نان

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نان

تا حالا توجه کردید که چقدر قدیمی ها به نان اهمیت میدادن حتی اگه تکه ای از اون روی زمین افتاده بود اون رو برمیداشتند و میذاشتنش یک کناری .
حالا یک سوال
آیا این حرمت سفارش شده از اهل بیت (علیهم السلام) هست یا اینکه فقط قدیمی ها اون رو محترم میشمردن؟


در زمینه ی اهمیت نان احادیث زیادی هست من جمله :


امام صادق (عليه السلام) به مفضل مي فرمايد:
وَ اعْلَمْ يَا مُفَضَّلُ أَنَّ رَأْسَ مَعَاشِ الْإِنْسَانِ وَ حَيَاتِهِ الْخُبْزُ وَ الْمَاءُ
اى مفضّل بدان! سرچشمه زندگى و معاش انسان نان است و آب.



رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود:
خَيْرُ طَعَامِكُمُ الْخُبْزُ وَ خَيْرُ فَاكِهَتِكُمُ الْعِنَب‏
بهتر خوراكتان نان و بهتر ميوه‏تان انگور است‏.


رسول خدا (ص) در بياني مي فرمايد:
اگر نان نبود، نه نماز مي خوانديم و نه روزه مي گرفتيم و نه واجبات پروردگار بزرگ خود را ادا مي کرديم.

و اما در باب احترام به نان احادیث فراتر از این نوع اهمیتی هست که شما اشاره فرمودین که در پست بعدی انشاالله اشاره می کنم ...

در باب احترام به نان هم احادیث بسیار زیادی هست که حتی باعث شگفتی و تعجب می شود :





امير المومنين (عليه السلام) نيز مي فرمايد:

أَكْرِمُوا الْخُبْزَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَ لَهُ بَرَكَاتِ السَّمَاءِ وَ أَخْرَجَ بَرَكَاتِ الْأَرْض
نان را اكرام كنيد كه موجب نزول بركات آسمان و زمين مي شود.

رسول خدا (ص) مي فرمايد:
نان را بزرگ داريد و آن را محترم شماريد که خداي متعال براي آن برکاتي از آسمان فرو فرستاده و برکات زمين را بيرون آورده است از جمله احترام گذاري به نان آن است که آن را نبرند و زير پا نيندازند.

فعلاً وقتم تموم شد ولی ادامه دارد انشاالله ... :ok:

با سلام به دوستان بزرگوار
بنده هم با اجازه شما چند روايت ذكر كنم:

قال رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - : مَنْ وَجَدَ كَسْرَةً اَوْ تَمْرَةً فَأكَلَهَا لَمْ يُفارِقْ جَوْفَهُ حَتّي يَغْفِرَاللّهُ لَهُ.[1]
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: هر كس تكّه اي نان يا دانه اي خرما در جائي ببيند، و آن را بردارد و ميل كند، مورد رحمت و مغفرت خداوند قرار مي گيرد.دین مبین اسلام، سفارش بسیارى درباره نان کرده و اهمیت فوق العاده اى براى آن قائل شده است.



و همچنين مى فرماید: «بارِکْ لَنا فِى الْخُبْزِ وَلا تَفَرَّقَ بَیْنَنا وَبَیْنَه؛[2] خدایا! به نان ما برکت بده و میان ما و آن جدایى میفکن.»همچنین مى فرماید: «فَاِنَّ الْخُبْزَ مُبارَکٌ اَرْسَلَ اللَّهُ لَهُ السَّماءَ مِدْراراً وَلَهُ اَنْبَتَ اللَّهُ الْمَرْعَى وَبِهِ صَلَّیْتُمْ؛[3] نان مبارک است. خداى بزرگ براى [به دست آمدن ] آن، آسمان را فرستاد که بسیار ببارد، و به خاطر نان زمین را رویاند. و به وسیله ناناست که مى توانید، نماز بخوانید.»

