ثنویت و دوگانه پرستی در دین زرتشتی

تب‌های اولیه

132 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ثنویت و دوگانه پرستی در دین زرتشتی

با سلام

نظر محققین درباره ثنویت در دین زرتشتی
همواره نزد محققان و پژوهشگران این سؤال مطرح بوده است که آیا زرتشت یگانه پرست بوده است یا خیر؟ :Sham:
آنچه میان مورخان و محققان و ایران شناسان معروف است اینکه زرتشت ثنوی مذهب بوده و آئین او یک مبتنی بر دوگانه پرستی است.
این نسبت را بدین جهت به زرتشت داده‎اند که بطور کلی اشیاء در این آئین به دو نوع تقسیم می‎شوند: نوع خوب و نوع بد، تمام خوبی‎ها و خیرها یک مبدأ و یک ریشه دارند که به نام «اهورامزدا» یا «سپند مینو» نامیده شده است و تمام بدی‎ و شرور هم مبدأ دیگری دارند به نام «اهریمن» یا «انگره مینو» و منشی ناپاک و پلید و هرچه زشتی و پلیدی و تیرگی و سیاهی در جهان دیده می‎شود زاده و آفریده اوست.
طبق این نظریه اهورا مزدا و اهریمن رودرروی هم هر دو آفریننده و خالق هستند. :Sham:

دیدگاه رابرت ا...هیوم

رابرت ا.هیوم می‎گوید: یکی از مشخصات اصلی و متمایز دین زرتشتی در میان همه ادیان عالم همین نظریه اعتقاد به ثنویت جهانی است، یعنی یک خداوند نیک و یک شیطان بد که علیه یکدیگر مبارزه می‎کنند.
این دو قدرت از آغاز زمان وجود داشته تا پایان جهان نیز به کار محدود نمودن یکدیگر مشغولند. :Sham::Sham:

دیدگاه مورخان و علماء اسلامى :Sham:
در آئین زرتشت اشیاء به دو نوع تقسیم شده است: خوب و بد. خوب ها یک مبداء دارند و آن اهورامزدست یا سپند مینو. و بدها هم مبداء دیگرى به نام اهریمن یا انگره مینو دارند که ناپاک و پلید است .
براساس این ادعا است که مورخان و علماء اسلامى زرتشت را ثنوى مذهب دانسته اند.
شهرستانى مى گوید: «المجوس اثبتوا اصلین ... الا ان المجوس الاصلیه زعموا ان الاصلین لا یجوز ان یکونا قدیمیین ازلیین» و این اشاره به ازلى بودن نور و ظلمت دارد. نور ازلى و ذاتى است و ظلمت حادث از غیر نور است .:Sham:
بنابراین ثنویت مخصوص قوم مجوس است.
در تلقى علماء اسلامى کیش مجوس جهان را داراى دو صانع و خالق مى داند: یزدان و اهریمن از وحشت پدید آمد. پارسیان ایزد تعالى را هرمزد و ایزد و یزدان گویند و به وجود پروردگار اقرار داشتند.
گروهى از ایشان آتش را پرستیده اند و مذهب آنان در آتش ‍ پرستى همان بوده است که مذهب بت پرستان عرب در رابطه با بت پرستى.
مذهب ثنوى این مردم همان را مى گوید که زرتشت گفته است: صانع دو است؛ نور که صانع خیر است و تاریکى که صانع شر است. و این دو صانع را قدیم گویند.
لاهیجى مى گوید: گبر که مجوس نام دارند، مبداء افعال را دو چیز مى دانند؛ یکى فاعل خیر و آن را یزد گویند و یکى فاعل شر و آن را اهریمن گویند.
جوزف گئر ایران شناس معروف مى گوید: در بلخ از زرتشت پرسیدند: این پروردگار بزرگ کیست؟
زرتشت در پاسخ گفت: پروردگار دانا و فرمان رواى بزرگ جهان. از زرتشت پرسیده شد: آیا تو معتقدى که او همه چیزهای جهان را آفریده است؟
زرتشت مى گوید: او هر چه را خوب است، آفریده است. زیرا اهورامزدا جز نیکوئى به کارى توانا نیست.
از زرتشت سؤال شد: پس ‍ زشتى ها و پلیدى ها ساخته کیست؟
زرتشت مى گوید: زشتى ها و پلیدى ها را انگرمئو یعنى اهریمن به این جهان آورده است.
به زرتشت مى گویند: بنابراین دو جهان و دو خدا وجود دارد؟
زرتشت مى گوید: آرى! در جهان دو آفریدگار هست. گیرشمن مى گوید: آئین زرتشتى مبتنى بر توحید نبود، ولى در عهد ساسانى بر اثر نفوذ ادیان بزرگ (مسیحیت و یهود) وحدت را پذیرفت.
دانشمندان خاورشناس که در اوستا تحقیق کرده اند، در
یسنا ۴۴ گاتها چنین آورده اند: رزتشت مى گوید:اى خداوند هستى بخش! از تو با فروتنى پرسشى دارم: آیا آن کس که دلداده تو و در راه تو است، چگونه باید تو را پرستش نماید؟
اى مهین دادار! دلم از مهر تو لبریز است، آیا مى شود که در پرتو راستى و درستى از یاریت برخوردار گشته و دلمان از نور پاک منشى روشن گردد؟اى خداوند! سرچشمه بهترین و والاترین زندگى پاک کدامست؟
چه کسى خالق و سرچشمه راستى بوده است؟
چه کسى مسیر ستارگان و خورشید را مشخص نموده و هلال را به بدر و بدر را به هلال تبدیل مى کند؟
راز آیات و اسرار طبیعت را از تو خواهانم. کیست نگهدارنده زمین در پائین و سپهر در بالا؟
کیست آفریننده آب و گیاه؟
کیست آنکه به باد، وزش و به ابر تیره، باران زلال بخشید؟ آفریننده و الهام بخش منش پاک کیست؟
کدام سازنده بزرگ، تاریکى و روشنائى و خواب و بیدارى را آفریده است. و شب و روز را پدید آورده که هشدار دهنده مرد دانا است؟
آیه حقیقت دارد که عشق و ایمان به خداوند در پرتوعمل نیک و راستى و درستى افزایش خواهد یافت؟
آیه آن جهان بارور را آفریدى که شادى و فراوانى به ما بخشد؟.
زرتشت دربند هفتم از سرود 44 گاتها به این سئوالات پاسخ مى دهد:اى مهین دادار هستى بخش !مى کوشم تا در پرتو خرد پاک، تو را آفریننده همه چیز بدانم.
البته برخی دیگر از نویسندگان و محققان زرتشت را یکتاپرست دانسته‎اند. و برخی‎ها بر این عقیده‎اند که خود زرتشت یکتاپرست بود و آئینش توحیدی بود لکن به مرور زمان و ورود آئین و مراسم خرافی توسط برخی افراد نادان و علماء بی خرد، دستخوش تغییر، تحول و تحریف قرار گرفت و آئین زرتشتیان به ثنوی مذهب معروف گشت.

ادامه دارد.....!!

دیدگاه شهید مطهری
شهید مطهری در این باب می‎نویسد: بدون شک زرتشتیان مقارن ظهور اسلام همچون مانویان و مزدکیان ثنوی مذهب بوده‎اند و این ثنویت را در دوره‎های بعد از طلوع اسلام نیز حفظ کرده‎اند. تنها در نیم قرن اخیر است که زرتشتیان دعوی توحید دارند و گذشته خود را یکباره انکار می‎کنند.
ما مدعی نیستیم که دین زرتشت حتما از اصل یک دین ثنوی بوده است و بنابراین زرتشت که قطعا مدعی پیامبری است کاذب بوده است، خیر ما چنین ادعایی نداریم. مسلمانان از صدر اول غالبا با زرتشتیان به روش اهل کتاب عمل کرده‎اند یعنی مدعی بوده‎اند که این آئین در اصل و ریشه یک دین توحیدی و آسمانی بوده است و در ادوار بعد، هم چنانکه مسیحیت منحرف شد و به تثلیث گرائید آیین زرتشتی به ثنویت گرائید. به همین جهت شخص زرتشت نزد ما محترم است.
استاد در جای دیگرمى گوید: آنچه در مورد زرتشت محقق است، این که او به توحید عبادت مى کرده است.
اهورا مزدا از نظر شخص زرتشت نام خداى نادیده خالق جهان و انسان است و تنها موجودى است که شایسته پرستى است.
زرتشت که رسما خود را مبعوث از طرف اهورا مزدا مى خوانده است، مردم را از پرستش دیوها که معمول آن عصر بوده است، نهى مى کرده است.

ماده اصلی اعتقاد زرتشت
ماده اصلی اعتقاد زرتشت در یسنای 30 یافت می شود: «آن دو گوهر همزادی که در آغاز عالم تصور ظهور نمودند یکی از آنها نیکی است در اندیشه و گفتار و کردار و دیگری از آن بدی (در اندیشه و گفتار و کردار) از میان این دو مرد دانا باید نیک را برگزیند نه زشت را».
این نکته جوهر اخلاقیات زرتشت است که بعدها در یک سیستم بزرگ کیهان شناسی بسط و گسترش یافت.
انسان با انتخاب درست و تبعیت از قانون (اشوان) به تفوق نهایی گوهر نیکی، یعنی اهورامزدا بر گوهر بدی (دروغ، انگره مینیو) کمک می کند، او با الهام از جانب وهومنه (فکر درست) در مقابل تمام دروج، دئوه، کوی، جادو، پئیرکا و مراسم مربوط به آن (قربانی موجودات و نوشیدن هومت) می ایستد.
ادامه دارد.....!!

سپنته مینیو وانگره مینیو
سپنته مینیو یا خرد مقدس و یا به عبارت ساده تر قوه نیکی، از آن اهورامزدا است. در مقابل آن انگره مینیو، خود خبیث و یا قوه زشتی می باشد.
در هر جای گاتاها که صحبت از انگره مینیو شده است آن را در مقابل سپنته مینیو می بینیم نه در مقابل اهورامزدا. در گاتاها به هیچ وجه صحبت از منازعات هرمزد و اهریمن نیست.
در سراسر گاتاها اهورامزدا یگانه آفریدگار جهان مینوی و مادی و سرچشمه همه نیکیها و خوبیهاست.
در مقابل او آفریدگار و یا فاعل شری وجود ندارد. انگره مینیو یا خرد خبیث که بعدها به مرور ایام اهریمن شد و زشتیهای جهانی از قبل اوست در مقابل اهورامزدا نیست بلکه در مقابل سپنته مینیو است در یسنا 45 – قطعه دوم می گوید: «من می خواهم سخن بدارم از آن دو گوهری که در آغاز زندگانی بوده اند از آنچه آن یکی مقدس به دیگری خبیث گفت که فکر و تعلیم و خرد و آرزو و گفتار و کردار و روح ما با هم یگانه و یکسان نیست.» به جز واژه انگره مینیو، واژه های دیگری نیز برای قوه شر استعمال شده است.
مثلا کلمه اکو (آک) و کلمه دروگ (دروغ) هر دو به معنی قوه خبیث و شریر است. سپنته مینیو صفت اهورامزدا است نه خود او، این مسأله از یسنا 33، 12 و یسنای 43، 2 و یسنا 44، 7 فهمیده می شود.
مثلا در یسنای 34 قطعه 12، زرتشت بخشایش و رحمت اهورامزدا را توسط سپنته مینیو و فرشتگانش درخواست نموده و می گوید: «ای اهورامزدا خود را به نموده، به دستیاری آرمیتی توانائیم بخش، توسط سپنته مینیو نیرویم ده، توسط اشه از پاداش نیک بهره مندم ساز و به دستیاری وهومنه توانایم کن.
در هر شش قطعه یسنای 47 به طور صریح و آشکار از سپنته مینیو سخن به میان رفته است و انگره مینیو در مقابل آن است.
در مقابل سایر صفات اهورا مزدا نیز صفت زشتی وجود دارد مثل ترماتی (ترمنش) که به معنای خیره سری و خودستایی است و در مقابل آرمیتی است و همچنین آکم ماتو (آک منش) که به معنی زشت نهاد و بد منش است در مقابل وهومنه است که به معنی پاک منشی و نیک سرشتی است این دو لغت هر دو در یسنا 33 بند 4 آمده است. انگره مینیو و اهورامزدا غالبا در ثنویت قبل از اسلام در دین زرتشتی به عنوان دو قطب متقابل تلقی می شوند. در حالیکه در تعالیم زرتشت در گاتاها این دو در مقابل یکدیگر نیستند.
اهورامزدا بر تقابل میان دو اصل اشه، راستی (کیهانی، اخلاقی، آئینی، اجتماعی، برابرریتا ودایی) و دروج، دروغ، تفوق یافت. صورت ابتدایی این تقابل در دو پسر دوقلوی اهورامزدا، سپنته مینیو وانگره مینیو، ارائه می شود که به ترتیب راستی و دروغ را بر می گزیدند. انتقال ثنویت اولیه زرتشتی به ثنویت بعدی که در شکل اورمزد در مقابل اهریمن بیان می شود، در زروانیسم رخ داد.

ادامه دارد.....!!

