مختار ثقفی مدعی نبوت یا قهرمان؟!

تب‌های اولیه

33 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مختار ثقفی مدعی نبوت یا قهرمان؟!

اینروزها بینندگان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران جمعه شب ها شاهد پخش سریال مختار نامه از شبکه یک سیما هستند ، سریالی که در مدت پنج سال و به کارگردانی داود میرباقری و با هزینه ی ای بالغ بر 20 میلیارد تومان ساخته شده است.
اما سؤالی که پیش می آید این است ، مگر مختار ثقفی کیست ؟ و هدف از ساخت این سریال چه می باشد؟ این شاء الله قصد داریم در این مجال بحث مختصری داشته باشیم.

اما مختار ثقفی کیست؟
مختار بن أبی عبید ثقفی یکی از شخصیت های تاریخی شیعه و بنیانگذار برخی از عقائدشان می باشد ، گرچه مختار در بسیاری از موارد مخالف با اعتقادات شیعه ی اثنا عشری می باشد بویژه اعتقاد به امامت محمد بن حنفیه رحمه الله فرزند علی بن ابیطالب و مهدی منتظر دانستن او و همچنین ادعای نزول وحی و غیره... اما با وجود این مختار در نزد شیعه شخصیتی گرانمایه می باشد چرا که با امویان جنگید و توانست از قاتلان حسین رضی الله عنه انتقام بگیرد.
پدرش أبی عبید ثقفی رحمه الله در زمان رسول خدا صلی الله علیه و سلم مسلمان شد اما توفیق مشرف شدن به خدمت آنحضرت را نیافت ، در سال 13 هجری امیرالمؤمنین عمر بن الخطاب رضی الله عنه او را به فرماندهی لشکرش در نبرد با سپاه ایران تعیین نمود که در نبرد معروف جسر ( پل) به شهادت رسید.
ابی عبید دو فرزند داشت ، دختری بنام صفیه که زنی پارسا بود که به همسری عبدالله بن عمر رضی الله عنه در آمد و پسری بنام مختار.
سیرت و زندگی مختار کاملا متفاوت با زندگی پدرش می باشد. وی مراحل مختلفی را در زندگی خود پشت سر گذاشت ، و افکار و اندیشه های متعددی را در زندگی خود پذیرفت و در نهایت کارش به جایی رسید که ادعای پیامبری کرد و می گفت که وحی بر او نازل می شود.

ابن کثیر رحمه الله در البدایة و النهایة می نویسد:
مختار در بدایت امر فردی ناصبی بود که کینه و عداوت شدیدی نسبت به علی بن ابیطالب رضی الله عنه داشت ، روزی که اهل عراق از حمایت حسن دست برداشتند و ایشان روانه ی شام بود تا با معاویه مبارزه کند مختار خطاب به عمویش گفت: چه می شود اگر حسن را دستگیر نموده و او را به معاویه تحویل دهی تا جایگاهی نزد او بیابی؟
عمویش گفت: مرا به چه کار بسیار بدی امر می کنی.
وی همچنان مورد خشم شیعیان بود تا اینکه حادثه کشته شدن مسلم بن عقیل پیش آمد ، پس از این حادثه فریاد برآورد که بخدا قسم او را یاری می کنم، عبید الله بن زیاد پس از شنیدن سخنانش او را به زندان انداخت و تصمیم گرفت او را به قتل برساند اما دیری نگذشت که عبدالله بن عمر رضی الله عنه پیغامی به یزید فرستاد و از او خواست مختار را آزاد نماید، و یزید هم امر کرد که مختار آزاد شود، مختار پس از آزاد شدن به مکه رفت و به سپاه عبدالله بن زبیر پیوست و بهنگام محاصره شدن وی در زمان یزید در کنار وی ایستاد و از او دفاع کرد.

پس از آن مختار روانه ی کوفه شد.پس از رسیدن به کوفه توانست استاندار کوفه که از جانب یزید تعیین شده بود را شکست دهد و مردم را به خونخواهی حسین رضی الله عنه فراخواند، سپس برای جنگ با امویان لشکری به فرماندهی ابراهیم بن مالک اشتر تدارک دید ، که موفق شدند سپاه امویان به فرماندهی عبیدالله بن زیاد را شکست داده و عبیدالله بن زیاد را به قتل برسانند.
پس از کشته شدن عبیدالله بن زیاد مختار سر وی را به مکه نزد عبدالله بن زبیر فرستاد و تصور کرد که دیگر توانسته جایگاه خود را در نزد ابن زبیر تثبیت نماید.

دیری نگذشت که مختار ادعای امامت محمد بن حنفیه نمود و او را مهدی منتظر خواند و خود را نماینده ی وی دانست ، محمد بن حنفیه پس از شنیدن این خبر روانه ی کوفه شد . مختار وقتی شنید محمد بن حنفیه عزم کوفه نموده است ، پست و مقام و جان خود را در خطر دید لهذا گفت: یکی از نشانه های مهدی این است که اگر با شمشیر ضربه ای بر وی وارد شود او را ضرری نخواهد رسید، محمد بن حنفیه پس از شنیدن این خبر دریافت که مختار قصد جان او نموده است لهذا از تصمیم خود خودداری نمود.

پس از آن مختار ادعای نبوت کرد ، وقتی عبدالله بن زبیر به نیت های پلید مختار و عقیده ی فاسد وی آگاه شد سپاهی به فرماندهی برادرش مصعب بن زبیر روانه ی کوفه نمود که توانست سپاه مختار را شکست داده و او را به قتل برساند.

سخنانی که اهل سنت در مورد مختار می گویند بمنزله دفاع از قاتلان حسین نیست که توسط مختار کشته شدند بلکه همانگونه که شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله می فرماید: لعنت خدا بر کسی که حسین را به شهادت رساند و کسی که بدان امر نمود و کسی که بدان راضی شد.

علامه ابن کثیر رحمه الله درباره ی مختار کذاب می فرماید: كَانَ ضَالًّا مُضِلًّا،أَرَاحَ اللَّهُ الْمُسْلِمِینَ مِنْهُ بَعْدَمَا انْتَقَمَ بِهِ مِنْ قَوْم ٍآخَرِینَ مِنَ الظَّالِمِینَ ،كمَا قَالَ تَعَالَى (وَكَذَلِكَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضًابِمَاكَانُوا یَكْسِبُونَ) الانعام 129- همانا که مختار انسانی گمراه و گمراهگر بود که خداوند مسلمانان را از شر او راحت نمود پس از اینکه بوسیله ی وی از انسانهایی ستمگر انتقام کرفت و این است مصداق گفته ی پروردگار آنجایی که می فرماید : (‏و همان گونه برخی از ستمگران را بر برخی دیگر مسلط می‌گردانیم ، و این به خاطر اعمالی است كه انجام می‌داده‌اند .‏)

اما حدیثی که از آمدن مختار کذاب خبر داده است .امام مسلم رحمه الله در کتاب صحیح خود در باب فضائل الصحابة حدیث 2545 از ابو نوفل نقل می کند : عبدالله بن زبیر را دیدم که در مکه به دار آویخته شده بود و مردم بر وی می گذشتند تا اینکه عبدالله بن عمر رضی الله عنهما از کنار ایشان رد شد و فرمود: سلام بر تو ای ابو خبیب، سلام بر تو ای ابو خبیب، سلام بر تو ای ابو خبیب، بخدا سوگند که تو را از این کار منع کردم ( جنگیدن با عبدالملک) ، بخدا سوگند که تو را از این کار منع کردم ، بخدا سوگند که تو را از این کار منع کردم، تا جایی که می دانم کسی بودی که بسیار روزه می گرفتی و نماز شب برپا می داشتی ، و چنانچه امتی تو بدترینش باشی آن امت بهترین است ، سپس عبدالله بن عمر از آنجا گذشت ، وقتی گفته ی ابن عمر به حجاج رسید دستور داد ابن زبیر را از چوبه ی دار پائین آورده و در مقبره ی یهود دفن کنند، سپس حجاج کسی را فرستاد تا أسماء بنت ابوبکر صدیق مادر عبدالله بن زبیر را بطلبند، اما أسماء خودداری کرد، قاصد حجاج به نزد او بازگشت، حجاج به قاصدش گفت دوباره به نزد او بازگرد و به او بگو به نزد من می آیی یا اینکه کسی را بفرستم تا موهای سرت را بگیرد و کشان کشان به نزد من آورد؟ اما باز أسماء خودداری کرد و گفت: نمی روم تا اینکه کسی را بفرستد تا مرا کشان کشان ببرد، حجاج وقتی این شهامت را دید ناچار شد خود به نزد اسماء برود، وقتی به نزدش آمد خطاب به او گفت: کار من در مقابل( فرزندت) دشمن خدا را چگونه دیدی؟ اسماء فرمود: می بینم که دنیای او را خراب کردی، و او هم آخرت تو را خراب کرد، خبردار شده ام که به او گفتی ای فرزند صاحب دو کمربند! بخدا سوگند که من صاحب دو کمربند هستم، کمر بند خود را دو نیمه کردم و با نیمه ای آذوقه ی رسول خدا صلی الله علیه و سلم و ابوبکر را ( در سفر هجرت) محکم بستم و نیم دیگر را برای خود گذاشتم. همانا که از رسول الله صلی الله علیه و سلم شنیدم که می فرمود: ان فی ثقیف كذابا ومُبِیرا". ( همانا در قبیله ثقیف شخصی بسیار دروغگو و شخصی بسیار خونریز خواهند آمد)، اما بسیار دروغگو را دیدیم اما بسیار خونریز را گمان نمی کنم کسی غیر از تو باشد . سپس از نزد حجاج برخاست و رفت.

امام نووی رحمه الله در شرح ابن حدیث می گوید: و اما گفته ی أسماء که فرمود: اما بسیار دروغگو را دیدیم _ مقصود وی مختار بن ابی عبید ثقفی می باشد، که شخصی بسیار دروغگو بود، و از قباحت ها و رسوائی های وی این بود که ادعا می کرد که جبرئیل علیه السلام به نزد او می آید. و مورد اتفاق علما می باشد که مراد از بسیار دروغگو مختار بن ابی عبید و مراد از بسیار خونریز حجاج بن یوسف می باشد.

به عبدالله بن عمر رضی الله عنهما که مختار برادر زن وی بود گفته شد: مختار می گوید که به وی وحی می شود، ابن عمر رضی الله عنهما فرمود: بخدا سوگند راست می گوید، مگر نه این است که خداوند می فرماید: (وَإِنَّ ٱلشَّیَـٰطِینَ لَیُوحُونَ إِلَىٰ أَوْلِیَآئِهِمْ لِیُجَـٰدِلُوكُمْ) همانا که شیاطین به دوستداران خود وحی می کنند.

از دروغهای مختار کذاب این بود که صندلی بزرگ و مجللی را آراسته بود و آنرا بر اسب و قاطر سوار می کرد و ادعا می کرد که این صندلی با تابوت بنی اسرائیل برابر است و نیز وقتی جبرئیل به نزدش می آید بر این صندلی می نشیند.