و روايتي كه ماه بانو بزرگوار هم ذكر كردن رو با سند و متن عربي بنده هم ذكر ميكنم :
رسول خدا(ص) در بیانى مى فرماید: «فَلَوْلا الْخُبْزُ ما صَلَّیْنا وَلا صُمْنا وَلا اَدَّیْنا فَرائِضَ رَبِّنا عَزَّ وَ جَلَّ؛[4] اگر نان نبود، نه نماز مى خواندیم و نه روزه مى گرفتیم و نه واجبات پروردگار بزرگ خود را ادا مى کردیم.»


و در جایى دیگر مى فرماید: «وَبِهِ (الْخُبْزِ) حَجَجْتُمْ بَیْتَ رَبِّکُمْ؛[5] با نان به حجّ خانه پروردگارتان مى توانید رفت.»

پاورقي:

[1]. بحارالأنوار، ج 63، ص 430، ح 12
[2]. کافى، کلینى، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1365 ش، ج 5، ص 73.

[3]. وسائل الشیعه، شیخ حر عاملى، قم، مؤسسة آل البیت:، 1409 ق، ج 24، ص 393.
[4]. کافى، ج 6، ص 287.
[5]. همان، ص 303.

سلام مجدد

آنچه از روایات ائمه اطهار درباره اهميت نان به دست مى آید، به شرح ذیل است:

1. سرچشمه زندگى
امام صادق(ع) به مفضل مى فرماید: «وَاعْلَمْ یا مُفَضَّلُ اَنَّ رَأسَ مَعاشِ الْاِنْسانِ وَ حَیاتِهِ الْخُبْزُ وَ الْماءُ؛[1] اى مفضل! بدان که سرچشمه زندگى و معاش انسان، نان است و آب.»

2. بهترین طعام
در سخنان گهربار امامان معصوم: نان، بهترین طعام معرفى شده است. رسول خدا(ص) فرمود: «خَیْرُ طَعامِکُمُ الْخُبْزُ وَخَیْرُ فاکِهَتِکُمْ الْعِنَب؛[2] بهترین خوراکتان نان و بهترین میوه تان انگور است.»

3. ساختمان بدن و نان
ساختمان وجودى انسان به گونه اى است که بدون خوردن نان با مشکل مواجه مى شود؛ چنانچه در روایتى از حضرت علی(ع) است که حضرت موسى(ع) گفت: «پروردگارا! هر چه به من از نیکى عطا کنى، نیازمندم.» به خدا سوگند! موسى(ع) جز قرص نانى که گرسنگى را برطرف سازد، چیز دیگرى نخواست؛ زیرا موسى(ع) از سبزیجات زمین مى خورد، تا آنجا که بر اثر لاغرى و آب شدن گوشت بدن، سبزى گیاه از پشت پرده شکم او آشکار بود.»[3]
امام ششم(ع) نیز در تبیین ساختمان وجودى بدن مى فرماید: «اِنَّما بُنِىَ الْجَسَدُ عَلَى الْخُبْزِ؛[4] تن آدمى بر نان بنا شده است.»

4. احترام نان
چنانچه ذکر شد، اولیاى بزرگوار اسلام: براى این نعمت الهى، احترام ویژه اى قائل بوده اند؛ چرا که نان براى لذّت بردن و پر خوردن نیست؛ بلکه عاملى براى توان یابى و عمل و نشاط و کوشش در میدانهاى زندگى و تکلیف است. به تعبیر دیگر، نان، عاملى براى نموّ و رشد، شکوفایى ذخایر فطرى و عاطفى بشرى، تلاشهاى انسان در مزرعه زندگى، نماز و روزه، حج و جهاد، امر به معروف و نهى از منکر، اجراى عدالت و درگیرى با ظلم، دستگیرى از بیچارگان و زدودن اندوه از دلهاى تیره بختان، دانش و پیشرفت، هنر و ادب، سلوک و اخلاق، معرفت خداى متعال و صعود به سوى او، اشاعه خیرات و پرداختن به کارهاى نیک و شایسته، یارى کردن دین و رفتن به جنگ و جهاد، در راه خدا سلاح به دست گرفتن، شهادت، رستگار شدن و ملاقات خداوند متعال است.

