مسیح و مسیحیان در تنها کتاب تحریف نشده آسمانی "قرآن "

تب‌های اولیه

87 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مسیح و مسیحیان در تنها کتاب تحریف نشده آسمانی "قرآن "

سلام :Gol:
برای مسلمان که قرآن را معجزه جاویدان پیامبر اعظم محمد صلی الله علیه و آله و کلام الله می داند در هر نوع شناخت و علمی، مرجع و سندی معتبرتر از آن نیست .
از آنجا که مساله مسیح علیه السلام و عقاید مسیحیان یکی از مباحث شدیدا مورد اختلاف بوده و هست ، در این تاپیک سعی خواهیم کرد با آوردن آیات نورانی قرآن کریم نظر قرآن را در این دو مورد بیان کنیم تا هر مسلمانی بداند کتاب آسمانی او چه گفته و هر غیر مسلمانی و بخصوص مسیحیان نیز بدانند نظر قرآن و مسلمانان در مورد آنها چیست ؟
ادامه دارد انشاء الله

قدم اول
قرآن معجزه الهی پیامبر اعظم ص و مصون از تحریف
معجزه یعنی چیزی که بواسطه آیت خاص الهی بودنش ، دیگران از آوردنش عاجزند و آورنده اش آنرا برای اثبات حقانیت مدعای خود می آورد .
معجزه بودن قرآن در متن آن آمده است . همه منکران اعجاز بودن قرآن به آوردن مثل آن دعوت شده اند . کسی هم تا بحال نیامده است که بتواند کلامی مثل قرآن بیاورد بلکه تا آخر الدهر هم کسی نمی تواند مثل آن بیاورد .
البته منکران اعجاز الهی بودن قرآن با نداشتن حداقل شایستگی های لازم(مثل آشنایی با زبان عربی و احاطه بر علوم و معارف الهی ) برای فرار از مبارزه با قرآن ، بهانه های سردی می آورند که برای خنداندن پیرزنها خوب است .
آنچه که انسان اندیشمند را بدون مبارزه عبث با قرآن به معجزه بودن آن هدایت می کند آنستکه محمد صلی الله علیه آله در میان بی سوادترین ملتهای جهان متولد شد و رشد یافت . تاریخ و امت اسلامی هم شهادت می دهد او هیچ آموزگاری نداشته است و هیچگاه چیزی نخواند و ننوشت . با توجه به این مطلب و اینکه قرآن کتابی است که اندیشمندان بزرگ شرق و غرب در مقابل آن سر تعظیم فرود آورده اند نمی توان نتیجه ای جز معجزه بودن آن گرفت .
در قدم بعدی باید نحوه مصونیت قرآن را از تحریف را ثابت کنیم .
اول شاهد بر مصونیت قرآن از تحریف بیان واحد و منسجم خود قرآن است .
وقتی نویسنده یک کتاب بر موضوع تسلط کامل داشته باشد و در نویسندگی هم چیره دست باشد اغلب مطالب کتابش در یک سطح بوده و انسجام و وحدت خاصی بر آن حاکم خواهد بود .
اگر کسی با زبان عربی آشنا باشد و قرآن را مطالعه کند به سادگی در می یابد که قرآن یک مجموعه یکدست و یکنواخت است . این در حالی است که برعکس بسیاری نوشته ها ، قرآن به موضوعات متعدد و متنوعی پرداخته و اغلب ، این امر باعث فراز و نشیب لفظی و معنایی در متن می شود اما در قرآن کریم آنجا که از بالاترین معارف الهی سخن می گوید و آنجا که یک واقعه خارجی را نقل می فرماید بیان واحدی حاکم است . شکوه و جلال و فخافت بر تمام کلمات و آیات و سور قرآن حاکم است .
دوم دلیل بر مصونیت قرآن از تحریف ، وعده الهی در متن قرآن بر محافظت از آنست
سوم دلیل و شاید مهمترین دلیل برای یک غیر مسلمان آنستکه امت اسلامی به فرمان پیامبر ص از ابتدا کلام الله مجید را ثبت و ضبط نموده و بر محافظت از آن اهتمام ورزیدند . بگونه ای که اجماع امت اسلامی در همه ادوار بر مصونیت قرآن از تحریف بوده و است . یعنی در هیچ دوره ای از ادوار تاریخ اسلام نمی توانید حتی گروه اندکی ( که هماهنگ باشند ) بیابید که بگویند قرآن تحریف شده است . این مطلب برای اهل علم و انصاف دلیل محکمی بر عدم تحریف است .
در اینجا شایسته است به این مطلب هم اشاره ای بکنیم که تهمت قائل بودن به تحریف از سوی یک مذهب به مذهب دیگر صرفا جنبه تخاصم دارد و پیروان هیچ مذهبی در تاریخ اسلام قائل به تحریف نبوده اند . فهم تعداد انگشت شماری از علمای مسلمان از بعضی روایات متشابه در خصوص تحریف آیاتی معدود در قرآن هم محلی از اعراب ندارد .
تا اینجا آنچه که ثابت شد این است :
1- قرآن کلام و معجزه پیامبر اعظم ص است
2- قرآن از تحریف مصون است

با توجه به این دو نتیجه هرآنچه از آیات مبینات از ین به بعد خواهیم آورد حجتی الهی است بر آنکس که آنها را می شنود .
موفق در پناه حق

با سلام
آيا حضرت محمد معجزه اي داشته است؟؟؟ نظر خود قران را ملاحظه نمائيد

1 – سوره الاعراف آيه 203

وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِم بِآيَةٍ قَالُواْ لَوْلاَ اجْتَبَيْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا يِوحَى إِلَيَّ مِن رَّبِّي هَـذَا بَصَآئِرُ مِن رَّبِّكُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ{203}

ترجمه آيه: و چون نياري ايشان را ايتي ( معجزه اي ) گويند چرا اختيار نكردي آنرا ( معجزه ) بگو جز اين نيست پيروي ميكنم آنچه وحي ميشود بمن از پرودگارم اين نشانهاي بينش است از پروردگارتان و هدايت و رحمت مر گروهي را كه ميگروند

تفسير امام فخر رازي جلد 4 صفحه 499
اهل عرب از حضرت ايتي ( معجزه ) از جانب پروردگار طلبيدند و در اثبات اينكه او از جانب پروردگار رسول است – پس او مامور گشت كه در جواب گويد : قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا يِوحَى إِلَيَّ مِن رَّبِّي هَـذَا بَصَآئِرُ مِن رَّبِّكُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ – زيرا اينكه او معجزه اي مقتدر نياورده بود آنچنانكه از وي طلب كردند فرضا باعث ملامت نيست زيرا ظهور قران ( در آن موقع كتابي با نام قران وجود نداشت ) بر وفق دعوايش معجزه بالغه قاهره بود پس چون فقط يك معجزه ظاهر شد براي صحت نبوتش كافي بود پس خواستن چيزي بيشتر از قبيل عناد بود
ملاحظه
چون اهل عرب از حضرت محمد ايتي ميخواستند كه اينرا ثابت كند كه وي از جانب خداست اين نشان از خلوص نيت انان است تا يقين كنند در نبوت محمد – و نه فقط اين بلكه ايتي خواستند كه ثابت كند خود قران نوشته اي از طرف خداست ايا اين درخواست غير منطقي بود؟ گويا يهود در خلوت گفتگو كرده و پرسيدند چرا ايتي اختيار نكرده است نظير ساير انبيا تا نبوتش بر ما عيان شود و حال در روبرو اين خواسته مطرح كردند و البته جواب محمد اين بود جز اين نيست كه من پيروي ميكنم آنچه وحي ميشود به من از پروردگارم – ايا اين جوابي منطقي است از سوي محمد؟

2 – سوره الرعد ايه 7
وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْلا أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ{7}

ترجمه ايه : و ميگويند انانكه كافر شدند چرا فرو فرستاده نشد بر او ايتي ( معجزه اي ) از پروردگارش – جز اين نيست تو بيم دهنده و براي هر گروهي راه نماينده

تفسير امام فخر رازي جلد 5 صفحه 270
همانا مراد آن است كه گروهي از حضرت محمد ايتي خواستند به اثبات نبوتش – تا در معجزه برابري كند با انبيا گذشته – اما چون هر معجزه بر شرايط ان قوم مناسب بود به آن قسم كه جادوگري به زمان موسي و طب در زمان عيسي – در ايام محمد بلاغت و فصاحت رايج بود پس خداي تعالي معجزه وي بر موافق اهل عرب قرار دادو يهود نپذيرفتند لذا اگر معجزه اي ديگ نيز ميبود هر آينه از پذيرفتن آن روي گردان بودند

ملاحظه:
همانطور كه از معني هويداست هيچ كنايه اي از معجزه بودن قران در آن نيست كه قران به لحاظ فصاحت يا بلاغت به عنوان معجزه اشاره شود بلكه سلب مسئوليت است از محمد تا پرهيز كند از ارائه ايت و اكتفا كند به بيم دادن و رهبري كردن – در حاليكه موسي و جانشينان او چون يوشع و ايليا و اليشع و همچنين عيسي و حواريان به معجزاتعديده مجهز بودند تا ادعاي خويش ثابت كنند در حاليكه هم يهود و هم يونانيان نيز در زمان انبيا به نهايت در كلام و ادب فصيح و بليغ بوده اند چنان كه از تاليفات و خطبه ها و اشعار انان هويداست – چرا موسي و عيسي و جانشينان انان كتاب به جاي معجزه نياوردند و كتب خويش را معجزه ندانستند در حاليكه ايات متعدد را دليل ادعا قرار دادند
پس خواست يهود به نهايت منطقي مينمود كه ايتي هم سنخ با ساير انبيا ببينند تا ايمان اورند

طبق اظهار خود حضرت در قران او وظيفه آوردن معجزه نداشته و صرفا بيم دهنده و بشارت دهنده بوده است

sina178s;86942 نوشت:
ا سلام آيا حضرت محمد معجزه اي داشته است؟؟؟ نظر خود قران را ملاحظه نمائيد

سلام بر اهل حق

1- قرآن خود معجزه است
2- در سنت پیامبر دهها معجزه نقل شده که قرآن نیز به مواردی از آن اشارت دارد .
و دهها کرامت نیز ازجانشینانش نقل شده است .
حتی در کنار قبور مطهر ایشان نیز هنوز معجزاتی رخ می دهد که حقیقت جویان می توانند آنرا از اسناد موجود در حرمهای مطهره بیابند و خودافراد شفا یافته را هم ببینند .

2- مسیح علیه السلام معجزه داشت اما معجزاتش با خودش رفت اما معجزه جاودان پیامبر اعظم یعنی قرآن تا ابد ماندگار است .
3- جالب اینکه این فرد می خواهد اعجاز مسیح علیه السلام را ثابت کند در حالیکه اعجاز خاص انبیاء الهی است و این خود بنیان عقیده شرک آمیز آنان را که مسیح را خدا می دانند فرو می ریزد . آمده اشکال کند خود و عقیده اش را رسوا ساخته است .
4- اگر می توانی به ادله اعجاز قرآن جواب بده ما قرآن را بهتر از شما بلدیم

5- و اما اگر می خواهی با قرآن علیه نبوت پیامبر اعظم استدلال کنی:
یا باید راست بودن تمام قرآن را بپذیری که مستلزم قبول اعجاز بودن قرآن است به نص قرآن
یا باید بگویی ( نعوذ بالله ) قرآن دروغ است که استدلالت به قرآن مردود می شود
پس هیچ چیزی دستت را نمی گیرد

موفق آن اهل حق

[=&quot]قدم دوم
[/]

[=&quot]تکون بشری اما غیر عادی مسیح علیه السلام

[/]



[=&quot]وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَكاناً شَرْقِيًّا (16) فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا (17) قالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِيًّا (18) قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِيًّا (19) قالَتْ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ وَ لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ وَ لَمْ أَكُ بَغِيًّا (20)[/]

[=&quot]قالَ كَذلِكِ قالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَ لِنَجْعَلَهُ آيَةً لِلنَّاسِ وَ رَحْمَةً مِنَّا وَ كانَ أَمْراً مَقْضِيًّا (21)[/]

[=&quot]ترجمه:[/]

[=&quot]16- در اين كتاب (آسمانى قرآن) از مريم ياد آر، آن هنگام كه از خانواده‏اش جدا شد و در ناحيه شرقى قرار گرفت. [/]

[=&quot] 17- و حجابى ميان خود و آنها افكند (تا خلوتگاهش از هر نظر براى عبادت آماده باشد) در اين هنگام ما روح خود را به سوى او فرستاديم و او در شكل انسانى بى‏عيب و نقص بر مريم ظاهر شد.[/]

[=&quot]18- او (سخت ترسيد و) گفت من به خداى رحمن از تو پناه مى‏برم اگر پرهيزگار هستى.[/]

[=&quot]19- گفت من فرستاده پروردگار توام (آمده‏ام) تا پسر پاكيزه‏اى به تو ببخشم! 20- گفت چگونه ممكن است فرزندى براى من باشد در حالى كه تا كنون انسانى با من تماس نداشته، و زن آلوده‏اى هم نبوده‏ام؟! 21- گفت مطلب همين است كه پروردگارت فرموده، اين كار بر من سهل و آسان است، ما مى‏خواهيم او را نشانه‏اى براى مردم قرار دهيم و رحمتى از سوى ما باشد، و اين امرى است پايان يافته (و جاى گفتگو ندارد).[/]

[=&quot]تفسير: سرآغاز تولد مسيح (ع):[/]

[=&quot]بعد از بيان سرگذشت يحيى ع رشته سخن را به داستان تولد عيسى ع و سرگذشت مادرش مريم مى‏كشاند، چرا كه پيوند بسيار نزديكى در ميان اين دو ماجرا است.[/]

[=&quot]اگر تولد يحيى از پدرى پير و فرتوت و مادرى نازا عجيب بود، تولد عيسى از مادر بدون پدر عجيبتر است.[/]

[=&quot]اگر رسيدن به مقام عقل و نبوت در كودكى، شگفت‏انگيز است، سخن گفتن در گهواره آنهم از كتاب و نبوت، شگفت‏انگيزتر است.[/]

[=&quot]و به هر حال هر دو آيتى است از قدرت خداوند بزرگ، يكى از ديگرى بزرگتر، و اتفاقا هر دو مربوط به كسانى است كه با هم قرابت بسيار نزديك از جهت نسب داشتند چرا كه مادر يحيى خواهر مادر مريم بود، و هر دو زنانى نازا و عقيم بودند و در آرزوى فرزندى صالح به سر مى‏بردند.[/]

[=&quot]نخستين آيه مورد بحث مى‏گويد،" در كتاب آسمانى قرآن از مريم سخن [/]

[=&quot] بگو آن گاه كه از خانواده خود، جدا شده و در يك منطقه شرقى قرار گرفت" (وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَكاناً شَرْقِيًّا).[/]

[=&quot]او در حقيقت مى‏خواست مكانى خالى و فارغ از هر گونه دغدغه پيدا كند كه به راز و نياز با خداى خود بپردازد و چيزى او را از ياد محبوب غافل نكند به همين جهت طرف شرق بيت المقدس (آن معبد بزرگ) را كه شايد محلى آرامتر و يا از نظر تابش آفتاب پاكتر و مناسبتر بود برگزيد.[/]

[=&quot]كلمه" انتبذت" از ماده" نبذ" به گفته" راغب" به معنى دور انداختن اشياء غير قابل ملاحظه است، و اين تعبير در آيه فوق شايد اشاره به آن باشد كه مريم به صورت متواضعانه و گمنام و خالى از هر گونه كارى كه جلب توجه كند، از جمع، كناره‏گيرى كرد، و آن مكان از خانه خدا را براى عبادت انتخاب نمود.[/]

[=&quot]در اين هنگام، مريم" حجابى ميان خود و ديگران افكند" تا خلوتگاه او از هر نظر كامل شود (فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً).[/]

[=&quot]در اين جمله، تصريح نشده است كه اين حجاب براى چه منظور بوده، آيا براى آن بوده كه آزادتر و خالى از دغدغه و اشتغال حواس بتواند به عبادت پروردگار و راز و نياز با او پردازد يا براى اين بوده است كه مى‏خواسته شستشو و غسل كند؟ آيه از اين نظر ساكت است.[/]

[=&quot]به هر حال" در اين هنگام ما روح خود (يكى از فرشتگان بزرگ) را به سوى او فرستاديم و او در شكل انسان كامل بى‏عيب و نقص و خوش قيافه‏اى بر مريم ظاهر شد" (فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا).[/]

[=&quot]پيدا است كه در اين موقع چه حالتى به مريم دست مى‏دهد، مريمى كه [/]

[=&quot] همواره پاكدامن زيسته، در دامان پاكان پرورش يافته، و در ميان جمعيت مردم ضرب المثل عفت و تقوا است، از ديدن چنين منظره‏اى كه مرد بيگانه زيبايى به خلوتگاه او راه يافته چه ترس و وحشتى به او دست مى‏دهد؟ لذا بلافاصله" صدا زد: من به خداى رحمان از تو پناه مى‏برم اگر پرهيزكار هستى" (قالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِيًّا).[/]

[=&quot]و اين نخستين لرزه‏اى بود كه سراسر وجود مريم را فرا گرفت.[/]

[=&quot]بردن نام خداى رحمان، و توصيف او به رحمت عامه‏اش از يك سو، و تشويق او به تقوى و پرهيزكارى از سوى ديگر، همه براى آن بود كه اگر آن شخص ناشناس قصد سويى دارد او را كنترل كند، و از همه بالاتر پناه بردن به خدا، خدايى كه در سخت‏ترين حالات تكيه‏گاه انسان است و هيچ قدرتى در مقابل قدرت او عرض اندام نمى‏كند مشكلات را حل خواهد كرد.[/]

[=&quot]مريم با گفتن اين سخن در انتظار عكس العمل آن مرد ناشناس بود، انتظارى آميخته با وحشت و نگرانى بسيار، اما اين حالت ديرى نپائيد ناشناس زبان به سخن گشود و ماموريت و رسالت عظيم خويش را چنين بيان كرد و" گفت من فرستاده پروردگار توام"! (قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ‏).[/]

[=&quot]اين جمله همچون آبى كه بر آتش بريزد، به قلب پاك مريم آرامش بخشيد.[/]

[=&quot]ولى اين آرامش نيز چندان طولانى نشد، چرا كه بلافاصله افزود" من آمده‏ام تا پسر پاكيزه‏اى از نظر خلق و خوى و جسم و جان به تو ببخشم"! (لِأَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِيًّا).[/]

[=&quot]از شنيدن اين سخن لرزش شديدى وجود مريم را فرا گرفت و بار ديگر او در نگرانى عميقى فرو رفت و" گفت: چگونه ممكن است من صاحب پسرى [/]

[=&quot] شوم، در حالى كه تا كنون انسانى با من تماس نداشته و هرگز زن آلوده‏اى نبوده‏ام"؟! (قالَتْ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ وَ لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ وَ لَمْ أَكُ بَغِيًّا).[/]

[=&quot]او در اين حال تنها به اسباب عادى مى‏انديشيد و فكر مى‏كرد براى اينكه زنى صاحب فرزند شود دو راه بيشتر ندارد، يا ازدواج و انتخاب همسر و يا آلودگى و انحراف، من كه خود را بهتر از هر كس مى‏شناسم نه تا كنون همسرى انتخاب كرده‏ام و نه هرگز زن منحرفى بوده‏ام، تا كنون هرگز شنيده نشده است كسى بدون اين دو صاحب فرزندى شود.![/]

[=&quot]اما به زودى طوفان اين نگرانى مجدد با شنيدن سخن ديگرى از پيك پروردگار فرو نشست او با صراحت به مريم" گفت: مطلب همين است كه پروردگارت فرموده، اين كار بر من سهل و آسان است" (قالَ كَذلِكِ قالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ).[/]

[=&quot]تو كه خوب از قدرت من آگاهى، تو كه ميوه‏هاى بهشتى را در فصلى كه در دنيا شبيه آن وجود نداشت در كنار محراب عبادت خويش ديده‏اى، تو كه آواى فرشتگان را كه شهادت به پاكيت مى‏دادند شنيده‏اى، تو كه ميدانى جدت آدم از خاك آفريده شد، اين چه تعجب است كه از اين خبر دارى؟! سپس افزود:" ما مى‏خواهيم او را آيه و اعجازى براى مردم قرار دهيم" (وَ لِنَجْعَلَهُ آيَةً لِلنَّاسِ).[/]

[=&quot]" و ما مى‏خواهيم او را رحمتى از سوى خود براى بندگان بنمائيم" (وَ رَحْمَةً مِنَّا).[/]

[=&quot]و به هر حال" اين امرى است پايان يافته" و جاى گفتگو ندارد (وَ كانَ أَمْراً مَقْضِيًّا).[/]
توجه : ترجمه و تفسیرها از تفسیر نمونه در ذیل آیت مذکور است
ادامه دارد انشاء الله

با سلام
آيا حضرت محمد معجزه اي براي اثبات نبوتش داشت؟

3 – سوره بنس الاسرا ايه 59
وَمَا مَنَعَنَا أَن نُّرْسِلَ بِالآيَاتِ إِلاَّ أَن كَذَّبَ بِهَا الأَوَّلُونَ وَآتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُواْ بِهَا وَمَا نُرْسِلُ بِالآيَاتِ إِلاَّ تَخْوِيفاً{59}

ترجمه ايه : و باز نداشت مارا كه فرستيم آيتها را مگر آنكه تكذيب كردند به ان پيشينييان .....

تفسير امام فخر رازي جلد 5 صفحه 607

خلاصه شان نزول ان است كه كفار قريش نزد نبي امدند و چون اديان گذشته درخواست آيت كردند كه در ميان انبيا بودند كه باد فرمانشان ميبرد و مردگان احيا نمودند – پس خداي چنين جواب داد : وَمَا مَنَعَنَا أَن نُّرْسِلَ بِالآيَاتِ إِلاَّ أَن كَذَّبَ بِهَا الأَوَّلُونَ وَآتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُواْ بِهَا وَمَا نُرْسِلُ بِالآيَاتِ إِلاَّ تَخْوِيفاً و معني ايه اين است كه اگر آنها نپذيرتند همانا به غذاب قهر اميز چون گذشتگان گرفتار شدند – پس خداي معجزه اي نداد تا آنها گرفتار آن بلايا نشده و هلاك نشوند شايد از ميان آنها يا فرزندانشان كسي باشد كه در آينده ايمان آورد و خداي مسالت ايشان پاسخ نداد

ملاحظه:
همانطور كه از متن ايه مشخص است محمد براي قريش كه خواهان معجزه بودند چيزي عرضه نكرد به بهانه نزول بلا و هلاكت آنها در صورت عدم ايمان آوردن پس از ديدن معجزه – حال دو سوال پيش مي آيد:

1 – محمد از كجا ميدانست آنها پس از ديدن معجزه ايمان نخواهند اورد – ايا اين پيش داوري و قصاص قبل از جنايت نيست؟ حال اگر من نوعي ادعاي نبوت كنم و شما از من آيتي طلب كنيد ايا به اين بهانه عدم ارائه معجزه را دال بر صحت ادعاي من قبول ميكنيد؟ ايا اين اعتراف به نياوردن معجزه از يك سو و انتظار قبول دعوت و علم به اينكه طرف مقابل ايمان نخواهد آورد بطلان كل ادعا نيست؟
2 – در كدام سند تاريخي يا ديني چنين ادعايي موجود است كه مردم به واسطه ديدن معجزه و عدم قبول آن تماما هلاك شده اند؟؟

در همان دو مورد قوم ثمود و عاد كه البته وجود تاريخي نداشتند با اين حال دليل عدم پذيرش معجزه نبوده بلكه از حد گذراندن شرارت بيان شده است

ايا ايمان اوردن مردم بدون ارائه ايت مورد نظر خداي بوده است كه چون علي و خديجه بدون سوالي قبول ايمان كردند؟

4 – سوره عنكبوت آيه 50
وَقَالُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَاتٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآيَاتُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ{50}

ترجمه آيه : و گفتند چرا فرو فرستاده نشد بر او آيات از پروردگارش – بگو – بدرستيكه آيات نزد خداست و جز اين نيست كه من بيم كننده اشكار هستم

تفسير اما فخر رازي جلد 6 صفحه 681
خلاصه اين است كه قوم به محمد گفتند كه تو ميگويي كه فرستاده از طرف خدا هستي و قران نيز كتاب توست در حاليكه به موسي 9 ايت داده شد تا مردم بدانند كه متاب موسي از طرف خداوند است و به تو چيزي از معجزه داده نشده است پس خدا به نبي گفت همانا بگو ايات نزد خداست و معجزه مقتدره شرط رسالت نيست پس الان من پيغمبر خدا هستم و اگر خدا بخواهد ايتها ميفرستد و اگر نخواهد نميفرستد – و اينكه امده است : إِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ يعني اينكه فرو فرستد يا نفرستد من كاره اي نيستم جز بيم دهنده و مرا بر وي در هيچ چيز امر نيست

ملاحظه :
همانطور كه از ترجمه وتفسير آيه پيداست ك اولا قوم به غايت با هوش بودند كه نه فقط براي اثبات نبوت ايتي طلب كردند بلكه براي اثبات كتاب او نيز ايتي طلب نمودند و سوال اول اين است كه ايا اين سوال آنان نشان از زيركي و باريك بيني آنان است يا از سر جهل و لجاجت و دوم اينكه ايا گفتن اينكه من فقط رسولم و كارم گفتن است و كاره اي نيستم جز بيم دهنده ايا جواب سوال قوم بوده است؟ و اگر چنين است ايا بيم دان را نياز به نبي بودن است ؟ آيا قوم در ميان خود بيم دهنده اي براي خدا نداشته است ؟ ايا ادعاي محمد فقط بيم دادن بوده است يا نسخ انبيا پيشين و آوردن ديني جديد؟

sina178s;87075 نوشت:
با سلام آيا حضرت محمد معجزه اي براي اثبات نبوتش داشت؟

سلام بر اهل حق

1- قرآن خود معجزه است
2- در سنت پیامبر دهها معجزه نقل شده که قرآن نیز به مواردی از آن اشارت دارد .
و دهها کرامت نیز ازجانشینانش نقل شده است .
حتی در کنار قبور مطهر ایشان نیز هنوز معجزاتی رخ می دهد که حقیقت جویان می توانند آنرا از اسناد موجود در حرمهای مطهره بیابند و خودافراد شفا یافته را هم ببینند .

