تكليف من با پدر و مادرم چيست ؟؟

تب‌های اولیه

25 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تكليف من با پدر و مادرم چيست ؟؟

با سلام خدمت همه دوستاني كه در اين سايت براي رضاي خدا فعاليت ميكنند

من به تازگي وارد 23 سال شدم و بتازگي فوق ديپلمم رو گرفتم و عازم سربازي هستم ... بتازگي تصميمي در مورد روابطم با پدر و مادرم گرفتم كه ميترسم تصميم باعث خشم خدا بشه و زندگيم خراب شه . به همين دليل ميخواستم با دوستان معتمد اين سايت مشورت كنم .

پدر و مادرم بين من و برادر بزرگم خيلي فرق ميگذارند . مثلا براي اين كه براي برادرم به خواستگاري بروند يادم مي آيد 6 ماه چندين نفر رو فرستادند تا با برادرم صحبت كنند و ايشون قبول كنه كه براش برن خواستگاري كه شكر خدا ازدواج كرد و الان بتازگي بچه دار شده ... ولي در عوض براي من بدون اينكه كلمه اي گفته باشند به خواستگاري دختر خاله ام رفتند كه من به ايشون پنهاني فهموندم و ايشون بهم زدند باز هم بدون اطلاع من به خواستگاري دختري رفتند كه مطمئن بودم و به چشم ديده بودم كه با پسرهاي زيادي رابطه دارد و ايشون هم قبول كردند ولي من باز هم پنهاني به ايشون فهموندم كه قصد ازدواج ندارم ... زماني كه دوستان و آشنايان از پدرم ميپرسيدن و اعتراض ميكردند كه چرا بدون اجازه من اين كارها را مي كند و بين من و برادرم اينقدر فرق ميگذارد پدرم با هتكاكي و فحش هاي زشت به من من را در بين فاميل خرد ميكرد كه من اين حرف ها را از دور ميشنيدم ..... اما تا بحال به برادر بزرگم حتي تو هم نگفته ... باز هم من واكنش نشان نميدادم و به خدا پناه ميبردم ..... يكبار از طريق پسر خاله ام به پدر و مادرم گفته بودم كه من به دختر يكي از آشنايان براي ازدواج علاقه دارم و او هم به من علاقه دارد ولي پدر و مادرم بجاي رفتن به خواستگاري او بدون اجازه به خواستگاري دختر خاله ام رفتند كه در همسايگي آنهاست رفته بودند ....
شايد بپرسيد شايد مشكل از من است ولي خداشاهده اگر از تمام محل بپرسيد در مورد من شايد در يك سال فقط من را ديده اند كه به خانه مي آيم .... نه اهل رفيق بازي هستم نه اعتياد و نه هيچ چيز ديگر ..... حتي با اين كه موقعيت هاي فراواني داشتم با يك دختر هم تا بحال به خيابان نرفته ام
من در 17 سالگي به سفر حج مشرف شدم كه اي كاش نميشدم چون تنها منبع فحشي شده كه پدرم نثارم ميكند در طي اين چند سال

دو سال پيش عمل واريكوسل انجام دادم كه اخيرا عود كرده و احتمال عقيمي در من وجود دارد ... ولي وقتي به پدرم گفتم .... هزار فحش نصيبم كرد و آرزو ميكرد كه نسلي از من نماند ....... ولي در مقابل براي بچه دار شدن برادم كه الان بچه اش يك ماهه است نزديك 1 ميليون براي گوسفند و غذا و هديه خرج كرده

هميشه من را نفرين ميكند كه موفق نشوم و در زندگي هميشه آواره باشم .... اما حتي يكبار به برادر بزرگم كه حتي مادرم را شب عروسيش زد چيزي نگفته و هميشه قربان صدقه او شده و در دوران نوجواني بي دليل به خاطر برادرم من را بارها زده .... برادر بزرگم با من 7 سال اختلاف سن دارد

اما هميشه سعي كردم با توكل به خدا عقده اي نشوم ولي ديشب بود كه من را در مقابل پدر دختري كه دوست دارم به باد فحش و ناسزا گرفت و حرفهايي زد كه اگر كسي در مورد خواستگار دخترش بشنود محال است به او دختر دهد .... به هر حال اگر واقعا مريضي ام باعث عقيم شدن شده باشد مجبورم اورا فراموش كنم

و هزاران چيز ديگر كه شرم نميگذارد بيان كنم ....
مثل سيلي زدن در مقابل دختري كه دوستش داري و
هزاران چيز ديگر

دو سوال :

1 - آيا نفرين هاي پدرم در من اثر دارد
2 - ميخواهم بعد از ساعت سربازي كاري پرو‍ژه اي بگيرم تا بتوانم بعد از خدمت خانه اي اجاره كنم و از خانواده جدا شوم ..... نميخواهم به پدر و مادرم بي احترامي كنم ...... فقط ميخواهم از آنها دور شوم براي مدت طولاني بدون آنكه به آنها سري بزنم ولي اگر به خانه ام آمدند از آنها پذيرايي ميكنم ........... اگر روزي از من كمك خواستند كمكشان كنم ......... ولي پدرم مخالفت ميكند ................. آيا اين جدايي باعث عاق والدين ميشود يا نه ؟

ممنون از شما عزيزان منتظر جوابتان هستم ...

