پرواز در غربت ๑۩๑شهادت امام رضا (ع)๑۩๑

تب‌های اولیه

18 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
پرواز در غربت ๑۩๑شهادت امام رضا (ع)๑۩๑





امروز، زمینیان به همراهی آسمانیان از درد فراق می گریند و درسوگ هشتمین کوکب امامت، نوای ماتم سر می دهند؛

چرا که بار دیگر گلی از بوستان نبوی پرپر شد و امام علی بن موسی الرضا علیه السلام آن امام مهربانی و آن پرچمدار ولایت، دوستان خود را در غم هجران خویش فرو برد؛

اما بارگاه ملکوتی اش همچون آفتابی پر شکوه در ملک ایران درخشان، و مأمن غریبان و ضامن دل های پریشان است.

ما امروز همراه و هم نوا با کبوتران حرمش دل را به پنجره فولاد سپرده و به سوگ می نشینیم.

این روز، بر همه رهپویان و دوستداران آن حضرت تسلیت باد.



(بادهای وفادار، امشب گریه می کنند)

هان، ای رضا علیه السلام ! بگیر و بنوش. این جام شوکران، مُزدِ ولیعهدی توست. انگورهای فاجعه، این بار شرابی دیگرگونه آفریده اند.

مام آسمان، فرزند جگر سوخته خویش را به نام، می خواند؛ پاسخی باید داد. کهکشان آغوش گشوده است.

کدام مظلومیّت از این وسیع تر؟ گناه بزرگ بخشیده نخواهد شد؛ این که خلیفه خداوند را، ولیعهد ابلیس دانستند. غربت را ای مردم! چگونه معنا می کنید؟ چه کسی خواهد فهمید که ستاره ای دور افتاده از کهکشان خویش، در تاریکیِ مطلقِ شبی جان کاه، چگونه جامِ تلخ را نوشیده است!

جاده بازگشت به کهکشان، از عمقِ زهرآگین ترین خوشه های انگور می گذرد. آه! که این کهکشان، چه جاده جگر سوزی دارد؟!
دیشب چگونه شبی بود؟ اینک که سپیده کاذب برآمده است؛ پسی آیا زین پس، هرگز سپیده ای سر خواهد زد، وقتی که آفتاب را به خاک سپرده ایم؟

اندیشه های سرگردان، سرم را به یغما می برند. اینک، من تنها مانده ام در هجومِ سوارانی که از من می گذرند و نیمه شبان، به سمت خانه ای می تازند که چراغش همواره روشن بوده است.

مردِ منتظر را حس می کنم و کوله باری که بر دوش گرفته است. جاده ای مفروش از ستارگان، پیش پایش گسترده می شود. بنوش مولا! وقتِ رفتن است، که هجرتی این گونه، تقدیر دیرین پدران و فرزندان توست.


پایگاه حوزه
مهدی میچانی فراهانی

همراه با زائران بصیرت



سوزان ترین فریاد از جانب دل هاى سوخته عشاق و از سمت زائران درد و امید است که با حنجره بى رمق «صحن»، در این سوگ هم آوا شده اند تا دل بستگى ها به تکثیر برسد.

زائران بصیرت، از فرسنگ هاى دور آمده اند تا از نزدیک، فروغ زیباى بهشت را به تماشا بنشینند و دل را در حرم نور، به خلعت توبه آراسته کنند.

اى دل، تو هم بیا به زیارتِ فرشته هاى اشکى که به پابوسِ کفشدارى هاى متبرک آمده اند!

بیا و ببین که چگونه بغض هاى ملتمسِ زائران، در رکعات «بالاسر» فرو مى چکد.

ببین چگونه از هر «السلام علیک»، شعله هاى اشتیاق برخاسته است.

اى دل، بیا به درگاه صبح جاودان سلام کن و بر هشتمین خورشیدِ مهر آیین، درود بفرست.

هشتمین مظلوم


ماه صفر به پایان می رسد.
شهادت امام هشتم در آخرین روز این ماه، پایان دو ماه سوگورای است.

از آغاز محرم، سرشک غم باریده ایم، تا عاشورا، اربعین، بیست وهشتم صفر و سرانجام روز شهادت حضرت رضا علیه السلام .

اینک جهان تشیع در سوگ غریب خراسان است، والا مردی که در راه آرمان، و برای کسب خشنودی حضرت حق، شکیبا و استوار، رضای الهی را به جان پذیرفت و رهروان طریق توحید را تا رسیدن بر قله های شرف و وادی رستگاری رهنمون شد.

هشتمین مظلوم، عصاره ایمان و هدف، آمیزه ای از دانش و تقوا، عبادت و بینش، مبارزه و پایداری و اراده و همت بود.