مختار از دیدگاه کتب شیعه:
نوبختی از علمای شیعه در کتاب خود فرق الشیعه بهنگام ذکر فرقه ی کیسانیه که منسوب به مختار کذاب است می نویسد: و گروهی معتقد به امامت محمد بن حنفیه فرزند علی بن ابیطالب شدند که در روز بصره ( جنگ جمل) پرچمدار پدرش بود. جدا از دوبرادرش( حسن و حسین) و علت نامگذاری این گروه به کیسانیه این بود که رئیسشان مختار بن ابی عبید ثقفی بود که کیسان لقب داشت، و او همان کسی است که به خونخواهی حسین برخاست و از قاتلان او انتقام گرفت، و ادعا می کرد محمد بن حنفیه او را به این کار امر نموده است و امام و جانشین پدرش می باشد ، و گفته شده سبب ملقب شدن مختار به کیسان این بوده که رئیس لشکرش کیسان نام داشت، و در قول و عمل و قتل از مختار تندروتر بود، و ادعا می کرد که محمد بن حنفیه وصی و جانشین علی بن ابیطالب می باشد و مختار نائب اوست و پس از آن ادعا می کرد که از جانب خدا به مختار وحی می شود.

عبدالحسین زرینکوب از روشنفکران معاصر شیعه در کتاب خود بامداد اسلام می نویسد:
گویند مختاریك روزدركوفه همراه مغیرة بن شعبه مى رفت مغیره وقتى انبوه جمعیت مردم را در سرراه دید گفت من سخنى مى شناسم كه با آن مى توان همه مردم خاصه عجم را همدست و همراه كرد مختار پرسید كه آن سخن چیست؟ گفت كمك به اهل بیت وخونخواهى آنها. مختار از آن پس سعى كرد از این وسیله براى ارضاء میل ریاستجویى و قدرت طلبى خویش استفاده كند. از اینرو بعد از آن كه سعى بیهوده كرد تا در خدمت ابن زبیر والى عراق وارد شود و نشد خود را در پیشاپیش نهضت شیعه و بقایاى توّابین كوفه قرارداد. این مختار مردى بود ماجراجو و حیله گر. در آغاز یك چند از خوارج بود بعد به عبداللّه بن زبیر پیوست و آخر شیعه شد. خونخواهى از قاتلان حسین را بهانه یى كرد براى جلب ناراضیهاى عراق. دعوت خود را نیز در زیر نقاب نام محمد حنفیه كه بعد از واقعه كربلا دعوتش كاملا سرّى شده بود عنوان مى كرد. با این همه دعاوى دیگر هم داشت و از وحى و غیب نیز سخن مى گفت. به یاران خویش كه بسیارى از آنها موالى عجم بودند چنان فرامى نمود كه در جنگ فتح نهایى با آنهاست و حتى در صورت ضرورت فرشتگان خداوند-به صورت كبوتران-به یارى آنها خواهند آمد. گویند این كبوتران را هم خود شب نهانى به سرداران خویش مى داد و مى سپرد تا وقتى در هنگام جنگ حس مى كنند كه نزدیك است مغلوب آیند آنها را رها كنند. پرواز آنها البته هم مختار را از وضع جنگ آگاه مى كرد و او را به فكر چاره جویى مى انداخت هم لشكریان را دل مى داد.

انگیزه های تولید این پروژه
شکی نیست تولید پروژه ای با هزینه ی سرسام آور بیست ملیارد تومان انگیزه ای مهم در ورای آن نهفته شده است و آن هم یکی از ایدئولوژی های مذهبی شیعه یعنی مظلومیت اهل بیت در تاریخ و انتقامجویی از کسانی است که آنان را دشمنان اهل بیت می خوانند، آنچه مختار ثقفی را در نزد شیعه بعنوان یک قهرمان مطرح می کند انتقامجویی از قاتلین حسین رضی الله عنه می باشد.

اگر تاریخ را ورق بزنیم در می یابیم که این ایدئولوژی اساس تمام جنبشهای شیعه بوده است از حرکت بنیانگذار این مذهب عبدالله بن سبأ گرفته تا جنبش مختار ثقفی و همکاری نصیر الکفر طوسی و ابن العلقمی با مغول در راستای براندازی خلافت عباسی و قتل عام کردن مردم بغداد و نیز شکل گرفتن دولت آل بویه و نیز دولت فاطمیان در مصر و وحشیگریهایشان و به خاک و خون کشیدن صدها هزار نفر از حجاج بیت الله الحرام توسط شیعیان قرمطی و انداختن جسدهای بسیاری از آنان در چاه زمزم و به سرقت بردن حجر الأسود و...... تا امروزه اگر سپاه مهدی و قدس و بدر در عراق هزاران مسجد اهل سنت را به آتش می کشد و صدها هزار مسلمان سنی را به خاک و خون می کشند همه و همه نشأت گرفته از ایدئولوژی انتقامجویی از کسانی است که آنها را دشمنان اهل بیت می خوانند.

اگر امروزه در ایران مفتی زاده ها و ناصر سبحانی ها و فاروق فرسادها و مولوی عبدالملک ها و شیخ محمد ضیائی ها و شیخ علی دهواری ها توسط خون آشامان صفوی قربانی می شوند بر اساس این ایدئولوژی وحشیگری می باشد. آری انگیزه ساخت چنین سریالی در این برهه تنها یک معنا می تواند داشته باشد و آنهم توجیه جنایتهای خون آشامان صفوی در مقابل مخالفان سیاسی و مذهبی است که از آنان بعنوان دشمنان اهل بیت یاد می شود.

iman2010;80237 نوشت:
نوبختی از علمای شیعه در کتاب خود فرق الشیعه بهنگام ذکر فرقه ی کیسانیه که منسوب به مختار کذاب است می نویسد: و گروهی معتقد به امامت محمد بن حنفیه فرزند علی بن ابیطالب شدند که در روز بصره ( جنگ جمل) پرچمدار پدرش بود. جدا از دوبرادرش( حسن و حسین) و علت نامگذاری این گروه به کیسانیه این بود که رئیسشان مختار بن ابی عبید ثقفی بود که کیسان لقب داشت، و او همان کسی است که به خونخواهی حسین برخاست و از قاتلان او انتقام گرفت،


اولا بهتر است بدانید مذهب کیسانیه بعد از فوت محمد حنفیه روی کار امد در حالیکه مختار قبل از وفات محمد حنفیه شهید شد
ثانیا تمام روایاتی که در مذمت مختار امده ضعیف است این فرموده حضرت ایت الله خویی در کتاب شریف معجم است و اساسا در کتب اهل سنت می باشد مثل روایاتی که انها در مذمت محمدبن مسلم و بریر و خلاصه اشخاص معتبر و معروف شیعه نقل کرده اند

مختار شیعه معتقد به امامت حضرت علی و امام حسن و امام حسین بود علامه مجلسی در جلد 45 بحار ص 352 نقل می کند :
مختار فضایل اهل بیت پیامبر را بیان می کرد و مناقب حضرت علی علیه السلام و امام حسن و امام حسین علیهما السلام
را برای مردم منتشر می ساخت و معتقد بود خاندان پیامبر از هر کسی برای امامت و حکومت سزاوارترند و از مصائبی که بر خاندان پیامبر وارد میشد نا خشنود بود.

iman2010;80236 نوشت:
روزی که اهل عراق از حمایت حسن دست برداشتند و ایشان روانه ی شام بود تا با معاویه مبارزه کند مختار خطاب به عمویش گفت: چه می شود اگر حسن را دستگیر نموده و او را به معاویه تحویل دهی تا جایگاهی نزد او بیابی؟ عمویش گفت: مرا به چه کار بسیار بدی امر می کنی.

ایت الله خویی همین جریان را می فرماید که اولا روایتش مرسل است واگر صحت هم داشته باشد مختار می خواست عمویش را امتحان کند زیرا ان زمان در اطرافیان امام افراد دسیسه گر و مکار زیاد بودند و مختار قصد داشت جان امام را نجات دهد

جناب ايمان مي خواستم جوابتان رابدهم ولي سطر سطر نوشته هايتان پر بود از اکاذيبي که اگر بخواهم جواب دهم مثنوي هفتاد من کاغذ مي خواهد.
هنگام حکومت مختار در کوفه پسر ناخلف سردمدار جنگ جمل يعني عبد الله بن زبير در حجاز وبني اميه در شام حکومت مي کردند ومختار باهردوي آنان مخالف بود ودرحال جنگ لذل هردو گروه که بوي ازايمان نبرده بودند تا توانستند عليه اين شهيد بزرگوار روايت ساختند.واين روايات در کتابهاي اهل تسنن تاثير گذاشته ودشمني که بامختاردارند بايزيد هم ندارند حتي درکتابهاي شيعه نيز تاثير گذاشته است
اما اتهامات واهي شما به مختار
1.مختار بنيانگذار بعضي از عقايدشيعيان بوده است
2.اعتقاد به امامت محمد بن اعتقاد به امامت محمد بن حنفیه رحمه الله فرزند علی بن ابیطالب و مهدی منتظر دانستن اوحنفیه رحمه الله فرزند علی بن ابیطالب و مهدی منتظر دانستن او
3.همچنین ادعای نزول وحی و غیره...
4.سیرت و زندگی مختار کاملا متفاوت با زندگی پدرش می باشد
5.در نهایت کارش به جایی رسید که ادعای پیامبری کرد و می گفت که وحی بر او نازل می شود.
6.مختار در بدایت امر فردی ناصبی بود که کینه و عداوت شدیدی نسبت به علی بن ابیطالب رضی الله عنه داشت
7.مختار وقتی شنید محمد بن حنفیه عزم کوفه نموده است ، پست و مقام و جان خود را در خطر دید لهذا گفت: یکی از نشانه های مهدی این است که اگر با شمشیر ضربه ای بر وی وارد شود او را ضرری نخواهد رسید، محمد بن حنفیه پس از شنیدن این خبر دریافت که مختار قصد جان او نموده است لهذا از تصمیم خود خودداری نمود.
9.همانا که مختار انسانی گمراه و گمراهگر بود که خداوند مسلمانان را از شر او راحت نمود
وتهمتهاي ديگر
اما برادر فريب خورده عزير
راستي عبدالله بن عمر که خيلي شانشان پيش شما مورد تقديس است چرا واسطه بيرون آمدن اين کذاب اذهان شما شد بخاطر فاميلي بود يادرکارهايش شريک بوددر هر دوصورت آياشريک اين همه تهمت که شما به مختار زديد نيست؟
همه تهمتهايي که زده ايد جواب داردودرهمين سايت بارها آمده است ولي چون ظاهرا شما گوي سبقت راازديگر دشمنان مختار برده ايد لذا جواب دادن بي فايده است

مطالب با اين كه زياد بود خوندم و مرسي

iman2010;80237 نوشت:
اگر امروزه در ایران مفتی زاده ها و ناصر سبحانی ها و فاروق فرسادها و مولوی عبدالملک ها و شیخ محمد ضیائی ها و شیخ علی دهواری ها توسط خون آشامان صفوی قربانی می شوند بر اساس این ایدئولوژی وحشیگری می باشد. آری انگیزه ساخت چنین سریالی در این برهه تنها یک معنا می تواند داشته باشد و آنهم توجیه جنایتهای خون آشامان صفوی در مقابل مخالفان سیاسی و مذهبی است که از آنان بعنوان دشمنان اهل بیت یاد می شود.