بسم الله الرحمن الرحیم


با سلام :Gol:
ان شاء الله کارشناسان محترم اخلاق پاسخ خواهند داد. اما بنده تبرکا به ذکر حدیثی از رسول خوبی ها بسنده می کنم.که امیدوارم مفید واقع شود.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) در سخنرانى خود فرمود: آيا شما را به بهترين اخلاق دنيا و آخرت خبر ندهم؟ آنها عبارتند از: گذشت از آن كس كه به تو ستم روا داشته، و اينكه پيوند كنى با آن كس كه رابطه‏اش را از تو بريده، و نيكى نمودن به آن كس كه به تو بدى نموده، و بخشش به كسى كه تو را محروم ساخته است‏.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلّم) فِي خُطْبَتِهِ أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِخَيْرِ خَلَائِقِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ الْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَكَ وَ أَنْ تَصِلَ مَنْ قَطَعَكَ وَ الْإِحْسَانُ إِلَى مَنْ أَسَاءَ إِلَيْكَ وَ إِعْطَاءُ مَنْ حَرَمَك‏.:hamdel:
أمالي المفيد، ص: 181

با سلام خدمت شما دوست بزرگوار.:Gol:

ممکن است پدر و مادر بعضى اوقات در برخورد با فرزندان خود دچار اشتباه شوند البته توجه به این نکته لازم است که خداوند همه انسانها را در مقابل اعمال و رفتارى که انجام مى‏دهند مورد سؤال قرار مى‏دهد و والدین نیز باید پاسخگوى اعمال و رفتار خود باشند بنابراین در همه حال ما وظیفه داریم به والدین خود احترام بگذاریم حتى اگر آنها به ما بى احترامى کنند، فقط اگر آنها بخواهند ما را به کار حرامى وادار کنند یا از انجام تکلیف واجبى باز بدارند، اطاعت از آنها لازم و صحیح نیست چرا که اطاعت خداوند بر هر کس دیگر حتى والدین نیز مقدم است.
گاه نیز ممکن است شما قصد آزار و اذیت والدینتان را نداشته باشید اما اتفاقاتی در منزل رخ دهد که باعث شود سهواً سبب رنجش آنها شوید. چرا که افراد با سلایق و روحیات گوناگونی در یک خانواده با هم زندگی می کنند و داشتن اختلاف امریست طبیعی. هر چند در اینگونه موارد سهوی شما مرتکب گناهی نشده اید اما خوب است مراتب دلجویی از آنها را به عمل آورید و شما در رفع کدورتها پیش قدم باشید.


هر چه انسان توجه اش به کاری کمتر شود خطا و سهوش در آن کار بیشتر است برای اینکه بتوانید بیشتر به پدر و مادر احترام بگذارید سعی کنید در طول روز اهمیت بیشتری به این مسئله بدهید مثلاً:
- بیش از گذشته به آنها احترام بگذارید، به گونه اى که تغییر رفتارتان را کاملا احساس کنند.
- هرگز زبان به شکوه و گلایه از آنها نگشایید بلکه از آنها تعریف و تمجید کنید و از زحمات شان تشکر و قدردانى کنید.
- اگر هم در مواردى حق با شماست، در برابر سخنان و گفته هاى آنها سکوت همراه با احترام داشته باشید.
- در حضور دیگران از ویژگى هاى مثبت آنها تعریف کرده و سپاسگزار آنها باشید.
- هر جا و در هر موقعیتى که نیازمند کمک شما هستند سریعا و با کمال احترام به خصوص در حضور دیگران به کمک آنها بشتابید.
جواب دادن با حاضر جوابی کاملاً متمایز و مشخص است سعی کنید همانطور که در بالا گفتیم در رابطه با پدر و مادر اگر جایی هم حق با شماست، اما شما حق را به آنها بدهید و بدین سبب احترام آنها را نگه دارید.
سعی کنید اگر کدورتی بین شما و والدینتان ایجاد شده است با توبه از خداوند بخواهید که بین شما مودت و محبت قرار دهد چرا که خداوند توبه انسان گناهکار را می پذیرد و او را مورد لطف و رحمت خویش قرار می دهد و در حد امکان مراتب دلجویی را از آنها به عمل آورید.
برای اینکه با پدر و مادرتان بتوانید مهربان باشید باید نیات و افکار خود را نیز کنترل کنید. هر چند خداوند بخاطر افکار سوء انسان را مواخذه نمی کند اما دقت به این نکته ضروریست، افکار و نیات بد در قلب انسان مانند دوده و گرد و غباریست که از بیرون داخل خانه شده و مانع از داخل شدن نور می شود. پس اگر می خواهید محبتی واقعی به پدر و مادر داشته باشید باید قبل از رفتار، افکارتان را بازنگری کنید چون این افکار انسان است که سبب بروز رفتار می شود.

در رابطه با عاق والدين بايد بگم يكي از اعمالي كه خداوند در همين دنيا جزايش را ميدهد همين نفرين والدين است. پس سعي كنيد تحت هيچ شرايطي دلشان را نشكنيد هرچند باعث دل شكستگي و آزردگي شما شوند. اين جدايي هم به نفع شما نخواهد بود بهترين راه اينه كه با يك مشاور حتما حضورا مشورت كنيد يا از پدر و مادرتان بخواهيد تا همراه شما پيش مشاور بروند خيلي موثره و جواب ميده.

در پایان امیدواریم و از خداوند خواستاریم در تمام مراحل زندگی و به خصوص در محبت به پدر و مادر موفق و پیروز باشید.

