چرا شیعیان حدیث عشره مبشره را قبول ندارند؟

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا شیعیان حدیث عشره مبشره را قبول ندارند؟

چرا شیعیان حدیث عشره مبشره را قبول ندارند؟(حدیثی که ابوبکر عمر وعثمان را بهشتی میداند)

1. با اینکه این روایت در میان اهل‏سنّت معروف است و در کتاب‏های مختلف از طرق گوناگون نقل شده، ولی در مهم‏ترین کتب حدیثی اهل‏سنّت یعنی در کتاب‏های صحیح بخاری و صحیح مسلم نقل نشده است. این موضوع در ذهن ایجاد سؤال میکند و این احتمال را در ذهن به وجود میآورد که مؤلفین آنها، اعتمادی به این حدیث نداشته وگر نه این حدیث را در ضمن مناقب یکی از آن ده نفر نقل مینمودند. با اینکه احادیثی را در فضیلت بعضی از آنان نقل کرده‏اند، که اهمیتش بسیار کمتر از بشارت به بهشت است، که در این حدیث وجود دارد.

2. حدیث عشره مبشره، در سُنن ترمذی و مسند حنبل، تحت عنوان «حدیث عبدالرحمن بن عوف» آمده است. این حدیث از قول حُمید بن عبدالرحمن نقل شده است که میگوید: «من حدیث عشره مبشره را از پدرم شنیدم و او از پیامبر اکرم(ص) آن را نقل کرده است». این در حالی است که حُمید بن عبدالرحمن، متولد سال 32 ه’ ق است{1} و پدرش (عبدالرحمن بن عوف) در همان سال یا سال 33 از دنیا رفته است.{2} بنابراین حمید بن عبدالرحمن هنگام فوت پدرش، حدود یک سال یا کم‏تر داشته است. با این حال، او چگونه میتوانسته است از پدرش حدیث نقل کند؟! از طرفی، در سند این روایت، شخصی به نام عبدالعزیز بن محمد دراوردی است که طبق نظر ابوحاتم، سخنانش قابل احتجاج نیست.{3}

3. حدیث عشره مبشره در سنن ابیداود، باب الخلفأ، از سعید بن زید نقل شده است.{4} در سند این روایت شخصی به نام عبدالله بن ظالم است که بخاری و مسلم از احتجاج به حدیث وی استنکاف میورزیده‏اند. بخاری گفته است: «حدیث وی صحیح نیست».{5}

4. حدیث فوق در سنن ترمذی،{6} کتاب المناقب، باب مناقب ابی الاعور (سعید بن زید) از طریق دیگری نیز نقل شده است. در سند او شخصی به نام حجاج بن محمد مصیصی است که قیروانی او را در کتاب خود، ضعیف شمرده است.{7} همچنین در سنن ترمذی، باب مناقب عبدالرحمن بن عوف، طریق دیگری برای این حدیث نقل شده، در سندش فردی به نام موسی بن یعقوب زمعی است،{8} و علی بن المدینی، حدیث وی را ضعیف و ناشناخته دانسته است.{9} حدیث عشره مبشره در سنن ابن ماجه، مقدمه باب 11، در قسمت فضائل العشرْ آمده است،{10} و در طریق آن هشام بن عمار است که ابو داود درباره‏اش میگوید: «وی چهارصد حدیث مسند نقل کرده است که بدون پایه و اساس است».{11} این روایت در سنن ابی داود{12} هم به طریقی حکایت شده است در زمره اسناد آن کسی به نام عبدالواحد بن زیاد عبدی بصری وجود دارد و این شخص، به نظر کسانی مانند ابن حبان، غیر قابل اعتماد است.{13} این حدیث را طبرانی هم در المعجم الأوسط نقل کرده، اما در سندش شخصی به نام ولید بن عبدالله بن جمیع زهری است که ابن حبان وی را در کتاب الضعفا در شمار راویان ضعیف و غیر قابل اعتماد آورده است؛ البته او در کتاب الثقات هم روایت عشره مبشره را مطرح کرده است،{14} و این، بسیار شگفت‏انگیز است. عقیلی هم میگوید: در روایت وی اضطراب وجود دارد.{15}