آرى، همه این موارد برخاسته از نان و قوت بدن و قدرت بر انجام کار است.

رسول خدا(ص) مى فرماید: «اَکْرِمُوا الْخُبْزَ وَ عَظِّمُوهُ فَاِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعالى اَنْزَلَ لَهُ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ اَخْرَجَ بَرَکاتِ الْاَرْضِ مِنْ کَرَامَتِهِ اَنْ لا یُقْطَعَ وَلا یُوطَأ؛[5] نان را بزرگ دارید و آن را محترم شمارید که خداى متعال براى آن، برکاتى از آسمان فرو فرستاده و برکات زمین را بیرون آورده است؛ از جمله احترام گزارى به نان، آن است که آن را نبرند و زیر پا نیندازند.»

امام صادق(ع) این حکایت را از رسول خدا(ص) نقل مى کند که آن حضرت به عده اى از همراهانش فرمود: «پیامبرى به نام دانیال بود که روزى با دادن قرص نانى به صاحب یک کشتى از او خواست تا او را سوار کشتى کند؛ امّا صاحب کشتى، آن را پرتاب کرد و گفت: «نان به چه کار من مى آید؟ نان آن قدر فراوان است که زیر پا لگدمال مى شود.» وقتى دانیال، این امر را مشاهده کرد، به آسمان دست بلند کرد و گفت: «خدایا! نان را گرامى بدار. دیدى که این بنده با نان چه کرد؟»

خداوند بر اثر این دعا به آسمان فرمان داد که باران نبارد و به زمین وحى کرد که مانند سفال خشکیده شود. در نتیجه، قحطى فرا رسید تا آنجا که مردم به جان یکدیگر افتادند تا همدیگر را بخورند؛ چنانچه دو زن که هر دو فرزند کوچک داشتند با هم قرار گذاشتند روز اوّل یکى از بچه ها و روز دوم، بچه دیگرى را بخورند؛ چون کودک اوّل را خوردند ونوبت به دومى رسید، مادرش امتناع کرد، پس براى مرافعه نزد دانیال رفتند و مطلب را به او ابلاغ کردند. دانیال با شنیدن این ماجرا گفت: «یعنى امر گرسنگى شما به اینجا رسیده است که کودکان خود را مى خورید؟» آن وقت به سوى آسمان، دست بلند کرد و گفت: «خداوندا! فضل و رحمت خود را به ما باز گردان و بى گناهان و کودکان را به گناه صاحب آن کشتى و بى حرمتى او به نعمت خود، عذاب مکن.»[6]

پاورقي:

[1]. بحار الانوار، علامه مجلسى، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404 ق، ج 3، ص 86.
[2]. مستدرک الوسائل، ج 16، ص 393.
[3]. حَیْثُ یَقُولُ: رَبِّ اِنِّى لِما اَنْزَلْتَ اِلَىَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ وَاللَّهُ مَا سَأَلَهُ اِلَّا خُبْزاً یَأکُلُهُ لِاَنَّهُ کانَ یَأکُلُ بَقْلَة الْاَرْضِ وَلَقَدْ کانَتْ خَضْرَةُ الْبَقْلِ تُرَی مِنْ شَفِیفِ صِفَاقِ بَطْنِهِ،‌لِهُزَالِهِ وَ تَشَذُّبِ لَحْمِهِ: نهج البلاغه، ترجمه دشتى، ص299.
[4]. کافى، ج 6، ص 286.
[5]. بحار الانوار، ج 63، ص 270.
[6]. کافى، ج 6، ص 302

و اما درباره نان و احترام خاص اسلام به این ماده غذایى، بر چند چیز تأکید شده است:

1. پایمال نشدن

امام صادق(ع) مى فرماید: «دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) عَلى عایِشَةَ فَرَأى کِسْرَةً کادَ اَنْ تَطَأها فَاَخَذَها وَاَکَلَها وَقالَ یا حُمَیْراءُ اَکْرِمِى جِوارَ نِعْمَةِ اللَّهِ عَلَیکِ فَاِنَّها لَمْ تَنْفِرْ عَنْ قَوْمٍ فَکادَتْ تَعُودُ اِلَیْهِمْ؛[1] رسول خدا(ص) نزد عایشه رفت و تکه نانى دید که نزدیک بود آن تکه نان زیر پایش بماند. حضرت آن را برگرفت و خورد و فرمود: اى حمیرا! نعمت خدا را خوش همسایه باش که از مردمى نگریزد و به آسانى بدانها باز گردد.»