باعرض سلام و تشکر خدمت پرسشگر عزیز و کارشناس محترم اخلاق که جواب قانع کننده و مفیدی ارایه فرمودند برای اطلاع بیشتر بنده نیز مطالبی را خدمت شما عرض کنم
موضوع احترام به پدر و مادر یکی از موضوعات مهم اخلاقی و روان شناسی است و ما انسان ها نباید در هر حالی نسبت به موضوع غافل شویم. احتمالا رفتار والدین شما نسبت به شما به دلایل زیر است
1- خطاهای شناختی و خاطرات ذهنی منفی از شما در گذشته
2- احساس راحتی با شما و ملاحظه کاری با برادر به عبارت دیگر احترام و محافظه کاری پدر و مادر نسبت به برادر شما همیشه دلیل بر بیشتر دوست داشتن برادر نیست ممکن آنها به دلیل ترس و یا حوصله دردسر نداشتن و یا مسایل دیگر مجبورند که به قول معروف هوای برادرتان را داشته باشند چون اگر هوای ایشان را نداشته باشند ممکن است دردسر ساز باشد و اوقات آنها تلخ شود به همین خاطر برای اینکه آنا قدرت و تونایی مقابله ندارند و یا حال و حوصله جر وبحث با ایشان را ندارند مجبورند با برادرتان گرم و گل بگیرند تا مبادا اتفاقی به وجود آورند ولی با شما راحتند و احساس می کنند تسلط بیشتری دارند به همین خاطر در خانواده بعضی از افراد سپر بلای سایر اعضای خانواده می شوند مثلا مادری که توانایی جواب دادن و حل مشکلات ارتباطی با همسرش را ندارد فرزند خردسالش را سپر بلا قرار می دهد و با تخلیه هیجان منفی روی فرزند تا حدودی آرام می شود.
3- ممکن است شما مهارت های ارتباطی با پدر و مادر خود را فرانگرفته باشید به عبارت دیگر رگ خواب پدر و مادر را شناسایی نکرده و به دست نگرفته اید مثلا نسبت به بیماری تان به این صورت مطرح می کردید که من از عوارض این بیماری اطلاعی ندارم بابا میشه با دکترم صحبت بکنید یا اینکه در فضای مناسب با لحن مناسب بدون تخریب بابا اگر برای انتخاب دختری با من مشورت کنید و در جریان باشم خیلی می تونم کمکتون کنم ،
4- ممکن است پدر و مادر مشکلات ارتباطی داشته و دنبال بهانه ای هستند که هیجانات منفی خودشان را که در حال انفجار است تخلیه کنند که شما این زمینه را برایشان فراهم می کنید بنابراین به طور خلاصه شما باید راهکارهای زیر را انجام دهید :
1- ارتباط صمیمی و دوستانه با برادرمتأهل و از او بخواهید که با پدر و مادرتان نسبت به نگرانی ها و دغدغه هایتان البته محترمانه و نرمی صحبت کنند.
2- مهارت های ارتباطی را یاد بگیرید و زمان ، موقعیت ، شروع صحبت با گفتن نقاط مثبت پدر و مادر ، پرهیز از پرخاشگری ، و..
3- مهارت های جرأت ورزی یعنی یاد بگیرید که چگونه با احترام کامل از حقوق خودمان دفاع کنیم.
4- گذشت و افزایش تحمل و پرهیز از مقابل به مثل : شما باید با نگاهی به تفاوت سنی پدر و مادر و کهولت سن ، وضعیت روحی این دوره و حتی فکر کردن به مشکلات و سختی هایی که در پرورش و بزرگ کردن شما متوجه پدر و مادر بوده است قدری آتش خشم و افکار منفی خودتان را نسبت به پدر و مادر کاهش دهید.
5- مطالعه احادیث و به وجود آوردن شناخت ذهنی نسبت به معامله ای که شمابا خدا در این راه انجام می دهید یعنی صبر ، تحمل و بالا بردن ظرفیت به هر حال زندگی ما سرشار از کلید اسراراهاست و شما باید با خود کنترلی و خویشتن داری دوران شصت - هفتاد سالگی تان را نسبت به ارتباطات فرزندانتان باشما را همین الان پیش بینی کنید .
موفق باشید.

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

باتشکر از نظرات مفید وبسیار خوب دوستان .که هریک گوشه ای از مسئله را پاسخ دادند.

وبا تشکر از جناب امیدوار که بسیار روشنفکرانه و در عین حال موازی با موازین اسلامی پاسخ داده اند .

اما یکی دو مورد که نکاتی ظریف هستند واغلب از نظر دور میمانند

ارزش پدر ومادر واحترام به انها در حدی است که اطاعت از ایشان واجب است . اما ما در فقه و علم حقوق و اصول فقه یک قاعده ی کلی داریم وآن قاعده ی تطبیق امور واستخراج اصول از دیدگاه ومنظر حق بر استحقاق میباشد . حق یک امر تک بعدی نیست .

اگر این اصل وجوب اطاعت از پدر ومادر واحقاق حق ایشان را با حق حفظ کرامت نفس انسانی تلفیق کنیم (در اینجا اجبارا") به یک بن بست استحقاقی میرسیم .
یعنی باید یکی را فدای دیگری کنیم که معمولا" توصیه شده خود را فدای پدر ومادر کنیم وصبر کنیم و ....اما ایا میشود به هر طریق یک تعدیل میان این دوحق برقرار کنیم .

عقل و شرع نفی وفدای یکی وارزش نهادن صرف بر دیگری را رد میکند .
این باور که انسان خود را فدا کند ودر هر شرایطی تابع امر بی چون وچرای پدر ومادر باشد غلط است .بلکه در مواردی که مخالف فرمان خداوند است اطاعت از ایشان جایز نیست البته با حفظ حرمت پدر ومادر . وآیا کرامت انسانی وحفظ آبرو ی فرد فرمان خداوند نیست ؟ آیا این نفی حق فردی بر رفتار اجتماعی فرد تاثیر نمیگذارد وحقوق افراد جامعه را در ارتباط با این فرد سرکوب شده زیر سؤال نمیبرد ؟

در بسیاری از موارد قران کریم تبعیت از پدر ومادر نادان ومنحرف را به کلی رد کرده و مستقیما" فرمان به عدم اطاعت از ایشان نموده وحتی اطاعت از انها را مقارن با وارد شدن به جهنم میداند

وهنگامی که به آنها گفته شود :از انچه خداوند نازل کرده است پیروی کنید ! میگویند :نه! ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم ؛ پیروی میکنیم .ایا اگر پدران آنها چیزی نمی فهمند وهدایت نیافته اند (باز باید از آنها پیروی کنند ؟ ) «سوره ی بقره ایه ی170»

بر یک فرد مؤمن ابتدا به امر واجب حفظ کرامت انسانی خود می باشد این کرامت از پیوستن چند امر مهم به یکدیگر تعریف میشود .
اولا" حفظ آبرو ثانیا" حفظ سلامت جسم و روح ثالثا" دقت در اانجام امور شرعی که خود شامل اخلاقیات هم میشود .

پدر ومادری که با نفهمیدن برخی امور باعث ایجادرفتارهای عصبی بر فرزندان میشوند که این رفتارهای عصبی براجتماع هم مؤثر است . آیا نباید به گونه ای با آنها (در کمال احترام ) برخورد شود تا از این رفتارهای مغایر با آداب اجتماعی دست بردارند .

