نفی اتحاد خدا با غیر

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نفی اتحاد خدا با غیر

نفی اتحاد خدا باغیر

اگر خدا با غیر خود متحد شود چند صورت دراد:

1- پس از اتحاد هر دو موجودند . باطل است و اتحاد نیست چون اتحاد یعنی دوشیی یکی شوند.

2- پس از اتحاد هر دو معدوم شوند باز هم محال است .چون اولا اتحادی نیست و ثانیا عدم بر خدا که واجب الوجود است راه پیدا میکند.

3-پس از اتحاد یکی موجود و دیگری معدوم شودکه باز هم اتحادی نیست چون شیی موجود با معدوم متحد نمیشود. علاوه بر اینکه لازمه اش این است که خدا عدم بردارباشد و این نیز محال است زیرا مستلزم امکان که از صفات ممکنات است می باشد.

پس قول اتحاد خدا با غیر در هر صورت محال است.

ر.ک. کشف المراد ، علامهحلی،بخش صفات سلبیه.

..سلام.

جناب زمزم عزیز ..

در جایی که تغایر نباشد اصلا اتحاد بی معنی است حتی به اعتبار..

به عبارتی اینکه دو چیز یکی شوند و هر دو بعد از اتحاد از بین بروند و معدوم گردند فرق می کند که همه کمالات از حیث مصداق یکی باشند اینجا بحث مابه الاشتراک یعنی همان وجود می باشد ؛...

اینکه همه کمالات از حیث صرافت با یک وجود بسیط موجود باشند ؛یعنی همین علم اجمالی که اصلا کمالی معدوم نشده است بلکه همه کمالات هستند منتها با یک وجود بسیط ؛چون در بساطت تکثر معنا ندارد ....

علومی را که حضرت عالی می دانید به صورت بساطت و اجمال در نفس شما هست و نمی توانید در ان مرتبه انها را از هم جدا نمایید ؛ولی وقتی شرورع به پاسخ دادن می کنید ؛به نظر به ان کمالات بسیط پاسخ ها را می دهید وگرنه اگر همه یکی شده باشند دیگر کمالی نیست تا بشود ؛انرا تفصیل نیز داد...

پس وقتی گفته می شود اتحاد باز عینی باقی است منتها همه اینها به الاشتراک ؛موجودند یعنی با یک وجود بسیط...که قابل اشاره هم نیستند وگرنه شما به صفات حضرت حق اشاره می کنید ولی کمالات ذاتی اصلا قابل اشاره نیست همانطور که نمی توانید کمالات نفسانی خود در علوم را مشار الیه قرار دهید...

توجه دارید

erfan_alavi;79927 نوشت:
اینکه همه کمالات از حیث صرافت با یک وجود بسیط موجود باشند ؛یعنی همین علم اجمالی که اصلا کمالی معدوم نشده است بلکه همه کمالات هستند منتها با یک وجود بسیط ؛چون در بساطت تکثر معنا ندارد

بحث بر سر اتحاد وجودی دو شیی است . ثانیا اینکه بالاترین کمال چیست؟ همانا وجود بالاترین کمال است و سایر کمالات از وجود نشأت میگیرد.

..یا ستار..

سلام بر زمزم عزیز..

البته این نوع اتحادی که فرمودید همان است که مد نظر بوعلی بوده و برای همین اتحاد عاقل ومعقول را در خارج از ذات ممتنع دانسته است...

اصلا اتحاد یعنی حمل ؛به عبارتی وقتی در قضیه ای موضوع و محمولی داریم ؛باید این دو از جهاتی با هم اختلاف و تمایز داشته باشند واز جهتی اشتراک به عبارتی اگر موضوع ومحمول تمایز و اختلافی نداشته باشند که دیگر اتحاد و حمل معنا ندارد ؛والبته یکی دیگر از ویژگیهای حمل که همان اتحاد است این است که اگر دوگانگي طرفين اتحاد به جاي خود باقي نماند، سخن از اتحاد نامعقول است. اتحاد مستلزم جهت اتفاق و جهت اختلاف است؛ اما به صورتي كه رتبه اين دو جهت متفاوت باشد.

مثلا در حمل معلول بر علت و یا همان حمل رقیقه و حقیقه که اشتراک در وجود و اختلاف در نقص و کمال است ؛همین مصداق شماست که وجود را اشتراکی خوانده اید...

به عبارتی معلول وعلت که یکی نیستند ؛بلکه هم اختلاف رتبه ای دارند(نقص و کمال ویا شدت وضعف وجودی) و هم اشتراک وجودی نتیجتا حکم حمل واتحاد برای اینها محقق است...

