همه جا غم، همه جا ماتم๑۩๑اشعار و پیامک ویژه رحلت پیامبر (ص)๑۩๑
تبهای اولیه
همه جا غم، همه جا ماتم
๑۩๑اشعار و پیامک ویزه رحلت پیامبر (ص)๑۩๑
مدينه شد ز داغ مصطفى بيت الحزن امشب
فضاى عالم هستى بود غرق محن امشب
مكن اى آسمان روشن چراغ ماه را كز كين
چراغ لاله شد خاموش در صحن چمن امشب
نه تنها ماتم جان سوز پرچمدار توحيد است
كه هستى شد سيه پوش امام ممتحن امشب
گهى گريم ز داغ جانگداز حضرت خاتم
گهى نالم چو نى در سوگ فرزندش حسن امشب
فدا شد ناخداى فلك حق در بحر طوفان زا
كه شد درياى ديده در عزايش موج زن امشب
دهد غسل از سرشك ديدگان با زارى و شيون
علىّ بت شكن جسم نبى بت شكن امشب
مى دانم چه حالى مى كند پيدا امير عشق
چو مى سازد تن آن جان جانان را كفن امشب
شد از داغ دو ماتم قلب زهرا لاله سان خونين
كه در دشت بلا گم كرده ياس و ياسمن امشب
چراغ انجمن آرا شده خاموش و اهل دل
كند روشن چراغ آه در هر انجمن امشب
سرآمد بر همه غم هاست داغ ماتم خاتم
كه امّت را برون رفته است روح از ملك تن امشب
شرر زد «حافظى» بر دفتر دل خامه ات كاين سان
كه آتش مى زنى بر جان، تو با سوز سخن امشب
(محسن حافظى)
مُلک وجود غرق در اندوه و عزاست
آغاز صبح غربت زهرا و مرتضاست
قرآن عزا گرفته و عترت شده غریب
شهر مدینه را به جگر داغ مصطفاست
خون گریه کن مدینه ! کز این ماتم عظیم
گر آسمان خراب شود بر سرت رواست
گشتند انبیا همه چون فاطمه یتیم
زیرا عزای قافله سالار انبیاست
خلقت چه لایق است که صاحب عزا شود
عالم عزا گرفته و صاحب عزا خداست
اهل ولا به هوش که با رحلت نبی
شهر مدینه یکسره آبستن بلاست
قومی برای غصب خلافت شدند جمع
یاللعجب ! وصی پیمبر ، علی، کجاست
دارالولا محاصره، زهراست پشت در
دود و شراره بر فلک ازبیت کبریاست
آتش زدن به خانۀ ریحانۀ رسول
پاداش رنج های شب و روز مصطفاست
آزردن بتول پس از رحلت رسول
بالله قسم شروع جنایات کربلاست
از لحظه ای که غصب خلافت شد از علی
تا حشر حق آل محمد به زیر پاست
هر روز راس شاه شهیدان به نوک نی
هر شب صدای نالۀ زهرا به گوش ماست
میثم! قسم به میثم آزادۀ علی
آزادگی ولایت سلطان اولیاست
گريان، زغمى ديده عالم شده امشب
با اين دل سودا زده همدم شده امشب
يا آنكه زنو ماه محرّم شده امشب
چون رحلت پيغمبر خاتم شده امشب
نخل قد زهرا و على خم شده امشب
گردون، ز محن با رخ درهم شده امشب
در سوگ رسول اللّه اعظم شده امشب
زمين و آسمانها در عزا شد يارسول اللَّه
به دلها حجله ماتم بپا شد يارسول اللَّه
حضور حيدر و خيرالنسا شد يارسول اللَّه
به هجرانت مدينه مبتلا شد يارسول اللَّه
حسين و زينبين و مجتبى شد يارسول اللَّه
عجب حقّ ذوی القربى ادا شد يارسول اللَّه
در آتش شعله ور بيت الولا شد يارسول اللَّه
زيكديگر گل و غنچه جدا شد يارسول اللَّه
جهان از بعد تو ماتم سرا شد يارسول اللَّه
چرخ گردون را عجب غوغا و شوری در سر است
یا که گیتی را فنا گردیده وقت محشر است
بر چه می ریزد سرشک تلخ از مژگان فلک
عالمی را رخت ماتم نوحه گر بر پیکر است
ارض هستی یکسره گردیده بی صبر و سکون
خون چکان عرش و فلک در ماتم پیغمبر است
فاطمه دخت نبی می سوزد از هجر پدر
خلقت هستی پریشان از نوای کوثر است
یک طرف نالان حسن سویی حسین و زینبین
سوی دیگر دل غمین بهر برادر حیدر است
ناگهان آمد سروشی غم مخور زهرای من
نگذرد چندی پدر واصل به وصل دختر است
مهر تابان هدایت گشته خاموش عاقبت
مرتضی دیگر غریب و بی کس و بی یاور است