با توجه به مطالب بالا نظر دوستان برای تطبیق شرعی و عرفی امور ی مانند احترام به والدین نا آگاه که تعبیر قران از ایشان نفهمیدن و هدایت نشدن در (امر دین) که خود دارای مراتب و عواقب فردی واجتماعی است ، چگونه باید تعدیل و تطبیق شود که حق هیچکدام فدای دیگری نشود و تعادا استحقاقی پدید بیاید ؟

............................................................................. حق یارتان :roz:.........................................................................

••ostad••;88785 نوشت:
سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

این باور که انسان خود را فدا کند ودر هر شرایطی تابع امر بی چون وچرای پدر ومادر باشد غلط است .بلکه در مواردی که مخالف فرمان خداوند است اطاعت از ایشان جایز نیست البته با حفظ حرمت پدر ومادر . وآیا کرامت انسانی وحفظ آبرو ی فرد فرمان خداوند نیست ؟ آیا این نفی حق فردی بر رفتار اجتماعی فرد تاثیر نمیگذارد وحقوق افراد جامعه را در ارتباط با این فرد سرکوب شده زیر سؤال نمیبرد ؟

ممنونم از کارشناسان بزرگوار و عزیزانی که لطف کردند و پاسخ بنده رو دادند .

بنده تصمیم گرفتم که یکبار دیگر با توکل به خدا و طلب یاری از ائمه تمام سعی ام را در جلب رضایت از پدر و مادرم انجام دهم . اما اگر باز هم نا موفق بودم و آینده ام را با تصمیمات نادرست پدر و مادرم تباه کردم مثلا انتخاب همسری که هیچ نقطه ی اشتراکی با او نداری و .... و با توجه به فرمایشات جناب استاد که بنده رو شدیدا به فکر فرو برد .... اگر در قیامت به خدا شکایت کنم که زندگی خوبی به خاطر اطاعت از فرمان های تو که همان اطاعت از پدر و مادر است نداشتم خدا چه پاسخی خواهد داد ؟ ( با در نظر گرفتن احترام واجب پدر و مادر )

1 - ما به تو عقل دادیم یا ما به تو پدر و مادر دادیم ؟

mehdis;88855 نوشت:
ممنونم از کارشناسان بزرگوار و عزیزانی که لطف کردند و پاسخ بنده رو دادند .

بنده تصمیم گرفتم که یکبار دیگر با توکل به خدا و طلب یاری از ائمه تمام سعی ام را در جلب رضایت از پدر و مادرم انجام دهم . اما اگر باز هم نا موفق بودم و آینده ام را با تصمیمات نادرست پدر و مادرم تباه کردم مثلا انتخاب همسری که هیچ نقطه ی اشتراکی با او نداری و .... و با توجه به فرمایشات جناب استاد که بنده رو شدیدا به فکر فرو برد .... اگر در قیامت به خدا شکایت کنم که زندگی خوبی به خاطر اطاعت از فرمان های تو که همان اطاعت از پدر و مادر است نداشتم خدا چه پاسخی خواهد داد ؟ ( با در نظر گرفتن احترام واجب پدر و مادر )

1 - ما به تو عقل دادیم یا ما به تو پدر و مادر دادیم ؟

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

کمی تامل کنید بزرگوار !!! البته که باید سعی کنید تا رضایت پدر ومادر را جلب کنید اما نظر بنده از طرح این مسایل روش درست این کار(جلب رضایت پدر ومادر ) است . نه این که با برخی اعمال نسنجیده یا درون خود را آزرده کنیم ویا ایشان را آزرده کنیم .منتظربمانید تا دوستان فهیم وبزرگوار برای تعادل این دومطلب نظرات خود را ارایه دهند.

..................................................................... حق یارتان:roz:.............................................................................

با سلام
من هم دقيقا مزه اين تبعيض رو چشيدم
ظاهرا يک قاعده است که فرزند کم دردسر هميشه جايي براي پدر و مادر ش نداره
من همون اول سنگ تموم گذاشتم و راه خودمو جدا کردم
نه مشورت مي کردم نه اجازه دخالت مي دادم
البته با حفظ احترام.
.........
ببين دوست من تحت هيچ شرايطي اجازه نده به جاي تو تصميم بگيرند.چون اگر مشکلي ايجاد بشه اول از همه خودتو مقصر ميبينند. و اگر هم خوب بشه تا اخر عمرت بايد وامشو بدي!
البته اين به معناي بي احترامي نيست!
اين يعني مديريت امور شخصي !مديريت روابط با افرادي مثل پدر و مادر!‍
شايد تنهايي و نداشتن پشتيباني مثل انها اذيتت کنه!
ولي بدون وقتي رشد کردي و به جايي رسيدي همونها ميان سراغت!
باز هم ميگم.. نه دين نه عقل و نه عرف چنين اجازه ايي رو ميده که شما زندگي خودت رو دست انها بسپاري
بايد با زيرکي و طرفند از دست برنامه هاشون خودتو خلاص کني! بدون اينکه مستقيما تو روشون وايسي
تا اينکه خدمت سربازي رو تموم کني و خودت همسر مورد علاقه خودت رو پيدا کني
اما طرفند من اين بود: هميشه اونها رو تو کار انجام شده قرار مي دادم...

