استخاره واقع نما
تبهای اولیه
حجت الاسلام والمسلمین سید محمد رضا طباطبایی به نقل از آیت الله شیخ کاظم حائری میفرمودند: شخصی بود در نجف به نام شیخ هدایتالله که جوانی برازنده و متقی بود . وی هر روز برای حضور در کلاس درس از مسیر خاصی عبور میکرد و از آنجا که جوانی سر به زیر و با وقار بود با محیط اطراف خویش کاری نداشت ؛ غافل از اینکه هر روز ، زنی زیبا او را زیر نظر دارد. شیطان، که جز وسوسهگری و اغوای انسانها کار دیگری ندارد،
زن را تحریک کرد تا خود را به این جوان پاکدامن عرضه نماید . یک روز که زن طبق عادت همیشگی منتظر شیخ هدایت الله بود ، موقعیت را مناسب و مسیر را خلوت میبیند و با حالتی غیر قابل انتظار، خود را به شیخ هدایت الله نشان میدهد. هنگامی که شیخ هدایت الله متوجه قصد شیطانی زن میشود و میخواهد فرار کند، زن میگوید: «اگر فرار کنی ، با جیغ و داد آبروی تو را خواهم برد.» شیخ با دیدن این صحنه ، با دلی شکسته و مضطرب ، متوجه خداوند میشود و میگوید:«خدایا چه کنم ؟ تو خود میدانی که اگر عنایت تو نباشد، شیطان بر من مسلط خواهد شد! تو خودت گفتی : وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ . یوسف چون برهان تو را دید دامن خویش را پاک نگه داشت، من که از یوسف پستترم چه کنم؟! » در این هنگام، جرقة امید در دل جوان زد و به یکباره فریاد زد: چرا تو جیغ و داد بکشی؟! من خودم فریاد میزنم و مردم را خبر میکنم تا بیایند و ببینند که شیطان چگونه میخواهد ما را به فساد و تباهی بکشد؟! زن که این وضعیت را پیش بینی نمیکرد پا به فرار میگذارد و از معرکه میگریزد و شیخ هدایتالله با رویی گشاده و دلی شاد و زبانی لبریز از شکر خداوند به خانه باز میگردد. ولی این، پایان داستان نبود؛ چرا که پس از این ماجرا ، خداوند چشمههای جوشان فضل و دانش خود را بر دل او جاری میسازد که یکی از این فیوضات الهی ، استخارههای عجیب وی بود. او هرگاه به سراغ قرآن میرفت و یا برای کسی استخاره میگرفت، در حاشیة قرآن جملاتی ظاهر میشد که نه تنها خوبی و بدی آن کار را مشخص میکرد؛ بلکه آینده و جزئیات مطلب را هم پیش بینی میکرد . پس از مدت کوتاهی ، آنقدر شیخ هدایتالله و استخارههایش معروف شدند که مردم برای گرفتن استخاره، درِ خانة او صف میکشیدند . خوشا به حال او و هر کسی که به خاطر خداوند دامان خویش را از گناه حفظ نماید!