2. نگذاشتن چیزى روى نان
فضل بن یونس مى گوید که ابو الحسن(ع) نزد من صبحانه خورد. در این هنگام کاسه اى آوردند که زیر آن نان بود، فرمود: «اَکْرِمُوا الْخُبْزَ اَنْ یَکُونَ تَحْتَها وَقالَ لِى مُرِ الْغُلامَ اَنْ یُخْرِجَ الرَّغِیفَ مِنْ تَحْتِ الْقَصْعَةِ؛[2] نان را گرامى تر از آن دارید که زیر کاسه باشد و به من فرمود: به غلام بگو تکه نان را از زیر کاسه در آورد.»
در روایت دیگرى مى خوانیم که امام صادق(ع) نهى کرد از اینکه تکه نان را زیر کاسه نهند.[3]

3. نبریدن نان با چاقو
امام صادق(ع) به نقل از رسول خدا(ص) مى فرماید: «لا تَقْطَعُوا الْخُبْزَ بِالسِّکِّینِ وَلَکِنِ اکْسِرُوهُ بِالْیَدِ وَلْیُکْسَرْ لَکُمْ خالِفُوا الْعَجَمَ؛[4] نان را با کارد نبرید و با دست بشکنید و برایتان شکسته شود، با عجم مخالفت کنید.»
علامه مجلسى در کتاب بحار الانوار در ذیل این روایت مى فرماید: «فرمان مخالفت با عجم براى این بوده است که در آن روزگار، اینان کافر بوده اند.»

4. برکت در هر لقمة نان
رسول خدا(ص) فرمود: «صَغِّرُوا رُغْفانَکُمْ فَاِنَّهُ مَعَ کُلِّ رَغِیفٍ بَرَکَةً؛[5] تکه های نانتان را کوچک بگیرید که با هر تکه نانی، برکتى جداگانه است.»

5. شروع غذا با آمدن نان
امیر مؤمنان(ع) مى فرماید: «اَکْرِمُوا الْخُبْزَ فَاِنَّ اللَّهَ تَبارَکَ وَ تَعالى اَنْزَلَ لَهُ بَرَکاتِ السَّماءِ قِیلَ وَما اِکْرامُهُ قال اِذا حَضَرَ لَمْ یُنْتَظَرْ بِهِ غَیْرُهُ؛[6] نان را گرامى بدارید که خداوند عز و جل برکات آسمان را برای آن فرستاده است، پرسیده شد: گرامى داشتن نان چیست؟ فرمود: وقتى (نان) [بر سفره] حاضر شد به انتظار چیز دیگرى نباشید (به آن، به چشم بى اعتنایى ننگرید).»

6. ارزش خرده هاى نان
در اسلام، ارزش این نعمت الهى به قدرى است که حتى ریزه هاى آن نیز قابل احترام است، بزرگ ترها از دورانهاى گذشته به فرزندان یاد مى دادند که اگر ریزه نانى در مسیر راه دیدید، حتماً بردارید و اگر تمیز بود براى احترام، آن را بخورید و گرنه در کنارى بگذارید تا پایمال نشود.

این سفارش در دستورهاى اسلامى ریشه دارد؛ چنان که رسول مکرم اسلام(ص) مى فرماید: «مَنْ وَجَدَ کِسْرَةً اَوْ تَمْرَةً فَاَکَلَها لَمْ یُفارِقْ جَوْفَهُ حَتّى یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُ؛[7] هر که تکه اى از نان یا خرما بیابد و آن را بخورد از درونش جدا نشود تا خدایش بیامرزد.»