او، هر چند در اوج عزت و جلال، اما اسیر ظلم مأمون بود. آنگونه که گاهی از خدایش، مرگ می طلبید.

آه از آن انگور مسموم، که رضای آل محمد علیهم السلام را به رضوان برد. وای از آن زهر جفا که امام جواد را یتیم کرد و داد از آن مرگ غریبانه که حضرت معصومه علیهاالسلام را درحسرت دیدار پدر، گریان نهاد.

وارسته ای زاهد


درغم شهادت امامی به سوگ نشسته ایم که در بیست و چند سالگی در مسجد رسول می نشست و برای مردم فتوا می داد.

مردی که نسبت به مسایل فکری و اعتقادی وشبهه های دانشمندان ادیان و مذاهب مختلف، جوابی حاضر و پاسخی دندان شکن داشت.

اخلاقش نیکو و برخوردش کریمانه بود. فرزند پیامبر بود و وارث خلق و خوی آنکه برای تکمیل مکارم اخلاق برانگیخته شده بود.

آری امام رضا علیه السلام وارسته ای زاهد و دانایی بی نظیر بود. به دانش و تقوای او همه اعتراف داشتند.

حتی دشمن خونی اش مأمون، چندین بار و به مناسبت های گوناگون، از آن امام به عنوان داناترین، عابدترین و وارسته ترین مرد یاد کرده است.

اینک ای آفتاب، ای خورشید هشتم، ای پناهگاه همه غریبان، ای مظلوم خراسان، سلام و درود خدا و فرشتگان نثار روح بلندت باد.


«امام غریب»

سخت است جدا شدن از شهر خاطره های پیامبر؛ اما تو «رضا» شده ای به رضای الهی؛ غریب آمده ای تا اسلام را از غربت بیرون بیاوری، تا غریبه ها را آشنا کنی با هم.
کبوتران مسافر را بنگر؛ رنج دوری را به جان می خرند تا نزدیک باشند به تو؛ کسی که تو را دارد، غریب نخواهد شد.
چشم ها در ایوان طلای تو، مثل گمشده ها به اصل خویش،‌به روزگار وصل خویش بازمی گردند. سناباد طوس، ‌منزلی شده است تا هر کسی خودش را دوباره بیابد. آدمی، غریب است در این دنیا و تو امام غریبانی؛ آدمی مسافر است و تو کاروان سالارِ مسافران عشق؛ با ما بمان تا از رواق های تو، به دروازه های ملکوت برسیم.

سخنان تابناک امام رضا علیه السلام

آیا بدون شناخت امام رضا علیه السلام و بهره گیری از نور و دانش و معارف او می توان ادعای پیروی از حضرتش را داشت؟ و چگونه کسی که از سنن معصومان علیه السلام تبعیت نکرده و از نورهدایت آنان بهره مند نشده در روز قیامت امید شفاعت پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت او را دارد؟!

بر ماست که در گفتارها و وصایای آنان که به مثابه گنجینه های تمام ناشدنی و نعمتهای بی نظیرند، بخوبی کاوش کنیم.

امام هشتم میراثی عظیم از معارف و علوم، بویژه در حکمت الهی و بیان فلسفه و علل احکام و رد بر مذاهب باطله، از خویش بر جای نهاده است.

در این مطلب قصد داریم تعدادی از سخنان این امام بزرگوار را بیان نماییم تا از آنها بهره مند شویم.

علی بن شعیب گوید:

" بر ابوالحسن الرضا علیه السلام وارد شدم. از من پرسید: ای علی! زندگی کدام یک از مردم بهتر است؟ عرض کردم: سرورم! شما از من بدان آگاه ترید. فرمود: ای علی! هر کس که زندگی دیگری در زندگی او نکو شود. ای علی! زندگی کدام یک از مردم بدتر و ناگوارتر است؟ عرض کردم: شما داناترید؟

فرمود: کسی که دیگری در زندگی او زندگی نکند. ای علی! با نعمتها، همسایه خوبی باشید که آنها رام نشده هستند و اگر از قومی گرفته شدند به آنها باز نخواهند گشت.

ای علی! بدترین مردمان کسی است که میهمانش را باز دارد و به تنهایی بخورد و بنده اش را بزند. به خداوند خوش گمان باش. هر کس که گمان خود را به خداوند نکو کند، خداوند نیز او را ناامید نخواهد کرد.

