثلا در حدیث بالا رسول میفرماید ما به سه چیز امر شده ایم این به این معنی نیست که اسلام دستور چهارمی ندارد!!

[="red"]و نكته خنده دار اینجاست كه این مفتیان ذکر نشدن دستور بستن دست در نماز در حدیث را دلیل بر وجود نداشتن این دستور میدانند اما (عجب و صد عجب که) ذكر نشدن دست باز در نزدشان دلیل بر مشروعیت آن است واین تعصبی آشكار و این استنباطی باطل در باطل است و ما نگفتیم مفتیان اهل سنت همه معصوم هستند و اشتباه فاحش ندارند و یا دربین شان صوفیان اهل هوا و مغرض وجود ندارند.[/]

و ولی فراموش نکنیم که سنی بودن دلیل بر حق بودن نیست شیعایان هم اجداد سنی داشتند سنی آن است که کتاب خودش را قبول داشته باشد و حدیث بستن دست در بخاری و مسلم نیز هست.

بسم الله الرحمن الرحیم
یا صاحب ذوالفقار حیدر مددی

ohfreedom;283723 نوشت:
اولا بیایید از نظر عقلی ببینیم این معقول است که امیر المومنین عمر نماز با دست باز را تبدیل کرده باشد به نماز با دست بسته؟

بله از نظر عقلی معقول است
وقتی به نص صریح قران موسی علیه السلام چهل روز به کوه طور رفت همه گوساله پرست شدند
وقتی در غدیر 18000نفر همه با حضرت علی بیعت کردند و 70روز بعد همه چیز را فراموش کردند
وقتی بعد از حضرت عیسی همه مردم جانشینش پترس را رها کرده و به دنبال دشمن مسیحیت یعنی پولس می روند پس این همه می تواند صورت گرفته باشد ، عمر پولس مسحییت است

ohfreedom;283723 نوشت:
بیایید برای درک موضوع شبیه سازی کنیم! یعنی بیایید فرض کنیم که آقای خمینی بر آمریکا پیروز میشد و اسیرهای آمریکایی را میاوردند پیش خمینی! و آنها از ترس جان به او سلام نظامی میدادند، و خمینی خوشش میامد و دستور میداد منبعد شیعه ها در وقت نماز دست راست را بعنوان سلام به کنار سرنگه دارند ( مثل سلام ارتشی ها!!)

قیاس مع الفارق است چون
اولا: امام خمینی (رحمه الله علیه و و لعن الله اعدائه ) حکم نکردند ، بخشنامه نکردند بلکه فتوی دادند و هر کس از مجتهد خودش تقلید می کند خواه رهبر باشد یا غیر رهبر
ثانیا : مردم ایران مثل مردم زمان عمر نادان نبودند ، جنگ یادتان رفته تمام شیخ نشین های عربی با صدام همدست شدند با اسرائیل همدست شدند با امریکا همدست شدند غلطی نتوانستند بکنند
الان ملک عبدالشیطان سعودی و دیگر سران عرب درست در دست بر خلاف قران گذاشته اند ولی باز هم نمی توانند غلطی انجام دهند اگر چه افرادی مثل تو را اجیر کنند ساعتی پول دهند که با اکاذیب و شبهه پراکنی علیه شیعه کار کنند ، ولی باز غلطی نمی توانند بکنند

ohfreedom;283723 نوشت:
آیا بنظر شما مردم این تغییر بزرگ و ناگهانی را (بدون زمینه سازی ) در نماز را براحتی قبول میکردند و هیچ اعتراضی یا جنگی صورت نمیگرفت؟

نه چون اصل خلافت را عوض کردند مردم صدایشان در نیامد ، آن وقت برای این صدایشان در بیاید
ohfreedom;283723 نوشت:
پس چگونه ممکن است که مردم مسلح مدینه، مردم قوم و قبیله دار مدینه، در مقابل عمر که ارتشی جز آنها نداشت بی چون و چرا عمل کنند و اجازه دهند که عمر نماز را تغییر دهد و بگوید بسبک جدید نماز بخوانید؟!!!!! و آنها اطاعت کنند!

همانطور که نشستند ونگاه کردند و غاصبین جانشینی پیامبر را تغییر دادند
ohfreedom;283723 نوشت:
وانگهی چرا علی و حسن و حسین -رض- با او مخالفت نکردند و مثل او نماز خواندند, علی که خلیفه شد هم ندیدیم نمازش را با دست باز خوانده باشد حسین که علیه یزید شورید هم ندیدیم که نمازش را با دست باز بخواند! پس چرا علی مردم را میگوید با دست باز نماز نخوانید که این روش مجوس است و خودش با دست باز نماز میخواند ؟ پس این دلیل است بر بی اساس بودن راویت شیعه!!!

کجا آمده این بزرگواران مثل عمر نماز خواندند مدرک ؟؟؟؟
ohfreedom;283723 نوشت:
شیعه برای همه این ایرادها جواب دارد و میگوید آنها تقیه کردند و مجبور بودند!! اما حسین را کی مجبور کرده بود؟ علی را که امیر المومنین بود کی مجبور کرده بود؟

اگر شما ثابت کنید که این بزرگواران دست بسته نماز می خواندند می گوییم تقیه کرده اند ،به دو دلیل
یکی شرایط آن زمان دنیای اسلام نیاز به وحدت داشت و
دیگر اینکه اگر قد علم می کردند و یا اختلاف می افتد که در آن شرایط به ضرر اسلام بود و اگر به شهادت می رسیدند تشیع از بین می رفت ، کشته شدن شبه دست عمر که خود ار اصل اسلام جا زده خیلی فرق داشت با کشته شدن به دست یزیدی که علنا سگ باز بود
اگر چه خشت کجی که عمر گذاشت منتهی به خلافت یزید شد
خشت اول چون نهد معمار کج
تا ملک عبدالله می رود دیوار کج
ohfreedom;283723 نوشت:
و اگر حضرت علی در حینی که امیر المومنین و حاکم بر 25 کشور بود مجبور شد که با دست بسته نماز بخواند شما چرا خود را مجبور نمیبیند؟ پس چرا تقیه نمیکنید؟ آیا از علی شجاعترید ؟ آیا از حسین شجاعترید؟ یعنی آنوقت مصلحت بود حالا هم نیست؟

اولا مدرک ارائه کن که امام علی علیه السلام دست بسته نماز می خواند
ثانیا :اگر تقیه هم باشد شرایط آن زمان با الان فرق دارد چون آن زمان امام علی رهبر 25کشور شیعی نبودند بلکه بیشتر آنان پیروان عمر و ابابکر بودند و اگرحضرت می خواست علیه آنان کار کند همان را می کردند که در جریان حکمیت کردند ، نماز جریان نماز تراویح مسجد کوفه که یادت نرفته
ohfreedom;283723 نوشت:
و ولی فراموش نکنیم که سنی بودن دلیل بر حق بودن نیست شیعایان هم اجداد سنی داشتند سنی آن است که کتاب خودش را قبول داشته باشد و حدیث بستن دست در بخاری و مسلم نیز هست.

یعنی وهابی باشد و از عربستان پول بگیرد وعلیه اسلام ومسلمین کار کند؟؟

ohfreedom;283721 نوشت:
الحديث الثالث : عن أنس قال : من السنة إذا قال المؤذن في أذان الفجر : حي على الفلاح قال : الصلاة خير من النوم الصلاة خير من النوم ( مرتين ) أخرجه الدارقطني ( 90 ) من طريق أبي أسامة : ثنا ابن عون عن محمد عنه ورواه ابن خزيمة أيضا في ( صحيحه ) والبيهقي في ( سننه ) ( 1 / 423 ) وقال : ( إسناده صحيح ) ثم أخرجه الدارقطني والطحاوي أيضا ( 1 / 82 ) من طريق هشيم عن ابن عون به بلفظ : كان التثويب في صلاة الغداة إذا قال المؤذن : حي على الفلاح قال : الصلاة خير من النوم ( مرتين ) وهذا اللفظ رواه ابن السكن وصححه كما في ( التلخيص ) ( 3 / 148 ) وفي الباب أحاديث أخرى في أسانيدها ضعف فمن شاء الاطلاع عليها فليرجع إلى ( نصب الراية ) و ( التلخيص ) واعلم أنه لم يرد في شيء من الروايات - فيما علمنا - التصريح بأن هذا القول : ( الصلاة خير من النوم ) كان في الأذان الثاني للصبح بل الأحاديث على قسمين : منها ما هو صريح بأنه في الأذان الأول كالحديث الأول والثاني . ومنها ما هو مطلق ليس فيه التقييد بالأول أو الثاني كالحديث الثالث وغيره من الأحاديث التي لم تصح أسانيدها فتحمل هذه على [ 132 ] ( صحيح بشواهده ) قال الزهري وزاد بلال في نداء صلاة الغداة : الصلاة خير من النوم مرتين فأقرها رسول الله صلى الله عليه وسلم یا جماعت مسلمانان!! آیا دیدید چند حدیث صحیح داریم که الصلاة خير من النوم اختراع عمر نیست بلکه دستور رسول الله است؟ ما دلیل آوردیم که سنی ها در کلمات اذان دست نبردند، اما شیعه خودش اعتراف کرد که ما دست بردیم و سعی کرد عمل خود را با این بهانه که حضرت عمر هم چنین کرده، کم کند و ما ثابت کردیم که این فعل عمر نبوده که حداقل چندین حدیث صحیح داریم دستور رسول الله بوده است

مالك بن انس در کتاب موطأ مى نويسد: مؤ ذن عمر نزد عمر بن خطاب آمد تا او را براى نماز صدا كند، ديد عمر خوابيده است ، پس گفت : الصلاة خير من النوم . يعني نماز بهتر از خواب است. عمر هم دستور داد مؤ ذن ، اين جمله را در اذان صبح قرار دهد. (1)



زرقانى در تعليق خود بر اين روايت در شرح موطأ مالك مى نويسد: اين مطلب را دارقطنى در سنن خود آورده است كه عمر به مؤ ذن خود گفت : وقتى در نماز صبح به حىّ على الفلاح رسيدى بگو: الصلاة خير من النوم ، الصلاة خير من النوم .(2)

اين حديث را ابن ابى شيبه از هشام بن عروه نقل كرده است . ساير محدّثان بزرگ اهل سنّت نيز آن را روايت نموده اند.