با سلام
جناب آقای رضا
با اینکه زحمت بسیاری برای جمع آوری مطالب می کشید و این قابل تقدیر است اما نکته ای وجود دارد که دانستن آن خالی از لطف نیست و آن این است که ثنویت اصطلاح مشترکی است که معانی مختلفی دارد. این که آموزه های زردشت ثنوی است هیچ شکی نیست ولی ثنویت در اینجا دوگانه پرستی ترجمه نمی شود بلکه دوگانه انگاری ترجمه می شود یعنی زردشتیان به هنگام پرستش دو تا مبدا را نمی پرستند و در توحید عبادی مشکلی ندارند بلکه در توحید افعالی مشکل دارند و از نظر خالق دو مبدا را قبول دارند. این مطلب را می توانید در کتاب آیت الله سبحانی ملاحظه کنید. شما می دانید که اسلام با کسی رودربایستی ندارد. اگر مجوس دوگانه پرست بودند یا آتش پرست بودند اسلام هرگز آنان را اهل کتاب و اهل جمعرفی نمی کرد. حتی علامه مجلسی در بحارالانوار گزارش کرده و می گوید: بیشتر زردشتیان امروز، اهریمن را نیز مخلوق اهورامزدا می دانند. ثنویت این بندگان خدا مانند قدمای نه گانه در مذهب اشاغره است که آنها می گویند ار یک از صفات خدا غیر از ذات خدا است و قدیم است و وقتی به آنها بگویید که لازمه سخن شما شرک است، این لازمه را نمی پذیرند و از این رو مشرک محسوب نمی شوند.

مبنای ثنویت در دین زرتشتی
اساسا مبنای ثنویت در دین زرتشتی، اخلاقی است: دو گوهر متقابل زرتشتی، سپنته مینیو و انگره مینیو فرزندان دو قلوی اهورا مزدا هستند و انتخاب ایشان بین راستی (اشه) و دروغ بین گفتار نیک، کردار نیک، پندار نیک و کردار بد، گفتار بد و پندار بد، (یسنا30، بند5) ریشه ثنویت در دین زرتشت است این دو به عنوان نخستین نمونه انتخاب هر انسان عمل می کنند (یسنا 30، بند 2) حال خواه درستی را برگزیند یا نادرستی را.
خیر یا شر بودن دو گوهر از انتخاب نشأت می گیرد و بر خلاف آنچه بعضی دانشمندان می گویند ذاتی ایشان از پیش تعیین شده نمی باشد.
مفهوم اهورامزدا به عنوان خالق کل عالم اعم از بهشت و جهنم، نور و تاریکی (یسنا44 بند 5-3) نشان می دهد که زرتشت متفکر اصلی و چهره قدرتمند دینی و به احتمال بسیار زیاد پیامبری الهی بود که تغییرات اساسی را در محیط فرهنگی و روحانی که در آن تربیت شده بود ایجاد کرد.
زرتشت هیچگاه از دو قطب وجودی خیر و شر که از ازل در کنار هم وجود داشته باشند و یکی منبع خیر و دیگری منبع شر باشد سخن نگفت.. او بر انتخاب خیر تأکید ورزید.
در دین زرتشتی، تنها انگره مینیو و سپنته مینیو نیستند که با انتخاب اخلاقی مواجهند دئوه (ایزدان) نیز که فرزندان اندیشه بد، دروغ، غرور می باشند، به دلیل انتخاب نادرستشان شر شدند.
مسأله انتخاب (ور) آنچنان در اصول اعتقادی زرتشتی دارای اهمیت است که با جرأت می توان گفت دین زرتشتی دین انتخاب است. عمل فردی که به پیام اهورامزدا گوش فرا می دهد و قلب خود را بدان می گشاید و در آستانه تصمیم و انتخاب قرار می گیرد (ویچیت) اگر چه شخصی و خصوصی است اما به عالم و نظام آن هم بستگی دارد. این انتخاب بین نیک و بد، بین نیروی ایزدی و قوای اهریمنی، بین رستگاری ابدی و قهر و محکومیت دائمی است.
زرتشت می گوید که اهورامزدا خالق همه چیز خوب است وانگره مینیو به وجود آورنده بدی و پلیدی است زیرا او بود که با اختیار و انتخاب خود در آغاز بدی را بر گزید.
در منابع دین زرتشتی به زبان پهلوی از دو جهان نام برده می شود: یکی گیتی یعنی جهان خاکی و دیگر مینو دنیایی که فراتر از عالم مادی است و دیده نمی شود.
در هر دو عالم خوب و بد وجود دارد اما تنها در این جهان است (گیتی) که این دو نیرو کار می کنند و در نبرد با یکدیگرند. به عبارت دیگر جهان کنونی جهان مبارزه است و انسان کسی است که باید این نبرد را به پایان برساند.
در همان لحظه که انسان به انتخاب بین خوب و بد می پردازد این نبرد آغاز می گردد و در همان لحظه، همانطور که زرتشت به طور تمثیلی آن را بیان نموده گذشتن شخص از روی پل چینوت شروع می شود. سرنوشت انسان یا رستگاری در جهان جاودانی و پاک اهورامزدا است و یا نابودی نهایی.
پس می توان گفت هدف زرتشت از بیان این تمثیل یعنی بیان وجود دو روح نیک و بد و طریق و جهتی که هر یک انتخاب نمودند آن بود که وجود بدی و پلیدی را در جهان توجیه نماید و اهمیت مسأله انتخاب (یسنا 31، بند 3) را نشان دهد. زیرا نبرد با اهریمن و بدی فقط با انتخاب صحیح انسان ممکن است.
شخصی که راه راست را بر می گزیند. همکار و سرباز اورمزداست.
زرتشت هرگز در گاتاها از ثنویت مطلقی که در آن دو گوهر یا دو خدا یکی منبع خوبی و دیگری منبع بدی باشد و بالاستقلال و جدا از هم از ازل وجود داشته باشند، سخنی به میان نیاورد بلکه اهورامزدا را خالق همه چیز شمرده است.
البته در زمان ساسانیان اعتقاد صریح به ثنویت و وجود دو روح مستقل از هم جزو اصول عقاید زرتشتی که مذهب رسمی کشور بود وجود داشت.

ادامه دارد...

بزرگمهر;80984 نوشت:
با سلام
جناب آقای رضا
با اینکه زحمت بسیاری برای جمع آوری مطالب می کشید و این قابل تقدیر است اما نکته ای وجود دارد که دانستن آن خالی از لطف نیست و آن این است که ثنویت اصطلاح مشترکی است که معانی مختلفی دارد. این که آموزه های زردشت ثنوی است هیچ شکی نیست ولی ثنویت در اینجا دوگانه پرستی ترجمه نمی شود بلکه دوگانه انگاری ترجمه می شود یعنی زردشتیان به هنگام پرستش دو تا مبدا را نمی پرستند و در توحید عبادی مشکلی ندارند بلکه در توحید افعالی مشکل دارند و از نظر خالق دو مبدا را قبول دارند.


با سلام
و تشکر از جناب بزرگمهر !در مورد مقاله انشاءالله اگر تا پایان مطالب را دنبال کنیم بنده منابع را در اختیارتان میگذ
ارم که چنانچه نقدی بر بزرگان باشد انجام شود!
اما اشاره به ثنویت کردید بنده به مطالبی اشاره میکنم!
ثنویت[=Times New Roman] ، اعتقاد به وجود دو خالق و مدبر در عالم .ثنویت مصدر جعلی از صفت نسبیِ ثَنَوی (منسوب به اثنَین ) و ریشة آن ث ن ی است (ابن منظور، ذیل «ثنی »؛مرتضی زبیدی ، ج 19، ص 260ـ261).
در برخی منابع (برای نمونه رجوع کنید بهمازندرانی ، ج 3، ص 6؛ طُرَیحی ، ذیل «زندق »)،زندیق نیز برای اشاره به ثنوی مذهبان به کار رفته و در بیشترموارد (برای نمونه رجوع کنید به جوهری ، ذیل «زندق »؛ سمعانی ، ج 3، ص 173؛ ابن منظور، ذیل «زندق »؛ مرتضی زبیدی ، ج 13، ص 201) زنادقه فرقه ای از ثنویه ذکر شده است (برای دیگر معانی زندیق رجوع کنید به ابن منظور، همانجا؛ فیروزآبادی ، ذیل «زندق »؛نیز رجوع کنید بهزندیق * ).
اصطلاح ثنویت ، به معانی مختلفی به کار رفته که از جملة آنهاست :
1) قول به دو خدا یا دو مبدأ؛
2) قول به ثنویت در خدایی واحد، که این معنا در نقد نظریه های مختلف به کار رفته ، از جمله در بارة تفکیک صفات و ذات خدا چنانکه در اندیشة اشاعره مطرح است ( رجوع کنید به ابوالصلاح حلبی ، ص 57)، قول به اراده ای در برابر ارادة خدا که این دیدگاه به مفوضه و معتزله نسبت داده شده است ( رجوع کنید به اشعری ، 1420، ص 39، 140؛ ماتُریدی ، ص 87 ـ92، 120)، قول به واحد و صادر اول که در قاعدة الواحد فیلسوفان مطرح شده است (برای نمونه رجوع کنید به ابن سینا، 1403، ج 3، ص 122ـ127)، قول به وجودی غیر از وجود خدا بر مبنای نظریة وحدت وجود عرفا که به موجب آن هر گونه تفکیکی میان واجب و ممکن مساوی با ثنویت و شرک است ( رجوع کنید به آملی ، ص 310ـ311).
علاوه براینها، ثنویت به معنای قول به دو مبدأ (نه دو خدا) مثلاً قول به مادّه و صورت ( رجوع کنید به سبزواری ، ج 2، ص 349ـ 355)، و قول به دوگانگی روح و جسم ( رجوع کنید به مقدسی ، ج 2، ص 120ـ123) هم به کار رفته است .:Sham:

معنای اخیر را می توان در اندیشه های اسلامی و حتی در روایات ، در بیان حقیقت انسان یافت (برای نمونه رجوع کنید به مجلسی ، ج 3، ص 304).
با صرف نظر از دو معنای اخیر، سایر معانی ثنویت ، از دیدگاه مخالفان آن نظریات ، به معنای اول ثنویت قابل تحویل بوده یا به نحوی بدان می انجامیده و درحقیقت معنای اصلی موردنظر از اصطلاح ثنویت همان قول به دو خدا یا دو مبدأ بوده است . در مقالة حاضر همین معنا بررسی شده است .

اساساً قول به دو مبدأ برای جهان ، در تاریخ و پدیدارشناسی دین پدیده ای قدیمی و آشناست که از آن به «دوآلیسم » تعبیر می شود. دوآلیسم یا دوگانه انگاری ، باور به این امراست که وجود جهان مبتنی بر وجود دو مبدأ عالیِ بنیادی است .
مورخان و پدیدارشناسان دین ، با بررسی باورهای متدینان به ادیان مختلف ثنوی در طول تاریخ ، دوگانه انگاری یا قول به ثنویت را به اقسامی تقسیم کرده اند که از آن

جمله است :

1) دوگانه انگاری افراطی و دوگانه انگاری میانه رو . در دوگانه انگاری افراطی دو مبدأ مفروض ، هم ارز و هر دو قدیم اند (مانویت نمونه ای از این باور است ) اما در دوگانه انگاری میانه رو یکی از دو مبدأ، ازلی و دیگری برآمده از آن است (بسیاری از فرقه های گنوسی از این جمله اند).

2) دوگانه انگاری جدالی و دوگانه انگاری معادباور . در دوگانه انگاری جدالی هر دو مبدأ خیر و شر جاودانی اند و تا ابد با یکدیگر رقابت دارند (مایا و آتمن در باور هندی ، یین و یان در باور چینی ، و نیز نظریه های هراکلیتوس و امپدوکلس ، دو فیلسوف یونانی پیش از سقراط ، از این دست باورها و نظریه هایند).
ولی در دوگانه انگاری معادباور، برای تاریخ پایان و غایتی در نظر گرفته می شود که در آن نهایتاً خیر بر شر غلبه می کند (دین زردشت ، مانویت و فرقه های گنوسی از این دسته اند).
دوگانه انگاری جدالی غالباً افراطی هم هست اما دوگانه انگاری معادباور با هر دو نظر افراطی و میانه روسازگار است .

3) دوگانه انگاری کیهانی در مقابل دوگانه انگاری ضدکیهانی . در دوگانه انگاری کیهانی نفس خلقت خیر است و شر امری خارجی و تحمیل شده به آن است اما در دوگانه انگاری ضدکیهانی شر لازمة ذات خلقت عالم است . دین زردشت جزء دستة اول و مانویت جزء دستة دوم است ( > دائرة المعارف دین

به لحاظ تاریخی ارتباط بعضی از نگرشهای ثنوی با یکدیگر روشن است ، مثلاً ارتباط باورهای مانویان و زردشتیان و نیز باورهای فرهنگی عامه در اروپای شرقی با فرقه هایی مثل یزیدیه * در ارمنستان و غرب ایران (همان ، ج 4، ص 509 ـ 510). دوگانه انگاری در فلسفه هم مورد توجه بوده است چنانکه حتی در آثار افلاطون (برای نمونه رجوع کنید به ج 4، ص 2194ـ 2205) اشاراتی به آن یافته می شود.
در منابع ملل و نحل و نیز آثار تاریخی به فرقه های ثنوی دیگر نیز اشاره شده است مانند زردشتی (زرادشتیه ) و مزداییان که هر دو با عنوان عام مجوس نیز معرفی شده اند، مزدکیه ، ماهانیه (از شاخه های مانویه )، مِقلاصیه ، خُرَّمیه ، و مُسلمِیه (برای نمونه رجوع کنید به مقدسی ، ج 4، ص 31؛ ابن ندیم ، ص 408؛ قاضی عبدالجباربن احمد، 1965 ب ، ج 5، ص 16، 18؛ قلقشندی ، ج 13، ص 293؛ مقریزی ، ج 2، ص 344).

آرای فرقه های مختلف ثنوی و بزرگان آن فرقه ها، به رغم وحدت در قول به دو خدا (فاعل خیر و فاعل شر)، در فروع با هم متفاوت است . بحث از قدیم بودن دو خدا یا حادث بودن خدای فاعل شر، نحوة حدوث خدای فاعل شر، پیدایی عالم و ویژگیهای هریک از دو خدا، از مهم ترین اختلاف نظرهای فرعی در میان فرقه های ثنوی است .