آب غسل تو نخشکیده هنوز ای نور حق
دخترت پهلو شکسته بین دیوار و در است
بعد تو از آتش بدعتت سرایت سوختند
غنچه نارسته ای از ظلم کینه پرپر است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]خیز از جا یا رسول الله بنگر بی معین
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ریسمان بر گردن فتاح و میر خیبر است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یا رسول الله چنان سیلی به زهرایت زدند
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]کز شرارش تا ابد نیلی عذار دخت راست
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یا رسول الله زجا برخیز و زهرا را ببین
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]آنکه را خواندی ابیها را گرامی مادر است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یا رسوالله علی شد بعد تو خانه نشین
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]حق شده خاموش وناحق بهر امت رهبر است
بهارت در سفر رفت و تو مهماندار پاييزى
امان از بى وفايى ها امان از چرخ بازيگر
به ناكامى زدى بر هم سروسامان زهرا را
خودم ديدم كه گلزارش ميان شعله مى سوزد
كنار بستر بابا تبسم كرده يعنى چه
على مظلوم و تنها شد گره از كار او واكن
صداى قلب زهرا را ز پشت در شنيدى تو
ما که یک عمر در امان بودیم از غم موج، در سفینه تو
باید از تیرگىّ بعد از تو به چراغى دوباره دل، خوش کرد
دل تاریخمان نمى لرزد نزد میراث بى قرینه تو
مى روى چشم هاى غمناکت نگرانِ ادامه توحید
خاطرت جمع! مؤمنان هستند پاسبانانِ این دفینه تو...
اى خاتم مهربانى و عشق!
سلام بر تو که گام هاى مهتابى ات شب هاى
جهل بشر را به جاده هاى راستى کشاند!
دلم به یاد تو امشب لبالب از شور است
تو کیستی که حریمت چو کعبه مشهور است؟
رحلت پیامبر اکرم (ص) بر تمام مسلمین جهان تسلیت باد
شب قطع نزول وحى آمد
فلك را ركن ارامش شكسته
زمین از اشك غم ، در گل نشسته
ملائك جمله در جوش و خروشند
خلایق جمله از ماتم خموشند
كنار بستر باباست زهرا
ز غم دامانش چون دریاست زهرا
به یكسو سر به دامن بوتراب است
ز دیده اشك باران چون سحاب است
به سویى مجتبى در شور وشین است
دو دستش حلقه بر دوش حسین است
نگاه مهر و ماه و هر دو كوكب
شده خیره به حال زار زینب
همه حالى غمین دارند امشب
ز دیده اشك مى بارند امشب
ولى در این میان زهراى اطهر
بود بیش از همه دل ناگران تر
تو گویى اشك او پایان ندارد
به سینه دل ، به پیكر جان ندارد
پیام اور كه عقیده در گلو داشت
هماره گوشه چشمى به او داشت
ستوده اشك از چشم ترش كرد
به حسرت سر به گوش دخترش كرد
زاسرار نهانى پرده برداشت
پیامش مژده صبح و سحر داشت
پس از ان فاطمه از گریه كم كرد
تبسم كرد و ترك رنج و سحر داشت
چو پیغمبر ز گیتى دیده پوشید
فلك در خون نشست و دل خروشید
به گریه عقیده دل باز كردند
ز زهرا پرسش ان راز كردند
كه اى تقوا و عصمت زا تجسم
چه بد ان گریه ها و ان تبسم
چه رازى در پیام حضرتش بود
بگفتا: ان امام الرحمه فرمود:
مباش افسرده خاطر از جدایى
تو پیش از دیگران پیش من ایى
ترا در خلوت ما راه باشد
ترا عمر كم و كوتاه باشد
رسولا، احمد، امت نوازا
ز رحمت بر سر این نكته بازا
كه چون دادى به زهرا وعده وصل
به او گفتى ز سوز و سردى فصل ؟
به او گفتى در این ایوان نیلى
كه نیلوفر ندارد تاب سیلى ؟
به زهرا گفته اى این راز یا به
چون گل پرپر شود با تازیانه ؟