پي نوشت:

(1) الموطأ للامام مالك ص 58 ح 151 ط بيروت.

(2) ما جاء في النداء للصلاة ص 25

لطفا نگو این کتاب را تحریف کرده ایم چون این حنا دیگر رنگ ندارد

پنج تن;283750 نوشت:
بله از نظر عقلی معقول است
وقتی به نص صریح قران موسی علیه السلام چهل روز به کوه طور رفت همه گوساله پرست شدند
وقتی در غدیر 18000نفر همه با حضرت علی بیعت کردند و 70روز بعد همه چیز را فراموش کردند
وقتی بعد از حضرت عیسی همه مردم جانشینش پترس را رها کرده و به دنبال دشمن مسیحیت یعنی پولس می روند پس این همه می تواند صورت گرفته باشد ، عمر پولس مسحییت است

قیاس مع الفارق یعنی این ماشالله بر شما
آفرین...
متاسفم که دینت را با گوساله پرستان یهودی مقایسه می کنی و اینچنین به شعور 1 میلیارد و نیم مسلمان توهین می کنی...

پنج تن;283750 نوشت:
اولا: امام خمینی (رحمه الله علیه و و لعن الله اعدائه ) حکم نکردند ، بخشنامه نکردند بلکه فتوی دادند و هر کس از مجتهد خودش تقلید می کند خواه رهبر باشد یا غیر رهبر

و ایضا اضافه کنید که همگی آن را رد کردند...
چون از نظر جامعه نسنجیده بود...
پنج تن;283750 نوشت:
نه چون اصل خلافت را عوض کردند مردم صدایشان در نیامد ، آن وقت برای این صدایشان در بیاید

بله! ساکت بودند! حرف نزدند....
می دانی چرا؟؟؟
چون آنها در محضر صحابه یا رسول خدا بودند...
آنها بهتر از من و شما حق را می دانستند...
چرا تاریخ گواهی از اعتراض آنها ندارد؟
یعنی بین این همه مسلمان در صدر اسلام انسان شجاعی نبود؟

پنج تن;283750 نوشت:
همانطور که نشستند ونگاه کردند و غاصبین جانشینی پیامبر را تغییر دادند

بله، غاصبین خلافت را غصب کردند و حضرت علی در نامه 6 نهج البلاغه گفت: خداوند به بیعت انصار و مهاجرین راضی است و آنها هستند که خلیفه را تعیین می کنند!!!
حضرت علی حقش غضب شد و دخترش را به عقد غاصب آن در آورد!!!؟؟؟
این عدالت حضرت علی نزد شماست؟؟؟
پنج تن;283750 نوشت:
کجا آمده این بزرگواران مثل عمر نماز خواندند مدرک ؟؟؟؟

مگر شما مدرکی معتبر مبنی بر دست باز خواندن نماز در صدر اسلام دارید؟؟؟

پنج تن;283750 نوشت:
اگر شما ثابت کنید که این بزرگواران دست بسته نماز می خواندند می گوییم تقیه کرده اند

این نشان می دهد که هیچ جوره حاضر نیستید قبول کنید که دارید اشتباه می کنید

پنج تن;283750 نوشت:
یعنی وهابی باشد و از عربستان پول بگیرد وعلیه اسلام ومسلمین کار کند؟؟

خدا به شما توانی عنایت فرماید تا بتوانید موضوع وهابیت در یابید و بفهمید که عقاید کدام دسته از مسلمانان به واهبیون بیشتر شبیه است...

[quote=ohfreedom;283723
اینک یكی از این احادیث صحیح:
4050 - إنا معشر الأنبیاء أمرنا أن نعجل إفطارنا و نؤخر سحورنا و نضع أیماننا على شمائلنا فی الصلاة
قال الشیخ الألبانی: (صحیح) انظر حدیث رقم : 2286 فی صحیح الجامع الصغیر
رسول الله فرمود: ما پیامبران امر شده ایم به سه چیز:
اول اینکه در خوردن افطاری شتاب کنیم و دوم اینکه سحری را در آخر وقت مجاز بخوریم و سوم اینکه در نماز دست راست را بروی دست چپ بنهیم

ای کاش قبل از نقل برخی احادیث کمی در آن ها می اندیشیدید تا بعد از روشن شدن جعلی بودن این اخبار ، علم و آگاهی و اطلاع شما نسبت به علم حدیث خدشه دار نشود .

می دانید که استناد به هر حدیثی در هر سخن و عقیده ای شرائطی دارد که در صورت فقدان یکی از ان شرائط ، آن حدیث از درجه اعتبار ساقط شده و نمی توان بدان استناد نمود
از جمله اینکه ان حدیث از لحاظ متن صحیح بوده و خدشه ای در آن نباشد و این که علاوه بر متن از صحت محتوا نیز برخوردار باشد و نیز احادیث صحیحی متعارض با آن موجود نباشد و ...

از شما بعید است که با ان همه ادعا متوجه مشکل محتوایی این حدیث نشدید . حدیث مذکور فاقد یکی از شرایط صحت خبر است که حتی شخص مبتدی در علم حدیث نیز با نظر اول در آن به راحتی متوجه مشکل ان می شود . حالا چرا شما متوجه نشدید یا اینکه نخواستید این مشکل را ظاهر نمایید نمی دانم .!

اگر به سایر ادله ای که در پستهای ماقبل ارائه شد دقت نمایید ، روشن می شود که در برخی از اخبار مرتبط با این قضیه امده بود که مردم در صدر اسلام به این مساله ( قبض در نماز ) امر می شدند اما امر کننده مشخص نیست . و در برخی اخبار صراحتا امده که هیچ گاه دیده نشد که رسول خدا ص دست بسته نماز بخوانند .
به عنوان نمونه به این خبر توجه کنید :
حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا يحيى بن سَعِيدٍ عن عبد الْحَمِيدِ بن جَعْفَرٍ قال حدثني محمد بن عَطَاءٍ عن أبي حُمَيْدٍ الساعدي قال سَمِعْتُهُ وهو في عَشَرَةٍ من أَصْحَابِ النبي صلى الله عليه وسلم أَحَدُهُمْ أبو قَتَادَةَ بن ربعي يقول انا أَعْلَمُكُمْ بِصَلاَةِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قالوا له ما كُنْتَ أَقْدَمَنَا صُحْبَةً وَلاَ أَكْثَرَنَا له تَبَاعَةً قال بَلَى قالوا فأعرض قال كان إذا قام إلى الصَّلاَةِ اعْتَدَلَ قَائِماً وَرَفَعَ يَدَيْهِ حتى حَاذَى بِهِمَا مَنْكِبَيْهِ فإذا أَرَادَ ان يَرْكَعَ رَفَعَ يَدَيْهِ حتى يُحَاذِى بِهِمَا مَنْكِبَيْهِ ثُمَّ قال الله أَكْبَرُ فرفع ثُمَّ أعتدل فلم يَصُبَّ رَأْسَهُ ولم يَقْنَعْهُ وَوَضَعَ يَدَيْهِ على رُكْبَتَيْهِ ثُمَّ قال سمع الله لِمَنْ حَمِدَهُ ثُمَّ رَفَعَ وَاعْتَدَلَ حتى رَجَعَ كُلُّ عَظْمٍ في مَوْضِعِهِ مُعْتَدِلاً ثُمَّ هَوَى سَاجِداً وقال الله أَكْبَرُ ثُمَّ جَافَى وَفَتَحَ عَضُدَيْهِ عن بَطْنِهِ وَفَتَحَ أَصَابِعَ رِجْلَيْهِ ثُمَّ ثَنَى رِجْلَهُ الْيُسْرَى وَقَعَدَ عليها وَاعْتَدَلَ حتى رَجَعَ كُلُّ عَظْمٍ في مَوْضِعِهِ ثُمَّ هَوَى سَاجِداً وقال الله أَكْبَرُ ثُمَّ ثَنَى رِجْلَهُ وَقَعَدَ عليها حتى يَرْجِعَ كُلُّ عُضْوٍ إلى مَوْضِعِهِ ثُمَّ نَهَضَ فَصَنَعَ في الرَّكْعَةِ الثَّانِيَةِ مِثْلَ ذلك حتى إذا قام مِنَ السَّجْدَتَيْنِ كَبَّرَ وَرَفَعَ يَدَيْهِ حتى يُحَاذِىَ بِهِمَا مَنْكِبَيْهِ كما صَنَعَ حين افْتَتَحَ الصَّلاَةَ ثُمَّ صَنَعَ كَذَلِكَ حتى إذا كَانَتِ الرَّكْعَةُ التي تنقضي فيها الصَّلاَةُ أَخَّرَ رِجْلَهُ الْيُسْرَى وَقَعَدَ على شِقِّهِ مُتَوَرِّكاً ثُمَّ سَلَّمَ.
ابو حميد ساعدي در حضور ده نفر از اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله كه ابو قتاده ربعي يكي از آنان بود گفت: من در بين شما به نماز خواندن رسول خدا صلي الله عليه و آله آگاه ترم، گفتند: تو نه سابقه ات از ما بيشتر است و نه متابعت و پيروي ات، گفت: سخن شما درست است. گفتند: نماز رسول خدا را تشريح كن، گفت: وقتي كه به نماز مي ايستاد بدنش صاف و آرام مي گرفت دستها را تا نزديك گوشها بالا مي آورد سپس تكبير مي گفت و چون ركوع مي رفت دستها را تا نزديك گوشها بالا مي آورد و تكبير مي گفت و در ركوع دستها را بر زانوها مي گذاشت و هنگام سر از ركوع بلند كردن مي گفت: سمع الله لمن حمده، و صبر مي كرد تا بدنش آرام بگيرد، سپس تكبير مي گفت و به سجده مي رفت در حاليكه دستها را از بدنش فاصله مي داد و انگشتهاي پا را باز مي گذاشت، آنگاه بر زانوي چپ مي نشست و آرام مي گرفت، سپس تكبير مي گفت و سجده دوم را انجام مي داد و ركعت دوّم را مانند اول به جا مي آورد و ركعات بعد را هم به همين صورت انجام مي داد و در ركعت آخر سلام مي داد.