و هر که به روزی کم راضی شد، به عمل کم از او راضی خواهد شد و هر که به اندک از حلال خرسند شود، هزینه اش سبک گردد و خانواده اش از نعمت برخوردار خواهد شد و خداوند او را به درد و درمان دنیا بینا سازد و او را به سلامت از دنیا به دارالسلام بیرون برد. بخیل را آرامش، حسود را لذت، ملول را وفا و دروغگو را مروت نیست."(1)

و نیز از آن حضرت نقل شده است که فرمود:
" وحشتناک ترین (صحنه ها) برای انسان سه جاست: روزی که زاده می شود و دنیا را می بیند، و روزی که می میرد و آخرت و اهل آن را مشاهده می کند، و روزی که برانگیخته می شود و احکامی را می بیند که در سرای دنیا ندیده است. خداوند در این سه جا بر یحیی و عیسی علیه السلام درود فرستاده است. درباره یحیی فرمود: وَ سَلامٌ عَلیهِ یَومَ وُلِدَ وَ یَومَ یَمُوتُ وَ یَومَ یُبعَثُ حَیّاً.(2)

" و درود بر او روزی که زاده شد و روزی که می میرد که زنده برانگیخته می شود."

و درباره عیسی فرمود: وَالسَّلامُ عَلَیَّ یَومَ وُلِدتُّ وَ یَومَ أَمُوتُ وَ یَومَ أُبعَثُ حَیّاً(3)

" و درود بر من روزی که زاده شدم و روزی که می میرم و روزی که زنده برانگیخته می شوم."

خرد انسان مسلمان تمام نگردد مگر آنکه در او ده ویژگی باشد: از او امید خیر باشد، از بدی او در امان باشند، خیراندک از سوی دیگران را بسیار شمارد، خیر بسیار خود را کم انگارد، هر چه حاجت از او خواهند دلتنگ نشود، در طول عمر خود از دانش جویی خسته نشود، فقر در راه خدا برایش محبوب تر از توانگری باشد، خواری در راه خداوند برایش محبوب تر از سرفرازی در راه دشمن خدا باشد، گمنامی برایش شیرین تر از شهرت و بلندآوازگی باشد. سپس فرمود: دهم، و دهمی چیست؟

گفته شد: چیست؟ فرمود: کسی را نبیند جز آنکه می گوید او بهتر و پرهیزکارتر از من است.

همانا مردم دو دسته اند: یکی بهتر و باتقواتر از او و دیگر بدتر و پست تر از او. پس چون با بدتر و پست تر از خود دیدار کند، گوید: شاید خوبی این مرد پنهان باشد این برای او بهتر باشد و خوبی من نمایان است و این برای من بدتر است و چون به کسی که بهتر و با تقواتر از اوست برخورد کند برای او فروتنی کند تا بدو ملحق شود پس چون چنین کند، بزرگی اش فزونی گیرد و خوبی اش بهتر شود و یادش نکو گردد و بر اهل زمانه سروری یابد. (4)

پی نوشت ها:

1- فی رحاب ائمة اهل البیت- سیره حضرت امام رضا علیه السلام، ص 148.

2- سوره مریم، آیه 15.
3- سوره مریم، آیه 32. 4- فی رحاب ائمة اهل البیت- سیرة حضرت امام رضا علیه السلام، ص 147.

صَلّی الله عَلیکَ یا أبَا الحَسن...

این سرزمین مدت هاست انتظارت را می کشد؛ لحظه شماری می کند برای حضورت.

بهانه ها دست به دست هم می دهند تا تو قدم در راه بگذاری، راهی بی بازگشت.

و اینک که جام زهر را نوشیدی با اقتدای به جدّ بزرگوارت امام حسن(ع)، یک بار دیگر اسلام را از تزویر منافقانه نجات بخشیدی... باید می آمدی؛ برای افشای هرچه بیشتر تصویر ریاگونه مأمون، و برای ارائه اسلام زلال به مردمان عجم! و این یاران سال ها بود که منتظرت بودند.

باید می آمدی تا باران احسانت بر این سرزمین جاری گردد، تا آهوان، سرگردانی و بی پناهی خود را بر مدار مهربانی تو آورند.

باید می آمدی تا زمین خراسان به یمن قدومت بوی بهشت را استشمام کند و بارگاه نورانی و ملکوتی ات، قطعه ای از فردوس برین!

... و آمدی؛ آن گاه که کجاوه ات ایستاد، هزاران هزار مشتاق با چشمانی بارانی می نگریستند و دل به سویت سپردند تا آوای ملکوتی رضا چونان زلال جویبار در گوش جانشان جاری شود. لب باز کردی و نوایت جان ها را نوازش داد و ... قلم ها به حرکت درآمد.

... کَلِمَةُ لاَ إلَه إلاَّ اللهِ حِصْنی، فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أمِنَ مِنْ عَذَابِی؛ و نگاه کردی همه آنان را که کلامت را شنیدند و بر صفحات کاغذ سپردند تا تاریخ همیشه آن را به یاد داشته باشد. نگاهشان کردی، زلال و عمیق تا نه تنها کاغذها که جان ها کلامت را برای تاریخ بیان کنند.