تو كه بر فاطمه دادى بشارت
به زخم سینه اش كردى اشارت ؟
در سوگ امام حسن علیه السلام
آنشب مدینه شاهد سحر بود
ماه صفر آماده از بهر سفر بود
آنشب شقایق خون به جام لاله مى ریخت
از ابشار دیده خود ژاله مى ریخت
آنشب سپیده جامه بر تن چاك میكرد
از روى لاله گرد غربت پاك میكرد
آنشب زمان از پرده دل داد میزد
مرغ حق از بیداد شب فریاد میزد
آنشب دل از داغ غم جانانه مى سوخت
برگرد شمعى بیمه جان پروانه مى سوخت
ام المصائب از مصیب دیده تر بود
در پیش او طشتى پر از لخت جگر بود
آنشب برادر نیشها را نوش میكرد
از حق سخن مى گفت و خواهر گوش میكرد
آنشب حسن بهر حسینش راز مى گفت
شرح بلا و كربلا را باز مى گفت
آنشب حسن را سینه بودى پر شراره
چشم حسینش بود و قلب پاره پاره
آنشب سرشك از دیده عباس مى ریخت
خون حسن از سوده الماس مى ریخت
آنشب دل قاسم خدا را یاد میكرد
فریاد از بى رحمى صیاد مى كرد
آنشب حدیث درد را با اه مى گفت
از روز عاشورا به عبد الله مى گفت
گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر است
دیدم شروع محشر کبرای دیگر است
گردون شده سیاه و فضا پر زدود و آه
تاریک تر ز عرصة تاریک محشر است
گرد ملال بر رخ اسلام و مسلمین
اشک عزا به دیدة زهرای اطهر است
گفتم چه روی داده که زهرا زند به سر
دیدم که روز، روز عزای پیمبر است
پایان عمر سید و مولای کائنات
آغاز دور غربت زهرا و حیدر است
قرآن غریب و فاطمه از آن غریب تر
اسلام را سیاه به تن، خاک بر سر است
روی حسین مانده به دیوار بی کسی
چشم حسن به اشک دو چشم برادر است
ای دل بیا گریة زینب نظاره کن
مانند پیرهن جگر خویش پاره کن
گریه کن ای دیده روزمـاتم اسـت
آخـــر عـمر رسول(ص) خاتم است
نــاله خــیزد از دل ارض وســما
دل غـــمین گـشته تـمام مـا سوا
صـــاحب قرآن رود از اینجــهان
خاتم پـیغمبران(ص)دربستراست
بهراوخونین دوچشم حیدر(ع)است
فاطمه صاحب عزاست
فاطمه صاحب عزاست
زین مصیبت خون دل جاری ز چشم مرتضاست
آسمان گرید، برای رحمة للعالمین
ریخته، خاک مصیبت، بر سر روح الامین
بی کس و تنها شده، مولا امیرالمؤمنین
از زمین تا عرش اعلی بانگ واویلا بپاست
فاطمه صاحب عزاست
فاطمه صاحب عزاست
آه و واویلا، که چشمان پیمبر بسته شد
باب وحی و خانۀ زهرای اطهر بسته شد
دست فتنه، باز شد بازوی حیدر بسته شد
هم عزای مصطفی، هم غربت شیرخداست
فاطمه، صاحب عزاست
فاطمه، صاحب عزاست
در کنار تربت پاک رسول مؤتمن
روز روشن، تیرباران شد، تن پاک حسن
زین مصیبت تا قیامت، سوخت قلب مرد و زن
شیعه، گر خون گرید از غم، تا صف محشر رواست
فاطمه، صاحب عزاست
فاطمه، صاحب عزاست
فاطمه، آن عصمت ذات خدای ذوالمنن
با امیرالمؤمنین، رخت عزا دارد به تن
گاه، میگوید پدر، گاهی رضا، گاهی حسن
گه خراسان، گه مدینه، گه به دشت کربلاست
فاطمه، صاحب عزاست
فاطمه، صاحب عزاست
عاقبت از زهر مأمون، پاره شد قلب رضا
در میان حجرۀ در بسته، میزد دست و پا
گه، جوادش را، گهی معصومه، را میزد صدا
داغ او تا صبح محشر، بر دل سوزان ماست
فاطمه، صاحب عزاست
فاطمه، صاحب عزاست
:Sham:
رحلت رحمت للعالمين آمده
ناله از قلب جبريل امين آمده
از ملايک همـه، آيد اين زمزمه
السلام عليک، يا رسول الله
آه و واويلتا محشر کبري شده
روز تنهايي حيدر و زهرا شده
حضرت فاطمه، دارد اين زمزمه
السلام عليک، يا رسول الله
اهل عالم عزاي خاتم الانبياست
همه جا کربلاي خاتم الانبياست
زين بلاي عظيم، گشته امت يتيم
السلام عليک، يا رسول الله