مسند الإمام أحمد: ج 5 ص 424، رقم 23647، دار النشر : مؤسسة قرطبة – مصر.

و در سنن دارمي در پايان حديث آمده است
قالوا: صَدَقْتَ هَكَذَا كانت صَلَاةُ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم.
گفتند: راست گفتي، نماز رسول خدا چنين بود.
سنن الدارمي: ج 1 ص 361 رقم 1356، دار النشر : دار الكتاب العربي - بيروت - 1407 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : فواز أحمد زمرلي , خالد السبع العلمي

سند حديث

ترمذي پس از نقل حديث مي نويسد:
وفي الْبَاب عن أَنَسٍ قال أبو عِيسَى حَدِيثُ أبي حُمَيْدٍ حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ وهو الذي اخْتَارَهُ أَهْلُ الْعِلْمِِ.
حديث ابو حميد حديثي حسن و صحيح است كه دانشمندان آن را پذيرفته و به آن عمل كرده اند.
سنن الترمذي: ج 2 ص 45، 79 رقم 260، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت - - ، تحقيق : أحمد محمد شاكر وآخرون

شاهد دیگر :
حديث ذيل از معتبر ترين كتابها نزد اهل سنت نقل شده است، خوب به فرازها و تعابير آن دقت كنيد، همه چيز روشن مي شود.

بَاب وَضْعِ الْيُمْنَى على الْيُسْرَى.
حدثنا عبد اللَّهِ بن مَسْلَمَةَ عن مَالِكٍ عن أبي حَازِمٍ عن سَهْلِ بن سَعْدٍ قال كان الناس يُؤْمَرُونَ أَنْ يَضَعَ الرَّجُلُ الْيَدَ الْيُمْنَى على ذِرَاعِهِ الْيُسْرَى في الصَّلَاةِ قال أبو حَازِمٍ لَا أَعْلَمُهُ إلا يَنْمِي ذلك إلى النبي صلى الله عليه وسلم قال إِسْمَاعِيلُ ينمي ذلك ولم يَقُلْ يَنْمِي.

سهل بن سعد مي گويد: مردم وادار مي شدند تا دست راست را بر ذراع دست چب قرار دهند، ابو حازم گفته است سهل اين دستور را به پيامبر نسبت مي داد ولي من نمي دانم..



صحيح البخاري ج 1 ص 259 رقم 707، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا

در اين نقل اضطراب موج مي زند چرا كه راويان خود ترديد دارند كه فرمان دهنده چه كسي بوده است.

کیفیت استدلال :

وقتی ثابت شده که رسول خدا هیچ گاه با دست بسته نماز نخوانده اند می گوییم هر حدیثی که دلالت کند که آن حضرت دیگران را امر به این کار کرده اند یا این که فرموده باشند انبیا به این عمل امر شده اند از لحاظ محتوایی با احادیث صحیحه ماقبل تناقض داشته و کنار گذاشته می شوند از جمله حدیثی که در این جا ادعا شده که ان حضرت فرموده اند : ما انبیا به 3 چیز امر شده ایم . . . اینکه در نماز دستها را روی هم بگذاریم .
اگر این حدیث صحیح باشد و رسول خدا به این مساله امر شده اند پس حتما این عمل بر ایشان واجب یا لااقل مستحب بوده و می دانیم که ایشان حتی مستحبات را نیز ترک نمی کردند تا برسد به واجبات . پس چرا حتی یک مرتبه هم این عمل از ایشان دیده نشده . آیا ایشان ترک واجب کرده اند ؟ یا اینکه این گونه احادیث بعدها از قول ایشان جعل شد تا سر پوشی باشد بر بدعت خلیفه دوم در رواج دادن این عمل در نماز ؟

ضمن اینکه نقدهای دیگری نیز بر این حدیث وارد است که در صورت نیاز و ضرورت همه ان ها را بیان خواهیم نمود .

ohfreedom;283723 نوشت:

وانگهی چرا علی و حسن و حسین -رض- با او مخالفت نکردند و مثل او نماز خواندند, علی که خلیفه شد هم ندیدیم نمازش را با دست باز خوانده باشد حسین که علیه یزید شورید هم ندیدیم که نمازش را با دست باز بخواند! پس چرا علی مردم را میگوید با دست باز نماز نخوانید که این روش مجوس است و خودش با دست باز نماز میخواند ؟ پس این دلیل است بر بی اساس بودن راویت شیعه!!!

شیعه برای همه این ایرادها جواب دارد و میگوید آنها تقیه کردند و مجبور بودند!! اما حسین را کی مجبور کرده بود؟ علی را که امیر المومنین بود کی مجبور کرده بود؟

و اگر حضرت علی در حینی که امیر المومنین و حاکم بر 25 کشور بود مجبور شد که با دست بسته نماز بخواند شما چرا خود را مجبور نمیبیند؟ پس چرا تقیه نمیکنید؟ آیا از علی شجاعترید ؟ آیا از حسین شجاعترید؟ یعنی آنوقت مصلحت بود حالا هم نیست؟

اینک یكی از این احادیث صحیح:
4050 - إنا معشر الأنبیاء أمرنا أن نعجل إفطارنا و نؤخر سحورنا و نضع أیماننا على شمائلنا فی الصلاة
قال الشیخ الألبانی: (صحیح) انظر حدیث رقم : 2286 فی صحیح الجامع الصغیر
رسول الله فرمود: ما پیامبران امر شده ایم به سه چیز:
اول اینکه در خوردن افطاری شتاب کنیم و دوم اینکه سحری را در آخر وقت مجاز بخوریم و سوم اینکه در نماز دست راست را بروی دست چپ بنهیم

.

با سلام و عرض ادب

الف) در مورد حدیثی که بیان داشتید و سخن البانی را در ذیل آن آوردید که این حدیث صحیح است؛ زحمتی برای شما دارم:
بی زحمت حدیث را با ذکر سند وطرق آن بیاورید و صحت آنرا اثبات نمائید؛ چون می دانید، سیوطی در کتاب «جامع الصغیر» روایات را با ذکر سند ذکر ننموده است؛بلکه به ذکر متن روایت و حکم خود به روایت اقتصار نموده است.

ب) اینکه ائمه شیعه دست بسته نماز می خواندند؟! وشما ندیدید که امام علی و فرزندانش به صورت ارسال نماز بخوانند را از کجا آوردید؟!
دیدن شما در این مساله چه اعتباری دارد؟ اگر اینگونه است که می فرمائید،سخن خود را مستند به چند روایت از فریقین نمائید که امام علی و امام حسن و امام حسین علیهم السلام دست بسته نماز می خواندند؟!

ج) اگر امام علی و امام حسن و امام حسین علیهم السلام دست بسته نماز می خواندند؛ فرزندانشان از ائمۀ شیعه چگونه نماز می خواندند؟لا اقل از امام زین العابدین علیه السلام تا امام صادق علیهم السلام رواياتي نقل كنيد كه قائل به قبض هستند.

ثقلین;284000 نوشت:
ای کاش قبل از نقل برخی احادیث کمی در آن ها می اندیشیدید تا بعد از روشن شدن جعلی بودن این اخبار ، علم و آگاهی و اطلاع شما نسبت به علم حدیث خدشه دار نشود .

برادر من ادامه متن را نخواهندی و فقط قسمت اول را آوردی...
در ثانی شما یک حدیث صجیج ارائه بده که حضرت محمد -ص- با دست باز نماز می خوانده...
مگر می شود حضرت علی دست باز نماز بخواند و حضرت عمر دست بسته، آن وقت هیچ مورخ و محدثی به آن اشاره نکند؟

ohfreedom;283908 نوشت:
قیاس مع الفارق یعنی این ماشالله بر شما آفرین... متاسفم که دینت را با گوساله پرستان یهودی مقایسه می کنی و اینچنین به شعور 1 میلیارد و نیم مسلمان توهین می کنی..

چرا وقتی از جواب عاجز می مانی ناراحت می شوی
تو گفتی امکان نداره چنین اتفاقی بیفته گفتم نه قبلا هم کسانی بودند که موسی را رها کرده و گوساله برگزیدند به نص صریح قران ، پس امکان دارد ،دین شما را با گوساله پرستان مقایسه می کردم
ohfreedom;283908 نوشت:
حضرت علی حقش غضب شد و دخترش را به عقد غاصب آن در آورد!!!؟؟؟
ohfreedom;283908 نوشت:
و ایضا اضافه کنید که همگی آن را رد کردند... چون از نظر جامعه نسنجیده بود...

