پیامبر و ترس؟؟؟

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
پیامبر و ترس؟؟؟

چرا شب اول قبر برای شخصیتی به بزرگی مثله پیامبر وحشتناک بود؟

چرا پیامبر با وجود این همه امتیازات ( پاک و معصوم) از شب اول قبر میترسید؟

مگه :Esteghfar: گناه کرده بود تو زندگیش؟!!!!!!!! یا اینکه خدا واسه ما مومنین

شب اول قبرو سخت تر در نظر گرفته.!

پیامبر هم مثل ما یه انسان بود ،روحیاتش با ما هیچ فرقی نداشت ،ادمی زاد به طور کلی از مرگ می ترسه پیامبر هم یه انسان بود واز این ویژگی جدا نبود هرچی هم ادم خوبی باشی بازم راهی که هنوز نرفتی ازش دلهره داری.......

علیه;85936 نوشت:
پیامبر هم مثل ما یه انسان بود ،روحیاتش با ما هیچ فرقی نداشت ،ادمی زاد به طور کلی از مرگ می ترسه پیامبر هم یه انسان بود واز این ویژگی جدا نبود هرچی هم ادم خوبی باشی بازم راهی که هنوز نرفتی ازش دلهره داری.......

علیه;85936 نوشت:

منم موافقم اما قانع کننده نبود جواب

..سلام.

اولیاء الهی خوف و غم ندارند ؛به عبارتی انها چیزی برای خود قائل نیستند که از دست رفتن ان بترسند و سپس غم نیز انها را فرا بگیرد...

اولیاء الهی لا خوف علیهم ولا هم یحرنون هستند.....خوف و غم برای کسی است که چیزی را متعلق خود بداند ؛و از دست دادن ان برایش خوف و نتیجتا حزن برانگیز باشد...

ببنید ترس و حزن اموری هستند که نفس را تحت تاثیر خود قرار داده ؛و نفس شخص متاثر از انها می گردد ؛به عبارتی این امور ؛اموری عدمی هستند ،یعنی همان خلاء وجود چیزی یا کمالی در انسان؛پس نفسی دچار ترس می گردد که عدم کمالی داشته باشد ؛در حالی که نفس اولیا الهی کمال تامه هستند ,وکمالات دیگر از انها فیض می گیرند...نتیجتا خلاء کمالی در انها راه ندارد ؛نتیجتا انها چیزی به نام ترس و غم را نمی شناسند..انچه را هم که در قران در مورد ترس و خوف و غم انها یاد نموده است ؛ترس غالب نبوده است بلکه هشدار و به قول معروف تلنگری بوده است که مرتبط با عقل ودرایت است ؛مثلا حضرت ابراهیم از میهمانهای خود ترسید ولی این ترس ؛ترس و خوف غالب که نفسش را دگرگون نماید نبود بلکه هشدار و نهیبی بود برای اتخاذ درایت وعکس العمل عقلی در برابر خطر احتمالی....

یا مثلا دیواری در حال فرو ریختن باشد و شخص زیر ان ؛خطر مورد نظر را نادیده بگیرد و زیر ان بماند و نتیجتا بمیرد ؛اینکه نترسیدن نیست ،بلکه عقل حکم می کند که باید از زیر دیوار فرار کرد یا کنار رفت ؛اینها هیچ یک از عوامل ترس نیست ...بلکه دفع خطر یک امر عقلانی است و بی خیالی و همچنین ترسی که به ظاهر نفوذ کند و منجر به دگرگونی حالت بیرونی شخص گردد هیچ یک در اولیاء راه ندارد....

نتیجتا ترس پیامبر از فشار قبر یا قیامت ؛ترس شخصی نبوده است که حالت ایشان نیز مانند دیگران باشد؛بلکه ایشان به ان ترس ؛اگاهی و وقوف دارند ؛و خوف ان موقوف را می دانند؛از این الفاظ در قران نیز هست که خداوند عذابهایی را دردناک و یا بزرگ و صحنه هایی را عظیم و وحشتناک می داند ؛اینها همه مربوط به اگاهی ناقل است از چگونگی ان صحنه ها و تاثری که بر مظاهر خود می گذارد....