کجاوه حرکت کرد و دل های مشتاقان به دنبالش!... کاش می ماندی، کاش میهمان همیشه ما می شدی، کاش...، اما نه این جا مقصد تو نیست، خاکی دیگر مشتاقانه تو را انتظار می کشد که وعده الهی حتمی است.

یک اشارت و دوباره کجاوه می ایستد و تو از درون کجاوه مشتاقانت را می نگری... بِشَرطِها و شُروطِه... دوباره سکوت! آخر این دل ها باید آن قدر مشتاق باشند و آماده که هر یک کلمه ات را چونان قطره های درّ از کامت بربایند...

وَأنَا مِنْ شُروطِهَ... و کجاوه حرکت می کند و این بار می رود به سوی سرزمین موعود؛ همان سرزمین غرق در فتنه و ازدحام کینه توزان! می روی تا امام مهربانی باشی برای آن جا که می خواهند ظلمت کده اش کنند مأمونیان!

تو از نیشابور به توس می روی، اما کلامت به سراسر تاریخ می رود و امامت را فریاد می زند. تو به توس می آیی تا پنجره فولادت آهو بره ی دل هایمان را از غربت و اسیری درآورد و کلامت به سراسر تاریخ می رود، تا از ولایت عشق سیرابمان سازد.

تو به توس می آیی تا برای همیشه بمانی و نقاره ات آوایی باشد برای آرامش دل هایی که آمده اند تا پیوند بخورند و از حبس گناه به درآیند.

آمده ای تا همیشه بمانی و میزبانان با گرده ای خمیده از شرم غفلت و آلودگی، اما سینه ای مالامال از یقین با نوای یَا مُعینَ الضُّعَفاء وَالفُقَر در مکتب تو درس عشق بیاموزند.

آمده ای تا همیشه بمانی و بوی کوچه های مدینه را با خود به این جا آوری، بوی عطر کوچه های بنی هاشم را!

و تو خوب می دانستی چگونه شکستن حصار دل هایمان را. تو آمدی تا یک گنبد طلا با صدها کبوتر قبله دل های لرزان مشتاق باشد و نجات دهنده دل های در دام تمایلات پلیدی اسیر شده! این دست های محتاج، پهنه کرامت تو را استغاثه می کنند: یَا سَرِیعَ الرّض.

رضای اهل بیت:، امام رؤوف مهربان! تو که دل هایمان به کمند عشقت گرفتار آمده!

برایمان دعا کن! دعا کن تا خدا پاداش ما را به تناسب کردارمان ندهد، دعا کن خدا به واسطه محبت شما به ما رحم کند و پای سرنوشتمان با خط سبز سیادت، بنویسد عاقبت به خیر!

کـبـوتـران حـرم تـا شـتـاب می گیرند تـمـام ثانـیـه هـا التـهاب مـی گـیـرنـد

و زیــر سـایه دســتــان آسـمـانـی تـو رواق هــــای حـرم آفـتـاب می گیرند

کبوترانه تو را درک می کند خورشید و کاسه ها هـمگی از تو آب می گیرند

تـمـام آیـنـه ها محـو مـی شـود در تـو دخیل های ضریحت جواب می گیرند

و ای کاش روزی تمام دخیل های دل هایمان جواب بگیرد، روزی که ما چشم شفاعت به تو داریم یا ثامن الحجج!

آغوش همیشه باز

در غمگین ترین غروب تاریخ و در انتهاى دورترین نشانى روزگار، کهنه ترین بغض هاى خود را فرو خورده ام و به پابوس درگاه بلندت آمده ام؛ چونان همیشه، تنها با بضاعت اشک و آه.

با پایى خسته به آستان تو قدم گذاشته ام، که رهنورد بى انتهاترین جاده ها، که درد آشناى سنگلاخ ترین بن بست ها، که فرسوده دردناک ترین تاول هاست.

دستى درمانده را به سوى تو دراز کرده ام، که افسرده بى فایده ترین جست وجوها، که زخمىِ اشتباه ترین دوستى ها، که گم شده خطاترین همراهى هاست.

زبانى ناتوان را به پرسش و خواهش تو گماشته ام، که خسته خاکى ترین التماس ها، که آزرده سست ترین بافته ها، که عفونت زده دروغ ترین بدگویى هاست.

اى نزدیک ترین آسمان آشنایى! بال هاى خسته مرا، در سخاوت بى پایان خود رها کن.

اى پاسخ پرسش هاى بى جواب! اى آرامش التهاب هاى بى سرانجام!

اى ضامن گریختن هاى مضطرب!

باز هم آهوى تو از صیاد گریخته است.