نه خیر بعضی همین الان هم به آن نظر هستند
ohfreedom;283908 نوشت:
بله! ساکت بودند! حرف نزدند.... می دانی چرا؟؟؟ چون آنها در محضر صحابه یا رسول خدا بودند... آنها بهتر از من و شما حق را می دانستند... چرا تاریخ گواهی از اعتراض آنها ندارد؟ یعنی بین این همه مسلمان در صدر اسلام انسان شجاعی نبود؟

همان طور که در زمان حضرت موسی نبو د
در زمان حضرت عیسی نبود در زمان حضرت محمد هم نبود
ohfreedom;283908 نوشت:
مگر شما مدرکی معتبر مبنی بر دست باز خواندن نماز در صدر اسلام دارید؟؟؟

اصلا من کافر شما برای کارت باید مدرک داشته باشی

پنج تن;284138 نوشت:
اصل من کافر شما برای کارت باید مدرک داشته باشی

کسی که شبهه می کند مدرک هم باید داشته باشد.
در غیر این صورت می دانم جواب آنانی را که بی مدرک شبهه می کنند چه دهم

تکتّف در سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله)
سؤال: آیا در سنّت پیامبر (صلى الله علیه وآله) روایاتى بر لزوم یا استحباب تکتّف وجود دارد؟

جواب: در آنچه از سنت پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل شده اثرى از لزوم تکتّف دیده نمى شود براى اثبات این مدعا به چند نمونه از روایات مزبور اشاره مى کنیم:1ـ آنکه بد نماز مى خواند
به روایت محدثان، مردى نماز مى خواند و پیامبر(صلى الله علیه وآله) به او مى نگریست، چون از نمازش فراغت یافت، نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله)آمد، سلام داد، حضرت جواب داد، سپس فرمود: برگرد نماز بخوان، تو نماز نخوانده اى. برگشت و دوباره نماز خواند مثل بار نخست، سپس نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمد، حضرت فرمود: برگرد و نماز بخوان چون نماز نخوانده اى، تا سه بار. مرد قسم خورد که نماز بهتر از این نمى تواند و چون مشتاق و مهیاى فرا گرفتن شد، پیامبر(صلى الله علیه وآله) به او آموخت که چگونه نماز بخواند.
ابوهریره گوید حضرت فرمود:
«چون به نماز ایستادى، وضوى کامل بگیر، رو به قبله بایست، تکبیر بگو، آنچه میسّر است از قرآن بخوان، سپس رکوع کن تا به آرامش بدنى برسى، سپس بلند شو تا کاملاً بایستى، پس به سجده برو، از سجده برخیز، آرام بنشین، دوباره به سجده برو و آرام بگیر، و در همه نمازت چنین کن».
این حدیث را منابع هفتگانه نقل کرده اند و لفظ نقل شده از صحیح بخارى بود.(1)
پس اگر دست روى دست نهادن سنّت مؤکّد یا امر مستحب بود، پیامبر(صلى الله علیه وآله) به آن اشاره مى فرمود.
2ـ نماز پیامبر(صلى الله علیه وآله) در توصیف عایشه
به نقل مسلم از عایشه، پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) نماز را با تکبیر و قرائت سوره حمد آغاز مى کرد و چون رکوع مى رفت، سرش را نه بیرون مى آورد و نه تو مى کشید، بلکه میان این دو حالت بود و چون از رکوع بر مى خاست، قبل از سجده کاملاً مى ایستاد و چون از سجده بر مى خاست، قبل از سجده دوم کاملاً مى نشست و در هر دو رکعت تحیّت مى گفت، پاى چپ را مى گسترد و پاى راست را بر آن مى نهاد و از نشستن روى دو پاشنه پا و اینکه کسى ساعدهایش را مثل درندگان بر زمین بگسترد نهى مى کرد و نمازش را با سلام به پایان مى برد.(2)
اگر در روایت پیشین به ذکر واجبات بسنده شده بود، در اینجا برخى از مستحبات و مکروهات هم آمده است. اگر دست روى دست گذاشتن سنت مؤکّد یا مستحب بود حتماً پیامبر(صلى الله علیه وآله) آن را مى گفت، چون استحباب آن در نظر معتقدانش کمتر از گذاشتن پاى راست روى پاى چپ نیست. این روایات تبیین کننده کیفیت نماز، بهترین دلیل است که دست روى دست نهادن سنت مؤکّد نیست.
3ـ وصف نماز پیامبر(صلى الله علیه وآله) در روایت معاذ
طبرانى از عبدالرحمان بن غنم از معاذ بن جبل چنین نقل مى کند: هرگاه پیامبر(صلى الله علیه وآله) در نماز بود، دست هایش را تا برابر گوش هایش بالا مى آورد، تکبیر مى گفت، سپس آنها را پایین مى فرستاد وساکت مى شد وگاهى هم دیدم که دست راست روى چپ مى گذاشت.(3)
ذیل حدیث گرچه دلالت مى کند پیامبر(صلى الله علیه وآله) گاهى دست راستش را روى دست چپش مى گذاشت، ولى اندک بود (به گواهى کلمه «ربما») و روش او بر آزاد گذاشتن دست بود. و نیز احتمال دارد که گذاشتن دست راست روى چپ، به سبب دیگر بوده، نه به خاطر آنکه در نماز مستحب است.(4)

1 . بلوغ المرام: 92، شماره 2 / 250، چاپ ریاض; سبل السلام: ج1، ص159.
2 . بلوغ المرام: 99، شماره 8 / 257.
3 . المعجم الکبیر: ج20، ص74.
4-سیماى عقاید شیعه،ص 394.

دست بسته نماز نخواندن شیعه
سؤال: چرا شیعه دست بسته نماز نمی خواند؟
جواب: شیعه دست بسته نماز خواندن را حرام می داند در حالیکه هیچیک از مذاهب اهل سنّت نیز آن را واجب ندانسته‏ اند.
بعضى آن را مستحب و گروهى در نمازهاى واجب آنرا مکروه شمرده‏ اند، در زمان پیامبر(ص) حتی زمان خلیفه اوّل همه صحابه دست باز نماز می خوانده‏ اند تا اینکه در زمان خلیفه دوم این بدعت گذاشته شد.
ابن رشد قرطبى اندلسى از علماى اهل سنّت می گوید: درباره دست روى دست گذاشتن در نماز میان علماء (اهل سنت) اختلاف است، مالک ابن انس در نمازهاى واجب مکروه، و در نماز نافله آن را جائز شمرده و جمهور آن را مستحب دانسته‏ اند. علت این اختلاف نظر روایات صحیحى است که به دست ما رسیده که نماز پیامبر(ص) را توصیف می کند و در آن نقل نشده که پیامبر(ص) دست راست روى دست چپ می گذاشته ‏اند. از طرفى به مردم امر شده که دست روى دست گذاشته نماز بخوانند.(1) (دستور دهنده معلوم نیست).
عمده دلیل جمهور اهل سنت دو روایت است:
1- بخارى از سهل بن سعد نقل می کند که مردم مأمور شدند که (مردان) دست روى دست نماز بخوانند. ابو حازم می گوید این را (صحیح) نمی دانم مگر این‏که امر کننده پیامبر باشد (که معلوم نیست).(2)
2- روایت دوّم هم مرسل است؛ زیرا اهل سنّت روایت علقمه بن وائل از پدرش را مرسل می دانند و معتبر نمی شمارند.(3)
طبق بعضى روایات منقول است که روزى چند نفر از اسراى مجوس بر عمر وارد شدند و جهت اداى احترام دست به سینه بودند. علّت آن را پرسید. گفتند ما براى احترام به بزرگان چنین می کنیم. عمر پسندید و دستور داد در نماز براى خضوع بیشتر چنین کنند.(4) و لذا ائمه اهل بیت آن را جائز ندانسته‏ اند.(5)

منابع
1. بدایة المجتهد، جلد اوّل کتاب الصلاة فصل دوم، مسأله پنجم، ص 136- 193.
2. صحیح بخارى، ج 1، ص 135.
3. تهذیب التهذیب، ج 7، ص 247.
4. جواهر الکلام، ج 11، ص 19؛ پاسخ به شبهات، طبسى.
5. پاسخ به شبهات در شبهاى پیشاور، نشر مشعر، ص: 206-207

دلیل قول به سنّت بودن تکتّف
سؤال: قائلین به تکتّف براى اثبات مدعاى خود به چه روایتى استناد مى کنند؟