2- مسیح علیه السلام معجزه داشت اما معجزاتش با خودش رفت اما معجزه جاودان پیامبر اعظم یعنی قرآن تا ابد ماندگار است .
3- جالب اینکه این فرد می خواهد اعجاز مسیح علیه السلام را ثابت کند در حالیکه اعجاز خاص انبیاء الهی است و این خود بنیان عقیده شرک آمیز آنان را که مسیح را خدا می دانند فرو می ریزد . آمده اشکال کند خود و عقیده اش را رسوا ساخته است .
4- اگر می توانی به ادله اعجاز قرآن جواب بده ما قرآن را بهتر از شما بلدیم

5- و اما اگر می خواهی با قرآن علیه نبوت پیامبر اعظم استدلال کنی:
یا باید راست بودن تمام قرآن را بپذیری که مستلزم قبول اعجاز بودن قرآن است به نص قرآن
یا باید بگویی ( نعوذ بالله ) قرآن دروغ است که استدلالت به قرآن مردود می شود
پس هیچ چیزی دستت را نمی گیرد

موفق آن اهل حق

[=tahoma][=&quot]قدم سوم
[/]
[/]

[=tahoma][=&quot]تکون بشری اما غیر عادی مسیح علیه السلام

[/]
[/]

[=&quot]1- منظور از" روح خدا" چيست؟[/]

[=&quot]تقريبا همه مفسران معروف، روح را در اينجا به جبرئيل فرشته بزرگ خدا تفسير كرده‏اند، و تعبير" روح" از او به خاطر آنست كه روحانى است و هم وجودى است حياتبخش، چرا كه حامل رسالت الهى به پيامبران است كه احياء كننده همه انسانهاى لايق مى‏باشد و اضافه روح در اينجا به خدا دليل بر عظمت و شرافت اين روح است، كه يكى از اقسام اضافه، اضافه تشريفيه است.[/]

[=&quot]ضمنا از اين آيه استفاده مى‏شود كه نزول جبرئيل مخصوص پيامبران نبوده البته به عنوان وحى و آوردن شريعت و كتب آسمانى منحصرا بر آنها نازل مى‏شده ولى براى رساندن پيامهاى ديگر (مانند پيام فوق به مريم) مانعى ندارد كه با غير پيامبران نيز روبرو شود.[/]

[=&quot]2-" تمثل" چيست؟[/]

[=&quot]" تمثل" در اصل از ماده" مثول" بمعنى ايستادن در برابر شخص يا چيزى است، و" ممثل" به چيزى مى‏گويند كه به صورت ديگرى نمايان گردد، بنا بر اين فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا[/]

[=&quot] مفهومش اين است كه آن فرشته الهى به صورت انسانى درآمد.[/]

[=&quot]بدون شك معنى اين سخن آن نيست كه جبرئيل، صورتا و سيرتا تبديل به يك انسان شد، چرا كه چنين انقلاب و تحولى ممكن نيست بلكه منظور اين است كه او به صورت انسان درآمد هر چند سيرت او همان فرشته بود، ولى مريم در ابتداى امر كه خبر نداشت چنين تصور مى‏كرد كه در برابر او انسانى است سيرة و صورتا.[/]

[=&quot]در روايات اسلامى و تواريخ" تمثل" به معنى وسيع كلمه، بسيار ديده مى‏شود. [/]

[=&quot] از جمله اينكه: ابليس در آن روز كه مشركان در دار الندوه جمع شده بودند و براى نابودى پيامبر ص توطئه مى‏چيدند، او در لباس پير مردى خيرانديش و خيرخواه ظاهر شد و به اغوا كردن سران قريش پرداخت.[/]

[=&quot]و يا دنيا و باطن آن به صورت زن زيباى دلربايى در برابر على ع آشكار گشت و قدرت نفوذ در وى را نيافت كه داستانش مفصل و معروف است.[/]

[=&quot]و نيز در روايات مى‏خوانيم مال و فرزند و عمل انسان به هنگام مرگ در چهره‏هاى مختلف و خاص در برابر او مجسم مى‏شوند.[/]

[=&quot]و يا اعمال انسان در قبر و روز قيامت تجسم مى‏يابد و هر كدام در شكل خاصى ظاهر مى‏گردد" تمثل" در تمام اين موارد، مفهومش اين است كه چيزى يا شخصى صورتا به شكل ديگرى درمى‏آيد نه اينكه ماهيت و باطن آن تغيير يافته باشد «1».
ادامه دارد انشاء الله
[/]

موارد اعجاز پیامبر در قرآن به نقل از مفسرین



تفسیر فخر رازی



اقتربت الساعه وانشق القمر (1 ) و ان یروا آیه یعرضوا و یقولوا سحر مستمر 2 سوره قمر

في الصحيح خبر مشهور رواه جمع من الصحابة، و قالوا: سئل رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم آية الانشقاق بعينها معجزة، فسأل ربه فشقه و مضى،‏ ( ذیل آیه )

المسألة الخامسة: ما المستمر؟ نقول: دائم فإن محمدا صلى اللّه عليه و سلم كان يأتي كل زمان بمعجزة قولية أو فعلية أرضية أو سماوية، فقالوا: هذا سحر مستمر دائم لا يختلف بالنسبة إلى النبي عليه السلام بخلاف سحر السحرة، فإن بعضهم يقدر على أمر و أمرين/ و ثلاثة و يعجز عن غيرها و هو قادر على الكل

درصحیح خبر مشهوری است که جماعتی از صحابه آنرا روایت کرده اند : و گفته اند : از پیامبر صلی الله علیه و آله معجزه انشقاق خواسته شد پس پیامبر از پروردگار خواست و ماه دو پاره شد و به حال اول بازگشت .


مساله پنجم : مستمر چیست ؟ می گوییم معنایش دائم است پس همانا محمد صلی الله علیه و آله هر زمان معجزه ای قولی یا فعلی ، زمینی و آسمانی می آورد می گفتند : این سحر مستمر همیشگی است که برای پیامبر فرق نمی کند بر خلاف سحر ساحران که بر یک کار یا دوکار بیشتر قادر نیستند و از غیر آن عاجزند اما پیامبر ص بر همه قادر است


( دلالت واضح آیات بر تعجب کفار از معجزات متعدد پیامبر اعظم ص )



ادامه دارد انشاء الله

sina178s;87075 نوشت:
با سلام
آيا حضرت محمد معجزه اي براي اثبات نبوتش داشت؟

3 – سوره بنس الاسرا ايه 59
وَمَا مَنَعَنَا أَن نُّرْسِلَ بِالآيَاتِ إِلاَّ أَن كَذَّبَ بِهَا الأَوَّلُونَ وَآتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُواْ بِهَا وَمَا نُرْسِلُ بِالآيَاتِ إِلاَّ تَخْوِيفاً{59}

ترجمه ايه : و باز نداشت مارا كه فرستيم آيتها را مگر آنكه تكذيب كردند به ان پيشينييان .....

تفسير امام فخر رازي جلد 5 صفحه 607

خلاصه شان نزول ان است كه كفار قريش نزد نبي امدند و چون اديان گذشته درخواست آيت كردند كه در ميان انبيا بودند كه باد فرمانشان ميبرد و مردگان احيا نمودند – پس خداي چنين جواب داد : وَمَا مَنَعَنَا أَن نُّرْسِلَ بِالآيَاتِ إِلاَّ أَن كَذَّبَ بِهَا الأَوَّلُونَ وَآتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُواْ بِهَا وَمَا نُرْسِلُ بِالآيَاتِ إِلاَّ تَخْوِيفاً و معني ايه اين است كه اگر آنها نپذيرتند همانا به غذاب قهر اميز چون گذشتگان گرفتار شدند – پس خداي معجزه اي نداد تا آنها گرفتار آن بلايا نشده و هلاك نشوند شايد از ميان آنها يا فرزندانشان كسي باشد كه در آينده ايمان آورد و خداي مسالت ايشان پاسخ نداد

ملاحظه:
همانطور كه از متن ايه مشخص است محمد براي قريش كه خواهان معجزه بودند چيزي عرضه نكرد به بهانه نزول بلا و هلاكت آنها در صورت عدم ايمان آوردن پس از ديدن معجزه – حال دو سوال پيش مي آيد:

1 – محمد از كجا ميدانست آنها پس از ديدن معجزه ايمان نخواهند اورد – ايا اين پيش داوري و قصاص قبل از جنايت نيست؟ حال اگر من نوعي ادعاي نبوت كنم و شما از من آيتي طلب كنيد ايا به اين بهانه عدم ارائه معجزه را دال بر صحت ادعاي من قبول ميكنيد؟ ايا اين اعتراف به نياوردن معجزه از يك سو و انتظار قبول دعوت و علم به اينكه طرف مقابل ايمان نخواهد آورد بطلان كل ادعا نيست؟
2 – در كدام سند تاريخي يا ديني چنين ادعايي موجود است كه مردم به واسطه ديدن معجزه و عدم قبول آن تماما هلاك شده اند؟؟

در همان دو مورد قوم ثمود و عاد كه البته وجود تاريخي نداشتند با اين حال دليل عدم پذيرش معجزه نبوده بلكه از حد گذراندن شرارت بيان شده است

ايا ايمان اوردن مردم بدون ارائه ايت مورد نظر خداي بوده است كه چون علي و خديجه بدون سوالي قبول ايمان كردند؟

4 – سوره عنكبوت آيه 50
وَقَالُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَاتٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآيَاتُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ{50}

ترجمه آيه : و گفتند چرا فرو فرستاده نشد بر او آيات از پروردگارش – بگو – بدرستيكه آيات نزد خداست و جز اين نيست كه من بيم كننده اشكار هستم

تفسير اما فخر رازي جلد 6 صفحه 681
خلاصه اين است كه قوم به محمد گفتند كه تو ميگويي كه فرستاده از طرف خدا هستي و قران نيز كتاب توست در حاليكه به موسي 9 ايت داده شد تا مردم بدانند كه متاب موسي از طرف خداوند است و به تو چيزي از معجزه داده نشده است پس خدا به نبي گفت همانا بگو ايات نزد خداست و معجزه مقتدره شرط رسالت نيست پس الان من پيغمبر خدا هستم و اگر خدا بخواهد ايتها ميفرستد و اگر نخواهد نميفرستد – و اينكه امده است : إِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ يعني اينكه فرو فرستد يا نفرستد من كاره اي نيستم جز بيم دهنده و مرا بر وي در هيچ چيز امر نيست

ملاحظه :
همانطور كه از ترجمه وتفسير آيه پيداست ك اولا قوم به غايت با هوش بودند كه نه فقط براي اثبات نبوت ايتي طلب كردند بلكه براي اثبات كتاب او نيز ايتي طلب نمودند و سوال اول اين است كه ايا اين سوال آنان نشان از زيركي و باريك بيني آنان است يا از سر جهل و لجاجت و دوم اينكه ايا گفتن اينكه من فقط رسولم و كارم گفتن است و كاره اي نيستم جز بيم دهنده ايا جواب سوال قوم بوده است؟ و اگر چنين است ايا بيم دان را نياز به نبي بودن است ؟ آيا قوم در ميان خود بيم دهنده اي براي خدا نداشته است ؟ ايا ادعاي محمد فقط بيم دادن بوده است يا نسخ انبيا پيشين و آوردن ديني جديد؟

همانطور كه ميبينيد به شهادت قران حضرت محمد هيچ معجزه اي از طرف خدا نداشته است

sina178s;87145 نوشت:
همانطور كه ميبينيد به شهادت قران حضرت محمد هيچ معجزه اي از طرف خدا نداشته است

[="Tahoma"]با سلام و احترام
پیامبر اسلام معجزات گوناگونی داشته اند که در زمان ها و مکان های مختلف اتفاق افتاده است، این مطلب در قرآن نیز منعکس است، همانند حادثه شق القمر که هنوز ناسا nasa از وجود خط مدور مرکزی کره ماه در شگفت است ! [="DarkGreen"]اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَر[/](قمر 1) نزديك شد قيامت و شكافته شد ماه، که این همان شکافتنی است که مشرکین از حضرت رسول خواسته اند وایشان با انگشت خود به ماه که در بالای کوه ابوقبیس قرار داشت اشاره فرمود، در این معجزه مفسرین اتفاق نطر دارند. در کتب سیره از این مسائل بسیار امده.
فرضاً کسی شق القمر را توجیه و تعبیر کند، داستان معراج و سوره اسراء را چگونه می توان توجیه و تعبیر کرد؟

در کمال صراحت می فرماید: منزه است آن که شبی بنده خویش را از مسجدالحرام تا مسجدالقصی (بیت المقدس) برد تا برخی آیات خود را به او بنمایانیم. آیا این جریان یک خرق عادت، یک معجزه نیست؟ (اسراء 1)

آیات 93-90 سوره اسرا و بعضی دیگر از آیات تقاضای معجزه به معنی آیت و بینه خواستن از طرف مردمی که واقعاً تردید دارند و دنبال دلیل و برهان و بینه می گردند نیست. این آیات و آیه 50 سوره عنکبوت منطق خاص مشرکان را در معجزه خواهی و منطق خاص قرآن را در فلسفه معجزه پیامبران روشن می کند.

sina178s;87145 نوشت:
همانطور كه ميبينيد به شهادت قران حضرت محمد هيچ معجزه اي از طرف خدا نداشته است

[="tahoma"]اما خود قرآن از جهات گوناگون معجزه است‌; معجزه‌اي زنده و جاويدان كه پيام‌آور آن شخصي درس ناخوانده بوده و در مقابل تمام انديشه‌مندان جهان "تحدي‌" (مبارزه‌طلبي‌) كرده است‌. برخي از جنبه‌هاي اعجاز قرآن عبارتند از:
1. "اعجاز ادبي‌" كه برجسته‌ترين اديبان عرب را سخت شگفت‌زده كرده است‌. سرسخت‌ترين دشمنان پيامبر با شنيدن چند آيه به فرا بشري بودن قرآن اعتراف مي‌كردند. هيچ‌كس مثل قرآن نياورده و نخواهد آورد.([="navy"]پيام قرآن‌، ا مكارم شيرازي‌، ج 8، ص 82 ـ 102، انتشارات‌: نسل جوان‌[/].)
2. اعجاز از نظر "اخبار غيبي‌"; مانند: وعده پيروزي (خداپرستان‌) روم در كمتر از 10 سال بر (آتش‌پرستان آن زمان‌) ايران‌، پيش‌بيني فتح مكه و دهها نمونه ديگر;([="navy"]همان‌، ص 275 ـ 303.[/]) البته ممكن است افراد ديگري نيز پيشگويي‌هايي بكنند و درست از آب درآيد; ولي نام آن معجزه نيست‌; زيرا غالباً كلي است و با عباراتي چند پهلو بيان مي‌شود و با ادعاي نبوت يا امامت همراه نيست‌.
3. اعجاز در "وضع قوانين اخلاقي‌": انديشه‌مندان غير مسلمان نيز به اين نكته معترفند كه "قرآن‌، كلام الهي‌، متقن‌ترين قوانين و نسخه پر افتخار بشري و عهده‌دار سعادت بشر است كه قوانين سعادت بشر از روي آن بايد نوشته شود.[="navy"]"(قرآن و ديگران‌، علي‌اكبر صداقت‌، ص 46، نشر رو[/]ح‌.) تاريخ اسلام‌، گواه روشني براي اثبات اين ادعاست‌.
4. اعجاز از نظر "علوم جديد" و اكتشافات علمي‌: با اين‌كه قرآن‌، كتاب تربيت و هدايت است‌، در عين حال‌، اقيانوس بي‌كراني از علوم تجربي و انساني هم هست كه دانشمندان را به تحقيقات زيادي واداشته و آن‌ها را وادار به اعتراف كرده كه قرآن‌، ساخته و پرداخته حضرت محمد9 نيست‌; بلكه از ناحية غيب به او وحي شده است‌.[="navy"](پيام قرآن‌، همان‌، ص 245.[/]) حركت و جاذبه زمين‌، حركت خورشيد و منظومه شمسي‌، گسترش روزافزون جهان‌، زوجيت عمومي و دهها نمونة ديگر، همگي از جنبه‌هاي اعجاز علمي قرآن است‌.[="navy"](برهان رسالت‌، آيت‌اللّه سبحاني‌، ص 225 ـ 281، نشر كتابخانه صدر.)[/]
دكتر "لورا واكسيا" استاد دانشگاه نابل در اين باره مي‌نويسد: "كتاب آسماني اسلام‌، نمونه‌اي از اعجاز است‌. قرآن كتابي است كه نمي‌توان از آن تقليد كرد. نمونه سَبْك و اسلوب قرآن در ادبيات سابقه ندارد. تأثيري كه اين سبك در روح انسان ايجاد مي‌كند، ناشي از امتيازها و برتري‌هاي آن است‌. چطور ممكن است اين كتاب اعجازآميز، ساخته محمد9 باشد; در صورتي كه او يك نفر عرب درس نخوانده بود؟ ما در اين كتاب گنجينه‌ها و ذخايري از علوم مي‌بينيم كه فوق استعداد و ظرفيّت باهوش‌ترين اشخاص‌، فيلسوفان و قوي‌ترين رجال سياست و قانون است‌."
معجزه پيامبر صلی الله علیه وآله از مقوله علم و معرفت بوده‌، براي همه بشر و تا ابد معجزه است‌. البته به حكم ضرورت‌، فهم مردم از دانش قرآن مختلف است و شدت و ضعف دارد; چنان كه درك انسان از مسائل و مشكلات روزمره‌اش مختلف است‌. بنابراين همان‌طور كه انسان براي حل مشكلات روزانه زندگي‌اش به ديگران مراجعه مي‌كند بايد براي فهم درست حقايق قرآن به اهل آن مراجعه كند. معجزه بودن قرآن براي فرد فرد بشر در همه اعصار است‌. و اگر كساني بلاغت و فصاحت قرآن را نفهمند، بايد از اهل آن بپرسند. قطعاً ميان اين معجزه و معجزه ديگر پيامبران مانند عصاي موسي كه از مقوله علم نبود و محدود به زماني خاص براي عده‌اي خاص بود، تفاوت بسياري وجود دارد. فراگير بودن معجزه پيامبر گرامي اسلام‌چنين اقتضايي دارد.[="navy"](الميزان‌، همان‌، ج 1، ص 94.) [/]
[/]

سلام بر جویندگان حق

اقای سینای عزیز
معجزه از طرف پیامبر نیست بلکه از جانب خداست و ولی خداوند تبارک و یگانه معجزات فراوانی رو بیان کردند یکی اش این

حامد;87093 نوشت:
موارد اعجاز پیامبر در قرآن به نقل از مفسرین تفسیر فخر رازی اقتربت الساعه وانشق القمر (1 ) و ان یروا آیه یعرضوا و یقولوا سحر مستمر 2 سوره قمر في الصحيح خبر مشهور رواه جمع من الصحابة، و قالوا: سئل رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم آية الانشقاق بعينها معجزة، فسأل ربه فشقه و مضى،‏ ( ذیل آیه ) المسألة الخامسة: ما المستمر؟ نقول: دائم فإن محمدا صلى اللّه عليه و سلم كان يأتي كل زمان بمعجزة قولية أو فعلية أرضية أو سماوية، فقالوا: هذا سحر مستمر دائم لا يختلف بالنسبة إلى النبي عليه السلام بخلاف سحر السحرة، فإن بعضهم يقدر على أمر و أمرين/ و ثلاثة و يعجز عن غيرها و هو قادر على الكل درصحیح خبر مشهوری است که جماعتی از صحابه آنرا روایت کرده اند : و گفته اند : از پیامبر صلی الله علیه و آله معجزه انشقاق خواسته شد پس پیامبر از پروردگار خواست و ماه دو پاره شد و به حال اول بازگشت . مساله پنجم : مستمر چیست ؟ می گوییم معنایش دائم است پس همانا محمد صلی الله علیه و آله هر زمان معجزه ای قولی یا فعلی ، زمینی و آسمانی می آورد می گفتند : این سحر مستمر همیشگی است که برای پیامبر فرق نمی کند بر خلاف سحر ساحران که بر یک کار یا دوکار بیشتر قادر نیستند و از غیر آن عاجزند اما پیامبر ص بر همه قادر است ( دلالت واضح آیات بر تعجب کفار از معجزات متعدد پیامبر اعظم ص )

و اما بعد خود قران معجزه انحصاری پیامبر اسلام(ص) است

و در مورد آیاتی که نوشتید درست خدا آگاه به همه چیز است و از ذات هر
آدمی آگاه است و هرجا اراده کند معجزه نازل می

کند و درمورد پدیده شق القمر(دو نیم شدن ماه) می توانید سری به کتاب های علمی بزنید و تحقیق کنید:Sham:

نوری برای آنکس که ذات پاک دارد

تفسیر صافی


و عجبوا ان جائهم منذر منهم قال الکافرون هذا ساحر کذاب ص آیه 4

وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ بشر مثلهم وَ قالَ الْكافِرُونَ وضع فيه الظاهر موضع الضمير غضباً عليهم و ذماً لهم و اشعاراً بأنّ كفرهم جسّرهم على هذا القول هذا ساحِرٌ فيما يظهره معجزة كَذَّابٌ فيما يقول على اللَّه.

وتعجب کردند از اینکه انذار دهنده ای از خودشان آمد بشری مثل خودشان و کافران گفتند اسم ظاهر بجای ضمیر آمده بخاطر اظهار غضب و سرزنش آنها و توجه دادن به اینکه کفر آنها ایشان را جسور ساخته بر این گفتار که : این ساحر است در آنچه ظاهر می سازد بعنوان معجزه و دروغگو است در آنچه درباره خدا می گوید


تفسیر نمونه

[سوره الإسراء (17): آيه 1]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ (1)

ترجمه:

بنام خداوند بخشنده مهربان 1- پاك و منزه است خدايى كه بنده‏اش را در يك شب از مسجد الحرام به مسجد اقصى كه گرداگردش را پر بركت ساختيم برد، تا آيات خود را به او نشان دهيم او شنوا و بيناست.

تفسير:

معراج گاه پيامبر ص‏

نخستين آيه اين سوره از مساله" اسراء" يعنى سفر شبانه پيامبر ص از مسجد الحرام به مسجد اقصى (بيت المقدس) كه مقدمه‏اى براى معراج بوده است سخن مى‏گويد، اين سفر كه در يك شب و مدت كوتاهى صورت گرفت حد اقل در شرايط آن زمان از طرق عادى به هيچوجه امكان پذير نبود، و جنبه اعجاز آميز و كاملا خارق العاده داشت.

نخست مى‏گويد:" منزه است آن خداوندى كه بنده‏اش را در يك شب از مسجد الحرام به مسجد اقصى برد" (سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى).

اين سير شبانه خارق العاده:" به خاطر آن بود كه بخشى از آيات عظمت خود را به او نشان دهيم" (لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا).

و در پايان اضافه مى‏كند" خداوند شنوا و بينا است" (إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ).

اشاره به اينكه اگر خداوند پيامبرش را براى اين افتخار برگزيد بى‏دليل نبود، زيرا او گفتار و كردارى آن چنان پاك و شايسته داشت كه اين لباس بر قامتش كاملا زيبا بود، خداوند گفتار پيامبرش را شنيده و كردار او را ديده و لياقتش را براى اين مقام پذيرفته بود.

بعضى از مفسران اين احتمال را نيز در جمله فوق داده‏اند كه منظور از آن تهديد منكران اين اعجاز است كه خداوند سخنانشان را مى‏شنود و اعمالشان را مى‏بيند و از توطئه آنها آگاه است.


نهج البلاغة-ترجمه دشتى، ص: 401


لسان صدق آخر الزمان امیر مومنان علی علیه السلام می فرماید :


من با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بودم آنگاه كه سران قريش نزد او آمدند و گفتند:«اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تو ادّعاى بزرگى كردى، كه هيچيك از پدران و خاندانت نكردند، ما از تو معجزه‏اى مى‏خواهيم، اگر پاسخ مثبت داده، انجام دهى، مى‏دانيم كه تو پيامبر و فرستاده خدايى، و اگر از انجام آن سرباز زنى، خواهيم دانست كه ساحر و دروغگويى» پس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود «شما چه مى‏خواهيد؟» گفتند: «اين درخت را بخوان تا از ريشه كنده شود و در پيش تو بايستد» پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: خداوند بر همه چيز تواناست. حال اگر خداوند اين كار را بكند آيا ايمان مى‏آوريد؟ و به حق شهادت مى‏دهيد؟

گفتند: آرى، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: من بزودى نشانتان مى‏دهم آنچه را كه درخواست كرديد، و همانا بهتر از هر كس مى‏دانم كه شما به خير و نيكى باز نخواهيد گشت، زيرا در ميان شما كسى است كه كشته شده و در چاه «بدر» دفن خواهد شد، «1» و كسى است‏ «2» كه جنگ احزاب را تدارك خواهد كرد. سپس به درخت اشاره كرد و فرمود: «اى درخت! اگر به خدا و روز قيامت ايمان دارى، و مى‏دانى من پيامبر خدايم، از زمين با ريشه‏هايت در آى، و به فرمان خدا در پيش روى من قرار گير» سوگند به پيامبرى كه خدا او را به حق مبعوث كرد، درخت با ريشه‏هايش از زمين كنده شده، و پيش آمد كه با صداى شديد چونان به هم خوردن بال پرندگان، يا به هم خوردن شاخه‏هاى درختان، جلو آمد و در پيش روى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ايستاد كه برخى از شاخه‏هاى بلند خود را بر روى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و بعضى ديگر را روى من انداخت و من در طرف راست پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ايستاده بودم، وقتى سران قريش اين منظره را مشاهده كردند، با كبر و غرور گفتند: «به درخت فرمان ده، نصفش جلوتر آيد، و نصف ديگر در جاى خود بماند» پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمان داد. نيمى از درخت با وضعى شگفت‏آور و صدايى سخت به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نزديك شد گويا مى‏خواست دور آن حضرت بپيچد، امّا سران قريش از روى كفر و سركشى گفتند: «فرمان ده اين نصف باز گردد و به نيم ديگر ملحق شود، و به صورت اول در آيد» پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دستور داد و چنان شد. من گفتم: لا اله الا اللّه، اى رسول خدا من نخستين كسى هستم كه به تو ايمان آوردم، و نخستين فردى هستم اقرار مى‏كنم كه درخت با فرمان خدا براى تصديق نبوّت، و بزرگداشت دعوت رسالت، آنچه را خواستى انجام داد. امّا سران قريش همگى گفتند: «او ساحرى است دروغگو، كه سحرى شگفت آور دارد، و سخت با مهارت است».

و خطاب به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گفتند: «آيا نبوّت تو را كسى جز امثال على عليه السّلام باور مى‏كند؟»

و به یاری خداوند متعال بیش از صد معجزه قولی و فعلی پیامبرص را به مرور در ضمن مطالب خواهیم آورد تا ادعای کذب سیه دلانی که می گویند پیامبر اسلام ص معجزه ای غیر قرآن نداشته بر همگان آشکار گردد

قدم چهارم

[=tahoma][=&quot]تکون بشری اما غیر عادی مسیح علیه السلام[/][/]

[سوره مريم (19): آيات 22 تا 26]

فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَكاناً قَصِيًّا (22) فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلى‏ جِذْعِ النَّخْلَةِ قالَتْ يا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذا وَ كُنْتُ نَسْياً مَنْسِيًّا (23) فَناداها مِنْ تَحْتِها أَلاَّ تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا (24) وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا (25) فَكُلِي وَ اشْرَبِي وَ قَرِّي عَيْناً فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيًّا (26)

ترجمه:

22- سرانجام (مريم) باردار شد و او را به نقطه دوردستى برد.