ازادي بيان يعني اين ،شما تنها مملکت اسلامي در روي کره آسماني راخوناشام وصفوي معرفي کرديد و حتي به سردمداران ورهبران الهي آن اهانت کرديد کسي نوشته شما رابرنمي داردولي اگر مابه بزرگان شما اهانت کنيم همين به قول شما صفوي هاصداي وحدت سرداده ونوشته هاي ماراحذف مي کنند
جناب ايمان موضع گيري شما نسبت به حکومت مقدس علوي ايران همان موضعگيري آل منفور اميه وآل مکار زبير نسبت به حکومت 18ماهه مختار است در طول تاريخ شما بر گرده مسلمانان سوار بوده ايد الا زمان خلافت حضرت علي که همين زبيرهاو..نتوانستند تحمل کنند وحکومت مختار که هنوز کينه ان بر دل دشمنان ال علي هست وانقلاب شکوهمند ايران که مورد غضب امثال زبير ها هستند
جناب اقا اگر صاحبان حکومت در ايران خون اشام هستند پس چه نامي براي امثال صدام وملک عبدالله وحسني مبارک و...مي گذاريد
دولت ايران برادران سني مذهب حماس رامالا وجاناکمک مي کندو حسني نامبارک شما انان رازنداني مي کند کي خون آشام است در سرتاسر جهان اسلام بين رهبران کشورهاي اسلامي يک نفر مثل ايه الله العظمي خامنه اي پيدا کند که هم عالم باشدهم باتقوا باشد وهم شجاع باشد
اگر صداي اسلام بلند است چون ايران زنده است وگرنه باشاهان خود فروخته اي مثل ملک عبدالله و...اسلامي نمي ماند
اگر صداي اسلام هنوز مي آيد چون علماي شيعه زنده اند اگر اينها نبودند علماي حقوق بگير دربارهاي شاهان چگونه مي توانستند درمقابل شاهان خود حرفي بزنند ايا حقوقشان قطع نمي شد

يكي از مردان نامي تاريخ اسلام بالاخص تاريخ شيعه كه به خاطر اقدام درست و خداپسندانه اش دل اهل بيت و خاندان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ را بعد از واقعة عاشورا شاد كرد مردي است از تبار ثقيف و از شيعيان آل علي ـ عليه السلام ـ كه در هميشة تاريخ جايگاه خاصي نزد علماي شيعه و مورخين دارد.
در منابع تاريخي شيعه غالبا كه به واقعة عاشورا و تاريخ زندگاني امام حسين ـ عليه السلام ـ پرداخته به اقدام مختار هم اشاره شده است. نيز به جملاتي كه در تحسين عمل مختار از ائمة معصومين ـ عليهم السلام ـ وارد شده پرداخته اند، كه اين خود شايسته ترين يادي است كه امامان معصوم ـ عليهم السلام ـ از يك شيعه خالص مي كنند. از لابلاي روايات بسياري بر مي آيد كه امامان و پيشوايان مذهبي همواره نسبت به مختار اظهار علاقة فراوان مي كردند و از اقدام او در انتقام گرفتن از قاتلين امام حسين ـ عليه السلام ـ و اصحابش مسرور بوده اند. اینک توجه شما را به چند نمونه از این روایات جلب می کنم که خود بهترین نشانه مبنی بر تایید مختار توسط امام سجاد(ع) و سایر ائمه بوده است:
امام باقر ـ عليه السلام ـ فرمودند: «مختار را بد نگوئيد كه او دشمن ما را كشت و انتقام خون ما را گرفت.» (عالمي، محمدعلي، حسين نفس مطمئنه، تهران، انتشارات هاد، چاپ اول، 1372، ص 39.(در جاي ديگر به پسر مختار مي فرمايد: «خدا پدرت را بيامرزد، حق ما را از هر كه بر او حق داشتيم گرفت.»(مجلسي. بحارالانوار، بيروت، موسسه وفاء، چاپ دوم، 1403، ج 45، ص 351)
همچنين زماني كه سر عبيدالله بن زياد را به مدينه نزد امام سجاد ـ عليه السلام ـ آوردند امام فرمودند: «كه هيچ كس از بني هاشم نبود مگر اينكه به مختار درود فرستاد و در حق وي دعا كرد و نسبت به وي سخن نيك گفت.» (محمد بن سعد. طبقات الكبري، بيروت، دارالاحياء التراث العربي، 1405، ج5، ص 285 ).ودر جای دیگر فرمود: «حمد و ستايش، خدايي را كه انتقام ما را از دشمنانم گرفت و خداوند به مختار، پاداش و جزايي خير عطا فرمايد»( جامع الرواة، ج1، ص 22.)
امیرالمومنین علی (علیه السلام ) در مورد این واقعه می فرمایند: «به زودي ستمكاران، توسط كسي كه خداوند براي انتقام ما بر آنان خواهد فرستاد، به بلايي گرفتار خواهند شد و اين به خاطر فسق و جنايتي است كه مرتكب شده‌اند، همان‌گونه كه بني‌ اسرائيل گرفتار عذاب شدند ... او جواني از قبيله ثقيف است كه او را مختار بن ابي عبيد مي‌گويند.» (مقدس اردبيلي، احمد بن علي؛ حديقة الشيعه، انتشارات كلي، بي‌جا، چاپ پنجم، بي‌تا، ص 509.)
حضرت ابا عبدالله (عليه‌السّلام) هم پس از خطبه‌اي كه در راه كربلا ایراد نمودند، مي‌فرمايند: «پروردگارا، آن جوانمرد ثقيفي را بر آنان مسلط كن تا جام تلخ مرگ و ذلت را به ايشان بچشاند و از قاتلان ما احدي را معاف نكند. به جاي هر قتلي، كشتني و به جاي ضربت، ضربتي؛ و انتقام مرا و خواندن و دوستان و شيعيانم را از اين‌ها بگيرد» (بحارالانوار، ج45، ص 340.)
برای مطالعه بیشتر در این مورد که این قيام مورد تأييد امامان شيعه و علماي شيعه بوده است مراجعه کنید به : الغدير، ج دوم، ص343 چاپ اسلاميه.
از مجموع اين احاديث به دست مي‌آيد كه در شخصيت و حُسن عقيده مختار هيچ شك و شبهه‌اي نيست و قيام او مرضیّ خدا و اهل بيت پيامبر (ص) بوده است (حديقه الشيعه، ص 510 ) و از طلب رحمتي كه حضرت سجاد (ع)در حق او نمودند، روشن مي‌شود كه قیام او مورد تایید امام سجاد(ع) بوده است.

اما عبدالله بن زبر که شما تعريفش کرديد کيست

iman2010;80236 نوشت:
تا اینکه عبدالله بن عمر رضی الله عنهما از کنار ایشان رد شد و فرمود: سلام بر تو ای ابو خبیب، سلام بر تو ای ابو خبیب، سلام بر تو ای ابو خبیب، بخدا سوگند که تو را از این کار منع کردم ( جنگیدن با عبدالملک) ، بخدا سوگند که تو را از این کار منع کردم ، بخدا سوگند که تو را از این کار منع کردم، تا جایی که می دانم کسی بودی که بسیار روزه می گرفتی و نماز شب برپا می داشتی ، و چنانچه امتی تو بدترینش باشی آن امت بهترین است

ابن زبير دشمن سختي براي علي (ع) بود و نسبت به آن حضرت جسارت و اسائه ادب مي نمود. در سخنراني اش، به آن حضرت دشنام مي داد و او را با جملات ركيك خطاب مي كرد. البته حضرت علي (ع) در همان جنگ او را اسير كرد ولي او را آزاد كرد و فرمود: از اينجا برو تا تو را نبينم.
او در دوراني كه خود را خليفه مسلمين مي خواند، چهل جمعه صلوات بر پيغمبر و آل او را در خطبه خود نياورد و مي گفت: بدين سبب نمي گويم كه كساني بدين جمله مباهات نكنند و مقصودش آل علي (ع) بود.
روايت ديگري از 'سعيد بن جبير' نقل شده كه روزي عبدالله بن زبير، به عبدالله بن عباس گفت: چهل سال است كه دشمني شما اهل بيت پيغمبر را در دل خويش دارم و آن را پنهان مي كنم.
وي بعد از قتل عثمان از جمله افراد تأثيرگذار در جنگ جمل بود به گونه اي كه عايشه و پدرش، زبير را به اين اقدام تحريك مي كرد و بسياري در اين قضيه نقش اول را به او مي دهند.
همين نكته از نقش فعال و تأثير گذار او در واقعه جمل كافي است كه وقتي عايشه در منطقه 'حواب' با پارس كردن سگ ها بر هودج وي فرمايش پيامبر (ص) را به ياد آورد و خواست از درگيري و رويارويي با علي پرهيز كند، عبدالله به دروغ با آوردن شاهد مبني بر اين كه اين منطقه، حواب نيست، مانع از برگشت عايشه شد.
ابن زبير كسي است كه پس از پشيماني پدرش از ادامه جنگ كه اميرالمومنين (ع) سخنان رسول خدا (ص) را به او يادآور شد، با تعصبات عربي و قبيله اي از خاموش شدن آتش ممانعت نمود و موجب كناره گيري فردي زبير و در نتيجه كشته شدن او گرديد كه البته عبدالله جان سالم بدر برد.
او بعد از شهادت حضرت علي (ع) از هر فرصت و وسيله اي براي جمع آوري مال و كسب وجهه و مقام استفاده نمود. وي بعد از مرگ معاويه، مخفيانه وارد مكه شد و در آنجا پناه گرفت و با اينكه مخالف يزيد بود ولي اقدامي صورت نداد و يا حداقل با امام حسين (ع) جهت مبارزه با دستگاه فسادانگيز امويان همراه نشد و وقتي امام حسين (ع) را به ماندن در مكه دعوت مي كرد گفت: اگر تو در مكه بماني من با تو به عنوان خلافت بيعت مي كنم ولي آن حضرت فرمود: نمي خواهم حرمت مكه به خاطر من هتك شود و حاضرم يك وجب بيرون حرم كشته شوم ولي حرمت خانه حفظ شود.
عبدالله، مكه را پناهگاه خود قرار داد و هر موقع براي سركوب وي به مكه حمله مي شد در كنار خانه كعبه پناه مي گرفت و اين امر باعث شد در مدت تسلط او سه مرتبه خانه خدا مورد تعرض قرار گيرد.
وي از كساني بود كه در ظاهر سيدالشهدا (ع) را از سفر به عراق منصرف كرد ولي در باطن مي خواست كه امام حسين (ع) مكه را ترك كند. زيرا مي دانست با حضور آن حضرت، هيچكس به او رغبت نمي كند و زمينه اي براي توفيق او پيدا نمي شود.
اين نكته در سخنان سيدالشهداء (ع) ديده مي شود كه فرمودند: اگر چه 'ابن زبير' به ظاهر به بودن من در مكه علاقه نشان مي دهد ولي در واقع بيشتر از هر چيز به بيرون رفتن من از مكه، علاقه مند است. بعد از رفتن امام حسين (ع) از مكه به سمت عراق، زمينه سياسي مكه در اختيار او قرار گرفت و به تدريج بر اوضاع مكه مسلط شد.
با شهادت امام حسين (ع)، ابن زبير زمينه را براي اجراي اهداف و سياست هاي خود فراهم ديد و به طمع خلافت مناطق وسيعي را تحت سيطره گرفت. وي بر حجاز، عراق، مصر و قسمتي از شرق اسلامي تسلط يافت. در حالي كه قلمرو حكومت بني اميه تنها به شام و بخشي از مناطق ديگر محدود شده بود. لذا از سال 61 تا سال 73 هجري در سرزمين هاي اسلامي عملاً دو خليفه حكم مي راند.
ابن زبير با كمك برادران و با استفاده از وضع جامعه كه بر مخالفان يزيد و امويان روز به روز افزون مي شد، به حكومت رسيد و در مدت حدود هشت سال حكومت، با بني اميه، مختار و خوارج درگير جنگ بود و از طرف ديگر بني هاشم نيز حكومت وي را به رسميت نشناخت.
عمده هدف او بر پائي مجدد حاكميت قرشي بر مبناي حكومت خلفاي راشدين بود. وي نماينده گروه 'ابناء المهاجرين' بود. آنها دسته اي از صحابه پيغمبر بودند كه الگويشان 'عمر' بود و با 'امويان' و 'علويان' رابطه خوبي نداشتند. شعار سياسي آنان 'شورا' بود. عبدالله بن زبير مي گفت: ما 'ابناي مهاجرين و اولي الامر' هستيم.
ابن زبير توانست بعد از شهادت حضرت سيدالشهدا (ع) نيروهاي مخالفي را كه از كشته شدن آن حضرت، به وجود آمده بود به طرف خودش جلب كند، هرچند خود از دشمنان آل علي (ع) سپس ادعاي خلافت كرد و با يزيد مخالفت نمود و برعليه يزيد سخن گفت و او را دشنام مي داد، مردم شهر حجاز و تهامه با او بيعت كردند و مدينه مركز خلافت او شد.
سال 63 هجري قمري در جريان 'جنگ حره' كه عبدالله بن زبير از محركان اصلي اين شورش بود، لشگريان يزيد به قتل عام مردم مدينه و براي سركوبي او در مكه پرداختند و مكه را محاصره كردند. وي به خانه كعبه پناه برد و لذا لشگريان يزيد، داخل مسجدالحرام و كعبه را سنگباران كردند كه در اثر آن قسمتي از كعبه خراب شد و پرده و سقف آن آتش گرفت.
بعد از مرگ يزيد ابن زبير مردم را به بيعت با خود دعوت كرد و تدريجا بيشتر مردم حجاز و عراق و فارس و خراسان يعني تمام ممالك اسلامي آن روز، به جز مصر و شام، خلافت او را قبول كردند. مدت خلافت او هشت سال و نيم طول كشيد تا اينكه عبدالملك بن مروان حجاج بن يوسف را با سپاهي به جنگ او فرستاد. عبدالله به خانه كعبه پناه برد.
حجاج مكه را محاصره كرد و از منجنيق هايي كه بر بالاي كوه 'ابوقبيس' نصب كرده بود، خانه كعبه را خراب كرد و داخل مسجدالحرام را سنگباران نمود. عبدالله به جهت كج انديشي، بخل، حسد و حرص زياد و هوش و ذكاوت و تدبير كم با مدعيان خلافتش مانند مروانيان، مختار و خوارج مواجه گشت و از طرفي چون هاشميان و پيروان آنها خلافت و حاكميت او را به رسميت نمي شناختند، نتوانست خلافت طولاني و مستقر داشته باشد.