سلام بر شما
اول باید بگم خوشا بحالتون که اینقدر صبور هستید.
و دوم اینکه تا به حال تلاش کرده اید که به صورت منطقی با پدر و مادرتون حرف بزنید؟
بپرسید مشکلشان با شما چیه؟
شاید در گذشته رفتار بدی از شما دیده اند و ذهنیتشون در مورد شما خراب شده.
دیگر اینکه از کسی که خیلی با پدرتون خوبه بخواهید ککتون کنه.مثلا از برادرتون کمک بگیرید.
انشاالله که مشکلتون هرچه زودتر حل بشه:Gol:

بسم رب شهدا، به اندازه عقل هر کس او او سوال خواهد شد، بی دبی من را ببخشید ولی همان اندازه از پدرتان سوال می شود و همان اندازه از شما، مگر ما بزرگان رو نداریم، کمک بگیرید از ائمه اطهار(ع)، امتحان ها گاهی خیلی دراز و سخت می شود، ولی اگر پاس شود تا اخر عمر راحت می شوید، پدر و مادر و همه افراد که می شناسید زمان کوتاهی در کنار شما هستند ولی چه کسی از رگ گردن بر شما نزدیک است و همیشه پیش شماست و محافظ شما؟ نگران این حرفها نباشید، و دعا کنید که خوب شود، زنی که بر سر پیغمبر هر روز اتش می ریخت آیا پیغمبر از راه دیگری رفت؟ اجرکم عندا...
برای فرج زنده باش نه برای بودن در فرج

salam
kheyli narahat konadast ke yek pedar va madar bekhan farzandeshono joloye baghiye kochik konan hala motasefane ba fosh va kotak zadan hishki nemidone farhange shoma ,sathe khonevadeye shoma ya ravabete shoma chejori hata sathe ejtemaiye khonevadeye shoma age mikhain movafagh shin kari konin ke be in moshkelat payan bedin avalesh bayad inaro kashf koni bedoni khonevadat chejorian chi mikhan hadafeshona z zendegi farzand chiye hameye masaeli ke shayad begi che rabti dare vali mohem ine ke inaro befahmi bad az rahesh vared shi masalan mitoni
aval az MADARETON shoro koni chon shayad az pedar behet nazdiktare ya age to khonevadaton bar axe az pedaret shoro kon aval be yeki az in dota nazdik sho kheyli arom tori ke feknakonan darikhameshon mikoni bad hameye harfato ba shojat
bezan va bego ba ehteram ke ino be pedaretam bege
khodet bayad zaminaro amadekoni ajale nakon ye shabe dorost nemishe

hata mitoni az baradaret shoro koni behehs nazdik shi doste ham shi dardel koni bad be on begi ke pedar madareto dos dari dos dari ona ham behet ahamiyat bedan nazare shomaro beporsan

faghat bayad rahesho batavajoh be sathe farhangiye khonevadat peyda koni

faghat rahesh sohbate chon shoma hanoz nemidonin chera ba shoma enghad bad raftar mikonan pas ba sabro tahamol bebin khastehahson chiye


ba ehteram be pasokhe kareshenasane mohtaram age rahale dorosti nist begin ke dostemon dochare shako tardid nashe mamnun

پست بالا با حروف فارسی:

guest;89067 نوشت:
salam
kheyli narahat konadast ke yek pedar va madar bekhan farzandeshono joloye baghiye kochik konan hala motasefane ba fosh va kotak zadan hishki nemidone farhange shoma ,sathe khonevadeye shoma ya ravabete shoma chejori hata sathe ejtemaiye khonevadeye shoma age mikhain movafagh shin kari konin ke be in moshkelat payan bedin avalesh bayad inaro kashf koni bedoni khonevadat chejorian chi mikhan hadafeshona z zendegi farzand chiye hameye masaeli ke shayad begi che rabti dare vali mohem ine ke inaro befahmi bad az rahesh vared shi masalan mitoni
aval az madareton shoro koni chon shayad az pedar behet nazdiktare ya age to khonevadaton bar axe az pedaret shoro kon aval be yeki az in dota nazdik sho kheyli arom tori ke feknakonan darikhameshon mikoni bad hameye harfato ba shojat
bezan va bego ba ehteram ke ino be pedaretam bege
khodet bayad zaminaro amadekoni ajale nakon ye shabe dorost nemishe

hata mitoni az baradaret shoro koni behehs nazdik shi doste ham shi dardel koni bad be on begi ke pedar madareto dos dari dos dari ona ham behet ahamiyat bedan nazare shomaro beporsan

faghat bayad rahesho batavajoh be sathe farhangiye khonevadat peyda koni

faghat rahesh sohbate chon shoma hanoz nemidonin chera ba shoma enghad bad raftar mikonan pas ba sabro tahamol bebin khastehahson chiye

ba ehteram be pasokhe kareshenasane mohtaram age rahale dorosti nist begin ke dostemon dochare shako tardid nashe mamnun

سلام
خیلی‌ ناراحت کندست که یک پدر و مادر بخوان فرزندشونو جلوی بقیه کوچیک کنن حالا متاسفانه با فحش و کتک زدن هیشکی نمیدونه فرهنگ شما ،سطح خانوادهٔ شما یا روابط شما چجوریه حتی سطح اجتماعی خانوادهٔ شما. اگه میخواین موفق شین کاری کنین که به این مشکلات پایان بدین اولش باید اینرو کشف کنی‌ بدونی خانوادت چه جورین چی‌ میخوان هدفشون از زندگی‌ فرزند چیه همهٔ مسائلی‌ که شاید بگی‌ چه ربطی‌ داره ولی‌ مهم اینه که اینرو بفهمی بعد از راهش وارد شی مثلا میتونی‌ اول از مادرتون شروع کنی‌ چون شاید از پدر بهت نزدیکتره یا اگه تو خونوادتون بر عکسه, از پدرت شروع کن اول به یکی‌ از این دوتا نزدیک شو خیلی‌ آروم طوری که فکر نکنن داری خامشون میکنی‌ بعد همهٔ حرفاتو با شجاعت بزن و بگو با احترام که اینو به پدرتم بگه. خودت باید زمینه رو آماده کنی عجله نکن یه شبه درست نمی‌شه

حتی میتونی‌ از برادرت شروع کنی‌ بهش نزدیک شی دوست هم شی, دردل کنی‌ بعد به اون بگی‌ که پدر مادرتو دوس داری, دوس داری اونا هم بهت اهمیت بدن نظر شمارو بپرسن

فقط باید راهشو باتوجه به سطح فرهنگی خانوادت پیدا کنی‌

فقط راهش صحبته چون شما هنوز نمیدونین چرا با شما انقد بد رفتار می‌کنن پس با صبر و تحمل ببین خواسته هاشون چیه

با احترام به پاسخ کارشناسان محترم اگه راه حل درستی‌ نیست بگین, که دوستمون دچار شک و تردید نشه ممنون