23- درد وضع حمل او را به كنار تنه درخت خرمايى كشاند، (آن قدر ناراحت شد كه) گفت اى كاش پيش از اين مرده بودم و به كلى فراموش مى‏شدم!. تفسير نمونه، ج‏13، ص: 39

24- ناگهان از طرف پائين پايش او را صدا زد كه غمگين مباش پروردگارت زير پاى تو چشمه آب (گوارايى) قرار داده است.

25- و تكانى به اين درخت نخل بده تا رطب تازه بر تو فرو ريزد.

26- از (اين غذاى لذيذ) بخور، و از (آن آب گوارا) بنوش، و چشمت را (به اين مولود جديد) روشن دار، و هر گاه كسى از انسانها را ديدى با اشاره بگو: من براى خداى رحمان روزه گرفته‏ام و با احدى امروز سخن نمى‏گويم (اين نوزاد خودش از تو دفاع خواهد كرد).

تفسير: مريم در كشاكش سختترين طوفانهاى زندگى‏

" سرانجام مريم باردار شد" و آن فرزند موعود در رحم او جاى گرفت (فَحَمَلَتْهُ).

در اينكه چگونه اين فرزند به وجود آمد آيا جبرئيل در پيراهن او دميد يا در دهان او، در قرآن سخنى از آن به ميان نيامده است چرا كه نيازى به آن نبوده، هر چند كلمات مفسرين در اين باره مختلف است.

به هر حال" اين امر سبب شد كه او از بيت المقدس به مكان دوردستى برود" (فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَكاناً قَصِيًّا).

او در اين حالت در ميان يك بيم و اميد، يك حالت نگرانى توأم با سرور به سر مى‏برد، گاهى به اين مى‏انديشيد كه اين حمل سرانجام فاش خواهد شد، گيرم چند روز يا چند ماهى از آنها كه مرا مى‏شناسند دور بمانم و در اين نقطه به صورت ناشناس زندگى كنم آخر چه خواهد شد؟! چه كسى از من قبول مى‏كند زنى بدون داشتن همسر باردار شود مگر اينكه آلوده دامان باشد، من با اين اتهام چه كنم؟ و راستى براى دخترى كه سالها سنبل پاكى و عفت و تقوا و پرهيزگارى، و نمونه‏اى در عبادت و بندگى خدا

بوده، زاهدان و عابدان بنى اسرائيل به كفالت او از طفوليت افتخار مى‏كردند و زير نظر پيامبر بزرگى پرورش يافته، و خلاصه سجاياى اخلاقى و آوازه قداست او همه جا پيچيده است، بسيار دردناك است كه يك روز احساس كند همه اين سرمايه معنويش به خطر افتاده است، و در گرداب اتهامى قرار گرفته كه بدترين اتهامات محسوب مى‏شود، و اين سومين لرزه‏اى بود كه بر پيكر او افتاد.

اما از سوى ديگر، احساس مى‏كرد كه اين فرزند پيامبر موعود الهى است يك تحفه بزرگ آسمانى مى‏باشد، خداوندى كه مرا به چنين فرزندى بشارت داده و با چنين كيفيت معجزه‏آسايى او را آفريده چگونه تنهايم خواهد گذاشت؟ آيا ممكن است در برابر چنين اتهامى از من دفاع نكند؟ من كه لطف او را هميشه آزموده‏ام، و دست رحمتش بر سر خود ديده‏ام.

در اينكه دوران حمل مريم چه اندازه بود، در ميان مفسران گفتگو است هر چند در قرآن به صورت سربسته بيان شده است، بعضى آن را يك ساعت و بعضى 9 ساعت و بعضى شش ماه و بعضى هفت ماه و بعضى هشت ماه و بعضى 9 ماه مانند ساير زنان دانسته‏اند، ولى اين موضوع تاثير چندانى در هدف اين داستان ندارد.

و روايات در اين زمينه نيز مختلف است.

در اينكه اين مكان" قصى" (دوردست) كجا بوده بسيارى معتقدند شهر" ناصره" بوده است و شايد در آن شهر نيز پيوسته در خانه ميماند و كمتر قدم بيرون مى‏گذاشت.

هر چه بود دوران حمل پايان گرفت، و لحظات طوفانى زندگى مريم شروع شد، درد سخت زائيدن به او دست داد آن چنان كه او را از آبادى به بيابان كشاند بيابانى خالى از انسانها، و خشك و بى‏آب و بى‏پناه! گرچه در اين حالت زنان به آشنايان و دوستان خود پناه مى‏برند تا براى

تولد فرزند به آنها كمك كنند، ولى چون وضع مريم يك وضع استثنايى بود و هرگز نمى‏خواست كسى وضع حمل او را ببيند، با آغاز درد زائيدن، راه بيابان را پيش گرفت.

قرآن در اين زمينه مى‏گويد:" درد وضع حمل، او را به كنار درخت خرمايى كشاند" (فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلى‏ جِذْعِ النَّخْلَةِ).

تعبير به جذع النخلة با توجه به اينكه" جذع" به معنى تنه درخت است نشان مى‏دهد كه تنها بدنه‏اى از آن درخت باقى مانده بود يعنى درختى خشكيده بود «1».

در اين حالت، طوفانى از غم و اندوه، سراسر وجود پاك مريم را فرا گرفت احساس كرد لحظه‏اى را كه از آن مى‏ترسيد فرا رسيده است، لحظه‏اى كه هر چه پنهان است در آن آشكار مى‏شود و رگبار تيرهاى تهمت مردم بى‏ايمان متوجه او خواهد شد.

به قدرى اين طوفان سخت بود و اين بار بر دوشش سنگينى مى‏كرد كه بى اختيار" گفت: اى كاش پيش از اين مرده بودم و به كلى فراموش مى‏شدم"!.

(قالَتْ يا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذا وَ كُنْتُ نَسْياً مَنْسِيًّا).

بديهى است تنها ترس تهمتهاى آينده نبود كه قلب مريم را مى‏فشرد، هر چند مشغله فكرى مريم بيش از همه همين موضوع بود، ولى مشكلات و مصائب ديگر مانند وضع حمل بدون قابله و دوست و ياور، در بيابانى تنهاى تنها، نبودن محلى براى استراحت، آبى براى نوشيدن و غذا براى خوردن، وسيله براى نگاهدارى مولود جديد، اينها امورى بود كه سخت او را تكان مى‏داد.

و آنها كه مى‏گويند چگونه مريم با ايمان و داراى شناخت توحيدى كهآن همه لطف و احسان الهى را ديده بود چنين جمله‏اى را بر زبان راند كه" اى كاش مرده بودم و فراموش شده بودم" هرگز ترسيمى از حال مريم در آن ساعت در ذهن خود نكرده‏اند، و اگر خود به جزء كوچكى از اين مشكلات گرفتار شوند چنان دست‏پاچه مى‏شوند كه خود را نيز فراموش خواهند كرد.

اما اين حالت زياد به طول نيانجاميد و همان نقطه روشن اميد كه همواره در اعماق قلبش وجود داشت درخشيدن گرفت،" ناگهان صدايى به گوشش رسيد كه از طرف پائين پا بلند است و آشكار مى‏گويد غمگين مباش درست بنگر پروردگارت از پائين پاى تو چشمه آب گوارايى را جارى ساخته است" (فَناداها مِنْ تَحْتِها أَلَّا تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا).

و نظرى به بالاى سرت بيفكن بنگر چگونه ساقه خشكيده به درخت نخل بارورى تبديل شده كه ميوه‏ها، شاخه‏هايش را زينت بخشيده‏اند" تكانى به اين درخت نخل بده تا رطب تازه بر تو فرو ريزد" (وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا).

" از اين غذاى لذيذ و نيروبخش بخور، و از آن آب گوارا بنوش" (فَكُلِي وَ اشْرَبِي).

" و چشمت را به اين مولود جديد روشن دار" (وَ قَرِّي عَيْناً).

" و اگر از آينده نگرانى آسوده خاطر باش، هر گاه بشرى ديدى و از تو در اين زمينه توضيح خواست با اشاره بگو من براى خداى رحمان روزه گرفته‏ام روزه سكوت و به همين دليل امروز با احدى سخن نمى‏گويم" (فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيًّا).

خلاصه نيازى به اين نيست كه تو از خود دفاع كنى، آن كس كه اين مولود را به تو داده وظيفه دفاع را هم نيز به خود او سپرده است.

بنا بر اين از هر نظر آسوده خاطر باش و غم و اندوه به خاطرت راه نيابد.

اين حوادث پى در پى كه همچون جرقه‏هاى روشنى در يك فضاى فوق العاده تاريك و ظلمانى درخشيدن گرفت، سراسر قلب او را روشن كرد و حالت آرامش گوارايى به او دست داد.

نكته‏ها:

1- مريم در لابلاى مشكلات ورزيده شد-

حوادثى كه در اين مدت كوتاه بر مريم گذشت و صحنه‏هاى اعجاب‏انگيزى كه از لطف خدا براى او پيش آمد مسلما او را براى پرورش يك پيامبر اولوا العزم آماده مى‏ساخت تا بتواند وظيفه مادرى خود را در انجام اين امر خطير به خوبى اداء كند.

مسير حوادث او را تا آخرين مرحله مشكلات پيش برد آن چنان كه ميان خود و پايان زندگى يك گام بيشتر نمى‏ديد، اما ناگهان و رق بر مى‏گشت، همه چيز به كمك او مى‏شتافتند، و در محيطى آرام و مطمئن از هر نظر گام مى‏نهاد.

جمله" هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ" كه به مريم دستور مى‏دهد درخت خرما را تكان دهد تا از ميوه آن بهره گيرد اين درس آموزنده را به او و به همه انسانها داد كه حتى در سختترين لحظات زندگى دست از تلاش و كوشش نبايد برداشت.

اين سخن پاسخى است به آنها كه فكر مى‏كنند چه نيازى داشت كه مريم با اينكه تازه وضع حمل كرده بود برخيزد و درخت خرما را بتكاند؟ آيا بهتر نبود خدايى كه به فرمان او چشمه آب گوارا در نزديكى مريم جوشيدن گرفت و نيز به فرمان او درخت خشكيده بارور شد نسيمى بفرستد تا شاخه درخت را

تكان دهد و خرما را در اطراف مريم بريزد؟ چه شد آن گاه كه مريم سالم بود ميوه بهشتى در كنار محرابش حاضر مى‏شد اما الان كه در اين طوفان شديد گرفتار است خود بايد ميوه بچيند؟! آرى اين دستور الهى به مريم نشان مى‏دهد تا حركتى از ما نباشد بركتى نخواهد بود، و به تعبير ديگر هر كس هنگام بروز مشكلات بايد حد اكثر كوشش خود را به كار گيرد و ما وراء آن را كه از قدرت او بيرون است از خدا بخواهد و به گفته شاعر.

برخيز و فشان درخت خرما تا سير شوى رسى ببارش!

كان مريم تا درخت نفشاند خرما نفتاد در كنارش!

2- چرا مريم تقاضاى مرگ از خدا كرد-

بدون شك تقاضاى مرگ از خدا كار درستى نيست، ولى گاه در زندگى انسان حوادث سختى روى مى‏دهد كه طعم حيات كاملا تلخ و ناگوار مى‏شود مخصوصا در آنجا كه انسان هدفهاى مقدس و يا شرف و حيثيت خود را در خطر مى‏بيند و توانايى دفاع در برابر آن ندارد در اينگونه موارد گاهى براى رهايى از شكنجه‏هاى روحى تقاضاى مرگ مى‏كند.

مريم نيز چون در لحظات نخستين در فكرش اين تصور پديد آمد كه تمام آبرو و حيثيت او در برابر مردم بيخرد با تولد اين فرزند بخطر خواهد افتاد، اينجا بود كه آرزوى مرگ و فراموش شدن كرد، و اين خود دليل بر آن است كه او عفت و پاكدامنى را حتى از جانش بيشتر دوست مى‏داشت و براى آبروى خود ارزشى بيش از حيات خود قائل بود،.

اما اينگونه افكار كه شايد در لحظات بسيار كوتاهى صورت گرفت ديرى نپائيد و با ديدن دو اعجاز الهى" جوشيدن چشمه آب و بارور شدن درخت خشكيده

خرما" تمام اين افكار از روحش به كنار رفت و نور اطمينان و آرامش تمام قلبش را فرا گرفت.

[=tahoma][=&quot]ادامه دارد انشاء الله
[/]
[/]

sina178s;87145 نوشت:
همانطور كه ميبينيد به شهادت قران حضرت محمد هيچ معجزه اي از طرف خدا نداشته است

البته عدم فهم شما در اینجا واضح است اما بگو ببینم :

شهادت قرآن را بعنوان گفتار صادق قبول داری ؟
داری یا نه ؟
اگر داری پس باید بقیه اقوال قرآن را هم قبول داشته باشی
مثل این گفتار قرآن :
نزل علیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه و انزل التوراه والانجیل (آل عمران 3 )
خدا کتاب را بر تو نازل کرد در حالیکه تصدیق کننده کتب پیشین است و تورات و انجیل را نیز خدانازل کرد
هوالذی انزل علیک الکتاب ( آل عمران 7 )
او خدایی است که کتاب (قرآن ) را بر تو نازل کرد
و دهها آیه ای که به نبوت پیامبر ص تصریح می کند
اگر بگویی قول قرآن را به عنوان قول صادق قبول ندارم
شاهد گرفتن قرآن بر حرف خودت بی معناست

فهمیدی یا نه؟
اگر نفهمیدی اشکالی ندارد بعضی ها اینطوری خلق شده اند .

با سلام
جناب چرا مغلطه ميفرمائيد - مگر شما كه از انجيل و تورات آيه مي آوريد - به آنها و پيام آنها اعتقاد داريد - مگر اعلام تضاد گفته شما با سخن قران - مستلزم پذيرفتن شما يا قران است؟؟
الفباي بحث را هم نميدانيد - توصيه ميكنم اول اسلام و قران را فرا گيريد - بعد انجيل و تورات را مطالعه فرمائيد

sina178s;87387 نوشت:
با سلام جناب چرا مغلطه ميفرمائيد - مگر شما كه از انجيل و تورات آيه مي آوريد - به آنها و پيام آنها اعتقاد داريد - مگر اعلام تضاد گفته شما با سخن قران - مستلزم پذيرفتن شما يا قران است؟؟ الفباي بحث را هم نميدانيد - توصيه ميكنم اول اسلام و قران را فرا گيريد - بعد انجيل و تورات را مطالعه فرمائيد

قرآن کریم جمله واحده است نه کتاب تاریخ که یکجایی از آن سخن فلان حواری و جای دیگرش دستبرد فلان پاپ و ... باشد . اگر کسی از قرآن دلیل می آورد یا همه آنرا قول صدق می داند و بدان استدلال می کند یا اصلا آنرا قبول ندارد و نمی تواند بدان استدلال کند .
واما در مقابل یک فهم غلطت از دو آیه چندین آیه آوردم و باز حرف بی ارزش خودت را تکرار کردی از این به بعد هم بیش از 140 معجزه قولی و فعلی پیامبر ص را می آورم تا رویت سیاه شود .

با سلام
1 - تهمت ناروا زدن كار شماست كدام پاپ به كتابمقدس دستبرد زده است ؟ - سندي داريد ؟ اسمش را بگوئيد - كجاي كتابمقدس را عوض كرده است؟
2 - پاسخ به سوال و آيه دهيد نه اينكه ايات ديگري را كه كاملا بي ربط به آيات عدم معجزه حضرت محمد است كپي پست ميكنيد - در برابر همين چها ايه كه نوشتم پاسخ دهيد
3 - مستند به قران پاسخ بنويسيد نه اينكه فلاني گفته است فلانجا فلان شده است كه پدرش از فلان كسي شنيده كه فلاني در فلان جا داشته ميرفته و فلاني از قول فلاني اينگونه نقل كرده - من دليل از قران نوشتم دليل از قران ميخواهم - مگر اينكه شما قران را رد كنيد و بگوئيد بر عكس قران در فلان حديث يا روايت چنين آمده است

sina178s;87438 نوشت:
با سلام 1 - تهمت ناروا زدن كار شماست كدام پاپ به كتابمقدس دستبرد زده است ؟ - سندي داريد ؟ اسمش را بگوئيد - كجاي كتابمقدس را عوض كرده است؟ 2 - پاسخ به سوال و آيه دهيد نه اينكه ايات ديگري را كه كاملا بي ربط به آيات عدم معجزه حضرت محمد است كپي پست ميكنيد - در برابر همين چها ايه كه نوشتم پاسخ دهيد 3 - مستند به قران پاسخ بنويسيد نه اينكه فلاني گفته است فلانجا فلان شده است كه پدرش از فلان كسي شنيده كه فلاني در فلان جا داشته ميرفته و فلاني از قول فلاني اينگونه نقل كرده - من دليل از قران نوشتم دليل از قران ميخواهم - مگر اينكه شما قران را رد كنيد و بگوئيد بر عكس قران در فلان حديث يا روايت چنين آمده است


1- چه دستبردی بزرگتر از آتش زدن و بی اعتبار شمردن اناجیلی که تصریح به آمدن پیامبر اسلام داشته است مثل انجیل برنابا . این کار کار که بود ؟ کار پاپها نبود ؟ از بین بردن اسناد یا کتمان آن تحریف نیست . تو وامثال تو قربانی جنایت تحریفید وگرنه تثلیث و پایان نبوت به مسیح و فرزند داشتن خدا ، امروزه بیشتر به طنز شبیه است تا یک عقیده الهی .

2- قرار نیست بدفهمی شما از دو آیه قرآن که معنای روشنی برای مفسرین دارد برای من مسلمانی که چندین سال در خدمت قرآن و مطالعه آن هستم معیار باشد . آن چیزی که شما آورده اید مکررا در تاپیکها جواب داده شده است اما چون شما نمی فهمید هی این ور و آنور تکرارش می کنید

3- آیاتی که آوردم اگر می فهمیدی در اثبات آوردن معجزات متعدد ( غیر قرآن ) توسط پیامبر ص بود که تو نفیش می کنی پس بی ربط نیست عقل شما ربطش را درک نمی کند

4- سنت پیامبر و معصومین علیهم السلام تفسیر قرآن است . بطور مثال در هیچ جای قرآن نحوه اقامه نماز را بیان نکرده است و فقط فرمان به اقامه نمازو مواقع آن بیان شده است . اگر به قول شما تکیه کنیم و سنت را کنار بگذاریم که باید مثل شما روزی پنج بار به مسجد برویم و آهنگ بخوانیم .

5- تو شان آن را نداری که پایه های استنباط احکام و معارف اسلام را تایید را رد کنی

6- اگر این گفت و آن گفت ( در روایات ما ) اعتبار ندارد اناجیل مسیحیت که نقل از حواریون دو هزار سال پیش است که به بی اعتبار بودن اولی تر است . نیست ؟

ای عجب ای عجب بعد میگه من از مسیحیت خیلی می دانم و تو از مسلمانی چیزی نمی دانی . یعنی هرکس قربون صدقه ات رفت تورا محترم می شمارد و دوستت دارد ؟
در اسلام می فرماید : من احبک نهاک
هرکس تورا دوست دارد نهی می کند .
ما همینقدر دلسوزیم که بندگان را به اساس فلاح و رستگاری یعنی توحید دعوت کنیم .البته نه امثال تو چون مهر بر دلت خورده :
ان الذین کفروا سواء علیهم اانذرتهم ام لم تنذرهم لا یومنون (بقره6)
همانا آنانکه کافر شدند چه ایشان را بیم دهی چه ندهی یکسان است چون ایمان نمی آورند .
ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوه ولهم عذاب عظیم (بقره 7)
خدای یگانه بر قلب و گوش و چشمهای ایشان پرده انداخته و برای آنان عذابی بزرگ است

هو حق

sina178s;87438 نوشت:
با سلام 1 - تهمت ناروا زدن كار شماست كدام پاپ به كتابمقدس دستبرد زده است ؟ - سندي داريد ؟ اسمش را بگوئيد - كجاي كتابمقدس را عوض كرده است؟ 2 - پاسخ به سوال و آيه دهيد نه اينكه ايات ديگري را كه كاملا بي ربط به آيات عدم معجزه حضرت محمد است كپي پست ميكنيد - در برابر همين چها ايه كه نوشتم پاسخ دهيد 3 - مستند به قران پاسخ بنويسيد نه اينكه فلاني گفته است فلانجا فلان شده است كه پدرش از فلان كسي شنيده كه فلاني در فلان جا داشته ميرفته و فلاني از قول فلاني اينگونه نقل كرده - من دليل از قران نوشتم دليل از قران ميخواهم - مگر اينكه شما قران را رد كنيد و بگوئيد بر عكس قران در فلان حديث يا روايت چنين آمده است

با سلام
شما ایه ای از قران رو بیان می کنید و ایات دیگر را رها و می گویید پیامبر ما معجزه نداشته اند و اما در مورد آیاتی که شما بیان کردید باید به شما بگویم که نحوه نزول قران با دیگر کتب آسمانی فرق دارد و به طور تدریجی نازل شده است و نه یکجا
2.پیامبر ما درس نخوانده بوده است و از کسی که درس نخوانده بوده نزول همچین کتابی بعید است و خود سندی است بر معجزه بودن قران
3.قران بر قوم بنی اسرائیل نازل نشده است
4.شما جوری حرف می زنید که انگار کتاب مقدس همان کتاب عیسی(ع) است اگر هست چرا نام حواریون رو برآن گذاشتید؟
و یا چرا 4 انجیل موجود است ؟
5.اگر هم این کتاب کتابی است که از جانب خدا آمده(منظورم کتاب حاضر است که شما به تحریف نشدنش اشاره می کنید) پس چه طور نحوه مصلوب شدن(حضرت عیسی (دز عقاید شما) در آن امده ؟:Sham:

سلام

برای روشنی چشم حق جویان و کوری چشم منکران به مرور معجزات متعدد قولی و فعلی پیامبر اسلام ص را که ادله قرآنی آن آمد اینجا می آوریم . منبع : کتاب جلوه‏هاى اعجاز معصومين عليهم السلام .



معجزات پيامبر اعظم حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله)1




ميلاد پيامبر (ص) و عزّت قريش‏

امام صادق- عليه السّلام- فرمود: وقتى كه پيامبر متولد شد، قريش عزت و عظمت پيدا كردند و عرب آنها را «اهل اللَّه» ناميدند. و ابليس در ابتدا هفت آسمان را مى‏شكافت و بالا مى‏رفت پس زمانى كه حضرت عيسى- عليه السلام متولد شد، از سه آسمان منع شد و فقط تا آسمان چهارم بالا مى‏رفت. پس وقتى پيامبر اسلام در سال عام الفيل، ماه ربيع الأوّل، هنگام طلوع فجر متولد شد، از همه هفت آسمان منع گرديد و شياطين، توسط ملائكه هدف تيرهاى شهاب قرار گرفتند.

پدر بزرگوار پيامبر اكرم- صلّى اللَّه عليه و آله- در مدينه نزد داييهايش از دنيا رفت.

در آن موقع پيامبر، دو ماه بيشتر نداشت، و عبد المطلب پدر بزرگ پيامبر، او را به حارث بن عبد العزّى شوهر «حليمه سعديه» سپرد تا شيرش دهد و او دختر ابو ذؤيب شاعر بود. در چهار سالگى، مادرش نيز درگذشت. و در هشت سالگى، عبد المطلب هم از دنيا رفت و عمويش ابو طالب، كفالت او را بر عهده گرفت.

انواع معجزات پيامبر (ص)

1- معجزاتى كه براى هميشه و هر زمان و مكانى، جنبه اعجاز دارد، مثل قرآنى‏كه در دست ماست و آن را مى‏خوانيم، مى‏شنويم، مى‏نويسيم و حفظ مى‏كنيم. و هيچ كس نمى‏تواند آن را انكار كند. و همان كتابى است كه حضرت محمّد- صلّى اللَّه عليه و آله- آن را آورده است. و شبهه بر كسانى وارد شده كه اعجاز قرآن بر آنها آشكار نشده و ما آن را در كتاب جداگانه‏اى بيان كرديم. 2- معجزاتى كه در هر زمان و مكانى قابل مشاهده نيست و اين نيز بر چند گونه است:

الف- معجزاتى كه همه مسلمانها آن را نقل كرده‏اند و بر آن اجماع دارند و در سفر و حضر با پيامبر بودند و پيش روى آنها، اين معجزات، اتفاق مى‏افتاد و احتمال دروغ گفتن اين همه مردم، بعيد است.

ب- معجزاتى كه بعضى از مسلمانها شاهد آن بوده‏اند و اين معجزات را نقل كرده‏اند و هيچ يك از معصومين آن را انكار نكرده است. پس بايد راست باشد؛ چون اگر دروغ بود بايستى از آن نهى مى‏كردند؛ زيرا آنان در برابر باطل، سكوت نمى‏كنند و اگر منكرى را بشنوند، در برابر آن بى‏اعتراض نمى‏مانند. چنانچه جايز نيست دروغى را نقل كنند. و در اينجا ترس و رغبتى هم نبود كه آنها را وادار كند كه آن را تصديق كنند.

3- معجزاتى كه قبل از بعثت، از پيامبر اكرم ظاهر شد، تا تأييدى بر پيامبرى آن حضرت باشد.

4- معجزاتى كه به دست فرستادگان آن حضرت، در مناطق دور، اتفاق افتاد تا راستگويى آنها را ثابت كند. و اين معجزات از طرف پيامبر بود نه از طرف خود آنها؛ چون آنها پيامبر نبودند.

5- اخبارى كه در كتابهاى انبياى پيشين آمده بود و از قبل، نبوّت پيامبر اسلام را تصديق و خصوصيات و نشانه‏هاى او را بيان مى‏كردند.

6- يكى ديگر از معجزات آن حضرت، اخلاق، رفتار و معاشرت خارق العاده او با مردم بود.

7- از معجزات او، شريعت و دينى است كه آورده است. و هر چه در آن فكر

شود، زيبايى، ترتيب، استوارى و درستى ديده مى‏شود.

معجزات پيامبر (ص) در حال حيات‏

الف- معجزاتى كه قبل از بعثت پيامبر واقع شده، تا مقدّمه و تأييدى بر پيامبرى آن حضرت باشد.

ب- معجزاتى كه بعد از بعثت رخ داد، براى اتمام حجّت بود.

ج- دعاهاى مستجاب آن حضرت.

د- خبر دادن آن حضرت از غيب.