اى آغوش همیشه باز!

آمده ام تا پناهم دهى، کمتر از آهویى نیستم.

اصغر عرفان
پایگاه حوزه

گذري بر زندگاني امام رضا عليه السلام

نام : رضا

زادگاه: مدينه

كنيه ها: ابوالحسن وابوعلى

لقبها: رضا، صابر، زكى ،ولى ، فاضل، وفى ، صديق، رضى ، سراج الله، نورالهدى ، قرة عين المؤمنين، مكيدةالملحدين، كفو الملك، كافى الخلق، رب السرير و رئاب التدبير

پدر: امام موسي كاظم عليه السلام

مادر: در روايتهاىمختلفى كه به ما رسيده است نامها و كنيه ها و لقبهاى ام البنين، نجمه، سكن، تكتم،خيزران، طاهره و شقرا، را براى مادر آن حضرت آورده اند.

ولادت: درباره روز، ماه وسال ولادت و همچنين وفات آن حضرت اختلاف است.

ولادت آن حضرت را به سالهاى (148، 151 و 153 ق)و در روزهاى جمعه نوزدهم رمضان، نيمه همين ماه، جمعه دهم رجب و يازدهم ذى القعده

شهادت: شهادت آن حضرت را نيز به سالهاى (202، 203 و 206 ق) دانسته اند.امابيشتر بر آنند كه ولادت آن حضرت در سال (148 ق) يعنى همان سال وفات امام صادق عليهالسّلام بوده است؛ چنان كه مفيد، كلينى ، كفعمى ، شهيد، طبرسى ، صدوق، ابن زهره،مسعودى ، ابوالفداء، ابن اثير، ابن حجر، ابن جوزى و كسانى ديگر اين نظر را برگزيده اند.

آن حضرت به دسيسه مأمون و با سمّ اوبه شهادت رسيد و پيكر مطهر او را در طوس در سمت قبله قبه هارونى سراى حميد بن قحط بهطايى به خاك سپردند و امروز مرقد او مزار آشناىشيفتگان است.

مدت امامت: بيست سال ٬ كه اين بيست سال مصادف است بادوره پايانى خلافت هارون عباسى ، پس از آن سه سال دوران خلافت امين، و سپس ادامه جنگ و جدايى ميان خراسان و بغداد به مدت حدود دو سال، و سرانجام دوره اى از خلافت مأمون.
[=microsoft sans serif]فرزندان : گرچه كه نام پنج پسر و يك دختر براى او ذكر كرده اند، امّا چنان كه علاّمه مجلسى مى گويد: «اكثر،تنها از جواد به عنوان فرزند او نام برده اند».
[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]

امام رضا(ع) عضوی از اهل بیت(ع)

امام رضا(ع) ستاره ای روشن از ستارگان هدایت و رستگاری است و عضوی از اهل بیت(ع) می باشد. از همین رو، زندگی و زندگی نامه پر بارش، راهگشای راه هدایت طلبان و تابلوی راهنمایی، برای پویندگان طریق تقوا و عبادت می باشد.

لطف و کرم امام رضا(ع)

امام رضا(ع) به خوشایند خدا خشنود بودند، مرز رضایتشان ناشناخته و دریای احساسشان بیکرانه است. چه زود راضی می شوند و چه سریع حاجت می دهند! ابر کرمشان همواره سایه گستر است و باران لطفشان بر هر زائر دلسوخته ای می بارد.

نسیم مهر

همین که پا به صحن حضور و رواق دیدارش می گذاری، نسیم مهر به پیشوازت می آید و جان و دلت را گرم در می گیرد، خستگی راه را از جانت می شوید و حیاتی نو به تو می بخشد. تو در آنجا جمعیتی فشرده را می بینی که گرد ضریحی مقدس پروانه وار می چرخند.
در آنجا هر کس آرزویی در سینه دارد که با تمام وجود بر زبان می آورد. رضا زود راضی می شود حتی اگر نیازت را بر زبان نیاوری و فقط در دل سرگرم آن باشی، خواسته ات را می داند و بر می آورد.

قبله هفتم

بارگاه ایشان «قبله هفتم» نامیده شده، و چون کعبه، مدینه، نجف، کربلا، کاظمین و سامرا، مقدس و ملکوتی است. فرشتگان به آن رفت و آمد دارند. و در و دیوارش با پر و بالشان آشناست. و ساکنان عرش زائر و ناظر آنند.

جود و کرم امام رضا(ع)

حضرت رضا(ع) آشکار و نهان، به نیازمندان و مستمندان کمک می کردند و برای رفع مشکلات آنها کوشش پی گیر و مداوم داشتند، بارگاه مقدسشان نیز از دیر باز تاکنون مرکز شفا، درمان و عنایات خاصه آن حضرت بوده است و همواره زائران مخلص از آن بهره برده اند.