سخنى كوتاه در شخصيّت عبداللّه بن عمر
طبق نقل تاريخ، وى از كسانى بود كه پس از عثمان از بيعت با امير مؤمنان على عليه السلام خوددارى كرد و از يارى آن حضرت امتناع ورزيد و در جنگ ها با آن بزرگوار همراهى نكرد; ولى آن گاه كه حجّاج بن يوسف از طرف عبدالملك والى حجاز شد، عبداللّه بن عمر شبانه براى بيعت به نزد حجّاج آمد.
حجّاج به او گفت: براى چه با شتاب آمده اى؟
پاسخ داد: از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله شنيدم كه مى فرمود:
من مات ولم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهليّة.
هر كس بميرد در حالى كه امام زمانش را نشناخته باشد به مرگ دوران جاهليت مرده است.
حجّاج كه مشغول نوشتن بود به او گفت: دستم مشغول است، پايم را بگير و بيعت كن]![
عبداللّه بن عمر پاى حجّاج را مسح كرد و بيرون رفت]![1

1 . الفصول المختاره: 245.

برای درک عظمت و شخصیت بزرگ عبدالله بن زبیر لطفا کتاب مفید زیر را حقیقت جویان بخوانند:

1. عبدالله بن زبیر- پرچمدار عدالت خواهی
www.aqeedeh.com/book/1194

البته با توجه به عدالت شدید حاکم بر جامعه ی ما چون سایت عقیده فیلتر است. اگر کسی در دریافت کتاب دچار مشکل شد به من پیام خصوصی دهد تا کتاب را برایش ایمیل کنم.

حقيقت و واقعيت متعلق به 1400 سال پيش نبوده بلکه هر زمان پر است حسينها وشمرها اما برادر:
الان استعمار واستکبار جهاني براي اينکه ثروتهاي من وتو رابه يغما ببرد هردو رابه نحوي فريب مي دهد،درايران در سطح وسيعي شبهه کرده اند که تمدن ايراني چه بوده وچه نبوده عربها پس ازاسلام تمدن ماراازبين برده اند که کينه عرب واسلام در دل ايراني هابروز نمايد ودر بين اهل تسنن ومخصوصا عراق ودر انتخابات هاي گذشته عراق درسطح وسيعي مطرح کرده بودند که شيعه صفوي مي خواهد عراق راتصرف کند الان اين امريکا نيست که عراق رااشغال کرده بلکه عراق تحت اشغال صفويه است.عبدالله شاه اردن نيز که انشاءالله همين روزها به بن علي وپهلوي ونامبارک ملحق خواهد شد نيز به دستور اربابش بوش بحث هلال شيعيي رامطرح کرد
لذابراي اثبات مدعي خود آلت دست دشمنان قسم خورده اسلام نشويد.صفويه کيست،ماپيروان مکتب علي عليه السلام هستيم
شخصيت عبدالله بن زبير نيز در جنگ جمل معلوم است نيازي به اين کتاب وان کتاب و...نيست.
حضرت علي مي فرمايد:زبير از مااهل بيت بود تااينکه فرزندشومش عبدالله متولد شد

به نام خدا

سلام به همه دوستان؛

دوست گرامی، ایمان 2010؛ طبیعی است که شما چون در شهری مثل کردستان که برادران اهل سنت زندگی می کنند زندگی می کنید و همواره در جایگاهی قرار داشته اید که جز ای عقاید چیزی نشنیده اید و نیاموخته اید. بنده پیشنهادی کاملا دوستانه و عاقلانه دارم به همه؛
اگر واقعا قصد ما دانستن حقیقت درباره ماجرا یا شخص یا عقیده ای است، عاقلانه ترین کار این است که به منابع اصلی آن مطلب مراجعه کنیم نه اینکه بر اساس گفته ها و شنیده هایی که نیمه نیمه شنیده شده اند بیاییم و مساله ای را باور کنیم یا از باور خود برانیم.
درباره اشخاص صدر اسلام، کتابهای تاریخی بسیاری است از شیعه و سنی؛ که می توانیم به آنها مراجعه کنید. مثل مسعودی، ابن سعد، بلاذری، طبری، ابن قتیبه، ابن اثیر در اهل سنت و کتابهای منشهور تاریخی در شیعه.
درباره اهل بیت رسول خدا و نیز عقاید شیعه هم کتابهای حدیثی بسیاری هست در شیعه و سنی که می توان مراجعه کرد. مثل صحاح سته در اهل سنت و کتابهای کافی، بحار، بصائر الدرجات در شیعه.
اگر شما به کتابهای حدیثی و تاریخی مراجعه بفرمایید (البته عرض کردم اگر هدف فهم حقیقت ماجرا باشد) علت به وجود آمدن شیعه، اساس این مذهب، عقاید این مذهب و ... و نیز روش و سیره اهل بیت رسول خدا و علم آنها و دیگر موضوعات مربوط به آنها به راحجتی به دستتان خواهد آمد.
برای خودم و شما و همه مسلمانان، آرزوی دست یابی به حقیقت را می کنم.

مختار برای من مقدس است

به خاطر اینکه به خاطر عشقش همه کار کرد :Mohabbat:

[=Comic Sans MS]ادم بعضی وقتا باید یه سری چیزا رو به خدا بسپاره :Gig:
[=Comic Sans MS]من نمیدونم چرا بعضی علما دیدن فیلم مختار رو حروم دونستن........
[=Comic Sans MS]میگن انتقام گرفتن تو دین اسلام اصلا کار خوبی نیست
[=Comic Sans MS]اونا مختار رو یه ادم خوب نمی دونن
[=Comic Sans MS]تازه خیلی مشکلات ومخالفت های زیادی برای پخش این فیلم بوده وهست.........:Gol:

سلام :Narahat az:
من اصلا قصد توهین به علما رو نداشتم ،دوست هم ندارم که از نوشته های من این جوری برداشت بشه ،هرچند که قبولی سخن وبه قول شما نظریه های اونا برای ما خیلی سخته ولی لااقل من به این اعتقاد دارم که اونا بهتر از ما می فهمن ............،به قول قدیمیا چهار تا پیرهن بیشتر از ما پاره کردن ............ولی من نمیدونم چرا حرفاشونو با دلیل ومنطق نمی گن تا لا اقل ما ها راضی بشیم

iman2010;82744 نوشت:
برای درک عظمت و شخصیت بزرگ عبدالله بن زبیر لطفا کتاب مفید زیر را حقیقت جویان بخوانند:

www.aqeedeh.com/book/1194

البته با توجه به عدالت شدید حاکم بر جامعه ی ما چون سایت عقیده فیلتر است. اگر کسی در دریافت کتاب دچار مشکل شد به من پیام خصوصی دهد تا کتاب را برایش ایمیل کنم.

1. عبدالله بن زبیر- پرچمدار عدالت خواهی


جناب ایمان عزیز
ازاینکه ما را با نظریات اهل سنت آشنا می فرمایید سپاسگذرام. مبنای سایت بر بحث علمی است و هرگز در پی تلقی توهین نیست
. درباره شخصیت عبدالله بن زبیر منابع تاریخی به صورت کامل سخن گفته اند و جالب آنکه مآخذی که ایشان را رد می کنند همه گی از کتب اهل سنت هستند. در این منابع او را شخصی بخیل و بدخو معرفی می کنند. اما درباره کتابهای سایت العقید بنده قبلا کتابی به نام حقایق جنگ جمل را از این سایت خواندم از آقای ایوب گنجی بود که گویا اهل سنندج بوده است. ولی متاسفانه بسیار کتاب ضعیفی بود به حدی که با منابع اهل سنت نیز آشنایی نداشت و کل کتاب از چند منبع دسته چندم استفاده کرده بود که اصلا در مقابل منابع اصلی تاریخ اهل سنت قابل ارزش نیستند. به نظرم این کتاب هم از آن جمله است. اما درباره ابن اثیر به محضر عالی می رسانم که وی را چنین وصف کرده اند.