ه- پيشگوئيهاى پيامبر كه گفته بود، و بعد از رحلت آن حضرت، واقع شد.

هجرت پيامبر (ص) از مكّه‏

1- خبرى كه همه عرب چه مؤمن و چه كافر آن را نقل كرده‏اند و اشعارى نيز در اين باره سروده‏اند. و قصه از اين قرار است كه پيامبر اكرم، توسط جبرئيل خبر دار شد كه قريش، قصد كشتن او را دارند، شبانه از مكه خارج شد و على- عليه السّلام- را به جاى خود گذاشت. وقتى كه قريش از ماجرا مطّلع شدند، حضرت را تعقيب كردند و جلوتر از همه، سراقة بن مالك بود. ردّ پيامبر را گرفت و به آن حضرت رسيد و خيال كرد كه ديگر به آن حضرت دست يافته است. ولى خدا توسط زمين او را گرفت، يك دفعه پاهاى جلو اسب او به زمين فرو رفت و از گردن اسب به زمين افتاد، در حالى كه زمين خشك بود. بار دوم نيز همين طور. و چون او مرد عاقلى بود، فهميد كه اين يك امر آسمانى است.

از اين رو از آن حضرت استمداد كرد. پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله- جواب او را داد. عرض كرد دعا كن خدا اسبم را آزاد كند و من نيز تعهد مى‏كنم كه هيچ كس را به محل تو راهنمايى نكنم بلكه از تو دفع نمايم.

حضرت دعا كرد و اسب او به پا خاست مثل اينكه گره را از پايش باز كرده‏

باشند و او شخص با هوشى بود. قضيه را فهميد از پيامبر امان نامه گرفت‏ «1».

حمايت پيامبر (ص) از مظلومين‏

2- روزى ابو جهل از شخص غريبى، شترى خريد امّا قيمتش را نداد. اين شخص به مسجد الحرام آمد و مظلوميت خويش را بازگو كرد. مردم براى تمسخر، پيامبر اكرم- صلّى اللَّه عليه و آله- را به او نشان دادند. او نيز پيش آن حضرت آمد و داد خود را خواست. پيامبر با او رفت و در خانه ابو جهل را كوبيد. ابو جهل در را باز كرد در حالى كه رنگش پريده بود! گفت: «چه اتفاقى افتاده اى ابا القاسم»! حضرت فرمود: «حق اين شخص را بده».

ابو جهل بدون درنگ حق آن مرد را داد. بعد مردم به او خرده گرفتند كه چگونه به اين زودى تسليم شدى. گفت: «چيزى را ديدم كه شما نديديد. شترى را ديدم دهان باز كرده بود و مى‏خواست مرا ببلعد!».

فهميدند كه او راست مى‏گويد، چون نسبت به آن حضرت، بغض داشت‏ «2».

پيامبر (ص) و ابو جهل‏

3- روزى ابو جهل به دنبال پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله- مى‏گشت تا آن حضرت را اذيّت كند. پيامبر را در حال سجده ديد. سنگى را برداشت تا بر سر او بكوبد.

سنگ به دستش چسبيد! و تنها راه نجات را در يارى خواستن از پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله- ديد. و حضرت دعا كرد و سنگ از دستش جدا شد و افتاد «3».

معراج پيامبر (ص)

4- پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله- با بيان اخبار شب اسراء مردم را به حيرت انداخت.اوّل شب با آنها بود، سپس به شام رفت و از بيت المقدس به سدرة المنتهى رفت و در همان شب برگشت. و مشركين اين خبر را قبول نكردند و گفتند چه دليلى دارى! فرمود: «كاروانى در حال آمدن است و جلو آن شترى با اين اوصاف در حركت است» «1».

پناه بردن پيامبر (ص) به غار

5- اين روايت مشهور است كه پيامبر از مكّه به طرف مدينه خارج شد و به غارى در نزديكى مكّه پناهنده شد. هميشه چوپانها به اين غار مى‏آمدند ولى در آن سه روز، هيچ كس به آنجا نيامده بود و قريش آن حضرت را تعقيب كردند؛ امّا خداوند متعال به وسيله تار عنكبوتى، جلو آنها را گرفت و آنان نوميد و دست خالى برگشتند در حالى كه پيامبر در مقابل‏ «2» چشم آنها بود.

ميهمانان ام معبد

6- آن حضرت و همراهان، در راه مدينه گذرشان به زنى كه نام او «ام معبد» بود و قبيله‏اش براى او احترام قائل بودند، افتاد. زن خيلى ناراحت شد كه چيزى غير از يك بز كه آن هم شيرش خشك شده، ندارد. حضرت دستش را به پستان آن بز كشيد، ناگهان پستان حيوان، پر شير شد. دوشيدند و همه سير شدند. و مقدار زيادى از آن شير، براى آن خانواده باقى ماند. و بخاطر اين مسأله، همه اهل آن خانواده اسلام آوردند «3».

ميزبان پيامبر (ص)

7- پيامبر اكرم- صلّى اللَّه عليه و آله- از كنار زنى عبور مى‏كرد. آن زن نسبت به‏پيامبر احترام زيادى كرد و روغندانى را بيرون آورد كه چيزى خدمت پيامبر آورد؛ ولى چيزى در آن نيافت. حضرت آن را گرفت و حركت داد و آن ظرف پر از روغن خالص شد. در حالى كه قبل از آن هر چه جستجو كردند چيزى در آن نيافتند. همه از آن خوردند و سير شدند و مقدارى از آن ماند. اين خانواده هميشه به آن افتخار مى‏كردند «1».

درخت خاردار

8- روزى پيامبر اكرم گذرش از كنار درخت خاردارى افتاد كه شاخه‏هاى محكمى داشت. حضرت آن درخت را صدا كرد؛ ناگهان درخت زمين را مى‏شكافت و به طرف پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله- مى‏آمد تا اينكه پيامبر به او فرمود:

برگردد! و او برگشت‏ «2». پس چه نشانه‏اى بهتر و آشكارتر از اينكه جمادات، به خاطر اطاعت امر او، بيايند و برگردند.

سدرة النبىّ (ص)

9- در جنگ طائف در يك منطقه، درختان زيادى وجود داشت. پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله- تازه از خواب بيدار شده بود و در ميان آن درختان عبور مى‏كرد. درخت سدرى مقابل حضرت ظاهر شد كه دو پاره شد و پيامبر از وسط آن گذشت. آن درخت در همان حال بود و مردم برايش احترام قائل بودند. و آن درخت به «سدرة النبىّ» مشهور شده بود «3».

وقتى كه عربها دنبال چراگاه مى‏رفتند، از آن به قدر امكان كمك مى‏گرفتند و بر شتران و گوسفندان خود مى‏آويختند. و درختان آنجا را مى‏كندند ولى به آن درخت سدر، كارى نداشتند، به خاطر اينكه شأن او را مى‏شناختند و به آن احترام‏ مى‏كردند. پس به صورت نشانه‏اى آشكار و حجتى پايدار، در آمد.

منبر پيامبر (ص)

10- وقتى كه مسجد مدينه ساخته شد، پيامبر اكرم- صلّى اللَّه عليه و آله- در موقع خطبه خواندن و سخنرانى، در مقابل جمعيت بر تنه درخت خرمايى كه در صحن مسجد بود، تكيه مى‏داد تا اينكه يكى از ياران آن حضرت، منبرى از چوب با دو پله و عرشه ساخت. نخستين بار كه پيامبر بر منبر نشست، درخت به ناله در آمد. پيامبر آن را به طرف خود خواند. تنه درخت، زمين را شكافت و به طرف پيامبر آمد و مردم در اطراف نگاه مى‏كردند. حضرت او را در بغل گرفت و با او سخن گفت. پس درخت ساكت شد، سپس حضرت فرمود: به جاى خود برگرد. مردم نيز گوش مى‏دادند. درخت جاى خود برگشت. پس يقين و بصيرت مؤمنان زياد شد و منافقان هم آنجا بودند و آن حديث را نقل مى‏كردند ولى هوا و هوس، قلبها را مى‏ميراند.

ادامه دارد انشاء الله

قدم پنجم

تکون بشری اما غیر عادی مسیح علیه السلام

[سوره مريم (19): آيات 27 تا 33]


فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ قالُوا يا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيًّا (27) يا أُخْتَ هارُونَ ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا (28) فَأَشارَتْ إِلَيْهِ قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا (29) قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا (30) وَ جَعَلَنِي مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا (31)

وَ بَرًّا بِوالِدَتِي وَ لَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيًّا (32) وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا (33)

ترجمه:

27- (مريم) او را در آغوش گرفته به سوى قومش آمد، گفتند: اى مريم! كار بسيار عجيب و بدى انجام دادى! 28- اى خواهر هارون! نه پدر تو مرد بدى بود، و نه مادرت زن بدكاره‏اى! 29- (مريم) اشاره به او كرد، گفتند ما چگونه با كودكى كه در گاهواره است سخن بگوئيم؟!

30- (ناگهان عيسى زبان به سخن گشود) گفت من بنده خدايم به من كتاب (آسمانى) داده و مرا پيامبر قرار داده است.

31- و مرا وجودى پر بركت قرار داده در هر كجا باشم، و مرا توصيه به نماز و زكات ما دام كه زنده‏ام كرده است.

32- و مرا نسبت به مادرم نيكوكار قرار داده، و جبار و شقى قرار نداده است.

33- و سلام (خدا) بر من آن روز كه متولد شدم و آن روز كه ميميرم و آن روز كه زنده برانگيخته مى‏شوم.

تفسير: مسيح در گاهواره سخن مى‏گويد:

" سرانجام مريم در حالى كه كودكش را در آغوش داشت از بيابان به آبادى بازگشت و به سراغ بستگان و اقوام خود آمد" (فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ).

هنگامى كه آنها كودكى نوزاد را در آغوش او ديدند، دهانشان از تعجب باز ماند، آنها كه سابقه پاكدامنى مريم را داشتند و آوازه تقوا و كرامت او را شنيده بودند سخت نگران شدند، تا آنجا كه بعضى به شك و ترديد افتادند، و بعضى ديگر هم كه در قضاوت و داورى، عجول بودند زبان به ملامت و سرزنش او گشودند، و گفتند: حيف از آن سابقه درخشان، با اين آلودگى! و صد حيف از آن دودمان پاكى كه اين گونه بدنام شد." گفتند: اى مريم! تو مسلما كار بسيار عجيب و بدى انجام دادى"! (قالُوا يا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيًّا) «1».

بعضى به او رو كردند و گفتند" اى خواهر هارون! پدر تو آدم بدى نبود، مادرت نيز هرگز آلودگى نداشت" (يا أُخْتَ هارُونَ ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا).

با وجود چنين پدر و مادر پاكى اين چه وضعى است كه در تو مى‏بينيم؟ چه‏

(1)" فرى" بنا به گفته راغب در كتاب مفردات به معنى بزرگ يا عجيب آمده است و در اصل از ماده فرى به معنى پاره كردن پوست براى اصلاح (و يا افساد) آنست.

بدى در طريقه پدر و روش مادر ديدى كه از آن روى برگرداندى؟! اينكه آنها به مريم گفتند:" اى خواهر هارون" موجب تفسيرهاى مختلفى در ميان مفسران شده است، اما آنچه صحيحتر به نظر مى‏رسد اين است كه هارون مرد پاك و صالحى بود، آن چنان كه در ميان بنى اسرائيل ضرب المثل شده بود، هر كس را مى‏خواستند به پاكى معرفى كنند مى‏گفتند: او برادر يا خواهر هارون است- مرحوم طبرسى در مجمع البيان اين معنى را در حديث كوتاهى از پيامبر ص نقل كرده است «1».

در حديث ديگرى كه در كتاب" سعد السعود" آمده چنين مى‏خوانيم:

پيامبر ص" مغيره" را به نجران (براى دعوت مسيحيان به اسلام) فرستاد، جمعى از مسيحيان به عنوان (خرده‏گيرى بر قرآن) گفتند مگر شما در كتاب خود نمى‏خوانيد" يا أُخْتَ هارُونَ" در حالى كه مى‏دانيم اگر منظور هارون برادر موسى است ميان مريم و هارون فاصله زيادى بود؟

مغيره چون نتوانست پاسخى بدهد مطلب را از پيامبر ص سؤال كرد، پيامبر ص فرمود: چرا در پاسخ آنها نگفتى كه در ميان بنى اسرائيل معمول بوده كه افراد نيك را به پيامبران و صالحان نسبت مى‏دادند «2».

در اين هنگام، مريم به فرمان خدا سكوت كرد، تنها كارى كه انجام داد اين بود كه اشاره به نوزادش عيسى كرد" (فَأَشارَتْ إِلَيْهِ).

اما اين كار بيشتر تعجب آنها را برانگيخت و شايد جمعى آن را حمل بر سخريه كردند و خشمناك شدند گفتند: مريم با چنين كارى كه انجام داده‏اى قوم خود را مسخره نيز مى‏كنى.

به هر حال" به او گفتند ما چگونه با كودكى كه در گاهواره است سخن بگوئيم"؟! (قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا).

مفسران در مورد كلمه" كان" كه دلالت بر ماضى دارد. در اينجا گفتگو بسيار كرده‏اند ولى ظاهر اين است اين كلمه در اينجا اشاره به ثبوت و لزوم وصف موجود است، و به تعبير روشنتر آنها به مريم گفتند: ما چگونه با بچه‏اى كه در گهواره بوده و هست سخن بگوئيم.

شاهد اين معنى آيات ديگر قرآن است مانند: كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ:" شما بهترين امتى بوديد كه به سود جامعه انسانى به وجود آمديد" (سوره آل عمران- 110).

مسلما جمله" كنتم" (بوديد) در اينجا به معنى ماضى نيست بلكه بيان استمرار و ثبوت اين صفات براى جامعه اسلامى است.

و نيز در باره" مهد" (گهواره) بحث كرده‏اند كه عيسى هنوز به گهواره نرسيده بود بلكه ظاهر آيات اين است به محض ورود مريم در ميان جمعيت، در حالى كه عيسى در آغوشش بود، اين سخن در ميان او و مردم رد و بدل شد.

ولى با توجه به معنى كلمه" مهد" در لغت عرب، پاسخ اين سؤال روشن مى‏شود.

واژه مهد- چنان كه راغب در مفردات مى‏گويد- به معنى جايگاهى است كه براى كودك آماده مى‏كنند، خواه گهواره باشد يا دامان مادر و يا بستر، و مهد و مهاد هر دو در لغت به معنى المكان الممهد الموطا:" محل آماده شده و گسترده" (براى استراحت و خواب) آمده است.

به هر حال، جمعيت از شنيدن اين گفتار مريم نگران و حتى شايد عصبانى شدند آن چنان كه طبق بعضى از روايات به يكديگر گفتند: مسخره و استهزاء او،

از انحرافش از جاده عفت، بر ما سخت‏تر و سنگينتر است!.

ولى اين حالت چندان به طول نيانجاميد چرا كه آن كودك نوزاد زبان به سخن گشود و" گفت: من بنده خدايم" (قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ).

" او كتاب آسمانى به من مرحمت كرده" (آتانِيَ الْكِتابَ).

" و مرا پيامبر قرار داده است" (وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا).

" و خداوند مرا وجودى پر بركت (وجودى مفيد از هر نظر براى بندگان در هر جا باشم قرار داده است" (وَ جَعَلَنِي مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ).

" و مرا تا زنده‏ام توصيه به نماز و زكات كرده است" (وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا).

و نيز" مرا نيكوكار و قدردان و خيرخواه، نسبت به مادرم قرار داده است" (وَ بَرًّا بِوالِدَتِي) «1».

" و مرا جبار و شقى قرار نداده است" (وَ لَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيًّا).

" جبار" به كسى مى‏گويند كه براى خود هر گونه حقوق بر مردم قائل است، ولى هيچ حقى براى كسى نسبت به خود قائل نيست! و نيز" جبار" به كسى مى‏گويند كه از روى خشم و غضب، افراد را مى‏زند و نابود مى‏كند و پيرو فرمان عقل نيست، و يا مى‏خواهد نقص و كمبود خود را با ادعاى عظمت و تكبر، برطرف سازد كه همه اينها صفات بارز طاغوتيان‏

مستكبران در هر زمان است «1».

" شقى" به كسى گفته مى‏شود كه اسباب گرفتارى و بلا و مجازات براى خود فراهم مى‏سازد، و بعضى آن را به كسى كه قبول نصيحت نمى‏كند تفسير كرده‏اند، و پيدا است كه اين دو معنى از هم جدا نيست.

در روايتى مى‏خوانيم كه حضرت عيسى ع مى‏گويد:" قلب من نرم است و من خود را نزد خود كوچك مى‏دانم" (اشاره به اينكه نقطه مقابل جبار و شقى اين دو وصف است) «2».

و سرانجام اين نوزاد (حضرت مسيح) مى‏گويد:" سلام و درود خدا بر من باد آن روز كه متولد شدم، و آن روز كه ميميرم، و آن روز كه زنده برانگيخته مى‏شوم" (وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا).

همانگونه كه در شرح آيات مربوط به" يحيى" ع گفتيم، اين سه روز در زندگى انسان، سه روز سرنوشت‏ساز و خطرناك است كه سلامت در آنها جز به لطف خدا ميسر نمى‏شود و لذا هم در مورد" يحيى" ع اين جمله آمده، و هم در مورد حضرت مسيح ع، با اين تفاوت كه در مورد اول خداوند اين سخن را مى‏گويد و در مورد دوم مسيح ع اين تقاضا را دارد.

نكته‏ها:

1- روشنترين تصوير از تولد عيسى (ع)

فصاحت و بلاغت قرآن را مخصوصا در اينگونه مسائل مهم مى‏توان درك كرد كه چگونه مساله مهمى را كه‏

با آن همه خرافات آميخته شده در عباراتى كوتاه، عميق، زنده، پرمحتوا، و كاملا گويا، مطرح مى‏كند، بطورى كه هر گونه خرافه‏اى را از آن جدا و طرد مى‏نمايد.

جالب اينكه در آيات فوق، هفت صفت از صفات برجسته و دو برنامه و يك دعا ذكر شده است.

هفت صفت عبارتند از: بنده خدا بودن كه ذكر آن در آغاز همه اوصاف، اشاره‏اى است به اينكه بزرگترين مقام آدمى همان مقام عبوديت است.

و به دنبال آن صاحب كتاب آسمانى بودن و سپس مقام نبوت (البته مى‏دانيم هميشه مقام نبوت توأم با داشتن كتاب آسمانى نيست).

سپس به دنبال مقام عبوديت و رهبرى، مبارك بودن يعنى مفيد به حال جامعه بودن مطرح شده است.

در حديثى از امام صادق ع مى‏خوانيم:" معنى مبارك،" نفاع" است (يعنى بسيار پر منفعت).

و بعد از آن، نيكوكارى نسبت به مادر مطرح شده و سرانجام، جبار و شقى نبودن و بجاى آن متواضع، حق‏شناس، و سعادتمند بودن است.

از ميان تمام برنامه‏ها روى توصيه پروردگار به نماز و زكات تكيه مى‏كند و اين بخاطر اهميت فوق العاده اين دو برنامه است كه اين دو رمز ارتباط با خالق و خلق است و از يك نظر مى‏توان همه برنامه‏هاى مذهبى را در آن خلاصه كرد چرا كه بخشى از آنها پيوند انسان را با خلق و بخشى با خالق مشخص مى‏كند.

و اما دعائى كه به خود مى‏كند و تقاضايى كه در آغاز عمرش از خدا دارد اين است كه خدايا اين سه روز را بر من سلامت دار، روز تولد، روز مرگ و روزى كه در رستاخيز زنده مى‏شوم، و به من در اين سه مرحله حساس امنيت

مرحمت فرما!.

2- مقام مادر

گر چه حضرت مسيح ع به فرمان نافذ پروردگار از مادر بدون پدر تولد يافت ولى همين اندازه كه در آيه فوق از زبان او مى‏خوانيم كه در مقام بر شمردن افتخارات خود نيكوكارى نسبت به مادر را ذكر مى‏كند دليل روشنى بر اهميت مقام مادر است، ضمنا نشان مى‏دهد كه اين كودك نوزاد كه طبق يك اعجاز به سخن در آمد از اين واقعيت آگاه بود كه او يك فرزند نمونه در ميان انسانها است كه تنها از مادر بدون دخالت پدر تولد يافته است.

به هر حال گرچه در جهان امروز در باره مقام مادر سخن بسيار گفته مى‏شود و حتى روزى را بنام" روز مادر" اختصاص داده‏اند، اما متاسفانه وضع تمدن ماشينى چنان است كه رابطه پدران و مادران را از فرزندان خيلى زود قطع مى‏كند آن چنان كه كمتر روابط عاطفى بعد از بزرگ شدن در ميان آنها ديده مى‏شود.

در اسلام روايات شگفت‏انگيزى در اين زمينه داريم كه اهميت فوق العاده مقام مادر را به مسلمانان توصيه مى‏كند، تا در عمل، نه تنها در سخن، در اين باره بكوشند در حديثى از امام صادق ع مى‏خوانيم: مردى نزد پيامبر ص آمد و عرض كرد:

يا رسول اللَّه من ابر؟ قال امك، قال ثم من؟ قال امك! قال ثم من قال امك! قال ثم من قال اباك!:

" اى پيامبر به چه كسى نيكويى كنم؟ فرمود:

به مادرت، عرض كرد بعد از او به چه كسى؟ فرمود: به مادرت، بار سوم عرض كرد بعد از او به چه كسى؟ فرمود: به مادرت، در چهارمين بار كه اين سؤال را تكرار كرد، فرمود: به پدرت «1».

در حديث ديگرى مى‏خوانيم: جوانى نزد پيامبر ص براى شركت‏ در جهاد (آنجا كه جهاد واجب عينى نبود) آمد، پيامبر ص فرمود:

ا لك والدة قال نعم قال له فان الجنة تحت قدمها:" آيا مادرى دارى عرض كرد آرى، فرمود: در خدمت مادر باش كه بهشت زير پاى مادران است" «1».

بدون شك اگر زحمات فراوانى را كه مادر از هنگام حمل تا وضع حمل و دوران شيرخوارى و تا زمان بزرگ شدن او تحمل مى‏كند، رنجها و تعب‏ها و بيداريها و بيماريها و پرستاريها را كه او با آغوش باز در راه فرزند خود پذيرا مى‏گردد در نظر بگيريم، خواهيم ديد كه هر قدر انسان در اين راه بكوشد باز هم در برابر حقوق مادر بدهكار است.

جالب اينكه در حديثى مى‏خوانيم: ام سلمه خدمت پيامبر ص رسيد و عرض كرد: همه افتخارات نصيب مردان شده، زنان بيچاره چه سهمى از اين افتخارات دارند: پيامبر ص فرمود:

بلى اذا حملت المرأة كانت بمنزلة الصائم القائم المجاهد بنفسه و ماله فى سبيل اللَّه فاذا وضعت كان لها من الاجر ما لا يدرى احد ما هو لعظمة، فاذا ارضعت كان لها بكل مصة كعدل عتق محرر من ولد اسماعيل، فاذا فرغت من رضاعه ضرب ملك كريم على جنبها و قال استانفى العمل فقد غفر لك! : آرى (زنان هم افتخارات فراوانى دارند) هنگامى كه زن باردار مى‏شود در تمام طول مدت حمل به منزله روزه‏دار و شب‏زنده‏دار و مجاهد در راه خدا با جان و مال است، و هنگامى كه وضع حمل مى‏كند آن قدر خدا به او پاداش مى‏دهد كه هيچكس حد آن را از عظمت نميداند، و هنگامى كه فرزندش را شير مى‏دهد در برابر هر مكيدنى از سوى كودك خداوند پاداش آزاد كردن برده‏اى از فرزندان اسماعيل را به او مى‏دهد، و هنگامى كه دوران شيرخوارگى كودك تمام شد يكى از فرشتگان بزرگوار خداوند بر پهلوى او مى‏زند و مى‏گويد: برنامه اعمال خود را از نو آغاز كن چرا كه خداوند همه‏ گناهان تو را بخشيده"! (گويى نامه عملت از نو آغاز مى‏شود) «1».

در جلد دوازدهم تفسير نمونه ذيل آيه 23 سوره اسراء بحثهاى ديگرى در اين زمينه داشتيم.

4- چگونه نوزاد سخن مى‏گويد

ناگفته پيدا است كه طبق روال عادى هيچ نوزادى در ساعات يا روزهاى نخستين تولد سخن نمى‏گويد، سخن گفتن نياز به نمو كافى مغز و سپس ورزيدگى عضلات زبان و حنجره و هماهنگى دستگاههاى مختلف بدن با يكديگر دارد، و اين امور عادتا بايد ماهها بگذرد تا تدريجا در كودكان فراهم گردد.

ولى هيچ دليل علمى هم بر محال بودن اين امر نداريم تنها اين يك خارق عادت است و همه معجزات چنين هستند يعنى همه خارق عادتند نه محال عقلى، شرح اين موضوع را در بحث معجزات پيامبران آورده‏ايم.