یا حق

با سلام به دوستان بزرگوار
در مورد خوف پیامبراکرم«صلی الله علیه وآله» و یا سایر اولیای دین نسبت به احوالات قیامت«برزخ و قیامت» به صورت کلی عرض می شود:
(کسانی که معرفتشان نسبت به مبدا ضعیف است خوف و رجای آنها نفسانی است؛در نتیجه درخواست زاهدانه دارند واز خدا جز نجات از جهنم چیزی نمی طلبند، یا درخواست راغبانه ورود به بهشت را دارند؛ این گروه بر اثر ترهیب و ترغیب در حد وسط مانده اند.
اما کسانی که خدای سبحان را به عظمت شناخته اند، ترس آنها از خداوند ترس عقلی و ترس از هجران او بوده و سوز آنها از فراغ اوست .
از ویژگی های انسانهای اوحدی، همان شوق لقای خدا وخوف هجران اوست و این خصیصه، همان عقل ناب خواهد بود«واخلصناهم بخالصة ذکری الدار؛ما آنها را با خلوص ويژه‏اى خالص كرديم، و آن يادآورى سراى آخرت بود.سورۀ:ص،46»واگر در پرتو آن شوق به بهشت و یا خوف از دوزخ مطرح است آنها نیز عقلی است.
بنابراین آیاتی همچون«انا نخاف من ربنا یوما عبوسا قمطریرا»[1]،«ولمن خاف مقام ربه جنتان»[2]«واما من خاف مقم ربه و نهی النفس عن الهوی، فان الجنة هی الماوی»[3].ناظر به خوف عقلائی اولیای الهی است.
لذا آنها گر چه منزه از خوف نفسانی اند؛ لیکن خوف عقلائی که یک کمال است را حتما دارا هستند.
خوف عقلی را خداوند به فرشتگان هم نسبت می دهد:«یخافون ربهم من فوقهم»[4]ترس فرشتگان عقلی است نه وهمی و خیالی، زیرا در مسائل نظری آنها وهم وخیال راه ندارد و در مسائل عملی نیز، عقل عملی عهده دار کار آنهاست.یعنی هر دو مرحلۀ نظر و عمل آنها براساس عقل تنظیم می شود.
نتیجه سخن: گر چه پیامبر«صلی الله علیه وآله» خائف از احوالات قیامتند«انی اخاف ان عصیت ربی عذاب یوم عظیم»[5]لیکن ترس او ترس از شکنجۀ بدنی و آسیب دیدن نفس و مانند آن نیست، بلکه خوف آنحضرت عقلی است.
عقل نظری به لزوم هراس فتوی می دهد و عقل عملی آنرا اجرا می کند و کاملا از جمال و جلال الهی می ترسد و از آن حریم می گیرد.
این خوف معقول برای آنحضرت«صلی الله علیه وآله» ملکه بوده و همواره با وی مشهود بود، از این رو می فرمود: من وقیامت، همانند این دو انگشت قرین هم هستیم«انا و الساعة کهاتین»[6]).[7]
بنابراین اولیای دین از مرگ و مراحل بعدی آن خوفی که ما داریم را ندارند، چگونه خوف داشته باشند در حالی که حقیقت مرگ را شهود نموده اند و می دانند مشمول رحمت خاص خداوند هستند.
خداوند متعال در مورد پرهیزکاران می فرماید:«الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ ادْخلوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»[8] ؛پرهیزکاران همانها كه فرشتگان (قبض ارواح) روحشان را مى‏گيرند در حالى كه پاك و پاكيزه‏اند به آنها مى‏گويند سلام بر شما باد، وارد بهشت شويد بخاطر اعمالى كه انجام مى‏داديد.چه رسد به مربی پرهیزکاران که اشرف مخلوقات عالم هستی و تجلی اسماء و صفات اویند .
لذا اگر خوفی هست ناظر به جهت دیگری است و آن به خاطر شهودشان نسبت به عظمت خداوند متعال و ادراک نیستی و فقر وجودی خودشان است كه اين امر از بالاترين مراتب كمال انساني است.

[1].انسان/10.

[2].الرحمن/46.

[3].نازعات/40-41.

[4].نحل/59.

[5].انعام/15.

[6].بحار الانوار،ج2ص263.

[7]. سیره رسول اکرم در قرآن، جوادی املی، با تصرف.

[=Times New Roman][8][=Times New Roman].نحل/32.