خلاصه و ساده عرض کنم ؛معلول چیزی است که از علت جدا نیست یعنی مستقل نیست و عین ربط است و یا شانی از علت است و در موضوع خود که همان علت است با همه حقیقت خود موجود است این همان اتحاد خودمانی است....یعنی محمول از لحاظ کمال چیزی خارج از علت نیست و با تمام ذات قائم به ان است..

به عبارتی اتحاد همان یگانگی است و لی یگانگی ای که همراه با طرفین حمل باشد یعنی ؛باز عین محمول و موضوع موجود است منتها ؛به صورت اشتراک ؛یعنی هم محمول در موضوع حاضر است و هم موضوع در محمول واین یعنی همان بساطت و یگانه شدن می باشد...

مثلا وقتی شما برای اولین بار یک مداد یا یک صندلی و همینطور مناظر مختلف را می بینید ؛تا حواس بیناییتان با انها معیت دارد و همراه است ؛همه به صورت جزئی و تفصیلی برای نفستان حاضر می گردد؛ولی به مجرد اینکه سرتان را برگردانید دیگر ان منظره از چشم شما کنار رفته است ؛حتی شاید به تصویر ان نیز دیگر توجه نکنید ؛ولی ایا این تصاویر از بین رفته اند خیر؛بلکه همه این صورتهای تفصیلی در مرتبه ای بالاتر در نفس شما موجودند ؛ولی چیزی که هست به صورت بساطت با نفس شما یگانه شده اند؛چون ذات نفس انسان نیز بسیط است چون قابل تجزیه وتقسیم نیست ؛نتیجتا شما بعد از علوم مختلف همه انها را دارا هستید؛منتها در رتبه ای که همه انها با هم با یک وجود بسیط معیت دارند ؛یعنی خاصیت ان مرتبه از نفس همین است که این مرتبه را ریشه همه معلومات شما رقم می زند ؛و هر وقت بخواهید علم خود را در مورد چیزی بروز و یا شرح دهید از ان ریشه و کمالی که با واسطه علم جزئی پیشین واجد ان گشتید استفاده می کنید ....

این یعنی اینکه کمالات رتبه بندی شده اند یعنی تشکیک می پذیرند چون کمال چیزی جز وجود نیست نتیجتا مشکک می گردد ؛منتها یک وقت این کمال جزئی و تفصیلی است و در ان مرتبه فعل قرار دارد ویک بار این کمال به حدی می رسد که صرافت همه جانبه و همه حیثی را می پذیرد ؛...

به عبارتی مرتبه کمال در علم اجمالی صرافت از هر حیث را می پذیرد ؛یعنی قابل اشاره هم نیست ؛ولی کمال در مقام تفصیلی و یا مقام فعل قابل اشاره هست حتی به اشاره عقلی و لی در مقام اجمال حتی اشاره عقلی نیز ممکن نیست این همان است که گفته می شود مقام ذات قابل اشاره نیست ؛چون ریشه ها در ان مرتبه به صورتی هستند که قابل اشاره نیستند..یعنی همه هستند منتها به صورت بساطت و بدون تمتیز بر خلاف علم تفصیلی که چیزی جز تمایز نیست...

پس ذات نفس شما با علوم بالذاتی که کاشف از انها می گردید و به صورت صور علمی در ذهن شما هویدا می گردد ؛هم اختلاف دارند و هم اشتراک دارند و اصل اتحاد همین اشتراک و اختلاف است وگرنه دیگر اتحاد معنا ندارد...........

در مورد اتحاد خدا با دیگر موجودات نیز همین مطلب است ؛یعنی اختلاف در شدت ونقص است و اشتراک در وجود و کمال ؛منتها چون هر کمالی را که خدا داده است معطی ان نیز هست نتیجتا همه کمالات اشیا در همان رتیه ذات یا اجمال ریشه دارند و نهایت کمال انها در انجاست و حضرت حق افعالش را از همان ریشه ها تفصیل می دهد.....

پس علم اجمالی علمی برتر است از علم تفصیلی چون مبدا علم تفصیلی همان علم اجمالی حق است؛البته این را با علم انسان اشتیاه نگیرید ؛چون در حق علم مقدم بر معلول می باشد ولی در انسان چون علومش انفعالی و از خارج است ؛معلوم مقدم بر علم است پس علم اجمالی او متاخر از علم تفصیلی است..

یاحق

موضوع قفل شده است