[=tahoma][=&quot]اِبنِ كثیر[/][/]

[=tahoma][=&quot](701-774 ق/1302-1373 م) ، مورخ، مفسّر و محدّث مشهور شافعى. در قريه مجيدل يا مجدل (حسينى، 57؛خطراوى، 14/31-32) از قراى بصرى نزديك دمشق زاده شد. پدر او شهاب الدين ابو حفص عمر (ح 640- جمادى الاول 703 ق/1242-دسامبر 1303 م) در آغاز مذهب حنفى داشت و پس از آنكه از بصرى به قريه‏اى در مشرق آن شهر رفت و خطيب آنجا شد به مذهب شافعى گرويد. سپس به مجيدل رفت و در آنجا براى بار دوم همسر اختيار كرد و فرزندانى يافت. او كه بزرگ‏ترين پسر خود به نام اسماعيل را پيش‏تر از دست داده بود، آخرين فرزند خود را به ياد او اسماعيل نام گذاشت و در خردسالىِ همين اسماعيل در مجيدل درگذشت (همان، 14/31-32).[/][/]

[=tahoma][=&quot]سرپرستى اسماعيل را پس از پدر، برادر بزرگ‏تر كمال الدين عبد الوهاب بر عهده گرفت و او در 707 ق افراد خانواده را به دمشق كوچاند. اسماعيل در سايه توجه برادر در دمشق-كه در اين روزگار با مدارس متعددش، همچون قاهره، خاصه پس از سقوط بغداد، مركزيت علمى يافته بود-به كسب علم پرداخت (همان، 14/32).[/][/]

[=tahoma][=&quot]استادان او، بسيار و از سرشناس‏ترين دانشمندان آن عصر دمشق بودند. وى در آثار خود از برخى از آنان نام برده است (همان، 14/جم).[/][/]

[=tahoma][=&quot]نخستين آموزگار او را بايد برادرش عبد الوهاب دانست كه راه دانش آموختن را براى او هموار كرد. [/][/]

[=tahoma][=&quot]ابن كثير به سبب زندگى طولانى در دمشق و اشتغال در آنجا به شدت تحت تأثير اين محيط قرار گرفت (نك: لائوست، 43). و به سلک اموی مسلکان درآمد.[/][/]

[=tahoma][=&quot]وى در اواخر عمر نابينا شد (ابن حجر، الدرر، 1/446) و در حالى كه آوازه آثار و فتاويش به دوردستها رسيده بود، در 15 شعبان (همو، انباء، 1/46) يا 26 آن ماه در 74 سالگى در دمشق در گذشت (ابن تغرى بردى، 2/415) و در آرامگاه صوفيان كنار قبر ابن تيميه به خاك سپرده شد (ابن قاضى شهبه، همان، 3/115).[/][/]

[=tahoma][=&quot]گرايش ابن كثير به سلفيّه از شيفتگى او به عمل ابن تيميه پيداست (مثلا نك: البداية، 14/34، 36).[/][/]

[=tahoma][=&quot]
[/]
[/]

[=tahoma][=&quot]موضع ابن كثير در برابر مخالفان مذهبى، نسبت به موضع او در برابر غير مسلمانان، سختگيرانه‏تر به نظر مى‏آيد. ضديت او با شيعيان در هر مناسبتى خودنمايى مى‏كند[/].[=&quot] اگر چه وى از امامان شيعه با احترام ياد كرده (همان، 9/309) ، اما پس از ذكر روايت منسوب به پيامبر (ص) در مورد امامان دوازده‏گانه و نسبت قريشى آنان يادآور شده كه اين دوازده امام آنانى نيستند كه شيعيان بر امامتشان گردن نهاده‏اند (همان، 6/248). همچنين در مورد علماى شيعه، با آنكه از شأن و اثر ايشان ياد كرده، ولى تشيع آنان را موجب كاهش اعتبارشان دانسته (مثلا همان، 6/233، 8/19-20، 231). و نيز فارابى را به دليل اعتقاد به معاد روحانى (همان، 11/224) مستوجب لعن و سرزنش مى‏ دانست.
اگر با کتاب البدایه و النهایه او آشنا باشید هر جا سخن از شیعیان می گوید با لعن و نفرین از ایشان یاد می کند. و اوج کینه خود را از ایشان آشکار می کند. به همین خاطر بعضی از شیعیان از وی تعبیر به ابن کثیف می کنند.[/]
[/]

يکي از تهمتهاي که بر مختار وارد شده و سرفصل اين تاپيک نيز از طرف جناب ايمان اين عنوان قرارگرفته و در بیشتر کتاب­های اهل سنت بر آن تأکید شده است، این که مختار مدعی بود که پیامبر است و فرستاده خداست و جبرئیل بر او نازل می­شود.[1] بواسطه این تهمت تبلیغات وسیعی علیه مختار انجام شد، حال آنکه او هرگز مدعی نبوت یا نزول وحی بر خود نبوده است. گویا این تهمت مغرضانه از سوی اشراف فراری کوفه و در راستای تخریب چهره مختار در انظار مسلمین، بر او زده شد و سپس دستگاه جبار اموی و همچنین دست اندرکاران زبیری برای مخدوش کردن شخصیت مختار روی آن تبلیغات وسیعی به راه انداختند و جاعلین حدیث و فقهای درباری نیز بر آن صحه گذاشتند.[2] چگونه ممکن است، کسی در کوفه در مرکز مهم اسلامی آن روز در میان مسلمانان متعصب و آگاه و در حضور راویان و ناقلان حدیث و شاگردان مخلص امیرالمؤمنین(ع) و شیعیان کوفه ادعای نبوت بکند و کسی متعرض او نشود؟ و چگونه عقل قبول می­کند که مختار با چنین ادعایی توانست مردم عراق را به دور خود جمع کند و آن قیام عظیم را رهبری نماید؟ قطعاً اگر مختار چنین ادعایی داشت، در همان ابتدا از سوی شیعیان و مسلمانان کوفه طرد می­گردید، در صورتی که می­بینیم شیعیان مخلص اهل بیت(ع) تا آخرین لحظه حیات مختار در کنار وی بودند و با جان و مال خود از مختار و هدف مقدسش دفاع کردند.[3] از آن گذشته روایات بسیاری که در مدح مختار از لسان اهل­بیت(ع) و ائمه دین در عظمت شخصیت مختار وارد شده است، خود دلیل دیگری بر بی­اساسی این اتهامات ناروا است؛ مگر ممکن است کسی ادعای نبوت بکند و از سوی امام معصوم(ع) مورد تفضّل و ترحم قرار گیرد و برایش طلب رحمت و استغفار شود قطعاً اگر چنین اتهامی به مختار می­چسبید مورد تأیید ائمه هدی(ع) و علمای بزرگ اسلام واقع نمی­شد.[4]
شاید سخنان مسجع و موزون که به مختار نسبت داده شده[5] علت بسیاری از این افتراءات و تهمت­ها شده باشد؛ اما این سخنان نیز بر فرض صحت انتساب به او نمی­تواند، ادعای نبوت مختار را ثابت کند.
1.احمد بن حنبل؛ مسند، بیروت، دارصادر، ج6، ص294 و بیهقی، ابوبکر؛ دلائل النبوه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1405، ج6، ص483 وابن قتیبه؛ المعارف، تحقیق ثروت عکاشه، قاهره، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چاپ دوم، 1992، ص401.
[2] - رضوی اردکانی، ابوفاضل؛ ماهیت قیام مختار بن ابی عبیده ثقفی، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، بیتا، ص111.
[3] - همان، صص111- 112 و معجم رجال الحدیث، پیشین، ص106.
[4] - معجم رجال الحدیث، پیشین، ص106.
[5] - بلاذری؛ انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر ، چاپ اول، 1996، ج6، ص381 و بغدادی، عبدالقاهر؛ الفرق بین الفرق و بیان الفرقة الناجیة منهم، بیروت، دارالآفاق الجدیده، چاپ دوم، 1977، ص34.



سعد بن عبد الله، قال: حدثني محمد بن خالد الطيالسي، عن عبد الرحمن بن أبي نجران، عن ابن سنان، قال، قال أبو عبد الله عليه السلام: انا أهل بيت صادقون، لا نخلو من كذاب يكذب علينا، فيسقط صدقنا بكذبه علينا عند الناس، كان رسول الله صلى الله عليه وآله أصدق البرية لهجة، وكان مسيلمة يكذب عليه. وكان أمير المؤمنين عليه السلام أصدق من برأ الله من بعد رسول الله صلى الله عليه وآله، وكان الذي يكذب عليه ويعمل في تكذيب صدقه بما يفتري عليه من الكذب عبد الله بن سبا لعنه الله، وكان أبو عبد الله الحسين بن علي عليه السلام قد ابتلي بالمختار ثم ذكر أبو عبد الله: الحارث الشامي وبنان، فقال، كانا يكذبان على علي ابن الحسين عليهما السلام. ثم ذكر المغيرة بن سعيد، وبزيعا، والسري، وأبا الخطاب، ومعمرا، وبشارا الاشعري، وحمزة الزبيدي، وصائد النهدي، فقال: لعنهم الله انا لا نخلو من كذاب يكذب علينا أو عاجز الرأي، كفانا الله مؤنة كل كذاب وأذاقهم الله حر الحديد.
اختيار معرفة الرجال - جزء 2صفحة 593


ممنون میشم دوستان درباره این روایت توضیحاتی ارائه بدند./

بسم رب المهدی :Gol:
سلام علیکم

گروه آقای قزوینی، مقاله ی مفصل و کاملی درباره ی مختار تهیه کرده اند که می توانید آن را از سایت ولیعصر بخوانید.
من آن مقاله را به صورت فشرده درآورده و ضمیمه کرده ام، تا بتوان به صورت آفلاین هم آن را خواند.

همچنین در سایت رجا نیوز هم مقاله ای درباره ی مختار موجود است:
مختار ثقفی كيست؟ + عکس

دوست عزیز جناب یار مهدی
درود و رحمت بی کران الله سبحانه و تعالی بر شما باد

بنده فقط نظر دوستان رو درباره روایتی که عرض کردم رو می خواستم./

علیه;83202 نوشت:
[=Comic Sans MS]ادم بعضی وقتا باید یه سری چیزا رو به خدا بسپاره :Gig:
[=Comic Sans MS]من نمیدونم چرا بعضی علما دیدن فیلم مختار رو حروم دونستن........
[=Comic Sans MS]میگن انتقام گرفتن تو دین اسلام اصلا کار خوبی نیست
[=Comic Sans MS]اونا مختار رو یه ادم خوب نمی دونن
[=Comic Sans MS]تازه خیلی مشکلات ومخالفت های زیادی برای پخش این فیلم بوده وهست.........:Gol:

ZiRz@MiN;170798 نوشت:
دوست عزیز جناب یار مهدی
درود و رحمت بی کران الله سبحانه و تعالی بر شما باد

بنده فقط نظر دوستان رو درباره روایتی که عرض کردم رو می خواستم./

[=Century Gothic]با سلام

*آیا علمای اهل سنت ,مختار را تائید کردند ؟

از آنجا که این فیلم تمام تحریف تاریخ بود علمای کرام این فیلم رو رد کردند.