از مناقشات کلامی با ثنویه ، سؤال از قدم یا حدوث دو خداست ( رجوع کنید به مقدسی ، ج 1، ص 88 ـ89؛ محمود شکری آلوسی ، ج 2، ص 230). بیشتر فرقه های ثنوی ، از جمله مانویه و مزدکیه ( رجوع کنید به قاضی عبدالجباربن احمد، 1965 ب ، ج 5، ص 10، 16) و مرقیونیه ( رجوع کنید به شهرستانی ، الملل و النحل ، ج 2، ص 91ـ93)، نور و ظلمت را قدیم و برخی دیگر مانند کیومرثیه ( رجوع کنید بهقلقشندی ، ج 13، ص 292) و مجوس ( رجوع کنید به قاضی عبدالجباربن احمد، 1422، ص 192؛ قس شهرستانی ، الملل و النحل ، ج 2، ص 72)، نور را قدیم و ظلمت را حادث دانسته اند.
در رد فرض اول ، که آن را اصلی ترین نشانة کفر ثنویه و به مراتب بدتر از شرک بت پرستان دانسته اند ( رجوع کنید به خیّاط ، ص 38؛ ابن قیّم جوزیّه ، ج 2، ص 263)، گفته شده است با توجه به ویژگیهای نور و ظلمت از نظر ثنویون و کیفیت امتزاج آن دو، معلوم می شود نور و ظلمت اموری جسمانی و لذا حادث اند و بدین ترتیب بطلان نظر ثنویه مبنی بر قِدم نور و ظلمت ثابت می شود ( رجوع کنید به قاضی عبدالجباربن احمد، 1965 ب ، ج 5، ص 22ـ24؛ همو، 1971، ص 200ـ201؛ همو، 1422، ص 191؛ حمصی رازی ، ج 1، ص 140).
جسمانی بودن نور و ظلمت از طریق دیگری نیز قابل اثبات است : ثنویون وجود خیر و شر و نفع و ضرر را در عالم ثابت کرده و درصدد یافتن فاعل برای آنها هستند.
بر مبنای قول آنها نور فاعل خیر، و بنابراین غیر آن است ، اما لازمة مغایرت خیر از فاعلش ، وجود اَعراض است . در غیر این صورت خیر به فاعل نیازی ندارد. به این ترتیب وجود اعراض برای هر یک از نور و ظلمت ثابت می شود و چون عرض داشتن ، به نظر متکلمان ، از خصوصیات جسم است ، جسمانیت و حدوث آن دو اثبات می گردد ( رجوع کنید به قاضی عبدالجباربن احمد، 1965 ب ، ج 5، ص 24؛ ابن داوود حلّی ، ص 98؛ نیز رجوع کنید به باقلانی ، ص 61)؛ لذا باید محدثی که خود حادث نباشد آن دو را به وجود آورده باشد (علامه حلّی ، 1363 ش ، ص 200).


ثنویت و دوگانه گرایی زرتشتی در حوزه اخلاق و آفرینش

اصطلاح دوگانگی در مورد چندی به کار برده می شود.
معمول ترین آن، دوگانگی روان و بدن یا اندیشه و ماده است.
آنان که باور دارند که ماده و اندیشه یا تن و روان، دو چیز کاملا مختلف اند، از این بابت دوگانه گرا هستند و آنان که معتقدند، تنها ماده، یا تنها روان (ایده یا اندیشه) هستی دارد، یگانه گرا هستند.
این دو دستگی کهن است و انسانهای نخستین هم به بودن چیزهایی نادیدنی باور داشتند و معتقد بودند که با مردن بدن، روان (عنصر نادیدنی) باقی می ماند (جمعی هم باور داشتند که روان روزی برمی گردد) و از این رو، پرستش روانهای نیاکان در زمان باستان، در بین اقوام مختلف، چشمگیر بود.
اشوزرتشت در گاتها از چیزهای نادیدنی (مینوی یا منگ) و دیدنی (ماده یا گئتی) سخن گفت. او همچنین در روان آدمی (اوروان) و تن (تنو) را شناسایی کرد.
از این رو در دین زرتشت، به ظاهر دوگانگی از این نوع پذیرفته شده است؛ ولی اگر به درستی بنگریم، اشوزرتشت در عین تمیز «روان» از «تن» آنها را به هم در آمیخته می بیند.:Sham:
روان و تن در تظاهر خارجی روی یکدیگر آن چنان تأثیر دارند که از هم جدا شدنی نیستند.
تنها پس از فساد تن است که روان باقی می ماند و از تن جدا می شود.
فیثاغورس که پیش از افلاطون می زیسته است و نویسندگان کلاسیک یونان، او را شاگرد زرتشت (احیانا شاگرد مکتب زرتشت!) دانسته اند، از دیدگاه دو گانگی روان و تن و نیز تناسخ روان، جانبداری می کرد.
افلاطون که بی گمان با مکتب زرتشت آشنایی داشته است، از چیزهای نادیدنی مثل یا ایده ها و ماده صحبت می کند.
جهان ماده با حواس، قابل درک است ولی جهان ایده با حواس، شناختنی نیست.
در سده هفدهم دکارت نظریه دوگانگی سوژه واوبژه را معرفی کرد و هگل از تزها و آنتی تزها سخن گفت.
در ارتباط با فلسفه دو گانگی گاتها توماس هاید نخستین کسی بود که این اصطلاح دوگانگی اخلاقی (Moral dualism) (منشی) را به کار برد. بعدا کریستین ولف آن را در بحث متافیزیک وارد کرد .

ادامه دارد...

دوگانگی اخلاقی و دوگانگی متافیزیکی (آفرینشی)
پیروان مکتب دوگانگی اخلاقی می گویند: در گاتها، از یک نظام اندیشه ای گفتگو می کند که در آن خوب و بد، با یکدیگر در جگند.
دوگانگی، یک پدیده فکری و یک الگوی رفتاری است که نخست در اندیشه و سپس در گفتار و کردار آدمی نمودار می شود.
ولی پیروان مکتب دوگانگی آفرینشی برآنند که این بند از یک نظام آفرینشی سخن می گویند که در آن دو نیرو و یا روان ازلی، خوبی و بدی را به وجود می آورند و رو در رویی و جنگ بین آفریدگان (مخلوقات) آنها است. تفاوت دو مکتب، اساسی و وابسته به آغاز، نهاد، و اهمیت اهریمن در اداره جهان است.
یکی به وجود یک هستی ازلی و دیگری به دو هستی ازلی باور دارد؛ یکی دوگانگی را تضاد اخلاقی و دیگری آن را و دیگری متضاد خلقی می داند؛ یکی اهریمن را پدیده اندیشه ای و الگوی رفتاری آدمی و دیگری یک واقعیت خارجی و مستقلی از انسان می داند؛ یکی دینامیسم پیشرفت دنیا را خواست اهورایی و عملکرد قانون اشا و دیگری نتیجه برخورد دو مدیریت همزمان اورمزد و اهریمن می شمارد.بنابراین تفاوتهای دو مکتب بیش از آن است که در نگاه اول به چشم می خورد!
:Sham:

ادامه دارد...

رضا;80675 نوشت:

این نسبت را بدین جهت به زرتشت داده‎اند که بطور کلی اشیاء در این آئین به دو نوع تقسیم می‎شوند: نوع خوب و نوع بد، تمام خوبی‎ها و خیرها یک مبدأ و یک ریشه دارند که به نام «اهورامزدا» یا «سپند مینو» نامیده شده است و تمام بدی‎ و شرور هم مبدأ دیگری دارند به نام «اهریمن» یا «انگره مینو» و منشی ناپاک و پلید و هرچه زشتی و پلیدی و تیرگی و سیاهی در جهان دیده می‎شود زاده و آفریده اوست.
طبق این نظریه اهورا مزدا و اهریمن رودرروی هم هر دو آفریننده و خالق هستند. :sham:
ادامه دارد.....!!

رضای گرامی
درود
از مسلمان بویژه شعیان امامانی که از همه هستی شان برای حق میگذشتند، بعید است که تنها برای اثبات ادعا پا روی حق بگذرد و این اندازه سیاه نمایی کند.

رضا;80675 نوشت:

...به دو نوع تقسیم می‎شوند: نوع خوب و نوع بد، تمام خوبی‎ها و خیرها یک مبدأ و یک ریشه دارند که به نام «اهورامزدا» یا «سپند مینو» نامیده شده است و تمام بدی‎ و شرور هم مبدأ دیگری دارند به نام «اهریمن» یا «انگره مینو» و منشی ناپاک و پلید و هرچه زشتی و پلیدی و تیرگی و سیاهی در جهان دیده می‎شود زاده و آفریده اوست.
طبق این نظریه اهورا مزدا و اهریمن رودرروی هم هر دو آفریننده و خالق هستند. :sham:...

رضای گرامی
درود
من در زبان اوستایی همان من در زبان فارسی امروزین است. میتوان آن را اندیشه و یا منش /شخصیت دانست.
مینو در زبان اوستایی یعنی چیزی که وابسته به من است.
خداوند به انسان دو نیروی اندیشه ای/ منشی/ شخصیتی داده است. یکی سپنتا هم ریشه با سپاه به معنی پیشبرنده/پیشرونده
دیگری انگرهه/ اهر به معنای بازدارنده/ ویرانگر/ گمراه کننده
پس هر انسان از دو نیروی منشی برخوردار است که با یکی من او به (=بهمن) و با دیگری من او دوژ/دوش (=دشمن) خواهد شد. این دو نیرو خود را در اندیشه و گفتار و کردار چون بهتر و بد آشکار میسازند {گاتها هات 30بندهای 1 تا 3}
اگر بدی در جهان است، آن را انسان میسازد. با کدام نیرو؟ با همان نیروی خدا داده که اهرمن نام دارد. اینکه گفته شده که بدیها را اهرمن میسازد از این روست.

رضا;80675 نوشت:

:sham:
.....!!

رضای گرامی
درود
افروختن شمع، روشنایی، ریشه در آنچه دارد که شما ما را بدان خاطر آتش پرست مینامید. خب چرا خودتان از این کار بهره میبرید؟
باید به شما بگویم که روشنایی (آتش تنها منبع روشنایی در دسترس مردم) پرستش سو(قبله) نماز ماست نه خدا و نه هیچ چیز دیگر. اگر آنرا مقدس میخوانند با همان انگیزه (نیت) است که برای نمونه شما امامزاده ها را مقدس میخوانید. خب چرا این برای ما بد است و آن برای شما بد نیست؟

رضا;80675 نوشت:

رابرت ا.هیوم می‎گوید: یکی از مشخصات اصلی و متمایز دین زرتشتی در میان همه ادیان عالم همین نظریه اعتقاد به ثنویت جهانی است، یعنی یک خداوند نیک و یک شیطان بد که علیه یکدیگر مبارزه می‎کنند.
این دو قدرت از آغاز زمان وجود داشته تا پایان جهان نیز به کار محدود نمودن یکدیگر مشغولند. :sham::sham:

....!!

رضای گرامی
درود
این مفهوم در کتابهایی چون بندهش و دینکرد هست که برای نمونه در سده سوم هجری نوشته شده اند. به هر روی اینها از آیین مهر پرستی است که در زمان ساسانیان رنگ زرتشتی به آن داده شد.
اگر هم بخواهید کسی را نقد کنید، باید ببینید که به چنین مفهومی باور دارد یا نه؟ حتی اوستا هم به چنین مفهومی باور ندارد. اگر جایی سراغ دارید بفرمایید تا من نیز آن را بررسی کنم.

رضا;80675 نوشت:

دیدگاه مورخان و علماء اسلامى :sham:
در آئین زرتشت اشیاء به دو نوع تقسیم شده است: خوب و بد. خوب ها یک مبداء دارند و آن اهورامزدست یا سپند مینو. و بدها هم مبداء دیگرى به نام اهریمن یا انگره مینو دارند که ناپاک و پلید است .
براساس این ادعا است که مورخان و علماء اسلامى زرتشت را ثنوى مذهب دانسته اند.
شهرستانى مى گوید: «المجوس اثبتوا اصلین ... الا ان المجوس الاصلیه زعموا ان الاصلین لا یجوز ان یکونا قدیمیین ازلیین» و این اشاره به ازلى بودن نور و ظلمت دارد. نور ازلى و ذاتى است و ظلمت حادث از غیر نور است .:sham:
بنابراین ثنویت مخصوص قوم مجوس است.
در تلقى علماء اسلامى کیش مجوس جهان را داراى دو صانع و خالق مى داند: یزدان و اهریمن از وحشت پدید آمد. پارسیان ایزد تعالى را هرمزد و ایزد و یزدان گویند و به وجود پروردگار اقرار داشتند.
گروهى از ایشان آتش را پرستیده اند و مذهب آنان در آتش ‍ پرستى همان بوده است که مذهب بت پرستان عرب در رابطه با بت پرستى.
مذهب ثنوى این مردم همان را مى گوید که زرتشت گفته است: صانع دو است؛ نور که صانع خیر است و تاریکى که صانع شر است. و این دو صانع را قدیم گویند.
لاهیجى مى گوید: گبر که مجوس نام دارند، مبداء افعال را دو چیز مى دانند؛ یکى فاعل خیر و آن را یزد گویند و یکى فاعل شر و آن را اهریمن گویند.
....!!