با سلام

ممکنه پدر ایشان به گناه عاق فرزند دچار شود؟(منظورم قطع شدن صله رحمی است که تو کتاب گناههان کبیره ی ایت الله دستغیب بیان شده است):Gol:

mkk1369;89131 نوشت:
با سلام

ممکنه پدر ایشان به گناه عاق فرزند دچار شود؟(منظورم قطع شدن صله رحمی است که تو کتاب گناههان کبیره ی ایت الله دستغیب بیان شده است):gol:



سلام متاسفانه در بین والدین علی الخصوص والدینی که سطح آگاهی کمتری دارند این تفکر وجود دارد که فقط فرزندان عاق می شوند ، در حالی که از این موضوع که عاق ولد نیز وجود دارند غافلند و باعث بروز چنین برخوردی با فرزندان می شود. آگاه ساختن از حقوق فرزندان نیز عامل مهمی برای پیشگیری از این نوع برخوردها می باشد.پیشنهاد می کنم یک کتاب یا یک نوشته در مورد حقوق فرزندان به طور غیر مستقیم در دسترس پدرتون قرار بدید تا متوجه اشتباه خودش بشه. کتاب رساله حقوق اما سجاد (ع) نیز مورد بسیار خوبی هست.

انشاء الله خداوند دستگیرت باشد.

با سلام

نیایش سبز;89145 نوشت:
سلام متاسفانه در بین والدین علی الخصوص والدینی که سطح آگاهی کمتری دارند این تفکر وجود دارد که فقط فرزندان عاق می شوند ، در حالی که از این موضوع که عاق ولد نیز وجود دارند غافلند و باعث بروز چنین برخوردی با فرزندان می شود. آگاه ساختن از حقوق فرزندان نیز عامل مهمی برای پیشگیری از این نوع برخوردها می باشد.پیشنهاد می کنم یک کتاب یا یک نوشته در مورد حقوق فرزندان به طور غیر مستقیم در دسترس پدرتون قرار بدید تا متوجه اشتباه خودش بشه. کتاب رساله حقوق اما سجاد (ع) نیز مورد بسیار خوبی هست. انشاء الله خداوند دستگیرت باشد.

پس مهدیس عزیز
مبادا اه بکشی ...
تا جای ممکن کوتاه بیا ولی از حق مشروع ات نگذر چون اگر دیدی پدرت تو را دعوت به کاری می کند که خدا نمی خواهد نا فرمانی را انجام بده (نیازی به اطاعت نیست)
سوره لقمان را بخوان دلیل این پیشنهاد من را خواهی فهمی:Sham:

معمر بن خلاد گويد : به امام رضا ( ع ) عرض كردم : هرگاه پدر و مادرم مذهب حق را نشناسند دعايشان كنم ؟ فرمود : براي آنها دعا كن و از جانب آنها صدقه بده ، و اگر زنده باشند و مذهب حق را نشناسند با آنها مدارا كن ، زيرا رسول خدا ( ص ) فرمود : خدا مرا به رحمت فرستاده نه به بي مهري و نافرماني.

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

بزرگوار دیدید که دوستان چه نظرات خوبی را ارایه کردند :Gol:

اما در باره ی مدارا با ایشان :
اصولا" انسانها از ظرفیت های متفاوتی بر خوردار هستند وهمین ظرفیت دریافت و تلفیق آن با ظرفیت درک فرد وهمچنین ظرفیت کنترلی بر رفتار افراد است که آنها را از یکدیگر متمایز میکند .

یکی از بهترین راه کارهای ایجاد روابط مؤثر میان همه ی افراد احترام است و تعیین حدود و مرزهای این احترام .

روابط میان والدین وفرزندان هم از این قاعده خارج نیست .

انسان ذاتا" به کرامت وجودی خود ارزش فوق العاده قایل است .اما اگر خود فرد غفلت کند در هر مقامی باشد این کرامت در معرض خطر است .
واز همین جا است که فاصله ها شروع شده و کم کم مرزها مورد تجاوز قرار گرفته و کدورت ها کمکم جای خود را به پرخاش وجنگ وستیز میدهد .

کرامت ذاتی برای انسان یک حق است وهر کس که بخواهد به این کرامت تجاوز کند نفی قانون تکوین خداوند را قصد کرده ! واز آنجا که از خواص قوانین تکوینی ثابت و لایتغیر بودنشان است تضاد حاصل میشو ودر اوچ مصیبت به تناقض هم میانجامد .

یک فرد بالغ و مسلمان اگاه ابتدا بر این کرامت خود وافراد پیرامون خود بنا بر ظرفیتهای وجودی مرز و حد تعیین میکند .
وسپس به رعایت این حدود میپردازد .به حدود کرامت دیگران احترام میگذارد واز حدود کرامت خود دفاع میکند .
البته این موارد باید با دقت وظرافت فوق العاده انجام گیرد ومدیریت شود .

ادامه دارد .....

................................................................................ حق یارتان :roz:......................................................................................

[="DarkRed"]سلاممممممممم
ضمن اینکه دوستان همه حرفای خوبی زدند من با جناب امیدوار خیییییلیییی موافقم
باور کنید که اگه شما رگ خواب پدر و مادرتون رو پیدا کنید همه چیز درست میشه
اصولا خانم ها و آقایون ی خصوصیات مشترکی دارن که شما میتونید از اونجا شروع کنید[/]
[="Purple"]مثلا برای مادرتون حرفای دلتون رو تو کاغذ بنویسد حالا یا در قالب نامه بهش بدید یا تو ی دفترچه یادداشت جلو دستش بذارید تا بخونه
حتما روش تاثیر میذاره مطمئن باشید بعدش به قول دوست خوبم guest شروع کنید به نزدیک شدن به مادرتون
اگه میخواید دل باباتون رو به دست بیارید باید ی عمل خارق العاده انجام بدید تا همه بیان و از شما تعریف کنن
و خودشون به این باور برسن که شما خوبی و هرچقدر هم اون موقع پدرتون بد بگه فایده نداره
و همه با ایشون مخالفت میکنن و اینجوری ی تلنگری میشه واسه ایشون[/]
[="Blue"]البته همیشه به ی کار خارق العاده نیازی نیستا اخلاق خوب با دیگران،تحسن برانگیزه
اگرم ی بار امتحان کردید و حرفای دوستان رو عملی کردید و جواب نداد اون موقع حرفی رو که جناب اشکان زدند عملی کنید ولی به عنوان آخرین را ه حل
چون پدر و مادر تکیه گاهی هستند که نمیشه به همین راحتی از دستش داد[/]