بنده خاص خدا

امام رضا(ع) همچون پدر و اجداد پاکشان قبل از هر چیز بنده خالص خدا بودند. و در پرتو همین بندگی به ارزشهای والای انسانی و مقامهای بلند معنوی دست یافتند، زهد و عبادت، راز و نیاز و مناجات و سجده های طولانی ایشان، نشان می داد که دلداده خدا هستند و رابطه تنگاتنگ عاشقانه با ذات پاک خدا دارند.

اوج فروتنی و خوش رفتاری با مردم

حضرت رضا(ع) در اوج فروتنی و خوش رفتاری با مردم بودند. ابراهیم بن عباس در این باره چنین می گوید: هرگز ندیدم امام رضا(ع) به کسی بی احترامی کنند یا سخن کسی را قطع کنند. هیچ گاه در برابر کسی که رو به روی ایشان نشسته بود پاهایشان را دراز نمی کردند و تکیه نمی دادند و هیچ گاه ندیدم که با قهقه بخندند بلکه خنده ایشان تبسم بود.

تواضع و فروتنی

تواضع و فروتنی از صفات زیبای انسانی است. حضرت رضا(ع) که در تمام سجایای اخلاقی و فضایل نفسانی نمونه و سرمشق دیگران بوده اند. در این خصلت نیکو نیز گوی سبقت را در عصر خود از همگان ربودند.

پایگاه حوزه

عطر کوچه های بنی هاشم / شهادت امام رضا(ع)

صَلّی الله عَلیکَ یا أبَا الحَسن...

این سرزمین مدت هاست انتظارت را می کشد؛
لحظه شماری می کند برای حضورت.

بهانه ها دست به دست هم می دهند تا تو قدم در راه بگذاری، راهی بی بازگشت.

و اینک که جام زهر را نوشیدی با اقتدای به جدّ بزرگوارت امام حسن(ع)، یک بار دیگر اسلام را از تزویر منافقانه نجات بخشیدی... باید می آمدی؛ برای افشای هرچه بیشتر تصویر ریاگونه مأمون، و برای ارائه اسلام زلال به مردمان عجم! و این یاران سال ها بود که منتظرت بودند.

باید می آمدی تا باران احسانت بر این سرزمین جاری گردد، تا آهوان، سرگردانی و بی پناهی خود را بر مدار مهربانی تو آورند.

باید می آمدی تا زمین خراسان به یمن قدومت بوی بهشت را استشمام کند و بارگاه نورانی و ملکوتی ات، قطعه ای از فردوس برین!

... و آمدی؛ آن گاه که کجاوه ات ایستاد، هزاران هزار مشتاق با چشمانی بارانی می نگریستند و دل به سویت سپردند تا آوای ملکوتی رضا چونان زلال جویبار در گوش جانشان جاری شود. لب باز کردی و نوایت جان ها را نوازش داد و ... قلم ها به حرکت درآمد.

... کَلِمَةُ لاَ إلَه إلاَّ اللهِ حِصْنی، فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أمِنَ مِنْ عَذَابِی؛ و نگاه کردی همه آنان را که کلامت را شنیدند و بر صفحات کاغذ سپردند تا تاریخ همیشه آن را به یاد داشته باشد. نگاهشان کردی، زلال و عمیق تا نه تنها کاغذها که جان ها کلامت را برای تاریخ بیان کنند.

کجاوه حرکت کرد و دل های مشتاقان به دنبالش!... کاش می ماندی، کاش میهمان همیشه ما می شدی، کاش...، اما نه این جا مقصد تو نیست، خاکی دیگر مشتاقانه تو را انتظار می کشد که وعده الهی حتمی است.

یک اشارت و دوباره کجاوه می ایستد و تو از درون کجاوه مشتاقانت را می نگری... بِشَرطِها و شُروطِه... دوباره سکوت! آخر این دل ها باید آن قدر مشتاق باشند و آماده که هر یک کلمه ات را چونان قطره های درّ از کامت بربایند...

وَأنَا مِنْ شُروطِهَ... و کجاوه حرکت می کند و این بار می رود به سوی سرزمین موعود؛ همان سرزمین غرق در فتنه و ازدحام کینه توزان! می روی تا امام مهربانی باشی برای آن جا که می خواهند ظلمت کده اش کنند مأمونیان!

تو از نیشابور به توس می روی، اما کلامت به سراسر تاریخ می رود و امامت را فریاد می زند. تو به توس می آیی تا پنجره فولادت آهو بره ی دل هایمان را از غربت و اسیری درآورد و کلامت به سراسر تاریخ می رود، تا از ولایت عشق سیرابمان سازد.