[سوره مريم (19): آيات 34 تا 35]
ادامه دارد انشاء الله

آيا حضرت محمد براي اثبات نبوتش معجزه اي داشته است؟

1 – سوره الاعراف آيه 203

وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِم بِآيَةٍ قَالُواْ لَوْلاَ اجْتَبَيْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا يِوحَى إِلَيَّ مِن رَّبِّي هَـذَا بَصَآئِرُ مِن رَّبِّكُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ{203}

ترجمه آيه: و چون نياري ايشان را ايتي گويند چرا اختيار نكردي آنرا بگو جز اين نيست پيروي ميكنم آنچه وحي ميشود بمن از پرودگارم اين نشانهاي بينش است از پروردگارتان و هدايت و رحمت مر گروهي را كه ميگروند

تفسير امام فخر رازي جلد 4 صفحه 499
اهل عرب از حضرت ايتي از جانب پروردگار طلبيدند و در اثبات اينكه او از جانب پروردگار رسول است – پس او مامور گشت كه در جواب گويد : قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا يِوحَى إِلَيَّ مِن رَّبِّي هَـذَا بَصَآئِرُ مِن رَّبِّكُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ – زيرا اينكه او معجزه اي مقتدر نياورده بود آنچنانكه از وي طلب كردند فرضا باعث ملامت نيست زيرا ظهور قران بر وفق دعوايش معجزه بالغه قاهره بود پس چون فقط يك معجزه ظاهر شد براي صحت نبوتش كافي بود پس خواستن چيزي بيشتر از قبيل عناد بود
ملاحظه
چون اهل عرب از حضرت محمد ايتي ميخواستند كه اينرا ثابت كند كه وي از جانب خداست اين نشان از خلوص نيت انان است تا يقين كنند در نبوت محمد – و نه فقط اين بلكه ايتي خواستند كه ثابت كند خود قران نوشته اي از طرف خداست ايا اين درخواست غير منطقي بود؟ گويا يهود در خلوت گفتگو كرده و پرسيدند چرا ايتي اختيار نكرده است نظير ساير انبيا تا نبوتش بر ما عيان شود و حال در روبرو اين خواسته مطرح كردند و البته جواب محمد اين بود جز اين نيست كه من پيروي ميكنم آنچه وحي ميشود به من از پروردگارم – ايا اين جوابي منطقي است از سوي محمد؟

2 – سوره الرعد ايه 7
وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْلا أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ{7}

ترجمه ايه : و ميگويند انانكه كافر شدند چرا فرو فرستاده نشد بر او ايتي از پروردگارش – جز اين نيست تو بيم دهنده و براي هر گروهي راه نماينده

تفسير امام فخر رازي جلد 5 صفحه 270
همانا مراد آن است كه گروهي از حضرت محمد ايتي خواستند به اثبات نبوتش – تا در معجزه برابري كند با انبيا گذشته – اما چون هر معجزه بر شرايط ان قوم مناسب بود به آن قسم كه جادوگري به زمان موسي و طب در زمان عيسي – در ايام محمد بلاغت و فصاحت رايج بود پس خداي تعالي معجزه وي بر موافق اهل عرب قرار دادو يهود نپذيرفتند لذا اگر معجزه اي ديگ نيز ميبود هر آينه از پذيرفتن آن روي گردان بودند

ملاحظه:
همانطور كه از معني هويداست هيچ كنايه اي از معجزه بودن قران در آن نيست كه قران به لحاظ فصاحت يا بلاغت به عنوان معجزه اشاره شود بلكه سلب مسئوليت است از محمد تا پرهيز كند از ارائه ايت و اكتفا كند به بيم دادن و رهبري كردن – در حاليكه موسي و جانشينان او چون يوشع و ايليا و اليشع و همچنين عيسي و حواريان به معجزاتعديده مجهز بودند تا ادعاي خويش ثابت كنند در حاليكه هم يهود و هم يونانيان نيز در زمان انبيا به نهايت در كلام و ادب فصيح و بليغ بوده اند چنان كه از تاليفات و خطبه ها و اشعار انان هويداست – چرا موسي و عيسي و جانشينان انان كتاب به جاي معجزه نياوردند و كتب خويش را معجزه ندانستند در حاليكه ايات متعدد را دليل ادعا قرار دادند
پس خواست يهود به نهايت منطقي مينمود كه ايتي هم سنخ با ساير انبيا ببينند تا ايمان اورند

3 – سوره بنس الاسرا ايه 59
وَمَا مَنَعَنَا أَن نُّرْسِلَ بِالآيَاتِ إِلاَّ أَن كَذَّبَ بِهَا الأَوَّلُونَ وَآتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُواْ بِهَا وَمَا نُرْسِلُ بِالآيَاتِ إِلاَّ تَخْوِيفاً{59}

ترجمه ايه : و باز نداشت مارا كه فرستيم آيتها را مگر آنكه تكذيب كردند به ان پيشينييان .....

تفسير امام فخر رازي جلد 5 صفحه 607

خلاصه شان نزول ان است كه كفار قريش نزد نبي امدند و چون اديان گذشته درخواست آيت كردند كه در ميان انبيا بودند كه باد فرمانشان ميبرد و مردگان احيا نمودند – پس خداي چنين جواب داد : وَمَا مَنَعَنَا أَن نُّرْسِلَ بِالآيَاتِ إِلاَّ أَن كَذَّبَ بِهَا الأَوَّلُونَ وَآتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُواْ بِهَا وَمَا نُرْسِلُ بِالآيَاتِ إِلاَّ تَخْوِيفاً و معني ايه اين است كه اگر آنها نپذيرتند همانا به غذاب قهر اميز چون گذشتگان گرفتار شدند – پس خداي معجزه اي نداد تا آنها گرفتار آن بلايا نشده و هلاك نشوند شايد از ميان آنها يا فرزندانشان كسي باشد كه در آينده ايمان آورد و خداي مسالت ايشان پاسخ نداد

ملاحظه:
همانطور كه از متن ايه مشخص است محمد براي قريش كه خواهان معجزه بودند چيزي عرضه نكرد به بهانه نزول بلا و هلاكت آنها در صورت عدم ايمان آوردن پس از ديدن معجزه – حال دو سوال پيش مي آيد:
1 – محمد از كجا ميدانست آنها پس از ديدن معجزه ايمان نخواند اورد – ايا اين پيش داوري و قصاص قبل از جنايت نيست؟ حال اگر من نوعي ادعاي نبوت كنم و شما از من آيتي طلب كنيد ايا به اين بهانه عدم ارائه معجزه را دال بر صحت ادعاي من قبول ميكنيد؟ ايا اين اعتراف به نياوردن معجزه از يك سو و انتظار قبول دعوت و علم به اينكه طرف مقابل ايمان نخواهد آورد بطلان كل ادعا نيست؟
2 – در كدام سند تاريخي يا ديني چنين ادعايي موجود است كه مردم به واسطه ديدن معجزه و عدم قبول آن تماما هلاك شده اند؟؟
در همان دو مورد قوم ثمود و عاد كه البته وجود تاريخي نداشتند با اين حال دليل عدم پذيرش معجزه نبوده بلكه از حد گذراندن شرارت بيان شده است

ايا ايمان اوردن مردم بدون ارائه ايت مورد نظر خداي بوده است كه چون علي و خديجه بدون سوالي قبول ايمان كردند؟

4 – سوره عنكبوت آيه 50
وَقَالُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَاتٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآيَاتُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ{50}

ترجمه آيه : و گفتند چرا فرو فرستاده نشد بر او آيات از پروردگارش – بگو – بدرستيكه آيات نزد خداست و جز اين نيست كه من بيم كننده اشكار هستم

تفسير اما فخر رازي جلد 6 صفحه 681
خلاصه اين است كه قوم به محمد گفتند كه تو ميگويي كه فرستاده از طرف خدا هستي و قران نيز كتاب توست در حاليكه به موسي 9 ايت داده شد تا مردم بدانند كه متاب موسي از طرف خداوند است و به تو چيزي از معجزه داده نشده است پس خدا به نبي گفت همانا بگو ايات نزد خداست و معجزه مقتدره شرط رسالت نيست پس الان من پيغمبر خدا هستم و اگر خدا بخواهد ايتها ميفرستد و اگر نخواهد نميفرستد – و اينكه امده است : إِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ يعني اينكه فرو فرستد يا نفرستد من كاره اي نيستم جز بيم دهنده و مرا بر وي در هيچ چيز امر نيست

ملاحظه :
همانطور كه از ترجمه وتفسير آيه پيداست ك اولا قوم به غايت با هوش بودند كه نه فقط براي اثبات نبوت ايتي طلب كردند بلكه براي اثبات كتاب او نيز ايتي طلب نمودند و سوال اول اين است كه ايا اين سوال آنان نشان از زيركي و باريك بيني آنان است يا از سر جهل و لجاجت و دوم اينكه ايا گفتن اينكه من فقط رسولم و كارم گفتن است و كاره اي نيستم جز بيم دهنده ايا جواب سوال قوم بوده است؟ و اگر چنين است ايا بيم دان را نياز به نبي بودن است ؟ آيا قوم در ميان خود بيم دهنده اي براي خدا نداشته است ؟ ايا ادعاي محمد فقط بيم دادن بوده است يا نسخ انبيا پيشين و آوردن ديني جديد؟

5 – سوره عنكبوت آيه 51
َوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَى عَلَيْهِمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَرَحْمَةً وَذِكْرَى لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ{51}

ترجمه : ايا كافي نبود ايشانرا كه ما فرو فرستاديم بر تو كتابرا كه خوانده ميشود بر ايشان؟

تفسير امام فخر رازي جلد 6 صفحه 681
يعني اينكه اگر فرو فرستادن معجزات شرط بوده باشد و آن معجزه قران است كه نازل شد قران معجزه كامل است كه كاملتر از معجزات قبل است

ملاحظه:
در ايه َوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَى عَلَيْهِمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَرَحْمَةً وَذِكْرَى لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ – نه فقط از قران به عنوان معجزه ياد نشده است – علاوه بر آن قوم ايتي ميخواستند تا ادعاي محمد يعني قران را با معجزه به اثبات رساند چرا كه در واقع قران ادعاي محمد است و نه حجت وي - و مردم از وي جهت اثبات همين اعا آيتي ميخواستند و حضرت با تكرار مكررات طفره ميرفت
لازم به ذكر است در زمان نزول اين آيه كتاب قران با شكل و شمايل كنوني وجود نداشته و قران فعلي در زمان عثمان - يعني سالها پس از وفات حضرت جمع آوري شده است

sina178s;87598 نوشت:
آيا حضرت محمد براي اثبات نبوتش معجزه اي داشته است؟

1

جناب سینا
با سلام
همانطور که عرض شد این آیات و آیه 50 سوره عنکبوت منطق خاص مشرکان را در معجزه خواهی و منطق خاص قرآن را در فلسفه معجزه پیامبران روشن می کند.
شما چرا از میان صدها تفسر مسلمانان به فخر رازی استناد می کنید؟ چرا از تفاسیر شیعیان مطلبی بیان نمی کنید؟ آیا المیزان از نظر شما معتبر نیست؟
جنبه های اعجاز قرآن بسیار و مختلف است، اعجاز ادبی آن، اعجاز عددی آن، اعجاز علمی قرآن،اعجاز تشریعی، پیش گویی های قرآن.
به عنوان مثال
در آيات متعددى از قرآن مجيد به حركت زمين به دور خورشيد اشاره شده است: «الم نجعل الارض كفاتا;(مرسلات 25) آيا زمين را پرنده اى سريع السير نيافريديم».
اين آيه، پرده از چهره دو اصل مهم علمى بر مى دارد:
1. حركت سريع زمين;
2. نيروى جاذبه زمين.
زيرا زمين در اين آيه به پرنده اى تشبيه شده است كه به هنگام پرواز بال هاى خود را جمع مى كند.
گرچه زمين بال ندارد، ولى داراى نيرويى بهتر و قوى تر از بال، يعنى نيروى جاذبه مى باشد كه اعتدال و نظم آن را در حركات گوناگون حفظ مى نمايد.
در آيه ديگرى آمده است: «الذى جعل لكم الارض مهدا».(طه 53) در اين آيه زمين به عنوان گهواره انسان ها بيان و حركت زمين تاييده شده است كه اين آيات، جزو معجزات علمى قرآن به شمار مى رود.
درباره معجزه شکافتن ماه توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله که در ابتدا سوره قمر آمده و به این مهم اشارتی کرده می توانید به نتایج علمی در زمینه شکافت حلقوی دور ماه به وب سایت سازمان فضانوردی امریکا مراجعه کنید، به ادرس:
http://lunarscience.arc.nasa.gov/ask-browse

معجزات پيامبر اعظم حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله)1


چسبيدن دو درخت به دستور پيامبر (ص)

11- پيامبر دو درخت خرما را ديد كه ميانشان خالى شده بود. حضرت فرمود:

«به هم بچسبيد» و آن دو بى‏درنگ به هم چسبيدند «2». پس چه حجتى روشنتر و چه عبرتى آشكارتر از اين؟ و چه شبهه‏اى مى‏تواند اينجا وارد شود؟

سخن گفتن گرگ با چوپان‏

12- روزى يكى از چوپانهاى مكّه، گوسفندان خود را در صحرا مى‏چراند.

خوابش برد گرگى آمد و يكى از گوسفندان او را گرفت. وقتى بيدار شد. افسوس خورد كه چرا گرگ گوسفندش را برده است. ناگهان گرگ به سخن آمده و به آن‏مرد گفت: به اين افسوس بخوريد كه محمّد- صلّى اللَّه عليه و آله- در مكّه شما را به دين حق، دعوت مى‏كند و شما نمى‏پذيريد.

در اين موقع، چوپان به خود آمد و اسلام آورد. و قصّه خود را براى مردم بازگو كرد. بعدها اولاد وى افتخار مى‏كردند. و يكى از آنها مى‏گفت: من كسى هستم كه گرگ با پدرم سخن گفته است‏ «1».

گوسفند مسموم‏

13- روزى زنى يهودى، گوسفند مسمومى را خدمت پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله- آورد و حضرت، ذراع گوسفند را برداشت كه بخورد؛ امّا وقتى به دندان گذاشت فرمود: «نخوريد، اين ذراع به من خبر داد كه مسموم است».

توضيح: اگر كسى بگويد پيامبر بخاطر شك در صداقت يهوديها از اول به توطئه آنها پى برده بود. جواب اين است اگر اين گونه بود، در ابتداى امر، اصحاب خود را براى خوردن آن، جمع نمى‏كرد «2».

بركت غذا

14- در جنگ احزاب، اصحاب پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله- از كمبود مواد غذايى، خيلى در مضيقه بودند. شخصى غذاى يكى- دو نفر را تهيه نمود و از پيامبر دعوت كرد و گفت: هر كس را مى‏خواهى با خود بياور. يعنى يك نفر را مى‏توانى بياورى. حضرت تمام مردم را صدا كرد و با خود آورد و فرمود: روى غذا را بپوشانيد، بعد دعا كرد، غذا بركت پيدا كرد و همه خوردند و سير شدند، و غذا به همان حال اول بود و چيزى از آن كم نشده بود «3».




بركت فراوان خرما

15- در جنگ تبوك، مسلمانان از كمى آذوقه شكايت كردند، پيامبر فرمود:

«چيزى براى من بياوريد» حدود ده عدد خرما آوردند و در برابر آن حضرت قرار دادند، حضرت دستش را روى آنها كشيد و دعا كرد، سپس مردم را براى خوردن دعوت كرد و فرمود: «بسم اللَّه بگوييد و بخوريد». تمام لشكر خوردند و سير شدند و تمام ظروف خود را پر كردند؛ ولى اصلا از آن چند عدد خرما چيزى كم نشده بود «1».

جارى ساختن آب‏

16- در يكى از جنگهاى پيامبر، آب تمام شد، فقط مقدار كمى مانده بود كه حتّى يك نفر را هم سيراب نمى‏كرد، و مردم همه تشنه بودند. پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله- تيرى را كشيد و دستور داد كه آن را در مشك آب فرو كنند. در اين هنگام آب فوران كرد و به دهانه مشك رسيد. تمام لشكر از آن آب نوشيدند و سيراب شدند. اما منافقين، دچار حيرت شده بودند «2».

جارى شدن آب از انگشتان پيامبر (ص)

17- در يكى از سفرهاى پيامبر، همراهان به ايشان گفتند: يا رسول اللَّه! اصلا آب نداريم و نزديك است هلاك شويم. حضرت فرمود: «اين گونه نيست، خدا با ماست و من به او توكل مى‏كنم و او پناه من است» سپس ظرفى خواست كه در آن آب باشد. در يكى از مشكها جرعه‏اى آب پيدا كردند كه حتى يك نفر را سيراب نمى‏كرد. حضرت دستش را داخل مشك گذاشت، آب از انگشتان آن حضرت جارى شد و همسفرانش خوردند و چهارپايان خود را سيراب كردند، در حالى كه‏چند هزار نفر بودند «1». رسول خدا فرمود: گواهى دهيد كه من به حق فرستاده خدا هستم.

شورى آب چاه‏

18- عدّه‏اى به خدمت پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله- آمدند و از شورى آب چاهشان اظهار ناراحتى كردند. حضرت، بر سر چاهشان رفت و از دهان مبارك خود، آب انداخت. آب چاه كه هم شور بود و هم كم، بعد از آن، هم شيرين شد و هم از چاه فوران كرد. بعدها صاحبان چاه به آن افتخار مى‏كردند.

و زمانى كه اين خبر به گوش اطرافيان «مسيلمه كذّاب» «2» رسيد، آنها نيز مثل اين كار را از او خواستند، او هم سر چاهى آمده و به آن آب دهان انداخت ولى آب چاه شور و بد مزه مثل بول حمار شد «3». و هم اكنون نيز اهل و مكان آن معروف است.

شفاى زخم كودك‏

19- زنى فرزند خود را خدمت پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله- آورد تا براى او اسمى انتخاب كند و دعا نمايد. حضرت در سر كودك، غدّه‏اى را ديد، دلسوزى نموده، دستش را بر سر او كشيد و غدّه از بين رفت و جاى آن مو روييد. اين خبر به اهل «يمامه» «4» رسيد. كودكى را كه غدّه در سرش بود پيش مسيلمه كذّاب آوردند و او دستش را بر سر آن كودك كشيد، موى سر او ريخت و نسل او همه كچل شدند «5».




نشانه قبيله عبد القيس‏

20- عدّه‏اى از قبيله عبد القيس تعدادى گوسفند پيش پيامبر آوردند و از آن حضرت خواستند كه نشانه‏اى براى شناخته شدن آنها قرار دهد. رسول اكرم- صلّى اللَّه عليه و آله- دستش را به موهاى بنا گوش آن گوسفندان كشيد و موهاى آن قسمت سفيد شد و نسل آنها همه اين گونه به وجود آمدند «1».

چسبيدن دو درخت به دستور پيامبر (ص)

11- پيامبر دو درخت خرما را ديد كه ميانشان خالى شده بود. حضرت فرمود:

«به هم بچسبيد» و آن دو بى‏درنگ به هم چسبيدند «2». پس چه حجتى روشنتر و چه عبرتى آشكارتر از اين؟ و چه شبهه‏اى مى‏تواند اينجا وارد شود؟

سخن گفتن گرگ با چوپان‏

12- روزى يكى از چوپانهاى مكّه، گوسفندان خود را در صحرا مى‏چراند.

خوابش برد گرگى آمد و يكى از گوسفندان او را گرفت. وقتى بيدار شد. افسوس خورد كه چرا گرگ گوسفندش را برده است. ناگهان گرگ به سخن آمده و به آن‏مرد گفت: به اين افسوس بخوريد كه محمّد- صلّى اللَّه عليه و آله- در مكّه شما را به دين حق، دعوت مى‏كند و شما نمى‏پذيريد.

در اين موقع، چوپان به خود آمد و اسلام آورد. و قصّه خود را براى مردم بازگو كرد. بعدها اولاد وى افتخار مى‏كردند. و يكى از آنها مى‏گفت: من كسى هستم كه گرگ با پدرم سخن گفته است‏ «1».

گوسفند مسموم‏

13- روزى زنى يهودى، گوسفند مسمومى را خدمت پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله- آورد و حضرت، ذراع گوسفند را برداشت كه بخورد؛ امّا وقتى به دندان گذاشت فرمود: «نخوريد، اين ذراع به من خبر داد كه مسموم است».

توضيح: اگر كسى بگويد پيامبر بخاطر شك در صداقت يهوديها از اول به توطئه آنها پى برده بود. جواب اين است اگر اين گونه بود، در ابتداى امر، اصحاب خود را براى خوردن آن، جمع نمى‏كرد «2».

بركت غذا

14- در جنگ احزاب، اصحاب پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله- از كمبود مواد غذايى، خيلى در مضيقه بودند. شخصى غذاى يكى- دو نفر را تهيه نمود و از پيامبر دعوت كرد و گفت: هر كس را مى‏خواهى با خود بياور. يعنى يك نفر را مى‏توانى بياورى. حضرت تمام مردم را صدا كرد و با خود آورد و فرمود: روى غذا را بپوشانيد، بعد دعا كرد، غذا بركت پيدا كرد و همه خوردند و سير شدند، و غذا به همان حال اول بود و چيزى از آن كم نشده بود «3».




بركت فراوان خرما

15- در جنگ تبوك، مسلمانان از كمى آذوقه شكايت كردند، پيامبر فرمود:

«چيزى براى من بياوريد» حدود ده عدد خرما آوردند و در برابر آن حضرت قرار دادند، حضرت دستش را روى آنها كشيد و دعا كرد، سپس مردم را براى خوردن دعوت كرد و فرمود: «بسم اللَّه بگوييد و بخوريد». تمام لشكر خوردند و سير شدند و تمام ظروف خود را پر كردند؛ ولى اصلا از آن چند عدد خرما چيزى كم نشده بود «1».

جارى ساختن آب‏

16- در يكى از جنگهاى پيامبر، آب تمام شد، فقط مقدار كمى مانده بود كه حتّى يك نفر را هم سيراب نمى‏كرد، و مردم همه تشنه بودند. پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله- تيرى را كشيد و دستور داد كه آن را در مشك آب فرو كنند. در اين هنگام آب فوران كرد و به دهانه مشك رسيد. تمام لشكر از آن آب نوشيدند و سيراب شدند. اما منافقين، دچار حيرت شده بودند «2».

جارى شدن آب از انگشتان پيامبر (ص)

17- در يكى از سفرهاى پيامبر، همراهان به ايشان گفتند: يا رسول اللَّه! اصلا آب نداريم و نزديك است هلاك شويم. حضرت فرمود: «اين گونه نيست، خدا با ماست و من به او توكل مى‏كنم و او پناه من است» سپس ظرفى خواست كه در آن آب باشد. در يكى از مشكها جرعه‏اى آب پيدا كردند كه حتى يك نفر را سيراب نمى‏كرد. حضرت دستش را داخل مشك گذاشت، آب از انگشتان آن حضرت جارى شد و همسفرانش خوردند و چهارپايان خود را سيراب كردند، در حالى كه‏چند هزار نفر بودند «1». رسول خدا فرمود: گواهى دهيد كه من به حق فرستاده خدا هستم.

شورى آب چاه‏

18- عدّه‏اى به خدمت پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله- آمدند و از شورى آب چاهشان اظهار ناراحتى كردند. حضرت، بر سر چاهشان رفت و از دهان مبارك خود، آب انداخت. آب چاه كه هم شور بود و هم كم، بعد از آن، هم شيرين شد و هم از چاه فوران كرد. بعدها صاحبان چاه به آن افتخار مى‏كردند.

و زمانى كه اين خبر به گوش اطرافيان «مسيلمه كذّاب» «2» رسيد، آنها نيز مثل اين كار را از او خواستند، او هم سر چاهى آمده و به آن آب دهان انداخت ولى آب چاه شور و بد مزه مثل بول حمار شد «3». و هم اكنون نيز اهل و مكان آن معروف است.

شفاى زخم كودك‏

19- زنى فرزند خود را خدمت پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله- آورد تا براى او اسمى انتخاب كند و دعا نمايد. حضرت در سر كودك، غدّه‏اى را ديد، دلسوزى نموده، دستش را بر سر او كشيد و غدّه از بين رفت و جاى آن مو روييد. اين خبر به اهل «يمامه» «4» رسيد. كودكى را كه غدّه در سرش بود پيش مسيلمه كذّاب آوردند و او دستش را بر سر آن كودك كشيد، موى سر او ريخت و نسل او همه كچل شدند «5».




نشانه قبيله عبد القيس‏

20- عدّه‏اى از قبيله عبد القيس تعدادى گوسفند پيش پيامبر آوردند و از آن حضرت خواستند كه نشانه‏اى براى شناخته شدن آنها قرار دهد. رسول اكرم- صلّى اللَّه عليه و آله- دستش را به موهاى بنا گوش آن گوسفندان كشيد و موهاى آن قسمت سفيد شد و نسل آنها همه اين گونه به وجود آمدند «1».


ادامه دارد انشاء الله

sina178s;87598 نوشت:
ملاحظه: در ايه َوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَى عَلَيْهِمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَرَحْمَةً وَذِكْرَى لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ – نه فقط از قران به عنوان معجزه ياد نشده است – علاوه بر آن قوم ايتي ميخواستند تا ادعاي محمد يعني قران را با معجزه به اثبات رساند چرا كه در واقع قران ادعاي محمد است و نه حجت وي - و مردم از وي جهت اثبات همين اعا آيتي ميخواستند و حضرت با تكرار مكررات طفره ميرفت لازم به ذكر است در زمان نزول اين آيه كتاب قران با شكل و شمايل كنوني وجود نداشته و قران فعلي در زمان عثمان - يعني سالها پس از وفات حضرت جمع آوري شده است


آدم با دیدن این حرفها به یاد این آیه قرآنی می افتد که :
و لقد ذرانا لجهنم کثیرا من الجن والانس لهم قلوب لایفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم آذان لایسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل سبیلا اولئک هم الغافلون ( اعراف 179)
به يقين، گروه بسيارى از جن و انس را براى دوزخ آفريديم آنها دلها [عقلها] يى دارند كه با آن (انديشه نمى‏كنند، و) نمى‏فهمند و چشمانى كه با آن نمى‏بينند و گوشهايى كه با آن نمى‏شنوند آنها همچون چهارپايانند بلكه گمراهتر! اينان همان غافلانند (چرا كه با داشتن همه‏گونه امكانات هدايت، باز هم گمراهند)! (179)

با سلام
جنا زمزم
دوست عزيز معجزه اگر وقوع فعلي داشت و شاهد و بروز بيروني پس هر آينه حضرت در جواب يهود و مردم مكه ايتي بروز ميداد - اغلب اينها كه فرموديد جعليات است و گرنه خود حضرت به آنها مستمسك مي جست
با اين حال براي اينكه ثابت كنم چنين معجزاتي جعليات است تاپيكي تحت عنوان شق القمر باز كنيد ادله خود را بيان كنيد تا بحث كنيم - مشروط به رعايت ادب

sina178s;87675 نوشت:
با سلام جنا زمزم دوست عزيز معجزه اگر وقوع فعلي داشت و شاهد و بروز بيروني پس هر آينه حضرت در جواب يهود و مردم مكه ايتي بروز ميداد - اغلب اينها كه فرموديد جعليات است و گرنه خود حضرت به آنها مستمسك مي جست با اين حال براي اينكه ثابت كنم چنين معجزاتي جعليات است تاپيكي تحت عنوان شق القمر باز كنيد ادله خود را بيان كنيد تا بحث كنيم - مشروط به رعايت ادب

سلام دوستان

جناب سینا همان طور که جنابعالی پیشنهاد مباهله را نپذیرفتید و به کتاب خود استناد کردید و گفتید که به گفته ی حضرت عیسی پاک نمی تونید قسم بخورید ما نیز بانا به حکم کتاب خویش شما را به حال خود رها می کنیم تا زمانی که خواهان یافتن حق باشید و ما با ادله محکم ادعای شما رو رد کردیم ولی شما حتی توانایی از اثبات اینکه کتاب عیسی(ع) کجا است و چرا 4 کتاب(انجیل)و حتی بیشتر وجود دارد در ماندید
اگر کسی خواهان یافتن حقیقت باشد نه جنگ با ان قطعا رستگار می شود :Sham:

mkk1369;87722 نوشت:
سلام دوستان

جناب سینا همان طور که جنابعالی پیشنهاد مباهله را نپذیرفتید و به کتاب خود استناد کردید و گفتید که به گفته ی حضرت عیسی پاک نمی تونید قسم بخورید ما نیز بانا به حکم کتاب خویش شما را به حال خود رها می کنیم تا زمانی که خواهان یافتن حق باشید و ما با ادله محکم ادعای شما رو رد کردیم ولی شما حتی توانایی از اثبات اینکه کتاب عیسی(ع) کجا است و چرا 4 کتاب(انجیل)و حتی بیشتر وجود دارد در ماندید
اگر کسی خواهان یافتن حقیقت باشد نه جنگ با ان قطعا رستگار می شود :sham:

با سلام
دوست عزيز شما وارد نشده شمشير از رو بستيد- من استدلالي از شما نخوندم- اگر شناسه ديگري هم داريد بفرمائيد تا استدلال شما را بخونم - يك سوال كرديد كه چرا 4 انجيل ؟ - قبلا مفصل توضيح داده بودم كه عيساي مسيح هيچ كتابي ننوشته و كتابي هم به ايشان از طرف هيچكس نازل نشده و هيچ كتابي آسماني نيست - شما مدعي هستيد كتابي به نام انجيل هست كه بر وي نازل شده - بياريد ما هم بخونيم - حالا اين ادله محكم شما كجاست- نه من ميدانم و نه خدا - به هر حال خير پيش

sina178s;87739 نوشت:
با سلام دوست عزيز شما وارد نشده شمشير از رو بستيد- من استدلالي از شما نخوندم- اگر شناسه ديگري هم داريد بفرمائيد تا استدلال شما را بخونم - يك سوال كرديد كه چرا 4 انجيل ؟ - قبلا مفصل توضيح داده بودم كه عيساي مسيح هيچ كتابي ننوشته و كتابي هم به ايشان از طرف هيچكس نازل نشده و هيچ كتابي آسماني نيست - شما مدعي هستيد كتابي به نام انجيل هست كه بر وي نازل شده - بياريد ما هم بخونيم - حالا اين ادله محكم شما كجاست- نه من ميدانم و نه خدا - به هر حال خير پيش

با سلام دوستان
سینا جان از شما بابت این که اینجوری برخورد کردم پوزش می طلبم .
دوستان استدال هایی برای شما آوردند.که شما آنها را نادیده گرفتید و بهتر است کمی روی دلایل آنها تفکر کرده و با منطق با موضوع برخورد کنید (برای معجزه شق القمر به کتاب های فضا شناسی مراجعه کنید من مطلبی رو در سایتی خوندم اگر می خواهید به شما هم معرفی می کنم)
و اما در مورد کتاب حضرت عیسی (ع) سوالی از شما دارم شما مقام حضرت عیسی (ع) رو در بین 123998 پیامبر قبل از خودشان در چه جایگاهی میدانید بهتر است بگویم ایشان را صاحب شریعت می دانید یا خیر(البته برای ادامه بحث می خواهم هدفتان را از مشارکت در این بحث ها بدانم روشن و واضح لطفا:Sham:)

sina178s;87739 نوشت:
عيساي مسيح هيچ كتابي ننوشته و كتابي هم به ايشان از طرف هيچكس نازل نشده و هيچ كتابي آسماني نيست - شما مدعي هستيد كتابي به نام انجيل هست كه بر وي نازل شده - بياريد ما هم بخونيم - حالا اين ادله محكم شما كجاست- نه من ميدانم و نه خدا

1- هیچ کتاب آسمانی نیست .
به فرض محال مسیح خدا بود . پیامبران گذشته چی ؟ اونا هم خدا بودن ؟ اگه پیامبر بودن بر چه اساس نشر شریعت کردند ؟ از پیش خود ؟ خودسرانه یا به وحی الهی ؟
خوب البته این ادعا بخاطر بی اعتباری کتب مسیحیت است که نه به قول ایشان آسمانی بلکه کتاب تاریخ است .
2- مسیح هیچ کتاب ننوشته
بله ما هم قبول داریم که انجیل در زمان عیسی ع و تا مدتها بعد او نوشته نشد . اونهایی که نوشته شد تاریخ مسیح ع بود نه انجیل . اما
ما مسیح را باید به چه اعتباری قبول داشته باشیم .
ها حالا تو مسیحی و من بی اعتقاد بگو با چه سندی آمدن مسیح و اعتبار او و سخنان اورا ثابت می کنی . یوحنا گفت لوقا گفت چقدر ارزش علمی دارد ؟
به اعتبار کتاب تاریخی انجیل ؟
چطور می توانیم دنیا و آخرت خودمان را بدست چند کتاب تاریخی بدهیم که مبلغین مسیحیت مثل این آقا می گویند وحی نیست . الهی نیست . آسمانی نیست . خوب لنینیسم که از لحاظ اعتبار قابل قبولتر است چون شاید باشند کسانی که لنین را دیده اند .
یا به ادعای رنگارنگ مسیحیان ؟ حرف کدام را بپذیریم که هر مذهبی چیزی می گوید
حتی نعوذ بالله بعضی ها تهمت عمل منافی عفت به مریم طاهره می زنند .
می بینید که اعتبار و آبروی الهی مسیح ع در نزد ما مسلمانان ( یک و نیم میلیارد جمعیت جهان ) فقط و فقط بر اساس سند متقن قرآن است وگرنه به اقوال مسیحیان چه وقعی می توان نهاد .
یهودیها هم که کلا آمدن مسیح را انکار می کنند همانطور که مسیحیان آمدن پیامبری بعد مسیح را انکار می کنند .
3- شما مدعي هستيد كتابي به نام انجيل هست كه بر وي نازل شده - بياريد ما هم بخونيم
خوب نیست خوبه . ارزش و اعتبار مسیح ع و مسیحیت به چیست به ادعای شما ؟
4-نه من ميدانم و نه خدا
یعنی آنقدر بزرگی که با خدا یکسانی و عقیده بی ارزش خود در نزد این همه آدم مومن را به خدا می بندی .
چی داری می بافی ؟ وقت این همه آدم رو تلف می کنی . حالا هم به یک بهانه ای از جواب طفره می ره .
به مدیر محترم میگیم آقاجان اینا جز لجاجت و هتاکی و نشر افکار بی پایه و اساس کاری ندارن و از فضای سایت برای ترویج بی خردی خود سوء استفاده می کنن اما گوش نمی دن .
بنده باز هم با مدیر سایت اتمام حجت می کنم . که نگذارید این سیاه اندیشان معلق در هوا افکار تاریک خود را اینجا بنویسند . چون اگر صد دلیل هم براشون بیاری باز قبول نمی کنن . مشکل ذاتیه به خدای احد و واحد

حامد;87925 نوشت:
یعنی آنقدر بزرگی که با خدا یکسانی و عقیده بی ارزش خود در نزد این همه آدم مومن را به خدا می بندی .
چی داری می بافی ؟ وقت این همه آدم رو تلف می کنی . حالا هم به یک بهانه ای از جواب طفره می ره .
به مدیر محترم میگیم آقاجان اینا جز لجاجت و هتاکی و نشر افکار بی پایه و اساس کاری ندارن و از فضای سایت برای ترویج بی خردی خود سوء استفاده می کنن اما گوش نمی دن .
بنده باز هم با مدیر سایت اتمام حجت می کنم . که نگذارید این سیاه اندیشان معلق در هوا افکار تاریک خود را اینجا بنویسند . چون اگر صد دلیل هم براشون بیاری باز قبول نمی کنن . مشکل ذاتیه به خدای احد و واحد

سلام بر شما
من به تازگی عضو این سایت شدم و الان هم کاملا از این طرز صحبت و دور از ادب در یک سایت مذهبی بهت زده شده ام
من حرف های جناب sina178 را تایید نمیکنم اما میدونم که خدا در قرانی که همه ی مسلمانان قبول دارند به حضرت موسی فرموده اند که وقتی به نزد فرعون (که ادعای خدایی میکرد) رفتید با نرمی سخن بگوویید

اذْهَبا إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّنًا لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی. (طه: 43 و 44)

به سوی فرعون بروید که سرکشی کرده است. با او به آرامی و نرمی سخن بگویید، باشد که پند گیرد.

حالا سوال من از جناب حامد این است که ایا این دوست عزیز گناهی بزرگ تر از فرعون انجام داده که مستحق چنین برخوردی است؟
ایا ما بی گناه و معصوم و بی خطا هستیم که دیگران را به بی خردی و سیه اندیشی متحم کنیم؟

من به عنوان یک مسلمان از رفتار زننده ی شما خجالت زده شدم به شما توصیه میکنم اول به عنوان یک مسلمان اخلاقتان را عوض کنید بعد سعی کنید افکار دیگران را اصلاح کنید

سفارش اسلام به گشاده رویی و خوش اخلاقی و اینکه حسن خلق، رمز موفقیت انبیای الهی و مبلغان دینی است.

خداوند کریم، اخلاق نیکوی پیامبر را عنایتی از جانب خویش می داند و می فرماید:

فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ. (آل عمران:159)

در پرتو رحمت و لطف خدا، با آنان مهربان و نرم خو شده ای و اگر خشن و سنگ دل بودی، از گردت پراکنده می شدند.

بسیار رخ می داد که افراد، با قصد دشمنی و آزار دادن پیامبر خدا به حضور ایشان می رسیدند، ولی نه تنها به ایشان اهانت نمی کردند، بلکه با کمال صمیمیت، اسلام را می پذیرفتند و از آن پس، رسول اکرم محبوب و مراد آنان می شد.

sina178s;87438 نوشت:
با سلام
1 - تهمت ناروا زدن كار شماست كدام پاپ به كتابمقدس دستبرد زده است ؟ - سندي داريد ؟ اسمش را بگوئيد - كجاي كتابمقدس را عوض كرده است؟
2 - پاسخ به سوال و آيه دهيد نه اينكه ايات ديگري را كه كاملا بي ربط به آيات عدم معجزه حضرت محمد است كپي پست ميكنيد - در برابر همين چها ايه كه نوشتم پاسخ دهيد
3 - مستند به قران پاسخ بنويسيد نه اينكه فلاني گفته است فلانجا فلان شده است كه پدرش از فلان كسي شنيده كه فلاني در فلان جا داشته ميرفته و فلاني از قول فلاني اينگونه نقل كرده - من دليل از قران نوشتم دليل از قران ميخواهم - مگر اينكه شما قران را رد كنيد و بگوئيد بر عكس قران در فلان حديث يا روايت چنين آمده است

با سلام
جناب سینا اگر سخن علمی باشد به دل مینشیند!!
اما دوست گرامی اینکه ب
ه زور میخواهید چیزی را ثابت کنید که فایده نداره؟!!
این مال موقعی که ۴ تا آدمی سخنان شما را گوش کنند که هیچ چیز از ادیان نمیدانند!و همینطور از مسیحیت و در کل محقق نیستند!!؟
در همان لندن خودتان زیاد به این آدمها بر می خورید!!
نگاه کنید چه کسانی به کلیساها می ایند؟!!قصد توهین ندارم !منظورم از لحاظ درک و فهم نسبت به دین مسیح ع است !با یک جمله مغلطه آمیز مشکل تمام شبهات آنها را حل میکنند!!جمله ای خود شما بارها و بارها شنیده اید!
درست این جمله (امیدوارم که نور مسیح قلبت را روشن کند!)این است پاسخ بزرگ پاستور و شعبان و ....تا ....!:Sham:
دوست عزیز شما که مدعی تحریف شدن در کتاب مقدس نیستید به این ۲ سوال ساده من جواب دهید!!:Sham::Sham:
هرچند در تاپیک خودتان مفصل از شما خواستم اما جوابی دریافت نکردم و رنگ آمیزی را بهانه کردید !!
اما این ۲ سوال:


آیا شائول در یک سالگی پادشاه شد ؟

آیا شائول واقعا دو سال حکومت کرد!! ?

امیدوارم با برسی کامل جوابی دهید که در خور ذهن عزیزان این سایت باشد !! :Sham:
...

رضا;87947 نوشت:
ا سلام
1 - تهمت ناروا زدن كار شماست كدام پاپ به كتابمقدس دستبرد زده است ؟ - سندي داريد ؟ اسمش را بگوئيد - كجاي كتابمقدس را عوض كرده است؟
2 - پاسخ به سوال و آيه دهيد نه اينكه ايات ديگري را كه كاملا بي ربط به آيات عدم معجزه حضرت محمد است كپي پست ميكنيد - در برابر همين چها ايه كه نوشتم پاسخ دهيد
3 - [="red"]مستند به قران پاسخ بنويسيد[/] نه اينكه فلاني گفته است فلانجا فلان شده است كه پدرش از فلان كسي شنيده كه فلاني در فلان جا داشته ميرفته و فلاني از قول فلاني اينگونه نقل كرده - من دليل از قران نوشتم دليل از قران ميخواهم - مگر اينكه شما قران را رد كنيد و بگوئيد بر عكس قران در فلان حديث يا روايت چنين آمده است

سلام
طبق خواسته ی شما [="navy"]مستند بر قران مینویسم[/]

و این برای کسانی است که حقانیت قرآن کریم را به عنوان یک کتاب آسمانی پذیرفتهاند و این کتاب خبر از تحریف انجیل میدهد که

قرآن هم عقاید موجود در اناجیل مانند تثلیث و ابن لله بودن مسیح و... را انکار میکند و هم در [="green"]سوره مائده آیه 14[/] بیان می کند که

ب[="red"]خشی از انجیل واقعی، به وسیله مسیحیان به فراموشی سپرده شده است.
[/]

رضا;87947 نوشت:
با سلام
جناب سینا اگر سخن علمی باشد به دل مینشیند!!
اما دوست گرامی اینکه به زور میخواهید چیزی را ثابت کنید که فایده نداره؟!!
این مال موقعی که ۴ تا آدمی سخنان شما را گوش کنند که هیچ چیز از ادیان نمیدانند!و همینطور از مسیحیت و در کل محقق نیستند!!؟
در همان لندن خودتان زیاد به این آدمها بر می خورید!!
نگاه کنید چه کسانی به کلیساها می ایند؟!!قصد توهین ندارم !منظورم از لحاظ درک و فهم نسبت به دین مسیح ع است !با یک جمله مغلطه آمیز مشکل تمام شبهات آنها را حل میکنند!!جمله ای خود شما بارها و بارها شنیده اید!
درست این جمله (امیدوارم که نور مسیح قلبت را روشن کند!)این است پاسخ بزرگ پاستور و شعبان و ....تا ....!:sham:
دوست عزیز شما که مدعی تحریف شدن در کتاب مقدس نیستید به این ۲ سوال ساده من جواب دهید!!:sham::sham:
هرچند در تاپیک خودتان مفصل از شما خواستم اما جوابی دریافت نکردم و رنگ آمیزی را بهانه کردید !!
اما این ۲ سوال:

آیا شائول در یک سالگی پادشاه شد ؟

آیا شائول واقعا دو سال حکومت کرد!! ?

امیدوارم با برسی کامل جوابی دهید که در خور ذهن عزیزان این سایت باشد !! :sham:
...

با سلام
جناب اقاي رضا
اولا انتقاد من از رنگ آميزي شما پا برجاست - براي اينكه بهانه اي نداشته باشيد براي اخرين بار پاسخ ميدهم ولي اگر اين رويه را در بحث با من ادامه دهيد پاسخ نخواهم داد
دوم سوال شما
قبلا كاربر سايت رهگذر پاسخ شما را مفصل داده اند و نميخواهم از همان زاويه سخن بگويم - اما فرض كنيد اين تضادي كه شما كشف كرده ايد درست باشد
آيا تضاد نشانه و دليل تحريف است؟؟؟
فرض كنيد كسي دزدي كرده است و شما مچ او را بگيريد و بگوئيد آن فرد حرامزاده است و وقتي دليل و سند از شما خواسته شود بگويئد كه اگر حرام زاده نبود دزدي نميكرد - اگر چنين اتهامي به يك دزد بزنيد بايد به جرم افترا مجازات شويد
ايا هر دزدي حرامزاده است؟؟؟؟ آيا اين استدلال محكمه پسند است؟؟؟
شما ميتوانيد بگوئيد در كتابمقدس تضادي موجود است و بپرسيد دليل آن چيست- اما نميتوانيد بگوئيد تحريف شده است و در صورت چنين ادعايي بايد دليل تحريف و اصل متن مورد نظر خود را ارائه دهيد

تناقض و اختلاف در متن چه درست و چه نادرست دليل تحريف نيست - ادعاي هركدام سند و استدلال خاص خود را طلب ميكند

sina178s;87969 نوشت:
با سلام
جناب اقاي رضا
اولا انتقاد من از رنگ آميزي شما پا برجاست - براي اينكه بهانه اي نداشته باشيد براي اخرين بار پاسخ ميدهم ولي اگر اين رويه را در بحث با من ادامه دهيد پاسخ نخواهم داد
دوم سوال شما
قبلا كاربر سايت رهگذر پاسخ شما را مفصل داده اند و نميخواهم از همان زاويه سخن بگويم - اما فرض كنيد اين تضادي كه شما كشف كرده ايد درست باشد
آيا تضاد نشانه و دليل تحريف است؟؟؟
فرض كنيد كسي دزدي كرده است و شما مچ او را بگيريد و بگوئيد آن فرد حرامزاده است و وقتي دليل و سند از شما خواسته شود بگويئد كه اگر حرام زاده نبود دزدي نميكرد - اگر چنين اتهامي به يك دزد بزنيد بايد به جرم افترا مجازات شويد
ايا هر دزدي حرامزاده است؟؟؟؟ آيا اين استدلال محكمه پسند است؟؟؟
شما ميتوانيد بگوئيد در كتابمقدس تضادي موجود است و بپرسيد دليل آن چيست- اما نميتوانيد بگوئيد تحريف شده است و در صورت چنين ادعايي بايد دليل تحريف و اصل متن مورد نظر خود را ارائه دهيد

تناقض و اختلاف در متن چه درست و چه نادرست دليل تحريف نيست - ادعاي هركدام سند و استدلال خاص خود را طلب ميكند

با سلام
جناب سینا اینطور سخن گفتن همان برازنده ایمانداران شماست!!
اینکه مارا به جایی دیگری میفرستید عجیب است!!شما که بر کرسی پاسخ و دفاع از تحریفات کتاب مقدس نشسته اید!
شما در فهم کلمه تحریف مانده اید چگونه دم از این میزنید که کتابهای که سراسر تناقضات در آنها هست دور از تحریف میباشد !
با استناد به چه میگوید تحریف نشده ؟
با بازی با کلمات؟
خداوند متعال در قرآن مجید میفرماید: «وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلاَفاً كَثِیراً» (النساء82:)؛ اگر این كتاب از نزد غیر خدا بود هر آیینه در آن اختلاف فراوانی یافت میشد.
وجود تناقض در یك كتاب میتواند نشانه این باشد كه آن كتاب آسمانی نیست و یا حداقل مورد تحریف واقع شده است.:Sham::Sham::Sham:
دانشمندان مسیحی خود به وجود این تناقضات معترف اند، اما منشأ آن را اشتباه نسخه برداران می دانند و برخی از آنها را نیز توجیه میكنند.
جواب دهید به اینها :Sham::Sham:

یهوشافاط بتكده های روی تپه را خراب كرد یا خیر؟

چند مشاور پادشاه توسط نبوزردان دستگیر شدند: (5 عدد یا 7 عدد)


یهوهیاكین در چه روزی از زندان آزاد شد (بیست و هفتم ماه یا بیست و پنجم ماه)


مرگ هارون


داود چند سرباز دشمن به اسیری گرفت


این اشتباه از جانب خداوند است یا از جانب نسخه نویسان كتاب مقدس؟

1 داود چون این را شنید، همه سربازان اسرائیلی را جمع كرد و از رود اردن عبور كرده، به حیلام آمد. در آنجا با سربازان سوری وارد جنگ شد. ولی سوریها باز هم گریختند و داود و سربازانش هفتصد عرابه سوار و چهل هزار اسب سوار سوری را كشتند. (دوم سموئیل: 10) 17
2.... ولی سوریها باز هم گریختند و داود و سربازانش هفت هزار عرابه سوار و چهل هزار پیاده سوری را كشتند. (اول تواریخ: 19) 18



تعداد مردان جنگی مملكت اسراییل و یهودا چند نفر بود!


چند سال قحطی (سه سال یا هفت سال)


تعداد سرپرست كارگران حكومت سلیمان (550 یا) 250


گنجایش حوض خانه خدا چه قدر بود: (4000لیتر یا 6000 لیتر)


یهوهیاكین، چند ساله بود كه به پادشاهی رسید: (18 ساله یا 8 ساله)


چگونگی مرگ اخزیا


نسب حضرت مسیح (ع)

یكی از اشكالاتی كه به انجیل میشود بحث نسب نامه عیسی مسیح است در دو انجیل لوقا و متی نسب نامه حضرت عیسی ذكر شده و در هر دو عیسی فرزند داود شناخته میشود ولی در انجیل متی عیسی ناتان به داود می رسد و در انجیل لوقا از سلیمان به داود می رسد با وجود اینكه ناتان و سلیمان دو برادر بودند چگونه میشود یك نفر از نسل دو برادر با هم باشد؟
1. یسی پدر داود پیغمبر بود و داود پدر سلیمان بود. (متی 1: ) 6
2. پدر ناتان، داود بود. 32 پدر داود، عیسی بود. (لوقا 3: ) 31



چند روز بعد (شش یا هشت)

در اناجیل پس از نقل داستان غذا دادن عیسی به 5000 نفر با دو نقل متفاوت نقل میكنند كه چند؟ روز بعد عیسی در بالای كوهی با الیاس و موسی ملاقات كرد در اینكه این اتفاق ملاقات با موسی در كوه چند روز پس از غذا داده به 5000 نفر رخ داده دو انجیل لوقا و مرقس دو نقل متفاوت دارند.
1. شش روز بعد، عیسی با پطرس، یعقوب و یوحنا به بالای تپه ای رفت. كس دیگری در آنجا نبود. ناگاه صورت عیسی به طرز پرشكوهی شروع به درخشیدن كرد، 3 و لباسش درخشان و مثل برف سفید شد. (مرقس 9: ) 2
2. هشت روز پس از این سخنان، عیسی به همراه پطرس، یعقوب و یوحنا، بر فراز تپه ای برآمد تا دعا كند. 29 به هنگام دعا، ناگهان چهره عیسی نورانی شد و لباس و از سفیدی، چشم را خیره میكرد. (لوقا 9) 28:



پطرس عیسی را به چه كسانی انكار كرد.

اینجا را نگاه کنید این تصویر پیامبران در کتاب مقدس و در قرآن میباشد !!
ذهن کدام انسان حق جویی اینها را میپزیرد
خود نگاه کنید در این تاپیک

تصویر پیامبران در قرآن و کتاب مقدس

پیامبران در تورات چگونه معرفی میشوند ؟

تصویر دیگری از پیامبران در کتاب مقدس

ای کاش حداقل میگفتید که تحریف شده و توجیح میکردید
این است تصویر خدای یاد کرده در عهد عتیق
نگاه کنید

چهره خدادر عهد عتیق !!؟

تورا به عیسی مسیح ع دست بردارید از این همه دروغگویی و تحریفات و سخنان بچه گولزنک!!!

وجود تناقض در یك كتاب میتواند نشانه این باشد كه آن كتاب آسمانی نیست و یا حداقل مورد تحریف واقع شده است

با سلام
دوست عزيز
جناب رضا
در متن تاپيك آيا كتابمقدس تحريف شده است ؟ توضيح داده ام كه انجيل و تورات و هيچ كتابديگري آسماني نيست - شما اصرار داريد بگوئيد اين كتب آسماني هستند و ثابت كنيد تحريف شده اند
بار ديگر و براي آخرين بار تكرار ميكنم
1 - هيچ كتابي آسماني نيست - نه تورات و نه انجيل و نه هيچ كتابديگر - اين اعتقاد درون ديني شماست كه به كتاب آسماني ايمان داريد و شما هستيد كه بايد پاسخگو باشيد و نه من
2 - اگر شما معتقد به تحريف هستيد بايد سندي ارائه كنيد كه شامل اصل اين كتب باشد و بتوان متن فعلي را با متن اصلي مطابقت داد و موارد اختلاف را داوري كرد
3 - حال هر چه قدر دلتان ميخواهد نقاشي كنيد و متن را رنگ آميزي كنيد - اينكه رنگ آميزي كرديد دليلي است كه يا متن مرا نمي خوانيد و يا اينكه حداقل احترام را به مخاطب خود نداريد
ياد آوري - در متن پست قبلي يك اسم غلط تايپ شده است - كاربر سوسمي و توانگر بودند كه به اشتباه رهگذر نوشته شده است

جناب sina178s کسی که خواب است را میشود بیدار کرد اما کسی که خودش را به خواب زده هرگز...

این گونه که من متوجه شدم شما در سایت های دیگر هم چنین فعالیت هایی داشته اید و چنین سوال هایی را مطرح نموده اید. برای مثال:

http://forum.msadra.ir/thread-1241.html

به نظر شما مشکل از کجاست که در هیچ سایتی نتوانستید قانع بشوید؟؟؟ ایا پاسخگوها و کارشناسان نمیتوانند دلیل قانع کننده ای بیاورند یا مشکل از شماست که بدون اعتنا و تفکر به پاسخ ها فقط و فقط روی عقاید خود با تعصب پا فشاری میکنید؟؟!!!

با سلام
خوشحالم كه توانستم شما را بشناسم
و خوشحالم كه ادرس اين سايت را شما گذاشتيد
و خوشحالم كه قبول كرديد در هيچ سايتي كارشناسان شما نتوانستند با استدلال و منطق پاسخ دهند
و خوشحالم كه در منطق شما افشاري بر عقايد درست و منطقي برابر تعصب است
و خوشحالم كه شما هم كه با مطالعه اين همه مطلب در اين سايتها - تجاهل ميكنيد و سوال تكراري و با شناسه جديد ميفرستيد زحمت پاسخ به سوالتان را بر اين حقير معاف كرديد

sina178s;88061 نوشت:
1 - هيچ كتابي آسماني نيست - نه تورات و نه انجيل و نه هيچ كتابديگر - اين اعتقاد درون ديني شماست كه به كتاب آسماني ايمان داريد و شما هستيد كه بايد پاسخگو باشيد و نه من

با سلام به شما دوستان
دوست عزيز درست است كه عده اي از مسيحيان انجيل را وحياني نمي دانند اما عده اي هم هستند كه انجيل را وحياني مي دانند لذا خيلي هم درون ديني نيست:

شورای نخست واتیکان، باور کاتولیک‌ها در عصر جدید درباره کتاب مقدس را چنین بیان کرد:
”... این کتاب‏ها چون با الهام از روح‏القدس نگاشته شده‏اند، مى‏توان گفت نویسنده آن‌ها خداوند است.“ (هیک، همان: ص120) ماورودس این نوع وحی را مدل مبتنی بر گفت و شنود می‌نامد. در این مدل، فرض آن است که خداوند از رهگذر سخن گفتنِ با ما، خود را بر ما مکشوف می‌سازد. (پترسون و دیگران، 1376: ص490)

قاموس کتاب مقدس در باب نگرش زبانی مى‏نویسد:
کلام خداوند بر انبیا و رسلى نازل شده است که ایشان نیز بنابر اصطلاح لغات بنى‏نوع بشر بر آن وحى مقدس متکلم شدند و وحى مسطور را یا خود نبى و رسول بنفسه مى‏نوشت و یا به کاتب دیگر رجوع مى‏فرمود. (هاکس، 1377: مدخل کتاب مقدس)
.

sina178s;88093 نوشت:
ا سلام خوشحالم كه توانستم شما را بشناسم و خوشحالم كه ادرس اين سايت را شما گذاشتيد و خوشحالم كه قبول كرديد در هيچ سايتي كارشناسان شما نتوانستند با استدلال و منطق پاسخ دهند و خوشحالم كه در منطق شما افشاري بر عقايد درست و منطقي برابر تعصب است و خوشحالم كه شما هم كه با مطالعه اين همه مطلب در اين سايتها - تجاهل ميكنيد و سوال تكراري و با شناسه جديد ميفرستيد زحمت پاسخ به سوالتان را بر اين حقير معاف كرديد

خوشحالم که انقدر شما را خوشحال کردم!!!!
کارشناسان نمیتوانند پاسخگو باشند یا شمابه دلیل منطقی که دارید نمیتواند هیچ کسی قانعتان کند!!
دوست عزیز پافشاری و لجبازی کار راحتی هست
باور نمیکنید؟؟؟
حاضرم تاپیک جدیدی بزنم با این موضوع : ((امروز شب است!!!))
انوقت هر کارشناس و دانشمند و فیلسوف و... بیارند تا من را قانع کنند من فقط حرف خودم را میزنم! (مثل الان شما)
پس فکر نکنید خیلی توانا هستید که هیچ گاه قانع نمیشوید چون هر کس با هر دینی منطق شما را ببیند پی به شخصیتتون میبرد

sina178s;88061 نوشت:
2 - اگر شما معتقد به تحريف هستيد بايد سندي ارائه كنيد كه شامل اصل اين كتب باشد و بتوان متن فعلي را با متن اصلي مطابقت داد و موارد اختلاف را داوري كرد

با سلام مجدد
دوست عزيز اين مسأله صرفا ادعاي مسلمانان نيست، بلكه متفكران وانديشمندان مسيحي بر اين مسأله اذعان دارند. يكي از علل پيدايش «پروتستانتيزم» همين مسأله بوده است.

اعتبار کتاب مقدس در گذشته و حال مورد انتقاد شدید اندیشمندان بسیاری قرار گرفته است. گزارش های تاریخی نشان می دهد که در قرون ابتدایی مسیحیت نیز برخی منتقدان معتقد به تحریف و تبدیل کتاب مقدس بودند. در قرن نوزدهم میلادی، مباحث انتقادی مربوط به کتاب مقدس وارد مرحله ی جدیدی شد. برخی منتقدان قرن نوزدهم تحت تأثیر دیدگاه های لیبرال در الهیات، به نقد متون مقدس پرداختند. بولتمان (1876 ـ 1884 . م) که بزرگ ترین متخصص عهد جدید در قرن بیستم لقب یافته است، در اثر مهم خود، تاریخ سنت هم نظر (1921. م) به ارزیابی کتاب مقدس می پردازد. از نظر او، بسیاری از سخنان مکتوب عیسی (ع) گفته های خود او نیست، بلکه محصول حیات جوامع اولیه مسیحی به شمار می آید.(1)

آدولف فون هارناک، مورخ توانای قرن نوزدهم و بزرگ ترین متخصص آثار پدران در عصر خود، در مجموعه ی سه جلدی تاریخ اصول ایمان که بین سال های 1886 تا 1889 به نگارش درآمد، این باور را مطرح کرد که انجیل تحت تأثیر فلسفه ی یونان تغییر یافته است. وی در پی آن بود که تاریخ فرآیند یونانی شدن مسیحیت را نشان دهد. از نظر او، مذهب ساده ی عیسی (ع)، به ویژه به واسطه ی تعالیم پولس به مذهبی در مورد عیسی (ع) تغییر یافته و به اصل ایمانی تجسم خدای پدر تبدیل شده است.(2) نوسازی روز افزون روایت انجیل به نفع الوهیت عیسی (ع) مورد تأکید کانیبیِر و گوگِل نیز قرار گرفته است.(3) هورن نیز در جلد چهارم از کتابی که در سال 1882 به رشته تحریر درآورد به غلط بودن تاریخ تألیف اناجیل اشاره می کند.(4)

وی معتقد است پدران اولیه روایات موهوم را در مورد زمان تألیف اناجیل تصدیق کردند و علمای متأخر نیز برای حفظ احترام آنان روایات و مکتوباتشان را قبول کردند. این روایات راست و دروغ از کتابی به کتاب دیگر منتقل و پس از گذشت زمان، تصحیح و نقد آن مشکل و ناممکن شد.(5)

جان الدر، مبشر آمریکایی کتاب مقدس که خود از مسیحیان معتقد به کتاب مقدس است، در کتاب خود می نویسد: «در ویرانه های اکسیر هنیکوس دو برگ پاپیروس به دست آمده که حاوی عباراتی است که به مسیح (ع) نسبت داده می شود ولی بیشتر این سخنان با آنچه در عهد جدید می خوانیم، متفاوت است.»(6)

«بسیاری از رهبران مسیحی، همچون ویلبرفورس اسقف انگلیسی، معتقدند که پس از کِنسیل (مجمع نیقیه) زمینه ی تغییرات زیادی در رسالات کانن برای انطباق با کلیسا داده شد. پروفسور نستله می نویسد که در این زمان برای انجام این تصحیح صاحب نظرانی را به نام مصححین برگزیدند تا عهد جدید را بر طبق نظریات کلیسا ترسیم کنند.»(7)

برخی از محققان، همچون روبرتسون، معتقدند که انجیل مرقس پس از انتشار رساله دوازده حواری، که مخالف نظریات پولس تنظیم شده بود، برای تقویت جبهه ی پولسیان تصنیف شد. در انجیل مرقس، عیسی (ع) روح انقلابی خود را از دست می دهد ... او حتی بهترین شاگرد خود، پطرس را آن قدر نادان می یابد که او را شیطان و دارای افکار ناپسند می خواند. عیسی (ع) در این انجیل شریعت یهودیان را نفی می کند و مانند پولس به شعایر آنان بی اعتنا می شود ... برخلاف نظر برخی که مرقس را مترجم پطرس می دانند، نویسنده ی این انجیل را بیشتر می توان از همفکران پولس دانست که نه اهل فلسطین بود و نه به جغرافیای آن آشنایی داشت.(8)

وجود نسخه های متعددی از اناجیل و رساله ها که هر کدام نیز طرفدارانی داشت، زمینه ی تأمل بیشتر در چگونگی معتبر شمرده شدن کتاب مقدس را فراهم می سازد.

آدام کلارک از محققان مسیحی می نویسد: « این مسئله ثابت شده است که اناجیل دروغین زیادی در قرون اول مسیحیت رایج بوده است و بسیاری از این وقایع دروغین لوقا را بر آن داشت که انجیلش را تحریر کند. نام بیش از هفتاد عدد از این اناجیل دروغین یافت شده است که قسمت هایی از این اناجیل هنوز باقی است و فابریسیوس، این اناجیل را جمع آوری و در سه جلد منتشر کرد. در برخی از این اناجیل بر وجوب اطاعت از شریعت موسوی و لزوم ختان تأکید شده است.»(9) این نکته بر وجود اختلافات فراوان در جامعه ی مسیحی اولیه بر سر رجوع به اناجیل مختلف و عدم اتفاق نظر بر اعتبار اناجیل خاص دلالت می کند. گزارش های متعدد دانشمندان مسیحی از تحولات صدر اول مسیحیت نیز حکایت از تحریف احتمالی کتب دارد: «یوسی بیل در کتاب 25، از جلد ششم تاریخ خود می نویسد: اوریجن (متولد 185. م) در مجلد پنجم از انجیل یوحنا گفته است که پولس، به هیچ کلیسایی مطلب ننوشت و آنچه به برخی کلیساها نوشت دو یا چهار سطر بیشتر نبوده است.»(10)

«در قرن دوم طرفداران مارسیون از میان اناجیل، انجیل لوقا را قبول داشتند، اما انجیلی که مورد اعتماد آنان بود با انجیل لوقایی که امروزه رایج است متفاوت بود.»(11)


ادامه دارد...

ادامه بحث:

تا قرن سوم میلادی، انجیل یوحنا مورد تقدیس عمومی قرار نگرفته بود. گروه زیادی از رهبران کلیسا، مانند اپیفانوس، که به فرقه ی سینوپتیکر موسوم بودند، انجیل یوحنا را مردود می دانستند ایرنئوس از بزرگ ترین مدافعان این انجیل بود و بالاخره پافشاری وی مورد توجه کلیسا قرار گرفت و در قرن چهارم میلادی تأیید عمومی را به دست آورد.(12)

فرقه ابیّون، که از مسیحیان قرن اول میلادی بودند، تنها انجیل متّی را قبول داشتند و اناجیل دیگر را به رسمیت نمی شناختند اما انجیلی که در دست آنها بود با انجیلی که پس از ظهور کنسانتین رایج شد، متفاوت بود.(13)

لوسیان، دانشمند و محقق بزرگ، کتاب سپتواجنت را مورد تجدید نظر قرار داد و بسیاری از تغییراتی که به هنگام ترجمه به یونانی در اناجیل پیدا شده بود از میان برد و چهار انجیلی که به نظر او اناجیل واقعی بودند به وجود آورد، این اناجیل غیر از اناجیلی است که کلیسای پولسی پذیرفته است.(14) شیلسوس در کتاب خطاب حقیقی، نصاری را مورد سرزنش قرار داده، می گوید: «آنان با اناجیل بازی کردند. آنچه را امروز نوشته بودند فردای آن روز محو می کردند.» در سال 384 میلادی، پاپ داماسیوس دستور داد ترجمه ای از عهد قدیم و جدید به خط لاتینی بنویسند تا در کلیسا صورت قانونی داشته باشد.

تیودوسیوس پادشاه هم از خصومت هایی که بین روحانیون نصاری متداول شده بود خاطری سخت رنجیده داشت. بالاخره ترجمه ی نامبرده که موسوم به ترجمه ی وولگانا بود خاتمه یافت و مؤلف آن چنین اظهار داشت: «ما پس از آن که آن را با عده ای از نسخ یونانی قدیم مقابله کردیم ترتیبش دادیم؛ یعنی آنچه را مغایر با معنی بود تنقیح کرده، باقی را به حال خود گذاشتیم.» این ترجمه را مجمع تریدنتینی در سال 1546، پس از یازده قرن از تاریخ ترجمه، به رسمیت شناخت. سپس سیستوس پنجم در سال 1590 آن را تخطئه کرد و دستور داد نسخ جدیدی طبع کنند. پس از او، کلیمنضوس هشتم نسخه ی دومی را تخطئه کرد و فرمان داد تا آن را پس از تنقیح مجدداً طبع کنند. انجیل های چهارگانه ای که اکنون نزد کاتولیک ها متداول است، همان است.(15)

نتیجه آن که: مصونیت کتاب مقدس، نه در گذشته و نه در حال، مورد اتفاق نظر کارشناسان نبوده است و تنها تعبد در برابر آرای شوراها و رهبران کلیسایی است که به فرد مسیحی در مورد کتاب مقدس آرامش می بخشید.(16)

پاورقي: 1 . تونی لین، تاریخ تفکر مسیحی، ص 446.
2 . همان، ص 387.

3 . آرچیبالد رابرتسون، عیسی اسطوره یا تاریخ، ص 71.

4 . فیلیسین شاله و ارنست رنان نیز از دانشمندانی هستند که به بیان تحریف کتاب مقدس پرداخته اند. (فیلیسین شاله، تاریخ کوچکی از مذاهب بزرگ، محمد حسین کاشف الغطا، انجیل و مسیحیت، ص 20.)

5 . سید محمد رشید رضا، تفسیر المنار، ج 6، ص 36.

6 . جان الدر، باستان شناسی کتاب مقدس، ص 109.

7 . جلال الدین آشتیانی، تحقیقی در دین مسیح، ص 86.

8 . همان، ص 58. 9 . رحمة الله هندی، اظهار الحق، ص 170.

10 . محمد صادق فخر الاسلام، انیس الاعلام، ص 146.

11 . تفسیر المنار، ج 6، ص 36.

12 . جلال الدین آشتیانی، تحقیقی در دین مسیح، ص 73.

13 . تفسیر المنار، ج 6، ص 36.

14 . احمد بهشتی، عیسی پیام آور اسلام، ص 105.

15 . سید محمد حسین طباطبائی، ترجمه ی تفسیر المیزان، ج 3، ص 524، به نقل از تفسیر الجواهر، جزء دوم، ص 121.
16 . محمد رضا زیبائی نژاد، مسیحیت شناسی مقایسه ای، ص 185 – 188.
.

عمار;88124 نوشت:
با سلام به شما دوستان
دوست عزيز درست است كه عده اي از مسيحيان انجيل را وحياني نمي دانند اما عده اي هم هستند كه انجيل را وحياني مي دانند لذا خيلي هم درون ديني نيست:

شورای نخست واتیکان، باور کاتولیک‌ها در عصر جدید درباره کتاب مقدس را چنین بیان کرد:
”... این کتاب‏ها چون با الهام از روح‏القدس نگاشته شده‏اند، مى‏توان گفت نویسنده آن‌ها خداوند است.“ (هیک، همان: ص120) ماورودس این نوع وحی را مدل مبتنی بر گفت و شنود می‌نامد. در این مدل، فرض آن است که خداوند از رهگذر سخن گفتنِ با ما، خود را بر ما مکشوف می‌سازد. (پترسون و دیگران، 1376: ص490)

قاموس کتاب مقدس در باب نگرش زبانی مى‏نویسد:
کلام خداوند بر انبیا و رسلى نازل شده است که ایشان نیز بنابر اصطلاح لغات بنى‏نوع بشر بر آن وحى مقدس متکلم شدند و وحى مسطور را یا خود نبى و رسول بنفسه مى‏نوشت و یا به کاتب دیگر رجوع مى‏فرمود. (هاکس، 1377: مدخل کتاب مقدس)
.

با سلام
دوست عزيز
لطفا مغلطه نفرمائيد - در تاپيك تقدس كتب ديني كه در همين سايت گذاشتم به اين موضوع به طور كامل پرداخته بودم كه مدير سايت آن را حذف كردند - با اين حال در سايت اسك قران موجود است لطفا مطالعه فرمائيد
با اين حال بطور خلاصه - در مسيحيت به جز چند مورد خاص نظير بشارت تولد مسيح به مريم كه توسط جبرائيل داده ميشود ما چيزي شبيه به وحي به سنخي كه در قران است نداريم
الهامي بودن كتب در مسيحيت بسيار نزديك به نظريه دكتر سروش است كه در باره قران بيان شده است كه البته با برخورد بسيار حذفي از طرف علماي شيعه قرار گرفت
الهامي بودن به معني وحي نيست - وحي در ادبيات اسلامي سخن و نقل قول مستقيم خداست و هيچ اراده و جايگاه انساني در متن براي انسان نيست - اين در كتابمقدس وجود ندارد - علاوه بر آن سخن اصلي ما اين است كه كتابي به عنوان تورات يا انجيل به موسي و عيسي نازل نشده است
نويسنده كتاب تورات موسي نيست و نويسنده اناجيل اربعه هم عيساي مسيح نيست

اما سند معتبري كه در اثبات تحريف ميتواند موثر و محكمه پسند باشد اين است كه شما به عنوان مدعي اصل تحريف نشده را عرضه كنيد
اينكه كسي چنين نظر داده يا آن يكي چنين فكر ميكرده است اعتبار علمي ندارد - كما اينكه اگر در مورد قران نيز ما شهادت عمرابن الخطاب يا عايشه ام المومنين را بياوريم كه يكي يار و صحابي و معتمد و جانشين حضرت بود و آن ديگري ام المومنين - همسر سوگلي و معتمد و مورد علاقه حضرت و كاتب وحي كه ايه هايي متعدد در تطهير او در قران موجود است بياوريم شما نخوايد پذيرفت

sina178s;88142 نوشت:
با سلام

اما سند معتبري كه در اثبات تحريف ميتواند موثر و محكمه پسند باشد اين است كه شما به عنوان مدعي اصل تحريف نشده را عرضه كنيد
اينكه كسي چنين نظر داده يا آن يكي چنين فكر ميكرده است اعتبار علمي ندارد -


با سلام و احترام
مسأله تحریف صرفا ادعاي مسلمانان نيست، بلكه متفكران وانديشمندان مسيحي بر اين مسأله اذعان دارند. يكي از علل پيدايش «پروتستانتيزم» همين مسأله بوده است. مارتین لوتر در مواردی به آن اشاره کرده است. در اين‏باره توجه به چند نكته لازم است:
الف) وجود مطالب تناقض‏آميز در اين متون بهترين گواه غير الهي بودن آن مطالب است.
ب ) اساسا در ميان انديشمندان غربي متون كتاب مقدس وحي ملفوظ نيستند، بلكه تجربه ديني حواريون است كه احتمالاً پس از قرن‏ها به نگارش در آمده است.
ج ) تحقيقات زبان‏شناختي نشان مي‏دهد بسياري از الفاظ به كار رفته در متون مقدس، تا قرن‏ها پس از زمان حضرت عيسي(ع) رايج نبوده و نشان مي‏دهد اين مطالب ربطي به ايشان نداشته است.

hedi;87932 نوشت:
حالا سوال من از جناب حامد این است که ایا این دوست عزیز گناهی بزرگ تر از فرعون انجام داده که مستحق چنین برخوردی است؟ ایا ما بی گناه و معصوم و بی خطا هستیم که دیگران را به بی خردی و سیه اندیشی متحم کنیم؟ من به عنوان یک مسلمان از رفتار زننده ی شما خجالت زده شدم به شما توصیه میکنم اول به عنوان یک مسلمان اخلاقتان را عوض کنید بعد سعی کنید افکار دیگران را اصلاح کنید سفارش اسلام به گشاده رویی و خوش اخلاقی و اینکه حسن خلق، رمز موفقیت انبیای الهی و مبلغان دینی است. خداوند کریم، اخلاق نیکوی پیامبر را عنایتی از جانب خویش می داند و می فرماید: فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ. (آل عمران:159) در پرتو رحمت و لطف خدا، با آنان مهربان و نرم خو شده ای و اگر خشن و سنگ دل بودی، از گردت پراکنده می شدند. بسیار رخ می داد که افراد، با قصد دشمنی و آزار دادن پیامبر خدا به حضور ایشان می رسیدند، ولی نه تنها به ایشان اهانت نمی کردند، بلکه با کمال صمیمیت، اسلام را می پذیرفتند و از آن پس، رسول اکرم محبوب و مراد آنان می شد.

[=&quot]سلام
[=&quot]جوابتون اینه :

من به تازگی عضو این سایت شدم
[=&quot]
بزودی متوجه خیلی چیزها میشین من خیلی خوشبینانه تر از شما وارد شدم . اما الان می بینم بعضی ها به نام گفتگو صرفا در حال نشر افکار سیاه خودشون هستن . طرف ما یک مسیحی سه گانه پرسته . که نه تنها اهل گفتگو نیست بلکه اهل هتاکی و لجاجت بی منطقه . اگر پستهای مختلفی که ایشون نوشته ببینید متوجه مطلب میشید
.
او افتخارش اینه که کسی نتونسته اورا قانع کنه خوب افتخار خوبی برای دیوانگان هم هست که کسی نمی تونه به اونها عقل بده . خدا می تونه که نکرده .
:Gol:

قدم ششم

تکون بشری اما غیر عادی مسیح ع



ذلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ (34) ما كانَ لِلَّهِ أَنْ يَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحانَهُ إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (35)

ترجمه:

34- اينست عيسى بن مريم، گفتار حقى كه در آن ترديد مى‏كنند.

35- هرگز براى خدا شايسته نبود فرزندى انتخاب كند، منزه است او، هر گاه چيزى را فرمان دهد مى‏گويد: موجود باش! آن هم موجود مى‏شود.

تفسير:

مگر فرزند براى خدا ممكن است؟!

بعد از آنكه قرآن مجيد در آيات گذشته ترسيم بسيار زنده و روشنى از ماجراى تولد حضرت مسيح ع كرد به نفى خرافات و سخنان شرك‏آميزى كه در باره عيسى گفته‏اند پرداخته چنين مى‏گويد:" اين است عيسى بن مريم" (ذلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ).

مخصوصا در اين عبارت روى فرزند مريم بودن او تاكيد مى‏كند تا مقدمه‏اى باشد براى نفى فرزندى خدا.

و بعد اضافه مى‏نمايد:" اين قول حقى است كه آنها در آن شك و ترديد كرده‏اند" و هر يك در جاده‏اى انحرافى گام نهاده (قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ

يَمْتَرُونَ‏

) «1».

اين عبارت در حقيقت تاكيدى است بر صحت تمام مطالب گذشته در مورد حضرت مسيح ع و اينكه كمترين خلافى در آن وجود ندارد.

اما اينكه قرآن مى‏گويد: آنها در اين زمينه در شك و ترديد هستند، گويا اشاره به دوستان و دشمنان مسيح ع يا به تعبير ديگر مسيحيان و يهوديان است، از يك سو گروهى گمراه در پاكى مادر او شك و ترديد كردند، و از سوى ديگر گروهى در اينكه او يك انسان باشد اظهار شك نمودند، حتى همين گروه نيز به شعبه‏هاى مختلف تقسيم شدند بعضى او را صريحا فرزند خدا دانستند (فرزند روحانى و جسمانى، حقيقى نه مجازى!!) و به دنبال آن مساله تثليث و خدايان سه‏گانه را به وجود آوردند.

بعضى مساله تثليث را از نظر عقل نامفهوم خواندند و معتقد شدند كه بايد تعبدا آن را پذيرفت و بعضى براى توجيه منطقى آن به سخنان بى‏اساسى دست زدند، خلاصه همه آنها چون نديدند حقيقت- يا چون نخواستند حقيقت- ره افسانه زدند «2»! در آيه بعد با صراحت مى‏گويد:" هرگز براى خدا شايسته نبود فرزندى انتخاب كند او منزه و پاك از چنين چيزى است" (ما كانَ لِلَّهِ أَنْ يَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحانَهُ)

. بلكه او هر گاه چيزى را اراده كند و فرمان دهد به آن مى‏گويد: موجود باش آن نيز موجود مى‏شود" (إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ).

اشاره به اينكه: دارا بودن فرزند- آن چنان كه مسيحيان در مورد خدا مى‏پندارند- با قداست مقام پروردگار سازگار نيست، از يك سو لازمه آن جسم بودن و از سوى ديگر محدوديت، و از سوى سوم نياز، و خلاصه خدا را از مقام قدسش زير چتر قوانين عالم ماده كشيدن و او را در سرحد يك موجود ضعيف و محدود مادى قرار دادن است.

خداوندى كه آن قدر قدرت و توانايى دارد كه اگر اراده كند هزاران عالم همانند اين عالم پهناورى كه در آن وجود داريم با يك فرمان و اشاره‏اش تحقق خواهد يافت، آيا اين شرك و انحراف از اصول توحيد و خداشناسى نيست كه ما او را همانند يك انسان داراى فرزند بدانيم آن هم فرزندى كه در رتبه پدر است و هم‏طراز او! تعبير" كُنْ فَيَكُونُ" كه در هشت مورد از آيات قرآن آمده است ترسيم بسيار زنده‏اى از وسعت قدرت خدا و تسلط و حاكميت او در امر خلقت است، تعبيرى از فرمان" كن" كوتاهتر تصور نمى‏شود و نتيجه‏اى از" فيكون" وسيعتر و جامعتر به نظر نمى‏رسد، مخصوصا با توجه به" فاء تفريع" كه فوريت را در اينجا مى‏رساند، حتى فاء تفريع در اينجا به تعبير فلاسفه دليل بر تاخر زمانى نيست، بلكه همان تاخر رتبى يعنى ترتب معلول بر علت را بيان مى‏كند (دقت كنيد).

نفى فرزند يعنى نفى هر گونه نياز از خدا.

اصولا چرا موجودات زنده نياز به فرزند دارند؟ جز اين است كه عمرشان

. بلكه او هر گاه چيزى را اراده كند و فرمان دهد به آن مى‏گويد: موجود باش آن نيز موجود مى‏شود" (إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ).

اشاره به اينكه: دارا بودن فرزند- آن چنان كه مسيحيان در مورد خدا مى‏پندارند- با قداست مقام پروردگار سازگار نيست، از يك سو لازمه آن جسم بودن و از سوى ديگر محدوديت، و از سوى سوم نياز، و خلاصه خدا را از مقام قدسش زير چتر قوانين عالم ماده كشيدن و او را در سرحد يك موجود ضعيف و محدود مادى قرار دادن است.

خداوندى كه آن قدر قدرت و توانايى دارد كه اگر اراده كند هزاران عالم همانند اين عالم پهناورى كه در آن وجود داريم با يك فرمان و اشاره‏اش تحقق خواهد يافت، آيا اين شرك و انحراف از اصول توحيد و خداشناسى نيست كه ما او را همانند يك انسان داراى فرزند بدانيم آن هم فرزندى كه در رتبه پدر است و هم‏طراز او! تعبير" كُنْ فَيَكُونُ" كه در هشت مورد از آيات قرآن آمده است ترسيم بسيار زنده‏اى از وسعت قدرت خدا و تسلط و حاكميت او در امر خلقت است، تعبيرى از فرمان" كن" كوتاهتر تصور نمى‏شود و نتيجه‏اى از" فيكون" وسيعتر و جامعتر به نظر نمى‏رسد، مخصوصا با توجه به" فاء تفريع" كه فوريت را در اينجا مى‏رساند، حتى فاء تفريع در اينجا به تعبير فلاسفه دليل بر تاخر زمانى نيست، بلكه همان تاخر رتبى يعنى ترتب معلول بر علت را بيان مى‏كند (دقت كنيد).

نفى فرزند يعنى نفى هر گونه نياز از خدا.

اصولا چرا موجودات زنده نياز به فرزند دارند؟ جز اين است كه عمرشان

محدود است و براى آنكه نسل آنها منقرض نشود و حيات نوعى آنها ادامه يابد بايد فرزندانى از آنها متولد گردد؟

و از نظر اجتماعى، نياز كارهاى دستجمعى به نيروى انسانى بيشتر سبب مى‏شود كه انسان علاقه به فرزند داشته باشد.

به علاوه نيازهاى عاطفى و روانى و از بين بردن، وحشت تنهايى او را به اين كار دعوت مى‏نمايد.