سلام به همه عزیزانی که بنده رو 4 ماه پیش در این صفحه راهنمایی کردن و شمایی که الان دارید این مطلبو میخونید ............ الان تقریبا 4 ماه میگذره .............. زندگی من متحول شد

من عید به شهرستان رفتم به اصرار پدر و مادرم .......... البته اول به مشهد ........... خیلی ناراحت بودم بخاطر قضیه دختر خالم و بدتر از اون که همه فهمیده بودن و به من بدبخت که از هیچ جا خبر نداشتم نگاه ها عوض شده بود که جای هیچ دفاعی نداشتم ...................... شاید تنها دلیلی که با این همه فشار به شهرستان رفتم دیدن دختر مورد علاقه ام بود ............ البته جالبه بدونید ما تا به حال با هم حرفم نزدیم .................... دلیلشم شاید این بوده که فرصتی نبوده ........... منم چون با از بچگی با برادراش آشنا و دوست بودم اینو به حساب خودم نوعی خیانت میدونستم ............. نمیدونم ............... شاید اونموقع ها خیلی جدی نبودیم .........ولی با نگاهامون خیلی حرف زدیم ........... طوری که همه فهمیدن ....................... سرتونو درد نیارم ............. به مشهد رفتم به همراه پدرومادرم به خونه عمه ام و قرار شد سه روز بعد بریم شهرستان خودمون ................. تو این مدت خیلی ناراحت بودم ............. خانواده پدرم از قضیه خواستگاری دختر خالم خبر نداشتن ............. ... هر لحظه تو مشهد فکر و خیال ولم نمیکرد چون باید تو شهرستان برای اینکه دختر مورد علاقه مو میدیدم میرفتم خونه خالم ..... چون همسایشون بودم ............... و این خیلی عذابم میداد .............. طوری که با پدر و مادرم حرفم شد و قرار شد اونا برن شهرستان و من برگردم تهران ....................... خیلی ناراحت بودم ....................... رفتم بلیط اتوبوس گرفتم و برگشتم خونه عمم ............ 2 ساعت مونده بود تا حرکت که بغضم ترکید ........... گریه کردم و قضیه رو به عمم گفتم ................... بعد رفتم حرم و کلی گریه کردم و اونجا توکل کردم و به خدا گفتم که اگه خدا نخواد این عشقو فراموش میکنم .............. ازش خواستم که نشونم بده این عشقه یا هوس .............................. و متوسل شدم به امام رضا .............. برگشتم خونه و دیدم که عمم زنگ زده به بابام گفته ...................... بابامم گفته بود که بگو بیاد ................. عمم گفته بود که ما عید عقد کنیم .......................... منم توکل کردم و رفتم شهرستان خونه خالم به امید اینکه بریم خواستگاری ................. ولی بابا حتی یک کلمه هم حرف نزد منم هیچی نگفتم و خودخوری کردم ................... تیکه هایی ازش اینورو واونور شنیدم که میگفت مثلا اونادر سطح ما نیستنو از این حرفا ............. ولی چون بخدا توکل کرده بودم و واقعا ایمان داشتم صبر کردم تا ببینمش و بعد یه آبروریزی حسابی کنم و پدرومادرم و تو منگنه بذارم ............... به هزارتا بهانه بابامو به بهانه که میخوام داداششو ببینم کشوندم خونشون ............................. از خدا خواسته بودم که تو اون لحظه همه چیزو برام مشخص کنه و تکلیفم با خودم روشن شه ............................... اون دختر تو فامیلمون به زیبایی و معصومی خیلی خیلی معروفه ............... منم از اون چیزی کم نداشتم بارها دوستی همکلاسی هامو رد کرده بودم حتی یک بار برام خواستگار اومده بود که شنیدم یه بار بابام داره برا زن داداشم فخر فروشی میکنه که اون دخترم هم خیلی خوشگل بود و هم خوب ................ ولی اونموقع حتی پدرم نظرمو نپرسید ...................... و از اونموقع رابطمون با اون خانواده قطع شد ............ و اون دخترم ازدواج کرد ................... بهرحال ...................... من اونشب رفتم خونشون ........................ تو یه حدیث خونده بودم که اگه برای خوشگلی ازدواج کنید یه چیز زشت در همسرتون پیدا می کنید و اگه برا ثروت هیچی بهتون نمیرسه و برای دینداری ازدواج کنید ..... تقریبا به این مضمون ..................... هر وقت که من میرفتم خونشون لباسای جدید میپوشید اینبارم پوشیده بود .............................. اما برای اولین بار وقتی دیدمش اصلا زیبا نبود ................... اصلا دلم یهو ریخت پایین ....................... نمیدون عرق کردم ................. اصلا یه حس خاص بود ............. فقط میخواستم از اون خونه برم بیرون ...................... اصلا نمیدونم چی شد

وقتی اومدم برون فهمیدم یه مشکلی هست ............................ یکی دو ماه فکر کردم ................ دیدم ما از بچگی همدیگرو دوست داشتیم ............... پس عشق اول همدیگه بودیم ................ هیچ حرفی با هم نزدیم ................... اخلاقه همو نمیدونیم ................................... و هزار تا چیز دیگه ..................
انگار سرم یه دفعه به سنگ خورده بود ........................ اتفاقی فیلم دایی جان ناپلئونو دیدم که دقیقا هون قسمتی که اتفاقاتش کاملا شبیه زندگی من بود ............... اونجا هم داشت به جوونه همون حرفایی رو میزد که من بهش رسیده بود ......... تو اونجا دختره ازدواج کرده بود و پسره داشت گریه میکرد و داغون بود ....................... حرف قشنگی زد ............ میگفت شما عشق اول هم بودید ..................... بخاط همین اینقد همو دوست داشتید .............. مهم نیست که اون دختره ازدواج کردو رفت ................... مهم اینه که تو طعم عشقو چشیدی .......................