جواب: براى سنّت بودن دست روى دست نهادن به روایت سهل بن سعد استدلال شده که در صحیح بخارى آمده است. اینک بررسى این روایت:
ابوحازم از سهل بن سعد روایت کرده است که: مردم مأمور مى شدند در نماز، دست راست را روى ساعد دست چپ بگذارند. من این را نمى دانم، مگر این که به پیامبر(صلى الله علیه وآله)نسبت دهد،(1) یا نسبت داده شود.
این حدیث را برخى موقوف دانسته اند، برخى مرفوع، عموم محدّثان، فقها و اصولیین گفته اند اگر آن را به زمان پیامبر نسبت ندهد، مرفوع نیست و اگر به زمان پیامبر نسبت دهد و بگوید ما در زمان پیامبر چنین مى کردیم، یا در میان ما چنین رایج بود، مرفوع مى شود و این مذهب صحیح است.
نووى در شرح مسلم گفته است: بنابراین سخن اگر هم ابوحازم به آن قطع داشت، مرفوع نمى شد، تا چه رسد به اینکه جزم و قطع به آن ندارد. از این رو حافظ ابوعمرو و ابن عبدالبر در تقصّى تصریح کرده اند که این روایت، تنها موقوف بر سهل بن سعد است، مالک هم آن را در «الموطّأ» نقل کرده و بخارى هم از او گرفته است.(2)
روایت، کیفیت دست روى دست گذاشتن را بیان مى کند، الا اینکه بر فرض پذیرفتن سند آن، در دلالتش حرف است، و به دو جهت دلالت نمى کند:
اول: اگر پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) دستور به آن داده، پس اینکه گفته «به مردم دستور مى دادند» چه معنى دارد؟ درست آن نبود که بگوید: پیامبر دستور مى داد؟ آیا این دلیل نیست بر اینکه پس از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و در زمان خلفا و امیران به مردم دستور مى دادند دست روى دست بگذارند، به خیال آنکه به خشوع نزدیک تر است؟ از این رو بخارى پس از این نکته، بابى به نام «باب خشوع» گشوده است. ابن حجر گوید: حکمت این هیئت آن است که صفتِ خواهنده متواضع است و این کار، نمازگزار را از بازى با سر و ریش باز مى دارد و به خشوع نزدیک تر است. بخارى هم به لحاظ همین مسأله پس از آن باب خشوع را گشوده است. به عبارت دیگر: دستور امیران و حاکمان به این کار، دلیل آن است که مردم در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) و کمى پس از او با دست هاى آویخته نماز مى خواندند و این فکر بعدها پدید آمده و مردم را به آن دستور داده اند.
برخى از شارحان حدیث هم به این نکته پى برده اند، شیخ ملا على قارى در تفسیر
حدیث مى گوید: خلفاى چهارگانه، یا امیران یا پیامبر(صلى الله علیه وآله) آنان را دستور مى دادند.
اگر پیامبر(صلى الله علیه وآله) چنان دستورى داده بود، جا داشت به عنوان تبرک نامش را بیاورند نه آنکه ترک کنند. این مى رساند که دستور دهنده، پیامبر(صلى الله علیه وآله) نبوده، بلکه حاکمانى بودند که در مقابل سنت، پیرو خواسته هاى دلشان بودند و چون سیره على(علیه السلام) و اهل بیت(علیهم السلام) بر آزاد گذاشتن دست ها و انتقاد از دست روى دست گذاشتن بوده، امرا به عنوان مخالفت با شیوه آنان دستور مى دادند که دست ها را روى دست ها بگذارند.
دوم: در ذیل سند چیزى است که دلالت دارد که ابوحازم که از سهل بن سعد نقل کرده، در صحت مضمون شک و تردید داشته است، چون ابوحازم گفته: نمى دانم الا اینکه این را به پیامبر(صلى الله علیه وآله) نسبت دهد. و دیگرى به جاى «یُنمى» به صورتِ «یُنمى» نقل کرده، یعنى معلوم نیست که در نماز مستحب باشد، جز اینکه به پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) نسبت داده مى شود. پس آنچه را سهل بن سعد روایت کرده، مرفوع خواهد بود.
ابن حجر گوید: در اصطلاح اهل حدیث، هرگاه راوى بگوید: «ینمیه»، یعنى آن را به صورت مرفوع (بدون اتصال سند) به پیامبر(صلى الله علیه وآله) نسبت مى دهند.(3)
همه اینها وقتى است که «یُنمى» خوانده شود. ولى اگر «یُنمى» به صیغه معلوم بخوانیم، معنایش آن است که سهل آن را به پیامبر(صلى الله علیه وآله) نسبت مى دهد. بر فرض صحت قرائت و خارج شدن روایت از اینکه مرسله یا مرفوعه باشد، اینکه گفته «نمى دانم، الا اینکه...» نشان از ضعف این اسناد و نسبت دارد و اینکه آن را از شخص دیگرى شنیده و نامش را نیاورده است.
ابن حجر گوید: این حدیث درباره مرفوع بودنش صحبت شده است. دانى گفته است: این مخدوش است، زیرا گمانى از سوى ابوحازم است، نیز گفته اند: اگر مرفوع بود، نیازى نبود که بگوید «لا اعلمه»، آن را نمى دانم.(4)(5)

1 . فتح البارى فى شرح صحیح البخارى: ج2، ص224; صحیح مسلم: ج2، ص13; سنن بیهقى: ج2، ص28، حدیث 3.
2 . الموطّأ: ص135، کتاب الصلاة، حدیث 226.
3 . الموطأ: ص135، کتاب الصلاة، حدیث 226، حاشیه شماره 1.
4 . فتح البارى: ج4، ص126.
5-سیماى عقاید شیعه، ص 397.

[="Tahoma"]

ohfreedom;283908 نوشت:
حضرت علی در نامه 6 نهج البلاغه گفت: خداوند به بیعت انصار و مهاجرین راضی است و آنها هستند که خلیفه را تعیین می کنند!!!

سلام علیکم؛
ابتدا خوب است نامه 6 امیر المومنین را با هم مرور کنیم:«من با قومي بيعت كرده‌ام كه با ابوبكر و عمر و عثمان بيعت كرده‌اند و مفاد بيعت من با آنها همان است كه با سه خليفه قبلي بوده است. نه آنانكه در اينجا حاضرند و نه آنانكه غايبند حق انتخاب خليفه‌اي جز خليفه منتخب مردم را ندارند و حق تشكيل شوري منحصر براي مهاجرين و انصار است. و اگر بر هر شخصي اتفاق نظر حاصل كردند و او را امام خواندند، آن شخص مورد پسند و رضاي خداوند نيز هست. و اگر كسي كار آنان را عيب گيرد و يا بدعتي ايجاد كند شوري وي را به عدالت و بازگشت به مسير حق و پيروي از منهج مؤمنان خدا خواه توصيه مي‌كند، و در صورت بازنگشتن به منهج صحيح، با وي مبارزه مي‌كنند و خداوند نيز وي را به سرپرستاني ديگر غير از خود وامي‌گذارد»

خوب بود شما اصل ماجرایی که سبب شد امیرالمومنین علی علیه السلام این نامه را بنویسد ملاحظه می کردید بعد اشکال بر شیعیان می گرفتید.
اگر دقت کنید خواهید فهمید که امام علی علیه السلام این نامه را بعد از جنگ جمل برای معاویه نوشت . این نامه و سخن امام، روش استدلال و مناظره بر اساس باورهای دشمن است زیرا معاویه به ولایت و امامت امام علی علیه السلام و نصب الهی و ابلاغ رسول خدا(ص) اعتقاد ندارد و تنها در شعارهای خود بیعت مردم و شورای مسلمین را مطرح می کند امام در استدلال با معاویه ناچار معیارهای مورد قبول او را طرح می فرماید که اگر بیعت را قبول داری مردم با من بیعت کردند و اگر شورا را قبول داری شورای مهاجر و انصار مرا برگزیدند دیگر چه بهانه ای میتوانی داشته باشی؟ در صورتیکه امام علیه السلام باور و اعتقادات خود را نسبت به امامت و رهبری عترت در خطبه های 1، 2، 144، 97، 120، 93 مشروحا بیان داشته است.
(منبع:سایت وهابیت)

[="Tahoma"]

ohfreedom;283908 نوشت:
بله! ساکت بودند! حرف نزدند.... می دانی چرا؟؟؟ چون آنها در محضر صحابه یا رسول خدا بودند... آنها بهتر از من و شما حق را می دانستند... چرا تاریخ گواهی از اعتراض آنها ندارد؟ یعنی بین این همه مسلمان در صدر اسلام انسان شجاعی نبود؟

1. در نظام قبیلگی که نظام حاکم و مسلط بر جاهلیت بود، همه مردم نه فکر می کنند، و اگر هم فکر کنند در مقام ابراز وجود و اعلام نظر ساکتند. در این نظام رئیس قبیله از جانب همه سخن می گوید، و تخطی از رأی او برای افراد قبیله به معنای آن است که حمایت قبیله را برای خود از دست بدهد، و این در آن زمان کمتر از خذلان و ناامنی و مرگ نبوده است. این در دنیای امروز هم مشابهات زیادی دارد. این ایمان دو چندان می خواهد تا شخص بتواند از چنبره این نظام بدر آید و بر خلاف نظر رئیس قبیله سخنی بگوید.

در جریان سقیفه، توطئه گران که توانگران قریش بودند، به سبب کینه ای که با بنی هاشم داشته اند، رؤسای قبائل را تطمیع و تهدید کرده بودند و رأی همه را به خود جلب کردند. پس از این است که همه سکوت کردند. سکوتی که مستند به هزاران سال فرهنگ جاهلی بوده است. پس اکثریت جریان غدیر را می شناختند، ولی با آن همراه نشدند؛ همان جریانی که در کوفه دیدیم که گفت: "ای حسین! اهل کوفه قلوبشان با تو است، ولی شمشیرهایشان بر علیه تو"؛ چرا که رئیس قبیله را ترسانده یا خریده اند.
2. جریان غالب در سقیفه برای این که برای عمل خود پایگاه و پشتوانه ای دین بسازد این معنا را رواج داد که همه اصحاب پیامبر عادلند و به هر کدام اقتدا شود به هدایت منتهی می شود. این خلاف واقعیتی است که قرن و روایات و تاریخ به ما نشان می دهد.
3.البته طبیعی است كه همه قریش منافق نبوده اند، و در میان آنان به خصوص در میان توده عوام آن بوده اند بسیاری كه به راستی ایمان داشته اند، ولی این گروه رهبری قریش را در دست نداشته اند.
این جریان را عمر در مذاكره خود با ابن عباس برملا می كند؛ آن جا كه می گوید: ای ابن عباس! علی شایسته ترین فرد برای احراز خلافت بود، ولی قریش نمی توانست هم پیامبری و هم خلافت را در دست بنی هاشم ببیند. لذا قریش خلافت را برای خود برگزید و كاری درست و موفق بود!(الكامل فى التاریخ3/24 ـ شرح ابن ابی الحدید3/107 ـ تاریخ بغداد2/97)
سران قریش كه از ابتدا نیز ایمان به اسلام نیاوردند و هرگز محبت اهل بیت را در دل نداشتند، تصمیم گرفتند مهار خلافت را در دست گیرند، و در رقابت با بنی هاشم به برتری دست یابند. با توطئه، تطمیع و ارعاب جو عمومی را در دست گرفتند. اعتراضات اولیه انصار نیز با فریب و حتی ترور بعضی از سران آنان سركوب شد. داستان ترور سعد بن عباده، قتیل الملائكة معروف است.
همانطور كه گذشت، عوام قبائل هم كه عادتی جز پیروی از شیوخ نداشتند، سكوت اختیار كردند و رأی سران را پذیرفتند؛ و این اكثریت دلخواه قریش را تأمین می كرد.
آن ها كسانی بودند كه از جیش اسامه تخلف كرده و علی رغم تاكید رسول خدا(صلی الله علیه و له) همراه اسامه از مدینه بیرون نرفتند.
اعتراض اصحاب:
تحصن اصحاب خاص پیامبر(ص) در منزل امیر المؤمنین(ع) و تش زدن درب منزل آن حضرت در اعتراض به همین جریان واقع شد. ضربت بر پهلوی فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ نیز توسط همین گروه تحقق یافت.
ب) عده دیگر توده مردم، از قریش و غیر قریش بودند كه اكثریت غالب اصحاب را تشكیل می دادند. آنان هم پیامبر(ص) را مقدس می دانستند، و هم به اهل بیت(ع) احترام می گذاردند، كه نمونه های تاریخی زیادی در دست است.
اینان وقتی با كار انجام شده سقیفه مواجه شدند مقاومت زیادی نشان ندادند، و حتی در مواجهه با سرزنش های برخی شیفتگان حضرت علی(علیه السلام)، از جمله زهرای مرضیه(س)، بهانه می وردند و مثلا می گفتند: حالا دیر شده و ما بیعت کرده ایم. اگر علی زودتر می آمد با او بیعت می كردیم؛ و یا این که گفتند ما در غدیر دور بودیم و سخنان پیامبر را نشنیدیم؛ و یا ...
حتی عده ای از آنان نزد حضرت علی(علیه السلام) آمدند و اظهار وفاداری به او كردند كه علی(علیه السلام) از آنان خواست فردا در جای معینی جمع شوند، اما جز چند نفر محدود نیامدند.
(منبع:تبیان)
"در پناه حضرت حق"