رضای گرامی
درود
در همین آسکدین، بزرگی از احادیث و روایات و ... گفت و نشان داد که قرآن، پیامبر اسلام (ص) و علی (ع) مجوس را یگانه پرست میدانستند.
این مورخان و علما دایه مهربان تر از مادر هستند، یا دانششان بیشتر از پیامبر و امامان است؟

رضا;80675 نوشت:

دیدگاه مورخان و علماء اسلامى :sham:
در آئین زرتشت اشیاء به دو نوع تقسیم شده است: خوب و بد. خوب ها یک مبداء دارند و آن اهورامزدست یا سپند مینو. و بدها هم مبداء دیگرى به نام اهریمن یا انگره مینو دارند که ناپاک و پلید است .
براساس این ادعا است که مورخان و علماء اسلامى زرتشت را ثنوى مذهب دانسته اند.
.....!!

رضای گرامی
درود
شما بر پایه ادعای نادرست گروهی که خود آنها را مورخ و عالم مینامید، نوشتاری نوشته اید تا بهدینان را سیاه نمایی کنید.
آیا به من هم این حق را میدهید که به روش شما برای نمونه از ادعای سلمان رشدی، وهابیون، طالبان، سنی ها و مسیحیان و ... برای رد و سیاه نمایی شما بهره ببرم؟

رضا;80675 نوشت:

جوزف گئر ایران شناس معروف مى گوید: در بلخ از زرتشت پرسیدند: این پروردگار بزرگ کیست؟
زرتشت در پاسخ گفت: پروردگار دانا و فرمان رواى بزرگ جهان. از زرتشت پرسیده شد: آیا تو معتقدى که او همه چیزهای جهان را آفریده است؟
زرتشت مى گوید: او هر چه را خوب است، آفریده است. زیرا اهورامزدا جز نیکوئى به کارى توانا نیست.
از زرتشت سؤال شد: پس ‍ زشتى ها و پلیدى ها ساخته کیست؟
زرتشت مى گوید: زشتى ها و پلیدى ها را انگرمئو یعنى اهریمن به این جهان آورده است.
به زرتشت مى گویند: بنابراین دو جهان و دو خدا وجود دارد؟
زرتشت مى گوید: آرى! در جهان دو آفریدگار هست. گیرشمن مى گوید: آئین زرتشتى مبتنى بر توحید نبود، ولى در عهد ساسانى بر اثر نفوذ ادیان بزرگ (مسیحیت و یهود) وحدت را پذیرفت.
....!!

رضای گرامی
درود
شما این غربیها را نمیشناسید؟ صهیونیسم را هم که میخواهد خود را تنها دین بشمارد نمیشناسید؟ هر جا که برای اثبات ادعای خودتان جمله ای دیدید، به خود اجازه میدهید از آن بهره ببرید؟
اشو زرتشت دست کم 3748 سال پیش بوده است. شما در اصل بودن گاتها شک دارید، آنوقت با کدام سند مستند، ثابت میشود که این سخنها را اشو زرتشت گفته است؟
خدا را خوش می آید که این همه پا روی حق بگذارید؟

رضا;80675 نوشت:

دانشمندان خاورشناس که در اوستا تحقیق کرده اند، در سرود 24 ...!!

رضای گرامی
درود
گاتها دارای 17 سرود است که در کتاب یسنا از هات 28 تا 34، 43 تا 51 و 53 گنجانده شده است.
این سرود 24 کجاست؟

موبدیار مهران;81734 نوشت:
رضای گرامی
درود
شما بر پایه ادعای نادرست گروهی که خود آنها را مورخ و عالم مینامید، نوشتاری نوشته اید تا بهدینان را سیاه نمایی کنید.
آیا به من هم این حق را میدهید که به روش شما برای نمونه از ادعای سلمان رشدی، وهابیون، طالبان، سنی ها و مسیحیان و ... برای رد و سیاه نمایی شما بهره ببرم؟

با سلام
کمی تند میروید !
بهتر نیست جوابی در خور پاسخ به این مطالب بدهید تا اینکه توهین و یا سفسطه کنید؟
و یا یک جمله را بارها و بارها تکرار کنید!از همین برکت اسلام است که امروزانگشتان دستتان را قلم کرده اید و مینویسید اگر نه که معلوم نبود که الان شاید در طبقه رعیت بودید مشغول کار !! و حق سواد نداشتید!!:Sham:
دیگه داستان کفشگر که تو شاهنامه هست که!!:Cheshmak:
کمی انصاف خوب است!از چه دفاع میکنید؟!

رضا;80675 نوشت:

دانشمندان خاورشناس که در اوستا تحقیق کرده اند، در سرود 24 گاتها چنین آورده اند: رزتشت مى گوید:اى خداوند هستى بخش! از تو با فروتنى پرسشى دارم: آیا آن کس که دلداده تو و در راه تو است، چگونه باید تو را پرستش نماید؟
اى مهین دادار! دلم از مهر تو لبریز است، آیا مى شود که در پرتو راستى و درستى از یاریت برخوردار گشته و دلمان از نور پاک منشى روشن گردد؟اى خداوند! سرچشمه بهترین و والاترین زندگى پاک کدامست؟
چه کسى خالق و سرچشمه راستى بوده است؟
چه کسى مسیر ستارگان و خورشید را مشخص نموده و هلال را به بدر و بدر را به هلال تبدیل مى کند؟
راز آیات و اسرار طبیعت را از تو خواهانم. کیست نگهدارنده زمین در پائین و سپهر در بالا؟
کیست آفریننده آب و گیاه؟
کیست آنکه به باد، وزش و به ابر تیره، باران زلال بخشید؟ آفریننده و الهام بخش منش پاک کیست؟
کدام سازنده بزرگ، تاریکى و روشنائى و خواب و بیدارى را آفریده است. و شب و روز را پدید آورده که هشدار دهنده مرد دانا است؟
آیه حقیقت دارد که عشق و ایمان به خداوند در پرتوعمل نیک و راستى و درستى افزایش خواهد یافت؟
آیه آن جهان بارور را آفریدى که شادى و فراوانى به ما بخشد؟.
زرتشت دربند هفتم از سرود 24 گاتها به این سئوالات پاسخ مى دهد:اى مهین دادار هستى بخش !مى کوشم تا در پرتو خرد پاک، تو را آفریننده همه چیز بدانم.
البته برخی دیگر از نویسندگان و محققان زرتشت را یکتاپرست دانسته‎اند. و برخی‎ها بر این عقیده‎اند که خود زرتشت یکتاپرست بود و آئینش توحیدی بود لکن به مرور زمان و ورود آئین و مراسم خرافی توسط برخی افراد نادان و علماء بی خرد، دستخوش تغییر، تحول و تحریف قرار گرفت و آئین زرتشتیان به ثنوی مذهب معروف گشت.

ادامه دارد.....!!

رضای گرامی
درود
این هایی که نوشته اید از هات 44 برگرفته شده است.
در این هات 20 بند است که با برهان نظم و علیت، خدا، پیامبری، معاد، امر به معروف و نهی از منکر ثابت شده است.
جمله ناقصی از بند هفتم این هات نوشتید که جمله درستش اینست:
ای خدای دانا، (با این پرسشهاست که) به خود یاری میکنم تا تو را، به دستیاری خرد افزاینده، آفریدگار همه بشناسم {برگردان جعفری}
در برگردان واژه به واژه موبد آذرگشسب، واژه بشناسم در زبان اوستایی فراخشنی است. این واژه همان است که در فارسی امروزین فراشناختن شده است.
مفهوم درست این بند آن است که خداوند با خرد پیشبرنده آفریدگار همه است و برای درک بهتر این نکته بایستی که پرسشهای این سرود و پاسخ آنها را بررسی کرد.
اشو زرتشت برای مردم دانا و خردمند سخن میگوید. از این رو نیازی به معجزه برای اثبات خداوند ندارد. او هر کس را به خرد خودش وا میگذارد و با اطمینانی که از ابزارهای خداوندی در نهاد انسان دارد، مطمئن است که هر کس به پاسخ درست دست می یابد البته اگر بخواهد و با اندیشه روشن بنگرد.

رضا;80675 نوشت:

البته برخی دیگر از نویسندگان و محققان زرتشت را یکتاپرست دانسته‎اند. و برخی‎ها بر این عقیده‎اند که خود زرتشت یکتاپرست بود و آئینش توحیدی بود لکن به مرور زمان و ورود آئین و مراسم خرافی توسط برخی افراد نادان و علماء بی خرد، دستخوش تغییر، تحول و تحریف قرار گرفت و آئین زرتشتیان به ثنوی مذهب معروف گشت.

ادامه دارد.....!!


رضای گرامی
درود
با این سخن شما تا اندازه ای همباورم. باز هم بر این باورم که شماری از موبدان که در زمان خودشان و برای خودشان دانا هم بودند، باورهای مهرپرستانه و زروان پرستانه را با رنگ و لعاب دینی طرح کردند. خب این چه چیز را ثابت میکند؟
اگر اسکناس تقلبی هست، اسکناس اصل هم بی ارزش است؟
مگر در اسلام شما این همه تحریف نیست؟ از شیخیه و اسماعیلیه و حنفیه و .... بگیر تا سنی ها و تا طالبان و تا وهابیان و ....

رضا;80981 نوشت:

سپنته مینیو وانگره مینیو
سپنته مینیو یا خرد مقدس و یا به عبارت ساده تر قوه نیکی، از آن اهورامزدا است. در مقابل آن انگره مینیو، خود {خرد؟}خبیث و یا قوه زشتی می باشد.
....!!

رضای گرامی
درود
ببینید، هر دو نیرو از آن خداوند است. چیزی بیرون از شهریاری و آفرینندگی او نیست. خداوند خود دارای مینوی پیشبرنده است و با این مینو که بخشی از آنرا به مردم نیز داده است، به آفرینش میپردازد. اینکه انسان نیز تا اندازه محدود آفریننده است از این نیرو بر میخیزد. این بدان معنا نیست که آفریدگار مینو کاهنده (انگرهه مینو) کس دیگری است.
اینکه این دو مینو را به خرد برگردان میکنند یک اشتباه است. چون هم واژه خرد و هم واژه مینو اوستایی هستند و هر دو در گاتها بکار برده شده اند. از این رو یکی نیستند. اگر بودند، دو واژه نبودند.

بزرگمهر;80984 نوشت:

یعنی زردشتیان به هنگام پرستش دو تا مبدا را نمی پرستند و در توحید عبادی مشکلی ندارند بلکه در توحید افعالی مشکل دارند و از نظر خالق دو مبدا را قبول دارند. این مطلب را می توانید در کتاب آیت الله سبحانی ملاحظه کنید. شما می دانید که اسلام با کسی رودربایستی ندارد. اگر مجوس دوگانه پرست بودند یا آتش پرست بودند اسلام هرگز آنان را اهل کتاب و اهل جمعرفی نمی کرد. حتی علامه مجلسی در بحارالانوار گزارش کرده و می گوید: بیشتر زردشتیان امروز، اهریمن را نیز مخلوق اهورامزدا می دانند. ثنویت این بندگان خدا مانند قدمای نه گانه در مذهب اشاغره است که آنها می گویند ار یک از صفات خدا غیر از ذات خدا است و قدیم است و وقتی به آنها بگویید که لازمه سخن شما شرک است، این لازمه را نمی پذیرند و از این رو مشرک محسوب نمی شوند.

بزرگمهر گرامی
درود
مشکل از آنجا سرچشمه میگیرد که اهریمن درون انسان با مفهوم موجودی به نام اهریمن یکسان دانسته میشود. این انحراف را میپذیرم. ولی باز هم تاکید میکنم که در این انحراف نیز اهرمن نماد نیستی است. چیزی را پدید نمی آورد. بلکه در هستی کاهش (نیستی/نقصان) پدید می آورد. این نیز با توحید افعالی همخوانی ندارد و من میپذیرم ولی آن اندازه نیست که دین زرتشت را ساسانی را دینی ثنوی بدانید.
به خدا مردم شیعه نیز امروزه باورهایی دارند که با شرک و کفر چندان تفاوتی ندارد. میدانید که مرز میان کفر و توحید به باریکی یک مو است و کیست که از این مو نگذشته است؟

رضا;81210 نوشت:

مبنای ثنویت در دین زرتشتی
اساسا مبنای ثنویت در دین زرتشتی، اخلاقی است: دو گوهر متقابل زرتشتی، سپنته مینیو و انگره مینیو فرزندان دو قلوی اهورا مزدا هستند و...

رضای گرامی
درود
آخه پا روی حق و راستی گذاشتن تا کجا؟
این فرزندان دو قلو را دیگه از کجا آوردید؟

رضا;81210 نوشت:

این انتخاب بین نیک و بد، بین نیروی ایزدی و قوای اهریمنی، بین رستگاری ابدی و قهر و محکومیت دائمی است.
زرتشت می گوید که اهورامزدا خالق همه چیز خوب است وانگره مینیو به وجود آورنده بدی و پلیدی است زیرا او بود که با اختیار و انتخاب خود در آغاز بدی را بر گزید.
...

رضای گرامی
درود
چند نکته در این میانه نادیده گرفته شده است.
واژه ای که به نیک برگردانده شده، وهو/ونگهو در فارسی امروزین وه است. موبد آذرگشسب در برگردان واژه به واژه، در شرح این واژه مینویسد که این واژه از ریشه vah/vas به معنای دوست داشتن است. بنابراین هرچیز که خداوند آفریده است دوستداشتنی است.
نکته دوم این انسان و تنها انسان است که به دلیل خواست خداوند از دو نیروی منشی/اندیشه ای=مینو برای نیک یا بد بودن، سودمند و یا زیانمند بودن و آبادکردن یا ویران کردن برخوردار است. بنابراین هر چیز بدی که روی میدهد به دلیل کارکرد بد انسان است. چون هرچیز که خداوند آفریده دوستداشتنی و نیک است. حتی ویروس ایدز.
شماری از موبدان حکومتی ساسانی که از تبار مغان ماد بودند، زرتشتی نبودند، بلکه مهرپرست و زروان پرست بودند که در دوران هخامنشی و در دوران شاه موبدان استخر فارس با رنگ زرتشتی شاه گردانی میکردند. به دلیل بهره گیری از قدرت حکومت، باورها آنها نمایان بود که ربطی به دین زرتشتی و زرتشتیان ندارد.
داستان سفر اردایویراف به بهشت و تایید گرفتن از زرتشت برای درستی باورهای این دسته از موبدان، گواه سخن منست.