ولى آيا در مورد خداوندى كه ازلى و ابدى است و قدرتش بى‏نهايت است و مساله نياز عاطفى و غير آن در ذات پاكش اصلا راه ندارد اين امور تصور مى‏شوند؟

آيا جز اين است كسانى كه براى خدا فرزندى قائل شدند او را با مقياس وجود خود سنجيده‏اند و در او همان ديده‏اند كه در خود ديده‏اند در حالى كه" هيچ چيز ما همانند خدا نيست" (لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ) «1».

يك نكته مهم تاريخى پيرامون نخستين هجرت‏

نخستين هجرتى كه در اسلام واقع شد هجرت گروه قابل ملاحظه‏اى از مسلمانان اعم از زن و مرد به سرزمين حبشه بود آنها براى رهايى از چنگال مشركان قريش و تشكل و آمادگى هر چه بيشتر براى برنامه‏هاى آينده اسلامى مكه را به قصد حبشه ترك گفتند، و همانگونه كه پيش‏بينى مى‏كردند در آنجا توانستند در آرامش زندگى كنند و به برنامه‏هاى اسلامى و خودسازى بپردازند.

اين خبر به گوش سران قريش در مكه رسيد، آنها اين مساله را زنگ خطرى براى خود دانستند و احساس كردند كه" حبشه" پناهگاهى خواهد

بود براى مسلمانان و شايد پس از قوت و قدرت به مكه باز گردند و مشكلات عظيمى براى آنها فراهم سازند.

پس از مشورت قرارشان بر اين شد كه دو نفر از مردان فعال قريش را انتخاب كرده به سوى" نجاشى" بفرستند، تا خطرات وجود مسلمانان را در آنجا براى نجاشى تشريح كنند، و آنها را از اين سرزمين مطمئن و آرام بيرون نمايند.

" عمرو بن عاص" و" عبد اللَّه ابن ابى ربيعه" را با هداياى فراوانى براى نجاشى و فرماندهان بزرگ لشكر او به آنجا گسيل داشتند.

" ام سلمه" همسر پيامبر ص مى‏گويد: هنگامى كه ما وارد سرزمين حبشه شديم با حسن رفتار نجاشى روبرو گشتيم، هيچ محدوديت مذهبى نداشتيم، كسى ما را آزار نمى‏كرد اما قريش پس از آگاهى از اين مساله و فرستادن دو نفر با هداياى فراوان به آنها دستور داده بودند كه پيش از ملاقات با شخص نجاشى با فرماندهان بزرگ ملاقات كرده و هداياى آنها را به آنها بدهند، سپس هداياى نجاشى را به او تقديم دارند و تقاضا كنند كه مسلمين را بى‏آنكه سخنى با آنها گفته شود به آنان تسليم كنند! آنها اين برنامه را با دقت اجراء كردند و به فرماندهان نجاشى قبلا چنين گفتند: گروهى از جوانان ابله به سرزمين شما پناهنده شدند اينها از دين و آئين خود فاصله گرفته و در دين شما هم وارد نشده‏اند دين تازه‏اى بدعت گزارده‏اند كه براى ما و شما ناشناخته است.

اشراف قريش ما را به حضور شما فرستاده‏اند تا شر آنها را از اين كشور كوتاه كنيم و به سوى قوم خودشان باز گردانيم.

آنها از فرماندهان قول گرفتند كه هر گاه نجاشى با آنها مشورت كند آنها اين نظريه را تاييد كنند و بگويند قوم آنها از وضع آنها آگاهترند.

سپس آنها به حضور نجاشى بار يافتند و كلمات فريبنده خود را گفتند.

اين برنامه به خوبى پيش مى‏رفت و اين سخنان فريبنده با آن هداياى فراوان سبب شد كه اطرافيان نجاشى نيز آنها را تصديق كردند.

ناگهان و رق برگشت نجاشى سخت خشمگين شد و گفت: به خدا سوگند من چنين كارى را نخواهم كرد، اينها جمعيتى هستند كه به من پناهنده شده‏اند و كشور مرا بر كشورهاى ديگر به خاطر امنيتش ترجيح داده‏اند، تا از آنها دعوت نكنم و تحقيق ننمايم هرگز به اين پيشنهاد شما عمل نخواهم كرد.

اگر واقعا همانگونه است كه اينها مى‏گويند آنها را به اين دو مى‏سپارم و اخراجشان مى‏كنم و گرنه در پناه محبت من بايد به خوبى زندگى كنند.

" ام سلمه" مى‏گويد: نجاشى به سراغ مسلمانان فرستاد، آنها با يكديگر مشورت كردند كه چه بگويند؟ تصميمشان بر اين شد، واقعيت امر را بگويند و دستورات پيامبر ص و برنامه اسلام را شرح دهند، هر آنچه باداباد!.

آن روز كه براى اين دعوت تعيين شده بود روز عجيبى بود بزرگان و علماى مسيحى در حالى كه كتب مقدس را در دست داشتند به اين مجلس دعوت شده بودند.

" نجاشى" رو به مسلمانان كرد، پرسيد: اين چه دينى است كه شما از قوم خود جدا شده‏ايد و در آئين ما نيز داخل نشده‏ايد؟

" جعفر بن ابى طالب" زبان به سخن گشود و گفت: اى ملك! ما جمعى بوديم در جاهليت و بى‏خبرى به سر مى‏برديم بتها را مى‏پرستيديم، از گوشت مردار مى‏خورديم، كارهاى زشت و ننگين انجام مى‏داديم، با خويشاوندان خود بدى مى‏كرديم و با همسايگان بدرفتارى، زورمندان ضعيفان را مى‏خوردند، خلاصه بدبختى ما فراوان بود، تا اينكه خداوند پيامبرى از ميان ما برانگيخت كه نسب او را به خوبى مى‏شناختيم، و به صدق و امانت و پاكى او ايمان داشتيم، او ما را دعوت به خداوند يگانه كرد، و دستور داد كه پرستش سنگ و چوب را كه

نياكان ما داشتند كنار بگذاريم، او ما را به راستگويى، اداى امانت، صله رحم، نيكى به همسايگان، تشويق كرد و از محرمات، خونريزى و اعمال زشت و ننگين، شهادت باطل و خوردن مال يتيم و نسبت ناپاكى به زنان پاك دادن نهى فرمود.

و نيز فرمان داد خداى يگانه را بپرستيم چيزى را شريك او قرار ندهيم، نماز و روزه را بجا بياوريم و زكات را بپردازيم ...

ما به او ايمان آورديم و دستوراتش را مو به مو اجراء كرديم، اما قوم ما به ما تعدى كردند، ما را اذيت و آزار نمودند و اصرار داشتند از آئين توحيد به شرك باز گرديم، و به همان آلودگيهاى سابق تن در دهيم.

هنگامى كه ما را از هر سو تحت فشار قرار دادند به كشور شما آمديم و دوست داشتيم همسايه تو باشيم، به اين اميد كه هيچكس در اينجا به ما ستم نخواهد كرد!.

" نجاشى" سخت در فكر فرو رفت رو به" جعفر" كرد و گفت: آيا چيزى از كتاب آسمانى اين مرد به خاطر دارى: جعفر گفت: آرى، نجاشى گفت براى من بخوان! جعفر كه از هوش و ذكاوت و ايمان فوق العاده‏اى بهره‏مند بود مناسبترين فراز قرآن را كه همين آيات آغاز سوره مريم باشد انتخاب كرد و براى نجاشى و همه حاضران كه پيرو آئين مسيح بودند تلاوت كرد" كهيعص ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا ... وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَكاناً شَرْقِيًّا ...

هنگامى كه جعفر اين آيات را با لحن گيرا و از روى صفاى دل قرائت كرد چنان در روح نجاشى و علماى بزرگ مسيحى اثر گذاشت كه بى‏اختيار قطره‏هاى اشك از چشمانشان سرازير و به روى گونه‏هايشان فرو غلطيد.

" نجاشى" رو به آنها كرد و گفت: به خدا سوگند آنچه عيسى مسيح آورده با اين آيات همه از يك منبع نور سرچشمه گرفته است، برويد و راحت و آسوده تفسير نمونه، ج‏13، ص: 67

زندگى كنيد به خدا سوگند هرگز شما را به دست اين دو نفر نخواهم سپرد.

بعدا فرستادگان قريش تلاشهاى ديگرى براى بدبين ساختن نجاشى نسبت به مسلمانان كردند اما در روح بيدار او مؤثر نيفتاد، مايوس و نوميد از آنجا باز گشتند. هدايايشان را به آنها برگرداند و عذرشان را خواست «1».

[سوره مريم (19): آيات 36 تا 40]

وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ (36) فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَيْنِهِمْ فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ (37) أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ يَوْمَ يَأْتُونَنا لكِنِ الظَّالِمُونَ الْيَوْمَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (38) وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ هُمْ فِي غَفْلَةٍ وَ هُمْ لا يُؤْمِنُونَ (39) إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَيْها وَ إِلَيْنا يُرْجَعُونَ (40)

ترجمه:

36- و خداوند پروردگار من و شماست، او را پرستش كنيد اينست راه راست.

37- ولى (بعد از او) گروه‏ها از ميان پيروان او اختلاف كردند، واى به حال كافران از مشاهده روز بزرگ (رستاخيز).

38- چه گوشهاى شنوا و چه چشمهاى بينايى (در آن روز) كه نزد ما مى‏آيند پيدا مى‏كنند؟

ولى اين ستمگران امروز در گمراهى آشكارند. تفسير نمونه، ج‏13، ص: 69

39- آنها را از روز حسرت (روز رستاخيز كه براى همه مايه تاسف است) بترسان، روزى كه همه چيز پايان مى‏يابد در حالى كه آنها در غفلتند و ايمان نمى‏آورند.

40- ما زمين و تمام كسانى را كه بر آن هستند به ارث مى‏بريم و همگى به سوى ما باز مى‏گردند.

تفسير: رستاخيز روز حسرت تاسف‏

آخرين سخن عيسى بعد از معرفى خويش با صفاتى كه گفته شد اين است كه بر مساله توحيد مخصوصا در زمينه عبادت تاكيد كرده، مى‏گويد:" خداوند پروردگار من و شما است. او را پرستش كنيد اين است راه راست" (وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ) «1».

و به اين ترتيب مسيح ع از آغاز حيات خود با هر گونه شرك و پرستش خدايان دوگانه و چند گانه مبارزه كرد، و همه جا تاكيد بر توحيد داشت، بنا بر اين آنچه به عنوان تثليث (خدايان سه‏گانه) در ميان مسيحيان امروز ديده مى‏شود بطور قطع بدعتى است كه بعد از عيسى گذاشته شده و ما شرح آن را در ذيل آيات 171 سوره نساء بيان كرديم. «2»

گر چه بعضى از مفسران احتمال داده‏اند كه اين جمله از زبان پيامبر اسلام ص بوده باشد به اين معنى كه خداوند در اين آيه به او فرمان مى‏دهد كه مردم را دعوت به توحيد در عبادت كن و آن را به عنوان صراط مستقيم معرفى نما.

ولى آيات ديگر قرآن گواه بر اين است كه اين جمله گفتار حضرت مسيح ع و دنباله سخنان گذشته است، در سوره زخرف آيه 63 تا 64 مى‏خوانيم وَ لَمَّا جاءَ عِيسى‏ بِالْبَيِّناتِ قالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ وَ لِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي‏

تَخْتَلِفُونَ فِيهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ:" هنگامى كه عيسى دلائل روشن براى آنها آورد گفت: من دانش و حكمت براى شما آورده‏ام، آمده‏ام تا پاره‏اى از امور را كه در آن اختلاف داريد روشن سازم، از خدا بترسيد و مرا اطاعت كنيد، خداوند پروردگار من و شما است او را پرستش كنيد، اين است راه راست".

در اينجا تقريبا عين همان جمله را مى‏بينيم كه از زبان عيسى نقل شده است (مانند همين مضمون در سوره آل عمران آيه 50 و 51 نيز آمده است).

ولى با اينهمه تاكيدى كه مسيح ع در زمينه توحيد و پرستش خداوند يگانه داشت" بعد از او گروه‏ها از ميان پيروانش راههاى مختلفى را پيش گرفتند" (و عقائد گوناگونى مخصوصا در باره مسيح ابراز داشتند) (فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَيْنِهِمْ).

" واى به حال آنها كه راه كفر و شرك را پيش گرفتند، از مشاهده روز عظيم رستاخيز" (فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ).

تاريخ مسيحيت نيز به خوبى گواهى مى‏دهد كه آنها تا چه اندازه بعد از حضرت مسيح ع در باره او و مساله توحيد اختلاف كردند" اين اختلافات به اندازه‏اى بالا گرفت كه" قسطنطين" امپراطور روم مجمعى از" اسقفها" (دانشمندان بزرگ مسيحى) تشكيل داد كه يكى از سه مجمع معروف تاريخى آنها است، اعضاى اين مجمع به دو هزار و يكصد و هفتاد عضو رسيد كه همه از بزرگان آنها بودند، هنگامى كه بحث در باره عيسى مطرح شد علماى حاضر نظرات كاملا مختلفى در باره او اظهار داشتند و هر گروهى عقيده‏اى داشت.

بعضى گفتند: او خدا است كه به زمين نازل شده است! عده‏اى را زنده كرده و عده‏اى را ميرانده سپس به آسمان صعود كرده است!.

بعضى ديگر گفتند او فرزند خدا است!.

و بعضى ديگر گفتند: او يكى از اقانيم ثلاثه (سه ذات مقدس) است، اب و ابن و روح القدس (خداى پدر، خداى پسر و روح القدس)!.

و بعضى ديگر گفتند: او سومين آن سه نفر است: خداوند معبود است، او هم معبود، و مادرش هم معبود!.

سرانجام بعضى گفتند او بنده خدا است و فرستاده او.

و فرقه‏هاى ديگر هر كدام سخنى گفتند بطورى كه اتفاق نظر بر هيچيك از اين عقائد حاصل نشد، بزرگترين رقم طرفداران يك عقيده 308 نفر بود كه امپراطور آن را به عنوان يك اكثريت نسبى پذيرفت و به عنوان عقيده رسمى از آن دفاع كرد و بقيه را كنار گذاشت، اما عقيده توحيد كه متاسفانه طرفداران كمترى داشت در اقليت قرار گرفت. «1»

و از آنجا كه انحراف از اصل توحيد، بزرگترين انحراف مسيحيان محسوب مى‏شود در ذيل آيه فوق ديديم كه چگونه خداوند آنها را تهديد مى‏كند كه در روز عظيم رستاخيز در آن محضر عام و در برابر دادگاه عدالت پروردگار سرنوشت شوم و دردناكى خواهند داشت. «2»

آيه بعد وضع آنها را در صحنه رستاخيز بيان مى‏كند و مى‏گويد:" آنها در آن روز كه نزد ما مى‏آيند چه گوشهاى شنوا و چه چشمهايى بينا پيدا مى‏كنند؟

ولى اين ستمگران امروز كه در دنيا هستند در گمراهى آشكارند"

(أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ يَوْمَ يَأْتُونَنا لكِنِ الظَّالِمُونَ الْيَوْمَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ).

روشن است كه در نشاه آخرت پرده‏ها از برابر چشمها كنار مى‏رود، و گوشها شنوا مى‏شود، چرا كه آثار حق در آنجا به مراتب از عالم دنيا آشكارتر است، اصولا مشاهده آن دادگاه و آثار اعمال، خواب غفلت را از چشم و گوش انسان مى‏برد، و حتى كوردلان آگاه و دانا مى‏شوند، ولى چه سود كه اين بيدارى و آگاهى به حال آنها مفيد نيست.

بعضى از مفسران كلمه" اليوم" در جمله" لكِنِ الظَّالِمُونَ الْيَوْمَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ" را به معنى روز قيامت گرفته‏اند كه مفهوم آيه اين مى‏شود: در آنجا بينا و شنوا خواهند شد اما اين بينايى و شنوايى در آن روز سودى به حالشان نخواهد داشت و در ضلال مبين خواهند بود.

ولى تفسير اول صحيحتر به نظر مى‏رسد. «1»

بار ديگر روى سرنوشت افراد بى‏ايمان و ستمگر در آن روز تكيه كرده مى‏فرمايد: اين كوردلان را كه در غفلتند و ايمان نمى‏آورند از روز حسرت (روز رستاخيز) كه همه چيز پايان مى‏گيرد و راه جبران و بازگشت نيست بترسان" (وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ هُمْ فِي غَفْلَةٍ وَ هُمْ لا يُؤْمِنُونَ).

مى‏دانيم روز قيامت نامهاى مختلفى در قرآن مجيد دارد از جمله" يَوْمَ الْحَسْرَةِ" هم نيكوكاران تاسف مى‏خورند اى كاش بيشتر عمل نيك انجام داده بودند و هم بدكاران چرا كه پرده‏ها كنار مى‏رود و حقائق اعمال و نتائج آن بر همه كس آشكار مى‏شود.

جمله" إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ" را بعضى مربوط به پايان گرفتن برنامه‏هاى‏

حساب و جزا و تكليف در روز رستاخيز دانسته‏اند، و بعضى آن را اشاره به فناء دنيا مى‏دانند، طبق اين تفسير معنى آيه چنين مى‏شود آنها را از روز حسرت بترسان آن هنگامى كه دنيا در حال غفلت و عدم ايمان آنها پايان مى‏گيرد، (ولى تفسير اول صحيحتر به نظر مى‏رسد، به خصوص اينكه در روايتى از امام صادق ع در تفسير جمله" إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ" چنين نقل شده:

اى قضى على اهل الجنة بالخلود فيها، و قضى على اهل النار بالخلود فيها:

" يعنى خداوند فرمان خلود را در باره اهل بهشت و اهل دوزخ صادر مى‏كند). «1»

آخرين آيه مورد بحث به همه ظالمان و ستمگران هشدار مى‏دهد كه اين اموال كه در اختيار خود آنها است، جاودانى نيست همانگونه كه حيات خود آنها هم جاودانى نمى‏باشد، بلكه وارث نهايى همه اينها خدا است، مى‏فرمايد:" ما زمين و تمام كسانى را كه بر آن هستند به ارث مى‏بريم و همگى سرانجام به سوى ما باز مى‏گردند" (إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَيْها وَ إِلَيْنا يُرْجَعُونَ). «2»

در حقيقت اين آيه هموزن آيه 16 سوره مؤمن است كه مى‏گويد: لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ:" امروز (روز رستاخيز) مالكيت و حكومت از آن كيست؟ از آن خداوند يگانه پيروز است".

اگر كسى به اين واقعيت، مؤمن و معتقد باشد، چرا براى اموال و ساير مواهب مادى كه چند روزى به امانت نزد ما سپرده شده و به سرعت از دست ما بيرون مى‏رود، تعدى و ظلم و ستم و پايمال كردن حقيقت يا حقوق اشخاص را روا دارد؟

ادامه دارد انشاء الله

معجزات پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله 3



باران در مدينه‏


21- در مدينه باران سختى باريد، مردم به پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله- پناه آوردند و از او خواستند تا دعا كند. حضرت دست به دعا برداشت و فرمود: «خدايا باران را به حوالى مدينه فرود آور، نه خود مدينه». تمام ابرها به اطراف مدينه كشيده شدند و از خود مدينه باران قطع شد «2».

گواهى بت بر صدق ادعاى پيامبر (ص)

22- عدّه‏اى از عربها، بتى را عبادت مى‏كردند، ناگهان از بت صدا آمد كه «محمّد- صلّى اللَّه عليه و آله- بر شما مبعوث شده و شما را به دين حق دعوت مى‏كند» مردم با سرعت به طرف پيامبر آمدند و اكثر حاضرين، ايمان آوردند «3».

نقش رسول خدا (ص) در جنگ‏

23- در جنگ بدر، هنگامى كه كار زار بين سپاه اسلام و لشكر كفر، در گرفت، پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله- مشتى خاك برداشت و به طرف دشمن انداخت و چشم دشمنان از آن پر شد، چنان كه اگر باد شديد و شكننده‏اى هم وزيده بود اين گونه چشمهاى آنها را پر نمى‏كرد.

اين واقعه را دو طرف جنگ مشاهده كردند. به جز پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله- كسى قادر نبود كه يك مشت خاك را روى تمام جمعيت بپاشد در حالى كه فاصله آنها دويست ذراع يا بيشتر باشد و جمعيت هم متفرق. و خاك هم بيشتر از يك مشت نباشد «1».

سفرهاى پيامبر (ص) قبل از بعثت‏

24- دو سفر پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله-، قبل از بعثت معروف است. تمام خويشاوندان و نزديكان، آن را نقل كرده‏اند. در اين سفرها بود كه ابرى بر آن حضرت سايه مى‏افكند و بالاى سر او به همه جا مى‏رفت و تمام همراهانش آن را مى‏ديدند «2».

گم شدن شتر رسول خدا (ص)

25- روزى شتر رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله- گم شد. منافقين طعنه زدند و گفتند: او ما را از اسرار آسمانها خبر مى‏دهد ولى نمى‏داند شترش كجاست. وقتى اين سخن طعن آميز، به گوش پيامبر رسيد، فرمود: تمام اخبارى كه از آسمانها مى‏گويم از طرف خداست و خدا مرا به همه اسرار آگاه كرده است.

سپس جاى شتر را به آنها نشان داد و فرمود: «افسارش به درختى گير كرده است» رفتند و شتر را در همان حالى كه پيامبر فرموده بود يافتند «3».

شقّ القمر

26- پيامبر اكرم- صلّى اللَّه عليه و آله- در اوائل بعثت، ماه را با اشاره دست به‏

دو نيم كرد و تمام اهل زمين آن را ديدند. و هيچ كس آن را انكار نكرد.

بعضيها مى‏گويند: غير از يك نفر آن را روايت نكرده است. اين ادعا درست نيست؛ زيرا اوّلا: شق القمر شهرت دارد و در ميان مسلمانان مشهور شده است.

ثانيا: پنج نفر آن را نقل كرده‏اند كه عبارتند از: 1- ابن مسعود 2- ابن عبّاس 3- ابن جبير 4- ابن مطعم از پدرش 5- حذيفه‏ «1».

منافقين در اصحاب پيامبر (ص)

27- منافقين در بين اصحاب پيامبر، هيچ كارى نمى‏كردند و هيچ سخنى نمى‏گفتند مگر اينكه خداوند متعال پيامبر را از آن آگاه مى‏كرد. حتى يكى از منافقين به دوستش مى‏گفت: ساكت شو اگر اينجا سنگ هم نباشد، سنگ ريزه‏هاى بطحاء به او خبر مى‏دهند. نمى‏شود گفت كه پيامبر از ظنّ، حرف مى‏زد يا تخمين مى‏زد. چون حتى الفاظ آنها را مى‏گفت و از نيّاتشان خبر مى‏داد ولى منافقين عنادشان بيشتر مى‏شد «2».

آزادى سلمان‏

28- سلمان خدمت پيامبر اكرم آمد و گفت: با صاحبانش بر اين مقدار نشاى درخت خرما كه همه‏اش باردار باشند، مكاتبه كرده است. در حالى كه عادتا باردارى خرما را كسى نمى‏تواند ضمانت كند مگر اينكه علم الهى داشته باشد.

حضرت به سلمان دستور داد كه اين را ضمانت كند. و نشاها را جمع كرد و آنگاه با دست خود آنها را كاشت و همه سبز شدند و به عنوان معجزه‏اى باقى ماندند. و مردم از ميوه آنها استفاده مى‏كردند. و به بركت آنها اميدوار مى‏شدند.

سپس پيامبر اكرم يك قطعه طلا مانند بيضه خروس به سلمان داد و فرمود: برو و با آن بقيه قرض صاحبانت را ادا كن. سلمان ابتدا تعجب كرد و گفت: اين كجاى‏ قرضهاى مرا ادا مى‏كند. اين كلمات را بر سر زبانش آورد ولى آن را برد و به آنها داد. و آن مقدار طلا در ابتداى او به يك چهارم از قرضهاى او هم نمى‏رسيد، ولى با آن توانست همه قرضهاى خود را بپردازد «1».

مهر نبوّت‏

29- اين حديث بطور تواتر نقل شده است كه بين دو شانه پيامبر، خاتم بود و بر روى آن موى زيادى روييده بود و تمام انبياى قبلى از آن خبر داده بودند «2».

پيامبر (ص) و شفاى چشم‏

30- در يكى از جنگها، چشم يكى از ياران پيامبر آسيب ديد، بحدى كه به صورتش افتاد. به حضور حضرت آمد و استغاثه كرد. رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله- چشمش را سر جايش گذاشت و چشم آن مرد در حال، شفا يافت. و روشنايى و تيز بينيش بيشتر شد «3».
ادامه دارد انشاء الله

حامد;88257 نوشت:
[=&quot]سلام [/]
[=&quot]جوابتون اینه :[/]

من به تازگی عضو این سایت شدم

[=&quot]بزودی متوجه خیلی چیزها میشین من خیلی خوشبینانه تر از شما وارد شدم . اما الان می بینم بعضی ها به نام گفتگو صرفا در حال نشر افکار سیاه خودشون هستن . طرف ما یک مسیحی سه گانه پرسته . که نه تنها اهل گفتگو نیست بلکه اهل هتاکی و لجاجت بی منطقه . اگر پستهای مختلفی که ایشون نوشته ببینید متوجه مطلب میشید [/][=&quot]. [/]
[=&quot]او افتخارش اینه که کسی نتونسته اورا قانع کنه خوب افتخار خوبی برای دیوانگان هم هست که کسی نمی تونه به اونها عقل بده . خدا می تونه که نکرده . [/]
[=&quot]:gol:[/]

با سلام
متاسفانه بحث در اين تاپيك به علت جملات موهن آقاي حامد - براي من ميسر نيست - لذا از نوشتن در اين تاپيك معذورم - در ساير تاپيك ها نيز از پاسخ به مطالب ايشان معذور خواهم بود
البته من تربيت ايشان را به حساب تربين ديني اسلام نميگذارم به هر حا هر كسي در خانواده اي به دنيا آمده ست و تربيت خاص خود را دارد
با عرض معذرت و سپاس از همه دوستان

sina178s;88373 نوشت:
متاسفانه بحث در اين تاپيك به علت جملات موهن آقاي حامد - براي من ميسر نيست - لذا از نوشتن در اين تاپيك معذورم - در ساير تاپيك ها نيز از پاسخ به مطالب ايشان معذور خواهم بود البته من تربيت ايشان را به حساب تربين ديني اسلام نميگذارم به هر حا هر كسي در خانواده اي به دنيا آمده ست و تربيت خاص خود را دارد با عرض معذرت و سپاس از همه دوستان

سلام به همه دوستان و آقا سینا

ببینید سوال جوابتون منطقی کنید می توانید تبادل اطلاعات کنیم وگرنه هیچ !!!؟؟؟

بهتر نیست به سوال جواب بدهید !

موضوع قفل شده است