در سقيفـه بپـا فتنه ديگـر شده
بعد ختم رسل، ستم به حيدر شده
غربت حيدر است، جان پيغمبر است
السلام عليک، يا رسول الله
بـر در خانـه دختر ختم رسل
هيزم آوردهاند عوض دسته گل
شد ز بيت خدا، دود آتش به پا
السلام عليک، يا رسول الله
يا محمّد بيا بلاي ديگر ببين
خانه وحي را طعمه آذر ببين
گشته حقّت ادا، شده محسن فدا
السلام عليک، يا رسول الله
گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر است
دیدم شروع محشر کبرای دیگر است
گردون شده سیاه و فضا پر زدود و آه
تاریک تر ز عرصة تاریک محشر است
اشک عزا به دیدة زهرای اطهر است
گفتم چه روی داده که زهرا زند به سر
دیدم که روز، روز عزای پیمبر است
پایان عمر سید و مولای کائنات
آغاز دور غربت زهرا و حیدر است
قرآن غریب و فاطمه از آن غریب تر
اسلام را سیاه به تن، خاک بر سر است
روی حسین مانده به دیوار بی کسی
چشم حسن به اشک دو چشم برادر است
ای دل بیا و گریة زینب نظاره کن
مانند پیروهن جگر خویش پاره کن
حاج غلامرضا سازگار
در تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد و آن طشت را ز خون جگر باغ لاله کرد
:Sham::Sham:
یا رب به اهل بیت ندانم چسان گذشت
:Sham::Sham:
آن روز شد عیان که رسول از جهان گذشت
:Sham::Sham:
رحلت پیامبر و شهادت امام حسن مجتبی تسلیت باد
مهرت به کائنات برابر نمی شود
فرمود دیده ای که کند گریه بر حسن
نــاله خــیزد از دل ارض وســما
دل غـــمین گـشته تـمام مـا سوا
:Sham::Sham:
از مدینه مــی رســـد آه و فـغان
صـــاحب قرآن رود از اینجــهان
:Sham::Sham:
خاتم پـیغمبران(ص)دربستراست
بهراوخونین دوچشم حیدر(ع)است
:Sham::Sham:
سرور كائنات ختم انبيا حضرت رسول
دنيا رها خرقه تهي سفر سوي دوست نمود قبول بيست و هشتم صفر روز وفات محمد است عارفان
قران بيان وحي سعادت بود اصول
بيست و سه سال عمر شريفش در اين جهان
سروش وحي ترتيب ايات نمود وصول
احكام دين الهي حقوق خلق را بيان
مومن مطيع خدا منكر سر سخت نمود عدول
گروه دسته ها نماينده اند به دين خلق
قران يكي فرقه انواع طاعت كجا شمول دين شما براي شما دينم براي من
تمكين نمود رسول جسارت نمود فضول شيطان تابعش سلاحش بود دروغ
اديان ساختگي دور از حقيقت رسول اين دسته ها نماينده اند به شرع دين
قران يكي محمد يكي حقيقت بود قبول
بابازاده ايين احمد الش بود حق
غايب بود ولي عصر سكوت بود وصول
لحظه های اخر پیغمبر است گوشه ای گرم نیایش با خدا
می برد بالا علی دست دعا اهل بیت خویش را با اشک و آه
در وداع آخرین دارد نگاه گاه گوید با علی از غسل و قبر
درد دل با چاه و مظلومی و صبر گاه گوید با حسن رازی مگو
گاه گوید با غم و درد و محن غم مخور هستی من زهرای من
بعد من حامی دست حق شوی اولین کس تو به من ملحق شوی
بعد من اجر رسالت هیزم است هستی ام در آتش نا مردم است
آسمان را رنگ نیلی می زنند
از بهر قبض روح شریف پیامبر
بی اذن فاطمه ننهد پای پیش تر
در باز کرد و اشک فرو ریخت از بصر
محو نگاه آخر خود بود بر پدر
روی حسین بر روی قلب پیامبر
بر روی دوش خویش به هر کوی و هر گذر
از جان و دل گرفت چو جان هر دو را به بر
گاهی ز طشت و گاه ز گودال قتلگاه