امیر مؤمنان(ع) مى فرماید: «کُلُوا ما یَسْقُطُ مِنَ الْخِوانِ فَاِنَّهُ شِفاءٌ مِنْ کُلِّ داءٍ بِاِذْنِ اللَّهِ لِمَنْ اَرادَ اَنْ یَسْتَشْفِىَ بِهِ؛[8] بخورید آنچه را که از سفره و یا طبق غذا بیفتد و ریخته شود؛ زیرا آن، به اذن خداوند براى کسى که به قصد شفا یافتن بخورد، وسیله شفا از هر درد و بیمارى است.»
همچنین از آن حضرت روایت شده است: «خوردن خرده هاى درون سفره، فقر را مى برد و فرزند را زیاد کند و درد ذات الجنب را بزداید، هر که تکه نانى یابد و بخورد، یک حسنه دارد و اگر آلوده باشد و آن را بشوید و بخورد 70 حسنه دارد.»[9]

متأسفانه در جامعه امروز، بسیارى از مردم از این دستورها آگاهى ندارند و بدین علت، نان به راحتى، دور ریخته مى شود. حضرت علی(ع) در بیان مواردى که به فقر، منجر مى شود به بى اعتنایى به تکه هاى نان اشاره کرده، مى فرماید: «عِشْرُونَ خَصْلَةً تُورِثُ الْفَقْرَ... اِهانَةُ الْکِسْرَةِ مِنَ الْخُبْزِ و...؛[10] بیست خصلت فقر مى آورند... [یکى از آنها] بى اعتنایى به تکه نان است.»

ادامه دارد...

ادامه بحث:

7. توجه به چگونگى تهیه نان
آنچه قابل تأمل است، دقت در عوامل طبیعى و غیر طبیعى براى به دست آوردن نان است. هزاران دست به صورت مستقیم و غیر مستقیم در تولید گندم دخالت دارند. از کارگران ذوب آهن، معادن آهن و زغال سنگ - که قطعات آهنى مورد نیاز تراکتور و کامیون را مى سازند ونیز کارگران تراکتورسازى، کشتى سازى و بندر گرفته تا مهندسان شیمى، فیزیولوژى، ژنتیک گیاهى، کشاورزى، اعم از: خاک شناس و غیره و همچنین از خدمه کشتى، رانندگان کامیون گرفته تا کارگران سیلوها و نانواییها و سرانجام، از کشاورزان گرفته تا کارمندان وزارت کشاورزى و...، همه و همه در تولید گندم و پخت نان دخالت دارند.
رسول اکرم(ص) فرمود: «اَکْرِمُوا الْخُبْزَ فَاِنَّهُ قَدْ عَمِلَ فِیهِ ما بَیْنَ الْعَرْشِ اِلى الْاَرْضِ وَما فِیها مِنْ کَثِیرٍ مِنْ خَلْقِهِ؛[11] نان را [که فرآورده کشاورزى است ]، عزیز دارید؛ چه آنکه عوامل سماوى و ارضى و بسیارى از آفریده هاى الهى در ایجاد آن مؤثّر بوده اند.»

8. صدقه دادن نان
از سخنان گهربار ائمّه اطهار: به دست مى آید که یکى از بهترین صدقات، دادن نان به نیازمندان است.
امام رضا(ع) نقل مى فرماید که در بنى اسرائیل، قحطى شدیدى به مدت چند سال متوالى به وجود آمد. در همان زمان، زنى لقمه نانى داشت. همین که آن را در دهانش گذاشت، سائلى گفت: «اى کنیز خدا! گرسنه ام.» آن زن با خود گفت: «صدقه در چنین زمانى، خوب است.» و نان را از دهانش درآورد و به سائل داد. این زن، فرزند کوچکى داشت که براى جمع آورى هیزم به صحرا رفته بود. گرگ آمد و فرزند را ربود. فرزند فریاد کشید و مادر به دنبال گرگ دوید. خداوند جبرئیل را فرستاد. جبرئیل، فرزند را از دهان گرگ گرفت و به مادر داد. آن گاه جبرئیل به مادرش گفت: «اى کنیز خدا! این لقمه گرگ در مقابل آن لقمه اى که صدقه دادى. آیا راضى شدى؟»[12]