رضا;81233 نوشت:

در رد فرض اول ، که آن را اصلی ترین نشانة کفر ثنویه و به مراتب بدتر از شرک بت پرستان دانسته اند ( رجوع کنید به خیّاط ، ص 38؛ ابن قیّم جوزیّه ، ج 2، ص 263)، گفته شده است با توجه به ویژگیهای نور و ظلمت از نظر ثنویون و کیفیت امتزاج آن دو، معلوم می شود نور و ظلمت اموری جسمانی و لذا حادث اند و بدین ترتیب بطلان نظر ثنویه مبنی بر قِدم نور و ظلمت ثابت می شود ( رجوع کنید به قاضی عبدالجباربن احمد، 1965 ب ، ج 5، ص 22ـ24؛ همو، 1971، ص 200ـ201؛ همو، 1422، ص 191؛ حمصی رازی ، ج 1، ص 140).
جسمانی بودن نور و ظلمت از طریق دیگری نیز قابل اثبات است : ثنویون وجود خیر و شر و نفع و ضرر را در عالم ثابت کرده و درصدد یافتن فاعل برای آنها هستند. ...

رضای گرامی
درود
دانشتان را در بررسی منابع به رخمان کشیدید ولی از دو نکته غافل ماندید:
یکم- اینها همه در یک گروه هستند. میگویند که مشت نمونه خروار است. خب وقتی که یک خروار گندم، هزارتا مشت هم که بردارید یکی خواهند بود چون نمونه یک خروار هستند. این که ارایه منبع نمیشود.
دوم- بزرگانی که از ایشان نقل کردید، اثبات کردند که نور ماده و جسمانی است. خود این ادعا کفر نیست؟ آنهم برای شما که در قرآنتان می فرماید: الله نور السماوات و والعرض؟ یعنی خداوند جسمانی است یا نوری است که جسمانی نیست. به این میگویند تضاد درونی. مگه نه؟

رضا;81591 نوشت:

ولی پیروان مکتب دوگانگی آفرینشی برآنند که این بند از یک نظام آفرینشی سخن می گویند که در آن دو نیرو و یا روان ازلی، خوبی و بدی را به وجود می آورند و رو در رویی و جنگ بین آفریدگان (مخلوقات) آنها است. تفاوت دو مکتب، اساسی و وابسته به آغاز، نهاد، و اهمیت اهریمن در اداره جهان است.
یکی به وجود یک هستی ازلی و دیگری به دو هستی ازلی باور دارد؛ یکی دوگانگی را تضاد اخلاقی و دیگری آن را و دیگری متضاد خلقی می داند؛ یکی اهریمن را پدیده اندیشه ای و الگوی رفتاری آدمی و دیگری یک واقعیت خارجی و مستقلی از انسان می داند؛ یکی دینامیسم پیشرفت دنیا را خواست اهورایی و عملکرد قانون اشا و دیگری نتیجه برخورد دو مدیریت همزمان اورمزد و اهریمن می شمارد.بنابراین تفاوتهای دو مکتب بیش از آن است که در نگاه اول به چشم می خورد!:sham:ادامه دارد...

رضای گرامی
درود
ببینید، در پتت (توبه) که یک نیایش ساسانی است و در خطبه عقد که دست کم از چند سده پیش بوده، هر دو هست: به یگانگی خدا، بودن بهشت و دوزخ و تن پسین و نیستی اهریمن بی گمان باشید.

رضا;81591 نوشت:

پیروان مکتب دوگانگی اخلاقی می گویند: در گاتها، از یک نظام اندیشه ای گفتگو می کند که در آن خوب و بد، با یکدیگر در جگند.
دوگانگی، یک پدیده فکری و یک الگوی رفتاری است که نخست در اندیشه و سپس در گفتار و کردار آدمی نمودار می شود.
ولی پیروان مکتب دوگانگی آفرینشی برآنند که این بند از یک نظام آفرینشی سخن می گویند که در آن دو نیرو و یا روان ازلی، خوبی و بدی را به وجود می آورند و رو در رویی و جنگ بین آفریدگان (مخلوقات) آنها است. تفاوت دو مکتب، اساسی و وابسته به آغاز، نهاد، و اهمیت اهریمن در اداره جهان است.
...

رضای گرامی درود
پیروان نظریه دوم (دوگانگی آفرینشی) کی هستند؟ سندشان چیست؟ ربطش به دین زرتشتی چیست؟

رضا;81740 نوشت:
با سلام
کمی تند میروید !
بهتر نیست جوابی در خور پاسخ به این مطالب بدهید تا اینکه توهین و یا سفسطه کنید؟
و یا یک جمله را بارها و بارها تکرار کنید!از همین برکت اسلام است که امروزانگشتان دستتان را قلم کرده اید و مینویسید اگر نه که معلوم نبود که الان شاید در طبقه رعیت بودید مشغول کار !! و حق سواد نداشتید!!:sham:
دیگه داستان کفشگر که تو شاهنامه هست که!!:cheshmak:
کمی انصاف خوب است!از چه دفاع میکنید؟!

رضای گرامی
درود
موضوع اتهام توهین و سفسطه که به من زدید، حق الناسی از من به گردن شما تا پل چینوت.
در باره سواد آموزی هم باز هم از همان روش سیاه نمایی بهره میبرید. این هم حق الناس به گردن شما تا پل چینوت.
بد نیست بدانید که دبیری به معنای نویسندگی نیست. بلکه به معنای مدیرت تراز بالاست. امروزه هم دبیر فلان همایش، منشی آن نیست، بلکه تصمیم گیر نهایی آن همایش است. دبیر در هنگام ساسانیان همان معنا را دارد که امروزه دفتر دارد. برای نمونه دفتر امور زنان نهاد ریاست جمهوری.
من نمیخواهم از سامانه طبقاتی ساسانی پشتیبانی کنم، ولی سواد آموزی در آن زمان دبیری نام نداشت. فرهنگ نام داشت و آموختن فرهنگ سبب آزادگی دانسته میشد. در پندنامه ها هم هست که یکسوم از شبانروز را به فرهنگ آموزی بپردازند. تحریر بر وزن تفعیل ترجمه عربی همین مفهوم است.
آخه خودت کلاهتو قاضی کن کشوری که دانشگاه جندی شاهپورش جهانی بوده، مردم خودش از سواد محروم بودند؟
در داستان شاهنامه هم آن کفشگر میخواهد که پسرش دبیر شود، یعنی مدیرکلی کشوری شود که اجازه داده نمیشود، نه اینکه بخواهد سواد بیاموزد.
نمونه: روانیگان دبیر = دفتر امور روان= نام اداره اوقاف در زمان ساسانیان.

با سلام. اساساً تمامي موارد مطروحه در زمان ساسانيان دارد به گونه اي توسط زرتشتيان امروزي توجيه و صد البته وارونه نمايي ميشود. البته ايرانيها (نه زرشتي ها) اصالتاً حسابدار بوده اند اصالتاً صنعتگر بوده اند و زماني كه حكومت اسلامي در مكه شكل گرفت حضرت محمد از چندين هزار ايراني (نه زرتشتي) براي آموزش علم به عربستان دعوت كرد. اين نكته مغايرتي دارد با همين قضيه ي مغها كه تحصيل علم و سواد را فقط براي طبقات خودشان جايز ميدانستند. بگذريم. آنچيزي كه امروزه زرتشتيها (نه ايرانيهاي اصيل) ميخواهند با هزار مكر و دروغ و نيرنگ خود را از زير بار آن خالي كنند اين است كه آن ثنوي پرست نيستند در حالي كه نوشته هاي انها در خود گاتها و مخصوصاً يسنا گواه بر اين مدعاست.

جناب آقاي مهران غيبي آيا شما در يسناها نميگوييد "اي آذر پسر اهورامزدا" ؟
آيا شما براي خداي يكتاي لاشريك ، شريك قائل نميشويد؟ ميوشيد. خوب هم ميشويد

وقتي مطالب شرك آلود از گاتها و يسناها را برايتان مي آوريم ميگوييد كه 2000 سال پيش كلمات معناي عام داشته اند و حالا معناي خاص دارند. اينها همه توجيه است. اگر اينطور است كه واي به حال زبان پارسيتان. اين ديگر چه زباني است كه 2000 سال پيش يك معني ميدهد و حالا يك معني ديگر. همين كه قران به زبان عربي نازل شده است هم بي دليل نبوده است. به هر حال بهتر است كه واقعيت را قبول كنيد و تعصب خشك را كنار بگذاريد. من ايراني هستم جانم را هم فداي ايران ميكنم و به هيچ زبان ديگري سخن نميگويم اما اين توجيهات را قبول نميكنم.

jomhoori;81782 نوشت:
با سلام. اساساً تمامي موارد مطروحه در زمان ساسانيان دارد به گونه اي توسط زرتشتيان امروزي توجيه و صد البته وارونه نمايي ميشود. البته ايرانيها (نه زرشتي ها) اصالتاً حسابدار بوده اند اصالتاً صنعتگر بوده اند و زماني كه حكومت اسلامي در مكه شكل گرفت حضرت محمد از چندين هزار ايراني (نه زرتشتي) براي آموزش علم به عربستان دعوت كرد. اين نكته مغايرتي دارد با همين قضيه ي مغها كه تحصيل علم و سواد را فقط براي طبقات خودشان جايز ميدانستند. بگذريم. آنچيزي كه امروزه زرتشتيها (نه ايرانيهاي اصيل) ميخواهند با هزار مكر و دروغ و نيرنگ خود را از زير بار آن خالي كنند اين است كه آن ثنوي پرست نيستند در حالي كه نوشته هاي انها در خود گاتها و مخصوصاً يسنا گواه بر اين مدعاست.


جمهوری گرامی
درود
تهمت هایت حق الناس از من به گردن شما باشد تا پل چینوت.
بارها در رایانامه نگاری خصوصی از شما سند خواستم ارایه نکردید. توی این آسکدین هم نوشته های دیگران را درست نمیخوانی تازه این همه ادعا هم داری؟ مگه خدا شاهد نیست؟ یا فکر میکنی چون نام خودت را مسلمان گذاشتی دیگه حساب و کتابی توی کار نیست و فردا سر پل چینوت به سادگی میگذری؟

سند خواستيد ارائه كردم.
از وحي خواستيد ارائه كردم.
از جهاني بودن اسلام خواستيد ارائه كردم.
از موارد شرك زرتشتيان خواستيد ارائه كردم.
اما در عوض از شما سند وحي گاتها را خواستم گفتيد كه سند من خود گاتهاست.
اما در عوض از شما سند جهان بودن زرتشت را خواستم گفتيد كه خود شما در قران داريد كه هر قومي پيامبري دارد. يا اينكه موبدان زرتشتي هيچكدامشان قبول نميكنند كه كسي به دين بهي وارد شود.
اما در عوض در خصوص شرك زرتشتيان با هزار كلمه ي عجيب و غريب كه اصلاً من ايراني تا به حال اسم آن را هم نشنيده ام توجيه كرديد كه 2000 سال پيش كلمات معناي خاص داشته اند حالا معناي عام ميدهد.
موبد جان اين هم شد استدلال. عجبا. گرفتار شديم از دست شما.

jomhoori;81784 نوشت:
جناب آقاي مهران غيبي آيا شما در يسناها نميگوييد "اي آذر پسر اهورامزدا" ؟
آيا شما براي خداي يكتاي لاشريك ، شريك قائل نميشويد؟ ميوشيد. خوب هم ميشويد

جمهوری گرامی
درود
همانگونه که دهها بار برایتان نوشتم، پوثره یک معنایش پسر به معنای امروزین است. دلیلش هم آنکه در همان یسنا برای بچه های شتر و ... چه ماده و چه نر این واژه پوثره بکار رفته است. اینکه امروزه آن را پسر برگردان (ترجمه) میکنند، سندی نیست که در آن روزگار هم مفهوم پسر داشته باشد.
این در حالی است که اهورامزدا (=دانای هستی بخش = خداوند جان و خرد) در سرتاسر یسنا به یگانه آفرینندگی هستی شناخته شده است.
راستی مگر شما در بتخانه هایی به نام امامزاده، شمع ما را روشن نمیکیند و به جای خدایی که از رگ گردن به انسان نزدیکتر است از یک ضریح و یک آرامگاه و یک کسی که خودش را نتوانست نجات بدهد، کمک نمیخواهید. این با ایاک نعبد و ایاک نستعین منافات ندارد؟

با تشكر از پيام ارساليتان. بايد عرض كنم كه خير اينگونه نيست. اصلا اين با اياك نعبد و اياك نستعين هيچ ربطي ندارد. ما همان بتخانه هايي را كه شما مثال آورديد را پسر خدا نميدانيم. ما به آنها احترام ميگذاريم. ببينم وقتي شما از پدر و مادرتان كمك ميخواهيد يعني براي خدا شرك قائل شده ايد. اينها مصداق شرك ما نيست. پيشتر هم گفتم اگر ما از امامان معصوم بخواهيم كه گناهان ما را ببخشند ما هم مشرك هستيم. اما ما از امامان معصوم ميخواهيم كه نزد خداي يكتا شفيع شوند تا گناهان ما بخشيده شوند نه اينكه خود آنها گناهان ما را ببخشند. با اين همه ما كسي را پسر خدا نميدانيم.
حالا شما محبتي كنيد و سندي بياوريد كه پسر در 2000 سال پيش يك معني ديگر داشته است. سندي كه تاريخي باشد نه چاپ همين 40 يا 50 سال پيش خودمان موبد جان.