ولی هنوز پاسخی به روایتی که ارائه کردم داده نشده

بسم رب المهدی :Gol:
سلام علیکم

ZiRz@MiN;170798 نوشت:
دوست عزیز جناب یار مهدی
درود و رحمت بی کران الله سبحانه و تعالی بر شما باد

بنده فقط نظر دوستان رو درباره روایتی که عرض کردم رو می خواستم./

دوست گرامی، اگر به مقاله ای که داده شد را به طور کامل می خواندید، ملاحظه می فرمودید که راجع به روایت مورد سوال شما نیز سخن گفته شده است.
البته بنده همان قسمت را در اینجا کپی می کنم تا زحمت شما کم شود.
نقل قول:
بررسي روايات مذمت مختار، ونقد آنها

دسته ششم: مبتلا شدن امام حسين (ع) به دروغگويي همانند مختار

در برخى از روايات آمده است كه امام صادق عليه السلام فرمود: هريكى از ائمه، به دروغگويى مبتلا مى‌شود و امام حسين عليه السلام به مختار دروغگو مبتلا شد.
كشى اين روايت را در رجالش نقل كرده است:
سعد بن عبد الله، قال: حدثني محمد بن خالد الطيالسي، عن عبد الرحمن بن أبي نجران، عن ابن سنان، قال، قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ صَادِقُونَ لَا نَخْلُو مِنْ كَذَّابٍ يَكْذِبُ عَلَيْنَا وَيُسْقِطُ صِدْقَنَا بِكَذِبِهِ عَلَيْنَا عِنْدَ النَّاسِ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله أَصْدَقَ الْبَرِيَّةِ لَهْجَةً وَكَانَ مُسَيْلِمَةُ يَكْذِبُ عَلَيْهِ وَكَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام أَصْدَقَ مَنْ بَرَأَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وَكَانَ الَّذِي يَكْذِبُ عَلَيْهِ وَيَعْمَلُ فِي تَكْذِيبِ صِدْقِهِ بِمَا يَفْتَرِي عَلَيْهِ مِنَ الْكَذِبِ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ سَبَإٍ لَعَنَهُ اللَّهُ وَكَانَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ عليه السلام قَدِ ابْتُلِيَ بِالْمُخْتَارِ ثُمَّ ذَكَرَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام الْحَارِثَ الشَّامِيَّ وَبُنَانَ فَقَالَ: كَانَا يَكْذِبَانِ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ.
از ابن سنان نقل شده كه امام صادق، عليه السّلام فرمود: ما خانواده (رسول خدا) راستگويانى هستيم كه كه دروغگويان بسيارى گاهى بر ما دروغ مى‏بندد و با نسبت دروغ، صدق و راستى ما را نزد مردم به دور مى‌افكند، خالى نيستيم (با هر يك از ما بسيار دروغگوئى بوده و هست، از آنان بپرهيزيد) رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) در سخن گفتن راستگوترين مردم بود و مسيلمة (كذّاب كه در زمان آن حضرت ادّعاء پيغمبرى نمود) بر او دروغ مى‏بست، و امير المؤمنين (عليه السّلام) پس از رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) راستگوترين كسانى بود كه خدا آفريده، و آن‌كه دروغ بر آن حضرت مى‏بست و با افترائات و دروغ هاى خود در تكذيب آن حضرت تلاش مى‌كرد، عبد اللَّه بن سبا بود كه خدا او را لعنت نموده و از رحمت خود دورش گرداند، و حضرت ابا عبد اللَّه حسين بن على (عليه السّلام) به مختار (ابن ابى عبيدة ثقفى كه امامت و پيشوائى محمّد بن علىّ بن ابى طالب مشهور به ابن الحنفيّه را باور داشتند) مبتلى و گرفتار بود، سپس امام صادق، عليه السّلام حارث شامىّ و بنان را يادآورى نموده و فرمود: حارث و بنان بر علىّ بن الحسين (عليهما السّلام) دروغ مى‌گفتند.
الطوسي، الشيخ الطائفة أبى جعفر،‌ محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي 460هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، ج2، ص593، رقم 549، تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم، تاريخ الطبع: 1404 ه‍

نقد اين روايت:

آقاى خويى در نقد اين روايت مى‌گويد: حتى يك روايت ضعيفى نقل نشده كه مختار حسين بن على عليه السلام را تكذيب كرده است:
ولكن هذه الرواية لعل فيها تحريفا، فإن المختار بن أبي عبيدة كان في الكوفة، والحسين بن علي عليهما السلام كان بالمدينة، ولم ينقل ولا بخبر ضعيف كذب من المختار بالنسبة إلى الحسين عليه السلام وغير بعيد أن المختار الذي كان يكذب على الحسين عليه السلام أن يكون رجلا آخر غير المختار بن أبي عبيدة.
اين روايت شايد تحريف شده باشد؛ زيرا مختار بن ابى عبيد در كوفه بود و حسين بن على عليهما السلام در مدينه و هيچگونه خبرى حتى روايت ضعيفى نقل نشده كه مختار به حسين بن على دروغ مى‌بست. بعيد نيست كه آن مختارى كه بر امام حسين دروغ بسته، مردى ديگرى غير از مختار بن ابى عبيد باشد.
الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج19، ص 106، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م

علامه مامقانى نيز مى‌گويد:
والمراد بالأبتلاء في الخبر غير واضح ولا اتصور له معني صحيحاً اذ لم يكن بين الشيعة خلاف في امامته ولم يكن يحتمل كونه اماماً‌.
منظور از «ابتلاء» در اين روايت روشن نيست و معناى صحيحى را نيز نمى‌توان برايش تصور كرد؛ زيرا در ميان شيعه هيچگونه اختلافى در امامت حسين بن على نيست و مختار اين گونه نبود كه احتمال بدهد حسين بن على امام است.
مامقاني،‌ عبدالله،‌ تنقيح المقال في علم الرجال،‌ ‌‌ج3،‌ ص206، ناشر:‌ المكتبة‌المرتضوية‌،‌ نجف اشرف 1350 هـ

نتيجه:
با توجه به اظهارات علماى رجال، روايات ذم مختار مورد اعتبار نيست و روايات مدح، بدون معارض باقى مى‌ماند.

اول اینکه رجال روایت همگی از ثقات هستند که ان شاء الله شب عرض میکنم

دوم اینکه درک کردن و ملاقات مقصود نیست همانگونه که در روایتی نیامده که پیامبر مسیلمه را ملاقات کرد ولی در روایات داریم که برای او نامه فرستاد و در روایت باز داریم که مختار برای حضرت نامه و هدیه فرستاد ولی حضرت فرمودند ما از دروغ گویان هدیه قبول نمی کنیم..

لذا این استدلال آقای خویی نادرست است./

اما در مورد سند روايت بايد عرض کنم که بدین ترتیب هست:


رجال السند :
1- محمد بن خالد الطياليسي
قال السيد الشبيري الزنجاني
(يبقى الكلام عن وثاقة محمد بن خالد الطيالسي ويشهد لذلك أمور:
الأول: رواية محمد بن علي بن محبوب – وهو من أعيان الطائفة – عن الطيالسي كتبه وهو دليل على اعتماده عليه.
الثاني: وقوع الطيالسي في طريق أجلاء الثقات إلى كتب جماعة:
منهم: سيف بن عميرة.
منهم: محمد بن معروف.
وقد روى كتابهما محمد بن جعفر الرزاز – وهو من أجلاء مشايخ الإمامية الثقات – عن محمد بن خالد الطيالسي عنهما، وهو دليل على اعتماد الرزّاز على الطيالسي.
منهم: رزيق بن الزبير.
روى عبدالله بن جعفر الحميري عن محمّد بن خالد الطيالسي عنه.
وأيضًا قد روى حميد بن زياد – الذي وثقه الشيخ والنجاشي مع كونه واقفيًّا – أصولاً كثيرة عن محمد بن خالد الطيالسي.
الثالث: رواية جماعة من أجلاء الثقات عنه، فقد روى عن الطيالسي – مضافًا إلى من تقدم ذكره – سعد بن عبدالله وسلمة بن الخطاب – الذي هو ثقة على الأظهر – وابنه عبدالله بن محمد بن خالد الطيالسي وعلي بن إبراهيم وعلي بن سليمان الزراري ومحمد بن الحسن الصفار ومحمد بن الحسين – المتحد مع محمد بن الحسين بن أبي الخطّاب - ومعاوية بن حكيم.
فهذه الأمور من أقوى الأمارات على وثاقة محمد بن خالد الطيالسي ولم يرد فيه جرح حتى من ابن الغضائري الذي نقل عنه جرحه لكثير من الثقات خطأ، فلا ينبغي التأمل في وثاقة محمد بن خالد الطيالسي.)



2- عبد الرحمن بن أبي نجران
واسمه عمرو بن مسلم التميمي ، مولى ، كوفي ، أبو الفضل ، روى عن الرضا عليه السلام ، وروى أبوه أبو نجران عن الصادق عليه السلام ، وكان عبدالرحمن ثقة ثقة ، معتمداً على ما يرويه
نقد الرجال - الجزء الثالث - ص 41

3- ابن سنان
هو عبدالله بن سنان الثقة.

قال الخوئي : ثمّ إنّ ابن سنان وإن كان له روايات عن الصادق عليه السلام، إلاّ أنّ المراد به عبد اللّه بن سنان الذي يروي عنه ابن مسكان، وابن أبي نجران، وغيرهما، ولم يوجد رواية لمحمد بن سنان عن أبي عبد اللّه عليه السلام غير مارواه الشيخ باسناده، عن الحسن بن محبوب، عن محمد بن سنان، وبكير، عن أبي عبد اللّه عليه السلام. التهذيب: الجزء 10، باب القضايا في الديّات والقصاص، الحديث 651.
وهذه الرواية فيها تحريف لا محالة، قد نشأ من سهو القلم، أو من غلط النسّاخ، فإنّ الشيخ رواها باسناده، عن الحسن بن محبوب، عن عبد اللّه بن سنان، وابن بكير، عن أبي عبد اللّه عليه السلام، الباب المزبور من التهذيب، الحديث 659.
وكذلك رواها محمد بن يعقوب. الكافي: الجزء 7، باب أنّ من قتل مؤمناً على دينه فليست له توبة (3)، الحديث 2.
معجم رجال الحديث - جزء 19 - ترجمة محمد بن سنان بن طريف.



السند صحيح


ــــــــــــــــــــــــــ
به این روایت هم نگاهی بندازین بد نیست:


عن أبي جعفر عليه السلام قال: كتب المختار بن أبي عبيد إلى علي بن الحسين عليهما السلام وبعث إليه بهدايا من العراق، فلما وقفوا على باب علي بن الحسين دخل الاذن يستاذن لهم، فخرج إليهم رسوله فقال أميطوا عن بابي فاني لااقبل هدايا الكذابين ولا أقرأ كتبهم
معرفة الرجال - ج1- 341


سلام بر همه گی
در این آدرس هم درباره مختار و کذاب بودن او پیشتر سخن رفته است.
http://www.askdin.com/showthread.php?t=13734

دوست عزیز جناب کاره من در لینکی که داده بودین ردی بر این روایت صحیحی که عرض کردم ندیدم.

با تشکر از لطف شما

ZiRz@MiN;171880 نوشت:
دوست عزیز جناب کاوه من در لینکی که داده بودین ردی بر این روایت صحیحی که عرض کردم ندیدم.