ابو حمزه ثمالى مى گوید: امام زین العابدین(ع) تعداد زیادى نان را برمى داشت و در دل شب بر پشت مبارکش مى نهاد و به فقراى مدینه تصدق مى داد و مى فرمود: «صدقه پنهانى، غضب خداوند را فرو مى نشاند.»[13] وقتى آن حضرت، رحلت فرمود در وقت تغسیل، دیدند که آثار کشیدن بار بر پشت مبارک آن حضرت، ظاهر است. از کیفیت آن پرسیدند، گفتند: «انبانهاى آرد را در شب برمى داشت و در حالى که بر دوش مى گرفت بر گرد کوچه هاى مدینه مى گردید و پنهانى بین فقراى مدینه تقسیم مى کرد.»[14]

رسول خدا(ص) مى فرماید: «اِنَّ الْعَبْدَ لَیَتَصَدَّقُ بِالْکِسْرَةِ تَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ حَتّى تَکُونَ مِثْلَ اُحُدٍ؛[15] به راستى، بنده، پاره نانى صدقه مى دهد [آن پاره نان ] نزد خدا بزرگ مى شود تا مانند کوه احد شود.»
دهد بنده اى صدقه ار قرص نان
بزرگش نماید خدا آن چنان
که گردد همانند کوه احد
نگر رحمت و لطف حقّ را توخود

خاتم انبیا(ص) مى فرماید: «صَدَقَةُ رَغِیفٍ خَیْرٌ مِنْ نُسُکٍ مَهْزُولٍ؛[16] صدقه دادن یک قرص نان، از قربانى لاغر بهتر است.»
همچنین از آن حضرت سؤال شد: «اى رسول خدا! اگر کسى به علّت ضعف یا بیمارى و یا زنى که عذر شرعى دارد، نتواند ماه رجب را روزه بگیرد، چه عملى انجام دهد تا به پاداشهایى برسد که بشارت داده اید؟»

ایشان فرمودند: «یَتَصَدَّقُ فِى کُلِّ یَوْمٍ بِرَغِیفٍ عَلَى الْمَساکِینِ وَالَّذِى نَفْسِى بِیَدِهِ اِنَّهُ تَصَدَّقَ بِهذِهِ الصَّدَقَةِ کُلَّ یَوْمٍ یَنالُ ما وَصَفْتُ وَاَکْثَرَ اِنَّهُ لَوِ اجْتَمَعَ جَمِیعُ الْخَلائِقِ کُلُّهُمْ مِنْ اَهْلِ السَّماواتِ وَالْاَرْضِ عَلَى اَنْ یُقَدِّرُوا قَدْرَ ثَوابِهِ ما بَلَغُوا عُشْرَ ما یُصِیبُ فِى الْجَناننان به نیازمندان بدهد، سوگند به آن خدایى که جان من در دست اوست، اگر او این صدقه را بدهد به تمام آن ثوابهایى که برشمردم، بلکه به افزون تر از آن خواهد رسید، و اگر تمام ساکنانِ مِنَ الْفَضائِلِ وَالدَّرَجات؛[17] در هر روز (از ماه رجب) یک قرص آسمانها و زمین گرد هم آیند تا میزان پاداش او را معیّن سازند، نخواهند توانست (حتى) به یک دهم از درجات و فضیلتهاى او در بهشت برسند.»