الو موبد جان رفتي؟

براهین پیروان مکتب دوگرایی اخلاقی:
پیروان نظریه دوگانگی اخلاقی (منشی ) این گونه استدلال می کنند:
1- در دین زرتشت، آفرینش آغازی ندارد. آفرینش همیشه با اهورامزدا و در اهورامزدا بوده است. بنابراین آغاز بند 3 از یسنا 30 گاتها را، آغاز آفرینش دانستن، خلاف روح و فلسفه آفرینش در گاتهاست.
2- زمان «افعال» در این بند زمان آینده (مضارع) است. بنابراین، ناظر به پیدایش هر انسانی در هر زمان است و نه معطوف به پیدایش یا خلق نخستین انسان.
3- اهورامزدا «هستی» بدون آغاز و تغییرناپذیر است و فروزه های او از جمله آفرینش همیشه با او بوده است.
به عبارت دیگر زمانی که هستی بود «ناهستی» نبود. و ناهستی چیزی جز «نبودن هستی در تظاهر خارجی هستها» نیست و بنابراین یک مفهوم ذهنی است که واقعی است ولی هستی ندارد.
بنابراین واژه ای آغاز، در این بند و پیدایش «نازندگی» اشاره به هنگامی است که در جریان پویایی آفرینش، هستی تظاهر خارجی پیدا کرده و با آن ناهستی پدید آمده است.
هر آینه تظاهر خارجی هستی از راه سپنتامینیو همیشه بوده است پدیده انگره مینیو هم همیشه بوده است ولی نه به عنوان هستی در برابر اهورامزدا بلکه به عنوان نبودن آن چیزهایی که از سپنتامینیو تظاهر خارجی یافته است.
از این رو انگره مینیویا اهریمن (اگر منظور این بند باشد) در برابر اهورامزدا یا اورمزد نیست.
در بحث دومینیو در گاتها، سخن از گوهر مابعدالطبیعه نیست، بلکه گفت و گو از دو گوهر همزاد در جهان ذهنی و در عالم تصور است.
4- «مینیو» مشتق از واژه «من» به معنای اندیشه است و «مینیو» حتی اگر به معنای «روان» باشد، آن چنان روانی است که با اندیشه در هم بافته شده است.
بنابراین مینیو همان روان یا نیرویی است که به اندیشه جهت می دهد و از درون اندیشه برمی خیزد و نه از خارج آن.
5- به کار رفتن واژه های «بد» و «به» یک عمل مقایسه ای است مطلق نمی تواند باشد. فروزه های اهورامزدا مطلق اندو اهریمن چون ناهستی است واقعیت دارد ولی اصالت نمی تواند داشته باشد از این رو تظاهر خوب و بد دو پدیده نسبی هستند.
6- دو مینیو دو روش اندیشیدن است. آزادی گزینش و اخبار ایجاب می کند که روشهای مختلفی (دست کم دو روش کاملا مخالف یا دو قطب مخالف) وجود داشته باشد که انسان یکی را انتخاب کند.
این دو روش اندیشیدن مربوط به آزادی گزینش است و اشوزرتشت هم درست پس از آنکه مردم را به شنیدن سخنانش فرامی خواند، به آنان سفارش می کند که گفته های او را با خرد بسنجند و بین خوب و بد یکی را انتخاب کنند در اینجاست که او از دو مینیو صحبت می کند.
7- تظاهر خارجی آفرینش، مستلزم تضاد و تظاهر آن تضاد است. در جهان نسبیت، بدون تاریکی روشنایی؛ بدون بدی خوبی؛ و بدون مرگ زندگی، محسوس نیست. در این بخش گفت و گو از زندگی و نازندگی - خوبی و ناخوبی و سپنتامینیو و انگره مینیو است. سپنتامینیو که فروزه ی سازندگی و دهشمندی اهورامزدا است، هستی، زندگی و خوبی را می دهد.
این نعمتها در تظاهر خارجی خود، ضدی هم خواهند داشت، (تز و آنتی تز). جالب است که در این بند گاتها آمده است که از برخورد دو مینیو، زندگی و نازندگی پدید می آید. نازندنگی (عدم زندگی) در جهان نسبیها واقعیت دارد ولی در جهان مطلق اصالتی ندارد. به عبارت دیگر: نازندگی «هستی» نیست، «ناهستی» یعنی نبودن هستی است و برحسب تعریف هست نیست.
8- واژه اهریمن در اوستای جوان تر به جای انگره مینیو آمده است. در گاتها، انگره مینیو یعنی اندیشه و منش بد در برابر سپنتامینیو یعنی اندیشه نیک و افراینده قرار گرفته است، و این تنها در عالم نسبی است. در جهان مطلق اهورامزدا با سپنتامینیو یکی است و مخالفتی در برابر آنها نیست.


ادامه دارد....!!

موبدیار مهران;81729 نوشت:
رضای گرامی
درود
افروختن شمع، روشنایی، ریشه در آنچه دارد که شما ما را بدان خاطر آتش پرست مینامید. خب چرا خودتان از این کار بهره میبرید؟
باید به شما بگویم که روشنایی (آتش تنها منبع روشنایی در دسترس مردم) پرستش سو(قبله) نماز ماست نه خدا و نه هیچ چیز دیگر. اگر آنرا مقدس میخوانند با همان انگیزه (نیت) است که برای نمونه شما امامزاده ها را مقدس میخوانید. خب چرا این برای ما بد است و آن برای شما بد نیست؟

با سلام
جناب
موبدیار مهران با کلمات زیبا که نمیشود ماهی به دام انداخت؟!!
حرف حساب که جواب سر بالا ندارد برادر!!؟:Sham:

کریستن سن مى گوید: نصوص متعدده اوستا ثابت مى کند که پرستش عناصر طبیعى از اصول دیانت زرتشتى بوده است. منظور از عناصر طبیعى: آب، خاک، و آتش است.
آتش در این مذهب از سایر عناصر مهم تر بوده است.:Sham:
اوستا آتش را پنج نوع مى شمارد و نام آنها را در یسناى 11 و17 آورده است.
در کتاب نبدهشن اسامى این آتشها با مختصر اشتباهى نقل شده است:
1- آتش معابد که آتش و هرام نامیده مى شد.
2- آتش در جسم و جان آدمیان و جانوران.
3- آتش نهفته در نباتات.
4- آتش نهفته در ابر (صاعقه)
5- آتش موجود در بهشت در حضور اهورا مزدا. و ظاهرا این آتش مربوط به جاه و جلال و جبروت پادشاهان است که پیوسته همراه آنان بوده و به نام خورنه (و در زبان پهلوى خور) و در فارسى فرشیده مشهور است.
آتش در اوستا آتر نامیده شده که در فارسى دورهاى میانه آذر مى باشد و آن را پسر اهورا مزدا خوانده اند.
عیسویان گاهى آتش مقدس زرتشتیان را دختر اهورا مزدا نامیده اند، چنانکه هئونام کشیش عیسوى که از روى خشم آتش یکى از آتشکده ها را خاموش کرد، گفته است: نه آن خانه، خانه خداست و نه آن آتش دختر خدا بود، بلکه دخترى بود دستخوش هوس شاهان و گدایان.
احتمالا این از جمله تغییراتى باشد که در نزد ارمنیان قبلا زرتشتى صورت گرفته است، زیرا در آثار عامیانه ارمنه هنوز هم آتش را موجودى مونث مى شمارند.
گفته مى شود در اوستاى دوره ساسانى که فعلا مفقود است، مطالب فراوانى در رابطه با تقدیس آتش و فوائد روحانى حاصله از آن و وظایف انسان در قبال آتش موجود بوده است.:Sham:
وى (کریستن سن) مى گوید یکى از ماههاى زرتشتیان آذر نام داشته است. ماههاى زرتشتى 30 روزه بوده اند و هر روز اختصاص به خدائى خاص داشته است.
جد اردشیر اول ریاست معبد آناهیتا در استخر فارس را بر عهده داشته است.
.

رضا;81809 نوشت:
با سلام
جناب موبدیار مهران با کلمات زیبا که نمیشود ماهی به دام انداخت؟!!
حرف حساب که جواب سر بالا ندارد برادر!!؟:sham:

کریستن سن مى گوید: نصوص متعدده اوستا ثابت مى کند که پرستش عناصر طبیعى از اصول دیانت زرتشتى بوده است. منظور از عناصر طبیعى: آب، خاک، و آتش است.
آتش در این مذهب از سایر عناصر مهم تر بوده است.:sham:.

رضای گرامی
درود
نگفتید که چرا شمع روشن میکنید؟
واژه که به اشتباه پرستیدن برگردان شده است در زبان اوستایی یزه مَ اییده است. این واژه به معنای گرامی داشتن است. خیلی که بخواهی زور بزنیم به معنای ستودن است.
در یسنا نخست خداوند برای یگانگی و آفرینندگی اش ستایش میشود، سپس، یک یک آفریده های نیک او بر شمرده شده و گرامی داشته میشود. این کجاش مشکل دارد؟
آتش آنچنان در زندگی انسان ارزشمند است که تنها تفاوت انسان و جانوران را در افروختن آتش میدانند. علوم تجربی را بخوانید؟
به هر روی آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد.

در ازل پرتو حسنت به تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند.
آتش زرتشتیان مادی نیست، مینوی است. این را هم در یسنا میتوانید ببینید و هم در گاتها و هم در بندهش.
این آتش مادی نمادی از آن آتش مینوی است. نه نمادی از خداوند.

موبدیار مهران;81834 نوشت:
رضای گرامی
درود
نگفتید که چرا شمع روشن میکنید؟
واژه که به اشتباه پرستیدن برگردان شده است در زبان اوستایی یزه مَ اییده است. این واژه به معنای گرامی داشتن است. خیلی که بخواهی زور بزنیم به معنای ستودن است.
در یسنا نخست خداوند برای یگانگی و آفرینندگی اش ستایش میشود، سپس، یک یک آفریده های نیک او بر شمرده شده و گرامی داشته میشود. این کجاش مشکل دارد؟
آتش آنچنان در زندگی انسان ارزشمند است که تنها تفاوت انسان و جانوران را در افروختن آتش میدانند. علوم تجربی را بخوانید؟
به هر روی آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد.

در ازل پرتو حسنت به تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند.
آتش زرتشتیان مادی نیست، مینوی است. این را هم در یسنا میتوانید ببینید و هم در گاتها و هم در بندهش.
این آتش مادی نمادی از آن آتش مینوی است. نه نمادی از خداوند.


با سلام
جناب موبدیار مهران یه تاپیک جدا گذاشتم در مورد آتش که مسائل را باهم درگیر نکنیم و حق و ناحق مشخص شود !!
اما مستند و با منبع صحبت کنید!!:Sham:
تا به حال از شما منبعی گذشته نشده دوست گرامی روی هوا که نمیشود سخن گفت!!

والا اين موبد يار مدام ما را متهم به عدم ارائه سند ميكند در حالي كه خودشان بي حساب و كتاب صحبت ميكنند.
البته اين موبد يار مهران غيبي خيلي مهربان هستن ها...

براهین پیروان مکتب دوگرایی آفرینش
در برابر این دلایل پیروان مکتب «دوگانگی آفرینش» چنین استدلال می کنند:
1- آغاز بند مربوطه، اشاره به «آغاز» آفرینش است.
در پاره ای از ادبیات دینی که سده ها پس از زرتشت نوشته شده است و به ویژه در کتابهای وندیداد و بندهش بخشهایی است که نظریه دوگانگی آفرینشی را تقویت می کند.
در این کتابها تأیید شده است که در دین زرتشت، اورمزد، آفریننده خوبی است و اهریمن تولیدکننده بدیها.
در عین حال گفته شده است که اهریمن پدیده نیست، اصالت دارد.
اهریمن مانند اورمزد ازلی است. منتهی اورمزد، همه داناست ولی اهریمن همه جهل است. از این رو، اهریمن در آغاز از وجود اورمزد خبر نداشت.
ولی، اورمزد دانا بود و از وجود اهریمن آگاه بود. هنگامی که اورمزد به آفرینش دست زد، تازه اهریمن به وجود اورمزد پی برد.
هرچه اورمزد خلق کرد، ایمن مخالف آن را به وجود آورد تا اثر کار اورمزد را خنثی کند. مثلا وقتی اورمزد فراوانی آفرید، اهریمن قحطی تولید کرد و هنگامی که اورمزد تندرستی آفرید، اهریمن، بیماری تولید کرد. هنگامی که اورمزد آدمی را با فروزه های اخلاقی خودش خلق کرد، اهریمن نتوانست همتای او را پدید آورد. از این رو کوشش کرد تا آدمی را از راه راست به در برد.