تو به توس می آیی تا برای همیشه بمانی و نقاره ات آوایی باشد برای آرامش دل هایی که آمده اند تا پیوند بخورند و از حبس گناه به درآیند.

آمده ای تا همیشه بمانی و میزبانان با گرده ای خمیده از شرم غفلت و آلودگی، اما سینه ای مالامال از یقین با نوای یَا مُعینَ الضُّعَفاء وَالفُقَر در مکتب تو درس عشق بیاموزند.

آمده ای تا همیشه بمانی و بوی کوچه های مدینه را با خود به این جا آوری، بوی عطر کوچه های بنی هاشم را!

و تو خوب می دانستی چگونه شکستن حصار دل هایمان را. تو آمدی تا یک گنبد طلا با صدها کبوتر قبله دل های لرزان مشتاق باشد و نجات دهنده دل های در دام تمایلات پلیدی اسیر شده! این دست های محتاج، پهنه کرامت تو را استغاثه می کنند: یَا سَرِیعَ الرّض.

رضای اهل بیت:، امام رؤوف مهربان! تو که دل هایمان به کمند عشقت گرفتار آمده!

برایمان دعا کن! دعا کن تا خدا پاداش ما را به تناسب کردارمان ندهد، دعا کن خدا به واسطه محبت شما به ما رحم کند و پای سرنوشتمان با خط سبز سیادت، بنویسد عاقبت به خیر!

کـبـوتـران حـرم تـا شـتـاب می گیرند تـمـام ثانـیـه هـا التـهاب مـی گـیـرنـد

و زیــر سـایه دســتــان آسـمـانـی تـو رواق هــــای حـرم آفـتـاب می گیرند

کبوترانه تو را درک می کند خورشید و کاسه ها هـمگی از تو آب می گیرند

تـمـام آیـنـه ها محـو مـی شـود در تـو دخیل های ضریحت جواب می گیرند

و ای کاش روزی تمام دخیل های دل هایمان جواب بگیرد، روزی که ما چشم

شفاعت به تو داریم یا ثامن الحجج!

پایگاه حوزه

نفرین ابدى به مأمون!



ساعت، حوالى فاجعه اى سرخ بود و ابرهاى سیاه دوره گرد، صاعقه هاى ویرانگر را آبستن بودند.

جغدى بر فراز تاریخ مى پرید و کلاغان موهوم، خبرى مضطرب را در منقار داشتند.

چشم زخم هاى زمانه، مثل انگشتى شوم، تو را نشانه رفته بود و سرانجام تو خسته از بى مهرى زمانه، آهنگ رحیل کردى.

انگورها، نفرین ابدى روزگار را نثار مأمون کردند که چون شوکرانى جفاکار، کام تو را تلخ کرد. اینک، گاه وداع با قبله و سجاده است.

آه! ابلیس، پشت در است. چراغستان خانه ات، پنجره پنجره تاریک تر مى شود و تو، حجت هشتم خداوند بر زمین، چشم به راه رداى عصمتى هستى که از جنس خودت، تو را به خاک بسپارد.

کبوتران روزگار در زمین، خبر تلخکامى ات را پراکنده اند و آهوانِ نفس بریده، داغ تو را سر به بیابان گذاشته اند.

تو، بى هیاهو و معصوم در پیرهن شهادتت، رو به قبله پلک مى زنى و پنجره ها و درهاى فروبسته، تو را چون رازى سر به مهر، از اهالى ناسپاس خاک دریغ کرده اند.


سودابه مهیجى

ای امام رئوف!



سلام بر تو ای عصمت هشتم! کوچه های توس، هنوز بوی عطرآگین تو را می دهد و آوای غریب ملایک هنوز در طواف حریم کبریایی ات به گوش می رسند.

نسیمی که از سمت ضریح تو می آید، زخم های ما را التیام می بخشد و جوانه های شکفته در زمین را نوازش می کند

مولا! موج دریای مهر تو، ما را به اوج می برد و ما را در دریای دوستی تو به این سو و آن سو می کشد.

ای رضای حق و حقیقت، گل بوستان توحید، روح بیداری در تن زمین!
طنین صدای تو بود که پژواک توحید و رستگاری را در کمال رسایی، بر دل دشت ها و کوه ها نوشت و شرط ایمان و معنا را به همه گوشزد کرد.

نام تو، برکت جای جای زمین است. از نگاهت، بوی عشق می تراود و خورشید، با بوسه بر بارگاهت، روز را آغاز می کند و نور و گرما به جهانیان می بخشد.

مولا! اینک این روح ماست که در صحن و سرای نگاه تو، از سقاخانه لطفت سیراب می شود. این شکوه آینه های حرم توست که ما را به سمت نور هدایت می کند.