[="Tahoma"]

ohfreedom;283908 نوشت:
حضرت علی حقش غضب شد و دخترش را به عقد غاصب آن در آورد!!!؟؟؟ این عدالت حضرت علی نزد شماست؟؟؟

سلام علیکم؛
ازدواج ام کلثوم با عمربن خطاب یا خواستگاری از او مورد اختلاف شدید علمای اسلام و مورخان قرار گرفته است. برخی از اهل سنت در این میان به نقل این موضوع پرداخته اند. از آن جمله است:
ابن سعد می گوید: عمربن خطاب، ام کلثوم دختر علی بن ابیطالب را به ازدواج خود در آورد، در حالی که او دختری نابالغ بود. (1)
حاکم نیشابوری نقل می کند: عمر بن خطاب برای خواستگاری ام کلثوم دختر علی علیه السلام نزد او آمد و از او خواست که دخترش را به نکاح وی در آورد. امام علی(علیه السلام) فرمود: من او را برای فرزند برادرم عبدالله بن جعفر گذاشته ام. عمر گفت: باید او را به نکاح من در آوری. (2)
بیهقی نیز می گوید: عمر پس از ازدواج با ام کلثوم از مهاجران خواست به او تبریک بگویند، زیرا از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده بود که هر سبب و نسبی غیر از سبب و نسب حضرت در روز قیامت منقطع می شود.(3)
این قضیه را عده ای دیگر از اهل سنت نظیر خطیب بغدادی، ابن عبدالبرّ، این ایثر و ابن حجر عسقلانی نیز نقل نموده اند.
نقد و بررسی ماجرای ازدواج
با آن که برخی از علمای اهل سنت اصرار دارند که ام کلثوم را دختر علی بن ابی طالب و حضرت زهرا (سلام الله علیهما) معرفی کرده و او را همان کسی بدانند که به ازدواج عمر بن خطاب درآمد و از این طریق به نوعی توجیهی برای رفتار و کردار خلیفه دوم بیابند اما نکته جالب توجه آن است که:
حاکم نیشابوری نقل می کند: عمر بن خطاب برای خواستگاری ام کلثوم دختر علی علیه السلام نزد او آمد و از او خواست که دخترش را به نکاح وی در آورد. امام علی(علیه السلام) فرمود: من او را برای فرزند برادرم عبدالله بن جعفر گذاشته ام. عمر گفت: باید او را به نکاح من در آوری.
اولاً بسیاری از علمای مشهور اهل سنت نظیر بخاری و مسلم از ذکر این موضوع اعراض نموده اند و آن را در کتب مهم و مشهور خود نقل ننمواده اند. همچنین این قضیه در صحاح سته و دیگر کتاب های معروف اهل سنت همانند مسند احمد بن حنبل نیز نیامده است! در حالی که کلیه این آثار و کتب از اهمیتی خاص برخوردارند و مورد استناد اهل سنت می باشند.
ام کلثوم دختر ابی بکر
ثانیاً از برخی تواریخ استفاده می شود که ابوبکر نیز دختری به نام ام کلثوم داشت که عمر از وی خواستگاری کرد. از همین رو ممکن است به جهت تشابه اسمی آن را به دختر امیرالمومنین نسبت داده اند.
از جمله افرادی که این موضوع را نقل نموده اند می توان به ابن قتیبه در «المعارف» و عمری موصلی در «الروضة الفیحاء فی تواریخ النساء» و نیز عمر رضا کحاله در کتاب «اعلام النساء» اشاره نمود.(4) به بیان دیگر خواستگاری خلیفه دوم از دختر ابوبکر به علت تشابه اسمی به صورت خواستگاری وی از دختر حضرت علی علیه السلام نقل شده است که اشتباهی بوده است.
ام کلثوم دختر جرول
برخی از مورخان نیز مادر زید بن عمر بن خطاب را ام کلثوم دختر جرول دانسته اند، لذا ممکن است تشابه اسمی باعث شده باشد که آن را به دختر امیرالمومنین (علیه السلام) نسبت دهند.
طبری می گوید: مادر زید اصغر و عبیدالله که در جنگ صفین همراه معاویه کشته شدند، ام کلثوم دختر جرول بوده است که اسلام بین او و عمر جدایی انداخت. (5)
اغلب مورخان موضوع ازدواج ام کلثوم دختر جرول را با عمر بن خطاب در جاهلیت نقل نموده اند که عمر بن خطاب پیش از اسلام آوردن، همسری به نام ام کلثوم (دختر جرول) داشت که زید نیز فرزند اوست و ظاهراً پس از اسلام آنها از هم جدا شدند.
با توجه به آنچه پیرامون روایات و احادیث در این باره و نیز مستندات تاریخی ذکر شد باید گفت، نمی توان ادعای برخی از علمای اهل سنت درباره ازدواج ام کلثوم دختر امیرالمومنین (علیه السلام) با عمر بن خطاب را پذیرفت تا این موضوع توجیهی برای رفتار و کردار خلیفه دوم و تأیید وی توسط حضرت علی(علیه السلام) باشد.
ام کلثوم از غیر حضرت زهرا (سلام الله علیها)
اهل سنت اصرار زیادی دارند که عمر از ام کلثوم دختر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) خواستگاری کرده است تا این که برای وی سببی به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بیابند، در حالی که از برخی تواریخ استفاده می شود که حضرت علی (علیه السلام) دختری دیگر به نام ام کلثوم از غیر حضرت زهرا(سلام الله علیها) نیز داشته اند. (6)
در واقع تلاش برخی علمای اهل سنت در خواستگاری خلیفه دوم از فرزند حضرت زهرا (سلام الله علیها) به دلیل همان نقلی است که از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) می نمایند که حضرت فرمودند هر سبب و نسبی غیر از سبب و نسب حضرت در روز قیامت منقطع می شود. در حالی که بر اساس شواهد حتی اگر ام کلثوم فرزند امیرالمومنین باشد لزوماً فرزند حضرت زهرا (سلام الله علیها) نیست.
نتیجه گیری
با توجه به آنچه پیرامون روایات و احادیث در این باره و نیز مستندات تاریخی ذکر شد باید گفت، نمی توان ادعای برخی از علمای اهل سنت درباره ازدواج ام کلثوم دختر امیرالمومنین (علیه السلام) با عمر بن خطاب را پذیرفت تا این موضوع توجیهی برای رفتار و کردار خلیفه دوم و تأیید وی توسط حضرت علی(علیه السلام) باشد. (7)
رادفر- کارشناس گروه دین و اندیشه تبیان
فهرست منابع و مآخذ:
1- طبقات ابن سعد، ج 8، ص 462.
2- مستدرک حاکم، ج 3، ص 142.
3- بیهقی ، سنن الکبری، ج 7، ص 63.
4- اعلام النساء ج 4، ص 250.
5- صفة الصفوة، ص 116.
6- ابن قتیبه، المعارف، ص 185.
7- شیعه شناسی و پاسخ به شبهات، علی اصغر رضوانی، ج 2، ص 180- 170.
(منبع:سایت پی سی پارسی)
"در پناه حضرت حق"

ohfreedom;284058 نوشت:
برادر من ادامه متن را نخواهندی و فقط قسمت اول را آوردی...
در ثانی شما یک حدیث صجیج ارائه بده که حضرت محمد -ص- با دست باز نماز می خوانده...
مگر می شود حضرت علی دست باز نماز بخواند و حضرت عمر دست بسته، آن وقت هیچ مورخ و محدثی به آن اشاره نکند؟