2- در این کتابها پذیرفته اند که اهورامزدا خدای خوبی و سازندگی است.
او بدی و شیطان را خلق نکرده است و ویرانیها از او نیست. همچنین حیوانات آزاردهنده مثل مار و عقرب که در کتب پهلوی خرفستار خوانده شده اند، بنا به تعریف نمی توانند آفرینش اهورامزدا باشند. و چون نمی توانند خود به خود پدید آمده باشند پس باید ساخته اهریمن باشند.
3- در آغاز خداوند برای سه هزار سال به تنهایی جهان فروشی (جهان مثل) را اداره می کرد. در آغاز سه هزار سال دوم خداوند به آفرینش دست زد (جهان مثل تجسم خارجی یافت)، اهریمن هم کم کم متوجه شد و در پایانین روزهای آن دوره همتاهای مخالف آن موجودات را آفرید. در سه هزار سال سوم جنگ بین نیروهای اهریمن و اورمزد در جریان است و بالاخره سه هزاره چهارم با پیروزی نهایی اورمزد بر اهریمن این دوران هستی به پایان می رسد، یا اهریمن نابود می شود و یا آنکه اهریمن به سردابه تاریکی که مأوای اولیه اش در بن زمین بود باز می گردد. در این نوشته پذیرفته اند که ابدیت از آن اورمزد و نیروهای نیکی است. نباید فراموش کرد که از جهت اخلاقی علمی، پیروی از مکتب «دوگانگی اخلاقی» و «دوگانگی آفرینشی» به یک نتیجه می رسد: هر دو مکتب، نیک اندیشی، نیک گفتاری و نیک کرداری را سفارش می کنند. هر دو مکتب باور دارند که سرانجام نیکی بر بدی چیره می شود. هر دو مکتب به تازه شدن جهان، پیشرفت و رسایی آن باور دارند.
هر دو مکتب اهورامزدا را سازنده و آفریینده خوبیها و پاک از بدیها می دانند. بنابراین با وجود تفاوت ماهوی بین آن دو نتیجه علمی آنان یکی است و هر دو دیدگاه (نظرها) اهریمن یا ابلیس را غیر ابدی و فانی می دانند.
تفاوت عمده آنها در این است که، مکتب آفرینشی، اهریمن اصالت وجود قائل می شود و بدیها را آفریده اهریمن می داند در حالی که مکتب منشی (دوگانگی اخلاقی)، آن را به حساب گزینش بد آدمی می گذارد.
همچنین این عقیده مسیحیان که آدمی با گناه متولد می شود، گناهی که پدر آدم مرتکب شده و از بهشت رانده شد، در دین زرتشت نیست.


ادامه دارد....!!

موبدیار مهران;81749 نوشت:
رضای گرامی
درود
با این سخن شما تا اندازه ای همباورم. باز هم بر این باورم که شماری از موبدان که در زمان خودشان و برای خودشان دانا هم بودند، باورهای مهرپرستانه و زروان پرستانه را با رنگ و لعاب دینی طرح کردند. خب این چه چیز را ثابت میکند؟

با سلام
ببین جناب
موبدیار مهران نباید فراموش کرد که !!

بین اوستای معروف به «قدیم»، که گاتاها هسته و مغز آنرا تشکیل میدهد و «اوستای جدید» چه از لحاظ افکار دینی و چه از لحاظ مقام خدایان و ایزدان فرق بارزی وجود دارد.
چون پس از زردشت نتوانسته اند خدایان و ایزدانی که مقبول عامۀ مردم بودند،به کلی از میان ببرند،ناچار این ایزدان را در ردیف ایزدان مخصوص گاتاها قرار دادند(!)
یشتهای قدیم،در ستایش ایزدانی چون میثره(میترا) و اردوی سورا آناهیتا و ستارۀ تیشتریهtištrya(تشتر که آنرا با شعرای یمانیsirius یکی میدانند)،ورثرغنه(بهرام) و خورنه(فر،خره) و فروشیها(فروهرها،فرشته های حافظ مؤمنان) و غیره با افکار و عقاید زردشتی تطبیق شد و علاوه بر آن یشتهای جدیدی طبق آئین زردشت سرودند.:Sham:

این عمل زمانی انجام شد که کیش زردشت هنوز محدود به نواحی شرقی ایران بود.
بعدها این جنبش دینی ماد را فراگرفت و طبقۀ روحانیون آنجا یعنی «مغان» عاملان غیور و سرسخت و متعصب این کیش شدند.
تاریخ زردشتی شدن ماد بدرستی معلوم نیست،همینقدر میدانیم که در زمان داریوش و خشیارشا، قوم ماد زردشتی بود،درحالی که پارسها از یک نوع مزداپرستی غیر زردشتی پیروی میکردند.

از این پس سرزمین ماد مرکز دین زردشت به شمار آمد و این دین در تحولات بعدی خود تحت تأثیر افکار طبقۀ مغ قرار گرفت و در نتیجه طراوت خویش را از دست داد و در قالب اصول فقهی خشک و خسته کننده ای درآمد.
دستورات دینی جدید برای تنظیم جزئیات زندگی مؤمنان وضع شد و اینان ناگزیر بایستی خود را از شر حملات عدۀ کثیر از شیاطین و عفریتهای گوناگون،که دیو نام گرفتند،حفظ کنند.
به داستان رستاخیز و روز شمار، تفاصیل و شاخ و برگ زیادی افزودند،که طبق آنها از نطفۀ مخفی زردشت تا سه هزار سال در هر هزاره یک منجی خواهد آمد و با ظهور آخرین منجی یعنی استوت ارته،که سوشیانت یا منجی اصلی و اخص است،این دنیا پایان میپذیرد...

کتاب موسوم به وندیداد(وی دیوه داته یعنی «قانون ضددیو») در چنین محیطی نوشته شده است.این کتاب به زبان اوستایی است،که هر چند زبان مادها نبود،در آنجا هم همچنان برای تألیفات دینی به کار میرفت."(ایران در زمان ساسانیان،ص17):Sham:

پس بنا بر شواهد تاریخی دین زردشت و سرودهای او(اوستا) پس از مدت کوتاهی دچار تحریف شده است.:Sham:
البته آنچه باور به سوشیانت است را ما قبول داریم ولی اینکه هر هزار سال یکبار یک منجی بیاید و در سومین هزاره سوشیانت چیزیست که اشتباه بودن آن بدیهیست چه نه تنها بیش از سه هزار سال از زرتشت گذشته و سوشیانتی رؤیت نشده بلکه جای سؤال است که منجی هزارۀ قبلی که بوده است؟
:Gig:

موبدیار مهران;81738 نوشت:
رضای گرامی
درود
گاتها دارای 17 سرود است که در کتاب یسنا از هات 28 تا 34، 43 تا 51 و 53 گنجانده شده است.
این سرود 24 کجاست؟


با سلام
و تشکر ویرایش انجام شد :Sham:

گاتاها، یسنا ۴۴، بند ٧

پیروزی نهایی خوبی بر بدی نزد زرتشت
آیا فراگرد آفرینش پایانی دارد؟
آیا کوششهای اشوان در راه پیشرفت و سازندگی جهان به جایی می رسد؟
آیا پیشرفت آدمی سرانجامی می شناسد؟ بنا به نوشته گاتها، پایانی برای آفرینش نیست. همان گونه که آغازی نداشته است. اهورامزدا همیشگی است و فروزه های او از جهت چونی (کیفی) هم دگرگونی ناپذیرند و از جهت چندی (کمی) افزاینده
آفرینش یکی از آن فروزه هاست.
در بین فروزه های برگزیده اهورامزدا، تنها سپنتامینیو همیشه افزاینده، همیشه سازنده و همیشه آفریننده است.
و سپنتاآرمیتی همیشه آرامی بخش و همیشه مهروز است. اشا دگرگونی ناپذیر است. بنابراین راستی پایانی ندارد.
هر آنچه در حالت بی کرانی است و تابع زمان و فضا نیست. گاتها، اشاره به پایان زمان دارد. پایان زمان، سرانجام یک دوره (سیکل) آفرینش و ادامه آن بیرون از زمان و یا در بی ابعادی است. پایان زمان نقطه عطفی است که پیروزی اشوان را در رسیدن به هدفشان - برقراری زندگانی بدون ناسازگاری، بدون دوگانگی، بدون خشم، بدون دروغ و بدون بدی و بدون اندوه و شکست - نشان می دهد، پیروزی که نتیجه کوششهای تکی (فردی) و گروهی (جمعی) نیکان است. آن نقطه عطف، اوج فراگرد طولانی و تدریجی پیشرفت کیفی و کمی به سوی کمال است که آفرینش آدمیان را وارد مرحله جاودانی (امرتات) می کند.
پیش از آن، نیکان منفردا در نتیجه نیکی (آشوییشان) به سرمنزل روشنایی بی کران می پیوستند. در این نقطه زمانی، همه دسته جمعی، جزو آن روشنایی می شوند. این است مفهوم تازه شدن جهانی. بعضی تازه شدن جهان (فرش کرت) زرتشتی را با رستاخیز در مسیحیت و اسلام برابر می دانند.
گاتها، پیروزی نهایی خوبی بر بدی را، نوید می دهد.
این پیروزی، در پایان زمان خواهد بود. زمانی که با پیشرفت کامل دوره کنونی آفرینش، دوره دیگری آغاز می گردد.
«امید» در گرداندن آدمیان به سوی نیکویی و راستکاری کاربرد فراوان دارد، امید زیباست .باور به پیروزی نهایی خوبی بر بدی مذهب زرتشت در سایر مذاهب نیز وجود دارد. گفته شده است که، نظریه پایان روزهای ایزا و دانیل در دین یهود همان نوید به پیروزی نهایی خوبی بر بدی در مذهب زرتشت است.
اصل پیروزی نهایی خوبی بر بدی - که با اصول اشا و دوگانگی ارتباط دارد، د راوستای بعدی و در کتب پهلوی، بدون استثنا آمده است. در نامه های پهلوی، به سنت معمولی که به اهریمن و دیوان، شخصیت خارجی می دهند، از جنگ بین فرشتگان (امشا سپنتا و ایزدان) با همتاهای اهریمنی آنها گفت و گو شده و آمده است که، در آخر دوره، تمام نیروهای اهریمن، شکست خورده و نابود می شوند و خود اهریمن، یا کشته شده و یا به ته مغاک تاریکی که پیشتر در آنجا بوده برمی گردد و جهان از بدی دوگانگی و ابلیس آسوده می شود.

ادامه دارد....!!

چند گفتار از زرتشت
یسنا 45 بند (2)؛ من از این دو نیروی معنوی سخن خواهم گفت که در آغاز هستی، آن یک که سپنتا بود به آن دیگری که بد بود چنین گفت: نه اندیشه های ما، نه آموزش ما، نه خواهندگی ما، نه باورهای ما، نه گفتار ما، و نه کردار ما، نه دانستگی ما، نه روان ما هیچ یک با یکدیگر یگانگی ندارد.یسنا 30 بند (3)؛ در آغاز دو معنا بودند که آنها را توأمان می شناسند و یکی نیک و دیگری بد است، در اندیشه، در گفتار و در کردار.
از میان این دو معنا، دانایان، نیکی را برمی گزینند، نه نادانان. بند (4 و5)؛ آن گاه که این دو معنا به هم رسیدند.
در آغاز، زندگی و نه - زندگی را به راه انداختند. باشد که بدترین هستی، در فرجام، از آن پیروان دروغ باشد، و برای راستان، بهترین اندیشه از میان این دو معنا، دروغ، کردن بدترین چیزها را برگزید ولی معنای قدسی، سپنتامینیو، در کسوت استوارترین آسمانها با راستی یک شد و همه ی کسانی که از خشنود ساختن اهورامزدا شاد می شوند، چنین کردند. بند (6)؛ دیوان (خدایان بیگانگان) نیز، از میان دو معنا گزینش درست نکردند، زیرا آن گاه که در آستانه ی شک بودند اهریمن به آنان نزدیک شد و بدینسان بدترین اندیشه را برگزیدند و با خشم هم دست شدند و زندگی انسان را تباه کردند. یسنا 31 بند11؛ از آغاز، ای مزدا، که تو با اندیشه ات برای ما از آن زمان که روان زندگانی را کالبد بخشیدی، تنها، دانستگیها و نیروهای اندیشه را به وجود آوردی، از آن زمان که کردارها و پندارها را آفریدی تا انسان آزادانه بخواهد. با آگاهی بر پیروزی نهایی خوبی بر بدی، آدمی در همه مراحل زندگی باید با رایزنی خرد از راستی و داد (اشا) پیروی کرده، با مهر و دوستی و فروتنی (آرمیتی) به هم نوع خود، بدون چشم داشت پاداش خدمت کند تا نیروی اهورایی (خشترا) در روانش توان گیرد و به خودشناسی و رسایی (هاروتات) برسد و از آن پس زندگانی جاودانی (امرتات) یابد و در منزل روشنایی بی کران، خرد بی پایان، و راستی مطلق در آرامش و شادی هستی یابد.


1- دیدی نواز دینی کهن، تألیف: دکتر فرهنگ مهر، چاپ چهارم 1381، چاپ دیبا

2- آسموسن، ج. پ، اصول و عقاید و اعتقادات دیانت زرتشتی، ترجمه فریدون وهمن، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، بی تا، ص 114-113

3- گات ها کهن ترین بخش اوستا، تألیف و ترجمه: ابراهیم پور داود، 1378، انتشارات اساطیر، ص 71-72

4- ادیان زنده جهان، رابرت: هیوم ترجمه: دکتر عبدالرحیم گواهی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی چاپ یازدهم 1382

5- گئو ویدن گرن، دینهای ایران باستان، ترجمه دکتر منوچهر فرهنگ، تهران، انتشارات آگاهان دیده، 1377

6- کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت، بخش فلسفه ایرانیان، مقاله آرای دینی و فلسفی زرتشت به روایت فرهنگ مهر

7- جان .ر. هینلز، راهنمای ادیان زنده، ترجمه دکتر عبد الرحیم گواهی، ج 1

8- مجله مشکوه النور، شماره 23، مقاله آموزه توحید در دین زرتشتی، نوشته دکتر مژگان سخایی

رضا;81923 نوشت:
با سلام

بین اوستای معروف به «قدیم»، که گاتاها هسته و مغز آنرا تشکیل میدهد و «اوستای جدید» چه از لحاظ افکار دینی و چه از لحاظ مقام خدایان و ایزدان فرق بارزی وجود دارد.
چون پس از زردشت نتوانسته اند خدایان و ایزدانی که مقبول عامۀ مردم بودند،به کلی از میان ببرند،ناچار این ایزدان را در ردیف ایزدان مخصوص گاتاها قرار دادند(!)
:gig:


رضای گرامی
درود
یک بام و دو هوا که نمیشود، میشود؟
شما با همان دید انتقادی که ما را میبینی، خداوکیلی اسلام امروزین ایران را پس از سی و اندی سال از جمهوری اسلامی نقد کن.
آن هنگام مردم از ایزدان یاری میخواستند، امروزه از امامزاده ها و بقاع متبرکه................