اخیرا احساس میکنم که پدر و مادرم ناگهانی راضی شدن و اونها هم قراره تابستون بیان خونه ما .............. شاید بابام چند وقت دیگه بیاد بهم بگه که ازدواج میکنی ....................... ولی من به این نتیجه رسیدم که نه ولی هنوزم 10 درصد شک دارم ....................... از طرفی مطمئنم اثرات این عشق اونقد رو من میمونه که شاید تا 10 - 15 سال دیگه ازدواج نکنم .............. مطمئنم ............

شاید بگید خوب باهم آشنا میشید ولی اون دختر اون چیزی که من میشناختم حداقل از نظر ظاهری نیست اونم تو فقط یکسال ................ بخاطر همینم به این نتیجه رسیدم که عشق نبوده و هوس بوده ............ وگرنه اگه آدم عاشق کسی باشه حتی اگه تمام بدنش آتیش بگیره بازم باهاش زندگی میکنه ............. حداقل من معنی عشقو این میدونستم ........... همونطور که من در مورد اون دختر قبلا اینطور بودم و حتی بارها به خودم میگفتم اگه صورتش بسوزه باز باهاش زندگی میکنی ............ و همیشه با اطمینان میگفتم آره ............... و اصلا شهوت برام معنی نداشت ............ و مطمئنم که این کار خدا بوده .......... چون بهش توکل کرده بودم ................... چشمام یه دفعه باز شد ............
دوست دارم با دوستای خوب مشورت کنم ........... منو راهنمایی کنید ................ ممنون

سلام

می شود کمی بیشتر توضیح دهید

یعنی الان دقیق چی می خواهید؟

دختره که دوستش داشتید(یا فکر می کردید عاشقشید:Gig:)

یا دختر خالتون(یعنی الان نام تایپیکتون عوض بشود؟ یا خیر؟):Gol:

کی توضیح واضح تر لازم است:Gol:

mkk1369;118347 نوشت:

نه ...................... میخوام ببینم آیا این تصمیمی که گرفتم درسته ؟
در مورد دختر مورد علاقه ام منظورم بود ............... پست اول این تاپیکو بخونید متوجه میشید

mehdis;118341 نوشت:
و اصلا شهوت برام معنی نداشت ............ و مطمئنم که این کار خدا بوده .......... چون بهش توکل کرده بودم ................... چشمام یه دفعه باز شد ............

سلام

خوب می گویید چشماتون باز شد

کمی توضیح می دهید؟

به اینکه حستون شهوت بوده
یا عشق؟
کدامش؟

به شکل تیتروار می شود احساستان را قیاس کنید و بنویسید مثلا:
1.عشق
2.برام مهم نیست چه شکلی باشد
و...

جوری که به طور منظم بشود حستون را درک کرد(برای بررسی):Gig::Gol:

سلام، یه سوال هیچ وقت بعد از حرف هایی که پدرتون حالا جلوی بقیه بهتون زده ازش تشکر کردید که ازتون تعریف کرده (یا حتی دستشو بوسیدید)؟ Smile

با سلام.توی هر خونواده ای یه سری مشکلات وجود داره بزرگ یا کوچیک واگه بهتون بگم من خونواده هایی رو میشناسم که وضعیتشون خیلی از شما بدتره بهم خورده نگیرید .اینکه توی ذهنتون بیارین که توی خونه جهنمه و بیرونش بهشت مشکلی از شما حل نمیکنه الان مجالش نیست وگرنه دو سه مورد میشناسم که مشکلاتشون خیلی از شما بیشتر بود مثلا یکی از رفقا باانبوهی از مشکلات خانوادگی توی سن 17 -18سالگی شروع کرد به شوخی و طنز و طنازی با رعایت تمام احترام با باباو مامانش اونقدر شوخی کرد و خندوندشون که اصلا جو زندگیشون تغییر کرد نه شخصیتش رو از دست داد نه اینکه بابا مامانش رو آزار داد .نمی گم دقیقا همین کار رو کن باور کن بیرون از اون خونه بهشت نیست روحیه ات رو تغییر بده طوری که بابا مامانت بفهمن وبهشون یه جور دیگه محبت کن یه جور دیگه نگاه کن شاید این اتفاق ها بعد یه سفر بیافته بهتر باشه مثل یه زیارت یا همون سربازیت .محبتی که داداشت در حقشون نکرد تو بکن .شاید همین آزارشون میده کم محبتی بچه هاشون .بابا ماماناهم دل دارن که گاها میشکنه تو پیوندشون بزن نه اینکه خردشون کنی .خیلی سخته ولی کم کم اثرات خوبی میبینی انشاءالله با عزت نفس بدون اینکه خودت رو کوچک و تحقیرکنی .یه نقشه درست حسابی. موید باشی

پدر خیلی ها قاتل بوده دزد بوده منحرف بوده کثیف بوده..........................ادم اگه به عقلش رجوع کنه و باایمان باشه هیچ وقت از همچین پدری اطاعت نمیکنه.در حد پدر و فرزندی رعایت ادب و احترام میکنه بعدش که کمی مستقل شد مثل شما میزنه بیرون.به نظر من این خانواده لیاقت داشتن پسر خوبی مثل شما رو نداره.اگه یکخورده مستقل شدید به هوای ادامه تحصیل برید یک شهرستان دیگه.زندگی سخت تو خوابگاهای دانشجویی بهتر از موندن تو اون خونوادس که پدر مدام شخصیت بچه رو خورد کنه و توهین کنه..........خدا به شما عنایت داشته که شبیه این پدر نشدید.احترامشو نگه دار ولی ازش فاصله بگیر.نیازی هم به محبت همچین ادمی نداشته باش.ببخشید به نظر من یکم مشکل عصبی داره پدرتون.

موضوع قفل شده است