یقین دارم اگه مطلب بنده رو کامل خونده بودید ، این حرف رو نمی زدید
اولا
که من نه تنها مطلب شما رو بلکه تمام پستهایی که در این موضوع از اول تا آخر نوشته شده رو خوندم و بعد مطلبم رو نوشتم
ثانیا
بعد از اینکه ثابت شد رسول اکرم ص هیچ گاه با دست بسته نماز نخوانده اند ، به خودی خود کاملا روشن است که آن حضرت همیشه با دست باز نماز می خوانده اند ، چون قبض که نشد مسلما ارسال ثابت میشه و مورد دیگری غیر از این دو نداریم . حالا دیگه این خیلی مضحکه که کسی بخواد ادعا کنه که یه حدیث صحیح بیارید که ان حضرت با دست باز نماز خونده
برادر من ، نیاز به حدیث صحیح نیست وقتی ما قبض رو رد کردیم ، ادعایمان به راحتی ثابت میشه
فکر می کنم ادله تمام بود و هر ادم منصف و غیر متعصبی بعد از مطالعه دقیق اون سکوت می کنه و می پذیره .
ثالثا
در پستهای قبل دوستان ثابت کردند که امام علی ع نیز هیچ گاه با دست بسته نماز نخوندن تا کارشون مخالف سنت رسول الله ص بشه و این مساله تهمتیه که بعضیا برای تایید کارشون به اون حضرت زدن .
برید تحقیق کنید متوجه میشید

والسلام علی من اتبع الهدی

با سلام
بنده مطلب جناب ثقلین رو خوندم و واقعا دلیل ایشون که از منابع اهل سنت بود وافی و کافی بود
بنده که متقاعد شدم
اما نمیدونم چرا این کاربر ohfreedom همش دوست داره جدل و مغالطه کنه ظاهر برای بحث نیومده و فقط میخواد مطلبی نوشته باشه

به این کاربر ohfreedom بگم که اینطوری نوشتن برای خودتون بد میشه منطق اهل سنت رو دارید اینطوری میرسونید که مقابل حرف حق حاضر به اعتراف و قبول کردن اون نیستند

جناب ohfreedomجواب منطقی و مستدل به دلایل بدید البته اگر دارید؟
نه حرفهای بی ربط و غیر منطقی

مخاطبان در مورد شما قضاوت میکنند.

سلام
من فقط اومدم بگم اگر قرار باشه اون روایتی که میگه عمر بعد از دیدن اسرای ایرانی که دست به سینه جلوش ایستاده بودن دستور میده بقیه دست به سینه نماز بخوانن درست باشه

دراینصورت این ایرانی ها هستن که باید دست به سینه نماز بخوانن نه عربها .......
لطفا قبل از اینکه روایات مختلف بیاورید یک مقدار در صحت اونها فکر کنید

چرا شيعيان با دست باز نماز مي خوانند و اهل سنت با دست بسته مگر پيامبر دو گونه نماز مي خوانده است ؟

قرار دادن دست راست بر روی دست چپ در نماز (دست بسته نماز خواندن) از اموری است كه استحباب آن بین فقهای سه مذهب از مذاهب چهارگانة اهل سنّت مشهور است:
حنفی‌ها می‌گویند: روی هم گذاشتن دست‌ها در نماز، سنّت است و واجب نیست، و برای مرد بهتر است كه كف دست راستش را بر پشت دست چپ، زیر ناف قرار دهد، و زن دست‌ها را بر سینه‌اش بگذارد.
شافعی‌ها می‌گویند: گذاشتن دست روی یكدیگر، در نماز، برای مرد و زن سنّت است و بهتر است كه كف دست راست را بر پشت دست چپ زیر سینه و بالای ناف به سمت چپ قرار دهد.
حنبلی‌ها می‌گویند: گذاشتن دست‌ها روی هم، سنّت است و بهتر است كه كف دست راست را بر پشت دست چپ نهاده، زیر ناف قرار دهند.
فرقه مالكیّه بر خلاف سه مذهب فوق می‌گویند: آویختنِ دست‌ها در نمازهای واجب، مستحب است، قبل از مالكی‌ها نیز جماعتی همین قول را گفته‌اند كه از آن جمله‌اند: عبداللّه بن زبیر، سعید بن مسیّب، سعید بن جبیر، عطاء، ابن جریح، نخعی، حسن بصری، ابن سیرین و جماعتی از فقها.
از امام اوزاعی منقول است كه نمازگزار، بین آویختن دست‌ها یا روی هم قرار دادن آنها مخیر است.1
امّا مشهور بین شیعه امامیّه آن است كه قرار دادن دست‌ها روی یكدیگر در نماز، حرام، و موجب بطلان نماز است و به ندرت از فقهای شیعه كسی قائل به كراهت شده، مانند ابو الصلاح حلبی در كافی2
كیفیت نماز پیامبر(ص)
با این كه به جز مالكی‌ها، مذاهب دیگر اهل سنّت، قرار دادن دست چپ بر دست راست در نماز را جایز شمرده‌اند و دربارة این مسأله سخن بسیار گفته‌اند، با این حال دلیل قانع كننده‌ای حتّی بر جواز آن ندارند،چه رسد بر استحباب. بلكه می‌توان ادّعا كرد كه دلایلی بر خلاف ادعای آنان وجود دارد و روایاتی كه از فریقین (شیعه و سنّی) بیانگر طریقه نماز گزاردن رسول اكرم(ص) است، از گذاشتن دست‌ها بر یكدیگر سخنی به میان نیاورده است و امكان ندارد كه پیامبر (ص) امر مستحبّی را در طول حیات خود(یا بخشی از آن) ترك نماید. اكنون سه نمونه از این روایات، دو مورد از طریق اهل سنّت و دیگری از طریق شیعه امامیّه را ذكر می‌كنیم كه هر دو روایت، چگونگی نماز پیامبر(ص) را بیان می‌كند و در هیچ‌یك كو‌چكترین اشاره‌ای به روی هم قرار دادن دست نشده، چه رسد به چگونگی آن:

الف: حدیث ابی حُمید ساعدی

حدیث ابی حُمید ساعدی را برخی از محدّثان (سنّی) روایت كرده‌اند و ما از كتاب سنن بیهقی نقل می‌كنیم كه گفت: او رو به اصحاب پیامبر‌(ص) كرد و گفت: من داناترین شما به نماز رسول خدا (ص) هستم. گفتند: به چه سبب؟ زیرا تو نه بیش از ما پیرو آن حضرت بوده‌ای و نه افزونتر از ما مصاحبتش كرده‌ای. گفت: چرا، گفتند: پس (كیفیّت نماز آن حضرت را) بر ما عرضه كن. ابوحُمید گفت:
رسول خدا(ص) هرگاه می‌خواست به نماز بایستد، دست‌ها را تا برابر شانه‌هایش بالا می‌بُرد، سپس تكبیر می‌گفت و هنگامی كه همه اعضایش به حال اعتدال در جای خود قرار می‌گرفت به قرائت می‌پرداخت، آنگاه تكبیر می‌گفت و دست‌ها را تا برابر شانه بالا می‌بُرد، پس از آن به ركوع می‌رفت و دو كف دست را بر زانوها می‌گذاشت و در حال اعتدال كه نه سرش را بالا می‌گرفت و نه پایین می‌انداخت، ركوع را انجام می‌داد. سپس از ركوع سر بلند می‌كرد(می‌ایستاد) و می‌گفت: سمع اللّه لمن حمده. آنگاه دست‌ها را تا برابر شانه‌ها بالا می‌بُرد و تكبیر می‌گفت،
سپس (برای سجده) متوجّه زمین شده و دست‌هایش را (در سجده) از پهلوهایش جدا می‌گرفت، آنگاه سر از سجده برمی‌داشت و پای چپش را خم می‌كرد و بر آن می‌نشست. انگشتان پاهایش را در سجده باز می‌نمود و سجده دوم را نیز همین‌گونه انجام می‌داد و پس از سجده، تكبیر می‌گفت، سپس پایش را خم كرده بر آن می‌نشست در حالی كه هر عضوی به حال اعتدال قرار می‌گرفت. ركعت بعدی را هم به همین كیفیّت انجام می‌داد و پس از دو ركعت در حال قیام، تكبیر می‌گفت و دست‌هایش را تا برابر شانه‌ها بالا می‌برد همانگونه كه تكبیر افتتاحیّه را انجام می‌داد و در بقیّه نمازش نیز همین‌طور عمل می‌كرد تا به سجده آخر. پس از آن سلام می‌گفت، پای چپ را عقب قرار می‌داد و بر سمت چپ بر وَرِك3می‌نشست.
همه گفتند: ابوحمید راست گفت، رسول خدا(ص) بدین گونه نماز می‌گزارد4
این بود حدیثی در مقام بیان كیفیّت نماز رسول خدا(ص) كه از طریق اهل سنّت روایت شده كه وجه دلالت آن را دانستیم. اكنون به حدیثی كه شیعه امامیه روایت كرده توجه كنید:

