""گردش 180 درجه ای در رفتار"" شما هم نقل کنید

تب‌های اولیه

37 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
""گردش 180 درجه ای در رفتار"" شما هم نقل کنید

سلام
اولین نقل از بنده باشد
یکبار برای خودم این موضوع اتفاق افتاد :
سربازی بودم . ساوه خدمت می کردم . هر از چند گاهی اخوی مرحومم برایم مقداری پول می فرستاد . میرفتم از پست تحویل می گرفتم . یکبار که رفته بودم پول بگیرم شناسنامه ام را فراموش کردم . از مسوول مربوطه در مورد رسیدن پول سوال کردم . جواب مثبت داد . گفتم لطف کنید بدهید . درخواست مدرک شناسایی کرد . عذرخواهی کردم . گفت نمی شود باید مدرکی داشته باشی . گفتم ندارم . گفت نمی شود . گفتم ببین روی سینه ام اسمم نوشته . قبول نکرد . عصبی شدم چون برای رفت و برگشت باید وقت زیادی صرف می کردم . پست ساوه آن گوشه شهر بود . کمی با بنده خدا بحثمان شد . البته به توهین و بی ادبی کشیده نشد .
وقتی اداره پست را ترک کردم از کارم پشیمان شدم و به خودم گفتم بنده خدا تقصیری نداشت از کجا باید می دانست من حامد توانا هستم . اسم روی لباس که مدرک نمی شود .
به خودم گفتم باید جبران کنم . گفتم چکار کنم . به ذهنم رسید هدیه ای برایش بخرم . اما چه هدیه ای ؟ به فکرم رسید گل برایش بخرم . از شانس من گل فروشی خیلی دور بود اما مصمم بودم این کار را بکنم . رفتم و یک دسته گل قشنگ اما کوچک و ارزان ( به اندازه نداریم ) خریدم و بعد هم رفتم محل خدمتم شناسنامه ام را برداشتم و رفتم اداره پست . به بنده خدا سلام و از او معذرت خواهی کردم سپس گل را به او دادم . خیلی تعجب کرد مثل اینکه اولین بار بود چنین چیزی می دید . بعد هم پولم را گرفتم و خداحافظی کردم .
شما چی ؟ هیچوقت گردش صد و هشتاد درجه ای داشته اید یا دیده اید ؟

نقل کنید
بد نیست
موفق در پناه حق

من یک روز که خیلی خسته بودم و از مدرسه آمده بودم در کوچه دوست صمیمیم را دیدم و با تند خوییی با او رفتار کردو و او دل سرد بعد از کمی استراحت در خانه به کار خودم فکر کردم و دیدم که چه کار بدی بود.
تصمیم گرفتم برای او هدی ای تهی کنم و به خانه اش برم و از دل او در بیاورم که خدا رو شکر همین ککار را کردم و او هم مرا بخشید
:Kaf:

یه روز تو دانشگاه با یکی از دوستام بحث شدیدی کردیم.به طوری که مسیرمون تا خونه رو هرکدوم جدا جدا برگشتیم.
من خیلی ناراحت بودم.سر کوچمون که رسیدم زنگ زدم و ازش طلب حلالیت کردم.

سلام:Gol:

یکی از هم اتاقی هام که دختر خوبی بود ولی یه شیطنت هایی داشت (نقطه صفر درجه دایره مثلثاتی :Nishkhand:)

اسمش در اومد برای حج دانشجویی.(نقطه 90 درجه!)

گفت برم برگردم دیگه می خوام چادری بشم ، دیگه شیطنت نمی کنم! و ....
رفت و وقتی برگشت انقدر معصوم و دوست داشتنی شده بود!
چادر سرش می کرد و با حیا برخورد می کرد و رابطش با خدا جوری بود که غبطه می خوردم بهش....(نقطه 180 درجه!!)

بعد از یک ماه....:Ghamgin:
یواش یواش چادر فقط مختص دانشگاه شد!!!!(نقطه 270 درجه!!)
و شیطنت ها برگشت و حتی یه کم بیشتر از قبل!!!!!!(نقطه 360 درجه دایره مثلثاتی :Moteajeb!: یعنی همون نقطه اول)

نتیجه اخلاقی: دو بار گردش 180 درجه ممنوع :Cheshmak: :Nishkhand:

زینب سادات;83729 نوشت:
بعد از یک ماه.... یواش یواش چادر فقط مختص دانشگاه شد!!!!(نقطه 270 درجه!!) و شیطنت ها برگشت و حتی یه کم بیشتر از قبل!!!!!!(نقطه 360 درجه دایره مثلثاتی یعنی همون نقطه اول) نتیجه اخلاقی: دو بار گردش 180 درجه ممنوع

سلام
ضمن تشکر
می شد این قسمتش نوشته نشه تا باور کنیم گاهی اوقات با یک گردش 180 درجه ای هم می توان به راه آمد ؟
کم هم نبوده اند کسانی که اینطور برگشته اند .
موفق در پناه حق

حامد;84062 نوشت:
می شد این قسمتش نوشته نشه تا باور کنیم گاهی اوقات با یک گردش 180 درجه ای هم می توان به راه آمد ؟

سلام:Gol:
جناب حامد دقت کنید ؛ من تو نتیجه اخلاقی به همین فرمایش شما اشاره کردم!!!!!!!
گفتم : دوبار گردش ممنوع! یعنی اگه یه تغییر مثبت 180 درجه ای کردیم همون جا بمونیم!
چون دوباره که برگردیم به نقطه اول می رسیم!
حامد;84062 نوشت:
کم هم نبوده اند کسانی که اینطور برگشته اند.

بله درسته کم نبودند!
اما اینم یه مثال واقعی بود.
و همینطور یه یادآوری به کسانی که برگشته اند ، که دوباره به نقطه اول بر نگردند!

زندگیتون پر از آرامش:Gol:

سلام و درود بر برو بچه های ِ:Gol:

امیدوارم که حال همه ی شما خوب باشه:Gol:


یه مثال از چرخش 180 درجه ای می زنم برای شما که ملموس باشه:Cheshmak:

خاطرتون هست که بعد از انتخابات عده ای که بعد ها خس و خاشاک نامیده شدند :Khandidan!: یه شیطونی هایی انجام دادند و چند وقتی موجبات شادی معاندان و دشمنان اسلام و مسلمین رو فراهم کردند:Cheshmak:

خوب آقایونی که جز رهبران احزابی بودند که سردمدار این شیطونی ها بودند ( البته سران فتنه بهشون نمی گفتند شاید جایی دیگه از فتنه بودند مثل پا یا شایدم کمر :Khandidan!:)

برخی از این آقایون پس از دستگیری و خوردن آب خنک و گوارای زندان :Khandidan!: 180 درجه تغییر در مواضعشون مشاهده شد:Cheshmak:

جالبه بدونین که استخر و سونا هم در اختیارشون بود:Cheshmak:(عجب زندان باحالی بوده خداییش هرکی بره اینجا 180 درجه تغییر می کنه:Khandidan!:)

البته خودشون می فرمودند که زندان فرصتی رو فراهم کرده برای اونا تا تفکر کنند در احوال خویش و به اشتباهاتشون پی ببرند:Cheshmak:

نمی دونم مگه بیرون از زندان اینا چقدر مشغله داشتند که وقت فکر کردن نداشتند و بدون فکر این همه آدم رو دنبال خودشون به راه انداختند:Nishkhand:

نمی دونم چرا تو خونه هاشون نمی تونستند فکر کنند :Cheshmak: شاید بعضی ها نمی ذاشتن:Khandidan!:

البته وقتی که سران فتنه هنوز متنبه نشدند و از ملت عذر خواهی نکردند نمی دونم اگر بدنه ی فتنه 180 درجه تغییر کنه می تونه مؤثر باشه:Nishkhand::Gig:

به هر حال آغوش و در های ملت مهربون و بخشنده ی ما به روی افرادی که متوجه اشتباهشون شدند بازه ولی امیدوارم مثل شاه یوری (پسر جومونگ) که پشیمون شد از بخشش و عفوی که در حق سران قبایل (فتنه گران) انجام داد ما پشیمون نشیم:Khandidan!:

در آستانه ی روزی قرار داریم که تاریخ و سرنوشت ملت ما 180 درجه تغییر کرد:Gol:
روزی که به رهبری امام خمینی (ره) و با جان فشانی ملت ما اسلام و آزادی در این کشور زنده شد:Gol:

به امید روزی که این حکومت و امانت را به سلامت به صاحب واقعیش حضرت مهدی (عج) تحویل دهیم:Gol:

شاد باشید:Gol:

یا علی




سلام دوستان عزیز تر از جان :hamdel:
چند ماه پیش من با یک آیدی دیگه تو این سایت فعالیت میکردم. یه روز خیلی عصبانی بودم. یه پست زدم و گفتم که دیگه رفتم "بای بای".
ولی نتونستم. یعنی سخته از شما دوستان دور بودن.
بنابر این با یک آیدی جدید وارد شدم.
البته از مدیر محترم درخواست کردم اون پستو که گفته بودم "بای بای" حذف کنند تا احیانا دروغ نفرموده باشیم!!!!!!!!!!
هرچند خبر داشتن که باز اومدم!!!:Cheshmak::Gol:

حامد;84062 نوشت:
سلام
ضمن تشکر
می شد این قسمتش نوشته نشه تا باور کنیم گاهی اوقات با یک گردش 180 درجه ای هم می توان به راه آمد ؟
کم هم نبوده اند کسانی که اینطور برگشته اند .
موفق در پناه حق


سلان بر دوستان بزرگوار و صميمي
اين نكته زينب سادات رو تاييد ميكنم و اينطور گفتن درسته....
چون در اين موضوع بايد هر دوجنبه (هم افراط و هم تفريط ، هم مثبت و هم منفي )

در نظر گرفته بشه.
اگر دو لبه یک پشتبام مشخص باشه خطای سقوط نزدیک به صفر میرسه.

سلام
در سنین نوجوانی و در کلاس قرآن با آقایی آشنا شدم که حدود 45 سال سن داشت . چیز زیادی از قرآن و قرائتش نمی دانست . اما آنقدر مصمم بود که در عرض هفت هشت ماه به یک قاری خوب تبدلیل شد . و بعد از یکسال به مسابقات کشوری راه یافت .
دوستانش می گفتند تا قبل از این او اهل هرکار خلافی بوده است . پرسیدم پس چطور آمد سمت قرآن و نماز و ... . گفت : دوستی داشت از مسوولین شهر که بخاطر تخلفاتش دستگیرش کردند .بنده خدا بعد دستگیری چنان خرد شد که اگر می دیدی اورا نمی شناختی . ظاهرا دیدن وضع و حال آن دوستش در او اثر عجیبی گذاشت و به یک باره همه چیز را رها کرد و اینسویی شد .
بله . واما بشنوید که این بنده خدای تائب کارش به جایی رسید که می گفت : صبح تا شب در اوقات فراغتم قرآن می خوانم یعنی روزی چندین جزء .
و خودش می گفت نور قرآن را می بینم . والله اعلم
دوستان ! هرچند گردش 180 درجه ای منفی هم داریم ولی اینجا ننویسید

موفق در پناه حق

در كتاب المستطرف جلد 1 صفحه 147 نوشته است:
يكى از ملاحان و قايق رانان رود نيل كه شغل رسميش عبور دادن مردم از آب به خشكى بوده نقل مى كرد: روزى پيرمردى با وقار در حالى كه روپوشى پشمين دربرداشت و عصا و ظرف آبى هم به دست گرفته بود به من رسيد و پس از سلام گفت : ممكن است مرا عبور دهى و به آن طرف رودخانه برسانى ؟
گفتم : آرى ، پس بى درنگ به قايق و زورق سوار شد، منهم او را عبور دادم . همينكه خواست پياده شود، ديدم آن روپوش و عصا و ظرف آب را پيش من گذاشت و گفت : اينها پيش تو امانت باشد و بدان كه فردا هنگام زوال من در كنار اين درخت از دنيا خواهم رفت و تو اين مطلب را فراموش مى كنى ، اما از تو خواهشى دارم كه هروقت متذكر شدى و به يادت آمد، بيا و مرا غسل ده و با همان كفن كه زير سردارم بدنم را كفن نمائى و بعد هر كه راديدى كه از تو تَرَكِه مرا طلبيد همين روپوش و عصا و ظرف آب را به او تسليم نما، مبادا كه او را كوچك شمارى و نسبت به او بى احترامى كنى .
پيرمرد بعد از اين سخنان به راهش ادامه داد من در حالى كه از سخنانش مبهوت و حيران بودم و باقى مانده آن روز و شب تا هنگام خواب ، گفتار آن پيرمرد محترم به خاطرم بود، ولى بعدا فراموش ‍ كردم تا عصر روز بعد كه ناگهان آن جريان يادم آمد فورا حركت كردم و خودم را به كنار درختى كه نشان داده بود رسانيدم ، ديدم كه آن بنده صالح خدا از دنيا رفته است ، و كفنى در زير سر گذاشته و بوى خوش از او به مشام مى رسيد، پس جنازه اش را غسل دادم . و كفن نمودم . همينكه از تغسيل و تكفينش فارغ شدم ، ديدم گروه زيادى از اشخاص در آنجا حاضر شدند. هرچه به آنها نگاه كردم هيچ كدام آنها را نشناختم ، پس باكيفيت دسته جمعى بر آن ميت نماز خوانديم و در كنار همان درخت به خاكش سپرديم سپس سوار زروق و قايق خودم شدم و به سمت شرقى رودخانه روانه گشتم . آنجا بودم تا شب فرارسيد و طبق معمول همه شب بخواب رفتم . تا آنكه فجر طالع شده از خواب برخواستم . قدرى گذشت ولى هنوز هوا درست روشن نشده بود كه ناگهان جوانى شتاب زده از راه رسيد به صورتش ‍ نظر كردم دانستم يكى از بازيگران مجالس لهو و لعب و گناه و معصيت است بر من سلام كرد، منهم جوابش را دادم آنگاه پرسيد توفلانى پسر فلانى نيستى ؟ گفتم آرى . گفت : امانتهائى را كه بتو سپرده شده است بياور. گفتم تواز كجا دانستى كه نزد من امانتى است ؟ جوان گفت : در اين مورد سؤ ال نكن ، من كه مايل بودم اصل مطلب را بفهمم به آن جوان اصرار كردم . آنجوان سؤال مرا اينگونه پاسخ داد كه من چيزى نمى دانم جز اينكه شب گذشته در مجلس ‍ عروسى شخص تاجرى به ساز و نواز و رقص مشغول بودم . تا اينكه سحرگاهان صداى مناجات و راز و نياز بندگان خدا گوش جانم را نواخت و چراغ خاموش وجودم كه وجدانم باشد از خواب غفلت بيدار شد. از عمل خويش شرمنده و پشيمان و نادم و گريان شدم و از كردار و رفتار و اعمال گذشته توبه كردم به منزل مراجعت كردم ، در فكر بودم نا راحت بودم كه چه كار كنم كه گذشته ها را جبران كنم به گريه افتادم و در حال ناراحتى و گريه خوابم برد در همان وقت خواب ديديم ، شخصى مرا امر ميكند: برخيز كه خداوند جان فلان حبيبش را قبض كرده و جاى آن را در زمين بتو بخشيده است ، برو پيش فلان مرد ملاح و قايقران ، روپوش و عصا و ظرف آب او را بگير و به كار آن پير مشغول شو. و نشانيهاى تو را به من دادند و حال آمده ام كه امانتها را بگيرم .
امانتها را به آن جوان برگرداندم و جوان نيز لباسهاى خودش را بمن سپرد تا صدقه به مستمندان بدهم سپس لباسهاى آن پيرمرد را پوشيد و امانتها را برداشت و در حاليكه مرا در سوز و گدازى سخت گذاشته بود به محلى نامعلوم رهسپار گرديد.
ملاح در پايان اين حماسه ميگفت : آن روز تا شب گريه ميكردم تا اينكه خواب برمن غلبه كرد. در عالم خواب صداى گوينده اى را شنيدم كه ميگفت : تعجب ميكنى از اينكه ما بر يكى از بندگان گنه كار مان منت نهاديم و او را به سوى خود باز گردانيديم اينها همه از فضل و كرم ماست كه به هركس خواهيم مى دهيم و مائيم داراى فضل بزرگ .

سلام.
ممنون استاد بسيار زيبا بود. :Gol:ان شاالله همه ما مثل اون جوون عاقبت به خير بشيم.

حامد;84462 نوشت:
دوستان ! هرچند گردش 180 درجه ای منفی هم داریم ولی اینجا ننویسید

سلام مجدد
و اما یک گردش دیگه :
دوستی دارم که از بچه های مذهبی و علاقمند به مداحی است . اطلاعات دینیش هم خوبه مخصوصا در مورد اهل معرفت . اما از اول که اینطور نبود .
تا دوران سربازی بچه پر دردسر و شلوغی بود . توجه چندانی به مسائل مذهبی هم نداشت . تو سربازی یک دوست پیدا کرده بود که خیلی با هم جون جونی شده بودن . میرفتن خونه همدیگه و ... . یک روز که با ماشین میرن صحرا برای گردش . ماشین چپ میکنه و دوستش کشته میشه .
بعد از کشته شدن اون بنده خدا این دوست ما 180 درجه عوض شد . اهل نماز و مسجد و جماعت و مجالس مذهبی شد . سالهاست که اینور مونده و به اونور فکر هم نمیکنه . بلکه خیلی هم محکم و قویه . شغلی داره که باید تو خونه این و اون کار کنه . خودش از بی توجهی بلکه بدجنسی بعضی زنایی که تو خونشون کار کرده میگه و از اینکه گاهی وقتا زده و از خونشون در رفته . شما هم برای موفقیت این جوان پاک طلب دعا کنید . :hamdel:
موفق در پناه حق

حامد;84062 نوشت:
سلام
ضمن تشکر
می شد این قسمتش نوشته نشه تا باور کنیم گاهی اوقات با یک گردش 180 درجه ای هم می توان به راه آمد ؟
کم هم نبوده اند کسانی که اینطور برگشته اند .
موفق در پناه حق

حامد جان من خودمم یه جورایی یه شیطنت هایی میکردم اما درست از بین 250 نفر از بچه ای مدرسمون اسمم تو حج دانش اموزی همین 2 سال پیش دراومد . خیلی به خودم افتخار میکردم که خدا یه تلنگری به من تو اون زمان بهم زد . الانم خدا رو شکر دیگه سراغ شیطنت هام نرفتم 2 سال هم هست که مداحی میکنم و یه ابرویی پیدا کردم .
اینم از گردش 180 درجه من:Gol:

hossein_y_71;85392 نوشت:
حامد جان من خودمم یه جورایی یه شیطنت هایی میکردم اما درست از بین 250 نفر از بچه ای مدرسمون اسمم تو حج دانش اموزی همین 2 سال پیش دراومد . خیلی به خودم افتخار میکردم که خدا یه تلنگری به من تو اون زمان بهم زد . الانم خدا رو شکر دیگه سراغ شیطنت هام نرفتم 2 سال هم هست که مداحی کینم و یه ابرویی پیدا کردم . اینم از گردش 180 درجه من

سلام اخوی :hamdel:
ثبتک الله بالقول الثابت فی الحیاه الدنیا والاخره
موفق در پناه حق

حامد;85266 نوشت:
دوستان ! هرچند گردش 180 درجه ای منفی هم داریم ولی اینجا ننویسید

سلام :Gol:
معروفترین گردش 180 درجه ای توبه یکباره فضیل عیاض است و شاید علتش اینه که در بسیاری از تفاسیر در ذیل آیه :
الم یان للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکرالله
این جریان نقل شده و سر منبرها بارها و بارها گفته شده است .
ولی واقعا بازگشت فضیل خیلی زیباست
چون عاملش شنیدن قرآن بود .
هرچند ممکنه شنیده باشین ولی من خیلی خلاصه دوباره اونو اینجا میارم :
گویند که فضیل دزدی ماهر بود . شبی قصد خانه ای از عباد کرد . وقتی بر دیوار خانه آن شب زنده دار فراز آمد ، صدایی دلنشین همچون ندای ملکوت به گوش جانش رسید : الم یان للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکرالله . آیا وقت آن فرا نرسیده که دلهای اهل ایمان به یاد خدا خاشع شود . و دست از سرکشی و تمرد بردارد . هرچند قاری این الفاظ ، آن عابد شب نشین بود اما جان کلام سروشی الهی بود که در دل فضیل سخت اثر کرد . چون دل فضیل به یاد معبود ازلی و محبوب ابدی افتاد فریاد برآورد : آری اکنون وقتش فرا رسیده و ناله کنان سر به کوه و صحرا نهاد و کسی اورا ندید مگر در چهره ژنده پوشی که ممحض در یاد حق شده بود .
و خدای تعالی فضیلها داشته و دارد . شاید این شب جمعه هم ما را فضیلی در درگاه خود قرار دهد . :Gol:
موفق در پناه حق
:hamdel:

سلام
موضوع جالب و قابل تاملی است برای دوستانی که میل به پیشرفت روحانی دارند
انچه مسلم است بروز رذایل اخلاقی در یک لحضه و پس از ان پشیمانی و در نهایت محسنات فرد بر رذایل اخلاقی حاکم میشود.
حال یکی از ماجراهای بسیار اینجانب یکروز پنج سال پیش با پدرم بدلیل موضوعی بحثمان شد
البته کتک نخوردم ! از خانه رفتم بیرون عذاب وجدان منو گرفت بر گشتم معذرت خواهی کنم که
با یه کشیده اب و برق دار مواجه شدم دوباره میخواستم برم چند قدمی هم رفتم ولی برگشتم و گفتم بابا حق با شماست که این دفعه یه مشت نثارم کرد و یه دندون جلو مو شکست!
نتیجه اخلاقی!
فاصله مناسب را در تغییرات و گردشهای صدو هشتاد درجه ای رعایت کنید :Khandidan!:

نازنين مريم;85913 نوشت:
اون بنده خدا بعد از چند سال از اون گردش 180 درجه حالا احساس ميكنه نزديك 30 40 درجه عقب گرد داره خيلي نگرانه و هميشه به خدا ميگه : خدايا خودت اون موقع كه حواسم نبود تو غفلت بودم منو هدايت كردي حالا كه عاشقتم و ازت ميخوام كمكم كن منو يه لحظه هم به حالا خودم رها نكن . از من ميخواد كه به همه دوستان بگم : ازشون التماس دعا داره يادتون نره

سلام
باتشکر از شما بخاطر نقل این مطلب زیبا
حقیر عرض میکنم به آن بنده نیکوکار بفرمایید
در معرفت بکوش که دایره عمل کم است
موفق باشید

حامد;85924 نوشت:
دوستان ! هرچند گردش 180 درجه ای منفی هم داریم ولی اینجا ننویسید



سلام:Gol:

بازم یه خاطره از هم اتاقی هام!!!
یکی دیگه از هم اتاقی هام بود که دختر سر به راهی نبود ، چیزی که از رفتارش کاملاً مشخص بود و زیادم با هم نمی ساختیم!
بعد از یه بحث حسابی که باهاش داشتم دیگه با هم حرف نمی زدیم! و سخت بود که زیر یه سقف با هم بودیم و قهر!
اون دختر هم گناه می کرد و هم میومد با افتخار همه کارای چندش آورش رو برای بچه ها تعریف می کرد! :tajob:

خلاصه بعد چند وقت یکی دیگه از بچه ها بهم گفت ببین حدیث داریم که اگه دو تا مسلمان 3 روز بیشتر با هم قهر باشن ، نمازشون قبول نیست!!!!
بهش گفتم آخه خودت که شاهدی که این..... چه رفتارایی داره!

تصمیم گرفتم با مادر همین دوستم که تحصیلات حوزوی داشت و مدرس هم بود ، مشورت کنم.
ایشون در جواب من که گفته بودم " این دختر خیلی گناه می کنه و به اینهمه زشتیها افتخار هم میکنه" گفت: تو با چشم خودت دیدی اون گناها رو؟! گفتم : نه!
گفت پس باهاش آشتی کن. منم گفتم : چشششششم!
منتظر شدیم که از بیرون برگرده ، وقتی برگشت خیلی برام سخت بود که به اون چشمی که گفتم عمل کنم!
رفته بود سر یخچال چیزی برداره که رفتم بالا سرش و سلام کردم!
بیچاره هنگ کرد و چند ثانیه خیره نگام می کرد ، بعد گفت : سلام عزیزم و ...........:frind:
وقتی برگشتم دیدم بچه ها برامون دست می زنن! :khejalati:
و بعدش.....

جوانی بود رعنا از سنخ برخی جوانان امروز و بسیار علاقه مند به موسیقی و لهو و لعب و ... ، پدرش از نیکان روزگار و مقید به شرعیات و مسئله دان . گه گاهی که با پدر این جوان نشست و برخواست می کردیم از بابت وضعیت اخلاقی فرزندش گلایه میکرد . این پدر که به سن پیری رسیده بسیار نگران پسر به ظاهر ناخلف خود است و دائم در نماز برای هدایت او دعا می کند .

هر وقت هم که مرا می دید می گفت : حاج آقا برای پسرم دعا کن . در حالی که تقریباَ تمام امید این پدر و خانواده ی خوب به نا امیدی می رسید ، حادثه ای رخ داد که نه تنها این جوان منحرف را منقلب نمود بلکه هزاران جوان و غیر جوان سرزمین ما را متحول نمود . و آن باز شدن راه کربلای معلات بود . طوفان رحمت الهی از بهشت روی زمین به سوی ایران زمین و تمام نقاط عالم وزیدن گرفت و میلیون ها فطرت سالم را بیدار و دل های آنان را روشن و به صراط مستقیم الهی رهنمون نمود .

بعد از گشوده شدن راه کربلا این جوان نیز به دعای پدر و مادر مهربان و متدینش با کاروان کربلائیان عاشق رهسپار زیارت حضرت سید الشهداء و سایر حضرات معصومین سلام الله علیهم گردید و تحت تأثیر میدان مغناطیسی معجزگون ارباب از بیراهه به راه آمد و در کنار قبر شش گونه ی آن حضرت توبه نمود ، آن هم چه توبه ای . بعد از آن سفر معنوی توفیقی ، دیگر آن جوان گنه کار و لا ابالی سابق نبود ، بلکه یک جوان پاک و متدین و مسجدی و ذاکر اهل بیت سلام الله علیهم . به برکت این برگشت 180 درجه ای دیگر کسی از بی بند و باری او سخنی نمی گوید گویا خداوند حافظه ی تاریخی فامیل و آشنایان را از سابقه ی بد او پاک نموده است و هم اکنون ، همگان او را به نیکی و اخلاق و معنویت می شناسند . کار بدان جا می رسد که همه ساله روز عاشورا در نقش جوان شهید اباعبدالله الحسین حضرت علی اکبر سلام الله علیهما ، تعزیه گردان آن حضرت شده افتخار غلامی و ذاکری اهل بیت عصمت و طهارت را نصیب خود می کند .

سال گذشته که پدر این جوان به حال احتضار افتاده به رحمت خداوند رفتند ، قبل از مرگ به نزدیکان خود سفارش اکید نمودند که به آن فرزند توبه کار و به راه آمده ام بگوئید حاضر شود تا بر بالین او جان دهم . و این گونه بود که یک پدر به داشتن چنین فرزندی افتخار کرد .

و من الله التوفیق

[="navy"]دختری بود از یه خانواده معمولی با عقاید مذهبی متوسط... واجبات و حتی مستحباتشون هم سرجاش...
وقت ازدواج و برگزاری مراسم عروسی دختر رسیده بود که همسرش موافق این عروسی های معمول که برگزار میشد نبود و می گفت سفر زیارتی به جای جشن عروسی.
دختر اما به فکر لباس سفید عروس و سالن و جشن و عکس و فیلم بود...
سابقه ی همچین کاری تو نزدیکان و اشنایان دختر نبوده ، پس مخالفه.
جناب همسر هم دل دختر رو نمی شکنه و موافقت میکنه و تا اقدامات اولیه و رزرو سالن هم پیش میرن...[/]

[="blue"]اما دختر رضایت قلبی رو در همسرش نمی بینه و یواش یواش به فکر می افته.
کدوم بیشتر می ارزه؟
نا خشنودی خدا از گناهایی که انجام میشه تو این یک شب یا ....؟
رضایت و خشنودی همسر یا یک شب بریز و بپاش و پوچی
خوشحالی دو طرف یا خوشحالی دختر به تنهایی؟[/]

[="royalblue"]پس معنای زندگی مشترک کجاس؟ خودخواهی از همون اول؟
باز هم با خودش فکر میکنه ! خود خواهی؟ اینکه همسرش نمیخواد جشن عروسی باشه خودخواهی او نیست؟
- نه ، دلیل داره برای این کارش ، گناه... شروع زندگی با گناه ، اسراف ، نارضایتی خدا...
تو چی؟ تو هم دلیل داری برای پافشاری و گرفتن جشن؟
- بله ، اینکه بگم یه شبه دیگه ، بعدا پشیمون میشم از اینکه برگزارش نکردم...
[/]
[="darkgreen"]اما حقیقت رو خوب میدونه که یه شب و هزار شب نداریم! این حرف مردمه...
همونایی که مدام بهش میگن ، پشیمون میشی ، حرف در میارن برات ، همه منتظر عروسیت بودیم ، هرچه مرد خرج کند ارج نهد!!!!!!
[/]
[="green"]فکر میکنه....
سفر زیارتی؟ با دعای خیر و خوشبختی به درگاه امامان معصوم (ع) بدرقه شدن...
یا عروسی ؟ جشن و آهنگ و .... و آخرش خسته و کوفته از این شب پر هیاهو ، بدرقه ی زندگی مشترک شدن[/]

[="darkorchid"]کدوم قشنگتره؟
تصمیمش رو گرفته ، سالن کنسل میشه و دو بلیط کربلا رزرو میشه ، هنوزم پشیمون نشده....
شام عروسی و کربلا که داده شد ، همه بهشون می گن: آفرین ، بهترین کار رو شما کردید.

[/]

[="black"]قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی (آل عمران/۳۱)
بگو اگر خدا را دوست دارید پس از من پیروی کنید

--------
راستی محبت را در رفتار مدعی باید دید
نه در ادعایش

خدا کنه که بتونیم محب واقعی بشیم[/]:Sham:

با سلام
زندگی من هم یه نقطه 180 داشت، تو مسیر اشتباه با سرعت هر چه تمام تر می رفتم جلو، یه روز انگار خدا از سر لطف چوب کرد تو چرخم ..... کامل پیاده شدم!! با چه شدتی!!!!!
خدا با یکی از بنده های وارسته خودش آشنام کرد ...
منت گذاشت سرم دین رو یادم داد، نماز و روزه و قرآن رو از همه مهم تر عشق به خودش و سرورمون محمد مصطفی (ص) علی مرتضی(ع) فاطمه الزهرا (س) و اولاد پاکشون...
همه چیز عوض شد.
هر وقت برای اشک ریختن آب چشمم خشک میشه، یاد گذشته خودم میکنم؟! به خودم می گم کجا بودی؟ و کجا دعوتت کردند؟!! مثل سیل اشک از چشمام جاری میشه...


من به شخصا این قدر چرخش 180 زدم که دیگر اسمش را چرخش ناگهانی نمی توان گذاشت به طور مدام در حال چرخش زدن هستم اینقدر چرخیدم که دیگر سر گیجه گرفته ام که دیگر چرخش و غیر چرخش را تشخیص نمی تونم بدم
ولی جالب ترین چرخشم مربوط می شود به این که
یک دختر با ظاهر ... و . و . و. ...
خیلی حس بدی نسبت به اون پیدا کردم واقعا اعصابم بهم ریخت چون چادری هم بود
ولی یک لحظه فکر کردم من انسان نسبت به این انسان به دلیل این گناه این قدر بهم می ریزم حالا فکر کن مثلا امام زمان(عج) و خدا چه حالی نسبت به اعمال من دارد؟؟
باعث شد من برای اولین بار به مسجد برم و تا الان هم اکثراً سعی می کنم نمازم را داخل مسجد بخوانم

driver;297202 نوشت:
یک دختر با ظاهر ... و . و . و. ... باعث شد من برای اولین بار به مسجد برم و تا الان هم اکثراً سعی می کنم نمازم را داخل مسجد بخوانم

سلام
عرض ادب و احترام
میشه بیشتر توضیح بدید
ظاهر دختر خوب بود یا بد و چطور شما را مسجدی کرد
با تشکر

سلام
یه داستان 180 درجه ای ما هم بگیم البته از نوع بدش و رفتن به راه نادرست
داستان از این قراره که :
ما یه رفیق داشتیم از سال سوم راهنمایی با هاش اشنا شدیم بچه بسیار با ادب درسخون مذهبی و عاشق ولایت
سال ها گذشت تا به علت یک سری اتفاقات بد هم درس اون هم درس من افت پیدا کرد البته من دانشگاه قبول شدم اما اون نه
و به سربازی رفت
تو سربازی تو بخش خدمات یه اردوگاه افتاد
که کار زیاد و سخت ازش می کشیدن با اینکه سربازی 5 ماه بیشتر نبود
اما بعد از اون 5 ماه انچنان اخلاقیات این بنده خدا تغییر کرد که....
که ادم نگه بهتره بدتر از اخلاقیاتش تفکراتش خیلی تغییر کرد

فعلا تا یک هفته پیش امار داشتم نماز می خوند اما براساس عادت
اما کلا تفکراتش به شکل بدی تغییر کرده و نسبت به نظام و... خیلی بدبین شده
(کل داستان این بنده خدا یه تایپیک میخاد براش دعا کنید یه 180 دیگه بزنه:Mohabbat:)


مـهـدی;297205 نوشت:
سلام
عرض ادب و احترام
میشه بیشتر توضیح بدید
ظاهر دختر خوب بود یا بد و چطور شما را مسجدی کرد
با تشکر

ظاهر خوب که آدم را به هم نمی ریزه آدم را خوشحال هم می کند که هنوز هم انسانهای با شعوری هستند که با ظاهرشون خیلی چیز های را ثابت می کنند...
این جناب از چادری های عشوه گر و ... بودند
چندین مرتبه خواستم یک کتاب در مورد حجاب یا ... بگیرم و صفحه اول بنویسم که
ناشناس: مدیون شما هستم که باعث شدید من با مسجد آشنا بشوم و
این کتاب را بیاندازم داخل خانه شان
شاید خدا خواست و اون هم 180 درجه ای شد
ولی بعد دیگه بی خیال شدم
ولی واقعا به نوعی من به اون مدیون هستم

DRiVeR;297216 نوشت:
این جناب از چادری های عشوه گر و ... بودند

بازم نفهمیدم
یعنی شما یه چادری عشوگر دیدی بعد مسجدی شدی؟:Gig:
چه گیری من دادم امشب به این تاپیک:Narahat az:
اقا شفاف سازی کن واضح نیست

[=Arial Black]پا به سن گذاشته بود . کارگری میکرد . در طول دوران زندگیش دوبار همسرش رو طلاق داده بود ولی همسرش با صبوری به پای بچه هاش نشسته بود و پی زندگی خودش نرفته بود . بچه ها همه سر و سامون گرفته بودن و این دوتا هر کدوم تنها زندگی میکردند .تصمیم گرفت دوباره برگرده و با همون همسر صبور آخرای عمرشو بگذرونه ولی پرونده ش خیلی سیاه بود و هیچ کس راضی نبود وساطت کنه جز بچه هاش .
با هر گیر و گرفتاری که بود مساله رو با دایی مطرح کردند . دایی هم با قول و تعهد و ... رضایت داد و بعد 25 سال دوباره با هم ازدواج کردن . ولی این مرد دیگه اون مرد آس و پاس بی عار نبود . اون کسی که زمانی توی جوونی کار میکرد و تا پول به دست اومده تموم نمیشد دیگه کار نمیکرد حالا دیگه هر روز میره سر کار .
خیلی سعادت میخواد تا آدم عاقبت بخیر بشه.
وقتی واقعا پشیمون میشه میتونه آخر عمرش توفیق خادمی مسجد رو پیدا کنه .
و لحظه مرگش با لحظه اذان صبح یکی بشه .:Gol:
برای شادی روحش صلوات :Gol:


پرسید: «بابا! اگه دوستم یه کار بدی بکنه، من چی کار باید بکنم؟» پدر جواب داد: «باید بهش بگی این کار خوبی نیست. این کارو نکن!»

پرسید: « اگه روم نشه بهش بگم چی؟» جواب داد: «خب روی یه تیکه کاغذ بنویس بذار توی جیبش».

صبح که مرد برای رفتن به اداره آماده میشد، در جیب کتش کاغذی پیدا کرد که: «بابا سلام. سیگار کشیدن کار خوبی نیست. لطفاً این کار رو نکن!»


دیروز یکی از دوستانم تعریف می کرد که خانمی همش از خدا یه دختر خوشگل می خواست . همش می گفت خدا به من یه دختر خوشگل بده .

این خانم باردار شد و رسید به ماه هشتم بارداری .

دکترش بهش گفت مغز بچه ات رشد نکرده و احتمال عقب موندگی ذهنی در نوزادت وجود داره .

بیچاره این خانمه تا این حرف رو شنید زد زیر گریه و از صبح تا شب خودشو تو اتاقش حبس کرده و فقط داره دعا می کنه که بچه اش سالم باشه .

دیگه هیچی جز سالم بودن بچه اش براش مهم نیست .

دوستان جدا از اینکه این ماجرا حقیقی است و درس عبرتی است برای ما ، برای این بنده خدا دعا کنید .

دعا قضارا بر می گرداند حتی اگر آن قضا محکم شده باشد .

خیلیا رو دیدم که دیگران روبخاطر کاری سرزنش میکردن وبعدها خودشون به همان صفت مبتلا شدند....

ماشاءالله همه چرخشی هستید:moteajeb:....تغییر های یهویی خیلی بادوام نیستن؛ فقط حواستون باشه به 360 درجه نرسید!!
خدا ب خیر بگذرونه:Sham:انشاءالله:Gol:
:hamdel:یا مقلبــــ القلوبــــ، ثبتــــ قلبی علــی دینکـــــ:hamdel:

arahbar6718;530441 نوشت:
خیلیا رو دیدم که دیگران روبخاطر کاری سرزنش میکردن وبعدها خودشون به همان صفت مبتلا شدند....
من تویکی از احادیث خوندم کسی که یک نفر رو بخاطر کاری سرزنش میکنه ازدنیا نمیره تا اون کار رو خودش هم انجام بده

مفتقر;297196 نوشت:
مثل سیل اشک از چشمام جاری میشه...
خوش به سعادتتون

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

KMHE;297213 نوشت:
و به سربازی رفت
تو سربازی تو بخش خدمات یه اردوگاه افتاد
که کار زیاد و سخت ازش می کشیدن با اینکه سربازی 5 ماه بیشتر نبود

اللهم عجل لولیک الفرج

سلام

KMHE;297213 نوشت:
اما کلا تفکراتش به شکل بدی تغییر کرده و نسبت به نظام و... خیلی بدبین شده (کل داستان این بنده خدا یه تایپیک میخاد براش دعا کنید یه 180 دیگه بزنه)

تنهاش نگذار

باهاش بیشتر کن رابطتتو (البته اگر خودت قوی هستی)

کمکش کن با حس تنهاییش مقابله کنه

اونموقع کم کم بر می گرده
ان شاء الله

نیاز نیست کار خاصی بکنی فط تنهاش نگذار:Gol:
ان شاء الله[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

arahbar6718;530441 نوشت:
خیلیا رو دیدم که دیگران روبخاطر کاری سرزنش میکردن وبعدها خودشون به همان صفت مبتلا شدند....

الهم عجل لولیک الفرج

سلام

امیدوارم بتونیم از پسش بر بیایم:Gol:[/]

چه بهتر ... من تجربه کردم. موفق باشید...:Gol::Gol::Gol:

موضوع قفل شده است