خلاصه چنانچه گفته شد متأسفانه مصرف نان در ایران به دلیل ارزان بودن زیاد و از بین رفتن فرهنگ مصرف اسلامى و تزاید روحیه مصرف گرایى و اسراف و تبذیر، روز به روز رو به افزایش است. از سوى دیگر، عدم نظارت جدى بر کار نانواییها باعث از بین رفتن نانهاى بسیارى شده و نتیجه، آن شده است که بسیارى از تهیه کنندگان و مصرف کنندگان از فروش نانهاى غیر قابل مصرف به خریداران نان خشک، در آمد بسیارى به دست آورند و حتى برخى مناطق کشور از ارزان بودن نان، سوء استفاده کرده، براى حیوانات خود نان تازه تهیه مى کنند. رویه کنونى، به عنوان مصداق بارز کفران نعمت و اسراف، ممکن است عواقب ناگوارى را به دنبال داشته باشد؛

چنانچه امام صادق(ع) مى فرماید که من پس از غذا انگشتان خود را خوب مى لیسم؛ ولى مى ترسم خدمتکار گمان کند از پرخورى من است؛ ولى چنین نیست. واقعیت این است که (در زمانهاى قدیم) قومى معروف به اهل (ثرثار) زندگى مى کردند که خداوند، نعمت را بر آنها تمام کرده بود. آنها از مغز گندم، نان سفید مى پختند و آن قدر غرق در نعمت بودند که کودکان خود را با نان سفید استنجاء مى کردند، تا آنجا که کوهى از آن نانهاى نجس پدید آمد.

روزى مرد صالحى از آنجا عبور مى کرد و دید زنى براى زدودن نجاست کودکش از نان به جاى کهنه استفاده مى کند. به او گفت: «واى بر شما! از خدایى بترسید که تغییر دادن نعمت شما براى او آسان است.» آن زن گفت: «گویا تو ما را از گرسنگى و قحطى مى ترسانى؟! تا وقتى نهر ثرثار جریان دارد، از گرسنگى بیمى نداریم.»

خداوند عزّ و جلّ از این کردار آنها به خشم آمد و نهر ثرثار را خشک کرد و بارانى بر آنها نبارید و زمین چیزى نرویاند. پس هر چه نان داشتند به مصرف رساندند. وقتى به گرسنگى دچار شدند، به آن نانهاى نجس هم محتاج شدند و آنها را میان خود با ترازو تقسیم کردند.[18]
پاورقي:
[1]. همان، ص 300.
[2]. وسائل الشیعه، ج 24، ص 390.

[3]. نَهَى الصادق(ع) عَنْ وَضعِ الرَّغِیفِ تَحْتَ الْقَصْعَةِ: بحار الانوار، ج 59، ص 279.

[4]. همان، ج 63، ص 270.

[5]. همان، ص 273.

[6]. مستدرک الوسائل، ج 16، ص 303.

[7]. امالى، شیخ صدوق، انتشارات کتابخانه اسلامیه، 1362 ش، ص 299.

[8]. وسائل الشیعه، ج 24، ص 378.

[9]. اَنَّهُ یَنْفِى الْفَقْرَ وَیُکْثِرُ الْوَلَدَ وَیَذْهَبُ بِذاتِ الْجَنْبِ وَمَنْ وَجَدَ کِسْرَةً فَاَکَلَها فَلَهُ حَسَنَةٌ وَاِنْ غَسَلَها مِنْ قَدْرِ وَاَکَلَها فَلَهُ سَبْعُونَ حَسَنَة.

[10]. جامع الاخبار، تاج الدین شعیرى، قم، انتشارات رضى، 1363 ش، ص 124.

[11]. کافى، ج 6، ص 302.

[12]. عوالى اللآلى، ابن ابى جمهور احسائى، قم، انتشارات سید الشهداء7، 1405 ق، ج 1، ص 354.

[13]. اِنَّ صَدَقَةَ السِّرِّ تُطْفِى ءُ غَضَبَ الرَّبِّ؛ کشف الغمه، على بن عیسى اربلى، تبریز، چاپ مکتبة بنى هاشمى، 1381 ق، ج 2، ص 77.

[14]. همان.

[15]. نهج الفصاحه، ابو القاسم پاینده، تهران، دنیاى دانش، چهارم، 1382 ش، ص 285.

[16]. تهذیب الاحکام، ج 5، ص 211.

[17]. الاقبال، سید على بن موسى بن طاووس، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1367، ص 682.
[18]. کافى، ج 6، ص 301.

موضوع قفل شده است