رضا;81923 نوشت:
با سلام
یشتهای قدیم،در ستایش ایزدانی چون میثره(میترا) و اردوی سورا آناهیتا و ستارۀ تیشتریهtištrya(تشتر که آنرا با شعرای یمانیsirius یکی میدانند)،ورثرغنه(بهرام) و خورنه(فر،خره) و فروشیها(فروهرها،فرشته های حافظ مؤمنان) و غیره با افکار و عقاید زردشتی تطبیق شد و علاوه بر آن یشتهای جدیدی طبق آئین زردشت سرودند.:sham:

این عمل زمانی انجام شد که کیش زردشت هنوز محدود به نواحی شرقی ایران بود.
بعدها این جنبش دینی ماد را فراگرفت و طبقۀ روحانیون آنجا یعنی «مغان» عاملان غیور و سرسخت و متعصب این کیش شدند.
تاریخ زردشتی شدن ماد بدرستی معلوم نیست،همینقدر میدانیم که در زمان داریوش و خشیارشا، قوم ماد زردشتی بود،درحالی که پارسها از یک نوع مزداپرستی غیر زردشتی پیروی میکردند.

:gig:

رضای گرامی درود
مادها هیچگاه زرتشتی نبودند. از آنجا که هخامنشینان از دو قوم پارس و ماد آمیخته بودند، مغان ماد آزادی داشتند. در دو دوره یکی داریوش یکم و یکی اردشیر دوم هخامنشی، مغهای ماد کشته میشدند مگر آنکه زرتشتی شوند. ایشان ایزدانی را که یاد کردید،از خدایی به ایزدی در زیردست اهورمزدا تنزل دادند و .... برای رعایت یگانگی زرتشتی، آنها را مامور خدا کردند. در یشتها اگر درست بخوانید، ایشان در کنار خدا نیستند، بلکه آفریده خدا و به اذن او مامور هستند. از این رو باز هم در یشتهای کهن یگانگی زرتشتی پاسداری شد.
کدام سند نشان از دین هخامنشیان دارد؟
این در حالی است که مزدا را زرتشت برای نخستین بار معرفی کرد و مزدا پرست یعنی زرتشتی راستین. هم اکنون هم در نماز روزانه ما خود را مزداپرست میخوانیم (فره ورانه = برمیگزینم، مزدیسنو = مزداپرست اهمی= من باشم).
ببینید کتابیهایی که خارجی ها با دانش اندک یا مغرضانه نوشته اند، سند خوبی نیستند. شما در پژوهش باید حق را رعایت کنید و بدون حب و بغض هر آنچه که هست را بررسی کنید.

رضا;81923 نوشت:

از این پس سرزمین ماد مرکز دین زردشت به شمار آمد و این دین در تحولات بعدی خود تحت تأثیر افکار طبقۀ مغ قرار گرفت و در نتیجه طراوت خویش را از دست داد و در قالب اصول فقهی خشک و خسته کننده ای درآمد.
دستورات دینی جدید برای تنظیم جزئیات زندگی مؤمنان وضع شد و اینان ناگزیر بایستی خود را از شر حملات عدۀ کثیر از شیاطین و عفریتهای گوناگون،که دیو نام گرفتند،حفظ کنند.
کتاب موسوم به وندیداد(وی دیوه داته یعنی «قانون ضددیو») در چنین محیطی نوشته شده است.این کتاب به زبان اوستایی است،که هر چند زبان مادها نبود،در آنجا هم همچنان برای تألیفات دینی به کار میرفت."(ایران در زمان ساسانیان،ص17):sham:

؟:gig:

رضای گرامی
درود
دیو از ریشه درخشیدن، نامی است که آریاها پیش از کوچیدن به سرزمینهای دیگر به خدایان خود داده بودند. هنوز هم دیو در زبان هندی و زبانهای اروپایی به معنای خدا است. برای نمونه در زبان فرانسوی به نام خدا را چنین میگویند: اونو دو نوم دوو یا تئولوژی به معنای خدا شناسی از ریشه دیو است. برای سند به واژه نامه وبستر نیو ادیشن که ریشه هر واژه را هم نوشته مراجعه کنید.
در ایران به دلیل یگانگی زرتشت و معرفی اهورایی که مزدا است، دیوها نماد بدیها شدند.
با کوشش مغان ماد، دیوها (خدایان پنداری ایران باستان) به رده ایزدی و ماموری اهورامزدا تنزل رتبه یافتند تا بتوانند خود را حفظ کنند.
در وندیداد 42 دیو است ک 39 تای آن صفتهای انسانی هستند. مانند تنبلی، رخوت، بیدینی، حسادت، حرص، بد چشمی،ذ ......
در همان وندیداد، برای زدودن دیوها خواندن گاتها با نام مانتره (=اندیشه برانگیز) دستور داده شده است.
در سندهای حسابداری هخامنشی که دوهزار و خرده ای از آنها ترجمه شده و چند ده هزار آن ترجمه نشده و در آمریکا برای حراج گذاشتند تا خسارت یهودیان را بدهند، آشکارا دربار هخامنشی به دلیل مخالفت زرتشت با قربانی کردن جانوران، برای آیینهای دینی تنها میوه به روحانیان زرتشتی =آترپات=آذرباد میدادند. روحانیان ماد= مغان ماد، این میوه ها را با اندازه معینی جو پس میدادند تا گوسفند برای قربانی بگیرند. تاریخ نگاران باستانی یونانی نیز به این نکته اذعان دارند.
آنچه که در سنگنوشته های هخامنشی دیده میشود، یک عرفان زرتشتی است که از گاتها سرچشمه میگیرد. برای نمونه شادی بخش نامیدن جهان، آفرینش مردم به دست اهورامزدا و شادی برای آنها و وظیفه شاه در پاسداشت راستی و عدالت و ..... پرهیز از دروغ (با تاکید) همگی نشان از عرفان ناب زرتشتی دارد.
ببینید باز هم تاکید میکنم، صهیونیسم خود را تنها دین میداند. دینهای دیگر را آرایش و پیرایشی بر دین خود مینامند. آنها برای فرار از این حقیقت که دین زرتشتی پیش از آنها بوده، همچنین برای رهایی از این خواری که ایرانیان آنها را نجات دادند، میکوشند که دین زرتشتی را کوچک کنند، تاریخ آن را به زیر 3500 سال بیاورند و هخامنشیان را یهودی و نا ایرانی و نازرتشتی بنمایانند. شما میتوانید کتاب 12 قرن سکوت از ناصر پور پیرار را که در دهه 1370 در ایران چاپ شده برای این ادعای من بخوانید.

رضا;81880 نوشت:

در پاره ای از ادبیات دینی که سده ها پس از زرتشت نوشته شده است و به ویژه در کتابهای وندیداد و بندهش بخشهایی است که نظریه دوگانگی آفرینشی را تقویت می کند.
در این کتابها تأیید شده است که در دین زرتشت، اورمزد، آفریننده خوبی است و اهریمن تولیدکننده بدیها.
در عین حال گفته شده است که اهریمن پدیده نیست، اصالت دارد.
اهریمن مانند اورمزد ازلی است. منتهی اورمزد، همه داناست ولی اهریمن ... نباید فراموش کرد که از جهت اخلاقی علمی، پیروی از مکتب «دوگانگی اخلاقی» و «دوگانگی آفرینشی» به یک نتیجه می رسد: هر دو مکتب، نیک اندیشی، نیک گفتاری و نیک کرداری را سفارش می کنند. هر دو مکتب باور دارند که سرانجام نیکی بر بدی چیره می شود. هر دو مکتب به تازه شدن جهان، پیشرفت و رسایی آن باور دارند.
هر دو مکتب اهورامزدا را سازنده و آفریینده خوبیها و پاک از بدیها می دانند. بنابراین با وجود تفاوت ماهوی بین آن دو نتیجه علمی آنان یکی است و هر دو دیدگاه (نظرها) اهریمن یا ابلیس را غیر ابدی و فانی می دانند.
تفاوت عمده آنها در این است که، مکتب آفرینشی، اهریمن اصالت وجود قائل می شود و بدیها را آفریده اهریمن می داند در حالی که مکتب منشی (دوگانگی اخلاقی)، آن را به حساب گزینش بد آدمی می گذارد.
....!!

رضای گرامی
درود
همه اینهایی که نوشته اید، باور مغان ماد است که برای پیشگیری از نابودی در زمان داریوش یکم و اردشیر دوم هخامنشی، خودشان را با یگانگی زرتشتی همخوان کردند. باز هم میگویم که در همان اندیشه ای که اهریمن را با اورمزد دوقلو میداند، اورمزد نماد هستی و اهریمن نماد نیستی است. در همان کتابها نور هست، تاریکی نبود نور است، آرامش هست، اضطراب نبود آرامش است. .... وندیداد و بندهش را ایشان نوشتند.
بندهش کتابی است که در سده های چندم هجری نوشته شده است.
خب از اینهمه تکرار که همه یک نکته را میگویند، چه میخواهی به دست بیاوری؟
یک بام و دو هوا که نمیشه؟
شما در اسلام امروزین این همه فرقه و اختلاف و .... روی هم رفته تحریف ندارید؟ مگر وجود اسکناس تقلبی از ارزش اسکناس اصل میکاهد؟
پایان سخن آنکه گرچه این باورها زرتشتی نیست و گرچه با یگانگی راستین همخوانی ندارد ولی آن اندازه هم بد نیست که شما اینهمه سیاه نمایی میکیند. به هر روی من آنها را زرتشتی نمیدانم. از اینکه شما ما را به آن متهم میکنید، به خداوند شکایت میکنم و واگذارتان میکنم به دادگاه خدایی در سر پل چینوت.

jomhoori;81790 نوشت:
سند خواستيد ارائه كردم.
از وحي خواستيد ارائه كردم.
از جهاني بودن اسلام خواستيد ارائه كردم.
از موارد شرك زرتشتيان خواستيد ارائه كردم.
اما در عوض از شما سند وحي گاتها را خواستم گفتيد كه سند من خود گاتهاست.
اما در عوض از شما سند جهان بودن زرتشت را خواستم گفتيد كه خود شما در قران داريد كه هر قومي پيامبري دارد. يا اينكه موبدان زرتشتي هيچكدامشان قبول نميكنند كه كسي به دين بهي وارد شود.
اما در عوض در خصوص شرك زرتشتيان با هزار كلمه ي عجيب و غريب كه اصلاً من ايراني تا به حال اسم آن را هم نشنيده ام توجيه كرديد كه 2000 سال پيش كلمات معناي خاص داشته اند حالا معناي عام ميدهد.
موبد جان اين هم شد استدلال. عجبا. گرفتار شديم از دست شما.

جمهوری گرامی
درود
سندهایی که ارایه کردید، یا ربطی به موضوع بحث ما نداشت یا خودتان را شاهد خودتان معرفی کرده بودید و یا نقدشان کردم که برداشت نادرست کرده اید. ده ها رایانامه ای که میان ما آمد و رفت را دوباره بخوانید.
میان دین زرتشت در گاتها و آنچه که موبدان امروزین ما میگویند، در زمینه پذیرش دیگران به دین بهی تفاوت دارد. این تفاوت از اینجا سرچشمه میگیرد که ما در خطر نابودی هستیم و پذیرش دیگران به دین زرتشتی ما در خطر می اندازد.
دیگر اینکه نزد زرتشت باور به خدای یگانه و ..... مهم است نه نام زرتشتی. سوم اینکه دین یک باور درونی است، نام دین داشتن یک لباس بیرونی. ما در پی لباس و بیرون و دکانداری نیستیم. اگر هم کسی بخواهد باور درونی داشته باشد، هیچ کس مانعش نیست.

رضا;82451 نوشت:

چند گفتار از زرتشت
یسنا 45 بند (2)؛ ..... معنای قدسی، سپنتامینیو، در کسوت استوارترین آسمانها با راستی یک شد و همه ی کسانی که از خشنود ساختن اهورامزدا شاد می شوند، چنین کردند. بند (6)؛ دیوان (خدایان بیگانگان) نیز، از میان دو معنا گزینش درست نکردند، زیرا آن گاه که در آستانه ی شک بودند اهریمن به آنان نزدیک شد و بدینسان بدترین اندیشه را برگزیدند و با خشم هم دست شدند و زندگی انسان را تباه کردند. یسنا 31 بند11؛ از ... روان زندگانی را کالبد بخشیدی، تنها، دانستگیها و نیروهای اندیشه را به وجود آوردی، ... پندارها را آفریدی تا انسان آزادانه بخواهد....... 3- گات ها کهن ترین بخش اوستا، تألیف و ترجمه: ابراهیم پور داود، 1378، انتشارات اساطیر، ص 71-72

رضای گرامی
درود
این برگردان نارساست. واژه ها درست معنا نشده اند. استاد پورداوود به عنوان نخستین مترجم اوستایی به زبان فارسی، به دلیل همان نخستین بودن و کم بودن دانش ریشه شناسی واژگان و ....... کاستی هایی در برگردان فارسی خود دارد.
بهتر است که برگردانهای گوناگون را با هم همسنجی کنید. اگر میخواهید زحمت چندانی نکشید بهتر است برگردان علی اکبر جعفری را بکار ببرید. زیرا دست کم ایشان هنوز دارند کار میکنند و از زبان اوستایی با بهره بردن از دانش ریشه شناسی واژگان، برگردان فارسی خود را با نام ستوت یسن چاپ کرده اند.
موضوع قفل شده است