[="Tahoma"][="Navy"] زمـيـن از اشـك غـم ، در گـل نشسته مـلائـك جـمـلـه در جـوش و خروشند خـلايـق جـمـلـه از مــاتـم خـمـوشـنـد كــنـار بــســتـر بـابـاســت زهــرا ز غـم دامـانـش چون درياست زهرا به يـكسـو سـر بـه دامن بوتراب است ز ديـده اشك باران چون سحاب است به سويى مجتبى در شور وشين است دو دستش حلقه بـر دوش حسين است نـگـاه مـهـر و مــاه و هـر دو كـوكـب شــده خـيـــره بــه حــال زار زيـنـب هـمـه حـالـى غـمـيـن دارنــد امــشـب ز ديــده اشــك مــى بــارنـد امــشــب ولـى در ايـن مـيـان زهـراى اطـهــر بـود بـيـش از هـمته دل نــاگـران تـر تــو گـويــى اشــك او پــايــان نــدارد بـه سـيـنـه دل ، بـه پـيـكر جان ندارد پـيــام اور كـه عقـده در گـلـو داشــت هـمـاره گـوشـه چـشـمـى به او داشت سـتــوده اشــك از چـشـم تــرش كـرد به حسرت سر به گوش دخترش كرد ز اسـرار نـهـانـى پـرده بـرداشـت پـيـامـش مـژده صـبـح و سحر داشت پـس از ان فـاطـمه از گـريه كـم كرد تبسم كرد و ترك رنج و سحر داشت چـو پـيـغـمـبـر ز گـيـتـى ديـده پوشيد فـلـك در خون نشست و دل خروشيد بـه گـريـه عـقـده دل بــاز كـردنــد ز زهـرا پـرسـش ان راز كـردنـد كـه اى تـقـوا و عـصـمـت زا تـجـسم چـه بـد ان گـريـه هـا و ان تـبـسـم چـه رازى در پـيــام حـضـرتش بود بـگـفـتـا: ان امـام الرحمه فرمود: مـبـاش افـسـرده خـاطـر از جـدايـى تـو پـيـش از ديـگـران پـيش من ايى تــرا در خــلـوت مـا راه بـاشـد تـرا عـمـر كــم و كـوتـاه بـاشـد رســولا ، احــمــد ، امــت نـــوازا ز رحـمـت بــر سـر ايـن نـكته بازا كه چون دادى به زهرا وعده وصل به او گفتى ز سوز و سردى فصل ؟ بـه او گـفـتـى در ايـن ايـوان نـيـلـى كـه نـيـلـوفـر نـدارد تــاب سـيـلـى ؟ بـه زهـرا گـفـتـه اى ايـن راز يـا به چـون گـل پـرپـر شـود با تازيانه ؟ تـو كـه بــر فـاطـمـه دادى بـشتارت بـه زخـم سينه اش كردى اشارت ؟
[="Tahoma"][="Navy"]
يـعـنـى عزاى خـاتـم پـيـغـمـبـران رسـيـد
اسلام ، خوار و عزّت ايمان به باد رفت
از ايـن مصيبتى كـه بـه اسلاميـان رسيد
عـالَـم بـه چـشم مـادر گـيـتى چو شام شد
چـون روز رحـلـت پــدر اُمّـتـان رسـيـد
دودى ز آه مـردم يـثـرب بـلـنـد شــد
بـر صـورت مـنـوّر كــرّوبـيـــان رسـيـد
ز افـلاكـيـان گـذشـتـه مگر گرد اين ملال
بــر دامـن جـلال خـداى جـهــان رســيـد
واحــســرتـا كـه حضرت زهـرا يتيم شد
از مـاتـم پـدر بـه لـبـش نيـمه جان رسيد
چرا چشمت پر اشک و سینه ات پر آه می باشد
مخور غصه پس از من عمر تو کوتاه می باشد
مسوزان قلب بابا را چنین ناله مزن زهرا
که شاد از ناله تو دشمن گمراه می باشد
علی را کرده ام مأمور صبر و تو کنارش باش
پس از من روز های بی کسی در راه می باشد
سپر بهر علی شو وقت آتش سوزی خانه
بدان که قتلگاه تو همین در گاه می باشد
همین که می زند زخم زبان بر من به پیش تو
تو را بعد پدر در کوچه سد راه می باشد
بلرزاند مرا در قبر تا بر تو زند سیلی
که از مهری که من دارم به تو آگاه می باشد
[=microsoft sans serif] کم گریه کن که گریه امانت بریده است
[=microsoft sans serif] [=microsoft sans serif]گویا که وقت رفتن بابا رسیده است
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] حق داری از غمش به سرو سینه می زنی
[=microsoft sans serif] [=microsoft sans serif]چون مثل او کسی به دو عالم ندیده است
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] در روز آخرش چه شده این چنین نبی
[=microsoft sans serif] [=microsoft sans serif]جز اهل بیت تو زهمه دل بریده است
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] بر روی سینه اش حسنین ناله می زنند