با تشکر از لطف شما


دوست عزیز
آنچه نقل شد تنها رد یک روایت نبود بلکه رد تمام ادعای کذاب بودن مختار بود
که آشکار گشت که وی از جانب دشمنانش به کذاب موصوف شده است. اما روایت شمای بزرگوار نیز علی رغم زعم گرامیتان با دیگر روایات همین کتاب درباره مختار و نیز کتب دیگر شیعی در باب مختار همخوانی ندارد. البته بهتر است که دوستان گروه حدیث درباره سند روایت اظهار نظر نمایند.
:Sham:سربلندتر از همیشه باشید

نقل قول:
عن أبي جعفر عليه السلام قال: كتب المختار بن أبي عبيد إلى علي بن الحسين عليهما السلام وبعث إليه بهدايا من العراق، فلما وقفوا على باب علي بن الحسين دخل الاذن يستاذن لهم، فخرج إليهم رسوله فقال أميطوا عن بابي فاني لااقبل هدايا الكذابين ولا أقرأ كتبهم
معرفة الرجال - ج1- 341

دوست عزیز در این روایت و روایت سابق بحث وصف نیست بلکه نقل قولی هست که صورت گرفته

بسم رب المهدی :Gol:
سلام علیکم

مقدمه
اگر علما و فقها در مورد یک نفر از روات حدیث یا اصحاب ائمه (علیهم السلام) دارای قول واحد باشند که سخنی نمی ماند. اما وقتی درباره ی شخصی روایات متفاوت و بلکه متضاد و متناقض وجود داشته باشد، بحث اجتهادی می شود. در اینجا هر کدام از علما بنا بر روشی که در جرح و تعدیل دارند، یکی از دو قول را پذیرفته و به تاویل قول دیگر می پردازند.
مختار هم از آن کسانی است که اقوال و اعمال متفاوتی از سوی معصومین (علیهم السلام) درباره اش وجود دارد؛ پس کار به اجتهاد موکول می شود.
اما این که چه کسی می تواند اجتهاد کند؟ معلوم است کسی که حقّ اجتهاد داشته باشد. یعنی فرد درس خوانده ای که به سطحی رسیده که می تواند از روایات حکم استخراج نماید.
اما آن کسی که به چنین درجه ای نرسیده باید چه کند؟ معلوم است او باید تقلید کند. یعنی ببیند نظر مرجع تقلیدش که او را اعلم تشخیص داده چیست.
یکی از بزرگ ترین آفات در جامعه ی ما، اظهار نظر های غیر عالمانه و ناآگاهانه است. یعنی فرد با این که تخصصی در موضوع ندارد، در آن موضوع اجتهاد می کند. بلی ممکن است انسان به ذکر دلایل و سخنان آگاهان بپردازد، اما خودش نمی تواند و نباید اظهار نظر کند، مگر آن که متخصص امر باشد (که مجتهد شدن تخصص موضوع بحث ماست).

جناب زیر زمین، دوست عزیز!
من نمی دانم که شما آیا به مرتبه ی اجتهاد رسیده اید یا نه که در حال اظهار نظر در خصوص مختار آن هم با استفاده از روایات هستید؛ اما بنده به چنین درجه ای نرسیده ام و در این باره تقلید می کنم. تقلیدم هم باید از مرجع تقلیدم باشد. لذا اگر مرجع بنده روایات مادحه ی مختار را بر روایات ذامّه ترجیح داد و او را تعدیل نموده و بهشتی اش دانست، من نیز باید تابع شوم؛ و اگر امر بر عکس بود، همچنان.
بنابر این آنچه در موضوع مختار می نویسم، نظرات افراد عالم و آگاه در این زمینه است. درست به همین دلیل است که مطالب سایت ولیعصر که زیر نظر مجتهدی همچون آقای حسینی قزوینی نوشته می شود را آوردم.

راجع به سند روایت پیش گفته، ظاهراً حق با شماست، چون آقای خوئی هم آن را تصحیح نموده است:نعم تقدم في ترجمة محمد بن أبي زينب رواية صحيحة، و فيها كان أبو عبد الله الحسين بن علي ع قد ابتلي بالمختار، و قد ذكر في تلك الرواية رسول الله ص و الأئمة الأطهار ع، و أن كلا منهم كان مبتلى بكذاب يكذب عليه.
و لكن هذه الرواية لعل فيها تحريفا، فإن المختار بن أبي عبيدة كان في الكوفة، و الحسين بن علي ع كان بالمدينة، و لم ينقل و لا بخبر ضعيف كذب من المختار بالنسبة إلى الحسين ع، و غير بعيد أن المختار الذي كان يكذب على الحسين ع أن يكون رجلا آخر غير المختار بن أبي عبيدة.
معجم رجال الحديث، السيد الخوئي، ج 19 ص 105
اما اشکال شما بر سخن آقای خوئی. فرموده اید:

نقل قول:
درک کردن و ملاقات مقصود نیست همانگونه که در روایتی نیامده که پیامبر مسیلمه را ملاقات کرد ولی در روایات داریم که برای او نامه فرستاد و در روایت باز داریم که مختار برای حضرت نامه و هدیه فرستاد ولی حضرت فرمودند ما از دروغ گویان هدیه قبول نمی کنیم..
اولاً بله اگر آقای خوئی صرفاً به همشهری نبودن حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) و مختار اشاره می کردند حق با شما بود. اما ایشان علاوه بر آن به عدم وجود خبری ولو ضعیف مبنی بر دروغ بستن مختار به حضرت ابی عبدالله (علیه السلام) نیز تصریح کرده اند.
تازه چنان که از برخی نقل ها بر می آید، مختار در جنگ صفین حضور داشته و حتماً حضرت را درک کرده است. لذا آنچه آقای خوئی گفته اند، ناظر بر درک کردن یکدیگر نبوده است.

ثانیاً در آن روایت از دروغ بستن مختار به امام حسین (علیه السلام) سخن گفته شده، در حالی که در روایت دوم از دروغ بستن به امام سجاد (علیه السلام). و این تعارض ها خود یکی دیگر از قرائن نادرستی این نسبت هاست.
البته از آنجائی که شما پس از ذکر روایت اول، بدون هیچ قرینه ای از کلمه ی "حضرت" و ردّ هدایا استفاده کرده اید، نشان می دهد که شما این دو روایت را مربوط به دروغ بستن بر یک امام معصوم دانسته اید؛ که قطعاً غلط است.

البته بعید نیست که برخی روایات نقل شده از "عبد الله بن سنان" از سر تقیه صادر شده باشد. چنان که او راوی دو حدیث درباره ی مطلاق بودن امام حسن مجتبی (علیه السلام) نیز هست.
علت تقیه او هم آن است که وی خازن خلفای عباسی بوده است:عبد الله بن سنان مولى قريش و كان على خزائن المنصور و المهدي.
رجال البرقي، ص 22

كان عبد الله بن سنان مولى قريش على خزائن المنصور و المهدي.
رجال الكشي، ص 411

عبد الله بن سنان بن طريف مولى بني هاشم يقال مولى بني أبي طالب و يقال مولى بني العباس. كان خازنا للمنصور و المهدي و الهادي و الرشيد.
رجال النجاشي، ص 214

عبد الله بن سنان مولى قريش و كان على الخزائن من جهة المنصور و المهدي بعده.
رجال الطوسي، ص 264

**********

اما راجع به روایت دومی که فرمودید آن را نگاه کنیم هم باید عرض کنم، در مقاله ی سایت ولیعصر به آن پرداخته شده است.
نقل قول:
بررسي روايات مذمت مختار، ونقد آنها

دسته نخست؛ رد هديه مختار از جانب امام سجاد (ع)

روايت اول:
نخستين روايت در اين دسته اين است كه امام سجاد عليه السلام، هديه مختار را رد كرد و او را دروغگو خواند. اين روايت را كشى و ديگران نقل كرده اند:

جَبْرَئِيلُ بْنُ أَحْمَدَ عَنِ الْعُبَيْدِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ: كَتَبَ الْمُخْتَارُ بْنُ أَبِي عُبَيْدٍ إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَبَعَثَ إِلَيْهِ بِهَدَايَا مِنَ الْعِرَاقِ فَلَمَّا وَقَفُوا عَلَى بَابِ عَلِيٍّ دَخَلَ الْآذِنُ يَسْتَأْذِنُ لَهُمْ فَخَرَجَ إِلَيْهِمْ رَسُولُهُ فَقَالَ: أَمِيطُوا (تباعدوا) عَنْ بَابِي فَإِنِّي لَا أَقْبَلُ هَدَايَا الْكَذَّابِينَ وَلَا أَقْرَأُ كُتُبَهُمْ.
فَمَحَوُا الْعِنْوَانَ وَكَتَبُوا لِلْمَهْدِيِّ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عليه السلام: وَاللَّهِ لَقَدْ كَتَبَ إِلَيْهِ بِكِتَابٍ مَا أَعْطَاهُ فِيهِ شَيْئاً إِنَّمَا كَتَبَ إِلَيْهِ يَا ابْنَ خَيْرِ مَنْ طَشَى وَمَشَى فَقَالَ أَبُو بَصِير:ٍ فَقُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام: أَمَّا الْمَشْيُ فَأَنَا أَعْرِفُهُ فَأَيُّ شَيْ ءٍ الطَّشْيُ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ: الْحَيَاةُ.

امام باقر عليه السلام فرمودند: مختار نامه اى براى على بن الحسين نوشت و از عراق هدايائى تقديم نمود. هنگامى كه فرستادگان مختار بر در خانه حضرت زين العابدين آمدند و شخصى رفت تا براى آنان اجازه ورود بگيرد شخصى از طرف حضرت سجاد خارج شد و به آنان گفت: امام سجاد مى فرمايد: از در خانه من دور شويد، زيرا من هديه هاى دروغ گويان را نمى پذيرم و نامه هاى آنان را نمى خوانم. آنان نام حضرت سجاد را محو كردند و در عوض نام محمّد بن حنفيه را نوشتند. امام محمّد باقر عليه السلام مى فرمايد: مختار در آن نامه چيزى براى امام سجاد ننوشته بود غير از اينكه نوشته بود: «يَا ابْنَ خَيْرِ مَنْ طَشَى وَمَشَى». ابو بصير مى گويد: به حضرت باقر گفتم: من معناى كلمه مشى را مى دانم. معناى كلمه طشى چيست؟ فرمود: حيات و زندگى كردن.
الطوسي، الشيخ الطائفة أبى جعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي 460هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، ج1، ص341، تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم، تاريخ الطبع: 1404 ه‍

نقد اين روايت:

صاحب معالم در كتاب تحرير طاووسى در باره اين روايت مى گويد:

حديث آخر يتعلق بأن علي بن الحسين رد هدية المختار، وقال: لا أقبل هدية الكذابين. الطريق: جبريل بن أحمد: حدثني العنبري قال: حدثني محمد بن عمرو عن يونس بن يعقوب، عن أبي جعفر عليه السلام. وكذا أقول: ان هذا الطريق يحتاج إلى تصحيح السند، وكأني أرى أن العنبري ربما كان العبيدي وهو محمد بن عيسى وضعفه ظاهر.
روايت ديگرى است كه على بن الحسين هديه مختار را رد كرد و فرمود: من هديه دروغگويان را نمى پذيرم. طريق اين روايت، به تصحيح سند احتياج دارد من عقيده دارم كه عنبرى، همان عبيدى (محمد بن عيسي) است و ضعف او ظاهر است.
الشيخ حسن بن زين الدين صاحب المعالم(متوفاي1011هـ)، التحرير الطاووسي، ص560، تحقيق: فاضل الجواهري، ناشر: مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي، إشراف: السيد محمود المرعشي / التحرير الطاووسي المستخرج من كتاب حل الإشكال للسيد أحمد بن موسى آل طاووس (وفاة 673)، مطبعة سيد الشهداء (ع) – قم1411

روايت دوم:
كشى روايت ديگرى نيز آورده است كه امام سجاد عليه السلام بعد از اين كه كلام مختار را شنيد ديگر هديه او را قبول نكرد:

محمد بن مسعود، قال حدثني ابن أبي على الخزاعي، قال خالد بن يزيد العمري، عن الحسين بن زيد، عن عمر بن علي أَنَّ الْمُخْتَارَ أَرْسَلَ إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِعِشْرِينَ أَلْفَ دِينَارٍ فَقَبِلَهَا وَبَنَى بِهَا دَارَ عَقِيلِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَدَارَهُمُ الَّتِي هُدِمَتْ قَالَ: ثُمَّ إِنَّهُ بَعَثَ إِلَيْهِ بِأَرْبَعِينَ أَلْفَ دِينَارٍ بَعْدَ مَا أَظْهَرَ الْكَلَامَ الَّذِي أَظْهَرَهُ فَرَدَّهَا وَلَمْ يَقْبَلْهَا.
عمر بن على مى گويد: مختار مبلغ بيست هزار دينار براى امام زين العابدين فرستاد. آن بزرگوار آن پولها را قبول كرد و خانه عقيل بن ابى طالب را كه خراب شده بود ساخت. بعداً كه مختار آن كلام خود را ظاهر كرد نيز مبلغ چهل هزار دينار براى امام سجاد فرستاد. ولى حضرت سجاد آن مبلغ را نپذيرفت.
الطوسي، الشيخ الطائفة أبى جعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي 460هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، ج1، ص342، رقم 204، تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم، تاريخ الطبع: 1404 ه‍

نقد اين روايت:

صاحب معالم در باره اين روايت مى گويد:

وروى حديثا معنى متنه: ان علي بن الحسين عليه السلام رد عليه هديته بعد الكلام الذي أظهره. وهذا لا يلزم منه قدح، بل لعل علي بن الحسين عليه السلام خاف الشهرة، مع أن الطريق يحتاج إلى تصحيح سنده.
روايتى نقل شده كه معناى متنش است كه على بن الحسين عليه السلام بعد از اين كه كلام مختار را شنيد هديه او را رد كرد. از اين رد هديه، قدح مختار لازم نمى آيد؛ بلكه شايد على بن الحسين عليه السلام از مشهور شدن ترسيده است. علاوه بر اين، روايت محتاج به تصحيح سند مى باشد.
الشيخ حسن بن زين الدين صاحب المعالم(متوفاي1011هـ)، التحرير الطاووسي، ص560، تحقيق: فاضل الجواهري، ناشر: مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي، إشراف: السيد محمود المرعشي / التحرير الطاووسي المستخرج من كتاب حل الإشكال للسيد أحمد بن موسى آل طاووس (وفاة 673)، مطبعة سيد الشهداء (ع) – قم،1411،
ضعف اين دو روايت نظر آقاي خوئي:

مرحوم آقاى خوئى بعد از نقل اين سه روايت مى گويد:

وهذه الروايات ضعيفة الاسناد جدا، على أن الثانية منهما فيها تهافت. وتناقض. ولو صحت فهي لا تزيد على الروايات الذامة الواردة في حق زرارة. ومحمد بن مسلم، وبريد وأضرابهم.
اين روايات جدا از نظر سند ضعيف اند. علاوه بر اين كه در روايت دوم (روايتى كه مى گويد ابتدا مختار هديه را براى امام فرستاد بعد از اينكه ايشان رد كرد او را به محمد حنفيه فرستاد) تهافت و تناقض وجود دارد بر فرض كه صحيح هم باشد، اين روايات همانند رواياتى است كه در ذم زراره و محمد بن مسلم و بريد... وارد شده است.
الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج19، ص105، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م

جواب علامه مامقاني از اين روايات:

فالجواب عنه وضوح، ان رده عليه السلام لهديته لم يكن بلحاظ المختار بل للخوف من عبد الملك من حيث ان المختار لم تشمل سلطنته المدينة المشرفة وكان المستولي عليها يومئذ عبد الملك فاتقي الامام عليه السلام منه في تركه المال.
ويشهد بما قلناه ان الخبر يناقض بعضه بعضاً، ضرورة انه ان كان المال حراماً فلا يعود حلالاً بقول عبد الملك خذها طيبة هينئة... فلا وجه لذلك الا الخوف والتقية من حيث انه عليه السلام كان يدري بإذن الله تعالي ان عبد الملك يقتل المختار ويقوي سلطانه وانه ان تصرف في المال عد ممضيا لأفعال المختار محبا له وانتقم منه عبد الملك عند قوة سلطانه بقتل المختار فلذا لم يمس المال لاجل ان يظهر لعبد الملك ان اخذه لم يكن قبول رضا بل خوفا من المختار حتي ينجو بذلك من شر عدو الله عبد الملك فيما يأتي ولذا قبل من المختار قبل ذلك مخفياً و عمر بها الدور وزوج به نفرا من بني هاشم حتي ان الباقر عليه السلام حلف فيما مر من خبر عبد الله بن شريك بأخبار ابيه السجاد عليه السلام بأن مهر امه مما بعث به المختار وبالجملة فرده اخيرا هدية المختار وعدم قرائته كتابه كان تقية لكونه بيد رسول خاص وظهور امره.

جواب روايت روشن است. اين كه امام سجاد عليه السلام هديه مختار را رد كرده به خاطر اين نيست كه مختار را قبول نداشته؛ بلكه به خاطر ترس از عبد الملك بوده است؛ زيرا مختار تا آنروز بر مدينه تسلط نيافته بود بلكه در اختيار عبد الملك بوده است به اين جهت امام عليه السلام با رد كردن اين مال، خودش را از شر عبد الملك نگه داشته است. شاهد بر اين گفتار ما اين است كه روايت مناقض هم اند؛ زيرا بديهى است كه اگر مال فرستاده شده حرام بود دوباره به صورت حلال بر نمى گشت كه به عبد الملك فرمود: اين مال را در حال پاك و گوارا است بگير....
پس دليل براى رد هديه، جز خوف و تقيه نيست؛ زيرا امام عليه السلام به اذن خدا مى دانست كه عبد الملك مختار را مى كشد و سلطنتش قوى مى شود و اگر در اين اموال تصرف كند، گويا كارهاى مختار را امضا كرده و او را دوست مى دارد پس از آن، عبد الملك از امام انتقام مى گرفت. به اين جهت به مال دست نزد تا اين كه به عبد الملك بنماياند كه اگر اين مال را گرفته به خاطر ترس از مختار بوده تا به اين صورت خودش را از شر دشمن خدا عبد الملك در آينده نجات بدهد. لذا پيش از اين، به صورت مخفيانه از مختار هديه را قبول كرد و توسط آن خانه ها را تعمير نمود و تعدادى از بنى هاشم را تزويج كرد حتى امام باقر عليه السلام در روايت عبد الله بن شريك سوگند ياد كرده كه پدرش امام سجاد خبر داده به اين كه مهر مادرش از همان هداياى مختار است.
در نهايت، اگر امام سجاد اخيراً هديه مختار را رد كرده و نامه اش را نخوانده به خاطر تقيه بوده است؛ زيرا نامه مختار به دست شخص معين فرستاده شده و در آن قيامش آشكار سخن گفته است.

مامقاني، عبدالله، تنقيح المقال في علم الرجال، ج3، ص205، ناشر: المكتبة المرتضوية ، نجف اشرف 1350 هـ

بسم رب المهدی :Gol:
سلام علیکم

درباره ی کلمه ی "کذاب" که از امام سجاد (علیه السلام) در روایت ردّ هدایای مختار صادر شده است، می توان توجیهاتی یافت.

1- توریه

حضرت مختار را کذاب ننامیده است، بلکه فرموده:
این ها را از در خانه ی من ببرید، همانا من هدیه ی دروغگویان را قبول نکرده و نامه هایشان را نمی خوانم.
أميطوا عن بابي فإني لا أقبل هدايا الكذابين و لا أقرأ كتبهم.

ظاهر سخن آن است که منظور حضرت کذاب بودن مختار است، اما می توان وجه دیگری برای این سخن مطرح کرد. حضرت فرموده اند: این ها را ببرید، و هدایا را قبول نکرده اند. و سپس فرموده اند: من هدیه ی کذابین را قبول نمی کنم.
از این دو عبارت نمی توان نتیجه گرفت که علّت عدم قبول هدایای مختار، کذاب بودن وی است.
در واقع حضرت دو مطلب را بیان کرده اند که می تواند ربطی به هم نداشته باشد:
یکی رد کردن هدایای مختار که مربوط به واقع است. ( و درباره ی تعلیل آن باید به سخنان علمائی نظیر مرحوم مامقانی مراجعه کرد ).
دیگری ردّ هدایای کذابین که مربوط به حقیقت است.

2- سخن از زبان دیگران

ممکن است حضرت این لقب را به بیان دشمنان مطرح کرده باشند.
در این موضوع می توان مثال هائی هم زد. از جمله نقل شده که امام صادق و امام رضا (علیهما السلام) خلفای زمان خود یعنی منصور و مامون (علیهما اللعنه) را با لقب "امیر المومنین" صدا می زده اند. در حالی که بنا به اعتقادات شیعی که از فرمایش های همین ائمه ی هدی گرفته شده است، هیچ کس جز شخص علی بن ابی طالب (علیهما السلام) شایسته ی ملقب شدن به این لقب نیست، حتی سایر امامان.
معلوم است که در این موارد حضرات معصومین از سر تقیه خلفای غاصب را به این لقب می خوانده اند.

همچنین نمونه ای هم در قرآن مجید وجود دارد. آنجا که در سوره ی فتح خداوند متعال می فرماید:

« لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقيماً » (الفتح : 2)
تا خداوند از گناه گذشته و آينده تو درگذرد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهى راست هدايت كند.

در تفسیر نمونه ذیل این آیه آمده است:
با توجه به تفسيرى كه در باره اصل معنى آيه، و مخصوصا رابطه اين آمرزش، با مساله فتح حديبيه بيان كرديم روشن مى شود كه مراد [از ذنب] تمام نسبتهاى ناروا و گناهانى است كه به زعم خود در" گذشته" و" آينده" به پيغمبر اكرم نسبت مى دادند، و اگر اين پيروزى بزرگ نصيب نشده بود تمام اين گناهان را قطعى مى پنداشتند، ولى با حصول اين پيروزى هم نسبتهاى نارواى گذشته برچيده شد، و هم آنچه ممكن بود در آينده نسبت دهند.
شاهد ديگر اين تفسير حديثى است كه از امام على ابن موسى الرضا ع آمده است كه مامون هنگامى كه از اين آيه سؤال كرد امام در پاسخ فرمود:
" هيچ كس نزد مشركان مكه گناهش سنگينتر از رسول اللَّه ص نبود، زيرا آنها 330 بت مى پرستيدند، هنگامى كه پيامبر ص آنها را به توحيد دعوت كرد بسيار بر آنها گران آمد و گفتند: آيا او همه خدايان ما را تبديل به يك خدا كرده؟ چيز عجيبى است ... ما هرگز چنين چيزى را از پدران خود نشنيده ايم اين فقط يك دروغ بزرگ است.
اما هنگامى كه خداوند مكه را براى پيامبرش (بعد از صلح حديبيه) گشود خداوند فرمود اى محمد ص ما فتح مبينى را براى تو فراهم كرديم تا گناهان گذشته و آينده اى كه نزد مشركان عرب بخاطر دعوت به توحيد داشته و دارى ببخشد، زيرا بعضى از مشركان مكه تا آن روز ايمان آورده و بعضيها از مكه بيرون رفتند و ايمان نياوردند، ولى قادر بر انكار توحيد نبودند، و لذا گناه پيامبر در نظر آنها نيز بخاطر پيروزى بخشوده شد. هنگامى كه مامون اين سخن را شنيد عرض كرد بارك اللَّه اى ابو الحسن (نور الثقلين جلد 5 صفحه 56).
تفسير نمونه، ناصر مکارم شیرازی، ج 22 ص 23 و 24
به هر حال این ها توجیهاتی هستند برای ردّ کذاب بودن مختار، و تنها زمانی مورد پذیرش واقع می شوند که صحّت عقیده و عمل مختار ثابت شده باشد.

والسلام

موضوع قفل شده است