ب: حدیث حمّاد بن عیسی

حمّاد بن عیسی از امام جعفر صادق (ع) روایت كرده كه آن حضرت فرمود: چه قدر ناپسند است برای مردی كه 60یا 70 سال از عمرش بگذرد و یك نماز با شرایط كامل انجام نداده باشد. حمّاد گفت: (از این سخن امام (ع)) در دلم احساس حقارت كردم و عرض كردم: فدایت شوم، نماز را (با شرایط كامل) به من تعلیم فرما.
پس ابوعبداللّه (ع) (جعفر بن محمّد‘) راست قامت رو به قبله ایستاد و دست‌هایش را با انگشتان بسته بر روی رانهایش انداخت و پاهایش را نزدیك به هم به فاصلة سه انگشت باز قرار داد و انگشتان پاهایش همه رو به قبله بود و آنها را از قبله منحرف نمی‌كرد و با خشوع و فروتنی تمام بود، پس تكبیر گفت و سوره حمد و قل هو اللّه احد را با ترتیل قرائت كرد، سپس به اندازه نفس كشیدنی در حال قیام صبر كرد و پس از آن تكبیر گفت در حالی كه هنوز ایستاده بود، آنگاه به ركوع رفت و دو كف دستش را با انگشتان باز روی كاسه زانوهایش قرار داد و زانوها را به عقب داد تا پشتش صاف شد به طوری كه اگر قطره‌ای آب یا روغن بر پشتش ریخته می‌شد به واسطه راست بودن پشتش به هیچ طرف مایل نمی‌گشت،
امام گردنش را (در ركوع) راست گرفت و چشمانش را بست و سه مرتبه با ترتیل تسبیح (سبحان رَبّی العظیم وبحمده) گفت، سپس راست قامت ایستاد و چون كاملاً به حال قیام درآمد، گفت: «سمع اللّه لمن حمده» و بعد از آن در همان حال قیام، تكبیر گفت و دستها را تا مقابل صورت بالا آورد، و آنگاه به سجده رفت و دستهایش را قبل از زانوها بر زمین گذاشت و سه مرتبه گفت: سبحان ربّی الأعلى وبحمده، و (در سجده) عضوی از بدنش را بر عضو دیگر نگذاشت و بر هشت موضع سجده كرد: پیشانی، دو كف دست، دو كاسه زانو، دو انگشت ابهام پا، و بینی، ( گذاشتن هفت موضع در سجده بر زمین واجب و گذاشتن بینی بر خاك سنّت است كه اِرغام نامیده می‌شود). سپس سر از سجده برداشت و هنگامی كه راست نشست، تكبیر گفت و ساق پای چپ را خم كرده، روی آن نشست و پشت پای راستش را بر كف پای چپش گذاشت و گفت: «أستغفر اللّه ربّی و أتوب إلیه»، و در همان حال نشسته تكبیر گفت و بعد سجده دوم را مانند سجده اوّل بجا آورد و همان ذكر تسبیح را در سجده دوم نیز گفت و از عضوی از بدنش برای عضو دیگر در ركوع و سجود كمك نگرفت و در حال سجده دست‌هایش را به صورت بال از بدنش جدا گرفت و ذراعِ دستها را بر زمین نگذاشت و بدین ترتیب دو ركعت نماز بجا آورد .
سپس فرمود: ای حمّاد، این گونه نماز بخوان، و در نماز به هیچ سویی التفات مكن و با دست‌ها و انگشتانت بازی مكن و آب دهان به راست و چپ یا پیش رویت مینداز5
چنان كه ملاحظه می‌شود هر دو روایت در صدد بیان كیفیّت نماز واجب است و در هیچكدام كوچكترین اشاره‌ای به روی هم گذاشتن دست‌ها نشده است، زیرا اگر گرفتن دست سنّت بود، امام صادق (ع) در بیان خود آن را ترك نمی‌كرد و حال این كه آن حضرت با عمل خود، نماز رسول خدا (ص) را برای ما مجسّم می‌كرد، چون او از پدرش امام باقر(ع) و امام باقر(ع) از پدرانش و آنها از امیرمؤمنان(ع) و او از رسول اعظم صلوات اللّه علیهم اجمعین گرفته‌اند. بنابراین، دست روی دست گذاشتن در نماز بدعت است؛ زیرا گرفتن دست در واقع داخل كردن چیزی است در شریعت كه از شریعت نیست.

ج. آموزش نماز به كسی كه نماز صحیح نمی‌خواند

در میان محدثان اهل سنت حدیثی است به نام «حدیث المسیء صلاتُه» یعنی حدیث كسی كه نماز خود را صحیح نمی‌خواند، در این حدیث چنین آمده است:
ابوهریره می‌گوید: پیامبر وارد مسجد شد، مردی نیز وارد مسجد شد و نماز گزارد، سپس به حضور پیامبر‌(ص) آمد و سلام كرد. پیامبر‌(ص) سلام او را پاسخ گفت و فرمود: برگرد و دو مرتبه نماز بخوان، رفت و نماز گزارد و به سوی پیامبر بازگشت، پیامبر نیز فرمود: برگرد باز نماز بگزار، این كار سه بار تكرار شد، سرانجام آن مرد عرض كرد: سوگند به خدایی كه تو را به حق مبعوث كرده است، من جز آنچه انجام می‌دهم، چیزی نمی‌دانم، چه بهتر كه نماز را به من بیاموزی.
در این هنگام پیامبر‌(ص) فرمود: هرگاه به نماز ایستادی تكبیر بگو، سپس آنچه از آیات قرآن می‌دانی، بخوان، سپس ركوع كن به گونه‌ای كه بدنت آرام گردد، آنگاه پیامبر‌(ص) دیگر اجزا و شروط نماز را به او می‌آموخت6 و هیچ اشاره‌ای به گذاردن دست راست بر دست چپ نمی‌كند، در حالی كه اگر این كار واجب و یا مستحب مؤكد بود، از گفتن آن خودداری نمی‌كرد.
نظر ائمّه (علیهم السلام)
با توجه به آنچه تاكنون گفته شد، روشن گردید سنت بودن دست روی دست گذاشتن در نماز ثابت نشده است، بدین جهت می‌بینیم كه ائمّه اهل بیت(علیهم السلام) از این عمل (گرفتن دست در نماز)، احتراز می‌كردند و آن را از افعال مجوس در مقابل پادشاه می‌دانستند.
محمّد بن مسلم از امام جعفر صادق یا امام محمّد باقر ‘روایت كرده، می‌گوید: به آن حضرت عرض كردم: حكم كسی كه دستش را در نماز بر دست دیگر می‌گذارد، چیست؟ فرمود: این عمل، تكفیر است و نباید انجام شود.(تكفیر به معنی تعظیم در مقابل پادشاهان است).
زراره از حضرت امام محمّد باقر (ع) روایت كرده كه فرمود: بر تو باد توجه به نماز، و در نماز تكفیر مكن(دستهایت را بر هم مگذار)، زیرا مجوس این عمل را انجام می‌دهند.
صدوق به سندی از امیر مؤمنان علی (ع) روایت كرده كه آن حضرت فرمود: مسلمان دستهایش را در نماز جمع نمی‌كند و در حالی كه در مقابل خدای عزّ وجلّ ایستاده است، تشبّه به اهل كفر (یعنی مجوس) نمی‌ورزد7
در خاتمه یادآوری می‌كنیم كه آقای دكتر علی سالوس بعد از نقل نظریات و فتاوای فقهای شیعه و سنّی، (در مورد نهادن دست‌ها بر یكدیگر در حال نماز) به كسانی كه دست روی دست گذاشتن را حرام می‌دانند حمله كرده و می‌گوید: «كسانی كه قائل به حرمت و مبطل بودن این عمل هستند یا تنها آن را حرام می‌دانند، به واسطه تعصب مذهبی، بین مسلمین اختلاف و تفرقه ایجاد می‌كنند»8
جا دارد از ایشان پرسیده شود: اگر تلاش و بررسی وتحقیق در كتاب و سنّت، شیعه را به این نتیجه رسانده كه گرفتن دست در نماز، امری است كه بعد از نبی اكرم(ص) پیدا شده و مردم در زمان خلفا به آن امر می‌شدند، گناه شیعه چیست؟ و در این صورت هر كس گمان كند كه آن عمل جزئی از نماز است چه واجب باشد یا مستحب، تحقیقاً در دین امری را بدعت نهاده كه از دین نیست. آیا جزای كسی كه در كتاب و سنّت اجتهاد و تحقیق نماید این است كه با تیر اتّهام به تعصّب مذهبی و ایجاد اختلاف، مورد هدف قرار گیرد؟
اگر این اتّهام بجا باشد، آیا امام مالك را نیز می‌توان این گونه متّهم كرد؟ زیرا او گرفتن دست را مطلقاً، یا در نمازِ واجب، مكروه می‌داند. آیا می‌توان امام دارالهجره را به تعصّب مذهبی و ایجاد خلاف متّهم كرد؟
به چه دلیل دست بسته نماز خواندن را نشانه تعصّب مذهبی و میل به اختلاف بین مسلمین نمی‌دانید؟ قضاوت با شماست.
آيت الله جعفر سبحانی

--------------------------------------------------------------------------------
[1] . محمّد جواد مغنیه: الفقه علی المذاهب الخمسه، ص 110، وملاحظه شود «رسالة مختصرة السدل» ا از دكتر عبدالحمید، ص 5.
[2] . محمد حسن نجفی، جواهر الكلام:11/15ـ16.
[3] . تورك عبارت است از این كه انسان در حال نشستن بر روی پای چپ بنشیند، وروی پای راست را بر كف پای چپ قرار دهد.
[4] . سنن بیهقی:2/72، 73، 101، 102; سنن أبی داود:1/194، باب افتتاح الصّلاة، حدیث 730ـ736; سنن ترمذی:2/98، باب صفة الصّلاة.
[5] . شیخ حرّ عاملی: وسائل الشیعه، 4، باب 1 از ابواب افعال نماز، حدیث 1، و باب 17،
حدیث 1و2.
[6] . صحیح بخاری، ج1، ص 189، شماره 793; صحیح مسلم:2/11.
[7] . شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه:4، باب 15 از ابواب قواطع الصّلاة، حدیث 1، 2و 7.
[8] . فقه الشیعة الإمامیه ومواضع الخلاف بینه و بین المذاهب الأربعه:183.

آقا امید مطمئنا منظور منو متوجه نشده اید در غیر اینصورت پست قبل رو اینجا کپی نمیکردید
قصد من از پست قبل این بود که به جای copy و past کردن روایات در صحت اونها تفکر کنید
کل سخن من این هست که طبق روایات مذکور اگر دست به سینه بودن از اداب و رسوم ایرانیها بوده نتیجه میگیریم که ایرانیها باید اکنون نماز را به این شیوه میخواندند نه عربها ...
در کل من نمیخواهم کسی را قانع کنم و بخواهم حرف خودم را به کرسی بنشانم من فقط میخواهم کسی که به دنبال حقیقت است با دیدن این نظرات جرقه ای در ذهنش زده شود

موضوع قفل شده است