5. افزون بر این، روایت در متن حدیث عشره مبشره، اختلاف وجود دارد؛ در یکی از آنها ابو عبیده، جز ده تن به شمار آمده است;{16} ولی در روایتی که حاکم نیشابوری در مستدرک نقل کرده است، به جای وی نام ابن مسعود آمده است.{17} در روایتی که در سنن ابی داود و سنن ابن ماجه نقل شده است، نه نامی از ابو عبیده است و نه نامی از ابن مسعود؛ بلکه به جای آنها نام رسول خدا(ص) عنوان شده است.{18} در الاستیعاب، به این اختلافات اشاره شده است.{19} همچنین در یکی از روایات ابی داود، یکی از آن ده تن، سعد بن ابی وقاص است؛ اما در روایات دیگری که ابی داود ناقل آن است، به جای سعد بن ابی وقاص، سعد بن مالک ذکر شده است.{20}

6. نکته دیگری که باعث تضعیف این حدیث میشود، آن است که نام عبدالرحمن بن عوف و سعید بن زید جز افراد بشارت داده شده به بهشت است؛ این در حالی است که آنان خود این حدیث را نقل کرده‏اند. چنین چیزی، موجب شک و تردید است. از طرفی، چرا این حدیث از بقیه آن ده تن، یعنی از هشت نفر باقی مانده، نقل و حکایت نشده است؟! چرا در جایی نیامده است که یکی از آنان برای اثبات مطلب و احتجاجی به نفع خویش، به این حدیث استناد کرده باشد؟! چرا در روز سقیفه که بر سر خلافت، اختلاف بود و مهاجرین برای شایستگی خود فضایلی را نقل میکردند، کسی به این حدیث استناد نکرد؟! آیا این سؤالات و نظایر آن حاکی از این نیست که چنین حدیثی اصلاً وجود نداشته و بعدها جعل شده است؟!

7. علامه امینی پس از ذکر حدیث عشره مبشره از کتب اهل‏سنّت، میگوید: «چنان‏که مشاهده میشود، سند روایت‏های احمد و ابوداود، به عبدالرحمن بن عوف و سعید بن زید منتهی میشود و طریق عبدالرحمن یک بار به عبدالرحمن بن حمید بن عبدالرحمن زهری از پدرش از عبدالرحمن بن عوف، و یک بار هم به رسول خدا(ص) میرسد، و این اسناد، باطل است و ناتمام؛ زیرا حمید بن عبدالرحمن، پدر عبدالرحمن بن حمید، صحابی نبود، بلکه تابعی بوده و عبدالرحمن بن عوف را درک نکرده است. حمید بن عبدالرحمن در 73 سالگی، یعنی در سال 105 ه’ ق از دنیا رفته است؛ بنابراین او در سال 32 ه’ق، یعنی درست سالی که عبدالرحمن بن عوف، از دنیا رفته یا یک سال بعد از آن، متولد شده است. با این حال، چگونه میتواند از عبدالرحمن بن عوف روایت نقل کرده باشد؟ به این دلیل است که ابن حجر به طور جزم، روایت حمید بن عبدالرحمن را از عمر و عثمان، منقطع و غیر قابل اسناد میداند و این در حالی است که عثمان بعد از عبدالرحمن بن عوف از دنیا رفته است. پس سند این دو طریق، صحیح نیست. میماند طریق سعید بن زید، طریقی که او خود را در آن جزو 10 تنی که به بهشت بشارت یافته‏اند، به شمار آورده است. سعید چنین روایتی را در کوفه در ایام معاویه روایت کرده، و این حدیث از وی تا آن زمان شنیده نشده بود و پیش از آن نیز هیچ کس از وی نقل نکرده؛ فقط در آن زمان که دوران تبهکاری و جعل حدیث و تبلیغات سؤ بوده، آن را به زبان آورده است. کسی از این صحابی نپرسید که چه سرّ و رمزی در کارش بود که آن حدیث را مکتوم داشته و هیچ گاه نقل نکرده، حتی در دوره خلفای راشدین نیز یاد ننموده است، در حالی که او و دیگر اصحاب، سخت به چنین روایتی نیاز داشته‏اند تا موضع خویش را مستحکم سازند و آن را حجت خود سازند و در اقناعِ منطقی دیگران از آن سود گیرند و از خون‏ریزیها جلوگیری نمایند و بسیاری از حقوق را که در آن سال‏های پر کشمکش و خونین، پایمال گشته بود، محفوظ و در امان بدارند. گویی این حدیث، درست در روزی که معاویه بر تخت سلطنت نشست و رژیم فاسدش را بر مسلمانان تحمیل کرد، به او الهام شده است/ سعید بن زید هنگامی که نتوانست حملات و دشنام‏های مخالفین علی(ع) را تحمل کند و در برابر کسانی که معاویه بر کوفه گماشته بود، نتوانست مقاومت نماید، بر جان خویش بیمناک شد؛ خصوصاً این که او نسبت به دستگاه حاکمه وقت هم در موضعی مخالف بود و از بیعت با ولایت عهدی یزید خودداری ورزیده و در این زمینه سخنی تند به مروان بن حکم گفته بود. از این روی، او برای این که خود را از آسیب وی برهاند، این روایت را جعل کرد تا آن را سپر حمایتی خویش قرار دهد و اتهام علاقه‏مندی و عشق به علی(ع) را از خویش دور سازد؛ زیرا در آن عصر هر کس را که طرفدار و دوستدار امام علی(ع) یا متهم به چنین عقیده‏ای میشناختند، در معرضِ شکنجه و آزارهای گوناگون و زندانی و اعدام قرار میدادند/ بدین‏سان، سعید با جعل این حدیث و بخشیدن بهشت به مخالفان و دشمنان علی(ع) و کسانی که از بیعت با علی(ع) سر باز زده و علیه خلافتش قیام مسلحانه کرده بودند، حاکم وقت را خشنود و خطر شکنجه و مرگ را از خود دور نمود.

8. آیا این حدیث، با جنگ پاره‏ای از افرادی که در حدیث نام برده شده با یکدیگر و حلال دانستن خون یکدیگر چگونه سازگاری دارد. چگونگ بهشتیان خون یکدیگر را روا داشته‏اند/ [1].ابن حجر در تهذیب التهذیب به نقل از برخی نوشته است که حمید بن عبدالرحمن در سال 105 هجری از دنیا رفت. و به طور جزم گفته است که 73 سال سن داشت. بنابراین او به سال 32 متولد شده است؛

پاورقی:
[1].تهذیب التهذب، ابن حجر، ج 3، ص 41 - 40، (نشر دارالفکر، چاپ اول، 1404ه’)/
[2].تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، ترجمه عبدالرحمن بن عوف، ج 6، ص 222.(دارالفکر)
[3].ر.ک: میزان الاعتدال، ذهبی، ترجمه عبدالعزیز محمد دراوردی، ج 2، ص 634 (تحقیق علی محمد البجاوی، نشردارالفکر)/
[4].سنن ابی داود، تحقیق سعید محمد لحام، ج 3 و 4، کتاب السنْ، باب 9، فی الخلفأ، ص 401، (دارالفکر، چاپ اول، 1410)/
[5].ر.ک: المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، بذیله التلخیص للذهبی، الجز الثالث، ص 317، کتاب معرفْ الصحابْ، (دارالکتاب العربی، بیروت)/
[6].الجامع الصحیح، تحقیق ابراهیم عطوه عوض، ج 5، ص 652 (داراحیأ التراث العربی، بیروت)/
[7].ر.ک: تهذیب التهذیب، ابن حجر، ترجمه حجاج بن محمد مصیصی، ج 2، ص 181 (دارالفکر، چاپ اول، 1404ه’)/
[8].الجامع الصحیح، ج 5، ص 648/
[9].تذکر: ترمذی صاحب سنن پس از نقل برخی از این روایات گفته این حدیث صحیح است یا حسن است اما باید توجه داشت که علمای حدیث شناس اهل‏سنّت به این گونه عمل ترمذی توجهی نمیکنند و او را در این جهت سهل‏انگار میدانند چه اینکه گاه از افرادی حدیث نقل میکند و صحیح مینامد که اکثر علمای رجال آنها را ضعیف و یا دروغگو میدانند، مبارکفوری که سنن ترمذی را شرح کرده در مقدمه کتابش گوید: «ترمذی هر چند در حدیث امام بود و جلالت شأن داشت اما در صحیح یا حسن نامیدن احادیث سهل‏انگار بود». و نیز ذهبی در میزان الاعتدال در ترجمه کثیر بن عبداله بن عمرو و بن عوف المدنی گوید: «علما بر تصحیح ترمذی (صحیح دانستن وی حدیثی را) اعتمادی ندارند/
[10].سنن ابن ماجه، ج 1، ص 48، باب 11 باب فی فضائل اصحاب رسول الله، فضائل العشرْ/
[11].تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، ج 11، ص 47، ترجمه هشام بن عمار بن نصیر، (دارالفکر)/
[12].سنن ابی داود، ج 3 و 4، ص 402/
[13].ر.ک: تذکرْ الحفاظ، ذهبی، ترجمه عبدالواحد بن زیاد عبدی بصری، ج 1، ص 258، (دارالکتب العلمیه، بیروت)/
[14].ر.ک: تهذیب التهذیب، ابن حجر، ترجمه ولید بن عبدالله بن جمیع زهری، ج 11، ص 122، (دارالفکر)/
[15].ر.ک: تهذیب التهذیب، ابن حج، ترجمه ولید بن عبدالله بن جمیع زهری، ج 11، ص 122/
[16].الجامع الصحیح، محمد بن عیسی بن، سورْ کتابْ المناقب، (دارالاحیأ التراث العربی - بیروت - لبنان)، ج 5، ص 647، باب مناقب عبدالرحمن بن عوف/
[17].المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، پالجز الثالث، کتاب معرفْ الصحابْ، باب مناقب عبدالله بن مسعود، ص 317/
[18].سنن ابی داود، ج 3 و 4، ص 402 - 401، کتاب السنْ، (باب فیالخلفأ)؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 48، باب 11 فی فضائل اصحاب رسول الله(ص)، (تحقیق عبدالباقی، دارالفکر)/
[19].الاستیعاب بهامش الاصابه لابن حجر، الجز الثالث، ص 2 حرف ه باب عامر، (دارالحیأ التراث العربی، بیروت، چاپ اول، 1328ه’)/ [20].سنن ابی داود، ج 3 و 4، ص 401 - 402، کتاب السنْ، باب 9 فی الخلفأ/

با سلام و تشكر از دوستان عزيزم محمد و گمنام..
با توجه به پاسخ كامل و مستند گمنام ديگر مجالي براي بحث هاي تاريخي و سندي باقي نمي ماند ولي آنچه كه لازم ديدم ، به عنوان تكمله اي براي اين بحث بياورم اين موضوع است كه برخي از انديشمندان مسلمان و غالب برادران عامه ممكن است به دليل احترام و امتياز وي‍ژه اي كه براي رسول خدا(ص) قائل اند ، اصحاب حضرت را نيز داراي اين ويژه گي دانسته و دايره عصمت و پاكي را از پيامبراسلام (ص) و اهل بيت كه منصوص قرآن كريم هستند گسترده تر نموده و تمام صحابه را نيز در بر بگيرند . اين ديدگاه از چند جهت داراي آسيب هاي جدي مي باشد :
الف) از ديدگاه عامه صحابي كسي است كه پيامبراسلام را مؤمنا درك كرده و حتي حديثي را از ايشان نقل نموده باشد ، با توجه به اين ديدگاه اگر يك شخص بيابانگردي كه يك روز قبل از رحلت پيامبر(ص) ايمان آورده و به صورت اتفاقي سخني را از رسول خدا شنيده باشد ، اين فرد از صحابه بوده و طبق برخي از احاديث اگر هر شخصي در زمان هاي بعدي به او تمسك جويد ،‌ هدايت خواهد يافت.
ب) با استناد به قطعي ترين منابع تاريخي برخي از صحابه مرتكب گناهاني چون نسبت دادن زنا به زنان پيامبر(ص)،‌قتل ، زنا ، شورش بر عليه خليفه اسلامي ، تصاحب بيت المال و… شده اند. آيا ما اگر به اين دسته از صحابه تمسك جوييم هر چند كه از عشره مبشره باشند ، هدايت خواهيم يافت . آيا طلحه و زبير از عشره مبشره نيستند وآيا آنها در قتل عثمان نقش نداشتند ، آيا آنها در شورش بر عليه علي بن ابي طالب كه خليفه رسمي جهان اسلام بود شركت نداشتند ،‌ آيا آنها در غارت بيت المال بصره شركت نداشتند ، آيا آنها در كشتن 12000 تا 40000 نفر اهل قبله و مسلمان در جنگ جمل نقش نداشتند. و در نهايت آيا با علم و حكمت و عدالت خداوند سازگار است كه يك نفر كه طبق تقدير خداوند در سال 1430 قمري به دنيا آمده و مرتكب يك قتل شده به جهنم برود ولي يك نفر كه 1400 سال پيش مرتكب دزدي ، خروج بر خليفه وهزاران قتل شده است ، تنها به دليل اينكه صحابي است از عدالت خداوند به دور باشد .
ج) اگر هم مضمون روايات عشره مبشره را بپذيريم ، معناي آن اين خواهد بود كه تا مادامي كه در راه اسلام و تبعيت از سنت نبوي هستند ، مسير شما به بهشت منتهي خواهد شد .
د) اگر روايت عشره مبشره را باتمام نواقصش بپذيريم ، كدام يك از اين ده نفر الگو و اسوه ما خواهند بود ، طلحه ، زبير ، عمر ، ابوبكر، سعد بن ابي وقاص كدام ؟؟؟؟؟
- آيا ابوبكركه خلافت را به دست گرفت به دين عمل كرد يا زبيري كه از بيعت با او سر باز زد ؟
- آيا عثماني كه كشته شد عامل به دين بود يا طلحه و زبيري كه از محركان قتل او بودند ؟
- آيا طلحه و زبيري كه بر عليه خلافت علي بن ابي طالب شورش كردند بر دين عمل كردند يا آن دسته از عشره مبشره كه با آنها همراهي نكرده و يا درمقابل آنها قرار گرفتند ؟
آيا از اين عشره مبشره مي شود كه قاتل و مقتول ( طلحه وعثمان) هر دو در بهشت باشند ؟؟؟؟؟؟؟

با سلام

مناظره اي در مورد حديث عشره و مبشره است كه براي دوستان مفيد خواهد بود

راویان اهل تسنّن، از جمله احمد بن حنبل در مسند خود (ج 1. ص 193) به اسناد خود از عبدالرّحمن‌بن‌عوف نقل می‌كند كه پیامبر‌(ص) فرمود:

«اَبُوبَكْرٌ فِی الْجَنَّهِ، وَ عُمَرٌ فِی الْجَنّه، وَ عَلِیٌّ فِی الْجَنَّه، وَ عُثمان فِی الْجَنّهِ، وَ طَلْحَه فِی الْجَنَّه، وَ الزَُّبَیْرُ فِی الْجَنَّهِ وَ عَبْدُالرَّحمنِ بْنِ عُوفٍ فِی الْجَنَّه، وَ سَعْدُ بْنِ اَبِی وَقّاصٍ فِی الْجَنَّهِ، وَ سَعِیدُ بْنِ زَیْدٍ فِی الْجَنَّهِ وَ اَبُوعُبَیْدَهِ ابْنِ الجَّراحِ فِی الْجَنَّهِ»(1)

«یعنی: این (افراد دهگانه) در بهشت هستند: 1ـ‌ ابوبكر، 2ـ عمر، 3ـ علی، 4ـ عثمان، 5ـ طلحه، 6ـ زبیر، 7ـ عبدالرّحمن‌بن عوف، 8ـ سعد وقّاص، 9ـ سعید بن زید، 10ـ ابوعُبیده جرّاح»(2)

اهل تسنّن به این حدیث جعلی، خیلی اهمیّت می‌دهند و نام این ده نفر را به عنوان «عَشَرَه مُبَشَّره» (بشارت‌شدگان دهگانه به بهشت)

در مكان‌های مقدّسی مانند دیوار مسجد‌النّبی در برابر دید مردم نوشته و نصب می‌كنند، به طوری كه چنین موضوعی، بین آن‌ها حتّی عوام آن‌ها مشهور شده است، اینك به مناظره زیر توجّه كنید:

یكی از دانشمندان شیعی می‌گوید: در مدینه منّوره، برای انجام كاری به اداره «آمرین به معروف» رفتم، با رئیس آن اداره به مناسبتی، گفتگویی به میان آمد، تا این كه سخن از «عَشَره مُبَشَّره» (افراد دهگانه‌ای كه پیامبر آن‌ها را به بهشت بشارت داده) به میان آمد.

گفتم: از شما سؤالی دارم.
رئیس: بپرس.

دانشمند شیعی: چگونه روا است كه مردی از اهل بهشت با مردی دیگر كه او نیز از اهل بهشت است، جنگ كند؟ طلحه و زبیر (كه جزء آن ده نفر بهشتی است)

در تحت لوای عایشه، برای جنگ با علی‌بن‌ابیطالب(ع) كه او نیز از اهل بهشت است، وارد بصره شدند و جنگ جمل را كه موجب كشتار بسیار از طرفین شد، پدید آوردند؟

با این كه قرآن می‌فرماید: «وَ مَنْ یَقْتُلُ مُؤْمِناً مُعْتَمِّداً فَجَزاءُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها»: «هر كس مؤمنی را عمداً بكشد، جزای او دوزخ است، و او همیشه در آن قرار دارد». (حاقه‌ـ 44)

با توجّه به این آیه، آن كسی كه از دو طرف، باعث آن همه كشتار در جنگ جَمَل شد، باید اهل دوزخ باشد، و آن كس یا امام علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ است، و یا طلحه و زبیر؟!

بنابراین به طور قطع «حدیث عشره مبشّره» دروغ محض است.

رئیس: نامبردگان از دو طرف، كه جنگیدند، همه مجتهد بودند، و مطابق اجتهاد خود، رأی دادند، در این صورت، آن‌ها معذور می‌باشند.

دانشمند شیعی: اجتهاد در مقابل سخن صریح پیامبر جایز نیست،




مگر نه این است كه همه گروه‌های مسلمین نقل كرده‌اند كه پیامبر(ص) به علی‌‌(ع) فرمود:
«یا عَلِیُّ حَرْبُكَ حَرْبِی، وَ سِلْمُكَ سِلْمِی»: «جنگ با تو جنگ، با من است، و صلح با تو صلح با من است».
و نیز فرمود: «مَنْ اَطاعَ عَلِیّاً فَقَدْ اَطاعَنِی، وَ مَنْ عَصی عَلیِّاً فَقَد‌ْ عَصانِی»: «كسی كه از علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ پیروی كند، از من پیروی نموده، و كسی كه با علی‌(ع) مخالفت كند، با من مخالفت نموده است»(3)

و نیز فرمود: «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ، یَدوُرُ الْحَقُّ مَعَهُ حَیْثُما دارَ»: «علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ با حقّ است، و حقّ با علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ است، هر كجا علی‌(ع) بچرخد، حقّ با او می‌چرخد»(4)

بنابراین، نتیجه می‌گیریم كه در میان نامبردگان، یك طرف حقّ است، و آن علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ است، و حدیث عشره مبشّره، دروغ محض می‌باشد، زیرا، نمی‌توان طرفدار باطل را، اهل بهشت دانست(5)

قابل ذكر است كه: مطلب دیگر این كه «عبدالرّحمن‌عوف» یكی از راویان این حدیث است، و خود نیز یكی از افراد دهگانه می‌باشد عبدالرّحمن همان كسی است كه در روز شورا، بعد از وفات عمر، شمشیر به روی علی(ع) كشید

و به او گفت: «بیعت كن، وگرنه كشته خواهی شد»، و همین عبدالرّحمن با عثمان مخالفت كرد، و عثمان او را منافق خواند، آیا این امور، با روایت مذكور، سازگار است كه طلحه یكی از آن افراد دهگانه است كه به او بشارت به بهشت داده شده است؟!

آیا ابوبكر و عمر، بشارت به بهشت داده شده‌اند، با این كه آن‌ها موجب وفات حضرت زهرا‌ـ‌سلام‌اللّه علیها‌ـ شدند، و حضرت زهرا‌ـ‌سلام‌اللّه علیها‌ـ تا آخر عمر با آن‌ها آشتی نكرد؟ (كه قبلاً مدارك آن را ذكر نمودیم).

آیا عمر، حضرت علی‌(ع) را برای بیعت با ابوبكر نكشید، در حالی كه می‌گفت: اگر بیعت نكنی كشته می‌شوی؟ و‌...
و آیا طلحه و زبیر، اصرار بر قتل عثمان نداشتند، و آیا آن دو، از اطاعت امامی كه اطاعتش واجب بود خارج نشدند؟ و در جنگ جمل به روی امام علی(ع) شمشیر نكشیدند؟!

یكی از آن ده نفر «سعدوقّاص» است، كه آن روایت «عشره مبشّره» را تصدیق كرده، وقتی كه از او سؤال می‌كنند:
چه كسی عثمان را كشت؟
در پاسخ می‌گوید: «عثمان به شمشیری كه عایشه آن را بیرون كشید، و طلحه آن را تیز كرد، و علی(ع)آن را مسموم نمود كشته شد».

آیا با این همه رودررویی كه این افراد با همدیگر داشتند، می‌توان گفت همه آن‌ها اهل بهشت هستند، قطعاً نه.

وانگهی حدیث «عشره مبشّره» از نظر سند، مخدوش و مردود است، زیرا سند این حدیث به یكی از دو نفر به نام عبدالرّحمن‌بن‌عوف، و سعید‌بن‌زید، منتهی می‌شود،

در روایت عبدالرّحمن، سلسله سندش، متّصل نیست، پس از اعتبار ساقط می‌گردد، و در مورد سعید‌بن‌زید، او روایت «عشره مبشّره» را در كوفه در عصر خلافت معاویه نقل كرده است،

و در عصر قبل از معاویه نقل ننموده، و همین مطلب بیانگر دست‌های مرموز عصر معاویه است كه در جعل این حدیث به كار افتاده است، بنابراین، حدیث «عشره مبشّره» از نظر سند و متن، مخدوش است و بی‌اساس می‌باشد.

پي نوشت:
1- صحیح ترمذی، ج 13، ص 182ـ سنن ابی‌داود، ج 2، ص 264 و ...
2- حدیث دیگری با اندكی تفاوت، از «سعید‌بن‌زید» نیز نقل شده است. (الغدیر، ج 10، ص 118).
3- مناقب ابن مغازلی، ص 50ـ مناقب خوارزمی، ص 76 و 24 و ...
4- كنزالعمال، ج 6، ص 157، الامامه و السّیاسه، ص 73 ـ مجمع الزّوائد هیثمی، ج 7، ص 235 و ...
5- مناظرات فی‌الحرمین الشریفین، آیت الله سیّد عبدالله شیرازی، مناظره 6.

با سلام به شما دوستان خوبم و تشکر از جواب خوبتون.
چند اشکال دیگر به این حدیث وارد است که در جواب دوستان ندیدم لذا لازم بود که ذکر کنم:

در مورد این حدیث همچنین نقل شده که در جنگ جمل حضرت علی (ع) ، طلحه و زبیر را فراخواند و فرمود: شما می دانید که اصحاب جمل ملعونند؟ زبیر گفت چگونه ما ملعونیم، و حال آنکه ما اهل بهشتیم؟ حضرت علی فرمود: اگر من شما را اهل بهشت می دانستم با شما جنگ نمی کردم و جنگ با شما را حلال نمی شمردم.

زبیر گفت: آیا حدیث سعید بن عمرو بن نفیل را که از پیغمبر (ص) شنیده که 10 نفر از قریش اهل بهشتند نشنیده ای؟ حضرت فرمود شنیدم که سعید این حدیث را در خلافت عثمان به جهت او نقل کرده است. زبیر گفت: آیا دروغ گفته است؟ علی(ع) فرمود: من چیزی نمی گویم تا نام آنها ببری. زبیر نام نه نفر را برد. علی (ع) فرمود: نفر دهم کیست؟ زبیر گفت: خود شما هستید.

حضرت علی (ع) فرمود: پس تو اقرار کردی که من اهل بهشتم، ولی من آنچه ادعا کردم از برای خود و اصحابت منکرم. زبیر گفت: آیا گمان میبری که سعید دروغ گفته است؟ علی(ع) فرمود: گمان ندارم یقین دارم که حدیث دروغ است، و البته بعضی از اینها در تابوتی هستند، در اسفل درکات جهنم و بر سر آن چاه سنگی است که وقتی خدا بخواهد اهل جهنم را عذاب کند آن سنگ را بر می دارد، این مطلب را از پیغمبر شنیدم. زبیر از نزد حضرت علی (ع) با چشمان گریان برگشت.
( منتخب التواریخ، ص 15-14)

مخالفت حدیث با قرآن:

اگر قرار باشد كه عشره مبشره با وجود هر گونه گناه صد در صد بهشتی باشند، پس بايد پيامبر اسلام(صلی­ الله­ علیه ­و­آله) هم به طريق اولي اين‌چنين باشد؛در حالي كه قرآن كريم خلاف آن را مي ‌گويد.
خداوند در قرآن كريم خطاب به پيامبر اسلام مي‌فرمايد:

وَ لَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا. إِذًا لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا. (اسراء/75_74)

«و اگر ما تو را ثابت قدم نمي‌گردانديم،نزديك بود كه به مشركين اندك تمايل و اعتمادي بكني.كه در اين صورت،كيفر اين عمل تو را به تو مي‌چشانديم و عذاب تو را در دنيا و آخرت مضاعف مي‌كرديم،آن‌گاه از قهر و خشم ما هيچ ياوري بر خود نمي‌يافتي»
خداوند در قرآن كريم چنان حمايتي از پيامبرش كرده كه از احدي نكرده است؛ اما با اين‌حال، به او مي‌گويد كه اگر كمي از راه حق منحرف شوي و به مشركين تمايل پيدا كني،تو را عذاب خواهم كرد!
با اين وضعيت، چگونه ممكن است به اصحاب او آن چنان آزادی داده شود که با وجود هر گناهی بازهم به بهشت برين راه یابند؟!

مخالفت حدیث با عقل:

این حديث متضمن اضداد است و اين به معناي تضاد در دين و بطلان دين است؛ چون اجتماع ضدين از محالات عقلي است. توضیح این که خط فکری ابوبكر با عمر فرق داشت و گاهي يكديگر را نفي مي‌كردند،طرز تفکر عثمان نیز با این دو فرق مي‌كرد، و مبانی فکری و عقیدتی حضرت علي(عليه السلام)با هر سه فرق داشت و اصلا ارزشي براي سنت شيخين قائل نبود؛ و به همين دليل در روز شوري شرط پيروي از سيره شيخين را نپذيرفت. خط فکری عبدالرحمن­بن­عوف با عثمان كاملا متناقض و متضاد بود، تا جایی که تا آخر عمر با عثمان قهر بود. خط مشي و روش حضرت علي(عليه السلام) با طلحه و زبير فرق مي‌كرد و لذا هر یک ريختن خون دیگری را مباح مي‌دانست.

رجوع کنید به:
1- سید مصطفی حسینی دشتی، معارف و معاریف، قم: دانش، چ دوم 1376،ج 1، 6و 7.
2- بن عیسی محمد الترمذی، جامع الترمذي، باب مناقب عبدالرحمن بن عوف، من مجموعه الکتب السته، باشراف صالح بن عبدالعزیز، عربستان، دارالسلام، چ3، 1421ه.ق، ص 2037
3- العسقلانی، شهاب الدین، تهذيب التهذيب، بیروت، دار الفکر، ط1، 1404، ج3، ج5
4- ابی عبدالله محمد بن یزید ابن ماجه، سنن ابن ماجه، باب فی فضائل اصحاب رسول الله(ص)، من مجموعه الکتب السته، باشراف صالح بن عبدالعزیز، عربستان، دارالسلام، چ3، 1421ه.ق، ص2485
5- ابی داوود سلیمان بن الاشعث، سنن ابی داود، باب فی الخلفا، من مجموعه الکتب السته، باشراف صالح بن عبدالعزیز، عربستان، دارالسلام، چ3، 1421ه.ق، ص 1564
6- بن سورْ، محمد بن عیسی؛ الجامع الصحیح، کتابْ المناقب، دارالاحیاء التراث العربی، بیروت، ج 5، باب مناقب عبدالرحمن بن عوف.
7- حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، الجزء الثالث، کتاب معرفْ الصحابْ، باب مناقب عبدالله بن مسعود.
8- الاستیعاب بهامش الاصابه لابن حجر، الجز الثالث، ص 2 حرف "ه" باب عامر، دارالاحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول 1328ه.ق

موضوع قفل شده است