[=microsoft sans serif] [=microsoft sans serif]اشکش بر ای هر دو زغم ها چکیده است
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] برگو که مرتضی چه شنیده کنار او
[=microsoft sans serif] [=microsoft sans serif]رنگش چنین زطرح مسائل پریده است
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] اینجا همه برای شما گریه می کنند
[=microsoft sans serif] [=microsoft sans serif]چون از سقیفه بوی جسارت وزیده است
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] این روزها به پشت در خانه ات مرو
[=microsoft sans serif] [=microsoft sans serif]گویا عدو که نقشه ی قتلت کشیده است
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] جان حسین و جان حسن جان مرتضی
[=microsoft sans serif] [=microsoft sans serif]کم گریه کن که گریه امانت بریده است
[=microsoft sans serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
مدينه شد ز داغ مصطفى بيت الحزن امشب
[=Microsoft Sans Serif]
فضاى عالم هستى بود غرق محن امشب
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] مكن اى آسمان روشن چراغ ماه را كز كين
[=Microsoft Sans Serif] چراغ لاله شد خاموش در صحن چمن امشب[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
رحلت جانسوز نبی اعظم (ص) تسلیت باد
[=Microsoft Sans Serif]
دیده ها پرگهر و سینه پر از غم شده است
تا که بر چیده شد از روی زمین سایه وحی
خون دل خوردن خورشید، مسلّم شده است
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif] یا رسول الله!
مثل تو دیگر د
[=Microsoft Sans Serif]ر پهنه زمین تکرار نخواهد شد،[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] اما با تکرار صلوات بر تو، [=Microsoft Sans Serif] نور حضورت را در قلب خود احساس مى کنیم. [=Microsoft Sans Serif]
امشب در ذکر صلواتهایتان همدیگر را یاد کنید
به گلها بگویید به اشک ژاله، رخ بشویند
و بلبلان را به نوحه خوانی بخوانید که پیامبر باران، امشب دیگر نمی خندد.
در ماتم فراق پدر گریه میکنم
همراه شمس و نجم و قمرگریه میکنم
شب ها و روزها زغمش مویه میکنم
تا آخرین توان بصر گریه میکنم
خواب شبانه ازسر زهرا پریده است
مانند شمع تا به سحر گریه میکنم
داغی عظیم دیده ام ای مردمان شهر
با لحن جانگدازی اگر,گریه میکنم
پیغمبر طوایف اهل بکاء شدم
قدر تمام اشک بشر گریه میکنم
خشکد اگر که چشمه ی اشکم دوباره من
با دیده های سرخ جگر گریه میکنم
وحید قاسمی
کم گریه کن که گریه امانت بریده است
گویا که وقت رفتن بابا رسیده است
حق داری از غمش به سرو سینه می زنی
چون مثل او کسی به دو عالم ندیده است
در روز آخرش چه شده این چنین نبی
جز اهل بیت تو زهمه دل بریده است
بر روی سینه اش حسنین ناله می زنند
اشکش بر ای هر دو زغم ها چکیده است
برگو که مرتضی چه شنیده کنار او
رنگش چنین زطرح مسائل پریده است
اینجا همه برای شما گریه می کنند
چون از سقیفه بوی جسارت وزیده است
این روزها به پشت در خانه ات مرو
گویا عدو که نقشه ی قتلت کشیده است
جان حسین و جان حسن جان مرتضی
کم گریه کن که گریه امانت بریده است
سروده ی کمال مومنی
حرف از وصیت های آخر میزنی بابا
این لحظه ها یاد گذشته کرده ای انگار
دل شوره داری ، از نگاهت خوب می فهمم
زهرای تو پشت و پناه حیدر تنهاست
یکروز می بینی مرا بین در و دیوار
گفتی که خیلی زود می آیم کنار تو