در كتاب «معانى الاخبار» صدوق روايت مى‏كند از مفسّر از أحمد بن الحسن الحسينى از حسن بن علىّ النّاصرى از پدرش از حضرت أبى جعفر جواد از پدرانش«عليهم السّلام» از حضرت علىّ بن الحسين«عليهما السّلام» كه:

«لَمَّا اشْتَدَّ الامْرُ بِالْحُسَيْنِ بْنِ عَلِىِّ بْنِ أَبِى طَالِبٍ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ نَظَرَ إلَيْهِ مَنْ كَانَ مَعَهُ، فَإذًا هُوَ بِخِلَافِهِمْ؛ لِانَّهُمْ كُلَّمَا اشْتَدَّ الامْرُ تَغَيَّرَتْ أَلْوَانُهُمْ وَ ارْتَعَدَتْ فَرَآئِصُهُمْ وَ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ، وَ كَانَ الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ بَعْضُ مَنْ مَعَهُ مِنْ خَصَآئِصِهِ تُشْرِقُ أَلْوَانُهُمْ وَ تَهْدَأُ جَوارِحُهُمْ وَ تَسْكُنُ نُفُوسُهُمْ. فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ: انْظُرُوا! لَا يُبَالِى بِالْمَوْتِ.
فَقَالَ لَهُمُ الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ: صَبْرًا بَنِى الْكِرَامِ! فَمَا الْمَوْتُ‏إلَّا قَنْطَرَةٌ يَعْبُرُ بِكُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرَّآءِ إلَى الْجِنَانِ الْوَاسِعَةِ وَ النَّعِيمِ الدَّآئِمَةِ.
فَأَيُّكُمْ يَكْرَهُ أَنْ يَنْتَقِلَ مِنْ سِجْنٍ إلَى قَصْرٍ؟ وَ مَا هُوَ لِاعْدَآئِكُمْ إلَّا كَمَنْ يَنْتَقِلُ مِنْ قَصْرٍ إلَى سِجْنٍ وَ عَذَابٍ.
إنَّ أَبِى حَدَّثَنِى عَنْ رَسُولِ اللَهِ صَلَّى اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ: إنَّ الدُّنْيَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْكَافِرِ؛ وَ الْمَوْتُ جِسْرُ هؤُلَآءِ إلَى جَنَّاتِهِمْ وَ جِسْرُ هؤُلَآءِ إلَى جَحِيمِهِمْ، مَا كَذَبْتُ وَ لَا كُذِبْتُ».[1]

«حضرت امام زين العابدين عليه السّلام فرمودند: چون در روز عاشورا كار بر حسين بن علىّ بن أبى طالب«عليهما السّلام» بسيار سخت شد، بعضى از افرادى كه با آن حضرت بودند، چون بر آن حضرت نظر كردند ديدند آن حضرت در حالات به خلاف آنهاست؛ چون حال آنها چنين بود كه هر چه امر شدّت مى‏يافت رنگها از چهره‏ها متغيّر مى‏شد و بندها به لرزش در مى‏آمد و دلها به طپش مى‏افتاد.
وليكن حال و خصيصه سيّد الشّهداء«صلوات الله عليه» و بعضى از اطرافيان آن حضرت كه با او بودند چنين بود كه رنگهاى صورت هايشان مى‏درخشيد و اعضايشان آرام مى‏گرفت و نفس‏ها در سينه‏ها آرامش بيشترى مى‏يافت.
در اين حال بعضى به يكديگر مى‏گفتند: ببينيد! گوئى اين مرد ابداً باكى از مرگ ندارد
حضرت سيّد الشّهداء«علیه السلام» به آنها فرمود: اى فرزندان عزيزان و بزرگواران! قدرى آرام بگيريد، صبر و تحمّل پيشه كنيد! چون مرگ نيست مگر پلى كه عبور مى‏دهد شما را از گرفتاريها و شدائد به سوى بهشت‏هاى وسيع و نعمت‏هاى جاودانى.
كداميك از شما مكروه و ناپسند داريد كه از زندانى به قصر مجلّلى انتقال يابيد؟
آرى، مرگ براى دشمنان شما نيست مگر مانند كسيكه از قصرى به سوى زندان و شكنجه انتقال يابد.
همانا پدرم براى من روايت كرد از رسول خدا«صلّى الله عليه و آله» كه: حقّاً دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است؛ و مرگ پلى است كه اينها را به سوى بهشت و آنها را به سوى جهنّمشان مى‏كشاند، من دروغ نمى‏گويم و به من نيز دروغ گفته نشده است‏.

[=Times New Roman][1][=Times New Roman]. «معانى الاخبار» باب نوادر المعانى، ص 389، روايت بيست و نهم‏

از اقا عرفان ممنون و از کارشناس محترم ممنون تر:ok: که توضیح جامعی دادن

موضوع قفل شده است