ای امام رئوف، ای امام غریب!
ما را از قرب خویش مران و از باران رحمت مدام خویش
بی نصیب مگردان.

حمزه کریم خانی

[=Microsoft Sans Serif]عطر رسالت

طوس، مدینه دیگری است؛
چرا که خورشید مدینه در آن آرمیده علی بن موسی الرضا،
پاره تن و رسول مدنی است.

او عطر و بوی رسالت را از مدینه به ایران آورده است، آن هنگام که راه
مدینه تا طوس را پیمود و از برکت این هجرت، ایران برای همیشه در
چشم انداز پرتو امامت قرار گرفت.

آن بزرگوار به هنگام وداع دردمندانه با تربت احمدی، گردی از ایمان آن
مزار برگرفت و بر این خاک پاشید و سرزمین عجم را، با پیام رسول حق
عجین نمود و سرزمین سلمان را، بیمه خط اهل بیت کرد.

غریب خراسان، آشنای دل ها و دیده های آشناست.
می گویید نه؟

به امواج زائران و حلقه های طائفان بر مرقدش بنگرید، به دل های شیدایی
که کبوتر حرم او نیز و جان های مشتاقی که دلداده این کویند.

آه از آن انگور مسموم که رضای آل محمد
صلی الله علیه و آله را به رضوان برد!

وای از آن زهر جفا که امام جواد را یتیم کرد و داد از آن مرگ غریبانه
که معصومه را در حسرت دیدار برادر، گریان نمود!

[=Microsoft Sans Serif]هشتمین مظلوم

[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif]

ماه صفر به پایان می رسد.
شهادت امام هشتم در آخرین روز این ماه، پایان دو ماه سوگورای است.

از آغاز محرم، سرشک غم باریده ایم، تا عاشورا، اربعین، بیست وهشتم صفر و سرانجام روز شهادت حضرت رضا علیه السلام .

اینک جهان تشیع در سوگ غریب خراسان است، والا مردی که در راه آرمان، و برای کسب خشنودی حضرت حق، شکیبا و استوار، رضای الهی را به جان پذیرفت و رهروان طریق توحید را تا رسیدن بر قله های شرف و وادی رستگاری رهنمون شد.

هشتمین مظلوم، عصاره ایمان و هدف، آمیزه ای از دانش و تقوا، عبادت
و بینش، مبارزه و پایداری و اراده و همت بود.

او، هر چند در اوج عزت و جلال، اما اسیر ظلم مأمون بود. آنگونه
که گاهی از خدایش، مرگ می طلبید.

آه از آن انگور مسموم، که رضای آل محمد علیهم السلام
را به رضوان برد.

وای از آن زهر جفا که امام جواد را یتیم کرد و داد از آن مرگ غریبانه که حضرت معصومه علیهاالسلام را درحسرت دیدار پدر، گریان نهاد.

[=Microsoft Sans Serif]

[=Microsoft Sans Serif]

غریب آشنا
[=Microsoft Sans Serif]

د

ر صحن وسرای تو، هم اینک همه ذوقمندان و مشتاقان
را به وضوح نظاره می کنم.

کبوتران فوج فوج دانه محبت برمی چینند و پرواز عشق می کنند،
و بر فراز گنبد تو که به نگینی برانگشتری این دیار می ماند، می چرخند
و می چرخند و دل مرا هم همراه می برند.

و با هر فرود، به تبرک سر بر خاک آستان تو می سایند.
پرنده نگاهمان، بر در و دیوار سر می کوبد و عاشقانه تو را می جوید.

اینک زلال زمزمه ها راهر چه صریح و رسا می شنوم و دست های نیازمند عاشقانی را می بینم که دانه های بلورین اشک را، خالصانه به پیشگاه دوست هدیه می دهند و دست های نوازشگر ایمان را به گرمی می فشارند.

خدایا، مِهر آل علی را در دل ها بیفزای، و غم شیعه را با ظهور خورشید پنهان، به سرور مبدّل ساز و اشک دیدگانمان را در سوگ غریب خراسان، با نسیمی از کوی یار، به حضرت رضا علیه السلام برسان.

سلام بر تو، ای غریب آشنا، ای حضرت رضا علیه السلام .

[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif]


بنام خدا
جهت بالا آمدن تاپیک

اللّهم العن هارون الرشید و مامؤن الرشید
الّلهم العن اوّل ظالم ظلم حق محمّد و آل محمّد و آخر تابع له علی ذالک

:Sham:و سلام بر تو ای غریب ابن غریب :Sham:

*******

دلم برای تو پر می کشد امام غریب
:Sham:غمت ز سینه شرر می کشد امام غریب :Sham: