اوستا در قبرستان خاموش تاریخ

تب‌های اولیه

19 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اوستا در قبرستان خاموش تاریخ

با سلام

منابع مقاله:

مجله کلام اسلامی شماره 33، الهامی، داود؛

از اوستا چه می دانید؟

اسم «اوستا»«~ (Avesta) ~»مانند کلمه «زردشت» در زبان پارسی اشکال و صور گوناگون دارد چون: استا (1) ، اویستا (2) ، بستاق (3) ، ایساق (4) ، ایستا (5) ، آبستا (6) ، است (7) ، افستا و ایستا; (8)(9) ، «ابستاق» و «افستاق» ضبط شده است. (10) از همه معروفتر در فرهنگهای فارسی معاصر، «اوستا» است .
در تاریخ طبری و مسعودی و دیگر مورخان اسلامی «بستاه»
در معنی این کلمه نیز دانشمندان توافق ندارند (11) بعضی ها آن را به معنی «پناه» و برخی به مفهوم «دانش و معرفت» عده ای به معنی «متن» و دیگران عقایدی دیگر، ابراز کرده اند; اما امروزه آنچه طرفدار زیادی دارد آن است که کلمه «اوستا» به معنای اساس و متن اصلی است. (12)
«اوستا» مجموعه متون مذهبی زردشتیان، هر جا که ذکر شده با لفظ «زند» و «پازند» ردیف شده است و باید دانست که «زند» تفسیری است برای «اوستا» که به زبان پهلوی به دست «زردشت» نوشته شده و «پازند» نیز شرحی برای «زند» است.
به اصطلاح، شرح شرح است که به وسیله خود «زردشت» نگاشته شده است و بعد از «زردشت» توسط علمای زردشتی شرح و تفسیری بر شروح «اوستا» نگارش یافته که آن را «بارده» می نامند.
«اوستا» کهن ترین نوشته ایرانیان است، تمام اختلافات و اشکالات و تضادهای فراوانی که درباره افسانه «زردشت» موجود است همه آنها به اضافه اشکالات دیگر در باره «اوستا» نیز به چشم می خورد.
یکی از موارد مبهم، تاریخ نگارش «اوستا» است که بستگی به تعیین زمان «زردشت» دارد اما از آنجا که هنوز هیچ یک از مورخان و دانشمندان ومستشرقان نتوانسته اند زمان زردشت را با دلایل تاریخی وقطعی ثابت کنند، لذا تاریخ و قدمت اوستا نیز نامعلوم مانده است; به قول ابراهیم پور داود : اگر بر فرض تاریخ سنتی 660ق م درست باشد آن وقت اوستا بعد از «ریک دید» برهمنان و «تورات» یهودیان، کهنترین کتاب دنیاست. (13)
دست کم تا ده سده پیش از مسیح می رسد. (14)
مستشرق معروف «هلاندی تیل» می نویسد: زمان اوستا را پایین تر از 800 سال پیش از تاریخ نمی توان قرار داد. (15)
و حتی از حیث تحقیقات لغوی: تمام قسمتهای این کتاب در یک زمان و به دست یک تن نوشته نشده و لااقل در سه مرحله متوالی گرد آمده است. «کاثاها» کهنترین بخش اوستا به شمار می آید و گویند سروده خود «زردشت» است و قدمت آن تا به زمان وی یعنی سده دهم پیش از مسیح می رسد اما دیگر بخشهای «اوستا» در زمانهای دیگر و به دست کسان دیگر نگاشته و بسا چیزها که در آغاز با آیین «زردشت» ناسازگار بوده بعدها در آن راه یافته است. (16)
بسیاری از دانشمندان و محققان اروپایی از قبیل «آبه فرامسواز»«~ Adde Framcais ~»معتقدند که اوستا تا سده ششم ویا هفتم میلادی تا زمان ساسانیان همچنان سینه به سینه حفظ شده و در آن زمان به کتابت درآمده و با خط اوستایی که اختراع همان زمان است کتابت یافته . (17)
گویند: اوستا را گشتاسب یا دارا پسر دارا در دو نسخه بر 120 هزار پوست گاو با مرکبی از طلا نویسانده، یکی در گنج شاییگان و دیگری را در خزانه استخر گذارد و چون اسکندر قصر شاهان را آتش زد، نسخه آخری بسوخت ونسخه اولی را هم از گنج شاییگان بیرون آورده امر کرد آنچه که راجع به طب و نجوم بود به یونانی ترجمه شود و پس از آن، آن را بسوخت و اوستای زمان ساسانیان در قرون بعد، از سینه ها جمع آوری شد.
توضیح آن که پس از آن اختلالی بزرگ در امور دینی ایرانیان مانند امور سیاسی پدید آمد و اوضاع چنین بود تا این که بلاش شاه اشکانی امر به جمع آوری آوستا از سینه ها و تدوین آن کرد، ولی این کار در زمان اردشیر اول بابکان به دستیاری مؤبدی «تن سر» نام، انجام شد.
شاپور اول ساسانی آنچه را که به طب و نجوم مربوط بود از هند و یونان جمع آوری کرده به این آوستا بیفزود .

بعد در زمان شاپور دوم ساسانی آذر بد یسر مهر سپند ثابت کرد که این آوستا صحیح است و از این به بعد به حکم شاپور مزبور این آوستا قبول عامه یافت (صحت کتاب را مؤبد مزبور بدین وسیله ثابت کرد که فلز گداخته روی قلب او ریختند و اثری در وی نکرد) . (18)

از این روایت برمی آید که آوستایی که در زمان گشتاسب یا دارا معاصر اسکندر جمع آوری شده بود و در زمان اسکندر از میان رفته و بعد، که خواسته اند جمع آوری کنند از سینه ها جمع آوری کرده اند. (19)
مؤلف کتاب «ایران در عهد باستان» می نویسد: کتاب اوستا در آغاز امر، پیش از حمله اسکندر، کتابی عظیم بوده است «پلینوس:«~ Palinus ~»» مورخ رومی که در قرن اول میلادی می زیست، می نویسد که هرمی پوس«~ Hermi Puas ~»مورخ یونانی برای شرح عقاید زردشت از کتاب او که در بیست مجلد و حاوی صد هزار بیت بوده، استفاده کرده است در صورت صحت این مدعا، اوستا کتاب بزرگی بوده است» . (20)
مورخان اسلامی نیز از عظمت و بزرگی این کتاب یاد کرده و نوشته اند که اوستای دوره هخامنشیان به خط زرین بر روی 12000 پوست گاو دباغی شده نوشته شده بود. (21)
مسعودی و جمعی دیگر از مورخان اسلامی نقل کرده اند که: اسکندر بعد از فتح استخر «تخت جمشید» این کتاب و سایر آثار دینی زردشتیان را ضمن سوزاندن مراکز مهم از جمله بایگانی جمشید به سوزاند بعد از آن که مطالب علمی آن را از طب و نجوم و فلسفه به یونانی ترجمه کرد وبه یونان فرستاد. (22)
در روایات دینی زردشتیان نیز به این حقیقت تصریح شده است: ویشتاسب دستور داد تا دو نسخه از این کتاب اوستا را نوشتند یکی از آنها را هنگامی که اسکندر در قصر «پرسپولیس» آتش افکند و نسخه دیگر را یونانیان فاتح با خود به یونان بردند و آن را ترجمه کردند. (23)
و در نامه «تن سر» (هیربدان هربد) شاه طبرستان (مازندران) نیز بدان اشاره شده، آنجا می نویسد: «میدانی که اسکندر کتاب دین ما، دوازده هزار پوست گاو به استخر به سوخت» و نیز در یکی از آثار زردشتیان درباره کتابخانه برگهای اوستا مطالبی است بدین مضمون: «زند» اوستا که در روی پوستهای گاو به خط زر نوشته شده بود در استخر پایگان بود در دفترخانه، اهریمن پتیاره شوم، اسکندر بد کنش را بر آن داشت که آن را بسوزاند» . (24)
بدین جهت در روایات اصلی زردشتی از اسکندر به عنوان «اسکندر ملعون رومی» یاد شده است که به خواهش یک زن پلید سبب کشتار و باعث از بین رفتن کتب مقدس زردشتی و ویرانی تخت جمشید گردید.
بدین ترتیب طبق تصریح خود زردشتیان و مورخان در سال 330 قبل از میلاد متن اصلی کتاب زردشت از بین رفته و در سال 226 بعد از میلاد اردشیر بابکان امر به تدوین آن نموده است به این معنی زردشتیان بیش از 550 سال کتابی نداشتند مگر این که به قول پورداود در سینه فناپذیر پیروان زردشت محفوظ مانده بود؟ ! (25)
از «دارمستتر«~ Dasmesteles ~»» نویسنده کتاب«~ za..d Avesta ~»نقل شده که تمام اوستا بعد از تسلط اسکندر به ایران و آتش سوزی او، در فاصله قرن اول تا قرن چهارم میلادی نوشته شده بعدها یکجا گردآوری گردیده است. (26)

ادامه دارد...!

اسم هایی که شما عدد گذاشتید الان در بین مردم رایج است یا خیر؟

پورداود در این باره می گوید: «آنچه در سنت زردشتیان و آنچه عموما در کتب پهلوی مسطور است این است که اوستای هخامنشیان را اسکندر به سوخت به خصوص مندرجات «دینکرد» راجع به اوستا بسیار مهم است از حیث مطالب سرآمد کتب پهلوی است، صراحتا می گوید: اوستایی که در دست داریم آن کتاب مقدس قدیم نیست تا به آن اندازه ای که مؤبدان عهد ساسانی کلام مقدس را در حافظه داشتند همان اندازه جمع آوری شد» . (27)
صاحب نظران و محققان می گویند: اوستای هخامنشیان به 21 کتاب منقسم می شد و دارای 815 فصل بوده است و در عهد ساسانیان وقتی که به جمع آوری اوستای پراکنده پرداختند فقط 348 فصل به دست آمد که آن را هم به 21 نسک تقسیم کردند. (28)
دانشمند انگلیسی «وست«~ West ~»» 21 نسک ساسانیان را به 345700 کلمه تخمین زده (29) و زند (گزارش پهلوی) آن 2094200 واژه برآورد شده. و از این جمله امروزه 83000 کلمه در اوستای فعلی موجود و بقیه از بین رفته است. (30)
کیخسرو مؤلف «فروغ مزدیسنی» که خود زردشتی است می نویسد: «جای هیچ بحث نیست که در عصر اسکندر در استخر فارس کتابخانه بزرگ و معروفی شامل همه قسم کتب دینی و دنیوی روحانی وجسمانی وجود داشته که اسکندر یا از روی غیظ یا غرض و عناد یا در حال مستی امر به سوزاندن آنها کرد.
سپس اضافه می کند پس از آن که کتابخانه به امر اسکندر سوخته شد دوره ای پیش آمد که 550 سال امتداد پذیرفت و در آن مدت تمام اغتشاش و بی سیاستی و بی ترتیبی در امور مملکت داری بوده وبعد از این دوره به امر سلاطین ساسانی رقعات باقی مانده از کتب زردشت به هم جمع آمد و صورت کتابی پذیرفت» . (31)
«جان ناس» مؤلف «تاریخ جامع ادیان» می نویسد: کتاب زردشتیان اوستاست و آن مجموعه ای می باشد که کم و بیش از مطالب مختلف بدون ارتباط و التصاق با هم آمیخته شده و در حقیقت باقی مانده از مجموعه بزرگتری از یک ادبیات باستانی و کهنسال است که قسمت عمده آن از میان رفته و نابوده شده است» . (32)
کوتاه سخن آن که کسانی که «زردشت» را پیغمبر می دانند حتی یک برگ از اوستا که سلسله سند آن به زردشت برسد در نزد آنان یافت نمی شود. می گویند اوستا رقعه رقعه و سطر سطر از کلمات منسوب به زردشت جمع آوری شده است و نمی دانند که اینها چگونه با یکدیگر مربوط می باشند و حتی بجز «گاتها» بقیه را نمی توان به زردشت نسبت داد.
چنان که پورداود تصریح کرده است «اوستا که در سینه فنا پذیر پیروان آیین مزدیسنا و یا روی چرم ستوران و کاغذ سست بنیان نقش بسته بود از آسیب روزگار محفوظ نماند از نامه باستان با آن همه بزرگی که داشت امروز فقط 83 هزار کلمه در اوستای کنونی به یادگار مانده و نه به خط اصلی و نه به ترکیب و ترتیب دیرین. (33)
«بررسی سیستماتیک اوستای متأخر، این واقعیت را مسلم می سازد که غیر از گاتها آنچه به نام ادبیات زردشتی تاکنون به دست آمده قابل اعتماد نیست. درجه انحراف این نوشته ها از پیام زردشت رابطه نزدیک با قدمتشان دارد و هر قدر به منبع نزدیکتر و قدیمی ترند تقریبا «به همان نسبت نیز خالصترند، با پیشرفت دانش بشر و توسعه تمدن و تجارب علمی نه تنها از خرافات اوستا کاسته نشده بلکه دائما نیز بر آن افزوده شده است...» . (34)
این وضع محکمترین و مهمترین مدارک آیین مزدیسنا، یعنی کتاب «اوستا» است و از اینجا معلوم می شود که اساس آیین زردشتی تا چه اندازه بر اساس حقیقت استوار است یعنی «اوستا» که خود قرارگاهی ندارد با این وصف زیربنای تمامی معتقدات و مبانی زردشتی قرار گرفته است به قول معروف: «خانه از پای بست ویران است» .

ادامه دارد...!

سوال من بی پاسخ موندااااااااااااااااااااا!!!!!!!!!!!!!!!!1:Ghamgin:

punisher;83082 نوشت:
اسم هایی که شما عدد گذاشتید الان در بین مردم رایج است یا خیر؟

punisher;83155 نوشت:
سوال من بی پاسخ موندااااااااااااااااااااا!!!!!!!!!!!!!!!!1:Ghamgin:

با سلام
جناب
punisher این شماره ها منابع هستند که در آخر مطالب گذشته خواهد شد !
و یک خواهش اگر در مورد تاپیکها نظر خاصی دارید خوش حال میشویم از علم شما استفاده کنیم
:Gol:

با توجه به آنچه گذشت، معلوم می شود حرف مؤلف کتاب «تمدن ایران باستان» زردشتی متعصب در این باره چه قدر واهی و بی اساس است این به اصطلاح محقق! درباره اوستا این چنین اظهار نظر می کند: «در میان تمام کتب مقدس، اوستا تک و بی همتاست. هنوز در هیچ کجا و در هیچ قرن، چنین مشعل فروزانی برافروخته نشده است هیچ کتاب مقدس به اندازه اوستا تأثیر مثبت در خلاقیت و بهبود وضع زندگی یک ملت نداشته و هیچ کتابی تا این اندازه در سایر کتب مقدس تأثیر ونفوذ نکرده است.
ولی از سوی دیگر، هیچ کتاب مقدس به اندازه «اوستا» مورد حمله دشمن قرار نگرفته و هیچ کتابی به اندازه این کتاب دلاورانه نجنگیده است. همین پایداری و استقامت اوستا در طول قرون اصالت آن را ثابت می کند» . (35)
از اوستا، کتاب بسیار فرسوده و پوسیده زردشتیان این چنین یاد کردن و آن را بر تمام کتب مقدس آسمانی، خاصه قرآن مجید، ترجیح دادن، برای شخصی چون مؤلف کتاب «تمدن ایران ساسانی» آیا بی خبری از تاریخ است؟

! یا عوام فریبی، و جعل تاریخ؟ !

آری به قول شاعر:
چون شود اندیشه شخصی خراب
ناسره آید به چشمش زر ناب

خوبست در اینجا نظریه «ادوارد براون» را نیز بدانیم: او در کتاب خود ضمن بحث از اوستا و این که آیا اوستای واقعی باقی است یا از میان رفته است چنین به سخن خود ادامه می دهد : اوستا متضمن اصول عقاید شخص شهیری مانند زردشت و محتوای احکام آیین دنیای قدیم است . این آیین زمانی، نقش مهمی در تاریخ جهان بازی کرده و با این که عده پیروان آن امروزه در ایران ده هزار و در هندوستان بیش از نود هزار نیست... معذلک در وصف اوستا نمی توان گفت کتابی دلپسند یا دلچسب است.
درست است که تفسیر بسیاری از عبارات محل تردید است و هرگاه به مفهوم آن پی برده شود قدر و قیمت آن شاید بیشتر معلوم گردد، لکن این نکته را می توانم از طرف خود بگویم که هرچه بیشتر به مطالعه قرآن می پردازم و هرچه بیشتر برای درک روح قرآن کوشش می کنم بیشتر متوجه قدر و منزلت آن می شوم ، اما بررسی اوستا ملالت آور و خستگی افزا و سیر کننده است، مگر آن که به منظور زبانشناسی و علم الاساطیر ومقاصد تطبیقی دیگر باشد» . (36)

ادامه دارد...!

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئِینَ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوسَ وَالَّذِینَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ
همانا خداوند در قیامت ، میان مؤمنان (مسلمان ) و یهودیان و صابئین و نصاری و مجوس و مشركان ، داوری كرده و حق ّ را از باطل جدا خواهد نمود، همانا خداوند بر هر چیزی گواه (و از همه چیز آگاه ) است
.(حج-17)

shahid1400;83782 نوشت:
[=arial]إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئِینَ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوسَ وَالَّذِینَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ
همانا خداوند در قیامت ، میان مؤمنان (مسلمان ) و یهودیان و صابئین و نصاری و مجوس و مشركان ، داوری كرده و حق ّ را از باطل جدا خواهد نمود، همانا خداوند بر هر چیزی گواه (و از همه چیز آگاه ) است
[=arial].(حج-17)


با سلام
هرچند مطلب ما چیز دیگریست!
اما یاد خدا در هرجا و هر مکان لازم است !
دوست عزیز اشاره به آیه خیلی زیبایی کردید !!:Kaf:
خوب است نگاهی عمیق به این آیه کنیم !تا گفتار خداوند بیشتر مشخص شود که در مورد چکسانی این آیه نازل شده !!:Sham:
امیدوارم دقت لازم شود تا هدایت شویم!!
بعضى از مفسران در شاءن نزول نخستين آيه از آيات فوق چنين نقل كرده اند:
گروهى از قبيله ((بنى اسد)) و ((بنى غطفان )) كه با پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پيمان بسته بودند گفتند ما مى ترسيم خدا سرانجام محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را يارى نكند و در نتيجه رابطه ما با هم پيمانهايمان از يهود قطع شود و آنها به ما مواد غذائى ندهند، آيه فوق نازل شد و به آنها اخطار كرد و آنها را سخت مذمت نمود.
بعضى ديگر گفته اند گروهى از مسلمانان به خاطر شدت غضب بر كفار، براى پيروى پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بيقرارى و بيتابى مى كردند و مى گفتند: چرا وعده خدا در اين زمينه تحقق نمى يابد؟
آيه نازل شد و آنها را بر اين بى صبرى ملامت كرد.
رستاخيز پايان همه اختلافات از آنجا كه در آيات گذشته سخن از گروه ضعيف الايمان بود در آيات مورد بحث نيز چهره ديگرى از آنها را ترسيم كرده مى گويد: ((كسى كه گمان مى كند خدا پيامبرش را در دنيا و آخرت يارى نخواهد كرد، و در خشم و غيظ فرو رفته هر كارى از دستش ساخته است انجام دهد، ريسمانى به سقف خانه خود بياويزد و خود را از آن آويزان كند، و نفس خود را قطع نمايد و تا سر حد مرگ پيش رود ببيند آيا اين كار خشم او را فرو مى نشاند)):Sham:
(من كان يظن ان لن ينصره الله فى الدنيا و الاخرة فليمدد بسبب الى السماء ثم ليقطع فلينظر هل يذهبن كيده ما يغيظ).
اين تفسير را گروه كثيرى از مفسران برگزيده ، يا به عنوان يك احتمال قابل ملاحظه ذكر كرده اند.
طبق اين تفسير ضمير ((لن ينصره الله )) به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) باز مى گردد، و ((سماء)) به معنى سقف خانه است (چون ((سماء)) به هر چيزى كه در جهت فوق قرار داشته باشد اطلاق مى گردد) و جمله ((ليقطع )) به معنى خفقان و قطع نفس و پيش رفتن تا سر حد مرگ است . احتمالات مختلف ديگرى نيز در تفسير اين آيه داده شده است كه ذكر همه آنها لزومى ندارد ولى از ميان آنها دو تفسير قابل ملاحظه است :
1 - منظور از ((سماء)) همان ((آسمان )) است ، يعنى : ((اينگونه اشخاصى كه تصور مى كنند خدا پيامبرش را يارى نخواهد كرد به آسمان بروند، و طنابى به آن آويزان كنند، و خود را در ميان زمين و آسمان به دار كشند تا نفسشان بريده شود (يا طنابى را كه به آن آويزان شده اند قطع كنند تا از همانجا سقوط نمايند) ببينند آيا اين كار خشمشان را فرو مى نشاند))؟!

2 - ضمير مذكور، به خود اين اشخاص باز گردد (نه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) يعنى : ((كسانى كه فكر مى كنند خدا آنها را يارى نمى كند، و روزيشان بر اثر ايمان آوردن قطع مى گردد، هر كارى از دستشان ساخته است انجام دهند، به آسمان بروند خود را با ريسمانى آويزان نمايند سپس اين ريسمان را قطع كرده تا سقوط كنند، آيا اين كارها خشمشان را فرو مى نشاند))؟.
مطلب قابل توجه اينكه تمام اين تفسيرها به يك نكته روانى در ارتباط با افراد كم حوصله و عصبانى و ضعيف الايمان اشاره مى كند كه آنها وقتى كارشان ظاهرا به بن بست مى رسد فورا دستپاچه مى شوند و تصميمهاى جنون آميز مى گيرند: گاه مشت بر در و ديوار مى كوبند. گاه مى خواهند زمين را بشكافند و زير آن پنهان شوند.
داشتن دلائل روشن به تنهائى كافى نيست بلكه آمادگى پذيرش ‍ حق نيز لازم است ،:Sham:
به همين دليل در پايان آيه مى گويد: ((و خداوند هر كس را بخواهد هدايت مى كند)):Sham:
(و ان الله يهدى من يريد).
بارها گفته ايم كه خواست خدا بى حساب نيست ، او حكيم است و همه كارهايش ‍ داراى حساب ، هر كس كه در راه او به مجاهده بر خيزد، و از اعماق جان خواستار هدايت باشد، خدا او را به وسيله آيات بيناتش راهنمائى مى كند.:Sham:
آخرين آيه مورد بحث به شش گروه از پيروان مذاهب مختلف كه يك گروه مسلم و مؤ منند، و پنج گپروه غير مسلمان اشاره كرده مى فرمايد: ((كسانى كه ايمان آورده اند، و يهود، و صابئان ، و نصارا، و مجوس ، و مشركان ، خداوند در ميان آنها روز قيامت داورى مى كند، و حق را از باطل جدا مى سازد)):Sham:
(ان الذين آمنوا و الذين هادوا و الصابئين و النصارى و المجوس و الذين اشركوا ان الله يفصل بينهم يوم القيامة ).
مگر نه اين است كه يكى از نامهاى قيامت يوم الفصل ، روز جدائى حق از باطل است ، يوم البروز روز آشكار شدن مكتومها، و روز پايان گرفتن اختلافات است .
آرى خدا در آن روز به همه اين اختلافات پايان مى دهد چرا كه ((او از همه چيز آگاه و با خبر است )) (ان الله على كل شى ء شهيد).:Sham:
1 - پيوند آيات پيوند اين آيه با آيات قبل از اين نظر است كه در آيه قبل سخن از هدايت الهى در دلهاى آماده بود، ولى از آنجا كه همه دلها آماده نيست و تعصبها و لجاجتها و تقليدهاى كوركورانه سد محكمى در برابر پذيرش هدايت است لذا مى گويد اين گروه بنديها و اختلافات در ميان عده اى همچنان تا دامنه قيامت باقى خواهد ماند و تنها در آن روز همه خفايا آشكار مى گردد و اختلافات بر چيده خواهد شد.

بعلاوه در آيات گذشته سخن از گروههاى سه گانه اى بود كه بعضى بى دليل در باره خدا و رستاخيز به مجادله برمى خيزند، و بعضى كارشان اغواگرى است ، و گروهى افراد سست ايمانى هستند كه گاه به اين سو و گاه به آن سو پرتاب مى شوند آيه مورد بحث به نمونه هاى اين گروهها كه در برابر مؤ منان قرار گرفته اند اشاره مى كند.
از همه اينها گذشته بحث در باره معاد در آيات پيشين اين سؤ ال را مطرح مى كند كه هدف از معاد چيست ؟
در آيه مورد بحث يكى از اهداف آن كه پايان گرفتن اختلافات و بازگشت به وحدت است بيان شده .
2 - مجوس كيانند؟
واژه ((مجوس )) فقط يك بار در قرآن مجيد در همين آيات مطرح شده و با توجه به اينكه در برابر مشركان و در صف اديان آسمانى قرار گرفته اند چنين بر مى آيد كه آنها داراى دين و كتاب و پيامبرى بوده اند.:Sham:
ترديدى نيست كه امروز مجوس به پيروان زردشت گفته مى شود، و يا لااقل پيروان زردشت بخش مهمى از آنان را تشكيل مى دهند، ولى تاريخ خود زردشت نيز به هيچوجه روشن نمى باشد، تا آنجا كه بعضى ظهور او را در قرن يازدهم قبل از ميلاد دانسته اند و بعضى در قرن ششم يا هفتم !.:Sham:
اين تفاوت و اختلاف عجيب يعنى پنج قرن ! نشان مى دهد كه تا چه اندازه تاريخ زردشت تاريك و مبهم است .
معروف اين است او كتابى به نام اوستا داشته كه در سلطه اسكندر بر ايران از بين رفته است ، و بعدا در زمان بعضى از پادشاهان ساسانى بازنويسى شده .
از عقائد آنها مطالب زيادى در دست نداريم ، ولى چيزى كه امروز بيش از همه شهرت دارد مساءله اعتقاد به دو مبداء خير و شر يا نور و ظلمت است ، به اين ترتيب كه خداى نيكيها و نور را ((اهورامزدا)) و خداى شر و ظلمت را ((اهريمن )) مى دانند، و به عناصر چهار گانه مخصوصا ((آتش )) احترام بسيار مى گذارند تا آنجا كه آنها را آتش پرست مى خوانند و هر جا آنها هستند آتشكده اى كوچك يا بزرگ نيز وجود دارد.:Sham:
بعضى واژه مجوس را از ماده ((مغ )) كه به پيشوايان و روحانيين اين مذهب مى گفتند مشتق مى دانند، و ((مؤ بد)) كه اكنون به روحانيين آنها گفته مى شود در اصل از ريشه ((مغود)) بوده .
در روايات اسلامى آنها از پيروان يكى از انبياى بر حق شمرده شده اند (كه بعدا از اصل توحيد منحرف گشته و به افكار و عقائد شرك آلود روى آورده اند).:Sham::Sham:
در بعضى از روايات مى خوانيم مشركان مكه از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تقاضا كردند از آنها جزيه بگيرد، و اجازه بت پرستى به آنها بدهد!
پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: من جز از اهل كتاب جزيه نمى گيرم ، آنها در پاسخ نوشتند تو چگونه چنين ميگوئى در حالى كه از مجوس منطقه ((هجر)) جزيه گرفته اى ؟!
پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: ان المجوس كان لهم نبى فقتلوه و كتاب احرقوه : ((مجوس پيامبرى داشتند و كتاب آسمانى ، پيامبرشان را به قتل رساندند، و كتاب او را آتش زدند))!.:Sham:
در حديث ديگرى از ((اصبغ بن نباته )) مى خوانيم كه على (عليه السلام ) بر فراز منبر فرمود: سلونى قبل ان تفقدونى ((از من سؤ ال كنيد پيش از آنكه مرا نيابيد)). ((اشعث بن قيس )) (منافق معروف ) برخاست و گفت : اى امير مؤ منان چگونه از مجوس جزيه گرفته مى شود در حالى كه كتاب آسمانى بر آنها نازل نشده و پيامبرى نداشته اند؟
على (عليه السلام ) فرمود: آرى اى اشعث قد انزل الله اليهم كتابا و بعث اليهم نبيا: ((خداوند كتابى بر آنها نازل كرده و پيامبرى مبعوث نموده است )). و در حديثى از امام سجاد على بن الحسين (عليه السلام ) مى خوانيم كه پيامبر فرمود: سنوا بهم سنة اهل الكتاب ، يعنى المجوس : ((با آنها طبق سنت اهل كتاب رفتار كنيد، منظور پيامبر اسلام مجوس بود)).
ضمنا بايد توجه داشت كه واژه ((مجوس )) جمع است و مفرد آن ((مجوسى )) است .
2 - صابئان چه كسانى هستند؟ از آيه فوق اجمالا استفاده مى شود كه آنها نيز پيرو بعضى از مذاهب آسمانى بوده اند، بخصوص كه در آيه در ميان طائفه يهود و نصارا قرار گرفته اند، بعضى آنها را از پيروان ((يحيى بن زكريا)) مى دانند كه مسيحيان او را يحيى تعميد دهنده مى نامند و بعضى معتقدند آنها برخى از عقائد يهود و برخى از عقائد مسيحيان را گرفته و به هم آميخته اند، و لذا مذهب آنها را برزخى ميان اين دو مذهب مى دانند. ((صابئان )) براى آب جارى اهميت زيادى قائلند، و لذا بسيارى از آنها در كنار نهرهاى بزرگ زندگى مى كنند، مى گويند به بعضى از ستارگان نيز احترام مى گذارند، و به همين جهت متهم به ((ستاره پرستى )) شده اند، هر چند ظاهر آيه فوق اين است كه آنها در صف مشركان نيستند. (براى توضيح بيشتر به جلد اول تفسير نمونه ذيل آيه 62 سوره بقره مراجعه كنيد).
3 - گروه منحرفان از توحيد در آيات فوق به پنج گروه از مذاهب تحريف يافته اشاره شده كه شايد ترتيب آنها در اينجا بر حسب انحرافشان از اصل توحيد است ، يهود كمترين انحراف را نسبت به ديگران از توحيد دارند و صابئان كه گروه برزخى در ميان يهود و نصارا هستند در مرحله دومند.
سپس نصارا با پذيرش تثليث و خدايان سه گانه انحراف بيشترى يافته ، و مجوس با تقسيم كردن كل عالم به دو بخش خير و شر و قائل شدن به دو مبداء در سراسر جهان هستى در مرحله چهارم قرار دارند. و اما مشركان و بت پرستان كه گرفتار بيشترين انحرافند، در آخر ذكر شده اند.

یا علی ع

خداشناسى در اوستا

اساس و بنيان هر دين و آيينى، به معنى اخص كلمه در خداشناسى و الوهيت آن آيين مستتر و پنهان است.
در اسلام، براى مثال، بايستى گفت كه شكل نهايى ربوبيت و خدايى از لحاظ مفاهيم مجرد، در يك قالب مستحكم و استوار توحيد بيان شده است. شرق شناسان بزرگ اروپايى كه براى نخستين بار با كار توانفرسا و از خود گذشتگى تا پاى جان، راز و رمز اوستا و خط و زبان آن را گشوده و ترجمه كرده‏اند آيين مزديستى را مبتنى بر توحيد ندانسته‏اند . در جهان تا پيش از ترجمه‏هاى اوستا، توحيد مطلق مترادف بود با دين اسلام.
اما پس از دوران نخست ترجمه‏هاى اوستا، تا نزديك به 150 سال پيش، زردشتيان هند و پس از آن ايران، خواستند از اين ويژگى اسلام سود جويند و خود را نخستين پيروان يكتاپرستى در جهان معرفى كنند.
از اين جا بود كه دستبردهاى ناشيانه‏اى در ترجمه اوستا زدند و به تعبيراتى دور از عقل و فهم اقدام كردند و در اين زمينه هم شايعات بسيارى پراكنده ساختند كه خاورشناسان اروپايى مغرض و بى‏سواد و دشمن ايران وسابقه فرهنگى ايران بوده و نوشته‏هاى آنها عارى از حقيقت است.
و جدا كه كار تحريف زردشتيان به تكذيب قسمت زيادى از اوستا منجر شد. اوستاى كنونى به شش قسمت تقسيم مى‏شود:
.1 «گاثاها» يا سرودهاى «زردشت» كهن‏ترين بخش «اوستا» است . اين بخش خود پاره‏اى از «يسنا» است كه چون سروده خود «زردشت» است ويژگى دارد و همواره جداگانه از آن نام برده و در دفتر جداگانه نوشته‏اند.
از آن گذشته «گاثاها» شعر است و زبان آن با زبان ديگر بخشهاى «اوستا» و ديگر پاره‏هاى «يسنا» در آهنگ و در واژه‏ها و شيوه نگارش يكسان نيست و بسى كهن‏تر از آنهاست. هر يك از بخشهاى «يسنا» را يك «ها» يا «هات» مى‏نامند و «گاثاها» هفده «هات» از 72 «هات» ، «يسنا» را در بردارد.
.2 «يسنا» يكى از كهن‏ترين بخشهاى نامه مينوى «اوستا» است كه 72 بخش دارد و از هر يك از اين بخشها را در اوستا«~ (haiti) ~»و در پهلوى و فارسى «هات» يا «ها» مى‏گويند گفتيم كه «گاثاها» هفده «هات» از 72 «هات» ، «يسنا» است. يسنا سرودهاى ستايش دين كه دربردارنده موضوعات گوناگون و مختلفى مى‏شود.
.3 «يشتها» واژه «يشت» در معنى با «يسنا» يكسان است و تنها فرقى كه دارد اين است كه «يسنا» به معنى ستايش و نيايش به طور كلى و «يشت» به معنى ستايش و نيايش ويژه ايزدان و امشاسپندان است. بخش «يشتها» شامل 21 «يشت» است كه نام بيشتر آنها از نام ايزدانى كه سى روز ماه به نام آنهاست، گرفته شده و در ستايش و نيايش آن ايزدان است به اصطلاح سرود است درباره ايزدان يا فرشتگان يا بهتر بگوييم: خدايان غير از اهورا مزدا!
.4 ونديداد، يا تلفظ صحيح آن «ويديودات» نام از اوستاست كه در بيشتر پاره‏هاى آن از دستورها و قانونهاى زندگى فردى و همگانى مردمان گفتگو مى‏شود و به ديگر سخن ونديداد بخش «فقهى» اوستاست و خواننده را با احكام فرعى آيين «زردشت» كه در كارهاى روزانه به كار مى‏آيد، آشنا مى‏سازد كه ظاهرا سالمترين قسمت اوستاست كه باقى مانده و محتواى آن شامل 22 فصل است.
.5 ويسپه رد، يا «ويسپرد» بخشى از نامه كهن اوستاست شامل سرودهاى كوتاهى در ستايش ايزدان و پاكان و پارسايان و همه پديده‏هاى نيك و ستودنى آفرينش است و آن 24 فصل است و كتاب مستقلى نيست و از ساير قسمتهاى اوستا جمع و تدوين شده است.
.6 خرده اوستا يا «اوستاى كوچك» كه كتاب ادعيه و اذكار زردشتيان مى‏باشد و اين كتاب به كوشش پور داود به فارسى درآمده و 8 بخش دارد. (37)
زردشتيان هفده فصل از «يسنا» را «كاثاها» مى‏نامند و آن از لحاظ زبان و مسايل و مفاهيم مندرجه و سنت متمايز از ساير فصول است.

هركجا به كتابهاى زردشتيان انتقاد مى‏شود مى‏گويند فقط گاثاها از گفته‏هاى پيغمبر زردشت است و هر چيزى كه در گاثا نباشد از اوستا و تعاليم و شرايع زردشت نمى‏باشد. :Sham:
حال ملاحظه مى‏شود كه كار تحريف را، حتى به تكذيب قسمت عمده اوستا مى‏كشانند، در حالى كه سنن و مدارك قديم زردشتى از قرن سوم، نشان مى‏دهد كه معنى جامع اوستا، شامل همه اوستاى موجود مى‏باشد اينك به بحث «خداشناسى در اوستا» مى‏پردازيم.

ادامه دارد...!

اوستا منشأ تضاد و تناقض

در اين‏كه زيربناى تعاليم زردشت چيست «ثنويت» يا «پلى تئيسم» (چند خدايى) يا احيانا «توحيد» و يگانه پرستى؟
در اين باره نيز ميان محققان و صاحبنظران اختلاف وجود دارد.
بايد ديد علت اين همه اختلافات درباره اصول دين زردشت در ميان دانشمندان از چيست؟

در مرحله نخست منشأ اين اختلافات خود «اوستا» است چه اين‏كه طبق تحقيقات اوستاشناسان «اوستا» از سه نوع افكار و عقايد مختلف و متضاد حكايت دارد:
.1 بيشمار پرستى،

.2 ثنويت، دوگانه پرستى،
.3 توحيد يگانه پرستى.
دانشمند فرانسوى دكتر هارلز بعد از نقل اقوال مختلف درباره عقايد زردشت، مى‏نويسد: « ... در اوستا عقيده بر تعدد خدايان مبنى بر طبيعت پرستى يا «ناتوراليسم» و سپس ثنويت و دوگانه پرستى وبالأخره وحدت و يكتاپرستى همه جا جلوه‏گر است و اين اختلاف در عقايد زردشت در هر يك از جزوات اوستا بلكه در هر فصلى از فصول آن ديده مى‏شود وحدت پرستى وقتى جلوه بيشترى دارد كه از خدايان به عبارت «مزدا آفريد» يا «مزداداتا» تعبير مى‏شود و اين وحدت پرستى در كتاب «گاثها» عموميت دارد اما كتاب «ونديداد» از دوگانه پرستى و ثنويت زردشت و فصول «يسنا» از طبيعت پرستى وى حكايت مى‏كند پرستش خدايان متعدد در «يشتها» بيشتر نمايان است. (38) :Sham:
البته از آن جايى كه جزوات اوستا مربوط به زمان واحد و يا هيئتى از نويسندگان نيست بلكه اين كتاب پراكنده در زمانهاى مختلف و شرايط متفاوت به وسيله نويسندگان متعدد فراهم شده است، بدين جهت تضاد و تناقض در آن قهرى است.
دانشمندانى كه در باره عقايد زردشت اظهار نظر كرده‏اند طبق سليقه و نيت خاصى كه دارند، قولى را انتخاب نموده و هر باب و فقره و جمله‏اى را كه بر خلاف نظريه خود ديده‏اند، در صدد تأويل و توجيه و احيانا تحريف آن بر آمده وكوشيده‏اند مطالب اين كتاب را به اصل و اساس واحد مربوط سازند. در صورتى كه اين كار، كار درستى نيست ، زيرا از مطالعه در مندرجات اوستا مى‏توان سه نوع عقايد و افكار به‏دست آورد كه هر سه با يكديگر متخالف ومتضاد هستند و محققان بى‏جهت در صدد برآمده‏اند هر سه عقيده را بر اساس منشأ واحد تعبير و تفسير نمايند.

ادامه دارد...!

اگر ما اوستاى ساسانى را در اين باره ملاك قرار دهيم بدون ترديد بايد گفت زردشت به يك لحاظ «ثنوى» مذهب است و به دو مبدأ و منشأ قايل است و به يك لحاظ ديگر مشرك بوده و خدايان متعدد و بيشمارى را قابل ستايش و نيايش دانسته است اين دو مطلب به طور وضوح از ابواب مختلف اوستا فهميده مى‏شود.
در كتاب اوستا دو واژه به طور مكرر استعمال شده است: يكى «خوداتا:«~ Khudata ~»و ديگرى مزدا داتا«~ duta ـ Mazda ~»و اين واژه مى‏رساند كه از ديدگاه آيين زردشتى موجودات عالم به دو قسمت اساسى تقسيم شده است: اولى به معنى خود آفريده و دومى به معنى مزدا آفريده واژه «خوداتا» را «دارمستتر» چنين معنى كرده است: خوداتا در دين زردشت هم هر چيزى است كه از قانون اختصاصى خود پيروى نمايد و منوط و وابسته به غير نمى‏باشد و در تفسير پهلوى عبارت از چيزى است كه در انجام كارهاى خود يا در خويشكارى بى‏نياز از غير باشد. (39)
«دهارلز» دانشمند فرانسوى مى‏نويسد: موجودات جهان در اوستا به دو دسته تقسيم شده‏اند يكى خوداتا به معنى ناآفريده«~ ime...e ~»و چيزى كه قانون وى در خود او است و ديگرى چتيداتا«~ Gtidhuta ~»به معنى مخلوق و آنچه از قانون آفرينش پيروى مى‏كند. (40)
بنابراين هركجا لفظ «خوداتا» استعمال شده به معنى سرمدى و خود آفريده و بى‏نياز از خالق و آفريده مى‏باشد مثلا عبارت «آنا گرارو كائو ياروشائو» همه جا با لفظ «خوداتا» آمده است و به معناى روشنايى بى‏پايان خود آفريده است. (41)
در «ونديداد» از قول زردشت نوشته است: «مامى‏ستاييم روشنايى سرمدى خود ـ آفريده را» . (42)

ادامه دارد...!

از مطالعه در مندرجات اوستا خود آفريده‏هاى زردشت را مى‏توان در چهار قسمت خلاصه كرد :
.1 روشنايى بى‏پايان،

.2 فضا يا مكان،

.3 زمان يا زروان،
.4 تاريكى يا ظلمت.
اين ذوات از خود پديد آمده‏اند و هرمز يا آهورا مزدا در خلقت و آفرينش آنان هيچگونه دخالتى نداشته است.
مثلا «آسمان» و «زمان» مقيد به صفت طويل و دراز در اوستا خود آفريده معرفى شده‏اند چنان كه مى‏گويد: «آسمان خود آفريده و زمان بى‏حد و طويل را مى‏ستاييم» (43) ودر جاى ديگر مى‏گويد: «آسمان خود آفريده و زمان بيكران و خود آفريده رامى‏ستاييم» . (44)
خدايان مخلوق اهورا مزدا: اين خدايان هر چند خود مخلوق آهورا مزدا، خداى بزرگ زردشت مى‏باشند ولى مخلوق بودن، آنان را از جرگه خدايان خارج نساخته، خود زردشت آنها را به لفظ «ايزد» ، «يزدان» و «بغ» ناميده است.
در عهد قديم در ميان ملل معمول چنان بود كه اكثر خدايان منسوب به يكديگر بودند و روابط پدر فرزندى وخانوادگى با يكديگر داشتند و البته اين امر مانع از آن نبود كه همه مينوى و غير جسمانى باشند و در رديف خدايان قرار بگيرند، در كيش زردشت نيز همين مطلب جريان داشته است. (45)
مؤلف كتاب «تاريخ اجتماعى ايران باستان» مى‏نويسد: «خدايان زردشت در اوستا به نام «بغ» و «ايزد» و «يزدان» ناميده شده‏اند و از حيث عدد بيرون از حد و شما مى‏باشند و بعضى از آنان مانند «ايزد» و «ايو» خداوند هوا خود آفريده هستند.
خدايان زردشت ازحيث توانايى متفاوت مى‏باشند و اين خدايان را مى‏توانيم به سه قسمت منقسم بداريم:
اول: خدايانى كه مقربتر از «ايزدان» ديگر به «اهورا مزدا» مى‏باشند و هر يك با يكى از صفات آهورا مزدا تطبيق مى‏كنند... و تعداد آنان با خود آهورا مزدا به هفت رسيده و به نام «امشاسپند» ناميده شده‏اند. :Sham:
دوم: خدايانى هست كه مانند خود آهورامزدا به نام «ايزد» و «بغ» و «يزدان» ناميده شده‏اند و هر كدام با يكى از ستارگان مطابقت دارد. :Sham:
سوم: خدايانى هستند به نام «ايزد» و گاهى «بغ» و هر كدام با يكى از مجردات و يا يكى از عناصر طبيعت تطبيق شده‏اند. شش «امشاسپند» در قسمت اول پس از خود آهورامزدا به شرح زير است:
.1 و هومن«~ Manu ـ Vohu ~»به معنى منش پاك يا «بهمن امشاسپند» و از دو لفظ «وه ياوهو» به معنى به دينك «من يا مانو» به معنى من و ضمير تركيب يافته است.
2.اشاوهيشتا«~ Vahishta ـ Asha ~»يا ارديبهشت امشاسپند به معنى پاك و درست است .
.3 كشترياوريا«~ Vaira ـ Kshutria ~»يا شهريور و امشاسپند به معنى سلطنت ايزدى است.
.4 اسپنتا آرميتى«~ Armati ـ Spenta ~»يا اسفندارمذامشاسپند، خداوند زمين به معنى وفا و صلح مقدس مى‏باشد، اين خداوند در اوستا دختر آهورا مزدا شمرده شده است.
.5 هروات«~ Harawat ~»يا خرداد امشاسپند به معنى كامل و بى‏نقص.
.6 امرتات يا امرداد امشاسپند به معنى جاودان و بى‏مرگ است.
لفظ «امشاسپند» ازسه واژه تركيب يافته وجمعا به معناى «بى‏مرگ مقدس» مى‏باشد وازلحاظ اهميت وشايستگى شخصيت مستقل وجداگانه پيدا كرده‏اند و در اوستا از جمله خدايانى هستند كه همه وقت در هر زمان همراه خداوند بزرگ مسكن دارند.

ادامه دارد...!

قسمت دوم از خدايان زردشت با يكى از ستارگان وياموجودات آسمانى تطبيق شده‏اند و اداره امور آدميان در جنگ و پيكار با ديوان واهريمن افزونتر از امشاسپندان دخالت دارند مثلا «مهرايزد» خداوند روشنايى خورشيد در اوستا گاهى به لفظ «ايزد» و «يزدان» وگاهى «بغ» به معنى خداوند خوانده شده است در مهر يشت فقره 140ـ 141 مى‏گويد: «من مى‏ستايم مهر را مهر مقدس، مهر دلير آسمانى والاتر از همه ومهربان و بى‏زيان را كه در مناطق بلند اقامت دارد و توانا و رزم آراست مهر داناتر از همه بغها را» .
در فقره 98 همان يشت مى‏نويسد: «ما در برابر مهر خشمناك مقابله نمى‏كنيم و مهر تواناترين ايزدان و دليرترين ايزدان، چالاك‏ترين ايزدان، فيروزمندترين ايزدان در همه روى زمين تسلط دارد» .
«جان ناس» دانشمند معروف، آنجا كه ازخدايان متعدد زردشتيان ياد كرده مى‏نويسد: «شماره آنها را بيش از صدها و هزارها ياد كرده‏اند و همه داراى صفات ممتاز مى‏باشند كه ميراث آريانهاى ديرين است وبا خدايان مذكور در «ريك ودا» مشتركند از آن جمله «اوشا:«~ Ushas ~»» خداى مادينه سحرگاه و وايو«~ Vayu ~»خداى باد است ولى مهمتر و با شكوهتر از همه، ميترا«~ Mithra ~» (خداى مهر) است كه ظاهرا زردشت از آن ياد نكرده ولى عامه زردشتيان به او همچنان معتقد و دلبسته مانده‏اند» . (46)
غير از آنهايى كه جان ناس ذكر كرده است خدايان ديگرى نيز چون: اشا، خداى آتش خاشا تروا خداى معادن و احجار، ارمى تى خداى خاك، سافند ارمذ دختر هرمز خداى زمين «ارث» دختر ديگر وى، خداى ثروت آهوروتائى خداى آب، امرايات خداى نباتات ، ستاره ناهيد خداى رودها اپم پنات خداوند آب وصدها خداى ديگر از اين نوع در معابد زردشتيان با اهورا مزدا در خدايى شركت يافتند و هر يك مقام بلندى را اشغال كردند و به عقيده زردشتيان بعضى از اينها به قدرى مقام بلندى دارند كه آهورا مزدا به آنها پناه مى‏برد. (47)
كريستن سن از دانشمندى به نام مسيوينبرگ نقل مى‏كند كه: ماه زردشتيان سى روز داشته هر روز به نام خدايى بوده است در آخر فصل اول كتاب بوندهش نام اين سى روز درج شده است. (48)
طبق نوشته كريستن سن، آتشكده‏هايى كه در نقاط مختلف شناخته شده بود هر يك به خداى معينى اختصاص داشت. (49)

ادامه دارد...!

به نوشته او، سال زردشتيان 12 ماه دارد كه هر يك را نام يكى ازخدايان بزرگ نهاده‏اند و ترتيب آن از اين قرار است:
.1 فروردين (فروش‏ها)، .2 اردوهيشت (اشادهيشتا)، .3 خودداذ (هوروتات)، .4 تير (تيشتريا)، .5 امرداد (امرتات)، 6.شهريور (حشاتراويريا)، .7 مهر (ميترا)، .8 آبهان (اناهيتا)، .9 آذر (اتر)، .10 دذو (اوهرمز دخالق)، .11 وهمن (وهومنه)، .12 اسپندارمد (اسپنتا ارميتى) . (50)
كريستن سن در جاى ديگر مى‏نويسد: از مطالعه رواياتى كه از منابع مسيحى در دست است، قبل از هر چيز يك نكته جلب توجه مى‏كند و آن مقام فائقى است كه خورشيد در آيين مزديسنى ساسانيان دارا بوده است.
يزدگرد به اين عبارت سوگند ياد مى‏كند: قسم به آفتاب، خداى بزرگ كه از پرتو خويش جهان را منور و از حرارت خود جميع كائنات را گرم كرده است. اين پادشاه سه چهار بار سوگند آفتاب را تكرار كرده است.
زردشتيان وقتى روحانيون مسيحيت را به ترك آيين خود وا داشتند شرط كردند كه به جاى معبود سابق خود خورشيد را بپرستند. (51)

وهمچنين در جاى ديگر مى‏نويسد: از اوستاى موجود استفاده مى‏شود كه پرستش عناصر طبيعت در ميان زردشتيان كاملا رايج و جدى بوده است در ميان اين عناصر آتش (آذر) خوشبخت‏تر و علاوه بر جنبه الوهيت كم كم فرزند اهورا مزدا نيز شده است. (52)
اينها خدايان بى‏شمارى هستند كه در جنگ و ستيز بر ضد اهريمن و ديوها با آهورا مزدا همكارى مى‏كنند در مقابل اينها اهريمن يا انگره مينو قرار دارد كه مى‏تواند ديوان و عفريتان نامرئى يا موجودات زشت و پليد بيافريند اين نيروى اهريمنى به وجود هزاران ديوها و شيطان كه خود آفريده مى‏باشند افزايش مى‏يابد.
بنابر آنچه گذشت، معلوم شد كه خدايان شايسته ستايش در اوستا به صدها و بلكه هزارها مى‏رسد و حتى به نام هر يك از خدايان زردشت «يشت» مخصوص در ستايش و نيايش هر كدام تنظيم يافته و اكثر جزوات اوستا مشتمل بر اين نيايشها و ستايشهاست.
چنان‏كه شرق شناسان بزرگ اروپايى كه اوستا را ترجمه كرده‏اند اين آيين را مبتنى بر توحيد ندانسته‏اند.

ادامه دارد....!

بنابراين ملاحظات و بسيارى از ملاحظات ديگر كه فرصت تفصيلش در اينجا نيست، تعجب از كسانى است كه زردشت را از ديدگاه اوستا موحدو يگانه پرست دانسته‏اند (53) با وجود اين همه خدايانى كه در دين زردشت قابل ستايش و نيايش مى‏باشد چگونه ممكن است كسى بگويد آيين زردشت بر مبناى توحيد و يگانه پرستى استوار است؟
مسلما چنين عقيده‏اى طبق مندرجات اوستا بى‏اساس است.
وبا آنچه از اوستا و كتب ديگر زردشتى نقل شده، وفق نمى‏دهد، زيرا در كتاب زردشت وحتى در كتب زمان ساسانيان هيچ كجا اهورا مزدا به صفت واحد و يگانه توصيف نگشته و زردشت هيچ كجا قيد نكرده است كه : (به جز اهورا مزدا كسى شايسته ستايش نيست) بلكه بر عكس خدايان زيادى را قابل ستايش ونيايش معرفى نموده است.
مثلا در يسناى يك فقره 34 اوستا چنين مى‏گويد: من نماز مى‏كنم به آهورامزدا و مهر پاك و جاويدان و به ستاره‏ها آفريده اسپنتا مينو، به بيشتر ستاره درخشان و ارجمند به ماه حامل نژاد ستوران، به خورشيد درخشان تيز اسب، به مهر، دارنده سرزمينها.

و همچنين در يشت 7و8 مى‏گويد: ما مى‏ستاييم خورشيد بى‏مرگ ما مى‏ستاييم ستاره و ننه مزدا آفريده، ما مى‏ستاييم آسمان خود آفريده را، ما مى‏ستاييم آسمان خود آفريده را ما مى‏ستاييم زمان بيكرانه را، ما مى‏ستاييم باد نيكوكار پر بركت را و...
اينها شرك نيست، پس چيست؟
بنابراين يكتاپرستى در آيين مزديسنا به هيچ وجه متصور نيست مگر اين‏كه يك احتمال واهى و بى‏اساسى بدهيم كه آخر الامر اهورا مزدا به يارى نيكان و پاكان، روزى بر اهريمن پيروز مى‏گردد و فرمانروايى مطلق عالم يكسره اهورا مزدا را مسلم مى‏شود. (54)
ولى اگر مافوق همه نيرو و قواى طبيعت، دو ذات سرمدى يكى نيكوكار و ديگرى بدكار ملاحظه گردد و همه خدايان و موجودات نامرئى تحت نفوذ و سلطه اين دو ذات واقع شوند در اين صورت نيز «ثنويت» مجسم مى‏گردد.

پى‏نوشت‏ها:
.1 برهان قاطع در همين واژه.
.2 بيان الأديان، ص .17
.3 مجمل التواريخ و القصص، ص .12
.4 برهان در واژه ايستا.
.5 انجمن آراى ناصرى در همين واژه.
.6 مجمل التواريخ، ص 11ـ .32
.7 گاتها، ص .64
.8 اديان بزرگ جهان، ص .135
.9 مروج الذهب: 2/;124 التنبيه والاشراف، ص .82
.10 تاريخ طبرى، ص 403ـ .402
.11 گوهرهاى نهفته، مراد اورنگ ، تهران .1344
.12 اديان بزرگ جهان، ص 135، هاشم رضى، تهران‏ .1344
.13 گاتها، پورداود، ص .45
.14 اوستا، نامه مينوى آيين زردشت، نوشته جليل دوستخواه، ص .4
15.گاتها، پورداود، ص .45
16.اوستا، پيشگفتار، جليل دوستخواه، ص .4
.17 اديان بزرگ جهان، هاشم رضى، ص .137
18و.19 ايران باستان: 2/1517ـ .1516
.20 ايران در عهد باستان، ص .67
.21 مروج الذهب: 1/;229 طبرى: 1/;402 ابن اثير: 1/;146 فارسنامه ابن بلخى، ص .50
.22 التنبيه والاشراف، ص .80
.23 تاريخ تمدن ويل دورانت: 1/;539 زردشت باستانى، ص 111 (پاورقى) .
.24 مجله هنر ومردم شماره 72، ص ;62 سبك‏شناسى بهار: 1/ .9
.25 گاتها ص .44
.26 كتاب مزبور: 3/5 به نقل عقايد و آراء بشرى، ص .388
.27 گاتها، ص .51
.28 سبك شناسى بهار: 1/ .9
.29 بنا به نقل پورداود، گاتها، ص .50
.30 اوستا، دوستخواه، پيشگفتار، ص .3
.31 فروغ مزديسنى، تأليف كيخسرو شاهرخ كرمانى.
.32 تاريخ اديان، جان ناس، على اصغر حكمت، ص .300
.33 گاتها، ص .44
.34 جلال الدين آشتيانى، زردشت مزديسنا و حكومت، ص .338
.35 تمدن ايران باستان، مرداد مهرين، ص .13
36.تاريخ ادبيات ايران، ص .155
.37 اوستا، چاپ چهارم 1362، صفحات‏25و107 و131و313 و323 و331، نگارش جليل دوستخواه، از گزارش ابراهيم پورداود.
.38 به نقل دكتر موسى جوان، تاريخ اجتماعى ايران، ص .420
.39 كتاب دار مستتر: 2/ .263
.40 كتاب دهارلز ، ص 8 ، به نقل تاريخ اجتماعى ايران.
.41 كتاب دار مستتر: 2/ .171
.42 فصل 19، فقره .36
.43 سيروزه كوچك ويشت 15، فقره .21
.44 سى روزه بزرگ فقره .12
.45 مثلا در آيين زردشت «اسپنتا آرميتى» يا اسنفد ارمذا مشاسپند خداوند زمين «آرت» خداى ثروت هر دو در اوستا دختر آهورا مزدا شمرده شده‏اند.
.46 تاريخ اجتماعى ايران، ص .314
.47 همان، ص 395ـ .394
.48 ايران در زمان ساسانيان، ص .101
.49 ايران در زمان ساسانيان، ص .102
.50 همان مدرك، ص .110
.51 همان مدرك، ص .90
.52 همان ، ص .164
.53 پورداود، دكتر معين، هاشم رضى، مهرداد مهرين و كسانى كه تحت تأثير افكار آنان قرار گرفته‏اند يگانه پرستى را به اوستا تحميل كرده‏اند.
54.تاريخ اديان، دكتر ترابى، ص .218

[=Century Gothic]با سلام
این سخنرانی هم به دوستان توصیه میشود که خالی از لطف نیست!

37-033 بحثی پیرامون قسمت های مختلف اوستا
37-032 اوستا یعنی چه و حاوی چند قسم است؟
.
.

موضوع قفل شده است